تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,279 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,911 |
تأثیر خودآزاری بر تصویرسازی در اشعار کلیم کاشانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 8، شماره 32، تیر 1396، صفحه 135-156 اصل مقاله (342 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
معصومه لک1؛ قدمعلی سرامی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد اراک، گروه زبان و ادبیات فارسی، اراک، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شهر ری، گروه زبان و ادبیات فارسی، شهر ری، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یکی از شاخصههای محتوایی شعر سبک هندی تمایل شدید شاعران به خودآزاری و اظهار علاقه و دلبستگی به عوامل رنجآفرین و آزاردهنده میباشد. اشک، گریه، خون، درد، سختی، مصیبت، گرایش به مرگ و... در آثار این شاعران به وفور قابل رؤیت است. گرایش به آزاربینی در آثار این شاعران تا بدانجاست که میتوان آن را یکی از ویژگیهای اصلی و اساسی سبک هندی به شمار آورد. این تمایل به خودآزاری به گونههای متنوعی بیان گردیده و موجبات تنوع و رنگارنگی خیالات شاعران این سبک را فراهم آورده است، به طوری که ساحت مضمونی سبک هندی به میزان معتنابهی از این رهگذر غنا پذیرفته است. در این پژوهش نگارندگان بر آنند است تا پیوندی میان خودآزاری و زیباشناسی در اشعار کلیم کاشانی بیابد. با توجه به آنکه تصویر سازی در سبک هندی مورد توجه بسیار قرار دارد، کلیم کاشانی توانسته است با روحیۀ بدبینی خود تصاویر زیبایی از ترکیب این ویژگی روانشناسانه و تخیل شاعرانه خلق کند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سبک هندی؛ شعر کلیم کاشانی؛ خودآزاری؛ زیباشناسی؛ نقد شعر | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تأثیر خودآزاری بر تصویرسازی در اشعار کلیم کاشانی معصومه لک *[1] دکتر قدمعلی سرامی**[2] چکیده یکی از شاخصههای محتوایی شعر سبک هندی تمایل شدید شاعران به خودآزاری و اظهار علاقه و دلبستگی به عوامل رنجآفرین و آزاردهنده میباشد. اشک، گریه، خون، درد، سختی، مصیبت، گرایش به مرگ و... در آثار این شاعران به وفور قابل رؤیت است. گرایش به آزاربینی در آثار این شاعران تا بدانجاست که میتوان آن را یکی از ویژگیهای اصلی و اساسی سبک هندی به شمار آورد. این تمایل به خودآزاری به گونههای متنوعی بیان گردیده و موجبات تنوع و رنگارنگی خیالات شاعران این سبک را فراهم آورده است، به طوری که ساحت مضمونی سبک هندی به میزان معتنابهی از این رهگذر غنا پذیرفته است. در این پژوهش نگارندگان بر آنند است تا پیوندی میان خودآزاری و زیباشناسی در اشعار کلیم کاشانی بیابد. با توجه به آنکه تصویر سازی در سبک هندی مورد توجه بسیار قرار دارد، کلیم کاشانی توانسته است با روحیۀ بدبینی خود تصاویر زیبایی از ترکیب این ویژگی روانشناسانه و تخیل شاعرانه خلق کند. واژههای کلیدی سبک هندی، شعر کلیم کاشانی، خودآزاری، زیباشناسی، نقد شعر
مقدمه وجه تسمیۀ مازوخیسم از نام داستاننویس اتریشی، لئوپولد فون ساخر مازوخ (1905ـ1836) گرفته شده است. در اصل این موضوع روانشناسی به ارضای جنسی از طریق تحمل درد برمی گردد. «تحمل درد ممکن است به صورت کتک خوردن، لگدمال شدن، به زنجیر یا طناب کشیده شدن یا به گونهای سمبلیک مورد تحقیر واقع شدن مثلاً لباس کودکان به تن کردن و تنبیهشدن خودنمایی کند.» (پورافکاری، 1389، ج دوم: 884) مازوخیسم درفرهنگ معین شهوت خودآزاری معنا شده است. (معین، 1379: 3 / 3697) هر انسانی از نظر فیزیولوژیکی احتیاجاتی دارد که باید برآورده شوند. احتیاجاتی از قبیل گرسنگی، تشنگی، خواب و... همۀ این نیازها از آنجایی سرچشمه گرفته است که سبب صیانت نفس انسان میشود. اما فرد علاوه بر آنها نیازهای دیگری نیز دارد که به دنیای بیرون مربوط است. یکی از این نیازها آن است که انسان با افراد دیگر در ارتباط باشد؛ وگرنه در اثر احساس تنهایی و جدایی از بقیه به پریشانی روانی میرسد. زیرا انسان از تنهایی میترسد و وابستگی را به آن ترجیح میدهد. این حس که انسان وجودی جدای از دیگران است حسی اضطرابآور است. در این صورت فرد دو راه بیشتر ندارد. یا با پذیرفتن مسئولیت و عشق و کار با سایر انسانها ارتباط برقرار کند یا برای گریز از تنهایی تسلیم آنان شود و زمام اختیار خود را به آنها بسپارد تا احساس امنیت کند. بسیاری