تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,174 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,833 |
تحلیل بلاغی صور خیال در اشعار عربی سعدی | ||
زیباییشناسی ادبی | ||
مقاله 6، دوره 8، شماره 33، مهر 1396، صفحه 113-146 اصل مقاله (769.49 K) | ||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
جواد کبوتری1؛ حسین آریان2 | ||
1استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد دهدشت، دانشگاه آزاد اسلامی، دهدشت، ایران. (نویسنده مسئول) | ||
2استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران. | ||
چکیده | ||
سعدی شیرازی، از بزرگترین سخنسرایان و شاعران فارسیزبان است که بر زبان عربی مسلّط بودهاست. با وجود تسلّط سعدی بر زبان عربی، اشعار عربی، بخش کوچکی از اشعار او را به خود اختصاص دادهاست ولی همین اشعار کم، نشاندهنده جایگاه رفیع سعدی در میان شاعران ایرانی عربیسراست. سعدی شیرازی همانند اشعار فارسی از صور خیال در اشعار عربی خود بخوبی استفاده نمودهاست. اگر چه سعدی در شکلها و گونههای ادبی، استاد سخن است و مهارت خویشرا به ادبدوستان عرضهکردهاست. او بیش از آن که به دنبال نشاندادن توانایی و هنر خود در به کارگیری صنایع ادبی باشد، در پی ابلاغ معانی به شیوههای گوناگون بودهاست. رمز جذابیت و حلاوت اشعار عربی سعدی در بکارگیری بهنگام صور خیال و در موضع مناسب و به اقتضای حال و مقام است. سعدی در مجموعه اشعار عربی خود، از هر چهار موضوع علم بیان (تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه) استفاده نمودهاست، اما کاربرد (تشبیه و استعاره) در اشعار وی بسامد بالاتری دارد. در این مقاله، صور خیال، در مجموعه اشعار عربی سعدی، با ذکر نمونههایی از ابیات عربی، بررسی و تحلیل شدهاست. | ||
کلیدواژهها | ||
سعدی؛ صور خیال؛ بیان؛ اشعار عربی | ||
اصل مقاله | ||
تحلیل بلاغی صور خیال در اشعار عربی سعدی دکتر جواد کبوتری *[1] دکتر حسین آریان **[2] چکیده سعدی شیرازی، از بزرگترین سخنسرایان و شاعران فارسیزبان است که بر زبان عربی مسلّط بودهاست. با وجود تسلّط سعدی بر زبان عربی، اشعار عربی، بخش کوچکی از اشعار او را به خود اختصاص دادهاست ولی همین اشعار کم، نشاندهنده جایگاه رفیع سعدی در میان شاعران ایرانی عربیسراست. سعدی شیرازی همانند اشعار فارسی از صور خیال در اشعار عربی خود بخوبی استفاده نمودهاست. اگر چه سعدی در شکلها و گونههای ادبی، استاد سخن است و مهارت خویشرا به ادبدوستان عرضهکردهاست. او بیش از آن که به دنبال نشاندادن توانایی و هنر خود در به کارگیری صنایع ادبی باشد، در پی ابلاغ معانی به شیوههای گوناگون بودهاست. رمز جذابیت و حلاوت اشعار عربی سعدی در بکارگیری بهنگام صور خیال و در موضع مناسب و به اقتضای حال و مقام است. سعدی در مجموعه اشعار عربی خود، از هر چهار موضوع علم بیان (تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه) استفاده نمودهاست، اما کاربرد (تشبیه و استعاره) در اشعار وی بسامد بالاتری دارد. در این مقاله، صور خیال، در مجموعه اشعار عربی سعدی، با ذکر نمونههایی از ابیات عربی، بررسی و تحلیل شدهاست. واژههای کلیدی سعدی، صور خیال، بیان، اشعار عربی
پیشگفتار یکی از بارزترین و در عین حال، بنیادیترین شیوههای بلاغی در حوزه علم بیان، صور خیال است که شامل انواع تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه میشود. صورخیال، جوهر اصلی و عنصر ثابت شعر و چیزی است که از نیروی تخیل حاصل میشود. صور خیال، معیار ارزش و اعتبار هنری شعر است. در هیچ یک از آثار ادبی در طی ده قرنگذشته، اثری در نقد علم بلاغت، به اهمیت صور خیال وجود ندارد. مجموعه تصاویر حاصل از انواع صور خیال (استعاره، تشبیه، مجاز، کنایه) در دیوان هر شاعری، بیانگر لحظههایی است که با درون و جهان درونی او سر و کار دارد. ایماژ یا خیال، عنصر اصلی در جوهر شعر است و تخیل، بازگشتن به خیال و ایماژ است. خیال یا تصویر، حاصل نوعی تجربه است که اغلب با زمینهای عاطفی همراه است. عنصر خیال، شیوه تصرف گوینده در ادای معانی است و علمای بلاغت در ادوار مختلف، همواره کوشیدهاند که این امکانات مختلف را در حوزه تعریفها و در جدول اصطلاحات خاص خود محدود کنند. صورخیال در شعر شاعران، حاصل نوعی تجربه و آگاهی است که شاعر یا نویسنده، از محیـ ط پیرامون خویـ ش به دست میآورد. در واقع، نمایش حالات درونی و ویژگیهای شخصیتی شاعر را میتوان در تصاویر شعری او جست و جو کرد؛ چون خیال، تصرف ذهنی شاعر در امور و مفاهیم مختلف است که از طریق انواع تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه و... به دست میآید. آراستن و پیراستن سخن، از روزگاران گذشته مورد توجه شاعران و نویسندگان بودهاست و سعی آنها بر این بوده که کلامی بلیغ و فصیح (ناسازگاری حروف، کاربرد واژه ناآشنا، ناهنجاری و بدآهنگی نداشتهباشد) و رسا و به دور از هر گونه دشواری یا نارسایی بر زبان بیاورند، چه به صورت نظم، چه نثر. در واقع، هدف علوم بلاغی که سه علم: «معانی، بیان و بدیع است»، همین میباشد. برخی از گذشتگان ما با همه توجهی که به شعر داشتهاند، از اهمیت خیال در شعر، کمتر سخن گفتهاند، ولی آنها که دید منطقی و فلسفی نسبت به مفاهیم شعر داشتهاند، عنصر خیال را جوهر اصلی شعر شمردهاند و امروزه نیز بسیاری از گویندگان، هنر را نتیجه خیال و تخیل دانستهاند. بنابراین تخیل، همان سرچشمه تصویرگری است که شاعر آن را به کمک کلمات بروز میدهد و از طریق زبان، تجربه حسی خود را منتقل میکند. در بحث صور خیال، چون معیاری برای آن تعیین نشده و چند سال پیش از این، مطیع قاعدهای نبودهاست، منتقدین تنها از روی ابتکار و ذوق هنری در اشعار شاعران پژوهش میکنند و از این زوایا، به نقد از ذوق و هنر و سلیقهها میپردازند، که تا چه حد یک شاعر در آفرینش تصاویر دست بالا دارد و توانسته دلهای مخاطب را به کمند بیاورد. بنابراین خیال که جوهر اصلی و عنصر ثابت شعر است و مجموعه تصرفات بیانی و مجازی، چیزی است که از نیروی تخیل حاصل میشود و این نیرو، قابل تعریف دقیق نیست؛ اما تصویر با مفهومی وسیع تر، شامل هرگونه بیان برجسته و مشخص است البته با تمام تلاش و کوششهایی که در راه شناخت و تعریف خیال شده است، هم چنان جای بحث بسیار دارد. بیان مسأله وقتی که دربارهی شعر سخنی به میان میآید بیدرنگ ذهن متوجه کلامی میشود که از دو مصرع یا از پارههای متساوی و متوازن تشکیل شدهباشد، اما وقتی شعر را کلامی مخیّل و آمیخته با احساس و عاطفه بدانیم، به هر کلامی که آمیخته به عناصر خیال باشد میتوان عنوان شعر داد. مهمترین عنصر شعر، خیال است که چاشنی هر نوع سخنی اعم از نظم یا نثر میشود و آن را به کلام شاعرانه تبدیل میکند. در متون ادب فارسی، آثار زیادی وجود دارد که سرشار از عواطف و احساسات و گاهی تصاویر جانداری هستند. به تحقیق، علوم و فنونی وجود دارد که میتوان به کمک آنها کلام را مخیّل و آهنگین ساخت، و این علوم و فنون جلوههایی از شعر هستند که این جلوهها در هر سخنی که متجلّی شوند آن را همرنگ خود میسازند. بنابراین؛ همین عناصر خیال و جلوههای شعری هستند که آثار شاعران ما را دلنشین میسازند، قصاید و اشعار سعدی را دوستداشتنی مینمایند و شاعری را در بین دیگر شاعران، پرآوازه میکنند. شاعران، از