تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,244 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,894 |
پژواک فرهنگ پیمان و پیمانداری در شاهنامه و متون اوستایی و پهلوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 12، شماره 6، مرداد 1395، صفحه 181-196 اصل مقاله (3.3 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
حسین جلالی* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار گروه زبان وادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مبارکه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
شاهنامه، آیینۀ تمامنمای فرهنگ، حکمت و اندیشۀ ایرانیان و تجلیگاه باورها، آیینها و رسوم اجتماعی آنان است که آن را میتوان با رویکردهای گوناگون واکاوید .این اثر سترگ، مهمترین سند بهجایمانده از فرهنگ منظوم ایران باستان است. از آنجا که آبشخور و اساس نظم شاهنامه، خداینامهها، کارنامهها، روایات دینی، اوستا، متون پهلوی و حتی نگارهها بوده است، یقیناً نظمنامۀ باستان تحت تأثیر باورها و آیینهایی است که در این کتابها و مآخذ آمده و این باورها و آیینها یا ضمن داستانها یا به طور اشاره، در اثر گران سنگ استاد توس آمدهاست. در این پژوهش به بررسی پیمان و پیمانداری، بهعنوان یکی از باورهای ایران باستان، که به گونهای مشترک در شاهنامه، اوستا و متون پهلوی آمده، پرداخته شده و بر این نکته تأکید گردیده که شاهنامه، پژواک و پالودۀ فرهنگ ایران باستان و استوارترین سند هویت فرهنگی ایرانیان کهن است. مستندات آن، شواهد بسیاری است که در متون دیگرِ پیش از فردوسی و هم عصر او آمدهاست. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
پیمان و پیمانداری؛ شاهنامۀ فردوسی؛ متون اوستایی و پهلوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدّمه وفای به عهد و نگاهداشت پیمان1 را باید اوج ادب در باور ایرانیان باستان دانست و بیگمان آموزههای شاهنامه، اوستا، متون پهلوی و تاکید و سفارشهای پرشمار این کتابها، بیانگر جایگاه والای این باور در میان آنان است. این باور از چنان ارزش والایی در فرهنگ کهن ایران برخورداراست که بزرگترین ایزد، یعنی « مهر» بر آن گماشتهشدهاست. بر همة پیمانها، مهر، ایزدِ نگاهدارندۀ پیمانها، نظارت دارد. مهر، ایزدیست که نامش نخستین بار در لوحی کهن، متعلق به سدة چهارده پیش از میلاد، نمایان میشود. (ر.ک.آموزگار، 1386: 385) «مهر» در اوستا و در کتیبههای پادشاهان هخامنشی « میثرَ» mithra و در سانسکریت «میترَ»mitraآمدهاست و در پهلوی «میتر» mitrشده و در فارسی دری « مهر» است که معانی مختلف از جمله: عهد و پیمان، محبت، ماه ِمهر و خورشید از آن ارادهمیشود. « میترَ» در«وِدای» ( ) هندوان مانند میثرَ در اوستای مزدیسنان، پاسبان راستی و پیمان است. در کتاب مقدس هندوان « میترَ» ستایششده و هر دو دستۀ آریایینژاد که ایرانیان و هندوان باشند، ستایندة « مهر» بودهاند. هرچند «میتر» در «ودا» مقامی بلند دارد ولی در برابر سایر پروردگاران روشنایی، مانند: «اندرا» (indr ) و «سویتر» savitarاز اهمیتش کاستهشد. (ر.ک. پورداوود،1377: 392) نام « میثرَ» از قرن چهارم پیش از مسیح، در کتیبة پادشاهان هخامنشی جای گرفته. این نام سه بار تکرارشدهاست. نخست در کتیبۀ اردشیر دوم در خرابة شوش که میگوید:« این ایوان را (اَپَدنه Apad na ) داریوش اول از نیاکان من بنا نمود. بعد در زمان اردشیراوّل، پدربزرگ من، طعمۀ آتش گردید.