تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,800,512 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,315 |
بررسی مقایسهای تحلیل محتوای کیفی و روش هرمنوتیک | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مطالعات جامعه شناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 5، شماره 15، مرداد 1391، صفحه 79-99 اصل مقاله (519.08 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
طهمورث شیری1؛ ندا عظیمی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، استادیار گروه علوم اجتماعی؛ تهران- ایران. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکترای تخصصی جامعهشناسی فرهنگی دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز، تهران- ایران. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله حاضر با عنوان بررسی مقایسهای تحلیل محتوای کیفی و روش هرمنوتیک تدوین شده و در آن تلاش شده است ضمن مقایسه دو روش تحلیلی فوق با همدیگر، اشتراکها و تفاوتهای آنها با همدیگر در قالبی مقایسهای مشخص و بازنمود یابد. این مقاله یک مقاله موردی- انتقادی است که با روش اسنادی انجام شده و نتایج آن نشان میدهد که این دو روش به رغم تشابه در اصل کار خود که همانا پرداختن به محتوای متن به صورت کیفی است، هم از نظر هستیشناختی، و روششناختی و هم از نظر هستیشناختی تفاوتهای معنیدار و قابل ملاحظهای با هم دارند، به گونهای که در تحلیل محتوای کیفی تلاش میشود با اتخاذ یک رویکرد تجزیهای- سازهای به استفاده از روشهای کمیگرایانه و مرحله به مرحله محتواهای آشکار و پنهان متن کشف و بازنمود یابد، اما در هرمنوتیک تلاش میشود با اتخاذ یک رویکرد کلنگر- ترکیبی و استفاده از استدلالهای گزارهپردازانه محتوای پنهان متن پیام کشف و بازنمود یابد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تحلیل محتوای کیفی؛ تحلیل هرمنوتیک؛ هستیشناسی تحلیلی؛ روششناسی تحلیلی؛ معرفتشناسی تحلیلی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بررسی مقایسهای تحلیل محتوای کیفی و روش هرمنوتیک دکتر طهمورث شیری[1] ندا عظیمی[2] تاریخ دریافت مقاله:13/4/1393 تاریخ پذیرش نهایی مقاله:1/8/1393 چکیده مقاله حاضر با عنوان بررسی مقایسهای تحلیل محتوای کیفی و روش هرمنوتیک تدوین شده و در آن تلاش شده است ضمن مقایسه دو روش تحلیلی فوق با همدیگر، اشتراکها و تفاوتهای آنها با همدیگر در قالبی مقایسهای مشخص و بازنمود یابد. این مقاله یک مقاله موردی- انتقادی است که با روش اسنادی انجام شده و نتایج آن نشان میدهد که این دو روش به رغم تشابه در اصل کار خود که همانا پرداختن به محتوای متن به صورت کیفی است، هم از نظر هستیشناختی، و روششناختی و هم از نظر هستیشناختی تفاوتهای معنیدار و قابل ملاحظهای با هم دارند، به گونهای که در تحلیل محتوای کیفی تلاش میشود با اتخاذ یک رویکرد تجزیهای- سازهای به استفاده از روشهای کمیگرایانه و مرحله به مرحله محتواهای آشکار و پنهان متن کشف و بازنمود یابد، اما در هرمنوتیک تلاش میشود با اتخاذ یک رویکرد کلنگر- ترکیبی و استفاده از استدلالهای گزارهپردازانه محتوای پنهان متن پیام کشف و بازنمود یابد. واژگان کلیدی:تحلیل محتوای کیفی، تحلیل هرمنوتیک، هستیشناسی تحلیلی، روششناسی تحلیلی، معرفتشناسی تحلیلی.
مقدمه و طرح مساله زمانیکه صحبت از روشهای یا تکنیکهای تحلیلی محتوا و هرمنوتیک میشود، ذهن هر دانش پژوهی متوجه پژوهشهای کیفی می شود و این دو روش را به مثابه ابزارهای تحلیلی در این روشها در نظر میگیرد. با این حال، در میان اندیشمندان در این خصوص اتفاق نظر وجود ندارد و برخی از آنها به مثابه روش مطالعه، برخی بعنوان ابزار، و برخی دیگر به مثابه روشهای تحلیلی یاد کردهاند. درعین حال، برخی از اندیشمندان این دو روش را مشابه و با هدف یکسان دانستهاند، و برخی دیگر تفاوتهای اساسی و ماهوی بین این دو قائلند. بنابراین، برای درک بهتر مساله، لازم است نگاهی به روش کیفی و رویکردهای حاضر انداخته و آنگاه بر هرکدام از این دو به صورت کانونی متمرکز شویم. در ارتباط با روش کیفی بعضی از مولفین همچون گال و همکاران براین باورند که روشهای مختلف کیفی وجود دارد. آنان این روشها را به چند دسته "تجربۀ زیسته، در مورد جامعه و فرهنگ، زبان و ارتباط تقسیم کرده و هر یک را دارای زیر مجموعه میدانند. این زیر مجموعهها شامل: روانشناختی، تاریخچۀ زندگی، پدیدارشناسی، مطالعات فرهنگی، پژوهش در عمل، قومنگاری، دیدگاه تعامل نمادین، تحلیل محتوای قومنگارانه و تحلیل حکایتی میباشد"(گال و همکاران، 1386: 1036). در حالی که پژوهشگر بر اساس تفکر ژرژ لاپاساد(1991) انسانشناس و مردمنگار معاصر فرانسوی معتقد است، از آنجایی که در این تقسیم کردن، بیشتر ابزارها و روشهای جمعآوری دادهها ملاک و مطرح میباشند تا روشهای مختلف کیفی، بنابراین، روش کیفی را واحد دانسته که ابزارها و تکنیکهای مختلف جمعآوری داده دارد. این ابزارها شامل: مشاهده، بررسی اسناد یا تفسیر هرمنوتیک، مصاحبههای باز، پژوهش در عمل، زندگی نامه یا مصاحبههای بالینی، پژوهش موردی و مردمنگاری است. البته در مواقعی تعدادی از پژوهشگران روش تحلیل محتوای[3] را نیز به صورت مجزا به عنوان ابزار در روش کیفی تلقی میکنند که در این زمینه نیز به باور پژوهشگر تحلیل محتوای برای دادههای تک تک ابزارها مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین، با توجه به اینکه روش پدیدارشناسی "یعنی اهمیتیکه به فهم مردم از واقعیت داده میشود که این امر بنیاد اصلی روش کیفی است."