تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,157 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,818 |
بررسی عناصر موسیقیایی در کیمیای سعادت | ||
زیباییشناسی ادبی | ||
مقاله 6، دوره 5، شماره 22، اسفند 1393، صفحه 35-55 اصل مقاله (318.01 K) | ||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
حسین اتحادی؛ مریم شعبان زاده | ||
نویسنده | ||
چکیده | ||
نثر صوفیه یکی از انواع نثر است که به دلیل برخورداری از انواع جلوههای موسیقی درونی به ویژه تکرار و سجع و جناس، زبانی آهنگین دارد. افزون بر این در برخی از متون صوفیه، عبارات موزون عروضی هم به کار رفته که، سبب نزدیکی هر چه بیشتر آن به زبان شعر شده است. این عناصر یعنی پارههای موزون عروضی و موسیقی درونی، افزون بر اینکه سبب زیبایی موسیقیایی نثر میشوند، از عوامل تمایز زبان کلیشهای است که موجب برجستگی و غرابت کلمات میشوند. در این پژوهش کتاب کیمیای سعادت اثر محمد غزالی، که یکی از متون مهم نثر صوفیه است از این دیدگاه، یعنی میزان برخورداری از عناصر موسیقیساز مطالعه و بررسی شده است. این پژوهش نشان میدهد، غزالی از همة عناصری که در ساخت موسیقی کلام تأثیرگذارند، در کیمیای سعادت بهره برده است. وی با استفاده از هماهنگیهای آوایی و واژگانی و فراوانی جملهها و عبارتهای موزون، نثری موسیقیایی و آهنگین خلق کرده است. غزالی از این طریق در موارد زیادی، در انتقال مؤثرتر مفاهیم و القای احساس مورد نظرش، تأثیر گذاشته است | ||
کلیدواژهها | ||
کیمیای سعادت؛ وزن عروضی؛ تکرار؛ سجع؛ جناس | ||
اصل مقاله | ||
بررسی عناصر موسیقیایی در کیمیای سعادتدکتر مریم شعبانزاده* چکیدهنثر صوفیه یکی از انواع نثر است که به دلیل برخورداری از انواع جلوههای موسیقی درونی به ویژه تکرار و سجع و جناس، زبانی آهنگین دارد. افزون بر این در برخی از متون صوفیه، عبارات موزون عروضی هم به کار رفته که، سبب نزدیکی هر چه بیشتر آن به زبان شعر شده است. این عناصر یعنی پارههای موزون عروضی و موسیقی درونی، افزون بر اینکه سبب زیبایی موسیقیایی نثر میشوند، از عوامل تمایز زبان کلیشهای است که موجب برجستگی و غرابت کلمات میشوند. در این پژوهش کتاب کیمیای سعادت اثر محمد غزالی، که یکی از متون مهم نثر صوفیه است از این دیدگاه، یعنی میزان برخورداری از عناصر موسیقیساز مطالعه و بررسی شده است. این پژوهش نشان میدهد، غزالی از همة عناصری که در ساخت موسیقی کلام تأثیرگذارند، در کیمیای سعادت بهره برده است. وی با استفاده از هماهنگیهای آوایی و واژگانی و فراوانی جملهها و عبارتهای موزون، نثری موسیقیایی و آهنگین خلق کرده است. غزالی از این طریق در موارد زیادی، در انتقال مؤثرتر مفاهیم و القای احساس مورد نظرش، تأثیر گذاشته است.
واژههای کلیدی کیمیای سعادت، وزن عروضی، تکرار، سجع، جناس
مقدمهزبان شعر ویژگیهایی دارد که به گونهای آشکار، آن را از نثر متمایز کرده، در جایگاه والاتری نسبت به آن قرار میدهد. بارزترین عنصری که سبب تشخص و برتری شعر میشود، عوامل موسیقایی است. شفیعی کدکنی، دربارة عوامل سازندة موسیقی شعر معتقد است، گروه موسیقایی خود عوامل شناخته شده و قابل تحلیل و تعلیلی دارد از قبیل، وزن، قافیه، ردیف، جناس و… وی این عوامل را، از راههای شناخته شدة تمایز زبان میداند، که سبب رستاخیز کلمات شده، به زبان روزمره و کلیشهای، برجستگی و تشخّص تازهای میدهد. (شفیعیکدکنی، 1379: 8) میتوان گفت، قسمت عمدهای از عناصری که در ساخت موسیقی شعر تأثیرگذار هستند، در برخی از گونههای نثر هم نمود دارند. با این توضیح که قافیه را میتوان همان سجع دانست که در پایان قرینههای نثر تکرار میشود. نثر صوفیه یکی از انواع نثر فارسی است که برخی از آثار آن به میزان قابل ملاحظهای از عوامل موسیقیایی برای برجستهکردن کلام و آشناییزدایی از عبارات کلیشهای بهره برده است. منظور از عوامل موسیقیایی در اینجا، عمدتاً جنبة درونی و گاه در برخی از متون، جنبة بیرونی یا ارکان عروضی است. باید گفت اساس هر دو بخش بیرونی و درونی موسیقی کلام بر تکرار استوار است. تکرارهای منظم سبب هماهنگی حروف و هجاها و واژهها و در نتیجه زیبایی و گوشنوازی متن یک اثر ادبی میشوند. اگر آثار بر جای مانده از متصوفه را از لحاظ ارزشهای موسیقیایی بررسی کنیم، درخواهیم یافت که بعضی از این متون، رویکرد بیشتری به استفاده از عناصر مختلف موسیقیایی داشتهاند، به گونهای که کلام آنان