تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,625 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,449,422 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,466,182 |
هنجارشکنی در شعر صائب تبریزی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 2، شماره 2، فروردین 1385، صفحه 39-56 اصل مقاله (345.2 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد حکیمآذر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد شهرکرد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نگرش صائب تبریزی به شخصیتی معروف نظیر خضر ـ علیهالسلام ـ دوگانه است. صائب در برخورد با داستان خضر(ع) و در ساختن تلمیح، گاه موافق سنت ادبی عملمیکند و گاه بهخلاف عرف و عادت شاعران گذشته، با خضر(ع) و عناصر داستانی او مخالفخوانی میکند. اگر شاعرانی چون خاقانی، سعدی و حافظ با انتقادی ملیح به ماجرای خضر ـ علیهالسلام ـ نگریستهاند، صائب در وسعتبخشیدن به این نگرش، تلاشی جدّی کرده است. او گاه با شماتت خطاب به خضر(ع)، خود را بینیاز از عمر جاودان و آب حیات، صاحبِ ویژگیهایی میداند که حتی خضر به آنها دست نیافته است. بدیهی است که صائب برای اثبات نظریات و افکار خویش و نیز برای ترجیح روش سلوک خود حاضر است از خضر(ع) سبق ببرد و او را با وجود همة اعتباری که در عالم ادب و عرفان دارد، بیرون از دایرة علایق و پسندهای خود بپندارد، این نحوة نگرش، نوعی هنجارشکنی و گریز از سنت ادبی بهشمار میرود. در این مقاله، موضوعاتی دستهبندی شده که در آنها صائب تبریزی نگرش انتقادآمیز خود را متوجه ماجرای حضرت خضر(ع) کرده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
صائبتبریزی؛ سبکهندی(اصفهانی)؛ مخالفخوانی؛ خضر(ع)؛ تلمیح | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اگر امثال عرفی شیرازی، نظیری نیشابوری و طالب آملی را شاعران دورة شکلگیری سبک هندی (اصفهانی) و شاعری چون بیدل دهلوی را خاتم این سبک بدانیم، صائب تبریزی حد معادل و میانة این شیوه بهشمار میرود. اشعار او از حیث مضامین، زبان، عناصر خیال، موسیقی و محتوا، به گونهای است که باید او را از گویندگان ممتاز این سبک دانست. در شعر صائب، از وقوعگویی(1)های محتشم کاشانی و از خیالبافیهای افراطی بیدل خبری نیست. او در عهد صفوی، سبکی خاص بنیان نهاد که از نظر لفظ و معنا متعادلتر از شیوة سایر گویندگان قرن یازدهم است. به همین منظور میتوان این سبک را سبک صائب نام نهاد.