تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,323 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,940 |
مدینة فاضله در منطقالطّیر عطّار | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 12، شماره 5، اردیبهشت 1395، صفحه 163-186 اصل مقاله (4.45 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رضا اشرف زاده1؛ راضیه رضا زاده* 2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منطقالطّیر عطّار، مجموعهای از لطایف حکمی و نکات قرآنی و اشارات و عبارات اولیای حقّ است که در قالب الفاظ مناسب گنجانده شده است .در این مجموعه، شاعر گروهی از پرندگان را به عنوان سمبلهای خاص برگزیده است که نمودار بازتاب اندیشهها و داستانهای ملّتهای گوناگون است. این گروه قدم در راهی بزرگ میگذارند که هدف رسیدن به سیمرغ، بیان میشود. عطّار شاعری است که در دنیای آرمانیاش سیر میکند، مدینة فاضلهای میسازد که هدفش رهایی از دنیا و رسیدن به جانٍ جان است و مدینة فاضلة او، جایگاه سیمرغ و معبود مطلق است وکسانی در این وادی، سالک راه عشق میگردند که از وادیهای گوناگون گذر کرده و گزینش شده باشند. عاشق دلسوخته تن گرفتارش را از قیدوبندهای حوادث عالم خاک میرهاند تا از دست شاهد مقصود که مقصد همۀ عالمیان است شربت حقیقت بنوشد، پس با تمام سعی و تلاش، گمراهان را هدایت و ارشاد میکند تا با اندیشة آرمانی خود با راهنمایی هدهد آنها را به جایگاه سیمرغ -همان مدینة فاضلهاش- برساند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مدینة فاضله؛ عطّار نیشابوری؛ منطقالطّیر؛ هدهد؛ سیمرغ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بیان مسأله آرمانشهر، شهری است که شهروندان آن در کمال مطلوب زندگی میکنند. آرمان جویی و دستیابی به آرمانهای والا و پاک از اندیشههای دیرین آدمی است و مردمان بسیاری در پی آن بودهاند، امّا دست نیافتهاند. اندیشمندان بسیاری دربارۀ حیات اجتماعی و نظام جامعه به بحث و بررسی پرداختهاند و در آرزوی برقراری شهر آرمانی بودهاند. مطرح کنندۀ آرمانشهر میخواهد تصویر جامعهای کامل را عرضه کند که در آن سعادت انسان تأمین میشود و آرمانشهر اعتراض به شرایط معمول جامعه است. اندیشمند آرمانشهر که از اوضاع سیاسی، اجتماعی و... خویش ناراضی است میکوشد با طرحی آرمانی، نظام حاکم را نفی کرده و به این ترتیب با پناه بردن به عالم خیال به بازآفرینی جامعه بپردازد تا انتقاد خود را از شرایط بیان کند. دراین پژوهش ابتدا پیشینه آرمانشهر و علل روی آوردن عطّار به اندیشۀ آرمانی بررسی شده و سپس پیش شرط ورود به آرمانشهر در منطقالطّیر و بررسی آرمانشهر در منطقالطّیر مورد تحلیل قرارگرفته است. وجود جوّ نامناسبٍ زمان عطّار، باعث شده تصویری که او از جهان ارائه میدهد اوج غم و اندوه و بدبینی او نسبت به دنیا را برساند و در مقابل از شادیهای آخرت خبر دهد. مسألۀ دیگر ارتباط بین مخلوق و خالق است، از دیدگاه او کل عالم و کل موجودات سایهای از آفتاب وجود حقند؛ نه از خود اصالتی دارند نه اعتباری، اعتبار تنها از آنِ خداست و بود مطلق اوست و بس و آفرینش جلوه و نقشی از سیمرغ است. پیشینه تحقیق ورِجمکرد جمشید طبق روایات دینی زرتشتیان، جمشید به فرمان اهورامزدا، در ایران ویچ که سرزمین نخستین آریائیان بود، بهشتی به نام "ورِجمکرد" بنا کرد که