تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,362 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,971 |
مناظره روششناختی درباره نظریههای روابط بینالملل از دیدگاه فلسفه علم | ||
فصلنامه تخصصی علوم سیاسی | ||
مقاله 8، دوره 12، شماره 34، اردیبهشت 1395، صفحه 145-169 اصل مقاله (746.51 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
رضا کاویانی* 1؛ شیده شادلو2 | ||
1استادیار عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران جنوب، گروه روابط بینالملل، ایران، تهران | ||
2دانشجوی دکتری دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران جنوب، گروه روابط بینالملل، ایران، تهران | ||
چکیده | ||
اول از منظر فراتحلیل یعنی اینکه نظریههای روابط بینالملل از لحاظ هستیشناسی، معرفت شناسی و روششناسی چگونه ارزیابی میشوند. در واقع چرایی و چگونگی پیدایی و بازآوری اندیشهها در حوزه روابط بینالملل در مرکز ثقل این فراتحلیل قرار میگیرد. و گونه بعدی این پرسشها به مبانی نظری استوار است که عبارتند از: مختصات روابط بینالملل در این نظریات چیست؟ مؤلفههایروابط بینالملل بر اساس نظریات مختلف در این رشته مطالعاتی کدامند؟ روابط بینالملل حائز چه ابعادی است؟ گفتمان مستتر در نظریات متفاوت روابط بینالملل چیست؟ چه رابطهای میان نظریه و اقدام حاکم است؟ نظریات روابط بینالملل دارای چه آثار و پیامدهایی از حیث روششناختی میباشند؟ براین اساس موضوع این مقاله در قالب مبحثی میان رشتهای با بهرهگیری از مفاهیم روابط بینالملل و فلسفه علم و از طریق روش توصیفی- تحلیلی به رشته تحریر درآمده است.در این مقاله نظریههای روابط بینالملل از دیدگاه فلسفه علم مورد بررسی قرار گیرد. این نوشتار بر دو گونه ارزیابی مبتنی است. | ||
کلیدواژهها | ||
فلسفه علم؛ هستیشناسی؛ معرفتشناسی؛ روششناسی؛ فراتحلیل؛ تحلیل نظری | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه رشته روابط بینالملل از جمله رشتههای نوپا در عالم سیاست بهشمارمیرود. سابقه این مبحث بهعنوان یک رشته دانشگاهی حداکثر به سالهای میان دو جنگ جهانی بهطورکلی بازمیگردد. در واقع پس از روبرو شدن با مصایب جنگ جهانی اول، بشریت بهطورکلی و محققان و دانشجویان بهطوراخص درصدد کشف و تبیین ریشهها و چگونگی رفتار دولتها درصحنه بینالمللی برآمدند. با شعلهورشدن آتش جنگ جهانی دوم، محافل علمی دنیای غرب توجه بیشتری بهاین رشته مطالعاتی مبذولداشته و چارچوب منظمتر و علمیتری بدان بخشیدند. ازآنپس روند تکامل رشته روابط بینالملل شدتگرفته و تاکنون قالبهای فکری، رویکردها، نظریهها و مدلهای گوناگون بسیاری برای درک مسائل بینالمللی ارائه گردیده است. روابط بینالملل تحلیل نظاممند از کنش اجتماعی بینالمللی از راه مشاهده مستقیم جزئی کنشگران بینالمللی در شرایط طبیعی به منظور فهم و تفسیر چگونگی خلق و حفظ جهان روابط بینالملل بهوسیله آنان است. (فیروزآبادی، 1394: 61) اما این رشته چگونه از دیدگاه فلسفه علم قابلبررسی قرار میگیرد؟ بهباور بسیاریاز صاحبنظران این رشته مطالعاتی بهمثابه یک شاخه علمی، بر مبنای نظری و فرانظری استواراست که فهم آن مستلزم درک فلسفه علم است: «فلسفه علم مخلوطیاست از منطق و روششناسی و بههیچ وجه با فلسفه بهمعنی مابعدالطبیعه و یا فلسفه بهمعنای وسیع آگاهی ترادفی ندارد.»(سروش، 1371 :36) «در فلسفهعلم سخن از علمشناسی میرود، یعنی بحث در اینست که علم چیست؟محدودیتهای علم و روششناسی درکجاست؟»(سروش، 1375: 22) همچنین ازدیدگاه فلسفه علم ملاحظاتی در نظریهپردازی باید رعایت شود مانند استلزام عقلی ازجمله عدمتناقض و ساده بودن از لحاظ هستیشناسی،[1] معرفتشناسی[2] و روششناسی[3] (سروش،1370: 155) طبق این چارچوب فکری فرانظریه، بهعنوان بنیاد نظریهپرداری مورد بررسی قرار میگیرد. 1. مبانی فرانظری: نظریات روابط بینالملل فرانظریه «بنیاد و مبنای نظریهپردازی موجه و تولید نظریة معتبر و زیربنای تحقیق و تحلیلهای تبیینی منطقی و معتبر در روابط بینالملل است. بهگونهای که نادیده گرفتن فرانظریه و فرانظریهپردازی حاکی از کاستی و نقصان نظری و پژوهشی در رشته روابط بینالملل است. فرانظریه روابط بینالملل عبارتست از یک گفتمان نظاممند یا نظریهای درمورد نظریه روابط بینالملل که چیستی، چگونگی، ساختار، مبانی، مفروضهها و پیشفرضهای زیربنایی نظریههای موجود و اصول و قواعد لازم برای تدوین نظریة مطلوب و تحلیل آن را توصیف و تبیین میکند. ... بنابراین پرسش از ماهیت علمی دانش و نظریه روابط بینالملل (هستیشناسی) از یکسو و چیستی و چگونگی نظریهپردازی و مطالعه روابط بینالملل (معرفتشناسی) از سویدیگر در کانون نظریه روابط بینالملل قرار دارد.»(فیروزآبادی، 1394: 9-7) در نهایت هستیشناسی و معرفتشناسی منجر به روششناسی میگردد.
