تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,623 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,424,268 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,449,922 |
تأثیر سیاست خارجی دولت ترامپ بر مکانیزم امنیت دستهجمعی | ||
فصلنامه مطالعات روابط بین الملل | ||
مقاله 1، دوره 10، شماره 40، اسفند 1396، صفحه 9-38 اصل مقاله (562.93 K) | ||
نوع مقاله: پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
محمدرضا بیگدلی1؛ کابک خبیری* 2 | ||
1دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بینالملل، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران | ||
2استادیار گروه علوم سیاسی، واحدتهران مرکزی، دانشگاه آزاداسلامی، تهران، ایران | ||
چکیده | ||
چکیده مکانیزم امنیت دستهجمعی بهعنوان الگویی جهت حفظ و گسترش امنیت بینالمللی دارای الزامات و مختصاتی است که از سوی نو واقعگرایان به علت ماهیت آرمانگرایانه آن همواره مورد انتقاد بوده است از طرفی نقض این مکانیزم به شکل مستقیم و یا غیرمستقیم کارکرد الگوی امنیت دستهجمعی را تحت تأثیر قرار میدهد. در طول تاریخ، ایالاتمتحده آمریکا به مثابه یک قدرت برتر همواره نقش مهمی در تضعیف و یا تقویت الگوی امنیت دستهجمعی داشته است. بهطوریکه رؤسای جمهور این کشور بعد از جنگ جهانی دوم و بر مبنای دکترین ترومن با رویکردی بینالمللگرا در قالب دکترین امنیت ملی خود توانستهاند نقش ویژهای را برای آمریکا در ساز و کار امنیت بینالمللی تعریف نماید. این در حالی است که چهل و پنجمین رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ با سیاست خارجی که مدنظر قرار داده است، در مورد چشمانداز نقشی که آمریکا از سال 1945 با رویکردی بینالمللگرایانه تا پیش از ترامپ در نظام بینالملل ایفا نموده، تردیده ایجاد کرده است.سیاست خارجی آمریکا در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، که ریشه در دیدگاههای ملیگرایانه دارد با ﺗﺄکید بر منافع ملی ایالاتمتحده و با رویکردی اقتصادمحور؛ همچنین تأثیر از برخی ویژگیهای نهادینه شده سیاست خارجی این کشور ازجمله یکجانبهگرایی، خواسته یا ناخواسته منجر به تضعیف بایدها و نبایدهای امنیت دستهجمعی میشود. درنهایت تشدید اینروند به علت افزایش میزان خودیاری دولتها منجر خواهد شد تا آنارشی حاکم بر نظام بینالملل افزایش یابد. | ||
کلیدواژهها | ||
نوواقعگرایی؛ امنیت دستهجمعی؛ سیاست خارجی ترامپ | ||
اصل مقاله | ||
تأثیر سیاست خارجی دولت ترامپ بر مکانیزم امنیت دستهجمعی محمدرضا بیگدلی دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بینالملل، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران کابک خبیری[1] استادیار گروه علوم سیاسی، واحدتهران مرکزی، دانشگاه آزاداسلامی، تهران، ایران (تاریخ دریافت 29/6/96 - تاریخ تصویب 17/11/96)
