تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,800,504 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,310 |
اخوانالمسلمین و النهضه: عقاید مشابه مسیر متفاوت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فصلنامه تخصصی علوم سیاسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 10، شماره 29، بهمن 1393، صفحه 7-28 اصل مقاله (618.13 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سیدعبدالامیر نبوی1؛ حسین ابراهیم نیا* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری روابط بینالملل، پژوهشگر میهمان عضو گروه مصر و شمال آفریقا مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شمالآفریقا در آخرین روزهای سال 2010 وقایعی را پشت سر نهاد که هر یک نیز برای خود توضیح و تفسیری طولانی در بردارد دو کشور آغازگر این تحولات تونس و مصر اکنون نیز با بحرانهایی متفاوت روبرو میباشند در مصر دولت اخوانالمسلمین سقوط کرده و عملاً این گروه توسط نظامیان در آستانه حذف از سپهر عمومی قرارگرفته است؛ در تونس النهضه در حال چانهزنی سیاسی با دیگر گروههای سیاسی این کشور است و باتجربهای که از سرنوشت اخوان در مصر اندوخت سعی کرد با انعطاف از بازی سیاست در این کشور حذف نشود؛ حال نیز با این پرسش مواجه میشویم که چرا دو گروه اخوانالمسلمین و النهضه با اساس تفکرات ایدئولوژی مشابه مسیر متفاوتی پیمودند؟ که یکی از سپهر سیاسی حذف و دیگری همچنان به چانهزنی سیاسی مشغول است. آنچه که به نظر میرسد بافت اجتماعی دو کشور با چهار نیروی اثرگذار روبرو هست که عبارتاند از: مردم (جوانان)، ارتش، گروههای سیاسی به حاشیه راندهشده و درنهایت عوامل تأثیرگذار خارجی بر سپهر عمومی؛ همچنین نکته متفاوت در این دو کشور عملکرد یکی برای الگوسازی (اخوان مصر) و دیگر پیروی از الگوی (النهضه تونس) هست که نباید ازنظر دور داشت؛ لذا پژوهش تلاش دارد بافهم علمکرد سیاسی و اجتماعی از گروههای اسلامی به بحث بپردازد که سبب میشود تمایزات و تغییرات گروههای اسلامی با ایدئولوژی مشابه را بهتر تحلیل و توضیح داد. به همین جهت با گردآوری دادههای لازم، توصیف، تجزیه، تحلیل و استنباط روابط دادههای مزبور پرداخته تا میزان اثرگذاری متغیر مستقل بر وابسته را موردسنجش قرار دهد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اخوانالمسلمین؛ النهضه؛ ارتش؛ احزاب سیاسی؛ مصر؛ تونس | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه گویا خاورمیانه و بحرانهای پیش روی آن انتهایی ندارد؛ و سپهر سیاسی این کشورهای عرب منطقه شمال آفریقا همچنان در تلاطم، سیال است. زمانی که در اواخر سال 2010 میلیونها نفر در سرتاسر جهان عرب در اعتراض به حاکمان زمان خود به خیابانها آمدند، جهان شاهد آن بود که آنان شعار نان، عدالت، عزت و آزادی سر میدهند. به همین جهت در ابتدا این احساس ایجاد شد که در رأس قرار گرفتن النهضه و اخوان المسلمین در تونس و مصر که از پیشینه سیاسی مبارزه برخوردارند، متعهد به حفظ ارزشهای مردمی میباشند و این توانایی در آنان هست که مشکلات گذشته را کاهش دهند؛ لیکن حمایتهایی که پس از تحولات توسط مردم و دیگر بازیگران سیاسی جامعه مانند حمایت ارتش در تونس بر این اطمینان عمومی و احتمال موفقیت احزاب النهضه و اخوانالمسلمین افزود؛ اما شکلگیری چنین امیدی در سپهر عمومی جامعه تونس و مصر با آنچه درصحنه عملی و واقعی صورت گرفت همخوانی نداشت. حال این پرسش مطرح هست که چرا اخوانالمسلمین از سپهر عمومی قدرت حذف گردید ولی النهضه همچنان درصحنه سیاسی این کشور در حال چانهزنی سیاسی هست؟ بهگونهای که در آستانه چهارساله شدن انقلاب یاس در تونس گروههای سیاسی بدون دخالت ارتش در حال به نتیجه رسیدن هستند. آنچه درصحنه سیاسی دو کشور به نظر میرسد بافت اجتماعی دو کشور در سطوحی از یکدیگر کاملاً متفاوت هست؛ که بر متغیرهای عملکرد دو حزب النهضه و اخوانالمسلمین تأثیرگذار بوده است؛ در همین چارچوب با نظر به شکاف اجتماعی که در سپهر متکثر این جوامع رخداده است به بررسی مروری تحولات وقوع پیوسته و پردازش مقایسهای دو کشور میپردازیم؛ همچنین در این ارزیابی با پرداختن به بازیگران اصلی دو جامعه تونس و مصر که در چهار سطح مردم، گروههای سیاسی، ارتش و عوامل تأثیرگذار خارجی طبقهبندی و قابلبررسی هستند؛ به تفاوت عملکردی هریک از این سطوح در این کشورها اشاره نموده که سبب شدهاند تونس و مصر دو مسیر متفاوت از یکدیگر را طی نمایند؛ درواقع یک جامعه به سمت بازتولید اقتدارگرایی حرکت نموده و دیگری به سمت تکثر فزاینده قدم برداشته است.
1. مبانی نظری نزاع امروزی در جوامع عرب منطقه هرروز بیشتر این کشورها را به فضایی مبهم و مهآلود سوق میدهد لیکن با بررسی آسیب شناسانه عملکرد نخبگان پس از تحولات جهان عرب میتوان به پاسخ دستیافت که چرا جوامع عرب همچنان در یک وضعیت سیال قرار دارند. مهمترین تمایز سیاسی این کشورها نه صورت حکومت بلکه از اندازه حکومتشان مایه میگیرد؛ تفاوت میان حکومتهایی که سیاستشان مبتنی بر توافق، اشتراکات اجتماعی، مشروعیت، سازمان، کارایی و استواری هستند و آن حکومتهایی که چنین کیفیتهایی را ندارند (هانتینگتون،1382: 5)؛ لذا حکومتهای عرب خاورمیانه چه قبل و پسازآن نهتنها این پارامترها را نداشته بلکه ساختارهای موجود بهشدت، پویایی تحولات مردمی در جهان عرب را دچار محدودیت و آسیب نمود؛ بنابراین آسیبشناسی تحولات از این حیث دارای اهمیت هست که دو کشور تونس و مصر با دو مسیر مجزا روبرو ساخت و نخبگان سیاسی این کشورها زمانی میتوانند اعلام پیروز نهایی نمایند که بر ساختارهای دیرپای سیاسی، امنیتی، فرهنگی داخلی و خارجی غلبه یابند. طبعاً نخستین گام جهت آسیبشناسی، شناخت بُعد درونی تعارضات و شکافهای جامعه است و در دومین گام شناخت بُعد برونی تحمیل ساختارهای متصلب خارجی هست؛ بنابراین این دو گام در کشور تونس و مصر به چهار سطح تقسیم میشود که عبارتاند از: مردم، گروههای سیاسی، ارتش و عوامل خارجی. لیکن در نخستین گام یعنی شناخت بُعد درونی تعارضات و شکافهای جامعه باید در درجه اول به این توضیح پرداخته شود که نیروهای اجتماعی در خلأ و به شکل اتفاقی در ساخت درونی اجتماعی جوامع شکل نمیگیرند، بلکه مبتنی ارزشهایی هستند که برساخته و پرداخته فرهنگ، فرهنگ سیاسی[1]، تربیت، فرایند جامعهپذیری سیاسی، تبادل فرهنگی و تجربههای شخصی است(قوام،136:1385)؛ لذا علایق گوناگون درون ساخت جامعه به شکل معمول حول شکافهای اجتماعی شکل و صورتبندی میشوند(بشیریه،99:1388). بنابراین عملاً شکاف اجتماعی سبب تقسیم و قطببندی سپهر جامعه و تکوین گروهبندیها حول قطبهایی که سازمان سیاسی مییابند میشوند. اما نکتهای که باید در بررسی شکاف اجتماعی موردتوجه قرارداد در نظر گرفتن متغیر تنوعات تمدنی- تاریخی، فرهنگی و اجتماعی میان جوامع متفاوت هست. در کنار آن باید به متغیر زمان هم توجه نمود. به این تعبیر که نحوه صورتبندی شکافهای اجتماعی برحسب عوامل گوناگون از جامعهای به جامعه دیگر و از زمانی به زمان دیگر در