تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,800,505 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,311 |
تحلیل عناصر داستانی در منظومة «لیلی و مجنون» مکتبی شیرازی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 7، شماره 28، تیر 1395، صفحه 1-20 اصل مقاله (436.87 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مکتبی شیرازی، شاعر قرن نهم هجری، با اثر لیلی و مجنون خود به شهرت رسیده، اثری که در قالب مثنوی و با طرحی داستانوار سروده شده است. منظومههایی نظیر لیلی و مجنون، مرز بین حکایت و داستانِ هنری هستند. به همین دلیل در ردیابیِ عناصر داستانیِ آنها گاه توجیه یک ادعا یا تخصیصِ یک عنوان، چندان آسان نیست و به خصوص در تقسیمبندیها، امکان دوگانگی بعضی انواع در داستانی واحد نیز وجود دارد. با اینهمه، هدف اصلی این پژوهش، جستجوی عناصر داستانی این منظومه و تحلیل و بررسی آنهاست. عناصری چون، پیرنگ، زاویة دید، شخصیتها و انواع آن، درونمایه، گفتگو و شیوههای گوناگون آن، لحن، فضا و صحنة داستان. حاصل این بررسی نشان میدهد؛ این روایت، بهطور کلی درونمایهای عاشقانه و داستانِ یک عشق عُذری است، عناصر ساختاری پیرنگ با گفتگوهای میان شخصیتها و فضای حزنانگیز سراسر داستان کاملاً هماهنگی دارد. زاویة دید این روایت، زاویة بیرونی (دانای کل) میباشد. همچنین، شخصیتها بیشتر ایستا و ثابت هستند، بجز دو شخصیت اصلیِ قصه که از شخصیتی پویا و متحرک برخوردار است. ویژگی دیگر این داستان، مطابقت لحنِ آن با طرح و مضمون اصلی روایت است. به دلیل ماهیت این داستان، حجم بالایی از آن را عنصر گفتگو تشکیل میدهد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منظومة «لیلی و مجنون»؛ مکتبی شیرازی؛ عناصر داستان؛ تحلیل داستان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تحلیل عناصر داستانی در منظومة «لیلی و مجنون» مکتبی شیرازی محبوبه زمانی* دکتر سید محمود الهامبخش** چکیده مکتبی شیرازی، شاعر قرن نهم هجری، با اثر لیلی و مجنون خود به شهرت رسیده، اثری که در قالب مثنوی و با طرحی داستانوار سروده شده است. منظومههایی نظیر لیلی و مجنون، مرز بین حکایت و داستانِ هنری هستند. به همین دلیل در ردیابیِ عناصر داستانیِ آنها گاه توجیه یک ادعا یا تخصیصِ یک عنوان، چندان آسان نیست و به خصوص در تقسیمبندیها، امکان دوگانگی بعضی انواع در داستانی واحد نیز وجود دارد. با اینهمه، هدف اصلی این پژوهش، جستجوی عناصر داستانی این منظومه و تحلیل و بررسی آنهاست. عناصری چون، پیرنگ، زاویة دید، شخصیتها و انواع آن، درونمایه، گفتگو و شیوههای گوناگون آن، لحن، فضا و صحنة داستان. حاصل این بررسی نشان میدهد؛ این روایت، بهطور کلی درونمایهای عاشقانه و داستانِ یک عشق عُذری است، عناصر ساختاری پیرنگ با گفتگوهای میان شخصیتها و فضای حزنانگیز سراسر داستان کاملاً هماهنگی دارد. زاویة دید این روایت، زاویة بیرونی (دانای کل) میباشد. همچنین، شخصیتها بیشتر ایستا و ثابت هستند، بجز دو شخصیت اصلیِ قصه که از شخصیتی پویا و متحرک برخوردار است. ویژگی دیگر این داستان، مطابقت لحنِ آن با طرح و مضمون اصلی روایت است. به دلیل ماهیت این داستان، حجم بالایی از آن را عنصر گفتگو تشکیل میدهد. واژههای کلیدی منظومة «لیلی و مجنون»، مکتبی شیرازی، عناصر داستان، تحلیل داستان مقدمه مکتبی شیرازی، شاعر گمنامی است که از شرح زندگی و نام و نسب او اطلاع زیادی نداریم. نام این شاعر، نام پدر و سال تولدش همگی مجهول مانده است. تنها پیداست که وی، شاعر اواخر قرن نهم و ابتدای قرن دهم هجری است و با اثر مشهورش، لیلی و مجنون، که نظیرهای از لیلی و مجنون نظامی گنجوی است، شناخته میشود. ( نفیسی، ج 1: ص 312) شاعر بر مذهب شیعة اثنیعشری بوده و در مقدمة لیلی و مجنون پس از نعت رسول اکرم (ص)، به نظم اسامی مبارکة ائمة هدی پرداخته است. شغل وی را به واسطۀ نامش مکتبداری دانستهاند. او در قصبة قصرالدشت شیراز در مسجد جامع عتیقی که از قدیم به مسجد بَردی معروف است، مکتبدار بوده وچنان چه مشهورست مدفن وی نیز در یکی از طاقهای همین مسجد قرار دارد. (حاج سیدجوادی، 1380: ص 274) مکتبی از خمسهسرایان عصر خود است که در نظیرهگویی از همعصران خویش، موفقتر عمل کرده است.[1] ( ) وی خود را از مقلّدان نظامی میداند و در پایان منظومة لیلی و مجنون ضمن این ابیات، به تقلید خود از نظامی اشاره میکند:[2]
