تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,004 |
تعداد مقالات | 83,629 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,547,737 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,626,097 |
جمالشناسی شعر رودکی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 4، شماره 17، مهر 1392، صفحه 179-199 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ماه نظری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادبیات، والاترین و عمیقترین تجربههای عاطفی و مخیّل را به مدد واژهها و تعابیر زیبا بازآفرینی و بیان میکند. در این رهگذر علم بیان یک معنی را به انحای مختلف هنری خلق میکند و با خامة تشبیه و استعاره و مجاز و... معانی واحد را به طرق مختلف به تصویر میکشد و از زندگی، عشق، بهار و خزان، روز و شب، مرگ و نیستی، جنگ و انتقام، پیری و جوانی و... سخن میگوید امّا هر بار نامکرر و شنیدنی. دنیای خیالی رودکی هم، پر از شگفتیها و راز و رمزهای ادبی و هنری است که با قدرت تخیل خویش زلف بنفشه را به دست نوازشگر باد میسپارد و در بیان معجزهآسای خویش، تمام عناصر ناهمگون و متناقضنما را در هم میتند. در این مقاله صور خیال در دیوان رودکی مورد بررسی قرار گرفته است تا بیشتر با فضای اندیشه، زمان، سبک و پسندهای شاعرانه او آشنا شویم | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شعر؛ تشبیه؛ استعاره؛ مجاز؛ کنایه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جمالشناسی شعر رودکیدکتر ماه نظری* چکیده ادبیات، والاترین و عمیقترین تجربههای عاطفی و مخیّل را به مدد واژهها و تعابیر زیبا بازآفرینی و بیان میکند. در این رهگذر علم بیان یک معنی را به انحای مختلف هنری خلق میکند و با خامة تشبیه و استعاره و مجاز و... معانی واحد را به طرق مختلف به تصویر میکشد و از زندگی، عشق، بهار و خزان، روز و شب، مرگ و نیستی، جنگ و انتقام، پیری و جوانی و... سخن میگوید امّا هر بار نامکرر و شنیدنی. دنیای خیالی رودکی هم، پر از شگفتیها و راز و رمزهای ادبی و هنری است که با قدرت تخیل خویش زلف بنفشه را به دست نوازشگر باد میسپارد و در بیان معجزهآسای خویش، تمام عناصر ناهمگون و متناقضنما را در هم میتند. در این مقاله صور خیال در دیوان رودکی مورد بررسی قرار گرفته است تا بیشتر با فضای اندیشه، زمان، سبک و پسندهای شاعرانه او آشنا شویم. واژههای کلیدی شعر، تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه.
مقدمهانسان، تحت تأثیر طبیعت و زندگی یا به طور کلّی جهان پیرامون خویش قرار میگیرد و تنها مخلوقی است که میتواند انعکاسهای درونی و ذهنیّت عاطفی و عقلانی خویش را از جهان هستی به یاری کلام به صور گوناگون بیان کند. شعر و ادبیات تصویرهای ذهنی و کیفی را خلق میکند که با ابزارهای علمی قابل اندازهگیری نیست و در ماورای عالم مادی دست به ابداعات مختلف میزند و موجودی میآفریند که خاص ذهنیّت، آگاهی و دریافت شاعرانة اوست به همین علت رودکی با بیانی متناقضنما، قلم را لنگ رونده، کر سخن یاب، گنگ فصیح و بیچشم جهانبین توصیف میکند و گاه چون بلبل از صرصر هجران بر گلبن، ناله سر میدهد، گاه برگ یاسمنِ رخ یار را غرق بوسه میسازد و با سیه چشمان دم را غنیمت میشمرد یا لاله را در میان کشتزار میخنداند و زمانی دیگر در مرثیت دوستی عزیز، جان گرامیش را به سماوات عروج میدهد با نگرشی هنری، در فیضان دریای اندیشه و تخیل رودکی، شیران جنگی در میدان رزم چون خیاطان با گز نیزه، قد خصم را میپیمایند و با شمشیر میبرند و با تیر میدوزند و لحظه دیگر تشبیه تمثیلی جانش را سرشار از عبرتپذیری و مصلحتاندیشی میکند و مردم را چون صعوهای، صید ِ مرگ زغنسان میبیند که بر همه چیز و همهکس سایه افکنده است. اینگونه تعابیر در عالم واقع قابل لمس نیست بلکه شاعر، جادوی کلام، عقل و عاطفة انسانی را در هم میآمیزد. این دو عامل در هنر و ادبیات در تقابل یکدیگر نیستند بلکه رهین و مرهون یکدیگرند. ادبیات که زندگی آرمانی بشر را متجلّی میسازد و در قالبهای مختلف زبان، در کسوت واژهها و عبارات آراسته میشود، محصول ضمیر ناخودآگاه جمعی است که به صورت نظم و نثر جلوگیری میکند. شعر نمونهای از بیان لطیفِ عاطفی و ذهنی ادبیات است. در این مقاله از دیدگاههای مختلف به تعریف شعر میپردازیم. تفتازانی از قول جاحظ میگوید: «انّما الشعر صیاغة وضربٌ من التصویر»(تفتارانی، 1374: 24) یعنی شعر نوعی ریختگری و پیکرنگاری است. خواجه نصیر طوسی میگوید: «شعر به نزدیک منطقیان کلام مخیّل موزون باشد و در عرف جمهور کلام موزون مقفّی است و امّا تخییل تأثیر سخن باشد در نفس بر وجهی از وجوه مانند بسط و قبض و...». (طوسی، 1367: 97) میتوان گفت که شعر سحر حلالی است تعریف گریز. دلیل این گریز از تعریف را باید در مؤلفههایی دانست که شعر از ترکیب آنها ساخته میشود. که هریک از این مؤلفهها به استعدادهای ناشناختة انسان باز میگردد. همچنین «شعر گرهخوردگی عاطفه و تخیّل است که در زبانی آهنگین، شکل گرفته باشد.» (شفیعی کدکنی، 1358: 93) معمولاً واژهها و جملات در طیفی غیرعادی و منطقی، دنیای زیبای رمانی، اسطورهای و نمادین را ترسیم میکنند که با هنجارهای عادی و زبانی متفاوت است یا به عبارت دیگر دگرگونه اندیشیدن و دگرگونه سخن گفتن است. شاعر نه تنها در نامگذاری اشیا دارای قاموسی خاص خویش است بلکه در روابط و جایگاه و کنشها نیز طرز بیان خاصی دارد. مثلاً زلف سرکج یار، در نظرش جیم، و خال محبوب نقطه جیم جلوه میکند.