درون یک محیط جغرافیایی تغییر مینماید(همان،99). بر همین اساس سپهر عمومی جامعه تونس و مصر از بُعد درونی صورتبندی شکاف به دو قسم تقسیم میشوند و دو مسیر متفاوت را طی مینمایند؛ لذا در تونس با شکاف اجتماعی فزاینده متکثر شده روبرو هستیم که به دلیل تکثرگرایی[2] لجامگسیخته، گروههای سیاسی به توافقی دست نمییابند؛ ولی مصر با شکاف اجتماعی مواجه هست که در حال بازتولید اقتدار است چراکه هریک از قطببندیها به دلیل اولویت قرار دادن منافع قطبی شده خود منافع عمومی جامعه را به فراموشی سپرده و به بازتولید اقتدار میپردازند(هانتینگتون،17:1382). اما در مصر بازتولید اقتدار به دلیل فعالیت کنشگران اجتماعی با مشکلات اساسی روبرو هست. بنابراین تفاوت در صورتبندی شکافهای اجتماعی در جامعه مصر با تونس سبب شده است سیاست و حکومت در این دو کشور تفاوت بسیاری نماید؛ لیکن نکته مشترک دو کشور تنها تنوع متکثر و پیچیدگی صورتبندیهای گروههای سیاسی هست که پس از دوران حکومتهای بنعلی و حسنیمبارک در این کشورها ایجادشده است(نش و اسکات، ج1، 252:1388). بنابراین در دومین گام جهت آسیبشناسی باید به شناخت بُعد بیرونی تحمیل ساختارهای خارجی (منطقهای وفرا منطقهای) پرداخت. چراکه در تحولات اجتماعی ایجادشده در جوامع عرب کنشگران اجتماعی سازمان سیاسی یافته ولی این توانایی را نیافتند که به دلیل ساختارهای خارجی که یکی از دلایل آن هست به نهادسازی سیاسی بپردازند، درواقع ساختارهای متصلب خارجی منطقهای و برون منطقهای به دلیل ذات محافظهکارانه فعالیت کنشگران اجتماعی و همچنین نخبگان کارگزار داخلی را با چالش و محدودیت بازی روبرو میسازند. بنابراین این ساختارها از نوع منطقهای و فرامنطقهای محدودیت زیادی برای کارگزاران داخلی ایجاد مینمایند که مهمترین نمونه در مورد خاورمیانه مسئله امنیت انرژی[3] هست که بازی کنشگران درونی را با محدودیتهای ساختاری روبرو مینماید؛ دومین مسئله ثبات سیاسی کشورهای محافظهکار عرب هست که سعی دارند با یک بازی درون منطقهای کشورهای عرب منطقه را که با تحول روبرو شدهاند را با چالش درونی مواجه نمایند. درواقع کشورهای عرب با ساختار سنتی در هراس از تحولات به وقوع پیوسته برنامه متوقف یا منحرف نمودن مسیر تحولات در تونس و مصر دنبال مینمایند(دهشیار،1392). بنابراین این ساختار متصلب درون منطقهای قدرت تلاش دارد با تشدید تنشهای فرقهای، تشدید اختلاف میان گروههای سیاسی، احتمال جنگ داخلی و ... مانع تغییرات ساختاری توسط کارگزاران جدید پس از تحولات عرب شود و به نظر میرسد که این ساختار با گروههای وابسته به خود از خلأ قدرت و ایجاد ناامنی و تداوم بیثباتی در سطوح مختلف حداکثر بهرهبرداری را مینماید(Gregory,2011:F.A). لذا پس از پرداختن به دو گام کلی مدنظر پژوهش در این مرحله به شکل کلی و مختصر دو کشور موردبحث را پردازش نموده تا تصویری جامع از آنها بهدستآمده که تحلیل موضوع دقیقتر شود.
2. بررسی اخوان المسلمین و النهضه در مصر و تونس الف. آغاز تحولات از کشور تونس[4] تونس، کشوری در شمال آفریقا و جنوب دریای مدیترانه است؛ که از غرب با الجزایر و از شرق و جنوب با لیبی هممرز است. این کشور که در حوزه تعریف ژئوپلیتیکی[5] خاورمیانه قرار میگیرد، از سال 1881 به مدت 75 سال (بر اساس پیمان باردو) تحتالحمایه فرانسه قرار گرفت، در سال ۱۹۵۶ (بر اساس پیمان پاریس) از فرانسه استقلال پیدا کرد و حبیب بورقیبه اولین رئیسجمهور تونس شد. این کشور دارای جمعیت 873،835،10 نفری هست که ازلحاظ شاخصهای انسانی در منطقه خاورمیانه شمال آفریقا رتبه بالایی دارد؛ به لحاظ سطح سواد بر اساس آمار یونیسف در کشور تونس 98% از مردان و 96% از زنان بین سنین 24-14 به تحصیل مشغول میباشند؛ و رشد ثبتنام در مدارس ابتدایی به 98.2% میرسد، این آمار حاکی از نظام آموزشی قوی این کشور دارد.[6] همچنین در مورد سطح دسترسی به امکانات ارتباطی بر اساس گزارش (ATI -ITU) 39.1% مردم کشور تونس در سال 13-2012 کاربر اینترنت بودهاند، بنابراین جمعیتی که در کشور تونس کاربر اینترنت میباشند بیش از یکچهارم جمعیت این کشور را در برمیگیرد؛ که ازلحاظ آمار تعداد استفادهکنندگان بر اساس آمارهای جهانی در سال 13_2012 به 4,196,564 کاربر اینترنت که از این تعداد 3,328,300 نفر کاربر شبکه اجتماعی فیسبوک بودهاند[7]؛ همچنین این کشور در حال حاضر با جمعیت873،835،10 تقریباً دارای11,290,000 خط ارتباطی تلفن همراه است؛ لذا آمار نشان از رشد بالای این کشور در عرصه توسعه ارتباطات دارد. از منظر شاخصهای اقتصادی اجتماعی، باید اذعان کرد که پیشرفتهای فراوانی داشته است(ابراهیم نیا88:1391). بهطوریکه 95% جمعیت به آب آشامیدنی و برق دسترسی دارند. برنامه توسعه از سال 2000 سبب رشد طبقه متوسط را در این کشور شد بهطوریکه اکنون نزدیک به 75% جمعیت در طبقه متوسط قرار میگیرد. ارتش تونس برعکس ارتش مصر بسیار کوچک هست و دارای سه نیروی دریایی، هوایی و زمینی با تعداد حدود 45 هزار نفر هست؛ در دوران بن علی نیروهای امنیتی تعدادشان از ارتش بیشتر بود به شکلی که از هر 85 نفر تونسی یک نفر جزء نیروهای امنیتی بود. همچنین باید متذکر شد که تونس از زمان استقلال در سال 1956 تا دسامبر 2010 وقوع انقلاب یاس، فقط دو رئیسجمهور داشته است. حکومت حبیب بورقیبه که پس از 33 سال توسط کودتای یک افسر عالیرتبه نظامی به نام زینالعابدین بن علی در سال 1987 سرنگون شد؛ و بن علی که در 17 دسامبر 2010، جوانی به نام محمد بوعزیزی[8] در شهر دورافتاده سیدی بوزید[9] (270 کیلومتری جنوب غرب پایتخت)، در اعتراض به مصادره گاری سبزیجات که تنها منبع درآمدش بود، درملأعام دست به خودسوزی زد و خودسوزی وی بهمثابه جرقهای بود که آتش به بنیان دیکتاتوری بنعلی زد. از همان روز تظاهرات در این شهر حاشیهای آغاز شد و بهتدریج به سایر شهرها و درنهایت به پایتخت رسید (Freedom House,2010). درنتیجه، در 14 ژانویه 2011، اعتراضات با شدت بیشتری ادامه یافت و بنعلی مجبور شد پس از 23 سال حکمرانی، از تونس بگریزد(الجزیره نت،2011). نخستین انتخابات پارلمانی تونس با حضور 90 درصد از رأیدهندگان در روز 23 اکتبر برگزار شد. دراین انتخابات که برای تعیین نمایندگان مجلس ملی مؤسسان برگزار شد حزب اسلامگرای «النهضه» موفق شد از مجموع 217 کرسی مجلس مؤسسان 89 کرسی و به عبارتی، 41.47 درصد آرا را به خود اختصاص دهد. بدین ترتیب پس از انقلاب نیز منصف المرزوقی از حزب کنگره برای جمهوری رئیسجمهور تونس و حماد الجبالی از النهضه نخستین نخستوزیر شد؛ اما در پی بحران داخلی ازجمله ترورهای سیاسی وی نیز استعفا داد و علی العریض جانشین وی شد(ابراهیم نیا89:1391).در حال حاضر وی نیز بر اساس توافق (طرح گفتگوی ملی) میان گروههای سیاسی استعفا داده و پس از چندین دور مذاکرات فشرده میان سران احزاب سیاسی این کشور «مهدی جمعه» وزیر صنایع بهعنوان نخستوزیر[10] دولت جدید تعیین شد(واحد مرکزی خبر،آذر92). درواقع او بهعنوان نخستوزیری تکنوکرات، زمینههای دو انتخابات مهم انتخابات مجلس تونس و ریاست جمهوری را فراهم مینمود.