(لیلی و مجنون، ص 244) مشروح حالات مکتبی در هیچ یک از تذکرهها و تراجم احوال شاعران قرن نهم هجری مضبوط نیست. تنها در فصل هفتاد و نهم از باب سوم کتاب شاهد صادق، اثر میرزا محّمدصادقبن محّمدصالح آزادانی اصفهانی (تألیف: حدود 1056ق در هندوستان)، تاریخ فوت او، سال 916ق آمده است. (اسماعیل اشرف، ص 6-7.) بابافغانی و اهلی شیرازی از معاصران مکتبی هستند؛ شاعرانی که در دورة وی میزیسته و هریک در شاعری برای خود صاحب فن و سبکی بودهاند. (پرویز ارسطو: ص 38) روزگار مکتبی (دورة تیموری)، بهطور کلی یکی از درخشانترین دورههای تاریخ ایران از نظر فرهنگی و ادبی است، اما از لحاظ اجتماعی، دورهای فقیر و عرصة کشمکش اقوام مختلف بوده است. همچنین از لحاظ سیاسی، دورة تیموری پیشرفت چندانی نداشته و کشور برای حفظ منافع امرای تیموری دائماً در حال جنگ و خونریزی بوده است. از سویی، شهر شیراز (زادگاه شاعر) در قرن نهم، پس از خراسان و هرات و سمرقند، از مهمترین مراکز علم و ادب و از شاعرخیزترین آنان به شمار رفته است. شعرای این سرزمین در خلق انواع مختلف ادبی، گوی سبقت را از اقران عصر ربودهاند. (ریاحی زمین، 1384: صص 50-35) از آثار این شاعر شیرازی میتوان به منظومههای لیلی و مجنون و کلمات عَلیّة غَرّا اشاره کرد که تاکنون چندینبار به طبع رسیده است. نوشتهاند که «وی طرح خمسهای به اقتفای نظامی داشته که ظاهراً از میان آنها، تنها موفق به اتمامِ لیلی و مجنون شده است و یا اگر آنها را سروده، به دست ما نرسیده است، جز مثنویای در برابر مخزنالاسرار که تحفة سامی و مجالس النفائس، هرکدام دو بیت از آن را نقل کردهاند.» (خزانهدارلو، 1375: ص 539-541.) او پیش از سرودن لیلی و مجنون، مدتی از عمر خود را در هند سپری کرد و در راه بازگشت به ایران، به سواحل شبه جزیرة عربستان رسید که در همانجا با کوه نجد، اقامتگاه لیلی و مجنون برخورد کرد و به نسخهای از این داستان نیز دست یافت.[3] از خلال کتب تاریخ و تذکرهها، اطلاع درستی از تاریخ این سفر به دست نیامد. در سالهای بعد از 895ق، به واسطة برخی ناآرامیهای حاکم بر شـیراز، او مجبور به ترک دیار شد و برای بار دیگر در سالهای میانی عمر خود به خراسان و هند سفر کرد که منظومة کلمات عَلیّة غَرّا، اثر دیگر وی، حاصل همین دوران میباشد. (همان، صص 24-25) منظومة لیلی و مجنون مکتبی که آن را «عشقنامه» هم میخواند، منظومهای است که به تقلید از نظامی و در قالب مثنوی سروده شده است؛ تعداد ابیات این مثنوی به گفتة خود او ضمن اشعارش، 2160 بیت در بحر هزج (مفعولُ مفاعلن فعولن) است.
(لیلی و مجنون، ص 244) چنانکه گفته شد علّت شهرت مکتبی به واسطة همین اثر بوده است. این کتاب، داستان یک حُبِّ عُذری میان دختر و پسری از قبایل عرب است که به واسطة تعصبات قبیلهای و آداب و رسوم سنّتیِ حاکم میان طوایف، سرانجامی تلخ به بار میآورد. گفته شده که از سرچشمههای اساسی داستان لیلی و مجنون، میتوان به دو منبع مهم با عنوان الشعر و الشعراء اثر ابن قتیبة دینوری و الأغانی از ابوالفرج اصفهانی اشاره کرد. (رضایی اردانی، 1391: ص 44) در باب منظومة کلمات عَلیّة غَرّا، دیگر اثر شاعر، باید گفت که این کتاب، به گونهای پیروی از کار ابن ساوجی و به ویژه درویش اشرف مراغی است و همچون منظومههای آنان بر وزن هفتپیکر نظامی و به شیوة حدیقة سنایی سروده شده است. کلمات علیه، شامل 70 سخن (کلمه) و 1185 بیت است که با زبانی ساده و فاقد تکلف به نظم درآمده است.[4] از آنجا که مضامین گوناگون این مثنوی در قالب داستان طرح شده است، میتوان آن را از لحاظ عناصر داستانیِ موجود در آن مورد ارزیابی قرار داد. ما در این مقاله، بر آن شدهایم تا این منظومه را از لحاظ اجزا و عناصر داستانی آن چون پیرنگ، شخصیتها و انواع آن، زوایای دید، گفتگو و انواع آن، صحنه، درونمایه، لحن و فضای آن مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. برای دستیابی به این امر، ابتدا در مقدمه، از مکتبی شیرازی و روزگار وی اطلاعاتی مختصر به دست دادهایم. پس از آن به معرفی آثار شاعر پرداخته، سپس گزارشی از طرحِ داستان به روایت مکتبی آورده شده است. به دنبال آن، به سراغ موضوع اصلی پژوهش رفته و داستان را از منظرِ تحلیل عناصر ساختاری آن مورد واکاوی قرار دادهایم.
