تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,136 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,808 |
بررسی نگرش مدیران میانی به نقش سرمایه انسانی سازمانی با رویکرد فرهنگ سازمانی با استفاده از تحلیل عاملی تأییدی و مدل مسیر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مطالعات جامعه شناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 7، شماره 25، بهمن 1393، صفحه 115-129 اصل مقاله (793.39 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ناصر فقهی فرهمند | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عضو هیئت علمی (دانشیار) گروه مدیریت، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سرمایه اجتماعی یکی از متغیرهایی استکه برفرهنگ سازمانی تأثیرگذار بوده و کنشهای معین افراد را در درون ساختار تسهیل میکند؛ برهمین اساس نیز هدف این مقاله بررسی نقش سرمایه اجتماعی برفرهنگ سازمانی از دیدگاه مدیران میانی میباشد. این تحقیق با توجه به هدف آن کاربردی بوده اما بر اساس روش تحقیق ازنوع توصیفی همبستگی میباشد. نمونه آماری این تحقیق شامل 276 نفر از مدیران میانی شاغل دربخشهای مختلف سازمانهای خدماتی شهر تبریز میباشد. در این مقاله برای گردآوری مبانی نظری و ادبیات پژوهش از فیش تحقیق استفاده شده است؛ همچنین برای گردآوری دادهها جهت آزمون فرضیههای تحقیق ازدو پرسشنامه استفاده گردیده که پس از بررسی روایی و پایایی در بین نمونه آماری تحقیق توزیع شده است. منظور تجزیه و تحلیل دادهها نیز از آزمونهای ضریب همبستگی پیرسون ومدل معادلات ساختاری استفاده شده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد سرمایه انسانی سازمانی با ضریب استاندارد شده 79/0 و مقدار 63/12=t بر فرهنگ سازمانی تأثیر دارد. همچنین سرمایه اجتماعی با ضریب 602/0 بر فرهنگ تداوم، با ضریب 481/0 بر فرهنگ رسالتی، با ضریب 804/0 بر فرهنگ مشارکتی و با ضریب 581/0 بر فرهنگ سازگاری تأثیر دارد.بر همین اساس پیشنهاد شده که مدیران با تفویض اختیار بیشتر به مدیران میانی، تشکیل تیمهای کاری مختلف و ایجاد احساس اعتماد بیشتر به مجموعه و همکاران، سرمایه اجتماعی را تقویت نموده تا از طریق آن فرهنگ سازمانی تقویت شده و از مزایای فرهنگ قوی استفاده شود. نتایج به دست آمده برای این تحقیق با محدودیتهایی همراه بوده است که از جمله میتوان به استفاده از پرسشنامه اشاره نمود که با توجه به محدودیتهای پرسشنامه در تشخیص وضعیت واقعی و موجود، پیشنهاد میگردد تا در تحقیقات بعدی ضمن استفاده از پرسشنامه، از ابزارهای دیگری نیز برای جمعآوری دادهها استفاده گردد. محدودیت دیگر این تحقیق، به محدود بودن نمونه آماری آن باز میگردد؛ نمونه آماری تحقیق حاضر فقط شامل 276 نفر از مدیران میانی بوده است که با در نظر گرفتن تعداد شاغلان در این شغل، این تعداد کم به نظر میآید؛ بنابراین بایستی در تعمیم نتایج تحقیق به کل جامعه احتیاط بیشتری صورت گیرد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سرمایه اجتماعی؛ فرهنگ سازمانی؛ فرهنگ سازگاری؛ فرهنگ رسالتی؛ فرهنگ مشارکتی؛ فرهنگ تدوام | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بررسی نگرش مدیران میانی به نقش سرمایه انسانی سازمانی با رویکرد فرهنگ سازمانی با استفاده از تحلیل عاملی تأییدی و مدل مسیر دکتر ناصر فقهی فرهمند[1] تاریخ دریافت مقاله:19/1/1395 تاریخ پذیرش نهایی مقاله:23/4/1395 چکیده سرمایه اجتماعی یکی از متغیرهایی استکه برفرهنگ سازمانی تأثیرگذار بوده و کنشهای معین افراد را در درون ساختار تسهیل میکند؛ برهمین اساس نیز هدف این مقاله بررسی نقش سرمایه اجتماعی برفرهنگ سازمانی از دیدگاه مدیران میانی میباشد. این تحقیق با توجه به هدف آن کاربردی بوده اما بر اساس روش تحقیق ازنوع توصیفی همبستگی میباشد. نمونه آماری این تحقیق شامل 276 نفر از مدیران میانی شاغل دربخشهای مختلف سازمانهای خدماتی شهر تبریز میباشد. در این مقاله برای گردآوری مبانی نظری و ادبیات پژوهش از فیش تحقیق استفاده شده است؛ همچنین برای گردآوری دادهها جهت آزمون فرضیههای تحقیق ازدو پرسشنامه استفاده گردیده که پس از بررسی روایی و پایایی در بین نمونه آماری تحقیق توزیع شده است. منظور تجزیه و تحلیل دادهها نیز از آزمونهای ضریب همبستگی پیرسون ومدل معادلات ساختاری استفاده شده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد سرمایه انسانی سازمانی با ضریب استاندارد شده 79/0 و مقدار 63/12=t بر فرهنگ سازمانی تأثیر دارد. همچنین سرمایه اجتماعی با ضریب 602/0 بر فرهنگ تداوم، با ضریب 481/0 بر فرهنگ رسالتی، با ضریب 804/0 بر فرهنگ مشارکتی و با ضریب 581/0 بر فرهنگ سازگاری تأثیر دارد.بر همین اساس پیشنهاد شده که مدیران با تفویض اختیار بیشتر به مدیران میانی، تشکیل تیمهای کاری مختلف و ایجاد احساس اعتماد بیشتر به مجموعه و همکاران، سرمایه اجتماعی را تقویت نموده تا از طریق آن فرهنگ سازمانی تقویت شده و از مزایای فرهنگ قوی استفاده شود. نتایج به دست آمده برای این تحقیق با محدودیتهایی همراه بوده است که از جمله میتوان به استفاده از پرسشنامه اشاره نمود که با توجه به محدودیتهای پرسشنامه در تشخیص وضعیت واقعی و موجود، پیشنهاد میگردد تا در تحقیقات بعدی ضمن استفاده از پرسشنامه، از ابزارهای دیگری نیز برای جمعآوری دادهها استفاده گردد. محدودیت دیگر این تحقیق، به محدود بودن نمونه آماری آن باز میگردد؛ نمونه آماری تحقیق حاضر فقط شامل 276 نفر از مدیران میانی بوده است که با در نظر گرفتن تعداد شاغلان در این شغل، این تعداد کم به نظر میآید؛ بنابراین بایستی در تعمیم نتایج تحقیق به کل جامعه احتیاط بیشتری صورت گیرد. واژگانکلیدی: سرمایه اجتماعی، فرهنگ سازمانی، فرهنگ سازگاری، فرهنگ رسالتی، فرهنگ مشارکتی، فرهنگ تدوام. مقدمه سرمایه انسانی سازمانی، به زعم بِرِم و ران مفهومی جمعی است که اصل و اساس آن بر رفتار، طرز تلقیها و استعدادهای فردی قرار دارد. به زعم آنان نهادهای گوناگونی از قبیل مؤسسات اجتماعی و داوطلبانه، خانواده، دین و الگوهای فرهنگی در شکلدهی