ب. مصر[11] ادامه مسیر تونس مِصر کشوری در شمال خاوری قاره آفریقا است و شبهجزیره سینا هم که در قاره آسیا قرارگرفته بخشی از قلمرو این کشور است. مصر در جنوب دریای مدیترانه و غرب دریای سرخ قرار داشته و از غرب با لیبی، از جنوب با سودان و از سوی شبهجزیره سینا با اسرائیل و نوار غزه در فلسطین مرز زمینی دارد.اکثر جمعیت بیش از 84,550,000 میلیون نفری آن در کنار رود نیل زندگی میکنند. کرانههای رود نیل منطقهای است که ۴۰ هزار کیلومترمربع یعنی حدود 25/1 (یک بیست و پنجم) که تنها زمینهای بارور این کشور را تشکیل میدهد. بخش عمده این کشور که درمجموع یکمیلیون کیلومترمربع وسعت دارد، از بیابان تشکیلشده و جمعیت پراکندهای را در خود جایداده است.حدود نیمی از جمعیت مصر شهرنشین هستند که بیشتر آنان در دو شهر بزرگ قاهره[12] و اسکندریه[13]، دیگر شهرهای دلتای رود نیل[14] و حومه آنها زندگی میکنند و بیش از ۱۲ درصد نیروی کار مصر در بخش گردشگری و شهرهای تفریحی ساحل دریای سرخ فعالیت دارند. اقتصاد مصر یکی از متنوعترین منابع درآمدی را در کشورهای خاورمیانه داراست و بخشهای گردشگری، کشاورزی، صنعت و خدمات هر یک به نسبتی تقریباً مساوی در تولید داخلی این کشور سهم دارند.همچنین بر اساس آمار یونیسف در کشور مصر 88% درصد از جمعیت سنین 14-24 مرد در حال تحصیل[15] میباشند و این آمار در میان زنان 82% درصد است. تعداد کاربران اینترنت در کشور مصر کشور از 0،7% درصد در سال 2000 یعنی در حدود 450000 هزار کاربر به 35.6% درصد در سال 2013 رسیده است یعنی 29,809,724 کاربر اینترنت که از این تعداد 12173540 (14.50%) نفر کاربر شبکه اجتماعی فیسبوک بوده است[16]؛ این کشور با جمعیت حدود 84 میلیون نفری دارای تعداد 92.640.000 خط تلفن همراه است [17](ابراهیمنیا وعروجی،بهمن1390). از منظر سیاسی، مصر در سال ۱۹۵۲ با کودتای بدون خونریزی افسران جوان ارتش علیه ملک فاروق[18] پادشاه کشور صاحب حکومت جمهوری شد. انقلاب سال ۲۰۱۱ مصر به حکومت سیساله حسنیمبارک در این کشور پایان داد و قانون اساسی جدیدی در این کشور تدوین شد (Gasiorowski, 2013: 371). پس از استعفای حسنیمبارک قدرت در اختیار شورای عالی نظامی مصر به رهبری فرمانده ارتش محمدحسین طنطاوی بود و دولت منتخب این شورا اداره کشور را بر عهده داشت، اما در جریان انتخابات ریاست جمهوری مصر در هفده ژوئن ۲۰۱۲ محمدمرسی بهعنوان رئیسجمهور انتخاب شد. او چهارمین و اولین رئیسجمهور مصر پس از انقلاب بود که در شبانگاه سوم جولای ۲۰۱۳ در جریان انقلاب دوم (جنبش تمرد) بهوسیله ارتش از کار برکنار شده و عدلیمنصور، رئیس دادگاه قانون اساسی مصر بهعنوان رئیسجمهور دولت انتقالی برای برگزاری انتخابات زودهنگام تعیین شد. چندی بعد منصور، نخست حازمالببلاوی را بهعنوان نخستوزیر دولت موقت برای تشکیل کابینه معرفی نمود ولی پس از استعفای غیرمنتظره وی؛ او «ابراهیم محلب» را مأمور تشکیل کابینه نمود؛ وی نیز پس پیروزی عبدالفتاح السیسی (کسب 96.9 درصد آراء) در سمت خود ابقا شد.
پ. بازیگران فعال در سپهر عمومی تونس و مصر برای بسیاری از شاهدان و سیاستمداران در اقصی نقاط دنیا حتی قابلتصور هم نبود که این ناآرامیها چنان شدت بگیرد که نهتنها زینالعابدینبنعلی و حسنیمبارک، رئیسجمهور این کشور، را به ترک قدرت وادارد، بلکه شعلههای خشم مردم از مرزهای این کشوها نیز بگذرد و دامن دیگر حکومتهای عرب را نیز بگیرد. تحولات تونس درواقع الهامبخش تمام حوادثی شد که اکنون جهان عرب را در برگرفته است.چراکه پیشازاین باور اینکه روزی کشورهای عرب خاورمیانه و شمال آفریقا با جنبشهای مردمی مواجه شوند، بسیار دشوار بود(ابراهیم نیا115:1391). درواقع آنچه منجر به سقوط بن علی در تونس و یا مبارک در مصر گردید یا اینکه زمینههای متزلزل سازی پُردامنه دیگر حکومتهای منطقه را فراهم آورد، تابعی از شکلگیری جنبشهای اجتماعی، در کشورهای اقتدارگرا محسوب میشود. این جنبشها در شرایطی گسترش مییابد که زمینههای مشارکت سیاسی شهروندان فراهم شود. بهعبارتدیگر میتوان رفتار جمعی در جامعه تودهای را مربوط به شرایطی دانست که زیرساختهای تحول اجتماعی فراهم گردیده است. انتخابات را میتوان یکی از نمادهای ایجاد هیجان در جامعه تودهای دانست. خلأ قدرت سیاسی بهعنوان نمادی دیگر درکنش گروههای اجتماعی محسوب میشود (متقی،173:1390). بنابراین فرآیندهای اعتراضی در تونس و مصر را میتوان نمادی از رفتار جمعی گروههای اجتماعی برای میل به اهداف سیاسی دانست. این امر در قالب «کنشهای جمعی سازمانیافته» و همچنین «کنشهای جمعی فراگیر و تودهای» شکل میگیرد. چنین فرآیندی را میتوان نماد «رهیافتهای انتخاب اجتماعی» و بسیج منابع بر اساس نیازهایی دانست که در جامعه تودهای شکل میگیرد. بهطورکلی میتوان تحولات اجتماعی تونس و مصر را در قالب نظریههای رفتار اجتماعی و جنبشهای اجتماعی موردتوجه قرارداد (همان،173:1390). چراکه اگر کنش اجتماعی به نتیجه سیاسی برسد، در آن شرایط زمینه تثبیت جنبش اجتماعی فراهم خواهد شد؛ اما در بُعد دیگر اگر کنش اجتماعی موفق نشود و به این پتانسیل نرسد که زمینه تغییرات ساختاری را ایجاد نماید جنبش اجتماعی در وضعیت سیال قرارگرفته و به تثبیت نمیرسد؛ درواقع بحران به شیوههای دیگر ادامه خواهد یافت. آنچه در تونس و مصر شکل گرفت را میتوان نماد شکلگیری پتانسیلی از کنشگران سیاسی دانست که در ایجاد کنش سیاسی موفق عمل نمودهاند ولی به دلیل وجود چهار سطح ناهمگون موفق نمیشوند ثبات را برقرار نمایند و درواقع در فضای عملیاتی با کامیابی مواجه نمیشوند که به نهادسازی پس از تحول بپردازند؛ بنابراین میتوان به این شکل بیان نمود که کشورهای عرب منطقه که دارای گروههای اجتماعی برانگیخته میباشند تحرک دموکراتیک بیشتری برای تحقق تحولات دموکراتیک[19] دارند (ابراهیمنیا، 117:1391-115). اما در عمل موفق به تثبیت و نهادسازی سیاسی همگام با تحول دمکراتیک نمیشوند، لیکن به این دلیل هست که، گروههای اجتماعی اکنون با تحولات و پیشرفتهای ارتباطی و تکنولوژی توانستهاند صدای خاموش خود را رسا نمایند و به عقیده «میترا و واتس» در بررسی خود در رابطه با اینترنت و گروههای اجتماعی "نظریه صدا" را مطرح مینمایند و بر این واقعیت تأکید دارد که گروههای خاموش جامعه درواقع وسیلهای ندارند تا صدای خود را به خارج برسانند ولی امروزه ابزارهای جهانیشدن[20] این توان را برای تمامی افراد فراهم ساخته است. اما به دلیل شکلگیری کنش در فضای مجازی و فشار وارده این فضا کنشگران سیاسی پتانسیل را ایجاد مینمایند ولی در فضای عملی موفق نمیشوند که به تثبیت و نهادسازی سیاسی بپردازند(برایان،55:1384)؛ لذا بدینگونه بود که در تحولات جهان عرب جوانان فضای پتانسیل سیاسی را ایجاد نمود ولی درنهایت این سازمان سیاسی همچون اخوانالمسلمین در دوره اول، ارتش در دوره دوم و در تونس النهضه بود که وارد فضای بازی سیاسی شدند و اکنون جوانان در این کشورها به حاشیه راندهشدهاند؛ لیکن بر این اساس کنشگران سیاسی سپهر عمومی جامعه تونس و مصر به چهار سطح ناهمگن تقسیم میشوند که عبارتاند از: نخست، مردم (کنشگران اصلی با حضور جوانان- به حاشیه راندهشده)؛ دوم، گروههای سیاسی (تبدیل وضعیت به دو قطب اسلامی و غیر اسلامی)؛ سوم، ارتش؛ و چهارم، عوامل بیرونی (تأثیر ساختار متصلب منطقهای[21] و فرامنطقهای)[22] چهار سطح ناهمگن در فضای سیاسی کشورهای تونس و مصر به سبب تأثیرگذاری ناهمگون مکانی، زمانی و سطح فرهنگی دو مسیر متفاوت را برای دو کشور رقم زد گرچه دو کشور از بیثباتی رنج میبرند ولی جنس این عدم ثبات مجزا از یکدیگر هست (Bayat, 2011). 