تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,985 |
تعداد مقالات | 83,469 |
تعداد مشاهده مقاله | 76,611,790 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 53,724,110 |
بنمایههای دریایی در تصویرهای شعری صائب تبریزی | ||
زیباییشناسی ادبی | ||
مقاله 4، دوره 5، شماره 20، تیر 1393، صفحه 81-100 | ||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||
نویسنده | ||
علی سرور یعقوبی | ||
نویسنده | ||
چکیده | ||
تصویرسازی و تخیل از پایههای بنیادین شعر به شمار میآید و بیشترین بهره را در زیباییآفرینی و نیز اثرگذاری بر خواننده دارد. هزاران پدیده در پیرامون شاعر چونان دستمایه و ابزار برای آفرینش تصویر به چشم میخورد، و در هر روزگار، این بنمایهها متغیرند اما برخی از آنها در همه دورهها یا سبکها همچون رشتههایی ادامه مییابند و بار تخیلی شاعران را بر دوش میکشند. از میان این عناصر، بنمایههای دریاییاند که کمابیش در همه دورهها کاربردی افزون دارند، و به ویژه در شعر صائب با بسامدی بالا کارکرد تخیلی برجستهای در تشبیهات، استعارهها و دیگر نمودهای تصویری دارند. | ||
کلیدواژهها | ||
تصویر؛ تخیّل؛ بنمایه؛ عناصر دریایی | ||
اصل مقاله | ||
بنمایههای دریایی در تصویرهای شعری صائب تبریزی
دکترعلیسرور یعقوبی*
چکیده تصویرسازی و تخیل از پایههای بنیادین شعر به شمار میآید و بیشترین بهره را در زیباییآفرینی و نیز اثرگذاری بر خواننده دارد. هزاران پدیده در پیرامون شاعر چونان دستمایه و ابزار برای آفرینش تصویر به چشم میخورد، و در هر روزگار، این بنمایهها متغیرند اما برخی از آنها در همه دورهها یا سبکها همچون رشتههایی ادامه مییابند و بار تخیلی شاعران را بر دوش میکشند. از میان این عناصر، بنمایههای دریاییاند که کمابیش در همه دورهها کاربردی افزون دارند، و به ویژه در شعر صائب با بسامدی بالا کارکرد تخیلی برجستهای در تشبیهات، استعارهها و دیگر نمودهای تصویری دارند.
واژههای کلیدی تصویر، تخیّل، بنمایه، عناصر دریایی
مقدمه آنچنان که از دید نهانگرایان جهان آینه است و بازنمود و بازتاب آفرینش بهین و مهین خداوندی؛ پیچیدهترین آفرینش او آدمی نیز با برخورداری از تواناییهای سرشتین، ذهنی آیینهوار دارد. هر آنچه در جهان برون دیده میآید در درون وی اثر و نشانی بر جای مینهد و در نهان نهادش ماندگار میشود. در جهان هنر و از آن میان جهان شاعرانه این اثرپذیری و حساسیت بسیار افزونتر و برجستهتر است؛ کاروسازی پیچیدهتر دارد و از چگونگی و ساختاری ویژه برخوردار است. ویژه بودن این سازوکار از آنجاست که نگاه شاعر دگرگونهتر است و جهان در چشم او همواره در هر دم، تازه، نوآیین و رازآیین است. به همین سبب است که شاعر همواره آفرینهای تازه و جادویی دارد و برای همین است که هر پدیده در هر سرودهای با نمود و جلوهای متفاوت و آرایشی تازهتر از پیش دیده میشود. ذهن شاعر همواره بستری است گیرنده و پذیرا. آنچه را دیگران نمیبینند و در نمییابند او از چشماندازهای گونهگون مینگرد. همه پدیدهها، اشیا و رویدادهایی که پیرامون وی هستند به ذهن وی هجوم میآورند تا بهرهای از آفرینش هنری داشته باشند؛ پس ذهن شاعر آوردگاهی است که میتوان آن را بستری برای تازش اشیا نامید. در این قلمرو هر پدیدهای، سیال، آزاد و رهاست به گونهای که میتواند دورترین آنها ــ در چشم مردم عادی ــ نزدیکترین و آشناترین باشد در ذهن شاعر. پس او با دستمایههایی بیکرانه رو به روست و از توانشی پایانناپذیر برخوردار است برای آفرینش شاعرانه. اشیا چه کوچک