(2) صائب، شاعری بسیار پرکار بوده است(3) و از همین رو، ادبیات سست و مضامین سخیف هم به شعر او راه پیدا کرده و بهانه به دست منتقدان و مخالفان داده است. دکتر ذبیحالله صفا معتقد است «از زمانی که نوبت سخن به بنیانگذاران شیوة جدید در نیمة دوم از سدة دوازدهم رسید، بهجای آنکه مبالغهکاران یا ناتوانانی ازمیان نوآوران عهد اخیر صفوی را نشانة ملامت کنند، به تواناترینِ آنها یعنی صائب تاختند و همة تقصیرها را برعهدة او نهادند و بعضی از بیتهای او را که قابل عیبگیری است، بهانة تخطئة وی ساختند و حال آنکه بهواقع صائب در غزل تواناست و با آنکه بسیار گفته، کمتر سخن قابل ایراد دارد.» (صفا 1373 : 1279) داستانها و اساطیر در شعر فارسی، با وجود تحولات اجتماعی، سیاسی، دینی و مذهبی، رنگ و جلوة خود را حفظ کردهاند. در مسیر تاریخ ایران، گاه اساطیر حماسی و گاه اساطیر دینی رشد کردهاند. اقبال همگانی به شعر و ادب، از ویژگیهای محیط اجتماعی عهد صفوی است. شعر از دربار به کوچه و خیابان راه پیدا کرد و مردم عادی نیز قریحة خود را در عالم ادب آزمودند. توجه به سنتهای ادبی و صنایع بدیعی، از شروط سخنوری در گذشته بود. شاعران، از درسخواندهترین تا کمسوادترینشان، حداقل اطلاعات ادبی را در شعر و زبان خویش بهنمایش میگذاشتند. یکی از رویکردهای سنتی، توجه به تلمیح بود. قدما در کتابهای بلاغت، مسئلة بهرهمندشدن شاعر را از اساطیر در باب ویژهای با عنوان تلمیح آوردهاند و در تعریف آن میگویند: تلمیح این است که شاعر درخلال شعر خویش، به داستان یا شعری یا مثلی اشارت کند و به گونة رمز و نشانهای آن را بیاورد. (شفیعی کدکنی 1366 : 243) جلوهگاه اساطیر ملی و اساطیر دینی در شعر، همین صنعت تلمیح بوده است. شعر دورة صفوی، سرشار از تلمیحات مربوط به اساطیرِ اسلامی و سامی است؛ و در این میانه، داستانهای کسانی که بهنوعی در کتابهای تفاسیر یا آیات قرآن کریم از آنها یادی رفته است، بیشتر بهچشم میخورد. صائب در تلمیحپردازی، توجه ویژهای به اساطیر دینی و شخصیتهای قرآنی داشته است. در غزل او، نام کسانی چون حضرت خضر، حضرت موسی، حضرت یوسف ـ علیهالسلام ـ و گروهی دیگر از پیامبران و شخصیتهای معروف قرآنی دیده میشود. صائب با داستانهای این شخصیتها مضامین متعددی ساخته و در این مضمونسازی به دو شیوة عمده توجه کرده است: الف ـ توجه به تلمیحات همانند متقدمان و پیروی از سنّت ادبی در تلمیحپردازی (موافقخوانی)، ب ـ هنجارشکنی در تلمیحپردازی (مخالفخوانی). در بخش «الف»، صائب همانند شاعران و نویسندگان متقدم، عناصر داستانی مختلفی را به کار گرفته است. او در تلمیحپردازی، سنت ادبی را درنظر داشته و در چهارچوب داستانها و اساطیر دخالت نکرده است. این نوع موافقخوانی و حرکت در مسیر عرف ادبی، نه فقط خاص صائب که خاص همة شاعران بوده است. اینکه با نام یوسف ـ علیهالسلام ـ داستان دوری یعقوب(ع) از فرزند و ماجرای برادران حقناشناس و عشق زلیخا و بوی پیراهن و ... به زبان شعر روایت شود، امری کاملاً طبیعی و مطابق با هنجارهای ادبی است. در بخش «ب»، صائب، داستان، موضوع یا مضمون را از زاویة غیرمتعارف مینگرد و به خلافآمدِ عادت درمورد آن داوری میکند. برای مثال، در سنت ادبی ما حضرت عیسی(ع) نماد زندگیبخشی و درمان بیماران است. اما در شعر صائب، ابیاتی وجود دارد که در آنها با این ویژگی عیسی(ع) با طعن و کنایه برخورد شده است.