چکیده مکانیزم امنیت دستهجمعی بهعنوان الگویی جهت حفظ و گسترش امنیت بینالمللی دارای الزامات و مختصاتی است که از سوی نو واقعگرایان به علت ماهیت آرمانگرایانه آن همواره مورد انتقاد بوده است از طرفی نقض این مکانیزم به شکل مستقیم و یا غیرمستقیم کارکرد الگوی امنیت دستهجمعی را تحت تأثیر قرار میدهد. در طول تاریخ، ایالاتمتحده آمریکا به مثابه یک قدرت برتر همواره نقش مهمی در تضعیف و یا تقویت الگوی امنیت دستهجمعی داشته است. بهطوریکه رؤسای جمهور این کشور بعد از جنگ جهانی دوم و بر مبنای دکترین ترومن با رویکردی بینالمللگرا در قالب دکترین امنیت ملی خود توانستهاند نقش ویژهای را برای آمریکا در ساز و کار امنیت بینالمللی تعریف نماید. این در حالی است که چهل و پنجمین رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ با سیاست خارجی که مدنظر قرار داده است، در مورد چشمانداز نقشی که آمریکا از سال 1945 با رویکردی بینالمللگرایانه تا پیش از ترامپ در نظام بینالملل ایفا نموده، تردیده ایجاد کرده است.سیاست خارجی آمریکا در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، که ریشه در دیدگاههای ملیگرایانه دارد با ﺗﺄکید بر منافع ملی ایالاتمتحده و با رویکردی اقتصادمحور؛ همچنین تأثیر از برخی ویژگیهای نهادینه شده سیاست خارجی این کشور ازجمله یکجانبهگرایی، خواسته یا ناخواسته منجر به تضعیف بایدها و نبایدهای امنیت دستهجمعی میشود. درنهایت تشدید اینروند به علت افزایش میزان خودیاری دولتها منجر خواهد شد تا آنارشی حاکم بر نظام بینالملل افزایش یابد. واژههای کلیدی: نوواقعگرایی، امنیت دستهجمعی، سیاست خارجی ترامپ. مقدمه امنیت بینالملل بهرغم شکلگیری نهادهای بینالمللی و سازوکارهای حقوقی همواره بهعنوان یکی از مهمترین دغدغههای دولتها و نهادهای بینالمللی در قرن بیست و یکم تا به امروز با چالشها و تهدیدهایی عمدتاً سنتی با ماهیتی نظامی روبرو بوده است. کشورهای محافظهکار و نهادهای بینالمللی همواره تلاش نمودهاند، الگویی را جهت ثبات امنیت در نظام بینالملل نهادینه سازند. الگوی امنیت دستهجمعی که حاصل تفکر آرمانگرایی[2] و لیبرالیسم است، بهعنوان بدیلی در مقابل دیگر الگوها همواره مطرح بوده است. از طرفی نقش کشورهایی مانند آمریکا در تحقق این مهم بسیار حائز اهمیت است. ایالاتمتحده آمریکا بر اساس دیدگاه بینالمللگرایانهای که بعد از سال 1945 اتخاذ نمود و توان نظامی و اقتصادی قابلتوجه خود همواره به عنوان یک قدرت جهانی با بیشترین نفوذ و حضور در مناطق مختلف جهان و همچنین رهبری بزرگترین اتحاد نظامی جهان، پیمان آتلانتیک شمالی ناتو[3] بهعنوان یک متغیر مهم در چگونگی ساز وکار الگوی امنیت دستهجمعی همواره تأثیرگذار بوده است. همچنین بهواسطه قدرت ریاست جمهوری در این کشور بهعنوان فرمانده کل قوا، دیدگاههای هر رئیسجمهور در قالب دکترین امنیت ملی آمریکا میتواند به نقش جدی رؤسای جمهور آمریکا در تقویت و یا تضعیف مکانیزم امنیت دستهجمعی اشاره کند. چهل و پنجمین رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکا، دونالد جان ترامپ[4] با رویکردی متفاوت نسبت به دیگر رهبران آمریکا، بر مبنای دیدگاههای ملیگرایانه و اقتصادمحور خود نسبت به آینده نقش کلیدی ایالاتمتحده در سازوکار امنیت دستهجمعی تردید ایجاد کردهاند؛ لذا این مقاله در پی پاسخ به این سؤال است که سیاست خارجی دونالد ترامپ چه تأثیری بر سازوکار الگوی امنیت دستهجمعی خواهد داشت؟ فرضیه بدین ترتیب عنوان میشود که دولت ترامپ با سیاست خارجی و دیدگاههایی که مدنظر قرار داده است باعث تضعیف مکانیزم امنیت دستهجمعی میگردد که این فرایند موجب تشدید میزان آنارشی نظام بینالملل خواهد شد. 1. چهارچوب نظری،نئورئالیسم نو واقعگرایی همواره به عنوان یک چهارچوب نظری قوی جهت تحلیل مسایل حوزه روابط بینالملل مطرح بوده است. براین اساس بازیگران اصلی روابط بینالملل دولتها در نظام آنارشیک هستند و در میان دولتها نقش محوری برعهده یک دسته خاص از بازیگران و کشورها است. از نظر نئورئالیستها، همکاری در قالب نهادهای بینالمللی غیرممکن نیست، اما امری بسیار دشوار است. مفهوم بندی پارادایم واقعگرایی[5] از امنیت و تحلیل و تبیین آن بر مبنای اصول و مفروضههای دولتمحور، قدرت محوری، آنارشی و موازنه قوا سامان و سازمان مییابد. به گونهای که روابط بینالملل بر پایه رقابت و کشمکش کشورها بر سر قدرت جهت بقا در نظام بینالملل آنارشیک شکل میگیرد که آن را خواسته یا ناخواسته به موازنهسازی در برابر قدرتهای برتر سوق میدهد. بهطوریکه تلاش هر کشور جهت تقویت بنیه نظامی و دفاعی خود به اقدام متقابل کشور دیگر میانجامد که مسابقه تسلیحاتی و جنگ را به بار میآورد (دهقانی فیروزآبادی، 1395: 177). نوواقعگرایی[6] معتقد است که در نظام آنارشیک[7] بینالملل امکان همکاری بسیار محدود است. با وجود اینکه دولتها ممکن است از همکاری و همگرایی سود اقتصادی ببرند، اما عواید اقتصادی تحتالشعاع منافع سیاسی قرار میگیرد. دولتها، همواره از چگونگی توزیع عواید ناشی از همکاری نگرانند و از آن میترسند که دیگران بیشتر از آنها از همکاری سود ببرند؛ همچنین دولتها، تنها در صورتی دست به همکاری خواهند زد که این سیاست در خدمت منافع ملی به منزله قدرت آنها باشد و این کار قدرت ملی آن ها را افزایش دهد. کنث والتس[8] پیشبینی میکند که ساختار آنارشی در طول زمان، اختلاف بین قبایل را از بین میبرد، عملکرد امپراتوریها، شهرها و ایالتها، را زیرا فشارهای ساختاری یکنواخت میسازد .(Buzan&Others, 1993: 6) در قلمرو آنارشیک واحدها از حیث کارکرد به هم شبیهاند و تمایل دارند اینچنین باقی بمانند واحدها همواره میکوشند درجهای از استقلال را حفظ کنند و چه بسا ممکن است سخت به دنبال خوداتکایی باشند (والتس، 1394: 148). بهرغم آنکه ممکن است سود یا دستاورد مطلق ناشی از همکاری زیاد باشد، اما برای آنها آنچه اهمیت بیشتری دارد دستاورد نسبی است که اگر به زیان آنها باشد، مانع از همکاری یا تداوم آن خواهد شد. پس این آنارشی است که در میزان همکاری و حوزههای آن محدودیت ایجاد میکند (عبداله خانی، 1381: 66). ازنظر نئورئالیستها، دولتها بهجای اینکه به همکاری