تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,800,521 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,330 |
بازخوانی نظریۀ نظم عبدالقاهر جرجانی | ||
مطالعات تاریخی قرآن و حدیث | ||
مقاله 3، دوره 19، شماره 54، اسفند 1392، صفحه 9-26 اصل مقاله (195.05 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
صغری فلاحتی* ؛ اسماعیل اشرف | ||
چکیده | ||
قبل از عبدالقاهر جرجانی تلاشهایی پبرامون نظم قرآن صورت گرفت از جملۀ این دانشمندان میتوان به جاحظ، ابن قتیبه، مبرّد، واسطی، احمد بن سهل، رمانی وابو هلال عسکری اشاره کرد. جرجانی از آراء ونظرات سایر علما به ویژه ابوهلال عسکری استفاده کرد وتوانست نظریۀ نظم را ابداع کند. وی در تعریف این نظریه میگوید: نظم عبارتند از ایجاد بهترین ارتباط نحوی در بین کلماتی که برای ادای مقصود یا معنی، به کار گرفته میشود. نظریۀ نظم جرجانی خاستگاه اعجاز کتاب آسمانی است. این نظریه در حوزه زبان شناسی جهانی تأثیر به سزایی داشت تا جایی که سبک شناسان با بهره گیری از نظریۀ او توانستند نوعی از سبک شناسی به نام سبک شناسی تکوینی یا فردی ابداع کنند که جدا از نظریۀ این دانشمند برجسته ومتفکر ایرانی نیست چرا که جرجانی در نظریۀ نظم بیان میدارد که هر نظم وترتیب ویژۀ زبانی، بینش خاصی را ارائه میدهد که نشان از فکر وروان نویسندۀ آن دارد. | ||
کلیدواژهها | ||
عبدالقاهر جرجانی؛ نظریۀ نظم؛ سبک شناسی تکوینی | ||
اصل مقاله | ||
درآمدکلمۀ بلاغت از مادّۀ «بَلَغَ یَبلُغُ بَلاغةً» گرفته شده، وبه معنای به حد والا و اعلای رسیدن به چیزی است. با این برداشت از کلمۀ بلاغت و به تَبَعِ آن علم بلاغت میتوان گفت که این علم میتواند معیار و اندازهگیری ارزشی آثار هنری باشد که به واسطۀ آن رأی به برتری و ارجحیت متنی و یا اثری نسبت به متن ویا اثر دیگری داده میشود. از دوران قدیم در عصر پیش از اسلام بازار عِکاظ نمونۀ خوبی در این زمینه به شمار میرود. نابغۀ ذبیانی که به عنوان داور میدان بود و اشعار شاعران را یکی بر دیگری ترجیح میداد، بر اساس معیار بلاغت حکم و رأی صادر میکرد. طرح مسئلهاز جملۀ پژوهشگران وصاحب نظران وناقدانی که با تلاشهای خود در زمینۀ بلاغت آثار گرانبها وارزشمندی به یادگار گذاشته، عبدالقاهر جرجانی است که توانست با اصول وروش منطقی وهدفدار خود به افقهای بیسابقهای در این زمینه دست یابد. عبدالقاهر بن عبدالرحمان جرجانی از بزرگان ودانشمندان وعلمای سدۀ 5ق بوده است. بیشتر مورخان سال وفات این عالم بزرگ را سال 471ق دانسته وبعضیها هم سال 474ق سال غروب زندگی او یاد کردهاند (تجلیل، 5). جرجانی ناقد برجسته ونامدار، کاشف نظریۀ نظم، بنیان گذار علم بلاغت عربی، ویکی از بزرگترین شخصیتها در حوزۀ نقد، ادبیات وبلاغت است که دیدگاههایش بسیار از سوی منتقدان قدیم وجدید مورد بررسی وتحلیل قرار گرفته است. وی در سال 400ق در گرگان دیده به جهان گشود وافکار واندیشههای ژرف او تأثیر بسیاری در نقد وبلاغت بر جای گذاشت و نوآوریهای این نابغه دوران طراوت وجذبۀ خود را تا روزگاران ما به خوبی حفظ کرده است. تأثیرات او بر حوزۀ نقد وادب گذشته امری مسلم وانکار ناپذیر است. دو کتاب بسیار مهم او دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه نام دارد که سرشار وپایدار در پژوهشهای ادبی وزیبا شناختی