از مردم راه دوم را بر میگزینند و به خاطر رفع احساس ناتوانی و ناامنی، خود را تسلیم قدرتهای برتر میکنند. انسانهایی که به میگساری و مواد مخدر نیز روی می آورند در واقع به خاطر آن است که حتی برای ساعتی که شده احساس ناامنی را از خود دور کنند. انسانی که نمیتواند ارتباط درستی با جامعه پیدا کند سعی در بروز واکنشهایی دارد که نتیجه این عدم برقراری ارتباط رفتارهایی چون تخریب و شکستن اشیا و آزار دیگران است. اما اگر فردی نتواند چنین رفتارهایی را بروز دهد به جای اینکه متوجه دنیای بیرون خود شود روی به درون می آورد و خود را آماج این ضربهها و آزارها میسازد. و بدین ترتیب ناسازگاریها به جای نمود برونی، بازتاب درونی مییابد. بحث خودآزاری در جوامع مختلف، همواره مطرح بوده است. فرد خودآزار فرمان میبرد، استثمار میشود، آسیب میبیند و خود را خوار میسازد. انسانها همیشه در مقابل نیروی برتر این حالتها را بروز میدهند. در پیوند خودآزارانه شخص برای فرار از حس جدایی و تنهایی خود را به یکباره تسلیم شخص مقابل میکند. خواه این شخص خدا باشد یا انسان و یا حتی تقدیر. فرد مازوخیست ارادهای از خود ندارد و دیگری را مایۀ حیات خود میداند. «احساس حقارت و ناتوانی و ناچیزی رایجترین مظاهر تلاشهای ناشی از مازوخیسم به شمار میآیند. کاوش در مورد کسانی که به این احساسات دچارند نشان میدهد که با آنکه اینان هشیارانه از این امر مینالند و میخواهند از شر آن خلاص شوند، نیرویی ناهشیار به جانبی سوقشان میدهد که خویشتن را حقیر و ناچیز حس میکنند. این احساس با پی بردن بدین مسأله که شخص واقعاً نواقص یا نقاط ضعفی دارد یکسان نیست. کسانی که چنین احساسی دارند مستعد آنند که خود را خوار بگیرند و ناتوان کنند و بر امور تسلط نیابند.» (فروم، 1370: 155ـ154) خودآزاری و استقبال از رنج و درد همیشگی که برای هر انسانی چهرهای زشت و ناخوشایند دارد مطلوب بسیاری از شاعران و نویسندگان در دورههای مختلف ادبی بوده است. از میان این شاعران، گویندگان سبک هندی به دلایل مختلف با آغوشی باز و رویی گشاده به پیشواز آن رفتهاند و با خلق مضامینی نو تصویری تازه و بدیع از آن به نمایش گذاردهاند. در اشعار بسیاری از شاعران این دوره، عاشقی که از بنمایههای ادب فارسی محسوب میشود نیز همراه با خودآزاری است به گونهای که شاعران سبک هندی نه تنها درد از سوی معشوق را پذیرا میشوند و از سوی او تحقیر میشوند؛ حتی خود نیز در پی آزردن خویش بر میآیند. آن چنان که این درد در روح و جان آنان نهادینه شده و با آن همخو شدهاند. هرچند که هرگز نمیخواهند آزاری به معشوق برسد اما خود، خواهان درد و رنجی توأم با لذتی شیرین هستند. اظهارشکستگی و نامرادی و یأس در سبک هندی با دقت در شعر سبک هندی، مشخص میگردد که غزلیات آنها سرشار از مضامین یأس آور، دردآلود و غمانگیز است. البته برای توجیه آن دلایل گوناگونی وجود دارد. یکی از این دلایل تقدیرگرا بودن آنهاست. شاعران در مقابل سرنوشت خود را مجبور میبینند. غم و اندوهی سرشتین که درمانی نیز ندارد. مهاجرت نیز از جمله عواملی بود که بر غم انگیز بودن شعر آنها تأثیر میگذارد. شاعر در وطن جدید خود دچار نوستالژی میشود و شعر آنها به بنمایۀ رنج و اندوه تبدیل میگردد. گاهی نیز این اظهار شکستگی و یأس ناشی از سنتهای شاعرانه است و آنها به دلیل آوردن مضامین بکر از تصویرهای زیبای آمیخته با غم و اندوه استفاده میکنند. روح شعر در این دوره با تسلیم و نامرادی قرین میشود. دلیل دیگری که برای گرایش به غم و اندوه در سبک هندی برمی شمارند فردگرایی است که به دنبال جریانات اجتماعی در عصر صفوی شکل میگیرد: «شاعر این عصر انسانی تنهاست، تنها میاندیشد و مستغرق در لحظههاست و به اندیشۀ جمعی وابسته نیست. انسانی که به تعبیر پاسکال میان توانایی و عجز شناور است انسانی تراژیک است. بینش تراژیک درماندگی میان دو خواست متناقض را برای آدمی به ارمغان می آورد. شخص میان امید و نومیدی متردد است. هم به خود میبالد و هم اظهار عجز میکند.... «(فتوحی، 1385: 60) واژگان مازوخیستی در اشعار سبک هندی یکی از عواملی که سبک شعری یک شاعر را نشان میدهد واژگانی است که مورد استفاده قرار میدهد. گزینش واژگان نگرش هستیشناسی شاعر را بیان میکند. به همین دلیل توصیفات و لغات و تصاویری که انتخاب میکند بسیار اهمیت دارد. تصاویر شعری بازنمود عاطفهای است که در درون شخص وجود دارد. عواطفی همچون غم و شادی، عشق و نفرت و...