(همان). از این رو، میتوان گفت که پدیدارشناسی نیز در همۀ ابزارهای مختلف روش کیفی صادق و جاری است. تحلیل محتوا از تکنیکهای مربوط به روش اسنادی در پژوهش علوم اجتماعی میباشد. روش اسنادی به کلیه متدهایی گفته میشودکه در آنها هدف پژوهش بامطالعه، تحلیل و بررسی اسناد و متون برآورده میشود. چنانچه از نام تحلیل محتوا پیداست، این تکنیک به تحلیل و آنالیز محتوا میپردازد و میکوشد با استفاده از تحلیل دادههایی را در مورد متن استخراج کند. با این حال آنچه تحت نام تحلیل محتوا نامیده شده است، گونه خاصی از تحلیل است که با شیوههای دیگری که میکوشند یافتههایی را از متن استخراج کنند، تفاوت دارد. ازطرفی هرمنوتیک[4] یا علم تأویل، تأویلشناسی یا زَندشناس دانشی استکه به «فرایندفهم یک اثر» میپردازد و چگونگی دریافت معنا از پدیدههای گوناگون هستی اعم از گفتار، رفتار، متون نوشتاری و آثار هنری را بررسی میکند. دانش هرمنوتیک با نقد روششناسی، میکوشد تا راهی برای «فهم بهتر» پدیدهها ارائه کند؛ اگرچه گروهی از نظریهپردازان هرمنوتیک، با ایجاد و تبیین «روش» در مسیر فهم مخالفند و «فهمیدن» را یک واقعه میدانند که قابل اندازهگیری و روشمندسازی نیست. به زبان سادهتر، تأویلشناسی بدنبال یافتن پاسخی برای این پرسش استکه آیا روش و راهکاری وجود دارد تا خوانندگان یک متن و یا بینندگان یک اثرهنری، با بکارگیری آن روش، به دریافت معنای ثابت و مشخصی از آن اثر یا متن دست یابند؛ یا اینکه درک و فهم هرمخاطبی مختص اوست و با دیگری تفاوت دارد .دربرابر واژه هرمنوتیک، بیشتر از کلمه «تفسیر» و یا «تأویل» استفاده میشود، هرچند که این دو لفظ، ترجمههای مناسبی برای واژهی هرمنوتیک نیستند. هرمنوتیک، مقوله فهم و تفسیرمتن را موضوع یک شناسایی مستقل قرار میدهد؛ اما به جز اندکی از مفسران که دستی در فلسفه داشتند، کسی از آنان به ارائه تئوری فهم نپرداخت. از آنجا که دانش هرمنوتیک قرنهاست چنین هدفی را دنبال میکند، استفاده از آموزههای آن میتواند مفسران را درتدوین تئوری فهم و نظریه تفسیر متن و روششناسی تفسیر یاری رساند. هرمنوتیک همانند سایر جریانهای فکری، ادوار مختلفی را پشتسر نهاده و نحلههای گوناگونی را در دل خود پرورانده است. بیشک تعارض رویکردها و دستاوردهای برخی نحلههای هرمنوتیکی با مبانی و پیشفرضهای اندیشه اسلامی نباید سبب طرد جمیع آموزههای آن شود؛ چه بسا رهاوردهای برخی ازنحلههای هرمنوتیکی با مفروضات سنت تفسیری مسلمانان هماهنگ باشد و استفاده از آن بر قوام مباحث تفسیری بیفزاید. با توجه به تعاریفی که از هرمنوتیک ارائه شد، میتوان روش هرمنوتیکی را روشی برای فهم و تفسیر هرنوع متنی از جمله متون دینی دانست. و از آنجا که بخش عظیمی از محتوای دین از متون دینی تشکیل شده است، روش هرمنوتیکی (درصورتی که از قواعد صحیح و مقبول تشکیل شده باشد) میتواند به مفسر در فهم و تبیین صحیح متون دینیکمک شایانیکند. به همین دلیل «هرمنوتیک به مثابه یک روش تفسیرمتون از دوران کهن درحوزههای دینی مسیحیان و مسلمانان مطرح بوده است»(خسروپناه، 1381). بااین همه، در حوزهء روششناسی اندک نظریهپردازانی هستند که موفق به تحقیقاتی با روش هرمنوتیک شده و بر اساس آن نظریاتی ارایه کرده باشند و خیلیها هم معتقد بر آنند که روش هرمنوتیک به واقع همان تحلیل محتوای کیفی میباشد. بنابراین دراین مقاله تلاش میشود روشهای هرمنوتیک و تحلیل محتوا به صورت دقیق مورد بررسی قرار گیرد و ازطریق مقایسه آنها با همدیگر نقاط مشترک و تفاوتها مطرح و بازنمود یابند.
پرسشهای پژوهش
روششناسی پژوهش مقاله حاضر از نوع مروری استدلالی- انتقادی بوده که در آن از روشهای اسنادی و کتابخانهای برای جمعآوری اطلاعات و دادهها استفاده شده و آنگاه مطالب مطرح شده بر اساس یک دیدگاه انتقادی مورد بحث و نتیجهگیری قرار گرفته شده است. "در مقالههای مروری استدلالی- انتقادی که به آنها مقالههای غیرنظاممند و یا مرور روایتی نیز گفته میشود، نویسنده یا نویسندگان مساله یا پرسش(هایی) را مطرح میکنند و با یک روش کتابخانهای یا اسنادی به جستجو و کنکاش ادبیات مربوط میپردازند و آنگاه با تلفیق وجمعبندی دادهها و اطلاعات به دست آمده و استدلالهای خود به نتیجهگیری میرسند. بنابراین، دراین نوع مقاله، آنچه که مهم به نظر میآید طرح مساله، بیان حکم و رسیدن به نتایج مستدل براساس یک روش مطالعاتی نظاممند است"(میرزایی، 1390: 47).
تعریف تحلیل محتوا کیفی تحلیل محتوا از تحلیل محتوا تعاریف گوناگونی به عمل آمده که بخشی از اختلاف به تاریخچه این تکنیک و روند تکاملی آن بر میگردد و بخشی دیگر از آن مربوط به تفاوت درحوزه گسترده این تکنیک است. در اینجا فقط به چند مورد آن اشاره میکنیم از جمله: برلسون از پیشگامان تحلیل محتوا، این تکنیک را «پژوهشی برای توصیف عینی، سیستماتیک و کمی محتوای آشکار پیام» معرفی میکند(1959: 18؛ به نقل از کریپندورف، 1378: 26). وبر(1991) نیز در رابطه با تحلیل محتوا میگوید «روش تحقیقی است برای گرفتن نتایج معتبر و قابل تکرار از دادههای استخراج شده از متن». کرینجر(1973) نیز آن را روش مطالعه وتحلیل ارتباطات به شیوهای قاعدهمند، عینی وکمی به منظور بخش متغیرها میداند. با این حال، از بیشتر تحلیلهای محتوا برای مشخص کردن تاکید یا فراوانی انواع مختلف پدیدههای ارتباطی استفاده میشود، نه برای پی بردن به مفاهیم مهم نظری(به نقل از اکبری، 1392). هولستی نیز تحلیل محتوا را فنی برای یافتن نتایج (پژوهش) از طریق تعیین عینی و منتظم ویژگیهای شخصی پیامها میداند. او معتقد است که این تعریف سه معیار را به هم پیوند میدهد: اینکه روش تحلیل محتوا باید عینی و منتظم باشد و اگر قرار است از بازیافت اطلاعات، فهرستبندی یا اقدامات مشابه متمایز شود، باید پشتوانه نظری داشته باشد. هولستی در تعریف خود به کمی کردن اشاره نمیکند، چرا که معتقد است قائل شدن تمایز شدید میان کیفی و کمی برای مستثنی کردن، نه بررسی های معین، همچون نمونههای تحلیل منتظم اسنادی، یا فقط برای افزایش یا کاهش اعتبار روش تحلیلمحتوا، امری غیرمجاز است. همچنین اینتعریف شرط محدودکردن روش تحلیلمحتوا را به توصیف ویژگیهای آشکار پیامها میپذیرد. هرچند تنها ویژگیهای آشکار متن را میتوان رمزگذاریکرد، ولی استخراج دوباره معانی پنهان پیامها مجاز است، اگرچه باید این استنباطها با مدارک مستقل تایید شود(هولستی، 1373: 38). هیژمن هشت نوع تحلیل محتوا را شناساییکرده و توضیح داده استکه عبارتنداز: تحلیل معانی بیان، تحلیل اسطوره و روایت، تحلیلگفتمان، تحلیل ساختاری یا نشانهشناختی، تحلیلتفسیری، تحلیل محاوره، تحلیل انتقادی و تحلیل نرماتیو.