تشابه و نزدیکی بیشتری به شعر پیدا کرده است. دربارة تمایل و رویکرد عمومی صوفیه به استفاده از نثر آهنگین و این که چرا این نوع نثر را به گونة چشمگیری در قیاس با انواع دیگر آن، موسیقیایی میبینیم باید گفت «شاید ریشة این نظام موسیقایی که بر اغلب نثرهای صوفیانه حاکم است، این نکتة تاریخی باشد که این شاخه از نثر فارسی، برخاسته از مجالس وعظ و تذکیر است، و واعظان و مذکّران، همواره، سخن خویش را به نظامی موسیقیایی میآراستهاند.» (شفیعیکدکنی،1392: 566) به خصوص دربارة نثر کیمیای سعادت که متنی تعلیمی است باید گفت، موسیقی کتاب که حاصل انواع تکرار و تناوب منظم است، میتواند نقش مؤثری در تأکید و تفهیم معانی داشته باشد و خواننده را به منظور و مقصود نویسنده نزدیکتر کند. محمد غزالی مؤلف کتاب کیمیای سعادت، در تاریخ ادب ایران از ویژگیهایی برخوردار است، که میتواند او را در میان اقرانش یگانه جلوه دهد. وی بیش از هفتاد کتاب و رساله، در زمینههای مختلف فقهی، کلامی، فلسفی و… دارد که بیشتر آنها به زبان عربی نوشته شده است. (صفا، 1373: 268) در این میان کیمیای سعادت، از معدود آثاری است که به زبان فارسی نوشته است. این کتاب از همان آغاز دارای اهمیت و ارزش بسزایی بوده است. جلالالدین همایی، در بارة جایگاه غزالی در ادب فارسی، و همچنین ارزش کتاب کیمیای سعادت معتقد است «امام غزالی در عین اینکه، به زهد و فکر و خلوت و عبادت و تصوف، اشتغال داشت بزرگترین پاسبان زبان و ادبیات فارسی بود، و شیوة نگارش را، آیینی تازه و دلپسند نمودار ساخته، سرمشقها به نام کیمیای سعادت، و نصیحهالملوک و غیره، برای نویسندگان فارسی مینوشت.» (همایی، بیتا: 266) عباس اقبال نیز، دربارة ارزش آثار فارسی غزالی، در تاریخ ادب فارسی، نظری مشابه دارد. «نوشتههای فارسی غزالی، از جهت سلاست انشاء و خالیبودن از تکلّف و تصنّع، از آثار بسیار فصیح و شیرین زبان ماست.» (غزالی، 1363:ج) این پژوهش نشان میدهد، که باید ارزشهای موسیقیایی و زبان آهنگین کیمیای سعادت را نیز، به دیگر وجوه اهمیت آن اضافه کرد، چرا که، در هر صفحهای از کتاب، خواننده با یکی از انواع جلوههای موسیقی درونی و بیرونی، از ارکان مختلف عروضی گرفته، تا انواع تکرارها، در سطوح مختلف حروف و واژهها رو به رو میشود، بهگونهای که خوشههای آوایی حاصل از گونههای مختلف سجع و جناس، در کنار عبارات موزون عروضی، متن کتاب را سرشار از زیباییهای موسیقیایی کرده است. زرینکوب، این شیوة نویسندگی غزالی را، متأثر از ذوق شاعری وی میداند و اعتقاد دارد «شور و حال شاعرانهاش، در شیوة نویسندگی او نیز تأثیر گذاشت، و ذوق و حلاوت خاصی به نثرش بخشید.» (زرینکوب، 136:1388) باید گفت در بین عوامل مختلف سازندة موسیقی کلام، بارزترین و مهمترین بخش که بیشتر از دیگر عناصر موسیقیساز، خواننده را تحت تأثیر قرار میدهد، وزن عروضی است که از توالی و تکرار منظم هجاهای کوتاه و بلند شکل میگیرد. این وجه از موسیقی در برخی از متون نثر صوفیه نیز جلوه دارد. بدیهی است که هر چقدر در میان عبارات نثر، ارکان عروضی بیشتری به کار رود، نثر به زبان شعر نزدیکتر شده، ارزش موسیقیایی آن بیشتر میشود. البته باید توجه داشت که اگر بتوان ارکان عروضی به کار رفته در یک متن منثور را با اوزان عروضی تطبیق داد، مسلماً ارزش موسیقیایی آن متن بسیار بیشتر خواهد بود. یکی از نتایج این پژوهش این است که میتوان گفت در کتاب کیمیای سعادت برای دست یافتن به عباراتی که دارای وزن عروضی کامل باشند، نیاز به صرف وقت و جستجوی زیاد نیست. غزالی با بهره از طبع شاعرانهاش، بدون هیچ تأملی واژهها و عبارات را، به گونهای ترکیب میکند که از آرایش هجایی منظم آنان، میتوان به اوزان مختلفی عروضی دست یافت. شاید به همین دلیل است که غلامحسین یوسفی، نثر غزالی را، در کیمیای سعادت شبیه به شعر میداند، «نثر غزالی گاه حالتی شعر گونه یافته گویی، شاعری است که قلم به دست گرفته، دریافتهای خود را بیان میکند.» (یوسفی، 120:1387) پیشینة تحقیقدربارة ویژگیهای سبک نویسندگی صوفیه و عوامل موسیقیساز در زبان این قوم، چند اثر ارزشمند تاکنون منتشر شده است. از این جمله کتاب «زبان شعر در نثر صوفیه» اثر محمدرضا شفیعیکدکنی است که در مقالات متعددی، به بررسی مبانی زبان صوفیه از دیدگاه زیباشناختی و موسیقیایی پرداخته است. همچنین محمد غلامرضایی در کتاب «سبکشناسی نثرهای صوفیانه» آثار منثور معروف متصوفه را، با ذکر مختصات