چه بزرگ چه گمنام چه برجسته، چه بیارزش و خوار، برای شاعر ارجمندند او همه آنها را جدی میگیرد و به گفته سپهری «گل شبدر از لاله قرمز هیچ کم ندارد». (سپهری، 1385: 291) هر کدام به یاری شاعر میآیند و حلقهای از زنجیره تخیل او را میسازند. بنمایههای شعری شاید در دورههایی، تکراری و قالبی بشوند اما شاعران نوآور از همین بنمایهها با شگردهای ویژه خود تصویری تازهتر میسازند تا کهنگی و تکراری بودن آنها فراموش شود. یکی از زمینههای پیدایش سبکها و شیوههای نو، همین است، چرا که نگاه شاعر در هر دوره متفاوت است و شگردها و ترفندها، طرفهتر. به هر روی یکی از زمینههایی که در سبکهای شعر فارسی همواره ویژگیها و مختصات سبکی را میسازد پندارها و تخیلات شاعرانه است. این پندارها بر پایه بنمایهها و عناصر شعری استوارند و دستمایه تصویر شاعران. از ویژگیهای سبک اصفهانی یا هندی نازکخیالی و پیچیدگی تصویر است. پرداختن به ریزهکاریها و مینیاتورکاریهای تصویری در این سبک همواره در کانون توجه سخنوران این سبک بوده است. کشف پیوندهای پنهان، ایجاد پیوند میان عناصر بیگانه و آشتی بنمایههای ناساز بیشترین نمود را در این سبک دارد و در این فرایند افزون بر بنمایههای سبکهای پیشین بسیاری از عناصر تازه نیز نقش بازی میکنند. دریا و پدیدههای وابسته به آن یکی از پرکاربردترین عناصری است که در سبک هندی و از آن میان سرودههای صائب به چشم میخورد. در شعر پارسی از سرودههای نخستینه و شعرهای پیشاهنگان گرفته تا سبک عراقی دریا و وابستههای آن نقشی پررنگ در ساخت و پرداخت شاعران تخیلی داشته است اما در سبک هندی کارکردی افزونتر و در تصویرسازیها ساختاری پیچیدهتر یافته است. برای آنکه تفاوت این کارکردها و روند آن اندکی روشنتر شود نمونههایی از دورههای گوناگون به دست داده میشود. رودکی در بیتهای زیر از دریا و کشتی برای بازنمود اندیشه خویش در باره جهان بدین شیوه بهره جسته است: این جهان را نگر به چشم خرد نی بدان چشم کاندرو نگری همچو دریاست وز نکوکاری کشتیی ساز تا بدان گذری (دبیر سیاقی: 57) و طاهر خسروانی سخنور همروزگار او با همان سادگی و بیپیرایگی و در ساختی تشبیهی از دریا و نهنگ یاد کرده است: نهنگی است هجران و دریاست عشق به دریا بُوَد جاودانه نهنگ (همان: 184) و فردوسی هم از زبان رستم گفته است: اگر سبز دریا برآید ز جای ندارد دم آتش تیز، پای (کزازی، ج2: 127) ضمن اینکه کاربرد دریا، استعاری و پیشرفتگی تصویر را رقم زده است رنگ دریا نیز «سبز» دانسته شده است. روند کاربرد عناصر دریایی در شعر رفته رفته افزونتر و در ساختهای استعاری، تمثیلی و نمادین کاربرد مییابد به گونهای که در شعر مولانا و سرودههای عرفانی، دریا، رمز هستی، کشتی، رمز زندگی و هستی آدمی، ساحل، نماد رهایی و وارستگی میشود. گوهر، آبوتابی از ارجمندی و والایی مییابد و موج و گرداب رمز خطر و پیچیدگی و دشواری در کار: این سوکشان سوی خوشان آن سوکشان با ناخوشان یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گردابها (شمیسا: ص 71) آمد موج الست کشتی قالب ببست باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست (همان : 112) کاربردهای نو آیین و تازه در سرودههای مولانا بسیار است از آن میان در بیتهای زیر تصویر «سربرآوردن موج از خود» و «توفان روح» کاربردهایی تازه و زیبا هستند: کشتی نوحیم در توفان روح لا جرم بیدست و بیپا میرویم همچو موج از خود برآوردیم سر باز هم در خود تماشا میرویم (همان: 199) کاربرد «دریاییها» در شعر حافظ نیز از بسامدی بالا برخوردار است