(رودکی، 77) بدین ترتیب علم بیان شاهراهی است که ما را به شهر رؤیاهای هنرمند رهسپار میکند. زیرا بدون التفات به علوم ادبی ِکلیدی، مخصوصاً «بیان»، که مستقیماً مربوط به شناخت ماهیّت ادبیات است نمیتوان به بررسی، کند و کاو و تبیین دقایق متون و دیوانها پرداخت؛ زیرا با تسلط به این علوم میتوان به ادراک لطایف و نکات و معانی ادبیات به خصوص اشعار و ابیات پی برد که باید علوم ادبی را هر چه بیشتر به جانب علمی، اثباتی، استدلالی و روشمندی سوق داد. (شمیسا، 1381: 21ـ15) به همین دلایل، سپری شدن عمر در نگاه هنرمندانه رودکی چون کوچ و حرکت کاروانی جلوه میکند که بیتوقف در جریان است.
(رودکی، 94) در حقیقت شاعران قادر به ترسیم و تجسم اموری هستند که نقاشان از نقش آن عاجزند. پیکاسو میگوید: «من حسرت آن را دارم که قوطی کبریتی نقش کنم که در عین حال خفاش هم باشد!» (سارتر، 1356: 21) علم بیان، تا حد زیادی محک و متولوژی ادبیات است که والایی، استواری یا فرودستی و خامی آثار ادبی را میسنجد و درجة نوآوری و تقلید را اندازه میگیرد و به مسائل ادبی به صورت دقیقتری پاسخ میدهد. در این مقاله اشعار رودکی از جنبه صور خیال مورد نقد و بررسی قرار گرفته است که با تعریفی مختصر از مباحث تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه، به شرح تصویرهای خیالی او پرداختهایم: انواع تشبیه بر اساس مشبه: ممدوح، شاعر، طبیعت، اشیاء، جانداران، هجو، اسطوره. مجاز: ذکر نمونههایی برحسب علاقه. استعاره: الف) عناصر سازنده خیال رودکی از نظر مستعارمنه (در استعارة مصرحه) دارای تقسیمات زیر است: «عناصر طبیعی، اشیاء، حیوانات، انسان و خصوصیات مربوط به او، مستعارمنه عناصر دینی و عناصر طبیعی است». ب) استعاره مکنیه کنایه: اشعار رودکی از سه دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته است: 1ـ ساختار دستوری 2ـ کنایه از نظر معنی و مفهوم 3ـ کنایه از لحاظ واژه محوری تشبیه: «در لغت به معنی چیزی را به چیزی دیگر مانند کردن و در اصطلاح یعنی مقایسه و کشف و یادآوری شباهت یا شباهتهای بین دو چیز یا دو امر متفاوت است.» (شفیعی کدکنی، 1380: 53) یا «از جملة بلاغت تشبیه گفتن است؛ و راستترین و نیکوترین آن است که چون باشگونه کُنیش تباه نگردد و نقصان نپذیرد و هر یکی ماننده کردگان به جای یکدیگر بیستد به صورت و معنی.» (رادویانی، 1380: 150) به تعبیر دیگر تشبیه هستة اصلی و مرکزی اغلب خیالهای شاعرانه است. «صورتهای گوناگون خیال و نیز انواع تشبیه، مایه گرفته از همان شباهتی است که نیروی تخیل شاعر در میان اشیا و عناصر مختلف کشف میکند و در صورتهای مختلف به بیان درمیآید.» (پورنامداریان، 1374: 181) بیشتر شباهتهای کشف شده، در میان عناصر طبیعی، غیر طبیعی و اشیا در شعر رودکی، از نظر صورت بیانی؛ به دو دستة کلی تقسیم شده است: 1ـ تشبیه فشرده: تشبیههایی است که با افزودن دو طرف تشبیه (مشبّه و مشبّه به) به صورت یک ترکیب اضافی در آید که اغلب مضاف مشبّهبه و مضافالیه مشبّه است. 2ـ تشبیه گسترده: تشبیهی است که به صورت اضافی بیان نشده باشد. اشعار رودکی چه به صورت گسترده و یا فشرده بسیار غنی است به طوری که حوزة عمومی صور خیال او را تشبیه و نوعی استعاره (تشخیص) تشکیل میدهد و ذهن خلاق وی پیوسته در جستجوی و در یافت همانندی و شباهت در بین عناصر مختلف طبیعی، انتزاعی و اشیا، سیر میکند و به کشف رابطهای تازه در میان طرفین تشبیه است که با دقت نظر و نیروی تخیّل در میان اشیا و امور به ظاهر دور، پیوند و همانندی خلق کرده است و در طیفی وسیع و گسترده، بیشتر انواع تشبیه از نوع حسی به حسی است. گاهی، به «تشبیه حسی به عقلی» هم نظر داشته است مانند:
(رودکی، 116) در مدایح وی، اغراق عرصهای فراخ دارد که به مدد تشبیه تفضیلی به بیان مقاصد خویش پرداخته است. انواع گوناگون تشبیه در دیوان وی به شرح زیر مورد بررسی قرار گرفته است: جدول شماره 1
تقسیمات موضوعی مشبّه و مشبّهبه1ـ ممدوح «مشبّه» است: بیشتر این نوع تشبیهها از نوع تفضیلی و حسی به حسی است که مشبّه (ممدوح) را بر مشبّهبه برتری داده، که غایت تشبیه به سود مشبّه است و از جذابترین تصویرهای شعری رودکی است که این نوع تشبیهها خود به اقسامی دیگر قابل تقسیم است: 1ـ1ـ «مشبّه» اعضای ممدوح و «مشبّهبه» عناصر طبیعی و انتزاعی:
(رودکی، ص74 )
(همان، ص66)
(همان، ص67)
(همان، 77) 1ـ2ـ مشبّه «اندیشه، افکار، خوی و خصلتهای ممدوح» است و مشبّهبه «عناصر از مختلف».
(همان، 103)
(همان، 89)
(همان، 67)
(همان، 76)
(همان، 81) 1ـ3ـ «مشبّه» اشیا یا متعلقات ممدوح و «مشبّهبه» عناصر طبیعی، اشیا، جانداران... است.
(همان: ص136)
(همان: ص127)
(همان، 102) 1ـ4ـ اسطوره رودکی برای ستایش ممدوح، از اسطورههای ملی و مذهبی و شخصیّتهای ماندگار جهانی در تشبیه مدد گرفته و در بیشتر موارد با تفضیل و برتری خاصی به توصیف میپردازد:
(همان، 101) 1ـ5ـ هجو رودکی، با این که حساس و نازک طبع است به ندرت، حتی نسبت به خصم خود، غضب و کینه نشان میدهد. و در برابر نابکاریها و نامردمیها و شرارتها فقط شکوایه سر میدهد و اوج شکایت او زمانی است که کسی را هجو میکند. هجاهای او کاملاً با دیگر شاعران متفاوت است و هرگز اثری از دریدگی و هتاکی در کلام او دیده نمیشود. در میان 1047 بیت که از او باقی مانده فقط نه بیت در هجا سروده است.
(همان، 90) زمانی که رنجش وی بالا میگیرد آن هم در حق کسی است که پدرش در گورستان مصحف میخوانده و مادرش بر درخانهها دف میزده است به مقامی بزرگ میرسد و رودکی را میآزارد با وجود این اوصاف به هیچ وجه تهمتی یا ناسزایی بر زبان نمیآورد:
(همان، 125) مجازمجاز «در لغت به معنی غیرواقع است و در اصطلاح فن بدیع و بیان، استعمال کلمه در غیر معنی حقیقی آن است.» (میرصادقی، 1372: 231) کاربرد لفظ در معنی مجازی، «حائز دو شرط است: 1ـ وجود قرینه 2ـ علاقه میان معنی حقیقی و مجازی. این علاقه، اگر مبنی بر شباهت باشد استعاره و اگر علاقه غیر از شباهت باشد آن را مجاز مرسل میخوانیم.» (پورنامداریان، 1374: 17ـ 16) «از دیدگاه علمای بلاغت، مجاز عقلی یا اسناد مجازی، یکی دیگر از انواع مجاز است که فعل به فاعل غیرحقیقی اسناد داده شده است. «قدما به شاخهای از اسناد مجازی و خطابهای شعری و شاعرانه که در ادب همة ملل نمونههای زیبا و دلانگیز دارد توجه زیادی نداشتهاند و این فصل از اسناد مجازی دارای ارزش هنری بسیاری است که میتوان آن را از دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار داد. زیرا بسیاری از خطابهای شاعرانه در مورد طبیعت و حیوانات و اشیا در شعر فارسی همه از مقولة اسناد مجازی است که وسیعترین شاخة صور خیال شاعرانه است.» (شفیعیکدکنی، 1380: 103) «انواع علاقهها به اقسامی چون علاقه جزئیت، کلیّت، ماکان و مایکون، محلیّت، حالیّت، مجاورت، سببیّت، تضاد، آلیّت و... تقسیم شده است.» (همان: صص106ـ99) یکی از ویژگیهای زبانی رودکی کاربرد الفاظ و عبارات در معنی مجازی است که بیان و گفتارش را در سطحی وسیع، گسترش میدهد. با وجود ابیات اندکی که از دیوان رودکی باقی مانده است کمال قدرت خلاقه وی چشمگیر است که نمونههایی از مجاز را با علاقههای زیر ذکر میکنیم: 1ـ علاقه ماکان: خاک = انسان (انبودن = آفرینش)
(رودکی: 132)
(همان :77) 2ـ علاقه محلیّت «می» = جام (مظروف به جای ظرف، چون جام میرا بر دست میگیرند)
(همان، 102) 3ـ علاقه جنسیّت: بلور= جام می(که اغلب جام شراب از جنس بلور است)
(همان، 99) 4ـ علاقه جزئیت: کف ـ دست وفردوس (یک در از هشت در بهشت است) ـ بهشت