سبکی هر اثر بررسی کرده، بعضی از وجوه بلاغی از جمله تکرار، تناسب، صور خیال و همچنین استفاده از اوزان عروضی را، از نمودهای زیبایی در آثار صوفیه دانسته است. دیگر این که، دو مقاله تحت عنوان «بررسی عنصر موسیقی در آثار منثور قرن پنجم و ششم، با تأکید بر آثار فارسی احمد غزالی»، و «نگاهی به عوامل موسیقیساز در تمهیدات عینالقضات» در مجلة فنون ادبی دانشگاه اصفهان، به چاپ رسیده است که برخی از عوامل موسیقیساز را در نثر این دو صوفی بررسی کردهاند. اما دربارة آثار فارسی محمد غزالی به ویژه کتاب کیمیای سعادت، به طور اختصاصی از این دیدگاه تاکنون کاری انجام نگرفته است. از این رو در این مقاله، نخست مهمترین بخش موسیقی کلام، یعنی موسیقی بیرونی، با ارایة بخشهایی از متن اثر، که دارای اوزان عروضی کامل باشد، بررسی میشود. پس از آن، به جلوههای موسیقی درونی پرداخته، شواهدی از انواع تکرارها در سطح حروف و واژهها و عبارات، و انواع سجع و جناس، از متن کتاب بررسی و تحلیل میشود. موسیقی بیرونیموسیقی بیرونی که حاصل تکرار منظم ارکان عروضی است، بارزترین و برجستهترین جلوة موسیقی کلام است. ارکان عروضی، چون بر پایة توالی و تناسب هجاهای کوتاه و بلند قرار دارد، میتواند در نثر نیز نمود داشته باشد. کیمیای سعادت از جمله آثار منثوری است که میتوان گفت به میزان قابل توجهی، ارکان مختلف عروضی، به صورت منظم و یا نامنظم و پراکنده، در لابلای سطرهای آن به کار رفته، به گونهای که تأثیر زیادی در آهنگینکردن نثر کتاب داشته است. گذشته از اوزان رایج و پرکاربرد، و همچنین اوزان نامأنوس و کم کاربردی که در کیمیای سعادت به کار رفته، باید گفت، در موارد متعددی، غزالی عباراتی به کار برده است. که با کوچکترین تغییری به یک وزن عروضی کامل تبدیل میشود. شاهد مثال عبارت زیر است: «که کس باشد، که وی را عشق مخلوقی چنان بگیرد.» (غزالی، 1387: 1/436) مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعلن فع. این سطر با یک تغییر جزیی، بدین گونه که تنها حرف «ب» از ابتدای «بگیرد» حذف شود، به وزن کامل عروضی (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن) تبدیل میشود که وزنی پر کاربرد و خوشآهنگ است. وجود چنین عباراتی که بسامد بسیار زیادی هم در متن کتاب دارند، میتواند دلیل این باشد که، نویسنده هیچ تعمدی در آرایش هجایی عبارات نداشته، بلکه بدون هیچ تأملی، با پیروی از ذهن و زبان نظاممندش چنین نثر خوشآهنگی را خلق کرده است. همچنین این سطر: «لکن کسی که وی را این راه گشاده شد.» مفعول فاعلاتن مفعولُ مفاعلن. (همان: 1/32) یقیناً این نکته میتواند دلیلی بر ارزش و اهمیت کار نویسنده باشد. افزون بر این در موارد بیشماری، ارکان عروضی مختلف به صورت دو رکنی و سه رکنی و بیشتر، در لابلای عبارات کتاب به کار رفته است که، به صورت یک وزن عروضی کامل نیست، با وجود این، به مقدار زیادی، در خوش آهنگتر کردن متن تأثیرگذارند. برای جلوگیری از اطالة کلام، در این قسمت، فقط به عنوان شاهد به ذکر دو مورد بسنده میشود. در موسم قیامت، افلاس وی پیدا شود. (همان: 1/5) مفعول فاعلاتن/ مستفعلن مستفعلن «از زمین و آسمان و هر چه در وی است بیخبر بود.» (همان: 1/16) فاعلات فاعلات فاعلات فاعلات فاعلن» همان گونه که گفته شد، میتوان شماری از اوزان رایج و مشهور عروض فارسی را در کیمیای سعادت سراغ گرفت، که در ادامه بحث، بدان پرداخته میشود. اوزان عروضی کامل مفعولُ مفاعیلُ فعولن/ بحر هزج مسدس اخرب مکفوف محذوف «طاعات و معاصی و مباحات.» (همان: 1/426) مفعولُ مفاعلن فعولن/ بحر هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف «لکن نه به طاعت و عبادت» (همان: 1/215) مفعولُ مفاعلن مفاعیلن فع/ بحر هزج مثمن اخرب مقبوض ابتر «از صحبت پنج کس حذر باید کرد.» (همان: 1/400) مفاعیلن مفاعیلن فعولن/ بحر هزج مسدس محذوف «رحیم است و حکیم است و لطیف است.»