تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,800,537 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,357 |
اعماق تاریک و فریادهای خاموش نگاهی به آثار صادق چوبک با تکیه بر زمینههای اجتماعی | ||
زیباییشناسی ادبی | ||
مقاله 7، دوره 4، شماره 15، تیر 1392، صفحه 139-156 اصل مقاله (372.55 K) | ||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||
چکیده | ||
در این مقاله کوشش شده است ضمن معرفی اجمالی زندگی و آثار صادق چوبک (1295 ــ 1377 ش) زمینههای اجتماعی ــ فرهنگی بازتاب یافته در آثارش نیز بررسی و نمایانده شود. در این بررسی که بر مبنای نقد جامعهشناختی صورت گرفته است، تحلیل جنبههای زیباشناختی و سایر وجوه هنری ــ ادبیِ آثار نویسنده هم مورد توجه قرار گرفته است؛ پس از درآمدی کوتاه که نگاهی اجمالی به زندگی چوبک است، در بخش اول و دوم معرفی، تحلیل و ارزیابی داستانهای کوتاه و رمانها انجام گرفته است. در بخشهای سوم، چهارم و پنجم نمایشنامهها، اشعار و ترجمههای چوبک معرفی شدهاند. در بخش پایانی به جمعبندی و نتیجهگیری مباحث، پرداخته شده است. | ||
کلیدواژهها | ||
شخصیت؛ محیط؛ غریزه؛ فقر؛ تنهایی؛ مرگ؛ ترس؛ حرامزادگی؛ زنان بیحقوق و کودکان بیآینده | ||
اصل مقاله | ||
اعماق تاریک و فریادهای خاموش نگاهی به آثار صادق چوبک با تکیه بر زمینههای اجتماعی
دکتر فرهاد طهماسبی* چکیده در این مقاله کوشش شده است ضمن معرفی اجمالی زندگی و آثار صادق چوبک (1295 ــ 1377 ش) زمینههای اجتماعی ــ فرهنگی بازتاب یافته در آثارش نیز بررسی و نمایانده شود. در این بررسی که بر مبنای نقد جامعهشناختی صورت گرفته است، تحلیل جنبههای زیباشناختی و سایر وجوه هنری ــ ادبیِ آثار نویسنده هم مورد توجه قرار گرفته است؛ پس از درآمدی کوتاه که نگاهی اجمالی به زندگی چوبک است، در بخش اول و دوم معرفی، تحلیل و ارزیابی داستانهای کوتاه و رمانها انجام گرفته است. در بخشهای سوم، چهارم و پنجم نمایشنامهها، اشعار و ترجمههای چوبک معرفی شدهاند. در بخش پایانی به جمعبندی و نتیجهگیری مباحث، پرداخته شده است.
واژههای کلیدی شخصیت، محیط، غریزه، فقر، تنهایی، مرگ، ترس، حرامزادگی، زنان بیحقوق و کودکان بیآینده.
مقدمه صادق چوبک داستاننویس، مترجم و نمایشنامهنویس در سال (1295 ش) در بوشهر در خانوادهای بازرگان و مرفه به دنیا آمد. سالهای آغازین زندگی را در بوشهر به سر برد؛ تحصیلات ابتدایی و متوسطه را به تناوب در مدارس بوشهر و شیراز و دوره کالج آمریکایی را در تهران گذراند. دوری از مادر، ازدواج مجدد پدر، بیماری مالاریا، زخم پا، آشنایی با «یکی بود یکی نبود» جمالزاده و «هزار و یکشب» از طریق شبخوانیهای پدرش و بعدها آشنایی و مطالعه «سه مکتوب» میرزا آقاخان کرمانی و «بیست مقاله» قزوینی، آموختن زبان انگلیسی و عربی، علاقهمند شدن به عکاسی و آموختن این فن، تنهایی، جدا افتادگی قهری از مادر و تحقیر از طرف خانواده پدری در حق او و مادرش از حوادث به یاد مانده و تأثیرگذار دوران کودکی و نوجوانی چوبک است که بعدها در آثارش انعکاس هنرمندانه یافته است. وی پس از گرفتن دیپلم ادبی در سال (1316 ش) ازدواج کرد و به مدت یک سال در خرمشهر معلم بود. در سال (1317 ش) به خدمت سربازی فرا خوانده شد و در سال دوم خدمت به دلیل تسلط بر زبان انگلیسی مترجم ستاد ارتش شد؛ پس از مدتها کار پراکنده در وزارت دارایی، مترجمی مستشاران آمریکایی و تدریس زبان انگلیسی در دارالفنون و کالج البرز و انجمن فرهنگی ایران و بریتانیا در سال (1326 ش) مترجم اداره روابط عمومی سفارت انگلیس شد. (چوبک، 1380 در مجموعه یاد چوبک: 15 ــ 25) در سال (1328 ش) به استخدام شرکت نفت درآمد و پس از بازنشستگی زودرس در سال (1353 ش) به انگلستان و سپس به کالیفرنیا رفت و تا آخر عمر (1377 ش) در آنجا ساکن بود. (قانونپرور، 1380 در مجموعه یاد چوبک: 199)
