تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,800,519 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,318 |
تأثیر آموزش شناختی ارتقاء امید برکاهش اهمال کاری و خودناتوانسازی تحصیلی دانشجویان دانشگاه پیامنور بوکان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه علمی آموزش و ارزشیابی (فصلنامه) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 8، شماره 32، اسفند 1394، صفحه 93-110 اصل مقاله (256.26 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حسین زارع1؛ طاهر محبوبی2؛ حسین سلیمی3 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد،گروه روان شناسی و علوم تربیتی ، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار گروه علوم تربیتی دانشگاه پیام نور بوکان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشجوی دکتری روانشناسی تربیتی دانشگاه لرستان، مدرس مدعو دانشگاه پیام نور بوکان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش شناختی ارتقاء امید برکاهش اهمالکاری و خودناتوانسازی تحصیلی دانشجویان دانشگاهپیامنور بود که درسالتحصیلی94-93 در شهرستان بوکان مشغول به تحصیل بودند. بدین منظور از طریق نمونهگیری تصادفی چند مرحلهای و از طریق اجرای پرسشنامههای اهمالکاری لی و خودناتوانسازی تحصیلی تعداد 50 نفر برای متغیر خودناتوانسازی و 60 نفر برای متغیر اهمالکاری براساس بالاترین نمره انتخاب شدند و به طریق واگذاری تصادفی، نمونههای انتخابی برای هر متغیر، در دوگروه آزمایش و دو گروه کنترل گمارده شدند. سپس دو گروه درمانی (اهمالکاران تحصیلی، خودناتوانسازها) در هشت جلسۀ 60 دقیقهای که توسط دو درمانگر آموزش دیده اجرا شد، تحت آموزش شناختی ارتقاء امید قرار گرفتند، در حالیکه گروه گواه در معرض هیچ مداخلهای قرار نگرفتند. پس از آن از همۀ آزمودنیهای گروه آزمایش و کنترل پس آزمون به عمل آمد. دادههای بدست آمده با استفاده از آمار توصیفی(میانگین، انحرافمعیار) و آمار استنباطی(آزمون کوواریانس) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس و در سطح 05/0> p برای گروههای وابسته به منظور تعیین اثر بخشی آموزش شناختی ارتقاء امید نشان داد که این کاربندی توانسته است بهعنوان مداخلهای مؤثر موجب کاهش خودناتوانسازی و اهمال کاری تحصیلی دانشجویان شود | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آموزش شناختی امید؛ خودناتوان سازی تحصیلی؛ اهمال کاری تحصیلی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه: خودناتوانسازی از راهبردهای کمتر شناخته شدهای است که برای تبیین شکست به کار میرود (اسمدروک و همکاران[1]، 2003). این اصطلاح اولین بار توسط برگلاس و جونز[2] بهکار رفته است. به نظر میرسد این راهبرد برای دستکاری باورهای دیگران بهکار برده میشود( میجلی[3] و همکاران،1996).این استراتژی فعال، فرصتها را برای بیرونی جلوه دادن شکست(درامتحان شکست خوردم زیرا مریض بودم و نتوانستم مطالعه کنم) و موفقیت را برای درونی جلوه دادن(من با هوش هستم و برای امتحان زیاد مطالعه نمیکنم ولی همیشه خوب عمل میکنم) افزایش میدهد(میجلی و همکاران،1996). در واقع خودناتوانسازی یک استراتژی دفاعی استکه بوسیلهی آن، افراد قبل از انجام تکلیف، موانعی را برای خود ایجاد میکنند تا اینکه بعداً عملکرد(نامطلوب) را به این موانع نسبت دهند(یوزال، و لو[4]،2010). اسمدروک و همکاران(2003) درتحقیقات خود دونوع راهبرد خودناتوانسازی را مشخص کردهاند. نوع اول توسط اکثر مردم مورد استفاده قرار میگیرد و آن زمانی است که افراد شکست را پیش بینی میکنند و انتظار آن را دارند. این حالت با بیرونی جلوه دادن شکست موجب میشود تصویر منفی کمتری در شخص ایجادشود و احساس عدم شایستگی نکند. نوع دوم یعنی خودناتوانسازی رفتاری شامل الگوهای رفتاری میباشد که درآن بهانههای روانی- حرکتی برای توجیه شکست، ظاهر میشود. دربارۀ ساختارهای زیربنایی راهبرد خودناتوانسازی، چندین نظریه وجود داردکه عبارتاند از: 1- نظریه خود- ارزشی[5]؛ 2- نظریه هدف[6]؛ 3- نظریه نیاز به پیشرفت[7] و4- نظریه انگیزش اجتنابی[8] (رئیسی و همکاران،1383) و در همۀ این نظریهها فقدان تلاش شاخص مشترک خودناتوانسازهاست(اسمیت، هاردی، و آرکین[9]، 2009). تلاش و فعالیت زیاد برای این افراد به مثابۀ تیغهای دو لبه عمل میکند. به این معنی که هرچند تلاش میتواند به موفقیت منجر شود اما از سوی دیگر اگر این تلاشها با شکست مواجه گردد، تأثیری منفی روی احساس خودارزشی فرد دارد. دلیل این اثر منفی میتواند این باشد که شکست باوجود کوشش زیاد را احتمالاً به عدم شایستگی و ناتوانی خود نسبت میدهند.استفاده از راهبردهای خودناتوانسازی میتواند هزینههای سنگینی را در درازمدت برای افراد ایجاد کند(چانگ، 2010).