تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,329 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,945 |
تحلیل جامعهشناختی مفهوم حداکثر آگاهی ممکن و اطّلاعات قابل عبور با تأکید بر سوگنامۀ ملّاحسن ادیباهری در رثای سام ارشد قرهجه داغی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مطالعات جامعه شناسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 3، شماره 9، بهمن 1390، صفحه 99-114 اصل مقاله (355.87 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فلور حکیمی1؛ رامین صادقینژاد2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1کارشناسیارشد زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر- ایران (نویسنده مسئول). | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر، گروه ادبیات فارسی؛ اهر- ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ملّاحسن ادیب اهری در اوّلین سالگرد سام خان قرهچهداغی، ملقّب به «امیر ارشد»، مرثیهای سروده که از نظر جامعهشناختی قابل تحلیل و بررسی است. با مطالعۀ این سوگ سروده، متوجّه میشویم که ملّاحسن، برای تأثیر نهادن در طبقات اجتماعی، از شیوۀ حداکثر آگاهی ممکن طبقاتی جامعه، سود برده و توانسته است با ارائۀ اطّلاعات قابل عبور، شخصیّتی از سامخان، برای جامعۀ روشنفکری آن زمان، ترسیم کند که بیشتر با خواستههای ذهنی طبقۀ خویش سازگار است تا با حقایق تاریخی موجود در اسناد و کتابها. سامخان در این سوگ سروده، شخصیّتی آرمانی، مبارز، مشروطهخواه، استبداد ستیز، مقبول و مورد پسند جامعۀ روشنفکر وطبقۀ عامّۀ مردم معرّفی شده است،که برخی از این آگاهیها با پیشینه واسناد تاریخی همخوانی ندارد. اینکه آیا ملّاحسن با مفاهیمِ طبقات اجتماعی، حداکثرآگاهی ممکن، آگاهی واقعی و ... آشنایی داشته، بر ما پوشیده است. امّا بررسی متن سوگ سروده، نشان میدهد، وی به طور غریزی و با استفاده از استعدادِ خدادادی خود، توانسته است؛ این مفاهیم را در مرثیۀ خود، پیاده کند. در این نوشته، از شیوۀ ساختارگرایی «لوسین گلدمن» استفاده کردهایم و با پیاده کردن دو روش «درک» و «توضیح»، روی متن (سوگنامه)، سعی کردهایم، ارتباط ساختاری متن مورد نظر با طبقات اجتماعی و مفاهیم آگاهی ممکن تودهها وحداکثر آگاهی ممکن جامعه و اطّلاعات قابل گذر را تبیین کنیم. یافتههای تحقیق نشان میدهد، بین اطّلاعات قابل عبور دراین سوگ سروده و طبقۀ اجتماعی و ساختار زمان تولید اثر، ارتباطی وجود ندارد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حداکثر آگاهی ممکن؛ ادیب اهری؛ ساختارگرایی؛ سردار ارشد؛ لوسین گُلدمن | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تحلیل جامعهشناختی مفهوم حداکثر آگاهی ممکن و اطّلاعات قابل عبور با تأکید بر سوگنامۀ ملّاحسن ادیباهری در رثای سام ارشد قرهجه داغی دکتر رامین صادقینژاد 2 تاریخ دریافت مقاله:3/6/1392 تاریخ پذیرش نهایی مقاله:12/8/1392 چکیده ملّاحسن ادیب اهری در اوّلین سالگرد سام خان قرهچهداغی، ملقّب به «امیر ارشد»، مرثیهای سروده که از نظر جامعهشناختی قابل تحلیل و بررسی است. با مطالعۀ این سوگ سروده، متوجّه میشویم که ملّاحسن، برای تأثیر نهادن در طبقات اجتماعی، از شیوۀ حداکثر آگاهی ممکن طبقاتی جامعه، سود برده و توانسته است با ارائۀ اطّلاعات قابل عبور، شخصیّتی از سامخان، برای جامعۀ روشنفکری آن زمان، ترسیم کند که بیشتر با خواستههای ذهنی طبقۀ خویش سازگار است تا با حقایق تاریخی موجود در اسناد و کتابها. سامخان در این سوگ سروده، شخصیّتی آرمانی، مبارز، مشروطهخواه، استبداد ستیز، مقبول و مورد پسند جامعۀ روشنفکر وطبقۀ عامّۀ مردم معرّفی شده است،که برخی از این آگاهیها با پیشینه واسناد تاریخی همخوانی ندارد. اینکه آیا ملّاحسن با مفاهیمِ طبقات اجتماعی، حداکثرآگاهی ممکن، آگاهی واقعی و ... آشنایی داشته، بر ما پوشیده است. امّا بررسی متن سوگ سروده، نشان میدهد، وی به طور غریزی و با استفاده از استعدادِ خدادادی خود، توانسته است؛ این مفاهیم را در مرثیۀ خود، پیاده کند. در این نوشته، از شیوۀ ساختارگرایی «لوسین گلدمن» استفاده کردهایم و با پیاده کردن دو روش «درک» و «توضیح»، روی متن (سوگنامه)، سعی کردهایم، ارتباط ساختاری متن مورد نظر با طبقات اجتماعی و مفاهیم آگاهی ممکن تودهها وحداکثر آگاهی ممکن جامعه و اطّلاعات قابل گذر را تبیین کنیم. یافتههای تحقیق نشان میدهد، بین اطّلاعات قابل عبور دراین سوگ سروده و طبقۀ اجتماعی و ساختار زمان تولید اثر، ارتباطی وجود ندارد. واژگان کلیدی: حداکثر آگاهی ممکن، ادیب اهری، ساختارگرایی، سردار ارشد، لوسین گُلدمن. تعاریف مفهومی اصطلاحات تخصصی ساختار: «به روابط بین واقعیّتهای اجتماعی و ادبی اشاره دارد. مقولاتی را که هم، زمان و هم، آگاهی تجربی یک گروه اجتماعی را سازمان میدهند و هم، دنیای تخیّلی خلق شده به دست نویسنده را در بر میگیرد»(طلوعی و دیگران، 1386: 6). طبقۀ اجتماعی: گروهی که نقش اساسی در تحوّل تاریخی و آفرینش فرهنگی ایفاء میکنند و هدف آنان، ساخت آفرینی کلّ جامعه و در نتیجه، ساخت آفرینی مجموعه روابط میان انسانها با طبیعت است (گلدمن،1377: 69). فرضیۀ اصلی این جُستار میان ساختار، زمان و طبقۀ اجتماعی ملّاحسن ادیب و سوگ سرودۀ وی در رثای سام خان ارتباطی وجود ندارد. آیا میان ساختار سوگنامۀ ملّاحسن در رثای سام خان قرهجهداغی از یک سو و ساختار ذهنی سازندۀ جمعی گروه یا طبقۀ اجتماعی او، رابطۀ متقابل یا همخوانیِ ساختاری وجود دارد؟ آیا میان خصوصیّات و مناسبات طبقات اجتماعی و زمانِ تولید اثر در ایران رابطهای وجود دارد؟ آیا بین ساختار ذهنی یا جهانبینی گروه اجتماعی با طبقۀ ادیب اهری و کلیّت و ساختار اثر او، رابطهای وجود دارد؟ مُلّاحسن ادیب، احوال و آثار او ملّاحسن، پسر بابا قصّاب اهری (1312-1244ه.ش) از سخن وران شیرین زبان و اُدبای فصیح البیان (بایبوردی، 1341: 212) و از شاگردان مرحوم آیتا... العُظمی حاج میرزا عبدالغنیاهری، علاوه بر ادب و شعر فارسی، در ادب و لغت عربی، صاحب فضل بود. درکسوت روحانیّت، روحانی آزادیخواه، روشنگریها و برخی نقد و نظرها دربارۀ نظام حاکمیّت سیاسی و اجتماعی دوران پهلوی اوّل داشت. صراحت لهجه، زبانِ تند و حقگو و شجاعت مُخاطره انگیزی داشت که گویا محصول لازم تهی دستی و وارستگی است. چنان که هنگام سفرِ رضا شاه پهلوی به اهر، وجود او را تحمّل نکرد، هجوی منظوم در حق او ساخت و همین موضوع، آتشِ خشم شاه را برافروخت و دستور تبعید وی را صادر کرد(ادیب اهری، 1385: 5). بعد از تبعید، مدّتی در مشکینشهر، قاضی لشکر بود، سپس به ریاست عشایر قرهداغ منصوب گشته است. وی در سال 1351 ه.ق در روستای أرجه، به درود حیات گفت و در همانجا به خاک سپرده شد(دوستی، 1373: 393). از ملّاحسن آثار ارزشمندی به جای مانده است که مهمّترین آن، کتاب «سبیکه المعانی للمصادر و المبانی» است. این کتاب به سبک «نصاب الصبیان» ابونصر فراهی است و به نصاب ملّاحسن معروف است. این اثر در 1275 بیت، سروده شده که حاوی 6500 لغت عربی و ترجمۀ فارسی آنهاست. تمام لغات نصاب الصبیان فراهی، در این منظومه، ذکر شدهاست(دادور، 1386: 192). اثر دیگر ملّاحسن، کتاب «توقیعات فیالتقویم»، نام داردکه در این اثر، تمام ایّام تاریخی، فرهنگهای عالم، اعمّ ازیهودی، نصاری، اسلامی و اعیاد ملّی و مذهبی ملل مختلف در سی صد بیت به نظم کشیده شده است. این اثر به همراه کتاب سبیکه المعانی، در سال 1345 ه.ق به صورت سنگی، چاپ شده است. اثر دیگر وی کتاب «سه مَثَل» نام دارد که حاوی امثلۀ متداول بین اقوامِ عرب، فارس زبان و تُرک میباشد که به همراه حکایات و نکتههای دلپذیر (320 حکایت) به صورت حاشیه نویسی، در سال 1308 ه.ش، نگارش یافته است (حکیمی، 1391: 45-20). علاوه بر این آثار، اشعار متفرقّهای نیز از وی به یادگار ماندهاست(برای آگاهی بیشتر، رک. همان: 73- 52). زمان و محیط سیاسی و اجتماعی موثّر بر سوگنامۀ ملاحسن ادیباهری در رثای سام ارشد رضاخان میر پنج در سال 1299 به دنبال کودتای سوم اسفند به نخست وزیری ایران رسید. سپس در سال 1304 به دنبال فروپاشی سلطنت قاجار، با رأی اعتماد مجلس مؤسسان به سلطنت رسید. سالهای 1304 تا 1320 دورهای است که رضاخان بر سر کار آمد و با شیوهای استبدادی که در پیش گرفت، در زمینههای مختلف فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، تغییرات عمدهای ایجاد کرد. عصر رضاشاه، عصر تناقضات بازدارندۀ ملّت ایران است. در این دوران، ملّت ما از یک سو، شاهد پیشرفتهای صنعتی و مالی و اجتماعی و از دیگر سوی، درگیر استبدادِ کور، منع انتشار هرگونه اندیشۀ مترقّی، توقف نشریّات، سدّ آزادی بیان است(شمسلنگرودی، 1370: 175). رضاشاه که پس از به قدرت رسیدن، مدرنیزاسیون در همۀ ابعاد اقتصادی، فرهنگی، مدنی، ایدئولوژیک و ... را سرلوحۀ اهداف خود قرار داده بود، از یک طرف، وجه همّت خود را بر گسترش شهرنشینی، صنعت، راهسازی، پُلسازی، تأسیس کارخانهها، بیمارستانها، دانشگاهها، و مدارس و احداث راه آهن و برق و نوسازی لباس و کلاه مردم قرار داد، و از طرف دیگر با برقراری استبداد و سرکوب و سانسور و ارعاب و اعدام آزادیخواهان و مبارزان، همۀ فریادها را در گلو خفه کرد(روزبه، 1381: 66). در عصر رضاخان آموزش و پرورش، صنعت، حمل و نقل، ارتباطات و ارتش بهبود یافت و زندگی شکل سنّتی خود را از دست داد و به سبک غربی و شهرنشینی رواج یافت. رضاخان، ارزشهای سنّتی و باستانی را جایگزین ارزشهای مذهبی نمود و در همین زمینه بود که باورهای ضد عرب و ترک و بلوچ را احیاء کرد و تبعیض سیاسی و اقتصادی اعمال گردید. تأکید ابرام آمیز بر تاریخ و افتخارات ایران پیش از اسلام و إلقای نوعی عرب ستیزی و فرنگی مآبی نیز از اقدامات فرهنگی رضاشاه بود(یاحقّی، 1379: 36). درحکومت پادشاهی آن زمان که استبداد ویژگی اصلی آن بوده، مردم حق هیچ گونه اعتراضی نسبت به حاکم نداشتهاند و نمیتوانستند در تعیین سرنوشت خود تصمیم بگیرند، زیرا یکی حاکم است و دیگری محکوم، دو طبقۀ اجتماعی بیشتر وجود ندارد و طبیعتاً حکومت مشروعیّت خود را از رعیّت نمیگیرد. مشروعیّت عبارت است از قدرت مشروع. امّا در حکومتهای پادشاهی و استبدادی این مشروعیّت را مردم به حاکم تنفیذ نمیکنند؛ بلکه حاکم با ایجاد ترس و رعب و وحشت این مشروعیّت را کسب میکند. سام خان قرهجه داغی کیست؟ دوستی در کتاب «روزهای به یاد ماندنی»، در جریان سفر میرزا جلیل قلیزاده، مدیر روزنامۀ «ملّا نصرالدّین» به روستای «اُوخارا= آبخواره»، مقرّ فرماندهی وحکومت امیرارشد- قدرتمندترین خان قرهداغ و فرمانده کُلّ نیروهای عشایر حضور و وجود یک انقلابی معروف «میرزا علیاکبر»، برادر میرزا جلیل قُلیزاده که سالها در تبریز زندگی میکرد و از یاران نزدیک ستّارخان و شیخ محمّد خیابانی و همچنین از اعضای مرکز غیبی، یعنی هیئت مدیرۀ انقلاب تبریز به شمار میرفت(سردارینیا،1370: 67) نشان دهندۀ حُسن تفاهم و صمیمیّت امیر ارشد با انقلابیّون و مشروطهخواهان تلقّی میکند و مُدّعی است که مُلاقات میرزا جلیل و امیر ارشد، باید در ردیف ملّاقات دو انقلابی و دو روشنفکر محسوب شود، چرا که این ملاقات درخاطرات «حمیده خانم»، همسر میرزا جلیل، مثبت ارزیابی شدهاست(دوستی، 1387: 102-101). دوستی در کتاب«حماسهها و حماسه سازان انقلاب مشروطیّت»، دربارۀ روابط شیخ محمّد خیابانی و سردارارشد نوشته است: «سردار ارشد قرهداغی که در این ایّام در قرهداغ صاحب قدرت و نفوذ فراوانی بود، آمادگی خود را برای پشتیبانی از جنبش خیابانی اعلام کرد ... ولی خیابانی تقاضای او را رد کرد»(دوستی، 1385: 57). آتش این اختلاف تا بدانجا شعلهور میشود که خیابانی، بردار بزرگتر سردار ارشد، سردار عشایر قرهداغی را دستگیر و زندانی میکند و بردار سردار عشایر به خاطر عواطف برادرانه، سر به شورش بر میدارد(همان: 59). از جمله دلایلی که برای روشنفکری امیر ارشد در این نوشته ارائه شده، آشنایی وی با روزنامۀ «ملّا نصرالدّین» و پیشنهاد امیر ارشد به میرزا جلیل برای ماندن وی در اوخارا و تشویق میرزا جلیل برای انتشار روزنامه در آنجاست که میرزا جلیل با این پیشنهاد، موافقت نمیکند (دوستی، 1378: 103-102). گفتنی است، اگر مهماننوازی و پذیرایی سردار ارشد، ازمیرزا جلیل قلیزاده، دلیلی بر صمیمیّت، انقلابی و روشنفکر بودن امیر ارشد، باشد؛ دیگر خوانین منطقه نیز، همانند«علیمردان خان» در روستای «حسین بیگلو»، خانوادۀ «عبدالصمدخان صمصام» در روستای «نوجهده شجاعیان»، «شجاعالمَمالک کلیبری»، خان کلیبر، نیز به نوبۀ خود، نه تنها از میرزا جلیل استقبال کردهاند، بلکه شجاعالمَمالک، از میرزا جلیل قلیزاده خواسته تا در کلیبر، بماند و به تدریس مشغول شود(دوستی، 1378: 98-96). دوستی در مرقومهای که برای«حمید ملّازاده» فرستاده؛ نوشتۀ ملّازاده تحتعنوان «اوراق پراکنده» درتاریخ 30/2/87 در روزنامۀ مهد آزادی را که درآن، ازعبارتِ «ابواب جمعی قره نوکران سلسلۀ قاجار»، در اطلاق به سردار ارشد و قرار دادن نام وی در کنار اسامی افرادی همچون شجاعالدوله و شجاع خان، رحیم خان و ... را اجحاف وکم لطفی درحقِ تاریخ آذربایجان دانسته و دلیل این امر را هم این نکته عنوان کرده که سردار ارشد، هم از سوی «صمدخان شجاعالدوله» و هم از سوی «رحیمخان چلبیانلو» و هم از سوی سلسلۀ قاجار مکرراً مورد هجوم و دستگیری، زندان و گرفتاریها شدهاست(ملّازاده، 1388: 28). دوستی، امیر ارشد را از اتّهام قرار گرفتن در ابواب جمعی قره نوکران سلسلۀ قاجار، مبرّا دانستهاست. امّا اسناد تاریخیی که برادر زادۀ سام ارشد، «جهانشاه حاجعلیلو»، جمعآوری و منتشر ساختهاند، ادّعای ملّازاده را تأیید میکند. در یکی از این اسناد که در ربیعالثانی 1295 ه.ق، از طرفِ حضرتِ اشرفِ امجد والا، ولیعهد «مظفّرالدّین» میرزا به «رستمخان» نوشته شده، به صراحت به جملۀ حمید ملّازاده اشاره شدهاست: « ... حسب امر حضرت اشرف ارفع امجد والا ولیعهد روحی فداه، سرکردگی سوار مزبور جزو ابواب جمعی مقربالخاقان مشارالیه رستمخان مرحمت و واگذار گردید...»(حاجعلیلو، 1383: 42). دوستی، جانبازی سردار ارشد در سرکوب شرارتهای اسماعیل آقا (سیمیتقو=سیمقو) را نقطۀ اوج میهن دوستی وی میداند(ملّازاده،1370: 28). در حالیکه جانبازی در راه وطن و سرکوب یاغیان حکومت مرکزیِ قاجار، درپروندۀ مخالفان سردار ارشد به خصوص سواران و جنگجویان و صاحبمنصبان ایل چلبیانلو، که به طور رسمی در جنگهای ایران و روس و افغان و خراسان و فتنۀ سالار با نیروی رزمندۀ کافی، شرکت داشته و از استقلال ایران، دفاع کردهاند نیز، سابقه دارد(بایبوردی، 1341: 122-121). دوستی، تأکید میکند: «سردار ارشد قرهجهداغی را باید در ردیف قهرمانان وطن پرست معرّفی کرد، او هیچگاه قاجاری نبود» (ملّا زاده، 1388: 29). گفتنی است در مقولۀ دیانت و وطن پرستی سردار ارشد، شکّی وجود ندارد و این موضوع از وصیّتنامۀ ایشان نیز به روشنی قابل اثبات است: « ... اولاد ما باید مثل ما رفتار خودمان رفتار کرده از دین اسلام محمّدی خارج نشوند. قدر وطن عزیز خود را بدانند. به دولت اجنبی خارج، پناهنده یا تمایل ننمایند ...»(حاجعلیلو، 1383: 66). امّا در مورد قاجاری بودن ایشان و اجداد و تبارشان برخلاف ادّعای دوستی، تردیدی نیست و میتوان به اسناد زیر اشارهکرد: برابر سند تحریر یافته در شوّال المُکرّم 1261 ه.