و جایی ویژه در تخیل او دارد: شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها (دیوان حافظ : 33) یا این تصویر: خیال حوصله بحر میپزد هیهات چهاست در سر این قطره محالاندیش (همان : 319) که قطره بودن و دریا پنداری را خیالی ناشدنی و محال میداند. یا این بیت که نمونهای از برداشت شاعران کهن را در خود دارد: آسمان کشتی ارباب هنر میشکند تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم (همان : 408) که کشتی استعاره از هستی و زندگی است و بحر معلق استعاره از آسمان و سرنوشت است. اما در سرودههای خاقانی از آن دید که سخنوری است تصویرگرا و زیباییآفرین، دریا و عناصر پیوسته با آن همانند دیگر پدیدهها نمودی رنگارنگ، جادویی و هنرورزانهتر دارد. او بیشتر از دیگران به شناوری در دریای عناصر گرایش دارد و سرنوشت شعر او با بازیهای پررنگ و سایه روشنهای دلاویز عناصر در پردههای خیال و تاروپود آن گره خورده است. مرز یگانه خاقانی و صائب در همین بازیهای شگرف تصویری است و آن دو در قلمرو پندارآفرینی بسیار به هم نزدیکاند و شاید بتوان گفت سبک هندی دنبالهای است بر آن دبستان شعری که خاقانی در آن سرآمد است. جدایی آنها در این است که در سرودههای خاقانی پیکره بر پیام چیره است و نمود هنرورزیها بیشتر است، اما در شعر صائب این دو تا اندازهای به همگرایی و همترازی بیشتری میرسند؛ در سرودههای خاقانی بنمایههای وابسته به دریا در تصویرها از ساختی پیچیدهتر نسبت به شاعران سبک خراسانی و عراقی برخوردار است همچنان که در شعر صائب: باز از تف زرین صدف شد آب دریا ریخته ابر نهنگ آسا ز کف لؤلوی لالا ریخته (دیوان خاقانی : 379) صدف زرین، آب دریا (در دو معنی)، ابر، نهنگ، کف (در معنی دوم آن) و لؤلو عناصری هستند که در بیت با ترفندی شاعرانه بخار شدن آب دریا را از گرمای خورشید (زرین صدف)، درخشش بیشتر خورشید از آبوتاب دریا و فروریختن باران از ابر را به نمایش گذاشتهاند. و بیت زیر که در آن قدح به کشتی تبدیل شده و دریا استعاره از باده بسیار و موج باده در کشتی قدح به کوهسار مانند شده است: کشتی است قدح گویی دریاست در آن کشتی وز موج زدن دریا، کهسار نمود آنک (همان : 498) به هر روی این عناصر همگروه در دورههای گوناگون شعر پارسی موجوار دارای فراز و فرودهایی است که در شعر صائب کاربردی چشمگیرتر یافتهاند.
بنمایههای دریایی در شعر صائب سرودههای صائب گذشته از همانندیهای گوناگون که در پیکره برونی با شعر فنی در سده ششم دارد در یک زمینه، سخت نزدیک و سنجیدنی است و آن گونهگونی و تنوعی است که در به کارگیری عناصر پیکرینه و محسوس دارد. او هم مانند سخنورانی چون خاقانی از بهرهگیری بنمایههای پرشمار در ساخت تصویر هیچ پروا و پرهیزی ندارد. همه بنمایهها در چشم او ابزاری کارآمد است تا وی بتواند پیام خود را بر دوش آنها استوار سازد. از عناصر طبیعت گرفته تا ابزارها و اشیایی که در زندگی و پیرامون وی در روزگار او و پیش از آن کاربرد داشتهاند و آشناروی هستند تا بنمایههایی فرهنگی، دستمایههایی تازهاند تا بتوان از آنها «سکه تصویر» زد. در این میان از پرکاربردترین عناصر میتوان به آنهایی که با دریا پیوندی تنگاتنگ دارند اشاره کرد. عناصری چون دریا (بحر) موج، حباب، کرانه (ساحل)، صدف، گوهر (مروارید)، کشتی، توفان، گردآب، غواص، ماهی و... کاربرد این عناصر، با بسامدی چشمگیر در شعر وی تصویرهایی رنگارنگ و متنوع را پدید آورده است و هر یک در بردارنده مفهومی چندگانه نیز هستند. افزون بر اینکه نگاهی به انتقال پیام از راه تصویر به یاری