ازجمله:"عدم اطمینان به خود و تواناییهایشان (برگلاس و جونز، 1978؛ آلسن، پولمن، یانست، لینچ، و آرکین[10]، 2000)، نداشتن امید به تکرار موفقیتهای گذشته و عزت نفس پایین(رادولت[11]،1990)، اعتقاد به ثبات، و غیر قابل تغییربودن توانایی(رادولت، 1990)، بهداشتروانی پایین، خلقمنفی، نشانههایمرضی بیشتر و اذعان به مصرف مواد مختلف(زاکرمن، و تیسی[12]، 2005)، عدمخرسندیو رضایت کم از زندگی(کریستوفر و همکاران[13]، 2007)، بزرگنمایی بیماری و درد(یوزال، و لو،2010))". علاوه بر این در زمینهی تحصیلی نیز نتایج برخی تحقیقات نشان دادهاند که خودناتوانسازها از لحاظ تحصیلی ضعیف هستند(زاکرمن و همکاران، 1998؛ یوردان[14]، 2004). در همین ارتباط نتایج تحقیق والتر[15](2003) نشان داد، دانشجویانیکه اطمینان کمتری به تواناییهایشان برای خوب انجام دادن کارها داشتند، دارای تمایلات بیشتری برای اهمالکاری تحصیلی بودند. از اهمال کاری به عنوان یکی از این مشکلات رفتاری متداول و رایج در جوامع امروزی و از جمله محیط های آموزشی یاد میشود(زاکری و همکاران،2013). اهمالکاری در معنای عام به معنای به تعویق انداختن نادرست یا غیر واقع بینانه کارها و روند تکمیل کردن آنها و ارجاع عمل به آینده است(کاندمیر[16] و همکاران،2014). و از نظر روانشناسی اهمالکاری به آینده محول کردن کاری است که تصمیم به اجرای آن گرفتهایم و رفتاری است نامطلوب و نکوهیده که به تدریج در وجود انسان به صورت عادت درمیآید(الیس و کنوز[17] ،1977). اهمالکاری معمولاً به دوصورت تحصیلی و غیرتحصیلی نمود پیدا میکند، اهمالکاری تحصیلی در رفتارهایی نظیر آماده شدن برای امتحان، انجام تکلیف خانه و نوشتن مقالههای درسی و اهمالکاری غیرتحصیلی در رفتارهایی چون پرداخت قبض آب و برق، شستن ظروف، جواب دادن به تلفن و پست الکترونیک ظاهر میشود. میان این دو نوع اهمال کاری، 65% همبستگی برآورد شدهاست(میلگرام، میتال و لویسون[18]، 1998). یافتههای محققان نشان میدهد که اهمالکاری درعرصه تحصیل دارای تبعات منفی بسیاری از جمله، از دست دادن زمان، افزایش استرس، کسب نمرات پایین، کاهش سلامت فرد، کاهش یادگیری در درازمدت وکاهش اعتماد بهنفس میباشد(هوور[19]، 2005).برای مثال، دانشآموزان اغلب مطالعه برای امتحان یا انجام یک مقاله یا تحقیق را به تأخیر میاندازند. که در طولانی مدت این رفتار میتواند باعث عقب افتادگی فرد شود(پینتریچ و شانک، 2002). در واقع اهمالکاری تحصیلی نمایانگر یک تیپ رفتاری خاص است که به طور بالقوهای با فرایندهای انگیزشی ناسازگارانه و عملکرد تحصیلی ضعیف در فرد در ارتباط است(کورکین[20] و همکاران،2014). همچنین در خصوص شیوع اهمالکاری به نظر میرسد دانشجویان از شدت عادت اهمالکاری خود به طور کامل آگاه نبوده و میزان آن، آز آنچه خودشان گزارش میکنند بیشتر است همچنین تحقیقات نشان دادهاند بیش از 50 درصد تحصیل کنندگان در مدارس و دانشگاهها در کارهای تحصیلی خود دارای ویژگی اهمالکاری و به تاخیر انداختن بوده و یا اینکه در به پایان رساندن فعالیتهای تحصیلی خود شکست میخورند(بورنام[21] وهمکاران). بعلاوه بر اساس نتایج تحقیقی حدود 90 درصد دانشجویان اهمالکار یا در آرزوی کاهش یافتن آن، و یا خواهان راهحلی برای درمان و یا کاهش اهمالکاری هستند( پالا و همکاران[22]،2011). در بحث مربوط به غلبه بر اهمالکاری تکنیکهای متفاوتی ارائه شده است که از جملۀ آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:«روشن سازی اهداف، برنامهریزی قبل از انجام کار، طبقهبندی کردن مسایل، صحبت باخود، دعا و خلوت با خدا، مدیریت زمان، حذف تکیه کلامهایی چون"اگر، ای کاش، شاید، امیدوارم، آرزومندم و....»( بلس، ادوانس،1384). در همین راستا عقیدهی عمده روانشناسی مثبت بر این است که، صفتهای مثبت قابل اندازهگیری میتوانند به عنوان میانجی در نظر گرفته شوند تا افراد را در برابر هیجانهای منفی وعوامل خطرساز مثل رویدادهای استرسزای زندگی حمایت کنند(ماستن و کاتس وورث[23]، 1998). علاوه براین محققان به نقش امید و آموزش آن به عنوان یک راهبرد مقابله مدار در برابر اهمالکاری تحصیلی پیبردهاند(الیزابت وآنتونی[24]،2007). همچنین امید با شاخصهای آسیبشناسی روانی همبستگی منفی داردو نقش مهمی را درتعدیل رویدادهای تنشزای زندگی بازی میکند(اسنایدر[25]و همکاران،2002). بر این اساس آموزش شناختی ارتقاء امید[26]، همانطور که در نظریه اسنایدر بکار رفته است(اسنایدر و همکاران،1997)، یک ساختار انگیزشی-شناختی است که اخیراً به عنوان یک نیروی روانشناختی بالقوه، که ممکن است به عنوان یک عامل حمایتی برای افراد در رویارویی با رویدادهای ناسازگار زندگی سودمند باشد، مورد توجه قرار گرفته است. نظریۀ امید اسنایدر بر سه مؤلفۀ مرکزی بنیان گذاشته شده است: اهداف، تفکرات گذرگاه[27] و تفکرات عامل[28]. اسنایدر در جریان مصاحبههای متعددی که با افراد داشت متوجه شد که اهداف نقاط پایان و یا زنجیره عمل ذهنی را ایجاد کرده و مرجع تئوری امید هستند. در واقع عنصراصلی تئوری امید داشتن انتظار مثبت در رسیدن به اهدافی است که تصور میشود برای فرد قابل دستیابی هستند(شرلی[29]،2012). اما اهداف بهینه از دیدگاه اسنایدر باید واجد دو ویژگی اساسی باشند. اولا باید برای تسخیر ذهن هوشیار افراد به حد کافی ارزشمند بوده، درثانی احتمال دستیابی به این اهداف امیدوارانه در حد متوسط باشد(اسنایدر،2000). همچنین تفکرات گذرگاه توانایی ادراک شدة فرد برای شناسایی و ایجاد مسیرهایی به سمت هدف است. درواقع تفکرات گذرگاه به این شناخت که فرد مسیرهای محتمل گوناگونی را برای رسیدن به اهداف تعیین شده مدنظر دارد اشاره می کند(هانگ فی و رانل[30]،2013). تفکر گذرگاه اغلب از طریق گفتارهای درونی، از قبیل «من راهی برای انجام این کار پیدا خواهم