ق از عهد ولیعهد غُفرانمهد عالیجاه، محمّدی حسینخان ولد مرحوم آقابیگ حاجعلیلو، پیوسته مُلتزم رکاب مبارک [مظفرالدّین میرزا] بوده و مُباشری ایل حاجعلیلو به مشارٌالیه مُفوّض بودهاست(همان: 35). در نوشتۀ دیگری که از طرف ولیعهد، مظقرالدّین میرزا، در 6 شهر شوّال سنۀ 1283، به رستمخان پدر امیر ارشد، نوشته شده، به ملّاحظۀ خدمتگزاری ایشان، از ایشان خواسته میشود، کما فیالسابق بدون مداخلۀ دیگری در دست عالیجاه مشارالیه مطابق معمول قدیم و سنواتی مشغول خدمتگزاری باشند (همان: 40 و برای اطّلاعات بیشتر رک. همان: 41 و 54 و 64). از آنجا که هدف این نوشته نه تبیین دلایل اختلاف حاجعلیلوها و چلبیانلوها و ... نه تدقیق دربارۀ شخصیّتِ سام ارشد میباشد، از شکافتن بیشتر موضوع، صرف نظر و به بررسی جامعهشناختی سوگ سروده، بسنده میشود. ملّاحسن در اوّلین سالگرد رثای سامخان، سوگنامهای سرودهکه به تمام وکمال نقل میشود تا مَدخلی باشد بربحث اساسی این جُستار:
بحث نقد تکوینی، همانند بسیاری از نقدها خاستگاه ادبی دارد؛ امّا به دلیل ویژگیها و قابلیّتهایش، بسیار زود وارد حوزهها ورشتههای دیگری همانندهنر، علم، فلسفه، سینما، جامعهشناسی و... گردید. نقد تکوینی، نخستین نقدی است که به طور اساسی و انحصاری به بررسی چگونگی خلق و تکوین اثر میپردازد. نقد تکوینی که همانند دیگر نقدها بریک نظریّه استوار گردیده، بر این اعتقاد است که خلق اثر، فرایندی است که برپایۀ داشتهها یا پیش متنهایی صورت میپذیرد. اثر، در این فرایند به تدریج شکل میگیرد و در این دوران شکلگیری، دستخوش دگرگونیهای بسیاری نیز، میگردد. در واقع، نقد تکوینی در صدد است تا به دور از پیشفرضهای رایج و معمول به بررسی و مطالعۀ چگونگی خلق اثر و عناصر دخیل در آن به ویژه دگرگونیهایی که در این فرایند رُخ میدهد؛ بپردازد. علیزاده، معتقد است: «مضمونها و شیوههای ساخت و پرداخت آثار و درک چگونگی شکلگیری تفکّرات و جریانهای اجتماعی در هر دوره، نمایانگر اوضاع جامعه و دید نویسندۀ هر اثر است که کشف روابط درونی و بیرونیِ عوامل پیدایش یک اثر میتواند، مبنای بررسی محیط، اعتقادات، افکار و حوادث یک دوره و همچنین تفکّرات روشنگرانۀ خالق اثر گردد»(علیزاده و دیگران، 1390: 152).
جامعهشناسی ادبیّات جامعهشناسی ادبیّات، به عنوان شاخهای از جامعهشناسی هنر، دانش نو بنیادی است که بهبررسی و ژرفکاوی و شناخت جوهر اجتماعی ادبیّات میپردازد. «دانش مزبور با معتبر شمردن قواعد و قراردادهای زیباییشناختی و با تدقیق در خرده فرهنگها و پایگاههای اجتماعی هنرمند، میکوشد، تأثیراتی را که فعالیّت ها و آثار هنری در روند امور و نهادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برجای میگذراند و همچنین تأثیراتی را که هنر وفعالیّتهای هنری، متقابلاً ازآنها میپذیرند؛ روشن کند»(ترابی، 1379: 30). جامعهشناسی ادبیّات، به تحقیق و تفحّص پیرامون آثار هنری نویسنده یا شاعر و ارتباط وی با جامعهای که در آن زندگی میکند، پرداخته میشود. جامعهشناسی ادبیّات را «علم مطالعه و شناخت محتوای اثر ادبی و خاستگاه روانی و اجتماعی پدید آورندگان آنها و نیز تأثیر پابرجایی این آثار در اجتماع میگویند. در واقع، جامعهشناسی ادبیّات، مطالعۀ علمی محتوای اثر ادبی و ماهیّت آن در پیوند با دیگر جنبههای زندگی اجتماعی است»(ستوده، 1378: 56). ادبیّات را از آنجا که میتوان روساختی از اندیشههای حاکم برجامعه و جهانبینی مولّف دانست و مسائل فرهنگی و اجتماعی را در آن ردیابی کرد؛ باعث شده است که آثار ادبی درمطالعات تاریخی، اجتماعی و سیاسی چونان اسنادی مهمّ به کار گیرند و با استناد به آنها مسائلی را تبیین کنند. پس میتوان بر آن بود که « ادبیّات در واقع، نه بازتاب فرایند اجتماعی که جوهر و خلاصه و چکیدۀ تاریخ است»(ولک، 1373: 101). ناگفته پیداست که نقد جامعهشناختی، بیشتر در مورد اشعار متعهد نتیجه بخش است؛ زیرا شاعر متعهد، از رسالت اجتماعی خویش در قبال جامعه آگاه است و سعی میکند با توجّه به ابزار قدرتمندی به نام شعر که در اختیار دارد، آنچه را مورد نیاز همگان است بگوید و از آنجا که همدرد و همراه با مردم است و خود را از آنان جدا نمیداند، زبانِ جامعه میشود و خود را مُلزم به بیان مسائل اجتماعی میداند. در ادبیّات معاصر، این نوع نگرش، زادۀ شعر عصر مشروطه است. درتمام روزگاران، بهترین آثار از آن کسانی بوده است که توانستهاند میان محتوا و پیام یا خواستهای خود با نیازهای اجتماعی عصر خویش یا به طور کلّی با نیازهای انسان اجتماعی، رابطهایی اصولی برقرار نماید. با تحلیل جامعهشناختی چنین آثاری میتوان از وضعیّت اجتماعی یک اثر و موقعیّت افراد، آگاه شد و از چگونگی سیر مسائل اجتماعی و ارزشها و ضد ارزشهای جامعه سخن گفت. چنانکه «از کنار هم نهادن دروغهای روزنامههای عصر میتوان، بخش عظیمی از حقایق اعماق جامعه را با روشهای علمی کشف کرد و واقعیّتهای آن سوی دروغها را بازسازی کرد، از خلال این مدایح درباری نیز میتوان، تمایلات پنهان جامعه و تحوّل معیار ارزشها را باز شناخت»(شفیعی کدکنی، 1378: 256).