(همان: 2/539) فاعلاتن فاعلاتن فاعلن/ بحر رمل مسدس محذوف «چون کسی احوال ایشان بشنود.» (همان: 1/441) فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن/ بحر رمل مسدس سالم «هر چه هست و هر چه بود و هر چه باشد.» (همان: 1/126) فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن/ بحر رمل مثمن محذوف «رکن اوّل، در عبادات است و آن ده اصل است.» (همان: 1/8) فعلاتن فعلاتن فعلاتن/ بحر رمل مسدس مخبون «تو از این جمله کدامی و کدام است.» (همان: 1/14) مستفعلن مستفعلن مستفعلن/ بحر رجز مسدس سالم «باشد که اندر پیش وی، غیبت کنند.» (همان: 2/89) مفتعلن مفتعلن مفتعلاتن/ بحر رجز مسدس مطوی مرفّل «بلکه به احوال و به اوقات بگردد.» (همان: 1/134) مفتعلن مفتعلن فاعلن/ بحر سریع مسدس مطوی مکشوف «هرکه دیانت بر وی غالب است.» (همان: 1/342) مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن/ بحر مضارع مثمن اخرب «آن کس که میستاند، خود ظلم کرده باشد.» (همان: 1/348) مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن فع/ بحر منسرح مثمن مطوی منحور «جامه دریدن به اختیار نباشد.»(همان: 1/496) فعولن فعولن فعولن فعولن/ بحر متقارب مثمن سالم «یکی مسحِ موزه و دیگر تیمّم.» (همان: 1/467) فعولن فعولن فعولن فعل/ بحر متقارب مثمن محذوف «نداند که از وی بباید گریخت.» (همان: 1/111) فعولن فعولن فعولن/ بحر متقارب مسدس سالم «به یک تَن، کفایت نیفتد.» (همان: 1/507) یک نکتة جالب که حاصل خوانش چند بارة تک تک سطرهای کتاب است اینکه از بین همة ارکان عروضی، رکن فعولن بیشتر از همه در متن کتاب تکرار شده است. هر چند در غالب موارد این تکرارها با اوزان رایج عروضی قابل تطبیق نیست، و به صورت نامنظم و پراکنده به کار رفته است، با وجود این در ساخت فضای موسیقیایی متن تأثیر زیادی دارد. به چند نمونه از اینگونه کاربرد اشاره میشود. با این توضیح که هر رکن فعولن، با خط ممتد مشخص شده است. «همانا که گویی، چون در آدمی صفاتِ سباع و بهایم و شیاطین و مَلَک در است.» (همان: 1/25) «که چیزی، که وی را نباشد، بدان ایمان دشوار توان داشت.» (همان: 1/481) افزون بر اینها، بیش از10 مورد از اوزان کم کاربرد عروضی در متن اثر به کار رفته که هر چند از اوزان رایج و مأنوس نمیباشند، با وجود این در خوش آهنگتر کردن نثر کتاب، تأثیرگذار هستند. از این تعداد به ذکر دو مورد بسنده میشود. «اگر کسی در آن خطا کرده است.» (همان: 1/447) مفاعلن مفاعلن فاعلن/ بحر سریع مخبون مکشوف «از زمین و آسمان و هر چه در وی است.» (همان: 1/16) فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فع/ بحر رمل مثمن مکفوف مجحوف موسیقی درونی«منظور از موسیقی داخلی یا درونی، مجموعة تناسبهایی است که میان صامتها و مصوتهای کلمات یک شعر ممکن است وجود داشته باشد.» (شفیعیکدکنی، 1387: 96) از این تعریف بر میآید که موسیقی درونی، حاصل توالی و تکرار بین صامتها و مصوتهاست. بنا بر این باید گفت، تکرار عنصر اصلی ساخت این نوع موسیقی است. به گونهای که، اگر به همة عواملی که در ساخت موسیقی کلام تأثیر دارند دقت کنیم، درخواهیم یافت که همة آنها، به نوعی از تکرار و توالی برخوردارند. «تکرار در زیباییشناسی هنر از مسایل اساسی است. کورسوی ستارهها، بالزدن پرندگان به سبب تکرار و تناوب است که زیباست. صداهای غیر موسیقیایی و نامنظم را، که در آن تناوب و تکرار نیست، باعث شکنجة روح میدانند، حال آنکه صدای قطرات باران که متناوباً تکرار میشود، آرامبخش است.» (شمیسا، 82:1386) در این بخش از مقاله، همة نمودهای تکرار در کیمیای سعادت بررسی خواهد شد. دربارة ویژگی تکرارها در نثر غزالی گفته شده «اگر کلام او مثل کلام واعظان از تکرار مشحون است، این تکرار چنان نیست که بخواهد چیزهای واضح را توضیح دهد، چنان است که میخواهد در هر مسأله، هر گونه شک و ابهام را از خاطر خواننده بزداید. درست است که یک اندیشه در کلام او چندین بار تکرار میشود، اما هر بار با بیانی است تازهتر و دلنشینتر.» (زرینکوب، 137:1388) باید گفت نثر غزالی، مشحون است از انواع تکرارها. تکرار در سطوح مختلف حروف، هجا، واژه، عبارت و… در متن کتاب، در هر سطر و بندی به چشم میخورد، به گونهای که نثر وی را سرشار از لایههای متعدد موسیقیایی کرده است. در ادامه به هر یک از این تکرارها به صورت جداگانه پرداخته میشود. تکرار عبارت«تکرار یکی از شگردهای زیباییآفرین در کلام است. تکرار زیباست زیرا تکرار یک چیز یادآور خود آن است و دریافت این وحدت شادیآفرین است.» (وحیدیان کامیار، 23:1379) تکرار واژه یا عبارت، گذشته از تأثیری که در ساخت فضای موسیقیایی کلام میگذارد، میتواند معانی و مفاهیم خاصی را نیز به ذهن خواننده القا کند. یکی از این معانی، برجستهکردن یک مفهوم خاص است. «برجستهکردن، یکی از منظورهای تکرار است، خواه این امر در جهت مثبت باشد و خواه، به منظور تحقیر و ابراز نفرت» (متحدین، 507:1354) در موارد متعددی غزالی از این شیوة تکرار، در