الف. هستیشناسی هستیشناسی فرایندی از خود آفرینی اجتماعیاست که باید سرشت پنهانشده آن آشکار گردد.(مشیرزاده، 1394: 216)همچنین جنبه هستیشناسی به دیدگاه و جهانبینی نسبت به ماهیت وجود اجتماعی و موجودات اجتماعی اشارهدارد. (مارش، 1384: 48) در حوزة هستیشناسی چهار موضوعِ واقعیت و ماهیت روابط بینالملل و پدیدههای بینالمللی، ماهیت کنشگران بینالمللی، علیّت و روابط علّی و بالاخره مسئلة ساختار و کارگزار تحلیل و تبیین میشود. بهطوریکه مفروضههای نظریة موجود و مطلوب روابط بینالملل در مورد این مسائل چهارگانه واکاوی و توضیح داده میشود. نمونههایی از این چهار مورد عبارتند از: 1- سازهانگاری: در مورد ماهیت روابط بینالملل سازهانگاری واقعیت جهان روابط بینالملل خارج از ذهن را انکار نمیکند ولی آن را مستقل از ذات انسان نیز نمیپندارد؛ بهگونهایکه جهان روابط بینالملل ماهیت اجتماعی دارد که دستکم بخشی از آن توسط کنشگران اجتماعی ساختهو پرداخته میشود. این دیدگاه ترکیبی از عینیگرایی و ذهنیگرایی است. 2- کنشگران اجتماعی: برخی براینباورند که کنشگران بینالمللی شامل بازیگران پیشااجتماعی(اقتصادی) و اجتماعی میباشند. 3- سازگاری و تجانس: این مورد در بحث علّیت، بهعنوان نمونه روابط تعلیلی و تکوینی بین متغیرها قابلاستناد میباشد. یکی از نظریات مطرح درخصوص علّیت، نظریه سازگاری[4] است که شامل مجموعه کاملی از تبیینهای به هم مرتبط است. همچنین یکی از مدلهای مطرح در این نظریه مدل تجانس است که به تأثیر انواع معینی از اطلاعات پرداخته و مدعیاست آنها به تغییرات معینی در گرایشها منجر میگردند. (فرانکل، 1371: 107) 4- تعاملگرایی: یا رابطه و تعامل کلها و کنشگران اجتماعی: تعاملگرایی یکی از مواردی است که در مسأله ساختار و کارگزار مورد توجه قرار میگیرد. «مسأله رابطه بین ساختار و کارگزار مجموعه بسیار مهمی از ملاحظات را برای ما، هنگامیکه در حال انجام پژوهش سیاسی یا ارزیابی آن هستیم، فراهم میآورد. در نتیجه مشخصکردن الگوهای ضمنی ساختار و کارگزار که درشالوده تلاشهای ما جهت تبیین فرایندهای تغییر اجتماعی و سیاسی قراردارد، بسیارحائزاهمیتاست. در انجام اینکار، توجهبه دو بحث مرتبط با هم یعنی زمینهیابی کارگزار (در بافت و زمینهقراردادن کارگزار)[5] و گزینش راهبردی ساختار[6] اهمیت بسیار دارد: زمینهیابی کارگزار یعنی برای نسبتدادن علیت سیاسی ضروریاست که کنش اجتماعی و سیاسی را درون زمینهای که [پدیده] در آن روی میدهد، قرار دهیم. باید دائماً از خود بپرسیم چگونه فرایندهای خارج از حوادث موردمطالعه بر زمینه و راهبردها، ارادهها و کنشهای کارگزارانی که مستقیماً درگیر آن هستند، تأثیر دارند. گزینش راهبردی ساختار هم بدین معناست که ساختارهایی که ما میشناسیم، هم محدودکنندهاند و هم تواناییبخش؛ بدین ترتیب که آنها سلسلهای از فرصتها و راهبردهای بالقوهای را که در دسترس کنشگران هستند، مشخص میکنند. توصیف ساختارهایی که در ابتدا تشخیص دادهایم به عنوان منابع (میسرسازنده کنش)، و یا محدودیتها (محدودکننده فرصتها برای کنش)، به «انتزاع دیدگاه مسلط» بستگی دارد. بنابراین ساختارها، تحمیلکننده گزینش راهبردیاند. آنها منابع و فرصتهایی برای قدرتمند فراهم میآورد، در حالیکه همزمان با آن، ضعیف و زیردست را محدود میکند. بنابراین مسأله ساختار و کارگزار، مسأله قدرت سیاسی است، یعنی مسأله کسی است که موقعیت برتر را دارا میباشد. (مارش، 1384: 327-326)
ب. معرفتشناسی معرفتشناسی به بیان یک دیدگاه درمورداینکه چگونه ما چیزی را میدانیم و میفهمیم به ویژه اینکه چهچیزی توضیح کافی برای یک فرایند سیاسی است، میپردازد. ازاین دیدگاه مواضع اثباتگرایانه یا نسبیگرایانه، جامعهشناسی تاریخی و غایتشناسی مورد بررسی قرار میگیرد. (مارش، 1384: 39-38) 1- اثباتگرایی:[7] اینمورد مربوطبه برداشت ما از علم و نظریات علمی میباشد.«نظریه[8] بیان وضعیتی است که درآن یکسری از متغیرها (مفاهیم) با گروه دیگری از متغیرهای (مفاهیم) معینی تحتشرایط معین در ارتباطند.» (پالمر، 1367: 14) «تئوریها مجموعه به هم پیوسته و نظامیافته از گزارهها هستند که بیانگر بخشی از واقعیتاست. تئوریها تورهایی هستند که برای صید جهان میافکنیم. یعنی برای ساختن تصویری عقلپندار از جهان و تبیین آن و تصرف عالمانه در آن؛ و مدام میکوشیم تا گرههای این تورها را هرچه ریزتر ببافیم.»(پوپر، 1370: 77) بنابراین «در هر رشته علمی برای درک پدیدهها، برای اندیشه درمورد روابط درونی میان پدیدهها، برای هدایت پژوهش و بهعنوان هدف سودمند بلاواسطهتری که در علوم اجتماعی مطرح است، برای تجویز سیاستگذاریهای درست و معقول، وجود نظریه ضرورت اساسی دارد. ...[در روابط بینالملل نیز] طرح نظری پیشنهادشده درجریان جستجوی دیرینهتری [نسبت به علوم تجربی] که برای یافتن راهحل معضل اساسی یعنی مسأله جلوگیری از جنگ درعین قادر ساختن جوامع بهحفظ نابترین و گرامیترین ارزشهای خود صورتگرفته است، دستکم از اهمیتی به همان میزان برخوردار است.»(دوئرتی، 1372: 25) اما ماهیت نظریه در روابط بینالملل با علومتجربی متفاوتاست. «برخی علم را از راه تقسیمبندی مقولههای مختلف دانش تعریف کردهاند؛ مانند علوم دقیقه (ریاضی و فیزیک) و علوم انسانی؛ یا علوم معقول و علوم منقول که در الهیات بهکارمیرود یا مثلاً علم حضوری و علم حصولی.»(کاظمی،1393: 22) از دیدگاه فلسفه علم «اگرچه اثباتگراهای فلسفه تحصُلی سعی دارند مبنایی معرفتی را بناکنند که عاری از شائبههای ذهنی نظریهپرداز باشد، ولی ادعای ما [در روابط بینالملل] این است که هیچ نظریهای نمیتواند دانش را از ارزش و واقعیت را از حقیقت جداکند.»(سیفزاده، 1391: 11) بنابراین در چارچوب نظریه روابط بینالملل با اولویتها در روابط و توصیف الگوهایی که بر حسب روابط شکل میگیرند، سروکار داریم که برخی از اینگونه مسائل جنبه روششناختی دارند. ... آنچه مسلم است هر فرد با زمینهای ذهنی، تجربی و اقتصادیای که داراست، وارد عرصه مطالعه روابط بینالملل میشود. زبان، فرهنگ، مذهب، قومیت، طبقه و ایدئولوژی، تنها تعدادی از عواملی هستند که درتشکیل جهانبینی ما نقشدارند. ... بدینترتیب چارچوبهای نظری را که برای بررسی سیاست بینالملل موردبررسی قرارمیدهیم، خنثی و بیطرفانه نبوده، بلکه مبتنیبر مفروضات خاص پیرامون بازیگران، فرایندها، مسائل عمده سیاست بینالملل که بر اساس اسطورهسازیهای ما بناشدهاند، میباشند. (قوام، 1393: 9-8) لذا اگر قائل به اختلاط دانش و ارزش در نظریات روابط بینالملل و نظریهپردازی مبتنی بر اسطوره باشیم، نسبیگرایی وجه مسلط وحاکم خواهدبود.