(عرفی، 1378: غزل 803)
(طالب، 1346، 228: غزل 20)
(صائب، 1387، جلد اول، 128: غزل 250) فیضــی نمــیتوان بــرد تا دل به غم نســــازد آتش زن و طرب کن کاین خانه را عروسی ست (بیدل، 1376، ج 1:617) استفاده از جنبههای خودآزارانۀ فرهنگ کوچه و بازار در عهد صفویه قهوهخانهها به مراکز تجمع شاعران تبدیل میشود. به همین دلیل شاعران دیگر آن پایگاه اجتماعی سابق را ندارند و شاعران بسیاری پیدا میشوند که کاسب و پیشهور هستند. از آن جمله میتوان به نوری (قفلساز)، بهلول قزوینی (زرگر)، عبدل کاشانی (کاغذفروش) اشاره کرد. «نزد آنها مسئولیتگریزی و بیقیدی و سازشکاری و تسلیم صوفیانه مفهوم آدمیگری داشت و این نکته تأثیر منفی و نامطلوبی بود که از خانقاههای هند در آن زمان وارد تربیت و فرهنگ فارسی میشد و اوضاع و ... .» (زرینکوب، 1363: 143ـ142) در اینجا به برخی از اصطلاحات و کنایاتی که کاربرد عامیانه دارد اشاره میشود: تابوت از کوچه نرفتن:
(عرفی، 497: غزل 364) آخرین درمان، داغ کردن است:
(کلیم، 101: غزل 35) از در و دیوار بلا باریدن:
(همان، 112: غزل 63) از پس هر خندهای گریه ایست: گــریه در دنبال باشــد خنـــــده بیوقت را خنده زن چون گل اگر در خون شنا میبایدت (صائب، ج 2، 473: غزل 934) تخلص نشانۀ خودآزاری و غمدوستی شاعران سبک هندی با نگاهی به تخلصهای شاعران سبک هندی، به خوبی حالت مازوخیستی آنها آشکار میشود: اسیر، حزین، حقیر، مسکین، چاکر، اشکی، سگ لوند، فقیری، ماتمی و... نامهایی که بیانگر درماندگی و عجز شاعران است عشق و خودآزاری در سبک هندی در یک عشق سالم فرد باید ضمن غلبه بر احساس جدایی شخصیت خود را حفظ کند. عشق و رنج پیوندی جداییناپذیر دارند. انسان چیزی را دوست دارد که برای آن رنج کشیده باشد. عشق از مباحث عمده علم روانشناسی به شمار میرود و روانشناسان معروفی همچون استرنبرگ، رنه آلندی، آبراهام مزلو و اریک فروم در باره عشق صحبت کردهاند. همه این روانشناسان معتقدند، عشق حقیقی و سالم سبب پیشرفت انسان میشود و روح انسان را پرورش میدهد. عشق نباید به فرد اسارت بدهد. چون ویژگی عشق نثار کردن است نه گرفتن. شخص معمولاً در نثار کردن حس زنده بودن و خشنودی میکند. اما در حالت مازوخیستی، عشق حالت بیمارگونه پیدا میکند و عاشق از رنجی که از معشوق به او میرسد لذت میبرد. «نکتۀ دیگر که در شخصیت اجتماعی اغلب شاعران این عصر فراوان دیده میشود، خواری و ذلّت شاعر در برابر معشوق و ممدوح است، شاعر خود را در مقابل معشوق بسیار سخیف و دون میبیند، نوعی شعر به نام " سگیه" رواج مییابد که شاعر خود را سگ معشوق و یا فروتر از آن میداند.» (فتوحی: 63) در کنار آن بسیار مشاهده میشود که شاعر در مقام عاشق خود را به مگس نیز تشبیه کرده است:
(عرفی شیرازی، 239: غزل 15)
(طالب، 461: غزل 604) صائب همین بس است که خواند سگ خودم بختی که سربلند خطابش شــــوم کجاست؟ (صائب، 914: غزل 1860) مهاجرت انگیزۀ اشعار مازوخیستی در سبک هندی با روی کار آمدن دولت صفویه شعر فارسی در وادی جدیدی گام نهاد و طرزی نو و روشی تازه را برگزید که سبک هندی یا اصفهانی نام گرفت. شاهان صفوی برای حفظ استقلال ایران و ایجاد وحدت ملی شیعه را برای اولین بار به عنوان مذهب رسمی اعلام کردند. ادبیات فارسی در این دوران نیاز داشت در مکانهایی نمود پیدا کند که خریدارانی برای عرضۀ اشعارشان پیدا کنند و این مشتریان در آن دوره به طور قطع و یقین شاهان صفوی نبودند. برای شاعران ملموس بود که در زمانهای زندگی میکنند که دیگر نه در بارهای سلاطین و امرا شعرشان را وقعی مینهند و نه مدرسهها و نظامیهها طرفدار شعر و سرودههایشان هستند. بیاعتنایی به شعر و شعرا در آن روزگار سبب گردید که شاعران به دنبال مأمن امنتری برای خود باشند. کشور هندوستان با جذب هنرمندان، تجار، طالبان مشاغل اداری و به خصوص شاعران این فرصت را در اختیار آنها قرار میداد. بدون تردید تساهل و تسامح در بارهای هندوستان در جذب این افراد به خصوص شاعران تأثیری شگرف داشت. همایون شاه و پسرش اکبر با وسعت مشرب خود در جذب شاعران بسیار موفق تر از شاهان صفوی بودند. عملکرد مثبت اکبرشاه هندوستان را برای تمامی مستعدان و شاعرانی که تعصبات و سختگیریهای صفویه، شرایط را برای آنان غیر قابل تحمل، تبدیل به سرزمینی با فرصتهای طلایی کرده بود. شاعران برای رفتن به هند و ترک وطن و زیستن در شرایط مساعدتری با یکدیگر رقابت میکردند.