این عناصر در شعر شاعران پیش از خود دارد توانسته است با توانی که در آفرینش هنری دارد نمونههایی تازه و بیپیشینه نیز پدید آورد و بدین شیوه گسترشی را در قلمرو تصویری شعر دریایی رقم بزند. به راستی ساخت و پرداخت و شیوه وی در قلمرو پردازش تصویر یادآور سخن خاقانی، نظامی و حافظ است. «اینکه تذکرهنویسان به وجود آورنده این طرز را بابافغانی شیرازی میدانند قولی است مردود، ریشههای این سبک که مضمونسازی و باریکاندیشی باشد در غزلهای حافظ و قبل از او در سخن خاقانی، نظامی، انوری ... به طور پراکنده وجود داشت.» (کریمی فیروزکوهی، 1385: 23) بیش و پیش از هر ویژگی در عناصر یاد شده در تصویرهای وی جنب و جوشی است که در آنها دیده میشود و این حرکت و پویایی را بیشتر از راه «جاندارانگاری» پدید آورده است. یکی از دستبردها و شگردهای صائب در آفرینش هنری همین موج زندگی و انسانوارگی است که در سراسر دیوان وی پراکنده است، آن چنان که در نمونههای زیر دیده میشود: نگاهدار سر رشته حساب اینجا که دم شمرده زند بحر از حباب اینجا (همان : 40) گوهر حدیث پاکی و دامان او شنید از شرم هر دو دست صدف را به رو گرفت (همان : 12) «بحر» دم میزند، گوهر میشنود شرم میکند و دست بر روی میگیرد. «گوهر، روی میتابد» (ص 87) «ساحل گریبان دارد» (ص74) «گهر در پی رسیدن به گرد یتیمی است» (ص60) دریا (بحر) در سرودههای وی در بردارنده مفاهیم گوناگون است و پیامهای متنوع را به یاری آن با خواننده در میان مینهد. دریا رمز یا استعارهای است از جهان هستی. بیکرانگی و ناپیدایی کرانههای دریا بیانگر جهان بیپایان و قلمروهای دور و دسترسیناپذیر آن است. کسی که خود را در دریا بیفکند و از نزدیک، گستره و شکوه شگرف آن را ببیند با موجهایی سهمگین و کفآلود و کوهوار آن برخورد کند، خود را قطرهای میپندارد و گونهای هراس بر وی چیره میشود همین حال را اندیشمندی دارد که ژرفکاوانه و در درون به عظمت جهان هستی مینگرد و آنجاست که به سرگشتگی و حیرت دچار میشود آن چنان که خیام سروده است: این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت کس نیست که این گوهر تحقیق نسفت هر کس سخنی از سر سودا گفتند زان روی که هست کس نمیداند گفت (رباعیات خیام: 74) و صائب با بهرهگیری از همین بنمایه تصویرهایی بسیار ساخته است: از حباب ما گره در کار بحر افتاده است میکشد دریا نفس هر گاه ما را بشکند (دویست و یک غزل صائب: 166) روزی بیخون دل کم جو که در بحر وجود بیکشاکش طعمهای گر هست در قلاب هست (همان : 101) باور که میکند که در این بحر چون حباب سر دادهایم و زندگی از سر گرفتهایم!؟ (همان : 269) موج، گرداب و توفان، بیشتر نمادگونه دشواریها و خطرهایی است که آدمی در پهنه جهان هستی و گذار از دریای زندگی با آنها رو به روست. همواره این دریا با موج همراه است و میتواند در یکدم کشتی زندگی او را درهم بشکند و او را از رسیدن به کرانهها باز دارد. باز نمود این هنگامهها و کشاکشها در تصویرهایی این چنین رخ نموده است: ساحل مقصود داند موجه شمشیر را کشتی هر کس در این دریای توفانی گذشت (همان : 114) در آن دریا که دست از جان خود شستن بود ساحل زهی غافل که از موج خطر در لنگر آویزد (همان : 141) دل را به هم شکن که از این بحر پرخطر تا نشکند سفینه به ساحل نمیرود (همان : 171) باد مراد رفت به توفان نیستی ای کشتی شکسته! ز دریا کناره گیر (همان : 184) اما بلندهمتی صائب و شیوه اندیشگی وی در باره جهان هستی و انسان سبب شده است تا گاه، وارونه آنچه انتظار میرود تصویرآفرینی کند به همین