خصوصاً همکاریهای امنیتی بهعنوان عاملی جهت تأمین منافع دو طرف بنگرند، همیشه در حال مقایسه این مسئله هستند که کشورشان در مقایسه با کشوری که با آن همکاری میکنند، چقدر بیشتر به دست میآورند؛ لذا چون دولتها همیشه تلاش میکنند منافع و دستاوردهای خود را در محیط بینالمللی که سرشار از رقابت، بیاعتمادی و بیثباتی است به حداکثر برسانند، بنابراین دستیابی به همکاریهای بهخصوص امنیتی دشوار و حفظ آن دشوارتر خواهد بود. دولتها از این وضعیت آگاه هستند و اگرچه آنها به پیمانهای همکاری نظامی میپیوندند و موافقتنامههای کنترل تسلیحاتی امضاء میکنند ولی ضمن حفظ احتیاط معتقدند که درنهایت باید امنیت ملی را خود آنها تأمین کنند. نو واقعگرایان سطح تحلیل را نظام بینالملل قرار میدهند و معتقدند که ساختار نظام بینالملل نوع و قواعد بازی را مشخص میکند. در این راستا، آنچه در درون دولتها میگذرد اهمیت نداشته و نمیتواند بر ایدئولوژی و رژیم حاکم ﺗﺄکید داشت بر این اساس سیاست خارجی همه دولتها تحت تأثیر عوامل سیستمیک مانند توپهای بیلیارد قرار دارد (قوام، 1384: 85). در چهارچوب نظری نئورئالیست، دولتها به دودسته مساعی داخلی و مساعی خارجی تقسیم میشوند: الف) مساعی داخلی، در راستای افزایش تواناییهای اقتصادی ،نظامی و توسعه استراتژی هوشمندانه است. ب) مساعی خارجی که به تقویت اتحادهای خودی و یا تضعیف اتحادهای طرف مقابل میانجامد (همان :88). 2. امنیت دستهجمعی[9] امنیت دستهجمعی را بهطور خلاصه اینگونه میتوان تعریف کرد؛ مجموعهای از سازوکارهای مؤثر با ضمانت اجرایی نظامی بهعنوان عامل بازدارنده که از طرف اعضای جامعه جهانی جهت جلوگیری و مقابله با هرگونه تجاوز و بیثباتی امنیت در سطح بینالمللی، طراحی گردیده است. حامیان الگوی امنیت دستهجمعی پیش از آنکه در پی رعایت حقوق بینالملل توسط اعضای جامعه جهانی باشد، جلوگیری از بهکار بردن نیروی نظامی باهدف تجاوز و اعمال زور را مدنظر قرار میدهند. مفهوم امنیت دستهجمعی از آغاز تأسیس نظام جدید کشورها مطرح شد و سابقه آن به موافقتنامه صلح وستفالیا[10] بازمیگردد. این مفهوم در سال 1920، هنگامیکه جامعه ملل بهمنظور همکاری فکری، کنفرانسی را با موضوع امنیت دستهجمعی برگزار نمود مطرح گردید. در آن دوران ویلسون[11]، رئیسجمهور آمریکا یکی از بانیان اصلی طرح گستردهتر این مفهوم بود و بعدها تلاش نمود تا برای آن اصول و سازوکاری طراحی کند. این مفهوم بعدها توسط اندیشمندان مختلفی مانند چارلز و کلیفورد کوچان مورد توجه قراردادند و تئوریزه گشت. از سوی دیگر تشکیل سازمان ملل متحد بر اساس این مفهوم به توسعه ابعاد تئوریک و کاربردی این نظریه غنا بخشید. درونمایه امنیت دستهجمعی بر غیرقابل تفکیک بودن امنیت و وابستگی متقابل امنیتی[12] ﺗﺄکید دارد و بر اصل همه برای یکی مبتنی است و اینکه امنیت هر یک از اعضا، امنیت همه کشورهای عضو خواهد بود. طرفداران امنیت دستهجمعی بر این باورند که نظریات آنها راهحل قطعی برای پیشگیری از وقوع جنگ نیست، اما این الگو با شکلدهی به نهادهایی که امنیت دستهجمعی را تقویت میکنند، از بروز رقابتهای همهجانبه و افراطی بین کشورها جلوگیری میکند (عبداله خانی، 1381: 473-474). 