گزارش داستان به روایت مکتبی شیرازی پادشاهی از سرزمین عرب در عین توانگری و فرّ و شکوه، از نداشتن فرزند غمگین بود و برای این امر بسیار دعا و بخشش نمود تا اینکه پروردگار پسری به او عطا نمود که آن را قیس نامید .پس به شیوة مرسوم، طالعبینان و منجّمان را خواستند تا از طالع فرزند او را باخبر کنند و آنان چنین گفتند که وی به عشقی جگرسوز گرفتار میشود و با دد و دام همنشین میگردد. قیس از همان کودکی در مکتبخانه، دل به عشق لیلی میدهد. تأدیب و اندرز معلم کارگر نمیافتد تا اینـکه لیلی از آمدن به مکتب بازمیماند. مجنون از فراق لیلی، آوارة کوه و بیابان میشود. سید عامری بعد از آگاهی احوال پسر خویش، برای خواستگاری وی قدم برمیدارد و فرزند را با امید وصال یار، به خانه و کاشانه بازمیآورد. اما کوشش در این امر به جایی راه نمیبرد و بار دیگر قیس به کوه نجد پناه میبرد. در این میان، پدر مجنون دست یاری به سوی پیری مستجابالدعوه دراز میکند. اما او نیز چون سخن از عشق میشنود بر فزونی عشق قیس دعا میکند. به ناگزیر پدر که راه به جایی نمیبرد، قیس را به زیارت کعبه میبرد تا شاید محبت لیلی از دلش بیرون رود، اما او در طواف خانه خدا خواهان فزونی عشق لیلی است و بعد از آن دوباره سر به بیابان مینهد .در این هنگام لیلی بیمار میشود و طبیب فرزانه با شاخه گلی از قیس به او، لیلی را بهبود میبخشد. در همین ایام، لیلی که در باغی با هم سن و سالان خویش است و در دل خود در انتظار قیس است، ابن سلام از آن محل میگذرد و با دیدن لیلی دل در گرو عشق او مینهد. پس به خواستگاری وی میرود و خانوادة لیلی از این امر خوشحال میشوند و تا بهبودی حال دختر، عقد را به تعویق میاندازند .نوفل، شاهی بود قوی دل و نام آور. وی زمانی که داستان قیس مجنون را میشنود، برای رساندن این دو به هم به جنگ با قبیله لیلی برمیخیزد اما قیس برای اینکه خونی نریزد خود را تسلیم میکند و نوفل برای زنده ماندن قیس دست از جنگ میکشد .ابن سلام در موعد مقرر لیلی را به خانه خویش میبرد اما هرگز مهری از وی نمیبیند. در این ایام سید عامری که پیر و فرتوت شده به نزد پسر میرود تا او را به خانه بازآورد اما سعی او بینتیجه میماند و بعد از مدت کوتاهی از دنیا میرود. سلیم، دایی قیس نیز به دیدن او میآید و از ناتوانی مادر او را مطلع میسازد. بیمهری لیلی نسبت به ابن سلام باعث تصمیم وی به کشتن مجنون میگردد. در این هنگام که وی به صحرا میرود، دد و دام که به قیس مأنوس شدهاند ابن سلام را از پای درمیآورند. اهل قبیله خبر به لیلی میآورند، اما لیلی در دل، شادان و به ظاهر گریان است. پس به بهانه رفتن به مزار شوی مردة خویش، به بیابان میرود و قیس را ملاقات میکند. چندی بعد، لیلی به علت بیـماری ناشی از محـنت و غم، از دنیـا میرود .خبر به قیس میرسد و سراسیمه بر پیکر محبوب حاضر میشود و در کنار وی جان میبازد . اهل قبیله بر پیکر آن دو عمارتی بر پا میسازند تا همواره زیارتگاه عاشقان باشد.
عناصر موجود در داستان این داستان، دو شخصیت اصلی دارد و آن لیلی و مجنون است و سایر شخصیتهای روایت فرعی محسوب میشوند. طرح این داستان بر اساس درونمایهای عاشقانه ریخته شده که حادثة اصلی آن، دلدادگی عاشق و معشوق و فرجام تلخ ناکام ماندن مجنون در وصال لیلی است. داستانی واقعی که تمام حوادث آن در سرزمین عربستان با همان شرایط جوی و آداب و رسوم حاکم بر آن رخ میدهد. با توجه به ویژگی ماهیت بیشتر داستانهای سنّتی، زمان وقوع آن از نظر تقویمی مشخص نیست.