الگو و نمونه بسیاری از بهشتهای ایرانی است. اهورامزدا از جمشید میخواهد که وظیفة پیامبری را بپذیرد و دین مزدیسنا را در میان مردم رواج دهد. جمشید از این وظیفه تن میزند و به اهورامزدا میگوید که امّاده آموختن و نگاهداری دین تو نیستم. پس اهورامزادا از او میخواهد که به آباد کردن جهان و فراخ کردن زمین بپردازد. جمشید این پیشنهاد را به شرطی میپذیرد که در روزگار پادشاهی او نه باد سرد باشد و نه باد گرم، نه بیماری باشد و نه مرگ. آنگاه اهورامزدا به او انگشتری زرّین و عصایی سرتیز میدهد و بدینسان او از قدرت بهرهمند میشود. پس از گذشت نهصد سال از پادشاهی جمشید و سه بار درخواست او از اهورامزدا برای فراخ کردن زمین، اهورامزدا به جمشید فرمان میدهد که پناهگاهی (وری) بسازد.(اصیل،40:1371) «ورجمکرد» نام پناهگاه زیرزمینی بزرگی است که به نوشته وندیداد، فر 20، «جم» جمشید آن را به شیوه خاصی که بندبند آن در وندیداد اوستا مشخص شده، ساخته تا در برابر زمستان سخت و کشنده ای که دیو «تمرکوش» پدید آورد مردمان و جانوران در آن پناه جویند و جای گزینند. (دوستخواه،1370، 1072) «وّرِجمکرد» به معنای باروی که جم ساخت، بنا به روایت وندیداد (فرگرد دوم) جمشید آن را میسازد تا گزیدهای از موجودات را در برابر برف و سرمای عظیمیکه در عصر او اتفاق میافتد حفظ کند تا در پایان هزاره اوشیدر که بر اثر گزندهای ملکوس (اهریمن) مردم و جانوران مفید نابود شدهاند. درهای این بارو را بگشایند و جهان از نو پر مردم و گوسفند شود. (بهار، 1362: 163) کاخهای کیکاووس بنابر آنچه در متون کهن همچون اوستا از کاووس یاد شده است، در آبان یشت یکی از مهمترین کارهایی که به کیکاووس نسبت دادهاند، ساختن هفت کاخ (در برخی متون پنج کاخ) بر بالای البرز است که در دینکرد و بندهشن، این کاخها ویژگی خاصی دارند، در دینکرد آمده «...و ساختش هفت خانه بر میانه البرز، یکی زرّین، دو سیمین، دو پولادین، دو از آبگینه؛ و مردمیکه نیرو از پیری تباه شده و جان نزدیک بیرون رفتن بود به خانه او رسیدند، پیرامون آن خانه بردی و پیری از ایشان فرو افکنده شدو به ایشان زور وجوانی باز آمدن». (بهار،1381: 193) در بند هشتم نیز آمده است: «یکی آنکه کاووس کرد به البرز... خانه کاووس را گوید که یکی زرّین بود که بدو بر مینشست، دو تا آبگینه بود که او را اسبان بود و دو تا پولادین بود که او را رمه بدان بود از آن به هرمزهای چشمه آب بی مرگ تازد که پیری را چیره گردد». (دادگی،1369: 137) کریستن سن، ماده اصلی سرگذشت کاووس را تقلیدی از سرگذشت (جم) میداند، او معتقد است کاخهای کاووس که خاصیّت جوانی بخشیدن به سالخوردگان را دارد، در کنار گنگ دژسیاووش، که درون آن همیشه بهار است، از جمله بناها و کاخهای اسرارآمیزی میداند که شبیه ور جمکرد ساخته شده است. (کریستن سن،1355: 119و21) در شاهنامه کیکاووس کاخهایی بر فراز البرز میسازد تا از آن جا بر کارهای دیوان نظارت کند و آنان را از گزند رساندن به مردم باز دارد:
(فردوسی،1371: 1150) آنچه که از اشعار شاهنامه استنباط میشود این است که در آن اشارهای به ویژگی جوانی بخشیدن این کاخها و یا داشتن چشمه آب بی مرگی که در بندهشن از آن یاد شده، اشارهای نشده است. و آنچه در شاهنامه بهعنوان نوشداروی کیکاووس از آن یاد میشود، میتواند یادمانی از همین ویژگی کاخ کیکاووس و چشمه آب بی مرگی باشدکه ازآن روان است. (دومزیل، 1384، 10) گنگ دژ و سیاووش گِرد «گنگ دژ» بنا بر اساطیر ایران، در آسمان ساخته شده است. در شاهنامه فردوسی ماجرایی درباره شهری به نام «سیاوش گرد» آمده است که ساخته سیاووش، چهره نامدار اسطورههای ایرانی است. هنگامی که سیاووش از کیکاووس آزرده شد و بر اثر دسیسه سودابه ناگزیر شد که تن به آزمایش «ور» بدهد، دلگیر از دربار ایران، راهی توران شد و در آنجا با فرنگیس (دختر افراسیاب) زناشویی کرد و آن دو در شهری که سیاوش بنا کرده بود و سیاوش گرد نام داشت، ساکن شدند. سیاوش گرد، بر پایه آنچه فردوسی توصیف کرده، دارای جویهای روان و رنگهای زیبا و خیره کننده بود و باغ و ایوان و گلشنهای متعدد داشت و پیرامون آن را کوهها و نخجیرگاه فراگرفته بود. «گنگ دژ» و «سیاوش گرد» چیزی نیست که فردوسی خود ساخته باشد. در متون کهن فارسی میانه هم نشانههای فراوانی ازاین دو شهر میتوان یافت. این موضوع بیانگر این است که ایرانی همواره درذهن خود به دنبال مکانی آرمانی بوده است یکی از متنهای کهن «بندهش» نام دارد که به معنای «اساس آفرینش» است. این کتاب به گنگ دژ اشاره میکند و مینویسد سیاووش به سوی افراسیاب رفت و دختر او را به زنی گرفت و آنگاه سیاووش گرد را ساخت. شش دیوار نیز داشت که دیوار اول سنگی، دیوار دوم پولادین، دیوار سوم آبگینهای، دیوار چهارم سیمین و دو دیوار دیگر کهربایی و یاقوتی بودهاند. چهارده کوه و هفده رودخانه قابل کشتیرانی هم آن را احاطه کرده بودند و بلندای آن چنان بود که اگر مردی جنگی تیری رها میکرد، چه بسا به انتهای آن نمیرسید. فرمانروای آن نیز پشوتن، بی مرگ و تباه نشدنی بود. از این توصیفات که شباهت به توصیف سیاووش گرد دارد، میتوان دریافت که گنگ دژ، الگوی آرمانی و آسمانی سیاووش گردبوده است. (دادگی، 1369، 86) شهر آرمانی افلاطون افلاطون (427 _ 347 ق.م) از نخستین نظریهپردازان تئوری آرمانشهر است. او در یونان باستان میزیست. پس از وی اندیشمندان غربی در ارایه مدینههای فاضله خود به نوعی تحت تأثیر او قرار داشتهاند. افلاطون پس از تجربه چهار نوع نظام سیاسی، هیچ کدام را تأمین کننده سعادت انسانی نیافت، پس به فکر طراحی مدینه فاضله خود افتاد. نظام آرمانی افلاطون دارای معیارهای ویژهای بود و او به زعم خویش میخواست از آن طریق، حکومتی آسمانی بر روی زمین بنا نهد. از برجستهترین ویژگی این نظام آرمانی، « اصلاح نژاد بشر» از طریق «محدود کردن زاد و ولد» و واگذاری آن به بنگاهی اجتماعی که در آن مالکیّت خصوصی لغو و از آن جمله ثروت و حتّی زنان و کودکان به صورت اشتراکی اداره میشد، بود. افلاطون در این نظام به سوسیالیزم اقتصادی، آزادی، برابری و برادری در تعریف خود میاندیشد و آن را تنها معیار گسترش اخلاق و تأمین سعادت انسان میدانست. (افلاطون، 1348 ،220) شهر آرمانی فارابی ابونصر فارابی، حکیم بلندآوازه، در کتابهای متعدد خود از جمله «آراء اهل مدینه فاضله» اندیشه شهر آرمانی یا «مدینة فاضله» را پرورده است. او کوشیده تا آراء سیاسی افلاطون را با دیانت اسلام سازش دهد و جامعهای طرح افکند که مانند جامعه افلاطونی، حکیمی فرزانه بر آن ریاست داشته باشد. رهبر جامعه که استعدادهای فوقبشری دارد، امور جامعه را اداره میکند و با قرار دادن هرکس در جایگاهی که شایسته اوست عدالت را برقرار و سعادت جامعه را