تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,629 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,550,072 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,686,531 |
هویت ملی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران | ||
فصلنامه مطالعات روابط بین الملل | ||
مقاله 5، دوره 5، شماره 18، شهریور 1391، صفحه 125-154 اصل مقاله (549.46 K) | ||
نوع مقاله: پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
ابوالقاسم طاهری1؛ حسین کریمی فرد2 | ||
1عضو هیئت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات،تهران | ||
2دانشجوی دکترای روابط بین الملل دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات | ||
چکیده | ||
چکیده این مقاله سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را بر اساس عناصر هویت ملی بررسی می کند. هویت ملی ایران یک موضوع شناختی مبتنی بر فهم مشترک از ایران و کشورهای دیگر می باشد. هویت ملی جمهوری اسلامی ایران، تصور این کشور از خویش بر اساس برداشت و تصویر سایر کشورها از آن است. فرضیه این مقاله بدین ترتیب است که سیاستگزاری، جهت گیری و شیوه رفتاری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران متاثر از انگاره های هویت ملی بوده است. | ||
کلیدواژهها | ||
واژگان کلیدی: هویت ملی؛ سیاست خارجی؛ ایران؛ شیعه؛ انقلاب اسلامی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمهرابطه سالها بدلیل سیطره پارادایم رئالیسم در روابط بین الملل مورد توجه قرار نگرفت. مورگنتا در کتاب سیاست میان ملل) و کنت والتس در کتاب های (بشر، دولت، جنگ) و (تئوری سیاست بین الملل) در قسمت نظریه پردازی به صراحت ارتباط فرهنگ و هویت ملی یک کشور با سیاست خارجی را نفی کرده اند. دلیل دیگر کم توجهی به این مقوله سیطره رفتار گرایی و توجه به پدیده های ملموس و قابل اندازهگیری بود. در نتیجه تعریف فرهنگ و تعین رابطه آن با پدیده های دیگر عمل دشواری بود. اما با ظهور رویکرد تکوین گرایی در عرصه روابط بین الملل و اهمیت دادن به انگاره ها، ایده ها و عناصر غیر مادی، مؤلفه هویت جایگاه خود را در روابط بین الملل پیدا کرد. بنابراین تحلیل واقع بینانه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران براساس مفهوم هویت و عناصر آن امکان پذیر خواهد بود با درک هویت نظام قادر خواهیم بود به سازه های مفهومی که مطابق آن دولت و کارگزاران آن، جهان را در قالب آن معنادار و دستهبندی میکنند، دریابیم. در منطق تکوین گرایی هویت امری از پیش داده شده نیست بلکه از آن حیث که امری تاریخی است، حاصل شرکت یک موجودیت آگاه در مفاهیم بنیاد ذهنیتی مورد قبول یک جامعه است هویت از این حیث که خود امری تکوین یافته است، به منابع و ریشه های خود ارجاع می دهد. چارچوب تئوریک: سازه گرایی در روابط بین المللسازه انگاری رویکردی است که پیش از طرح در روابط بین الملل در جامعه شناسی معرفت و مباحث فرانظری در کل علوم اجتماعی مطرح بوده است. ریشه های آن در جامعه شناسی حداقل به مکتب شیکاگو و پدیدارشناسی برمی گردد. در این نگرش بر ساخت اجتماعی واقعیت تاکید میشود جهان چیزی تلقی می شود که ساخته و ابداع شده و نه چیزی که بتوان آن را طبیعی، مسلم ویا موجودی از قبل داده شده فرض کرد. (هادیان،1382: 918). رویکرد سازه انگاری از قدرت؛ تعریف خاص خودرا ارائه می دهد، سازه انگاران چنین عنوان می کنند که قدرت گفتمانی (دانش، ایده هاو...) و مادی برای هرگونه فهم و برداشتی از امور جهانی ضروری است (watt,1998:41) آنها به گفتمانهای رایج و نافذ در جامعه توجه زیاد ی دارند، به این دلیل که گفتمان، اعتقادات و منافع را شکل داده و یا آن را منعکس می سازد و از این طریق هنجارهای رفتاری قابل قبول را بنیان مینهند. عقیده کلی بر این است که ایده ها شکلی از قدرت هستند، ولی با این تفاوت که قدرت از آن شکل نیروی عریان به صورت گفتمانی تبدیل شده است؛ نویسندگان مکتب سازهانگاری اجتماعی،سیاست قدرت اندیشه ای است که بر نحوه رفتار حکومت ها تاثیر میگذارد اما نمی تواند برای تمامی رفتارهای کشورها در عرصه بینالمللی توضیحی ارائه کند (بلیس- اسمیت،598:1383). معمولاً گزاره های اصلی رویکرد سازه انگاری را به صورت ذیل بیان میکنند: الف: واحد اولیه تحلیل در تئوری سیاست بین الملل دولت ها هستند. ب: ساختارهای اصلی و بنیانی در سیستم دولت ها بیش از آنکه مادی باشند بین الاذهانی هستند. ج: منافع و هویت دولت ها بوسیله این ساختارهای اجتماعی ساخته میشوند. (Howard, 2005). سازه انگاری در مورد آنارشی و توازن قوا، روابط میان هویت دولت و منافع، پیچیدگی قدرت و... درک متفاوت و جایگزین ارائه می دهد.(Hopf, 1998:175) آنچه سازه انگاران برآن تاکید دارند، سرشت اجتماعی کنشگران است یعنی درواقع انسان ها را در روابط اجتماعی خود می بینند. دولت ها در روابط بین الملل و هر کنشگرانسانی که ما می شناسیم در واقع یک هویت اجتماعی دارند یعنی ما از قبل یا کنشگر ما قبل اجتماعی را نمی توانیم تصور کنیم و در واقع هویت کنشگران از تعامل بین خودشان حاصل شده است و نکته ای که بر آن تاکید می شود: «ساختارهای معنایی» است... این ساختارهای معنایی هستند که « قلمرو ممکنات را تعریف می کنند؛ یعنی اینکه در واقع هر کنشگری فکر می کند که چگونه باید عمل کند چه کار میتواند بکند و اگر می خواهد کاری انجام دهد با چه محدودیت هایی مواجه است. بحثهای سازهانگاران تا حدی شبیه به مبا حث ساختار گرایان است: ساختارهایی وجود دارد که بر کنش کنشگران تاثیر می گذارد. ولی تفاوت بین سازه انگاران با ساختارگرایان در این است که اولا ساختارگرایان رابطه یک جانبه می دانند و در واقع تاثیر تعیین کنندهای برای ساختارها قائل هستند، درصورتی که سازه انگاران برتعامل کارگزاران و ساختارها تاکید دارند.از میان این مباحث آنچه راکه می خواهیم پایه بحث خود قرار دهیم چیزی است که تحت عنوان سازه انگاری متعارف خوانده می شود که اصولا جریان اصلی سازهانگاری در روابط بین الملل تلقی می شود. هویت در تحلیل سیاست خارجیهویت مفهوم مرکزی در تئوری های کنونی روابط بین الملل به خصوص در انواع سازهانگاری است که عمل سیاسی معمولا با ارجاع به هویت کشور توضیح داده میشود. منافع بصورت اجتماعی برساخته می شود و منافع هر کشور وابسته به هویت آن است؛ ما نمیدانیم منافع مان چیست تا ندانیم چه کسی هستیم.