تحلیل محتوای کیفی اواسط قرن بیستم ایراداتی به تحلیلهای سطحی بدون در نظر گرفتن محتوای پنهان تحلیل وارد شد. از این زمان بودکه رویکردهای کیفی در تحلیل محتوا گسترش یافتند. تحلیل محتوای کیفی، یکی از روشهای تحقیق است که برای تحلیل دادههای متنی، کاربردی فراوان دارد. از دیگر مواردی که میتوان در آنها از این روش سود جست، مردمنگاری، نظریه بنیادی، پدیدارشناسی و تحقیقات تاریخی است. تحلیل محتوای کیفی، تمرکز بر مشخصات زبان به منزله وسیله ارتباطی برای به دست آوردن معنا و محتوای متن دارد(باروس[5]، 1997). به طور اساسی تقلیل متن به اعداد در تحلیل محتوای کمی، به دلیل از دست دادن اطلاعات ترکیبی ومعنا، اغلب مورد انتقاد قرار گرفته است. تحلیل محتوایکیفی درجایی که تحلیل کمی به محدودیتهایی میرسد، نمود مییابد. بنابراین تحلیل محتوایکیفی را میتوان روش تحقیقی برای تفسیر ذهنی محتوایی دادههای متنی از طریق فرایندهای طبقهبندی نظاممند، کدبندی و تمسازی یا طراحی الگوهای شناخته شده دانست. همچنین یکی از ویژگیهای بنیادین پژوهشهای کیفی نظریهپردازی به جای آزمون است. با تحلیل کیفی میتوان یک رویکرد تجربی، روششناسانه و کنترل شده مرحله به مرحله را با رعایت عناصر مورد مطالعه در نظر گرفت. این تعاریف بیان میکند که تحلیل محتوای کیفی به محققان اجازه میدهد اصالت و حقیقت دادهها را به گونه ذهنی، ولی با روش علمی تفسیر کنند. عینیت نتایج به وسیله وجود یک فرایند کدبندی نظاممند تضمین میشود. تحلیل محتوایکیفی به فراسویی ازکلمات یا محتوای عینی متون میرود و تمها یا الگوهایی را که آشکار یا پنهان هستند به صورت محتوای آشکار میآزماید. بنابراین یکی ازموضوعات درخور توجه در تحلیل محتوایکیفی، تصمیمگیری درباره این موضوع است که آیا تحلیل برمحتوای پنهان تاکید میکند یا آشکار؛ زیرا محتوایآشکار و محتوای پنهان درتحلیل محتوای کیفی را به منزله روشی انعطافپذیر، به ویژه برای دادههای متنی در نظر بگیرند(ایمان و دیگری، 1390). یک تمایز عمده بین محتوای آشکار و معنی پنهان آنها وجود دارد: محتواهای آشکار آنچه را که نویسنده یا گوینده به صورت واضح نوشته یا گفتهاند، توصیف میکنند؛ درحالی که معنی پنهان آن چیزی را توصیف میکند که نویسنده یا گوینده میخواهد بگوید یا بنویسد. به صورت طبیعی، تحلیل محتوا فقط میتواند درمورد محتوای آشکار بکار رود. یعنی واژهها، جملهها، یا خود متنها و نه درباره معنیهای آنها.
کاربردهای تحلیل محتوای کیفی امروزه تحلیل محتوا کاربردهای زیادی در حوزهها و علوم گوناگون از جمله مطالعههای رسانههای در علوم اجتماعی و ارتباطات، ادبیات، قومنگاری روانشناسی، مسایل جنسیتی و جنسی، جامعهشناسی و علوم سیاسی یافته است. علاوه بر اینها، تحلیل محتوا رابطه تنگاتنگی با روانشناسی و جامعهشناسی زبان و نیز توسعه هوش مصنوعی دارد. برسلون(1952) کاربرد تحلیل محتوا را در زمینه "آشکارسازی تفاوتهای بینالمللی، کشف وضعیت، تبلیغات، شناسایی تنشها، توصیف پاسخهای نگرشی و رفتاری با ارتباطات و تعیین حالت روانی یا هیجانی افراد یا گروهها"محتمل میداند. اوله هالستی(1965) پانزده کاربرد تحلیل محتوا را در سه مقوله اساسی گروهبندی میکند: - استنباط دربارهی پیشایندهای یک ارتباط؛ - توصیف و استنباط درباره ویژگیهای یک ارتباط؛ - استنباط درباره اثرهای یک ارتباط.
رویههای تحلیل محتوای کیفی 1. طبقهبندی استقرایی تحلیل محتوای کمی کلاسیک، جوابی برای سوالاتی مثل طبقهبندی از کجا میآید و چگونه تعریف شده و توسعه داده میشود، به همراه داشت. اما در رویکرد کمی باید در نظر داشت که توسعه جنبههای تفسیری طبقهها تاحد امکان به دادهها نزدیک باشند. بنابراین درتحلیلهای محتوای کمی طبقهبندیهای استقرایی نمایش داده شده است. ایده اصلی این فرایند عبارت ازفرموله کردن معیار و ملاک تعریف میباشدکه از بین زمینههای نظری و سوالات تحقیق ناشی میشود. بر اساس این معیار بر روی دادهها کار شده و طبقهبندیها به صورت تجربی مرحله به مرحله استنتاج میشود. به وسیله بازخورد مطالب، در این طبقات تجدید نظر شده و سرانجام به طبقهبندیهای اصلی کاهش پیدا کرده و برای قابلیت اطمینان تست میشوند و در نهایت اگر سوال تحقیق جنبههای کمی را لحاظ کرده باشد (مثل تکرارپذیری طبقات کدگذاری شده) میتوان تحلیل را انجام داد.
2. طبقهبندی استنتاجی (قیاسی) طبقهبندی استنتاجی (قیاسی) با پیشفرموله کردن استفاده میشود. جنبههای نظری تحلیل با متن مرتبط میشود. براساس تقسیمبندی که میرینگ[6](2000) از روشهای تحلیل محتوا ارائه کرده است، تحلیل محتوا به سه شکل، تحلیل محتوا کمی، تحلیل محتوایکیفی قیاسی وتحلیل محتوایکیفی استقرایی قابل انجام است(رضایی و دیگران: 93):
مراحل تحلیل محتوای کیفی - در تحلیل محتوای کیفی فرضیه وجود ندارد، بلکه پیشفرضهای ذهنی پژوهشگر منجر به طرح پرسشهای تحقیق میشود. - تحلیل محتوای کیفی عموماً با مرور گسترده منابع شروع نمیشود. علت این امر این است که اولاً مرور منابع به پژوهشگر اطلاعات و دیدگاههایی میدهد که میتواند در نحوه کار او، انجام تحقیق و جمعآوری و تحلیل اطلاعات تاثیر داشته باشد. ثانیاً ممکن است باعث شود پژوهشگر شرکت کنندگان در تحقیق را به سمتی سوق دهد که طی مرور منابع به آن پی برده است. از این رو بهتر است در تحقیقات کیفی، مرور منابع به بعد از مرحله تحلیل دادهها موکول شود. زیرا هدف پژوهشگر از انجام آن، ایجاد زمینهای برای تحقیق فعلی، با استفاده از آن به عنوان چارچوب مفهومی، یا تاثیر و رد یافتهها نیست، بلکه نشان دادن تناسب بین یافتهها و دانستههای قبلی به خوانندگان تحقیق است(حاج باقری و همکاران، 1386). علاوه بر موارد فوق مراحل زیر نیز در تحلیل محتوای کیفی مد نظر قرار دارد: - تعریف واحد تحلیل: بر اساس نظر کریپندورف(2004)، پژوهشگر باید واحدهای تحلیل را اعم از کلمه، جمله، پاراگراف، مقاله، خبر و ... تعریف کند. - کاهش دادهها: منظور از این مرحله، حذف متون همانند و کنار گذاشتن موارد تکراری است. - استفاده از نظام مقولهبندی: لازم است پژوهشگر با استفاده از دو روش استقرایی و قیاسی به توسعه نظام مقولهبندی خود بپردازند؛ چرا که هسته اصلی در تحلیل محتوای کیفی، ایجاد مقولات و طبقات است. براساس نظر کریپندورف(2004)، مقولات یا طبقات باید جامع، فراگیر و مانعهالجمع باشند؛ به این معنا که هیچ دادهای بین دو طبقه یا در بیش ازیک طبقه قرار گیرد. مقولات یا طبقات میتوانند شامل مجموعهای زیر مقوله یا زیرطبقه با سطوح متفاوت به صورت انتزاعی باشند. - اصلاح نظام مقولهبندی بر اساس دادهها: پس از تعیین مقولات بر اساس دادههای تحقیق، پژوهشگر باید نظام مقولهبندی را اصلاح و در صورت نیاز، برخی مقولات را حذف و تعداد دیگری اضافه کند. - ارائه گزارش از دادههای کیفی: در مرحله پایانی، با توجه به دادههای موجود، باید گزارشی تهیه و ارائه شود. دراین زمینه لازم است محتوای مقولات توصیف شوند. درصورت نیاز، میتوان از شمارش و فراوانی مقولات و نیز از دیگر مطالعات کیفی استفاده کرد(ریدرز[7]، 2007). همچنین پژوهشگرانکیفی با ارائه تفاسیر خود به ارائه مطالبی تحلیلی درباره متون میپردازند. تفاسیر در تحلیل محتوای کیفی بخشی از مراحل تحقیق است، درحالیکه تحلیلکمی، تفاسیر اغلب روند تحلیل را همراهی میکنند(جنیس[8] و جانکوسکی[9]، 2002). در تحلیل محتوای کیفی، پژوهشگر باید حضور معنای پنهان را تفسیر کند و این امر تا حدی برای کدگذار دشوار باشد. زیرا برای این کار نیاز به آشنایی متن اشیا دارد و درصورتی که فرد اصطلاحات خاص آشنایی نداشته باشد، ممکن است معانی ضمنی را از دست بدهد.
