تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,212 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,883 |
بررسی جلوههای زیبایی زبان در رباعیات ابوسعید ابوالخیر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 7، شماره 29، مهر 1395، صفحه 63-78 اصل مقاله (610.51 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اکبر صیادکوه* 1؛ مهسا مؤمننسب2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد دانشگاه شیراز، زبان و ادبیات فارسی، شیراز، ایران. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز . | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ابوسعید ابوالخیر از عرفای بزرگ قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم هجری است که مانند برخی از دیگر عارفان و صوفیان، اثر مکتوبی از خود باقی نگذاشته است و آنچه از سخنان او که به ما رسیده است حاصل کوشش یاران و مریدان وفادار اوست که در جمعآوری سخنان و احوال او اهتمام ورزیدهاند. رباعیات ابوسعید، بخش ارزشمندی از گنجینه ادب فارسی است و نمایانگر جزئی از تاریخ تحول زبان در قرن پنجم و ششم هجری است. در این جستارکوشش شده تا با رویکرد زیباییشناسانه و ساختاری، زبان رباعیات ابوسعید مورد بررسی قرار گیرد. بر این اساس زبان رباعیات در چهار بخش آوایی، واژگانی، ترکیب و صورتهای نحوی واکاوی و تحلیل شده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زبان؛ آوا؛ واژه؛ ترکیب؛ نحو؛ زیباییشناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بررسی جلوههای زیبایی زبان در رباعیات ابوسعید ابوالخیر [1]مهسا مؤمننسب* [2]دکتر اکبر صیادکوه** چکیده ابوسعید ابوالخیر از عرفای بزرگ قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم هجری است که مانند برخی از دیگر عارفان و صوفیان، اثر مکتوبی از خود باقی نگذاشته است و آنچه از سخنان او که به ما رسیده است حاصل کوشش یاران و مریدان وفادار اوست که در جمعآوری سخنان و احوال او اهتمام ورزیدهاند. رباعیات ابوسعید، بخش ارزشمندی از گنجینه ادب فارسی است و نمایانگر جزئی از تاریخ تحول زبان در قرن پنجم و ششم هجری است. در این جستارکوشش شده تا با رویکرد زیباییشناسانه و ساختاری، زبان رباعیات ابوسعید مورد بررسی قرار گیرد. بر این اساس زبان رباعیات در چهار بخش آوایی، واژگانی، ترکیب و صورتهای نحوی واکاوی و تحلیل شده است.
واژههای کلیدی زبان، آوا، واژه، ترکیب، نحو، زیباییشناسی
1ـ مقدمه ابوسعید ابوالخیر از عرفای بزرگ قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم هجری است. در سال 357 هجری در مهنه به دنیا آمد و در سال 440 در همانجا درگذشت، به همین دلیل او را شیخ مهنه نیز میخوانند. «ابوسعید در این شهر نزدیک عشقآباد به جهان آمده، پدرش ابوالخیر در آنجا عطاری میکرده و تمایلی به صوفیه داشته است. نخست در همان زادگاه خویش دانش آموخته و پس از آنکه صرف و نحو را فراگرفته به شهر مرو رفته و از شاگردان ابوعبدالله خضری، از پیشوایان شافعی آن شهر شده. پس از مرگ وی نزدیک ابوبکر قفال شاگردی کرده است. پس از ده سال که در مرو دانش آموخته به سرخس رفته و در آنجا