1) مردم کنشگران اصلی مردم و جوانان تونس و مصر بهعنوان کنشگران اصلی تحولات جهان عرب هسته اصلی تغییرات را به وجود آوردند ولی پس از تحولات آنها و خواستههایشان به بر موج سیاسی به وجود آمده به فراموشی سپرده شد. جوانان تونسی و مصری که باانگیزه نان، عدالت، عزت – کرامت و آزادی پس از خودسوزی بوعزیزی قیام را علیه حاکمان استبدادی (بنعلی و مبارک) آغاز نمودند؛ پس از سقوط دیکتاتورهای عرب به حاشیه رانده شدند. عدم نهادسازی سیاسی توسط جوانان سبب شد که در تونس النهضه و دیگر گروهها وارد عرصه رقابت در فضای سیاسی شوند و در مصر اخوانالمسلمین توانست با سازماندهی که 80 سال از آن میگذرد قدرت سیاسی را تحت اختیار بگیرد؛ لیکن ورود گروههای سیاسی دارای سابقه، نخست فضای کنش سیاسی از مردم خصوصاً جوانان گرفته و سپس به دلیل اختلافات ارزشی میان گروههای متضاد فضا میان نخبگان سیاسی به سمت در اولویت قرار گرفتن خواستههای گروهی بهپیش برود و عملاً علتهای اصلی تحولات در جهان در فضای سیاسی حکومت به فراموشی سپرده شود (افتخاری،124:1390)؛ بنابراین شاهدیم که یک سال پس از تحولات در جهان عرب نخست در مصر و بعدازآن در تونس جنبش تمرد مجدداً توسط جوانان با همان روش قبلی یعنی کنش در فضای مجازی شکل میگیرد، لذا یکبار دیگر جنبش در فضای مجازی شکل میگیرد و پتانسیل تظاهرات خیابانی در مصر و تونس ایجاد میشود ولی این بار دو کشور راه مجزایی را طی مینمایند؛ درواقع این دوره در مصر ارتش از پتانسیل ایجادشده در جامعه علیه اخوان به نفع منافع خود استفاده نموده و مسیر تحولات به سمت خواستههای موردنظر سوق میدهد. اما در تونس راه متفاوت میشود و جنبش تمرد و اعتراضات خیابانی که به دلیل ترورهای سیاسی انجام میگیرد؛ جریان النهضه را متوجه این امر مینماید که توانایی ندارد خواسته ارزشی گروهی خود را بیش از ظرفیت جامعه بر آن تحمیل نماید؛ درواقع النهضه متوجه این موضوع میشود که باید در جامعهای بازی سیاسی انجام دهد که خواستههای آن بهشدت متکثر شده است لذا به جهت حفظ موقعیت و باقی ماندن در بازی باید تن به قواعد بازی در جامعه متکثر با شکافهای قطبی شده بدهد (Filiu, 2012: 85). بنابراین صحیح است که در هر دو کشور بیثباتی همچنان تبدیل به عامل پایدار شده است ولی مسیر دو کشور از یکدیگر تفاوت پیداکرده نکته دوم به دلیل اینکه مجدداً مردم و جوانان همچنان در بازی سیاسی شرکت ندارد؛ لذا این پتانسیل در تونس و مصر همچنان باقی هست که هر زمان شاهد اعتراضات گسترده دیگری باشیم؛ لیکن تا زمانی که جوانان و مردم پتانسیل کنش سیاسی ایجاد نمود، ولی سازمان سیاسی ایجاد ننموده بهمانند گذشته از پتانسیل ایجادشده آنان سوءاستفاده خواهد و چرخه معیوب ادامه مییابد؛ اما باید مدنظر داشت این چرخه قرار نیست همیشه پایدار بماند و باگذشت زمان از سوی مردم تاکتیک و کنش سیاسی تغییر خواهد نمود (Roy, 2012: 45-89). 2) گروههای سیاسی گروههای سیاسی بر روی سپهر عمومی جامعه به معنای کلی آن تأثیر گذارده و ممکن هست به شیوهای مستقیم قدرت سیاسی[23] را تحت اختیار گرفته و یا به شیوههای گوناگون بر آن اثر بگذارند؛ درواقع گروههای سیاسی دارای وجوه همسانی ازلحاظ علایق سیاسی، اقتصادی، ارزشی، فرهنگی، صنفی و... میباشند که به شرکت در حیات سیاسی از در اختیار گرفتن قدرت تا تصمیمگیری و سیاستگذاری به آن علاقهمند میباشند و به این منظور سازماندهی نموده تا آماده انجام عمل سیاسی شوند. بر طبق این تعریف گروههای سیاسی در تونس و مصر اعم از گروههای که دارای گرایشهای اسلامی هستند و گروههایی که گرایشهایی غیر اسلامی دارند قصد داشتند پس از تحولات به وقوع پیوسته و با توجه به پتانسیلی که کنشگران اجتماعی در اختیار آنها قرار میدهند وارد بازی صحنه سیاسی شوند(بشیریه،125:1388). الف) تونس گروههای سیاسی مواجه با تکثر فزاینده سپهر عمومی در تونس بعد از برگزاری اولین انتخابات پس از سقوط بنعلی به دلیل سازماندهی منسجمتر النهضه توانست بیشترین تعداد کرسیها مجلس (89کرسی) را کسب نماید و وظیفه یافت با سامان یک ائتلاف از دیگر گروههای سیاسی اولین دولت را پس از انقلاب یاس تشکیل دهد. اما پیروزی النهضه آزمون سخت و طاقتفرسایی را در مقابل اسلامگرایان تونس قرارداد چراکه آنها علاوه بر مهندسی فکری جامعه تونس و رقابت با دیگر نیروهای سیاسی، در نظر داشتند که ارکان جامعه را از نو بسازند. لیکن حزبی که حدوداً دو دهه پیش شیخ عبدالفتاح مورو و راشد الغنوشی تأسیس کردند. (Ghannushi,1981)؛ وظیفه یافت در بازه زمانی یک سال قوانین را برای انتقال دموکراتیک قدرت در تونس وضع کند و به نگارش قانون اساسی و تعیین دولت موقت جدید بپردازد؛ اما النهضه دو اشتباه داشت؛ نخست: این حزب در نظر داشت که ارکان جامعه تونس را بر اساس ارزشها و ایدههای خود بسازد؛ درواقع النهضه این نکته را نادیده انگاشته بود که سطح عمومی جامعه تونس یکدست نیست، چراکه باید اشاره نمود که تونس چه در دوره بنعلی و چه پسازآن متکثر بوده؛ نکته فوق از تعدد احزاب در این کشور کاملاً مشهود است. دوم: نحوه اداره و نوع رهبری حکومت موقت چه در داخل حزب و چه در خارج آن خصوصاً پس از دو ترور صورت گرفته با انتقاد فراوانی روبرو شده بود؛ لیکن اختلافات داخلی میان رهبران اصلی النهضه چنان به اوج رسیده بود که سبب شد دو نفر از رهبران قدیمی حزب که در ابتدا متحدانی جدی بودند راه مستقلی را در پیش بگیرند و خود را برای ائتلاف با دیگر گروهها آماده نمایند؛ شیخ مورو رهبر قدیمی در مصاحبهای اعلام میکند کشوری که به میانهروی در میان کشورهای عرب شهرت دارد اکنون میزان اسلامگرایی در آن افزایشیافته است وی میگوید اسلام موردنظر النهضه بسیار فراتر از تحمل جامعه تونس است. بنابراین النهضه با اشتباهاتی که داشت وارد رقابتی میشود که رقبای گذشته احزاب سکولار چپ و لیبرال با پنج دهه فعالیت و ریشههای فکری عمیق در سپهر سیاسی حضور دارند و همچنین همپیمان گذشته امروز تبدیل به رقیب شدهاند (Roy, 2012: 45-89). در این میان رشد فزاینده احزاب و گروههای سلفی پس از انقلاب یاس چالش دیگری است که اسلامگرایان النهضه با آن روبرو هستند؛ و تبدیل به یکی از دلایل انتقادات احزاب مخالف تونس خصوصاً