2-1 الزامات امنیت دستهجمعی الگوی امنیت دستهجمعی دارای الزاماتی است که تحقق این مهم وابسته به توجه و اهتمام ویژه به این الزامات است، درکل شرایط لازم برای شکلگیری الگوی امنیت دستهجمعی را میتوان به سه بخش زیر تقسیمبندی کرد: الف- اجماع، دولتها باید یک درک مشترک از نظم بینالملل[13] و امنیت بینالمللی داشته باشند. آنها باید قادر باشند وقتیکه ضرورت یابد تجاوز را تعریف و متجاوز را شناسایی نمایند. درصورتیکه به علت استفاده از حق وتو[14] تعیین متجاوز میسر نگردد، نظام از کار بازمانده. ب- نظام امنیت دستهجمعی نیازمند یک ساختار حقوقی و تشکیلاتی است مشتمل بر تحریم متجاوز، تعهد دولتها دایر بر همکاری برای سرکوب متجاوز و اعطای صلاحیت به یک سازمان بینالمللی است که معین کند علیه کدام کشور مجازاتهای اقتصادی یا نظامی بکار گرفته شود. این نظام زمانی مفهوم خواهد داشت که این تکلیف حیاتی بدون مانع انجام شود. از این رو دولتها باید بهصورت حقوقی الزامآور برای فراهم آوردن منابع لازم برای مجازات علیه یک متجاوز متعهد شوند. پ- مکانیزم امنیت دستهجمعی باید با توانایی و ساختار تصمیمگیری مناسب بهمنظور بسیج کردن منابع خود (نیروی بینالمللی) یا منابع اعضایش (نیروی ائتلاف) را برای اجرای عملیات، در قالب یک سازمان بینالمللی داشته باشد (سنجابی، 1379). این در حالی است که منتقدین امنیت دستهجمعی همواره سؤالاتی را مطرح مینمایند که آیا یک سیستم مبتنی بر امنیت جمعی میان دولتهایی با سطوح مختلف قدرت و منافع در یک محیط بینالمللی آنارشیک[15] قابل اجرا است و آیا ایده سنتی امنیت جمعی بر روی جنگهای داخلی و بازیگران غیردولتی تأثیرگذار است (Newman, 2007: 44). 2-2 خصوصیات و مختصات امنیت دستهجمعی الگوی امنیت دستهجمعی دارای خصوصیات و مختصاتی است که شاید دلایل چنین نقدهایی را بر این الگو بتوان در این خصوصیات یافت، ویژگیهایی که ریشه در تفکرات آرمانگرایی دارد که شامل هفت مورد زیر است: اول) بهکارگیری زور و نیروی نظامی علیه دیگران بهعنوان یک ابزار سیاست خارجی ممنوع و نامشروع است. دوم) کشور متجاوز از طریق اقدام سیاسی، اقتصادی و نظامی جمعی کشورهای دیگر مجازات میشود. سوم) اتحادها و پیمانهای امنیتی کوتاهمدت و درازمدت وجود ندارد. چهارم) وجود یک اقتدار جهانی که از بهکارگیری زور به وسیله کشورها علیه یکدیگر جلوگیری میکند. پنجم) بیطرفی کشورها در نظام امنیت دستهجمعی بیمعنی است، چون همه کشورها در قبال مقابله با تجاوز مسئول و مکلفاند. ششم) با تجاوزگر، هر کشوری که باشد می بایست با قاطعیت و بدون تبعیض برخورد شود. هفتم) نظام امنیت دستهجمعی ماهیت محافظهکار به معنای گرایش به حفظ وضع و نظام موجود دارد (دهقانی فیروزآبادی، 1394: 138). با توجه به الزامات و خصوصیات الگوی امنیت دستهجمعی، تفکیک این مفهوم با دیگر مفاهیم همچون دفاع جمعی