من به خواست اهورامزدا و آناهیتا (ناهید) و میثرَ(مهر) دوباره این ایوان را ساختیم، بشود که اهورامزدا، آناهیتا و میثرَ مرا از همة دشمنان حفظ کنند و آنچه من ساختهام، خراب نسازند و آسیب نرسانند.» از همین پادشاه در پایۀ ستونی که در همدان پیداشده و امروز در انگلستان موجوداست، چنین منقوش است: «این ایوان را من به خواست اهورا مزدا، آناهیتا و میثرَ بنا کردم، بشود که اهورا مزدا، آناهیتا و میثرَ مرا از جملۀ دشمنان حفظکنند و آنچه من ساختهام، ویراننسازند.» پسر و جانشین این پادشاه، یعنی، اردشیرسوم در فارس و در خرابة پرسپولیس (تخت جمشید) گوید: « اهورامزدا و بَغ میثرَ مرا و این مملکت را و آنچه را توسط من ساختهشدهاست، باید نگهداریکنند.» (راشدمحصل،61:1380) «گزنفون» دربارۀ ارجداشتِ مهر مینویسد: «پادشاهان هخامنشی به مهر، سوگند2 یادمیکردند و «پلوتارک» نقلمیکند که داریوش در یک امر مهمی به یکی از خواجگان خود امر میکند که راست بگوید و از مهر بترسد. » (رضی،1377: 211) ارجداشت پیمان در شاهنامه در شاهنامه که شناسنامة فرهنگی ایران باستان است بر باورها و ارزشها تاکید بسیار گردیدهاست. یکی از این ارزشها بیگمان پیمان و وفای به آن است که فردوسی بر ارجمندی و والایی جایگاه آن در بخشهای مختلف نامۀ باستان پایفشردهاست. فردوسی در سرودههای زیر، پیمان را برابر با راستی میآورد و از زبان سیاووش سخن از وفای به پیمان میکند:
(3 / 68 : 1044-1043 ) در شاهنامه میتوان با موارد بسیاری از پیمانهای بسته شده و ادا گردیده، روبهرو شد. از میان آنها به برخی از پیمانها اشاره میگردد: 1- پیمان رستم با « اولاد» در خوان پنجم که پهلوان عهدمیکند در برابر نشان دادن جایگاه دیو سپید، اولاد را به فرمانروایی مازندران بگمارد و این پیمان را بهجایمیآورد:
(ج2/102-101 : 480 – 476) اولاد پیشنهاد رستم را میپذیرد و بدین روی با یکدیگر پیمانمیبندند. ( ر.ک. ج 2 /102 : 485-481) رستم در پایان خوان هفتم به پیمان خویش عملمیکند:
(ج 2/108: 606 – 602) 2- پیمانی که سام با پسرش، زال، در دامنۀ کوه البرز میبندد که هرگز سخنی درشت بر پسر نگوید. بعدها زال دل در گروِ مهر رودابه، دخت مهراب کابلی، مینهد. سام از این پیوند ناخشنود است اما هنگامی که زال، پیمان او را به یادش میآورد، دیگر یارای مخالفت ندارد:
( ج 1/179-178 : 670-667) 3- داستان گذر سیاووش از آتش که برای اثبات بیگناهی خویش، از آتش به سلامت گذشت. سودابه از سیاووش خواست پیمان زناشویی وی با پدرش، کاووس را نادیدهبگیرد و به کامخواهی او پاسخدهد. کاووس و سودابه هر دو– و هر یک به موجبی - از سیاووش یک چیز میخواهند: پیمان شکنی! یکی با افراسیاب و یکی با کاووس و پاسخ سیاووش مشخص است. پیمانداری و وفای او عام و همهگیر است. در شاهنامه، ایرانیان پیمانشکن نیستند. این نکتهای است که تورانیان بدان اذعانمیکنند. آنجا که لهاک و فرشیدورد میگویند:
(ج 5/210: 2132) در همان داستان، تهمتهای سودابۀ پتیاره و نامردمیها، سیاووش را به ترک دیار وا میدارد. او فرماندهی سپاه را در نبرد با افراسیاب میپذیرد و در زمان مناسب با او پیمان ترک نبرد میبندد. اما کیکاووس بیخبر از حرمت این پیمان، او را به عهدشکنی میخواند. اما سیاووش نمیپذیرد. میداند که زیرپانهادن فرمان پدر که شهریار ایران است گناهی بزرگ است و در خور پادافره، اما این را به جان میخرد و نمیگذارد لکۀ ننگ پیمانشکنی، بر دامان پاکش بنشیند. حتی اگر طرف دیگر این عهد و پیمان دشمن سوگند خوردۀ ایرانیان، افراسیاب باشد. سیاووش در پیمانشکنی خشم خداوند و سرزنش مردم را میبیند:
(ج 3/68: 1048-1043) 4- رستم و اسفندیار با هم پیمان میبندند که برای به کشتن ندادن ایرانیان و زابلیان تن به تن بجنگند و دو سپاه را وارد نبرد نکنند:
(ج 6/281: 1044) آن گاه که زواره، برادر رستم و فرزندش، فرامرز در سوی دیگر میدان نبرد، نوشآذر و مهرنوش، پسران اسفندیار را میکشند، اسفندیار رستم را به پیمان شکنی متهم میکند، در حالیکه روح رستم، از این موضوع خبر ندارد و حاضر است تاوان این پیمانشکنی را بپردازد و برادر و فرزند را تسلیم اسفندیار کند تا قصاص گردند، چرا که برای پیمان بسته شده، حرمت بسیار قائل است:
(ج 6/285: 1101-1098) 5- پیمان رستم با اسفندیار، در آستانۀ مرگ اسفندیار، که رستم عهدمیکند نگاهدار بهمن، فرزند اسفندیار، باشد و به او فنون رزم و بزم بیاموزد و به این عهد وفادار میماند.(ر.ک. ج6/310: 1480-1478) از این نمونهها فراوان در شاهنامه هست. فردوسی در سرودههای بسیار به پیمانداری سفارش میکند:
به همان اندازه که حفظ «عهد و پیمان» در فرهنگ و باور ایران باستان از ارزش و اهمیت بسیار برخوردار است، نقض عهد و شکستن پیمان، نابخشودنی و در خور پادافره است. ارزش پیمان چنان است که حتی با اهریمنان و دشمنان هم باید حفظ گردد. در شاهنامه که آیینۀ تمام نمای باورهای ایران باستان است، برای پیمان شکنان پادافرهی سخت، تعیینگردیدهاست:
پیروزِ یزدگرد، شهریار ساسانی، نمونۀ پیمان شکنی، بیدادگری، تندخویی و ستیزهجویی است، او پس از مرگ پدر، پادشاهی برادرش، هرمز را که « خردمندی و داد و شایستگی و آهستگی» دارد، برنمیتابد. بر او میشورد و از « هیتالیان3» برای چیرگی بر برادر یاری میخواهد به آن شرط که پیمانهای پیشین آنها را با پدرش، به دیده بگیرد. اما پس از آنکه تخت شاهی را بهدست میآورد، بیهوده و بیخردانه پیمانشکنی میکند و « سپه را سوی جنگ ترکان میکشد» و هنگامیکه « خوشنواز»، شاه هیتالیان، میشنود که پیروز گوش شنوا ندارد، جنگ آغاز میشود:
(ج 8/12: 104) خوشنواز پیماننامه را بر سر نیزه میکند و به شاه ایران پیام میفرستد. پیروز شکست میخورد و در دام میافتد و همۀ بزرگان ایران به جز « قباد» و موبدی به نام اردشیر کشته میشوند.( ر.ک. ج 8/16: 178-160) نمونهای دیگر از پیمانشکنان در شاهنامه «گشتاسب» است. پنج نوبه به فرزندش، اسفندیار، وعدۀ سلطنت میدهد و هر بار قول میشکند. نوبتی، پیمان میبندد که اگر «اَرجاسب» تورانی و سپاهش را از ایران زمین بیرون کند تاج و تخت از آنِ اوست. آن گاه که ارجاسب را بیرون میکند، گشتاسب از سپردن تاج خودداری میورزد و به جای آوردن پیمان را به زمانی وامیگذارد که اسفندیار، خواهرانش، همای و بهآفرید را از چنگ ارجاسب رهایی بخشد. اسفندیار چنینمیکند و باز هم گشتاسب پیمانشکنی میکند و سپردن زمام سلطنت را مشروط به آوردنِ خفتآمیزِ رستم از سیستان به تختگاه میگذارد. (ر.ک.ج6 /217 : 9-6) گشتاسب باز هم وعدۀ سلطنت میدهد.(ر.