در حلقه شاگردان ابوعلی زاهربن احمد فقیه درآمده است. در آنجا در حلقه عارفی مجذوب که به او لقمان سرخسی مجنون میگفتند در حلقه مریدان ابوالفضل سرخسی از خلفای ابونصر سراج عارف مشهور در آمده است که سلسله خرقه او به جنید بغدادی میرسید. از آن پس همه عمر را در طریقه تصوف گذرانده و در بازگشت به میهنه هفت سال را به ریاضت گذرانده... پس از آن به درجه ارشاد رسیده و به زادگاه خود بازگشته است» (نفیسی، 1370: 5). «میراث روحانی بوسعید بیشتر در آموزشهای عرفانی اوست و در رفتار شگفتانگیز او در طول زندگیاش، ولی در تاریخ فرهنگ ایران نام او در صدر شاعران زبان فارسی در کنار خیام و بابا طاهر و مولوی و عطار همواره تکرار شده است... به علت شعردوستی بیش از حد وی و گفتن چند شعر اندک، مردم او را در عالم شاعری نیز به رتبهای رساندهاند که کمتر نصیب شاعر دیگری شده است و رباعیات منسوب به او را از حد شعر فراتر برده و به گونهی ادعیه و اورادی مقدَس درآوردهاند (شفیعیکدکنی، 1384: 19و 20). «قراین چنین مینماید که ابوسعید ظاهراً در میان صوفیه نخستین کسی است که عقاید صوفیانه خود را به نظم پارسی و گاهی نیز تازی ادا کرده است و در این زمینه وی را به حق باید پیشرو سنایی و عطار و جلالالدین محمد بلخی دانست. چه رباعیهای منسوب به بوسعید ابوالخیر در شمار نخستین شعرهای صوفیانه فارسی است و حتی برخی دلایلی آوردهاند که حکیم عمر خیام، در سرودن رباعی به زبان پارسی از بوسعید پیروی کرده است» (دامادی، 1374: 37). ابوسعید مانند برخی از دیگر عارفان و صوفیان، اثر مکتوبی از خود باقی نگذاشته است و آنچه از سخنان او که به ما رسیده است حاصل کوشش یاران و مریدان وفادار اوست که در جمعآوری سخنان و احوال او اهتمام ورزیدهاند. «در دوره غزنوی رباعیسازی مورد توجه بود و برای طرح تمام معانی فکری و ادبی و شعری بهکار میرفت. از همین دوران مضامین عرفانی وارد رباعی میشود و ابوسعید ابوالخیر اگرچه به قول آقای دکتر شفیعی کدکنی (در مقدمة اسرارالتوحید، ص 105) فقط دو رباعی سروده است، ولی رباعیات منقول از او در اسرارالتوحید از زیباترین رباعیات عرفانی است» (رستگار فسایی، 1380: 447). رباعیات ابوسعید، بخش ارزشمندی از گنجینه ادب فارسی است و نمایانگر جزئی از تاریخ تحول زبان در قرن پنجم و ششم هجری است. زبان رباعیات ابوسعید، ساده و لطیف است و از لغات مهجور و نامأنوس در آن خبری نیست، مگر لغاتی که معمول و متداول آن روزگار بوده است. حد استعمال لغات و ترکیبات تازی در رباعیات ابوسعید بسیار محدود و در حد نیمه دوم سده پنجم، است. در میان پژوهشهایی که پیرامون ابوسعید ابوالخیر صورت گرفته، پژوهشی دیده نشد که بهطور اختصاصی به رباعیات او بپردازد و بیشتر پژوهشهای صورت گرفته اسرارالتوحید را مورد بررسی قرار داده بودند. در این جستارکوشش شده تا با رویکرد زیباییشناسانه و ساختاری، زبان رباعیات ابوسعید مورد بررسی قرار گیرد. بر این اساس 100 رباعی موجود در کتاب «سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر» که به اهتمام سعید نفیسی جمعآوری شده بود، مورد مطالعه و بررسی بیشتر قرار گرفت. 2ـ زیبایی زبان زیبایی زبان را در چهار بخش آوایی، واژگانی، ترکیب و صورتهای نحوی میتوان جستوجو کرد:
1 ـ 2ـ بخش آوایی و موسیقی درونی «هرکدام از جلوههای تنوع و تکرار، در نظام آواها، که از مقولة موسیقی بیرونی (عروضی) و کناری (قافیه) نباشد در حوزة مفهومی این نوع موسیقی قرار میگیرد، یعنی مجموعة هماهنگیهایی که از رهگذر وحدت یا تشابه یا تضاد صامتها و مصوتها در کلمات یک شعر پدید میآید، جلوههای این نوع موسیقی است و اگر بخواهیم از انواع شناخته شدة آن نام ببریم انواع جناسها را باید ذکر کرد و نیز باید یادآور شویم که این قلمرو موسیقی شعر، مهمترین قلمرو موسیقی است و استواری و انسجام و مبانی جمالشناسی بسیاری از شاهکارهای ادبی در همین نوع از موسیقی نهفته است» (شفیعی، 1370: 392). تناسب و هماهنگی واژهها در کلام، افزون بر اینکه موسیقی یک اثر را بر میکشند، در صورتی که به جا و مناسب به کار روند، موجب القای تصاویر و انتقال عاطفة شعری میشوند. «کوهن» میگوید: «هموزنی، هماهنگی، همنوایی عناصر سازندة شعر بشمار میروند و هدف کل دستگاه شعر بر ایجاد همنوایی کلی استوار است» (غیاثی، 1368: 139). بنابراین خانوادة تکریر (تکرار صامتها و مصوتها، تکرار جملهها و واژهها) و همحروفی واجها و آواها، از جمله شگردهایی است که شاعر برای غنیسازی و بارور کردن موسیقی کلام خود، میتواند به کار گیرد. باید توجه داشت که هریک از آرایشهای کلامی، در صورتی میتوانند مؤثر واقع شوند که هماهنگ با عاطفة شعری و بیتکلف به کار روند؛ «به نظر میآید که اصل تکرار اساس کلیة آثار هنری باشد. اگر این تکرار در زمان سیر کند نام آن را آهنگ میگذارند و اگر در مکان گسترده شود، به ان الگو میگویند» (فرای، 1391: 98). در رباعیات بوسعید تکرارها و تجانسهای آوایی به منظور تأکید و تأثیرگذاری بیشتر کلام، موجب برجستگی موسیقی درونی شعر شدهاند:
«تکرار چند کلمه در یک بیت علاوهبر آنکه در تکمیل موسیقی کلام نقش مؤثرتری دارد عواطف شدید شاعر را هم حسی و ملموس میسازد و در زیباییآفرینی و پیوند عاطفی خواننده با متن نیز مؤثرتر خواهد بود» (خلیلی جهانتیغ، 1380: 60). در این بیتها تکرار شبه جملة «وافریادا»، استغاثه و تمنای شاعر را خوشتر نمایش داده است. تکرار مصوت بلند «آ» در طول رباعی، موجب برجستگی ناله و درماندگی از عشق شده است. تکرارهای تأکیدی ـ دادا داداـ در پایان مصراع سوم نیز، موجب القای حس خستگی و ملال از بیوفایی معشوق شدهاند.
تأکید عاطفی در این ابیات بهوسیله تکرار شبه جمله «ای دوست» صورت گرفته که در طول مصراع اول و در میانه مصراعهای سوم و چهارم گسترده است و موجب زیبایی و شعریت این شعر شده است.
تناسب و پیوند تنگاتنگ آوایی میان واژهها در این ابیات کاملاً آشکار و گوشنواز است. در این رباعی نیز تکرارها، سیلان عاطفی شاعر را به تصویر کشیدهاند. غنای موسیقایی این بیتها تنها به کمک همین تکرارهای زیبا صورت گرفته است. بخشی از این تکرارها، بهطور مستقیم و واضحاند، مانند تکرار واژههای «ماه، نیشابور، ترا، و ما» و برخی دیگر شامل تکرار صامتها و مصوتهایی میشوند که به نوعی ایجاد جناس نیز کردهاند؛ برای مثال میان «ما» و «ماه»، «سرا» و «ترا» و«با و ما» افزون بر جناس، تناسب لفظی و آوایی عمیقی برقرار است.