جهت برجستهکردن و تأکید عبارت بهره برده است. از جمله در جملات زیر که قصد دارد اهمیت و ارزش «دل» انسان را نسبت به دیگر اعضای بدن بیان کند. برای این کار، با تکرار و تأکید بر عبارات خاصی، این مفهوم را برجستهتر کرده است. «جملة این لشکرهای ظاهر و باطن، همه به فرمان دلاند، و وی امیر و پادشاه همه است. چون زبان را فرمان دهد، بگوید، و چون دست را فرمان دهد، بگیرد، و چون پای را فرمان دهد، برود، و چون چشم را فرمان دهد، بنگرد، و چون قوّت تفکر را فرمان دهد، بیندیشد.» (غزالی، 1387: 1/19) «نگونسار است بندة دینار، و نگونسار است بندة درهم، که هر که در بند چیزی بُوَد، آن چیز خداوند وی بود، و هر که در طاعت چیزی بُوَد، آن چیز خداوند وی بود.» (همان: 2/155) یکی از شگردهای غزالی در تکرار عبارت آن است که، عبارتها را با نوعی ترصیع همراه میکند. این شیوه سبب هماهنگی و همآوایی بیشتر عبارات میشود. «یکی را حُسن خَلق گویند، و یکی را حُسن خُلق. و حُسن خُلق عبارت از صورت باطن است، چنانکه حُسن خَلق عبارت از صورت ظاهر است.» (همان: 1/6) تکرار واژهتکرار در زبان ادبی میتواند دارای دو وجه مهم و اساسی باشد. وجه نخست محور موسیقیایی آن است که سبب افزایش موسیقی و آهنگ کلام میشود، و این از طریق هماهنگی و تکرار در سطوح مختلف حروف و واژهها و…حاصل میشود. وجه دوم محور بلاغی آن است که در این محور تکرار میتواند در انتقال مقصود و منظور نویسنده، و همچنین القای عاطفه و احساسی خاص، تأثیرگذار باشد. مسلماً آن نوع تکراری ارزشمند است که افزون بر صوت و نغمه، در بردارندة یک پیام ضمنی و ثانوی نیز باشد. یعنی در هر دو محور موسیقیایی و بلاغی در خدمت انتقال پیام گوینده باشد. در کیمیای سعادت موارد زیادی را میتوان سراغ گرفت که، قصد گوینده از تکرار واژه یا عبارتی تأکید بر مضمون و معنای خاصی بوده است. از جمله در مورد زیر که تکرار پی درپی جملات پرسشی، حساسیت و اهمیت مسألة آفرینش و جایگاه انسان در نظام هستی را به او یادآوری میکند. «پس تو را حقیقتِ خود طلب باید کرد، تا خود، تو، چه چیزی و از کجا آمدی و کجا خواهی رفت، و اندرین منزل گاه به چه کار آمدهای. و تو را از بهرِ چه آوردهاند. و سعادت تو چیست و در چیست، و شقاوت تو چیست و در چیست.» (غزالی، 1387: 1/14) در کتب معانی، معنای ثانوی این گونه عبارات استفهامی را، تنبیه و هشدار دانستهاند. (رک: رجایی، 143:1376) در موردی دیگر، آنجا که در بارة علاج کِبر و عُجب سخن میگوید، پس از طرح مقدماتی، پیرامون نشانههای رستاخیز و حشر انسان در روز قیامت، برای آن که توجه مخاطب را به موضوع مورد نظرش جلب کند، قید استفهامی «چرا» را همراه با افعالی پیدرپی تکرار میکند. «بیا و جواب ده، تا چرا گفتی و چرا کردی و چرا خوردی و چرا نشستی و چرا خاستی و چرا نگرستی و چرا اندیشیدی؟» (غزالی، 1387: 2/268) تقی پورنامداریان، یکی از معانی و مقاصد تکرار را، نشاندهندة تکیه و تأکید، و یا توجه و علاقه، بر موضوع و معنی مکرر میداند. (پورنامداریان،378:1390) به این نکته خود غزالی هم اشاره کرده است. «دوستی حق تعالی، بر دل غالب نشود، الاّ به معرفت و بسیاری ِذکر، که هر کسی که کسی را دوست دارد، ذکر وی بسیار کند، و اگر ذکر وی بسیارتر کند، وی را دوستدارتر شود. (غزالی، 1387: 1/63) و چه چیزی در نظر عارف مجذوب، محبوبتر و دوستداشتنیتر، از ذکر محبوب حقیقی و معشوق ازلی است. در عبارات زیر نیز، نویسنده برای این که همه چیز را به «او» منتسب کند، گذشته از بار معنایی عبارات، با تکرار پیدرپی واژة «او» این مفهوم را در ذهن خواننده مؤکد میکند. «تا به ضرورت بشناسد که همه آثار قدرت اوست و همه انوار عظمت اوست، و همه بدایع و غرایب حکمت اوست، و همه پرتو جمال حضرت اوست، و همه از اوست و همه بدوست، بلکه خود اوست.» (همان: 1/4) «پس هرچه آفرید، به عدل و حکمت آفرید، و تمام آفرید، و چنان آفرید که میبایست.» (همان: 1/128) تکرار هجا«از آنجا که تأثیر حروف و اصوات مکرر، وقتی بیشتر است که در واحدی بزرگتر گرد آمده باشد، تکرار اجزا و هجاهای مشابه از حداکثر تأثیر حروف و اصوات بهرهور است.» (متحدین، 1354: 496) «پس هر که دانشمندان و علویان و صوفیان و پارسا آن و خدمتکاران و دوستان ایشان را دوست دارد.» (غزالی، 1387: 1/396) «چون کوهها و دریاها و بیابانها و شهرها و آنچه در کوههاست.» (همان: 2/511) واجآراییدر کیمیای سعادت، همآوایی مصوتها و صامتها، در بسیاری از