ک. ج 6/224 : 116-111) به هر روی اسفندیار به سیستان میرود و میشود آنچه که همه میدانند. گشتاسب، فرزند برومند خویش را که نظر کردۀ زردشت و گسترانندۀ آیین بهیاست، ازدستمیدهد. یکی از کرامتهای ایزد مهر به پیروان و دوستداران خود، فرزندبخشی است: «فروشیهایِ پاکِ نیکِ توانایِ اشونان، آن کس را که مهر دُروج نباشد، فرزندان کوشا بخشند.» (دوستخواه،354:1389 ) همین ایزد، فرزندان نیک را از پیمانشکنان میگیرد، چنانکه اسفندیار را از گشتاسب گرفت و این پادافرهی سخت برای پیمانشکنی او با اسفندیار بود. نمونههای دیگری نیز از این پادافره در شاهنامه آمده است: در داستان رستم و سهراب آنگاه که رستم در نوبت نخست کشتیگرفتن، مقهور سهراب میشود با او به گونهای ضمنی پیمان میبندد- هرچند به دروغ- که اگر دگر بار مرا بر زمین زدی، میتوانی مرا بکشی(ر.ک.ج2/ 234 : 857-852 ) بار دوم که رستم پیروز میشود، پیمان دروغ خود را زیر پا میگذارد و سهراب را میکشد و پادافره همین عهدشکنی از دست رفتن فرزندش، سهراب میشود. یا در آنجا که کاووس از سیاووش میخواهد پیمان بستهشده با افراسیاب را بشکند(ر.ک.ج3/65: 1004-989 )، علیرغم آنکه رستم او را از پیمانشکنی فرزند، برحذر میدارد.(ر.ک.ج3/63: 963-962) هرچند سیاووش سخن پدر را نمینیوشد، اما پادافره چنین نیتی، از دست رفتن پور خویش، سیاووش است. نگاهداشت پیمان در متون اوستایی در اوستا، مهر، ایزد راستی، دلیری، فروغ و روشنایی و عهد و پیمان است و یشتی از کتاب یشتها به نام «مهریشت» در ستایش اوست. او که دارندة دشتهای فراخ و چراگاههای خرم است، همواره بیدار و زیناوند برای یاریدادن به راستگویان و پیمانداران، جنگجویان و برانداختن و پادافره دروغگویان و پیمانشکنان از این سوی جهان بدان سوی میتازد. هیچ چیز بر این ایزدِ فروغ و روشنی، پوشیده نیست و برای مراقبت مردمان و چراگاهها و جانوران، هزار گوش و ده هزار چشم دارد و از فراز کوه بلند هَرا 4به ممالک آریایی مینگرد. در بند یکم مهریشت، اهورامزدا به زردشت میگوید: «بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم، او را در شایستگی ستایش و برازندگی نیایش، برابر با خود – که اهوره مزدایم – بیافریدم.» در بند پنجم همین یشت ضمن ستایش ایزد مهر آمده: « بشود که او ما را به یاری آید، بشود که ما را گشایش بخشد، بشود که ما را دلسوز باشد، بشود که چارۀ کار ما را به ما بنماید، بشود که او ما را پیروزی بخشد، بشود که او ما را دادرس باشد، آن نیرومند هماره پیروزِ نافریفتنی که در سراسر جهانِ اَستومند و نیایش است، آن مهر فراخ چراگاه.» (دوستخواه ،1389: 354 ) سراسر زمین جایگاه مهر است و هشت تن از ایزدان که از یاران او هستند در بالای کوهها و برجها بهسان دیدهبان نشسته و پیمان شکنان را مینگرند و بدانها حمله میبرند. اهورا مزدا آرامگاه مهر را در فراز کوه بلند و درخشان البرز در آنجایی که نه شب است و نه تاریکی، نه باد سرد و نه باد گرم، نه ناخوشی و نه آلودگی، قرار داد. این آرامگاه را امشاسپندان با خورشید ساختند تا مهر از آنجا به جهان مادی بتواند بنگرد. مهر، ایزد جنگ است، ایزد روشنی و فروغ است، نگهبان پیمان است، نگهدارندة خاندان و شهر و کشور است، ایزد بخشندة نعمت است، ایزد پیروزی و قدرت است و داور اعمال روز واپسین است، ایزد راستی و درستی است. (ر.ک. عفیفی، 1383: 625 ) اهورامزدا به زردشت توصیه میکند که مهر را بستای و به پیروان بیاموز که برای او فدیه و نیاز آورند. زردشت از او میپرسد چگونه باید این مراسم انجام گیرد، اهورامزدا دستور آن را میدهد...