دیرباز سعی در خیالانگیزی و تأثیرگذارترکردن اشعار خود به وسیله صورخیال داشتهاند و بسیاری از آنها هم به این مهم دست یافتهاند و آثاری ماندگار و تأثیرگذار از خود برجای گذاشتهاند. خوانندهای که از شعری تأثیر میپذیرد و شعری را بارها و بارها میخواند، اگر توانایی تشخیص انواع صورخیال در شعر را داشته باشد، زیبایی آن شعر را چند برابر احساس میکند و میتواند با جهانی که شاعر در ذهن داشته و سعی در بیان آن را داشتهاست، آشنا شود و مضمون اصلی شعر و منظور شاعر را بهتر و بخوبی درک کند. بی گمان صور خیال، زیربنا و شالوده اصلی شعر است که بدون آن شعر از شعر بودن خارج شده و به نوشتهای معمولی تبدیل میشود. صور خیال شامل آرایههای ادبی متعددی است از جمله (تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه) که هر کدام به نوبه خود در زیباسازی ساختمان شعر اثرگذار میباشد و به شعر ارزش و اعتبار میبخشد. همچنین نوع به کارگیری صور خیال در اشعار شاعران بسته به محیط زندگی اجتماعی و نیز افکار شخصی و سبک و دورهای که شاعر در آن زندگی میکرده متفاوت است. گاهی شاعر با به کاربردن صور خیال دنیایی ابداع میکند که بهتر از آنچه که هست به نظر میرسد. گاهی که شاعر، قلم به دست میگیرد قیامتی بر پا میکند که از آن به رستاخیز کلمهها یاد میکنند. در آثار شاعران گلها خوشبوتر از گلهای واقعی است، عشق بلبلان به گلها بیشتر است. سعدی شبها و روزهای زیادی با شاعران عرب بر خوان شعر تازی نشسته و با آنها به زبان ذوق و قریحهی خود، زمزمهی آشنایی و همدلی سر دادهاست. او سالهای زیادی را در سفر و حضر به دوستی و معاشرت با شاعران گردنفراز عرب سپری کردهاست و گاهی هم از دیوانهای شعری آنها بهره بردهاست. این انس فراوان سعدی با شعر و شاعران عرب و سیر و سفرهای طولانی او در دیار عرب، در شعر و شاعری وی تاثیر بسزایی داشتهاست. این شاعر نامدار شیراز، علاوه بر زبان فارسی، در زبان عربی نیز طبع آزمایی کردهاست. با وجود تسلط سعدی بر زبان عربی، اشعار عربی، بخش کمی از اشعار او را به خود اختصاص داده است، ولی همین اشعار کم، حلاوت و زیبایی خاصی را به مذاق خوانندگان میچشاند. مسأله این است که رمز جذابیت و حلاوت اشعار عربی سعدی چیست؟ و مقدار و بسامد صور خیال در اشعار عربی سعدی به چه میزان است؟ نگارنده در این مقاله کوشیدهاست تا با بررسی صور خیال در اشعار عربی سعدی، وجوه کاربرد صور خیال را در اشعار عربی، به صورت توصیفی ـ تحلیلی و بیان نمونه مشخص نماید. پیشینه پژوهش پیش از این نویسندگانی دربارهی بررسی صور خیال در آثار ادبی شاعران و مقایسهی آنها با هم تحقیقاتی انجام داده و به رشتهی تحریر درآوردهاند که به ذکر جزئیاتی در مورد آنها بسنده میکنیم. آقایان ظریفی و رحیمی در اسفندماه (1390) در مقالهای با عنوان مقایسهی وصف طبیعت در اشعار منوچهری و سعدی از دیدگاه صور خیال بیان نمودهاند که در بیان منوچهری از طبیعت، مفهوم عقلی و انتزاعی بندرت یافت میشود، ولی میتوان گفت سعدی تقریباً در بیشتر ابیات خود مفهومی فراتر از عالم محسوس را در نظر داشتهاست. آقایان الیاسی و فؤادیان (1394) در مقالهای با عنوان نگاهی به برخی ویژگیها و ظرافتهای اشعار عربی سعدی بیان نمودند که از مهمترین مشخصههای زبانی سعدی در این اشعار میتوان بکارگیری ترکیبات فارسی در قالب عربی، ساخت ترکیبهای جدید، تجدید در موسیقی شعر و لطافت بخشی به سخن از طریق عطف مکرر افعال اشاره کرد. خانم کاظمی (1393) در پایاننامه خود تحت عنوان بررسی تطبیقی صور خیال در قصاید سعدی و پروین اعتصامیبیان نمود که این دو شاعر در به کارگیری صورخیال تا حدودی همانند یکدیگر عمل کردهاند و در عین داشتن شباهتهای زیاد، تفاوتهای اندکی نیز دارند. در به کارگیری مجاز، گرایش هردو شاعر، بیشتر به مجاز به علاقه جزء و کل بودهاست و در تشبیه نیز تقریباً همانند یکدیگر عمل کردهاند؛ در استعاره نیز گرایش هردو به استعاره مکنیه تخییلیّه بوده است. کمالجو و زارع (1392) در مقالهای با عنوان تحلیل بلاغی اشعار عربی سعدی با نگاه به تشبیه بیان نمود که سعدی در اشعار عربی خود، انواع تشبیه: (مفصل، مجمل، مؤکد، بلیغ و...)را به کار بردهاست.
علم بیان علم بیان عبارت است از مجموعهی قواعد و قوانینی که به وسیلهی آنها میتوان یک معنی را به گونههای متعدد بیان کرد؛ به شرط آن که این شیوههای گوناگون، در میزان روشنی و پوشیدگی با یکدیگر متفاوت باشند و این تفاوت، مبتنی بر تخیل باشد. بنابراین، موضوع علم بیان، بحث در «صورتهای متفاوت خیال» است؛ زیرا این صور وسایلی هستند که با آنها میتوان یک مفهوم را به شیوههای گوناگون بیان کرد، که در ادبیات فارسی و عربی از عوامل مهم خیالانگیزی شعر هستند. در علم بیان، یک معنی واحد به تعبیرات مختلفی ادا میشود که این تعابیر مختلف باعث زیبایی و جذابیّت سخن میشوند. وقتی که شاعر میگوید: «بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد» و از این قبیل تعابیر به کار بردهاست، این رموز و اشارات برای اهل فن زیباتر از صریحگویی و بیآلایشی کلام است. همین آرایههای علم بیان، زیورها و خلخالهای عروس سخن هستند، که با آرایش کلام با این آرایهها، راغبان کلام بیشتر میشود و سخن دلنشینتر میگردد. حوزه علم بیان حوزه علم بیان، ادبیات و شعر است، نه زبان؛ هر چند ممکن است در زبان عامیانه و محاوره و روزمره، ظرایف بیانی دیده شود که در آن صورت باید گفت که شعر و ادبیات وارد حوزه زبان شده است، مثلاً وقتی انار فروش میگوید: گل به سر دارم انار، و یا هندوانه فروش میگوید: بیا عسل ببر و یا از این قبیل؛ همه از مسائل بیانی و بلاغی استفاده میکنند بدون این که خود متوجه شوند. پایه اصلی علم بیان تشبیه است و هر سه قسم دیگر بیان مبتنی بر نوعی تشبیه هستند. بکارگیری تشبیه گاهی در قالب حقیقت و گاهی به شکل مجاز صورت میگیرد. استعمال لفظ در معنای موضوع له، حقیقت است و استعمال آن در غیر موضوع له، مجاز؛ و بحث اصلی مباحث بیان، همان مجاز است؛ چرا که به واسطه مجاز، طرق مختلف و شیوههای گوناگون ایراد معنی واحد، همراه با اختلاف در وضوح دلالت تحقق مییابد، نه در حوزه حقیقت. مجاز یعنی استعمال در غیرمعنای حقیقی، مستلزم وجود علاقهای است میان معنای حقیقی و معنای مجازی. اگر آن علاقه مشابهت بود، بحث استعاره پیش میآید و الا، مجاز مرسل نامیده میشود.. صورتهای مختلف علم بیان عبارتند از: 1ـ تشبیه 2ـ استعاره 3ـ مجاز 4ـ کنایه تشبیه تشبیه، مانندکردن چیزی است به چیز دیگر در یک یا چند صفت و حالت برجسته و غالب؛ آنچه تشبیه میشود مشبّه و آنچه به آن تشبیه میکنند مشبّهبه نام دارد. صفت و حالتی که بین مشبّه و مشبّهبه مشترک است وجه شبه و کلماتی که بر همانندی دلالت دارند، ادات تشبیه خوانده میشوند. مثال: شکل امرود تو گویی که ز شیرینی و لطف کوزهای چنــد نبــاتست معلـــق بر بــار (سعدی، 1389: 720) مشبّه: «شکل امرود.» مشبّهبه: «چند کوزهی نبات.» ادات تشبیه: «گویی.» وجه شبه: «شیرینی و نرمی» تشبیه نخستین و سادهترین راه تفنّن در بیان معنی است و در شعر، نثر و حتی کلام عادی از آن استفاده میشود. در تشبیه لفظ در معنی حقیقی به کار بردهمیشود و اغلب مقصود از آن مبالغه در مدح یا ذم و یا بیان ماهیت و حقیقت چیزی ناشناخته است با تشبیه آن به چیزی آشناتر و شناختهتر. «مایهی اصلی