سکولارها به النهضه شده است؛ که در برخورد با خشونتهای سلفیهای تندرو مسامحه به خرج داده و برخورد جدی صورت نگرفته است. معذالک در دولت النهضه دو حزب سلفی «جبهه اصلاحات» و «حزب التحریر» از دولت تونس مجوز قانونی دریافت نمودند. دیگر چالش مهم و اساسی النهضه پاسخ به مطالبات جوانانی بود که قیام دسامبر 2010 را آغاز نمودند ولی اکنون نیز خواستههای آنان نادیده انگاشته شده است (Arieff, 2012: 2-8)؛ لذا چالشهای حزب النهضه تا قبل از ترور شکری بلعید تا سطح درگیری نخبگان باقیمانده بود که به ترتیب زیر میتوان بیان نمود: نخست، نادیده انگاشتن آستانه تحمل جامعه تونس از سوی النهضه؛ دوم، اختلاف درونی میان اسلامگرایان؛ سوم، نادیده گرفتن دیگر احزاب و گروههای سیاسی تونس؛ چهارم، نزدیکی به گروههای سلفی؛ پنجم، عدم اولویت به خواستهها و مطالباتی جوانانی که انقلاب یاس را شکل داده و درنهایت در انتخابات رأی دادهاند؛ ششم، نزدیکی النهضه به اعراب حاشیه خلیجفارس[24] که سبب دخالت آنان در تونس شده است؛ لذا پس از ترور «شکریبلعید» و «محمدالبراهمی» چالش سطح خیابانهای تونس به دیگر چالشهای النهضه اضافه گشت؛ که میتوان از جنبش تمرد و اعتراضات خیابانی[25]خصوصاً پس از ترور «محمدالبراهمی» بهعنوان نمونه نام برد (ابراهیمنیا، 1391). درواقع پس از دومین ترور سیاسی، مطالبات جوانان و آتش تکثر گروههای خواهان قدرت شعلهور شده و النهضه در تونس بهمانند اخوانالمسلمین در مصر با این اتهام روبرو شد که اولویت و نیازهای اولیه جامعه را فراموش نموده و سعی داشته نخست پایههای خود را در جامعه مستحکم نمایند. بنابراین شاهدیم که پس از برگزاری اولین انتخابات در این کشور جرقههای ایجاد شکاف سیاسی فعال با دو قطب اسلامگرا و غیر اسلامگرا زده شد و طبق جدول (1) حضور گروههای سیاسی در سپهر عمومی جامعه نشان از روبرو شدن سپهر عمومی جامعه با یک تکثر فزاینده است که تا مدتها به شکل غیر کنترلشده عدم ثبات این جامعه را در پی خواهد داشت. نکتهای که در مورد کشور تونس میتوان ذکر نمود گرچه نخبگان النهضه در نخستین روزهای زمامداری سعی نمود ارزشهای خود به جامعه تحمیل نماید و خود تبدیل به عاملی برای شکاف درونی گروهی شدند لیکن نخبگان این گروه با درسگیری از این متغیر تأثیرگذار و سرانجام اخوانالمسلمین در مصر سعی نمودند با اصلاح مواضع به بازی در جامعه تونس ادامه دهد (Filiu, 2012: 40-62).
جدول 1 گروههای سیاسی تأثیرگذار در تونس
ب) مصر؛ جایگزینی ارزشهای گروهی باارزشهای ملی مصر و عدم ثباتی که دو سال پس از سقوط مبارک این کشور شاهد آن بود بیشتر از تونس بود به شکلی که این گمان را ایجاد نموده است که بحرانهای پیش روی آن از انقلاب 25 ژانویه تاکنون انتهایی ندارد؛ و سپهر سیاسی این کشور همچنان در تلاطم، سیال است. پس از پایان دیکتاتوری مبارک در ابتدای امر این احساس پدید آمده بود که در رأس قرار گرفتن گروهی که از پیشینه سیاسی مبارزات جنبشی هشتادساله برخوردار است و خود را متعهد به ارزشهای دینی و قواعد دموکراتیک میداند، این توانایی را نیز دارد که برخی از مشکلات گذشته مصر را کاهش دهد؛ لیکن حمایت یکساله ارتش از گذار دموکراتیک بر این اطمینان عمومی و احتمال موفقیت محمدالمرسی ویارانش افزود؛ اما شکلگیری چنین امیدی در جامعه مصر با آنچه بعدازآن به وقوع پیوست نشان از این داشت که آنچه در عمل و واقعیت شکل گرفت با آن امید ایجادشده یک سال قبل همخوانی نداشته است (نبوی و ابراهیمنیا، 1391). با پیروزی اخوان در هر دو انتخابات پارلمانی و ریاستجمهوری، از چنین فرصتی بهدرستی استفاده نمیشود و اشتباهات این جمعیت ادامه مییابد و درنهایت به برکناری محمد المرسی میانجامد. اما نخستین اشتباه دولت مرسی عدم برنامهریزی جهت تأمین امنیت اجتماعی بود در اولویت قرار ندادن این موضوع سبب شد هرجومرج ایجادشده پس از سقوط مبارک تشدید گردیده و زمینه کاهش گردشگری و سرمایهگذاریهای جدید را فراهم نماید. دومین اشتباه را باید در انتصابات اخوانالمسلمین دانست، بهعنوانمثال انتصاب عادل الخیاط به استانداری اقصر، قلب گردشگری مصر، بود که سابقه عضویت در گروه تندرو جماعهالاسلامیه[26] را داشت. این انتصاب زمینهساز استعفای وزیر گردشگری شد و درنهایت نیز عادلالخیاط از سمت خود کنار رفت. سومین اشتباه مرسی ماجراجویی در عرصه سیاست خارجی بود. اتخاذ سیاست موازنهگرایی منفی توسط مرسی چندان خوشایند ایالاتمتحده، متحد استراتژیک مصر، و همچنین قدرتهای منطقهای مانند عربستانسعودی نبود. اولین سفر خارجی مهم مرسی به چین بود که در عمل ثمر چندانی برای مصر نداشت، چراکه در این مدت سرمایهگذاری مهمی از سوی چین در این کشور صورت نگرفت و موجب تردید واشنگتن نسبت به نیات اخوانالمسلمین شد. سفر به تهران نیز نهتنها تردیدهایی را در کشورهای شورای همکاری خلیجفارس نسبت به عملکرد مرسی پدید آورد؛ همچنین سبب دلگیری ایران به دلیل موضعگیریهای مرسی در افتتاحیه نشست سران عدم تعهد شد. مجموعه موارد، بهشدت اقتصاد نحیف مصر را تحت تأثیر قرارداد و سبب شد جمعیت مصر که فقر در آن افزون هست، افزونتر از گذشته شود. حتی مهمترین برنامه اقتصادی دولت مرسی بانام «باهم مصر را بسازیم» در عمل راه بهجایی نبرد (Lisa, 2011). درنتیجۀ ضعف عملکرد اقتصادی، امنیتی و اجتماعی اخوان، چالشهای داخلی تشدید شد و اعتبار گفتههای اخوان و رهبرانش خدشهدار شد. همچنین نزدیکی اخوان به گروههای سلفی سبب شد نوعی عدم توازن درصحنه داخلی ایجاد شود و دستباز این گروهها برای تبلیغات و اقدامات افراطگرایانه نگرانیهایی را درباره آینده مصر در میان سایر گروههای سیاسی ایجاد کرد. بنابراین اخوان با تمرکز ارزشهای خود سعی نمود آن را عملی نماید و پرداختن به موضوعاتی همچون پاکسازی دستگاه قضایی کشور از عناصر رژیم قبلی و سعی در اخوانیزه کردن ارتش با مقاومتهایی از سوی این دو نهاد مواجه گشت(نبوی و ابراهیمنیا، 1391). صحیح که همه فعالان سیاسی در مصر اعتقاد داشتند لازم است در هردو نهاد اصلاحاتی صورت گیرد، ازجمله از بین بردن فساد در دستگاه قضایی یا جدا کردن ارتش از فعالیتهای اقتصادی که بیش از 30 درصد اقتصاد مصر را در دست دارد، ولی شیوه عمل اخوان در برخورد با این دو نهاد این تلقی را ایجاد نمود که اخوانالمسلمین در پی نادیده گرفتن اصل تفکیک قوا و به دنبال قدرتطلبی و پیریزی یک حکومت اقتدارگرای جدید است و شعارهای دموکراتیک آنهم پوششی بیشتر نیست. درنهایت، بحران ناشی از صدور اعلامیۀ قانون اساسی توسط محمد مرسی زمینهساز قیامی شد که به سرنگونی دولت مرسی انجامید. درواقع، با اعتراضات و اختلافات گستردهای که این اعلامیه برانگیخت و نیز نحوه تدوین و تصویب قانوناساسی که بدون ایجاد اجماع و حمایت گسترده مردمی بود؛ سبب اعتباری که اخوان پس از مبارک به دست آورده بود بهکلی از دست برود. بدین ترتیب متحدان دیروز اخوان در مدتزمانی کوتاه به منتقدانی جدی تبدیل شدند.
