تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,399 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,991 |
نظریۀ اعجاز و مدارس نظامیه: گسترش توجهات به آرای بلاغی عبدالقاهر جرجانی تا پایان سدۀ هشتم هجری | ||
مطالعات تاریخی قرآن و حدیث | ||
مقاله 4، دوره 19، شماره 54، اسفند 1392، صفحه 27-50 اصل مقاله (233.95 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
سکینه سعیدی* | ||
چکیده | ||
بیشتر شهرت عبدالقاهر جرجانی (د 471ق)، نظریهپرداز ادبی مشهور، بهسبب نظریۀ نظم او ست؛ نظریهای که وی در پرتو آن توانسته است از منظری متفاوت به اعجاز قرآن کریم بنگرد. بنا ست که در مطالعۀ پیش رو، با تقریر این دیدگاه، عوامل نظری و عملی مؤثر بر نفوذ و گسترش این نظریه را بکاویم و شواهد اقبال و توجه بدان را در آثار عالمان متأخرتر دنبال کنیم. چنان که خواهیم دید، آرای بلاغی عالمان و نظریه پردازانی بزرگ تا اواخر سدۀ 8 ق بهوضوح متأثر از نظریۀ نظم او ست؛ نظریهپردازانی همچون زمخشری، فخر رازی، سَکاکی، زَمْلَکانی، یحیی بن حمزۀ علوی، و تفتازانی. یک احتمال آن است که نظریات عبدالقاهر به سبب پایبندی وی به مذهب اشعری و فقه شافعی در محیط تازه تأسیس مدارس نظامیه از فرصت مناسبی برای گسترش و رواج برخوردار گردیدهاند؛ چنان که آرای وی نخست در مدارس نظامیه با استقبال روبهرو شده، و در مرحلۀ بعد، همین گسترش به فراگیری آن در عصرهای متأخرتر نیز دامن زده است. به بیان دیگر، دستکم در بادی امر چنین به نظر میرسد که این اقبال و توجه از یک سو ریشه در کارکرد اجتماعی نظریۀ وی دارد و از دیگر سو، شاگردان عبدالقاهر در توسعۀ نظریۀ وی اثرگذار بودهاند؛ فرضیهای که کاوش بیشتر در بارۀ آن موضوع همین مطالعه است. | ||
کلیدواژهها | ||
عبدالقاهر جرجانی؛ علم بلاغت؛ مدارس نظامیه؛ فخر رازی؛ کمال الدین زملکانی؛ سعد الدین تفتازانی؛ فصیحی استرآبادی | ||
اصل مقاله | ||
درآمدعلم بلاغت یکی از اقسام علوم ادبی زبان عربی است که موضوع آن، شناخت عوامل اثرگذار بر زیبایی هنری، اثرگذاری، و رسایی کلام با توجه به مخاطب است (رک: معموری، 24). ریشههای توجه جدی به بلاغت ادبی را میتوان در گذشتههای دور عربستان و عصر پیش از اسلام نیز دنبال کرد (برای تفصیل بحث، رک: سلیمانی، 97ـ99). بااینحال، تدوین نظریههای بلاغی و شکلگیری دانشی برای مطالعۀ بلاغت، پیشینهای شناختهتر دارد و به ارتباطی بازمیگردد که مسلمانان میان دفاع از اصول عقاید خویش با ویژگیهای ادبی متن قرآن دیدند (برای تفصیل بحث در این باره، رک: کریمینیا، سراسر اثر). رابطۀ تنگاتنگ بحث از اعجاز قرآن با ادبیات (رک: همایی، 11) سبب شده است که عالمان مسلمان، علوم ادبی خاصه بلاغت را در زمرۀ دانشهای دینی بینگارند و در مدارس دینی دنبال کنند؛ برخلاف سرزمینهای حوزۀ تمدن یونان و روم باستان، که بلاغت را هنر و دانشی مستقل از دین، و عرفی تلقی میکردند. بااینحال، عالمان مسلمان در تدوین و توسعۀ این علم دینی خویش، از تأثیر دانشهای یونانی و تعامل با دانشمندان دیگر ادیان بر کنار نبودند (رک: صفا، 1/ 37ـ38). بدین سان، در حوزۀ فرهنگی جهان اسلام دانشی پا گرفت که ریشه در ذوق ادبی عربها از گذشتههای دور داشت، برای دفاع از هویت دینی ضرورت شمرده میشد، و همزمان، از تجربیات نظری دیگر تمدنها نیز بهرهمند بود. میتوان تدوین تدریجی نظریات بلاغی را در سدههای متقدم اسلامی در آثاری همچون مَجاز القرآن ابوعبیده مَعمَر بن مُثنّیٰ (د 210ق)، البیان و التبین جاحظ (د 255ق)، و البدیع ابن معتز (مق: 296ق) مشاهده کرد. اثر اخیر بهوضوح دربردارندۀ نظریهای مدون و منسجم در بلاغت است (رک: لسانی، 639). این تلاش در سدۀ بعد نیز تداوم یافت؛ چنان که قُدامة بن جعفر (د 337ق) با نگارش آثاری چون نقد الشعر، جواهر الالفاظ، و نقد النثر تلاشهای ابن معتز را دنبال کرد؛ و چنان که نظریه پردازانی همچون باقِلاّنی (د 403ق) در اعجاز القرآن، سید رضی (د 406ق) در تلخیص البیان عن مجازات القرآن، و ابوعلی قیروانی (د 456ق) هم در کتاب العمده با رویکردهای متفاوت خویش، در توسعۀ بحث مشارکت جستند. طرح مسئلهنظریهپردازیهای بلاغی عبدالقاهر جرجانی در امتداد همین تلاشها بود. پیش از وی البته عالمان مختلفی بر این تأکید کرده بودند که اعجاز قرآن کریم، در نظم آن است. بااینحال، کمتر کسی در توضیح مفهوم نظم، تبیینی واضح و دقیق از آن بازنموده بود. با مطالعۀ دیدگاههای مختلف در بارۀ نظم قرآن، میتوان بهاجمال چنین دریافت که عالمان پیش از عصر عبدالقاهر، نظم قرآن را به معنای ارائۀ بیانی فصیح و بیغلط، آراسته به زیباییهای لفظی و معنوی، و برخوردار از ترتیب و چینشی بهینه میدانند (عرفه، 575 ـ577). عبدالقاهر، بلاغت را خلاف پیشینیان خویش در نظمی جست که نتیجۀ بهترین روابط نحوی در میان کلمات کاربسته برای ادای مقصود است. همچنین، ایجاد یک چنین نظمی را نتیجۀ نظم روانی و ذهنی گوینده دانست (رک: جرجانی، دلائل الاعجاز، 44ـ 45). بدین سان، وی نخستین کسی است که میان زیبایی هنری متن با ساختار نحوی جملات و