(همان، 99) 5 ـ علاقه ظرف و مظروف: قدح = شراب (زیرا آنچه مینوشند شراب است نه جام)
(همان، 99) 6 ـ علاقه لازم وملزوم : چراغ = نور یا شعله
(همان، 117) 7ـ خاص و ارادة عام: که و مه = همه مردم
(همان، 132) 8 علاقه سببیّت: زهره = شجاعت « یاد کرد مسبب و ارادة سبب است یا در مسببیت، معلول را به جای علت، در سخن میآوریم. مثال: با جوهر بنویس به جای با خودنویس بنویس.» (صفوی، 1380: ج 2: ص118)
(رودکی، 104) استعارهاستعاره در لغت به معنی عاریت خواستن و به عاریت گرفتن است و در اصطلاح آن است که لفظی در غیر معنی خود به کار رود. از این جهت استعاره نوعی مجاز محسوب میشود با علاقة مشابهت بین معنای مجازی و حقیقی؛ به همین جهت آن را مجاز استعاری نامیدهاند. «استعاره در عین حال به علت وجود علاقة مشابهت، نوعی تشبیه نیز به حساب میآید، با این خصوصیت که در آن از تمام ارکان، تنها مشبّهبه (در استعاره مصرحه) ذکر شده است که آن را تشبیه محذوفالادات نامیدهاند.» (میرصادقی، 1372: ص11) اشعاری که از رودکی باقی مانده است، کثرت، تنوع و رنگارنگی استعارههای بالکنایه (تشخیص) بسیار چشمگیر و قابل توجه است که مایة تحسین و جذابیّت اشعار اوست. کثرت استعارة مکنیه از نوع تشخیص بیشترین حجم اشعار او را نسبت به استعاره از نوع مصرحه در بر میگیرد. کاربرد اسناد مجازی در دیوان وی اعجابانگیز است و با دید تازهای به غیر ذیعقول مینگرد و همواره در پی جانبخشی به عناصر گوناگون است. گاه زمانه چون ناصحی مصلحتگرا، آدمی را پند و حکمت میآموزد که باید بر خشم و غضب خویش فائق شود، گاه جهان در چشمش دردمند جلوه میکند (رودکی، 66) یا چرخ بزرگوار، لشکری با طبلزن و نفاط انداز مهیّا میسازد و ابر، هم چون تأدیبکنندهای تازیانه برمیکشد. (همان، 68) این گونه مفاهیم، در دیوانش مصداقهای فراوانی دارد. استعاره مصرحهرودکی، که به سزا پدر شعر فارسی لقب گرفته است در کاربرد این نوع از استعارات استادی مسلط و چیرهدست است. در ابیات زیر نرگس در اندیشه و نگاه او چشم معشوق و غنچه، لبان زیبارویان، سنبل گیسوان و. برف سپید، موی به پیری نشسته و چادرک رنگین، پرهای رنگارنگ و پر نقش و نگار پرندگان را ... تداعی میکند و میگوید:
(همان، 65)
(همان، 109) عناصر سازندة استعاره در شعر رودکیشاعران تحت تأثیر محیطی که در آن زندگی میکنند قرار میگیرند و بازتاب اندیشه، تخیل، تجربه و زندگی پیرامون خویش را منعکس میکنند. رودکی، هم از این قاعده مستثنا نیست زیرا حافظ قرآن، آشنا با آلات و ادوات موسیقی و علوم عصر خویش است و همین عوامل، مایة خلق اشعاری ساده، لطیف و مضامینی تازه شد بدینگونه درگاه بخارا و طبیعت سمرقند همچو قند، در اشعار او جلوهگری میکند که نه تنها شادخواریها، شادکامیها و مجالس بزم و رزم را به تصویر میکشد بلکه مرگ عزیزان و دوستان و دغدغههای زندگیش، جایگاه وسیعی در صور خیال را در برمیگیرد و مایة استعارههای رنگارنگ و بینظیری میگردد. عناصر سازندة خیال شعر رودکی از نظر مستعارمنه، انسان، اشیا، مکانها، حیوانات و عناصر دینی است که شاعر از عناصر گوناگونی بهره جسته است و گزینش عناصر محسوس و مادی بر مجموعة اشعار وی غلبه دارد و در حوزة استعاره مصرحه مستعارمنه، بیشترین بسامد مربوط به عناصر طبیعی و اشیا را در بر میگیرد و کمتر از نام مکانها و حیوانات و عناصر انتزاعی مدد گرفته است به همین دلیل مستعار منه به ترتیب بسامد به شرح زیر طبقهبندی شده است: 1ـ مستعارمنه عناصر طبیعی است. برگ یاسمن = صورت معشوق /66، دولاله= دوگونه /69، نیل = دنیا / 69، خار = بداندیش/75، خرما = نیکخواه / 75، گل سرخ = صورت /93، شعله لاله = رنگ سرخ گل لاله /78، آفتاب = شراب / 82، در، مرجان، ستاره سحری و قطره باران = دندان/80، دریای = اشک/85، چشمة خورشید و گوهر سرخ = شراب درخشان و گلگون/ 99، غنچه: لب/ 109، سنبل = گیسو/ 109، سپید برف و کوهسار سیاه = موی سپید و سیاه /109، سرو بستان آرای = معشوق بلند قامت / 109، ماه = زیبا رو /115 است. 2ـ مستعارمنه اشیاست چادرکی رنگین = پرهای رنگارنگ پرنده /65، حلة قصیب = برف /69، اطلس = مردم عادی/77، بُُرد = مردم باارزش /77، خزانة پر گنج = سخنان با ارزش /83، شکر = بوسه /114. 