تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,800,506 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,312 |
مطالعۀ ترجمههای فارسی قرآن از حیث صحت ترجمۀ لای نفی جنس | ||
مطالعات تاریخی قرآن و حدیث | ||
مقاله 6، دوره 20، شماره 55، شهریور 1393، صفحه 107-116 اصل مقاله (166.52 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
زهره اخوان مقدم* ؛ مجید نبوی | ||
چکیده | ||
ضرورت ترجمۀ دقیق قرآن کریم به زبانهای مختلف از جمله فارسی، اقتضا میکند که برای شناخت بهتر این قواعد و اعمال آن در ترجمۀ قرآن کریم کوشش کنیم. از جملۀ این قواعد، نفی جنس است که در زبان عربی با کاربرد ادات «لا» صورت میگیرد. لای نفی جنس در قرآن ۱۱۲ بار به کار رفته است. لازم است اسلوب نفی جنس در قرآن کریم چنان به زبانهای دیگر ترجمه شود که تمایز آن با اسالیب دیگری که در آنها هم از ادات «لا» استفاده میشود، معلوم گردد. در مطالعۀ حاضر کوشیدهایم 9 ترجمۀ فارسی از قرآن کریم را از حیث نحوۀ ترجمۀ لای نفی جنس با یکدیگر مقایسه کنیم. چنان که مشاهده میشود، از حیث صحت ترجمۀ لای نفی جنس، ترجمۀ رضایی اصفهانی با 107 مورد ترجمۀ صحیح دقیقترین است و در ردۀ بعد، ترجمۀ حداد عادل با 19 مورد ترجمۀ درست جای دارد. | ||
کلیدواژهها | ||
ترجمۀ قرآن؛ ترجمۀ ادات؛ لای نفی جنس؛ الهی قمشهای؛ مکارم شیرازی؛ حداد عادل؛ موسوی گرمارودی؛ جلالالدین مجتبوی؛ محمد مهدی فولادوند؛ علی مشکینی؛ عبدالمحمدآیتی؛ محمد علی رضایی اصفهانی | ||
اصل مقاله | ||
درآمدترجمه کردن، برگرداندن گفتار یا نوشتاری از یک زبان به زبان دیگر است. ایدهآل ترجمه آن است که بهگونهای صورت گیرد که خوانندۀ متن در زبان مقصد، همان پیام را دریابد و همان تأثیر روانی و ذهنی بر او نهاده شود که متن، برای خوانندۀ متن مبدأ داشته است (رک: «ترجمه»، ۴۱۶). برای تحقق چنین آرمانی، فراتر از ترجمۀ واژهها، دقت در ترجمۀ شیوههای بیان و قواعد نحو زبان عربی هم ضرورت است. یکی از این قواعد، لای نفی جنس است. باید لای نفی جنس را چنان ترجمه کرد که معنای خاص آن ضایع نگردد و تمایز معنای آن هم با دیگر موارد کاربرد «لا» در زبان عربی حفظ شود. مطالعۀ پیش رو کوششی است برای واکاوی ترجمههای مختلفی از قرآن کریم به زبان فارسی، به منظور سنجش میزان دقت مترجمان در ترجمۀ این شیوۀ بیانی. طرح مسئلهلفظ «لا» در قرآن 563‘1 بار آمده، که از این میان 112 مورد آن لای نفی جنس است. اسم لای نفی جنس در همۀ این موارد به دو شکل متفاوت استعمال شده است؛ گاه متفرد است؛ یعنی جز در یک مورد، جای دیگری با لای نفی جنس همنشین نشده، و گاه نیز بهعکس، عمدۀ موارد استعمال آن همچون اسم لای نفی جنس است. برای نمونه، واژۀ «اِلٰه» در عمدۀ کاربردهای قرآنیش با لای نفی جنس همنشین است؛ چنان که میبینیم «لا اِلٰه...» 37 بار در قرآن کریم تکرار شده است. به بیان دیگر، 33 درصد موارد استعمال لای نفی جنس در قرآن کریم به همین کلیشۀ بیانی اختصاص یافته است. تعابیر دیگری چون «لا جُناحَ...» و «لا ریبَ...» در ردۀ بعد جای دارند و هر یک حدود 15 بار استعمال شدهاند. با فاصلۀ زیادی از این موارد کثرت کاربرد، عبارات دیگری چون «لا اِثمَ...»