هم، ذهنیت گوینده ربطی جست. بر پایۀ نگاه وی، بیان یک معنا با کاربرد اسلوبهای نحوی مختلفی امکان پذیر است. مثلا، میتوان معنایی را هم در قالب جملۀ شرطی بیان کرد، هم در قالب استفهام، و هم در قالب جملهای خبری. بلاغت آن است که از میان این اسلوبها، متناسبترینش با غرض متکلم انتخاب شود؛ شیوهای که با وضعیت روانی گوینده و شنونده و دیگر مقتضیات حال و مقام، تناسب تام داشته باشد. از نگاه وی، کاربست صناعات ادبی، تشبیهات، و استعارات هم زمانی سبب زیبایی متن میشود که چنین نظمی در کلام پدید آمده باشد. از میان آرای رقیب مختلفی که عالمان سدۀ 4ق عرضه داشتند، نظریۀ نظم عبدالقاهر با استقبال گستردهای روبهرو شد. برخی اندیشمندان خود به تأثیر آراء بلاغی وی بر دیدگاههایشان تصریح نمودهاند. جز این، میتوان نفوذ آثار وی را بر بلاغت فارسی و حتی برخی متفکران غربی نیز نشان داد. این مطالعه با همین هدف صورت گرفته است. بنا داریم که امتداد آرای وی را در عصرهای بعد بازکاویم. میخواهیم بدانیم اولا، کدام عالمان بزرگ از نظریۀ نظم عبدالقاهر متأثر گردیدهاند؛ ثانیا، این اثرپذیری چه ابعادی از نظریۀ وی را دربرمیگیرد؛ و ثالثا، اسباب و علل این تأثر چه بوده است. در کوشش برای پاسخ گفتن بدین پرسشها، نخست مروری خواهیم داشت بر حیات و اندیشههای عبدالقاهر، سپس به زمینههای گسترش آرای وی در دوران حیاتش توجه خواهیم کرد و سرآخر، امتداد توجهات به آرای وی را در عصرهای بعد خواهیم کاوید. 1. آشنایی با عبدالقاهر جرجانیعبدالقاهر بن عبدالرحمان جرجانی، دانشمند ادب و نحو عربی، و بنیانگذار و نظریهپرداز علم بلاغت، از اندیشمندانی است که به سبب احاطه بر فنون ادبی ـ خاصه بلاغت ـ و نظریۀ نظمش بر اندیشمندان شرق و غرب جهان اسلام تأثیرگذار بوده است. الف) دوران حیات ویدر مورد تاریخ تولد و سرگذشت وی اطلاع چندانی در دست نیست؛ ولی بهاحتمال در گرگان دیده به جهان گشود و در همان شهر بالید و رشد و نمو یافت. با توجه به سال درگذشت استادش ابوالحسین فارسی (د 421ق)، ولادت عبدالقاهر را باید سالهای پایانی سدۀ 4ق و یا نخستین سالهای سدۀ 5 ق دانست (باقر، 696). باری، تاریخ درگذشت عبدالقاهر را 471 یا 474ق دانستهاند (قفطی، 2/ 189). با توجه به آن که بنا به تصریح منابع وی هیچ گاه گرگان را حتی برای کسب دانش ترک نکرده، باید گفت که درگذشت وی نیز در همان حوالی روی داده است. ب) استاداناتفاقی در ذکر استادان عبدالقاهر دیده نمیشود. بااینحال، غالب منابع از ابوالحسین محمد بن حسین فارسی همچون تنها کسی که عبدالقاهر از محضر او دانش نحو را کسب کرد، نام بردهاند (رک: سبکی، 5/ 149). برخی منابع هم صاحب بن عَبّاد (د 385ق) و ابن جِنّی (د 392ق) را در زمرۀ استادان عبدالقاهر نام بردهاند؛ اما نظر به سال درگذشت ایشان صحیح به نظر نمیرسد؛ بلکه باید گفت ابوالحسین محمد بن حسین فارسی (د 421ق) استاد عبدالقاهر، نزد صاحب دانش آموخته است. در خصوص شاگردی وی نزد ابوالحسن علی بن عبدالعزیز جرجانی نیز باید گفت که تنها یاقوت حموی وی را از استادان عبدالقاهر میشناساند. بر پایۀ نقل وی، عبدالقاهر هر گاه در آثارش سخنی از قاضی جرجانی نقل مینمود، به شاگردی نزد او میبالید. بااینحال، این روایت را کسی دیگر در جایی بیان نکرده است (یاقوت، 4/ 524). گذشته از این، یاقوت خود نیز در جای دیگر یگانه استاد جرجانی را ابوالحسین فارسی دانسته است. نیز، با نظر به تاریخ درگذشت ابوالحسن علی بن عبدالعزیز جرجانی، پذیرش این سخن دشوار مینماید (باقر، 696). پ) جایگاه علمیعبدالقاهر پیرو فقه شافعی وکلام اشعری بود (ذهبی، 18/ 432). وی پس از درگذشت استادش ابوالحسین فارسی (د 421ق) به تربیت برخی از جویندگان ادبیات عربی برآمد. آنچه این نظر را قوت میبخشد، مدح خواجه نظام الملک (408ـ 485ق) توسط عبدالقاهر، و نیز رهیابی برخی شاگردان وی به نظامیۀ بغداد و نیشابور است (کسایی، 142). از جملۀ این شاگردان، فضل بن اسماعیل تمیمی (ز 458ق)؛ محمد بن احمد ابیوردی (د 507ق)، احمد بن عبدالله مهابادی (د 500 ق)، ابوالحسن علی بن محمد فصیحی استرآبادی (د 516 ق) و خطیب تبریزی (د 502 ق) نامبردارند. عبدالقاهر جرجانی را در شعر، در زمرۀ «مُحْدَثین» هم به شمار آوردهاند (رافعی، 1/ 453). وی به زبان عربی شعر میسرود. برخلاف جایگاه برجستۀ وی در زبان عربی و علوم بلاغی، اشعارش از معانی استوار و بلند برخوردار نیست و مضامینش به شکایت از دور زمانه، یا مدیحهسرایی محدود میشود. بااینحال، به نظر میرسد اشعار وی بیش از آن که شاعرانه باشد، با روحیات یک عالم در تناسب، و از لطافتهای ادبی تهی است. وی هیچ گاه به فارسی شعر نگفت و اثری نیز بدین زبان پدید نیاورد (باقر، 697). خلاف شعر وی، سبک نثرش زیبا و در خور توجه است؛ چنانکه گفتهاند وی در بیان مطالب توانا ست. کتاب دلائل الاعجاز او چنان شیوا ست که بیشتر به اثری ادبی میماند، تا کتابی درباره قواعد ادبیات عربی (کرد علی، 194ـ 195). 