عادات و ارزشهاییکه مولد سرمایه اجتماعیاند، نقش دارند(برهم و دیگری، 1997: 1000). تعاریف متعددی از فرهنگ سازمانی ارائه شده است و بسیاری از محققان ازطرق مختلف نسبت به تعریف آناقدام نمودهاند. به عقیده هافستد فرهنگ عبارتست از: اندیشه مشترک اعضای یک گروه یا طبقه که آنها را از دیگر گروهها مجزا میکند(زرنگار، 1385: 120). فرهنگ سازمانی یک چارچوب شناختی که در برگیرنده گرایشها، ارزشها، هنجارهای رفتاری و انتظارات میباشد تعریف میگردد(گرینبرگ و دیگری، 2001: 6). کلمنت و گرینزپان(2003)، و فقهی فرهمند(1382) و شجاعی و دیگران(1384) فرهنگ سازمانی را مجموعهای از افکار، عادات، گرایشها، احساسات و الگوهای رفتاری و انتظارات میدانند. در تعریف دیگری فرهنگ سازمانی الگوی منظم از اصول یا رفتارهایی که توسط یک جامعه، سازمان، گروه و یا تیم برای حل مشکلات اتخاذ شده است، تعریف میگردد(احمد و دیگران، 1999: 25). امروزه برخلاف دیدگاه سنتیکه تنها فرد ارایهکننده مراقبت را مسؤول وقوع خطاها تلقی میکرد، پژوهشگران براین باورندکه عوامل مربوط به ویژگیهای سازمانی، نظیر فرهنگ سازمانی، سبکهای رهبری، سیستمهای ارتباطی، میزان مشارکت بیماران و خانوادهها و شیوههای مدیریت منابع انسانی نقش اساسی را در ایمنی بیماران دارندکه از میان آنها فرهنگ سازمانی بیشترین اهمیت را دارا است(چیو، 2008: 65). چرا که زمانی ساختارفرهنگ سازمانی مطلوب قلمداد میشود که روابط بین کارکنان مطلوب باشد. بدیهی استکه بین توانایی برقراری روابط بین فردی(اشگالی و دیگری، 2007: 120) انسجام کارکنان در محیط مراقبتی(رافی، 2007) و کیفیت مراقبتهای پرستاری ارایه شده نیز ارتباط انکارناپذیری وجود دارد(گراگی و دیگری، 2004: 733). بر اساس نظر ادواردز و همکاران (ادواردز و دیگران، 2010) در سازمانهای درمانی با فرهنگ قوی کیفیت مراقبت بالا است، و این از ویژگیهای فرهنگ سازمانی مطلوب و قوی است که الگوهای ارتباطی مناسب را شکل میدهد (رابینز، 2002). اگرچه مدیران میانی به عنوان بزرگترین گروه مراقبتی وظیفه پاسخگویی به نیازهای گوناکون و در حال تغییر بیماران را به عهده دارند، اما این محیط کاری مدیران میانی است که نقش تعیین کنندهای در کیفیت و ایمنی مراقبت دارد(جعفرعلی و دیگران، 2013). با توجه به ادبیات موضوع و نتایج تحقیق باید به این نکته توجه نمود که معمولاً، هرسازمان ابتدا به صورت یک واحد کوچک تأسیس میشود. در شروع فعالیت سازمان، فرهنگ در آن با توجه به عوامل مختلفی به سرعت شکل میگیرد. شکلگیری فرهنگ بستگی به دلایل به وجود آمدن سازمان و جایگاه آن در جامعه و عوامل موفقیت آن از قبیل کارآیی، کیفیت ارائه خدمات، ابداع و نوآوری، تلاش زیاد و وفاداری نسبت به سازمان دارد. وقتی سازمان متولد میشود، تلاش زیادی از طرف کارکنان برای موفقیت سازمان صورت میگیرد. با توجه به نقش فرهنگ سازمانی در افزایش کیفیت مراقبتهای درمانی، توجه به متغیرهای تأثیرگذار بر آن اهمیت فوقالعادهای دارد. فرهنگ حاکم بر سازمان، شکل دهنده شخصیت سازمانی است و بدین وسیله میتوان سازمانها را برحسب نوع فرهنگشان شناسایی کرد. بنابراین اگر فرهنگ منسجم و متناسب با اهداف و مأموریتهای سازمانی در سازمان حاکم باشد، کارآیی و اثربخشی آن سازمان به طرزمطلوبی افزایش مییابد(شجاعی و همکاران: 6؛ فقهیفرهمند، 1381: 125-123). کارکنان سازمان دارای انواع گوناگونی از زمینههای اخلاقی، میراثهای فرهنگی و شخصیتی میباشند که توسط میزان متفاوتی از تجربیات شکل گرفتهاند. وقتی کارکنان با زمینههای متفاوت در یک محیط کاری گرد یکدیگر جمع شوند، این عوامل خود را در انواع نامحدودی از شیوهها آشکار میسازند. با گذشت زمان مجموعهای از هنجارهای برتر پدیدار خواهند شد؛ این هنجارها مسیری را در سازمان هدایت خواهند کردکه در آن کارها و فعالیتهای سازمانی انجام میشوند؛ این پدیده موجب بروز و رشد مفهوم فرهنگ سازمانیمیشود(مقدسی، 1385: 47). فرهنگ از مهمترین مفاهیم در علوم رفتاری است. فرهنگ واژهای است که علمای علم اجتماع و پژوهشگران مختلف آن را در بسیاری از علوم به کار میبرند. فرهنگ الگویی از مفروضات بنیادی یا اساسی است که بر اثر اندوختن تجربه از سوی گروهی معین از انسانها، ایجاد، کشف و یا پرورده شده است(فرهنگی، 1386: 87). این الگوی بنیادین برای این گروه معین از چنان اعتباری برخوردار است که آن را در برخورد با مسایل و دشواریهای خود به کار میگیرند. به عبارتی اعضای گروه که دارای فرهنگ مشخصی میباشند، آن فرهنگ را به عنوان شیوه صحیح احساس، ادراک و رفتار میشناسند و آن را به اعضای جدید گروه نیز میآموزند. به صورت کلی مفهوم فرهنگ عبارت استاز: کیفیت زندگیگروهی از افراد بشر که ازیک نسل به نسل دیگر انتقال پیدا میکند (کاتر و دیگری، 1992: 3). دن دنیسون براساس محیط رقابتی و میزان توجه سازمان به امور داخلی یا خارجی، چهار نوع فرهنگ را مشخص مینماید که عبارتند از فرهنگ سازگاری، فرهنگ رسالتی، فرهنگ مشارکتی و فرهنگ تداوم. از ویژگیهای فرهنگ سازگاری این است که از مجرای انعطافپذیری و از نظر استراتژیک به محیط خارجی توجه شده و کوشش میشود تا نیازهای مشتریان تأمین گردد. در این نوع فرهنگ هنجارها و باورهایی مورد تأیید قرار میگیرند یا تقویت میشوند که بتوان بدان وسیله علائم موجود را در محیط شناسایی و تفسیر نمود و براساس آن واکنش نشان داد و رفتاری مناسب را در پیش گرفت. در فرهنگ رسالتی سازمان میکوشد تا نیازهای محیطخارجی را تأمین نماید ولی الزامی درخود نمیبیندکه به سرعت دستخوش تغییرات قرار گیرد. در فرهنگ رسالتی به دیدگاههای مشترک توجه زیادی میشود. این دیدگاه نوع فعالیت اعضای سازمان را تعیین میکند. در فرهنگ مشارکتی از اعضای سازمان خواسته میشود که در امور مشارکت نمایند تا سازمان بتواند از عهده انتظارات عوامل محیطی در حال تغییر بر آید؛ در این نوع فرهنگ به نیازهای کارکنان توجه میشود. فرهنگ تداوم به امور داخلی سازمان توجه میکند و برای محیطی مناسب است که از ثبات نسبی برخوردار باشد؛ در چنین سازمانی فرهنگی حاکم است که برای انجام کارها از روشی مشخص و باثبات استفاده شود(فقهیفرهمند، 1381: 672-670). دفت