مهر را در «گرزمان» اهورامزدا ستوده و بازوان او برای نگهبانی پاکـدینان گشودهمیشود. وی با گردونهای زیبا، با زینتهای گوناگون و آراسته از «گرُزمان» روان میگردد، این گردونه را چهار اسب سفید جاودانی که از آبشخور مینوی غذا میگیرند، میکشند. در طرف راست او «رَشن راست» و در طرف چپ «چیستای» درست کردار میتازند و «داموئیش اوپَمَن5» دلیر سواره همچون یک گراز نر، با دندانهای تیز، با صورت خالدار، چالاک و تند در پیشاپیش اوست، در این باره در مهریشت آمده: مهر، نخستین ایزد مینوی است که پیش از خورشید تیز اسب، در بالای کوه « هرا» برمیآید، و با زینتهای زرین آراسته، تمام جایگاههای آریائی را مینگرد. « آن که پس از فرورفتن خورشید، به فراخنای زمین پاینهد. هر دو پایانة این زمینِ پهناورِ گوی سانِ دور، کرانه را بپساود و آنچه را در میان زمین و آسمان است، بنگرد». ( دوستخواه،376:1389) در اوستا بر نگاهداشتن پیمان حتی با نابکاران تأکید شده، در مهریشت خطاب به زردشت آمده است که: «ای سپیتمان، مبادا که پیمان بشکنی، نه آن پیمانی که با « دروندی» (Druvandi) بستهای نه آن پیمانی را که با «اَشَوَن»، زیرا پیمان با هر دو درست است. خواه با دروند خواه با اَشَوَن». ایزد مهر بر این نظم نظارتدارد و دشمن آشتیناپذیر پیمانشکنان است. این پیمانشکنی به نوعی بر هم زنندۀ « اشه» یا نظم اخلاقی است. چون پیمانها هستند که نظم را نگاه میدارند و عدول از پیمان، آشفتگی در آیینها و روشهای منظم جامعه را در پی دارد. مهر بر هر پیمانی نظارت دارد. پیمان میتواند میان دو همکار، دو خویشاوند، دو همسایه، شاگرد و آموزگار، پدر و مادر، زن و مرد، داماد و پدر زن و ... باشد. (ر.ک.همان: 381و353) پاسداشت پیمان در متون پهلوی در نوشتههای پهلوی نیز از ایزد مهر سخنرفته و اوصافی همانند اوستا برای او ذکر شده است. در بندهشن آمده: « مهر را خویشکاری، داوری جهانیان به راستی کردن است. چنین گوید که مهر دارندۀ چراگاههای فراخ، یک هزارگوش، بیور چشم، او را دارندگی دشتهای فراخ این که اگر به دشت به بیبیمی بتوان آمدن و شدن، از مهر است. او را هزار گوشی این که او را پانصد مینو کار گوشی همیکنند، او را بیور چشمی این که او پنج هزار مینو کار چشمی کنند، که (گویند) ای مهر این نیوش، آن را نیز نیوش! این را بین، آن را نیز بین. هر روز تا نیمروز، با خورشید بدین کار است و بدین روی است که داور به گیتی تا نیمروز داوری کند.» دربارۀ مهر این را نیز گوید که « به همۀ سرزمینها شاه است، زیرا به هر کس و هر چیز برسد، داد پدید آید که (او را) هرمزد فرّهمندترین از ایزدان مینویی فرازآفرید. مینویی هست که با مهرِ ایزد است، که همکار مهر خواند او را، جای میان ماه و خورشید است.» (بهار،1380: 113) در مینویخرد جایی مهر، با «زَروان6» بیکران و مینوی داد، آفریدگان اهریمن را میزنند و جایی خورشید با وی یکی دانسته شده و جایی از هم جدا، یادشدهاند. (ر.ک.تفضلی، 1385 :22، 26و 70) ارداویراف برای بازدید از بهشت و دوزخ از پشتیبانی مهر و سایر ایزدان برخوردار میشود. (ر.ک. آموزگار،1382 : 29) بنابر باورهای کهن در «پیمان» نیرویی سترگ و جادویی وجود دارد، همانند نیروی جادویی کلام مقدس (مانسِرسپند). این نیرو برگرفته از نیروی نظم نیز هست که در باورهای هند و ایرانی جایگاهی ویژه دارد. چون در هر پیمانی نظمی وجود دارد و ایزد رته Rta برابر با « اشه» ایرانی، ایزد توانایی است که در اساطیر ایرانی بهصورت اردیبهشت، دومین امشاسپند، نمادی از نظم جهانی و اخلاقی است و قانون ایزدی را در این جهان نشانمیدهد. نشانههای او را در سخن درست اداشده، آئین خوب برگزارشده، گندمِ به سامان رشدکرده و ... میتوانیافت. این امشاسپند نه تنها نظم را در روی زمین، برقرار میکند، بلکه نگران نظم دنیای مینوی و دوزخ نیز هست و چشم میدارد که دیوان، بدکاران را بیش از آنچه سزایشان هست، تنبیه نکنند.