«عامل تغییر نقش کلمات و نشاندن آنها در جایگاههای تازه نحوی، باعث توسعه گستره زبان و تقویت توان تصویرگری آن میشود، با توسعه ساختار زبان شاعر عملاً به گسترش معنایی میرسد و ظرفیت زبان را افزایش میدهد در عین اینکه تکرار و همسانی کلمات شورانگیزی وزن و القای عاطفه را شدت میبخشد» (خلیلی جهانتیغ، 1380: 60). در این ابیات، افزون از نقشهای متعددی که به به واژه «درد» و «پای» داده شده است، تجانس آوایی میان «رنجه و رنجور» و بسامد صامتها و مصوتهای «د»، «گ» و «آ» موجب تقویت و ریتمیک شدن موسیقی درونی شدهاند.
موازنه «در لغت عرب به معنای ایجاد توازن در دو سوی چیزی است از باب مفاعله که معمولاً ناظر بر دو طرف است» (محبتی، 1386: 75). «هر کلمهای در زبان بار معنایی، عاطفی و موسیقایی خاص دارد که خواسته یا ناخواسته انگیزشهای ویژهای در ذهن و روان ما ایجاد میکند و هر کلمه علاوه بر اینکه حامل و حاوی بار فرهنگی و تاریخی و زبانی ویژه خویش است، از آهنگ و آوای منحصری نیز بهرهور است... بنابراین اصل اول زیبایی متن ادبی، انتخاب واژههایی است با بار موسیقایی متناسب با متن و معنا» (همان: 137) در این رباعی مکث و تکیهای که بهوسیله صنعت موازنه ایجاد شده است، موجب درنگ بیشتر مخاطب بر معنا و عاطفه شعر شده است. پس از یک درنگ و تأمل سه مصرعی، تکرار واژههای «جانان»، «ما» و «جان»، و حضور صامتها و مصوتهای «آ» و «ج»، ناگهان فضای خشک و بیروح شریعت و عالم عبرتانگیز تاریخی را، تبدیل به فضای نرم و دلنشین عشقورزی کردهاند که در آن آدمی از قید و بار هر چه تعلق، آزاد است.
تضاد یکی از بحثهای مهم در نقدهای ساختارگرایانه بر زیبایی شعر است. عنصر تضاد و تقابل نقش مهمی در گستردگی معنا و مفهوم مورد نظر شاعر دارند. «طرح تقابلهای دوگانه در تمامی سطوح زبان، مشخص و قابل پیگیری است. این مفهوم در مطالعات و نقدهای مکتب ساختارگرایی بینهایت مؤثر بوده است و اصولاً ساختارگرایان که به دنبال یافتن نظامهای بنیادین و زیرین هستند، مطالعات خود را در هر زمینه بر اساس نظامی از تقابلهای دوگانه استوار میسازند» (مقدادی، 1378: 168 تا 170). در این رباعی، تقابل میان «هست و نیست» که در طول چهار مصراع گسترده شده است، افزون بر ایجاد موسیقی، گستردگی معنای «عالم» را به ذهن القا میکند. ترادف واژه «عالم» با واژه «هست»، در صورتی که در معنای «هستی» در نظر گرفته شود، نیز ایهام و تناسب معنوی زیبای دیگری است که بر بار معنایی ابیات افزوده است. هنرورزی شاعر به این موارد محدود نشده است. تکراز صامت «س» در طول ابیات تصویرگر صوت شکستن و نقصانی است که عالم را در بر گرفته است. رباعی زیر نیز گونه دیگری از تقابل را پیش روی گذاشته است که موسیقی ساز و گوشنواز است:
به نظر میرسد، بازی با واژگان، عمدهترین بخش برجستهسازیهای زبانی است که در رباعیات ابوسعید دیده میشود. موسیقی واژگان که به کمک تکرارهای متنوع «واژه» و صامت و مصوت و همچنین تضاد و تقابلهای دوگانه صورت گرفته است، در بیشتر رباعیها مشهود و قابل بررسی است. پس از آن بیشترین توجه شاعر به همحروفی به وسیله انواع جناس بوده است. «جناس و مجانست یعنی همسان و همانندسازی دو کلمه و در اصطلاح ادبی جناس یعنی ایجاد یا پیدایی همانندی بین دو کلمه یا بیشتر. بر این اساس جناس یکی از مهمترین ابزارهای زیباسازی سخن و برکشیدن زبان در حد کلام ادبی و نفوذ و تأثیر بر ذهنها و زبانهاست. مشابهت کامل دو کلمه، مشابهتهای ناقص دو کلمه، همانندی در ساختار، آوا و یا شکل و اجزا میتواند کلمات و کلام را فوقالعاده گیرا و رسا و شیوا سازد» (محبتی، 1386: 68 و69). برای نمونه جناس میان «خالق» و «خلق» موجب غنای موسیقایی شده است:
تضاد میان «بینوا و نوا» و تکرار واژه «گره» در ترکیبهای «گره در گره» و «گرهگشا» نیز دیگر عوامل برجستهساز زبان در این رباعیاند.
«جناس مرکب تکرار آوایی کامل است در کلماتی که جایگاه تکیه آنها متفاوت میباشد یا تکرار کلماتی که یکی از الفاظ، مکرر بسیط است و دیگری مرکب، یا یکی کلمه است و دیگری بیشتر» (وحیدیان کامیار، 1373: 1109). در این ابیات، بسامد بالای تکرار و جناس مرکب میان واژههای «دلبر ما» و عبارت «دل بر ما» و همحروفی میان «بر» در واژههای «دلبر» و «دل بر» و تکرار «یک» و «یا»، موجب غنا و تکمیل موسیقی درونی شعر شدهاند و بر القای عاطفی بیان شاعر افزودهاند. 2ـ2 ـ نظام واژگانی و ترکیبسازی در این بخش عمدهترین تلاش شاعر صرف گزینش واژگان و ترکیبسازیهای هنری میشود. واژگان مورد استفادة شاعر نمایانگر ساحت فکری و نظام اندیشگانی اوست. گستردگی دایرة واژگانی و نظام ترکیبسازی هر شاعر، بر تسلط وی بر محورهای کلامی میافزاید و اندیشه و زبان شعر را بارورتر میکند. «زبان فقط ابزار ارتباط نیست بلکه وسیلة تفکر منطقی نیز هست، تمام فعالیتهای فکری انسان حتی در هنگام سکوت، به کمک کلام صورت میگیرد. بسیاری از دانشمندان بر این گمانند که زبان، اندیشه را به انسان آموخته است. پس اگر زبان را «تکیهگاه اندیشه» بدانیم به بیراهه نرفتهایم. زیرا اندیشه با سخن گفتن تجسم مییابد و سخن گفتن، همان زبان است» (جهانتیغ، 1380: 173). «کلماتی که شاعر انتخاب میکند در زبان مترادفهایی دارد اما هنر شاعر این است که الفاظی را برگزیند که از نظر بلندی و فخامت و توسّع، یگانه باشند. زیبایی واژه در بافت و ساختار شعر جلوهگر میشود» (نعمانی، 1368: 58). لذتآفرینی واژهها منوط به هماهنگی آنها با عاطفه و دیگر ارکان شعر است. به عقیدة «الیوت» «کلمة خوب و بد در شعر وجود ندارد این جای کلمات است که میتواند خوب یا بد باشد یعنی این در ترکیب و نسج نظام شعر است که کلمات خود را نازیبا نشان میدهند وگرنه همان الفاظ نازیبا اگر به جای خود نشسته باشند در نظام شایستة شعر، زیباترین جلوهها را خواهند داشت» (شفیعیکدکنی، 1370: 272). در بررسی رباعیات ابوسعید، واژههایی که بتوان آنها را در حوزة