تشبیه اغراق و خیالانگیزی است. شاعر به جهت علاقه یا نفرتی که نسبت به اشخاص و اشیاء مورد نظر دارد، سعی میکند آنها را برتر یا فروتر از آنچه هستند، نشان دهد؛ مثلاً، وقتی شاعر صورت معشوق خود را به گل و دندان او را به مروارید و زلف او را به شب و قامت او را به سرو مانند میکند، در عین یافتن همانندی میان اعضای معشوق با آن اشیاء، در واقع در مدح مبالغه میکند و میخواهد اندامهای معشوق را زیباتر از آنچه هست نشان دهد و یا وقتی سعدی میگوید: وانگه بغلش نعوذ بالله مردار به آفتاب مرداد در ذم اغراق کردهاست. در هر دو حال (مدح و ذم) مشبهبهتر یا بدتر از آنچه هست، نشان داده شده است و از این رو گفتهاند که فایدهی تشبیه اغلب عاید مشبّه میشود» (احمدنژاد، 1374: 6ـ85). تشبیه چهار رکن دارد، مشبّه، مشبّهبه، وجه شبه و ادات تشبیه. از این چهار رکن، دو رکن، یعنی مشبّه و مشبّهبه اصلی است که به آنها طرفین تشبیه میگویند، و با حذف هر یک از آنها ساختمان تشبیه به هم میخورد، اما وجه شبه و ادات تشبیه ممکن است ذکر یا حذف شوند. تشبیه از جهت ذکر یا حذف وجه شبه و ادات تشبیه و چگونگی طرفین تشبیه (مشبّه و مشبّهبه) به انواعی تقسیم میشود که مهمترین آنها عبارتند از: ذکر یا حذف وجه شبهذکر مشبّه و مشبّهبه در تشبیه ضروری است، اما وجه شبه و ادات تشبیه ممکن است ذکر بشوند و ممکن است حذف شوند. الف) اگر وجه شبه در کلام ذکر بشود تشبیه را «مفصّل» گویند. وَ إن سَجعَ القُمری صُبحاً أَهَمَّنی لِفَقدِ أَحبّائی کَصرخَةِ ناعِبِ (همان: 778) *اگر صبحگاهان قمری نغمهسرایی کند، بهخاطر از دستدادن یاران، چون فریاد زاغ، اندوهگینم میسازد. «سَجعَ القُمری» مشبّه، «صرخَةِ ناعِبِ» مشبّهبه، «کَ» ادات تشبیه و «همّ» وجه شبه، چون در این تشبیه وجه شبه آمدهاست تشبیه مفصّل است. کَأَنَّ دَمَ الأَخَوَینِ أَصبَحَ نابِتاً بِمَذبَحِ قَتلَی فی جَوانِبِها الحُمرِ (همان: 767) * از سرخی، بر گرد قتلگاه کشتهشدگان گویی گلهای "دم الأخوین" روییدهاست. «مَذبَحِ قَتلَی» مشبّه، «دَم الأخوین» مشبّهبه، «کَأنَّ» ادات تشبیه و «الحُمر» وجه شبه است، ، چون در این تشبیه وجه شبه آمدهاست تشبیه مفصّل است. ب) اگر وجه شبه حذف بشود تشبیه را «مجمل» میگویند: عَلَی ظاهِری صَبرٌ کَنَسَجِ العَناکِبِ و فی باطِنی هَمُّ کَلدغِ العَقارِبِ (همان: 776) * ظاهرم را صبریست به سستی تارهای عنکبوت و باطنم را اندوهی به سوزش نیش کژدمها. «صَبرٌ» مشبه، «نَسجِ العَناکِب» مشبهبه، «کَ» ادات تشبیه. «هَمُّ» مشبه، «لدغِ العَقارِب» مشبهبه، «کَ» ادات تشبیه. هر دو تشبیه به کار رفته در بیت عربی، تشبیه مجمل هستند زیرا وجه شبه در آن ذکر نشدهاست. ذکر یا حذف ادات تشبیهالف) اگر ادات تشبیه ذکر شوند تشبیه را «مرسل» یا «صریح» میگویند: لَعَمرَکَ لَو عایَنتَ لَیلَةَ نَفرِهِم کَأنَّ العَذارَی فی الدُجَی شُهُبٌ تَسری (همان: 767) * به جانت سوگند، اگر شبی را که ایشان پراکنده گشتند به چشم میدیدی دوشیزگانت چون شهابهایی به چشم مینمودند که در ظلمت به پیش روند. «نَفرِ العَذارَی فی لَیلَةَِ» مشبّه. «سرایتِ شُهُبِ فی الدُّجی» مشبّهبه. «کَأَنَّ» ادات تشبیه. چون ادات تشبیه ذکر شده، تشبیه «مرسل یا صریح» است. ب) اگر ادات تشبیه در کلام ذکر نشوند، تشبیه را «موکّد» میگویند. «وَ وَداعُ النزیـ لِ خَطـ بٌ جزیـ لٌ وَ فـ راقُ الأَنـ یسِ داءٌ أَلیـ مٌ (همان: 775) * وداع مهمان عزیز، مصیبتی است بزرگ، و فراق یار، رنجی است دردناک. «وَداعُ النزیـ لِ» مشبّه، «خَطـ بٌ جزیلٌ» مشبّهبه، است و همچنین «فراق الانیس» به عنوان مشبّه و «داء الیم» به عنوان مشبهبه بکار رفته و «ادات تشبیه» در آن نیامدهاست وتشبیه موکَّد ساخته است. یُبالِغُ فی الإِنفاقِ وَ العَدلِ و التُّقَی مُبالَغَةَ السعدِی فی نُکَتِ الشِعرِ (همان: 769) * او مانند سعدی که در بیان دقایق شعر غوغا میکند، در دهش و پرهیزگاری راه مبالغه میپیماید. «مُبالغةُ المُمدوحِ فی الإِنفاقِ وَ العَدلِ و التُّقَی» مشبّه، «مُبالَغَةَ السعدِی فی نُکَتِ الشِعرِ» مشبّهبه، وجه شبه «مُبالِغُة»، ادات تشبیه نیامدهاست و به همین خاطر تشبیه موکَّد است. ذکر ادات تشبیه و وجه شبه، بر سادگی تشبیه میافزاید، در صورتی که حذف آنها تشبیه را موجزتر، رساتر، پرتاثیرتر و همسانی مشبّه و مشبّهبه را محسوستر میکند و درک آن را به دقت بیشتری نیازمند میکند. به این نوع تشبیه، تشبیه بلیغ میگویند، که تشبیه بلیغ ممکن است به شکل اضافه تشبیهی یا تشبیه بلیغ اسنادی بیاید. اضافه تشبیهی اضافهای است که در آن «مشبّهبه» به «مشبّه» اضافه میشود از زیبایی بیشتری برخوردار است و به استعاره نزدیک است، مانند: مَتی امتَلَأَت کُؤُوسُ الشَّوقِ یُغنِی أَنینُ الوَجدِ مِن نَغماتِ عودِ (همان: 772) * چون جامهای شوق لبالب شود، نالههای دلشدگی ما را از نغمههای عود بینیاز میدارد. «کُؤُوسُ الشَّوقِ»: اضافهی تشبیهی یا تشبیه بلیغ اضافی، «الشَّوق» مشبّه، «کُؤُوسُ» مشبّهبه. عَجَباً بِأَنّی لَستُ شارِبَ مُسکِرٍ وَ أَظَلُّ مِن سُکرِ الهَوَی مَخمورا (همان: 774) * شگفتا، بیآنکه بادهنوش باشم، از مستی شراب عشق مخمورم. «سُکرِ الهَوَی»: اضافهی تشبیهی یا تشبیه بلیغ اضافی، «الهوی» مشبّه، «سُکر» مشبّهبه. تشبیه بلیغ اسنادیتشبیهی که در آن، «مشبّهبه» به «مشبّه» اسناد دادهشود، و «وجه شبه» و «ادات تشبیه» در آن نیامده وتشبیه به شکل جمله بیان شده است، تشبیه بلیغ اسنادی است. مانند: عَیبٌ عَلَی و عُدوانٌ عَلَی النَّاسِ إذا وَعَظتُ و قَلبی جَلمَدٌ قاسٍ (سعدی، 1389: 777) * این که خود دلی چون سنگ سخت داشتهباشم و دیگران را اندرز گویم بر من ننگ است و به مردمان دشمنی. «قَلبی» مشبّه، «جَلمَدٌ قاسٍ» مشبّهبه، است و چون «جَلمَدٌ قاسٍ» مشبّهبه، به «قَلبی» مشبه، نسبت داده شدهاست، و «وجه شبه» و «ادات تشبیه» در آن نیامده وتشبیه به شکل جمله بیان شده است تشبیه بلیغ اسنادی به حساب میآید. إِنَّ لَیـلَ الوِصالِ صُبـحٌ مُضیءٌ وَ نَهارُ الفـ راقِ لَیلٌ بَهیـ مُ (همان: 775) * بدان که شب وصال، بامدادی روشن است و روز فراق، شامی تاریک. «لَیـ لَ الوِصـ الِ» مشبّه، «صُبحٌ مُضیءٌ» مشبّهبه، است است و چون «صُبحٌ مُضیءٌ» مشبّهبه، به «لَیـ لَ الوِصـ الِ» مشبّه، نسبت داه شدهاست، و «وجه شبه» و «ادات تشبیه» در آن نیامده وتشبیه به شکل جمله بیان شده است تشبیه بلیغ اسنادی به حساب میآید. «نَهـ ارُ الفـ راقِ» مشبّه، «لَیلٌ بَهیمُ» مشبّهبه، است است و چون «لَیلٌ بَهیمُ» مشبّهبه، به «نَهـ ارُ الفـ راقِ» مشبّه، نسبت داه شدهاست، و «وجه شبه» و «ادات تشبیه» در آن نیامده وتشبیه به شکل جمله بیان شده است تشبیه بلیغ اسنادی به حساب میآید. عقلی یا حسی بودن طرفین تشبیه (مشبّه و مشبّهبه) از جهت حسی و عقلی بودن، طرفین تشبیه چهار حالت پیدا میکنند یا هر دو حسّی هستند یا هر دو عقلی هستند و یا مشبّه عقلی و مشبّهبه حسّی است و یا مشبّه حسّی و مشبّهبه عقلی است. الف) گاهی هر دو طرف تشبیه از محسوسات هستند یعنی با یکی از حواس پنجگانهی بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و بساوایی ادراک میشوند. أَلَم تَرَنی فی رَوضَةِ الحُبِ کُلَما ذَوَت مَطَرَت سُحبُ العُیونِ فَبَلَّتِ (سعدی، 1389: 773) * آیا نمیبینی که چون گلزار عشق پژمرده میشود، ابر دیدگانم بر آن میبارد و آبیاریش میکند؟ «العُیونِ» مشبّه محسوس، «سُحبُ» مشبّهبه محسوس. ألا إِنّما السَعدی مُشتاقُ أهلِهِ تَشوُّقَ طَیرٍ لَم یُطِعهُ جَناحٌ (همان: 771) * هان بدانید که سعدی مشتاق یاران خویش است اما چون پرندهایست که بالهایش به فرمان او نیست. «سَعدی» مشبّه محسوس، «طَیر» مشبّهبه محسوس. غَدائِرُ کَالصَّوالِجُ لاویاتٌ قَد التَفَّت عَلَی أَکَرِ النُهودِ (همان: 772) * زلفکان تابدار چوگانمانندش به جانب گوی پستانها خمیده گشتهاست. «الصَّوالِج» مشبّه محسوس، «غَدائِر» مشبّهبه محسوس. «النُهود» مشبّه محسوس، «أَکَر» مشبّهبه محسوس. ب) مشبّه عقلی و مشبّهبه حسی است: مُسافِرُ وادِی الحُبِّ لَم یَرجُ مَخلَصاً سَلامٌ عَلَی سُکّانِ أَرضی وَ حِلَّتی (همان: 773) * مسافر وادی عشق را امید نجات نیست. از من به وطن و هموطنانم دروغ باد. «الحُبِّ» مشبه عقلی، «وادِی» مشبّهبه حسی. نَعوذُ بِعَفوِ اللهِ مِن نارِ فِتنَةٍ تَأَجَّجُ مِن قُطرِ البِلادِ إِلی قُطرِ (همان: 768) * از آتش این فتنه که از مرزی به مرز دیگر زبانه میکشد، به بخشایش و رحمت خداوند پناه میبریم. «نارِ فِتنَةٍ»: «فِتنَة» مشبّه عقلی، «نارِ» مشبهبه حسی. ج) مشبّه حسی و مشبّهبه عقلی: ممکن است مشبّه محسوس و مشبّهبه معقول باشد. تَشابَهُ بالقِیامَةِ سُؤءُ حَالی وَ إلاّ لَم تَکُن شَهِدَت جُلودی (سعدی، 1389: 772) * حال زار من شبیه به حال مردمان در روز قیامت است. اگر چنین نبود پریدهرنگی پوستم بر عاشقی من شهادت نمیداد. «سُوءُ حالی» مشبّه حسی، «القِیامة» مشبّهبه عقلی، «تَشابَه» ادات تشبیه. أُشَبَّـ هُ مـ ا أَلقَـ بِیـ ومِ قیـ امُةٍ وَ سَیلَ دُموعی بِانتشارِ الکَواکِبِ (همان: 778) * روزگار خویش را به روز قیامت همانند میبینم و سیل اشکهایم را به پراکندگی ستارگان در روز رستاخیز. «ما أَلقَی» مشبه حسی، «یومِ قیامُةٍ»، مشبهبه عقلی، «أُشَبَّهُ» ادات تشبیه. سعدی بدی حال را که یک امر حسّی است به قیامت که امری عقلی است و با حواس پنجگانه درک نمیشود، تشبیهکردهاست. د) گاهی هر دوطرف تشبیه عقلی هستند. برای این نوع از تشبیه نمونهای یافت نشد. مفرد یا مرکب بودن طرفین تشبیهاز این نظر تشبیه را به چهار نوع تقسیم کردهاند: تشبیه مفرد به مفرد، تشبیه مرکب به مرکب، تشبیه مفرد به مرکب و تشبیه مرکب به مفرد. الف) تشبیه مفرد به مفرد: تشبیه مفرد به مفرد خود به چهار نوع تقسیم میشود: به این صورت که یا «مشبّه» و «مشبّهبه» تنها یک کلمه و بدون وابسته (مضافالیه و صفت) هستند که مفرد غیرمقیّد نام دارند و یا وابستهای دارند که مقیّد خواندهمیشوند؛ پس یا مشبه و مشبهبه هر دو مفرد غیر مقیّدند یا هر دو مفرد مقیّدند، یا مشبه مفرد مقیّد و مشبهبه مفرد غیرمقیّد است و یا مشبه مفرد غیرمقیّد و مشبه مفرد مقید است (احمدنژاد، 1374: 88). 1ـ هر دو طرف تشبیه مفرد غیر مقیّد است: عَلَی قَلبی العُدوانُ مِن عَینی الَّتی دَعَتهُ إِلی تیهِ الهَوَی فَأَضَلَّتِ (همان: 773) * بر دل از دیدگانم ستم رفت. دیدگانی که دل را به وادی عشق خوانده و او را گمراه کردند. تیهِ الهَوَی: «الهَوَی» مشبّه مفرد غیر مقید، «تیهِ» مشبّهبه مفرد غیر مقید. بدون وابسته بکار رفتهاند. أَکادُ أَطیرُ فی الجَوِّ اشتیاقاً إِذا ما اهتَزَّ باناتِ القدودِ (همان: 772) * هنگامیکه سروِ اندامِ زیبایان در اهتزاز میآید، نزدیک است از اشتیاق پر بگشایم. «باناتِ القدود»: «القدود» مشبّه مفرد غیر مقیّد، «بانات» مشبّهبه مفرد غیر مقید. طرفین تشبیه بدون واسطه بکار رفتهاند. 2ـ مشبه مفرد غیر مقید و مشبهٌبه مفرد مقید: عَلَی ظاهِری صَبرٌ کَنَسَجِ العَناکِبِ و فی باطِنی هَمُّ کَلدغِ العَقارِبِ (همان: 776) * ظاهرم را صبریست به سستی تارهای عنکبوت و باطنم را اندوهی به سوزش نیش کژدمها. «صَبرٌ» مشبه مفرد غیر مقید، «نَسجِ العَناکِب» مشبهبه مفرد مقید به قید مضافالیه. «هَمُّ» مشبه مفرد غیر مقید، «لدغِ العَقارِب» مشبهبه مفرد مقید به قید مضافالیه. روحی فِدا بَدَنٍ شِبهِ اللُجَینِ وَ لَو سَطا عَلَی بِقَلبٍ کالصَّفا القاسی (همان: 779) * گرچه با قلبی چون سنگ سخت بر من تاخت، جانم فدای اندام نقرهگونش باد. «قلب» مشبه مفرد غیر مقید، «الصَّفا القاسی» مشبهبه مفرد مقید به قید صفت. 3ـ مشبه مفرد مقیّد و مشبهبه مفرد غیر مقیّد: فَلا تَحسَبَنَّ البُعدَ یُورِثُ سَلوَةً فَنارُ غَرامی لَیسَ یُطفَی لَهیبُها (همان: 775) * هرگز گمان مدار فراق تسلی را سبب گردد که شعلههای آتش عشقم فرونشستنی نیست. نارُ غَرامی: «غَرامی» مشبّه مقید به قید مضافالیه، «نارُ» مشبّهبه غیر مقید. صَیّادُ قَلبٍ فَوقَ حَبَّةِ خالِهِ شَرَکٌ یَصیدُ الزاهِدَ المُتَقَشِّفا (همان: 778) * صیاد دلم را بر دانهی خال دامی است که زاهد گوشهگیر را هم شکار میکند. «حَبَّةِ خالِهِ»: «خالِهِ» مشبّه مقید به قید مضافالیه، «حَبَّة» مشبّهبه غیر مقید. 4ـهر دو طرف تشبیه مفرد مقیّد: وَ إِنَّما مَثَلُ الدُّنا و زینَتُها ریحٌ تَمُرُّ بآکامِ و وَ أطوادِ (همان: 770) * دنیا و زیورهای آن به بادی میماند که بر تپهماهورها و کوهها بگذرد. «زینَتُها، ای زِینَة الدّنیا» مشبّه مفردمقیّد به قید مضافالیه، «ریحٌ مُمِرُّ» مشبهبه مفردمقیّد به قید صفت. وَ غِرببُ العقَائِصِ مرسَلاتٍ یَطُلنَ کَلَیلَةِ الدَّنفِ الوَحیدِ (همان: 772) * گیسوی سیاه و بافتهشدهی او که بر شانههایش ریخته، چون شب بیماران تنها، بلند است. «غِربیبُ العَقَائِصِ» مشبّه مفرد مقیّد به قید مضافالیه، «لَیلَةِ الدَّنفِ الوَحیدِ» مشبهبه مفرد مقیّد به قید مضافالیه و صفت، «کَ» ادات تشبیه، «طویل» بودن، وجه شبه. ب) ـ هر دو طرف تشبیه مرکب است: مراد از مرکب در اینجا گروه کلمات (بجز موصوف و صفت و مضاف و مضافالیه) و جملههایی است که در آنها چند مفهوم مفرد حالت و هیأتی واحد از مفاهیم را تشکیل دادهباشند. (احمدنژاد، 1374: 91) در تشبیه مرکب، وجه شبه ذکرنمیشود و پیداکردن آن به عهدهی ذهن وقّاد خواننده گذاشتهشدهاست. لَعَمرَکَ لَو عایَنتَ لَیلَةَ نَفرِهِم کَأنَّ العَذارَی فی الدُجَی شُهُبٌ تَسری (همان: 767) * به جانت سوگند، اگر شبی را که ایشان پراکنده گشتند به چشم میدیدی دوشیزگانت چون شهابهایی به چشم مینمودند که در ظلمت به پیش روند. «نَفرِ العَذارَی فی لَیلَةَِ» مشبّه. «سرایتِ شُهُبِ فی الدُّجی» مشبّهبه. «کَأَنَّ» ادات تشبیه. چون چند مفهوم، حالت و هیأتی واحد از مفاهیم به یکدیگر مانند شدهاست، تشبیه مرکب است. یُبالِغُ فی الإِنفاقِ وَ العَدلِ و التُّقَی مُبالَغَةَ السعدِی فی نُکَتِ الشِعرِ (همان: 769) * او مانند سعدی که در بیان دقایق شعر غوغا میکند، در دهش و پرهیزگاری راه مبالغه میپیماید. «مُبالغةُ المَمدوحِ فی الإِنفاقِ وَ العَدلِ و التُّقَی» مشبّه مرکب، «مُبالَغَةَ السعدِی فی نُکَتِ الشِعرِ» مشبّهبه مرکب. تشبیه مفروق: تشبیهی که در آن چند مشبه و مشبهبه، پیاپی آوردهشود.