پیرنگ داستان با توجه به گرهگشایی نهایی در پایان داستان، منظومة مورد بحث از پیرنگی بسته برخوردار است. پیرنگی که در پایان نیاز به رمزگشایی و نتیجهگیری از سوی نویسنده دارد. در حقیقت، منظومههایی نظیر لیلی و مجنون که در مرز بین حکایت و داستان هنری هستند، در ردیابیِ اجزا و عناصر داستانی آنها گاهی توجیه یک ادعا چندان آسان نیست و به خصوص در تقسیمبندیها، امکان دوگانگی بعضی انواع در داستانی واحد نیز وجود دارد. پیرنگ داستان و روابط علّی و معلولی حوادث در این موارد قابل بررسی است: کودکی قیس و شروع عشق و دلداگی وی در مکتبخانه- شعلهور شدن آتش این عشق و رسوایی و بدنامی در پی آن- کارگر نیفتادن نصایح مادر لیلی برای فرزند پیش از پی بردن پدر از این ماجرا- اعمال جنونانگیز و به کوه و بیابان رفتن قیس و بدنبال آن، لقب مجنون گرفتن- چارهاندیشیهای پدر مجنون برای فرزند از قبیل: پیشنهاد خواستگاری پدر مجنون به خانواده لیلی- مخالفت خانوادة لیلی با این ازدواج و رد کردن پیشنهاد خواستگاری- دست به دامان پیر مستجابالدعوه شدن از سوی پدر مجنون برای نجات فرزند- راهی حج شدن و چنگ زدن به خانة کعبه- بیثمر ماندن تلاشهای پدر مجنون- آگاهی پدر لیلی از راز عشق دختر خویش و محصور کردن وی - افسونهای طبیب لیلی بعد از آگاهی از درد عشق دخترک و در پی آن بهبودی حال لیلی - گشت و گذار لیلی در باغ و صحنة دیدار ابن سلام با وی - آمدن نوفل و شوق وی به وصال لیلی و مجنون - جنگ برخاستن بین نوفل با قبیلة لیلی - آزاد شدن آهو به دست مجنون و دادن کمانِ خود به صیاد - رفتن مجنون به دیار لیلی و سنگباران شدن وی - پوست پوشیدن مجنون و بیهوشی او - مرگ سوزناک مادر و پدر مجنون - ازدواج نافرجام لیلی با ابن سلام - باخبر شدن مجنون از این ازدواج توسط نامناسبی دون - ناکام ماندن ابن سلام از زیباییهای لیلی - خبر آوردن قاصد برای لیلی و بالعکس - مرگ ابن سلام و تغییر شرایط برای لیلی - آزادی عمل به دست آوردن لیلی بعد از مرگ همسر - فراهم شدن اولین دیدار لیلی با مجنون از طریق طبیب - عُذری بودن عشق مجنون و بهرة جسمانی نبردن از لیلی - بیمار شدن لیلی بعد از رفتن دوبارة مجنون به کوه و بیابان - مرگ لیلی و به دنبال آن مرگ مجنون بر سر مزار وی - قرار گرفتن مزار لیلی و مجنون به عنوان زیارتگاه عاشقان.
شخصیت و انواع آن «اشخاص ساختهشدهای (مخلوقی) را که در داستان و نمایشنامه و... ظاهر میشوند، شخصیت مینامند.» (میرصادقی، 1376: ص 83- داد، 1385: ص301، شمیسا، 1376 : صص 162 – 164؛ مستور، صص 32 – 34؛ میرصادقی، صص 175 -176) به بیانی دیگر، افرادی که با اعمال و گفتار خود در داستان نقشآفرینی میکنند، شخصیتهای داستانی هستند. شخصیت با پیرنگ داستان در ارتباط است؛ بسان دو طرف ترازو که تغییر در هریک، در دیگری هم منعکس میشود. هنگامی که نویسنده، شخصیتها را خلق میکند و مثل افراد واقعی جلوه میدهد، به گونـهای که از طرف خواننـده پذیرش شود و با آنها همدردی کند، عمل شخصیتپردازی انجام شده است.[5] (میرصادقی، صص 84 - 85) شخصیتهای داستان از نظر انواع به اصلی، مخالف، ایستا، پویا، همراز، قراردادی، نوعی و همهجانبه تقسیم میشوند. در داستان لیلی و مجنون، شخصیتهای اصلی چون لیلی و مجنون، هریک رهبرانی برای ایجاد تغییراتی در وضع موجود آن زمان هستند؛ چراکه آنان نمایندة گروهی هستند که با سایر افراد جامعه متفاوت است. آنان از شخصیتهای پویایی محسوب میشوند که از آغاز تا پایان داستان، تغییر میکنند و از نظر اعمال و رفتار ثابت نیستند. بیشتر شخصیتها در این روایت، شخصیت ایستا و منفعل دارند که در سراسر داستان، یکحرف و یکعمل هستند. همچون پدر و مادر لیلی و پدر و مادر مجنون، نوفل. برخلاف بیشتر شخصیتهای ایستایِ این داستان، خونی (فردی که توسط پدر لیلی، مأمور کشتنِ مجنون میشود) و ابنسلام (همسر لیلی) از شخصیت پویایی برخوردارند. همچنین برخی از پیران و افراد قبیلة لیلی را شاید بتوان از شخصیتهای پویای داستان دانست؛ کسانی که ابتدا این عشق را هوس و دیوانگی میدیدند و آن را ننگی برای قبیلة خود محسوب میکردند، اما در پایان بر سر مزار آنان به حقیقی بودن عشق آنان پی میبرند. از شخصیتهای مخالف داستان، کسانی هستند که بهواسطة پایبندی به آداب و رسوم و سنـتها، همچون حریـفی در برابر اشخاص اصلی داسـتان قرار میگیرند. همچون پدر و مادر لیلی و همچنین مجنون، با اعمال غیرعادی و رفتارهای روانپریشانة خود، از اشخاص مخالف در داستان است که افراد دو قبیله را در