قابلبررسی است. امنیت دستهجمعی را نباید با دفاع جمعی[16] اشتباه گرفت بهرغم شباهتهایی که میان آنها وجود دارد باهم متفاوتاند. بدون شک هردوی آنها شامل عملیات دستهجمعی و جلوگیری از تجاوز میشوند. امنیت دستهجمعی به تهدیدات یک متجاوز به داخل نظام توجه دارد، درحالیکه توجه دفاع دستهجمعی معطوف به تهدیدات خارج اتحاد است (سنجابی، 1379). دفاع جمعی بر اساس یک ساختار و حتی دیدگاه مشترک ایدئولوژیک است همچنین اهداف و دشمنان مشخصی نیز دارد. درحالیکه امنیت دستهجمعی دشمنان مشخص از پیش تعریفشدهای ندارد. اگرچه لازم به ذکر است با توجه به جایگاه قدرتهای بزرگ در تضمین و تأمین امنیت بینالمللی هر اتحاد و ائتلافی در صورت رعایت خصوصیات و مختصات فوقالذکر و اجماع جهانی از طریق سازمانهای مربوطه اگر در جهت ثبات امنیت در نظام بینالملل تلاش نماید میتواند در راستای امنیت دستهجمعی محسوب گردد. زیرا در منشور سازمان ملل متحد دفاع جمعی بهعنوان مکمل امنیت دستهجمعی بهعنوان یک استثنا مجاز شمردهشده است. در دهه نود میلادی چهار عملیات نظامی بشردوستانه در سومالی، هائیتی، بوسنی و کوزوو انجام شد که رهبری دو عملیات را دو کشور عضو ناتو بر عهده داشتند، استرالیا، رهبری عملیات در تیمور شرقی و بریتانیا رهبر عملیات در سیرالئون بودند که بهغیر از مورد کوزوو تمامی عملیاتها با مجوز سازمان ملل انجام شدند، همچنین در این میان میتوان به حضور برخی کشورهای عضو ناتو به رهبری ایالاتمتحده آمریکا در جنگ اول خلیجفارس در سال 1991 اشاره کرد. اما در کل، امنیت دستهجمعی با الزاماتی که نیازمند آن است و خصوصیاتی که همراه دارد الگوی خاصی برای ایجاد و حفظ صلح ارائه مینماید که تحقق این دیدگاه را با توجه به واقعیتهای حاکم بر نظام بینالملل و ویژگیهای ذاتی امنیت دشوار میسازد. 3.سیاست خارجی دونالد ترامپ حزب جمهوریخواه در حوزه سیاست خارجی به سه جریان اصلی تقسیم میشود. اولین جریان، بینالمللیگرایی محافظهکار[17] است، این طیف معتقد است که ایالاتمتحده باید در خارج از کشور در زمینه نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک بسیار فعالیت کند. دومین گروه انزواگرایی محافظهکارانه[18] است که از جنگهای خارجی اجتناب مینماید و کاهش هزینههای دفاعی و کاهش پایگاههای نظامی ایالاتمتحده و همچنین از کاهش مشارکت در اتحادهای بینالمللی حمایت میکند. درنهایت جریان سوم ناسیونالیسم محافظهکارانه[19] است، ناسیونالیستهای محافظهکار آنچنان تمایلی به کمکهای خارجی و مداخلات بشردوستانه چندجانبه ندارند، اما همواره به قدرت دفاع ملی توجه بسیاری دارند و مواضع بسیار سرسختانهای نسبت به دشمنان آمریکا در خارج از مرزهای این کشور دارند .