درمورد نسبیگرایی معرفتی«یکی از نظریات مطرح در روابط بینالملل، نظریه صدق- مشتملبر سازواری و همسازی صدق- میباشد.»(فیروزآبادی،1393: 9) 2- جامعهشناسی تاریخی: «شاخهای از جامعهشناسی است که چگونگی توسعهیافتن جوامع درطول تاریخ را کانون توجه قرار میدهد. ازایندیدگاه ساختار اجتماعی پدیدهای ناشی از فرایندهای اجتماعی پیچپده تلقیمیشود.»(دلیرپور،1389: 24) این رشته که بیشتر به نحوه توسعهیافتن دولت از سدههای میانی تاکنون و تحلیل روابط بین دولتها، طبقات، سیستمهای اقتصادی و سیاسی میپردازد، به حوزه روابط بینالملل نیز تسرّییافته است. (Hobden, 2006) از نظر تدا اسکاچپول مطالعات تاریخی معمولاً واجد چهار ویژگی هستند: بیشتر این مطالعات اساساً پرسشهایی درباره ساختارها یا فرایندهای اجتماعی که در زمان و مکان مشخصی قرار گرفته باشند، مطرح میکنند. آنها به فرایندهای جاری در طول زمان میپردازند و زنجیرههای زمانی را بهطور جدی در تحلیل و توضیح پیامدها لحاظ میکنند. اغلب تحلیلهای تاریخی به تأثیر متقابل کنشهای معنادار و زمینههای ساختاری توجهدارند تا بروز پیامدهای خواسته و ناخواسته را در زندگیهای فردی و دگرگونیهای اجتماعی درک و فهم کنند. مطالعات جامعهشناختی تاریخی ابعاد مشخص و متنوع انواع خاصی از ساختارهای اجتماعی و الگوهای تغییر و تحول را برجسته میسازند. (اسکاچپول، 1388: 8-7) جامعهشناسی تاریخی، معرفتی عقلانی، انتقادی و خلّاق است و درصدد شناخت فرایندها و سازوکارهایی است که بهوسیله آن جوامع تغییر و خود را بازتولیدمیکنند. ... [روشی است برای] جستجوی تغییرات متقابل در گذشته و حال، رویدادها و فرایندها، صورت گرفتن کنشها و ساختاربندی آنها و درنهایت تلاشیاست برای پیوند زدن، تنویر و ایضاح مفهومی، تعمیم تطبیقی و کشف تجربی.(Smith, 1991:3) بسیاری معتقدند جامعهشناسی تاریخی بیشتر نقش یک رشته فرانظری همچون جامعهشناسی معرفت را ایفا میکند. همچنین ازنظر روششناختی میتوان گفت فلسفه، تاریخ و علوم اجتماعی به موازات نقش نظریه، اکتشافات تاریخی و تعمیم تجربی در رئوس و زوایای داخلی و خارجی مثلثی قرارمیگیرند که در مجموع، هندسه تاریخ را میسازند. به این ترتیب تاریخ ناظربه رویدادهای زمان و مکانی خاص و منفرد است؛ پساز تحلیل تاریخ، قوانین شبهعلّی استخراج میشوند که اشتیاق بهتعمیم آنها وجود دارد. سرانجام نظریهای مبنی بر فرایندها و سازوکارهای مربوطبه رویدادها، ارائه میگردد. مثلث جامعهشناسیتاریخی
(مهدیزاده، 1381: 26) «دنیس اسمیت» نویسنده کتاب ظهور جامعهشناسی تاریخی، نمای جامعهشناسی تاریخی دردهه 1990 را به شیوه فرانظری و جامعهشناسی معرفتی به سه دسته نظریه، تعمیم تجربی و تحقیق تاریخی تقسیم میکند.(Smith, 1991) «بنابراین زبان نظریه یک زبانِ بیزمان، مرکب از تعاریف، قواعد کلی، استدلال منطقی و تبیین ارتباطات علّی قوانین کلی است و مطالعات تاریخی درآن با مطالعات تئوریک همراه میشود. این مطلب صرفاً نه بدان جهت است که تاریخ آزمایشگاه علوم اجتماعی و منبع موادخامی است که طیآن گزارهها تأیید و یا تکذیب میشوند، بلکه چون خود نظریه دارای تاریخ است، در واقع نظریهپردازان انگارهها را با ذهنیت قبلی، تحتشرایط خاص تاریخی مورد وارسی قرار میدهند.» (قوام، 1393: 5) مطابق با جامعهشناسی فرانظریه، نظریه باید بهترتیبی صورتبندی شدهباشد که بر اساس شواهد جدید، تکمیل و اصلاحگردد. بنابراین باید قابلیت وارسی و تنقیح مستمر را داشته باشد. (دوئرتی، 1372: 51) شایانذکر است که در میان رویکردهای فرااثباتگرایانه، جامعهشناسی تاریخی جزء نظریههای بنیادی محسوب میشود.» (قوام، 1393: 18) جامعهشناسی تاریخی طیفی از سنت قدیمی فلسفه تاریخ است که به دنبال آشکار ساختن الگوها و ساختارها در تاریخ بشر بوده است. (مشیرزاده، 1394: 178) البته در یک دیدگاه تعاملی طبق استدلال پوپر باید اذعاننمود که رشد معرفت و دانش نیز تأثیر عمدهای بر فرایند تاریخ داشته است. (بشیریه، 1374: 90) 3- غایتشناسی:[9] هدف نهایی نظریهپردازی چیست؟ آیا تکوین نظریه مورد نظر است یا تعلیل و تبیین؟ هدف تکوینی به منظور توضیح و مطالعه چگونگی برساخته شدن و قوام یافتن جهان روابط بینالملل و پدیدههای بینالملل بهصورت کنونی غالباً بهدلیل ماهیت کیفی روشهای تحقیق- نسبت به کمّی- قابلیتاستناد بیشتری دارد. نظریه تبیینی نیز بهتوضیح روابطعلّی صرف بین پدیدههای اجتماعی درسطح نظام بین الملل میپردازد. (فیروزآبادی، 1393) البته طی چهار صد سال اخیر تبیین از غایت شناسی ارسطویی به علتگرایی روی آورده است. (منوچهری، 1392: 37)
پ. روششناسی در موضع روششناختی[10] نیز تمایزی که باید برقرار شود، به چگونگی شکل دادن مشاهدهگر به تئوریهای خویش، مربوط است. (مارش، 1384: 40-39) در توضیح روششناسی چنین آمده است: «تحقیق در چگونگی موافقت ذهن با خود ذهن منطق صوری و تحقیق در چگونگی موافقت آن با موضوعات مختلف یعنی بررسی روشهایی که علوم و تحقیقات خود بهکار میبرند، منطق عملی یا شناخت علوم و یا به عبارت سادهتر روششناسی خوانده میشود. (سیاسی، 1366: 56) «تحقیق نیز از نظر لغوی به معنای بررسی و پیدا کردن حقیقت است ولی درتعریف اصطلاحی و از نظر علمی عبارتست از تلاش و انجام یک فعالیت منظم و هدفدار برای رسیدن بهحقیقت و پاسخ به سئوال و دستیابیبه دانش و آگاهی بیشتر در مورد یک پدیده و یا یک مساله بهمنظور چارهجویی با استفاده از مراحل و روش علمی.