ارزشها و هنجارها به هویت ها در قلمرو سیاست داخلی و بین المللی شکل می دهد. هویت به عنوان "تشابه و یکنواختی ویژگی های عمومی واسا سی" و یا " فرایند معنا سازی بر اساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه مبهم پیوسته ای از ویژگیهای فرهنگی که بر منابع معنایی دیگر اولویت داده میشود. هویت سرچشمه معنا و تجربه برای مردم است و برای هر کنشگری ممکن است چندین هویت وجود داشته باشد و همین مسئله موجبات تنش و تناقض است برخی موارد، میان هویت و نقش، نوعی خلط مبحث پدید میآید. اما هویت در مقایسه با نقش منبع معنایی نیرومندتری است زیرا در بر گیرنده فرایندهای ساختن خویش و فردیت یافتن است. در واقع هویت سازمان دهنده معناست ولی نقش سازمان دهنده کارکرد کنشگر است.(کاستلز،1380: 3-22) معمولا هویت جمعی به صورت منفی تعریف می شود، یعنی یک فرد از این حیث ایرانی به شمار می آیدکه عراقی و روسی نیست، و ما خود را به عنوان "ما" شناسایی می کنیم به این دلیل که از آنها جدا هستیم تشابه و یکنواختی ای که در هویت ما از طریق توسل به "دیگری" محقق می شود، هویت مستمر را تائید و تصدیق میکند. ویژگی های اثباتی برای ایجاد هویت کافی نیست، بلکه عنصر اضافی و مکمل دیگری نیز نیاز است؛یعنی وضعیت "بیگانه" در فرایند ایجاد هویت به عنوان امری متضاد و متعارض در نظر گرفته می شود. از این لحاظ، هویت یک ملت را نمی توان در داخل یک نظام انعطاف ناپذیر شناسایی کرد، یعنی همیشه باید یک خارجی باشد تا به کار گرفتن " بازی تفاوت " را متوقف سازد. حتی برخی باور دارند که یک همسایه تهدید کنننده، چنان برای صلح در داخل ضروری است که اگر از پیش وجود ندارد، باید با رضایت متقابل ایجاد شود.(سمتی،1376: 6- 135) اولین چیزی که از بحث هویت به ذهن ما می آید بحث ثبات و تغییر است به ویژه، سیالیت هویت مورد تاکید قرار گرفته است اما این حقیقت معنای هویت را رقیق نمیکند. هویت یا عامل تغییر است یا موضوع تغییر اما در هر حال، عامل اصلی در تغییر است که چه با ضعف خود و وچه با قدرت خود، تغییر ودگرگونی را توضیح میدهد و قابل فهم می سازد. اما هویت حتی اگر موضوع یا عرصه تغییر هم باشد باز هم چیزی از آن باقی میماند که ثابت است و تغییر نمی کند و آن اراده دولت معطوف به متمایزبودن وخاص بودن است.هویت حاوی اراده به خاص بودن در میان اقران و تکامل بخشیدن به آن است. اراده تکوین خاصگی میتواند در برابر تحولات زمانه ناکام یا پیروز شود اما همچنان تداوم داشته باشد این اراده می تواند از طریق ناکامیها حتی قوت هم بگیرد. اراده به خاص بودن و تکمیل آن، شرط زنده بودن و حرکت داشتن فرد یا گروه است اراده معطوف به خاصگی خود را تکامل بخشیده و غنا می بخشد و آن از طریق زایش فلسفه ای برای متمایز بودن یا دلیلی برای خاص ماندن است.(کرمی،1384: 48) هویت همواره امری ربطی است؛ یعنی در ارتباط با دیگری و دیگران و ربط با غیر شکل می گیرد. شکل گیری هر هویتی محتاج برقراری تفاوت است.ما هویت خود را از طریق تفکیک خودمان و دیگران ایجاد و حفظ می کنیم بنابراین جبهه ای میان خود و دیگری به وجود می آوریم. تفاوت های زاینده هویت، اغلب با ارزش گذاری و سلسله مراتب همراه اند در خصوص هویت جمعی نیز تفکیک من/دیگری به تفاوت ما/ آنها مبدل می شود. هرگاه دیگری متفاوت، به نافی و تهدید کننده هویت بدل شود؛ تمایز حالت آنتاگونیستی به خود می گیرد وامری سیاسی می شود و لذا هویت سیاسی ایجاد میگردد. بر خلاف رویکرد خردگرایانه در روابط بین الملل که هویت بازیگران را در عرصه بین المللی مستقل فرض می گیرند، سازه انگاران بر ساختگی هویت بازیگران تاکید دارند. تمایز رویکرد در مباحث هستی شناسی نهفته است. تکوین گرایان مفروضات خرد گرایان از ماهیت انسان را نمی پذیرند و بر ساخت اجتماعی هویت های بازیگران تاکیدمی ورزند. از آنجا که هویتها، منافع و کنش بازیگران را شکل می دهند، درک درست آنها برای تحلیل سیاست خارجی و رفتار بین المللی بازیگران حیاتی است. هویت به معنی فهم نسبتا ثابت و مبتنی بر نقش های خالی از خود و انتظارات دیگران است. بنابراین امری رابطه ای است.در تعامل اجتماعی است که هویت ساخته می شود و قوام می یابد. مولفه های هویت ملی ایرانهویت فهم از خود در رابطه با دیگران معنا می شود. هویت ها شخصی یا فردی نیستند و اساسا مفهومی اجتماعی به حساب می آیند و در تعامل کنشگر با دیگران و در رابطه با دیگران تعریف می شوند. هویت های سیاسی نیز پیوسته وابسته به تعامل کنشگران سیاسی با دیگران در چارچوبی غالبا نهادی است. از آن جا که هویت دولت و هویت ملت در رابطه با دیگر ملت ها و دولت ها شکل گرفته و تعریف میشود، هویت کنشگران سیاسی نیز در روابط آنها با واحدهایی که خارج از مرزهای سرزمینی آنها قرار دارند، تعریف می شود. (Barnett, 1999: 6) هر دولتی بر مارک و نشان ویژه تمرکز می کند و تصویری از آن در ذهن خود میسازند و از طریق آن را از دیگر دولتها می شناسند. بنابراین دولتها نقش متفاوتی در جهان بازی میکنند و ممکن است هر دولت یک ماموریت به عهده بگیرد که اساسش برماهیت ویژه جامعه استوار است؛ مثال:دولتهایی که تاکید بر رسالت تاریخی خود دارند. نوع دولت؛ با توجه به عضویت در گروه های اجتماعی، منافع، ارزشها، نوع شخصیت که دارا هستیم معلوم می شود. (Headley, 2007: 1-2) دغدغه های فرهنگی بعد از انقلاب 1979 میان محققان ایرانی به شدت مورد بحث قرار گرفت نظریاتی در مورد هویت ملی ایرانیان مطرح شد هواداران جمهوری اسلامی ایران "اسلام شیعی" را به عنوان هویت اجتماعی ایرانیان مطرح کردند در حالیکه سکولارهای ایرانی تاکید کردند که مذهب زمینه در میراث زبانی – قومی دارد. روشنفکران ملی گرا تاکید کردند که زبان منبع هویت ملی است.زبان نقش حیاتی در گفتمان میراث فرهنگی ایرانیان است.تعدادی از مورخان فرهنگی ومنتقدان ادبی معتقدند که ملت ایران با زبان فارسی تعریف می شود.برای این محققان زبان فارسی مانیفست تفکرات، تجارب و آرزوهاست. بعضی از نویسندگان زبان فارسی را مهمترین فاکتور ناسیسونالسیم ایرانی می دانند. از دیدگاه اندیشمندان ایرانی هویت ملی ایرانیان از سه عنصر "ایران گرایی"، "اسلام گرایی" و " تجددگرایی" تکوین یافته است.در این قسمت ما به طور خلاصه توضیح هر کدام از این مولفه ها می پردازیم:
الف: ایران گرایی درچارچوب ایران گرایی، ملت وملیت ایرانی، مهمترین منبع هویت ملی ایران است. ملت ارزش، حیات ومنزلتی مستقل وقائم بذات دارد. با توجه به تعریف ملت عناصر واجزاء تشکیل دهنده هویت ملی ایران، سرزمین یا محدودۀ جغرافیایی، جمعیت، زبان، نژاد، مذهب، تاریخ مشترک، فرهنگ و سنت ها، ساختار سیاسی مشترک وروابط اقتصادی است. بعضی، تنها عنصر وکانون محوری ملت وبه تبع آن هویت ملی را وحدت سرزمین ایران می دانند. براین اساس، هویت ملی، دردرجه نخست یک موضوع جغرافیایی سیاسی است و مربوط به چگونگی پیدایش وبقای ملت ایران واحساس تعلق به آن می شود. (دهقانی،1386: 126) فلسفه ایرانی هویت که انسان را اصل و حقیقت می شمارد، از سرآغاز فرهنگ و تمدن ایران زمین جوشش یافته است. تمدن زرتشتی انسان را موظف می داند که در جهان در پیکار ابدی نور و ظلمت، به سود نور به میدان آید و تلاش پایان ناپذیر خود را بر آن نهدکه چیرگی ظلمت و تباهی را مانع شود و پیروزی را در این پیکار شکوهمند از آن خود سازد. همان گونه که در اسلام ایرانی( اسلام شیعی) نیز، برپیکار حق با باطل تاکید شده است.به گفته دیگر، این تمدن انسان را موظف دانسته است که در جهان با تبا هی ها مبارزه نماید تا بتواند به سربلندی و پیروز بختی زندگی کند. (مجتهدزاده، 1386: 148) ب: شیعه گری برخلاف روایت ملی گرایی که حول محور ملیت و ایرانیت شکل می گیرد، نقطه کانونی و مرکز ثقل روایت اسلام شیعی، از هویت ملی ایران، «اسلامیت» است. اسلامگرایی که براساس آموزه ها، تعالیم و دستورات قرائت شیعی از اسلام، استوار است، مردم ایران را ملتی مسلمان تصور می کند که مهمترین منبع هویت و مرجع وفاداریشان اسلام و تشیع است. آنچه که ملت ایران را از سایر ملت ها متمایز می سازد و مرز «خود» و «دگر» را ترسیم می کند اسلام شیعی است، در نتیجه جمهوری اسلامی ایران دولتی است اسلامی شیعی که از سایر کشورها متمایز می شود. از آنجا که مذهب شیعه از این طریق به هویت ملی ایرانیان و شفاف نمودن مرزهای ملی، فرهنگ و دینی آنها با اقوام دیگر کمک شایانی کرد خود به خود به صورت عنصر مؤسس ایران جدید و احیاء عظمت گذشته و نماد و استقلال این کشور جلوه گر شد. از این پس آنچه به کنش ایرانیان در عرصه داخلی و خارجی جهت می دهد مذهب شیعه است. بالطبع از این رهگذر بر وزنه سیاسی اجتماعی نخبگان مذهبی نیز افزوده شد و آنها را به صورت بارزترین نماد جامعه مدنی درآورده روحانیت شیعه در مرز جامعه مدنی و جامعه سیاسی قرار می گیرد. (نقیب زاده،1381: 5- 114) هرچند مذهب شیعه کم وبیش سیاسی بوده است لیکن باید گفت که اسلام در ایران به معنای فعالتری از اوائل قرن بیستم سیاسی شد وداعیه دخالت فعال در سیاست و اجرای احکام شریعت به عنوان قانون را پیدا کرد. سیاسی تر شدن اسلام در قرن بیستم در واکنش به فشارها و تهدیدهای مدرنیسم و از موضعی تدافعی صورت گرفت. در واقع در همه مذهب و هرجا که مدرنیسم مذهب و شیوه زندگی قدیم را مورد تهدید قرار داده است، واکنش طبیعی تشدید تعلقات مذهبی و باز گشت به مذهب و اصول اولیه آن و یا به اصطلاح امروزی بنیادگرایی بوده است. (بشیریه:1384: 143) براساس این دیدگاه، سیاست در اسلام صرفاً امر دنیوی و بشری و جدا از دین نیست، بلکه امری توحیدی و انسانی است که به دنبال وحدت جهانی اسلام است. اقبال لاهوری درباره مبنای انسانی دین اسلام و سیاست اسلام می گوید: این امر کاملاً طبیعی است که اسلام در میان خود آگاهی قومی ساده ای طلوع کرده باشد که به هیچ یک از فرهنگ های قدیم آلوده نشده و در جایی زندگی می کند که قاره ها در آنجا یکدیگر می رسند. این فرهنگ جدید پایه وحدت جهانی را براصل «توحید» بنا نهاد. (رنجبر، 1386: 70) به این ترتیب مذهب شیعه به صورت قوی ترین عنصر در فرهنگ ملی ایرانیان درآمده و تا به امروز اصالت و قوام خود را حفظ کرده است. تلاشی که در قرن بیستم صورت گرفت این بود که تلفیق فرهنگ ایرانی و اسلامی را از نو به سوی تجربه هدایت کرد و عناصر فرهنگ ایرانی در برابر عناصر اسلامی آن قرار دادند که عامل این کار هم نخبگان لائیک و نخبگان سیاسی و هم نخبگان مذهبی بودند. عامل دیگر که به تضعیف فرهنگ ایرانی، شیعی کمک کرد ورود عناصر فرهنگی تجدد بود. ج: تجدد گرایی ورود تجدد به ایران دومین گسیخت مهم فرهنگی را در جامعه ایران رقم زد. تأثیرات ژرف برخورد با غرب به ایجاد رمزهای فرهنگی جدیدی انجامید که بسیاری از عناصر نظام فرهنگی سنتی را به چالش کشیده این چالش شاخص ترین مسأله دویست ساله اخیر و محور اصلی کشمکش های سیاسی و اجتماعی این دوره است. در ضمن ایران در این مسأله با بسیاری از کشورهای جهان سوم سهیم است زیرا لشکرکشی ناپلئون به مصر در سال 1798 نقطه شروع سیطره اروپا بر سایر نقاط جهان تلقی می شود.(نقیب زاده: 1381: 116) غالب کسانی که در فرهنگ سیاسی ایران مطالعه کرده اند، معتقدند که انقلاب مشروطیت به یک معنا سر آغاز بیداری سیاسی ایرانیان و ورود به عرصه جدید سیاست، حکومت و قانون بود روشنفکران نوگرای این دوره عمدتاً در پیرامون انجمن های مخفی، مانند لژهای فراماسونری فعالیت داشتند، مثلاً میرزا عباسقلی خان، همکار میرزا ملکم خان در روزنامه «قانون» اقدام به تأسیس «جامع آدمیت» کرد که دنباله فراموشخانه ملکم بود. بنیان فلسفه سیاسی جامع آدمیت، مشروطه و محدودیت قدرت شاه و تفکیک قوای مملکت بود. (کاظمی،1382: 8- 146). دوره رضاشاه و محمدرضاشاه در تاریخ تجدد دوره بسیار مهم تلقی می شود که در آن تحولات مهمی صورت گرفته در درجه اول لازم بود تعداد بی شماری از افراد تحصیل کرده و تعلیم یافته، ضروریات یک ارتش نوساخته و توسعه صنعتی و رواج خدمات جدید و وابسته از قبیل بانکداری را برطرف بسازند که همین کار ضرورت توسعه و بهبود تسهیلات آموزشی و تربیت ایرانیان در خارج از کشور را پیش کشید.