1 ــ داستانهای کوتاه (معرفی، تحلیل، ارزیابی) الف) خیمه شببازی نخستین مجموعه داستانهای کوتاه چوبک «خیمهشب بازی» نام دارد. این مجموعه در بردارنده داستانهای نفتی، گلهای گوشتی، عدل، زیر چراغ قرمز، آخر شب، مردی در قفس، پیراهن زرشکی، مسیو الیاس، اسائه ادب، بعد از ظهر آخر پاییز و یحیی است که در سال (1324 ش) منتشر شد. غریزه، خرافه، اعتیاد، مرگ، نفرت، درد، حرامزادگی، طردشدگی، دروغ، ریا، فساد، خیانت، فقر، جهل و بیسوادی، موضوع مرکزی قصههای مجموعه خیمهشببازی است؛ این داستانها در محیطهایی مانند خانه، کوچه و خیابان، فاحشهخانه، میکده، مردهشویخانه، و کلاس درس اتفاق میافتند. «همین که سلطنت و کلثوم سروپای مرده را گرفتند و روی سنگ خواباندند، سلطنت هولکی روپوش آن را پس زد و با دستهای نمناک و پیر شدهاش تندتند لباسهای او را وارسی کرد. با نظر خریداری جنس پارچه لباس او را بین انگشتان کوتاه و کلفت خود میمالید. خنده پر مکری تو صورت پر از آبله و چورکیدهاش پهن شده بود. کلثوم با لب شکری پهلوی او ایستاده و دستهایش را به کمرش زده بود. او هم با قیافه راضی لباسهای تن مرد را ورانداز میکرد». (پیراهن زرشکی، خیمهشببازی: 79) و این مکانها پیش از چوبک با چنین دقت و صراحتی توصیف نشدهاند، بخشهایی از قصهها نیز در ذهن شخصیتها و از طریق تکگوییهای درونی آنها شکل میگیرد. «بیا جلو زبون بسّه تو هم مثه آدم بیچاره شهوتت هسّی؟ این اداها برای آدمای متمدن که میخوان تخم و ترکهشون تو دنیا بمونه و ارثشونو بخوره خوبه. تو بچه میخوای چه کنی؟ بچههای تو فردا زیر بازارچهها و سر زبالهدونیها، هنوز چشماشون وانشده که بچههای تو کوچه بند گردنشون میبندن و رو زمین دنبال خودشون میکشنشون.» (مردی درقفس، خیمهشببازی: 71) (چوبک، 1324) در مجموعه خیمهشببازی شخصیتها از پیوند خانوادگی و اجتماعیشان میبرند، اسیر شهوات و خواستهای غریزی میشوند و انگیزههای جنسی تعیینکننده هستی آنها میشود، این مسکنهای مخرب باعث میشود که با وضع موجود سازگار شوند و در انفعالی مرگآور فرو روند، چوبک با توصیف زندگی این آدمها به نوعی به وضع موجود در جامعه نیز اعتراض میکند. (عابدینی، 1383: 244) در خیمهشببازی آدمها در چهارچوب روابط اجتماعی حاکم بر خود و اجتماع خود محکومند و به همین دلیل ایستا و بیتغییرند و دچار رشد و دگرگونی نمیشوند. و در این ایستایی تغییرناپذیر استحاله میشوند. (سپانلو، 1380 یاد چوبک: 505 و دستغیب، همان: 413). پرداختن به نفس واقعیت و زاویه دید حساس و ساخت عکاسوار و بیتوضیح چوبک، بدون دخل و تصرف در واقعیتها، واقعیت را پر رنگتر و زنندهتر جلوه میدهد و همین بیرحمی و بیطرفیِ واقعگرایانه متفاوتِ چوبک در نشان دادنِ زشتیها باعث شد که بسیاری از منتقدان وی را پیرو مکتب ناتورالیسم به حساب آورند. (سپانلو، 1366: 105 و قاسمزاده، 1383: 116) «در این دنیای گل و گشاد و شلوغ عذرا از تنهایی وحشت میکرد. هر کس به فکر خودش بود. و کسی نمیدانست که عذرایی هم در دنیا وجود دارد که از وحشت تنهایی به ستوه آمده و شوهر میخواهد». (نفتی، خیمهشببازی: 12) «این آدم وصله ناجوری بود که به خشتک گندیده این اجتماع زده شده بود؛ و زیر آن درز مرزها برای خودش وجود داشت. مثل شپش ولی ابداً زندگی نمیکرد. برای همین به هیچ وجه همرنگ و همآهنگ مردم نمیتوانست باشد، خوشیهایش، زجرهایش و فکرهایش با دیگران از زمین تا آسمان فرق داشت. از زجر کشیدن خودش، مانند خوشیهایش خوشش میآمد؛ و آن را جزء جدانشدنی زندگیش میدانست. خودش را به تنهایی عادت داده بود. در شلوغترین جاها خود را تنها میدانست.» (گلهای گوشتی، همان:18) «سید حسنخان آخرین فرد خانواده بزرگی بود که به مردن او دیگر کسی باقی نمیماند؛ و خانوادهاش منقرض میشد. سال وبایی که خودش در هندوستان بود، وبا، خانه آنها را جارو کرد؛ و هر که بود کشت. بعد از چند سال که برگشت خانه را از آدم خالی دید.» (مردی در قفس، همان: 67) «سالها بود که حس وظیفه را در خود کشته و به سختی از آن بیزار بود. از هرچه بوی تکلیف و وظیفه میداد فرار میکرد. و چنان از آن گریزان بود که انجام ندادن آن برایش عادت شده بود.» (مردی در قفس، همان: 74) «یک فتیله چرک افتاده بود توی ناف مرده. سلطنت چند بار، در حالی که ابداً حواسش آنجا نبود، خواست آن را با نوک کیسه بیرون بیاورد اما نشد. فتیله چرک بیرون نیامد. او هم پاپیَش نشد و همانجا ولش کرد.» (پیراهن زرشکی، خیمهشببازی: 