نیز به تأسی از دنیسون در کتاب تئوری و طراحی سازمان این چهار نوع فرهنگ را به عنوان فرهنگهای سازمانی برمیشمرد(دفت، 1385: 647-644؛ فقهیفرهمند، 1382: 159-124 و فقهیفرهمند، 1388: 58-42). به طور کلی رابینز برای فرهنگ سازمانی هفت ویژگی را قائل است که این هفت ویژگی در مجموع فرهنگ سازمانی را تشکیل میدهند و عبارتند از خلاقیت و خطرپذیری، توجه به جزئیات، توجه به نتیجه، توجه به افراد، تشکیل تیم، تحول و ثباتکه هریک از این ویژگیها بر روی طیفیکه دامنه آن از بسیارکم تا بسیار زیاد است، قرار میگیرد(رابینز، 2002). فرهنگ در یک سازمان، به مثابه شخصیت در یک انسان است. مفروضاتی بنیانی، اعتقادات، باورها، هنجارها و ارزشها به عنوان مبانی فرهنگی یک سازمان، شالوده وجودی آن را تشکیل داده، نقطه تمیز خوب و بد را مشخص میکند(نصیریپور، 1388: 18). فرهنگ سازمانی کارکردهای متنوعی دارد که از آن جمله بر اثرگذاری آن بر تعاملات سازمانی میتوان اشاره نمود (فانکوایس، 2006). از طرفی فرهنگ یک سازمان از تعاملات اجتماعی بین افراد تأثیر میپذیرد؛ به طوری که هرچه ذخیره سرمایه اجتماعی دریک سازمان بالا باشد نیاز به تدوین قوانین و مقررات و ایجاد نهادهای اجرایی و نظارتی درسازمان کاهش مییابد. از طرفی فرهنگ سازمانی به عنوان یک کنترل کننده سرمایه اجتماعی جهت تقویت رفتارهایمشخص و ارزشهای غالب عمل میکند(باربوسا و دیگری، 2007: 415). به عبارت بهتر رابطه علت و معلولی بین فرهنگ و سرمایه اجتماعی رابطهای دو سویه بوده ولی به نظر می رسد نقش تأثیرگذاری سرمایه اجتماعی بر فرهنگ سازمانی قابل تأملتر باشد. تا جاییکه "کلمن" سازمان اجتماعی را پدید آورنده سرمایه انسانی سازمانی درنظر میگیرد. وی معتقد است که سرمایه اجتماعی با کارکردش تعریف میشود، به زعم وی سرمایه اجتماعی شیء واحدی نیست بلکه انواع چیزهای گوناگونی است که دو ویژگی مشترک دارند؛ همه آنها جنبهای از ساخت اجتماعی هستند و کنشهای معین افراد را در درون ساختار تسهیل میکنند(ناطقپور و دیگری، 1385: 163-164). سرمایه انسانی سازمانی مفهومی است که پیشینه طولانی زیادی ندارد. کاربرد این مفهوم به تدریج از دهه 1990 به این سو در تزها و مقالات دانشگاهی و به ویژه در رشتههای جامعهشناسی، اقتصاد، سیاست و آموزش با کارهای افرادی چونکلمن، بوردیو، پوتنام و فوکویاما افزایش یافته است(آدلر، 2000؛ و فقهی فرهمند، 1390: 284-128). پوتنام سرمایه اجتماعی را بعنوان اعتماد، هنجارها و شبکههای پیوند تعریف مینماید که همکاری کنشگران را برای نیل به سود متقابل تسهیل مینماید؛ نتیجه این همکاری انواع متفاوتی از کنشهای جمعی است(وینتر، 2000). سرمایه اجتماعی مانند شکلهای دیگرسرمایه مولد است و دستیابی به هدف های معین را که در نبود آن دست یافتنی نخواهد بود، امکانپذیر میسازد(کلمن، 1377: 646 و کوهن و پروساک، 2001 و فقهیفرهمند، 1390: 284-128)، سرمایه انسانی سازمانی را به عنوان «موجودی که روابط فعال میان افراد، اعتماد، شناخت متقابل، ارزشها و رفتارهای مشترک که اعضای شبکهها و اجتماعات انسانی را به هم پیوند میدهد و همکاری را امکانپذیر میسازد» تعریف میکنند. آنان به سرمایه اجتماعی به عنوان کانونی برای حفظ و توسعه سازمانی مینگرند. از نظر آنان سرمایه اجتماعی بازده اقتصادی پدید میآورد و بدون سرمایه انسانی سازمانی سازمانها نمیتوانند به آسانی کار کنند(ویانوآ و دیگری، 2003: 15). "افه و فوش" علاوه برعناصری که در تعریف بوردیو، کلمن و پوتنام از سرمایه انسانی سازمانی وجود دارد، به بُعد گرایشبه آگاهی و توجه، اشاره نموده و آن را شامل مجموعه افکار، عقاید و حساسیت نسبت به زندگی اجتماعی و سیاسی و توجه به هرچیزی که در وسیع- ترین معنا به امور عمومی اطلاق میشود، میدانند(آفه و دیگری، 2002: 190 و فقهیفرهمند، 1393: 274-297). سرمایه انسانی سازمانی میتواند در سطح فردی، سطح محلی، سطح ایالتی و حتی در سطح ملی تعریف و مفهومسازی شود. بسیاری از نویسندگان برای طبقهبندی سرمایه انسانی سازمانی از روشهای ابتکاری استفاده نموده و آن را به عنوان ویژگیهای فردی یا ویژگیهای گروه در نظر گرفتهاند (ماکینو و دیگری، 2001: 387). پوتنام به سرمایه انسانی سازمانی از منظر ویژگیهای یک سازمان مینگرد که به آن اجازه دستیابی به منابع را میدهد؛ این ویژگیها شامل، اعتماد، تأثیر متقابل و تعهد اجتماعی است. در تعاریف پورتس، لوری و کلمن بر سطح فردی سرمایه انسانی سازمانی تأکید شده و چنین بیان میگردد که سرمایه اجتماعی زمانی شکل میگیرد که افراد به خاطر دستیابی به منابع با یکدیگر کار مینمایند. سرمایه انسانی سازمانی در این دیدگاه به وسیله پرسش از افراد درباره عضویت در گروه، رفتارهای انتخابی، تعامل با همسایهها، اعتماد در افراد و احساس کمک به دیگران اندازهگیری میشود(اوبرین و دیگران، 2004: 1208). به طور کلی در تعریف و مفهومپردازی سرمایه انسانی سازمانی نگرش و توافق جامع و کاملی در بین صاحبنظران وجود ندارد و بسیاری از این محققان با توجه به برداشتهای خود و کارهایی که در زمینه سرمایه انسانی سازمانی انجام دادهاند نسبت به ارایه تعریفی از سرمایه انسانی سازمانی اقدام نمودهاند. نظریهپردازان سرمایه انسانی سازمانی بین عناصر ساختاری و شناختی سرمایه اجتماعی تمایز قائل شدهاند؛ عناصر شناختی سرمایه انسانی سازمانی، اشاره به نگرشها دارد و شامل ارزشها، طرزتلقیها، اعتقادات و اعتماد به سایر اعضای جامعه از جمله نمونههای عناصر شناختی سرمایه انسانی سازمانی میباشد. عناصر ساختاری سرمایه انسانی سازمانی در جلوههای رفتاری فرد دیده میشود و اشاره به شرکت در گروهها، جوامع و فعالیتهای مدنی و همچنین شبکههای اجتماعی، نقشها و هنجارها دارد(لاچنر و دیگران، 2003؛ و مسابرامانیان و دیگران، 2001؛ و کندی، 1998). اُفه سرمایه انسانی سازمانی را به دونوع ساختاری و شناختی تقسیم مینمایدکه در هرکدام از سطوح خرد، میانی و کلان، سرمایة اجتماعی اثرخود بر توسعه را به عنوان نتیجه کنش میان دو نوع سرمایة اجتماعی مشخص اعمال میکند. در جدول (1) ابعاد شناختی و ساختاری سرمایه انسانی سازمانی به همراه فاکتورها و منابع آن آمده است.