هستند (آل بویه، 11). شیخ عبدالقاهر در لغت، صرف ونحو عربی استادی مبرز شد ودر علم بلاغت وادب قرآن پژوهشهای ارزندهای نمود وبه حقیقت صاحب نظری معتبر در این رشتۀ علمی به شمار میآید. او علاوه بر این دانشها، متکلم در مذهب اشعری وفقیه در مذهب شافعی بود. در بارۀ اخلاص وطاعت و احوال معنوی او نوشتهاند روزی فردی وارد خانۀ وی شد و او نماز میخواند. هر چه در خانه بود برمیداشت وجرجانی او را میدید ونماز خود را قطع نکرد (ده صوفیانی، 35). از جمله مهمترین این شاهکارها نظریۀ نظم او است. عبدالقاهر جرجانی توانست با ارائۀ نظریۀ نظم، معیار وسنجش کارآیی در زمینۀ ارزش گذاری آثار ادبی به وجود بیاورد. قابل ذکر است که پژوهشهایی نیز در بارۀ جرجانی به رشتۀ تحریر در آمده است که از جملۀ آن میتوان به مقالۀ «مبانی زیبا شناسی استعاره از دیدگاه عبدالقاهر جرجانی» اشاره کرد که امیر محمود انوار وهمکارانش در مجلۀ پژوهش نامۀ زبان وادبیات فارسی در شمارۀ هشتم آن چاپ کردند. روش ما در این مقاله به شکل توصیفی است ودر آن به ارائۀ نظرات دانشمندان قبل از جرجانی در زمینۀ نظم قرآن پرداخته وسپس نظریۀ نظم عبدالقاهر جرجانی را مورد بررسی قرار میدهیم وهمچنین در این مقاله در راستای اثبات اعجاز کتاب آسمانی که همان نظم آن است سخن به میان میآوریم. در نهایت از تأثیر نظریۀ نظم جرجانی بر سبک شناسی صحبت خواهیم کرد. 1. علم معانی و نظریۀ نظم پیش از عبدالقاهر جرجانیعلم معانی از شاخههای علم بلاغت است. بین به کارگیری مسائلی این علم توسط دانش مندان بلاغت وهمچنین بین اطلاق این اصطلاح بر این علم ونام گذاری آن به اسم «علم معانی»، اختلاف زمانی است. مسائل این علم از زمانهای دور در کتب مختلف مثل کتاب جاحظ وأبی عبیده وقدامه وغیره به صورت پراکنده وجود داشته است. اما بحث اصلی در مسائل این علم، به وسیلۀ عبدالقاهر جرجانی در کتابش دلائل الإعجاز نوشته شده است. کتاب عبد القاهر، اولین کتابی است که مسائل این علم، در آن تنظیم شده است. اما ساماندهی این مسائل مرتبط با اطلاق اصطلاح علم معانی بر آن نیست. عبدالقاهر بر این علم، گاهی اصطلاح «بیان» وگاهی «نظم» و «فصاحت وبلاغت » نام گذاری میکرد. اگرچه عبد القاهر مسائل علم معانی را بررسی کرد بدون اینکه بیان کند اینها علم معانی هستند. اما اولین کسی که اصطلاح «علم معانی» را به کار برد، جار الله زمخشری بود. سکاکی توانست این نام را بر مسائل علم معانی تثبیت کند (درویش، 85 ـ86). الف) آثار نخستیندر ابتدا لازم میدانیم از تلاشهایی که قبل از عبدالقاهر جرجانی در زمینۀ اعجاز قرآن (نظم قرآن) شکل گرفته است به شکل موجز، سخن به میان آوریم. برای سهولت کار تلاشهایی را که بلاغیون در این زمینه انجام دادهاند، در دو قرن دوم وسوم وچهارم هجری توضیح خواهیم داد. در قرن دوم هجری کتابهایی در زمینۀ نظم قرآن که دلالت بر اعجاز قرآن داشته باشد نگارش شده است، اما این کتابها مفقود گشته ودر دسترس نیستند تا منظور از نظم قرآن در آن مشخص شود. ب) سدۀ سوم هجریدر قرن سوم ابن راوندی ظهور یافت ونظم قرآن را مورد هجوم قرار داد، همان گونه که مذهب «صرفه» پدیدآر گشت. معتزله روی کار آمدند وپیرامون اعجاز قرآن کتابهایی به رشتۀ تحریر در آمد. از جمله دانشمندانی که در این زمینه تألیفی داشتند، جاحظ است. در این قرن جاحظ کتابی را تحت عنوان «نظم قرآن» تألیف