جدول 2 گروههای اصلی تأثیرگذار در مصر
3) ارتش تونس و مصر عملکردهای متفاوت در همه ادوار تاریخ معاصر خاورمیانه و شمالآفریقا نقش ارتش غیرقابل کتمان بوده است لیکن این نقش در پس از سرنگونی ملک فاروغ در تاروپود کشور مصر رسوب نموده است و تاریخ معاصر این کشور را نمیتوان بدون نقش ارتش نگاشت چراکه خود ستونی از ستونهای اصلی اداره و هدایت کشور مصر بوده است؛ این نقش در تونس کمرنگ هست گرچه در تونس نیز بنعلی خود از افسران پلیس این کشور بود و علیه بورقیبه کودتا نمود ولی اساساً ارتش تونس نقش فعالی در دخالت در امر سیاست را نداشته است. نکته حائز اهمیت تفاوت جنس ساختاری دو ارتش هست ارتش تونس یک ارتش منظم کوچک با پتانسیل کاملاً دفاعی بوده است که پس از استقلال این کشور شکلگرفته و در دوران بن علی توسعه مییابد ولی توسعه آن نه اندازه نیروهای امنیتی چراکه ارتش تقریباً 50 هزارنفری این کشور در مقابل 120 هزار نیروی امنیتی که در دوران بنعلی سازماندهی شده بودند ناچیز هست؛ گرچه در مصر نیز چنین بود و تقریباً 480 هزار نیروی ارتشی در مقابل 1میلیون 200 هزار نیروی امنیتی قرار میگرفتند اما ساختار ارتش و نوع ورود آن به سیاست در مصر متفاوت بود، ارتش مصر همواره به خود میبالید که یک از قویترین ارتشهای جهان عرب و آفریقا[27] هست و اینکه ویژگیهای سازمانی خویش را داراست؛ افسران مصری همواره دخالت در سیاست را امری «متعهدانه» تلقی مینمایند؛ درواقع افسران مصری در جامعه اینگونه القاء مینمایند که تعلق اخلاقی به خدمت همگانی دارند؛ چراکه افسران مصری در خود میبینند که روح قهرمانی و مدیریت توأمان باهم دارند؛ آرمانهای بلند افسران در ارتش مصر سبب شده است در این کشور دو کودتا (نخستین کودتا 1952) صورت گیرد و نمونه اخیر آنکه در سال 2103 به وقوع پیوست، با این کودتا و القاء حس «متعهدانه» که عدم کارایی اخوانالمسلمین مصلحت عمومی جامعه را با خطر روبرو ساخته است ارتش از پتانسیل کنشگران جامعه که مخالف سیاستهای اخوان بودند به نفع خود حداکثر بهرهبرداری را نمود و با این دلیل که متعهد به حفظ منافع عمومی هست مجدداً به دخالت در سیاست مبادرت ورزید (Gasiorowski, 2013). اما نکتهای که دخالت ارتش را در دو جامعه تونس و مصر از یکدیگر متمایز میسازد ساختارهایسیاسی و نهادی متفاوت دو جامعه هست، در مصر سپهر عمومی بهشدت دچار سیاستزدگی است در این فضا نهتنها ارتش بلکه تمام گروههای صنفی نیز سیاسی هستند. لذا در رفتارشناسی ارتش مصر در جریان تحولات جهان عرب متغیرهای قدرت سیاسی و اقتصادی بیتأثیر نبوده است. در طول قیام مردم مصر ارتش مصر بهوضوح تلاش کرد امتیازات خود را حفظ نماید. برای مثال ارتش از تجدیدنظر برخی بندهای قانون اساسی ممانعت به عمل آورد و با اصلاحات اقتصادی و سیاسی مخالفت ورزید. همچنین ارتش مصر و مرسی در اوایل قدرتگیری المرسی و حتی اندکی قبل از آن بهجای تقابل، راه تعامل را پیش گرفت. اما با کودتا علیه مرسی و برکناری او، میتوان به این نتیجه رسید که تعادل و ثبات میان دولت اخوانی و ارتش برهمخورده بود؛ درواقع سیاستهای اخوان منافع تثبیتشده ارتش را به خطر انداخته و آنان را وارد عمل نمود؛ چراکه همواره علاقه و تمایل نظامیان به ثبات ریشه در حفظ جایگاه والای آنها در جامعه دارد، ولی دولت مرسی علائمی برای به چالش کشیدن اختیارات ارتش از خود نشان داد، که درنتیجه آن اخوان از خطوط قرمز امنیتی عبور کرده و بازی سیاسی را با امنیت ملی آغاز نموده بود که موجب ناراحتی عمیق ارتش شد (Lisa, 2011). 4) عوامل بیرونی (تأثیر ساختار متصلب منطقهای و فرامنطقهای) ساختار نظام بینالملل، قدرتهای منطقهای، فرامنطقهای و منافع آنان در خاورمیانه و شمال افریقا محدودیت زیادی برای تونس و مصر ایجاد مینماید. چراکه قدرت در نظام بینالملل[28]، یعنی میزان نفوذ و تأثیرگذاری بر تحولات، عاملی مهم در تمایز میان دولتها است. بنابراین نظام بینالملل، ساختاری متشکل از سلسلهمراتب قدرتهاست؛ قدرت و مکانیسم توزیع آن، موجب تحول موقعیت بازیگران میشود که نتیجه آن تحول در نظام بینالملل است. به عبارت بهتر کیفیت توزیع قدرت، نوع ساختار نظام بینالملل را مشخص مینماید(قوام،1385). بنابراین قدرتهای بزرگ همواره در تلاش برای حفظ جایگاه خویش درصدد شکل دادن به نظمهای منطقهای و فرامنطقهای هستند، با توجه به ویژگیهای خاورمیانه، قدرتهای جهانی همواره درصدد شکل دادن به نظم در این منطقه بر اساس اهداف و سیاستهای کلان خود بوده و هستند. بدون تردید ژئوپلیتیک کنونی خاورمیانه با ویژگیهای موجود بهصورت ظهور حکومتهایی با ایدئولوژیهای متعارض و رقیب بیشتر متأثر از ساختار نظام بینالملل با ماهیت موازنه قوای دوقطبی است. این نوع از موازنه قوا پس از پایان جنگ سرد شکل گرفت ولی در این میان مبارزه دو ابرقدرت بهجای رویارویی نظامی و مستقیم بهصورت رقابت برای نفوذ در مناطق گوناگون جهان و تقویت صف دوستان در برابر رقیب تداوم پیدا نمود. یکی از مناطقی که برای دو ابرقدرت بسیار حیاتی بود، خاورمیانه و شمال آفریقا بود لذا هرکدام بهنوبه خود درصدد تأثیرگذاری بر دولتهای منطقه و شکل دادن به نظمی در خاورمیانه مطابق اهداف و استراتژیهای خود بودند. پس میتوان بیان داشت که ماهیت دیکتاتوریهای منطقه نیز بهنوعی برآمده از رقابت این دو ابرقدرت در منطقه بوده است. با پایان سیستم موازنه دوقطبی و بهتبع آن تحول در ساختار نظام بینالملل، عملاً تحولاتی را نهتنها در ساختار حکومتهای دیکتاتوری به وجود آورد که تحولاتی هم در ساختار نظم منطقهای ایجاد نمود. پسلرزههای پایان جنگ سرد شاید با تأخیری بیستساله به خاورمیانه رسید، و منجر به ایجاد تحولات در ساختار حکومتهای منطقه گردیده است؛ لیکن باید اشاره نمود که اکنون ساختار قدرت در خاورمیانه تغییرات محسوسی را تجربه کرده است، خصوصاً ده سال اخیر شاهد بیشترین تغییرات در ساختار قدرت در منطقه خاورمیانه بودهایم. بازیگر فرامنطقهای همواره