رویکردهای تحلیل محتوای کیفی بر اساس نظریه شییه و شانون میتوان رهیافتهای موجود در زمینه تحلیل محتوا را به سه دسته تقسیم کردکه عبارتاند از: 1. تحلیل محتوای عرفی و قراردادی[10]، 2. تحلیل محتوای جهتدار[11]، 3. تحلیل محتوای تلخیصی یا تجمعی[12]. با این همه در مجموع میتوان گفت که همه رویکردهای تحلیل محتوای کیفی از یک فرایند مشابه پیروی میکنند که هفت مرحله را در بر میگیرد: 1. تنظیم کردن پرسشهای تحقیقی که باید پاسخ داده شوند؛ 2. برگزیدن نمونه مورد نظر که باید تحلیل شود؛ 3. مشخص کردن رویکرد تحلیل محتوایی که باید اعمال شود؛ 4. طرحریزی کردن فرایند رمزگذاری؛ 5. اجرا کردن فرایند رمزگذاری؛ 6. تعیین اعتبار و پایایی؛ 7. تحلیل کردن نتایج حاصل از فرایند رمزگذاری.
1. تحلیل محتوای عرفی تحلیلمحتوای عرفی معمولاً درطرحی مطالعاتی بکار میرودکه اهداف آن شرح یک پدیده است. این نوع طرح، اغلب هنگامی مناسب است که نظریههای موجود یا ادبیات درباره پدیده مورد مطالعه محدود باشد. در این حالت پژوهشگران از به کار گرفتن مقولههای پیش پنداشته میپرهیزند و در عوض ترتیبی میدهندکه مقولهها از دادهها ناشی شوند. دراین حالت، محققان خودشان را بر امواج دادهها شناور میکنند تا شناختی بدیع برایشان حاصل شود. بنابراین از طریق استقرا، مقولهها از دادهها ظهور مییابند. این حالت را مایرینگ مقوله استقرایی نامیده است. اطلاعات جمعآوریشده ازطریق مصاحبه و ازطریق تداعی معنا تحلیل میشوند و نظریههای از پیش موجود جایگاهی ندارند. در این حالت، تحلیل دادهها با خواندن آنها به صورت مکرر آغاز میشوند تا درکی کامل درباره آنها به دست آید. محقق بر اساس ادراک و فهم خود از متن مورد مطالعه، نوشتن تحلیل اولیه را آغاز میکند و این کار را ادامه میدهد تا پیش زمینههایی برای ظهور رمزها آغاز شود. این عمل اغلب موجب میشود که طرحریزی رمزها از متن ظهور یابد و سپس بر اساس شباهتها و تفاوتهایشان مقولهبندی میشوند.
2. تحلیل محتوای جهتدار گاه نظریه یا تحقیقاتی قبل درباره یک پدیده مطرحاند که کامل نیستند یا به توصیفهای بیشتری نیازمندند. در این حالت محقق کیفی، روش تحلیل محتوا با رویکرد جهتدار بر میگزیند. این روش را معمولاً بر اساس روش قیاسی متکی بر نظریه طبقهبندی میکنند که تمایزات آن با دیگر روشها بر اساس نقش نظریه در آنهاست. هدف تحلیل محتوای جهتدار معتبر ساختن و گسترش دادن مفهومی چارچوب نظریه و یا خود نظریه است. نظریه از پیش موجود میتواند به تمرکز بر پرسشهای پیشین تحقیق کمک کند. این امر پیشبینیهایی را درباره متغیرهای مورد نظر یا درباره ارتباط بین متغیرها فراهم میکند. این موضوع میتواند به تعیین طرح رمزگذاری اولیه و ارتباط بین رمزها کمک میکند، که نشان دهنده مقولهبندی به شیوه قیاسی است. تحلیل محتوا با رویکرد جهتدار نسبت به دیگر روشهای تحلیل محتوا از فرایند ساختارمندتری برخوردار است.
3. تحلیل محتوای تلخیصی مطالعهای که از روش تحلیل محتوای تلخیصی استفاده میکند با شناسایی و کمی کردن کلمات یا مضامین ویژه موجود در متن، با هدف فهم چگونگی کاربرد این کلمات یا محتوای آنها در متن آغاز میشود. این کمیتسازی نه تنها تلاشی برای فهم معنای کلمات است، بیشتر از آن، کشف کاربرد این کلمات در متن است. تحلیل کردن برای نمود یک کلمه یا مضمون ویژه در متن، نشانی از تحلیل محتوای واضح و مشخص است. اگر تحلیل در همین حد بارز ایستد، تحلیلی کمی به شمار میآید که تمرکز آن بر روی شمار فراوانی مضمون یا واژگان ویژه است. تحلیل محتوای کیفی با رویکرد تلخیصی میتواند به آن سوی شمارش که همان تحلیل محتوای پنهان و نهفته موجود در کلمات است، نیز برود. تحلیل محتوای پنهان به فرایند تفسیر محتوا مربوط میشود. در این تحلیل، تمرکز بر روی کشف معانی اصولی واژه یا مضامین آن است پژوهشگران از این نوع تحلیل محتوا درمطالعات تحلیلی انواع مقالات موجود درمجلات علمی و همچنین کتابهای مرجع استفاده میکنند.
تعریف هرمنوتیک "هرمنوتیک" در اصل مشتق از نام "رمس" خداى یونان باستان است. هرمس، الهه مرزها و واسطه بین خدایان و مردمان، خالق سخن و تفسیر کننده خواستههاى خدایان براى مردمان بوده است. به همین مناسبت، هرمنوتیک، در لغت به معناى "وابسته به تفسیر" است و در اصطلاح شامل مجموعه بحثهایى است که در باره "تفسیر متن" و فهم آن مطرح مىشود. در دایرهالمعارف کلمبیا[13] هرمنوتیک[14] نظریه و عملِ تفسیر بیان شده است(هرمنوتیک، 2004). در برگردان واژه به زبان فارسی، هرمنوتیک به معنای تفسیر، برداشت و تأویل[15] ترجمه شده است که تأویل، ترجمه دقیقتری است و به معانی نهفته در پسِ هر چیز نظر دارد(بیرو، 1370). جان مارتین کلادنیوس هرمنوتیک را هنر دستیابی به فهم کامل و تام عبارات گفتاری و نوشتاری میدانست. فردریک آگوست وُلف، هرمنوتیک را «علم به قواعدی که به کمک آن معنای نشانهها درک میشود» تعریف میکند. شلایرماخر به هرمنوتیک به مثابه «هنر فهمیدن» مینگریست. بابنر هرمنوتیک را به «دکترین فهم» تعریف کرد چیزی شبیه هرمنوتیک هایدگر و گادامر، که به هرمنوتیک فلسفی مشهور است. هرمنوتیک به معناى تأویل و تفسیر ترجمه شده است که تأویل، ترجمه دقیق ترى است و به معناى نهفته در پس هر چیزى نظر دارد. در تفاوت میان تفسیر و تأویل بعضی گفتهاند تفسیر بیانی مفهومی است، در حالی که تأویل بیانی معنایی است که با ورود به دنیای درون به دست میآید. با توجه به تعاریفی که از هرمنوتیک ارائه شد، میتوان روش هرمنوتیکی را روشی برای فهم و تفسیر هر نوع متنی از جمله متون دینی دانست. و از آنجا که بخش عظیمی از محتوای دین از متون دینی تشکیل شده است، روش هرمنوتیکی (درصورتی که از قواعد صحیح و مقبول تشکیل شده باشد) میتواند به مفسر در فهم و تبیین صحیح متون دینی کمک شایانی کند. به همین دلیل هرمنوتیک به مثابه یک روش تفسیر متون از دوران کهن در حوزههای دینی مسیحیان مطرح بوده است.