جبهة مخالف با شیوة خود قرار داده است. در منظومة لیلی و مجنون، شخصیتهای همراز بسیاری وجود دارد. شخصیتهایی که در داستان، شخصیت اصلی به او اعتماد میکند و او را از اسرار و رازهای خود آگاه میکند. از قبیل، پیر صاحبدلی که پدر مجنون او را درمانکنندة درد فرزند خود مییابد، طبیب حاذقی که بر سر بستر لیلی میآید تا او را درمان کند، شبان ابنسلام، شخصیتی است که با وجود خدمت به ابنسلام، در کنار مجنون قرار میگیرد و با تعهد به یاری دادن او، وی را به وصال نزدیک میکند، نوفل، که در دلِ مجنون، شوق دیدار یار و امید وصال میاندازد و برای سر گرفتن این پیوند، از راهِ لشکرکشی و جنگ با قبیلة لیلی، همراهی و همرازی خود را با این عشق نشان میدهد، حیوانات وحشی نیز بعد از آواره شدن مجنون در دشت و بیابان، مرهم دردهای مجنون و پناهِ رازهای عاشقانة او بودند، خونیای که از سوی پدر لیلی مأمور کشتن مجنون میشود، پس از دیدن حال و روز او، با وی همراه میشود و امرِ شاه را اجرا نمیکند. در این منظومه، شخصیتهای قراردادی نیز بسیارند؛ کسانی که از پیش اعمال آنان معلوم است. برای مثال: لیلی و مجنون هر کدام، هم به طور جداگانه و هم در مقابل دیگر افراد داستان، از اشخاص قراردادی محسوب میشوند. همچنین میتوان به این نمونهها اشاره کرد: حکیم طالعاندیش، معلّمِ مکتب، مادر و پدر لیلی و مجنون، پیر مستجابالدعوه، خویشانِ مجنون، غزلسرا، خونی، طبیب لیلی، دوستان لیلی، ابنسلام، نوفل، شبانابن سلام، صیاد خبررسان مرگ پدرِ مجنون، شترسوار پُرنور، سَلیم عامری، شخصِ ناشناسِ خبررسانِ مرگ لیلی به مجنون. در این منظومه، دو شخصیت اصلی داستان یعنی لیلی و مجنون، از شخصیتهای تیپیک یا نوعی نیز به شمار میآیند؛ آنان نمایندة عاشقپیشگان ثابتقدم هستند. عشق و طریقة عاشقی آنان، الگویی برای رهروان این مسیر میشود و از این دو شخصیت، به عنوان تیپ (نوع) یاد میشود. از شخصیتهای نمادین، که هر یک نماد چیزی هستند، باید به این افراد اشاره داشت: مجنون، نماد رفتار و اعمالی است که یا سابق نبوده یا مردم آن را درک نکردهاند، لیلی نماد زنـی است که گرفتار جامعة مردسالار است و بـرای انتـخاب همسر آیندة خود، هیچگونه اختیاری ندارد، پدر لیلی، نماد مردم جامعة کهنهای که اسیر سنّتهای دست و پاگیر هستند، مادر لیلی و مادر مجنون، نماد زنانی هستند مقهور جامعة مردسالاری که در برابر این سنتها، جرأت دَم برآوردن ندارند، به همین ترتیب بزرگان قبیله، نماد تفکرات و آداب سنتی، اطرافیان مجنون، نماد انسانهای گرفتار جامعهای عقبافتاده و نوفل، نماد انسان علاقهمند به تغییر برخی از رسوم است که راه اجرای آن را نمیشناسد. لیلی و مجنون، از شخصیتهای همهجانبه در داستان نیز هستند که توجه بیشتری را به خود جلب میکنند و با جزئیات بیشتر و مفصلتر تشریح و تصویر میشوند.
زاویة دید در منظومة لیلی و مجنون، از زوایای دید مختلف استفاده شده است. زاویة دید دانای کل نامحدود، زاویـة دیـد دوم شخص، شیـوة روایتی مکاتـبهای در آن زمان که لیلی و مجنون نامهنگاری میکنند. اما با نگاهی کلی باید گفت، زاویة دید آن دانای کل است و این اثر زاویة روایتِ بیرونی دارد. به عبارت دیگر، «فکری برتر از خارج، شخصیتهای داستان را رهبری میکند و از نزدیک، شاهد اعمال و افکار آنـهاست و در حکم خدایی است، از گذشته و حال و آینـده آگـاه است و از افکار و احساسات پنـهان همة شخصیـتهای خود باخبر است.» (میرصادقی: صص 391-392)
گفت و گو گفتگوها امروزه یکی از عناصر پررنگ داستان محسوب میشوند که وجود آنها، نقش بسیار مهم در تأثیرگذاری داستان بر مخاطب دارند و نویسنده به کمک آنها، سیر داستان را پیش میبرد. گفتگو را این گونه تعریف کردهاند: «صحبتی را که در میان شخصیتها یا بهطور گستردهتر در افکار شخصیت واحدی در هر کار ادبی صورت میگیرد، گفتگو مینامند.» (همان) در واقع، این گفتگو باید دربردارندة ویژگیهای خاص دیگری نیز باشد؛ از جمله ویژگیهای طبقاتی، اختصاصات نژادی و اختصاصات شغلی. (یونسی: صص 361 - 364) شیوة گفتگوها در داستان میتواند انواع متفاوت داشته باشد. برای مثال، در داستان لیلی و مجنون، بهطور کلّی، گفتگوها را میتوان به دو بخش دوسویة شفاهی و گفتگوهای مکتوب تقسیم کرد؛ که هر کدام به بخشهای دیگری نیز قابل تقسیم هستند. در واقع، گفتگوها در لیلی و مجنون مکتبی، اغلب به صورت دوسویه، و با اشخاص واقعی صورت گرفته است که در بیشتر آنها مجنون یکی از طرفینِ گفتگوست. همچنین گاهی نیز بهصورت تکگویی نمایشی، یا