تأمین میکند. (فارابی، 1354، 251 به بعد) ازاین رو در شهر آرمانی فارابی، خیر افضل (سعادت آدمیو نیکی برین) تنها در اجتماع مدنی به دست میآید. انسانها به حکم سرشت و برای رسیدن به کمال، نیازمند همکاری و تشکیل اجتماعاند. نیازهای آدمیچنان متنوّع و فراوان است که هیچکس به تنهایی نمیتواند همه آنها را برآورده سازد. (همان: ۷۷-۷۸ ) این اجتماع و تقسیم کاری، اجتماعی است که همه افراد را در دست یابی به خواستههایشان کامیاب میسازد. بنابراین جامعه مدنی محصول تقسیم کار اجتماعی است و تنها در چنین جامعهای انسان به کمال و سعادتی که درخور آن است، دست مییابد. (حسینی کوهساری،88:1387) اندیشه آرمانی خواجه نصیر در اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی نیز در کتاب «اخلاق ناصری» آراء سیاسی فارابی را اقتباس کرده و مدینه فاضلهای را طرح افکنده که از هرحیث با آنچه فارابی آورده، هماننداست. امّا شرطهای حاکم را که فارابی اقتباس دوازده مورد برشمرده، تعدیل کرده و آن را در چهار مورد کلیتر، دانسته است. (خواجه نصیرالدین طوسی، 1356: 274-300) شهر زیبایی نظامی حکیم جمال الدین الیاس بن یوسف بن زکی مؤیّد مشهور به نظامی، شاعر پارسی گوی (530-614) دارای آثارِ مخزن الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، بهرام نامه یا هفت پیکر (گنبد) و اسکندرنامه). (صفا،315:1374) اسکندر در کشور گشایی و سفر به دور جهان، به شهر زیبایی یا شهر نیکان میرسد؛ این شهر از نظر اجتماعی، جامعهای بیطبقه است که نه فرادست دارد نه فرودست و از نظر سیاسی، نه دارای دولتی است و نه رئیس و داروغهای و نه قفل و بندی ولی در عین حال مردم آن سخت پای بند اخلاق و دارای امنیّت هستند، با سرشتی پاک و بدون یاوه گویی، از نظر اقتصادی، زندگی مردم ساده و معتدل است، امّا در آن فقر وجود ندارد و پایة اقتصاد آن بر کشاورزی بنا شده و معاملات آن به صورت پایاپای است. و شاعر چنین میگوید:
(نظامی، اسکندر نامه،209) اسکندر شگفت زده گردید و ساکنان، شهر نیکان را چنین توصیف میکنند:
(همان: 210-211) اسکندر با رسیدن به این شهر و دیدن آن کار خود را تمام شده تلقی میکند و به آن چه که در اندیشهاش بوده، میرسد:
(همان: 226-232به نقل از اصیل،127-138) شهر نیکان جامی جامی، نورالدین عبدالرحمن بن احمد، متوفای 898 مؤلّف بهارستان و هفت اورنگ. (سلسلةالذهب، سلامّان و ابسال، تحفةالاحرار، سبحةالأبرار، یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون و خردنامة اسکندری) شهر نیکان جامی، تقلید و اقتباسی از شهر زیبای نظامی است، زیرا در خردنامة وی نیز، اسکندر هنگام سفر به شهری میرسد که در آن خوبیها هویدا و زشتیها ناپدیدند، مردم همه صادقاند و امین، عدالت و امنیّت در آن حاکم است ولی حاکم نگهبان و محتسِب ندارد و زمین حاصلخیز است و جهان پر نعمت. این جامعة فاضله، جامعة عدل و انصاف است ولی به دلیل اقامة عدل توسط مردم، چنین جامعهای به رئیس سیاسی احتیاج ندارد. به عقیدة آنان اگر بودن رئیس در جایی ضرورت پیدا کرده، به دلیل آن است که خود افراد به یکدیگر ظلم و اجحاف میکنند. بنابراین، در صورتیکه اعضای جامعه از تعدّی به یکدیگر دست بردارند، جامعه به رئیس نیازی نخواهد داشت:
(اصیل،140،1371) در شهر نیکان جامی، زهدورزی، تسلیم، قناعت، پارسایی بیشتر دیده میشود. (جامی،تصحیح گیلانی،684:1370-686) آنچه گفته شد نمونههایی از چند شهر آرمانی بود و غرض تدارک مقدّمه و زمینهای برای بررسی "اندیشه آرمانی عطّار در منطقالطّیر"، بود. امّا نخست شرحی کوتاه در مورد زندگی عطّار ذکر میشود: عطّار معروف به "فریدالدین ابوحامد" بوده است. اطّلاع دقیقی از سال تولد او نیست و تاریخ ولادتش را از سال(513 هجری قمری تا 537) هجری قمری دانستهاند. عطّار در روستای "کدکن" که یکی از دهات نیشابور بود به دنیا آمد و از دوران کودکی او جزئیات خاصی در دست نیست. در مورد مرگ او نیز روایتهای مختلفی بیان شده، بعضی میگویند که او در حمله مغولان در شهر نیشابور کشته شده و زمان مرگ او احتمالاً بین سالهای (627 یا 632 ) هجری قمری بوده است و آرامگاهش نزدیکی شهر نیشابور است. (صفا،321:1374) علل روی آوردن عطّار به اندیشۀ آرمانی محیط اجتماع یکی از عواملی است که سازندۀ اندیشه و الهام بخش شاعر در شعرش میباشد. عطّار در زمان تسلط ترکها بر سرزمین وسیع ایران، میزیسته و تسلط این قوم اذیّت و آزار آنان را به همراه داشته است. بنابراین شیخ عطّار میگوید یک دم شادی، صد غم در پی دارد و نیش دنیا را بیش از نوشش میداند و در روزهای سختی دست نیاز به سوی خداوند دراز میکند و غمهایش را با خداوند در میان میگذارد. او معتقد است نخستین قدم در راه حق ،گم شدن و نفی خودی و پیدا شدن پس از چندین گم شدن است. او گرفتاری دنیا و آلایشهای آن را به سایه تعبیر کرده و آزادگی و سیر و سلوک معنوی در طلب حق و مجذوب و محو شدن در تابش خورشید را زاییدۀ سایهها میداند و عقیده دارد هرگاه با تمام وجود درد گردی، درخور و شایستۀ حریم وصل کردگار میشوی. او معتقد است عشق به حق و شادی دنیا در یک دل جمع نمیشود. شاعر مشتاق، در اشعارش از چیزهایی سخن میگوید که نشان از نارضایتی او از زمانهاش دارد چرا که او مردی وارسته است. در تلاش دائمی است تا به کمال برسد از غفلت و دروغ و تزویر و فلسفهبافیها رنج میبرد، نغمه دردمندانه او تازیانه رهروان و وسیله تحرک آنان است تا دمی از طلب و مجاهدت فارغ نشوند، باشد که پرتو وصال بر دل تاریکشان بتابد و با کشف و مشاهده دریابند جهان بیهوده و عبث نیست. پیششرط ورود به آرمانشهر عطّار برای رسیدن به مدینۀ فاضله و اندیشۀ آرمانیاش شرطهایی را برای سالکان بیان میکند، تا با پشت سر گذاشتن آن مراحل و شرایط، بتوانند به مدینۀ فاضلۀ او دست یابند. این شرطها از این قرارند: 1- بصیرت و آگاهی و معرفت عطّار در اندیشه آرمانیاش برای رسیدن به مدینه فاضلهاش بصیرت و آگاهی را لازم میشمرد و میگوید:
(گوهرین:8،1374)
(همان: 9) مولوی نیز معیار انسانیّت را بصیرت و آگاهی دانسته و میگوید:
(استعلامی،1375: دفتر دوم،151)
2-جانفشانی عطّار معتقد است دیگر شرط راه یافتن به درگاه الهی و مدینه فاضله جانفشانی کردن و گذشتن از خود است، اومعتقد است تنها مردان واقعی توان گام برداشتن در راه را دارند چراکه عبور از این راه تنها با جان فشانی میسر است:
(گوهرین،10:1374)
(همان:32)
(همان:35)
(همان: 61) 3- گم شدن ازخود و محو یار شدن از نظر او محو شدن در وجود یار، شرط وصال است و چنین میگوید:
(همان: 11)
(همان: 220) مولوی نیز برای تبیین وحدت وجود، اشعار بیشماری دارد و چنین یادآور میشود:
(زمانی،63:1383)
4- زندانی کردن نفس عطّار به راهنمایی مبدل شده و سی مرغ راهرو را هدایت میکند و دیگر شرط همدمی با مُلک وجود را دور شدن از نفس میداند و میگوید:
(گوهرین،35:1374)
(همان: 36)
(همان: 37) مولوی نیز نفس را چون اژدها و مادر بتها میداند:
(استعلامی،1375: دفتر اوّل،43) 1- رازداری و خاموشی حالی بین بنده و خدای او، که دیگری را بر آن وقوف نباشد و عقل و زبان از تفسیرش ناتوان است. سالک طریق باید بداند رازداری و سکوت، شرط راه است:
(گوهرین،36:1374) مولانا نیز معتقد است یکی از نشانههای حضور در محضر الهی، خاموش بودن و حفظ اسرار است:
(استعلامی،دفتر سوم،120)
6- گذر از گوهر و جستن گوهری
(گوهرین،51:1374) 7- گذشتن از زندان و چاه این دنیا
(همان: 37) یکی دیگر از رموز راه یافتن به درگاه مطلوب، نداشتن دلبستگی به دنیا است. مولوی نیز در اشعارش دنیا را زندان دانسته و میگوید:
(استعلامی، دفتراوّل،53) 8- فروتنی و خاکساری.
(گوهرین،40:1374)
(همان: 100) او تاکید میکند حضور در بارگاه یار تنها با خاکساری ممکن است. 9- صداقت امّام صادق (ع)میفرمایند: صداقت و راستی، نوری است که در عالم معنا میدرخشد، حقیقت صدق در تهذیب و تزکیه الهی بهدست میآید، پس صداقت شرط دیگر رسیدن به مطلوب بیان میشود:
(همان: 101) 1- شوق در راه طلب هنگام شرح وادی طلب، سالک حقیقی را کسی میداند که در راه طلب، شوق وصفناشدنی داشته باشد:
(همان:183) 2- عاشقی و بیدلی در راه عشق، عاشق باید از سود و زیان خود، فارغ باشد و جز به وصال دوست به هیچ چیز نیندیشد:
(همان: 186) مولوی نیز معتقد است:
(استعلامی،1375: دفتر دوم،82) 3- پاک بودن از نظر عطّار اگر پلیدی و زشتی حتّی در دریای کل وارد شود، به خواری همچنان صفات خود را حفظ خواهد کرد:
(گوهرین،220:1374) 4- اهل درد بودن و سرانجام داشتن درد شاید شاخصترین پیش شرط عطّار برای رسیدن به دنیای آرمانیاش باشد:
(همان: 36)
(همان: 143)
(همان: 184)
(همان: 231) بنابراین میتوان گفت در منطقالطّیر عطّار، عطّار پیششرطهایی را برای رسیدن به آرمانشهر خویش ذکر میکند که سالکان با پشت سر گذاشتن آن مراحل و شرایط میتوانند به مدینة فاضلة او دست یابند و چنین ادامه میدهد:
(همان: 231) دنیای آرمانی عطّار در منطقالطّیر شیخ فریدالدّین عطّار نیشابوری، یکی از نوابغی است که با صدق و اخلاص بیمانندش که لازمه سالکان این طریقت و پیروان حقیقت است، در تکامل این مکتب عظیم و رفع مشکلات آن قدم بلندی برداشته و با گذشتن از وادیهای سخت، به کشف بسیاری از رموز و رفع بسیاری از حجابهای این راه نائل گردیده است. عاشق سوخته جان با شمع شریعت به مشاهده طریقت قدم نهاد و با کشش غیبی و کوشش شخصی در اندک زمانی توانست با بالی شکسته و دلی رنجور خود را به دروازه حقیقت کشانده و مایه فتوح بسیاری از جانهای مشتاق و ارواح بی تاب و مضطرب گردد. او عمری را با صبر و حوصله و تحمّل و با سوز و گداز طاقت فرسا، پای در دامن همّت کشیده و شاهکارهایی از خود به یادگار گذاشته است. منطقالطّیر او نمونة کامل ادبیّات عرفانی است. در این مجموعه عطّار در دنیای آرمانیاش سیر میکند، مدینة فاضلهای میسازد که هدفش رهایی از دنیا و رسیدن به جان جان است. مدینة فاضلة او جایگاه سیمرغ و معبود مطلق است. شاعر تلاش میکند همچون هدهدی راهنما مرغان را هدایت کرده و به توصیف مدینة فاضلة خود یعنی درگاه سیمرغ - که همان در گاه حق است- بپردازد:
(همان: 40) عطّار در توصیف مدینة فاضلهاش چنان سالکان و رهروان را بی قرار میکند که همه عزم قدم در راه اورا دارند امّا نگران هستند که نتوانند در راه، سربلند شوند پس هدهد –همان عطّار- شروع به ارشاد یک یک مرغان و رهروان و سالکان میکند و هریک را از چیزهایی که به آنها وابسته هستند، باز میدارد تا با خود همراه سازد و برای آنها از پادشاه آرمانی خود سخن میگوید:
(همان: 54) راهی که عطّار و رهروان در آن قدم میگذارند راهی خلوت و خالی است:
(همان: 90) مرغان و رهروان، قدم در راهی میگذارند که پایانی ندارد و باد بینیازی و استغنا در آن میوزد. هنگامی که مرغان آن راه را به آن صورت میبینند از خود بیخود شده نزد هدهد میآیند و از او کمک میخواهند؛ چون اوست که راه و رسم را میداند و این اندیشه آرمانی از آنِ اوست. پس هدهد پس، از امّاده کردن سالکان – مرغان - و پاسخ دادن به سؤالات و رد کردن عذر و بهانة آنها، قدم در راه میگذارد:
(همان: 180) وادی طلب آن دم که عاشق سالک، ندای اِرجعی را با گوشجان میشوند و میلی وافر برای رسیدن به درگاه جانان درخود احساس میکند، همین وقت است که کوکب هدایت را از روی درخشان یار میبیند و احساسی مبهم برای رسیدن به مقصود در خود مییابد. عاشقان، این مقام را طلب نام نهادهاند که هر لحظهاش، صد بلا در کمین است.
(همان: 180) سالها جهد باید کرد تا از مال و تعیّنات دنیوی تهی شد. و از خودی خود رهایی یافت و اجازه ورود به این وادی حاصل گردد و آتش عشق به حق در دل فروزان شود، همین روشنی که طلب واقعی را در وجود انسان ایجاد میکند و سالک را تبدیل به آتشی میکند که از شوق معشوق، دیوانهوار چون پروانهای به پرواز در میآید: وادی عشق آنجا که طلب، تار پود ِ آدمی را از هم باز میکند، عشق با چالاکی در درون او جای میگیرد. در این وادی، عاشق صادق با معشوق نرد عشق میبازد و در دستخون حوادث، خودی خود را کم میگیرد. سالک چون گویی آتشین، پای در راه میگذارد، عاقبت اندیشی را از خود دور کرده غرق در آتش به سوی معشوق میشتابد و میگوید:
(همان: 186) وادی معرفت آنچه را سالک طی دو مرحله پیشین آموخته در این شهر از آن بهره می برد، پس هر سالکی به فراخور معرفتِ خویش، راهی انتخاب میکند و در تابش آفتاب آسای وادی معرفت، به قدر خویش بینا میشود و وصلی به اندازۀ طاقت او میدهند آری در این مرحله است که ترک مال و جان، کمترین عمل سالک میشود، شناختی حاصل میکند که مُلک فقر را با سلطنت دنیوی عوض نمیکند:
(همان: 194) وادی استغنا این مقام، شهر بینیازی و استغنا است در این شهر، سالک معشوق خود را همدمی تمام عیار میبیند که وقتی باد استغنایش وزیدن گرفت کس را مجال چون و چرا نمیگذارد و زمان خالی شدن قلب و سر، از آنچه غیر از خدای و معشوق است. از خصوصیّات این شهر، آن است که معشوق ازل یکی را برمیکشد و دیگری را فرو میگذارد. در این وادی است که خیل ملایک از آتشِ حسد میسوزند از کالبدی به نام آدم که پا در عرصه وجود میگذارد:
(همان: 200) وادی توحید هنگامیکه سالک به دریای عظیم رهنمون میشود، چشم دل وی را میگشایند تا امواج خروشان را دریا، و دریا را همان امواج ببیند. در این مرحله است که سالک وقتی در معشوق را به صدا در میآورد، تا ندای صنم سر ندهد دری را به رویش نمیگشایند زیرا میان عاشق و معشوق فقط خود او حجاب است که اگر از میان برداشته شود عاشق همان معشوق است و معشوق عین عاشق خواهد شد.