موارد، افزون بر خلق موسیقی درونی، باعث برجستهسازی عبارات خاصی در ذهن خواننده میشود. مصوت بلند «آ» این مصوت با بسامد بسیار زیادی در کتاب به کار رفته است. «وی چنانکه زنده و دانا و توانا و بینا و شنواست، گویاست.» (همان: 1/128) «در جمله، مقصود مسکن آن است که سرما و گرما و باران و باد، باز دارد، و جز این طلب نباید کرد.» (همان: 2/446) نویسنده در پارهای موارد، مصوت بلند «آ» را با انواع سجع همراه میکند. مثل عبارت زیر که تکرار مصوت «آ» با انواع سجع، به میزان بسیاری به ارزش موسیقیایی کلام افزوده است. «شکر و سپاس فراوان، به عدد ستارة آسمان و قطرة باران، و برگ درختان، و ریگ بیابان، و ذرّههای زمین و آسمان، مر آن خدای را که یگانگی صفت اوست، و جلال و کبریا، و عظمت و عُلا، و مجد و بها خاصیت اوست.» (همان: 1/3) مصوّت بلند «ای» «تا طعام من میکاری و میدرَوی و رنج میکشی و من برمیدارم و میخورم.» (همان:521) «اگر طاعت خنزیر شهوت داری، در تو صفت پلیدی و بیشرمی و حریصی و چاپلوسی و خسیسی و شماتت و حسد پدید آید.» (همان: 1/24) مصوت کوتاه «و» «هیچ چیز، از اندک و بسیار، خُرد و بُزُرگ و خیر و شرّ و طاعت و معصیت و کُفر و ایمان و سود و زیان و زیادت و نُقصان و رنج و راحت و بیماری و تندرستی، نرود الاّ به تقدیر و مشیّت وی به قضا و حُکم وی.» (همان: 1/126) تکرار صامتحروف مختلف، از نظر چگونگی تلفظ و در نتیجه ارزش موسیقیایی با یکدیگر تفاوت دارند. حروف سایشی مانند: «چ، ر، ز، ژ، س، ش» به هنگام تلفظ طنین بیشتری دارند، بنا بر این از ارزش صوتی و موسیقیایی بیشتری برخوردارند. (رک: ملاح، 1385: 75) میتوان گفت، حروف سایشیِ «س، ش» در بیشتر صفحات کتاب، در لابلای سطرها و عبارتها به صورت خوشههای صوتی خوشآهنگی تکرار شدهاند. تکرار صامت «س» «و همه از اوست و همه بدوست، بلکه خود اوست، که هیچ چیزی را جز وی هستی به حقیقت نیست، بلکه هستی همه چیزها، پرتو نور هستی اوست.» (غزالی، 1387: 1/4) «هر که هوای وی بر دست وی اسیر نیست، وی هیچ کس نیست بلکه ستوری است.» (همان: 1/68) تکرار صامت «ش» «گاه شهوت را بر خشم مسلط کند تا سرکشی وی بشکند، و گاه خشم را بر شهوت مسلط کند تا شَرهِ وی بشکند.» (همان: 2/7) «دو مرد که با یکدیگر شمشیر برکشند و یکی کشته آید، کشته و کشنده هر دو در دوزخ باشند.» (همان: 2/461) «در آن شهر به عشرت مشغول نشود، که اخلاصِ زیارت بشود.» (همان: 2/466) تکرار صامت «چ» «و هرچه از تن، وی را چون و چگونه هست، همه مملکت وی است، و وی بیچون و چگونه است. همچنین پادشاه عالم بیچون و بی چگونه است و هر چه چون و چگونه دارد، چون محسوسات، همه مملکت وی است.» (همان: 1/52) تتابع اضافات«تتابع اضافات، در زبان فارسی برخلاف عربی، مستحسن و مقبول است، زیرا تکرار منظم مصوت کوتاه «ـ« است.» (شمیسا، 1386: 75) تتابع اضافات هم، از موارد تکراری است که کاربرد زیادی در کیمیای سعادت دارد. «و منتهایِ سالکان و مریدان، در طلبِ قربِ حضرتِ جمالِ وی، دهشت است.» (غزالی، 1387: 1/3) «غذایِ فریشتگان و سعادتِ ایشان، مشاهدتِ جمالِ حضرت ِالوهیت است.» (همان: 1/14) «معرفتِ حقیقتِ وی، و معرفتِ صفاتِ وی، کلیدِ معرفتِ خدای تعالی است.» (همان: 1/15) «ذکرِ بر دوام، کلیدِ عجایبِ ملکوتِ حضرتِ الهیت است.» (همان: 1/256) سجعمحمد غلامرضایی در بحث از وجوه بلاغی در آثار متصوفه، اعتقاد دارد «یکی از مهمترین نمودهای زیبایی در نثرهای صوفیانه، هماهنگیهای صوتی و آوایی است، که اوج آن را در جناس و سجع و ترصیع میتوان یافت.» (غلامرضایی، 381:1388) در کتب بدیعی، انواع سجع را به سه گونة متوازی، متوازن و مطرّف تقسیم کردهاند، و برای هر یک، ویژگیهایی را لازم شمردهاند. در این میان، اسجاع متوازی، به دلیل اینکه، هم در تعداد حروف و هم در هماهنگی حرف رویّ یکسان است، بیشترین ارزش موسیقیایی را دارد. نکتة مهم اینکه، در کتاب کیمیای سعادت هم، سجع متوازی از دیگر انواع سجع، بیشتر به کار رفته است. «نه هرکه کارَد بدرَوَد، و نه هرکه رَوَد رَسَد، و نه هرکه جوید یابد». (غزالی، 1387: 1/32) «این بیچاره طبیعیِ مرجوم و منجّمِ محروم، کارها با طبایع و نجوم حوالت کنند.» (همان: 1/57) «هرچه به دوست منسوب بُوَد، محبوب و مطلوب بُوَد.» (همان: 1/237) «ناگاه بمردند و حسرت بِبُردند. و مال، دشمنان به افسوس قسمت کردند.» (همان: 2/178) یکی از روشهای کاربرد سجع متوازی در کیمیای سعادت، اینگونه است که نویسنده هر جا، فعل را