چنان که از مباحث فوق مشخص است، سرمایه انسانی سازمانی زمانی شکل میگیرد که افرادی با یکدیگر به جهت دستیابی به منابع و سرمایه با یکدیگر پیوند مییابند. سرمایه انسانی سازمانی به عنوان مفهومی که حاصل کنشهای متقابل بین افراد دریک شبکه میباشد، و میتواند برفرهنگ سازمانی تأثیر گذاشته و میتواند موجب بهتر و یا بدتر شدن آن شود. فرهنگ سازمانی اشاره به باورهای مشترک میان افراد در یک سازمان دارد و میتواند سازمان را در جهت دستیابی به اهداف خود یاری رساند. با توجه به مسئله این بررسی که نقش فرهنگ سازمانی در افزایش کیفیت مراقبتهای درمانی، توجه به متغیرهای تأثیرگذار بر آن اهمیت فوقالعادهای دارد، در این راستا بین سرمایه اجتماعی یکی از متغیرهایی است که بر فرهنگ سازمانی تأثیرگذار بوده و کنشهای معین افراد را در درون ساختار تسهیل میکند؛ بر همین اساس نیز هدف این مقاله بررسی نقش سرمایه اجتماعی بر فرهنگ سازمانی از نگرش مدیران میانی میباشد. به طور کلی با توجه به اهمیت فوقالعاده فرهنگ سازمانی و سرمایه اجتماعی مدیران میانیکه ناشی از نوع مسئولیتی استکه این افراد در جامعه برعهده دارند، هدف این مقاله بررسی نقش سرمایه اجتماعی بر فرهنگ سازمانی از دیدگاه مدیران میانی شاغل در سازمانهای خدماتی شهر تبریز میباشد. بر همین اساس نیز پنج فرضیه به صورت زیر مطرح شده است: - سرمایه اجتماعی بر فرهنگ سازمانی تأثیر دارد. - سرمایه اجتماعی بر فرهنگ تدوام تأثیر دارد. - سرمایه اجتماعی بر فرهنگ رسالتی تأثیر دارد. - سرمایه اجتماعی بر فرهنگ مشارکتی تأثیر دارد. - سرمایه اجتماعی بر فرهنگ سازگاری تأثیر دارد. ابزار و روش تحقیق این تحقیق با توجه به هدف آن کاربردی بوده اما بر اساس روش تحقیق از نوع توصیفی همبستگی میباشد. جامعه آماری این تحقیق را کلیه مدیران میانی شاغل دربخشهای مختلف سازمانهای خدماتی شهر تبریز تشکیل میدهند. به منظور تعیین حجم نمونه، باتوجه به این که دراین تحقیق از تحلیل عاملی تأییدی استفاده شده است و قاعدتاً حجم نمونه بیشتری برای برازش مدل لازم است. لذا توصیههایی برای تعیین حجم نمونه وجود دارد که در این تحقیق نیز به منظور تعیین حجم نمونه به این توصیهها توجه شده است. دینگ و همکاران(1995)، 100 تا 150 نمونه را به عنوان حداقل حجم نمونه رضایتبخش زمانیکه با متغیرهای آشکار و پنهان سر و کار داریم مناسب دانستهاند. لوهلین(1992) برای مدلهای اندازهگیری دو تا چهار عامل، 100 تا 200 آزمودنی را پیشنهاد کرده است. بنتلرو چو(1987) پیشنهاد کردهاندکه هنگامیکه متغیرهای پنهان دارای معرفهای چندگانهای هستند نسبتی به کوچکی 5 آزمودنی به ازای هر متغیر برای یک توزیع نرمال کافی است. همچنین برای سایر توزیعها نسبتی از حداقل 10 آزمودنی به ازای هر متغیر کافی خواهد بود. بر همین اساس نیز بر اساس توصیههای انجام گرفته، تعداد نمونه 276 نفر در نظر گرفته شده است تا کلیه توصیهها رعایت گردد. در این مقاله برای گردآوری مبانی نظری و ادبیات پژوهش از فیش تحقیق استفاده شده است؛ هم- چنین برای گردآوری دادهها جهت آزمون فرضیههای تحقیق از دو پرسشنامه استفاده گردیده است. پرسشنامه اول برای سنجش فرهنگ سازمانی میباشد که در این قسمت از پرسشنامه استاندارد دنیسون استفاده شده است. پرسشنامه استاندارد فرهنگسازمانی دنیسون، ویژگیهای فرهنگ سازمانی را براساس چهار مؤلفه فرهنگ مشارکتی، فرهنگ تداوم، فرهنگ سازگاری و فرهنگ رسالتی سازمان مورد سنجش قرار میدهد. این پرسشنامه دارای 60 سئوال بسته پاسخ با طیف لیکرت (کاملاً موافقم، موافقم، نه موافق و نه مخالف (بی نظر)، مخالفم و کاملا مخالفم) میباشد. یک نمره کلی از این پرسشنامه به دست نمیآید بلکه چهار نمره حاصل میشود که هر کدامشان مربوط به یک مؤلفه از فرهنگ سازمانی میباشد. هر 15 مورد از سئوالات پرسشنامه مربوط به یک ویژگی از فرهنگ سازمان و هر 5 مورد از آن مربوط به یک شاخص از هر یک از ویژگیهای فرهنگ سازمان است. پرسشنامة دوم نیز برای سنجش سرمایه انسانی سازمانی میباشدکه این پرسشنامه نیز براساس کار نایپت و گوشال(1998) میباشد. این پرسش- نامه دارای 28 سؤال بسته پاسخ با طیف لیکرت (خیلی کم، کم ، متوسط، زیاد و خیلی زیاد) میباشد. این پرسشنامه دارای 3 بُعد سرمایه اجتماعی ساختاری، شناختی و رابطهای میباشد. روایی پرسشنامههای مورد استفاده به صورت روایی صوری تعیین شده است. پایایی پرسشنامهها نیز با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ و بر روی نمونه اصلی محاسبه شده است. ضریب آلفای کرونباخ برای پرسشنامه فرهنگ سازمانی 780/0 و برای پرسشنامه سرمایهاجتماعی 864/0 محاسبه شده استکه نشان دهنده پایایی قابل قبول پرسشنامهها میباشد. ابتدا مشخصات جمعیتشناختی پاسخگویان استخراج شده است. درجدول (2) فراوانی و درصد فراوانی متغیرهای جمعیتشناختی نمونه آماری پژوهش نشان داده شده است.