کرد» نمود پیدا میکند. اغلب افرادی که دارای سطوح امید بالاترند قادر به تصور چندین گذرگاه مختلف هستند و از تفکر واگرا استفاده میکنند. این راههای چندگانه هنگامی که فرد در راه رسیدنِ موفقیتآمیز به هدف با مانع یا مشکل مواجه میشود تعیین کننده هستند(اسنایدر و همکاران،1996). آثار سودمند امید، ناشی از توانایی واقعی در ایجاد گذرگاهها نیست بلکه ناشی از این ادراک است که چنین گذرگاههایی در صورت لزوم میتوانند تولید شوند(اسنایدر و همکاران،1997) درهمین راستا تفکرات عاملمؤلفۀ انگیزشی نظریۀ امید محسوب میشود و به شخص اطمینان میدهدکه قادر به شروع و تحمل تلاشهای ضروری برای دنبال کردن گذرگاههای خاص میباشد. تفکرات عامل مستقیماً شناختهای افراد را در مورد توانایی آنها برای شروع و تحمل رفتارهای هدفگرا منعکس میکند، و با گفتارهای درونی مانند«من میتوانم این کار را انجام دهم» و «من قصد ندارم متوقف شوم» مشخص میشود (اسنایدر و همکاران،2007). در همین راستا آموزش شناختی ارتقاء امید رویکردی است که از این نظریۀ مشتق شده و بر این هدف استوار است که به درمان جویان کمک کند تا اهداف روشنی را درنظر بگیرند، گذرگاههای متعددی را برای رسیدن به آنها بسازند، خود را برای پیگیری اهداف برانگیزند و موانع را به صورت چالشهایی که باید بر آنها غلبه شود، از نو چارچوببندی کنند. بنابراین با اذعان به اینکه داشتن امید سطح بالا، با شاخصهای آسیبشناسی روانی همبستگی منفی دارد و نقش مهمی را در تعدیل رویدادهای تنشزای زندگی بازی میکند(اسنایدر،2000)، و باتوجه به این که اثربخشی این شیوۀ آموزشی بر سلامت جسمانی و روانی در تحقیقات متعددی ازجمله بر عملکرد تحصیلی بهتر دانشآموزان(کراچی[31] و همکاران،2007)، افزایش بهزیستی و سلامتروانی و رفتارهای سازگارانه(کی وون[32]و همکاران ،2011) ،مثبتاندیشی (لوری[33] و همکاران،2013)، نشانگان افسردگی پایینتر(برندس[34]و همکاران،2010) و متغیرهای بسیار دیگری تأیید شده است، مطالعۀ حاضر در پی یافتن پاسخی برای این سؤال است که آیا آموزش شناختی ارتقاء امید میتواند بر خودناتوانسازی و اهمال کاری تحصیلی دانشجویان دانشگاه پیام نور تأثیر گذاشته و باعث رفع و یا کاهش این آسیب های روانی گردد؟ فرضیههای پژوهش در این پژوهش فرضیههای زیر به محک آزمایش گذاشته شد: فرضیۀ 1: آموزش شناختی ارتقاء امید باعث کاهش اهمال کاری تحصیلی دانشجویان دانشگاه پیام نور بوکان میشود. فرضیۀ2: آموزش شناختی ارتقاءامید باعث کاهش خودناتوانسازیتحصیلی دانشجویان دانشگاه پیام نور بوکان میشود.
روش
جامعۀ آماری، نمونه و روش نمونه گیری جامعۀ آماری این پژوهش شامل کلیۀ دانشجویان دانشگاه پیامنور بوکان میباشد که در نیمۀ اول سال تحصیلی 94-93 مشغول به تحصیل بودند. طیآماری که از واحد آموزش دانشگاه دریافت گردید تعداد دانشجویان حدود 3000 نفر میباشد بدین منظور از طریق نمونهگیری تصادفی چند مرحلهای و از طریق اجرای پرسشنامههای اهمالکاریلی و خودناتوانسازی تحصیلی تعداد 50نفر برای متغیر خودناتوانسازی و 60 نفر برای متغیر اهمالکاری براساس بالاترین نمره انتخاب گردیدند و به طریق واگذاری تصادفی، نمونههای انتخابی برای هر متغیر، به طور مساوی در دوگروه آزمایش و دو گروه کنترل گمارده شدند.
ابزار اندازهگیری در این تحقیق از دو مقیاس اهمال کاری لی و خودناتوانسازی تحصیلی بهعنوان ابزار گردآوری اطلاعات مربوط به پیش آزمون و پسآزمون استفاده شده است. مقیاس خودناتوانسازی تحصیلی:این مقیاس از مجموعه مقیاسهای الگوهای یادگیری سازگار (PALS)[35] ساخته میجلی و همکاران(میجلی و همکاران،2000) گرفته شده است. این آزمون درکل دارای 26 گویه راجع به ادراکات دانشآموزان و دانشجویان، ویژگیهای والدین، اساتید، معلمان و همسایگان میباشد. در مطالعۀ حاضر، از خردهمقیاس خودناتوانسازی تحصیلی استفاده شد. مادههای مقیاس خودناتوانسازیتحصیلی میزان استفاده دانشجویان را از راهبردهای خودناتوانسازی نشان میدهد، هر یک از مادهها، راهبردی را منعکس میکند که دانشآموزان و دانشجویان با استفاده از آن عملکرد ضعیف بعدی خود را توجیه میکنند. میجلی و همکاران پایائی این مقیاس را با آلفای کرانباخ 86/0 گزارش کردهاند. این مقیاس در تحقیق رئیسی و همکاران[5] اعتباریابی شد که برابر 86/0 بوده است. در پژوهش میجلی و همکاران [40] روایی این مقیاس از طریق همبسته کردن آن با مقیاس نگرش منفی نسبت به ارزش تعلیم وتربیت 29 /0r= ، با مقیاس هدفهای عملکردی 23 /0r= بوده است. همچنین درتحقیق شکرکن ، هاشمی شیخ شبانی و نجاریان(شکرکن وهمکاران،1384) کلیه ضرایب همبستگی بین مقیاسهای برگرفته ازPALS با پرسشنامه ملاک در سطح(0001/0>P ) معنی دار بودند، که حاکی از روایی قابل قبول این مقیاس هاست. مقیاساهمالکاریلِی[36]: این مقیاس، یک پرسشنامۀ اندازهگیری مداد و کاغذی خودگزارشی است و شامل 20سؤال است(حسین زاده، مهدی، 1388). ضریب پایایی این مقیاس را با استفاده از روشهای دو نیمه سازی اسپیرمن براون[37]، 729/0 گزارش شده است. روائی این مقیاس توسط لِی ارائه شدهاست وی همسانی درونی مقیاس را از طریق ضریب آلفا 82/0 گزارش کرده است(لی و برنز[38]، 1991). سایروس[39] نیز همسانی درونی این مقیاس را از طریق ضریب آلفا در یک نمونهی 254 نفری 90/0 گزارش کرده است(سایروس[40]، 2007).