3ـ مستعار منه حیوانات نهنگ= مرگ /72، باز و صعوه = مردم قوی و ضغیف/ 80، گرگ وشیر = ضعیف وقوی /94. 4ـ مستعارمنه، انسان و خصوصیات مربوط به اوست بچة او= انگور/98، شیر مادر و پستان = درخت و شاخه مو/98، ترک = زیباروی/100، گنگ فصیح = قلم/107، کالبد عاشقان = قلم باریک/107، شاه = انسان با ارزش/115. 5ـ مستعارمنه عناصر انتزاعی است خفته = مرده/78، باد اجل= مرگ/80، چشمان بیمار = چشم خمارآلوده و تنگ /88، زبانآور بیزبان = بربط/90 . 6ـ مستعارمنه عناصر دینی و اعتقادی بهار مانوی طبع = طبیعت پر نقش و نگار (گل و سبزه) /72، سلیمان = ممدوح/ 101. استعاره مکنیهدر این نوع استعاره، تنها مشبّه را ذکر میکنند و گاه یکی از اجزای مشبّه به را نیز به عنوان قرینه میآورند. این نوع استعاره را تخییلیه نیز گفتهاند. ادیبان امروز اصطلاح استعاره را تنها در مورد استعاره مصرحه یا محققه به کار میبرند وآن چه را قدما استعاره مکنیه نامیدهاند در مبحثی به نام تشخیص مورد بررسی قرار میدهند.
(همان، 137) مناظره و گفتگوی بین حیوانات، گیاهان، جمادات و مانند آنها را که بعضی از علمای بلاغت قدیم از جمله شمس قیس رازی در المعجم فی معاییر اشعار العجم و ملاحسین واعظ کاشفی سبزواری در کتاب بدایع الافکار فی صنایع الاشعار استعاره ذکر کردهاند از مقولة همین شخصیت بخشیدن به اشیا، یعنی تشخیص است.
(همان، 143) تشخیص[1]، یکی از زیباترین گونههای صور خیال در شعر، تصرفی است که ذهن شاعر در اشیا و عناصر بیجان طبیعت رخنه میکند و «از رهگذر نیروی تخیل خویش بدانها حرکت و جنبش میبخشد و همه چیز در نظر خواننده سرشار از زندگی و حرکت و حیات میشود. این مسئله تنها ویژه شعر نیست حتی در بسیاری از تعبیرات و گفتار مردم عادی خودنمایی میکند. بسیاری از شعرا طبیعت را وصف میکنند اما کمتر کسانی میتوانند توصیف را با حرکت و حیات توأم کنند. کروچه میگوید: «طبیعت در برابر هنر ابله است و اگر انسان آن را به سخن در نیاورد گنگ است.» (شفیعیکدکنی،1380: ص149)
(رودکی، ص68) کنایه«کنایه[2] در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح، سخنی است که دارای دو معنی نزدیک (حقیقی) و دور (مجازی) باشد، به طوری که این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگر باشند تا شخص با اندکی تأمل معنی دوم را که لازمة معنی اول است، درک کند. «کنایه از مباحث مشترک فن بدیع و فن بیان است و در فن بدیع از جمله صنایع معنوی بدیع است و یکی از راههای ساختن تصویر خیال محسوب میشود. شیوة غیرمستقیم بیان در کنایه باعث تأثیر و زیبایی آن است و بسیاری از مفاهیم زیبا و نیز خیلی از مفاهیم ممنوع و زننده به وسیلة کنایه ادا میشود، از این جهت در سرودن هجویه کاربرد بسیار دارد.» (شفیعیکدکنی، 1380: 148)
(رودکی، 128)
(همان، 1141) مبحث کنایه یکی از مباحث جنجال برانگیز در بلاغت فارسی است به دلایل زیر: الف) «تسامح اهل ادب در کاربرد اصطلاح کنایه و توسع معنایی آن، به طوری که فرهنگنویسان کنایه را در مورد مجاز (هر کلمهای که در غیر معنی اصلی به کار رود) به طور عموم به کار میبرند مثلاً در برهان قاطع، نرگس را کنایه از چشم معشوق و طاووس آتشین پر را کنایه از آفتاب و... میدانسته است.» (تبریزی، 1362: 85) ب) دشواریهای تشخیص استعارة تمثیلیه (مرکب) از کنایه «در بعضی موارد کنایهها را میتوان با تأویلی استعاری که مبتنی بر تشبیه