87) توجه به جزییات با مهارت و دقت و بیان موجز تصویری کارِ چوبک را به جزیینگریِ کلیتگرایِ مینیاتوریستهای ایرانی نزدیک میکند، او با انتخاب زبان مناسب برای طبقات اجتماعیِ حاضر در داستانهایش، زندگی غریزی و پنهان آنها را موشکافی میکند و به نمایش میگذارد. (چکلوسکی1380 یاد چوبک: 43 و کامشاد، همان: 49) چوبک پس از جمالزاده و هدایت از پیشگامان شکستن سنت ادبیات مؤدب در ایران است، سنتی که باعث میشود بخش گستردهای از واقعیتها و بدبختیها نادیده گرفته شود. (خانلری، 1380: همان: 98) چوبک در آغاز کار به شدت متأثر از صادق هدایت است، اما رفتهرفته موفق به شکل دادن به سبک شخصی و زبان ویژه خود میشود. زبان وی برخلاف هدایت احساساتی نیست و کیفیتی تصویری دارد. او با پیوستن جوانب رئالیستی و ناتورالیستی زبان به یکدیگر دنیای شخصیتهایش را مقتدرانه توصیف میکند، زبان وی از نمونههای کمنظیر روایی در داستاننویسی معاصر است. (براهنی، 607 و 1368: 587) گفتوگو و گفتوگوپردازی از ویژگیهای سبکی چوبک است و او در این ویژگی مهارت تمام دارد، چه گفتوگویِ میان شخصیتها و چه گفتوگوی درونی آنها؛ فکر مرگ و اضطراب از تنهایی نیز از نقاط مرکزی گسترش طرح در داستانهای چوبک است. (عابدینی، 1380، یاد چوبک: 536) «اصغر پیش خودش خیال میکرد: «اگه راس میگی یه چیزی به این فریدون بگو. اونا! داره به من دهنکجی میکنه. همه دیدن که دهنکجی کرد... مگه اونو چیکارش کردم... ای خدا! کاشکی من به جای این فریدون بودم. اون که آقا معلم میره خونشون بهش درس میده... تو اتولشون سوارش میکنه... شیرین پلوای چرب با خرما و مغز بادوم میخوره... مثه اونی که اون روز ننه جونم تو دسمالش کرده بود و آورد خوردیم... که یه گردن مرغ هم توش بود... از اون خورشت قورمه سبزیای چرب که اون شبی که خونه اون تاجره که زنش مرده بود خرج میداد خوردیم...» (بعدازظهر آخر پاییز، خیمهشببازی: 129) منتقدان در مجموعه خیمه شببازی داستانِ پیراهن زرشکی را بیش از دیگر قصهها ستودهاند و «اسایه ادب» و «یحیی» را ضعیف و متوسط قلمداد کردهاند. (براهنی، 1368: 600 ــ 601) داستان «مردی در قفس» شباهتهای فراوانی با داستان «زنده به گور» صادق هدایت دارد. (نکوروح، 1354: 17) ب) انتری که لوطیش مرده بود دومین مجموعه داستانهای کوتاه چوبک «انتری که لوطیش مرده بود» نام دارد. این مجموعه که در سال 1328 ش منتشر شد، دربردارنده سه داستان کوتاه و یک نمایشنامه به نام توپ لاستیکی است. «چرا دریا طوفانی شده بود» قصه عشق کهزاد و زیور است، کهزاد شوفر بیابانی به عشق فاحشهای دل خوش کرده و او را نشانده است و گمان میکند که زن از وی حامله است، در شبی طوفانی وی که به همراه چند راننده کامیون دیگر در باتلاق سرِ راه شیراز به بوشهر گرفتار شده است، پیاده به سوی بوشهر به راه میافتد تا خود را به زیور و فرزند خیالیاش برساند، نصف شب به بوشهر میرسد، دریا طوفانی است، انگار بچه حرامزادهای را در دریا انداختهاند! «قفس» داستان تمثیلیِ تعدادی مرغ و خروس است که اسیر قفسی آلوده و چرکیناند، بیرونِ قفس نیز دستی با کاردی کهنه هرازگاهی جوجهای را از قفس بیرون میآورد و میکشد مرغان درون قفس بیخیال به خوردن در فضای گند قفس و جفتگیری خوگر شدهاند. «انتری که لوطیش مرده بود» سومین قصه این مجموعه است، داستان انتری سرسپرده است که پس از مرگ لوطیاش نیز زنجیر وابستگی و اسارت را وا نمینهد و به سوی او باز میگردد. (چوبک، 1352) موضوع داستانهای این مجموعه اسارت، محکومیت، ترس و آزادی است. (دستغیب، 1341: 906) شخصیتهای داستانهای چوبک در این مجموعه و دیگر آثارش اسیر تنهایی خویشند و سرانجام یا در تنهایی خویش میمیرند و یا اگر میمانند، ماندَنِشان خود، مردنی دیگر است. (براهنی، همان: 724) چوبک با توصیفهای درخشان و تصویر کردن صحنهها و شخصیتها این امکان را به خواننده آثارش میدهد که به جای شنیدن گزارش، زوایای واقعیتها و صحنهها و شخصیتها را ببیند، این زمینه تا پیش از وی به جز در آثار هدایت در نوشتههای دیگران کمتر به چشم میخورد. در این مجموعه به پیوند میان انسان و طبیعت توجه شده است، انسان وازده و سرخورده از جامعه