تحقیق را میتوان بهصورت تجزیهوتحلیل و ثبت عینی و سیستماتیک مشاهدات کنترلشده که ممکناست بهپروراندن قوانین کلی، اصول یا نظریههایی بینجامد و به پیشبینی و یا احتمالاً بهکنترل نهایی رویدادها منتجشود، تعریفکرد.» (عبایی، 1394: 15) در این مورد نیز چند موضوع حائزاهمیت است: 1- قیاس[11] و استقرا:[12] بر اساس روش استقراء، پژوهشگر با یافتن موارد بیشتر که حاکی از صدق نظریه است سعی میکند وضعیت مناسبتری برای نظریه خود تاجاییکه بتواند حکمی علمی را ارائه نماید، فراهم کند. (قادری، 1379: 181) این روش برای نمونههای کوچک معتبر است (دلاور، 1393: 12) بر این اساس نمیتوان صحت تعمیمات تجربی را اثباتکرد ولی با یافتن یکمورد استثنا، میتوان فرضیه را ابطال نمود. قیاس هم عبارتست از: نوعی فرایند صوری استخراج فرضیهها از اصول موضوعه، مفروضهها و مفاهیمی که به طور منطقی در هم ادغام و یکپارچه شدهاند. محققان کیفی تفسیر کلی را تأیید میکنند. (دلاور، 1393: 227) دیوید هیوم تمایزی میان سه دسته معرفت قائل است: اول استدلال قیاسی که با حقیقت ضروری ریاضیات و مابعدالطبیعه ارتباطدارد. دوم معرفت تجربی [استقرایی] که با روابط ظاهراً علّی ارتباط دارد که در واقع فاقد ضرورت عقلیاند. سوم قضاوتهای ارزشی که از این انبوه واقعیتهای تاریخی از جهتی که این واقعیتها بر احساس و الهام بشری تأثیرمیگذارند، ریشه میگیرد. بنابراین در حالی که نظریهپرداز محض معمولاً برای صورتبندی قوانین کلی اساساً با فرایندهای فکری قیاسی سروکار دارد، علاقه اصلی سیاستگذار متوجه معرفتی تجربی و استقرایی است که از تجربیات شخصیاش بهدست آمده است و نه از تلاش منظم تحقیقاتیِ سیاستگذار. همچنین با جزئیات و ظرایف، ارزشها، نیروها و اولویتهای سیاسی مطرح در یک وضعیت خاص با تمام ویژگیهای عینی آن سروکاردارد و نه با نوعی انتزاع یا احتمال عام.... به نظر کوئینسی رایت، نظریه عمومی روابط بینالملل عبارتاز مجموعه جامع و منسجمی از دانستههاست که دارای مکانیسم درونی صحیح است و به فهم، پیشبینی، ارزشیابی و کنترل روابط میان دولتها و شرایط جهان کمکمیکند. از این زاویه وی یک نظریه عمومی قیاسی را مدنظردارد. ولی توصیههای روزنا بیشتر متوجه نظریههای تجربی، استقرایی و میانبرد است. روش قیاسی بر ارزشمندی نتیجهگیری از اصول اولیه ازطریق یک فرایند انعکاس و تحلیل مفهومی تأکیدمینماید. ازسویدیگر روش استقرایی نتایج خود را از مشاهده تجربی و جستجو برای الگوها و تعمیمات استخراجمیکند... برخی نظریهپردازان بهشیوه قیاسی نظریهسازی علاقهمند هستند، اما سپس تئوریهای خود را با کمک یافتههای مشاهده تجربی آزمون و اصلاحمیکنند. همچنین شیوه استقرایی مطالعات نهادی سنتی که زمانی بدین معنا بود که تحلیل هرگز فراتر از توصیف تفصیلی نمیرود، به توسعه چهارچوبهای چندنظریهای که میتواند بعداً در معرض آزمون تجربی قرارگیرد، متمایلگشتهاند.(دوئرتی، 1372: 52-49) 2- مسأله سطح تحلیل:[13] در فرانظریههای مختلف روابط بینالملل سه رهیافت فردگرایی، کلگرایی و رابطهگراییِ روش شناختی طرح و تکوینیافتهاست. فردگرایی که شناخت روابط بینالملل را از راه تبیین و تحلیل پدیدههای فردی و انسانی ممکن و موجه میداند؛ زیرا واقعیتهای بینالمللی در نهایت باید بر حسب افراد تعریف شوند که قابل مشاهده و شناخت تجربی هستند و نه ساختارهای نامشهود. از این رو، شناختِ کلها نیز به شناخت افراد و اجزاء تحویل مییابد. واتکینز از سردمداران این نگرش روشی، مدعی است که کلیه پدیدههای اجتماعی را میتوان به نحوی از انحا به مبانی فردگرایانه، تبدیل و مورد مطالعه قرار داد. در این رابطه پوپر و هایک نیز دارای گرایشها فردگرایانه میباشند. (سروش، 1372: 339) کلگرایی که شناخت اجزاء و افراد را به شناخت کلها، موکول و تحویل میکند. همسو با گرایش فردگرایی روششناختی واتکینز، پوپر و هایک، دانیل لیتل نیز مدعی است هویات اجتماعی و جمعی از اجتماع، مجموعهای از افراد به وجود میآید که با یکدیگر نسبتهای گوناگون دارند. (لیتل، 1373: 312) در نهایت رابطهگرایی که تقلیلگرایی روانشناختی فردگرایی و جبرگرایی نهفته در کلگرایی را نقد و نفی میکند. چون فرد و کنشگر اجتماعی را باید در رابطه با زمینة اجتماعیاش و منطق موقعیت مطالعهکرد؛ یعنی بافتار و ساختاری که به کنشهای فردی شکل و معنا میبخشد و فرد را قادر و محدودمیسازد. از اینرو، شناخت روابط بینالملل و پدیدههای بینالمللی متضمن و مستلزم هر دو روششناسی است، بهگونهایکه هیچکدام را نمیتوان بهدیگری تحویل و تقلیلداد. [بر اساس دیدگاه رابطهای]، روابط بینالملل چیزی بیش از مجموع سیاست خارجی کشورهاست. اگرچه بخش قابل ملاحظهای از دانستههای ماهوی در باب روابط بینالملل از بررسی انفرادی یا تطبیقی خطمشیهای خارجی کشورها حاصلآمده و خواهدآمد. (دوئرتی، 1373: 50) 3- کیفی یا کمی بودن تحقیق:در بحث روششناسی استفاده از روشهای کمی و کیفی یکی دیگر از تقسیمبندیها محسوب میگردد. این روشها باید مطابق با اهداف پژوهش انتخاب شوند و انتخاب ترکیبی از تحلیل کمی و کیفی را نباید از نظر دور داشت. رهیافت کمّی به نحوی بسیار قوی در آثار رفتارگرایان و نظریه انتخاب عقلایی مورداستفاده قرارگرفتهاست.روش کیفی کلیگرایی، کشف و شناخت معنا، متفرد کردن موارد خاص، ذهنیتگرایی، امکان تبیین علّی (البته متمایز از تبیین علّی روش کمی) را داراست. «روش کمّی نیز الگوهای خاص خود را دارد: الگوی انتخاب عقلایی؛ 2- الگوی فرایندی(ساختن چارچوب برای بررسی تغییرات متغیرها در طی زمان)؛ 3 - الگوی ساختاری(تبیین ساختار روابط بین متغیرهای وابسته و مستقل). همچنین عینیت، دقت و قطعیت در روش کمّی وجه بارز تمایز بین این دو روش است. شیوه تعمیمی که منجربه اثباتگرایی میگردد در روش کمّی تجلّیمییابد. درمقابلآن، شیوه تفهمی و فرااثباتگرایانه میباشد که در روش کیفی یافتنیتر مینمایاند.» (حقیقت، 1391: 528)
2. نظریات روابط بینالملل بر اساس تحلیل نظری در این قسمت به مختصات، مؤلفهها، گفتمان، ابعاد، تبعات روششناختی نظریات روابط بینالملل خواهیمپرداخت. همچنین به سئوالاتیکه دارای تقدم منطقی هستند، پاسخدادهمیشود: نظریه چیست؟چه ارتباطی بین نظریه و عمل وجود دارد؟ کدام روش بهتر است؟ مسأله سطح تحلیل چیست؟ کدام واحدها (بازیگران) باید درکانون توجه، قرارگیرند؟ کدام مؤلفهها باید در کانون توجه قرارگیرند؟ اقتصاد یا سیاست کدام یک تسلط دارند؟ به عبارت دیگر آیا قدرت جای خود را به وابستگی متقابل دادهاست؟ یک نظریه تا چه حد میتواند فارغ از ارزشها باشد؟ (دوئرتی، 1372)