در واقع این نکته مهم بخش تحولات عصر رضا شاهی را رقم می زند. زیرا اعزام دانشجو به صورت گسترده به خارج از کشور به ترتیب و شکل گیری قشر جدیدی از روشنفکران انجامید که نقش آنها در طول ادوار بعدی حائز اهمیت است. در دوره محمدرضا شاه (پهلوی دوم) تجدد گرایی عنصر مهم فرهنگ سیاسی بود. «پدید آورندگان فراگفتمان پهلویستی تلاش کردند تا از طریق روایت هویت جدید از دل متون و نشانه های تاریخی به قدرت نهفته در ناسیونالسیم غربی دست یازند غلبه پوریتویسم و روش های پوزیتویستی تازه ظهور، نخبگان ایرانی را به این نتیجه رسانده بود که غرب مقصد و سرمنزل محترم جوامع غیر غربی و از جمله ایران است. بنابراین در فراگیری دانش و در عرصه نظر و عمل از روش پوزیتویستی استفاده غرب مظهر ارزش های چون پیشرفت، آزادی و سکولارسیم بود. (تاجیک، 1383: 38-34) بطور خلاصه؛ هویت ایرانی همیشه به دلایل تاریخی، سیاسی واجتماعی دچار تغییر بوده است؛ زیرا ایران ضمن اینکه کشوری در حاشیه تمدن ها است در بسیاری از زمان ها و دورهها نیز میل به مرکزیت داشته است.این وضعیت دوگانه و پارادوکسیکال، هویت ایرانی را چند وجهی کرده است چندوجهی شده هویت ایرانی به معنی پیچیدگی و توسعه یافتگی آن است. تکوین هویت انقلاب اسلامی ایران: غلبه گفتمان اسلامیت بر ایرانیت و برتری سنت بر تجددگراییدر ایران پس از پیروزی انقلاب مشروطه؛ بین نخبگان حاکم همیشه بین گفتمان سنت - مدرنیسم و ملی گرایی- اسلام گرایی تقابل یا تعامل وجود داشته است. در عصر مشروطه و نهضت ملی کردن صنعت نفت و دوران پهلوی تفوق با گفتمان مدرنیسم و ملی گرایی بوده است، نخبگان حاکم در این دوران با پیروی از عناصر فرهنگی ایران باستان و تجددگرایی، سعی در برتری ایران و پیشرفت و توسعه ایران داشتند. البته در این دوران تعریف خاصی از اسلام در نظر نخبگان بوده و به معنی طرد اسلامیت در این دوران نمی باشد. پس استقرار جمهوری اسلامی ایران،نخبگان جامعه سعی در برتری گفتمان اسلامی گرایی و سنت گرایی داشتند. با پیروزی انقلاب اسلامی؛ می توان گفت که سنت بر مدرنیسم پیروز شد. در این دروه سنت گرایان با تفسیر ایدئولوژیک و خاص خود؛ اسلام را با عناصر مطلوب خویش ارائه نمودند. تقابل میان دین و ملیت در ایران در واقع کشاکش فرایندهای سیاسی و مبارزه بر سر قدرت و رقابت برای کسب نفوذ، را به وجود آورده و تجلی تقابل ذاتی میان دین و ملیت در ایران نبود. از آنجا که هر یک از نیروهای رقیب اساس مشروعیت خود را از یکی از عناصر ملی و معنوی هویت ایرانی در نظر می گرفتند، رقابت و کشمکش آنها بر سر قدرت و سیاست، به نوعی به تضاد میان دین و ملیت کشیده شد. این تقابل زمانی تشدید شد که گروههای سیاسی ملی گرا، نظیر جبهه ملی و جبهه دموکراتیک ملی به مخالفت با سیاست های دینی جمهوری اسلامی در عرصه های سیاسی، حقوقی و اجتماعی برخاستند. این مخالفت سیاسی نیروهای ملی گرا، از سوی نخبگان مقابل که کنترل دستگاههای دولتی را در اختیار داشتند حرکتی ضد اسلامی و مخالفت با احکام و قوانین شریعت قلمداد شده اعتراض نیروهای ملی گرایان به لایحه قصاص اوج این درگیری سیاسی بود و همین مسئله باعث شد تا آیت ا... خمینی نیروهای ملی گرا را مخالف با نظام اسلامی خوانده، ملی گرایی را خلاف اسلام بنامد و حکم ارتداد جبهه ملی را اعلام نماید. (احمدی، 1383: 83). با پیروزی انقلاب اسلامی گفتمان سنت گرایی ایدئولوژیک با کوشش در راه احیای سنت های اسلامی و شیعی در مقابل گرایش های جهان مدرن و هویت های ملی و غیر دینی جدید، از انضباط اجتماعی، وحدت ویکسان سازی فرهنگی و همسویی فکری و اجتماعی در قالب هویت سراسری مورد نظر خود حمایت کرده است.گفتمان سنتگرای ایدئولوژیک کوشیده است تا انسان و جامعه را به شیوه ای ضد لیبرالی بر اساس ارزشهای سنتی و دینی تعریف وبازسازی کند.اقدامات مختلفی از قبیل برقراری پوشش اجباری برای زنان،نظارت وکنترل بر مدارس و آموزشگاهها گزینش ایدئولوژیک کارگزاران و کارمندان عمومی، بازخوانی تاریخ برحسب علائق ایدئولوژیک، نفی و منع ایدئولوژی ها و گرایش های فکری غیر اسلامی و... کوشش های مختلفی در راه یکسان سازی هویت اجتماعی سراسری در قالب ایدئولوژی و نفی و انکار تنوعات هویتی موجود به شمار می روند. بر طبق ایدئولوژی انقلابی، هویت اسلامی در تقابل با "غیر" آن یعنی غرب تعین خاص خود را پیدا می کند. از این رو تداوم کشمکش نظری با غرب یا غرب یا غرب ستیزی لازمه تداوم هویت بر ساخته ایدئولوژی انقلاب اسلامی بوده است. (بشیریه،1382: 7– 126) این نگرش نامتوازن نسبت به عناصر تشکیل دهنده هویت ایرانی و تاکید افراط گونه بر مسأله دین به زیان ملیت ایرانی و میراث تاریخی، فرهنگی و سیاسی آن، پیامدهایی را در پی داشته است که می توان بطور خلاصه ذکر کرد: - دامن زدن به بحران هویت در میان ایرانیان. - رشد هویت فراملی و فرو ملی - قرارداد ایران در برابر چالش ها و دشمنی های خارجی در سطح منطقه ای و بین المللی. - باز شدن فضا برای تحریف تاریخ ملی ایران. - تاکید ناموزون بر مذهب باعث وارد شدن لطمه به مذهب شده است. این عوامل به نحو مؤثری بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی مؤثر بوده است. شیرین هانتر در کتاب «اسلام و غرب» معتقد است: چهار عامل به ناپایداری و نوسان در سیاست خارجی جمهوری اسلامی کمک کرده است: 1.غلبه سنت گرایی نوین در ساختار سیاسی ایران و نقش تعیین کننده آن در حوزه سیاست خارجی. 2- ارزیابی ایدئولوژیک و غیر واقع گرایانه از توان خود. 3- واکنش دیگر کشورها در نهادهای بین المللی نسبت به مبارزه طلبی انقلابی جمهوری اسلامی ایران 4. تجدد نظر در چشم انداز عقیدتی ایران (هانتر، 1380، 230-220) بطور خلاصه می توان گفت علت عدم تطابق سیاست خارجی ایران با جهان خارج ناشی از تقابل سنت گرایی حاکم بر دستگاه حکومتی ایران و تجدد گرایی حاکم بر عرصه روابط بین المللی است. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نظا م حکومتی و برخی از اندیشمندان جامعه سخت در تلاش پروردن هویتی برای ایران بودند که یکسر ه بر دستاوردها وافتخارات هخامنشی وساسانی تکیه داشت.، بی آنکه اسلام را نقشی مهم در آن باشد.