(دیوان صائب 10/1826) این موضوع در ارتباط با شخصیتهای قرآنی نظیر خضر، سلیمان، یعقوب، یوسف، عیسی و یونس ـ علیهمالسلام ـ یا شخصیتهای اساطیری و افسانهای مثل اسکندر، رستم و جمشید، بسیار پررنگ است. هرگاه کسی به آفاق و انفس نگاه تازهای داشته باشد، بهناچار برای انتقال صور نوین ذهنی خود ـ ما فی الضمیر خاص خود ـ باید از زبان جدیدی استفاده کند و اصطلاحات و نحو و ترکیب نوینی به کار بَرَد، بهناچار اسم و اصطلاح وضع خواهد کرد یا به لغات بار معنایی تازهای میدهد.» (شمیسا 1375 : 15) صائب تبریزی بهخاطر داشتن همین نگاه تازه، در رویارویی با شخصیتهای داستانی دریچهای نو گشوده و با نظری متفاوت به داستان زندگی و تاریخ حیات آنها نگریسته است. این نگرش، با رنگ انتقادی خاص خود، حقایقِ موسوم و متداول داستانهای معروف قرآنی و اساطیری را تأملپذیرتر از گذشته کرده است. گاه صائب خط قرمزی را که در شرع و عرف برای این شخصیتها تعریف شده است، میشکند و پا را حتی از دایرة انتقاد فراتر مینهد و کار را به شماتت و سرزنش میکشاند:
(دیوان صائب 8/6015) نگاه موافق و متداولِ ادبی به شخصیتهایی که نامشان رفت، در شعر صائب بهکرّات دیده میشود. صائب حق آرایة تلمیح را همانند گذشتگان بهنیکی بهجای آورده؛ ولی تعداد ادبیاتی که در آنها از زاویة مخالف به اشخاص معروف نگریسته، آنقدر زیاد است که میتوان آن را یک ویژگی سبکی بهحساب آورد. در تاریخ شعر فارسی، شاعران زیادی بودهاند که نگاهی انتقادآمیز به شخصیتهای معروف داشتهاند؛ اما چون بسامد این موضوع در شعرشان فراوان نبوده است، نمیتوان مخالفخوانی را ویژگی سبکی آنان دانست. برای مثال، به ابیات زیر توجه کنید:
(سعدی 1383 : 547)
(حافظ 1367 : 329)
(همان : 290) پس مخالفخوانی را میتوان شکستن هنجارهای پیشین در تلمیحپردازی یا انحراف از نُرم (هنجار) ادبی (سنّت ادبی) دانست. به این شیوه در صنایع معنوی و سایر علوم ادبی توجه نشده است. تنها در کتب بلاغت قدیم، از صنعتی بهنام «تغایر» نام بردهاند؛ که در تعریف آن گفتهاند: آن است که متکلّم بر وجه لطیفی مدح کند آنچه را نزد عموم نکوهیده است یا قبح کند آنچه را نزد دیگران ستوده است. بعضی این صنعت را دو قسم کردهاند: «تحسین مالایُستَقْبُح» و «تقبیح مالایُستَحسن. (شمشالعلمای گرکانی 1377 : 154)(5) در مخالفخوانیهای صائب، آنچه بیش از همه دیده میشود، نگاهِ منتقدانة صائب به برخی شخصیتهای معروف نظیر حضرت خضر ـ علیهالسلام ـ است. تقریباً یکسومِ کلّ ابیاتی که واژة خضر یا عناصر داستان او مثل آب حیات، آب حیوان، چشمة حیوان، ظلمات، اسکندر، و عمر جاوید و ... در آنها وجود دارد، دربردارندة مخالفخوانی است. این امر درخصوص شخصیتهای دیگر نظیر موسی، عیسی و سلیمان ـ علیهمالسلام ـ ملایمتر و با تعداد ابیات مخالف کمتر است. در این تحقیق، هنجارشکنی (انحراف از نُرم)(6) در تلمیحات مربوط به خضر ـ علیهالسلام ـ بررسی شده است که خود بهعنوان نمونهای از شیوة صائب در مخالفخوانی بهشمار میرود.