چنان که در جدول (2) نشان داده شده است، از 276 نفر نمونه آماری تحقیق، به عنوان نمونه 22 درصد آنها در بخش اداری فعالیت دارند. از این تعداد 29 درصد کمتراز 5 سال و 18 درصد بیشتراز 5 سال تجربه کاری دارند. همچنین از این تعداد از لحاظ تحصیلات 32 درصد کمتر از دیپلم و26 درصد بیشتر از دیپلم هستند. به طور کلی از نتایج این جدول میتوان این چنین برداشت نمود که بیشترین درصد فراوانی نمونه آماری این تحقیق از لحاظ بخش سازمانی در بخش اجرایی و عملیاتی، از لحاظ تجربه بیشترین درصد فراوانی نمونه آماری کمتراز 5 سال در بخش مشترکین و بیشتراز 5 سال در بخش اجرایی و عملیاتی قرار دارند. از لحاظ میزان تحصیلات نیز بیشترین درصد فراوانی نمونه آماری کمتر از دیپلم در بخش اجرایی و عملیاتی و بیشتر از دیپلم در بخش اداری فعالیت میکنند. در ادامه به منظور اطمینان از وجود رابطه خطی بین متغیرهای تحقیق از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است. نتایج در جدول (3) نشان داده شده است.
باتوجه به اطلاعات جدول (3)، ملاحظه می شود که ضریب همبستگی پیرسون بین سرمایه اجتماعی و فرهنگ سازمانی در بین مدیران میانی سازمانهای خدماتی شهر تبریز برابر 805/0 و سطح معناداری 000/0 به دست آمده است، لذا با اطمینان 99/0 فرض H0رد و فرض H1 مبنی بر همبستگی مثبت معنیدار بین دومتغیر تأیید میگردد. همچنین براساس دادههای جدول (3) رابطه مثبت بین تمامی متغیرهای پژوهش در سطح اطمینان 99 درصد تأیید میگردد. پس ازاطمینان از وجود رابطه بین متغیرهای پژوهش به منظور بررسی نقش سرمایه اجتماعی مدیران میانی بر فرهنگ سازمانی از مدل معادلات ساختاری استفاده شده است. بدین منظور با توجه به این که مدلهای ساختاری از دو بخش ساختاری و اندازهگیری تشکیل شدهاند که در بخش اندازهگیری برای مدل این تحقیق، دو مدل عاملی تأییدی وجود دارد، ابتدا تحلیل عاملی تأییدی برای این دو بخش یعنی فرهنگ سازمانی و سرمایه اجتماعی انجام گرفته است که نتایج در ادامه نشان داده شده است. ﺩﺭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻋﺎﻣﻠﻰ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻰﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺩﻩﻫﺎﻯ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺩﻳﮕﺮ، ﺁﻳﺎ تعداد دادههای ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻋﺎﻣﻠﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ میباشند و یا خیر؟ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺷﺎﺧﺺ KMO و آزمون بارتلت استفاده میشود. مقدار شاخص KMO بایستی حداقل برابر 5/0، سطح معنیداری آزمون بارتلت کوچکتر از 05/0 و بار عاملی مربوطه بالاتر از 5/0 باشد. نتایج تحلیل عاملی ابتدا با استفاده از نرمافزارهای SPSS و لیزرل برای مدلهای فرهنگ سازمانی و سرمایه اجتماعی انجام گرفته است که نتایج در جداول (4) و (5) نشان داده شده است.
با توجه به دادههای جداول (4) و (5)، مقدار KMO که بالاتر از 5/0 و سطح معنیداری آزمون بارتلت کوچکتر از 05/0 میباشد و بارعاملی مربوط به هر سنجه بالاتر از 5/0، میتوان عنوان نمود که بین نتایج به دست آمده و سازه نظری توافق وجود داشته و مدلهای عاملی تأیید میشوند. پس از بررسی و تأیید مدلهای اندازهگیری، به منظور اطمینان یافتن از وجود و یا عدم وجود رابطه علی بین متغیرهای پژوهش و بررسی تناسب دادههای مشاهد شده با مدل مفهومی پژوهش، همچنین آزمون فرضیههای پژوهش، مدل مفهومی تحقیق با استفاده ازمدل معادلات ساختاری آزمون شدند. نتایج ضرایب برآوردی استاندارد شده مدل مسیر و شاخصهای برازش مدل در شکل (1) نشان داده شده است.
در اجرای مدل معادلههای ساختاری، خروجی نرمافزارلیزرل، نشان دهنده مناسب بودن مدل ساختاری برازش یافته است. مقدار X2 برای مدل تحقیق 23/9 با سطح معنیداری 342/0 محاسبه شده است که نشاندهنده برازش خوب مدل با اسفاده از دادههای مشاهده شده میباشد. همچنین نسبت X2 به درجه آزادی df کمتر از به 1 میباشد که برازش خوب مدل را نشان میدهد. شاخص میانگین توان دوم خطای تقریب (RMSEA) 003/0 محاسبه شده است که نشان دهنده برازش عالی مدل است. همچنین شاخص برازندگی (GFI) 92/0 محاسبه شده استکه نشان دهنده برازش خوب مدل با استفاده از دادههای تحقیق میباشد. در جدول (6) نیز نتایج آزمون t برای ضرایب مسیر نشان داده شده است. برای این که آزمون شود که آیا یک پارامتر خاص در جامعه آماری به طور معنیداری با صفر تفاوت دارد از مقدار t استفاده میشود. زمانیکه مقدار t بین 96/1- و 96/1 باشد، نشان میدهدکه پارامتر مربوط در سطح 5 درصد تفاوت معنیداری با صفر ندارد. مقدار آماره t برای همه ضرایب مسیر محاسبه شده در جدول 7 همگی بزرگتر از 96/1 میباشندکه نشان دهنده تفاوت ضرایب مسیر با صفر بوده و ازنظر آماری ضرایب مسیر به دست آمده معنیدار میباشد. بر همین اساس فرضیه اصلی تحقیق در مورد تأثیر سرمایه اجتماعی بر فرهنگ سازمانی با مقدار t، 54/12 و ضریب برآوردی 79/0 شکل (1) تأیید میگردد. در جدول (6) ضرایب مسیر و مقدار t مربوط به هریک از مسیرها نشان داده شده است.
با توجه به ضرایب مسیر بدست آمده و مقدار t متناظر با هر یک از ضرایب مسیر در جدول (6) میتوان عنوان نمود که از دیدگاه مدیران میانی، سرمایه اجتماعی بر فرهنگ سازمانی و ابعاد چهارگانه آن تأثیر مثبتی دارد.