ساختارگرایی تکوینی لوسین گُلدمن خاستگاه ساختارگرایی تکوینی، این فرضیّه است که هر رفتار انسانی، کوششی برای دادن پاسخی معنیدار به وضعیّت خاصّ است. بدین وسیله، تعادلی را میان فاعل عمل وموضوعی که عمل بدان مربوط میشود (جهان پیرامون آدمی) برقرار میکند. تعادلی که همواره، خصلتی گذرا و ناپایدار دارد، زیرا هرگونه تعادل میان ساختار ذهنی فاعل وجهان بیرونی به وضعیّتی میانجامد که در درون آن، رفتار انسان، جهان را دگرگون میکند و این دگرگونی نیز تعادل قدیمی را بر هم میزند و گرایش به برقراری تعادل جدیدی دارد(گلدمن، 1371: 317). ساختارگرایی تکوینی، رهیافتی است که محل تمرکزش، بررسی شرایط و فرایندهای اجتماعی وابسته به خلق ادبیّات مارکسیستی و مُلهم از آراء لوکاچ جوان است که طی آن، متن ادبی به منزلۀ ابزاری برای بررسی جامعهشناختی به کار میرود تا منش تاریخی- اجتماعی و دلالتهای عینی زندگی عاطفی و عقلانی فرد آفریننده را بررسی کند(گلدمن، 1377: 201). ساختارگرایی چیست؟ ساختار (Structure) یعنی نظام. در هرنظام، همۀ اجزاء به هم ربط دارد، به نحوی که کارکرد هرجزء، وابسته به کَلّ نظام است وکُلّ نظام به کل اجزاء میچرخد، مثل ساعت. درهر نظام، هیچ چیزی نمیتواند بیرون از کار اجزاء، چنان که هست باشد. به همین جهت، کُلّ نظام، بدون درک کارکرد اجزاء، قابل درک نیست. پس ساختارگرایی یک نظام فلسفی نیست بلکه یک شیوۀ درک و توضیح است(گلدمن، 1369: 9). سه شالودۀ عمدۀ ساختار زندگی، یعنی اهمیّت ویژۀ زندگی اقتصادی، کارکرد تاریخی چیرۀ طبقات اجتماعی و مفهوم آگاهی ممکن است. تودۀ مردم، طبقات ستمکش یا اعضای جوامع ابتدایی، پیوسته در نیاز زیستهاند و ناگزیر بودهاند که بزرگترین بخشِ وقت خود را صرف کار کنند و اگر مسئلۀ معجزه را در توجیه تاریخ وارد نکنیم، باید بپذیریم که برای اکثریّت عظیم نوع بشر، فعالیّت اقتصادی، همیشه اهمیّت عمده در طرز احساس و تفکّر داشتهاست»(همان: 21). طبقهای مانند سرداران عشایر، همانند نجبای دورۀ پادشاهی لوئی چهاردهم فرانسه بودند. یعنی این طبقه «درکار تولید شرکت نداشت. بخشی از درآمدش از اراضی ومزایای بزرگ مالکی و بخش دیگری هم ازحقوق مشاغلی کمابیش پنداری، یعنی از بخششهای شاه ومقرّریهای شاهانه تأمین میشد»(همان: 21). بنابراین درمیان این طبقه، فعالیّت اقتصادی و تنظیم انحصاری درآمدها و وسایل مادّی، بنیان برتری و مزایای انسان است. عامل اصلی در این توجیه، طرز تفکر نُجبا، فقدان فعالیّت اقتصادی است. چون اصطلاح اقتصاد را باید به گستردهترین معنای آن یعنی: طرز فراهم آوردن درآمد، زور، بهرهکشی، برخورداری از برخی مزایا و غیره در نظر گرفت. در این راستا دو چیز شایستۀ توجّه است: 1. مفهوم طبقات اجتماعی 2. مفهوم آگاهی ممکن. مفهوم طبقۀ اجتماعی سورکین (Sorokin) جامعهشناس روسی که به سال 1922 از اتحاد جماهیر شوروی اخراج شد و به آمریکا رفت در مقالۀ «طبقۀ اجتماعی چیست؟»، طبقات را همان گروهها میداندکه:
گفتنی است که طبقات اجتماعی، زیرساخت جهانبینیها را تشکیل میدهند. یعنی هر بار که سخن از یافتن زیرساخت فلسفهای، جریان ادبی یا هنری بوده است، ما نه با یک نسل، ملّت یا کلیسا، شغل یا هر گروه اجتماعی دیگری، بلکه با یک طبقۀ اجتماعی و روابطش با جامعه رسیدهایم. ازطرفی، حداکثر آگاهی ممکن یک طبقۀ اجتماعی همیشه یک جهانبینی تشکیل میدهد که ازدیدگاه روانشناسی مُنسجم است و ممکن است به صورت مذهب، فلسفه، ادبیّات یا هنربیان شود. با یک مثالی میتوانیم، پیوندهای طبقات گوناگون، جهانبینیهای مربوط به هریک و بیانهای عمدۀ آنها را از دیدگاه فلسفه و ادبیّات، طرحوار باز نماییم. دستگاه سلطنت فرانسه، با همکاری عملی طبقۀ سوم با هم، بر ضد اشرافیّت زمیندار مبارزه میکردند. در این همکاری، طبقۀ سوم (نیروهای انقلابی آینده) برای شاه پولی فراهم میآورد که به شاه امکان میداد هزینۀ ارتشی را تأمین کند و به سرکوب اشراف بپردازد. این موقعیّت از فروش مشاغل، من جمله معیار بسیار خوبی برای گزینش کارمند، به دست میداد. این مشاغل را تنها کسانی میتوانستند و میخواستند، بخرند که پول داشتند. یعنی روستائیان به نوا رسیدهای که به شاه وفادار و به سبب منافع طبقاتی خود، دشمن اشراف بودند(همان: 41). این گفته در مورد روابط فئودالی حکومت قاجار نیز صادق است. امیری در این ارتباط، تأکید میکند: «نکتۀ مهمّ در نظام اداری و سیاسی قاجار، این بودکه حکّام ولایات، عمدتاً از دورۀ فتحعلیشاه به بعد، از شاهزادگان بودند و در محدودۀ حکمرانی خود همانند شاه اختیار مُطلق داشتند و اکثراً پیرامون این شاهزادگان، گروهی غلام و به اصطلاح نوکر بودند که یا مرعوب یا دست نشانده یا مجذوب جاه و مَقام بودند»(امیری، 1381: 48). براساس این تحلیل، به راحتی میتوان، مُدلی از طبقات اجتماعی عصر تاریخی ملّاحسن را ارائه و تبیین کرد. در این مُدل، طبقۀ اجتماعی اوّل، طبقۀ حاکم یا سلطنت است که قسمتی ازدورۀ قاجار تا زمان رضاشاه، را در برمیگیرد. طبقۀ دوم؛ طبقهای است که ثروت و اعتبار و مقام خودشان را ازنزدیکی به طبقۀ حاکم به دست میآورند و مشروعیّت، اعتبار، نام و آوازۀشان را مدیون این طبقه میباشند. ایلِ «حاجعلیلوها» که توسّط دولت مرکزی قاجار، انتخاب میشوند تا سرکوب سایر ایلات، عشایر و اقوامی را که به عنوان باغی و یاغی در مقابل دولت مرکزی، قد علم میکنند، بهعهده بگیرند؛ یکی از این طبقات اجتماعی است که از زمان ناصرالدّین شاه تا مظفرالدّین ولیعهد و رضاخان که در زمان کشته شدن سامخان قرهجه داغی