شیوه ی اجرای پژوهش کاربندی پژوهش دراین مطالعه عبارت بود از آموزش شناختی ارتقاء امید. برای این منظور دو گروه درمانی(اهمالکاران تحصیلی و خودناتوانسازها) در هشت جلسۀ 60 دقیقهای که توسط دو درمانگر آموزش دیده اجرا شد، تحت آموزش شناختی ارتقاءامید قرارگرفتند، درحالیکه گروه گواه درمعرض هیچ مداخلهای قرارنگرفتند. در پایان مدت آموزش، پسآزمون شامل آزمون خودناتوانسازی و اهمال کاری تحصیلی برای هر دو گروه اجرا گردید.
جلسات آموزش جلسۀ اول: ساختار جلسات و اهداف برنامه آموزشی معرفی و امید بر اساس نظریه اسنایدر تعریف شد. جلسۀ دوم: راجع به چگونگی رشد امید، ضرورت وجود آن و تأثیراحتمالی امید برکاهش خودناتوان سازی بحث شد. جلسۀ سوم: ازهریک از مراجعان خواسته شد تا داستان زندگی خود را به زبان خود برای گروه تعریف کنند. جلسۀ چهارم: داستان زندگی هر یک از دانشجویان براساس سه مؤلفۀ اصلی نظریۀ امید اسنایدر(هدف، عامل، گذرگاهها) تبیین شد و مجدداً این داستانها قالببندی شدند. ضمن این که در این مرحله مواردی از امید در زندگی هر یک از اعضاء شناسایی گردید و موفقیتهای گذشته به منظور شناسایی عامل وگذرگاهها مورد توجه قرار گرفت. جلسۀ پنجم: از دانشجویان خواسته شد تا لیستی از اتفاقات جاری و ابعاد مهم زندگی خود فراهم آورده و درجۀ اهمیت و میزان رضایت خود از هر یک از آنها را مشخص نمایند. جلسۀ ششم: ویژگیهای اهداف مناسب براساس نظریۀ اسنایدر مطرح شد و سپس افراد برای تعیین اهداف در هر یک از حیطههای زندگی ترغیب گردیدند. جلسۀ هفتم: ویژگیهای گذرگاههای مناسب مطرح شد و از دانشجویان خواسته شد تا برای رسیدن به اهداف تعیین شده راهکارهای مناسبی بیابند. سپس به آنها آموزش داده شد تا گذرگاهها را به مجموعهای از گامهای کوچک بشکنند و گذرگاههای جانشین تعیین کنند. جلسۀ هشتم: راهکارهایی برای ایجاد و حفظ عامل مطرح شد از جمله این که از افراد خواسته شد تا به تمرین ذهنی آن چه که باید برای رسیدن به اهداف انجام داد، بپردازند و در نهایت به آنها آموزش داده شد تا خود یک امید درمانگر باشند و تفکر امیدوارانه را به صورت روزمره به کار برند به طوری که خودشان بتوانند اهداف و موانع دستیابی به آنها را تعیین کرده، عامل لازم برای دستیابی به آنها را در خود ایجاد و حفظ کنندوگذرگاههای لازم را تشخیص دهند.
یافتهها دراین قسمت ابتدا یافتههای توصیفی ارائه میشود سپس یافتههای مربوط به فرضیههای پژوهش ذکر میشوند. الف- یافتههای توصیفی
جدول 1: میانگین و انحراف معیار خودناتوان سازی و اهمال کاری تحصیلی در گروههای آزمایش و کنترل
اطلاعات جدول1، میانگین و انحراف معیار گروههای آزمایش و گواه در پیشآزمون و پسآزمون خودناتوانسازی و اهمال کاری تحصیلی را نشان میدهد. براساس این اطلاعات میانگین گروهای آزمایش پس از مداخلات کاهش داشته است.
ب- یافتههای مربوط به فرضیهها فرضیۀ 1: آموزش شناختی ارتقاء امید باعث کاهش اهمال کاری تحصیلی دانشجویان دانشگاه پیام نور بوکان میشود. از آنجا که برای بررسی این فرضیه از طرح آزمایشی پیش آزمون-پسآزمون باگروه کنترل استفاده شده است، لذا جهت تحلیل نتایج حاصله، روش تحلیل کوواریانس بکار رفته است، تا از این طریق اثرات پیشآزمون به عنوان یک متغیر تصادفی کمکی کنترل شود. در این راستا، تحلیل کوواریانس دارای مفروضههایی است که باید تحقق یابد تا بتوان از روش مذکور استفاده کرد. مفروضه هایی از قبیل نرمال بودن توزیع نمرات، همسانی واریانسها، تصادفی بودن نمونهها، همگنی شیبها و وجود رابطۀ خطی میان متغیر تصادفی کمکی و متغیر وابسته که در این مطالعه همه مفروضه ها بررسی شد و در هردو فرضیه همۀ مفروضهها برقرار بود که در اینجا یکی از مفروضهها یعنی پیشفرض همسانی واریانسها آمده است.
جدول 2: آزمون لون جهت بررسی همسانی واریانسها درمتغیراهمالکاری تحصیلی
همانگونه که نتایج حاصله نشان میدهد خطای واریانس گروههای مورد مطالعه همگن و برابر است چون مقدارF بدست آمده برابر 624/2 است که در سطح 05/0>P معنیدار نمیباشد این پیش فرض رد نمیشود.