الف. نظریه در روابط بینالملل نظریه با یک فلسفه، ایدئولوژی، فرضیهها، مجموعهای از مفاهیم مرتبط با هم توأمبا مقداری شواهد مؤید لازم و مجموعهای از اصول موضوعه و مفاهیمی که میتوان از آنها فرضیههایی را نتیجه گرفت، مساوی قراردادهشدهاست. یک نظریه ممکناست قیاسی یا استقرایی باشد. یک نظریه ممکن است نوعی گونهشناسی یعنی یک طرح طبقهبندی یا یک چارچوب مفهومی برای مرتبسازی منظم دادهها و بررسی آنها باشد. نظریه ممکن است توصیف و تحلیل رفتار سیاسی بازیگران عقلایی بر اساس یک محرک مسلط واحد مانند قدرت باشد یا ممکناست نظریهای تجویزی باشد و برای توصیف نحوه عمل رفتارِ بازیگرانِ عقلایی نشاندهد که آنان چگونه باید رفتارکنند. سرانجام نظریه ممکن است مجموعهای از توصیههای سیاستگذاران برای تعقیب یک خطمشی خاص باشد. (دوئرتی، 1372: 48) عدهای معتقدند که نظریه روابط بینالملل عبارت است از مطالعه سیستماتیک پدیدههای قابلمشاهده که سعیدارد ازطریق کشف متغیرهای عمده، به توضیح و تشریح رفتارهای گوناگون بپردازد و مختصات انواع روابط میان واحدهای ملی را بیانکند. برخی برآنانند که نظریه چارچوبی از کلیتبخشی تجربی است که از لحاظ درونی در سازواری بوده و از قدرت توصیفی، توضیحی و پیشگویانهای برخوردار است، بهگونهایکه این کلیتبخشی باید به بهترین وجه به صورت فرضیات و قضایای قابل آزمون مطرح و تأیید یا ابطال آنها به اشکال کمی به نمایش گذارده شود. (قوام، 1393: 3) به نظر بسیاری از صاحبنظران روابط بینالملل علیرغم ماهیت فرااثباتگرایی، مستلزم استدلال منطقی میباشد. «در روابط بینالملل ما بیشتر با مدلها یا چارچوبهای فکری سروکار داریم که بهوسیله دانشمندان برای سادهکردن مفاهیم و رویدادهای غیرمرتبط و نامتجانس ساختهمیشود. این مدلها کمتر مانند نظریههای علمی [تجربی] دارای اعتبار و قابلیت تعمیم میباشند؛ آنها تنها ابزاری هستند برای درک و فهم بهتر رویدادها و روابط احتمالیِ علت و معلولی بین آنها. در واقع آنها بیشتر به «شبه تئوری» شباهت دارند نه نظریههای عام و کلی. به همین دلیل ما در مطالعه روابط بینالملل با گروههای فکری و اندیشههای گوناگون برخورد میکنیم. گروهی سنتگرا هستند، برخی رفتارگرا، دستهای رئالیست یا واقعگرا و دسته دیگر آرمانگرا یا ایدهآلیست. هریک از این گروهها مسائل و مباحث روابط بینالملل را از دیدگاه خاص خود بررسیمیکنند و هریک میکوشند با بهکارگیری چارچوبهای نظری و استدلالی یا قیاس و استقرا و تحلیل و تطبیق، مفاهیم، روندها، حرکتها و کنش و واکنشهای بازیگران عرصه روابط بینالملل را بهنظمبکشند و باایجاد رابطه بین آنها حوادث محتمل آینده را به بهترین وجهی پیشبینیکنند.»(کاظمی، 1393: 26) بر این اساس با اتخاذ دیدگاه پستپوزیتیویسم، واژگانی همچون تئوری و نظریه جای خود را به مفاهیمی نظیر رویکرد و رهیافت میدهند. بنابراین «در نامگذاری نگرششناختی در ادبیات حاضر از دو مفهوم رهیافت و رویکرد استفاده میشود. هردو ترجمه مفهوم واحدApproach در انگلیسی است، اما هریک از ایندو کاربردی متفاوت دارند. منظور و مراد از رهیافت اشاره به تلاشیاست که برای دریافت و یا ادراک معرفت بهکاربرده میشود. بر عکس رویکرد صرفاً به این جلوه ذهنی متوقف نمیشود، بلکه عمدتاً معطوفبه حوزه عملیاتی است. در رهیافت رسیدن به وصف و یا قانونمندیهای حقیقی و یا واقعی حاکم بر وجود یا رفتار پدیده، مراد است، در حالی که در رویکرد، میل به نتیجه و یا راه رسیدن به نتیجه، مطلوب است. به این لحاظ رویکرد دارای دو شاخه معرفتی است: ایدئولوژی و استراتژی (راهبرد یا تاکتیک). ایدئولوژی تلاشیاست ذهنی تحتتأثیر رهیافت ولی برای سامانبخشی به اقدام با تأکید بر هدف؛ اما استراتژی و تاکتیک بهترتیب تلاشی بلندمدت و یا کوتاهمدت است برای سامانبخشی به اقدام با تأکید بر امکانات و شرایط محیطی.» (سیفزاده، 1391: 43-42) در رابطه بین نظریه و عمل، علاوه بر رویکرد، دکترین هم مطرح است که حاصل خصوصیات ملی، تجارب، ایدئولوژی و تفکر تاریخی میباشد.
ب. فرضیه[14] فرضیه عبارت است از تعمیم یا تداعی و یا دستهبندی مشاهدات و بنابراین برخاسته از مشاهده است. متقابلاً میتوانیم بگوییم که فرضیه سابق بر مشاهده است. فرضیهها، جهانبینی علمی هر زمان را میسازند و به کاوشگران زاویه دید میدهند. (سروش،1371: 228)
پ. مفروضه[15] به معنای فلسفه فکری و مسلمات پذیرفتهشده تئوریسین میباشد. (سیفزاده، 1373: 2) جمیع مقدمات و عناصریاست که خود از جنس علوم تجربی نبودهاند، اما در تکون و تکامل آن مدخلیت داشتهاند. (آرتوربرت، 1369: 11) در روابط بینالملل برحسب مفروضاتی که برای مطالعه سیاست بینالملل در حوزههای گوناگون در نظر میگیریم میتوان مفاهیم و مؤلفههای خاصی از جمله قدرت، بازیگر، تعارض، عدالت، منافع و نظیر اینها را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم. همچنین نمیتوان این مقولات را منفک از هم بررسی کرد، بلکه تعاملات میان آنها مطرحاست. (قوام، 1393: 11) یکی از کار ویژههای رشته روابط بینالملل اقامه مفروضات و گزارههای روشن است که تحقیق و سیاستگذاری روی آنها استوار گردند، چرا که کلیه تحلیلهای مربوط به مسائل بینالمللی یا سیاست خارجی بر اساس نوعی فرضیه استوارند. بدین خاطر باید به بررسی منظم مفروضاتی پرداخت که سیاستگذاران در تدوین سیاستهای عمده از آنها متأثرند. (دوئرتی، 1372: 854)
ت. مفاهیم[16] اجزای تشکیلدهنده فرضیه، نظریه، چهارچوبهای تصوری و الگو را تشکیلمیدهند. (پالمر، 1367: 10) یکی از مواردی که بایستی درمورد مفاهیم رعایتشود، نسبیت تاریخی است؛ یعنی مفاهیم فقط در زمانها و مکانهاییکه به تجربه دارای اعتبارشدهاند، قابلیت کاربرد دارند. (پالمر،1367 :20) تبیین مفاهیم تابعی از اسطورهسازیها بوده که طی آن مفروضات و گزارههای یک نظریه یا رویکرد را شکل میدهند. (قوام،1393: 9)