وزیر جنگ میباشد، لقب سردار عشایر و امیر ارشد و ... به ایشان إعطا شدهاست. طبقۀ سوم، طبقهای است که در مقابل طبقۀ دوم، قرار دارند یا به عنوان شریر و یاغی و باغی و سرکش در مقابل دولت مرکزی قد علم میکنند، مانند «سیمقو=سمیتقو»، یا کسانیاند که با آگاهی و از روی روشنفکری با حکومت مرکزی سر ناسازگاری دارند، مانند مشروطهخواهان و آزادیخواهان، از جمله شیخ محمّد خیابانی و دیگران. مفهوم آگاهی ممکن در جامعهشناسی، برخلاف علوم پایه، که فقط دو سطح شناخت، یعنی تطبیق تفکّر با اشیاء و دیگری اطّلاعات واقعی زمان او را مورد توجّه قرار میدهد، مورّخ و جامعهشناس، ناگزیرند دست کم، یک عامل حد واسط، بین این دو شناخت را مورد توجّه قرار دهند. این عامل، حداکثر آگاهی ممکن طبقاتی است که مورّخ و جامعهشناس، قصد تحلیل آن را دارد. آگاهی واقعی، نتیجۀ موانع بیشماری است که عوامل گوناگون واقعیّت تجربی در سر راه تحقیق این آگاهی ممکن قرار میدهند. همانطور که برای واقعیّت اجتماعی اهمیّت دارد که تأثیر گروه اجتماعی اساسی، یعنی طبقه را در انواع گونهگون تأثیرهای بیشمار بررسی کند؛ به همان اندازه نیز، ضرورت دارد که آگاهی ممکن طبقهای را از آگاهی واقعی آن در لحظۀ معیّنی از تاریخ، جدا سازیم. گلدمن، برای توضیح مفهوم اصطلاح آگاهی ممکن، عبارت مشهوری از کتاب «خانوادۀ مقدّس» مارکس را نقل میکند. درآنجا، مارکس شرح میدهد که نیازی نیست بدانیم که فلان یا بهمان رنجبر یا همۀ رنجبران چه میاندیشند بلکه ما میخواهیم بدانیم که آگاهی طبقاتی رنجبران کدام است. تمایز عمدۀ «آگاهی واقعی» و «آگاهی ممکن»، در همین نکته نهفته است. این واقعه، بی نهایت مُهمّ است و مُنجرّ به این امر میشود که کُلّ جامعهشناسی معاصر را تا آنجا که بر مفهوم آگاهی واقعی بیش از آگاهی ممکن تکیه میکند، مورد تردید قرار دهد(گلدمن، 1369: 67- 66). یکی دیگر از موضوعات بسیار مهمّی که در این مقاله، شایستۀ طرح و بررسی است؛ مفهوم اطّلاعات قابل عبور یا قابل گذر میباشد. فروید، وجود یک رشته عناصر ساختی شوقها و کراهتهای ناشی از زندگینامههای فردی هرکس را در روحیۀ وی روشن گردانیده است. این آرزوها و بیزاریها سبب میشود که خویشتن نا آگاه فرد، در برابر پارهای از اطّلاعات، نفوذناپذیرگردد و به پارهای از اطّلاعات دیگر، معنای تغییر یافتهای بخشد(همان: 70). برهمین اساس در مرثیّهای که ملّاحسن ادیب در سوگ سامخان سروده است؛ شاهد گذر اطّلاعاتی میباشیم که ملّاحسن یا در اثر بیزاری از رضا شاه یا بر اساس آرزوها و خواستهای درونی خویش، چون مجذوب شدن در شخصیّت سام ارشد یا حال و فضای عمومی موجود جامعه قرار گرفته و به تحریف و تغییر حقایق موجود جامعه، به نفع طبقۀ فئودال و حاکم پرداخته و از این حقایق، تصویری غیرحقیقی به دست داده است. این وارونه جلوه دادن حقایق در مورد شخصیّتِ خود ملّاحسن نیز از طرف مورّخان و محقِقان ارسباران دیده میشود. به عنوان مثال، بر خلاف آنچه که در معرّفی احوال ملّاحسن، نوشتهاند که «برخی نقد و نظرها دربارۀ نظام حاکمیّت سیاسی و اجتماعی دوران پهلوی اوّل داشت ... چنان که هنگام سفرِ رضا شاه پهلوی به اهر وجود او را تحمّل نکرد، هجوی منظوم در حق او ساخت و همین موضوع آتش خشم شاه را برافروخت و دستور تبعید وی را صادرکرد»(ادیب اهری، 1385: 5). تا زمان نوشتن این مقاله، چنین هجو منظومی، به دست نیامده است؛ امّا در قصیدهای که ملّاحسن در هنگام ورود وزیر جنگ (رضا خان میرپنج=رضا شاه) سروده، خلاف این اقوال را میتوانیم مشاهده کنیم:
ازقصیدۀ مدحیّهایی که ملّاحسن درهنگام ورود رضاخان به اهر سروده، این نکته کاملاً روشن میشود که انتصاب امیر ارشد، از طرف رضاخان، به فرماندهی شمال غرب ایران، هم برای حاجعلیلوها و هم برای ملّاحسن ادیب، خوشایند و رضایتبخش بوده تا آنجا که ادیباهری را برخلاف روحیّۀ مدح گریزش برآن داشته که جمعیّت را به کف زدن و جاوید باد گفتن به رضاخان، وا دارد. این ابیات به راحتی میتواند دلیل این نکته را هم که چرا کمی بعد از تبعید ایشان از اهر «مدّتی در مشکینشهر، قاضی لشکر بود، سپس به ریاست عشایر قرهداغ منصوب گشته»(دوستی، 1373: 393) را نیز روشن کند. نکتهای که از اسناد تاریخی قابل دریافت است؛ این است که انتصاب امیر ارشد صرفاً برای سرکوب اشرار بوده است (حاجعلیلو، 1383: 64). عدّهای این انتصاب و درگیر کردن، امیر ارشد با سیمقو را دسیسهای از طرف رضاخان و مُخبرالسطنه دانستهاند و برای مثال، «اقبالی» بیان داشته که «موقعیّتهای امیر ارشد در فراری دادن رحیمخان چلبیانلو و همبستگی با تمام خانهای ایلهای معتبر ارسباران، رضاخان را به فکر فرو میبرد که مبادا نیروی امیر ارشد به استقلال رضاخان لطمه وارد کند و از طرف دیگر، مخبرالسلطنه همیشه از جلوس سام خان امیر ارشد، بدگمان بودند. سرانجام مخبرالسلطنه، امیر ارشد را به جنگ سمتقو کُرد وادار میکند که امیر ارشد در این توطئه کشته میشود»(اقبالی، 1382: 29). امّا بر اساس اسناد به جای مانده و اظهار مراتب ارادت وزیر جنگ، رضاخان، بعد از واقعۀ کُشته شدن، سام خان قرهجه داغی را ضایعهای بسیار بزرگ و غیر قابل جبران قلمداد میکند؛ معلوم میشود که رضاخان نه تنها با سردار ارشد خصومتی نداشته، بلکه سردار ارشد برای وی مُهرۀ ارزشمند و غیرقابل جایگزینی نیز بوده است(حاجعلیلو، 1383: 68). در مرثیّۀ ملّاحسن، اطّلاعات قابل عبوری ارائه شده که با آگاهی واقعی جامعه، فاصلۀ زیادی دارد. ملّاحسن ادیب در این سوگ سروده، تصویری ازجامعۀ دوران خود به دست داده که همانند مدینۀ فاضله و آرمانشهری، نه در آن مشکلی وجود دارد و نه ترس و بیم و هراس و نا امنی و ...:
امّا با مروری در تاریخ ارسباران در آن سالهای پُر تنش، خلاف گفتۀ ملّاحسن ادیب، نمایان میشود. دوستی در مقدّمۀ کتاب «حماسهها و حماسه سازان انقلاب مشروطیّت»، وضع ارسباران را در دورۀ قاجار این گونه بیان میکند: «در دورۀ قاجار، این منطقه با جمعیّتی نزدیک به بیست هزار نفر که هشتاد درصد آن را روستائیان و کمتر از ده درصد را شهرنشینان و بقیّه را ایلات تشکیل میداد، همیشه تحت سلطۀ شاهزادگان و خوانین درجۀ یک قاجار بود و خفقان و استبدادی شدید در این منطقه حاکم بوده است، فلذا به نظر نگارنده، ارسباران در عهد قاجار وضعیّتی شبیه شهر کوفه در دورۀ تسلّط بنیاُمیّه خصوصاً ابنزیاد را داشته است و همینطور است که جمعی از انقلابیّون و نخبگان ارسباران، مهاجرت ازمنطقه را بر ماندن در محیط مملّو از خفقان شاهزادگان قاجاری ترجیح داده به تبریز و تهران و ...کوچ کردهاند»(دوستی، 1385: 16-15). صدقی نیز در ارتباط با اوضاع و احوال آن سالهای ارسباران خاطر نشان میکند: «در دورۀ حکومت چهار سالۀ سران حاجعلیلو در اهر در فاصلۀ سالهای 1340-1336 ه.ق. برابر با 1297 تا 1300 شمسی، حکومت اهر و اوضاع ایالت قرهداغ چندان از ثبات و آرامش برخوردار نشد. چرا که در این مقطع ازیک سو، شاهد مقاومتها و مخالفتهای دیگر ایلات منطقه دربرابر حاجعلیلوها هستیم و از دیگر سو، دو سرکردۀ ایل حاجعلیلو با عنوان حکومت، برای گستردن قدرت نظامی خود در منطقه، اقدام به سرکوب وجنگهای گستردۀ داخلی با سایر سران ایلات منطقه کردند. به همین خاطر آنچه در این چهار سال نصیب مردم منطقه شد، شدّت یافتن نا امنیها به واسطۀ جنگهای گسترده مابین حاجعلیلوها و حاجخواجهلوها و محمدخانلوها و چلبیانلوها بود»(صدقی، 1388: 26-25). علاوه بر آنچه که در تواریخ موجود قابل استناد است، خود ملّاحسن نیز در تناقض آشکاری، وضعیّت جامعۀ آن زمان ارسباران را در قصیدهای که در مدح رضاشاه سروده، این گونه توصیف میکند:
همانگونه که گلدمن نیز باور دارد، ملّاحسن در این سوگ سروده به دنبال ارائۀ تصویری از دنیای مطلوب و آرمانی خود است، دنیایی که شبیه واقعیّت زمانۀ او نیست، ناگزیر آرزوهای خود یا گروه خود را وصف میکند. ملّاحسن، خطّۀ ارسباران را همانند بهشتی تصویر میکند که در آن، نه خوفی از أعداء وجود دارد و نه ملالی از احباب، نه گرفتای در آن وجود دارد و نه نا امنی:
امّا این آگاهیها و اطّلاعات قابل عبور با اطّلاعات واقعی موجود زمان ملّاحسن تفاوت بسیاری دارد. ملّاحسن، در شعری که در شِکوه از روزگار و بیان اوضاع در همان سالها، سروده، آورده است:
با نگاهی به این شعر میتوان انواع نابسامانیها و گرفتاریها را در خطّه و دورهای که ملّاحسن ادیب میزیسته است به وضوح مشاهده کرد تاجاییکه روحانی برجستهای چون او را واداربه ناسزاگویی و آلودن زبان به فحش و دشنام کرده است. برخلاف ادّعای ملّاحسن ادیب، در بندهای آغازین این سوگ سروده، در بندهای بعدی شعر، زمینۀ یأس و نومیدی در شعر او جلوهگر میشود. بنابر موقعیّت، او احساس میکند که تغییر و تحوّل اجتماعی- سیاسی امیدوار کنندهای در جامعه رخ نخواهد داد و سایۀ سیاه و سنگین استبداد و هرج و مرج و نا امنی بر جامعه، حکمروا خواهد بود. تصویری که ملّاحسن در این شعر از جامعه به دست میدهد، حاکی ازجامعهای استبداد زده، ناامن، متشنّج و گرفتار هرج و مرج و انواع نابسامانیهای ممکن میباشد، این بیت از سوگنامۀ ملّاحسن به درستی بازتاب دهندۀ اوضاع نابسامان اوست:
نتیجهگیری ملّاحسن، در این سوگ سروده نه تنها از وضعیّت واقعی سالهای حکومت حاجعلیلوها و سختیها، فشارها، ناامنیها، نابرابریها، فقر و فلاکتها و استبداد و بدبختیهای ناشی از فئودالیزم زمان خود که منجّر به فساد، خفقان، رنج، تباهی و درماندگی مردم شده سخنی نگفته، برای نشان دادن شکاف طبقاتی موجود در جامعۀ زمان خود نیز تلاشی نکردهاست. برخلاف گزارش ادیباهری، در این سوگ سروده؛ عزیمت سردار ارشد به جنگ، نه برای تغییر شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی واقتصادی جامعه، بلکه به دستور دولت مرکزی و برای سرکوب اشرار و یاغیان و باغیان بوده، که خود سردار نیز درنهایت بر سر این دسیسه و توطئه جان باخته است. ملّاحسن، در این سوگ سروده با ارائۀ اطّلاعات قابل گذر و با استفاده از مفهوم حداکثرآگاهی ممکن تودهها طوری عنوان میکندکه گویی، عزیمت سردارارشد، قیامی برای مقابله با استبداد و همراهی با مشروطهطلبان و آزادیخواهان بودهاست! ملّاحسن به عنوان روشنفکر درد آگاه جامعه به جای همراهی با آزادیخواهان و مشروطهطلبان و اشاره به فقر زمانه و شکاف اجتماعی و یأس و نومیدی اجتماعی طبقات فرودست جامعه، تصویری از جامعۀ زمان خود ارائه داده که گویی اهر در زمان ایشان مدینۀ فاضله و آرمانشهری بوده است. سوگ سرودۀ ملّاحسن در اوّلین سالگرد درگذشت سام خان قرهجه داغی، نشان از آن دارد که ادیب اهری، بدون در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و زمان سروده شدن اثر، بهعنوان کارگزار طبقۀ اجتماعی خویش، اقدام به ارائۀ اطّلاعات و آگاهیهایی کرده که با شرایط و حقایق موجود، همخوانی و انطباق ندارد. وی از حداکثر آگاهی ممکن جامعه، برای بیان اطّلاعات قابل گذر به نفع طبقۀ خویش سود برده تا منافع و آراء طبقۀ حاکم واربابان و فئودالهایی را که درسایۀ حمایت آنان، خود نیز به ریاست عشایر قرهداغ منصوب شده را تأمین کند.