کرد وبه سبب مفقود شدن این کتاب، برای درک وفهم معنای نظم از منظور ایشان از کتابهای دیگر ایشان مدد میجوییم. احتمال میرود منظور جاحظ از نظم قرآن موارد سه گانۀ زیر باشد: الف) منظور از نظم قرآن، نظم حروف وهماهنگی ترکیب آنها وانسجام آهنگ آنها است تا اینکه لفظ در سهولت و رشاقت مانند حرف واحدی باشد یا اینکه الفاظ در سهولت ونرمی بر زبان، گویا که لفظی واحد هستند. ب) منظور او از نظم قرآن، راه وروش مخالف با کلام عرب چه منظوم وچه منثور است وآن کلام، نثر غیر مقفی است. ج) ضعیف ترین این نظریات، پیوستن لفظی بر دیگری بر اساس نظم ودلالت الفاظ و به هم آمیختن معانی آنها است بر وجهی که عقل آن را اقتضا کند (عرفه، 574). از دیگر دانشمندانی که در این زمینه فعالیت داشتهاند، ابن قتیبه است وی بیان داشته است که اعجاز قرآن کریم به نظم آن است واین نظم شرح وتوضیح داده نشده است تا مکتوب گردد. مبرد نیز نظم قرآن را ذکر میکند (عرفه، همانجا). ب) کوششها در سدۀ 4قدر قرن چهارم نیز تلاشهایی در زمینۀ نظم قرآن انجام گردیده است. از جمله: ابوعبدالله محمد بن زید بن علی الحسین الواسطی که دارای کتاب اعجاز القرآن فی نظمه بوده است، اما این کتاب مفقود گشته است واثری از آن در دست نیست. احمد بن سهل أبو زید نیز دارای کتابی در بارۀ نظم قرآن بوده است. رُمّانی هم اشاره به معجزه بودن قرآن دارد، زیرا در بالاترین درجات بلاغت است وگاهی به نظم وبه حسن بیان ودلالت تألیف اشاره دارد ودر این زمینه کتابی به نام اعجاز القرآن دارد. خَطّابی اعجاز قرآن را در وضع الفاظ در جایگاه خودش میداند. علی بن عبدالعزیز جرجانی، بینظمی را در سخنش از عیبهای شعر ذکر میکند، اما هیچ تلاشی نمیکند تا معنای آن را معین سازد واینکه دلایل بینظمی در چیست را ذکر کند. أبوهلال عسکری زیبایی سبک ونظم را در به کارگیری الفاظ در جایگاه خویش میداند وتقدیم وتأخیر وحذف واضافه در آن استعمال ندارد؛ مگر حذفی که به کلام آسیب نرساند ومعنی را از بین نبرد. ابوهلال عسکری اعجاز قرآن را در نظم جدید وبدیع ونسج وتألیف عجیب میداند. یعنی نظم از نظر او چینش خاص کلمات در کنار هم است. باقلانی هم اعجاز قرآن را در دو زمینه میداند: 1) نظمی که خارج از کلام عرب باشد. 2) اینکه در بالاترین درجات بلاغت باشد. أبوهاشم جُبّایی اعجاز قرآن را در نظم آن میداند و در توضیح نظم نیز، آن را به معنای روش بیان فصیح و زیبا در لفظ و معنا میگیرد. ابن رَشیق از نظم قرآن سخن به میان میآورد و نظم از منظر او همان نظر جاحظ است. در عصر عبدالقاهر جرجانی اصحاب لفظ، نظم قرآن را در ترتیب الفاظ ونظم آن در گفتار میدانند (عرفه، 575 ـ577). 2. نظریۀ نظم عبدالقاهر جرجانیشفیعی کدکنی در کتابش موسیقی شعر (ص 31) بیان میکند که امتیاز هر اثر ادبی از دیدگاه جرجانی به دلیل وجود «نظم» در آن است. البته باید گفت که منظور از نظم، وزن نیست بلکه همان بافت کلام است. با این دیدگاه نظم خاص شعر نیست، بلکه ممکن است کلامی موزون فاقد نظم وکلامی منثور دارای نظم باشد. الف) خاستگاههای نظری اندیشۀ عبدالقاهرهدف عبدالقاهر جرجانی از ورای نظریۀ نظم، تعلیل وجه بلاغی اعجاز قرآن وتعلیل حکم بر کلام بر وجه عام است. لازم به ذکر است که عبدالقاهر همۀ آن چه را که قبل از او در بارۀ نظم بر پایۀ اعجاز قرآن نوشته شده بود را مورد مطالعه قرار داد. عبدالقاهر