صائب و خضر(ع)آیة 65 از سورة مبارکة کهف، بیآنکه به صراحت از خضر(ع) نامی ببرد، او را بندهای از بندگان خداوند دانسته است: «فَوَجَدا عَبْدَاً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُّنا عِلْمَاً» در تفاسیر مختلف، منظور از «عبد» را خضر(ع) دانستهاند. خضر، «نام یکی از پیغمبران یا اولیاست ...، این نام در قرآن کریم نیامده است و تنها چیزی که هست، وصف او به عبودیت و حصول علم لدنّی است. مطابق اکثر روایات اسلامی، نام او خضر و کنیتش ابوالعباس است و بعضی نام او را الیَسَع گفتهاند و دربارة شهرت وی به خضر میگویند که او به هرجا میگذرد و یا هرجا نماز می گذارد، زمین در زیر پا یا در اطراف او سبز و خرم میشود و بعضی گفتهاند که نامش ایلیا و مادرش رومی و پدرش از پارس بوده است.» (شمیسا 1371 : 247). خضر(ع) در ادب عرفانی، دلیل، راهنما، پیر و مرشد صوفیان است و در ادبیات عامیانه هم جایگاه خاصی دارد، بهطوریکه زیارتگاهها، قدمگاهها، چشمهها و کوههای زیادی بهنام او در سرزمین ما وجود دارد. داستانهایی که درخصوص خضر(ع) وجود دارد، از دو سرچشمة قرآن کریم و فرهنگ عامه به ادبیات فارسی راه پیدا کرده است(7)؛ اما بهطورکلی از زمانی که شعر و ادب رنگ علمی و مذهبی به خود گرفت (حدوداً از اواخر قرن پنجم هجری) و از همان زمان که بهموازات جریانهای علمی و اعتقادی، گرایشهای صوفیانه هم به شعر راه یافت، چهرة خضر(ع) در شعر فارسی پررنگتر جلوه کرد.
(ناصرخسرو 1368 : 68)
(عطار 1374 : 115)
(خاقانی 1373 : 224) اولین نمونههای هنجارشکنی درباب خضر(ع) با ملایمت و محافظهکاری از حدود قرن ششم بهچشم میخورد:
(عطار 1374 : 31) سعدی و حافظ این محافظهکاری را با کنایات آمیختند و خضر(ع) را مورد نقد ملیح خود قرار دادند؛ اما هیچگاه کار را به ترک ادب شرعی نکشانیدند.
(سعدی 1383 : 368)
(حافظ 1367 : 29)
(همان : 124) واضح است که در نمونههای ذکر شده، مقصود شاعران، تفضیل اموری خاص بر داستان خضر(ع) است. بهطوریکه اهمیت آن امور را برسانند، نه اینکه قدر و قیمت اسطورة دینی خضر را کم کنند. آنها سعی دارند ازطریق قیاس، اهمیت موضوعی را که در سر دارند اثبات کنند. عدول از هنجار در شعر صائب درخصوص خضر(ع) را میتوان به موضوعهای زیر تقسیم کرد: 1. تفضیل بر خضر(ع) یا عناصر داستانی او، 2. نپذیرفتن منّت آب حیات، برای جلوگیری از به درازا کشیدن کلام، به چند مورد از موضوعات ذکرشده میپردازیم: 1. تفضیل بر خضر(ع) یا عناصر داستان او:
(دیوان صائب : 8/290)
(همان : 6/362)
(همان : 6/486)
(همان : 3/688)
(همان : 16/994)
(همان : 6/1312)
(همان : 10/1427) 2. صائب معتقد است تا آنجا که مقدور است، باید از عمر جاوید و آب حیات حذرکرد و نباید منّت خضر(ع) یا آب زندگانی را کشید، چون غایت زندگی و هدف از حیات فقط زیستن نیست. این مضمون مکرر بهشکلی غالباً آمیخته با سرزنش و همراه با نوعی ستیزهگری در برابر عناصر داستان خضر(ع) در غزل صائب خودنمایی میکند. صائب
(همان : 25/90)
(همان : 12/237)
(همان : 4/258)
(همان : 9/362)
(همان : 1/1243) 3. مضمون دیگری که صائب از آن دستمایة هنجارشکنی در تلمیحات مربوط به خضر(ع) را فراهم کرده، تفضیل اندیشهها و عناصر خیال خود بر عناصر داستان خضر(ع) است. او برای اثبات مضمونی که در سر دارد، آن را با روشی قیاسی دربرابر خضر(ع) یا چهارچوب داستان او قرار میدهد و سرانجام برتری مافیالضمیر خود را بر ماجرای خضر(ع) یا بخشی از آن بهاثبات میرساند. او درپی اثبات این موضوع است که خضر(ع) هم از زندگی جاوید بهتنگ آمده است. در این مخالفخوانیها، آنچه موج میزند، این مضمون است که حاصلی از عمر جاوید بهدست نخواهد آمد؛ یا اینکه عمر ابد هم کوتاه است؛ و انسان جستوجوگر نباید در سراچة ترکیب، تختهبند تن باشد.