(Dueck, 2015: 157) اگرچه ترامپ شامل ترکیبی از دیدگاههای مختلف در حوزه سیاست خارجی است، اما عملکرد او تا به امروز نشان داده است که وی در حوزه سیاست خارجی تحت تأثیر جریان ناسیونالیسم محافظهکارانه است. او با توافقنامههای تجارت آزاد مانند توافقنامه نفتا و پیمان تجاری اقیانوس آرام مخالف است. وی معتقد است که باید نسبت به چین و ژاپن در حوزه تجارت، رویکرد سختگیرانهتری در پیش داشت و مکزیک را در این حوزه شکست داد. وی از افزایش بودجه نظامی حمایت میکند و در پی افزایش قدرت نظامی آمریکا است، اما بودجه کمکهای خارجی را به شکل قابلتوجهی کاهش داده است. ترامپ، همواره بر مجموعهای از ایدههای غیرمتعارف خود ﺗﺄکید کرده دارد که میتواند نقش آمریکا را در جهان کاهش دهد. او همچنین جهت کسب منافع معتقد به اقدامهای یکجانبه از سوی آمریکا است. وی همواره در جریان کمپین خود بر کاهش تعهدات آمریکا ﺗﺄکید داشته است، این دیدگاه شامل اتحادهایی همچون ناتو و همکاریهای نظام امنیتی با ژاپن و کره جنوبی است .(Fisher, 2016) ترامپ همچنین ادعا میکند که با حمله به عراق مخالف است. وی از طرفی بر این باور است که نتایج مداخله آمریکا در خاورمیانه در سالهای اخیر مناسب نبوده است و پیشنهاد میکند که اگر ولادیمیر پوتین قصد دارد در سوریه عمیقتر درگیر شود، او از این مسئله استقبال میکند و با روسیه همکاری مینماید. درواقع ترامپ میگوید که میتواند بهخوبی با رهبر روسیه هماهنگ شود. درعینحال برخی از اعضای کابینه وی، روسیه را بزرگترین تهدید برای آمریکا معرفی میکنند و حتی کنگره علیه روسیه تحریمهای تازهای وضع میکند، خود ترامپ نیز از عملکرد روسیه در خصوص اوکراین و الحاق کریمه به فدراسیون روسیه ابراز نگرانی مینماید، اگرچه بخشی از رویکرد فعلی سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ حاصل اختلافنظرهای جدی او و کنگره است و همچنین نشاندهنده دیدگاههای متفاوت در درون کابینه وی، اما دیدگاههای متضاد وی نیز به این شرایط دامن میزند. اما آنچه در درون گفتار و رفتار ترامپ کاملاً مشهود است منفعت محوری ذاتی وی است که دیگر مسایل را تحتالشعاع قرار داده است تا جایی که امنیت نیز برای او بهمثابه یک کالا است. زمانی که او بهنقد عملکرد آمریکا در خاورمیانه میپردازد بخش عمدهای از دیدگاههای او جنبه اقتصادی دارد. او همواره این سؤال را مطرح میکند که آمریکا با میلیاردها هزینه در عراق چه منفعتی بدست آورده؟ درصورتیکه سؤال مهمتر و منطقیتر میتواند بدین گونه عنوان شود: چرا با میلیاردها دلار هزینه در عراق توسط ایالاتمتحده امنیت عراق و خاورمیانه نسبت به گذشته آسیبپذیرتر گشته و سطح ناامنی بالاتر رفته است؟ لذا میتوان گفت ترامپ هر رویکردی در سیاست خارجی اتخاذ نماید و با هر استراتژی نداشتهای وارد عرصه بینالمللی شود بیشتر از هر مسئله دیگری اقتصادی منافع آمریکا را مدنظر قرار خواهد داد. اگرچه این دیدگاه نیز خارج از مکاتب شاخص سیاست خارجی ایالاتمتحده نیست. درطی یک دهه اخیر هزینههای سیاسی، اقتصادی و نظامی جنگ جهانی علیه تروریسم و جنگ عراق، همراه با بحران مالی سال 2008 موجب شده است برخی در واشنگتن به سمت سیاستهای جکسونی روی آورند که معمولاً بهعنوان انزواگرایی نیز شناخته میشود .