آمریکا بوده است که باقدرت سرد همچنان در منطقه حضور دارد؛ جبهه بازیگران منطقهای اما شاهد تحولاتی بوده است. بازیگرانی چون مصر، ایران، ترکیه، عربستان سعودی، اسرائیل، امارات متحده و قطر؛ مورد آخر کشوری بسیار کوچک است که در یک دهه اخیر نقش بسیار مهمی در تحولات منطقهای ایفا کرده است. که یکی از دلایل ظهور بازیگران جدید منطقهای رشد اقتصادی کشورهای کوچک حاشیه خلیجفارس بوده است (کامروا، 1391). بنابراین دو کشور تونس و مصر بهعنوان آغازگر این تحولات که به لحاظ موقعیت ژئوپلیتیکی در منطقه حساس مدیترانه جنوبی واقعشدهاند؛ بیشک ساختارهای متصلب بیرونی بر نخبگان سیاسی حاکم در این کشورها تأثیر گذاشته و کارگزاران در این کشورها با چالش روبرو میسازد. بهعنوانمثال اخوانالمسلمین در مصر به دلیل ماهیت متفاوت ایدئولوژیک با عربستانسعودی مورد وثوق این کشور نبود هرچند محمدالمرسی درزمانی که قدرت را در اختیار داشت چندین سفر به عربستان انجام داد و در ظاهر مورد استقبال قرار گرفت؛ ولی همواره کشورهای محافظهکار عرب حاشیه خلیجفارس[29] از اخوان و اندیشه آن ترس و واهمه داشتند؛ اما از این موضوع هم نیز میترسیدند که اخوان به ایران نزدیک شود بنابراین سعی نمود با کمک به گروههای سلفی مانع این نزدیکی بشوند؛ لذا شاهدیم با سقوط مرسی، وزیر دارایی عربستان اعلام میدارد که کشورش بزرگترین سرمایهگذاری را در مصر انجام میدهد (واحد مرکزی خبر، 1392)؛ در تونس اختلافات عربستانسعودی، قطر و ترکیه سبب یک رقابت شد به شکلی که قطر و ترکیه از النهضه حمایت نموده و با سفر امیر قطر در اولین سالگرد انقلاب یاس و اعطای وام به این کشور حمایتهای خود را علنی سازد و در مقابل عربستانسعودی با حمایت از گروههای سلفی سعی داشت دولت النهضه را با چلش مواجه سازد. لذا یکی از انتقادهایی که به النهضه و اخوان میشد، نفوذ عوامل بیرونی در آنها از طریق کانالهای مختلف ازجمله اقتصادی و رسانهای و مالی بود؛ که خصوصاً پس از شکلگیری بحران سوریه در منطقه بیشازپیش آشکار شد به شکلی که این دوستی در اظهارات مسئولان دو حزب مزبور کاملاً روشن بود، بهعنوان نمونه اظهارات محمد المرسی در حمایت از مخالفان بشاراسد که حتی سبب شد ارتش مصر به اظهارات وی واکنش نشان دهد؛ درهرصورت دخالتهای وسیع کشورهای منطقهای و فرامنطقهای موجب شده بود که کارگزاران النهضه و اخوان با محدودیت تصمیمگیری مواجه شوند، چراکه کشورهای محافظهکار عرب با تحولات به وقوع پیوسته در تونس و مصر دچار هراس شده بودند و تلاش داشتند به هر طریقی این تحولات را دچار شکست و اضمحلال نمایند.
نتیجهگیری منطقهای از جهان که چندگونگی عقاید و منافع در آن بیش از دیگر نقاط جهان هست و منافع قدرتهای فرامنطقهای در همه زمانها مهم بوده است سپهر سیاسی این منطقه را تا مدتها میان چهارعنصر مردم، گروههای سیاسی، ارتش و عوامل بیرونی سیال نگه خواهد داشت. در این میان تونس و مصر بهعنوان دو کشوری که نخستین روند تغییرات را آغاز نمودند راه متمایز از یکدیگری را طی مینمایند. مسیری پر چالش که عبور از لزوم تدبیر نخبگان سیاسی این کشورها را میطلبد. تونس به سمت جامعه با تکثر فزاینده حرکت خواهد نمود تکثری که سبب میشود هیچگاه گروههای فعال در کشور رضایتی از وضع موجود نداشته باشند و سعی دارند بازی موجود را به نفع خود تغییر دهند. اما در مصر اوضاع متفاوت هست به دلیل نقش ارتش کشور به سمت بازتولید اقتدار با وضعیت شکننده حرکت خواهد نمود و سیکل بیثباتی سطح عمومی جامعه همراه با کنش فعالان سیاسی همچنان ادامه خواهد یافت. درواقع باید اشاره نمود که از همان ابتدا تاکنون، تونس در میان کشورهای عرب همچنان یک استثنا بوده و هست، گرچه این کشور خود طی چهار سال اخیر نیز همانند کشورهای دیگر با چالشها و مشکلات فراوانی روبرو بود، اما بااینحال توانسته تکتک آنها را با قدمهایی فارغ از نگاه ایدئولوژیک و منازعه مسلحانه، با اتخاذ سیاست و گفتوگو پشت سر بگذارد، اما وضعیت تونس در قیاس با مصر کاملاً متفاوت است چراکه مصر به دلیل حضور پرنقش ارتش، سیاستهای نادرست اخوان المسلمین که درنهایت منجر به شکست شد و ضعف جامعه مدنی که موفق نشد پتانسیل ایجادشده خصوصاً در فضای مجازی را عملیاتی سازد؛ همه این عوامل سبب شد ناکامی مصر درراه توسعه و دمکراسی و گذار از خودکامگی منجر به ظهور مجدد مسیر دیگری از دیکتاتوری شود. بنابراین امروز دیگر نمیتوان خاورمیانه و شمال آفریقا را تکبعدی تحلیل نمود بلکه اکنون جامعهشناسی سیاسی در مرکز تلاقی سه رشته جامعهشناسی، علمسیاست و پارامترهای اثرگذار علم روابط بینالملل قرارگرفته است. چهارعنصر بررسیشده در پژوهش نشان از این مسئله دارد که وقایعی که پس از تحولات در جهان عرب صورت گرفت رخدادهایی با یک جنبه نبودند و نیستند و جنبههای متفاوت و گوناگونی را در برمیگیرند. درواقع میتوان اینگونه بیان داشت که تحولاتی در که سال 2010 در جهان عرب آغاز شد مرکز تلاقی سه علم بود. بنابراین شاهدیم که اکنون مفهوم جهانیشدن همه واژهها و مفاهیم را به تغییر طلبیده و بر آنان اثر گذاشته است. لذا جوامع جهان عرب با تأثیرپذیری از تغییراتی که در جهان صورت پذیرفته سعی دارند جامعهای جدید را از نو برپا نمایند. در این میان گروههای اسلامی و غیر اسلامی و همه متغیرهای تأثیرگذار نخست با سردرگمی مواجه بودند و پس از انقلاب با یک عرصه کاملاً متکثر و پلورالیستی مواجه گشتند؛ لذا به جهت هدایت و رهبری این عرصه، این مهم لازم بود که در اندیشههای خود به بازتعریف بپردازند چراکه عرصه پس از تحولات در جهان عرب کاملاً متفاوت بود از تمامی عرصههای گذشته بود؛ درواقع جهان عرب عرصههای ناسیونالیست، اندیشههای چپ و... را پشت سرنهاده بود و در دوره تحولات در حال پیریزی جامعه پس از دگرگونی بود. بر این اساس، ممکن است میزان اثرگذاری تحولات تونس و مصر در هر کشور عربی منطقه متفاوت باشد، ولی انتقال این تغییر در اندازههای گوناگون حتمی است.