به طبیعت پناه میبرد اما طبیعت خشن به او پناه نمیدهد؛ طوفانی شدن دریا، مردن لوطی جهان در شکاف تنه درخت، سرگردانی انتر در دشت وسیع در میان تبرداران. (عابدینی، همان: 247-250 و آژند، 1369: 20). طنز پر معنی و گزنده و ایجاز و اختصار در بیان و سرشار بودن از ضربالمثلهای عامیانه، و دوری از مترادفات را میتوان از برجستگیهای «مجموعه انتری که لوطیش مرده بود» به شمار آورد. (دستغیب، همان: 904 - 906) «موجهای سنگین قیرآلوده به بدنه ساحل میخورد و بر میگشت تو دریا و پف و نمهای آن توی ساحل میپاشید و صدای خراب شدن موجها منگکننده بود و آسمان و دریا مست کرده بودند و دل هوا به هم میخورد و دل دریا آشوب میکرد و آسمان داشت بالا میآورد و صدای رعد مثل چک تو گوش آدم میخورد و از چشم آدم ستاره میپرید و موجها رو سر هم هوار میشدند». (چرا دریا توفانی شد، انتری که لوطیش مرده بود: 57) «مرگ لوطی به او آزادی نداده بود. فرار هم نکرده بود. تنها فشار و وزن زنجیر زیادتر شده بود او در دایرهای چرخ میخورد که نمیدانست از کجای محیطش شروع کرده و چندبار از جایگاه شروع گذشته، همیشه سر جای خودش و در یک نقطه درجا میزد. اکنون دیگر کاملاً خسته و مانده بود از همهجا ناامید بود. هر جا رفته بود رانده شده بود. تنش مورمور میکرد دست و پایش کوفته شده بود. راه رفتن دیروز و تشویش بیدودی و زندگی نامأنوس امروز از پا درش آورده بود. با تردید و ناامیدی آمد زانو به زانوی لوطیش گرفت نشست و سرگردان به او نگاه میکرد. اندوه سر تا پایش را گرفته بود. نمیدانست چکار کند. اما آمده بود که همانجا پهلوی لوطیش باشد و نمیخواست از پهلوی او برود. و لوطیش که به جای زبانش بود و پیوند او با دنیای دیگر بود مرده بود». (انتری که لوطیش مرده بود: 108) در این مجموعه چوبک، علاوه بر صادق هدایت به نویسندگان آمریکایی همچون همینگوی و فاکنر و هنری جیمز نیز توجه دارد. (کامشاد، 1380 یاد چوبک: 49) در داستان انتری که لوطیش مرده بود، انتر نماد انسان رها شده از زنجیر استبداد و لوطی نماد قدرت استبداد است، انتر پس از مرگ لوطی در آغاز از طریق غریزه، آزادی را درک میکند و از او دور میشود، سپس سرگشتگی و آوارگی و بیکسی را احساس میکند و به سوی لاشهِ بیجانِ لوطی باز میآید، او گرفتار دایره بسته تقدیرِ وابستگی خویش است. (قاسمزاده، همان: 116 و فرامرز سلیمانی، 1380 (یاد چوبک): 257 - 258) ج) روز اول قبر سومین مجموعه داستان کوتاه چوبک با نام «روز اول قبر»در مرداد ماه 1344 ش منتشر شد. در این مجموعه ده داستان کوتاه و یک نمایشنامه به نام هفخط فراهم آمده است. حرامزادگی، جهل و خرافه و ندانمکاری، بیرحمی، فقر و گرسنگی، بیپناهی، مرگ، وحشت از تنهایی موضوع اصلی این قصههاست. (چوبک، 1351) داستانهای مجموعه «روز اول قبر» و «چراغ آخر» در بردارنده فضای وحشت از تنهایی و مرگند و به همین جهت برخی از منتقدان آنها را فاقد تازگی و نیرومندی داستانهای اولیه چوبک میدانند و توجه چندانی به آنها معطوف نمیدارند. (عابدینی، 1369: 64 و قاسمزاده، همان: 117) در این داستانها تأثیر نویسندگان رئالیسم روسی مانند ماکسیم گورکی در توصیف خشک و خشن واقعیت و چخوف در طنزپردازیهای چوبک چشمگیر است، داستان «دسته گل» با داستان «نامهها» اثر بزرگ علوی شباهت دارد. (براهنی، همان: 645 - 647). چوبک در این مجموعه و دیگر آثارش موضوعهای فلسفی و مسائل بنیادین انسانی مانند مرگ، زندگی، ناتوانی بشر و جبر سرنوشت را مورد توجه قرار داده است؛ در داستان «دسته گل» با وحشت و از خودبیگانگی انسان و در داستان «پاچه خیزک» با تمثیل فلسفی پیدایش نظامهای خودکامه که به دست خودِ مردم و با هلهله و کفزدنهای خود آنها شکل گرفتهاند رو به رو میشویم. (خامهای، 1369: 172 - 173)