أُشَبَّهُ ما أَلقَـ بِیومِ قیامَةٍ وَ سَیلَ دُموعی بِانتشارِ الکَواکِبِ (سعدی، 1389: 778) * روزگار خویش را به روز قیامت همانند میبینم و سیل اشکهایم را به پراکندگی ستارگان در روز رستاخیز. مشبّه اول: «ما أَلقَی بِیَومی» مشبهبه اول: «یومِ قیامَةٍ»، ادات تشبیه: فعل «أُشَبَّهُ.» مشبّه دوم: «سَیلُ دُموعی» مشبهبه اول: «انتشارِ الکَواکِبِ.» ادات تشبیه برای هردو تشبیه مشرک بکار رفته است. شاعر با آوردن دو مشبه و مشبهبه پیاپی، تشبیه مفروق ساختهاست. لَیالی بُعدِهِنَّ مَساءُ مَوتٍ وَ ومُ وِصالِهِنَّ صَباحُ عیدِ (همان: 772) * شبهای هجران معشوقان، شامگاه مرگ است و روز وصالش، بامداد عید. «لَیالی بُعدِهِنَّ» مشبّه اول، «مَساءُ مَوتٍ» مشبّهبه اول. «یَومُ وِصالِهِنَّ» مشبّه دوم، «صَباحُ عیدِ» مشبّهبه دوم. ازنظر عدم ذکر ارکان فرعی تشبیه، تشبیه بلیغ اسنادی هم به حساب میآید. شاعر با آوردن دو مشبه و مشبهبه پیاپی، تشبیه مفروق ساختهاست. تشبیه جمع: تشبیهی است که در آن یک مشبه را به چند مشبهبه مانند کنند:أَمَطلَعُ شَمسٍ بابُ دارِکَ أَم بَدرِ؟ أَقَدُّکَ أَم غُصنُ مِن البانِ لا أَدری (همان: 772) * ندانم درگاهت جلوهگاه خورشید است یا جلوهگاه ماه. این بالای توست یا شاخهای از درخت «بان». شاعر به صورت مضمر «بابُ دار» معشوق را به عنوان مشبّه، به «مَطلَعُ شَمس» و «مَطلَعُ بَدر» به عنوان مشبّهبه، همانند کردهاست، شاعر با همانندکردن یک مشبه، به دو مشبهبه، تشبیه جمع خلق کردهاست. تشبیه تسویه: تشبیهی که در آن چند مشبه را به یک مشبهبه مانند کنند:وَ إِنَّما مَثَلُ الدُّنیا و زینَتُها ریحٌ تَمُرُّ بآکامِ و وَ أطوادِ (همان: 770) * دنیا و زیورهای آن به بادی میماند که بر تپهماهورها و کوهها بگذرد. «الدُّنیا» مشبّه اول، «زینَتُها» مشبّه دوم، «ریحٌ» مشبّهبه، که شاعر با همانندکردن دو مشبهبه یک مشبهبه، تشبیه تسویه خلق کردهاست. تشبیه مطلق: تشبیهی که بدون قید و شرط و عکس و تفضیل است:أُدیرَت کُؤُوسُ المَـ وتِ حتّی کَأَنَّهُ رُؤوسُ الأُسارَی تَرجَحِنَّ مِن السُّکرِ (سعدی، 1389: 766) * جامهای مرگ انسان به گردش درآمد که پنداری سرهای اسیران از مستی گران گشته و فرو میافتاد. «أدارَة کُؤُوسُ المَوتِ»، «رُجحانِ رُؤوسِ الأُسارَی تَرجَحِنُّ مِنَ السُّکرِ» مشبّهبه، «کَأَنَّ» ادات تشبیه است. فَجَرتُ میاهَ العَینِ فازدَدتُ حُرقَةً کَما احتَرَقَت جَوفُ الدَّمامیلِ بالفَجرِ (همان: 767) * چون بر اشک دیدگانم راه گشودم، سوز اندرونم فزونی یافت آنسان که سوزش درون دملها از پارهشدن افزونی مییابد. «فَجرُ میاهِ العَینِ فازدِیادُ حُرقَةٍ» مشبّه، «احتِراَقِ جَوفِ الدَّمامیلِ بالفَجرِ» مشبّهبه، «کَ» ادات تشبیه. تشبیه تفضیل: تشبیهی که در آن، ابتدا مشبّه را به مشبّهبه همانند کنند و سپس مشبّه را بر مشبّهبه برتری دهند:لَحـ ا الله بَعضَ النَّاسِ یَأتی جَهالَةٌ إلی ساقِ مَحبـ وبٍ یُشَبَّهُ بالبُردِ (همان: 781) * لعنت خدا بر برخی مردم باد که از روی نادانی، ساق محبوب را به برد یمانی تشبیه میکنند. شاعر، ساق محبوب را بر برد یمانی ترجیح میدهد و به حریر تشبیه میکند. مَحابِرُ تَبکی بَعدَهُم بِسَوادِها وَ بَعضُ قُلوبِ النَّاسِ أَحلَکُ مِن حِبرِ (همان: 766) * بعد از آنها دواتها بر سیاهی مرکّب خود میگریند و دل برخی از مردم، سیاهتر از مرکّب است. با وجود این که مرکّب نماد سیاهی است، سعدی قلب بعضی از مردم را از مرکّب هم سیاهتر میداند. تشبیه اضمار: در این نوع تشبیه شاعر به گونهای وانمود میکند که قصد تشبیه ندارد، اما قصد او تشبیه است: أَ هذا هِلالُ العیدِ أَم تَحتَ بُرقُعٍ تَلوحُ جِباهُ العَینِ شِبهَ أَهِلَّةِ (همان: 773) * این هلال عید است یا گوشهای از چهرهی معشوقان ماهطلعت است که از زیر نقاب جلوه میکند. شاعر در بیت عربی وانمود کرده که قصد تشبیه نداشتهاست در صورتی که به صورت مضمر «جِباهُ العَینِ» را به عنوان مشبّه، به «هِلالُ العیدِ» همانند کردهاست. أَیُذکـ رُ فی أَعلَی المَنابِرِ خُطبُةٌ وَ مُستَعصِمٌ بِاللهِ لَم یَکُ فی الذِکرِ ضفادِعُ حَولَ الماءِ تَلعَبُ فَرِحَةٌ أَصَبرٌ عَلَی هذا وَ یونِسُ فی القَعرِ (همان: 767) * آیا بر فراز منبرها خطبهای بیآنکه نام مستعصم بالله در آن ذکر گردد، خواندهخواهدشد؟ * اینرا چگونه توان برتافت که غوکان بر کرانهی آب، شادمانه به بازی پردازند و یونسدر قعر دریا باشد؟ شاعر در این ابیات، وانمود کرده که قصد تشبیه نداشتهاست در صورتی که به صورت مضمر «مُستَعصَمُ بالله لَم یَکُ فی الذِکر» را به عنوان مشبّه، به «یونِسُ فی القَعرِ» به عنوان مشبهبه، همانند کردهاست. استعاره: از نظر لغوی، استعاره از باب استفعال و معنی آن چیزی را به عاریت خواستن است. استعاره تشبیهی است که یکی از طرفین آن محذوف باشد، با وجود قرینهای که ذهن خواننده را از معنی حقیقی دور میکند و به معنی مجازی برساند. مثلاً اگر بگوییم: «اشک، باران است» اشک «مشبّه» است و «باران» مشبهبه، و این تشبیه، تشبیهی بلیغ است. ولی وقتی میگوییم: «باران از چشم او فرو میبارد» این دیگر تشبیه نیست. باران مشبهبه است و «چشم» کلمهایست که ذهن را از معنی حقیقی باران دور میکند و به معنی مجازی آن یعنی اشک میرساند؛ یا میتوان گفت استعاره مجازی است با علاقهی مشابهت، با وجود قرینهای که ذهن را از معنی حقیقی دور میکند و به معنی مجازی برساند. استعاره از تشبیه هنریتر مینماید و باعث حرکت و پویایی ذهن میشود و کارآمدترین ابزار تخییل و به اصطلاح ابزار نقاشی کلام است که زبان شعری را بسیار قویتر و رساتر میکند.ارکان و پایههای استعاره: استعاره دارای ارکانی است به قرار زیر:1ـ مستعارٌ له. معنای مجازی لفظ، که مطابق است با مشبه در تشبیه. 2ـ مستعارٌ منه. معنای حقیقی لفظ، که مطابق است با معنای مشبهبه در تشبیه. 3ـ لفظ مستعار. لفظی است که در غیر معنی حقیقی بهکار گرفتهشدهاست که برابر است با لفظ مشبهبه. 4ـ قرینه. که به آن قرینهی صارفه نیز میگویند، واژه یا واژههایی است که ذهن را از معنای حقیقی لفظ مستعار دور میکند و به معنای مجازی میکشاند. 5ـ جامع. همان وجه شبه بین (مستعارٌ له) و (مستعارٌ منه) است. مثلاً: جملهی «باران از چشم او فرو میچکد»، در اصل چنین بودهاست: «اشک چون باران از چشم او فرو میچکد» ؛ پس ارکان استعاره در این جمله عبارتند از: اشک= مستعارٌ له (= مشبه). قطرات آب زلالی که از ابر فرو میچکد= مستعارٌ منه باران= لفظ مستعار (= لفظ مشبهبه). چشم= قرینهی صارفه، که ذهن خواننده را از معنای حقیقی باران دور میکند و به معنای مجازی یعنی اشک میرساند. فراوانی و ریزش= جامع تقسیمات استعاره: «استعاره به اعتبارات گوناگون، دارای تقسیماتی است که برخی از آنها عبارتند از:1ـ تقسیم استعاره به اعتبار ذکر یکی از دو طرف آن: تصریحیه، مکنیّه 2ـ تقسیم استعاره به اعتبار لفظ مستعار: اصلیّه، تبعیه 3ـ تقسیم استعاره به اعتبار مقرون بودن و یا نبودن با یکی از مناسبات مستعارٌ منه: مرشحه، مجرّده، مطلقه (اکبری دستک، 1386: 82). 1ـ1ـ استعاره تصریحیه: استعارهی تصریحیه آن است که فقط مستعارٌ (مشبهبه)، در جمله ذکر میشود.