فردی نحوی بود و میدانست که معانی نحوی آن است که نظم کلام از جهت درستی وفساد بر آن استوار است، آن عالم بلاغی بین بلاغت وفصاحت وبیان وهر آن چه که از برتری بعضی بر بعضی دیگر حکایت میکند مساوی دانست، ونظم را میزه وشاخص بلاغت ومقیاسی برای تفضیل بعضی بر بعض دیگر ویا کلامی بر کلام دیگر دانست. همچنین، عبدالقاهر در کتاب اسرار البلاغه به این نتیجه رسید که شاخص بلاغت در معنایی که الفاظ آن را به وجود میآورند بر اساس ضربی از تألیف وترتیب، نهفته است تا جایی که میگوید الفاظ در کلام بر حسب ترتیب معانی در جان است واین معانی که ترتیب آنها در نفس وجان است بر اساس آن است که عقل اقتضا میکند. ب) علم معانی و نحوجرجانی به نقش معانی نحو اشاره دارد ومی گوید که نظم همان معانی الفاظ در نفس وجان است وترتیب الفاظ در نطق وگفتار نیست. همچنین جرجانی میگوید که ترتیب معانی الفاظ در نفس وجان جز بر معانی نحو در بین آن پایدار نیست وهر زمان که ارتباط معانی کلمات محکم واستوار گشت وبعضی از آنها به واسطۀ معانی نحو ووجوه وفروق آن، بر بعضی دیگر تعلّق پیدا کرد، جهتهای حسن وبرتری در کلام زیبا، قوی ونیرومند میشود. او در نهایت بیان میدارد که نظم همان قصد کردن معانی نحو در بین کلام وتعلّق بعضی بر بعض دیگر است تا اینکه نظم منجر به صورتی برای معنای اصلی که در جانها تأثیر گذار است میشود وبر اساس آن، کلام قوی ومستحکم از کلام سخیف وپست باز شناخته میشود (عرفه، 582 ـ583). عبدالقاهر چنین میسراید: إنّـی أقـولُ مقالاً لستُ أخفیه ولستُ أرهبُ خصماً إن بدا فیهِ ما من سبیل إلی إثباتِ معجزةٍ فی النظم إلا بما أصبحتُ أبدیهِ فَما لـنـظمِ کـلامٍ أنـتَ ناظمُهُ معنی سوی حکمِ إعرابٍ تُزجّیهِ (عبدالقاهر، دلائل...، 9ـ10). هدف عبدالقاهر جرجانی از سرودن این ابیات در تکملۀ نظریه نظم خود این است که نظم کلام فقط از طریق مبادی واصول نحو امکان پذیر است. او در پایان همین ابیات میگوید: وقد عَلِمنا بأنَّ النظمَ لیس سوی حکمٍ من النحو نَمضی فی توخّیهِ (همو، 10). پیداست که عبدالقاهر نحو را، رکنی برای پیوستن وبافت کلمات قرار داده است که برتری وزیبایی سخن به شیوۀ صحیح نظم آنها بر میگردد و زیبایی کلمات با توجه به معنی وموقعیتی که در ساختار دارند آشکار میشود. از نظر او نحو، علم بحث از ثبت وضبط اواخر کلمات ومجموع قواعد خشکی نیست که جایگاهی در بلاغت وهنر نداشته باشد، بلکه نحو در نظر او علم کشف معانی است، وانواع معانی ارزشمند وجداگانهای وجود دارد که آنها را از طریق روابط اجزای کلام با یکدیگر وکاربرد زبان توسط شاعر در مییابیم. شاعر زبان را به گونهای به کار میبرد که از ارتباط اجزای کلام با یکدیگر بافتی زنده وگوناگون از تصاویر واحساسات را به وجود میآورد. گویا قبل از عبدالقاهر وظیفۀ دانش نحو صرفاً در تشخیص صحت ترکیبها ودوری آنها از خطا بوده ودر واقع بیشتر به منطق نزدیک بوده تا به زبان گویای معانی ومضامین، ولی عبدالقاهر با گرایش جدیدی که در نحو وارد ساخت آن را از چهار چوب محدود بحث در قواعد اعراب وبنای کلمات خارج ساخت وآن را پایۀ بحث در معانی عبارات وخصوصیات بلاغی آنها قرار داد ونشان داد قواعد نحو هدف نیستند بلکه هدف دلالت آنها بر معانی است (آل بویه، 11). پ) تعریف نظمهمچنین، عبدالقاهر جرجانی در شرح وبسط نظریۀ خود میگوید هر گاه سراینده بخواهد کلامی