2. اندیشههای بلاغی عبدالقاهر جرجانیعبدالقاهر همواره به سبب نظریات استوارش تحسین متقدمین را برانگیخته، چنانچه از وی با عناوینی چون شیخ زبان عربی، امام در نحو و ادب، علامه، موسس علم معانی و بیان یاد نمودهاند (یاقوت، 4/ 524؛ سبکی، 5/ 149؛ نیز ک: سیوطی، 2/ 106). از جملۀ آثار وی، المغنی، المقتصد، العمده، العروض، العوامل المأه، الجمل، اعجاز القرآن (دو کتاب، یکی مفصل و دیگری مختصر)، اسرار البلاغه، دلائل الاعجاز و شرح الفاتحه نامبردارند (برای سیاههای از آثار وی، رک: طاشکوپری زاده، 1/ 165ـ166؛ نیز، برای کهنترین آثار منتشر شده از وی، رک: سرکیس، 1/ 681). البته، شاید کتاب دلائل الاعجاز، نه کتابی مجزا و مستقل، که یکی از همان دو اثری باشد که گفتهاند وی در بارۀ اعجاز قرآن تألیف کرد. از این میان، آرای بلاغی وی بیشتر در دو اثر جلوهگر شده است؛ یکی اسرار البلاغه، و دیگر، دلائل الاعجاز. وی در کتاب اسرار البلاغه به تدوین مبانی علم بیان میپردازد و در جهت تبیین این دانش از برخی مباحث فلسفه و کلام، روانشناسی و نحو مدد میجوید. وی در دلائل الاعجاز نیز کوشیده است از اعجاز قرآن تبیینی بر پایۀ نظریۀ نظم خویش ارائه دهد. بدین سان، ضمن طرح ساختار بیان قرآن، فنون نویسندگی و انشاء را تا روزگار خویش به نقد میکشد. چه، تا عصر وی، گروهی بر این باور بودند که بلاغت گفتار، دستاورد گزینش صحیح الفاظ است و گروهی دیگر هم آن را نتیجۀ معانی ناب و بکر میدانستند. وی هر دو رویکرد را نقد کرد و با بیان این که شیوایی و بلاغت سخن از سویی وامدار اندیشۀ گوینده و معنا، و از دیگر سو در گرو گزینش الفاظ و ضرب آهنگ و ساختار موسیقایی آن است، راهی نو پیش گرفت (تجلیل، 475ـ477). شیوۀ عبدالقاهر در نگارش مبتنی بر ایجاز و مختصر نویسی بود؛ امری که سبب شد بسیاری کسان پس از او به شرح آثار و تألیفات او بپردازند (ملا ابراهیمی، 144). بااینحال، عبدالقاهر در دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه بر خلاف سایر نوشتههایش به تفصیل و اطناب روی آورد؛ زیرا وی چنین آراء و اندیشههایی را برای نخستین بار در جهان اسلام طرح میکرد و پیشینهای نداشت. بنابراین، او ناگزیر بود که به شیوههای گوناگون به تکرار استدلالات خویش بپردازد (سلیمانی، 105). الف) نظریۀ نظماز میان آراء بلاغی عبدالقاهر جرجانی، آنچه بیش از دیگر اندیشهها وی را نامور کرده، نظریۀ نظم اوست که با هدف اثبات نظم قرآن و اعجاز آن مطرح شده است. عبدالقاهر در کتاب دلائل الاعجاز مبانی زیباییشناسی ادبی خود بهتفصیل شرح داده است. به نظر وی، امتیاز هر اثر ادبی به سبب وجود «نظم» در آن است. مقصود عبدالقاهر از «نظم»، سخن موزون نیست. بلکه ممکن است کلامی موزون، ولی فاقد نظم باشد. مراد وی از نظم، انتظام میان لفظ و معنا ست و از نگاه وی این انتظام بازتاب نظم ذهنی افراد است (مشرف، 405). پیش از عبدالقاهر نیز در بارۀ رابطۀ میان نظم کلام و زیبایی ادبی آن بحث شده بود؛ خاصه کسانی اعجاز قرآن را در نظم آن جسته بودند (باقر، 698). بااینحال، درکها از نظم بسی متفاوت با چیزی بود که عبدالقاهر عرضه کرد. به طور کلی، عالمان پیش از عبدالقاهر نظم را در دو ساحت مجزا از متن میجستند؛ گروهی همچون قدامة بن جعفر و قاضی جرجانی بلاغت را نتیجۀ تناسب الفاظ میدانستند و گروهی دیگر نیز، همچون ابوعمرو شیبانی و حسن بن بشر آمدی، آن را در تناسب معانی میدیدند. این میان، عبدالقاهر در دلائل الاعجاز طرحی نو درانداخت. وی ضمن نقد نظریۀ هر دو گروه، از دیدگاهی دفاع کرد که در دوران معاصر با عنوان نظریۀ نظم یا ساخت شناخته میشود (رک: ساسانی، 4). به بیان دیگر، تا پیش از او بیشتر به مفردات اجزاء لفظ یا معنا توجه میشد. عبدالقاهر گفت بلاغت کلام را نه در لفظِ تنها میتوان جست، و نه در صِرفِ معنا (تجلیل، 476)؛ بلکه پیکرۀ «نظم» در ترکیب اجزای سخن نهفته است: هیچ کلمهای به خودی خود زشت یا زیبا نیست؛ بلکه قرارگرفتن کلمات در کنار یکدیگر است که میزان زیبایی و خوش آهنگی لفظ را مشخص میکند. اگر این قرار گرفتنها چنان باشد که معانی کلمات نیز بهتناسب مقصود گوینده و حال و مقام مخاطبان افاده شوند، کلام زیبا خواهد شد. از همین رو کلمهای در سخنی خوش میافتد و در سخن دیگر ناخوش (مشرف، 405). نظم کلام، چیزی جز وابسته کردن کلماتی به کلمات دیگر نیست (عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، 30). ب) ارکان نظریهعبدالقاهر به بافتِ گفته نظر دارد. زیبایی سخن از نگاه وی، دستاورد معانی افزودهای است که از ترکیب و امتزاج کلمات به دست میآید. معتقد است گفتار همچون ترکیبی است که نقاش و بافنده در طرح و نقش و رنگ خود میزنند. اگر جزئی از کار جا به جا شود، نتیجه چیزی نیست که آنان میخواهند. پس لازم است هر جزء کار در جای خود قرار گیرد. در سخن گفتن هم غرض از نظم، صرفاً توالی الفاظ در هنگام نطق نیست؛ بلکه دلالتها نیز باید با ترکیبی صورت پذیرد که عقل اقتضا میکند. از این رو، در نظریۀ نظم عبدالقاهر، اصالت با معنا ست؛ نه لفظ. یعنی نظم نتیجۀ سنجیدگی معنا در عقل و فکر است. به عبارت دقیقتر، اصالت با سنجیدگی معنا، و لفظ هم تابعی از آن است (ساسانی، 6؛ مشرف، 412ـ413). نظم