(کلیم، 322: غزل 584) تصویرپردازی با استفاده از ویژگیهای مازوخیستی نکته دیگری که در اینجا حایز اهمیت است آن است که شاعران این عصر بسیاری از مواقع برای ایجاد تصاویر تازه با مضامین بکر به ویژگیهای مازوخیستی اشاره میکنند که خود آن را درک نکردهاند. به عنوان نمونه با وجود رفاهی که در دربار هند داشتند و لااقل میتوان گفت مزۀ فقر را نچشیده بودند، شعرشان نمایانگر فقر و ناداری است؛ از این موضوع احساس تلخی آمیخته به شیرینی دارند: گر دلم تنگ است چون دستم ازین شادم کلیم فکــر دنیـــا ره نمییابد که در وی جا کند (کلیم کاشانی، 246: غزل 402) کسی کز فقر جوید کام دل درویش کی ماند دلی کز نیش یابد مومیایی، ریش کی مـــاند (عرفی، 584: غزل 503)
(طالب، 716: غزل 1253)
(صائب، 831: غزل 1685) تفکرات هندی و تأثیر آن در اشعار مازوخیستی سبک هندی آنچه در اینجا مورد بحث قرار میگیرد، این است که آیا شاعران سبک هندی از محیط هند متأثر شدهاند یا نه؟ در این باره نظرها متفاوتی وجود دارد. عدهای از ادیبان معتقدند که سبک هندی تلفیقی از دو فرهنگ است. ناصرالدین شاه حسینی معتقد است که مهاجرت شعرا به هند سبب شد باریکبینی و دقت فلسفه مذهبی هند به شعر فارسی راه یافته است. (ر. ک. لنگرودی، 1372: 40) سعید حمیدیان نیز همین طرز تفکر را بیان میکند: «زیست شعرا در میان مردم غریباندیش و اسرارگو و غریبپسند هند که همواره در خوگری به حلول در اشیاء و خرق طبیعت و عادت از تمام ملل پدیدارند، و تأثیر چنین محیطی در اندیشه ایشان باعث میآید که اشعاری با سایه روشن و آب و رنگ هندو از آنان بتراود.» (حمیدیان: 974) بخشی از تأثیرپذیری شاعران به مذاهب سرزمین هند بر میگردد. یکی از مذاهب رایج در هند، مذهب بوداست. این مذهب در قرن ششم قبل از میلاد به وجود آمد. واژه بودا یعنی کسی که به حقیقت وجود دست یافته است. این مذهب در برابر مذهب برهمایی شکل گرفت و اساس آن بر پایه برابری همه انسانها قرار دارد. در این تفکر همه توانایی بودا شدن را دارند. مذهبی آسانگیر که بر پایۀ آموزههای تسلیمپذیری، بدبینی، قدرگرایی و کنارهگیری از فعالیتهای دنیوی بنا شده است. در این مذهب هرگز روحیۀ مبارزه و قدرتطلبی مورد توجه قرار نگرفته است. ریاضت و وحدت وجود از مسائل اصلی این مذهب است. یکی از مباحثی که در فلسفه هند بسیار حائز اهمیت است، رنج است که آن را عامل وارستگی میدانند. اما آنان خود را قربانی رنج نمیکنند بلکه تلاش میکنند به مبدأ رنج پی ببرند. پس از آنکه آن را دریافتند وجود خود را از رنج بیرون کشیده و به نیروانا میرسند. بودا حیات را رنج میداند و معتقد است باید انسان به دنبال راهی باشد که رنج خاموش شود. «بودا پس از ریاضت و رنج فراوان به کنه چهار حقیقت شریف آگاه شد که: 1ـ هر آنچه به هستی میگراید محکوم به رنج و درد بی پایان است. 2ـ مبدأ این رنج تولد و پیدایش است. 3ـ ایستادن گردونه مرگ و حیات باعث رهایی از رنج خواهد بود. یا به عبارت دیگر بایستی این رنج را فرو نشاند. 4ـ راهی که به سوی آزادی مطلق میرود هشتگانه است. این چهار حقیقت شریف بودایی شالودۀ آیین بودا است.» (شایگان، 1362: 142ـ141) علاوه بر مکاتب فلسفی هند پاره ای از آداب و رسوم آن دیار نیز بر اشعار سبک هندی تأثیر گذاشته است به عنوان نمونه اشاره به رسم ساتی در اشعار شاعران این سبک فراوان دیده میشود. در میان برخی از هندوان رسم است که هنگامی که مردی از دنیا میرود همسر بیوه او به اجبار یا اختیار در میان آتش سوزانده میشود. این رسم که از دیدگاه روانشناسی به شدت حالت مازوخیستی دارد و از نظر انسانی محکوم است در سال 1829 میلادی غیر قانونی شناخته میشود. ستی واژهای سانسکریت است و تودۀ هیزمی است که برای سوزاندن مردم جمع میکنند. طبق