، «لا مُبدِّلَ...»، جای دارند که کمابیش 4 بار تکرار شدهاند. سرآخر، باید از تعابیری چون «لا تَبدیلَ...»، «لا طاقَةَ...»، «لا عِلمَ...»، «لا عُدوانَ...»، و «لا غالب...» یاد کرد که هر یک تنها دو بار آمدهاند. به هر روی، در کل، 84 مورد از این 112 مورد، یعنی 75 درصد از موارد لای نفی جنس به استعمالات مکرر «لا» و یک لفظ همنشین دیگر اختصاص یافته است. 28 مورد دیگر از کاربرد لای نفی جنس، به همراه اسمی است که تنها یک بار با لای نفی جنس همنشین شده است؛ همچون «لا شِیةَ فیها»، «فَلا رَفَثَ...»، «لا فُسُوقَ...»، «لا جِدالَ...»، «لا إِکراهَ»، و «لا عاصِمَ». اکنون میخواهیم بدانیم که اولا، در ترجمۀ دقیق لای نفی جنس باید چه مسائلی مورد توجه قرار گیرد؛ ثانیا، مترجمان قرآن در عمل خود را با چه مشکلاتی در ترجمۀ لای نفی جنس و اسم آن روبهرو دیدهاند؛ و ثالثا، در عمل کدامها بهتر از عمدۀ ترجمۀ این شیوۀ بیانی برآمدهاند. بهطبع برای پاسخ به این پرسشها، نخست مروری بر قواعد استعمال لای نفی جنس و تمایزات آن با دیگر اسلوبهای مشابه در زبان عربی خواهیم داشت. آن گاه با مطالعۀ چند نمونه از ترجمههای قرآن کریم، با مشکلات عملی ترجمۀ آن آشنا خواهیم شد و میزان موفقیت مترجمان را نیز، خواهیم سنجید. جامعۀ آماری مطالعه از میان ترجمههای فارسی انتخاب شده است. سبب آن است که ترجمۀ قرآن کریم به فارسی سابقهای بیش از هر زبان دیگر دارد و سنتی کهن است. بدین سان، انتظار میرود مترجمان فارسی از تجربهای فراتر از مترجمان دیگر زبانها برخوردار باشند. بر همین پایه، از میان ترجمههای فارسی قرآن کریم، 9 ترجمه را برگزیدهایم؛ ترجمۀ محمد مهدی الهی قمشهای، جلال الدین مجتبوی، ناصر مکارم شیرازی، محمد مهدی فولادوند، عبدالمحمد آیتی، علی مشکینی، محمدعلی رضایی اصفهانی، علی موسوی گرمارودی، و غلامعلی حداد عادل. این ترجمهها هر یک به سببی از دیگر ترجمههای قرآن ممتاز و متمایزند. مثلا، از تداول و نشر گستردهتری در میان فارسی زبانان برخوردارند، یا مترجمانشان سبکی نو در ترجمۀ قرآن را پی گرفتهاند، یا اثر خود را بر پایۀ ملاحظۀ انتقادی دیگر ترجمهها پدید آوردهاند، یا در عمل از جانب منتقدان تحسین شدهاند، یا الهام بخش دیگر مترجمان بودهاند. 