سبب، آشناییزدایی و گریز از هنجار از راه تخیل در سرودههای وی فراوان دیده میشود. با آنکه دریای هستی پرخطر است و موجهای سهمگین و کوبنده دارد اما همت بلند و نیروی درون، خرسندی و تابندگی وی در برابر این خطرهاست که تصویرهایی از این دست در شعر او پدید میآورد: تشنه ساحل نیم چون کشتی بیبادبان هر کجا امید توفانی است لنگر میکنم (همان : 265) صائب! چو موج از خطر بحر ایمن است هر کس عنان به دست توکل سپرده است (همان : 94) میکنم کسب هوا در عین توفان چون حباب خانه بر دوشان مشرب را غم سیلاب نیست (همان : 103) حباب نیز از بنمایههای پربسامد در سرودههای اوست و توجه صائب به آن به اندازهای است که غزلی با ردیف «همچو حباب» ساخته است با آغازینه:
سبکسری که اسیر هواست همچو حباب میان بحر ز دریا جداست همچو حباب (همان : 67) افزون بر این در برخی غزلها «حباب» را قافیه کرده است مانند دو غزل با آغازینه: صاف گشتن ز خودی باده ناب است اینجا دست شستن ز جهان عالم آبست اینجا ................................. چشم غواص، تهیتر ز حبابست اینجا نگاهدار سررشته حساب اینجا که دم شمرده زند بحر، از حباب اینجا به هر روی پراکندگی این عنصر و توجه صائب به آن از نمونههایی که در سرودهها به دست آمده است آشکار است. اما حباب در تصویرهای او در بردارنده معانی و پیامهایی گوناگون است. گاه حباب شوخچشم است و همین شوخچشمی و تردامنی (درد و معنی) با وجود بیکرانگی دریا ـ که رمز خداوند است ـ مایه رهایی اوست که سبک، بیپروا و بیهیچ دشواری بر روی دریا میلغزد:
در محیط رحمت حق چون حباب شوخ چشم بادبان کشتی از دامان تر باشد مرا (همان : 61) گاه، حباب، تصویری است از سبکسری و اسیر هوا بودن (در دو معنی) و همین سبکسری و هستیِ برگرفته از هوا مایه جدایی وی از دریاست آن چنان که آدمی تا زمانی که در جهان هستی در بند هواست از پیوستن به دریای بیکرانه خداوند ناکام و محروم است همین که وجود بی اعتبار و پوچ را رها کرد به دریا می پیوندد و زندگی از سر می گیرد:
باور که میکند که در این بحر چون حباب سر دادهایم و زندگی از سر گرفتهایم؟! (همان : 269) حباب، بیانگر پوچی، بیارجی، تهیگی، بیبهرگی، دلتنگی و ناپایداری است:
موجه دریا نگنجد در دل تنگ حباب بگذر از سر، جوهر تیغ شهادت را ببین (همان : 298) نیست زان گوهر نایاب کسی را خبری چشم غواص، تهیتر ز حبابست اینجا (همان : 42) مرا تعیّن ناقص ز بحر دارد دور بقای من به نسیم فناست همچو حباب (همان : 67) نگاه وی به هستی امیدوارانه است و اگر چه در بسیاری از تصویرها حباب با نگرش منفی دیده شده است اما نگاه مثبت صائب تصویرهایی از این دست هم ساخته است که خود را در بسیاری از ویژگیها به حباب مانند کرده است اما به پشتوانه دریا (خداوند) همواره در امن و آرامش است و پیوندی ناگسستنی با آن دارد:
هزار بار اگر بشکند درست شود سبوی هر که ز آب بقاست هم چو حباب (همان : 67) و اگر چه خود را به دریا متکی میداند اما هرگز درد طلب و جستجو او را رها نمیکند (همان : 68) حباب سادهدل است و با وجود آن که خونْبهای وی دریاست اما همین سادهدلی سبب شده است تا پیوسته بر زندگی خویش بلرزد (همان: 68) دلی بیمدعا دارد و مانند صدف پیش ابر دست دراز نمیکند (همان : 68) و... گاه حباب با دریا بر سر ستیز است و گرهی پنداشته شده که در کار دریا افتاده است و دریا با شکستن آن نفس میکشد:
از حباب ما گره در کار بحر افتاده است میکشد دریا نفس هر گاه ما را بشکند (همان :166) یا تصویری از این دست که خلوت گزیدن و به آرامش رسیدن خود را به حباب، مانند کرده است: نفسی راست میتوانی کرد خلوتی چون حباب اگر داری (همان ص 171) ماهی نیز در سرودههای صائب بسامدی بالا دارد. همچنان که در شعر پارسی نمادگونه سالک و رهرو راه خداوند است حتی در شعر معاصر و از آن میان سرودههای سهراب سپهری: و خوب میدانند /که هیچ ماهی هرگز/ هزار و یک گره رودخانه را نگشود. (هشت کتاب:309) او گاه، خود را همچون ماهی در دریای پرآشوب و توفانبار هستی تصویر کرده است، و همچنان که ماهی به آب شور و تلخ دریا وابسته است و آن را خوش میدارد انسان شیفته حق نیز از تلخیهای عشق پروایی به خود راه نمیدهد. اگر صائب از کجاندیشان با مهر خاموشی حصاری برای خود ساخته است مانند ماهی است که لب فرو بسته و ترس و بیمی از شست ماهیگیران ندارد. لب بستگی ماهی او را از افتادن در دام مرگ و نابودی میرهاند:
نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق آب دریا در مذاق ماهی دریا خوشست (همان : 80) مهر خاموشی حصاری شد ز کجبختان مرا ماهی لب بسته را اندیشه از قلاب نیست (همان : 103) یا در جای دیگر چشمان همیشه بیدار ماهی را در پرده آب، رمز و نشانهای میشمارد برای آدمی که در دریای بیکران هستی نباید به مرداب ناآگاهی و غفلت فرو رود:
دو چشم روشن ماهی درون پرده آب دو شاهد است که در بحر بیکنار مخسب (همان : 69) بادبان و لنگر به همراه کشتی و سفینه نیز در شمار بنمایههای وابسته به دریاست که صائب آنها را در دریای بیکرانه تخیل خویش به هر سو میراند و تصویری نو از آنها بر این دریا نقش میزند. در بیشتر این تصویرها، کشتی و سفینه تصویرساز هستی یا وجود و زندگی آدمی است. وارستگی و بلندهمتی صائب باز هم به یاری تصاویری از کشتی و بادبان نمود مییابد و او را از خطرهای جهان آب و گل به رهایی و نجات میرساند و از تن دادن به آلایشها و خواریها دور میدارد.
کشتی خود را به خشک آورد از دریای خون هر که بهر نان جو از نعمت الوان گذشت (همان : 109) یا در جای دیگر برای آنکه مهربانی بیپایان خداوندی را یادآور شود تردامنی و آلایش آدمی را به حباب مانند میکند، حبابی که بادبان کشتیاش همان تردامنی است و این تردامنی میتواند او را به ساحل رهایی برساند:
در محیط رحمت حق چون حباب شوخ چشم بادبان کشتی از دامان تر باشد مرا (همان : 61) مشرب شادمانه و اندوهْ شکار صائب سبب شده است که باز هم کوه غم با همه گرانیاش بر کشتی هستی او نه تنها سنگینی نکند بلکه بادبانی شود برای رسیدن به نجات:
ز کوه غم مترسان سینه دریا دل ما را که این کوه گران بر کشتی ما بادبان گردد (همان : 124) صائب از آنجا که بیمی از توفانهای زندگی ندارد و مرد خطر است، گاه از ساحل گریزان است. این اندیشه و تفکر که نشان از هنجارگریزی وی دارد در این تصویر، خود را نمایان کرده است:
تشنه ساحل نیم چون کشتی بیبادبان هر کجا امید توفانی است لنگر میکنم (همان :265) اما آنچه که تصویرهای صائب را چونان تاجی گوهرآراسته و بزیور کرده است و درخششی و آب و تابی بیشتر بخشیده است «گوهر» است. شاید بتوان گفت گوهر و سرشت صائب بیش از هر بنمایهای به گوهر و صدف گرایان است و آن را کمابیش در همه سرودههای خود به کار برده است و غزلهای او غزلهایی است آراسته به گوهر. هیچ سخنور دیگری به اندازه او از این عنصر در تصویرسازی بهره نبرده است. گاه رویکردی مثبت و ستایشآمیز به آن دارد و گاه نگاهی نکوهیده و منفی. او خود را گاهی در ارجمندی و گرانسنگی به گوهر مانند میکند و از آن دید که درونش سرشار از گوهر معنی و سخن است اما خاموش است و لب از لب نمیجنباند:
ز گفت و گو سبک چون موج توفان دیده میگردم ز خاموشی گران چون گوهر سنجیده میگردم (همان : 241) هر چند چون سحر ز گهر سینهام پر است نتوان به تیغ ساختن از هم جدا لبم (همان : 233)
سالها دندان خاموشی فشردم بر جگر تا دهانم چون صدف پر گوهر سنجیده شد (همان : 149) گوهر گاهی در تصویرهای او استعارهای است از خداوند یا وجود رهروی که به خداوند نزدیکی و تقرب میجوید: سر از دریچه گوهر برآوری فردا اگر چو رشته بسازی به پیچ و تاب اینجا (همان : 40) نیست زان گوهر نایاب کسی را خبری چشم غواص تهیتر ز حبابست اینجا (همان : 42) نیست ممکن یک نفس صائب به کام دل کشد هر که را در سر هوای گوهر نایاب نیست (همان : 110) اوست غواص که گوهر به کف آرد ورنه سیر این بحر ز هر خار و خسی میآید (همان : 177) از دید صائب هر چیزی که در ظاهر بیارزش مینماید در درون خویش گوهری شاهوار دارد و نباید آن را دست کم گرفت:
سبک مگیر ز جا هیچ استخوانی را که چون صدف ز در شاهوار خالی نیست (همان : 105) یا برای آنکه نشان دهد چگونه چرخ، ارزش آدمی را نمیشناسد با این تصویر، آن را عینیت میبخشد: درّ یتیم را چه شناسد صدف که چیست سهل است اگر سپهر نداند بها مرا (همان : 50) و برای آنکه زیبایی و ارزش یار را به نمایش بگذارد یا پاکی او را نشان دهد در پرده خیال، چنین نقشی را میآفریند: گهر ز شرم، عرق میکند به بازارش چگونه آب نگردد دل خریدارش؟! (همان : 198) گوهر، حدیث پاکی دامان او شنید از شرم، هر دو دست صدف را به رو گرفت (همان : 120) صدف پر از گهر و ابر قطره بار نکوست عذار یار، عرقناک و می، چکیده خوشست (همان : 81) صدف ز دوری گوهر چمن ز رفتن گل چنان به خاک برابر نشد که من بیتو (همان : 301) و این تصویر که یادآور بازیهای شاعرانه خاقانی است که در دل گوهر، بحری میبیند و پیوندی میان آبله و گوهر پدید میآورد، نیز میان گوهر، آبله و دل:
آن نفس باخته غواص جگر سوختهام که به جز آبلة دل گهری نیست مرا (همان : 48) غوطه در بحر گهر ز آبلة پا زدهام در دل خاک، قدم بر سر دریا زدهام (همان : 229) اما زمانی که میخواهد بینیازی خویش را برجسته کند گوهر از دید او خوار و بیارج است آنچنان که در تصویرهای زیر دیده میشود:
ما آبروی خویش به گوهر نمیدهیم بخلِ بجا به همت حاتم برابر است (همان : 78) گهر به گرد یتیمی نمیرسد صائب در آن محیط که امید ساحل است مرا (همان : 60) گرایش صائب به این بنمایة تصویرساز به اندازهای است که در برخی غزلهای خود با ردیف کردن گوهر، گردنآویزی از گوهر به غزل ارمغان داشته است، از آن میان در غزلی با این آغازینه:
کی ز خوارهای غربت میکند پروا گهر دایه از گرد یتیمی داشت در دریا گهر (همان : 183) که همین شگرد، یعنی ردیف قرار دادن عناصری چون گوهر، حباب، دریا و دیگر عناصر همنشان از توجه وی به آنها دارد و هم در خلاقیت او برای گسترش دامنه تخیل بسیار اهمیت دارد. ( شفیعی کدکنی، 1366: 233-221)
نتیجه آنچنان که در بررسی تصویرهای شعر صائب و بهرهگیری وی از عناصر دریایی دیده شد توجه وی به این عناصر آشکار است و بسامد آنها در شعر وی بسیار بالاست. شاید بتوان گفت کمتر غزلی است که رنگ و بویی از دریاییها در آن نباشد و صائب خیال خود را به آنها آراسته نکند. بنابراین از ویژگیهای سبکی شعر صائب در قلمرو تخیل شاعرانه گرایش وی به بهرهگیری از عناصری است که با دریا پیوندی دارند، هر چند عناصر پرشماری در سرودههای وی تصویرآفرین شدهاند اما بهره بنمایههای دریایی در تخیل وی بیشتر و پربسامدتر است و در پیکرههای گوناگون تصویری همچون تشبیه، استعاره و... نمود یافته است.