است جزو استعارة مرکب (تمثیلیه) به حساب آورد مانند آب در غربال پیمودن، خورشید را به گل اندودن، باد در مشت داشتن و... که اغلب به معنی انجام کار بیهوده میدانند.» (همایی،1370: 207) «استاد ذبیحالله صفا آن را استعارة تمثیلیه (مرکب) میدانسته است.» (صفا، 1377: 61ـ60) علمای بلاغت با توجه به «مَکنی عنه» کنایه را بر سه قسم تقسیم کردهاند: کنایه از اسم، صفت و فعل. از دیدگاه دیگر به کنایه قریب و بعید تقسیم نمودهاند. در تقسیمبندی دیگر از نظر وضوح و روشنی و یا پوشیدگی آن، به تلویح، ایما، رمز و تعریض تقسیم شده است. کنایه در دیوان رودکی یکی از خصایص بارز و چشمگیر و درخور توجه است که دارای تنوع گوناگون است که بیانگر ذوق و قوّة تخیل و مهارت و تسلط او بر زبان فارسی است که بهرهوری شاعر از کنایه زبان ادب را به زبان عامیانه نزدیکتر میکند که در این مقاله، اشعار رودکی از سه دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته است: ساختار دستوری، معنی و مفهوم و واژه محوری. 1ـ ساختار دستوری کنایه در اشعار رودکی کنایه بیشتر در ساخت ترکیبی زبان شکل میگیرد که بیشتر کنایهها ترکیبی از واژههای به هم پیوسته هستند برای بیان یک مفهوم که تکتک واژهها و سازههای سازندة آن نیز نشاندهندة مفهوم خود هستند. مثلاً مفهوم کنایی «پختهخوار» ساخته شده از پخته + خوار است که در معنای تنبل و کاهل به کار میرود. اسم + صفت / صفت + اسم = مثل: دل خسته (آزرده)، بستة مسلسل مو (اسیر و عاشق)، کشتة بت هند وی/ 118، خانه خراب = بیچاره و درمانده / 118، تشنه جگر = نیازمند / 120، خاک نشسته = عاجز و ناتوان، بادگذر = موقت و زودگذر، جان تهی = مردن، دل تنگ = ناامید / 120، ستاره شمرده= بیخوابی و اضطراب / 141، وقت شمرده = بیقراری، بیتابی / 141. 2ـ عبارتهای فعلی بیشتر قابلیت مفاهیم کنایی را دارند، زیرا برخلاف فعلهای مرکب و شبه مرکب هیچگونه معنای حقیقی از آنها استنباط نمیشود. مانند: جان بر لب آمدن: به تنگ آمدن، از پا افکندن = شکست دادن /80، دست از کار شدن = ناتوانی و عجز، پای از رفتار رفتن = آسیب دیدن / 120، در پرده نهفتن = پنهان کردن / 123، گره در گلو ماندن = بغض و غم داشتن / 124، امیر نفس بودن = گشتن هوی و هوس / 124، پای بر فتاده زدن = به ناتوان و ضعیف آسیب رساندن / 124، دست فتاده گرفتن = کمک به مردم ضعف و ناتوان کردن / 124، دل سیر شدن = بیزار شدن / 125، برآتش نشاندن = بیقرار و مضطرب کردن / 67. 3ـ اسم + صفت / قید + اسم: دل پر آتش = بیقرار اسم + حرف اضافه + متمم + مصدر: پای به سنگ آمدن = به مخاطره افتادن / 120، پای در بند بودن = گرفتار و اسیر شدن / 71. 4 ـ فعل مرکب از اسم + مصدر ساخته میشود و شایان ذکر است که همة فعلهای مرکب ساختار کنایی ندارند مگر این که در بافت کلام، معنای مجازی پیدا کنند مانند نمونههای زیر: پرده دریدن = آشکارکردن اسرار /123، نظرکردن = توجه کردن /125 رگ نجنبیدن: بیغیرتی / 139، نام (کسی را) ستردن = حذف و محو کردن /77، فعلهایی مانند نام ستردن که به صورت مفعول + فعل متعدی، در واقع فعل مرکب محسوب نمیشود زیرا به جزء اسمی، میتوان نقش دستوری داد مثل آتش افروختن و آب دادن. که در شعر رودکی اینگونه افعال در معنی کنایی بسامد بالایی دارد. 5ـ حرف اضافه + متمم + صفت + مصدر: از گناه ساده بودن: پاک و بیگناه / 134. حرف اضافه + متمم + صفت + اسم + فعل پیشوندی= به دستی دو خربزه برداشتن / 147. 6ـ یک کنایه، چند مفهوم بعضی کنایات در زبان فارسی، دارای معنایی وسیعتری هستند و بر بیش از یک مفهوم دلالت میکنند و بر اساس قراین در جمله، معنی خاص خود را دارند. به عنوان نمونه به کنایاتی که بیش از یک مفهوم دارند اشاره میکنیم: برخاک نشسته:عاجز و ناتوان، فروتن و متواضع و پست بیارزش.