د) چراغ آخر «چراغ آخر» چهارمین و آخرین مجموعه داستان کوتاه چوبک است که در اسفند ماه 1344 ش منتشر شد. این مجموعه در بردارنده نُه داستان کوتاه و یک شعر بیوزن به نام «رهآورد» است؛ موضوع این داستانها شیادی، خرافهپرستی، دزدی، فقر و گرسنگی، اخلاقگراییِ دروغین، لاابالیگری، عشق، غریزه، سرگشتگی و رهاشدگی، درد و اندوه فلسفی درباره مرگ، ستم تاریخی، ستیزِ همواره نیکی و بدی و خیانت است. (چوبک، 1344) منتقدان ضمن ستودن هنر ایجاز و طنز و ژرفاندیشی چوبک درباره حیوانات و مسأله مرگ و زندگی و زبانِ متناسب این داستانها از تکراری بودن موضوعها و دور شدنِ چوبکِ از زندگی واقعی مردم و بهرهگیری وی از سایههایِ خاطرههای قدیمی و پرداخت عکاسوار گذرایِ تضاد طبقاتی بدون توجه به دنیای درونی آدمها انتقاد کردهاند. (دستغیب، 1347: 22 - 25 و عابدینی، 1383: 488) درونمایه داستانهای مجموعه «چراغ آخر» یادآور «انتری که لوطیش مرده بود» است. (قاسمزاده، همان:117). در قصه «چراغ آخر» از همین مجموعه توانایی چوبک در ارایه موقعیتهای عرفیِ عامیانه با زبانی متناسب آشکار میگردد، در قصه «دزد قالپاق» سرعت زبان با سرعت حرکت آدمها مطابقت کامل دارد؛ دو قصه «کفترباز» چوبک و «داش آکل» هدایت در برداشت شخصیتهای اصلی از زن با هم شباهت دارند، از بهترین قصههای این مجموعه قصه «آتما سگ من» است که داستانی سمبلیک و روانی است. (براهنی، همان: 658 و 663 و 667)
2 ــ رمانها (معرفی، تحلیل، ارزیابی) الف) تنگسیر چوبک در مرداد سال 1342 ش داستان بلند تنگسیر را منتشر میکند. این داستان روایت واقعگرایانه سرگذشت زایرمحمد تنگستانی است. او مقداری پول را که حاصل سالها زحمت اوست به بزازی میسپارد تا از سود آن بهرهمند شود، بزاز با همدستی سه نفر دیگر پول او را میبرند، زارمحمد از راههای مسالمتآمیز راه به جایی نمیبرد، شکایت و دادخواهی نیز بینتیجه است، او تصمیم میگیرد تا حق خویش را از آنها بازستاند. یکییکی به سراغ آنها میرود و هر چهار نفر را میکشد، سپس از راه دریا با زن و فرزندانش فرار میکند. (چوبک، 1346) رمان تنگسیر در جنوب ایران اتفاق میافتد و تصویری از زندگی در زادگاه نویسنده است. در این رمان واقعگرا چوبک توصیف زشتیها را رها میکند و از مسائل فردی میگذرد و به مبارزه اجتماعی توجه میکند، زبان وی در این اثر جا افتاده و ماندگار است. (آژند، 1369: 20) در رمان تنگسیر بیآنکه نویسنده آن به نصیحت و ارشاد بپردازد، حس ستمستیزی را در خواننده بر میانگیزد؛ این داستان با آن که داستانی مربوط به اشخاص معمولی است و در دنیایی عادی جریان دارد، در بردارنده اندیشههای بلند بشری است. در این اثر هم ریخت و ظاهر اشخاص و هم روحیه و عوالم درونی آنها به خوبی توصیف شده است. خواننده اثر با قهرمان داستان در انتقامی که میگیرد همرأی و همراه میشود. نثر کتاب کوتاه و فشرده و پرمعناست و در منظره نگاریها هنرمندانه؛ و در آن از زبان محاوره در حد لزوم و اعتدلال استفاده شده است. (یوسفی، 1342: 670 - 676) «بعد که مرد و زن انگلیسی رفتند. محمد با سر به طرف میزی که آنها پشتش نشسته بودند اشاره کرد و گفت: «خالو ماه رمضون اینا را تو دکونت راه نده، برکت دکونت میره. من برای خودت میگم.» حاج محمد لبخندی زد و گفت: «زایر اینام مثه خود ما آدمند به ما کاری ندارن. پولشون که سکه عمر نیس.» «محمد به مسخره گفت: نه خالو این دیگه نشد. چطور با ما کار ندارن؟ مگه همین چن سال پیش نبود که جهازاشون آوردن خونه و زن و بچههامون به گلوله بسّن و اون همه تنگسیر کشتن؟ هنوزم اینجا را ول نمیکنن. اصلاً از اینجا دل نمیکنن. هر چیز خوبی هس مال ایناس آب شیرین خنک مال ایناس. خونههای خوب، پول زیاد، اسب، کالسکه، همش مال ایناس. میگی پولشون سکه عمر نیس. اینا خودشون از عمر بدترن.» (تنگسیر، 21) «هنگامی که شهرو از لب دریا به کپرش برگشت، تازه آفتاب زردی رو ماسههای نمناک بیرون نخلستان نشسته بود و هنوز بچههایش رو لوکه خواب بودند. دَرِ کپر را باز کرد و رفت تو و میان کپر ایستاد و اطراف خودش را نگاه کرد. رنگ رخساره کپر پریده بود. همه چیز دگرگون بود. همه چیز افلیج شده بود. سایه دیوارها برگشته بود و اجاق خاموش. و سقف به زمین نزدیک شده بود و کف کپر را لیس میزد. اتاق خفه و خسته و خرد شده بود». (تنگسیر، 171) برخی از منتقدان، سستیِ پیوند میان شخصیتها و رشد نداشتن و ناقصالخلقه ماندن آنها و بیتوجهی به عنصر زمان را از ضعفهای این رمان برشمردهاند و بنا به این دلایل آن را شایسته داستان بلند شمردن، ندانستهاند. (تینا، 1342: 