(همان : 13/276)
(همان : 4/629)
(همان : 2/671)
(همان : 2/1167)
(همان : 5/1281) 4. صائب گاه خضر(ع) را اهل امساک و بخل میداند. میدانیم که خضر(ع) به دستیاری اسکندر به ظلمات راه یافت و تنها کسی بود که فیض نوشیدن آب حیات را کسب کرد (همراهان او محروم از این موهبت بازگشتند).(11) صائب میگوید که خضر(ع) میتوانست به همراهان خود از آب حیات بنوشاند؛ ولی از این کار دریغ ورزید. بهرهای که خضر(ع) از نوشیدن آب حیات برد، عمر طولانی، دیدن داغ عزیزان و گرانجانی دنیوی بود. دنیایی که از منظر عارفان و شاعران، اقامتگاهی موقت است؛ پس خضر(ع) با ماندن در این دنیا، ناخواسته اصرار بر گرانجانی دارد:
(همان : 8/16)
(همان : 3/446)
(همان : 4/491)
(همان : 5/905)
(همان : 9/1175)
(همان : 12/1244)
(همان : 12/1797)
(همان :10/1980) 5. در ادب عرفانی، خضر رهبر راهگمکردگان است. در ادب عامه هم بسامد این برداشت تقریباً بالاتر از سایر تعابیر پیرامون خضر(ع) است. صائب در ابیات زیر، از دریچهای دیگر به این بخش از زندگی خضر(ع) نگریسته است. او مدعی است که در تاریکیهای دنیا، خودِ خضر(ع) هم از جویندگانِ راهِ حقیقت است. چگونه میتوان از کسی که خود در زندانِ دنیا، چشمبسته، اسیر شده است، تمنای یاوری و راهبری داشت:
(همان : 9/301)
(همان : 11/1147)
(همان : 5/1185)
(همان : 9/1750)
(همان : 5/1820)
(همان : 6/2588)
(همان : 3/6763) 6. در شعر و نثر قبل از قرن یازدهم غالباً امتیازی که برای خضر(ع) قائل بودهاند، نوشیدن آب حیات است. شاعران، خضر(ع) را مباهی و مبتهج از نوشیدن آب زندگی میدانند. اما، شعر قرن یازدهم ـ به ویژه شعر صائب ـ در بردارندة این مضمون است که خضر(ع) از نوشیدن آب حیات شرمگین است.