(همان، 120) دل سیر شدن: بیزار و متنفر، بیآز وطمع بودن و در چشم آب گشتن: گریه کردن، حیا و شرم داشتن.
(همان، 125 ) 7ـ کنایه از لحاظ واژهمحوری «با نگرش به واژگانی که کنایه را میسازد، مشخص میشود که بسیاری از مفاهیم کنایی با واژگانی ساخته میشود که به نوعی، به رابطه بین مفهوم و واژه میتوان پی برد. مثلاً رابطه کاسه با گدایی، کمر و میان با آماده و مهیا شدن، جگر با غم و اندوه... از آن جایی که اعضای بدن در ارتباط مستقیم با کارهای بدن هستند و ابزار و وسایل آشنا در خانهها و محلهای کار، نزدیکترین چیزها به انسان و زبان گفتاری اویند، بنا بر این همین واژهها بیشترین کاربرد را در ساختمان کنایات دارند.» (میرزانیا: 1378: 927) در این بخش کنایات در اشعار رودکی را، بر اساس کلمهمحوری، به شکل زیر طبقهبندی کردهایم: 7ـ1 اعضا و اندام بدن: دل خستگی (رابطه دل با آزردگی ) /118، جان برلب (لب و نفس کشیدن )/80، جگر تشنه (جگر و غم و اندوه)/120، پا و افکندن (پا و زدن ) /80، دست گرفتن (دست و کمک کردن)/124، پا به سنگ آمدن (پا و آسیب، پا و برخورد با سنگ) /120، دست از کار شدن (دست و کار کردن )/124، رگ جنبیدن (رگ و غیرت حرکت و زنده بودن)/139. 7ـ2ـ ابزار و اساس زندگی و اشیا : بسته مسلسل مو بودن (اسیر و زنجیر) /118. 7ـ3ـ جامه و پوششها: پرده نهفتن (پرده و پوشش و پنهان کردن )/ 123، پرده دریدن (پرده پاره و آشکار شدن) /123. 7ـ4ـ آخشیجها: آتش بر دل نشاندن، دل و آتش/67، خاک نشستن /88. 7ـ5ـ حالات بدن: دل و سیر (دل سیر /125، گره و گلو (گره در گلو ماندن)/90. 7ـ6 رنگها: سیه گلیم شدن (سیاهی و اندوه )/ 123، از گناه ساده بودن (بیرنگی و پاکی) /134، نام ستردن (پاک کردن سیاهی و نوشته با نیست کردن) /77. نتیجهبا توجه به تعداد ابیات اندکی که از دیوان بزرگ رودکی باقی مانده و قضاوت را مشکل میسازد این شاعر زبردست، در آمیزش عقل و عاطفه از یک سو و تخیل و واقعیت از سوی دیگر، بیشتر از تشبیه و استعاره، برای بیان مقاصد خویش بهره برده است و یکی از ابزار گفتار وی جانبخشی به اشیا و موجودات بیجان است که آنان را به حرکت و جنبش وا داشته و در ذهن شاعر شخصیتپردازی شدهاند و نگرش او به کنایات هر چه بیشتر نزدیک کردن زبان شعر به گفتار است مخصوصاً در باب کاربرد تمثیل این نکته بسیار چشمگیر است. منابع و مآخذ1ـ پرتوی، مهدی. زیباشناسی نوین. تهران: انتشارات کتابهای سیمرغ، 1375. 2ـ پورنامداریان، محمدتقی. رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی. تهران: شرکت انتشارت، 1367. 3ـ پورنامداریان، محمدتقی. سفر در مه. تهران: شرکت انتشارت علمی و فرهنگی، 1374. 4ـ تبریزی، محمدحسین بن خلف. برهان قاطع.تعلیقات محمد معین. تهران: انتشارات امیر کبیر، 1362. 5ـ تجلیل، جلیل. معانی و بیان. تهران: دانشگاه تهران، 1362. 6ـ تفتازانی، مسعود بن عمر. مطول. قم: مکتبه العلمیه الاسلامیه، 1374. 7ـ ثروت، منصور. فرهنگ کنایات. تهران: انتشارات سخن، 1375. 8ـ رادویانی، محمّدبن عمر. ترجمان البلاغه. تصحیح پروفسور احمد آتش. تهران: انجمن آثار مفاخر فرهنگی، 1380. 9ـ رازی، شمس قیس. المعجم، فی معاییر اشعار العجم. تصحیح مدرس رضوی. تهران: انتشارات زوار، 1360. 10ـ رودکی سمرقندی. دیوان. بر اساس نسخه سعید نفیسی. تهران: انتشارات نگاه، 1376. 11ـ زرینکوب، عبدالحسین. بحر در کوزه. تهران: انتشارات علمی و انتشارات سخن، 1367. 12ـ سارتر، ژان پل. ادبیات چیست. ترجمة ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی، تهران: نیلوفر، 1356. 13ـ شفیعی کدکنی، محمد رضا. ادوار شعر. تهران: انتشارات سخن، 1380. 14ـ شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی. تهران: مؤسسه انتشارات آگاه، 1358 15ـ شمیسا، سیروس. بیان. تهران: انتشارات فردوسی، 1381. 