درونی و در مواردی نیز حدیث نفس شیوة بیانِ سخن شخصیتهای داستان است. گفتگوی انسان با غیر انسان نیز بهصورت اندک دیده میشود. به دلیل ماهیت این داستان، عنصر گفتگو جایگاهی ویژه در آن دارد و حجم بالایی را به خود اختصاص داده است. در روایتِ مورد بحث ما، گفتگوهای میان شخصیتها، وظایف متعددی بر عهده دارند. از جمله: بیانکنندة رابطة علّی حوادث داستان و گسترشدهندة عناصر ساختاری پیرنگ. از قبیل: کشمکش، حالت تعلیق، بحران. همچنین، در معرفی شخصیتها و کیفیات روحی آنان نقش بسزایی دارد و تصویرگر ویژگیهای گوناگون صحنه و فضای داستان است. اینک برای برخی از انواع گفتگوهای داستان، چند شاهد مثال شعری میآوریم: گفتگوی دوسویة شفاهی خبری مربوط به پیشگویی «حکیم طالعاندیش» و «منجّمان» با پدر مجنون، که از خلال آن صحبتها، پدر مجنون از آیندة فرزند خود باخبر میشود. در این گفتگو، منجّمان از احوالات آتیِ مجنون و چگونگی شخصیت، کیفیات و حالات روحی وی در آینده خبر میدهند:
(لیلی و مجنون، صص 133-134) همچنین، اولین تکگویی نمایشی در روایتِ مکتبی، هنگامی است که مجنون، ترک درس و مکتب میکند و به دنبال لیلی به نزدیک قبیلة وی میرود؛ او این سخنان را با خود و در دل خود میگوید و لیلی از آن بیخبر است، گویی با خیال لیلی حرف میزند:
(همان، ص 141)
لحن و فضای داستان حالت و آهنگی که نویسنده، افکار و اندیشههای خود را در داستان پیاده میکند، لحن آن است. این لحن گاه جدی، طنز، غمگین و گاهی پر از شادی است و با توجه به زمان و دورة نویسنده و شرایط حاکم بر آن قسمت از داستان ایجاد میشود. در واقع نویسندگان با لحن، افکار و شخصیتهای داستان خود را نشان میدهند. (میرصادقی: ص 521) در این منظومه، لحن نویسنده در ارایه شعر، لحنی غنایی است و با موضوع عاشقانة داستان همخوانی دارد. نویسنده در داستان از اَلحانی بهره گرفته است که هم با زمانِ روی دادن این داستان و هم با جامعهای که این اثر برای آن عرضه شده تناسب دارد. لحنها در این منظومه، مطابق با حالات و کیفیات روحی و فکری شخصیتها انتخاب شده و غالباً در جایگاه مناسب خود به کار رفته است. برای مثال، هنگامی که مادر مجنون با او سخن میگوید، لحنی دلسوزانه دارد که با شخصیت مادری که غمخوار فرزند خویش است، درمیسازد. فضا و رنگِ داستان، ایجادکنندة احساسی است در خواننده که از سوی نویسنده به وجود میآید. این فضا و رنگ، باید با موضوع متناسب باشد تا تأثیر آن بیشتر شود. ( میرصادقی: ص 529) بنابراین میتوان گفت، فضا و رنگ همچون لحن داستان میتواند در تحریک عواطف انسانی و القای خصوصیت عاطفی بسیار مؤثر باشد و ثبات آن از عوامل ضروری در موقعیت یک داستان است. منظومة لیلی و مجنون، نمایشدهندة فضایی عاشقانه است در حصار سنّتها و آداب قوم و قبیلهای حاکم بر جامعه. این فضا گـاه رنگِ غم و رنـج و گاه رنـگ ستم و ظلم نیز به خود میگیرد. برای مثال، هنگامی که مجنون در بیابان و میان حیوانات وحشی با آوارگی و رنج زندگی میکند و یا در غم فراق و دوری از یار به سر میبرد، فضا با توصیفهای پر از درد و غم مواجه است و نویسنده سعی دارد تا خواننده را با آن فضا همراه کند. فضای فکری موجود در این داستان، به گونهای است که زنانی چون لیلی ناخواسته باید تن به شرایطی دهند که خود در ایجاد آن نقشی ندارند. لیلی گرفتار سنّتها و تفکرات پدر و خویشان است. نویسنده این فضای فکری را با وصفهایی موجز از صحنهها و شخصیتها ارایـه کرده است. خواننده از راه همذات پنداری با شخصیتهای داستان، این فضا را درک میکند. برای مجنـون هم چنین فضایی ایجاد میشود؛ فضایی که نباید برخلاف سنت، خواستهای داشته باشد و مادامیکه چنین اتفاقی بیفتد، اسیر ناکامیهای ناشی از آن میشود. در پی این ناکامیها، بالطّبع واکنشهای گوناگونی وجود دارد که حوادث دیگری را خلق میکنند. به نظر میرسد اکثر فضاهای این داستان، ساختگی نیست و بر پایة تفکر رایج در آن زمان و مکان (صحنة داستان) حاصل شده است. همچنین باید اشاره کرد، عنصر گفتگو با فضا رابطة متقابل دارد و بسیاری از گفتگوها در خلق صحنههای جذّاب داستان تأثیرگزار است. در این داستان، جابجایی فضا از غم به شادی و بالعکس زیاد اتفاق نمیافتد؛ زیرا غالبِ داستان را فضایی غمآلود و پر از رنج و فراق در برگرفته است. در واقع غم و سختی و فراق جزء لاینفکِ داستانهای غنایی است و عشق همواره با مشکلات خود همراه است. برای مثال، فضای مکتبخانهای که لیلی و مجنون را به عشق و رسوایی کشیده، چنین توصیف شده است:
(لیلی و مجنون، ص 135)
صحنه داستان اصطلاح صحنه هم به عنوان تزیینهای محلِ نمایش و هم مکان و زمان وقایع یک داستان است. «صحنه و صحنهپردازی وقتی در مورد نمایش به کار رود، به معنای زمینه و تزیینات قابل رؤیتِ صحنة نمایش است. اما به معنای وسیعتری هم آمده و آن وقتی است که برای شعر، بهویژه داستان به کار برده میشود و بیانگر مکان و زمان و محیطی است که عمل داستانی در آن به وقوع میپیوندد.»[6] مکانی که داستان لیلی و مجنون در آن رخ داده است، سرزمین حجاز (عربستان) است اما روشن نیست که در کدام برهه از زمان این داستان رخ داده است. در این مکان همچنان صحرانشینی و زندگی بر اساس بادیهنشینی مطرح است؛ این ابیات، از وجود خیمهها و زندگی در آن خبر میدهد:
(لیلی و مجنون، ص 141) پس از رسوا شدن عشق آن دو دلداده، مکانِ داستان به تَبَعِ محّلِ زندگیِ مجنون به دشت و صحرا منتقل شد، جایی که با دد و دام مأنوس و خوگر شد. اینک وصف ویژگیهای این صحنه:
(لیلی و مجنون، صص 140-145)
درونمایه فکر و معنای مسلّط بر داستان، همان درونمایه است. در واقع، «درونمایه، فکر اصلی و مسلط در هر اثری است، خط یا رشتهای که در خلالِ اثر کشیده میشود و وضعیت و موقعیتهای داستان را به هم پیوند میدهد.»[7] داستان لیلی و مجنون، به طور کلی درونمایهای عاشقانه دارد؛ به صورت جزئیتر، درونمایة آن را میتوان در این موارد خلاصه کرد: عشق و دلدادگی، جامعة مردسالاری، جنون عشق و مشکلات روحی ناشی از آن، تعصبات قومی و قبیلهای، آداب و رسوم نابجا، اشاره به قضا و قدر. در ادامة بحث، به شرح هر یک از این موارد میپردازیم: مهمترین درونمایة این منظومه، عشق و دلدادگیِ مرد و زنی از دو قبیلة عرب است؛ عشقی که برخلاف آداب و رسومِ حاکم، شکل میگیرد و از دیدِ دیگران پسندیده نیست. همچنین، مردسالاری در وجود اشخاص و محتوای گفتگوها به شکلی بارز آشکار است؛ چراکه رد کردن خواستة مجنون از سوی خانوادة لیلی، گرفتن لیلی از مکتبخانه، محصور کردن لیلی در خانه و گماردن ملازمان و نگهبانانی در اطراف وی، نداشتن حقِ انتخاب و عاشق شدن از سوی لیلی، ترسیدن مادرِ لیلی از برملا کردن راز عشقِ فرزند نزد پدر، همگی دلیل بر این مدّعاست. از سویی دیگر، در این داستان همانطور که از نام مجنون برمیآید، وی دارای جنونی است که مردم، فردی با این ویژگیها را در جامعه پس میزنند؛ جنونی که او را آوارة کوه و بیابان، خوگرفتن با دَد و دام، خودآزاری به واسطة شرایط سخت آن روزگار، میکند. یکی از درونمایههای اجتماعی این منظومه، تعصبات قومی است که با توجه به تعلق این داستان به سرزمین عربستان کاملاً انتظار میرفت. این تعصبات، مانعِ وصال لیلی و مجنون شد و مشکلات فراوانی بین شخصیتهای داستان ایجاد کرد. در منظومة لیلی و مجنون، آداب و رسومی که ایجاد قید و بند برای آن جامعه میکند، کاملاً در روند داستان مشهود و تأثیرگذار است. سنّتهایی که وجود چنین عشقی را مایة ننگ دیده؛ از آن قبیل رسومِ ظالمانهای که در پسِ آن، چه بسیار ناکامیها و افسردگیها است.
نتیجهگیری این داستان به صورت کلی درونمایهای عاشقانه دارد؛ اما به صورت جزئیتر، موضوعات آن را میتوان در مواردی چون عشق و دلدادگی، جامعة مردسالاری، جنون عشق و مشکلات روحی ناشی از آن، تعصبات قومی و قبیلهای، برخی آداب و رسوم نابجا و اشاره به قضا و قدر خلاصه کرد. شخصیتهای اصلی داستان لیلی و مجنون، هردو رهبرانی برای ایجاد تغییر در وضع موجود زمان خود هستند؛ با توجه به گرهگشایی نهایی در پایان داستان، منظومة مورد بحث از پیرنگی بسته برخوردار است. منظومههایی نظیر لیلی و مجنون مرز بین حکایت و داستان هنری هستند. به همین دلیل در ردیابیِ عناصر داستانیِ آنها گاه توجیه یک ادعا یا تخصیص یک عنوان، چندان آسان نیست. از لحاظ طبقهبندی موضوعی، این داستان ماجرایی واقعی است که در طول تاریخ، روایت آن با تخیلِ راویان و منظومهپردازان آمیخته است. مکانی که روایت لیلی و مجنون در آن رخ داده، سرزمین حجاز (عربستان) است، اما زمان وقوع داستان به درستی مشخص نیست. گفتگوهای میان شخصیتها، گاه به صورت دوسویه یا گفت و شنود است. گاهی نیز به شکل حدیثِ نفس و تکگویی آورده شده است. سوگندها، تهدید، تقاضا، دعا و نیایش از حالتهای این گفتگوهاست. لحن نویسنده در ارایه شعر، لحنی غنایی است. غالبِ داستان، فضایی غمآلود و پر از رنج و فراق دارد. در این منظومه از زاویة دید دانای کلِ نامحدود، دوم شخص، شیوة روایتیِ مکاتبهای، تکگویی نمایشی و درونی استفاده شده است.