بحث و نتیجهگیری به طور کلی نتایج حاصل از یافتههای تحقیق نشان میدهد که سرمایه اجتماعی بر فرهنگ سازمانی تأثیرگذار میباشد؛ همچنین سرمایه اجتماعی ابعاد مختلف فرهنگ سازمانی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد جدول (6) و شکل (1). در مورد نقش سرمایه اجتماعی بر فرهنگ سازمانی با این که تحقیقات قابل ملاحظهای در سازمانها و به خصوص در میان مدیران میانی و محیطهای درمانی انجام نگردیده است؛ ولی نتایج این تحقیق با نتایج تحقیق ژانگ و زیاودی(2009) همخوانی دارد. ژانگ و زیاودی در تحقیق خود به این نتیجه رسیدهاند که سرمایه اجتماعی بر فرهنگ سازمانی تأثیر مثبتی دارد. همچنین پورس (2007) درتحقیق خود به این نتیجه رسیده استکه مفهوم سرمایه اجتماعی ارتباط نزدیکی با ویژگیهای فرهنگی یک منطقه دارد؛ هر چند نتایج تحقیق پورس ارتباط نزدیکی با نتایج این مقاله ندارد ولی نشان دهنده ارتباط بین سرمایه اجتماعی و فرهنگ میباشد. فرهنگ سازمانی اشاره به باورهای مشترک میان افراد در یک سازمان دارد و میتواند سازمان را درجهت دستیابی به اهداف خود یاری رساند. ازطرفی نیز سرمایه انسانی سازمانی به عنوان مفهومی که حاصل کنشهای متقابل بین افراد در یک شبکه میباشد، معرفی میگردد. در چنین حالتی است سرمایه اجتماعی میتواند از طریق تسهیل و ایجاد پیوندها بین اعضاء سازمان، فضای فرهنگی سازمان را تحت تأثیر قرار دهد. ناوارو و شی(2001) در تحقیقی که به بررسی رابطه بین مشارکت و سرمایه اجتماعی پرداختهاند. به این نتیجه رسیدهاند که مشارکت اعضاء در کارهای مختلف در یک سازمان که در قالبهای مختلف کاری و به ویژه تیمهای کاری نمود پیدا میکند، حاصل سرمایه اجتماعی اعضاء سازمان است که در نهایت منجر به تغییر فرهنگ سازمانی و فرهنگ مشارکتی در بین اعضاء سازمان میگردد. نتایج این تحقیق در راستای فرضیه چهارم تحقیق قابل ارزیابی است. ناوارو و شی اعتقاد دارند مشارکت یکی از ابعاد سرمایه اجتماعی است که هم در بعد کلان و هم در بعد خرد نتایج مثبتی به همراه دارد. به اعتقاد این محققان وقتی در داخل یک سازمان اعضاء در کارهای مختلف و مسائل متنوع با یکدیگر مشارکت و همکاری مینمایند، کم کم این عمل به یک عادت تبدیل شده و به فرهنگ مشارکتی تبدیل میگردد. به اعتقاد راب و زمسکی(2000)، سرمایه اجتماعی قوی در بین اعضاء یک سازمان ضمن اینکه در روند تسهیل دستیابی به اهداف سازمان موثر است، موجب بهبود کیفیت زندگی کاری و ایجاد فضای مناسب برای اعضاء سازمان است. در تحقیق دیگری در ایران فیضی و گرامیپور(1387)، به بررسی تأثیر سرمایه انسانی سازمانی بر فرهنگ سازمانی در بین اعضاء هیئت علمی دانشگاه پیام نور پرداختهاند. این محققان در این تحقیق بر خلاف یافتههای تحقیق حاضر که نقش سرمایه اجتماعی در تمامی ابعاد فرهنگ سازمانی مشاهده شد، در هیچ یک از متغیرهای سرمایه اجتماعی به جز در یک متغیر هنجارهای سازمانی، تأثیر مستقیم بر فرهنگ سازمانی دانشگاه پیام نور را به دست نیاوردند. محققان در تفسیر این یافته به اهمیت ویژه هنجارهای مخصوص این دانشگاه در ایجاد ارتباط بین اعضای هیات علمی اشاره نمودهاند. شاید بتوان گفت از دلایل نتایج مختلف به دست آمده در رابطه با تأثیر سرمایه اجتماعی بر فرهنگ سازمان به رابطه دوسویه این متغیرها نسبت داد، به طوری که چند بعدی بودن مفهوم سرمایه اجتماعی و هنجارهای مختلف تشکیل دهنده فرهنگ سازمانی مانع از دستیابی به نتایج واحدی درتحقیقات مختلف شده است. ازطرفی هم سرمایه اجتماعی و هم فرهنگ سازمانی بر کنشهای افراد و ارتباطات بین آنها تأکید دارند. با توجه به ادبیات موضوع و نتایج تحقیق باید به این نکته توجه نمود که معمولاً، هر سازمان ابتدا به صورت یک واحد کوچک تأسیس میشود. در شروع فعالیت سازمان، فرهنگ در آن با توجه به عوامل مختلفی به سرعت شکل میگیرد. شکلگیری فرهنگ بستگی به دلایل به وجود آمدن سازمان و جایگاه آن در جامعه و عوامل موفقیت آن از قبیل کارآیی، کیفیت ارائه خدمات، ابداع و نوآوری، تلاش زیاد و وفاداری نسبت به سازمان دارد. وقتی سازمان متولد میشود، تلاش زیادی ازطرف کارکنان برای موفقیت سازمان صورت میگیرد. در حقیقت فرهنگ نشانگر درجه تلاش و تصویر کارکنان از کار خود و آینده سازمان است. به تدریج که سیستم های پاداش، سیاست ها، خطمشیها و قوانین حاکم بر کار تدوین میشوند، مجموعه این عوامل بر شکلگیری فرهنگ اولیه سازمان تاثیرات عمیق میگذارد. این عوامل از طرف سازمان رسمی مشخص کننده نوع رفتار و طرز برخوردهایی هستند که برای موفقیت سازمان مهم خواهند بود.
پیشنهادهای پژوهشی با توجه به نتایج به دست آمده برای تأثیر سرمایة اجتماعی در فرهنگ سازمانی، به نظر میرسد اگر مدیران این مراکز نسبت به تقویت سرمایه اجتماعی اقدام نمایند میتوانند ضمن تقویت فرهنگسازمانی در سازمانهای خود، بستر مناسبی را در جهت ایجاد همنوایی مشترک ایجاد کنند که خود این عامل میتواند بر افزایش بهرهوری و کارایی کارکنان و به ویژه مدیران میانی تأثیر مثبت داشته باشد؛ در چنین شرایطی می توان انتظار داشت که تواناییهای بالقوة موجود به فعلیت تبدیل گردند. این نتیجه با نتایج حاصل از تحقیقات راب و زمسکی(2000)، کوهن و پروساک(2001) و دیک (2002) و فقهیفرهمند (1380) سازگاری دارد. برهمین اساس نیز پیشنهاد میگردد مدیران با تفویض اختیار بیشتر به مدیرانمیانی، تشکیل تیمهای کاری مختلف و ایجاد احساس اعتماد بیشتر به مجموعه و همکاران، سرمایه اجتماعی را تقویت نموده تا ازطریق آن فرهنگ سازمانی تقویتشده و از مزایای فرهنگ قوی استفاده شود. نتایج به دست آمده برای این تحقیق با محدودیتهایی همراه بوده است که ازجمله میتوان به استفاده از پرسشنامه اشاره نمود که با توجه به محدودیتهای پرسشنامه درتشخیص وضعیت واقعی و موجود، پیشنهاد میگردد تا درتحقیقات بعدی ضمن استفاده از پرسشنامه، ازابزارهای دیگری نیز برای جمعآوری دادهها استفاده گردد. محدودیت دیگر این تحقیق، به محدود بودن نمونه آماری آن باز میگردد؛ نمونه آماری تحقیق حاضر فقط شامل 276 نفر از مدیران میانی بوده است که با در نظر گرفتن تعداد شاغلان در این شغل، این تعداد کم به نظر میآید؛ بنابراین بایستی در تعمیم نتایج تحقیق به کل جامعه احتیاط بیشتری صورت گیرد.