1. اسالیب نفی در عربیدر زبان عربی جملهها با ادوات مختلفی منفی می شوند. این ادوات نفی میتوانند فعل، اسم، یا حرف باشند. هر یک از اینها از حیث معمول و عمل، تفاوتهای قابل توجهی دارند. الف) ادوات نفییکی از ادوات نفی، «لَیْسَ» است که بر جملۀ اسمیه درآمده، مبتدا را مرفوع و خبر را منصوب مینماید. برای نمونه از ادوات نفی اسمی، میتوان «غیر» را برشمرد که اگر مضاف باشد، اداتی برای نفی خواهد بود. ادوات نفیی که از جنس حرف باشند، هم از حیث تعداد بیشترند و هم از حیث عمل و معمول، متنوعتر. مهمترین این حروف عبارتند از «لَم»، «لَمّا»، «لَن»، «ما» و «لا». «لَم» حرف جزم است و بر سر فعل مضارع میآید تا معنای جحد را افاده کند (رک: ابن سیده، 10/ 378)؛ همان که در فارسی با کاربرد افعال ماضی نقلی منفی رسانده میشود. «لما» نیز همانند «لَم» بر فعل مضارع داخل میشود و آن را مجزوم و منفی میکند (برای تمایزات این دو، رک: قرشی، 6/ 209). «لن» نیز همچون دو حرف پیش گفته بر سر فعل مضارع میآید؛ اما کاربردش متفاوت است و برای افادۀ نفی ابدی استعمال میشود (ابن هشام، 13/ 392). «ما» هم اسم است و هم حرف. ساختار اسمی آن ربطی به بحث کنونی ندارد. همچنین نوع حرفی آن هم سه کاربرد مختلف دارد؛ همچون حرف نفی، همچون حرفی برای ساخت مصدر مؤول، و همچون حرفی زائد. این میان، تنها «ما»ی نافیه موضوع بحث ما ست. مای نافیه وقتی بر سر جملۀ اسمیه بیاید، مانند «لیس» اسم را مرفوع، و خبر را منصوب میکند. (ابن هشام، 1/ 302). وقتی هم که بر سر جملۀ فعلیه بیاید، عمل آن الغاء میشود. سرآخر، باید از حرف «لا» یاد کرد که افزون بر کاربردهای مختلف، برای نفی نیز استعمال میشود. لای نفی خود بر دو قسم است؛ لای ناهیه، که بر فعل مضارع وارد میشود و مخاطب را از انجام کاری بازمیدارد و البته اکنون مورد بحث نیست؛ و لای نافیه، که کاربردهای بسیار متنوعی دارد. از جمله، گاه برای نفی جنس و گاه نیز برای منفی کردن معنای جمله به کار میرود. حرف لا در کاربرد اخیرش «لای نافیۀ وحدت»، یا «لای شبیه لیس» خوانده میشود. ب) تفاوت لای نفی جنس با لای شبیه لیسلای نفی جنس بر سر مبتدا و خبر میآید و اسم را منصوب، و خبر را مرفوع میکند. لای نفی جنس در هفت مورد با «اِنْ» تفاوت دارد و در کلامی به کار می رود که قصد گوینده، نفی فراگیر همۀ مصادیق آن جنس باشد به همین سبب، لای نفی جنس را گاه «لای تبرئه» نیز نامیدهاند. اسم لای نفی جنس هم از همین رو نکره است که دلالت بر استغراق همۀ افراد جنس در نفی کند. وقتی گفته میشود «لا رجلَ فی الدار»، وجود جنس مرد از خانه نفی میگردد. بدین سان، در ادامۀ کلام نمیتوان گفت «بل رجلان» (استرابادی، 1/ 153ـ 165). اگر بخواهند برایش استدراکی بیاورند، باید عبارت را با ذکر توضیحی از غیر جنس نفی شده همراه کنند. برای نمونه، در مثال فوق، بعد از «لا رجل فی الدار» نمیتوان گفت «بل رجلان»؛ اما میشود گفت «بل امرأة». این نکته مهمترین تمایز میان لای نفی جنس و لای شبیه لیس است. به هر روی، لای نفی جنس و لای شبیه لیس در عملکرد نیز با همدیگر تمایزهایی دارند. از جمله، اسم لای نفی جنس مبنی بر فتح است؛ اما اسم پس از لای شبیه لیس حتما باید مرفوع باشد. بعد از لای شبیه لیس