منابع و مآخذ 1-ایرانی، ناصر. هنر رمان. تهران: آبانگاه، 1380. 2- بینیاز، فتحالله. درآمدی بر داستاننویسی و روایتشناسی. تهران: افراز، 1387. 3- حاج سیدجوادی، سیدکمال. اثرآفرینان (زندگینامة نامآوران فرهنگی ایران از آغاز تا سال 1300هجری شمسی). زیر نظر عبدالحسین نوایی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380. 4- خزانهدارلو، محمدعلی. منظومههای فارسی (قرن 9 تا 12). تهران: روزنه، 1375. 5- داد، سیما. فرهنگ اصطلاحات ادبی. تهران: مروارید، 1385. 6- رضایی اردانی، فضلالله. «بررسی و مقایسة تحلیلی لیلی و مجنون نظامی و روایتهای عربی این داستان»، فصلنامة تخصصی مطالعات داستانی، س 1، ش 1، 1391، ص 44. 7- ریاحی زمین، زهرا. «انواع ادبی در شعر شیراز عصر تیموری»، علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دورة 22، ش 1، 1384، صص 33-50. 8- سلیمانی، محسن. فنّ داستاننویسی. تهران: امیرکبیر، 1391. 9- شمیسا، سیروس. انواع ادبی. تهران: فردوسی، 1376. 10- فورستر، ای.ام. جنبههای رمان. ترجمة ابراهیم یونسی، تهران: نگاه، 1352. 11- مستور، مصطفی. مبانی داستان کوتاه. تهران: نشر مرکز، 1387. 12- مکتبی شیرازی. کلمات عَلیّة غَرّا. مقدمه، تصحیح و تعلیقات از محمود عابدی، تهران: آینة میراث، 1378. 13- _________. لیلی و مجنون. به اهتمام و تصحیح اسماعیل اشرف، شیراز: کتابفروشی محمّدی، [1343]. 14- _________. لیلی و مجنون. به تصحیح حسن ذوالفقاری و پرویز ارسطو، تهران: چشمه، 1389. 15- میرصادقی، جمال. عناصر داستان. تهران: سخن، 1376. 16- __________. جهان داستان غرب. تهران: اشاره، 1383. 17- _________. شناخت داستان. تهران: مؤسسة انتشارات نگاه، 1392. 18- _________. ادبیات داستانی (قصه، رمانس، داستان کوتاه، رمان). تهران: چاپخانة بهمن، 1382. 19- _________. راهنمای داستاننویسی. تهران: سخن، 1387. 20- میرصادقی جمال و میمنت (ذوالقدر). واژهنامة هنر داستاننویسی. تهران: کتاب مهناز، 1377. 21- نفیسی، سعید. تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی. تهران: فروغی، 1363. 22- یونسی، ابراهیم. هنر داستاننویسی. تهران: مؤسسة انتشارات نگاه، 1384.
* دانشآموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد/ ** استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد. تاریخ دریافت: 20/11/1392 تاریخ پذیرش: 2/3/1393 [1]- مکتبی شیرازی، لیلی و مجنون، اسماعیل اشرف، شیراز: کتابفروشی محمدی، 1343، ص 3-18. [2]- _________، لیلی و مجنون، به تصحیح حسن ذوالفقاری- پرویز ارسطو، تهران: چشمه، 1387، ص 244. [3]- مکتبی شیرازی، کلمات عَلیة غرّا، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، تهران: آینه میراث، 1378، ص 23. [4]- مکتبی شیرازی، کلمات علیه غرّا، تصحیح و تعلیقات از محمود عابدی، صص 27-26. 2- جمال میرصادقی، عناصر داستان، صص 84-85. نیز نک: جمال میرصادقی، شناخت داستان، صص 107-110. برای اطلاع بیشتر در این زمینه ر.ک: ابراهیم یونسی، هنر داستاننویسی، تهران، نگاه، 1384، صص33-36 و 282-298. ناصر ایرانی، هنر رمان، تهران: آبانگاه، 1380، صص 458-488. محسن سلیمانی، فنّ داستاننویسی، چ 9، تهران: امیرکبیر، 1391، صص 356-361. فتحالله بینیاز، درآمدی بر داستاننویسی و روایتشناسی، تهران: افراز، 1387، صص 69-78. ای.ام فورستر، جنبههای رمان، ترجمة ابراهیم یونسی، چ 4، تهران: نگاه، 1352، صص 71-85. جمال میرصادقی، راهنمای داستاننویسی، تهران: سخن، 1387، صص 274-276. [6]- جمال میرصادقی، عناصر داستان، ص 447-448. نیز ر.ک: جمال میرصادقی، جهان داستان غرب، ص 491. فتحالله بینیاز، درآمدی بر داستاننویسی و روایتشناسی، ص 285. سیروس شمیسا، انواع ادبی، ص 165. [7]- جمال میرصادقی، عناصر داستان، ص 174. ر.ک: فتحالله بینیاز، درآمدی بر داستاننویسی و روایتشناسی، صص 52-57. سیما داد، فرهنگ اصطلاحات ادبی، صص 219-220. جمال میرصادقی، جهان داستان غرب، ص 480. جمال میرصادقی، ادبیات داستانی (قصه، رمانس، داستان کوتاه، رمان)، تهران: چاپخانة بهمن، چ 4، 1382، ص 300. مصطفی مستور، مبانی داستان کوتاه، صص 28-30. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,874 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 722 |