وَ استَنقَذَالدین مِن کُلاّبِ سالِبِه وَ استَنبَطَ الدُرَّ مِن غایاتِ دَأمائِه (همان: 770) * و دینرا اززیر مهمیز آنکه به نابودیشمیکوشید رهاییبخشیدو مروارید حقیقترا از قعر دریایش برآورد. «الدُّر»: استعارهیمصرّحه از «حقیقت» است. «حقیقت» مستعارٌله یا مشبّه، «الدُّر» مستعارٌمنه یا مشبّهبه است. «دَأماء»: استعارهیمصرّحه از «ظلمت» است. «ظلمت» مستعارٌله یا مشبّه، «دَأماء» مستعارٌمنه یا مشبّهبه است. سَقَی سُحُبُ الوَسمی غِیطانَ أرضِکُم وَ إِن لَم یَکُن طوفانُ عَینی یَنوبُها (سعدی، 1389: 775) * سرزمین شما از باران ابرهای بهاری سیراب باد و اگر باران ابرهای بهاری نبود طوفان دیدگان من جایگزین آن باد. «طوفانُ عَینی»: استعارهی مصرّحه از «اشک» است. «اشک» مستعارٌله یا مشبّه، «طوفان عینی» مستعارٌمنه یا مشبّهبه است. 1ـ2. استعاره مکنیّه: آن است که مستعارمنه (مشبّهبه)، در کلام ذکر نمیگردد بلکه برخی از لوازم و مختصات آن به همراه مستعارٌ له (مشبه)، آورده میشود. مثال: مانند سخن امیر بیان در نهجالبلاغه: فَکأَن قد عَلِقَتکُم مَخالِبُ المَنِیَّة. (گویی چنگال مرگ بر شما آویختهاست). در این جمله، منیّه (مرگ) به سَبُع (درّنده) تشبیه شده و لازمی از لوازم سَبُع که مَخالِب (چنگالها) باشد، ذکر گردیدهاست (نهجالبلاغه، خطبه 85). فَقَدتُ زَمانَ الوَصلِ وَ المَرءُ جاهِلٌ بِقَدرِ لَذیذِ العَیشِ قَبلَ المَصائِبِ (همان: 778) * روزگار وصل را از دست دادم. آری انسان پیش از فرارسیدن مصائب، قدر خوشی زندگی را نشناسد. «العَیش» مستعارٌله یا مشبّه، و مستعارٌمنه یا مشبّهبه محذوف است اما «لَذیذ» وجه شبه یا یکی از ویژگیهای مشبهبه است که ذکر شدهاست، و استعارهی مکنیه است. اضافهی استعاری: در حقیقت اضافهکردن یکی از لوازمات و ملایمات مستعارٌ منه (مشبهبه) است به مستعارٌ له (مشبه) (علویمقدم و اشرفزاده، 1376: 3ـ122). وَ جِلبابُ عَهدی لا یَرِثُّ جَدیدُهُ وَ رَوضَةُ حُبّی لا یَجِفُّ رَطیبُها (سعدی، 1389: 775) * پیراهن تازهی پیمانم کهنه نمیگردد و گلهای شاداب باغ عشقم پژمرده نمیشود. «جِلبابُ عَهدی»: استعارهی مکنیه و اضافهی استعاری است و «عَهد» همانند کسی (مستعارٌمنه) فرض شده که «جِلباب» دارد. در اینجا «عَهد» مستعارٌله یا مشبّه است و مستعارٌمنه یا مشبّهبه محذوف میباشد و «جِلباب داشتن» وجه شبه (جامع) میباشد. إِذ لا مَحالَةَ ثَوبُ العُمرِ مُنتَزَعُ لا فَرقَ بَینَ سُقلاّطٍ وَ لُبّادِ (همان: 770) * چون ناگزیر جامهی عمر برگرفتنی است، سقلاطون و پشمینه را فرقی نباشد. «ثَوبُ العُمر»: استعارهی مکنیه و اضافهی استعاری است و «عُمر» همانند کسی (مستعارٌمنه) فرض شده که «ثَوب» دارد. در اینجا «عُمر» مستعارٌله یا مشبّه است و مستعارٌمنه یا مشبّهبه محذوف میباشد و «ثَوب داشتن» وجه شبه (جامع) میباشد. 2ـ1. استعاره اصلیّه: استعاره اصلیه: آن است که لفظ مستعار، اسم جامد باشد؛ اعم از این که تصریحیه باشد یا مکنیّه. (شریفی، 1387: 137)مَحاجِرَ ثَکلَی بالدُّموعِ کَریمَةً وَ إِن بَخِلَت عَینُ الغَمائِمِ بِالقطرِ (همان: 768) * اگر دیدگان ابر بخل میورزید و نمیبارید، چشمهای زنان داغدار در اشکفشانی سخاوت مینمود. «غَمائم» مستعارٌله، مستعارٌمنه محذوف است و جامع (وجه شبه) «داشتن عَین» است، چون لفظ مستعارِ محذوف اسم جامد است استعارهی اصلیّه است. أضحَت عَلَی دُ الغَرامِ طَویلَةً وَ ذِراعُ صَبری لا زالُ قَصیرا (سعدی، 1389: 774) * دست عشق بر من دراز گشت و همچنان بازوی صبرم کوتاه و ناتوان است. «یَدُ الغَرامِ»: «الغَرامِ» مستعارٌله، «انسان» مستعارٌمنه محذوف است و جامع (وجه شبه) آن «یَد» است، چون لفظ مستعار محذوف، اسم جامد است استعارهی اصلیّه است. «ذِراعُ صَبر»: «صَبر» مستعارٌله، «انسان» مستعارٌمنه محذوف است و جامع (وجه شبه) آن «ذراع» است، چون لفظ مستعار محذوف، اسم جامد است استعارهی اصلیّه است. 2ـ2. استعاره تبعیّه: آن است که لفظ مستعار، فعل یا اسم فعل یا اسم مشتق و یا حرف باشد، مانند: سَری طَیفُ مَن یَجلو بِطَلعَتهِ الدُّجی وَ سائِرُ لَیلِ المُقبلینَ صَباحُ (سعدی، 1389: 771) * شبانگاه خیال محبوبیکه طلعتش زدایندهی ظلمتهاست، ازدر درآمد و شب نیکبختان صبح گردید. در این بیت، برای «الدُّجی»، به جای لفظ «ازالة» لفظ مستعار «یَجلو» آمدهاست و استعارهی تبعیّه ساختهاست. صَرَمتِ حِبالَ میثاقی صُدوداً وَ الزَمُهُنَّ کالحَبلِ الوَریدِ (همان: 771) * رشتههای پیمانم را به هجران گسستی اما من مانند شریان گردن که با انسان پیوسته است، با آن پیمانها همراه هستم. برای «میثاق»، لفظ مستعار «صَرَمتِ» را به جای «نَقَضتِ» استعاره آوردهاست. 3ـ1. استعاره مرشّحه: در حقیقت همان استعارهی مصرّحه است؛ استعارهای است که در آن، امور ملایم با مشبّهبه ذکر گردد، مانند: أُولَئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوا الضَّلالَةَ بِالهُدَی فَمَا رَبِحَت تِجارَتُهُم. (بقره/16)* همین کسانند که گمراهی را به (بهای) هدایت خریدند، درنتیجه داد وستدشان سود(ی به بار) نیاورد. «اشتراء» که به معنای خریدن است، استعاره آوردهشده برای استبدال (عوض گرفتن) سپس سود و تجارت که از ملایمات مستعارٌ منه (اشتراء) است به عنوان فرع برای آن، استعاره آمدهاست. «گفتنی است که ترشیح در لغت به معنای تقویت است و دلیل نامگذاری این استعاره به مرشّحه آن است که سبب قوّتیافتن و تأکید تشبیه میگردد.» (محمدی، 1393: 252) أَری سُحُباً فی الجَوِّ تُمطِرُ لُؤلُؤاً عَلَی الرَوضِ لکِنَّا عَلَیَّ کَحاصِبِ (سعدی، 1389: 778) * در آسمان ابرهایی را میبینم که بر باغ مروارید میافشاند و بر من تگرگ بلا. «لُؤلُؤاً» استعارهی مصرحه از «مَطَر» است و «مَطَر» مستعارٌله یا مشبّه است و «لؤلؤ» مستعارٌمنه یا مشبهبه است و «تُمطِرُ و الجَوّ، سُحُباً» از ملایمات مستعارٌمنه یا مشبهبه است که همراه آن آمدهاست. تَزاحَمَت الغِربانُ حَولَ رُسومِها فَأصبَحَت العَنقاءُ لازِمةَ الوَکرِ (همان: 767) * زاغها به انبوه بر گرد ویرانهها فراهم آمدهاند و سیمرغ لانهنشین گشتهاست. «الغِربان» استعارهی مصرّحه از انسانهای بیارزش است و «الغِربان» مستعارٌمنه است و «رُسوم» از ملایمات مستعارٌمنه است که همراه آن آمدهاست. «العنقاء» استعارهی مصرّحه از محبوب است و «العنقاء» مستعارٌمنه است و «الوَکر» از ملایمات مستعارٌمنه است که همراه آن آمدهاست. 3ـ2. استعاره مجرّده: استعارهای است که در آن امور ملایم با مشبه ذکر گردد، مانند: دُم یا سَحابُ لِجَوِّ الفُرسِ مُنبَسِطاً وَ امطُر نَداکَ عَلَی الحُضّارِ وَ البادِی (سعدی، 1389: 770) *ای ابر رحمت، بر آسمان پارسیان گسترده باش و باران کرمت را بر شهرنشینان و بیابانگرد ببار. در این بیت، «اُعطِ» مستعارٌله است و «عمیمٌ عَلَی الحُضّارِ و البادِی» وجه شبه (جامع)، برای مستعارٌله محذوف، و «امطُر» مستعارمنه است و برای «اُعطِ» استعاره آوردهشدهاست. 