ث. مؤلفه[17] مفاهیمی که درکانون نظریات روابط بینالملل قرار میگیرند که مهمترین آنها عبارتند از: قدرت، منافع ملی، امنیت. 1- قدرت: بیشتر جنبههای روابط بینالملل دربادیامر بهملاحظات «قدرت» و «رفتار دولت» در صحنه سیاست جهانی معطوف میشود. هگل بیشتر از هر فیلسوف سیاسی دیگری جایگاه قدرت را مهم میشمارد و از جمله نمایندگان ماختپولیتیک [18]یا سیاست قدرت درتفکر آلمانی محسوبمیگردد. بهباور هگل مهمترین وظیفه دولت حفظ خوداست.(مشیرزاده، 1394: 78) قدرت برتوانایی واداشتن دیگران به انجام رفتار مطلوب ما دلالت دارد. (فرانکل، 1371: 64) عناصر تشکیلدهنده قدرت، ایدئولوژی، عوامل اجتماعی و انسانی، سیاسی، اقتصادی، جغرافیایی، نظامی و ... میباشند. (قوام، 1394: 57-50) اعمال نفوذ و سلطه یک ملت بر ملل دیگر، هم شامل وسایل بهکار گرفته شده و هم اهداف دنبالشده از طرف دولتها در رقابت سیاسی، اقتصادی، نظامی، اجتماعی بایکدیگر است. اگرچه هر اقدام دولت زیر تأثیر ملاحظات مربوط به قدرت صورت نمیگیرد، اما اقداماتی که مستقیماً به افزایش منافع ملی یا دفاع از منافع ملی مربوط میشوند، همیشه عمیقاً با سیاستهای مربوط به قدرت ارتباط پیدا میکنند. اِعمال و تعقیب قدرت بهوسیله تصمیمگیرندگانی صورت میگیرد که تشکیلات و سازمانهای دولت را برای ایجاد و اجرای سیاست خارجی مورداستفاده قرارمیدهند. بنابراین قدرت سیاسی عبارت از: رابطهای روانشناختی و حساس است میان نخبگانی که این قدرت را اِعمال میکنند و آنهاییکه زیرتأثیر یا تسلط این قدرت قرار میگیرند. (پلینو، 1375: 22) 2- منافع ملی:[19] دربررسی منافع ملی سلسلهمراتب منافع مطرحمیگردد. آنچه ازنظر دولتها در درجه اول اهمیت قراردارد و درشمارمنافع اصلی آنها بهحسابمیآید، حفظ استقلال و تمامیت ارضی آنهاست. جفظ هویت فیزیکی، وحدت قومی، مذهبی و فرهنگی بهمنظور یکپارچگی و همگرایی ملی نیز در همین راستا قابل بررسی است. (قوام، 1394: 138) امروزه منافع ملی توجیهیاست برای طرح خواستههای بینالمللی، بهگونهای که هرگاه دولتها درصدد اتخاذ تصمیم و سیاستگذاری خاصی برای تأمین اهداف ملی خویش باشند، میکوشند آن را در چارچوب منافع ملی توجیه کنند.( قوام، 1394: 143) 3- امنیت:[20] ایمن بودن به معنای آزاد بودن از گزند است... مطالعات مربوط به امنیت یک بحث علمی کلیدی در رشته روابط بینالملل بهشمار میرود.(گریفیتس و اوکلاگان، 1388: 555) امنیت از پنج بخش تأثیرمیپذیرد: امنیت نظامی که به دو سطح تأثیر متقابل قابلیتهای تهاجم و دفاع مسلحانه کشورها و برداشت آنها از مقاصد یکدیگر توجهدارد، امنیت سیاسی که بهثبات سازمانی کشورها، سیستمهای دولت و ایدئولوژیهایی که به آنان مشروعیت میبخشد، توجهمیکند؛ امنیت اقتصادی که به دارا بودن منابع و بازارهای ضروری جهت دستیابی بهسطح قابلقبولی از رفاه و قدرت اقتصادی کشور توجه دارد، امنیت اجتماعی که به حفظ الگوهای سنتی زبان، فرهنگ، هویت مذهبی و ملی و آداب و رسوم در چارچوب شرایط قابل قبول برای تکامل تدریجی آنها توجهمیکند و امنیت زیستمحیطی که بهحفظ ابعاد محیطزیست در سطح محلی، منطقهای و جهانی توجه دارد. (اشنایدر، 1385: 124) ج. مختصات مختصات در تحلیل نظری همانند سطح تحلیل در فرانظریه بهکار گرفته شده است. ماهیت مسألهسازبودن این موضوع از نظریه اجتماعی نشأت میگیرد که بعداً الکساندر ونت آن را وارد مباحث سیاست بینالملل کرد. مسأله ایناست که کارگزاری چگونه به ساختار و نیز عکس این جریان از ساختار به کارگزار ارتباطمییابد؟ (قوام: 1393: 30-29)پس در روابط بینالملل این موضوع مطرح است که یک نظریه چهچیز را در مرکز بررسی خود قرار داده است و توجه غالب آن به چهچیزیاست؟ آیا برای نظریه، کارگزار بهمثابه واحدهای تشکیلدهنده نظام جهانی موردتأکیدند یا ساختار نظام جهانی و یا تعامل آن دو. (قوام، 1393: 153) این مقوله مزبور به این پرسش اشارت دارد که چگونه میتوان به بهترین وجه رابطه میان بازیگران دولتی در نظام بینالملل را مفهومسازی کرد؟ توجه به مسائل مربوط به واحدهای تحلیل تلاشی برای تفکیک مفهومی و روششناختی تصمیمگیران منفرد، دولتها، زیرسیستمهای بینالمللی و سیستم بینالمللی از یکدیگر محسوب میشود. (دوئرتی، 1372: 30) یکی از تقسیمبندیهای عینی برای تحلیل روابط بینالملل سطح ملی، منطقهای و جهانی است. 1- سطح ملی: از زاویه نظریات کارگزار محور «عرصه نبرد برای رسیدن به قدرت سیاسی توسط بازیگر سیاسی ممکن است بسیار کوچک و یا بسیار بزرگ باشد. تصمیمهای بازیگر یا شخصیت سیاسی میتواند از چهارچوب درونی کشور، بیرون رود و اهمیت جهانی یابد. (ابوالحمد، 1389: 72) به نظر سینگر محققان روابط بینالملل باید در مباحث خود ضرورتاً از این سطح تحلیل بهرهگیرند تا بدین وسیله بهدرک تمایزات هر کشور نایل آیند. سطح تحلیل خرد که محدود به مطالعه ملتکشور میشود، فواید ویژهای برای حوزه مطالعات سیاست تطبیقی دارد. بهاعتقاد دیوید سینگر مهمترین فایده این سطح تحلیل در آناست که محقق بهوسیله آن به تمایزات و تفاوتهای بین اجزای یک سیستم پی میبرد. در این روش کلیه اجزا یکسان بهحساب نیامدهاند. بنابراین پژوهشگر ملزم میشود با تصور عدمسنخیت و عدم هماهنگی بین پدیدهها و اجزا به علل بروز تمایزها بپردازد. پرداختن بهعلل مزبور در واقع برای انجام پژوهشهای توضیحی [یا توصیفی] عامل مؤثریاست. دومین فایده آن است که محقق از قالب جبریت حاکم بر نظام که موجب قالبی دیدن پدیدهها توسط وی میشود، رها گردد. بنابراین گرایش پژوهشگر ممکناست بهنوعی اعمال محدودیت از سوی کلّ نظام، قائل باشد، ولی نظریهپرداز فردگرا و خردگرا در ابتدا فرضمیکند که مؤسسین و مؤلفههای نظام از یکدیگر تمایز ذاتیدارند و این تمایزها میتواند علل وقایع متفاوت را توضیحدهد. سومین فایده سطح فردگرا و خرده سیستمی در ایناست که پژوهشگر را قادر میسازد تا به مطالعه اهداف، انگیزهها و مقاصد افراد مؤسس نیز توجه کند. مبنای اصلی اندیشه فردگرایی حاوی نگرشی ارتقاییاز فرد بهکل است. (سیفزاده،1391: 58-57)با این برخورد به نظر میرسد که در حوزه مطالعات سیاست تطبیقی و همچنین در اعمال سیاستهای داخلی نوعی «اختیار» بهمعنای خاص خود حاکماست. در حالیکه در سطح کلی و روابط بینالمللی نوعی «جبرنظام» بر رفتار کشورها فرمانروایی دارد.