جدول3: نتایج تحلیل کوواریانس مربوط به تأثیرآموزش شناختی ارتقاء امید برکاهش اهمالکاری
05/0>p ** نتایج جدول 3 نشان میدهد، مقدارF بدست آمده در سطح 05/0>p معنیدار است بنابراین میتوان نتیجه گرفت، ما بین میانگینهای گروه آزمایش و گواه تفاوت معنیداری وجود دارد. به عبارتی بکارگیری آموزش شناختی ارتقاء امید موجب کاهش اهمالکاری تحصیلی در گروه آزمایش گردیده است. همچنین براساس یافتههای بدست آمده میتوان اظهار داشت بین میانگین اصلاح شدۀ گروه آزمایشی و گواه با مقدار 645/125= F و درجهی آزادی 1 با سطح اطمینان 95% تفاوت معنیداری وجود دارد. میزان تأثیر 688/0 بوده است، یعنی حدود 68 درصد تغییرات موجود در نمرات پسآزمون با استفاده از متغیر کمکی پیشآزمون قابل تبیین است. به بیان دیگر تغییرات نمرات پسآزمون در مقایسه با نمرات پیشآزمون ناشی از شرکت در جلسات آموزش شناختی ارتقاء امید بوده است. همچنین توان آماری 1 میباشد. که حاکی ازکفایت حجم نمونه دارد.
فرضیۀ2: آموزش شناختی ارتقاءامید باعث کاهش خودناتوانسازیتحصیلی دانشجویان دانشگاه پیام نور بوکان میشود. جدول 4: آزمون لون جهت بررسی همسانی واریانس ها درمتغیرخودناتوان سازی تحصیلی
مقدار F بدست آمده برابر 647/3 است که در سطح 05/0>P معنیدار نمیباشد. بنابراین میتوان ادعا کردکه این مفروضۀ استفاده ازتحلیل کوواریانس یعنی همگنی واریانسها برقرار است، و این پیش فرض رد نمیشود.
جدول 5: نتایج تحلیل کوواریانس مربوط به تأثیرآموزش شناختی امید برخودناتوانسازی
05/0>p ** نتایج جدول 5 نشان میدهد بین میانگین اصلاح شدۀ گروه آزمایشی و گواه با مقدار 141/96= F و درجهی آزادی 1 با سطح اطمینان 95% تفاوت معنیداری وجود دارد. میزان تأثیر 67 درصد بوده است یعنی 67 درصد واریانس پسآزمون(کاهش خودناتوان سازی) مربوط به مداخلات آموزش شناختی ارتقاء امید بوده است. همچنین توان آماری 1درصد میباشد که حاکی ازکفایت حجم نمونه دارد.
بحث و نتیجه گیری در مورد تأثیر آموزش شناختی ارتقاء امید بر کاهش اهمالکاری تحصیلی، نتایج فرضیۀ اول نشان دادند که، این مداخلات منجر به تفاوت معنیدار میان گروههای آزمایش وگواه شده است. به بیانی دیگر از نتایج فوق اینگونه استنباط میشود که مداخلات آموزش شناختی ارتقاء امید بر کاهش اهمالکاری تحصیلی دانشجویان مؤثر بوده است. در تبیین دلایل تاثیر آموزش امید در کاهش اهمالکاری میتوان گفت دانشجویان با منابع استرسزای تحصیلی مختلفی در دوران تحصیل خود روبرو میشوند و این درحالی است که آنها ممکن است استراتژیهای شناختی و یادگیری کافی برای مواجهه با آنها را نداشته باشند که این خود احتمال رفتارهای اجتنابی و اهمالکاری را در فرد بالا میبرد. لذا زمانی که فرد موقعیت را غیرقابل کنترل و چالش برانگیز تصور میکند، بتدریج جرأت روبرو شدن با آن را از دست داده، از موقعیتها و فعالیتهای مرتبط با آن کنارهگیری میکند. و نه تنها احتمال شکستهای پیاپی بلکه امکان آسیب رسیدن به سلامتی و بهزیستی روانی او از جمله نا امیدی و درماندگی نیز وجود دارد. خود این ناامیدی میتواند سبب تشدید کنارهگیری و انجام رفتارها و واکنشهای اجتنابی مختلف مانند اهمالکاری و به تعویق انداختن فعالیتها در فرد شود. لذا آموزش امید به فرد و تعیین اهداف قابل دسترس و درحد توان برای او همراه با آموزش نحوه تعریف گذرگاههایی برای این اهداف میتواند علاوه بر زندهکردن امید در وجود فرد سبب دستیابی تدریجی او به موفقیت شده و ضمن بالا بردن سطح خودباوری در او بتواند بر کاهش اهمالکاری و تعللورزی او مؤثر باشد. در همین زمینه نتایج بررسیها نشان میدهد که امید میتواند یک راهبرد مقابلهای قوی برای جلوگیری از اهمالکاری تحصیلی باشد و سطح پایین امید سطح بالای اضطراب را پیشبینی میکند و دانشجویان دارای امید پایین از استراتژیهای مقابلهای اجتناب استفاده میکنند(الکساندر،2007). همچنین محققان نشان دادهاند که بین افزایش خوشبینی و امید با اهمالکاری رابطه منفی معنیدار وجود دارد(جکسون[41] وهمکاران،2000). در واقع سطح مناسبی از امید میتواند برای مقابله با موقعیتهایی که درآنها فرد احساس نیاز نکرده و یا هدفگذاری مناسبی ندارد ویا حتی جرأت فکرکردن و روبرو شدن با این اهداف را ندارد مناسب باشد. این میتواند یکی از دلایلی باشد که چرا بر روی بحث امید و ارتقای آن به این اندازه دربرنامههای مرتبط با سلامتروان سرمایهگذاری میشود تا با استفاده از آن بتوان مشکلات افراد به هنگام مواجهه با موقعیتهای استرسزای زندگی مانند فعالیتهای تحصیلی و پیامدهای نامطمئن آنها از جمله اهمالکاری تحصیلی را کاهش داد. همچنین با توجه به اینکه در این آموزش به دانشجویان یاد داده میشود اهداف مهم، قابل دستیابی و قابل اندازهگیری تعیین کرده و برای دستیابی به آنها گذرگاههای متعدد در نظر بگیرند. بنابراین داشتن هدف و امید دستیابی به آن، به زندگی فرد معنا داده و او را در مسیر خاصی قرار میدهد. از نظر فلدمن و اسنایدر نیز امید و معنای زندگی با یکدیگر رابطه دارند به طوریکه این محققان امید را یکی از مؤلفههای معنا میدانند(فلدمن و اسنایدر[42]،2005). همچنین وجود راهبردهای رفتاری، گامی در جهت فعالکردن افراد است و به آنان کمک میکند تا فعالانه اهداف تعیین شده را دنبال کنند که این امر نیز به نوبۀ خود میتواند درکاهش اهمالکاری تحصیلی مؤثر باشد. این یافته در راستای نظریۀ درمان شناختی است، مبنی براینکه از طریق راهبردهای متعدد یادگیری میتوان درافراد تعللی رفتار سازگارانهتر و خودکارآمدتر ایجاد نمود و از این طریق بهکاهش رفتار تعللی کمک نمود(بک[43]، 1976). همچنین این