میتوان در مقام استدراک توضیحی از جنس همان امر یا شیء نفی شده آورد. مثلا، اگر بگویند «لا رجلٌ فی الدار بل رجلان»، یعنی تنها یک نفر در خانه نیست؛ بلکه دو مرد هستند (ابن هشام، 1/ 240). پ) مثالهایی قرآنی برای ایضاح تمایزبر اساس توضیحات بالا، معنای لای نفی جنس با لای شبیه به لیس و دیگر اقسام «لا» فرق دارد. برای نمونه، کاربرد لا در عبارت «لا رَیبَ فیهِ هُدی لِلْمُتَّقین» (بقره/ 2) که از قبیل استعمال لای نفی جنس است، بر این دلالت میکند که هرگز در درستی این مسئله تردید نیست که این کتاب، هدایتی برای متقین است؛ یا به عبارت بهتر، هیچ گونه شکی در صحت این مسئله راه ندارد. از آن سو، در آیۀ «لا الشَّمْسُ ینْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِک الْقَمَر» (یس/ 40)، کاربرد لا از قبیل لای نفی است (قس: درویش، 8/ 200؛ صافی، 23/ 12). بدین سان، رابطۀ جنس شمس با حکم مذکور در جمله نفی نمیشود. لازم است برای تمایز لای نفی جنس با دیگر اقسام لای نفی، در ترجمۀ آنها از الفاظی بهره جست که این تمایز را نمایان کنند. مثلا، میتوان در ترجمۀ لای نفی جنس بسته به مورد از هیچ، هرگز و مانند آن بهره جست که در زبان فارسی بر نفی جنس دلالت میکنند. 2. ترجمههای لای نفی جنساکنون بنا داریم نمونههایی از ترجمۀ دقیق و غیر دقیق لای نفی جنس را در بیان مترجمان مختلف قرآن به فارسی مرور کنیم. الف) افادۀ نفی جنس با کاربرد اسم نکرهعمدۀ مترجمان معاصر قرآن کریم به زبان فارسی، برای افادۀ معنای نفی جنس در ترجمۀ فارسی خویش، به کاربرد اسمی نکره در جملهای منفی بسنده کردهاند. مثلا، الهی قمشهای «لا اله الا هو» (بقره/ 163) را چنین ترجمه میکند که «نیست خدایی مگر او»؛ یا «لا تبدیل لکلمات الله» (یونس/ 64) را به «سخنان خدا را تغییر و تبدیلی نیست» برمیگرداند. همین رویکرد را میتوان در ترجمۀ بسیاری دیگر از مترجمان هم بازدید؛ مثل مکارم شیرازی که «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ...» (آل عمران/ 18) را چنین ترجمه کرده است: خداوند گواهی می دهد که معبودی جز او نیست؛ یا فولادوند که در ترجمۀ «أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلی لَهُمْ» (محمد/ 11) گفته است «کافران را سرپرست و یاری نیست» (برای تنها چند نمونه از دیگر ترجمهها، رک: مجتبوی، ترجمۀ قصص/ 70، نمل/ 26؛ آیتی، ترجمۀ بقره/ 163، آل عمران/ 6؛ مشکینی، ترجمۀ محمد/ 19، حشر/ 229). این گونه ترجمهها البته غلط نیستند؛ اما بهتر بود مترجمان برای انتقال مفهوم آن تأکید اکیدی نیز که در لای نفی جنس عربی دیده میشود، راه بهتری میاندیشیدند. ب) وانهادن تأکیددر ترجمۀ آیاتی از قرآن کریم نیز، مترجمان ضرورتی حس نکردهاند که تأکید مستتر در اسم نفی شده با «لا» را نیز به فارسی بازگردانند. برای نمونه، جلال الدین مجتبوی آیۀ 101 سورۀ مؤمنون «فَلا أَنْسابَ بَینَهُمْ یوْمَئِذٍ» را