را در هر غرضی بسراید ابتدا باید معانی را در نفس وجان خودش مرتب کند وتلاشهای خود را در ترتیب آن اعمال دارد سپس بر ترتیب الفاظ آن همّت گمارد. همان طور که ضرورت دارد معنی در ابتدا در نفس وجان باشد، ولفظی که بر آن دلالت دارد واجب است که در نطق وگفتار باشد، ضرورت دارد که سراینده فکر واندیشۀ خود را در ترتیب معانی در نفس وجان ومرتب کردن دلالتهای آن، مبذول دارد ونیازمند این نیست که فکر جدیدی را در ترتیب الفاظ وتوالی نطق آن آغاز کند. بنابراین، کسی که استحقاق این را دارد که بر او کلمۀ «نظم» اطلاق گردد آن است که ترتیب معانی را در نفس وجان قرار دهد نه ترتیب الفاظ در نطق وگفتار، زیرا نظمی که مراد عبدالقاهر جرجانی است وبا آن کلام قوی ومستحکم از کلام دنی وپست باز شناخته میشود جز با قدرت فکر واندیشه جاری نمیشود. وی دربارۀ کلام منظوم (نظم دار) وحرف منظوم میگوید که نظم حروف، فقط همان پی درپی آمدن آنها در نطق وگفتار است ونظم آنها بر مقتضی معنا نیست وناظم نیازمند آن نیست که از عقل بهره جوید ودر نظم آن آزاد است، واگر واضع لغت بگوید (ربض) مکان (ضرب) منجر به فساد نمیشود. اما نظم کلام چیزی خلاف آن است زیرا ناظم در نظم آن آثار، معانی وترتیب آنها را بر اساس ترتیب معانی در نفس وجان میچیند زیرا آن نظمی است که حالت منظوم (معانی که به رشتۀ نظم در آمده است) با آن اعتبار مییابد وآن نظمی که شیئی به شیئ دیگر انضمام یابد نیست (عرفه، 583 ـ584). با دقّت در نظریۀ نظم عبدالقاهر جرجانی، میتوان اصول کلی این نظریه را در موارد زیر خلاصه کرد: 1) لفظ تابع معنی است یعنی اینکه الفاظ با توجه به معانی شکل گرفته در ذهن متکلم، شکل میگیرند. به عبارت دیگر نظریه نظم حول محور معنی در گردش است واصالت با آن است. 2) پایه واساس کلام همان نحو است که الفاظ با توجه به اصول ومبادی آن شکل میگیرد. 3) در نظریۀ نظم، مدار اصلی بر روی کلام است نه کلمات. 4) وجه تمییز وبرتری آثار نسبت به یکدیگر با توجه به بافت کلام که همان نظم است سنجیده میشود. 3. نظم سرچشمۀ اعجاز قرآنعبدالقاهر جرجانی در بارۀ اعجاز قرآن میگوید: شایسته است که صفت اعجاز وصفی باشد که با قرآن کریم تجدید حیاتی دیگر داشته باشد، وباید امری باشد که در غیر از قرآن یافت نگردد. الف) اعجاز قرآن و مفرداتبا این اوصاف ضرورت دارد که درک شود اعجاز قرآن در مفردات جای ندارد زیرا با این شرایط اعجاز قرآن سنخیت خود را از دست میدهد، زیرا مفردات که از سرمایههای زبانی به شمار میروند (با اصوات ومخارج حروف مختلف که دارند) قبل از نزول قرآن کریم بودهاند ومردم با شنیدن آن در زمانی که قرآن تلاوت میشود با آن آشنایی داشته وهیچ حالت جدیدی در آن یافت نمیشد که نشان دهندۀ اعجاز کتاب آسمانی باشد. همچنین، اعجاز قرآن در معانی مفردات نیز یافت نمیگردد، زیرا در این صورت اعجاز کتاب مقدس در معانی کلمات «حمد»، «رب» «عالمین»، «ملک»، «یوم»، «دین» وغیره خلاصه میشد واعجاز قرآن را شامل میگشت که در این صورت ضرورت داشت که این معانی قبل از نزول کتاب وحی وجود نداشت. این وصف چیزی جدای از اعجاز قرآن را شامل میشود چرا که این معانی قبل از تنزیل عزیز نیز بوده است (عبدالقاهر جرجانی، دلائل، 386ـ387). در مییابیم که عبدالقاهر جرجانی اعجاز قرآن کریم را در مفردات ومعانی آنها نمیداند زیرا این وصفها قبل از نزول کتاب آسمانی