پس از انقلاب اسلامی برخی از ارکان نظام و اندیشمندان جامعه سرگرم پروراندن هویتی برای ملت ایران شدند که یکسره بر اسلام و مفاخر اسلامی تکیه داشت و ایران باستان را درآن جایی نبود. برخی از آنان تا آنجا پیش رفتند که "ملت" را شاید مغایر "امت" و "هویت ملی" را مغایر "هویت اسلامی"شمردند. زیرا انقلاب ایران انقلابی بود که در عصر اطلاعات اتفاق افتاد و رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی انقلاب را هدایت کردو از طرف دیگر با وقوع انقلاب، یکی از اصلی ترین منابع مقاومت هویتی در برابر جهانی شدن شکل گرفت. ایدئولوژی انقلاب اسلامی به گونه ای بود که با امریکا، غرب، حکومت های دست نشانده عرب، اسراییل و عموم دولت هایی که گرایش های غربی و کاپیتالیستی داشتند تقابل پیدا کرد. جمهوری اسلامی ایران علاوه بر اینکه در پی ایجاد نظم جدیدی در ایران بود به دنبال تغییر و تحول در دنیای اسلام، کشورهای در حال تو.سعه و کمک به کل جریان های انقلابی جهان سومی نیز بود. با تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، این ویژگی های رفتاری بصورت نهادینه و قانونی در سیاست خارجی کشور درآمد.هر چند تحولات ایران به طور جدی مردم کشورهای منطقه را تحت تاثیر قرار داده و موجب بسیج سیاسی و مذهبی انها شد و برای مدتی علائم بسیاری در ظهور نهضت های اسلامی برای تحول سیاسی در کشورهای مسلمان پیدا شد اما حکومت های خاورمیانه ای به خصوص در کشورهای مسلمان نشین در برابر امواج انقلاب اسلامی اقدامات متقابل خود را شروع کردند.(سریع القلم،1384: 64) تکوین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران؛ برجسته شدن مؤلفه اسلام گرایی(شیعه گرایی) بعد از انقلابدر فرایند انقلاب اسلامی، گفتمانی هژمونیک شکل گرفت که ریشه در سنت اسلام داشت این گفتمان انقلابی به باز تعریف بنیادی در حوزه سیاست داخلی و خارجی پرداخت و معیارهای متفاوتی را برای تعریف و تعیین "خود" و " دگر" در عرصه ملی و فراملی ارائه داد. از سوی دیگر گفتمان مسلط و غالب جهانی را به چالش کشیدو نظم و نسق حاکم بر مناسبات و روابط بین المللی را مورد تهدید و تردید قرار داد وکانون های متعدد را در برابر قدرت هژمونیک جهانی بسیج کردو متغیرهای نوینی را وارد صحنه سیاست بین الملل نمود در نتیجه در بطن گفتمان انقلاب اسلامی گفتمانهای متمایز سیاست خارجی متولد شد که در چارچوب آن رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت. مؤلفههای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، پان اسلامیسم (شیعیزم) و ناسیونالیسم است. مؤلفه های ناسیونالیسم زبان، فرهنگ و قومیت است. مؤلفه های پان اسلامیسم، ایدئولوژی جهانی است که تلاش می شود آن را به کشورهای دیگر صادر کرد "دفاع از حقوق همه مسلمانان" از این ایدئولوژی نشات می گیرد. بنابراین ایران از گروههای حماس و حزب ا.. و جهاد اسلامی حمایت می کند. از دل ایدئولوژی انقلابی(تشیع) ولایت فقیه بیرون می آید که در مقابل اسلام سنتی قرار می گیرد. امام خمینی منافع جامعه مسلمین (امت) را در مد نظر قرار داده بود وبا رد کردن مفهوم ناسیونالیسم (ملی گرایی) خیلی از ایده های سکولار منافع ملی را ناچیز شمرد و ایشان همچنین سیستم بین المللی که اساسش بر دولت- ملت بود را رد کرد.او هوادار یک نظم جهانی اسلامی برای سود بردن بشریت است. اسلام برای بشریت آمده و آمده تا بشریت زیر چتر عدالت قرار گیرد، در اینجا دوباره سنت ایرانیها داعیه ی جهانی داشتن است.وارد شدن عنصر جهان گرایی بوسیله امام خمینی در سیاست خارجی ایران هنگامی که به گورباچف در ژانویه 1988نامه نوشت، دیده می شود امامخمینی با بدگویی از خلاء ایدئولوژیکی غرب و شرق را زیر سوال برد وارزشهای اسلامی هواداری کرد و نوشت که اسلام توانایی رهایی همه ملتها را دارد. (Ramazani, 2004:556) اسلام گرایی یه عنوان منظومه ای از مفاهیم و ساختار معانی بر یک قالب فکری در حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دلالت دارد که بر آموزه ها، اندیشه ها و آرمان های اسلامی استوار است.این گفتمان بر مبنای اسلام سیاسی و در جریان نهضت وانقلاب اسلامی شکل گرفت و در قانون اساسی جمهوری اسلامی متجلی و متبلور یافت. مرکز ثقل و هسته مرکزی این گفتمان تامین، بسط و حفظ ارزشها و آرمان های اسلامی و انقلابی است که صیانت و پاسداری از جمهوری اسلامی مهمترین آنها محسوب می شود. تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس مولفه های هویت ملیفرهنگ اسلامی،مفاهیم برخاسته از اسلام،اصول،قواعد اخلاقی و فقهی اسلام و اصول و قواعد حقوقی اسلام همگی در واقع نقشی در شکل دادن به هویت اسلامی ایران دارند. البته آنچه که تحت عنوان ایدئولوژی اسلامی می توان از آن نام برد،خودش به مجموعه ی گفتمان های دیگر در ارتباطاتی که به ایران ماقبل اسلام و بخشی هم به مجموعه ی گفتمان های سیاسی فکری که طی دو سه سده ی اخیر در ایران مطرح شدهاند بر می گردد، ولی می توان گفت که این گفتمان از آنها هم تاثیر پذیرفته است. حال به چند نکته اصلی اشاره می شود؛ یکی برداشت از روابط بین الملل است که هم یک معیار "شناختی" است وهم یک معیار "ارزش گذاری". یعنی وقتی که با نگاه اسلامی به جهان نگاه می کنیم،جهان را نظام بین الملل مرکب از واحدهای ملی میبینیم با دو قلمرو استکبار و استضعاف. این برداشت نیز وجود دارد که در آینده، امت اسلامی واحدی تشکیل خواهد شد و با گسترش اسلام این امت اسلامی کل جهان را در برخواهد گرفت و یک کلیت هماهنگ جایگزین این تضاد فعلی می شود. با این دیدگاه در واقع اولا می بینیم که نظام چیست؛ دوم این که از این نظام ( نظام بین الملل حاکم) مشروعیت زدایی می شود،زیرا محصول تحولات تاریخی است که همراه با سلطه گری قدرت های غربی بوده و در اصل مغایر ایده ی داراالاسلام و دارالکفراست. از سوی دیگر، هنگامی که سخن از تحقق امت اسلام است،این مسائله منجر به اصل تلاش برای تحقق امت اسلام می شود که می تواند به قاعده ای در سیاست خارجی تبدیل شود. جمهوری اسلامی ایران از کارت اسلام به منظور تحلیل بردن وتضعیف مشروعیت کشورهای عربی محافظه کار استفاده می کردایران بطور چشمگیری از کارت شیعه استفاده می کرداین امر خصوصا در زمان جنگ بیشتر هویدا بود. آیت الله خمینی نیز از اسلام ناب محمدی در مقابل اسلام آمریکایی صحبت می کرد. از دید او اسلام بعضی از کشورهای عربی اسلام آمریکایی است. اسلام هژمونیک برای سلطه هر چه بیشتر به مبارزه علیه ایدئولوژی های رقیب (سوسیالیسم، ناسیونالیسم، لیبرالیسم، چپ، اسلام گرایی و منطقه گرایی) برخاست. این فرایند که هم صلح آمیز و هم خشونت بار بود، منجر به تبلیغ بدیل هایی برای جامعه پس از انقلاب شد. اسلام هژمونیک به عنوان یکی از بدیل های در قانون اساسی جمهوری اسلامی بروز و نمود یافته و علیرغم عدم توافق در خصوص برخی از جزئیات آن در کلیت خود مورد پذیرش اکثریت مردم قرار گرفته است.