سخن نه در توالی الفاظ در گفتار، که در پیوستگی دلالت الفاظ و ارتباط معقول معانی با همدیگر است (رک: عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، 93). البته بیتردید بخشی از نظم گفتار در گرو نظم و توالی حروف و آواها در ساختار کلام است. بااینحال، نظم حروف همواره به نظم در معنا نمیانجامد. چه بسا در چینش حروف نظمی به کار گرفته شود که از منطق و عقل تبعیت نکند و نتیجۀ چیزی جز وضع واضعان نباشد. مثلا، اگر واضع لغت عربی به جای «ضَرَبَ»، «رَبَضَ» را برای دلالت بر همان معنا به کار میگرفت، خللی در نظم کلام پدید نمیآمد؛ چه، دلالت معنایی لفظ تغییری نمیکرد و آن تناسب کلی الفاظ سخن تغییر نمیکرد (جرجانی، دلائل الاعجاز، 92؛ رک: نیز مشرف، 408؛ نوروزی، 234). رکن دیگر نظریۀ نظم عبدالقاهر، قوانین نحوی است. وی استواری سخن را در نحو و نظم حاصل از آن میجوید و سنجیدگی معنی را منوط بدان میداند. زشتی و زیبایی سخن، امری است معلَّق به چگونگی اجرای کلام در مفردات آن؛ زیرا روابط اجزای کلام است که زشتی و زیبایی را رقم میزند (نوروزی، 235). مفهوم نحو از دیدگاه عبدالقاهر، وسیعتر از مفهوم رایج نزد علمای نحو است. مقصود او از نظم، نظمی روشمند است که از روی تفکر و تأمل صورت پذیرد؛ نه آنچه گویندهای بدون روش و اندیشه بیان دارد. عبدالقاهر کسی را مثال میزند که میخواهد مرواریدهایی به رشته کشد. ممکن است چنین فردی، مرادش از انجام کار صرفاً از هم نگسیختن اجزا باشد و به شکل و نحوۀ چینش آنها توجهی نکند؛ اما چنین چینشی نظم به حساب نمیآید. به همین ترتیب، صرف حضور الفاظ در کلام نیز به قصد پیوستن آنها به همدیگر، منظور وی نیست. بر این پایه، نظم از نظر او آن است که افزون بر توجه به از هم نگسیختن کلام، شکل زیبایی نیز پدید آید که با اندیشۀ فرد از بیشترین تناسب نیز، برخوردار باشد. از نگاه وی این تفاوت مرزی آشکار میان اندیشمندان نحو و بلاغت میکشد؛ عالمان نحو تنها در گفتار، صحت کلام را در نظر دارند؛ اما عالمان بلاغت افزون بر انسجام کلام، زیبایی آن را هم از نظر دور نمیدارند (نوروزی، 236؛ آل بویه، 10ـ12). اما رکن چهارم که کمتر بدان پرداخته شده، «قبول نفسی» کلام است؛ تأثیر کلام در جان شنونده، که امری فراتر از ساختار لفظ و تبعیت گفتار از قوانین نحوی است. ارائۀ سخنی پَسَندِ خاطر شنونده منوط به برخورداری از یک نظم ذهنی است و ریشۀ پذیرش سخن را باید بهواقع در جایی خارج از کلام جست (مشرف، 405). اکنون در مقام جمعبندی باید گفت که در واقع، نظریۀ نظم عبدالقاهر بر چهار رکن استوار است: 1) نظم معانی و چینش آنها با ساختی مناسب و ایجاد ارتباطی بهینه میانشان در توالی واژگان کلام، 2) نظم آواها و گزینش الفاظی خوش آهنگ همراه با ضرب آهنگ و موسیقی متناسب معنای مد نظر، 3) نظم نحوی، یا پیروی سخن از قوانین و احکام نحوی به همراه کاربست ساختارهایی نحوی که با معنای مد نظر گوینده بیشترین تناسب را داشته باشند، 4) نظم ذهنی گوینده، که بیش از هر جا خود را در پذیرش کلام وی و اثربخشی آن بر مخاطبان بازمینمایاند. پ) وجوه تمایز نظریه با دیدگاههای پیشیننظریۀ نظم جرجانی اوج سه سده موشکافی ادبای مسلمان در بارۀ رمز و راز و مزایای هنری، سلاست و روانی، ساختار شعری، رابطۀ قالب و مضمون، و نقش واژگان تخصصی در ترکیب ادبی و ماهیت و کارکرد تصاویر شاعرانه است (باقر، 698). ممکن است عبدالقاهر جرجانی را مبدع همۀ ارکان نظریه «نظم» بدانیم، یا به عکس، معقتد باشیم برخی ارکان نظریۀ وی را پیش از وی دیگرانی هم گفتهاند. به هر روی، باید بپذیریم که این نویسنده در تکامل نظریۀ خود وامدار برخی اندیشمندان پیشین همچون جاحظ (د 255 ق)، ابن اخشید (د 326 ق)، محمد بن زید واسطی (د 306 ق)، ابوعلی حسن بن علی بن نصر طوسی (د 312ق)، و ابوزید بلخی (د 322ق) بوده است. گذشته از این، قرابت آرای عبدالقاهر جرجانی به اندیشۀ قاضی عبدالجبار معتزلی (د 415ق) سبب شده است برخی ادعا کنند که عبدالقاهر از آراء قاضی عبدالجبار معتزلی بهرۀ بسیار جسته است (همانجا). بااینحال، نظریۀ نظم عبدالقاهر با هر آنچه پیشینیان وی گفته بودند، تمایزاتی هم داشت. از جمله، پیش از عبدالقاهر، نظرگاه و تفکر غالب در ارزیابی متون، معطوف به اجزاء و عناصر منفرد کلام بود. عبدالقاهر، برای اجزای کلام پیش از آنکه به ترکیب کلام درآیند، ارزشی قائل نشد، به اثر ادبی همچون کلّی به هم پیوسته نگریست، و بلاغت را نه در اجزای منفرد کلام، که در حسن پیوند آن اجزا جست؛ حسن پیوندی که در تحلیل نهایی وی نتیجۀ ذهنی برخوردار از نظم است و خود را در انتخاب واژهها، ساختارها، ضرباهنگ کلام، و تأثیر بر ذهن مخاطبان جلوهگر میکند (مشرف، 406؛ آل بویه، 13). 