3ـ3. استعاره مطلقه: استعارهای است که از امور ملایم با مستعارُ منه (مشبّهبه) و مستعارٌ له (مشبّه) خالی باشد و یا همراه چیزی باشد که مناسب با مشبّه و مشبّهبه است. الَّذّینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللهِ مِن بَعدِ مِیثَاقُهِ. (بقره/2) *همانانی که پیمان خدا را پس از بستن آن میشکنند. در این آیه، «یَنقضون» برای «یُبطلون» استعاره آوردهشدهاست و چیزی مناسب با مستعارٌ له و مستعارُ منه در کلام نیامدهاست (محمدی، 1393: 252). أَکتَفِی رَشفَ الثَنَایَا بَعدَ إِهلاکِ الضَرامِ (همان: 782) * پس از کشتن شمع به مکیدن دهان معشوق بسنده میکنم. در این بیت «إهلاک» برای «إطفاء» استعاره آوردهشدهاست و چیزی مناسب با مستعارٌ له و مستعارُ منه در کلام نیامدهاست. جدای از این استعارهها، از دو نوع استعارهی دیگر به نام تخییلیّه و تمثیلیّه نام برده شده است: استعاره تخییلیّه: «در استعارهی مکنیّه لازم است که چیزی از لوازم مشبهبه (= مستعارٌ منه) را در کلام بیاورند و آن را به مشبه (= مستعارٌ له) نسبت دهند؛ اثبات لوازم مشبهبه را برای مشبّه استعارهی تخییلیّه میگویند.» (علویمقدم و اشرفزاده، 1376: 123)عیلَ صَبری عَلَی حَدیثِ غَرامٍ لَو حَکیتُ الجبالَ أَبکَیتُ صَخراً (همان: 780) * در بازگویی داستان عشق، صبرم نیست. داستانی که اگر به کوهها بگویم صخرههایش را به گریه مینشانم. «جِبال و صَخراً» مشبّه یا مستعارٌله، هستند و به انسانی به عنوان «مستعارٌمنه» مشبهبه، تشبیه شدهاند که «حِکایَت و بُکاء» که از لوازم مستعارٌمنه یا مشبهبه «انسان» هستند و به «جِبال و صَخراً» نسبت دادهشدهاند. این نوع از استعاره، که مشبهبه یا مستعارٌمنه محذوف آن، انسان است، تشخیص یا شخصیّتبخشی یا «استعارهی انسانمدارانه» ایجاد کردهاست. بَکَت جُدُرُ المُستَنصِریَّة نُدبَةً عَلَی العُلَماءِ الرّاسخینَ ذَوِی الحِجرِ (همان: 766) * دیوارهای مستنصریه به زاری بر دانشمندان گرانقدر و با خرد گریست. «جُدُرُ المُستَنصِریَّة» مشبّه یا مستعارٌله، به انسانی به عنوان «مستعارٌمنه» مشبهبه، تشبیه شده و «بَکَت» که از لوازم مستعارٌمنه یا مشبهبه «انسان» است به «جُدُرُ المُستَنصِریَّة» نسبت داده شده است و استعارهی تخییلیّه ساختهاست. چون مستعارمنه محذوف آن «انسان» است تشخیص یا استعارهی انسان مدارانه هم هست. استعاره تمثیلیّه: برای این قسم از استعاره نمونهای یافت نشد.مجاز: مجاز عبارت است از استعمال لفظ در غیر معنای اصلی و حقیقی خود. به سبب وجود قرینه و نیز مناسبت و ارتباطی که میان معنای حقیقی و مجازی وجود دارد این قرینه، مانع از ارادهی معنای حقیقی میشود. مانند استعمال لفظ «اسد» (حیوان درنده) در معنای «مرد شجاع» که این استعمال به سبب وجود شجاعت میان حیوان درنده و مرد شجاع است (اکبری دستک، 1386: 86).مجاز بر دو قسم است: مرسل و غیر مرسل مجاز غیر مرسلمجازی است که علاقه و ارتباط میان معنای حقیقی و مجازی «علاقهی مشابهت» باشد. به این نوع، مجاز استعاری یا استعاره گفتهمیشود. در استعمال مجاز، وجود دو امر، ضروری است: علاقه و قرینه. علاقه: همان ارتباط و مناسبتی است که میان معنای حقیقی و مجازی وجود دارد، مانند استعمال لفظ «لیوان» برای محتویات درون لیوان. قرینه: علامت و نشانهای است که بیانگر عدم ارادهی معنای حقیقی است. قرینه گاهی لفظ است؛ مانند: رایتُ اسداً یَرمِی (دیدم شیری یعنی مرد شجاعی را که تیر اندازی میکرد) و گاهی غیر لفظی (قرینه حالی و مقامی) است مانند به کار بردن لفظ «دکتر» برای دانشجوی پزشکی (اکبری دستک، 1386: 87). عَشیَّةَ ذِکراکُم تَسلُ مَدامِعی وَ بیظَمَأ لا یَنقَعُ السَّلُ غُلَّتی (سعدی، 1389: 773) * شبانگاه که به یادت میافتم اشکم جاری میشود. اما سیل اشک عطش درونم را فرو نمینشاتد. «سَّیلُ» مجاز از «اشک» است با علاقهی مشابهت. چون علاقهی مشابهت است پس استعارهی تصریحیه یا مجاز غیر مرسل است. جَمَـ راتُ الخُـ دودِ أَحرَقـ نَ قَـ لبی وَ تَبَـ قَّیـ نَ فی جـ وانِحِ جَـ مـ را (همان: 780) * آتش رخسارهها قلبم را به آتش کشید و در اندرونم اخگری بر جای نهاد. «جَمرات الخُدود» مجاز غیر مرسل از «سرخی گونهها» است به علاقهی مشابهت. مجاز مرسل: مجاز مرسل، به مجازی گفتهمیشود که علاقهی بین معنای حقیقی و مجازی، غیر از علاقهی مشابهت باشد. در مجاز مرسل، علاقههای بسیاری میان معنای حقیقی و مجازی وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از:علاقهی جزئیت: به کار بردن جزء و ارادهی کل؛ مانند:استعمال لفظ «رَقَبَة» و اراده کردن «انسان» در آیهی شریفهی: و مَن قَتَلَ مومناً خطاً فَتحریرُ رَقَبَةٍ مؤمِنَة. (نساء/ 92) (محمدی، 1393: 240). مَتَی جَمعُ شَملی بالحَبیبِ المُغاضِبِ وَ کَیفَ خَلاصُ القَلبِ مِن یَدِ سالِبِ (همان: 778) *کی شود که کارهایم با آن یار خشمگین سامان پذیرد؟ و چگونه دل از چنگ دلبر خلاص یابد؟ «قلب» مجاز مرسل از «کل وجود» است به علاقه جزییه، که با ذکر جزء «قلب»، کل وجود اراده شدهاست. «یَد» مجاز مرسل از «کل وجود دلبر» است به علاقهیجزییه، که با ذکر جزء، کل وجود را اراده کردهاست. وَ أَصبَحَ نَومُ أَجفانی شریداً لَعَلَّکَای مَلیحَةُ أَن تَرودی (همان: 772) *ای زیبای نمکین، بدان امید که به دیدارم آیی، خواب از چشمانم گریخت. «أَجفان» مجاز مرسل از «چشمان» است به علاقه جزییّه، که با ذکر جزء «أَجفان»، خود چشم اراده شدهاست. علاقهی محلیّت: به کار بردن محل و ارادهی حال.سُبحانَ مَن یُمیتُ و یُحیی و لا اِله اِلاّ هُو الَّذی خَلَقَ الارضَ و السَّما (سعدی، 1389: 701) * پاک و منزه است کسی که میمیراند و زنده میکند و نیست خدایی به جز کسی که زمین و آسمان را خلق کرد. الارض و السما: ذکر محل و ارادهی حال و منظور هرچه در زمین و آسمان است. علاقهی حالیّت: به کار بردن حالّ و ارادهی محلّ را گویند، مانند:لا زالَ فی نِعَم وَ الحَقُّ ناصِرُه بِحَقِّ ما جَمَعَ القُرآنُ مِن آئه (سعدی، 1389: 771) * پیوسته در نعمت باد و خدایش یاری کناد به حق آیاتی که قرآن در بر دارد. «نِعَم» مجاز از «محل نعمت» است که با ذکر حال «نِعَم»، محل را اراده کردهاست. علاقهی لازمیّه: ذکر یک چیز و ارادهی همراه آن، مانند:أَباحَ دَمی ثَغرٌ تَبَسَّمَ ضاحِکاً عَسیَرحَمُ اللهُ القَتیل عَلَی الثَغرِ (سعدی، 1389: 772) * خونم را کام و دهانی خندان حلال داشت. باشد که خداوند بر کشتهی آن کام و دهان رحمت آورد. «دَم» مجاز از «قَتل» است به علاقهی لازمیّه، که (قَتل با خون و خونریزی) همراه است. کنایه: کنایه از لطیفترین و دقیقترین اسلوبهای بلاغت است و به معنای پوشیده سخنگفتن است و در اصطلاح علم بیان، عبارت است از: آوردن لفظ و ارادهی معنای غیر حقیقی از آن، به گونهای که بتوان معنای حقیقی آن را نیز اراده کرد. مثال: علی خاکسترش زیاد است. این سخن، کنایه از زیاد بودن بخشش علی است.ارکان کنایه: هر جملهی کنایهای دارای دو رکن است: مکنّیٌبه و مکنّیٌعنه.اقسام کنایه به اعتبار مکنّیٌ عنه: کنایه به اعتبار مکنّیٌعنه بر سه قسم است: 1) کنایه از صفت 2) کنایه از موصوف 3) کنایه از نسبت.کنایه از صفت: آن است که ملزوم صفت مکنّیٌعنه ذکر شود و توسط آن، به خود صفت اشاره گردد.یُطافُ عَلیهِم وَ الخَلیّونَ نُوَّمُ وَ یُسقَونَ مِن کَأسِ المدَامِعِ راحُ (سعدی، 1389: 771) * بیخبران خفتهبودند که خیال محبوب بر گرد عاشقان میگشت و شرابی از جام چشمها به ایشان نوشانده میشد. مکنّیٌبه: یُسقَونَ مِن کَأسِ المدَامِعِ راحُ. مکنّیٌعنه: بُکاء الخَلیّون، که صفت باکی بودن (گریان بودن) عاشقان را بیان میکند. نَفَرتِ تَجانباً فَاصفرَّ وَردی فَعودی رُبَّما یَخضَرُ عودی (همان: 771) * ازمن دوریگزیدی و گونههای سرخم زردی گرفت. بازگرد، باشد که شاخهی وجودم دوباره سبز گردد. مکنّیٌبه: اَصفَرَ وردِی. مکنّیٌعنه: حُزنُ و هَمَّ. مکنّیٌبه: یَخضَرُ عود. مکنّیٌعنه: یَفرَحُ، سُرور و فَرَح کنایه از موصوف: و آن به این شکل است که لازمهی مختص به موصوفِ چیزی را ذکر نمایند و از آن به خود موصوف اشاره کنند. مانند:وَ لَیسَ لِمَغضوبِ الفؤادِ شِکایَة وَ إِن هَلَکَ المَغضوبُ فی یَدِ غاصِبِ (همان: 776) * اگر دل در کف دلبر نابود شود، دلباخته را شکوهای نباشد. مکنّیٌبه: مَغضوب الفؤاد. مکنّیٌعنه: انسان عاشق، که «قلب یا فُؤادش» در پنجهی معشوق قرار گرفتهاست، بنابراین، «مَغضوب الفؤاد» صفت انسان عاشق است. مکنّیٌبه: غاصب. مکنّیٌعنه: معشوق، دلبر، که «قلب یا فُؤادش» عاشق را در پنجهی خود گرفتهاست، بنابراین، «غاصِب» صفت معشوق است. أَظُنُّ الَّذی لَم یَرحَمِ الصَّبَ إذ بَکَی یُقایِسُ مَسلوبَ الفُؤَادِ بِلاعِبِ (همان: 778) * پندارم آنکه بر گریهی عاشق رحم نیارد، دلشدگان را با بازیگران سنجد. مکنّیٌبه: مَسلوبَ الفُؤَاد. مکنّیٌعنه: دلشدگان، عاشقان، که «قلب یا فُؤادش» توسط معشوق از او سلب شدهاست و در اختیار او نیست، پس «مسلوب الفُؤاد» صفت انسان عاشق است. کنایه از نسبت: منظور از نسبت، نسبت صفت به موصوف است، بدین معنا که در کنایه، لازمِ نسبتی ذکر شود و سپس به خود آن نسبت اشاره شود.