16ـ شمیسا، سیروس. نقد ادبی. تهران: انتشارات فردوسی، 1368. 17ـ صفا، ذبیح الله. آیین سخن مختصری در معانی و بیان. تهران: ققنوس، 1377. 18ـ صفوی، کورش. از زبانشناسی به ادبیات. تهران: شعر حوزه هنری، ج دوم، 1380. 19ـ طوسی، خواجه نصیر الدین. اساس الاقتباس. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. 1367. 20ـ عسکری، ابوهلال. معیار البلاغه (به انضمام صناعتین). مترجم محمدجواد نصیری. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1372. 21ـ فرای، نورتروپ. تحلیل نقد. ترجمة صالح حسینی. تهران: انتشارات نیلوفر، 1377. 22ـ میرزانیا، منصور. فرهنگنامة کنایه. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1378. 23ـ میرصادقی، میمنت. واژهنامه هنر شاعری. تهران: انتشارات کتاب مهناز، 1372. 24ـ نفیسی، سعید. تاریخ نظم و نثر در ایران، تهران: انتشارات فروغی، 1344. 25ـ نقابی، عفت. معانی بیگانه. تهران: انتشارات ناژ، 1382. 26ـ همایی، جلالالدین. معانی و بیان. تهران: نشر هما، 1370.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ پرتوی، مهدی. زیباشناسی نوین. تهران: انتشارات کتابهای سیمرغ، 1375. 2ـ پورنامداریان، محمدتقی. رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی. تهران: شرکت انتشارت، 1367. 3ـ پورنامداریان، محمدتقی. سفر در مه. تهران: شرکت انتشارت علمی و فرهنگی، 1374. 4ـ تبریزی، محمدحسین بن خلف. برهان قاطع.تعلیقات محمد معین. تهران: انتشارات امیر کبیر، 1362. 5ـ تجلیل، جلیل. معانی و بیان. تهران: دانشگاه تهران، 1362. 6ـ تفتازانی، مسعود بن عمر. مطول. قم: مکتبه العلمیه الاسلامیه، 1374. 7ـ ثروت، منصور. فرهنگ کنایات. تهران: انتشارات سخن، 1375. 8ـ رادویانی، محمّدبن عمر. ترجمان البلاغه. تصحیح پروفسور احمد آتش. تهران: انجمن آثار مفاخر فرهنگی، 1380. 9ـ رازی، شمس قیس. المعجم، فی معاییر اشعار العجم. تصحیح مدرس رضوی. تهران: انتشارات زوار، 1360. 10ـ رودکی سمرقندی. دیوان. بر اساس نسخه سعید نفیسی. تهران: انتشارات نگاه، 1376. 11ـ زرینکوب، عبدالحسین. بحر در کوزه. تهران: انتشارات علمی و انتشارات سخن، 1367. 12ـ سارتر، ژان پل. ادبیات چیست. ترجمة ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی، تهران: نیلوفر، 1356. 13ـ شفیعی کدکنی، محمد رضا. ادوار شعر. تهران: انتشارات سخن، 1380. 14ـ شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی. تهران: مؤسسه انتشارات آگاه، 1358 15ـ شمیسا، سیروس. بیان. تهران: انتشارات فردوسی، 1381. 16ـ شمیسا، سیروس. نقد ادبی. تهران: انتشارات فردوسی، 1368. 17ـ صفا، ذبیح الله. آیین سخن مختصری در معانی و بیان. تهران: ققنوس، 1377. 18ـ صفوی، کورش. از زبانشناسی به ادبیات. تهران: شعر حوزه هنری، ج دوم، 1380. 19ـ طوسی، خواجه نصیر الدین. اساس الاقتباس. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. 1367. 20ـ عسکری، ابوهلال. معیار البلاغه (به انضمام صناعتین). مترجم محمدجواد نصیری. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1372. 21ـ فرای، نورتروپ. تحلیل نقد. ترجمة صالح حسینی. تهران: انتشارات نیلوفر، 1377. 22ـ میرزانیا، منصور. فرهنگنامة کنایه. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1378. 23ـ میرصادقی، میمنت. واژهنامه هنر شاعری. تهران: انتشارات کتاب مهناز، 1372. 24ـ نفیسی، سعید. تاریخ نظم و نثر در ایران، تهران: انتشارات فروغی، 1344. 25ـ نقابی، عفت. معانی بیگانه. تهران: انتشارات ناژ، 1382. 26ـ همایی، جلالالدین. معانی و بیان. تهران: نشر هما، 1370. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,424 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2 |