3. احتمال پیوند وی با مدارس نظامیهعصر عبدالقاهر، دوران گسترش مدارس نظامیه است و هیچ بعید نیست که شکل گیری این مدارس، اثری مهم بر نفوذ آرای وی گذاشته باشد. شاهد پیوند عبدالقاهر با مدارس نظامیه همین است که عبدالقاهر، خواجه نظام الملک طوسی بنیانگذار مدارس نظامیه را مدح میگوید (تجلیل، 474). این مدح نمایانگر حمایت وی از عبدالقاهر جرجانی است؛ خاصه با نظر به این که در آن عصر، سلجوقیان با از میان برداشتن آل زیار (316ـ435ق) بر جرجان حکمرانی داشتهاند و خواجه نظام الملک در این روزگار مقام وزارت سلجوقیان را عهده دار بوده است. آنچه این احتمال را قوت میبخشد، همسویی گرایشهای مذهبی و کلامی خواجه نظام الملک و عبدالقاهر جرجانی است (رک: سبکی، 5/ 149؛ نیز: کسایی، 66). مدارس نظامیه بر پایۀ درک دینی و سیاسی خاص خواجه نظام الملک، به تدریس علوم دینی اختصاص داشت. علوم لغت، نحو، صرف، بلاغت، معانی و بدیع در آنجا از رونق و اهمیت بالایی برخوردار بود. کوشش بانی و واقفان برای جذب برجستهترین عالمان بدین مدارس موجب شده بود که سرآمدان این دانشها در مدارس نظامیه گردآیند. عبدالقاهر جرجانی هم ادیبی بزرگ و سرشناس، و هم پیرو مکتب فقهی شافعی بود. بر این پایه انتظار میرود حتی با این وجود که خود وی در محیط بغداد نمیزیسته است، آرای وی در نظامیه رواج گستردهای یافته باشند. بر این پایه، جا دارد شواهد حضور شاگردان وی در نظامیۀ بغداد کاویده شود؛ شاگردانی که چه بسا در ترویج آرای وی در مدارس نظامیه نیز، نقش مهمی ایفا کردهاند. الف) خطیب تبریزیابوزکریا یحیی بن علی بن محمد شیبانی تبریزی معروف به خطیب (421ـ502 ق)، از علمای برجستۀ سدۀ 5 ق است (برای وی، رک: ابن جوزی، 17/ 114). معلوم نیست بروکلمان بر چه اساسی مولد وی را نیز شهر تبریز دانسته است (5/ 162). خطیب در جستجوی دانش به مناطق گوناگون جهان اسلام سفر نموده، و از جمله، نزد عبدالقاهر جرجانی هم دانش آموخته است (برای استادان وی، رک: ابن جوزی، همانجا). وی در آغاز «خازن» یا همان کتابدار نظامیۀ بغداد بود؛ اما پس از آن از جانب خواجه نظام الملک مدرّس علوم ادبی گردید (رک: کسایی، 176)؛ چه، هم پیرو مذهب شافعی بود و هم بر زبان عربی و علم نحو و بلاغت احاطۀ وافی داشت. سرانجام در سال 502 ق در بغداد درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد (ابن جوزی، 17/ 114ـ 115). وی آثار ادبی متعددی بر جا گذاشت؛ آثاری در شرح معلقات سبع، شرح شعر متنبی، شرح حماسۀ ابوتمّام، آثاری در بارۀ عروض و قافیه، در بارۀ غریب القرآن، و از این دست (رک: دولت آبادی، 68). میتوان در نقدهای ادبی وی بر شعر ابوتمام و آثاری از این دست، بهوضوح نشانههای تأثر وی از عبدالقاهر جرجانی را بازشناخت (برای تحلیل برخی نمونهها، رک: سلامه، 280، 354). ب) فصیحیابوالحسن علی بن محمد ابی زید، مشهور به فصیحی استرآبادی (د 516 ق)، از دیگر شاگردان عبدالقاهر جرجانی است (ابن خلکان، 3/ 24). گرچه شواهد اندکی از حیات وی در اختیار است، میتوان با توجه به وصف استرآبادی وی به حدس گفت که در استرآباد متولد شده، و در این شهر بالیده است. فصیحی نخست به خدمت کیکاووس بن اسکندر (د 488ق) از امیرزادگان زیاری (316ـ435ق) و مؤلف قابوس نامه درآمد (سجادی، 2). با توجه به آن که در آن روزگار دیگر آل زیار قدرتی نداشتهاند، میتوان ارتباط این دو را محدود به مراودت علمی دانست. یگانه اثری که به وی منتسب شده، مثنوی «وامق و عَذرا» ست که گفتهاند برای کیکاووس زیاری نوشته بود (همانجا). نزدیکی وی به عبدالقاهر تا بدان حد بوده است که وی را گاه «صاحب عبدالقاهر» شناساندهاند (یاقوت، 15/ 69). فصیحی پس از خطیب تبریزی عهدهدار تدریس در نظامیه گردید (یاقوت، 5/ 415؛ ابن خلکان، 6/ 84). بااینحال، اقرار وی به تشیع سبب گردید پس از چندین سال تدریس در نظامیه از این منصب واماند (یاقوت، همانجا). باقی نماندن اثری از وی، سبب میشود نتوانیم بهوضوح نقش او را در انتقال آموزشهای عبدالقاهر جرجانی به نسلهای بعد واکاویم. پ) اَبیوردیابوالمظفر محمد بن احمد ابیوردی (د 507 ق) هم از دیگر شاگردان عبدالقاهر است که به سبب ارتباط با مؤید الملک پسر خواجه نظام الملک و وساطت وی نزد خواجه، پس از مرگ یعقوب بن سلیمان اسفراینی (د 498ق) به سمت کتابداری نظامیه برگزیده شد (کسایی، 103). از وی آثار متعددی بر جای مانده است؛ همچون تاریخ ابیورد و نَسا، کتابی بزرگ در بارۀ انساب عرب با عنوان المختلف و المؤتلف، و کتاب قبسة العجلان در بارۀ نسب آل ابوسفیان اشاره کرد (یاقوت، 17/ 243). وی بیش از 20 سال در بغداد زیست (یاقوت، 17/ 244). بااینحال، تنها دورهای کوتاه عهدهدار مقام کتابداری نظامیه بود و سرآخر نیز، در اصفهان درگذشت (صفدی، 2/ 67). بعید است بتوان برای وی نقشی در انتقال تعالیم عبدالقاهر قائل شد؛ چه از این حیث که آثار ادبی ندارد، و چه از این رو که تنها مدتی اندک در نظامیه اشتغال داشته، و در همان مدت نیز، عهدهدار تدریس نبوده است. ت) جرجانیابوعامر فضل بن اسماعیل تمیمی جرجانی (ز 458ق)، کاتب و ادیب ساکن نیشابور، از دیگر دانشجویان عبدالقاهر جرجانی است (برای وی، رک: مساح، سراسر اثر). وی را خاصه بدان میشناسند که از دوستان نزدیک علی بن حسن باخزری (د 467ق) و از منابع اصلی وی برای دسترسی به شعر دیگران بوده است (همو، 703). جرجانی، به نظامیۀ نیشابور راه یافت؛ اما هیچ گاه به منصب استادی نظامیه نرسید. وی اشعاری