بر پیامبر ختمی مرتبه (ص) بر زبانها جاری بوده وبا آن تکلم میشده است. ب) اصوات، حرکات، اوزان و آهنگهاعبدالقاهر جرجانی در باب اعجاز قرآن بیان میدارد که حتی اصوات وحرکات وسکونهای واژگان نیز نمیتواند، اعجاز قرآن تلقی شود، زیرا در این صورت واژگان با حرکات سه گانه وبا سکون به تنهایی جزو اعجاز به شمار میرفتند، ودر صورت صحیح بودن این وصف، اعجاز قرآن باطل میگشت، چرا که الفاظ با اصوات وحرکات وسکنات نیز قبل از نزول کتاب وحی وجود داشته است و جدای از این در هر کلمهای که بنگریم با حرکات خود نشان گر اعجاز آن میشد وبه طور کلی لفظ اعجاز قرآن محو وناپدید میگشت. اعجاز قرآن چیزی جدای از این است چرا که اعجاز قرآن با نزول آن همزمان است وبحث اعجاز قرآن به قبل از نزول آن راهی ندارد. همچنین عبدالقاهر جرجانی وزن کلمات ونظام فاصلۀ آنها را در زمرۀ اعجاز قرآن به شمار نمیآورد، زیرا فاصلهها در قرآن به مانند قافیهها در اشعار است، واگر این فاصلهها موضع تحدی ومبارزه طلبی قرآن بود، میتوانستند با آن، با کلامی که مقطع وفاصلههای آن مشخص بود به مبارزه با اعجاز قرآن بپردازند. پ) استعارهوی منکر آن است که استعاره عنصری در اعجاز قرآن به شمار آید زیرا که این ترکیب مجازی در آیات محدودی از کلام وحی جریان دارد. عبدالقاهر جرجانی در پی بطلان این عقیده است که فصاحت صفت برای لفظ است از این جهت که آن لفظ است وچنین میگوید که ممکن است که فصاحت صفت حسی در لفظ باشد که با شنیدن درک شود یا اینکه صفت عقلی در لفظ باشد که با قلب شناخته میشود، وچنین مینماید که محال است صفت حسی در لفظ باشد زیرا در این صورت همۀ شنوندگان در تشخیص لفظ فصیح یکسان بودند، واگر استدلال اینکه فصاحت صفت حسی است باطل شود، ضرورت مییابد که صفت عقلی در لفظ باشد وبا چنین استدلال ومنطقی ما برای لفظ، صفتی نمییابیم که راه شناخت آن عقل به تنهایی باشد وحس در آن دخالت نداشته باشد مگر با دلالت بر معنای آن، ودر چنین صورتی وصف فصاحت برای لفظ، وصفی از منظر معنا است نه از نظر خود لفظ (ضیف، 165ـ166). کوتاه سخن این که عبدالقاهر جرجانی اعجاز قرآن را در حرکات واژگان وسکونهای آن وهمچنین در فواصل آیات نمیداند چرا که این فواصل مانند قافیهها در شعر هستند، واین صفتی خلاف اعجاز قرآن است. ت) نظم اعجازیمراد عبدالقاهر جرجانی از معنا، مدلول لفظ ودلالت الفاظ واغراض آن نیست، زیرا مدلول الفاظ به مانند خود الفاظ هستند ودر زمرۀ اعجاز قرآن قرار نمیگیرند. بلکه مراد وی همان معنای متداول ومعمول برای فصاحت است که مفردات با آن توصیف میشوند. او میگوید کلام فصیح به دو قسم تقسیم میشود، بخشی که مزیت وحسن آن به لفظ بر میگردد مانند کنایه، استعاره، وبه طور کلی هر نوع مجازی، وبخشی که حسن ومزیت آن به نظم وترتیب وچینش کلمات است. عبدالقاهر جرجانی فصاحت را به دو بخش تقسیم میکند، بخشی که مربوط به نظم وچینش کلمات است وبخشی که مربوط به زیبایی لفظ است وصور بیانی را در این قسمت قرار داده است. از جملۀ مزایای متصل به فصاحت لفظ، روانی وسهولت مخارج واژگان در گفتار است، وهمۀ اینها از صفات فصاحت است که داخل در اثبات اعجاز قرآن نمیشود. عبدالقاهر جرجانی ادامه میدهد ومی گوید که ما منکر شیوایی وسهولت حروف واژگان در حین گفتار نیستیم که امر اعجاز قرآن را مورد تأکید قرار میدهد وآن چه که مورد رد ونفی آن