منابع دفت، ر. (1385). تئوری و طراحی سازمان. ترجمه: ع، پارسائیان و دیگری. (جلد دوم)، تهران: انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی. رابینز، ا. (1383). مبانی رفتار سازمانی. ترجمه: ع، پارسائیان و دیگری. تهران: انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی. زرنگار، م. (1385). پذیرش فرهنگ سازمانی و بقای سازمان. فصلنامه مطالعات مدیریت. 19 (50)، صص 139-126. سالارزاده، ن؛ و دیگری. (1385). بررسی تأثیر میزان سرمایه اجتماعی بر رضایت شغلی معلمان. فصلنامه علوم اجتماعی. (33)، صص 26-1. شجاعی، م؛ و دیگران. (1384). بررسی و تبیین فرهنگ سازمانی اعضاء هیئت علمی پردیس دانشکدههای فنی و پردیس علوم دانشگاه تهران. فرهنگ مدیریت. 3 (11)، صص 17-5. فقهی فرهمند، ن. (1380). فرآیند مدیریت اجرایی. دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز، چاپ اول. فقهی فرهمند، ن. (1381). مدیریت در ایران. کتابفروشی مرکز آموزش مدیریت دولتی تبریز، چاپ دوم. فقهی فرهمند، ن. (1382). مدیریت پایای سازمان. تبریز: انتشارات فروزش. چاپ اول. فقهی فرهمند، ن. (1382). مدیریت ساختار استراتژیک سازمان. دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز، چاپ چهارم. فقهی فرهمند، ن. (1388). تدوین برنامه استراتژیک سازمان. تبریز: انتشارات فروزش. چاپ اول. فقهی فرهمند، ن. (1390). مدیریت استراتژیک سازمان. تبریز: انتشارات فروزش. چاپ دوم. فقهی فرهمند، ن. (1390). مدیریت تکنولوژی سازمان. تبریز: انتشارات فروزش. چاپ دوم. فقهی فرهمند، ن. (1393). مدیریت پویای سازمان. تبریز: انتشارات فروزش. چاپ سوم. مقدسی، ع. (1385). فرهنگ سازمانی عامل مزیت رقابتی. ماهنامه کنترل کیفیت. 3 (12)، صص 52-46. ناطقپور، م. ج؛ و دیگری. (1385). شکلگیری سرمایه اجتماعی و فرا تحلیل عوامل موثر بر آن. نامه علوم اجتماعی. (28)، صص 160-190. Adler, K. (2000). Social capital: prospects for a new concept. Academy of Management Review. 27 (1), P.p: 43- 67. Ahmed, P. K., Loh, A. Y., & Zairi, M. (1999). Cultures for continuous improvement and learning. Total QualityManagement Journal. 10 (4/5), P.p: 426-434. Ashghali Farahani M. (2007). [Designing and evaluation of patient education nursing model in coronary artery disease]. Ph. D Thesis, Tehran, University of Tarbiat Modarres; P.p: 120-150 (Persian). Barbosa & Cardosa (2007). Exploring the Factors that Influence Employees' Perceptions of their Organization's culture. Journal of Management in Medicine. 15 (6), P.p: 415–429. Bentler, P. M. & Chou, C. (1987), Practical issues in structural equation modeling, Sociological Methods and Research. 16, P.p: 78-117. Bourdieu, P. (1986). The forms of capital. New York: Greenwood Press. Brehm, J., & Wandy, R. (1997). Individual-Level evidence for the causes and consequances of social capital. American Journal of Political Science. 41 (3), P.p: 999–1023. Chiu CH, Pan WH, Wei CJ. (2008). Does organizational culture impact patient safety management? Asian Journal of Health and Information Sciences. 3 (1-4), P.p: 88-100. Clemente, M. N., & Greenspan, D. S. (2003). Culture clashes. Executive Excellence Journal. 16 (10), P.p: 1-12. Cohen, D. & L. Prusak (2001). In Good Company: How Social Capital Make Organizations Work, In Vilanova & Josa (2003), Social capital as a managerial phenomenon, Working Paper, Department of Industrial Engineering and Management,. Tamper University of Technology. Craigie FC, Hobbs RF. Exploring the organizational culture of exemplary community health center practices. Fam Med. 2004 Nov-Dec; 36 (10): P.p: 733-8. Edwards D, Burnard P, Bennett K, HebdenU.A longitudinal study of stress and self-esteem in student nurses. Nurse Educ Today. 2010 Jan; 30 (1): P.p: 78-84. Fankvise, W. (2006). Organizational Development, Behavioral Science, Interventions for Organization Improvement. Prentice Hall. Greenberg, J., & Baron, R. A. (2001). Behavior in Organizations. New Jersey: Prentice-Hall. Kennedy, B., Kawachi, I., & Brainerd, E. (1998). The role of social capital in the Russian mortality crisis. World Development. 26 (11), P.p: 2029–2043. Kotter, J.P. & Heskett, J.L.(1992). Corporate culture andperformance. New York: Maxwell. Krejcie, R., & Morgan, D. (1970). Determining sample size for Research activities. Educational and Psychological Measurement. 30, P.p: 607-610. Lochner, K., Kawachi, I., Brennan, R., & Buka, S. (2003). Social capital and neighborhood mortality rates in Chicago. Social Science & Medicine. 56 (8), P.p: 1797–1805. Lohlin, J. C. (1992). Latent variables Models: An introduction to factor, path and structural analysis (2nd ed.), Mahwah, NJ: Lawrence Erlbaum associated, Inc. Navarro, V., & Shi, L. (2001). The relationship between participative and social capital. Sociology. 62 (1), P.p: 481–491. O’Brien, M. S., Brudsal, C. A., & Molgaard, C. A. (2004). Further development of an Australian-based measure of social capital in a US sample. Social Science & Medicine. 56 (6), P.p: 1207–1217. Offe, C., & Fuchs, S. (2002). A decline of Social Capital? The GermanCase. New York: OxfordUniversity Press. Portes, A. (1998). Social capital: its origins and applications in modern sociology. Annual Review of Sociology. 24 (1), P.p: 1–24. Putnam, R. D. & Goss, K. A. (2002). Democracies in flux, The Evolution of Social Capital in Contemporary Society. New York: OxfordUniversity Press. Rafii F, Hajinezhad ME, Haghani H. Nurse caring in Iran and its relationship with patient satisfaction. Australian Journal of Advanced Nursing. 2007; 26 (2), P.p: 75-85. Rob & P. Zemeski (2000). Essential of Organizational Behavior. Prentice Hall. Robbins SP. Essentials of organizational behavior. 7th ed. USA: Prentice Hall; 2002. Skrabski, A., Kopp, M. & Kawachi, I. (2003). Social capital in a changing society: cross sectional associations with middle aged female and male mortality rates. Journal of Epidemiology & Community Health, 57(2), P.p: 114–119. Winter, L. (2000). Towards a theorised understanding of family life andsocial capital. Working Paper, Australia: Australian Institute of Family Studies.