ما لابنِ آدَمَ عِندَاللهِ مَنزِلَةٌ إِلاّ وَمَنزِلَهُرَحبٌلِقُصّادِ (همان: 770) «مَنزِلَهُ رَحبٌ لِقُصّادِ» کنایه از «مهماننوازبودن» است که لازمهی «مهماننوازی»، «مَنزِلَهُ رَحبٌ لِقُصّادِ» است، یعنی (منزل وی بر واردان گشاده باشد). أَبَداً لا أُفیقُ مِن سُکرِ عَیشی إن سَقَتنی مِنَ المَراشِفِ خَمرا (همان: 780) * اگر از شراب لبهایت به من بنوشانی، هرگز از مستی آن زندگانی خوش، هوشیار نخواهم نشد. «المَراشِفِ خَمرا» کنایه از «لَونَ الأحمَر لِلمَراشِف» است. نتیجه نگارندگان، پس از بررسی صور خیال در اشعار عربی سعدی، به نتایجی دست یافته است که اهمّ آنها را به طور خلاصه بیان میکنیم: ـ سعدی با وجود تسلط بر زبان عربی، اشعار عربی، بخش کوچکی از اشعار او را به خود اختصاص دادهاست، ولی همین اشعار کم نشاندهندهی جایگاه رفیع سعدی در میان شاعران ایرانی عربیسرا است. ـ کاربرد صور خیال در اشعار عربی سعدی، توانایی او را نشان میدهد که وی در پی ابلاغ و تفهیم معانی به صورتهای گوناگون بودهاست نه در پی هنرنمایی و این که هنر خود را به رخ دیگران بکشد. ـ سعدی از صور خیال (تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه) در اشعار عربی خود به خوبی استفاده کردهاست، اما کاربرد (تشبیه و استعاره) بیشتر است. ـ در نظر دانشمندان بلاغت، تشبیه مجمل از مفصل بهتر و تشبیه مؤکد از مرسل، بلیغتر است، اما در اشعار عربی سعدی، تشبیه مفصل بیشتر از مجمل و تشبیه مرسل بیشتر از مؤکد به کار رفتهاست. ـ تازگی وجوه شبه در اشعارعربی سعدی در حد تعادل است، یعنی زیاد تکراری نیست و همچنین چندان تازه و ساختهی ذهن او نیست. ـ از لحاظ حسّی و عقلیبودن طرفین تشبیه (مشبّه و مشبّهبه)، بیشتر تشبیهات به کار رفته در اشعار فارسی و عربی، محسوس میباشند. ـ از لحاظ مفرد یا مرکببودن طرفین تشبیه (مشبّه، مشبّهبه)، در قصاید فارسی و اشعار عربی، بیشتر تشبیه مفرد، به کار رفتهاست و از بقیهی آنها نیز به نسبت کمتر استفاده شدهاست. ـ استفادهی سعدی از تشبیه ملفوف و مفروق و تسویه و جمع و... کم میباشد. ـ محوریترین موضوع تشبیهات سعدی، حول محور عشق و معشوق است و موضوعات مربوط به مشکلات و سختیهای زندگی و روزگار غدّار و مرگ در مرتبهی بعد قرار دارد. ـ در اشعار عربی، از انواع استعاره (مصرّحه، مکنیّه، اصلیّه، تبعیّه و...) استفاده شدهاست. ـ مجاز با ذکر علاقههای آن (جزییه، سببیّه، محلیّه، لازمیّه و...) به تناسب به کار رفتهاست. ـ کنایه و انواع آن (کنایه از موصوف، صفت و نسبت) در حد کمتری به کار رفتهاست. ـ در اشعار عربی وی، غلبه با استعاره میباشد.
| ||
مراجع | ||
منابع و مآخذ 1ـ قرآن کریم. 2ـ نهجالبلاغه. ترجمه سیدجعفر شهیدی. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1368. 3ـ آذر، امیراسماعیل. سعدیشناسی (نقد تحلیل بوستان و گلستان). تهران: نشر میترا، چاپ اول، 1375. 4ـ احمدنژاد، کامل. فنون ادبی. انتشارات پایا، چاپ دوم، 1374. 5ـ ـــــــــــــ . فنون ادبی. انتشارات پایا، چاپ چهارم، 1382. 6ـ اکبری دستک، فیضاله. درسنامه علوم بلاغی. کرج: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی کرج، چاپ اول، 1368. 7ـ الیاسی، حسین؛ فؤاددیان، محمدحسن، «نگاهی به برخی ویژگیها و ظرافتهای اشعار عربی سعدی»، فصلنامه تخصصی سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، سال هشتم شماره دوم، 1394. 8 ـ دهخدا، علیاکبر. لغتنامهی فارسی CD. انتشارات دانشگاه تهران، 1389. 9ـ رازی، شمسالدین محمدبنقیس، المعجم فی معاییر الاشعار العجم. به کوشش دکتر سیروس شمیسا. تهران: انتشارات فردوسی، چاپ اول، 1369. 10ـ رجایی، محمدخلیل. معالمالبلاغه در علم معانی و بیان و بدیع. شیراز: انتشارات دانشگاه شیراز، چاپ سوم، 1359. 11ـ رامپوری، غیاثالدین. غیاثاللغات. به کوشش دکتر منصور ثروت. انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1363. 12ـ رستگار، منصور. مقالاتی دربارهی زندگی و شعر سعدی. کنگرهی جهانی سعدی و حافظ، انتشارات دانشگاه شیراز، 1350. 13ـ ریگی، محمدبندر. منجدالطلاّب. تهران: انتشارات اسلامی ناصرخسرو، چاپ پنجم، 1366. 14ـ سعدی، مصلحالدین. کلیات سعدی. به اهتمام محمدعلی فروغی. تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پانزدهم، 1389. 15ـ ــــــــــــــــــ . گلستان. به تصحیح محمد خزائلی. انتشارات جاویدان، چاپ هفتم، 1366. 16ـ ــــــــــــــــــ . گلستان. به تصحیح ذبیحاله بداغی. انتشارات جانزاده، چاپ اول فجر اسلام، 1368. 17ـ ــــــــــــــــــ . گلستان. به تصحیح محمدعلی فروغی. انتشارات ققنوس، چاپ شمشاد، 1394. 18ـ شریفی، محمّد. فرهنگ ادبیات فارسی. فرهنگ نشر نو، چاپ اول، 1387. 19ـ شمیسا، سیروس. بیان و معانی. انتشارات فردوس، تهران، 1383. 20ـ ظریفی، حسین، رحیمی، سیدمهدی. مقایسه وصف طبیعت در اشعار منوچهری و سعدی از دیدگاه بلاغی (تشبیه و استعاره). هفتمین همایش پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه هرمزگان، اسفندماه، 1390. 21ـ علویمقدم، محمدعلی؛ اشرفزاده، رضا. معانی و بیان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، چاپ اول، 1376. 22ـ فاضلی، محمد، دراسه و نقد فی مسائل بلاغیّه هامّه. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ اول، 1376. 23ـ فتوحیرود معجنی، محمود. بلاغت تصویر. تهران: انتشارات سخن، تهران، 1386. 24ـ کاظمی، زهرا، «بررسی تطبیقی صور خیال در قصاید سعدی و پروین اعتصامی»، پایاننامهی کارشناسی ارشد ادبیات تطبیقی، دانشگاه بیرجند، 1393. 25ـ کمالجو، مصطفی؛ زارع، الهام، «تحلیل بلاغی اشعار عربی سعدی با نگاه به تشبیه»، پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت، دوره 1، شماره 9، 1392. 26ـ مؤید شیرازی، جعفر. شناختی تازه از سعدی. انتشارات لوکس (نوید)، چاپ اول پایا، 1362. 27ـ ماسه، هانری. تحقیق دربارهی سعدی. ترجمه محمدحسن مهدوی، و غلامحسین یوسفی، تهرانک کوس، چاپ اول، 1364. 28ـ مرتضایی، جواد، «از نشانهشناسی، هنجارگریزی و تصویر خیال تا زبان شعر»، پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی (علمی ـ پژوهشی)، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دورهی جدید، شماره4، (پیاپی8) زمستان، 1389. 29ـ محمدی، حمید. آشنایی با علوم بلاغی. قم: انتشارات اندیشهی مولانا، چاپ دوم، 1393. 30ـ همایی، جلالالدین. فنون بلاغت و صناعات ادبی. مؤسسه نشر هما، چاپ چهارم، چاپخانهی حیدری، 1367. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,444 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,330 |