یافته بانتایج بدست آمده از بسیاری پژوهشهای دیگر نظیر: واکر[44](2004)، الیزابت و آنتونی[45](2007) و شهنیییلاق و همکاران(1385) در مطالعهای که الیزابت و آنتونی(2007) برروی 116 دانشجوی تحصیلات تکمیلی دانشکدۀ آموزش و پرورش واقع در فلوریدای جنوبی انجام دادند، نقش امید و مؤلفههای آن در رابطه با اهمالکاری تحصیلی مورد بررسی قرارگرفت. یافتههای این تحقیق حاکی از آن بود، دانشجویان با سطح بالای امیدواری کمتر اهمالکار بودند، این پژوهشگران عنوان کردند هر دو مؤلفهی امید یعنی کارگزار و عامل پیشبینی کنندههای خوبی برای میزان اهمالکاری و ترس از شکست هستند. درحالیکه این پیشبینیکنندگی در رابطه با بیزاری ازتکلیف دیده نشد. بدین معنی که دانشجویان با نمرات بالا در مؤلفههای کارگزار و عامل، دارای اهمالکاری و ترس از شکست کمتری بودند. درنهایت این محققان عنوان کردند که افزایش سطح امیدواری فاکتوری مهم درکاهش اهمالکاریتحصیلی میباشد و علت این کاهش میتواند این باشد که افراد امیدوار ترس از شکست کمتری را تجربه میکنند. همچنین درتحقیقی که شهنی ییلاق و همکاران(1385) بر روی 2000 دانشآموز دبیرستانی شهرستان اهواز انجام دادند، میزان شیوع اهمالکاری و تأثیر روشهای درمان شناختی-رفتاری و مدیریت رفتار برکاهش تعلل مورد بررسی قرار گرفت. دراین تحقیق محققان تأثیر دو شیوۀ درمان شناختی-رفتاری و درمان مدیریترفتار را برکاهش اهمالکاریتحصیلی را مورد بررسی قرار دادند. یافتهها نشان داد، هر دو شیوۀ درمانی بر کاهش اهمالکاری تحصیلی مؤثر بودهاند. درکل براساس یافتههای بدست آمده احتمالاً میتوان نتیجه گرفت، آموزش شناختی ارتقاء امید میتواند بهعنوان مداخلهای مؤثر موجب کاهش اهمالکاری تحصیلی دانشجویان گردد. در مورد فرضیۀ دوم تحقیق که بررسی تأثیر آموزش شناختی ارتقاء امید برکاهش خودناتوان سازی تحصیلی بود نتایج نشان داد که این کاربندی توانسته است بهعنوان مداخلهای مؤثر موجب کاهش خودناتوانسازی دانشجویان گردد در تبیین این یافته میتوان اظهار داشت که محققین معتقدند که، ارتقاء سطح توانمندیهای شخصیتی میتواند باعث تغییرات مشخصی در جنبههای عاطفی، شناختی و رفتاری شود، همچنان که پژوهشهای فاوا و همکاران[46] (2005)، سلیگمن، رشید و پارک[47] (2006)، و فوربس و دال[48] (2009) تقریباً همسو با نتایج پژوهش حاضر، حاکی از آن هستند که مداخلات روانشناسی مثبت میتوانند برای تغییر مواردی همچون کمبود عواطف مثبت، عدم احساس مسئولیت و فقدان معنا در زندگی، مفید و مؤثر باشد. و از آن جا که توانمندی امید یک حالت شناختی، هیجانی وانگیزشی و همچنین تفکر به سوی آینده را نشان میدهد، انتظار پیامدهای مطلوب، باور به اینکه امور به خوبی پیش خواهند رفت، همچنین احساس اعتماد به اینکه همۀ اینها در اثر تلاشهای مناسب اتفاق خواهد افتاد را در فرد ایجاد کرده، شادمانی و نشاط را به همراه داشته و باعث اعمال هدفمند میشود. بنابراین اثرگذاری آموزش امید بر افراد خودناتوانساز میتواند بدین صورت توضیح داده شود که ایجاد توانمندی امید درافراد باعث میشود که آنها علیرغم وجود چالشها، در رابطه با آینده امیدوار باقی بمانند و به نیمۀ روشن مسائل بنگرند و به شیوۀ انتخاب شدۀ خودشان ازنظرنتایج مطمئن باشند. ضمن این که ارتقاء امید که با پیشرفت در زمینههای تحصیلی، شغلی و اجتماعی، رهایی از اضطراب و روابط اجتماعی خوب رابطه دارد(2000)، باعث میشود، افراد کارهای خود را فهرست کرده و از برنامهریزیهای روزانه استفاده کنند. سلیگمن(2003) درطی اجرای برنامهی مداخله مثبت خود دریافت که استفاده از توانمندیها، حسی از مالکیت و اعتماد به واقعی بودن توانمندیها، به مراجع منتقل کرده و فرد در به کارگیری آنها احساس نیاز و ضرورت میکند. علاوه براین، پرورش توانمندیهای افراد میتواند به خودی خود و حقیقتاً جزء تعیین کنندهای از اثربخشی کاهش علائم محسوب شود. بنابراین، ارتقاء توانمندیها وسلامتی مراجعین میتواند کاهش علائم منفی راتسهیل نماید. بطورکلی تحقیقات انجام شده در زمینۀ روانشناسی مثبت نشان دادهاند که ظرفیت زیادی را برای پربار کردن زندگی افراد دارند(2007،2004). دراین پژوهش هم تحت تأثیر مداخلۀ آموزشی ارتقاء امید که در مورد گروه آزمایش اعمال شد، خودناتوانسازی تحصیلی بطور معنیداری کاهش یافت. بنابراین درکل میتوان نتیجه گرفت که آموزش شناختیارتقاء امید میتواند بهعنوان مداخلهای مؤثر موجب کاهش خودناتوانسازی تحصیلی دانشجویان دانشگاه پیام نور گردد. برای تشخیص اهمالکاری و خودناتوانسازی تنها از پرسشنامه استفاده شد که پیشنهاد میشود در تحقیقات مشابه بعدی از روشهای دیگری نظیر مصاحبه نیز استفاده شود. همچنین محدود بودن نمونه، به جامعۀ دانشجویان دانشگاه پیامنور و عدم تعمیم پذیری احتمالی این یافتهها به سایر دانشجویان و عدم وجود مرحلهی پیگیری به علت محدودیت زمانی را می توان از محدودیت های این پژوهش برشمرد. 