چنین ترجمه میکند: «آن روز نسبت و خویشاوندی میانشان نماند». چنان که مشهود است، الفاظ در این ترجمه صحیح انتخاب شدهاند، اما معنای اسلوب بیانی لای نفی جنس به فارسی منتقل نشده است. از همین قبیل، میتوان ترجمۀ مکارم شیرازی را مثال آورد که «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ...» (روم/ 30) را به «دگرگونی در آفرینش الاهی نیست» برمیگرداند، یا در ترجمۀ «لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ» (کهف/ 39) میگوید «قوّت (و نیرویی) جز از ناحیه خدا نیست». مثال دیگر، در ترجمۀ مشکینی دیده میشود، آنجا که «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ» (بقره/ 256) را به «در دین اکراه نیست» برگردانده است. حداد عادل نیز در ترجمۀ همین آیه راهی مشابه در پیش گرفته است، و عبارت فوق را با «دین، اکراه پذیر نیست» برابر مینهد. پ) ترجمۀ غلطمیتوان حکم کرد که در یک مورد نیز لای نفی جنس نادرست ترجمه شده است؛ آنجا که عبدالمحمد آیتی در ترجمۀ «فَکیفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیوْمٍ لا رَیبَ فِیهِ» را در آیۀ 25 سورۀ آل عمران مینویسد: «حالشان چگونه خواهد بود در آن روز بی تردید، وقتی که همه را گرد آوریم». ترجمۀ «یومٍ لا ریبَ فیه» به «روز بیتردید» نمیتواند صحیح انگاشته شود؛ چه، معنای عبارت نخست، روزی است که هیچ تردیدی در بارۀ آن راه ندارد، اما عبارت مبهم دوم، اگر قرار باشد به نحوی حاکی از معنایی دانسته باشد، باید حمل بر روزی گردد که مردمانِ حاضر در آن، تردیدی در بارۀ موضوعی ـ که معلوم نیست چیست ـ ندارند. پ) ترجمههای دقیقاکنون میخواهیم در بارۀ مواردی گفتگو کنیم که لای نفی جنس به فارسی درست و دقیق ترجمه شده است. عمدۀ مترجمان بدین منظور از تعبیر صریح «هیچ» بهره جستهاند. میتوان در ترجمۀ الهی قمشهای مثالهای مختلفی برای آن یافت. از جمله، ترجمۀ «لا ظُلْمَ الْیوْمَ ...» (غافر/ 17) به «امروز هیچ ستمی نیست»، یا ترجمۀ «اِلیٰ یوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیبَ فِیه» (انعام/ 12) به «در روز قیامت که بی هیچ شک خواهد آمد». جلالالدین مجتبوی نیز به همین ترتیب «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ» (طه/ 98) را به «جز او هیچ خدایی نیست» برمیگرداند، یا مثلا، «تنزیلُ الکتابِ لا رَیبَ فِیهِ...» (سجده/ 2) را «فروفرستادن این کتاب که هیچ شکی در آن نیست...» ترجمه میکند (برای مواردی مشابه، رک: مکارم شیرازی، ترجمۀ بقره/ 255، انعام/ 102؛ فولادوند، ترجمۀ اعراف/ 158، انعام/ 106؛ رضایی اصفهانی، ترجمۀ بقره/ 158، رعد/ 30؛ موسوی گرمارودی، ترجمۀ انعام/ 106، مؤمنون/ 116؛ حداد عادل، ترجمۀ نمل/ 26، یونس/ 64). چنان که از مرور مؤلفان بر مجموع 112 مورد لای نفی جنس در قرآن کریم برمیآید، میتوان گفت که ترجمۀ رضایی اصفهانی دقیقترین است. در این ترجمه، 107 مورد