(سیفزاده، 1368: 21-20) اگرچهمبنای روششناختی سینگر از معایب اساسی دیدگاه اثباتگرا مبرا نیست. (سیفزاده، 1391: 58) واقعگرایان سنتی با تأکید بر مفهوم دولت، وامدار نظریات مطرح شده در این سطح تحلیل هستند. شایانتوجهاستکه«دولت باوجود دگرگونیهاییکه در کارکرد آن پدیدآمده، همچنان بازیگر اصلی در سیاست بینالملل تلقی میشود و چنین برداشتی مورد تأیید بسیاری از نظریهپردازان روابط بینالملل است.» (قوام، 1393: 1) بنابراین ضروری است که عناصر متشکله دولت یعنی مردم، سرزمین، حکومت و حاکمیت را بررسیکرد و تعاملات میان آنها و نیز تأثیر متقابل آنها و نظام بینالملل را که تعیینکننده موقعیت دولت در عرصه سیاست بینالملل است، مشخصکنیم. (قوام، 1393: 153) 2- سطح منطقهای: در خصوص سطح منطقهای میتوان گفت جایگاه منطقه در نظام بینالملل مورد توجه خاصی قراردارد.(در برخی از منابع به عنوان سطح میانی نیز مطرح شده است.) از دیدگاه راست[21] منطقه چندین ویژگی دارد: تجانس اجتماعی و فرهنگی، گرایشها سیاسی مشترک طبق الگوهای حاکم بر آراء آنها در سازمان ملل، وابستگی متقابل سیاسی که کشورها با شبکهای از نهادهای فراملی یا بیندولتی بایکدیگر پیوندخوردهاند، وابستگی متقابل اقتصادی همراه با تجارت درون منطقهای، مناطق برخوردار از قرابت جغرافیایی.(دوئرتی، 1372: 689) به نظر بسیاری از ناظران گروهبندیهای منطقهای در واکنش به چالشهای خارجی شکل میگیرد. 3- سطح تحلیل جهانی: این سطح نیز با نظریهپردازیهای متفاوت همه زیرسیستمها و تعاملات آنها مورد بررسی قرار میدهد. یکی از مواردیکه در این سطح وجود دارد ساختارگرایی است. چگونگی کارکرد این نظریه به تفصیل در مباحث نوواقعگرایی آمده است. (والتز، 1392)
چ. قلمروها[22]یا ابعاد ارنست هاس ابتدا نظریه نوکارکردگرایی را باهدف ارائه یک نظریه سیاسی برای تبیین فرایند همگرایی منطقهای اروپا در حوزههای اقتصادی و سیاسی و سپس تعمیم آن به همکاریهای بینالمللی در همه ابعاد مطرح نمود. (Hass, 1958) نوکارکردگرایی میان مسائل قدرت و اموررفاهی جدایی قائلنمیشود. زیرا در فرایند توزیع منابع کمیاب، یک سلسله عملکردهای سیاسی رقابتآمیز مطرحمیشود که آنهارا نمیتوان نادیده گرفت. ... از نظر نوکارکردگرایان همگرایی فرایندیاستکه طیآن گروهی از بازیگران (دولتها) تصمیم میگیرند با یکدیگر در سطح بینالمللی اشتراک مساعیکنند تا بتوانند بر اساس یک سلسله کارکردهای تکنیکی، منافع فردی و دستهجمعی خود را تأمین نمایند. (قوام،1394: 252) روابط بینالملل بهعنوان یک رشته مطالعاتی در علوم اجتماعی, ممکن است قلمروهای متعددی را ازقبیل سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، فرهنگی و نظامی بین واحدهای سیاسی مستقل را دربرگیرد. ابعاد متنوع روابط بین کشورها از دیدگاه نوکارکردگرایی[23] قابلطرحاست. همچنین شایانذکراست که دربررسی روابط بین کشورها، مقایسه شرایط و خصوصیات آنها مهم تلقی میشود. از انواع روابط متصور بین دولتها عبارتند از: روابط سیاسی، روابط کنسولی، روابط اقتصادی،روابط بازرگانی، روابط فرهنگی،روابط نظامی،روابط استراتژیک، روابط دوستی و حسن همجواری، روابط اطلاعاتی و خبری و درنهایت روابط با سازمانهای بینالمللی. (کاظمی، 1393: 53-52) بر این اساس دیدگاه نوکارکردگرا روابط بین کشورها بهفقط به روابط سیاسی محدود نمیبیند. «نوکارکردگرایی تمایز خاصی بین سیاست حاد (یعنی مسائلی چون امنیت) و سیاست ملایم (چون اقتصاد و مسائل رفاهی) قائلنیست. ... اتحادیههای سیاسی و اقتصادی حداکثر تداوم یکدیگرهستند.»(سیفزاده، 1372: 249)
ح. گفتمان گفتمان مستتر[24] در روابط بینالملل امریاست که از دیدگاه نظری حائز اهمیت ویژهای است. گفتمان منظومه فکری و معرفتی برآمدهاز متنیاست که منشأ هژمونی دارد و پدیده واسطیاست بین آنمتن و کنش اجتماعی. (عبایی، 1394: 30) همچنین بهاعتقاد فوکو گفتمان تولیدکننده دانشاست.(حقیقت،1391: 529) در اینباره از دید شالودهشکنانه دریداتاریخ نشانیاز هیچپدیده مجردینیست،بلکه صرفاً در یک رابطه همنشینی، جانشینی و هم زمانیاست که پدیدهها هویت مییابند. (حقیقت،1391: 528) در نظریات روابط بینالملل نیز پویایی گفتگوی مستمر درسیر تاریخی مشهوداست. گرچه بر اساسنظر پوپر نهتنها باید از نقدنظریهها(تساهل تئوریک) استقبالکرد، بلکه باید از نظریههای موجود هم سخت دفاعکرد تا بهسهولت و بهدلایل واهی نفینشوند. (بشیریه، 1394: 91) گفتمانها دارای کارکرد استراتژیک هستند که عبارتنداز: اجبار(مانند قوانین و فرامین)، مقاومت، مخالفت، اعتراض، پنهانکاری، مشروعیتسازی و مشروعیتبخشی. (حقیقت،1391: 529) در روابط بینالملل نیز ابعاد گفتمانی، تأکید بر نقش فرهنگ، هنجارها و قواعد، نگاه تاریخی و تفسیری به واقعیت بینالمللی، پرهیز از شیانگاری در مطالعه روابط بینالملل و توجهبه ابعاد هنجارهای حیات سیاسی بینالمللی و متعاقباً توجهبه امکانات موجود برای دگرگونساختن روابط در جهت عادلانهترساختن آن است.(مشیرزاده،1394 : 172-171) شناسایی چیزی که ویژگی پارادایمیک جریان حاکم رشته و میراث نظریه روابط بینالملل میباشد، به وسیله انتقاد هستیشناسانه اینامکان را فراهم میسازد که به دو جریان معرفتشناسی متقابل- که یکی برپایه برتری نظریه و دیگری بر برتری عملکردی قرار دارد اشاره کنیم: درتقابل با دیدگاهی که جهان را به چالش میکشد (به قول هایدگر تصویری از جهان بهدستمیدهد)، گرایشی وجود دارد که هم بر پایه چیزهای موجود در تجربه است و هم بهگونهای تلاش برای تصفیه کردن آن میباشد. (قوام و شکوهی، 1393: 289) یکی از انتقادات در این مورد این است که مکاتب در خدمت وضع موجود و توجیهگر سیاستهای قدرتهای بزرگ میباشند. آثار و پیامدهای تلفیق سطوح تحلیل: روابط بینالملل چیزی بیشاز مجموع سیاست خارجی کشورهاست. اگرچه بخش قابل ملاحظهای از دانستههای ماهوی ما درباره روابط بینالملل از بررسی انفرادی یا تطبیقی خطمشیهای خارجی کشورها حاصل آمده و خواهد آمد. (دوئرتی ، جلد1، 1372: 50) بهکارگیری تلفیقی قیاس و استقرا و روش کمی و کیفی از تبعات روششناختی در این خصوص بهشمار میآید.