بعدها اسلامی کردن دولت به ویژه در حوزه های قانون، عدالت و آموزش و پرورش تاثیر عمیقی بر جامعه ایران گذاشت. برای فهم سیاست خارجی ایران باید به ساختارهای معنایی درون ایران در نهادها و ادارات رسمی و تفاسیر رسانه ای توجه کرد.سه مولفه مهم استقلال، عدالت و مقاومت هویت جمهوری اسلامی را شکل می دهند. در تئوری سازه گرایی سعی در برقراری ارتباط بین هویت، منافع وساختارهای دولت برای توضیح سیاست خارجی است. اینک به مهمترین نشانه های هویتی سیاست خارجی جمهوری اسلامی میپردازیم: رادیکالیسم در عرصه روابط بین المللبعد از انقلاب "جایگاه های فرادستی و فرودستی در سلسله مراتب نظام بین الملل که تداعی کنندهی یک ساختار غربی ساز و بیگانه ساز بازنمایی می شدند، به هویت ضد سلطه در گفتمان سیاست خارجی معنای پررنگتری میداد و گفتار و کردار ایرانیان انقلابی را به سوی شورش علیه سلسله مراتب نظام بین الملل و نفی وضعیت موجود در سیاست بین الملل ( رادیکالیسم در عرصه بین المللی) سمت وسو داده است. نفی سلسله مراتب نظام بین الملل توسط ایرانیان انقلاب تداعی کننده ی نفی غرب به منزله ابژه فرادست بود که این گونه در گفتارهای سیاست خارجی نمایان شده بود. این ابژه ی رنج آور نیز به هویت گفتمانی ضد سلطه معنا می داد، هویتی که ماهیتی ساختار ستیز و ضد سلسله مراتب نظام بین الملل را باز تعریف می کرد.ساختار شکنی در وضعیت بین المللی و نفی وضع موجود دنباله ای از همان اسارت زدایی ایرانیان انقلابی بوده است. نفی سلسه مراتب نظام بین الملل و ماهیت ساختار ستیز آن باعث شد تا سویه های گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به سمت نفی نهادهای بین المللی و سازمان های بین المللی حرکت کنند، چراکه این نهادها و سازمانها برای انقلابیون تداعی کننده آمریکا – غرب بود. حمایت از نهضت های آزادی بخش ومخالفت با قدرت های بزرگاصل 154 قانون اساسی مقرر می دارد"جمهوری اسلامی ایران در عین خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملت های دیگر از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می کند" شاید این اصل و عملکردهای مربوط به این اصل انقلابی ترین خط مشی و اقدامات جمهوری اسلامی ایران باشد.گستره این اصل در سطح جهانی است و مجددا تقسیم بندی میان بازیگران بر اساس سطح قدرت انهاست. براساس این اصل قانون اساسی نیز، جمهوری اسلامی باید به اعتقادات خود وفادار بوده و از همکاری با مراکز قدرت پرهیز کند. این اصول برای چند سال اول انقلاب بطور گستردهای اعمال گردید و ایران مرکز ثقل رفت و آمد همه نهضت های آزادی بخش، جریانات سیاسی و معارض حکومتها و همینطور حامی جریان های مخالف قدرت های بزرگ شد.اما به لحاظ اقتصادی، ایران به تدریج از کشور های جهان سوم فاصله گرفت و به شرکای سنتی غربی خود مانند ژاپن، غرب اروپا و امریکای شمالی روی آورد. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی پیوسته آمادگی کار اقتصادی به همه کشورها حتی قدرت های بزرگ را نیز داشته ولی در عرصه سیاسی، این آمادگی نبوده است. روابط خارجی اقتصادی از سیاست خارجی تفکیک شده است. شاید این فکر در میان رجال سیاسی حاکم بوده که خرید و انتقال فناوری ضرورتا وابستگی سیاسی نمی آورد در حالی که گسترش مناسبات سیاسی مکن است شرایطی را به وجود آورد که باعث وابستگی و یا مشروط شدن گسترش آن به قبول مواردی باشد که به نوعی مشارکت سیاسی برای کشور به ارمغان آورد. جمهوری اسلای ایران در روابط بین المللی خود غالبا اصل تفکیک پذیری ارتباطات را اعمال کرده و روابط سیاسی فرهنگی تجاری نفتی و اقتصادی را از یکدیگر جدا کرده است. در مجموع اصل 154 قانون اساسی برای یک کشور انقلابی و یا تازه انقلابی اصلی طبیعی و مرتبط است. با گذشت زمان، تنها مورد قابل اطلاق به این اصل در عملکرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، نهضت آزادی بخش فلسطین است که نقش فوق العاده تعیین کنندهای در روابط بین المللی ایران داشته است.(سریع القلم:70) امریکا ستیزیاگر تصویر" امریکا-غرب" در گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامس ایران را روانکاوی بکنیم، یکی از این تصاویری که در این فضای فرهنگی- گفتمانی قابل ارزیابی است، "امریکا- غرب" به منزله "ابژه ی وحشت" است. این احساس وحشت و ناامنی نسبت به ابژه ی بیگانه یعنی" امریکا- غرب" در نزد سوژه های انقلابی، امری ریشه دار در نظام اجتماعی- سیاسی ایران قبل از انقلاب به شمار می آید.در واقع این وحشت و ناامنی فراگیر بخشی از ویژگی های روان شناختی اجتماعی آن روزگار بوده است. کاتوزیان این ناامنی و وحشت را ویژگی اصلی نظام پهلوی در ایران می داند و مینویسد: " استبداد نظام مند و نمونه های منفرد بی عدالتی (ظلم) ناشی از آن حس شدید ترس و ناامنی، بی اعتمادی، ناباروری، سرخوردگی، خشم و بیگانگی ایجاد میکند. ترسی که در آن هنگام دولت در جامعه ایجاد می کند به نیرویی انفجاری تبدیل میشود و نیروی جدیدی را به وجود. می آورد."در این فضای احساس ناامنی و وحشت برای نیروهای اجتماعی سرکوب شده، امریکا-غرب در عین اینکه یک"ابژهی بیگانه" به حساب میآمد، به یک "ابژه ی وحشت" نیز تبدیل شده بود. با ظهور گفتمان سیاست خارجی از بطن جریانات انقلابی، این احساس وحشت و ناامنی خود آگاهانه و نا خود آگاهانه در خویشتن انقلابی ایرانیان انقلابی نسبت به امریکا– غرب، به نظم گفتاری و کردار گفتمانی انقلابیون منتقل شد و "امریکا-غرب" به منزله" ابژه ی وحشت" در هسته مرکزی گفتمان انقلاب اسلامی و به تبع آن در هسته ی مرکزی گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز جای گرفت. در واقع این ابژه ی وحشت با دال امنیت در هسته مرکزی گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی پیوند خورده و به دال امنیت معنا و مفهوم می دهد. و خود نیز در پرتو آن قابل درک و تعبیر است، و به همین دلیل نیز کارکرد گفتمانی ضدیت با امریکا – غرب به عنوان یک کردار زبانی و گفتمانی، کارکردی" وحشت زدا" و "امنیت زدا" است. ابژه ی بیگانه یعنی غرب و به خصوص امریکا به موجودی دیو سرشت و اهریمن صفت تبدیل شده بود که روح ایرانی را مسخ کرده است.