یعنی معادل 5/ 95 درصد صحیح ترجمه شده است. موسوی گرمارودی نیز با 52 مورد رعایت، معادل 4/ 46 درصد، در جایگاه دوم قرار میگیرد. ارزیابی مؤلفان از دیگر ترجمهها بدین قرار است: الهی قمشهای، 48 مورد رعایت، معادل 8/ 42 درصد؛ آیتی، 44 مورد رعایت، معادل 2/ 39 درصد، فولادوند، 37 مورد رعایت، معادل 03/ 33 درصد؛ مکارم، 27 مورد رعایت، معادل 1/ 24 درصد، مجتبوی، 26 مورد رعایت، معادل 2/ 23 درصد؛ مشکینی، 24 مورد رعایت، معادل 4/ 21 درصد؛ حداد عادل، 19 مورد رعایت، معادل 9/ 16 درصد. نتیجهاکنون میتوان بر پایۀ هر آنچه گفته شد دریافت که در ترجمۀ لای نفی جنس، کاربرد قیودی مانند «هیچ»، «هرگز»، و مانند آنها که دالّ بر نفی کلی و مطلق جنس هستند، لازم است. همچنین، چنان که دیدیم دقت مترجمان مختلف در بازگرداندن این اسلوب بیانی ویژه، و هم شیوههای کاربستۀ ایشان برای ترجمهاش به فارسی با همدیگر متفاوت است. سرآخر، میتوان گفت که از این حیث، در 9 نمونۀ بررسی شده از ترجمههای قرآن کریم، ترجمۀ رضایی اصفهانی با دقتی بالغ بر 95 درصد دقیقترین کار، و ترجمۀ حداد عادل نیز با دقتی حدود 16 درصد، متساهلترین است. | ||
مراجع | ||
علاوه بر قرآن کریم؛ 1ـ آیتی، عبدالمحمد، ترجمۀ قرآن کریم، تهران، سروش، 1374ش. 2ـ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، به کوشش عبدالحمید هنداوی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2000م. 3ـ ابن هشام، عبدالله بن یوسف، مغنی اللبیب، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قم، کتابخانۀ مرعشی، 1404ق. 4ـ استرابادی، رضیالدین، الشرح علی الکافیة، به کوشش یوسف حسن عمر، بازنشر تهران، مؤسسة الصادق. 5ـ الهی قمشهای، محمد مهدی، ترجمۀ قرآن کریم، قم، فاطمة الزهراء (س)، 1380ش. 6ـ «ترجمه»، دائرة المعارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب، 1389ش. 7ـ حداد عادل، غلامعلی، ترجمۀ قرآن کریم، مشهد، آستان قدس رضوی، 1390ش. 8ـ درویش، محییالدین، اعراب القرآن و بیانه، دمشق، دار الارشاد، 1415ق. 9ـ رضایی اصفهانی و همکاران، محمد علی، ترجمۀ قرآن کریم، قم، دار الذکر، 1383ش. 10ـصافی، محمود بن عبدالرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، دمشق/ بیروت، دارالرشید/ مؤسسة الإیمان، 1418ق. 11ـفولادوند، محمد مهدی، ترجمۀ قرآن کریم، قم، دار القرآن الکریم، 1415ق. 12ـقرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، 1371ش. 13ـمجتبوی، جلال الدین، ترجمۀ قرآن کریم، تهران، حکمت، 1371ش. 14ـمشکینی، علی، ترجمۀ قرآن کریم، قم، الهادی، 1381ش. 15ـمکارم شیرازی، ناصر، ترجمۀ قرآن کریم، قم، دار القرآن الکریم، 1373ش. موسوی گرمارودی، علی، ترجمۀ قرآن کریم، تهران، قدیانی، 1384ش. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,809 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 512 |