(همان: 206) وادی حیرت شهری با نام حیرت فرا روی سالک نمایان میشود، پریشانی و آشفتگی اوّلین رهآوردی است که به استقبال سالک میآید، او در این وادی نه از خود و نه از مقصد و مقصود خبری دارد در اینجا است که حیرت عظیمی بر جانش میرسد:
(همان: 212) وادی فقر و فنا بیتردید فقر و فنا از اساسیترین مسائل تصوّف است. سالک در اثر سلوک، از مرز و حدود و تعیّنات میگذرد و به دریای بیکران وجود حقیقی میرسد؛ او حجابت وجود را کنار زده، امواج نفس را میشکند و با دریای بیکران حق یکسان میگردد:
(همان: 219-220) هرکسی به این وادی پا میگذارد فراموشی و بیهوشی نصیب او میشود و در کام نیستی فرو میرود. عطّار میگوید: «این راه پر فراز و نشیب است و کمتر کسی میتواند به سلامت آن را طی کند و به مدینة فاضله دست یابد»؛ پس:
(همان: 231) و سرانجام تنها سی مرغ دل شکسته و بی بال و پر، به مدینة فاضلهای میرسند که عطّار در توصیف آن چنین میگوید:
(همان: 231) در آن بارگاه است که چاووش عزّت، ندا برمیآورد و میگوید:
(همان: 231) و سالکان این گونه پاسخ میدهند:
(همان: 231) عطّار میگوید چون سالکان با درد و عشق وارد این وادی شدند در به روی آنها گشوده شد:
(همان: 233) مرغان هنگامیکه به بارگاه سیمرغ میرسند میبینندکه سیمرغ را میبینند، چرا که با کنار هم قرار گرفتن سی مرغ، سیمرغ جلوه میکند:
(همان: 235) سالکان همچون سایهای در خورشید محو میشوند و عطّار چنین میگوید:
(همان: 236) و چنین است که مرغان با فنا شدن در حق، بقا مییابند:
(همان: 237) عطّار در پایان، متذکر میشود که من وصف حال خود و اندیشه آرمانی خودم را بیان کردهام و با این بیت سخن را پایان میبخشد:
(همان: 248)
نتیجه آرمانشهر یا مدینة فاضله، تجلّی خوی کمالطلبی انسان است. آرمانخواهی در ادبیّات فارسی نیز انعکاس گسترده دارد، منطقالطّیر عطّار نشان میدهد که دنیای آرمانی عطّار، دنیای زیبایی است که در آن نیکی و عشق و عرفان و مذهب، جلوهای شکوهمند دارند. در مدینة فاضلة عطّار، چون سالکان از کل وجودشان پاک شدند، از نور حضرت، جان میگیرند و با طی مراحل و منازل به مقصود میرسند و در آن جاست که در برابر عظمت خداوند که در منطقالطّیر، سیمرغ است اظهار عجز و حسرت میکنند. امّا با لطف خداوند به درگاهش راه مییابند و پرتو آن حضرت برآنها میتابد. عطّار سرانجام سخن را اینگونه بیان میکند که درگاه خداوند پرتو درگاه سیمرغ است و از سالکان میخواهد تا محو خداوند شوند مانند سایهای که در خورشید محو میشود و چنین است که مرغان با فنا شدن در حق بقا مییابند.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,539 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 891 |