772) برخی دیگر نیز نداشتن شکل معین، توضیحهای زاید و مکرر، شخصیتهای ساکن و بیرشد و تحول، نبود کشمکش، بحران و نقطه اوج، یکدست نبودن نثر کتاب، ناتوانی در پرداخت مکان و جهان داستان و ناهمگونی زبان شخصیتهای قصه را از معایب آن به حساب آوردهاند و آن را نشانه افول و ضعف نویسنده در مقایسه با دیگر آثارش شمردهاند و به زعم اینان در این رمان از کنکاش روانشناختی آدمها و شخصیتپردازی ویژه چوبک خبری نیست و زارمحمد همچون قهرمانی آسیبناپذیر توصیف شده است. (نک شمیم بهار، 1342: 657 - 660 و وثوقی، 1342: 662 - 666 و قاسمزاده، 1383: 117) براهنی نثر تنگسیر را یکدست و زیباترین نمونه نثر توصیفی چوبک میداند. در این داستان نثر با اعمال جسمانی منطبق است و عینیتی ویژه دارد، قصه تحرک دارد و این تحرک، به اثر کیفیتی سینمایی بخشیده است. قصه بر اساس جهانبینی رئالیستی بنا نهاده شده اما شخصیتپردازی آن از میانه داستان به سوی رمانس و داستانهای افسانهای منحرف و دید رمانتیک جانشین دید رئالیستی شده است، گاهی تأثیرهای ناچیزی از نثر همینگوی در آن دیده میشود. رسول پرویزی نیز قصه کوتاهی درباره زارمحمد نوشته است، عیب بزرگ تنگسیر آن است که زار محمد به قهرمانی زخمناپذیر تبدیل شده است. (براهنی، قصهنویسی، 1368 : 624 - 625 و 630 - 642) روایت چوبک از این داستان تکرار صرف یک کلیشه نیست بلکه تلاشی است برای دادن هویتی اساطیری به انسان عادی؛ کمکهای معجزهآسا و آسیبناپذیری زارمحمد را نیز میتوان از چشمانداز تکامل و گذارِ وی از انسان عادی به قلمرو جهان اسطوره شمرد. (خرمی، 1380 یاد چوبک: 127 - 135) در 1352 ش امیر نادری براساس این رمان فیلم موفقی تهیه کرده است. (عابدینی، 1369: 64) ب) سنگصبور «سنگصبور»دومین داستان بلند و آخرین اثر داستانی منتشر شده صادق چوبک است که در سال 1345 ش انتشار یافت. سنگصبور قصه زندگی فلاکتبار بیرونی و درونی چند شخصیت است که در شیراز در خانهای اجارهای میگذرد؛ گوهر زن جوانی که به تهمت حرامزاده بودن فرزندش ــ کاکلزری ــ از خانه شوهر متمولش رانده شده است و گذران خود و فرزندش را از راه صیغهروی به دست میآورد؛ احمدآقا معلم و روشنفکر وازده و مأیوسی که با عنکبوتش در یکی از اتاقهای این خانه زندگی میکند با گوهر رابطه دارد و گوهر و فرزندش را دوست دارد احمدآقا در چهره گوهر گاه معشوق آرمانی و گاه مادرش را میبیند و در وجود کاکلزری اعماق گذشته خویش را میکاود، او به زعم خویش میخواهد نویسنده بدبختان و گرسنگان باشد جهانسلطان زن مفلوکی است که ندیمه گوهر در خانه شوهرش بوده است و هنگامی که حاجی، گوهر را از خانه بیرون کرده، جهانسلطان را از پلهها پایین انداخته و فلج شده است او در گوشه طویلهای بیحرکت در همان خانه اجارهای افتاده است و در گند و کثافت خویش میلولد و گوهر لقمه نانی به او میدهد و زیرش را پاک میکند. همسایه دیگر، بلقیس زنی زشترو و شهوی است و آرزوی همبستر شدن با احمدآقا را در سر میپروراند وی با این که مدت زیادی است زنِ مردی تریاکی شده است اما همچنان باکره مانده است توجه احمدآقا به گوهر و کاکلزری باعث نفرت بلقیس از آنهاست. شخصیت دیگر سیفالقلم است وی مردی هندی است که آرمان پاک کردن جامعه از لوث وجود فاحشهها را در سر میپروراند، زنان فاحشه را به خانه خود میآورد و آنها را با سیانور میکشد و در حیاط خانهاش دفن میکند، گوهر آخرین قربانی سیفالقلم است. پس از مرگ گوهر، کاکلزری در حوضِ خانه میافتد و میمیرد و پس از او جهانسلطان نیز میمیرد، بلقیس نیز به آرزویش میرسد؛ این داستان براساس گفتارهای درونی و تکگوییهای ذهنی شخصیتها شکل گرفته است. (چوبک، 1352) سنگصبور اگرچه آزاد از قید و بندهای سنتی جامعه ایرانی به نظر میرسد، ریشه در میراث ادبی و اجتماعی جامعه ایرانی دارد، دنیایی که در این رمان تصویر شده است به خوبی آشفتگیها، بدبختیها، آرزوها، سرخوردگیها، تنهاییها و مهمتر از همه نالههای خاموش بخشی از جامعه ایرانی را از طریق واگوییهای درونی شخصیتهایِ نوعیِ داستان فریاد کشیده است. (قانونپرور، 1383، یاد چوبک: 206-207) از میان آثار چوبک داستان کوتاهِ «بعدازظهر آخر پاییز» و رمان «سنگصبور»داستانهایی ذهنیاند؛ تفاوت ذهنیتپردازیهای هدایت و چوبک در این است که در داستانهای هدایت شخصیتهای نامتعارف چون دیوانه یا کسی که گرفتار خلسه است، مورد توجه قرار گرفته است و فقط به بخشی از ذهن او که با دنیای واقعی گسسته، پرداخته شده است. اما در داستانهای ذهنی چوبک شخصیت داستانی به زمان و مکان بیرون از ذهن وقوف دارد و نسبت به جهان واقعی واکنش نشان میدهد. (نفیسی، 1381 یاد چوبک: 211) فضای مبتنی بر جریان سیال ذهن نیز در سنگصبور کاربرد یافته است. قصه سنگصبور یکی از افسانههای عامیانه کهن ایرانی است که صادق هدایت در نیرنگستان و صبحی مهتدی در افسانههای کهن ایرانی آن را ثبت کردهاند، شکسته شدن شیشه عمر دیو در بیان کاکلزری و یادکرد اساطیری مش و مشیانه در پرداخت شخصیت گوهر و احمدآقا، انعکاس آرزومندانه یافته است. (مرکوش، 1380 یاد چوبک: 245 - 253) چوبک در این داستان تأثیر خرافات و تعصبها را در سرنوشت انسانها مورد توجه قرار داده است. (عابدینی، 1369: 64) در این رمان ترسخوردگی روشنفکران عصر رضاخان، سرنوشت زنان بیحقوق و کودکان بیآینده، ترس، تنهایی و سکوت از طریق تکگویی درونی به شیوه تداعی معانی ذهنی تصویر شده است. در این رمان آدمها تنهایند و هر کدام با سنگصبور خود به خاموشی سخن میگویند و هر کدام واقعه و افراد دیگر را با تلقی خاص خود میبینند. (عابدینی، 1383: 443 - 446) بنیان رمان سنگصبور بر بستری واقعی و تاریخی در شیراز نهاده شده است. آدمهای این داستان همان شخصیتهای معهود و آشنای قصههای دیگر چوبکاند اما تکنیک ویژه چوبک از تکراری شدن آنها جلوگیری کرده است. نمایشنامه آخر کتاب و نقل و قولهای طولانی از شاهنامه به کتاب آسیب رسانده است. (قاسمزاده، همان: 117 - 118). در هفتاد صفحه نمایشنامه هیچ کدام از عناصر قصه حضور ندارند و به کلی زاید به نظر میرسد. (براهنی، همان: 701) چوبک بنیانگذار تکگویی درونی طبقات فرودست جامعه ایرانی است، زبانِ سنگصبور سمبل زوال در روان شخصیتهای داستان است. (براهنی، 13: 609) در نگارش سنگصبور از شش نوع زبان و لحن استفاده شده است و لغات و اصطلاحات و تعابیر خاص زمان اثر در نظر گرفته شده است و لغات و تعابیر مربوط به سالهای بعد در آن راه ندارد. (سپانلو، همان: 172) کاربرد زبان گفتاری در این اثر به تکامل ابعاد گوناگون شخصیتهای داستانی کمک شایانی کرده است. (فرخ، 1380 یاد چوبک: 137 - 144) «خوبه پاشم برم خونیه زن مشرضای مسگر، ببینم کار و باری نداره بکنم. اگه پول و پلهای پیدا نکنم اون کاسه مسیم رو میفروشم. نه نمیفروشمش؛ پیش علیآقای بقال گرو میذارمش.» (بلقیس) سنگصبور: 35) «ننه رفرف تا تاریک شد یه هو دیبو از پشت درختا دراومد قاپش زد بردش تو کته زغالی. ننم دیگه نمیادش. درِ اتاق ننم بسّه... یک، دو، سه، چهار چقده ماهی تو حوض هس. مثه النگوای دسّ ننم تو آفتاب برق میزنن. مثه خون سر مرغ. همیه این ماهیا مال خودمه. احمدآقا گفت «همش مال خودت باشه.» (کاکلزری) سنگصبور، 36 - 37) «خدا خودش از حاج اسماعیل نگذره که روزِ این زن و بچهرو سیاه کرد. خدا رو به حق گلگون کفن صحرای کربلا قسمش میدم که تا تنش غلغله کرم نشه از دنیا نره. تا مثه من نشه عزراییل جونش رو نسّونه. آخه من چه کردم که باید تنم غلغله کرم بشه. من که حرف ناحق نزدم، من که به کسی بهتون نزدم که اینجوری سرم آوردی. همش تو خونَش جون کندم تا آخر به ای روز افتادم. من گذشتم، اما خدای من نمیگذره». (جهان سلطان) سنگصبور، 55)
3 ــ نمایشنامهها دو نمایشنامه «توپ لاستیکی» و «هفخط»که اولی در مجموعه «انتری که لوطیش مرده بود»و دومی در مجموعه «روز اول قبر» به چاپ رسیدهاند، زمینه اجتماعی دارند و در پرداخت آنها از عنصر طنز هنرمندانه استفاده شده است؛ شخصیتهای این نمایشنامهها برای خواننده قصههای چوبک همان چهرههای آشنای قصههای او هستند.
4 ــ شعرها دو شعر «آهِ انسان» و «رهآورد» که اولی در چاپهای بعدی خیمه شببازی و دومی در مجموعه «چراغ آخر» آمدهاند دو شعر آزاد و بیوزنند که در آنها از عنصر آهنگ استفاده شده است، در این شعرها دغدغههای فکری و فلسفیِ همیشگی چوبک با زبانی شاعرانه بیان شده است.