هستیم، رأی ونظر کسانی است که اعجاز قرآن را در شیوایی وروانی تلفظ واژگان قرار میدهند وآن را اصل وپایه واساس به حساب میآورند. وی اعجاز قرآن را در ویژگیهای سبکی آن که خارج از زیبایی لفظی ومعنایی است مییابد وآن در نظم وترتیب چینش کلمات که در همۀ آیات جریان دارد را شامل میشود (همان، 166ـ167). از بیانات وکلام عبدالقاهر جرجانی نتیجه میگیریم که اعجاز قرآن در نظم وترتیب کلمات وارتباط موجود بین آنها برای ادای معنای مورد نظر است نه چیز جز آن. 4. نظریۀ نظم وتأثیر آن بر سبک شناسینظریۀ نظم بر سبک شناسان تأثیر بسزایی گذاشت وسبک شناسان با تأثیر پذیری از این نظریه، به نوشتن تعاریف خود درباره سبک روی آوردند که منجر به شکل گیری مکتب جدیدی در سبک شناسی گردید. در این جا ابتدا تعریفی از سبک وسبک شناسی ارائه میدهیم وبه چند تعریف از دانشمندان که تحت تأثیر این نظریه به بیان آراء خود دربارۀ سبک پرداختند، میپردازیم. الف) مفهوم سبکسبک، مجموعۀ روشها وطریقههایی است که نویسنده به وسیلۀ آن از کلیۀ سرمایههای یک زبان برای بیان افکار ونیات خود استفاده میکند وآنها را به کار میاندازد (مهدوی، 202) و سبک شناسی علمی است که به پژوهش در نوشتههای ادبی وتشخیص شیوۀ ساختاری وبیان ارتباطات ترکیبی عناصر زبان، میپردازد (سد، 1/ 239). از جملۀ این تعاریف اینهایند: 1) مفهوم نظم با عبارت بوفون که میگوید، سبک همان نویسنده است، ارتباط تنگاتنگی دارد (شمیسا، 52)؛ 2) هنری بلیت، سبک را تعبیری از شخصیت نویسنده یا فرستنده وعقل ومحورهای اندیشۀ او میداند (بلیت، 52)؛ 3) سبک صدای ذهن نویسنده است (مغزهای چوبین صداهای چوبی دارند). این تعریف از امرسون است. یعنی نویسنده همان طور که فکر واحساس میکند، همانطور هم مینویسد. اگر افکارش گنگ باشد، نوشته اش هم گنگ است، واگر افکارش کهنه وتقلیدی است، زبانش نیز سنتی وتکراری است (شمیسا، 21). از دیگر دانش مندان این حوزه میتوان به گوته اشاره کرد که میگوید: این نویسنده وادیب است که سبک خود را رقم میزند (فضل، 97). از جمله مکتبهای سبک شناسی که تحت تأثیر این نظریه به وجود آمد، سبک شناسی تکوینی است. در سبک شناسی تکوینی توجه اصلی به اثر ادبی از دیدگاه سبک شناسی است. به این مکتب، مکتب سبک شناسی فردی هم میگویند، چون داعیۀ تعیین سبک شخصی را دارد. این مکتب به لئو اسپیتزر آلمانی منسوب است. این مکتب به علل ایجاد سبک توجه دارد ومعتقد است که ریشههای سبک را میتوان در روان وشخصیت ادیب جستجو کرد (شمیسا، 150). از این جهت سبک شناسان بر این باورند که میتوان از سبک نویسندگان، به ذهنیات وروان آنها پی برد. وبا طرز تفکر آنها آشنا شد. ب) رابطۀ سبک و نظم از نگاه جرجانیاو مفهوم سبک را جدا از نظریۀ نظم نمیداند وبیان میدارد که سبک، نوعی پی روی از نظم است. ودر تعریف نظم میگوید: نظم عبارتند از ایجاد بهترین ارتباط نحوی در بین کلماتی که برای ادای مقصود یا معنی به کار گرفته میشود (عبدالقاهر، دلائل، 418). در این تعریف عبدالقاهر بر سه نکته تأکید میشود: مقصود یا معنی، کلمات یا لفظ، و سرآخر، نحو. مقصود یا معنی در ذهن نویسنده یا گوینده است که برای بیان آن، از کلمات استفاده میکند. ونظم، بهترین رابطۀ نحوی برای به رشته کشیدن کلمات در بیان مقصود است (ذوالفقاری، 18). عبدالقاهر جرجانی در نظریۀ نظم بیان میدارد که هر نظم وترتیب ویژۀ زبانی، بینش خاصی را ارائه میدهد که نشان از فکر وروان نویسندۀ آن دارد (عبدالقاهر، دلائل، 248). با توجه به تعریف فوق نتیجه میگیریم که سبک از نظر عبد القاهر، همان افکار وروان نویسنده است که برای ادای معانی ذهنی خود، به طریق ویژهای عمل میکند. نتیجهنظریۀ نظم عبدالقاهر جرجانی حاکی از تلاشهای این دانشمند فقیه ایرانی الاصل در حوزه بلاغت زبان وادبیات عربی است. در برههای از زمان که بعضی از بلاغت دانان اصالت را به لفظ وبعضی دیگر اصالت را به معنی میدادند، نظریۀ نظم وی که عبارتند از ایجاد بهترین ارتباط نحوی در بین کلماتی که برای ادای مقصود یا معنی به کار گرفته میشود، شاهکاری بسیار عظیم در این زمینه بود. چرا که این دانشمند لفظ ومعنی را در کنار هم قرار داد. از دستاوردهای نظریۀ نظم میتوان به اعجاز قرآن اشاره کرد زیرا اعجاز قرآن در نظم وترتیب کلمات وارتباط موجود بین آنها برای ادای معنای مورد نظر است. با تحلیل نظریۀ جرجانی در مییابیم که آن چه را که بسیاری از محققان غربی وبه ویژه سبک شناسان در حوزه نقد ارائه میدهند، بر گرفته از نظرات وآراء این دانشمند ایرانی است. سبک شناسی فردی ویا تکوینی که ابداع گر آن لئواسپیتزر آلمانی است برگرفته شده از نظریۀ نظم جرجانی است. زیرا این مکتب معتقد است که ریشههای سبک را میتوان در روان وشخصیت ادیب جستجو کرد، و سبک از نظر عبد القاهر نیز همان افکار وروان نویسنده است که برای ادای معانی ذهنی خود، به طریق ویژهای که همان نظم است، عمل میکند. | ||
مراجع | ||
1ـ آل بویۀ لنگرودی، عبدالعلی، و ورز، لیلا، «عناصر زیباشناختی سخن از دیدگاه عبدالقاهر جرجانی وبندتو کروچه وآ. ای ریچاردز»، لسان مبین، سال دوم، شمارۀ یک، 1389ش. 2ـ بلیت، هنری، البلاغة والأسلوبیة نحو نموذج سیمیائی لتحلیل النص، ترجمۀ محمد عمری، بیروت، الدار البیضاء، 1999م. 3ـ تجلیل، جلیل، مقدمه بر ترجمۀ فارسی اسرار البلاغه (رک: همین منابع، عبدالقاهر جرجانی). 4ـ درویش، احمد، دراسة الأسلوب بین المعاصرة والتراث، قاهره، دار غریب. 5ـ ده صوفیانی، زهره، «استعاره از دیدگاه شیخ عبدالقاهر جرجانی». رشد آموزش زبان وادبیات فارسی، شم 84، 1386ش. 6ـ ذوالفقاری، داریوش، «نقد بلاغی بیت معروفی از شاهنامه»، کهن نامۀ ادب پارسی، پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی، سال اول، شم 2، 1389ش. 7ـ سد، نورالدین، الأسلوبیة وتحلیل الخطاب، الجزائر، دار هومة، 1977م. 8ـ شفیعی کدکنی، محمد رضا، موسیقی شعر، تهران، آگاه، 1368ش. 9ـ شمیسا، سیروس، کلیات سبک شناسی، تهران، میترا، 1386ش. 10ـ ضیف، شوقی، البلاغة تطوّر وتاریخ، قاهرة، دار المعارف، 1911م. 11ـ عبدالقاهر جرجانی، اسرار البلاغه، ترجمۀ جلیل تجلیل، تهران، دانشگاه تهران، 1370ش. 12ـ ــــــــــــــــــــ دلائل الإعجاز، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، مکتبة الخانجی. 13ـ عرفه، عبدالعزیز عبدالمعطی، قضیة الإعجاز القرآنی و أثرها فی تدوین البلاغة العربیة، بیروت، عالم الکتب، 1985م. 14ـ فضل، صلاح، علم الأسلوب، قاهره، دار الشروق، 1998م. مهدوی کنی، محمد سعید، «مفهوم سبک زندگی وگسترۀ آن در علوم اجتماعی»، تحقیقات فرهنگی، تهران، سال اول، شم 1، 1386ش. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,322 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,465 |