هرمنوتیک به عنوان مبانی معرفتشناختی یا روششناختی علوم انسانی هرمنوتیک شلایر ماخر، هرچند به نوع خاصی از متن محدود نمیشود اما متنمدار است. هرمنوتیک دیلتای هر نوع فرآورده فرهنگی، یعنی تمام قلمرو علوم انسانی را در بر میگرفت. او نظریه هرمنوتیکی را به عنوان معرفتشناسی و روششناسی فهم در علوم انسانی بسط داد. در زمینه معرفتشناسی، دیلتای سعی کرد که با الهام از الگوی نقد عقل محض کانت، به نقد عقل تاریخی بپردازد و پژوهشی استعلایی در شرایط امکان شناخت تاریخی به عمل آورد. در زمینه روششناسی، تلاش دیلتای معطوف بود به متون زبانی بعنوان مورد یا مصداق خاصی برای استفاده از روش فهم در مقابل روش تبیین که به علوم طبیعی اختصاص دارد.
قلمرو و گرایشهای هرمنوتیک هرمنوتیک را عموماً به معنای علم تفسیر یا تاویل متن دانستهاند. به بیان دیگر هرمنوتیک با فهم متن سروکار دارد و قلمرو آن نوشتار و گاه گفتار است. هرچند نوشتار و گفتار در محدوده علم هرمنوتیک قرار دارد، اما دایره این علم وسیع است و شامل تفسیر و تاویل کنشها، رویدادها، نشانهها، و حتی خواب و رویا هم میشود. دیلتای قلمرو هرمنوتیک را مربوط به متن، سخن، زندگی انسان، ایماها و اشارات، اعمال، زندگی خود و دیگری، نقاشی نهادها، جوامع و حوادث گذشته میداند. اگر در ابتدا هرمنوتیک در حوزه الهیات و تفسیر کتاب مقدس قرار داشت و سپس وارد حوزه ادبیات شد، امروزه رشتههای مختلف علوم انسانی را در بر گرفته است. گستردگی و وسعت هرمنوتیک موجب شده تا نتوان نظریهای واحد در مورد آن ارائه و آن را در یک فهرست کلی محدود ساخت. از آنجا که در هرمنوتیک تفسیر و تبیین امور مختلف مطرح است که فهمهای متعدد را ملزم میسازد، لذا نمیتوان یک روش خاص تفسیری را هرمنوتیک دانست(نصری، 1390: 101). گرایشهای عمده هرمنوتیک در سیر تاریخی هرمنوتیک، برخی از محققان آن را به سه گرایش عمده تقسیم کردهاند: 1. هرمنوتیک خاص: در این قسم هرمنوتیک، به تفسیر متون مختلف توجه شده است، هر یک از شاخههای مختلف علوم، مانند ادبیات، فلسفه، حقوق و کتب مقدس، متنی تلقی شده که نیاز به تفسیر دارند و برای تفسیر هر یک از متون این رشته نیز باید قواعد خاص به خود را مطرح کرد. نخستین نویسندگان هرمنوتیک طرفدار هرمنوتیک خاص بودند و هر چند معتقد بودند که برخی از اصول و قواعد برای تفسیر متون مختلف، عام است اما هر علمی قواعد تفسیری خاص خود را دارد. 2. هرمنوتیک عام: در این قسم از هرمنوتیک، متون مختلف از روشهای واحد تفسیری پیروی میکنند. به بیان دیگر قواعد فهم و تفسیر عام هستند و بر هر متنی حاکماند. شلایر ماخر، دیلتای و هرش از طرفداران این نوع هرمنوتیک هستند. 3. هرمنوتیک فلسفی: این قسم هرمنوتیک، به تفکر در اصل پدیده فهم توجه دارد تا اصول و قواعد تفسیر فهم. به بیان دیگر به نحوه شکلگیری فهم و عوامل موثر در آن یا چگونگی رخداد فهم میپردازد. از نظر هایدیگر و گادامر باید به جای روش فهم به ماهیت فهم توجه کرد. هرمنوتیک فلسفی عموماً به همه معارف بشری توجه دارد. زیرا از مبانی فهم و شرایط وجودی آنها سخن میگوید. راه هرمنوتیک فلسفی از هرمنوتیک عام و خاص جدا است. زیرا اهدافی را دنبال میکند که مورد توجه اصحاب گذشته هرمنوتیک نبوده است. در واقع گرایشهای فوق را میتوان به دو قسم کلی تقسیم کرد: الف) گرایشیکه از روش تفسیر متن (به معنای عام) سخن میگوید و طرفداران آن در این اندیشهاند تا به رمز گشایی از متن بپردازند. چنان که پل ریکور در تعریف آن چنان میگوید: هرمنوتیک؛ فعالیتی فکری است مبتنی بر رمز گشایی در معنای ظاهری و آشکار ساختن سطح دلالت ضمنی در دلالتهای تحتالفظی. ب) گرایشی که بیشتر به هستیشناسی فهم توجه دارد تا روش فهم متن. از جهت دیگر گرایشهای موجود در هرمنوتیک را به دو قسم تقسیم کردهاند: 1. عینیگراها 2. تاریخگراها عینیگراها بر این اعتقادند که باید به فهم دقیق و درست متون نائل شد. یعنی به فهم متون، مستقل از ارزشهای زمانی خاص دست یافت. به زعم اینان مفسر میتواند به حذف همه پیشداوریها و تحریفاتی بپردازد که سنت و شرایط تاریخی و فرهنگی بر وی تحمیل میکند. در حالی که تاریخگرایان تاریخمندی را از اصول بنیادین فهم متون میدانند و آدمی را نیز اسیرشرایط ناشی ازسنت و پیشفرضها و انتظارات وی از متون به شمار میآورند. تاریخگرایان بر عینیگرایان این انتقاد را مطرح میسازند که بر اساس چه ملاکی میتوان تفسیری را بر تفسیری دیگر ترجیح داد. ترجیح یک تفسیر بر تفسیر دیگر نیاز به بررسی شواهد و مدارکی دارد که از عهده بسیاری از افراد خارج است. در مقابل عینیگرایان بر تاریخگرایان این انتقاد وارد میکنند که اگر فاصله میان گذشته و زمان حال بسیار باشد فهم هیچ متنی امکانپذیر نیست. نگاه تاریخگرایان ما را به نسبیت میکشاند چرا که بر اساس نگرش آنها مدرکی برای صدق وجود ندارد(نصری، 1390: 103).
نظریههای سهگانه فهم اصحاب هرمنوتیک و نظریهپردازان ادبی در بحث از فهم متن سه نظریه را مطرح کردهاند: الف) متن محوری ب) مولف محوری ج) مفسر محوری
متن محوری برخی نظریهپردازان ادبی معتقدند که فقط باید به خود اثر پرداخت. قصد مولف و خوانش خواننده برای آنها ملاک فهم نیست. «ما در حال حاضر نه درباره خواستگاهها تفحص میکنیم و نه درباره نتایج، بلکه به خود اثر تا آنجا که میتوان آن را فینفسه پیکرهای از معنا قلمداد کرد میپردازیم، نه کیفیات ذهن مولف و نه تاثیرات یک شعر برذهن خواننده، هیچ یک را نباید با کیفیت اخلاقی معناییکه خود شعر بیان میکند لحاظ کرد»(بلزی، 1379: 33). مخالفان نظریه متن محوری این اشکال را مطرح کردهاندکه متن دارای معنای واحدی نیست، بلکه بالقوه از معنای گوناگون برخوردار است. به عبارت دیگر متن در مقابل تفسیرهای دیگر گشوده است نه آنکه دارای معنای ثابت و معین باشد.
مولف محوری برخی از نظریهپردازان ادبی و اصحاب هرمنوتیک ازنظریه مولف محوری یا قصد مولف دفاع کردهاند. به زعم آنها در مطالعه یک متن، باید به بررسی دیدگاه مولف پرداخت. یعنی اینکه مراد وی از بیان مطالب خود چه بوده است. جهانبینی و روانشناسی مولف و شرایط تاریخی و اجتماعی زمانه وی به مفسر یاری میرساند تا قصد مولف را شناسایی کند.
مفسر محوری سومین نظریه در فهم متن، نظریه مفسر یا خواننده محوری است. طرفداران این نظریه به خوانش خواننده اهمیت میدهند. یعنی آنچه را که یک خواننده یا مفسر از متن در مییابد همان را باید ملاک فهم تلقی کرد. خواننده میتواند یک سلسه معانی را به متن ببخشد. در متن معانب بالقوهای نهفته است که خواننده میتواند آنها را فعلیت ببخشد. البته کسانی که این نظریه را مطرح کردهاند برای خوانش خواننده محدودیتهایی هم قائل شدهاند(نصری، 1390: 134).