مولفه های محیطی و ایدئولوژی ایران ایجاب می کرد که غرب ستیزی به عنوان هنجارهای واقعی جمهوری اسلامی تلقی گردد گروههای سیاسی متنوعی که در دوران بعد از پیروزی انقلاب در صحنه سیاسی کشورظهور یافتند، دارای گرایشات غرب ستیز بودند. تکلیف گراییدر دوران انقلاب تفسیر جدیدی از نهضت امام حسین ارائه شد.گروه های مختلف ایرانی تلاش نمودندتا تمثیل سیاسی جدیدی از عدالت گرایی شیعی ارائه دهند از نظر آنان نهضت امام حسین ماهیتی عاطفی، قیامت نگر و شهادت طلبانه دارد و از سوی دیگر در چارچوب قلمروهای متمایز خوب و بد قرار می گیرد.عنصر شیعی که بر تکلیف گرایی تاکید دارد، خطرات فراروی خود را می پذیرد؛ البته خطراتی را که منشاء رمانتیک دارند. بنابراین، سیاست خارجی تعارضی ایران با امریکا بر اساس اشتیاق ایران به پذیرش خطرات نهفته که ماهیت رمانتیک، عدالت گرا و قیامت نگر دارد، شکل گرفته است.این امر منجر به طرح هدف های فراگیر در سیاست خارجی ایران شده است. جهت گیری سیاسی ایران به گونه ای است که اهداف استراتژیک خود را فراتر از قابلیت های ساختاریش تنظیم می کند. بنابر این ایرانیان رفتار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و بین المللی خود را بر اساس آموزه های دینی سازماندهی می کنند. امام خمینی زمانی بیان داشتند که" در زندگی انسان حتی یک مساله هم وجود ندارد که اسلام از قبل راه حل و دستور العملی برای آن فراهم نکرده باشد. (مصلی نژاد،1386: 241) هنجار سازی شیطان بزرگ و مقابله با آمریکابر اساس نگرش آرمانی جامعه ایرانی و هم چنین بر مبنای استعاره" شیطان بزرگ" طبیعی به نظر می رسد که جدال بین حقیقت و اهریمن تداوم یابد. به همین دلیل است که سیاست خارجی ایران در برخورد با امریکا از حوزه منافع ملی فاصله گرفته و به این ترتیب، وارد عرصه ایده های کیهانی شد. این ایده ها در واقع، رسالت نهفته شهروندان و پیروان آرمان عدالت، آزادی و حقیقت تلقی می شوند. قالب های یاد شده در رفتار سیاست خارجی و داخلی ایران در دوران بعد از انقلاب اسلامی باز تولید گردید.هرگونه جدالی که به شهادت انجامد،نوعی پیروزی محسوب می شد.آداب مذهبی تشیع مانند مراسم بزرگداشت شهادت امام حسین(ع) در روزهای عاشورا و تاسوعا برای اعتباربخشیدن به فرد در جامعه طرح ریزی شده است با گردهمایی مردم در این مراسم،آنان به نوعی اقتدار دینی و ثبات اجتماعی دست می یابند. هر چند که نماد شیطان ریشه در کهن الگوهای اسطوره ای و مذهبی فرهنگ ایرانی دارد ولی این مسئله که غرب در ذهنیت انقلابیون تبدیل به شیطان شده بود، ریشه در دهههای 30 به بعد دارد. در واقع هراس از غول ها، دیوها و اهریمن و شیطان در گفتمان های ضد قدرت ماقبل انقلابی و تداعی مسخ شدگی ایرانیان در گفتمان ضد غربی، در فردای بعد از انقلاب اسلامی در پیکر امریکا- غرب باز نمایی شده است. در فرهنگ ایران از عهد کهن، شیطان یا اهریمن بازنمایی کننده روح شر وبدی و منشاء تاریکی بوده است وایرانیان به اقوام دشمن خویش آن را نسبت می دادند. در فرهنگ مذهبی نیز شیطان جایگاه مهمی دارد و موجودی رانده شده از جانب خداوند است که وظیفه و کارکرد تسخیر روح انسان و بردن آن به سمت شرارت وتاریکی را به عهده دارد. اشغال سفارت امریکا توسط دانشجویان تندرو را می توان انعکاس جدال گرایی نماد های حقانیت انقلاب اسلامی دانست. چنین روحیه و کنشی در فرهنگ سیاسی ایران در دوره های گذشته نیز وجود داشته است. مخالفت و مقاومت در برابر نظام سلطهآگاهی اندوهبار از بیگانه در گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تبدیل به یک "آگاهی سلطه گونه"از آمریکا – غرب شده بود.اگر در گفتمان های ضد قدرت جامعه ایرانی در دهه ی 40 ابژه ی بیگانه به منزله یک آبژه سلطه – اسارت بازنمایی می شد، در نظم گفتاری ایرانیان دهه ی 60 ابژه ی بیگانه در مقام یک " ابژه سلطه " بود و از طریق یک گفتمان ضد بیگانه (ضد آمریکایی- غربی) از این وضععیت سلطه– اسارت که ایرانیان خود را درون آن احساس می کردند، "اسارت زدایی می شد.شدت تاکید و پافشاری سوژه های گفتمان سیاست خارجی بر دال "استقلال" تداعی – کننده این اسارت زدایی از خویشتن و جهان ایرانی از سلطه ی بیگانه بود، که در شعارهایی با مضمون "استقلال و آزادی" نهفته بود. ایرانیان با اسارت زدایی در برابر "ابژه سلطه" یعنی آمریکا – غرب از خویشتن ایرانی خویش و احساس اسارت خویشتن در برابر این ابژهی سلطه محافظت می کردند. ابژه سلطه – اسارت در گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به شکل "آگاهی سلطه گونه" از بیگانه (آمریکا – غرب) بازنمایی می شد. در نظم گفتاری انقلابیون و سوژه های گفتمان سیاست خارجی درک از آمریکا – غرب به عنوان "ابژهی سلطه" به روشنی نمایان است.همچنین این آگاهی سلطه گونه از آمریکا به کرات در نظم گفتاری و زبان آیت الله خمینی بازنمایی شده است.این آگاهی سلطه گونه به گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران جهتی مشخص داده و آن مقابله با این غرب سلطه گر بوده است. از طرف دیگر با رجوع به قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز در می یابیم که جهتگیری بین المللی و سیاست خارجی کشور ریشه در اصول قانون اساسی دارد.اصول 152 الی 154 در ارتباط با سیاست خارجی می باشد. اصل 152 قانون اساسی اعلام میدارد: "سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هر گونه سلطه جویی و سلطه پذیری، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت های سلطه گر و روابط صلح آمیز متقابل با دول غیر محارب استوار است"اشاره به لغت سلطه در قانون اساسی طبعا به تاریخ نفوذ و دخالت بیگانگان دارد. به کارگیری لغت سلطهپذیری و حفظ استقلال همه جانبه انعکاس روحیه انقلابی است ضمن آن که هدف مبارزین مذهبی و غیر مذهبی ایرانی در طی یک قرن گذشته بوده است.