به قرینة لفظی حذف میکند، با استفاده از سجع متوازی، به قرینهسازی میپردازد. این روش تأثیر زیادی در خوش آهنگکردن عبارات نثر دارد. «ولیکن دوستی دنیا از مهلکات است. دشمنی وی از منجیات.» (همان: 2/438) «معنی ردکردن سخن، بر دوست خویش آن بُوَد که وی را، احمق و جاهل گفته باشی و خود را عاقل و فاضل.» (همان: 1/405) «وی بر صورت مسافری است که رحمِ مادر، بدایت منزل وی است و لَحَد نهایتِ منزل.» (همان: 1/525) اگر اسجاع متوازی در کنار یکدیگر به کار رود، تأثیر زیادی در افزایش موسیقی کلام دارد. این روش همان است که در بدیع سنتی، به آرایة ازدواج یا تضمین المزدوج معروف است. محمد غزالی به این شیوة به کاربردن اسجاع متوازی، علاقه و رویکرد زیادی داشته است. «در جلال و جمال وکمال وی مستغرق شوند.» (همان: 2/492) «و عتاب و عقاب به وی است، و سعادت و شقاوت اصلی وی راست.» (همان: 1/15) «آن لذّت، به قوّت شهوت در توان یافت.» (همان: 1/481) «ممکن نگردد وی را از این نقصان به درجة کمال رسانیدن، الا به مجاهدت و معالجت.» (همان: 1/5) «زیادتِ کفایت را، نهایت پدید نیست.» (همان: 1/460) سجع مطرّف«موی چون درختان است، و دماغ چون آسمان است، و حواس چون ستارگان است.» (همان: 1/42) «در وی، حدیث زلف و خال و جمال باشد.» (همان: 1/477) «مگر به عزلت، از آن سلامت جوید.» (همان: 2/350) سجع متوازن«و عابد که جاهل بوَد به چنین دقایق، بیشتر رنج وی ضایع باشد.» (همان: 2/204) «سرمایه فرایض است، و سود نوافل، و زیان معاصی.» (همان: 2/493) «یا فاسق یا ظالم یا احمق و یا جاهل، از خدای نترسی که چنین کنی؟» (همان:1/504) «چون سخنی بشنود که در وی، حدیث عِتاب و قبول، و وصل و هجر، و قُرب و بُعد، و رضا و سَخَط، و امید و نومیدی، و اَمن و خوف، و شادی وصال و اندوه فراق بُوَد.» (همان: 1/489) ترصیع«و یکی آن که حِسبت بَر وی است، و یکی آن که، حِسبت در وی است.» (همان:1/502) «و علمِ ما آفریده و معلوم قدیم، و ذکر ما آفریده و مذکور قدیم، و مقروء نامخلوق، و قرائت مخلوق، و مکتوب نامخلوق، و کتابت مخلوق.» (همان: 1/127) «کردار مؤمن، در محنت صبر است و در نعمت شکر، از این وجه، صبر، یک نیمة ایمان است، و شکر، یک نیمة ایمان است.» (همان: 2/348) یکی از موارد کاربرد سجع، در متون صوفیه، «کنار هم آوردن واژههای هموزنی است، که در صامت یا مصوت آخر مشترک باشند.» (غلامرضایی، 405:1388) چنین استفادهای از سجع، در کیمیای سعادت هم، شواهدی دارد. «پس به ضرورت، متابعتِ شریعت و ملازمتِ حدود احکام، ضرورتِ راه سعادت است.» (غزالی، 1387: 1/64) «پس ایشان نیز، با نفس خویش، بدین شش مقام بایستادند: مشارطت و مراقبت و محاسبت و معاقبت و مجاهدت و معاتبت.» (همان: 2/484) شفیعیکدکنی در بحث از موسیقی نثر عین القضات، یکی از ویژگیهای نثر صوفیه را، غیاب آن چیزی میداند که قدما آن را، تنافر حروف میخواندند. (رک: شفیعی کدکنی، 1392: 403) برای این کار نویسنده باید چنان مهارتی داشته باشد که واژهها را به گونهای گزینش و چینش کند که کنار هم قرارگرفتن حروف آنها، تزاحمی در تلفظ واژهها ایجاد نکند، و متن روان و بدون سکته خوانده شود. این کار وقتی ارزش بیشتری پیدا میکند که نویسنده بخواهد این هنجار را، در یک متن مفصل و طولانی، همچون کیمیای سعادت، رعایت کند. با وجود این باید گفت، غزالی با هنرمندی تمام، چنین عباراتی را به دفعات زیاد خلق کرده است. «… روا نَبُود که با وی مالکی دیگر محال بود، چه هر چه هست و بود و تواند بود، و هر که هست و بود و تواند بود، همه مملوکاند و مالک وی است و بس. پس بیهمتا و بیهنباز است.» (غزالی، 1387: 1/128) «تو را آفریدگاری هست، که آفریدگار همه عالم، و هر چه در عالم است، اوست. و یکی است، که وی را شریک و انباز نیست. و یگانه است، که وی را همتا نیست. و همیشه بوده است، که وی را ابتدا نیست. و همیشه باشد، که وجود وی را آخِر نیست. و هستی وی در ازل و ابد واجب است، که نیستی را به وی راه نیست، هستیِ وی به ذاتِ خود است، که وی را به هیچ چیز نیاز نیست، و هیچ چیز از وی بینیاز نیست.» (همان: 1/124) جناسوحیدیان کامیار، جناس را از آن جهت زیبا و هنری میداند که «غرابت واژههای متجانس، ناشی از وجود وحدت در عین کثرت، سبب برجستگی لفظی و معنایی آنها میشود. (وحیدیان کامیار، 31:1379) دربارة ویژگیهای انواع جناس باید گفت، در پارهای موارد، میان آرای صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد. به همین دلیل، در این قسمت انواع جناس، بر اساس کتاب «نگاهی تازه به بدیع» اثر سیروس شمیسا، تنظیم شده است. جناس خطّ «همچنین نفس پر خیانت را، روزگار دراز، در بوتة توبه و مجاهده باید نهاد.» (غزالی، 1387: 2/501) «و گروهی در طعام، به چشم خشم و کراهیت نگرند.» (همان: 2/493)
جناس قلب «و مواظبت بر علم و عمل بیسلامت تن ممکن نیست.» (همان: 1/283)
جناس ناقص «جَستن از نفس خود برای جُستن حق، و جَستن از دنیا، برای جُستن آخرت است» (همان: 2/192) «آنگاه به آخر راه بر وی ببُرَند یا مال ببَرَند، یا جایی غریب بمیرد و سلطان مال برگیرد.» (همان: 1/460)
جناس اشتقاق «کامل را از کمال خویش لذّت نبودی.» (همان: 2/540) «اما مظلوم را نشاید که در پیش کسی، که از وی فایده نخواهد بود، ظلم ظالم حکایت کند.» (همان:2/95)
جناس مطرّف یا مزید «پوست اندرونی گوز، سوختن را شاید، و آن را بشاید که بر مغز بگذارند.» (همان: 2/531) «مؤمن همه عذر جوید و منافق همه عیب بگوید.» (همان: 1/404) جناس مذیّل «هیچ مقام از مقامات ایمان، از این هر سه خالی نبُوَد.» (همان: 2/348) «و به حقیقت بدان که، پادشاه را، و پادشاهی را جز پادشاهان ندانند.» (همان: 1/55) جناس وسط «فرمان وخبر و وعد و وعید، همه، سخنِ وی است.» (همان: 2/127) «تغیُّر را به حق راه نبُوَد، که وی مغیِّر است و متغیِّر نیست.» (همان: 2/448)
نتیجه در این مقاله کتاب کیمیای سعادت که از متون مهم صوفیه و نیز از آثار صاحب سبک در ادبیات منثور فارسی است، ازمنظر میزان بهره از عناصر مختلف سازندة موسیقی کلام بررسی شد. باید گفت، تناسب و توالی هجاهای کوتاه و بلند در متن اثر، به گونهای است که در موارد بسیاری میتوان واژهها و عبارات را با اوزان رایج عروضی تطبیق داد. افزون بر این که در هر صفحهای از کتاب، پایههای مختلف عروضی در لابلای عبارات و ترکیبات، به صورت دو یا سه رکنی و یا بیشتر به کار رفته که تأثیر زیادی در فضای موسیقیایی متن گذاشته است. از منظر موسیقی داخلی نیز باید گفت، تکرار که عامل اصلی ساخت این جنبه از موسیقی است، در سطوح مختلف حروف، واژهها و عبارات کتاب دیده میشود. در کیمیای سعادت، جلوة این تکرارها را در انواع مختلف سجع و جناس و ترصیع و واجآرایی، میتوان سراغ گرفت. همة این عناصر یعنی پارههای عروضی و انواع سجع و جناس و… بر تکرار منظم حروف واژهها استوار است که مهمترین عامل در زیباییشناسی یک اثر ادبی محسوب میشود. نکتة مهم این است که، این تکرارهای پی در پی، گذشته از افزایش فضای موسیقیایی کیمیای سعادت، در پارهای موارد، در انتقال یک معنا و مفهوم ثانوی نیز تأثیرگذار بوده است. باید توجه داشت که این اثر کتابی تربیتی و اخلاقی است که با لحنی خطابی نوشته شده است. با وجود این استفادة نویسنده از امکانات مختلف سازندة موسیقی کلام، به گونهای است که نثر کتاب سبب ملال و خستگی خواننده نمیشود.
: 15/1/1394 | ||
مراجع | ||
منابع و مآخذ 1ـ پورنامداریان، تقی. سفر در مه. تهران: سخن، 1390. 2ـ رجایی، محمدخلیل. معالم البلاغه. شیراز: نشر دانشگاه شیراز، 1376. 3ـ زرینکوب، عبدالحسین. فرار از مدرسه. تهران: امیرکبیر، 1388. 4ـ شفیعی کدکنی، محمدرضا. موسیقی شعر. تهران: آگه، 1379. 5ـ ـــــــــــ . ادوار شعر فارسی. تهران: سخن، 1387. 6ـ ــــــــــ.. زبان شعر در نثر صوفیه. تهران: سخن، 1392. 7ـ شمیسا، سیروس. نگاهی تازه به بدیع. تهران: میترا، 1386. 8ـ صفا، ذبیح الله. تاریخ ادبیات در ایران. تهران: فردوس، 1373. 9ـ غزالی، ابوحامد محمد. مکاتیب فارسی غزالی. به تصحیح و اهتمام عباس اقبال. تهران: کتابخانة طهوری و کتابخانة سنایی، 1363. 10ـ ــــــــــ . کیمیای سعادت. به تصحیح احمد آرام. تهران: گنجینه، 1372. 11ـ غلامرضایی، محمد. سبکشناسی نثرهای صوفیانه. تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1388. 12ـ متحدین، ژاله، «تکرار ارزش صوتی و بلاغی آن»، مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، شمارة سوم، سال یازدهم، صص530 ـ483، 1354. 13ـ ملاّح، حسین علی. پیوند موسیقی و شعر. تهران: نشر فضا، 1385. 14ـ همایی، جلالالدین. غزالی نامه. تهران: کتابفروشی فروغی، بیتا. 15ـ وحیدیان کامیار، تقی. بدیع از دیدگاه زیباییشناسی، تهران: دوستان، 1379. 16ـ یوسفی، غلامحسین. کاغذ زر. تهران: سخن، 1387.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,575 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 900 |