آفرینشها و هنجارگریزیهای واژگانی قلمداد کرد دیده نشد. دایرة واژگان محدود و مورد استفادة شاعران همعصر است. واژههای مربوط به اجزای ظاهری معشوق – خواه بتوان این معشوق را با توجه به قرینههای زمینی پنداشت یا آسمانیـ از قبیل چشم، ابرو، رخسار و... یا واژههای مربوط به نظام عشقورزی، نظیر دوست، عشق، یار، رنج، وصل، فراق و... و یا واژههایی در ارتباط با نحوة نگرش شاعر به دنیا و آخرت، مانند عمر، فنا، دوزخ، آتش، فردوس و... واژگانی که به نظام خانقاهی و عرفانی تعبیر میشوند همچون: می، میخانه، کعبه، جام، شاهد و از این دست واژههایی که در تشبیه معشوق و جهان و نظایر آن مورد استفادة اکثر شاعران درجه دو و سه قرار میگیرند. به استثنای مواردی بسیار اندک که در آن پسوندهایی در ساخت کلمات جدید به کار رفته بودند و با آنکه این واژگان و افعال اشتقاقی گسترة بسیار محدودی را در بر گرفته بودند، اما موجب تشخّص آن اشعار و برجستگی هنری کلام او شدهاند:
3ـ 2ـ استفاده از واژههای عربی شعر ابوسعید بهطورکلی خالی از لغات و اصطلاحات عربی است. در عصر شاعر هنوز لفاظیها و عربی مآبیهای دورههای پیش چندان فراگیر نشده است و ابوسعید خصوصاً همگام با جریان شعر قرن پنجم، سادگی لفظ و زبان را برگزیده است و گرایش چندانی به استفاده از واژههای زبان بیگانه نداشته است. مواردی که در آنها از واژههای عربی استفاده شده است بیشتر مربوط به سطح معمول زباناند و در زبان حل شدهاند، بهگونهای که چندان خود را به رخ نمیکشند؛. یا مربوط به ذکر یکی از صفات باری تعالی است، نظیر ترکیب «علام غیوب» در شعر زیر:
یا جملات و شبه جملههای دعایی و نیایشی است:
در موارد اندکی نیز ذکر آیه و حدیث در میان کلام برای تذییل و تأکید مطلب:
4ـ2ـ ترکیبسازی «ترکیبها از سازههای زبانی هستند که به گونههای مختلف در زبان رواج دارند. سخن سرایان توانمند گذشته همواره با آمیزش واژهها و ساختن ترکیبهای گوناگون به توسع زبانی و خلق معانی تازه دست زدهاند. آفرینش ترکیبهای تازه که پیشینهای در ادب گذشته نداشتهاند، یکی از شگردهایی است که به نو شدن زبان شعر کمک میکند و اغلب در ایجاز سخن کارساز میافتد» (حسنلی: 1383: 163 و 164). در بخش ترکیبسازی شعر ابوسعید، ترکیب خلّاقانه و بدیعی دیده نشد که موجب غنا و قوت زبان شعر او گردد. بوسعید تنها در تصویرسازی از قدرت ترکیبسازی واژهها بهره گرفته است و ترکیبهای اضافی، از نوع اضافة تشبیهی و استعاری، شاخصترین وجه او در این رکن اساسی کلام بود:
5ـ2ـ زیبایی نحو کلام یکی از ویژگیهای اساسی و مهم آثار هنری سادگی زبان و نحو کلام است. « زبان فارسی در این دوره زبان مادری گویندگان است یعنی گویندگان این دوره بر خلاف دورههای بعد زبان فارسی را از روی آثار ادبی پیش از خود نمیآموختند، از اینرو زبان ایشان طبیعی و ساده و روان است و در آن تعقید و ابهام نیست» (شمیسا، 1380: 64 و65). عوامل متعددی در زیبایی و برجستگی نحو کلام مؤثر واقع شده و موجب آشناییزدایی و بر رفتن شعر میگردند، از جملة این عوامل میتوان به نحوة کاربرد افعال اشاره کرد. برای مثال تراکم فعلها در یک مصراع یا یک بیت، افزون بر ایجاد ایجاز هنری، موجب پویایی و تحرک بیشتر تصاویر شعری و در نتیجه تأثیرگذاری بیشتر میشوند:
بیگمان بخش مهمی از زیبایی رباعیات ابوسعید در ایجازی است که در سخن او وجود دارد. در این رباعی، مطالب گسترده و عمیقی در قالب کوتاهترین جملههای کنشی و پویا، بیان شدهاند که در حین اینکه بر تحرک و ریتم شعر افزودهاند، بار سنگین و عمیقی از معانی متضاد و متقابل را روبهروی هم نشاندهاند؛ تقابل میان «عشق و عقل»، «آمد و شد»، «ریخت و گریخت»، «گرفت و ریخت». کوتاهی جملهها بر سرعت انتقال مفاهیم افزودهاند. شاعر به این طریق سرعت زایل شدن عقل را در هنگام مواجه با عشق به زیبایی بیان کرده است. در رباعی زیر نیز، تعدد افعال کنشی و روایی، توصیف و روایت را در بیانی موجز و فشرده پر رنگ کردهاند:
نمونه زیر شاهد دیگری از نحوه استعمال افعال است. استفاده از فعلهای نهی و امر، به صورت مکرر، موجب برجستگی معنایی و عاطفی شعر شده است:
یکی دیگر از شگردهای هنری مورد استفادة شاعر، نحوة استعمال ضمائر است. بسامد ضمیرهای شخصی «من» و «تو»، «ما» و «او» «در شعر بوسعید، بر صمیمیت و عاطفة شعر او افزوده و موجب بارور شدن موسیقی کلام او شده است:
افزون بر موارد پیش گفته، ترتیب اجزای جمله در ابیات، ساده و روان است و به طورکلی بوسعید گرایش چندانی به هنجارگریزیهای نحوی و جابهجایی ارکان جمله نداشته است، و موارد اندکی که در آنها اجزای جمله دگرگون شدهاند به اقتضای وزن عروضی و عامل موسیقایی بوده است که خود موجب گریز از قواعد معمول دستوری میشود چراکه وزن و آهنگ، جابهجاییها و گریز از عادتهایی را در ساختمان کلام اقتضا میکند:
صنایعی مانند لف و نشر و تقسیم، قلب، تنسیق الصفات و موازنه و ترصیع نیز موجب ایجاد نحو هنری میشوند که نمونههای زیبایی از آنها را در اشعار بوسعید میتوان دید. موازنه:
تقسیم:
قلب مطب:
ترصیع:
نتیجهگیری بررسی زبان در رباعیات ابوسعید ابوالخیر نشان داد که، مهارت و قدرت تسلط شاعر بر موسیقی واژگان و شناخت قابلیتهای زبان و نحو کلام و ایجازهای هنری، برجستهترین حرکت خلاقانه ابوسعید برای برکشیدن شعر خود بوده است. از آنجا که در قالب رباعی عمده مطلب و اصل کلام شاعر بایستی در چهار مصراع بیان شود، تسلط شاعر در پیچ و خمهای زبانی باید بهگونهای باشد که بدون تعقید و پیچیدگیهای دستوری و معنایی، عاطفه و محتوای مورد نظر القا شود؛ در این میان آنچه اهمیت بسزایی دارد، هماهنگی ارکان و عناصر شعری با یکدیگر است. فوران عاطفه و اندیشه در صورتی در طول یک شعر خوش مینشینند که در تناسب و هماهنگی با واژگان و جملات باشند. تلاش شاعر در این زمینه از سطح آوایی آغاز شده و به سطح نحوی میانجامد. در سطح واژگانی استفاده از واژههای خوشآهنگ و