5 ــ ترجمهها چوبک در سال 1334 ش آدمک چوبی نوشته کارلو کولودی را به فارسی ترجمه و منتشر کرد، شعر «غراب» سروده ادگار آلنپو را در سال 1338 ش ترجمه و در نشریه کاوش چاپ کرد؛ وی «داستانهای عشقی هندو» را که ف. و. بین از متن سانسکریت به انگلیسی برگردانده بود در سال 1370 ش به فارسی برگرداند، این اثر با عنوان مهپاره توسط انتشارات نیلوفر چاپ شد. از دیگر ترجمههای چوبک «پیش از شناسایی» اثر یوجین اونیل است. (عبداللهی، 1380، یاد چوبک: 11 - 14 و حبیبی آزاد، همان: 629)
نتیجه سبک چوبک سبکی ترکیبی است؛ ترکیب عناصری از ناتورالیسم با رئالیسم و پیوند دادن زمینههایی از ادبیات سنتی همچون فرهنگ عیاری در کردار برخی از شخصیتها (زایرمحمد تنگستانی) و سنت تغزلی ــ ادبی شعر فارسی که در آن دو چهره متفاوت از معشوق و همسر به دست داده شده است (گوهر در سنگصبور). زن در آثار چوبک چهرهای متفاوت با آثار نویسندگان معاصرِ پیش از وی دارد چوبک افزون بر طرح آداب و سنن غلط و دست و پاگیر در مورد زنان و بدبختیها و محرومیتهای آنان به زوایای پنهان زندگی زنان در جامعه و طرح غرایز طبیعی آنان نیز میپردازد. طبیعت به ویژه طبیعت جنوب ایران و حیوانات و اشیاء در آثار چوبک حضوری متفاوت با آثار نویسندگان دیگر دارد. مرگ در آثار چوبک در همهجا حضوری سهمگین و قاطع دارد. مرگاندیشی چوبک اگرچه متأثر از هدایت است اما نگاه چوبک به مرگ با هدایت تفاوت دارد مرگ در داستانهای هدایت اغلب خودکشی است که خود فرد به آن اقدام میکند اما در آثار چوبک روابط حاکم بر داستان و جامعه است که فرد را به سوی زوال و سقوط و مرگ میراند. در آثار چوبک مقولههایی مانند تنهایی، بیدفاع بودن، تسلیم، دلبستگی به اشیاء و حیوانات و اشخاص نتیجه گونهای وابستگی است که برخاسته از استبداد حاکم بر ذهن و روابط افراد جامعه ایرانی است، این وابستگی خواهی نخواهی به سرسپردگی میانجامد. زبان چوبک نه فقط به دلیل به کار بردن ضربالمثلها و گویشها و لهجههای گوناگون بلکه از آن جهت که قشرهای خاموش اجتماع را به حرف زدن در عرصه ادبیات مکتوب کشانده است بیبدیل است. (بهارلو، 1374: 110) چوبک هم با آثار ادبیات کهن فارسی آشنایی کامل داشت و هم ادبیات نوین جهان را میشناخت. وی در نثر فارسی شکوه ساده بیهقی و زبان فصیح سعدی را میستود و شیفته طنز و هزل سنایی و سوزنی و به ویژه عبید زاکانی بود. (الهی، 1380، یاد چوبک: 113 - 114). بیشتر آثار چوبک به زبان روسی و زبانهای امپراتوری سابق شوروی ترجمه شدهاند؛ رمان سنگصبور را جهانگیر درّی و زویا عثمانوا به روسی و محمدرضا قانونپرور به انگلیسی ترجمه کردهاند؛ پروفسور بگلی نیز رمان تنگستر را به انگلیسی ترجمه کرده است. (الهی، همان:110)
| ||
مراجع | ||
منابع و مآخذ 1 ــ آژند، یعقوب. (1369). سایه به سایه داستاننویسی در ایران. مجله ادبستان، سال اول، شماره 6، خرداد ماه 1369. 2 ــ براهنی، رضا. (بیتا). جنون نوشتن. تهران: رسام. 3 ــ ــــــــ ، ـــــــ . (1368). قصهنویسی. تهران: البرز. 4 ــ بهار، شمیم. (1342). یادداشت درباره تنگسیر. هنر و اندیشه. دوره چهارم. شماره 8. مهرماه 1342. 5 ــ بهارلو، محمد. (1374). جامعهشناسی زبان و نسل اول نویسندگان ما. مجله نگاه نو. شمارهی 27. بهمن ماه 1374. 6 ــ تینا، ک. (1342)... و نشیب تنگسیر (نقد). مجله راهنمای کتاب، سال ششم. شمارههای 10 و 11. دی و بهمن 1342. 7 ــ چوبک، صادق. (1334). خیمهشببازی. تهران: گوتمبرگ. 8 ــ ــــــ ، ـــــــ . (1352). انتری که لوطیش مرده بود. تهران: جاویدان. 9 ــ ــــــ ، ـــــــ . (1344). روز اول قبر. تهران: کتابهای لکلک وابسته به جاویدان. 10 ــ ــــــ ، ـــــــ . (1344). چراغ آخر. تهران: کتابهای لکلک وابسته به جاویدان. 12 ــ ــــــ ، ـــــــ . (1346). تنگسیر.تهران: کتابهای لکلک وابسته به جاویدان. 13 ــ ــــــ ، ـــــــ . (1345). سنگصبور. تهران: جاویدان. 14 ــ خامهای، انور. (1369). داستاننویسی صادق چوبک. ماهنامه کلک. شماره 4. تیر ماه 1369. 15 ــ دستغیب، عبدالعلی. (1341). نقد انتری که لوطیش مرده بود. مجله راهنمای کتاب. سال پنجم. شماره 10. دی ماه 1341. 16 ــ ــــــ ، ـــــــ . (1347). نقد چراغ آخر. مجلهی نگین. سال چهارم. شماره 46. اسفند ماه 1347. 17 ــ دهباشی، علی. (1380). یادِ صادق چوبک. (مجموع مقالات) به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث. 18 ــ سپانلو، محمدعلی. (1366). نویسندگان پیشرو ایران. تهران: نگاه. 19 ــ عابدینی، حسن. (1383). صد سال داستاننویسی در ایران. تهران: چشمه. 20 ــ ــــــ ، ـــــــ . (13699. فرهنگ داستاننویسان ایران. تهران: دبیران. 21 ــ قاسمزاده، محمد. (1383). داستاننویسان معاصر ایران. تهران: هیرمند. 22 ــ نکوروح، حسن. (1354). داستانهای صادق چوبک راهی از شناخت به سوی اندیشه، مجله نگین. سال یازدهم. شماره 125. مهر ماه 1345. 23 ــ وثوقی، ناصر. (1342). نقد تنگسیر. مجله اندیشه و هنر. دوره چهارم. شماره 8. مهرماه 1342. 24 ــ یوسفی، غلامحسین. (1342). نقد تنگسیر. مجله راهنمای کتاب. سال ششم. شماره 9. آذرماه 1342. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,708 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 750 |