منابع و مآخذ 1 ــ حافظ، خواجه شمسالدینمحمد. دیوان. به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی. تهران: انتشارات زوار، چاپ پنجم، 1367. 2 ــ خاقانی، افضلالدین بدیل. دیوان. به تصحیح ضیاالدین سجادی. تهران: انتشارات زوار، چاپ چهارم، 1373. 3 ــ خیام، عمربن ابراهیم. رباعیات. ویرایش میرجلالالدین کزازی. تهران: نشر مرکز،1371. 4 ــ دبیرسیاقی، محمد. پیشاهنگان شعر پارسی. تهران: شرکت کتابهای جیبی، چاپ دوم، 1356. 5 ــ سپهری، سهراب. هشت کتاب. تهران: انتشارات طهوری، چاپ چهل و سوم، 1385. 6 ــ شمیسا، سیروس. گزیده غزلیات مولوی. تهران: چاپ و نشر بنیاد، چاپ دوم، 1369. 7 ــ ــــــ ، ـــــــ . سیر غزل در شعر فارسی. تهران: انتشارات فردوس، چاپ سوم، 1370. 8 ــ شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی. تهران: انتشارات آگاه، چاپ سوم، 1366. 9 ــ صبور، داریوش. آفاق غزل فارسی. تهران: نشر گفتار، چاپ دوم، 1370. 10 ــ کریمی فیروزکوهی، امیر بانو. دویست و یک غزل از صائب. تهران: انتشارات زوار، چاپ دهم، پاییز 1385. 11 ــ کزازی، میرجلالالدین. نامه باستان (گزارش و ویرایش شاهنامه فردوسی). تهران: انتشارات سمت، جلد 2، 1381.
* دانشگاه آزاد اسلامی، واحد اراک، گروه زبان و ادبیات فارسی، ایران، اراک. تاریخ دریافت: 20/3/1393 تاریخ پذیرش:22/4/1393 | ||
مراجع | ||
منابع و مآخذ 1 ــ حافظ، خواجه شمسالدینمحمد. دیوان. به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی. تهران: انتشارات زوار، چاپ پنجم، 1367. 2 ــ خاقانی، افضلالدین بدیل. دیوان. به تصحیح ضیاالدین سجادی. تهران: انتشارات زوار، چاپ چهارم، 1373. 3 ــ خیام، عمربن ابراهیم. رباعیات. ویرایش میرجلالالدین کزازی. تهران: نشر مرکز،1371. 4 ــ دبیرسیاقی، محمد. پیشاهنگان شعر پارسی. تهران: شرکت کتابهای جیبی، چاپ دوم، 1356. 5 ــ سپهری، سهراب. هشت کتاب. تهران: انتشارات طهوری، چاپ چهل و سوم، 1385. 6 ــ شمیسا، سیروس. گزیده غزلیات مولوی. تهران: چاپ و نشر بنیاد، چاپ دوم، 1369. 7 ــ ــــــ ، ـــــــ . سیر غزل در شعر فارسی. تهران: انتشارات فردوس، چاپ سوم، 1370. 8 ــ شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی. تهران: انتشارات آگاه، چاپ سوم، 1366. 9 ــ صبور، داریوش. آفاق غزل فارسی. تهران: نشر گفتار، چاپ دوم، 1370. 10 ــ کریمی فیروزکوهی، امیر بانو. دویست و یک غزل از صائب. تهران: انتشارات زوار، چاپ دهم، پاییز 1385. 11 ــ کزازی، میرجلالالدین. نامه باستان (گزارش و ویرایش شاهنامه فردوسی). تهران: انتشارات سمت، جلد 2، 1381. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,513 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1 |