نتیجهگیری در رابطه با سئوالاتی که در مقدمه ذکر شد و با توجه به مباحث مطرح شده میتوان موارد زیر را استنتاج نمود: اکنون در عصرپست مدرن، فرااثباتگرایی بر نظریات روابط بینالملل حاکمیت دارد. در مورد تلفیق رهیافت تکوینی- تعلیلی برای برقراری رابطه میان مؤلفهها و مفاهیم هم به نظر میرسد نظریه سازگاری با مدل تجانس برای برخی تحقیقات در روابط بینالملل مناسب باشد. درصورتیکه ارحجیتی برای دیدگاه رابطهای- تعاملگرایی (تلفیق سطوح مختلف تحلیل) قائل باشیم، ناگزیر به اتخاذ فرانظریه تأسیسی[25] هستیم. هدف فرانظریه تأسیسی ارائه یک دیدگاه فراگیر در روابط بینالملل است که بخشهای عمدهای از نظریههای موجود را پوشش میدهد. محققان براین اعتقادند که در مطالعه مسائل بینالمللی میباید به واحدهای تحلیل عنایت ویژه داشت، زیرا از این طریق است که میتوان از روش قیاس و استقرا برای بررسی سیاست بینالملل بهره گرفت. (Singer, 1969) در تحلیلهای عملیاتی مؤلفههایی که هسته مرکزی نظریات این رشته هستند (قدرت، منافع ملی و امنیت) باید مورد توجه قرار گیرند. در فضای گفتمانی، سیاستگزاران خارجی کشورها نهتنها عملمیکنند بلکه آن را میسازند. بنابراین نمیتوان مدلی را راهنما قرار داد بلکه باید قواعد و سنت معنایی آن را شناخت. (فیروزآبادی،1394) مختصات روابط بینالملل دارای بار مفهومی جغرافیایی میباشند که طبقنظر پاتریک مورگان سطحملی، منطقهای و بینالمللی را دربردارد. (Morgan, 1997) امروزه سیاست و اقتصاد در روابط بینالملل همسنگ بوده و ابعاد و قلمروهای متفاوت روابط کشورها را تشکیل میدهند. در روابط میان کشورها نوکارکردگرایی هرگونه جبرگرایی تکعلتی را ردمیکند و خصلت کثرتگرا و بازی به خود میگیرد. تلفیق روش کمی و کیفی از تبعات این دیدگاه است. (ریتزر، 1380: 156) در روابط بینالملل مفاهیمی چون رویکرد و دکترین دلالت بر رابطه بین نظریه و عمل دارد. به عنوان نمونه رئالیسم به رویکرد نظری ویژهای در مطالعه بینالملل گفته میشود. (گریفیتس، 1388: 501) [1]. Ontology [2]. Epistemology [3]. Methodology [4]. Consistency Theory [5]. Contextualization of Agency [6]. Strategic Selectivity of Structure [7]. Positivism [8]. Theory [9] . teleology [10]. Methological Position [11]. Deductive [12]. Inductive [13]. Level of Aanalysis Pproblem [14]. Hypothesis [15]. Assumption [16]. Concept [17]. Component [18]. Macht Politik [19]. National Interests [20]. Security [21]. Raset [22]. Scopes [23]. Ne- Functionalism [24]. Implied Discourse [25] . Constitutive | ||
مراجع | ||
منابع فارسی - آرتور برت، ادوین (1369)، مبادی مابعدالطبیعه علوم نوین، ترجمه سروش، تهران: آموزش عالی. - ابوالحمد، عبدالحمید (1368)، مبانی سیاست، تهران: قومس. - اشنایدر، گریک (1385)، امنیت و راهبرد در جهان معاصر، ترجمه عسگری، تهران: مطالعات راهبردی. - اسکاچپول،تدا (1388)، بینش و روش در جامعهشناسی تاریخی، ترجمه آغاجری، تهران: نشر مرکز. - بشیریه، حسین (1374)، دولت عقل، تهران: علوم نوین. - پالمر، مونتی (1367)، نگرشی جدید به علم سیاست، ترجمه شجاعی، تهران: وزارت امورخارجه. - پلینو، جکسی و روی آلتون (1375)، فرهنگ روابط بینالملل، تهران: فرهنگمعاصر. - پوپر، کارل (1370)، منطق اکتشافات علمی، ترجمه کمالی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. - حقیقت، سیدصادق (1391)، روششناسی علوم سیاسی، قم: دانشگاه مفید. - دلاور، علی (1393)، روشتحقیق در روانشناسی و علومتربیتی، تهران: موسسه نشر و ویرایش. - دلیرپور، پرویز (1389)،روششناسی جامعهشناسی تاریخی، فصلنامه اسلام، سیاست و ساختار بینالملل، سال 1، پیششماره، صص 47-23. - دوئرتی، جیمز و رابرت فالتزگراف (1372)، نظریههای متعارض در روابطبینالملل، دو جلد، ترجمه وحید بزرگی، تهران: قومس. - دهقانیفیروزآبادی، سیدجلال (1393)، نظریههای همگراییمنطقهای و رژیمهای بینالمللی، تهران: مخاطب. - دهقانیفیروزآبادی، سیدجلال (1394)، نظریهها و فرانظریهها در روابط بینالملل، تهران: مخاطب. - ریتزر، جورج (1374)، نظریههای جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: علمی. - سروش، عبدالکریم (1372)، علمشناسی فلسفی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. - سروش، عبدالکریم (1371)، علم چیست؟ فلسفه چیست؟، تهران: صراط. - سروش، عبدالکریم (1370)، جزوه درس فلسفه علم، دانشگاه تهران. - سروش، عبدالکریم (1375)، فلسفه تاریخ، لندن: بینا. - سیاسی، علیاکبر (1366)، منطق و روششناسی، تهران: دانشگاه تهران. - سیفزاده، حسین (1368)، نوسازی و دگرگونی سیاسی، تهران: سفیر. - سیفزاده، حسین (1373)، تقریرات درس نظریههای روابط بینالملل، دانشگاه تهران. - سیفزاده، حسین (1391)، مدرنیته و نظریههای جدید علم سیاست، تهران: میزان. - سیفزاده، حسین (1393)، اصول روابط بینالملل، تهران: میزان. - کاظمی، علیاصغر (1393)،روابط بینالملل در تئوری و عمل، تهران: قومس. - گریفیتس، مارتین و تری اوکلاگان (1388)، مفاهیم کلیدی روابط بینالملل، ترجمه محمد مجد، تهران: میزان. - لیتل، دانیل (1373)، تبیین علوماجتماعی، ترجمه سروش، تهران: صراط. - عباییکوپایی، محمود (1394)،جزوه درس روش تحقیق مقطع دکتری، دانشگاه آزاد اسلامی. - فرانکل، جوزف (1371)، نظریه معاصر روابط بینالملل، ترجمه وحید بزرگی، تهران: اطلاعات. - قادری، حاتم (1379)، اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، تهران: سمت. - قوام، عبدالعلی (1393)، روابط بینالملل نظریهها و رویکردها، تهران: سمت. - قوام، عبدالعلی، احمد فاطمینژاد و سعید شکوهی (1393)، نظریه روابط بینالملل، تهران: قومس. - قوام، عبدالعلی (1394)، اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل، تهران: سمت. - مارش، دیوید و جری استوکر (1384)،روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه امیرمحمد حاجیوسفی، تهران: مطالعات راهبردی. - مشیرزاده، حمیرا (1384)، تحول در نظریههای بینالملل، تهران: سمت. - منوچهری، عباس (1392)، رهیافت و روش درعلوم سیاسی، تهران: سمت. - مهدیزاده، محمدرضا (1381)، «اثری خواندنی در جامعهشناسی تاریخی»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شمارههای 57 و56، صص 29-26. - والتز، کنت نیل (1392)،نظریه سیاست بینالملل، ترجمه چگینیزاده، تهران: وزارت امورخارجه. English Source - Hass, Ernest b. (1958), The Unifying of Europe: Political, Social and Economic Process (1950- 1957), Stanford: Stanford University Press. - Hobden, Stephen (2006), International Relations and Historical Sociology: Breaking Down Boundaries, UK: Rutledge. - Lake, David and Patrick Morgan (1997),Regional Orders: Building Security in a new world, USA: Pennsylvania University Press. - Singer, David J. (1969), Level of Analysis Problem in International Politics and Foreign Policy, New York and London: Free Press. - Smith, Denis (1991), The Rise of Historical Sociology, Cambridge: Polity Press.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,720 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,742 |