[1]. عضو هیئت علمی (دانشیار) گروه مدیریت، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی؛ تبریز- ایران. E- mail: farahmand@iaut.ac.ir | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دفت، ر. (1385). تئوری و طراحی سازمان. ترجمه: ع، پارسائیان و دیگری. (جلد دوم)، تهران: انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی. رابینز، ا. (1383). مبانی رفتار سازمانی. ترجمه: ع، پارسائیان و دیگری. تهران: انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی. زرنگار، م. (1385). پذیرش فرهنگ سازمانی و بقای سازمان. فصلنامه مطالعات مدیریت. 19 (50)، صص 139-126. سالارزاده، ن؛ و دیگری. (1385). بررسی تأثیر میزان سرمایه اجتماعی بر رضایت شغلی معلمان. فصلنامه علوم اجتماعی. (33)، صص 26-1. شجاعی، م؛ و دیگران. (1384). بررسی و تبیین فرهنگ سازمانی اعضاء هیئت علمی پردیس دانشکدههای فنی و پردیس علوم دانشگاه تهران. فرهنگ مدیریت. 3 (11)، صص 17-5. فقهی فرهمند، ن. (1380). فرآیند مدیریت اجرایی. دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز، چاپ اول. فقهی فرهمند، ن. (1381). مدیریت در ایران. کتابفروشی مرکز آموزش مدیریت دولتی تبریز، چاپ دوم. فقهی فرهمند، ن. (1382). مدیریت پایای سازمان. تبریز: انتشارات فروزش. چاپ اول. فقهی فرهمند، ن. (1382). مدیریت ساختار استراتژیک سازمان. دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز، چاپ چهارم. فقهی فرهمند، ن. (1388). تدوین برنامه استراتژیک سازمان. تبریز: انتشارات فروزش. چاپ اول. فقهی فرهمند، ن. (1390). مدیریت استراتژیک سازمان. تبریز: انتشارات فروزش. چاپ دوم. فقهی فرهمند، ن. (1390). مدیریت تکنولوژی سازمان. تبریز: انتشارات فروزش. چاپ دوم. فقهی فرهمند، ن. (1393). مدیریت پویای سازمان. تبریز: انتشارات فروزش. چاپ سوم. مقدسی، ع. (1385). فرهنگ سازمانی عامل مزیت رقابتی. ماهنامه کنترل کیفیت. 3 (12)، صص 52-46. ناطقپور، م. ج؛ و دیگری. (1385). شکلگیری سرمایه اجتماعی و فرا تحلیل عوامل موثر بر آن. نامه علوم اجتماعی. (28)، صص 160-190. Adler, K. (2000). Social capital: prospects for a new concept. Academy of Management Review. 27 (1), P.p: 43- 67.
Ahmed, P. K., Loh, A. Y., & Zairi, M. (1999). Cultures for continuous improvement and learning. Total QualityManagement Journal. 10 (4/5), P.p: 426-434.
Ashghali Farahani M. (2007). [Designing and evaluation of patient education nursing model in coronary artery disease]. Ph. D Thesis, Tehran, University of Tarbiat Modarres; P.p: 120-150 (Persian).
Barbosa & Cardosa (2007). Exploring the Factors that Influence Employees' Perceptions of their Organization's culture. Journal of Management in Medicine. 15 (6), P.p: 415–429.
Bentler, P. M. & Chou, C. (1987), Practical issues in structural equation modeling, Sociological Methods and Research. 16, P.p: 78-117.
Bourdieu, P. (1986). The forms of capital. New York: Greenwood Press.
Brehm, J., & Wandy, R. (1997). Individual-Level evidence for the causes and consequances of social capital. American Journal of Political Science. 41 (3), P.p: 999–1023.
Chiu CH, Pan WH, Wei CJ. (2008). Does organizational culture impact patient safety management? Asian Journal of Health and Information Sciences. 3 (1-4), P.p: 88-100.
Clemente, M. N., & Greenspan, D. S. (2003). Culture clashes. Executive Excellence Journal. 16 (10), P.p: 1-12.
Cohen, D. & L. Prusak (2001). In Good Company: How Social Capital Make Organizations Work, In Vilanova & Josa (2003), Social capital as a managerial phenomenon, Working Paper, Department of Industrial Engineering and Management,. Tamper University of Technology.
Craigie FC, Hobbs RF. Exploring the organizational culture of exemplary community health center practices. Fam Med. 2004 Nov-Dec; 36 (10): P.p: 733-8.
Edwards D, Burnard P, Bennett K, HebdenU.A longitudinal study of stress and self-esteem in student nurses. Nurse Educ Today. 2010 Jan; 30 (1): P.p: 78-84.
Fankvise, W. (2006). Organizational Development, Behavioral Science, Interventions for Organization Improvement. Prentice Hall.
Greenberg, J., & Baron, R. A. (2001). Behavior in Organizations. New Jersey: Prentice-Hall.
Kennedy, B., Kawachi, I., & Brainerd, E. (1998). The role of social capital in the Russian mortality crisis. World Development. 26 (11), P.p: 2029–2043.
Kotter, J.P. & Heskett, J.L.(1992). Corporate culture andperformance. New York: Maxwell.
Krejcie, R., & Morgan, D. (1970). Determining sample size for Research activities. Educational and Psychological Measurement. 30, P.p: 607-610.
Lochner, K., Kawachi, I., Brennan, R., & Buka, S. (2003). Social capital and neighborhood mortality rates in Chicago. Social Science & Medicine. 56 (8), P.p: 1797–1805.
Lohlin, J. C. (1992). Latent variables Models: An introduction to factor, path and structural analysis (2nd ed.), Mahwah, NJ: Lawrence Erlbaum associated, Inc.
Navarro, V., & Shi, L. (2001). The relationship between participative and social capital. Sociology. 62 (1), P.p: 481–491.
O’Brien, M. S., Brudsal, C. A., & Molgaard, C. A. (2004). Further development of an Australian-based measure of social capital in a US sample. Social Science & Medicine. 56 (6), P.p: 1207–1217.
Offe, C., & Fuchs, S. (2002). A decline of Social Capital? The GermanCase. New York: OxfordUniversity Press.
Portes, A. (1998). Social capital: its origins and applications in modern sociology. Annual Review of Sociology. 24 (1), P.p: 1–24.
Putnam, R. D. & Goss, K. A. (2002). Democracies in flux, The Evolution of Social Capital in Contemporary Society. New York: OxfordUniversity Press.
Rafii F, Hajinezhad ME, Haghani H. Nurse caring in Iran and its relationship with patient satisfaction. Australian Journal of Advanced Nursing. 2007; 26 (2), P.p: 75-85.
Rob & P. Zemeski (2000). Essential of Organizational Behavior. Prentice Hall.
Robbins SP. Essentials of organizational behavior. 7th ed. USA: Prentice Hall; 2002.
Skrabski, A., Kopp, M. & Kawachi, I. (2003). Social capital in a changing society: cross sectional associations with middle aged female and male mortality rates. Journal of Epidemiology & Community Health, 57(2), P.p: 114–119.
Winter, L. (2000). Towards a theorised understanding of family life andsocial capital. Working Paper, Australia: Australian Institute of Family Studies. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,042 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 392 |