(همان : 9/1175)
(همان : 2/2398)
(همان : 9/2853)
(همان : 5/2971) 7. نوشیدن آب زندگی، عواقب ناپسندی در پی دارد:
(همان : 6/366)
(همان : 14/574)
(همان : 5/648)
(همان : 5/5882) 8 . حیرت از خضر(ع) در تعدادی از ابیات صائب بهچشم میخورد. صائب با ابزار پرسشگری، بهسراغ خضر(ع) میرود تا نقدی موشکافانه بر داستان حیات او بگذارد:
(همان : 10/1342)
(همان : 6/1444)
(همان : 9/1633)
(همان : 9/2853)
(همان : 6/5985)
(همان : 1/6719)
(همان : 14/6720)
(همان : 23/6722) 9. صائب، خضر(ع) را مورد خطاب قرار میدد و از سر انتقاد ـ که گاه تند و شماتتآمیز هم هست ـ گستاخانه چیزی را از او میپرسد. این ملامتگری در کل غزلهای صائب چندان زیاد نیست؛ اما بههرحال ساختار جملاتی که خضر(ع) در آنها مخاطب است ـ و شبهجملهای با نام او ساخته میشود ـ ازحیث مخالفخوانی جالب است:
(همان : 5/1820)
(همان : 2/1867)
(همان : 4/2026)
(همان : 2/2921)
(همان : 4/4717)
(همان : 4/5608) 10. خضر(ع) فیض دستیابی به آب زندگی را بهمدد دیگران بهدست آورد. درحقیقت خضر(ع) بر نردبانی پا نهاد که پلههای آن کسانی ازقبیل اسکندر بودند. اسکندر ابزاری بود برای دستیابی خضر(ع) به سرچشمة آب حیات؛ اگرچه شوکت و جلال پادشاهی داشت، ولی درعین غنا محتاج حیات جاودان بود. همین پارادوکس غنا و فقر است که یکی از گستردهترین مضامین اسطورهای را در فرهنگ تمامی ملتها ساخته است. حیات جاوید و حسرت دستیابی به آن، بنمایة داستانها، افسانهها و اسطورههای فراوانی است که ماجرای اسکندر، اسطورة کاووس، حماسة اسفندیار، داستان کیگشتاسب و دیگران در ادبیات فارسی، مشتی از این خروار بهشمار میرود. خضر(ع) با دستیابی به عمر جاوید و نوشیدن آب حیات، دیگران را در حسرت عمر ابد باقی گذاشت. شاید این اتفاق را بتوان ناشی از جبر دانست. ولی صائب آنقدر اختیار برای خضر(ع) قائل است که میگوید:
(همان : 3/1539)
(همان : 6/2992)
(همان : 9/6720) 11. صائب تبریزی در دو بیت، ماجرای خضر را به صراحت افسانه میداند و همانند مضامین ذکرشده در شمارة 1، اموری دیگر را بر داستان خضر(ع) برتری مینهد. او چرخ ستمگر را ظالمتر از آن میداند که حتی اجازه دهد قطرة آبی خوش از گلوی کسی پایین برود، چه رسد به اینکه کسی زیر این آسمان کبود آب حیات بنوشد:
(همان : 5/2406)
(همان : 6/4855) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
(نعمانی 1368 : 166)
8 . در ادامة این نگرش، میتوان به ابیات زیر مراجعه کرد: 2/1774، 3/1753، 7/1741، 8/1637، 2/1527، 7/1515، 3/1456، 5/1816، 2/1805، 9/1792، 8/1637، 4/1550، 2/1527، 7/1515، 3/1456، 8/1875، 2/1843، 6/1829، 5/1816، 2/1805، 9/1792، 2/1774، 2/2921، 3/2915، 5/2671، 8/2495، 5/2406، 4/2358، 1/2294، 1/2036، 16/1943، متفرقات/3534، متفرقات/3524، 2/3082، 5/3062، 6/2993، 8/2946، 12/2939، 5/2933، قصاید کوتاه/3611، قصاید/3548، 11/4318، 5/4312، 10/4223، 11/4163، قصاید کوتاه/3630، 3627، 4/5575، 5/5573، 6/5443، 3/5306، 3/5299، 4/5077، 8/5048، 12/4885، 7/4707، 5/6358، 16/6335، 4/6022، 8/6015، 5/6013، 10/5984، 3/5905، 3/5625، 11/5607، 13/6900، 4/6819، 4/6642، 1/6639، 1/6583، 11/6564، 4/6476، 9/6359، 11/6939، 11/6996.