متناسب با مضامین عرفانی و عاشقانه، تکرارها و جناسهای موسیقیساز، بر قدرت تأکیدی و القایی کلام افزودهاند. در بخش ترکیبسازی بیشترین تلاش شاعر صرف ساخت ترکیبهای اضافی، از نوع اضافهی استعاری و تشبیهی شده است. استعمال این ترکیبها، علاوه بر تصویرسازی و افزایش تخیل شعری شدهاند، موجبات فشردگی و ایجاز هنری تصاویر شعری را نیز فراهم کردهاند. در حوزه نحو کلام، استفاده از جملات بسیار کوتاه و موجز و به کارگیری بیشتر افعال کنشی، امر و نهی ـ که قدرت القایی فراتری دارند ـ به جای استفاده از فعلهای ساده خبری ـ که فراز و فرود چندانی در شعر ایجاد نمیکنند ـ بر تأثیرگذاری و برجستگی شعرها افزوده است. در یک جمعبندی کلی، زبان رباعیات ابوسعید، بسیار ساده و گوشنواز و قابل فهم است. لغات و واژههای مهجور در آن بسیار اندک و نایاب است، واژهها و ترکیبهای عربی نادر و در حد استعمال برخی واژهها یا جملات مذهبی و دینی است. موسیقی کلام بیش از هرچیز در رباعیات رخ نموده است. آرایشهای کلامی در هیچ موردی خود را به رخ نکشیدهاند و هماهنگ و هم مسیر با جریان موّاج عاطفه شعرها هستند. به همه حال، بررسی زیباییهای برونی و درونی رباعیات ابوسعید، در جایگاه خود، و نه در مقایسه با ابر رباعیسرایان شعر و ادب فارسی، درنگهای شایستهتری را میطلبد که در این مجال کوتاه، فرصت پرداختن به همه جوانب و زیر و بمهای آن نیست.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع و مآخذ 1ـ خلیلی جهانتیغ، مریم. سیب باغ جان. تهران: سخن، 1380. 2ـ دامادی، سیدمحمد. ابوسعید نامه. تهران: مؤسسهی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1374. 3ـ رستگارفسایی، منصور. انواع شعر فارسی. شیراز: انتشارات نوید، 1380. 4ـ شفیعیکدکنی، محمدرضا. حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر. تهران: سخن، 1384. 5ـ ـــــــــــــــــــــــ . موسیقی شعر. تهران: آگاه، چاپ سوم، 1370. 6ـ شمیسا، سیروس. سبکشناسی شعر. تهران: فردوس، 1380. 7ـ فرای، نورتروپ. تحلیل نقد. ترجمة صالح حسینی، تهران: نیلوفر. انتشارات کتابخانه سنایی، 1381. 8ـ غیاثی، محمدتقی. درآمدی بر سبکشناسی ساختاری. انتشارات شعلة اندیشه، 1368. 9ـ محبتی، مهدی. بدیع نو. تهران: سخن، 1386. 10ـ مقدادی، بهرام. فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی، تهران: فکر روز، 1378. 11ـ نعمانی، شبلی. شعرالعجم. ترجمهی سید محمدتقی فخر داعی گیلانی، دنیای کتاب، چاپ سوم، 1368. 12ـ نفیسی، سعید. سخنان منظوم ابوسعیدابوالخیر. تهران: انتشارات کتابخانهی سنایی، 1370. 13ـ وحیدیان کامیار، تقی. تکرار در زبان خبر و خبر در زبان عاطفی. مجلهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی، مشهد، شماره سوم و چهارم، سال بیست و ششم، 1373.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,348 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 646 |