اسطورههای هندی، این اصطلاح از نام الهه «ساتی» گرفته شده است. رکشا پدر این الهه که از خدایان بود مراسم قربانی به پا کرد و همسر دختر خود ـ شیوا ـ را به این مراسم دعوت نکرد. به همین دلیل ساتی تحمل این حقارت را نکرده و با انداختن خود در آتش خودکشی میکند. همایون شاه دستور لغو رسم ساتی را داد اما در مقابل افکار عمومی نتوانست تحمل کند و بار دیگر ساتی برقرار شد. اکبر شاه به رغم مسلمان بودن زنانی را که ساتی میکردند تحسین میکرد اما اجبار در این امر را ممنوع اعلام کرد. شاه جهان نیز اعلام کرد زنی که فرزند داشته باشد اجازه ساتی کردن ندارد. شاعران ایرانی در اشعار خود این رسم را بسیار ستایش کردهاند و معتقد بودند این کار نهایت وفاداری محسوب میشود. «عشق نامه» مثنویای سرودۀ حسن دهلوی است. در این کتاب پسری بعد از مرگ معشوق خود را میسوزاند. مثنوی «سوز و گداز» نوعی خبوشانی نیز که در حدود پانصد بیت است پیرامون این رسم سروده شده است. هندویی جوان روزی از بازار عبور میکرد که سقف بر وی فرود میآید و سبب مرگ وی میشود. عروس زیبای او از شدت درد خود را در آتش انداخته میسوزاند. میگویند اکبر شاه همه تلاش خود را میکند که مانع از خودسوزی او شود اما موفق نمیشود. صائب در ابیاتی به رسم «ساتی» در هند اشاره کرده و آن را میستاید:
(صائب، 1644: غزل 3403)
(همان، 2914: غزل 6021)
(همان، 2915: غزل 6021) از دیگر رسومی که در میان هندوان رسم است و به اشعار سبک هندی راه یافته است سوزاندن اجساد مردگان است.
(همان، ج 1، 10: غزل 13) پس از مردن به خاک من گل افشاندن به آن ماند که با صندل عزیز خویش را هندو بســــــوزاند (همان، ج 3، 1532: غزل 3163) او به علت اقامت در هند تحت تأثیر ریاضت مرتاضان هندی نیز قرار گرفته است. آنان در هنگام مراقبه به حالت چهارزانو مینشینند و یکی از خرق عادتشان مربع نشینی در آتش میباشد: «نشستن به وضع خاص که اهل هند آن را پالتی گویند، یعنی ران چپ را از زیر ران راست برآوردن و پای راست را بر ران چپ نهادن.» (دهخدا، 1377: 13 / 20605)
(صائب، 1543: غزل 3188) نگاهی به زندگی کلیم کاشانی میرزا ابوطالب کلیم کاشانی معروف به «طالبای کلیم» و «خلاق المعانی ثانی» در سال 990 هجری قمری در همدان به دنیا آمد، اما نشو و نمای او در کاشان بود. با وجود این در باره تاریخ تولد شاعر و محل آن اختلاف نظر است و چنین به نظر میرسد که خود او نیز به این مسئله با اشعار خود دامن میزده است:
(کلیم، 287: غزل 499) در جوانی رهسپار هند گردید. در بیتی دلیل رفتن خود را این گونه بیان میکند:
(همان، 116: غزل 73) خاک وطن غم فزا شده و جای برای ماندن کلیم نیست:
(همان، 165: غزل 192) و کسی با شوق و ذوق ترک وطن نمیکند بلکه شرایط نامناسب منجر به مهاجرت میگردد:
(همان، 165: غزل 193) و در جایی دیگر از این که گوشه امنی در وطن خود نیافته و در نتیجه تن به سختیهای سفر داده، چنین داد سخن داده است:
(همان، 121: غزل 85) شاعر از بیدادی که در کشور میشود در رنج است و در بیتی این گونه میگوید:
(همان، 191: غزل 258) شاعر از این که به بهشت دکن سفر کرده است احساس خوشوقتی میکند:
(همان، 191: غزل 257) پس از چندی به ایران بازگشت. پس از مدتی بار دیگر به هند رفته و به مقام ملک الشعرایی دربار شاه جهان رسید. وی در سال 1061 در کشمیر درگذشت. عشق مازوخیستی در اشعار کلیم کاشانی معشوقی که کینهتوز نباشد مانند گل بی رنگ و بوست: دلبر بی خشم و کین، گلبن بی رنگ و بی بوست دلکش پــروانه نیــــــست، شمــع نیفــروخته (کلیم، 310: غزل 555) شاعر با آه سوزان خود خانه عشق را گرم میکند:
(همان، 101: غزل 35) برای آنکه داغ ظلم و جور معشوق به چشم نیاید شاعر همه را مانند برگ گل روی هم میچیند:
(همان، 207: غزل 296) درد غم عشق اگر به سنگینی کوه گردد برای عاشق اهمیت ندارد:
(همان، 110: غزل 58) اسلوب معادله یا ارسال المثل و تصاویر خودآزارانه تمثیل یا ارسال مثل در واقع ایجاد ارتباط کردن بین محسوس و نامحسوس است. یعنی شاعر میان پدیدههای طبیعت، اشیاء با طبیعت انسانی و آداب و رسوم رابطه ای برقرار میکند. در برهنگی عیبی نیست اما لذت آن که انسان از شدت درد گریبان را چاک دهد ذوق دیگری دارد:
(کلیم کاشانی، 91: غزل 10) شاعر بیماری است که مزاج او با زخم و خون جگر سازگار افتاده است: خوردنی زخم است و آشامیدنی خون جگر چون کنم این سازگار افتاده بیمار مـــــرا (همان، 95: غزل 18) همان طور که شکار زخمی را از روی رد پایش میتوان پیدا کرد او نیز در جستجوی دل خود به دنبال رد پای اشک میگردد: دنبــال اشــک افتـــــادهام جویــم دل آزرده را از خون توان برداشت پی نخجیر پیکان خورده را (همان، 96: غزل 22) الفت و دوستی نسبت به خارهای باغ دنیا بهتر از دلبستگی به گلهای زیبا و بی وفاست زیرا خار با همه دردی که نصیب انسان میکند اما مهرش دامنگیر است: کلیم الفت به خار این چمن بهتر بود از گل که دامنگیریش دارد نشــان مهــــربانی را (همان، 103: غزل 40) استفاده از تشبیه، استعاره و کنایههای خودآزارانه با بررسی در دیوان شاعران سبک هندی به نظر میرسد هیچ یک از شعرای ادوار پیشین بدین اندازه الفاظ و عبارات را در معنای مجازی به کار نبردهاند. به طوری که در به کارگیری استعاره و تشبیه شیوهای بدیع را در پیش گرفتند که مناسب فکر دقیق و ذوق خیالپرور آنها میباشد. از این رهگذر به خلق تصاویر شاعرانهای دست یافتند که اغلب تازه، غیر مأنوس، محرک و زیبا بود. با توجه به تمایل آنها به خودآزاری با استفاده از آرایههای تشبیه و استعاره موجب تنوع و رنگارنگی خیال شاعرانه گردیدهاند به گونهای که زیباترین مضامین و ترکیبات ادبی مازوخیستی را در دیوان این شاعران میتوان یافت. تشبیهات مازوخیستی شراب درد و غم و ساغر تبخاله: شراب درد و غم از ساغر تبخاله میریزد مبادا از پی حـــــرف مداوا لب بجنبانی (همان، 313: غزل 562) گنج درد: گنج دردش که به جز ناله نگهبانش نیست مخزنی بهتر ازین سینۀ ویــــرانش نیست (همان، 130: غزل 108) اقلیم غم و درد: عمــــرها شد که در اقلیم غم و درد کلیم پادشاهی ست، ولی ناله به فرمانش نیست (همان، 130: غزل 108) دجلۀ اشک: دجلۀ اشک از بهار شوق طغیان کرده است رازهای سینــه را خاشاک توفان کرده است (همان، 154: غزل 167) داروی یأس: داروی یأس با همه دردی موافقست زین یک دوا هزار مرض را دوا کنم (همان، 281: غزل 484) استعارههای مازوخیستی دست خشک بخت: دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود وقت حاصل چون شود خاکسترش خــرمن شود (همان، 171: غزل 208) ماتم سرا استعاره از دنیا: با جرس گویی درین ماتم سرا هم طالعم خنده هر گه بر لب ما جا کند شیون شود (همان، 171: غزل 208) کنج یأس:
(همان، 308: غزل 551) صیقل محنت:
(همان، 315: غزل 568) جور عالم: ای که احوال دل غمدیده میپرسی که چیست چیست حال یک هدف با تیــر جــور عالمی (همان، 319: غزل 575) کنایههای مازوخیستی کنایه سخنی است پنهان و پوشیده که مخاطب باید با توجه به قرائن و شواهد به معنای آن پی ببرد.«از دیرباز اهل ادب و منتقدان به اهمیت کنایه و میزان تأثیر آن در اسلوب بیان توجه داشتهاند.»(شفیعی کدکنی، 139:1385) سیهروزی: گر سیه روزم ولی چون سرمه خواهانم بسی است روشنـــی از مــن بــود چشــم خــریدار مــرا (همان، 95: غزل 18) پای در گل ماندن:
(همان، 112: غزل 64) گریبان دریدن:
(همان، 129: غزل 106) سیاه بختی:
(همان، 129: غزل 107) بی اختری:
(همان، 173: غزل 213) اغراقهای مازوخیستی یکی دیگر از خصوصیات غزل هندی افراط و مبالغه است: «یکی از خصائص روحی شعرای این عصر که در کیفیت معانی و مضامین تأثیر فراوان ذاشته و از لحاظ لفظی و معنوی صورت خاصی به اشعار سبک هندی بخشیده است تمایل شدید به افراط و تفریط در مورد جمیع شؤون فکری و اخلاقی میباشد. بدین معنی که اینان در بیان هر حالتی و شرح هر فضیلتی و ایراد هر نوع صنعتی، از حدود اعتدال خارج بوده و راه افراط و تفریط پیمودهاند و به همین جهت در آثار این دوره اشعار و معانی متضاد و مبالغه آمیز زیاد به نظر میآید.» (مؤتمن، 1371: 373) اگر چشم ترم یک روز میراب چمن باشد به فرق باغبان ویران کنم دیوار بستــان را (کلیم، 97: غزل 25) حدیث بحر فراموش شد که دور از تو ز بس گریستهام آب برده دریـــــا را (همان، 101: غزل 35) در حــریم دل چو شمع ناله افروزی کلیم حاجت شمع و چراغی نیست آتشخانه را (همان، 101: غزل 36)
(همان، 104: غزل 42)
(همان، 104: غزل 43) تلمیحات دینی مازوخیستی با مطالعه اشعار کلیم میتوان نتیجه گرفت که وی بر خلاف شاعران سبک عراقی از استشهاد به آیات و احادیث پرهیز کرده است. اما تلمیح به داستان پیامبرانی که در زندگی رنج فراوانی کشیدهاند، مکرر در اشعار او به چشم میخورد. مانند داستان یوسف و ایوب. در اینجا ذکر این نکته لازم است که در آثار دینی خداوند خلقت بشر را بر اساس رنج و اندوه قرار داده است. همۀ پیامبران این موضوع را نشانه آزمایش میدانند. در دین مبین اسلام نیز درد و رنج و ابتلای به آن نوعی آزمایش الهی محسوب میشود. خداوند در قرآن میفرماید: «لقد خلقنا الانسان فی کبد» (قرآن، سوره البلد، آیه 4) مفسرین معتقدند منظور از آیۀ فوق آزمایش بندگان و عبادت و آگاهی از قدرت خداوند و رسیدن به رحمت الهی و... میباشد. این آیه به خوبی روشن میدارد از زمانی که انسان پا به این جهان خاکی مینهد، درد و رنج نیز با او متولد میشود. لازمۀ زندگی این جهانی تحمل رنجها ومصیبت هاست و تعالی و تکامل انسانها در گرو تحمل این رنج هاست و در واقع این دردها و رنجها چاشنی زندگی این جهان هستند:
(ناشناس)
(کلیم، 112: غزل 63)
(همان، 321: غزل 581) پارادکسهای مازوخیستی پارادکس سازگاری ناسازهاست. پیوستن امور متضاد که در کنار هم پدیده ای هنری محسوب میشود. اموری که از نظر عرفی، عقلی و... جمع شدن آنها غیرممکن است. در ادبیات یکی از انواع آشنایی زدایی است که سبب شگفتانگیزی کلام میشود. «این آرایه، ذهن مخاطب را به درگیری با موضوع میکشاند چرا که پارادوکس از دو بخش یکی به معنی دور و دیگری به معنی اندیشیدن. روی هم یعنی دور از عقل و اندیشه، خلاف فکر و انتظار.» (شمیسا، 119:1381) دلی که از غم شاد است کلیم در ابیات زیر از جور معشوق احساس رضایت میکند و درد و غمی که به این دلیل نصیب او میشود، دل شاعر را شاد میکند: جگر ز زخم تو معمور و دل ز غم شادست ز یمن جور تو اقلیـــــم درد آبادست (همان، 111: غزل 62)
(همان، 129: غزل 107) باردادن نهال خشک یأس و ناامیدی کلیم را به راحتی میرساند. چرا که مانند نهال خشک شده ایست که به بار مینشیند:
(همان، 171: غزل 207) نتیجه یکی از شاخصههای محتوایی شعر سبک هندی تمایل شدید شاعران به خودآزاری و اظهار علاقه و دلبستگی به عوامل رنجآفرین و آزاردهنده است. در شعر این شاعران میل به رنج کشیدن و سختی بردن تا بدانجاست که گاه ترجیح رنج بر راحت در ذهنیت آنان نمایان است. اشک، گریه، خون، درد، سختی، مصیبت، غمدوستی، مرگ دوستی و... در آثار آنها به وفور دیده میشود. گرایش به آزاربینی در آثارشان به اندازه ای درخور توجه است که میتوان آن را یکی از ویژگیهای اصلی و اساسی سبک هندی به شمار آورد. فرهنگ غالب بر خانقاههای هند نیز این موضوع را شدت میبخشد. در این مقاله پژوهندگان پس از بررسی خودآزاری در شعر کلیم کاشانی به این نتیجه رسیدند که نگاه او به جهان تیره و تار است. واژگانی از جمله آه، اشک و ناله بیشترین بسامد را در دیوان او دارند و افکار مازوخیستی در اشعار او به صورت تحقیر کردن خود، ایجاد تصاویر پارادکسی، و آرایههای آمیخته با غم و اندوه (تشبیه، استعاره، کنایه، اغراق و...) ظاهر میشود.