مراحل تحلیل و روششناسی هرمنوتیک روش هرمنوتیک، واکنشی بود به جریانی که پیش از آن در علوم انسانی متداول شده بود. پس از رنسانس، پیشرفت فزاینده علوم طبیعی مانند زیستشناسی، طبیعیات، فیزیک، زمینشناسی و جانورشناسی، مکتبی جدید به نام پوزیتیویسم[16] یا مثبتگرایی را شکل بخشید که مدعی بود، علوم انسانی و اجتماعی نیز باید از داستانپردازیها و کلیگوییهای ذهنی دست کشیده تا همچون علوم طبیعی با تکیه بر روش آزمون و تجربه، به علمی همانگونه عینی، آزمونپذیر و تبیینپذیر دست یابد. دیلتای به استناد روش هرمنوتیک اعتقاد داشتکه به جهت تفاوت ریشهای و محتوایی علوم انسانی و اجتماعی با فیزیک و طبیعیات، آنها باید روشهای متفاوتی را که هر یک خاص خودشان است، دنبال کنند. دیلتای تفاوت این علوم را از چند جنبه میدانست. نخست محتوا و معرفتشناسی علوم، جهان طبیعت مستقل از اراده و معرفت ما انسانها وجود دارد، در حالی که جهان انسانی تابع اراده ماست. به بیان دیگر، دنیای طبیعی از بیرون قواعدش را برانسان تحمیل میکند، درحالی که دنیای اجتماعی توسط اراده انسان ساخته میشود. دانشهای طبیعی نوعی ضرورت و موجبیت دارند، ولی علوم انسانی بیشتر احتمالی و شرطی هستند که از اختیار و اراده انسان ناشی میشوند. علوم طبیعی با ماده بیجان یا جانوران و گیاهان سر وکار دارند، درحالی که در علوم انسانی ما انسانهایی را که پیشبینیناپذیر و صاحب اراده، اختیار، آزادی، آگاهی و انگیزه هستند، مورد بررسی و تحقیق قرار میدهیم. برای شناخت دنیای پیرامون تنها اندیشه کافی نیست، بلکه کلیه قوای احساسی باید به خدمت گرفته شوند، زیرا موضوع علوم انسانی و اجتماعی با علوم طبیعی متفاوت است. در علوم انسانی و اجتماعی، موضوع پژوهش، انسان است که "خود"، پژوهشگر نیز هست. به عبارتی، هم فاعل و هم مفعولِ پژوهش، انسان است و از این روی محقق میتواند چه عملی و چه ذهنی، خود را به جای موضوع پژوهش بگذارد و بدین طریق خود را مورد مطالعه قرار دهد و هر آنچه تأویل میکند، به عنوان نظریاتی استخراج کند. روششناسان هرمنوتیک بر این عقیدهاند که به سبب تمایز موضوع پژوهش، باید بین روشهای به کار رفته در علوم طبیعی با علوم انسانی و اجتماعی فرق قایل شد. تفاوت دوم علوم انسانی با علوم طبیعی به روش آنها بر میگردد: شناخت دانش طبیعی با تجربه بیرونی و عینیگرایی مقدور است، ولی دانش انسانی با دروننگری و گذاشتن محقق به جای انسانی که مورد مطالعه قرار میگیرد تا نیت و انگیزه درونی او را حدس بزند، تحقق پیدا میکند. به بیان دیگر، ما طبیعت را تبیین میکنیم، ولی انسان را میفهمیم. در تفهم فرو رفتن در روحیات و احساسات درونی مدنظر است، در حالی که تبیین، علّی است و با امور عینی سر و کار دارد، ولی علوم طبیعی عینیتِ تفهمناپذیر است. روششناسان هرمنوتیک اعتقاد دارند که شناخت پدیدههای انسانی جز با در نظر گرفتن زمینه، متن، محیط و زمانی که آن پدیدهها در آن شکل گرفتهاند، مقدور نیست. هر جزء از هر پدیدههای اجتماعی و انسانی باید با در نظر گرفتن شرایط، زمان، بافت و زمینهای که از آن برخاستهاند، تأویل گردد. در این راه باید به بعد تاریخی هر پدیده توجه شود، به طوری که توالی پدیدهها، نوعی پیوستار را از گذشته تا زمان مطالعه نشان میدهد. از طرفی دیگر، نیات، انگیزهها و خواستهای شکل دهنده پدیدههای انسانی و اجتماعی باید به وسیله قرار دادن محقق به جای فاعلی که در موردش تحقیق میکنیم، صورت پذیرد. از آن طریق، محقق به تأویلی که موجب شکلگیری رفتارها یا پدیدههای انسانی شده دست خواهد یافت(همان).
برخی انتقادات به روششناسی هرمنوتیک با تمامی اینها، روششناسی هرمنوتیک، همچون هر روشی دیگر، دارای محدودیتها و نواقصی است که از ماهیتش بر میخیزد که برخی از مهمترین آنها به قرار ذیلاند:
- آزمونناپذیری اولاً استناد به همدلی و گذاشتن خود به جای دیگری، هرگز ملاک مشخصی تعیین نمیکند تا بتوان دریافت که کدام محقق به آن حد فرضی نایل شده است، از این روی روش هرمنوتیک از سنجشی با ملاکهای آزمونپذیر دور میماند.
- افراط در درونگرایی و نگاه کیفی توجه بیش از اندازه به کیفیتگرایی و درونگرایی، آن را از تکرارپذیری و قابلیت بررسی توسط دیگران دور میسازد. امروزه حتی پدیده هایی را که با علم ریاضی قابل سنجش نباشند، از طریق آمار و دادههای کمّی و احتمالی آن، محک میزنند، ولی روش هرمنوتیک، سوژهها را هرچه بیشتر از سنجشهای کمّی دور میسازد.
- تناقضاتی غیرقابل حل در روش هرمنوتیک توصیه میشود، که محقق میبایست ارزشهای انسانها را برای تفهم رفتارشان بررسی کند، ولی باید ارزشهای خود را کنار بگذارد. آن چگونه مقدور است، وقتی که محقق برای تفهم معنای رفتار کنشگران، باید از یک طرف خود را به جای او بگذارد و ازطرف دیگر از ارزشهای خود خالی شود، در حالی که بنا به ادعای اصحاب هرمنوتیک، بخش بزرگی از تأویلهای ما در حوزه معانی نا آگاه ذهنی ماست، که به آگاهی نمیرسد، ولی در تأویل ما تعیین کنندهاند و همانهایند که تکثر تأویل را مقدور میسازند. به بیان دیگر، محقق برای ذوب افقها میبایست خود را به جای کنشگرانی که موضوع تحقیقاند بگذارد و از طرف دیگر فارغ از اندیشههای ارزشی خود باشد و این تناقضگویی آشکاری را میرساند، چرا که بنا بر ادعای طرفداران هرمنوتیک، آنچه را که درک میکنیم، فارغ از مفاهیم پیشین ناخود آگاهی ما نیست. در چنین شرایطی محقق هر بار که در صدد برآید تا خود را از ارزشها تهی سازد، تنها خود را از ارزشهای حوزه آگاهی خلاص میسازد و طبقهبندیهای ارزشی ذهنی او در حوزه نا آگاه همچنان در درک و تأویلاش در تحقیق دخیل خواهند بود.