[1] . Political Culture [2] . Pluralism [3] . Energy Security [4] . Tunisia [5] . Geopolitical [6] . http://www.unicef.org/ [7] . http://www.internetworldstats.com/stats1.htm [8] . Mohamed_Bouazizi [9] . Sidi Bou Zid [10] . Prime minister [11] . Egypt [12] . Cairo [13] . Alexandria [14]. Nile Delta [15]. http://www.unicef.org [16]. http://www.internetworldstats.com/africa.htm [17]. IWS&Africa Telecom, at: http://www.egyptindependent.com_en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries _by_number_of_mobile_phones_in_use [18]. King Farouk [19] . Democratic change [20] . Globalization [21] . Regional [22] . Trans-regional [23] . Political power [24] . «به عنوان نمونه: قطر در ازای پرداخت پول و حمایت مالی از حزب النهضه درخواست 200 هکتار زمینهای نخل در منطقه بیابانی «توزوئر» و همین طور «بندر رادص» و زمینهایی برای ایجاد یک پایگاه هوایی در نقاط مرزی لیبی به بهانه مبارزه با قاچاق سلاح کرده بود. همچنین محلی برای ایجاد یک دولت کوچک برای قوم بربر که به مرور زمان بتوانند یک دولت مستقل محلی برای خود داشته باشند. النهضه با دریافت مبالغی پول از قطر سعی کرد با کمک به مؤسسات غیردولتی پایگاه اجتماعی خود را تقویت نماید و از سوی دیگر با سازماندهی برخی جوانان و پرداخت حداقل دو هزار یورو به هر نفر آنها را برای آموزش نظامی به لیبی فرستاده تا از آنجا به سوریه اعزام شوند. همچنین در اقدامی شگفتآور سلفیها توانستند دختران این کشور را برای جهاد جنسی یا جهاد نکاح به سوریه فرستاده که بر طبق گفته وزیر کشور تونس در مجلس تعداد زیادی از این دختران و زنان باردار از سوریه بازگشتهاند.» [25] . مخالفان النهضه از اواخر ماه جولای 2013 گذشته در میدان «باردو» تحصن کردند. [26] . گروهی که در سال 1997 مسئولیت قتل عام 58 گردشگر را در الاقصر پذیرفته بود. جماعهالاسلامیه حدود یکدهه پیش خشونت را کنار گذاشت، اما منکر نقش خود در حمله 1997 نشد و از آن عذرخواهی نیز ننمود. [27]. از لحاظ تعداد، ارتش مصر مقام دهم را در میان ارتش کشورهای جهان دارا است. ارتش این کشور دارای 480 هزار نفر نیرو و 900 هزار نفر ذخیره میباشد. تجهیزات ارتش این کشور بهطور عمده غربی و شامل 3000 تانک؛ 579 فروند هواپیما از جمله 230 فروند اف 16 است. ارتش مصر یکی از معدود ارتشهایی است که دارای ماهوارههای شناسایی میباشد. [28] . International System [29] . البته نقش کشور قطر را باید متفاوت ارزیابی نمود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع فارسی - ابراهیمنیا، حسین (1391)، «بررسی تأثیر روی کار آمدن جریانهای اسلامگرای تونس بر موقعیت بنیادگرایی اسلامی سال 2010 تا کنون»، پایاننامه کارشناسی ارشد، رشته روابط بینالملل، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج. - احمدیان، حسن (1390)، «انقلاب تونس؛ زمینهها و پیامدها»، فصلنامه پژوهشکده تحقیقات راهبردی، بهار، در: http://www.isrjournals.ir - افتخاری، اصغر (1390)، بیداری اسلامی در نظر و عمل، تهران :دانشگاه امام صادق (ع). - بشیریه، حسین(1388)، جامعهشناسی سیاسی، تهران، نشر نی، چاپ هفدهم. - بشیریه، حسین (1388)، دولت و جامعه مدنی:گفتمانهای جامعهشناسی سیاسی، قم: نقد و نظر. - تحلیل سیاسی هفته (بیتا)، مصر در مسیر فرسایش (به بهانه حوادث ششم اکتبر)، در: http://www.rc.majlis.ir/fa/report/show/858928
- ترنر، برایان، (1384)، رویکردی جامعهشناختی به شرقشناسی، پستمدرنیسم و جهانیشدن، ترجمه محمدعلی فروغی، تهران: یادآوران. - حسین ابراهیم نیا(1392)، «جنبش تمرد در تونس»، وبگاه پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 4 شهریورماه، در: http://www.fa.merc.ir/View/tabid/127/ArticleId/2138/.aspx
- روآ، اولویه (1387)، تجربه اسلام سیاسی، ترجمه محسن مدیر شانه چی و حسین مطعی امین، تهران: انتشارات الهدی. - شفیعی، حسن، حسین ابراهیمنیا و منیره عروجی (1390)، «شبکههای مجازی در عصر جهانیشدن؛ بررسی تحولات اخیر - خاورمیانه عربی»،مجموعه مقالات هویت اسلامی و جهانیشدن. - قوام، عبدالعلی (1385)، اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل، تهران: نشر سمت. - متقی، ابراهیم (1390)، «بیداری اسلامی و گسترش روح دمکراتیک در خاورمیانه»، فصلنامه دیپلماسی صلح، شماره چهارم. - مصلی، احمد (1391)، گفتمانهای بنیادگرایی جدید در باب جامعه مدنی و کثرتگرایی و مردمسالاری، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران: فرهنگ جاوید. - کامروا، مهران (1392)، «کشوری که شرق و غرب را میخرد»، در: وبگاه دیپلماسی ایرانی، در: http://www.irdiplomacy.ir/fa/
- نبوی، عبدالامیر و حسین ابراهیم نیا (1392)، «برکناری محمد مرسی؛ ریشههای داخلی و واکنشهای خارجی»،در: وبگاه مرکز پژوهشهای مجلس، http://rc.majlis.ir/fa/report/show/853045
- نبوی، عبدالامیر (1384)، «ظهور ودگرگونی جریانهای اسلامگرا:مروری بر رویکردها و نظریهها»، دو فصلنامه دانش سیاسی، شماره دوم، پاییز و زمستان. - نش، کیت، (1388)، جامعهشناسی سیاسی معاصر؛جهانیشدن سیاست، قدرت، تهران: کویر. - هانتینگتون، ساموئل (1382)، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: نشر علم، چاپ سوم. - هوشنگی، حسین (1390)، «زمینههای اجتماعی رشد بنیادگرایی و سلفیگری: اختلاف نظرها در باب تعاریف و دستهبندی در باب واکنشها در جهان اسلام»، مجله داخلیدانشگاه امام صادق (ع). - وبگاه واحد مرکزی خبر (1392)، «اخبار مصر و تونس»، در: http://www.iribnews.ir and http://www.aljazeera.com/news/middleeast/ and http://www.aljazeera.net/countries/egypt
English Source - Alexis Arieff (2012), Political Transition in Tunisia, Analyst in African Affairs, Congressional Research Service - Asef Bayat, (2009), Life as Politics: How Ordinary People Changethe Middle East, Stanford: Stanford University Press, - Blaydes, Lisa (2011), Elections and Distributive Politics in Mubarak’s Egypt, Cambridge University Press. - Freedom House (2010), Freedom in the World-Tunisia. - Gasiorowski, M. (2013), The Government and Politics Middle East and North Africa, Westview Press. - Gause, F. Gregory (2011), “Why Middle East Studies Missed the Arab Spring”, Foreign Affairs, July/August. - Ghannushi and Turabi, (1981), Al harakat Al-Islamiyyah Wa Al-Tahdith. - Jaen-Pierre Filiu (2011), “The Arab Revolution”, Hurst Company London. - Roy, Olivier (2012), “Arab Society in Revolt”, Washington, Brookings.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,964 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 800 |