را که در مدح نظامیه سروده شده بود، ضمن اثری با عنوان قلائد الشرف گردآوری کرد (حاجی خلیفه، 2/ 1137). به هر روی، در بارۀ وی نیز شاهدی در دست نیست که با تکیه بر آن بتوان به قطع گفت وی از مروجان اندیشههای بلاغی عبدالقاهر بوده است. 4. اثر دیدگاههای عبدالقاهر بر ادیبان متأخربر پایۀ آنچه گفته شد، نمیتوان هیچ شاهدی به دست داد که نشان دهد شاگردان عبدالقاهر خاصه در محیط مدارس نظامیه به رواج اندیشۀ وی مدد رساندهاند. بااینحال، شکی نیست که عالمان بزرگ عصرهای بعد، بهشدت از آرای وی متأثر بودهاند. اکنون بنا ست چند نمونه از این قبیل تأثرات را یادآور شویم. الف) زمخشریمحمود بن عمر زمخشری (د 538 ق)، در سال 467ق در زَمَخشر از قرای خوارزم چشم به جهان گشود، لقب جار الله را به سبب سفر مکه و زندگی طولانی در آن به دست آورد (یاقوت، 5/ 489). وی پیرو مکتب معتزلی بود (ابن خلکان، 5/ 169). او را به سبب احاطهاش بر علوم ادبی ستودهاند (ربانی، 240ـ241). افزون بر این، وی شعر نیز نیکو میسروده است (یاقوت، همانجا)؛ اما بیشترین سبب اشتهار وی به سبب نگارش تفسیر کشاف است. از دیگر آثار وی میتوان به الفائق در شرح واژههای غریب و مبهم روایات نبوی، کتاب المفصل در بارۀ نحو، کتاب کشکول مانند ربیع الابرار، و سرآخر، اساس البلاغه اشاره کرد. تفسیر زمخشری جدا از آن که یک نمونه تفسیر معتزلی قرآن کریم است، به سبب رویکرد خاص مؤلف آن به مباحث بلاغی و تکیۀ خاص وی در تفسیر قرآن بر زیبایی اعجازی آن نیز مشهور است (فرزانه، 111). زمخشری در تفسیر کشاف گاه کوشیده است با کاربرد نظریۀ نظم عبدالقاهر، آیاتی را تفسیر کند (باقر، 700). ب) فخر رازیابوعبدالله محمدبن عمر تیَمی (544 ـ606ق)، فقیه، متکلم، فیلسوف و مفسر و حکیم مسلمان ایرانی است که در ری دیده به جهان گشود و در هرات درگذشت. از فخر رازی آثار متعددی در علوم عقلی و نقلی بر جای مانده است که مهمترین آنها، مفاتیح الغیب مشهور به تفسیر کبیر است. از دیگر آثار وی، میتوان الاربعین فی اصول الدین، اسرار النجوم، الانارات فی شرح الاشارات، البیان و البرهان، حفظ البدن و جز آنها را یاد کرد. افزون بر تألیف چنین آثاری، وی از خطبای برجسته و طراز اول خراسان در عصر خود بود و همواره مردم و حاکمان محترمش میداشتند. فخر رازی در کتاب نهایة الایجاز جایگاه عبدالقاهر را در فنون ادبی و علوم بلاغی ستوده است. وی تنها نقدی که بر آراء عبدالقاهر دارد، عاری بودن آن از رعایت ترتیب و فصول و ابواب است. وی از همین رو سعی نمود این نقص را در نهایة الایجاز از میان بردارد (برای تصریح بدین نکته، رک: فخر رازی، 25). آرای بلاغی عبدالقاهر را بهوضوح میتوان در کتاب نهایة الایجاز و درایة الاعجاز وی مشاهده نمود. فخر رازی در این کتاب که سرشار از مباحث مهم علوم قرآنی است، دو کتاب اسرار البلاغه و اعجاز القرآن عبدالقاهر را در هم آمیخته، و با پیرایش و آرایش در قالب کتابی در اعجاز قرآن پرداخته و افزون بر این وی از این دو اثر ارزشمند در تفسیرش یاد نموده وآن را دلائل الاعجاز نامیده است (جعفری، 33). پ) سکاکیاز دیگر علمای علم بلاغت و ادب عربی که متاثر از اندیشههای عبدالقاهر جرجانی بوده است، میتوان یوسف بن ابی بکر خوارزمی مشهور به سَکاکی (د 626ق) را یاد کرد. این عالم حنفی مذهب معتزلی مسلک، خود از پیشروان علوم ادبی خاصه معانی و بیان بود. از میان آثار وی، مفتاح العلوم در بارۀ علوم ادبی است و در آن به دوازده علم از جمله بلاغت پرداخته میشود (برای مزایای این اثر، رک: سلیمانی، 106). تقسیم بندی علوم بلاغت به علم معانی، بیان و بدیع از ابتکارات سکاکی است، این طبقهبندی که در کتاب مفتاح العلوم انجام پذیرفت، مقبول محققان پس از وی قرار گرفت و تا کنون مبنای تقسیم علوم ادبی است. اهمیت این دستهبندی تا بدان حد است که ابن خلدون وی را بنیان گذار علوم بلاغت میشناساند (رک: پورنامداریان، 5). سکاکی در مفتاح العلوم افزون بر تلخیص دلائل الاعجاز و اسرار البلاغۀ عبدالقاهر، از کتاب نهایة الایجاز فخر رازی و کشاف زمخشری نیز بهره گرفته است. مزیت اثر وی نسبت به آثار پیشینیان، انسجام بیشتر است (همانجا). ت) ابن زملکانیعبدالواحد بن عبدالکریم زملکانی (د 751ق) فقیه شافعی، قاضی، ادیب و شاعر دمشقی است. وی در سنین جوانی به صدور فتوا پرداخت؛ امری که از تبحر وی در فقه و نفوذ علمیش در میان مردم روزگار خود حکایت دارد (ابن خلکان، 4/ 7). وی افزون بر شهرت به فقاهت و ادب، از آن رو نیز مشهور است که آثاری در نقد آرای ابن تیمیه تألیف نموده (رفیعی، 627). وی به عربی نیز شعر میسرود. از جمله، قصیدهای در مدح پیامبر اکرم (ص) و وصف کعبه دارد (سبکی، 5/ 285). وی را به چیرهدستی در دانش معانی و بیان، و گستردگی در آگاهیهای گوناگون ستودهاند (مهدوی، 53). از وی آثار متعددی بر جای مانده است که از آن میان میتوان به البرهان الکاشف عن اعجاز القرآن، تحقیق الاولی من اهل الرفیق الاعلی، تفاضل اهل العلوم و الاعلام، عجالة الراکب فی ذکر اشرف المناقب، مولد النبی و المُجید فی اعجاز القرآن المجید