عدم آشنایی با علوم مثبت و طبیعی و روشهای شان با شناختی مکفی از روششناسی علوم مثبت و علوم انسانی و اجتماعی درخواهیم یافت، آنچه موجب شده تا روششناسان هرمنوتیک، موضوع و روشتحقیق را درعلوم اجتماعی ازعلوم طبیعی مجزا و متمایز بدانند، از عدم شناختشان از علوم اجتماعی ناشی نمیشد، بلکه آنها از موضوعها و روشهای بکار بسته شده در علم فیزیک و علوم طبیعی آگاه نبودند، و از آن، دورنما یا برداشتی تخصصی نداشتند. تعاریف بکار بسته شده در تحقیقها و نظریات علم فیزیک نیز همچون علوم انسانی، از انتزاعهایی ناشی میشوند که عینی نیستند. در علم فیزیک، چگالی، جرم، فضا- زمان (فضای چهار بعدی)، جاذبه عمومی (با وزن اشتباه نشود) و مفاهیمی امثال اینها، صرفاً تعاریفی انتزاعی هستند که از دوبارهسازی تعاریف عینی شکل گرفتهاند و مشاهدات و آزمونها، تنها به ارزیابی و سنجش تعاریف انتزاعی فوق میپردازند، و این دقیقاً همان کاری است که علوم اجتماعی انجام میدهد و به تعریف و استخراج مفاهیمی انتزاعی از مشاهدات مستقیم و عینی اقدام میورزد. مشاهدات و آزمونها نیز به سنجش همین تعاریف انتزاعی میپردازند. بنابراین باید اذعانکرد، برخلاف عقیده روششناسان هرمنوتیک، در بسیاری ازموارد، موضوعها و تعاریفیکه در تحقیقهای علوم اجتماعی و علوم طبیعی بکار بسته شده و مورد ارزیابی قرارمیگیرند، یکسان و مشابه هستند. از این رو، دلیلی وجود ندارد که روشهای علمی بکار گرفته شده از آنها، ماهیتاً متفاوت باشند.
شباهتها و تفاوتهای تحلیلهای محتوای کیفی و هرمنوتیک وقتی صحبت از روشهای تحلیل محتوا و هرمنوتیک میشود، ذهن هر دانش پژوهیای متوجه روشهای تحلیلی در پژوهشهای کیفی میشود به گونهای که در آنها تلاش میشود محتوای واقعی پیام کشف و بازنمود یابد. در نگاه اول، این دو روش گاهی یکسان و گاهی با اندک تفاوت مشابه باهم به حساب میآیند. اما به رغم وجود شباهت در ذات این دو روش، آنها تفاوتهای قابل ملاحظهای هم از نظر هستیشناختی، هم از نظر روششناختی و هم از نظر معرفتشناختی با هم دارند. همانگونه که جدول شماره 1 نشان میدهد، هم روش تحلیلی محتوا و هم هرمنوتیک ازنظر هستیشناختی تلاش میکنند معنی نهفته در پس متن را بررسی نمایند و اصولاً برای بررسی محتوای پیام ساخته پرداخته شدهاند. از نظر روششناختی، هر دو روش به عنوان روشهای تحلیلی پژوهشهای کیفی در نظر گرفته میشوند و سعی میکنند با استفاده از رویکردهای تفسیر محتوای پیام را مشخص و بازنمود نمایند تا به معنای نهفته در پس متن دست یابند.
اما، همانگونهکه از جدول شماره 2 بر میآید، روشهای تحلیلی محتوای کیفی و هرمنوتیک به رغم اشتراکها در اصول کلی، دارای تفاوتهای قابل ملاحظهای هم از نظر هستیشناختی، هم از نظر روششناختی، و هم از نظر معرفتشناختی با هم دارند. در حوزه هستیشناختی، در روش تحلیلی محتوا تلاش میشود متن با توجه به بیان مفهومی و تعریف عملیاتیای که از مفهومهای نهفته در متن میشود بررسی شود و معنای نهفته درپس هر متن مشخص شود؛ بنابراین، دراین روش فهم متن و محتوای متن مدنظر هست، اما پژوهشگر مفهومهای خود را از قبل مشخص میکند و پس از شاخصسازی و مقولهبندی متن بر اساس مفهومهای مورد نظر به معنای نهفته در متن میرسد.
اما، در هرمنوتیک توجه به کل متن و معنای نهفته در پس آن ملاک است و بنابراین تلاش میشود با توجه به انگارههای ذهنی مفسر یا تولید کننده متن محتوای کل متن مشخص و تفسیر گردد. اما، بیشترین تفاوت بین روشهای تحلیل محتوای کیفی و هرمنوتیک به حوزه روششناسی بر میگردد. در این حوزه، به راحتی میتوان این دو روش را از هم متشخص کرد: الف) هرمنوتیک با اتخاذ یک رویکرد کلنگر به کل متن توجه میکند و تلاش میکند معنای نهفته در کل متن، رخداد، پدیده، خواب یا هر امری را کشف نماید و بدین سان به اصل و شیرازه واقعیت راه یابد، اما تحلیل محتوای کیفی برای این منظور رویکرد تجزیهای را اختیار میکند و با شکستن متن به واحدهای تحلیلیای نظیر واژه، جمله، پاراگراف، خبر و غیره به محتوای متن دست یابد؛ ب) روش هرمنوتیک مبتنی بر نظریه معینی نیست، اما پژوهشگر یا تفسیرگر مبتنی بر بافت، مفسر و گوینده مفهومهای نظری را صورتبندی میکند و بر آن اساس واقعیت را پیگیری میکند. اما تحلیل محتوای کیفی با توجه به نظریه یا نظریههای زیربنایی چهارچوب نظریای را صورت بندی میکند و مفهومهای تجربهای را از این طریق ساخته و پرداخته میکند و بر آن اساس به واقعیت میرسد؛ ج) اصل اساسی هرمنوتیک دروننگری است و تحلیلگر تلاش میکند خود را در قالب گوینده و در بافت قرار دهد تا واقعیت را حس کند، اما تحلیل محتوای کیفی با اتخاذ روش عینینگرانه واحدهای تحلیل را مدنظر قرار میدهد و بعنوان یک تحلیلگر بیرونی عمل میکند و بنابراین در روش هرمنوتیک بررسی با ملاکهای عینی امکانپذیر نیست ومتن در بافت و با توجه به زمینه (مولف، متن، و مفسر) تفسیر میشود، ولی در روش تحلیل محتوای کیفی ملاک عینی وجود دارد و متن با توجه به شاخصهای تجربی تعیین شده تفسیر میشود؛ د) در روش هرمنوتیک به کیفیت پیام توجه خاصی میشود و مفسرتلاش میکند تاحد ممکن از روشهای سنجش کمی اجتناب نماید، اما در روش تحلیل محتوای کیفی تاکید زیادی بر تبدیل پیام به کمیت میشود و تلاش میگردد با توجه به روشهای کمیای نظیر فراوانی، شدت، و قدرت به محتوای متن پرداخته شود؛ و) در روش هرمنوتیک تفسیر مبتنی بر ذهنیتهای موجود و استدلال است و بنابراین گزارهپردازی از اهمیت قابل ملاحظهای برخوردار است، اما در محتوای کیفی تفسیر عینی و مبتنی بر کدبندی، طبقهبندی و مضمونسازی و در نهایت ساخت الگو است؛ و بنابراین در هر هرمنوتیک تناقضهای زیاد و غیرقابل حلی با ملاکهای عینی وجود دارد و با توجه به دخالت ارزشهای ذهنی مفسر یا پژوهشگر همواره اختلاف نظر زیادی میان مفسران گوناگون به چشم میخورد، اما در تحلیل محتوای کیفی تلاش میشود ارزشهای ذهنی پژوهشگر در پرانتز قرار گیرد و تناقضها با توجه به ملاکهای عینی و شاخصهای تعریف شده حل و فصل گردد؛ ه) به طور کلی روش هرمنوتیک از نظر روششناسی با علوم مثبت و طبیعی بیگانه است و عینیت و کمیت در آن راهی ندارد، اما در روش تحلیل محتوا علوم مثبت و طبیعی در قالبهای شاخصهای عینی و کمیگرایانه دخیل در امورند و بنابراین پشتیبانی میشوند. به طور کلی از نظر معرفتشناسی، آنچه که در هرمنوتیک ادعا میشود این استکه محتوای پیام به همان صورتی که مدنظر بوده کشف و بازنمود میشود، اما هیچ قاعده روشن و عینیای نمیتواند این ادعا را تاییدکند، اما درتحلیل محتوای کیفی تاحد زیادی به محتوای آشکار پیام و تاحدکمی به محتوای پنهان پیام توجه میشود و معمولاً ادعا بر اساس قاعدهمندی، عینیت و شاخصهای کمی تعیین شده صورت میگیرد.