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع و مآخذ 1ـ آرینپور، یحیی. از صبا تا نیما. تهران: زوار، چاپ هفتم، 1379. 2ـ براون، ادوارد. تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا عصر حاضر. ترجمه بهرام مقدادی، تهران: مروارید، چاپ دوم، 1375. 3ـ پورافکاری، نصرتالله. فرهنگ جامع روانشناسی ـ روانپزشکی. تهران: فرهنگ معاصر، چاپ هفتم، 1379. 4ـ خداپرست، ابوالفضل. فرهنگ روانشناسی «واژهها و اصلاحات». تهران: پیوسته، چاپ اول،1378. 5ـ دهخدا، علیاکبر. لغتنامه دهخدا. چاپ دوم از دوره جدید، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه، 1377. 6ـ روحالامینی، محمود. نمودهای فرهنگی و اجتماعی در ادبیات فارسی. تهران: آگه، چاپ سوم، 1379. 7ـ شایگان، داریوش. ادیان و مکتبهای فلسفی هند. دوره دو جلدی، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم، 1362. 8ـ شفیعیکدکنی، محمدرضا. با چراغ و آینه (در جستجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران). تهران: سخن، چاپ دوم، 1390. 9ـ ــــــــــــــــــــــ . شاعر آینهها (بررسی سبک هندی و شعر بیدل). تهران: آگاه، چاپ دوم، 1368. 10ـ ـــــــــــــــــــــ . شاعری در هجوم منتقدان (نقد ادبی در سبک هندی)، تهران: آگه، چاپ اول، 1375. 11ـ ـــــــــــــــــــــ . صور خیال در شعر فارسی. تهران: آگاه، چاپ اول، 1358. 12ـ شمیسا، سیروس. سبکشناسی شعر. تهران: فردوس، چاپ هشتم، 1381. 13ـ ـــــــــــــــ. سیر غزل در شعر فارسی (از آغاز تا امروز). تهران: فردوسی، چاپ پنجم، 1376. 14ـ صفا، ذبیحالله. تاریخ ادبیات در ایران. تهران: فردوس، چاپ یازدهم، 1382. 15ـ فتوحی، محمود. بلاغت تصویر. تهران: سخن، چاپ دوم، 1389. 16ـ فتوحی، محمود. نقد ادبی در سبک هندی. تهران: سخن، چاپ اول، 1385. 17ـ فروم، اریک. آناتومی ویرانسازی انسان (پرخاشجویی و ویرانسازی). ترجمه احمد صبوری، تهران: آشیان، چاپ چهارم، 1394. 18ـ ـــــــــــ. انسان برای خویشتن. ترجمه اکبر تبریزی، تهران: کتابخانه بهجت، چاپ سوم، 1370. 19ـ ـــــــــــ. گریز از آزادی. ترجمه عزتالله فولادوند، تهران: مروارید، چاپ ششم، 1370. 20ـ ـــــــــــ. هنر عشق ورزیدن. ترجمه پوری سلطانی، تهران: مروارید، چاپ سیزدهم، 1370. 21ـ فیروزبخت، مهرداد. فرهنگ جامع روانشناسی و روانپزشکی. تهران: ویرایش، چاپ اول، 1389. 22ـ کاشانی، کلیمابوطالب. دیوان کلیم کاشانی. به تصحیح بیژن ترقی، تهران: کتابفروشی خیام، چاپ دوم، 1369. 23ـ گلچینمعانی، احمد. کاروان هند (در احوال و آثار شاعران عصر صفوی که به هندوستان رفتهاند). مشهد: آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1369. 24ـ گوهرین، سیدصادق. شرح اصطلاحات تصوف. تهران: زوار چاپ اول، ، 1376. 25ـ لنگرودی، شمس. سبک هندی و کلیم کاشانی (گردباد شور جنون). تهران: مرکز، چاپ سوم، 1372. 26ـ محمدی، محمدحسین. بیگانه مثل معنی. تهران: میترا، 1374. 27ـ مؤتمن، زین العابدین. تحول شعر فارسی. تهران: طهوری، چاپ چهارم، 1371. 28ـ ــــــــــــــــــ. . شعر و ادب فارسی. تهران: افشاری، چاپ اول، 1346. 29ـ موریسن، جرج و.... تاریخ ادبیات ایران از آغاز تا امروز. ترجمه یعقوب آژند، تهران: گستره، چاپ اول، 1380. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,006 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 409 |