دفاع از حقوق مسلمانان نشانگر روابط بین الملل اسلامی است که در واقع واحد سنجش منافع ملی، محدوده خاک ایران نیست بلکه مجموعه دنیای اسلام در برابر غیر اسلام است.لفظ عدم تعهد نیز حاکی از ائتلاف نکردن با قدرت های بزرگ است. شک عمیق و تاریخی ایرانیان به قدرت های بزرگ در این تعبیر جاری است که منطبق با بنیان های اسلامی و مخالف اتحاد مسلمانان با کفار و ظالمین است. نتیجه گیریسازوکارهای اصلی تاثیرگذاری هویت بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی را میتوان به صورت تاثیر بر ذهن تصمیم گیران در نظر گرفت. از طرف دیگر تاثیرهویت بر سیاست خارجی به دو صورت خود را نشان داد: یکی از طریق تاثیر بر الگوی رفتاری جمهوری اسلامی ایران و دیگری تاثیر مؤلفه های هویت انترناسیونالیسم اسلامی بر سیاست خارجی. مبانی هویت ملی ایران لایه ای است و مرکب از سه لایه ( ایران گرایی، اسلام گرایی با تاکید بر تشیع و تجدد گرایی است) و در هر مقطع زمانی و با توجه به فرهنگ و هویت نخبگان حاکم، لایه های خاصی از هویت برجسته و مورد تاکید قرار گرفتهاند. در تاریخ 32-1330 در زمان حاکم شدن دکتر مصدق ملی گرایی برجسته بود، در زمان پهلوی دوم لایه ایرانی و تجدد گرایی برجسته شد اما به معنی نادیده گرفتن اسلام در آن مقطع نبود بلکه از دیدگاه نخبگان حاکم عصر پهلوی برای پیشرفت کشور تکیه بر اصول دموکراسی و سکولاریته ضروری است.پس از پیروزی انقلاب اسلامی گفتمان سنت گرای ایدئولوژیک بر گفتمان تجددگرایی تفوق پیدا کرد این گفتمان بوِیژه با کثرت گرایی، جامعه مدنی و نیز ناسیونالیسم ایرانی سر ستیز داشته است و در مقابل بر رهبری، انضباط اخلاقی،ارزشهای سنتی، نخبه گرایی سیاسی و کنترل فرهنگی تمرکز نمود. گفتمان سنت گرایی ایدئولوژیک دو گرایش عمده در درون خود داشت: یکی گرایش کاریزمایی و پوپولیستی که از سال 1368-1358غالب بود و دیگری گرایش محافظه کاران که از سال 1376-1368 حاکم شد. در واقع این گفتمان موجب احیا و تجدید سنت گرایی به عنوان ایدئولوژی مسلط در مقابل ایدئولوژی های مدرن گردید. تسلط این گفتمان در کشور باعث شده که تمام حوزه های اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اجتماع دچار دگرگونی بنیادین شوند، حوزه سیاست خارجی نیز از این وضعیت بشدت متاثر شد. تمام نوسانات در خط مشی های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بازتاب مرزهای نامشخص میان عناصر ایرانی، اسلامی و مدرن در هویت فرهنگی ایران است. ایران زمانی در خلاق ترین و باورترین شکل خود قرار میگیرد که بهترین های این سه سنت فرهنگی را بر گزیند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و مستقر شدن جمهوری اسلامی ایران؛ فرهنگ و هویت نخبگان حاکم بر کل جامعه تاثیر گذاشت. به عبارت دیگر هویت نخبگان بر عرصه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و.. تاثیر گذاشت. بالطبع صحنه سیاست خارجی نیز به شدت تحت تاثیر هویت نخبگان جدید حاکم قرار گرفت. بنابر این مؤلفه ها و عناصر اسلامی در نزد نخبگان باعث "تفسیر خاصی" از مذهب شد واین تفسیر بر جهت گیری و رفتار سیاست خارجی ایران تاثیر گذار بود؛ که در قالب انتر ناسیونالیسم اسلامی بروز نمود. بعنوان مثال آرمان تشکیل امت واحده اسلامی مبتنی بر مذهب شیعه جعفری یکی از مؤلفه های انتر ناسیونالیسم اسلامی بود. عنصر اصلی آموزه جمهوری اسلامی، آرمان رهبری ستمدیدگان مسلمان جهان علیه قدرتهای متکبر غربی است. انترناسیونالیست ها معتقدند پیروزی با بر ملا کردن ناتوانی غرب به دست می آید و به سلطه و انقیاد دویست ساله ادامه می دهد. با برتری و حاکم شدن تفکر سنتگرای ایدئولوژیک در ایران تقابل شدید با نظام بین الملل که مبتنی بر مدرنیته است بوجود آمد. بتدریج نظام جمهوری اسلامی ایران در اثر مواجه شدن با مشکلات و معضلات داخلی و خارجی به دقایق معتدل هویت ایران مثل تساهل، تسامح و مدارا روی آورد بعبارتی در اثر جامعه پذیری بین المللی شاهد بروز نوعی رفتار تقریبا معقولانه طبق اصول و هنجارهای بین المللی بودیم اما در دهه اخیر در عرصه سیاست خارجی اصول و ارزشهای دوره اولیه انقلاب دوباره احیاءشد. در این دوره ضمن بی توجهی به هنجارها و نهادهای بین المللی، بر سیاست های پوپولیستی و تقابلی با نظام بین الملل تمرکز شد. بطور خلاصه باید گفت؛ تجربه 30 سال حاکمیت جمهوری اسلامی ایران به ما می گوید که به نحو قابل توجهی، جهت گیری و شیوه رفتاری دولت در عرصه بستگی به دقایق فرهنگی و هویتی نخبگان حاکم در هر مقطعی دارد. | ||
مراجع | ||
منابع
24. 1999), Culture, Strategy and Foreign Policy Change,",)Barnett Micheal 25. ," European journal of International Relation, Vol.5(1). 26. . -Howard Peter(2005), Constructivism and Foreign Policy ? Anew Approach to Analysis.http:" www.Nwo8.american edu/ Howard/isan-5.doc.2005 27. -Hopf Ted, "The Promise of Constructivism in The International Security ,International Security, Micheal Barnett, Culture, Strategy and Foreign Policy Change, Israel’s road to Oslo ,European journal of International Relation, Vol.5(1) ,1999,P6 28. Headley Jim,(2007) ,"Identity in foreign policy Analysis" ,University Otego, Paper Presented, at The British International Studies, A association annual Conference University of Cambridge :http:" www. Bi as. As. U k 2007 headley.
29. --Howard Peter(2005)," Constructivism and Foreign Policy ? Anew Approach to Analysis ".http:" www.Nwo8.american e d u/ Howard/isan-5.doc.2005 30. -Boroujerdi Mehrzad(1998),"Contesting Nationalist Constructions of Identity" ,Published in Critique: Journal for Critical Studies of Middle East,No12,Spring. 31. R.K.Ramazani,(2004), “Ideology and pragmatism in Iran's Foreign policy” T he middle East Journal, 58:4 Proquest social science
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7,863 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,494 |