(ر.ک.بهار، 1386 : 111) در این پیمان چه نیروی جادویی و رازآمیز و پنهانی به ودیعه گذاشتهشدهاست که هم اهوره مزدا و پیروان راستین او (اَشَوَنها،A avan)به آن وفادارند هم اهریمن بدکار؟ او نیز چون پیمان میبندد، توانایی آن را ندارد که از آن سر بتابد. این همان جوهر اصلی اسطورۀ آفرینش ایران باستان است. در کتاب دینکرد هفتم، فصل دوم، بند شصتودوم و در فصل چهارم کتاب گزیدههای زاد سپرم، به گاو شگفتانگیزی اشارهمیشود که میتوانسته مرز ایران و توران را نشان دهد. میان فرمانروایان این دو قلمرو پیمانی بستهشده بود که هر بار اختلافی در مورد مرز ایران و توران پیشمیآید، این گاو را بیاورند و بنابر آنچه او نشانبدهد، عمل کنند. چون رویبرتافتن از پیمان، غیرممکن بود، به حیلهای گاو کشتهمیشود تا مورد پیمان از میان برود و دستیابی به مرزها ممکنگردد. از نمونه پیمانهای دیگر در اساطیر ایران، میتوان به پیمان بستهشده میان افراسیاب و منوچهر در مورد مرز ایران و توران اشارهکرد. افراسیاب گمان نمیبرد چنین تیر اندازی در میان ایرانیان باشد که تیرش چنین پهنایی را بپیماید، اما چارهای جز پذیرفتن ندارد. پیمان، بسته شده و نیروی جادویی آن بر سر اوست. در فرهنگ اساطیری و افسانهای ایران، نمونههای بسیار برای پیمان میتوانیافت. آنچه در این نمونههایِ ذکرشده و نمونههای دیگر میتوانیافت، گردننهادن بر انجامدادن پیمان از سوی شخصیتهای اساطیری است که اخلاق آیینی آنان را به این موضوع هدایت نمیکند.« شاید قدر جادویی پیمان است که آنان را برخلاف میلشان، به این راه میکشاند.» (آموزگار،1386 : 390 ) با همۀ حرمت و تقدسی که برای پیمان و وفای به عهد قائل بودند، ناگزیر مواردی پیش میآمد که مردی متهم به شکستن قولش میشد و آن را انکار میکرد. در این موارد وی را وامیداشتند تا برای اثبات حقانیتش، به آزمایش آب (اگر مورد مربوط به سوگند بود) یا آتش (اگر مربوط به پیمان بود) تن دردهد. در نوشتهای سنسکریت، نمونهای از آزمایش با آب اینگونه توصیف شده است: متهم میباید در حالیکه رانهای مرد ایستادهای را گرفتهاست، در آب غوطهور شود و همچنان که به زیر آب فرومیرود این کلمات را اداکند: « بهوسیله حقیقت، مرا حفظ کن، ای ورونه.» از هنگام زیر آب رفتن او، کمانداری تیری میانداخت و دوندهای تیز پا برای آوردن تیر میدوید تا آن دونده بازمیگشت. اگر متهم در زیر آب هنوز زنده بود، تصور میکردند که ورونه، سرور سوگند، وی را بهعنوان فردی اشون، زنده نگاهداشتهاست. اگر شخص متهم در زیر آب میمرد، تصورمیکردند گناهکار بودهاست و موضوع، خاتمهمییافت. یکی از آزمایشهای آتش، واداشتن متهم بود به دویدن در گودالی باریک که در میان دو تودۀ هیزمِ افروخته، قرارداشت. در این مورد هم اگر شخص زندهمیماند، تصور میکردند که میثره، سرور پیمان، بیگناهی او را اعلان کردهاست. برای آزمایش آتش گویا مس گداخته هم بهکار، میبردهاند، بدین طریق که آن را بر روی سینۀ برهنه متهم، میریختهاند. (ر.ک.بویس،1381 : 32-31 ) در متون پهلوی از پادافره بدعهدان و پیمانشکنان بسیار سخن گفتهشده که قابل توجه و تأمل است. در روایت پهلوی از زبان اورمزد، پیمانشکنان به ششگونه تقسیم میشوند و گفته شده که هر کس، پیمان نگاه ندارد گناه آن به فرزندش هم میرسد: «مهر دروج» چند گونه است؟ اورمزد گفت: «ششگونه». این نیز پیداست که: کسی که نسبت به کسی مهر دروج باشد پادافره آن زودتر، پس از نه سال به او برسد. این نیز پیداست که: «اگر مردی گناه و بزه کند، گناه مهر دروج بودن به فرزندی میرسد که پس از آن گناه و بزه، از او زاده شود.» در روایت پهلوی به گونهای جداگانه پادافره انواع پیمانشکنی را آوردهاست: «کسی که با سخن با مردی دوستانه پیمان کند و آن پیمان را بشکند، هر که از پیوند آن مرد، همه را تا سیصد سال بیم است که پادافره آن مهر دروجی بدیشان برسد.» دوم آن کسی که به این کار دست دهد که: «با من پیمان کن و پیمان بشکند تا ششصد سال، همان گونه که نوشتم. سوم آن کسی که یک گوسفند بدهد که: با من پیمان کن و پیمان بشکند تا هفتصد سال، همان گونه که نوشتم. چهارم آن کسی که یک دستور برای این کار بدهد که با من پیمان کن و پیمان بشکند هشتصد سال همان گونه که نوشتم و ... » ( میرفخرایی، 1390 : 239و217) پیمانشکن گناهکار، سراسر کشور را ویران میکند و در دوزخ با تحمل عذابی گران باید کفارۀ آن را بپردازد « دیدم روان مردی که با مار « شیبا» و تیر و سنگ و کلوخ او را خرد میکردند، پرسیدم: این تن چه گناه کرد؟ سروش اهلو و آذرایزد گفتند : این روان آن مرد دروند است که در گیتی، بسیار پیمانشکنی کرد و او با اهلوان و دروندان پیمان شکنی کرد. زیرا هر دو پیمان است هم با اهلوان و هم با دروندان.» (ر.ک. آموزگار،77:1382) حرمت و تقدس پیمان زناشویی در میان ایرانیان آن گونه است که این پیمانِ سپند اگر شکسته شود، پادافرهی سخت، درپیدارد: « دیدم روان زنی که روی تن او پوست آهنین کشیده و او را با دهان بازآورده و باز روی تنور گرم نهادهبودند. پرسیدم: این زن چه گناه کرد؟ سروش اهلو و آذرایزد گفتند: این روان آن زن دروندی است که در میان زندگان زن، مردی خوشخوی و فرزانه بود و با شوهر پیمانشکنی کرد و با مرد بزهکار و بدخوی، خفت» در فصل هفتاد ارداویرافنامه باز از زنان پیمانشکن و کیفری که در انتظار آنهاست سخنمیگوید:« دیدم روان زنانی که نگونسار افکنده بودند و چیزی همانند خارپشت آهنی با خاری که از آن رستهبود در بدن آنها فرومیرفت و بیرونمیآمد و به ژرفای یک انگشت نطفۀ دیوان و دروجان (دیوهایی که دروغ را تجسم میبخشند) و بدبویی و ریمنی در دهان و بینی آنها میرفت. پرسیدم: آنها کدام روانها هستند که چنین پادافرهی را تحملمیکنند؟ سروش اهلو و آذرایزد گفتند: این روان آن زنان دروندی است که در گیتی با شوهرشان پیمانشکنی کردند و شوهرشان را رهاکردند.» (همان : 92-91و85، 77) نتیجه «عهد و پیمان» در فرهنگ ایرانیان کهن، از ارج و ارزش بسیار برخوردار بود و چنان در خور حرمت بود که گاه حاضرمیشدند جان خویش را بر سر نگاهداشت آن بگذارند. بر این باور بودند که «ایزدمهر» نگاهبان سختکوش و سختگیر پیمانها میان مردمان است. پیمانشکنی (مهردُروجی) گناهی نابخشودنی بود و پیمانشکن میبایست چشم به راه پادافره دنیوی و اخروی آن باشد. فردوسی سرودههایی بسیار در ستایش وفای به عهد و پیمان دارد. بیگمان او در پرداختن به این باور متاثّر از نگارهها، اوستا و متون پهلوی است. البته منش والای شاعر و نوع تربیت خانوادگی او هم بدون تردید، در روینهادن وی به این باور ایرانی اثرگذار بودهاست. در شاهنامه کم نیستند پهلوانانی که به زیور پیمانداری زیبندهاند، از آن جمله: رستم، سیاووش، اسفندیار، سام و... و نیز پیمانشکنانی چون کاووس، گشتاسب، پیروز و افراسیاب که به پادافره پیمانشکنی، گرفتارمیشوند.