1- از آنجا که نتایج حاصل از تحقیقات متعدد، رابطۀ امید با عملکرد تحصیلی و نقش پیشبینی کنندگی آنرا درپیشرفت تحصیلی نشان دادهاند(ولز، 2005)، پیشنهاد میشود برنامههای آموزش شناختی، مبتنی بر ارتقای امید بعنوان بخشی از برنامههای آموزش ضمن خدمت مشاوران دانشگاهها و مدارس قرار گیرد، تا بتوانند با بهرهگیری از آن سطح انگیزش دانش آموزان و دانشجویان را ارتقاء دهند. با توجه به اعتقاد و باور روانشناسان مثبتگرا مبنی بر این که صفتهای مثبت قابل اندازهگیری میتوانند بهعنوان میانجی در نظرگرفته شوند تا افراد را در برابر هیجانهای منفی و عوامل خطرساز، مثل رویدادهای استرسزای زندگی حمایت کنند(ماستن و کاتس وورث[49]، 1998). به نظر میرسد، تدوین برنامههای پیشگیرانه براساس نظریۀ امید و استفاده از نقش پیشگیرانۀ آن، با آموزش شناختی ارتقاء امید به نوجوانان و جوانان مفید باشد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع بلس ، ادوانس: 1384، روش جدید گام به گام در کاهش تأخیرها، روانشناسی تنبلی، ترجمهی مهدی قراچ داغی، انتشارات دایره، تهران. حسین زاده، مهدی: 1388، بررسی رابطۀ بین اهمال کاری تحصیلی، کمال گرایی، اضطراب و شیوه های مقابله با استرس در بین دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، پایاننامه کارشناسیارشد، دانشگاه ارو میه، چاپ نشده. رئیسی، فاطمه؛ هاشمی شیخ شبانی، اسماعیل و فاتحیزاده، مریم.(1383). رابطه خودناتوانسازی تحصیلی دانشآموزان با اهداف تسلط، عملکردگرا و عملکردگریز دانشآموز، والدین، معلم و کلاس. تازههای علوم شناختی، سال ششم، شمارۀ سوم و چهارم، صص 93-110. شکرکن، حسین؛ هاشمی شیخ شبانی، اسماعیل و نجاریان، بهمن (1384 ). بررسی رابطه برخی پیشایندهای مهم و مربوط به خودناتوان سازی تحصیلی و رابطه آن با پیامدهای برگزیده در دانش آموزان پسر سال اول دبیرستان های اهواز . مجله علوم تربیتی و روان شناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، دوره سوم، سال دوازدهم، شماره 3، صص100-77. شهنیییلاق، منیجه؛ سلامتی، عباس؛ مهرابی زاده هنرمند و مهناز؛ حقیقی،جمال: (1385)، «بررسی شیوع تعلل وتأثیر روشهای درمان شناختی-رفتاری و مدیریت رفتار بر کاهش آن در دانشآموزان دبیرستانی شهرستان اهواز». مجلهعلوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز،دورهی سوم، سال سیزدهم،شمارهی 3،30-1. Alexander, E. S., & Onwuegbuzie, A. J. (2007). Academic procrastination and the role of hope as a coping strategy. Journal personality and individual differences, 42 (7), 1301- 1310.
Beck, A. (1976). Cognitive Therapy and the Emotional Disorders. International Universities Press. New York.
Berendes, D. Keefe, F. J. Somers, T. J. Kothadia, S. M., Porter, L. S. & Cheavens, J. S. (2010) Hope in the context of lung cancer: Relationships of hope to symptomsand psychological distress. Journal of Pain and Symptom Management, 40, 174–182.
Berglas, S. & Jones, E. E. (1978). Drug choice as a self-handicapping strategy in response to noncontingent success. Journal of Personality and Social Psychology, 36, 405–417.
Burnam, A., Komarraju, M., Hamel, R., & Nadler, D. R. (2014). Do adaptive perfectionism and self-determined motivation reduce academic procrastination? Learning and Individual Differences, 36, 165-172.
Chang, Y.P. (2010). A Study of EFL college students’ self-handicapping and English performance. Procedia Social and Behavioral Sciences, 2, 2006–2010.
Christopher, A. N. Lasane, T. P. Troisi, J. D. & Park, L. E. (2007) Materialism, defensive, and assertive self-presentational tactics, and life satisfaction. Journal of Social and Clinical Psychology, 26, 1145–1162.
Ciarrochi, J. Heaven, P. C. L. & Davies, F. (2007). The impact of hope, self-esteem, and attributional style on adolescents’ school grades and emotional well-being: A longitudinal study. Journal of Research in Personality, 41, 1161–1178.
Corkin, D. M., Shirley, L. Y., Wolters, C. A., & Wiesner, M. (2014). The role of the college classroom climate on academic procrastination. Learning and Individual Differences, 32, 294-303.
Elizabeth, S. A., & Anthony, J. (2007). Academic procrastination and the role of hope as a coping strategy, Personality and Individual Differences, 42, 1301–1310.
Elizabeth, S. A., & Anthony, J. (2007). Academic procrastination and the role of hope as a coping strategy, Personality and Individual Differences, 42, 1301–1310.
Ellis, A., &Knaus, W. J. (1977). Overcoming procrastination. New York: Institute for Rational Living.
Fava GA, Ruini C, Rafanelli C, Finos L, Salmaso L, Mangelli L, & Sirigatti S. (2005). Well-being theraphy of generalized anxiety disorder. Psychosomatics, 74, 26-30.
Feldman, D. B.; Snyder C. R. (2005). Hope and the Meaningful Life: Theoretical and Empirical Associations between Goal-directed Thinking and Life Meaning, Journal of Social and Clinical Psychology, 24, 401-421.
Forbes EE, Dahl RE. (2009). neural systems of positive affect: Relevance to understanindg child and adolescent depression, Development and psychopathology, 17, 827- 850.
Hongfei, Du. & Ronnel .B. K. (2013) Placing hope in self and others: Exploring the relationships among self-construals, locus of hope, and adjustment. Personality and Individual Differences, 54, 332–337.
Hoover, E. (2005, December 9). Tomorrow I Love Ya! Chronicle of Higher Education, 52(16), A30-A32. Retrieved December 9, 2008, from Academic Search Complete database.
Jackson, T., Weiss, K. E., & Lundquist, J. J. (2000). Does procrastination mediate the relationship between optimism and subsequent stress? Journal of Social Behavior and Personality, 16 (1), 203–212.