12/2939، 6/2737، 2/2396، 9/1858، 2/1843، 6/1830، 5/1816، 7/1741، 6/1674، 8/5048، 1/5017، 4/4717، 7/4707، 9/4324، 2/4305، 2/4110، 6/4100، 5/3056، 5/5882، 8/5835، 10/5800، 3/5625، 4/5573، 5/5573، 3/5299، 4/5077، 9/6582، 9/6359، 4/6331، 4/6022، 8/6015، 5/6013، 3/5914، 12/5905، 2/6830، 5/6754.
9/1633، 1/1663، 2/1663، 9/2017، 4/2026، 1/2118، 2/2119، 4/2358، 7/2464، 6/2737، 3/2915، 4/3521، 4/3577، 5/3658، 6/4688، 4/5378، 4/5608، 13/5917، 6/6061، 6/6663، 3/6705، 5/6720، 12/6723.
5/1305، 9/2382، 2/2391، 9/2520، 7/2647، 5/2671، 9/2853، 8/2946، 5/2971، 5/3264، 5/3389، 4/4316، 6/4740، 10/4751، 2/4764، 6/5072، 6/5183، 12/5400، 8/6086، 8/6223، 1/6509، 2/6652، 18/6668، 12/6701، 5/6715، 6/6944، 5/6989.
2/1867، 1/2348، 1/2351، متفرقات/3478، 2/6818.
7/3184، قصاید کوتاه/3612، 10/6207، 3/6331، 2/6719، 5/6721، 14/6722، 12/6945.
6/1674، 7/1876، 7/2946، 5/3658، 6/4635، 11/5264، 9/5591.
(دیوان صائب، 13/250)
(همان : 21/3233)
(همان : 6/6316)
(همان : 6/6321) کتابنامهقرآن کریم. (تنزیل من ربالعالمین). 1375. ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، چ 2. تهران: جامی. آزاد بلگرامی، میرغلامعلی. 1382. غزالانالهند. بهتصحیح سیروس شمیسا. چ 1. تهران: صدای معاصر. حافظ شیرازی. 1367. دیوان. به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی. چ 5. تهران: زوّار. خاقانی شروانی. 1373. دیوان. بهتصحیح ضیاءالدین سجادی. چ 4. تهران: زوّار. سعدی شیرازی. 1383. کلیّات. به کوشش مظاهر مصفّا. چ 1. تهران: روزنه. شفیعی کدکنی، محمدرضا. 1366. صور خیال در شعر فارسی. چ 3. تهران: آگاه. شمسالعلمای گرکانی. 1377. ابدعالبدایع، چ 1. تبریز: احرار. شمیسا، سیروس. 1371. فرهنگ تلمیحات. چ 3. تهران: فردوس. ـــــــــــــــ . 1375. کلیات سبکشناسی. چ 4. تهران: فردوس. صائب تبریزی. 1364-1370. دیوان. بهکوشش محمد قهرمان. چ 1. ج 6. تهران: علمی و فرهنگی. صفا، ذبیحالله. 1373. تاریخ ادبیات در ایران. چ 4. ج 2/5. تهران: فردوس. عطار نیشابوری. 1374. دیوان. بهکوشش تقی تفضلّی. چ 8 . تهران: علمی و فرهنگی. کریمی، امیربانو. 1371. دویستویک غزل صائب. چ 3. تهران: زوّار. میرشکرایی، محمد. 1358. «خضر در فرهنگ عامة ایران»، کتاب جمعه. س 1. ش 12. ناصرخسرو. 1368. دیوان. بهتصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق. تهران: مؤسسة چاپ و انتشارات دانشگاه تهران. نعمانی، شبلی. 1368. شعرالعجم. ترجمة سیدمحمدتقی فخر داعی گیلانی. چ 3. تهران: دنیای کتاب.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8,039 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,024 |