اشاره کرد. وی در کتاب التبیان فی علم البیان و المطلع علی اعجاز القرآن، کتاب دلائل الاعجاز عبدالقاهر را ویرایش کرده، و در طرحی نو و با افزودههای فراوانی که از دیگر منابع برگرفته، عرضه نموده است. ابن زملکانی بر این باور است که اثر عبدالقاهر آکنده از دقایق معانی و باریک نگریهای ادبی و بلاغی، اما سرشار از تکرار و درهم آمیختگی مطالب است و این بیانسجامی از کارآمدی آن میکاهد. از این روی، وی به مرتبسازی و فصلبندی دوبارۀ آن همت گماشته، و اثری منظم و استوار از آن پدید آورده است (مهدوی، 53). ت) دیگر عالمان متأخرترافزون بر عالمانی که یاد شدند، میتوان عالمان بزرگ دیگری را نیز نشان داد که هر یک به درجاتی از آرای بلاغی عبدالقاهر متأثر بودهاند. از این جمله، میتوان مسعود بن عمر تفتازانی (د 792ق)، فقیه و متکلم و ادیب نام آور شافعی و اشعری مسلک را یاد کرد (برای وی، رک: ابن حجر، 2/ 323؛ نیز: قراملکی، 606). تفتازانی آثار متعددی در علم نحو و علوم بلاغی داشته، که شمار قابل توجهی از آنها برای سدههای متمادی به کتب درسی مهم جهان اسلام تبدیل شده است. او بهشدت از آثار ادبی و بلاغی عبدالقاهر متأثر گردیده است؛ چنان که در آثار مختلف تصریح میکند که نهایت کوشش خود را برای درک دلائل الاعجاز و اسرار البلاغۀ عبدالقاهر جرجانی به خرج داده است (خطیب دمشقی، 4). عالم شایان ذکر دیگر، یحیی بن حمزۀ علوی (د 799ق) مشهور به المؤید بالله است (برای وی، و آرایش، رک: ازهار، سراسر اثر). از آثار این عالم زیدی الطراز فی علوم حقایق الاعجاز نامبردار است. وی در این کتاب از عبدالقاهر با عنوان «شیخ عالم» و «اعلم المحققین» یاد کرده، و او را اولین کسی دانسته است که قواعد دانش بلاغت را بنیان نهاد، برهانهای آن را توضیح داد، فواید آن را آشکار ساخت، و مباحث آن را پدید آورد (یحیی، 1/ 6). وی در مقدمۀ کتاب خود ابراز تأسف میکند که اسرار البلاغۀ عبدالقاهر جرجانی را ندیده، و مجبور است بر پایۀ نقل قولهای دیگران از آن اثر بهرهمند شود (همانجا). شایان ذکر است که آراء و اندیشههای بلاغی عبدالقاهر جرجانی بعد از راهیابی در مطوّل و مختصر تفتازانی به کتب بلاغی فارسی نیز راه یافت، با شواهدی از نظم و نثر فارسی همراه گردید، و بدین سان، آثار ادبی فارسی زبانان را نیز متأثر کرد. نتیجهچنان که دیدیم، عبدالقاهر همراه با نقد آرای پیشینیان و عرضۀ دیدگاههای خویش توانست بهتدریج عالمان پس از خود را متأثر کند؛ چنان که اندیشههای بلاغی عالمانی چون زمخشری، فخر رازی، تفتازانی و جز آنها همه در تعامل با آرای وی شکل گرفتند. در سخن از اسباب و علل نفوذ آرای وی، با توجه به آنکه در منابع تاریخی سخن از کتب درسی مدارس نظامیه نرفته، اظهار نظر در بارۀ روند اقبال به آرای وی مشکل است. هیچ بعید نیست که شاگردان عبدالقاهر ـ همچون خطیب تبریزی و فصیحی استرآبادی ـ این میان تأثیر و نقشی داشتهاند؛ اما باز امکان هر گونه اظهار نظر دقیق در این باره نیز منتفی است؛ چرا که کمتر اشارۀ صریحی در آثار ایشان، یا در گزارشها در بارۀ آنها میتوان در این باره یافت. بااینحال، همسویی گرایشهای مذهبی و کلامی عبدالقاهر با مؤسس نظامیه، و همچنین، جایگاه علمی عبدالقاهر، امری نیست که بتوان پذیرفت گردانندگان نظامیه آن را نادیده گرفتهاند. به هر روی، با گذشت زمان و توجه عالمان بزرگی چون زمخشری و فخر رازی، آرای عبدالقاهر از یک بهتدریج منقحتر و منسجمتر عرضه میگردد و از دیگر سو، با راه یافتن به کتابهای درسی آموزش ادبیات عرب همچون آثار تفتازانی فراگیر میشود؛ چنان که حتی ادیبان فارسی زبان را نیز متأثر میکند. | ||
مراجع | ||
1ـ ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، به کوشش محمد و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق/ 1992م. 2ـ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، 1366ق/ 1948م. 3ـ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الدرر الکامنة، به کوشش عبدالمعید خان، حیدر آباد دکن، 1396ق/ 1976م. 4ـ ازهار، محمد لطف فائع، الجهود النحویة لیحیی بن حمزة العلوی، پایان نامۀ کارشناسی ارشد ادبیات عرب، دانشکدۀ ادبیات دانشگاه صنعاء، 2006م. 5ـ آل بویۀ لنگرودی، عبدالعلی و ورز، لیلا، «عناصر زیباشناختی سخن از دیدگاه عبدالقاهر جرجانی و بندتو کروچه و آ. ای. ریچاردز»، لسان مبین، شم 1، دی 1389ش. 6ـ باقر، علی رضا، «ابوبکر جرجانی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی و دیگران، جلد هفدهم، تهران، 1388ش. 7ـ بروکلمان، کارل، تاریخ الادب العربی، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، قاهره، دار المعارف، 1974م. 8ـ پورنامداریان، تقی و طهرانی ثابت، ناهید، «تداعی و فنون بدیعی»، فنون ادبی، شم 1، پاییز و زمستان 1388ش. 9ـ تجلیل، جلیل، «عبدالقاهر جرجانی و اسرار البلاغۀ او»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، شم 95ـ96، پاییز و زمستان 1349ش. 10ـجعفری، یعقوب، «آرایههای ادبی قرآن و جایگاه آن در ترجمه»، ترجمان وحی، شم 5، شهریور 1378ش. 11ـحاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون عن الاسامی الکتب و الفنون، بیروت، دار الکتب العلمیه،1410ق/ 1990م. 12ـدولت آبادی، عزیز، «خطیب تبریزی و آثار او»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، شم 25، دی1330ش. 13ـذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، مؤسسة الرساله، 1413ق. 14ـرافعی، عبدالکریم بن محمد، التدوین فی اخبار القزوین، به کوشش عزیز الله عطاردی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1408ق/ 1987م. 15ـربانی، محمد حسن، «با زمخشری در کشاف»، علوم و معارف قرآن، شم 6ـ7، بهار و تابستان 1377ش. 16ـرفیعی، علی، «ابن زملکانی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی و دیگران، جلد سوم، تهران، 1369ش. 17ـساسانی، فرهاد، «نگاهی به نظریۀ ساخت و معناهای افزودۀ عبدالقاهر جرجانی»، زیبا شناخت، شم 19، تابستان 1387ش. 18ـسبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیه الکبری، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، جیزه، دار هجر، 1413ق/ 1976م. 19ـسجادی، ضیاء الدین، «داستانهای یونانی در ادب فارسی»، هنر و مردم، شم 171، دی 1355ش. 20ـسرکیس، الیاس، معجم المطبوعات العربیه، قم، کتابخانۀ مرعشی، 1410ق. 21ـسلامه، ایهاب عبدالحمید عبدالصادق، شرحا أبی العلاء والخطیب التبریزی علی دیوان أبی تمام، دراسة نحویة صرفیة، پایان نامۀ کارشناسی ارشد ادبیات عرب، دانشکدۀ دار العلوم، دانشگاه قاهره، 2012م. 22ـسلیمانی، زهرا، «قرآن، رخنمایی و بالندگی علوم بلاغی»، مطالعات قرآنی، شم 8، زمستان 1390ش. 23ـسیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، لبنان/ صیدا، المکتبة العصریه. 24ـصفا، ذبیح الله، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم، تهران، دانشگاه تهران، 1374ش. 25ـصفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش احمد ارنؤوط وترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث، 1420ق/ 2000م. 26ـطاشکوپری زاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعادة، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق/ 1985م. 27ـعبدالقاهر جرجانی، اسرار البلاغه، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، فرانتس اشتاینر، 1959م. 28ـــــــــــــــــــــ دلائل الاعجاز، ترجمۀ محمد رادمنش، مشهد، مرکز پژوهشهای آستان قدس رضوی، 1368ش. 29ـعرفه، عبدالعزیز عبدالمعطی، قضیة الإعجاز القرآنی و أثرها فی تدوین البلاغة العربیة، بیروت، عالم الکتب، 1985م. 30ـفخر رازی، محمد بن عمر، نهایة الایجاز فی درایة الاعجاز، به کوشش نصرالله حاجی مفتی اوغلی، بیروت، دار صادر، 1424ق/ 2004م. 31ـفرزانه، بابک و زمانی محمودی، اکرم، «زمخشری و کشاف»، صحیفۀ مبین، شم 38، پاییز 1385ش. 32ـقراملکی، احد فرامرز و رهایی، یحیی، «تفتازانی»، دانشنامۀ جهان اسلام، جلد هفتم، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1393ش. 33ـقفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة علی انباه النحاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1369ق/ 1950م. 34ـکرد علی، محمد، «عبدالقاهر الجرجانی»، مجلة المجمع العلمی العربی، شم 259ـ260، جمادی الآخرة و رجب 1366ق/ ایار و حزیران 1947م. 35ـکریمینیا، مرتضی، «ریشههای تکوین نظریۀ اعجاز قرآن و تبیین وجوه آن در قرون نخست»، پژوهشهای قرآن و حدیث، سال چهل و ششم، شم 8، بهار و تابستان 1392ش. 36ـکسایی، نورالله، مدارس نظامیه و تاثیرات علمی و اجتماعی آن، تهران، امیر کبیر، 1363ش. 37ـلسانی فشارکی، محمد علی، «ابن معتز»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد چهارم، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی و دیگران، تهران، 1370ش. 38ـمساح، رضوان، «جرجانی، ابوعامر»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی و دیگران، جلد هفدهم، تهران، 1388ش. 39ـمشرف، مریم، «نظم و ساختار در نظریۀ نظم جرجانی»، شناخت، شم 54، تابستان 1386ش. 40ـمعموری، علی، «بلاغت»، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ششم، قم، بوستان کتاب، 1382ش. 41ـملا ابراهیمی، عزت، «تمثیل»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی و دیگران، جلد شانزدهم، تهران، 1387ش. 42ـمهدوی راد، محمد علی، «سیر نگارشهای قرآنی»، بینات، شم 20، زمستان 1377ش. 43ـنوروزی، علی، «واکاوی نظریۀ نظم عبدالقاهر جرجانی»، نامۀ نقد، به کوشش محمود فتوحی، تهران، خانۀ کتاب، 1390 ش. 44ـهمایی، جلال الدین، معانی و بیان، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران، هما، 1347ش. 45ـیاقوت حموی، الادباء، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1400ق. یحیی بن حمزۀ علوی، الطراز لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز، بیروت، المکتبة العنصریه، 1423ق. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,773 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 439 |