Kandemir, M., & Palancı, M. (2014). Academic Functional Procrastination: Validity and Reliability Study. Procedia-Social and Behavioral Sciences, 152, 194-198.
Kevin, L. R. Allison, D. M. & Amanda, M. S. (2011) Hope, but not optimism, predicts academic performance of law students beyond previous academic achievement. Journal of Research in Personality, 45, 683–686.
Laurie, E. S. & Bruce, W. S. (2013). The influence of between and within-person hope among emergency responders on daily affect in a stress and coping model. Journal of Research in Personality, 47, 738–747.
Lay, C. H., & Burns, P. (1991). Intentions and behavior in studying for an examination: The role of trait procrastination and its interaction with optimism. Journal of Social Behavior and Personality, 6, 605-617.
Masten, A. S., &Coatsworth, J. D. (1998). The development of competence in favorable and unfavorable environments: Lessons from research on successfulchildren. American Psychologist, 53, 205– 220.
Midgley, C. Arunkumar. & Urdan, T. (1996) "If I don’t do well tomorrow, There’s a reason. Predictors of adolescent’s use of academic self-handicapping strategies. Understanding. Journal of Educational Psychology, 88, 423– 434.
Midgley, C. maeher, m. L. hruda, L. z. anderman, L. freeman, k. E,gheen, M. kaplan, A. kumar, R. middleton, M. J. nelson, J. roeser, R. & urdan, T. (2000). Manual for the patterns of adaptive learning scales (pals) ann. arbor, mi: university of micigan.
Milgram, N., Mey-Tal, G., & Levison, Y. (1998). Procrastination, generalized or specific, in colleg students and their parents. Journal of Personality and Individual Differences, 25, 297-316.
Oleson, K. C. Poehlmann, K. M. Yost, J. H. Lynch, M. E. & Arkin, R. M. (2000) Subjective overachievement: Individual differences in self-doubt and concern with performance. Journal of Personality, 68, 491–524.
Pala, A., Akyıldız, M., & Bağcı, C. (2011). Academic Procrastination Behaviour of Pre-service Teachers’ of Celal Bayar University. Procedia-Social and Behavioral Sciences, 29, 1418-1425.
Peterson, C. & Seligman, M. E. P. (2004). Character strengths and virtues: A handbook and classification. New York: American Psychological Association.
Pintrich, P. R & Schunk, D, H. (2002). Motivation in Education: Theory, Research, & Applications. New Jersey: Johnston.
Rhodewalt, F. (1990). Self-handicappers: Individual differences in the preference for anticipatory self-protective acts. In R. Higgins, C. R. Snyder, & S. Berglas (Eds.), Self-handicapping: The paradox that isn’t (pp. 69–106). New York: Plenum Press.
Rhodewalt, F. (1994). Conceptions of ability, achievement goals, and individual differences in self-handicapping behavior: On the application of implicit theories. Journal of Personality, 62, 67–85.
Seligman, M. E. P. Rashid, T. & parks A. C. (2006). Positive psychotherapy. American psychologist, 61, 774-788.
Seligman, M. E. P. & Csikszentmihalyi, M. (2007). Positive psychology: An introduction. American Psychologist, 55, 5–14.
Seligman, M. E. P. (2003). Authentic happiness: using the new positive psychology to realize your potential for lasting fulfillment. New York: Free press.
Shirli, W. (2012). Subjective well-being, hope, and needs of individuals with serious mental illness. Psychiatry Research, 196, 214–219.
Sirois, F.M. (2007). I̕ II look after my health, later: A replication and extension of the procrastination-health model with community-dwelling adults. Personality and individual differences, 43, 15-26.
Smederevac, S. Novovic, Z. Milin, P. Janiciic, B. Pajic, D. & Biro, M.(2003) Tendency to self-handicapping in the situation of expected failure. Psihologija, 36 (1-2), 39-58.
Smith, J. L. Hardy, T., & Arkin, R. (2009). When practice doesn’t make perfect: Effort expenditure as an active behavioral self-handicapping strategy. Journal of Research in Personality, 43, 95–98.
Snyder, C. R. (2000). The past and future of hope. Journal of Social and Clinical Psychology, 19, 11– 28.
Snyder, C. R. Cheavens, J. & Sympson, S. C. (1997). Hope: An individual motive for social commerce. Group Dynamics. Theory, Research, and Practice, 1, 107– 118.
Snyder, C. R. Hoza, B. Pelham, W. E. Rapoff, M. Ware, L.& Danovsky, M. et al. (1997). The development and validation of the children’s hope scale. Journal of Pediatric Psychology, 22, 399– 421.
Snyder, C. R. Lapointe, A. B. Crowson, J. J. Jr. & Early, S. (2007) Preferences of high- and low-hope people for self-referential input. Cognition and Emotion, 12, 807– 823.
Snyder, C. R. Sympson, S. C. Ybasco, F. C. Borders, T. F. Babyak, M. A. & Higgins, R. L. (1996) Development and validation of the state hope scale. Journal of Personality and Social Psychology, 70, 321–335.
Snyder, C. R., Shorey, H. S., Cheavens, J., Pulvers, K. M., Adams, V. H., &Wiklund, C. (2002). Hope and academic success in college. Journal of Educational Psychology, 94, 820–826.
Urdan, T. (2004) Predictors of academic self-handicapping and achievement: Examining achievement goals, classroom goal structure, and culture. Journal of Eductional Psychology, 96, 251–264.
Uysal, A. & Lu, Q. (2010). Self-handicapping and pain catastrophizing: Personality and Individual Differences, 49, 502–505.
Walker, L. J. S. (2004). Overcoming the patterns of powerlessness that lead to procrastination. In H. C. Schouwenburg, C. H. Lay, T. A. Pychyl, & J. R. Ferrari (Eds.), Counseling the Procrastinator in Academic Settings, (pp. 75-89).
Wolters, C. A. (2003). Understanding procrastination from a self-regulated learning perspective. Journal of Educational Psychology, 95, 179–187.
Zakeri, H., Esfahani, B. N., & Razmjoee, M. (2013). Parenting styles and academic procrastination. Procedia-Social and Behavioral Sciences, 84, 57-60.
Zuckerman, M. & Tsai, F. F. (2005) Costs of self-handicapping. Journal of Personality, 73, 411–442.
Zuckerman, M. Kieffer, S. C. & Knee, C. R. (1998). Consequences of self-handicapping: Effects on coping, academic performance, and adjustment. Journal of Personality and Social Psychology, 74, 1619–1628 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,970 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,601 |