(بارتولمه ،1383 : 165) 2. به فتح اوّل و سوم که در اوستا بهصورت Saokentavant (گوگردمند)، دارای گوگرد میباشد. در ایران باستان در محاکمههای مبهم و پیچیده، دو طرف دعوی را مورد آزمایشی به نام «وَر» (Var) قرار میدادند و هرکس از آزمایش سربلند بیرون میآمد او را مُحِق میدانستند. از جملۀ این آزمایشها دادن آب آمیختۀ به گوگرد بوده است. به عقیدۀ «گُلدنر» چون گوگرد، ملیّن، سبک و اثرش مشکوک است. میتوان تصورکرد که در روزگار پیشین به هنگام محاکمه آن را به آب آمیخته، به متهم مینوشانیدند و از زود دفع شدن آن از شکم یا ماندن آب در شکم، تقصیر و بیتقصیری او را معلوم میکردند.استعمال فعل« خوردن» با سوگند یادگار همین مفهوم است.(برهان،1362: 1190، ح) 3. هیتال به فتح اوّل و سکون ثانی، به لغت بخارا، مردم قوی هیکل و توانا باشند و ولایت ختلان را نیز گویند از ملک بدخشان و پادشاهان آنجا را هیاتله میگفتهاند و این جمع به شکل جمع عربی آمده است، همچون افغان که جمع آن افاغنه است. (برهان،1362:مدخل هیتال) هیتال ناحیتی است به نزدیکی قنوج، میانشان کوهی است عظیم و ناحیتی خرد است و لکن مردمانی جنگی و مبارز و پادشاهی او از ملوک اطراف است و میان وی و میان رای قنوج دشمنی است. 4. Har ، هَرا بَرزَئیتی، نام کوهی است که در پهلوی «هَربُرز» و در فارسی«البرز» شده است. در بندهشن، دینکرد و در چند جای اوستا نام این کوه آمده است. با توجه به مندرجات این کتابها، این کوه را باید یک کوه معنوی و مذهبی دانست. بنابر سخن دینکرد سری از پل چینود به این پل پیوسته است. (اوشیدری، 488:1371) 5. D mo paman، نام ایزدی از یاران و همکاران ایزدمهر است که از او با صفتهای چیرهدست و دلیر یاد میشود. معنی این نام « نفرین نیکوکار و پارسا» است و بیشتر همراه با «دَهم آفریتی»(=دَهمان آفَرین) به معنی « آفرین نیکوکار و پارسا » میآید. «دارمستتر» و «جکسن» این ایزد را نماد نفرین نیکوکار و پارسا خواندهاند. در «مهریشت»، بند صدو بیست و ششم از این ایزد یاد شده است. (دوستخواه،1389 :980) 6. Zarv n، در اوستا «زَروان» به معنی زمان است که در برخی بندهای اوستا، از آن یادشدهاست. زروان در جاهایی در ردیف ایزدان آمده و از آن، ایزد زمانۀبیکران ارادهگردیدهاست. در اوستا با صفات دَرِغَ (دیر،درنگ) و دراجَه (دراز) و اَکَرَن (بیکرانه) آمدهاست. در زمان ساسانیان فرقهای به نام زروانیه بوده است که مانند مانویها و مزدکیان ضرباتی به آیین زردشتی زدهاند.(اوشیدری،1371: 305 ) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. آموزگار، ژاله، (1382)، ترجمۀ ارداویرافنامه، چ دوم، تهران: انتشارات معین. 2. -----،---- ،(1386)، زبان، فرهنگ، اسطوره ، تهران: انتشارات معین. 3. اوشیدری،جهانگیر،(1371)، دانشنامۀ مزدیسنا، تهران: نشر مرکز. 4. بارتولمه،کریستیان، (1383)، فرهنگ ایرانی باستان، تهران: انتشارات اساطیر. 5- برهان ، محمد حسین خلف تبریزی،(1362)، برهان قاطع، ج 1 ، تهران: انتشارات امیر کبیر. 6. بویس، مری،(1381)، زردشتیان ،ترجمۀ عسگر بهرامی، تهران: انتشارات ققنوس. 7. بهار، مهرداد،(1380)، بندهشن، فرنبغ دادگی، تهران: انتشارات توس. 8. ---،----، (1386)، جستاری در فرهنگ ایران، تهران: نشر اسطوره. 9. پورداوود، ابراهیم، (1377)، گزارش یشتها، ج اوّل، تهران: انتشارات اساطیر. 10. تفضلی، احمد، (1385)، ترجمۀ مینوی خرد، چ چهارم، تهران: انتشارات توس. 11. دوستخواه، جلیل، (1389)، گزارش اوستا، ج 1و2 ، تهران: انتشارات مروارید. 12. راشدمحصل، محمدتقی،(1380)، کتیبههای ایران باستان، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی. 13. رامپوری، غیاثالدین،(1363)، غیاثاللغات، به کوشش منصورثروت، چ اوّل، تهران: انتشارات امیرکبیر. 14. رضی، هاشم،(1377)، دانشنامۀ ایران باستان، تهران: نشرسخن. 15. عفیفی، رحیم،(1383)، اساطیر و فرهنگ ایران، تهران: انتشارات توس. 16. فردوسی، ابوالقاسم،(1374)، شاهنامه، بر پایۀ چاپ مسکو، بهکوشش سعیدحمیدیان، چ دوم، تهران: نشر داد. 17. میرفخرایی، مهشید،(1390)، گزارش روایت پهلوی، چ اوّل، تهران: پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,013 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 583 |