نتیجهگیری همانگونه که در بحث راجع به شباهتها و تفاوتهای تحلیلهای محتوای کیفی و هرمنوتیک و نیز مباحث مربوط به هر دو مبحث مشخص شده، هردو روش به رغم اینکه تلاش میکنند به محتوای پیام یا متن بپردازد، اما هر دو تفاوتهای قابل ملاحظه و معنیداری هم از نظر علت وجودی و شناختی که به بار میآورند و هم از نظر روششناسی با هم دارند. تحلیل محتوای کیفی تلاش میکند با استفاده از روشهای کمیگرایانه توصیف عینی از متن نوشتاری ارائه میدهد و تا حد ممکن محتوای پنهان پیام را از طریق تفسیرهای عینی خود به صورت مرحله به مرحله کشف و بازنمود نماید و در این راستا متن از طریق فرآیند طبقهبندی نظاممند، کدبندی و مضمونسازی بررسی میشود و در نهایت الگویی به دست میآید که بر اساس آن محتوای پنهان پیام از محتوای آشکار آن شناسایی و بازنمود مییابد. بنابراین، در تحلیل محتوای کیفی، پژوهشگر پا را به فراسوی واژهها یا محتوای عینی متون میگذارد و سعی میکند مضمونها یا الگوهای آشکار و پنهان در متن را به صورت عینی و با ملاکهای عینی کشف و توصیف نماید. بنابراین، واحد تحلیل در تحلیل محتوای کیفی متنهای نوشتاری اعم از واژه، جمله، پاراگراف، مقاله، خبر و غیره است و معمولاً تحلیل محتوا مبتنی بر یک ملاک تجربی صورت میگیرد. اما، تحلیل هرمنوتیک تلاش میکند با اتخاذ یک رویکرد کلنگر- ترکیبی و استدلالهای گزارهپردازانه محتوای پنهان پیام را کشف و بازنمود نماید و در نتیجه به اصل یا شیرازه پیام دست یابد، اما باید توجه داشت که قلمرو مطالعاتی هرمنوتیک علاوه بر متنهای نوشتاری، به سخن، زندگی انسان، ایماها و اشارهها، اعمال، زندگی خود و دیگری، نقاشیها، نهادها، رخدادها و حوادث و حتی خواب و رویا نیز مرتبط میشود و درآن فرض براین استکه برای شناخت واقعیت و نیل به عصاره آن فقط اندیشه یا واحدهای عینیکافی نیست، بلکه تمام قوههای احساسی باید به خدمت گرفته شوند تا واقعیت با تمام وجود حس و برداشت شود.
منابع ادیب حاجباقری، م؛ و همکاران. (1386). روشهای تحقیق کیفی. انتشارات بشری. اکبری، ا. (1392). مقدمهای بر تحلیل محتوا، جزوه درسی دانشگاه آزاد اسلامی. http://ahmadakbari180.persianblog.ir/post/103 ایمان، م، ت؛ و دیگری. (1390). تحلیل محتوای کیفی. نشریه پژوهش. سال سوم، شماره دوم، صص 44-15. بلزی، ک. (1379). عمل نقد. ترجمه: ع، مخبر. تهران: نشر قصه. بیرو، آ. (1370). فرهنگ علوم اجتماعی. ترجمه: ب، ساروخانی. تهران: کیهان. خسرو پناه، ع، ا. (1381). زیرساختهای قرائتپذیرانگاری دین. قبسات. شماره 23، بهار. رضائی، ع؛ و دیگران. (1393). تحلیل محتوای کیفی نظریه ارتباطگرایی و ارائه الگوی مفهومی طراحی زیستبومهای یادگیری. مجله علمی پژوهشی یادگیری الکترونیکی (مدیا). دوره 5، شماره 1، صص 45-33. کریپندورف، ک. (1378). تحلیل محتوا. ترجمه: ه، نایبی. تهران: انتشارات روش. گال مردیت، و، ا؛ و دیگری. (1386). روشهای تحقیق کمی و کیفی در علوم تربیتی و روانشناسی. جلد دوم. مترجمان: ا، ر، نصر و دیگران. تهران: انتشارات سمت با همکاری دانشگاه شهید بهشتی. میرزایی، خ. (1390). شیوه عملی مقاله نویسی. تهران: جامعهشناسان. نصری، ع. (1390). راز متن: فلسفه و دین، نقد ادبی، هرمنوتیک. تهران: سروش. هولستی، ا. (1373). تحلیل محتوا در علوم اجتماعی و انسانی. ترجمه: ن، سالارزاده امیری. تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی. Barrosso, J. (1997). "Social Support and Long- term survivors of Aids". Western Journal of Nursing Research. vol 19, oct, P.p. 554-582. Berleson, B. (1952). Content Analysis in Communication Research. Glencoe, Illinois, The Free press. Hermeneutics. (2004). The Columbia Encyclopedia, Sixth Edition. Columbia University Press، New York. Jensen, K. B. & W. Jankowski. N. (2002). A Handbook of Qualitative Meth odologies for mass communication research: Routledge. Krippendorff, Klaus, H. (2004). Content Analysis: an Introduction toits methodology. Th-ousand Oaks, Calif: Sage Publications, Inc. Mayring, Philipp. (2000). "Qualitative Content Analysis". Forum: qualitative socialresea-rch. (1-2). Art 20. P.p. 1-11. Rader, s. (2007). Qnalitative Methods of Data Analysis: swiss- Federal Institute of Technology. Zurich. Weber, R. P. (1991). Basic Content Analysis.Newbury Park, CA: Sage Publications.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادیب حاجباقری، م؛ و همکاران. (1386). روشهای تحقیق کیفی. انتشارات بشری. اکبری، ا. (1392). مقدمهای بر تحلیل محتوا، جزوه درسی دانشگاه آزاد اسلامی. http://ahmadakbari180.persianblog.ir/post/103 ایمان، م، ت؛ و دیگری. (1390). تحلیل محتوای کیفی. نشریه پژوهش. سال سوم، شماره دوم، صص 44-15. بلزی، ک. (1379). عمل نقد. ترجمه: ع، مخبر. تهران: نشر قصه. بیرو، آ. (1370). فرهنگ علوم اجتماعی. ترجمه: ب، ساروخانی. تهران: کیهان. خسرو پناه، ع، ا. (1381). زیرساختهای قرائتپذیرانگاری دین. قبسات. شماره 23، بهار. رضائی، ع؛ و دیگران. (1393). تحلیل محتوای کیفی نظریه ارتباطگرایی و ارائه الگوی مفهومی طراحی زیستبومهای یادگیری. مجله علمی پژوهشی یادگیری الکترونیکی (مدیا). دوره 5، شماره 1، صص 45-33. کریپندورف، ک. (1378). تحلیل محتوا. ترجمه: ه، نایبی. تهران: انتشارات روش. گال مردیت، و، ا؛ و دیگری. (1386). روشهای تحقیق کمی و کیفی در علوم تربیتی و روانشناسی. جلد دوم. مترجمان: ا، ر، نصر و دیگران. تهران: انتشارات سمت با همکاری دانشگاه شهید بهشتی. میرزایی، خ. (1390). شیوه عملی مقاله نویسی. تهران: جامعهشناسان. نصری، ع. (1390). راز متن: فلسفه و دین، نقد ادبی، هرمنوتیک. تهران: سروش. هولستی، ا. (1373). تحلیل محتوا در علوم اجتماعی و انسانی. ترجمه: ن، سالارزاده امیری. تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی. Barrosso, J. (1997). "Social Support and Long- term survivors of Aids". Western Journal of Nursing Research. vol 19, oct, P.p. 554-582. Berleson, B. (1952). Content Analysis in Communication Research. Glencoe, Illinois, The Free press. Hermeneutics. (2004). The Columbia Encyclopedia, Sixth Edition. Columbia University Press، New York. Jensen, K. B. & W. Jankowski. N. (2002). A Handbook of Qualitative Meth odologies for mass communication research: Routledge. Krippendorff, Klaus, H. (2004). Content Analysis: an Introduction toits methodology. Th-ousand Oaks, Calif: Sage Publications, Inc. Mayring, Philipp. (2000). "Qualitative Content Analysis". Forum: qualitative socialresea-rch. (1-2). Art 20. P.p. 1-11. Rader, s. (2007). Qnalitative Methods of Data Analysis: swiss- Federal Institute of Technology. Zurich. Weber, R. P. (1991). Basic Content Analysis.Newbury Park, CA: Sage Publications.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 16,610 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 7,342 |