منابع ادیباهری، ح. (1385). سبیکه المعانی للمصادر و المبانی. به کوشش جمعی از اساتید گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر، زیر نظر اسمعیل حکیمی. اهر: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر. اقبالی، ف. (1382). ایتگین خاطرهلر (خاطرههای گمشده). تبریز: انتشارات مه آذر. امیری، ش. (1381). زمینههای فکری و سیاسی موثّر بر روند تکوینی مشروطۀ اوّل. نشریۀ علوم انسانی. فرهنگ اصفهان، شمارۀ 24، صص 59-46. بایبوردی، ح. (1341). تاریخ ارسباران. تهران: بینام ناشر. ترابی، ع. (1379). جامعهشناسی هنر و ادبیّات: مثلث هنر. تبریز: انتشارات فروغ آزادی. حاجعلیلو، ج. (1383). مجموعۀ اسناد سرداران قرهداغ (مرزبانانان دژ ماد آتورپاتنا). تهران: انتشارات زرّین. حکیمی، ف. (1391). بررسی احوال، آثار و اشعار ملّاحسن ادیباهری. پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر. دادور، ا. (1386). سیری در تاریخ آموزش و پرورش شهرستان اهر. تبریز: انتشارات یاران. دوستی، ح. (1373). تاریخ و جغرافیای ارسباران. تبریز: انتشارات احرار. دوستی، ح. (1378). روزهای به یاد ماندنی ارسباران. تبریز: انتشارات یاران. دوستی، ح. (1385). حماسهها و حماسه سازان انقلاب مشروطیّت. تبریز: انتشارات یاران. روزبه، م. (1381). ادبیّات معاصر ایران (شعر). تهران: انتشارات روزگار. سردارینیا، ص. (1370). ملّانصرالدّین در تبریز. تبریز: انتشارات هادی. ستوده، ه؛ و دیگری. (1378). جامعهشناسی ادبیّات. تهران: انتشارات آوای نور. شفیعی کدکنی، م. (1386). زمینههای اجتماعی شعر فارسی. تهران: انتشارات اختران و نشر زمانه. صدقی، ن. (1388). تاریخ اجتماعی و سیاسی ارسباران (قرهداغ) در دورۀ معاصر. تبریز: انتشارات اختر. علیزاده، ن؛ و دیگری. (1390). نقد شخصیّت در آثار داستانی صادق هدایت. نشریۀ دانشکدۀ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تبریز. شمارۀ 220، صص 190-151. گلدمن، ل. (1369). نقد ساختگرای تکوینی. ترجمه: محمّد تقی غیاثی. تهران: انتشارات بزرگمهر. گلدمن، ل. (1371). جامعهشناسی ادبیّات (دفاع از جامعهشناختی رُمان). ترجمه: محمّدجعفر پوینده. تهران: انتشارات هوش و ابتکار. گلدمن، ل. (1377). جامعهشناسی ادبیّات در درآمدی بر جامعهشناسی ادبیّات. ترجمه: محمّدجعفر پوینده. تهران: انتشارات چشمه. ملّازاده، ح. (1388). اطّلاعات طبقهبندی شدۀ حوادث آذربایجان (1325-1300). تبریز: انتشارات مهد آزادی. ولک، ر. (1373). نظریۀ ادبیّات. ترجمه: ضیاء موحّد و دیگری. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. [1]. کارشناسیارشد زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر- ایران (نویسنده مسئول). E-mail: hfolor@yahoo.com 2. عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر، گروه ادبیات فارسی؛ اهر- ایران. E-mail: rsns1970@gmail.com
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادیباهری، ح. (1385). سبیکه المعانی للمصادر و المبانی. به کوشش جمعی از اساتید گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر، زیر نظر اسمعیل حکیمی. اهر: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر. اقبالی، ف. (1382). ایتگین خاطرهلر (خاطرههای گمشده). تبریز: انتشارات مه آذر. امیری، ش. (1381). زمینههای فکری و سیاسی موثّر بر روند تکوینی مشروطۀ اوّل. نشریۀ علوم انسانی. فرهنگ اصفهان، شمارۀ 24، صص 59-46. بایبوردی، ح. (1341). تاریخ ارسباران. تهران: بینام ناشر. ترابی، ع. (1379). جامعهشناسی هنر و ادبیّات: مثلث هنر. تبریز: انتشارات فروغ آزادی. حاجعلیلو، ج. (1383). مجموعۀ اسناد سرداران قرهداغ (مرزبانانان دژ ماد آتورپاتنا). تهران: انتشارات زرّین. حکیمی، ف. (1391). بررسی احوال، آثار و اشعار ملّاحسن ادیباهری. پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر. دادور، ا. (1386). سیری در تاریخ آموزش و پرورش شهرستان اهر. تبریز: انتشارات یاران. دوستی، ح. (1373). تاریخ و جغرافیای ارسباران. تبریز: انتشارات احرار. دوستی، ح. (1378). روزهای به یاد ماندنی ارسباران. تبریز: انتشارات یاران. دوستی، ح. (1385). حماسهها و حماسه سازان انقلاب مشروطیّت. تبریز: انتشارات یاران. روزبه، م. (1381). ادبیّات معاصر ایران (شعر). تهران: انتشارات روزگار. سردارینیا، ص. (1370). ملّانصرالدّین در تبریز. تبریز: انتشارات هادی. ستوده، ه؛ و دیگری. (1378). جامعهشناسی ادبیّات. تهران: انتشارات آوای نور. شفیعی کدکنی، م. (1386). زمینههای اجتماعی شعر فارسی. تهران: انتشارات اختران و نشر زمانه. صدقی، ن. (1388). تاریخ اجتماعی و سیاسی ارسباران (قرهداغ) در دورۀ معاصر. تبریز: انتشارات اختر. علیزاده، ن؛ و دیگری. (1390). نقد شخصیّت در آثار داستانی صادق هدایت. نشریۀ دانشکدۀ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تبریز. شمارۀ 220، صص 190-151. گلدمن، ل. (1369). نقد ساختگرای تکوینی. ترجمه: محمّد تقی غیاثی. تهران: انتشارات بزرگمهر. گلدمن، ل. (1371). جامعهشناسی ادبیّات (دفاع از جامعهشناختی رُمان). ترجمه: محمّدجعفر پوینده. تهران: انتشارات هوش و ابتکار. گلدمن، ل. (1377). جامعهشناسی ادبیّات در درآمدی بر جامعهشناسی ادبیّات. ترجمه: محمّدجعفر پوینده. تهران: انتشارات چشمه. ملّازاده، ح. (1388). اطّلاعات طبقهبندی شدۀ حوادث آذربایجان (1325-1300). تبریز: انتشارات مهد آزادی. ولک، ر. (1373). | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,192 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 387 |