(Clark, 2017) در دوره رؤسای جمهور مختلف آمریکا، منفعت محوری در حوزه سیاست خارجی همواره مطرح بوده است، اما چون آنان رویکرد متفاوتی برای حفظ و گسترش منافع ایالاتمتحده در پی داشتند و همچنین به شکل هنرمندانهای خصوصاً در سطح جهانی خود را ارزشمدار توصیف مینمودند و صراحت لهجه ترامپ را نیز بهکار نمیبرند، حال رویکرد ترامپ در حوزه سیاست خارجی، کام جامعه جهانی و خصوصاً متحدان این کشور را تلختر میکند. آن زمان که ترومن[20] از دلایل مبارزه با کمونیسم با عنوان آزادی و ارزشهای والای انسانی صحبت میکرد، پشت پرده این دیدگاه هدفی بزرگتر وجود داشت و آن حفظ جایگاه ایالاتمتحده در ساختار جدید نظام بینالملل بهوسیله گسترش سرمایهداری و مبارزه با کمونیسم[21] بود. 3-1 دکترین امنیت ملی دونالد ترامپ[22] دکترین امنیت ملی آمریکا در بستر سیاست خارجی این کشور منعکس میگردد، سازوکاری در خصوص جهتدار نمودن و هدفمند نمودن سیاست خارجی ایالاتمتحده[23] یا بهنوعی میتوان گفت، خطمشی اصلی سیاست خارجی این کشور است. همواره بحث اصلی بر سر این نکته است که سیاست خارجی آمریکا بر اساس چه اصولی هدایت میشود؟ ارزشها، منافع، ایدئالیسم یا رئالیسم (کسینجر، 1381: 15). با بررسی دیدگاهها و رفتارهای ترامپ میتوان به این نتیجه رسید که منافع محوری و رویکرد رئالیستی دکترین امنیت ملی او ابعاد برجستهتری نسبت به دکترین دیگر رؤسای جمهور ایالاتمتحده دارا است. ترامپ قطعاً مجموعهای از باورها و ارزشهای متفاوت است که در قالب یکجانبه گرایی حفظ میشوند اگرچه برخی از این باورها شامل دیدگاههایی میشود که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم اتخاذ کرد اما بی تردید انزواگرایی نیز بخش عمدهای از این باورها محسوب میشود .(Haines, 2017:136) ازآنجاییکه ترامپ ترکیبی از دیدگاههای متعارض است و هیچ منبع سیاسی ثابت و مشخصی برای تعیین خط مشی او وجود ندارد لذا بارزترین عنصر دکترین ترامپ ابهام استراتژیک است. ازنظر ترامپ، جهان جامعه جهانی نیست، بلکه عرصهای است که کشورها، بازیگران و کارفرمایان غیردولتی برای منافع خود به رقابت میپردازند.لذا آمریکا نیز به این عرصه بهوسیله قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی رونق میبخشد و بجای اینکه آن را رد کند با آغوش باز از چنین فضایی استقبال میکند .(McMaster&Cohn, 2017) همانقدر که دکترین امنیت ملی ترومن[24] جهانشمول بود میتوان گفت احتمالاً دکترین امنیت ملی ترامپ انزواطلب است، اما نه بهاندازه انزواگرایی مونروئه، زیرا امروز ایالاتمتحده بهعنوان بازیگری مهم در نظام بینالملل مطرح است که نمیتواند نقشی که بعد از سال 1945 در جهان بازی کرده را بهیکباره نادیده بگیرد.از طرفی ملیگرایی محافظهکارانه ترامپ همواره بر حفظ و گسترش بیشازپیش منافع ملی ایالاتمتحده ﺗﺄکید دارد، میتوان گفت انزواگرایی ترامپ از نوع برتریطلب است. انزواگرایی برتریطلب برخلاف نوانزواگرایی که از محدودسازی نقش ایالاتمتحده در نظام بینالملل حمایت میکند به دنبال صیانت از هژمونی[25] جاری آمریکا و جلوگیری از بروز هرگونه چالش در برابر آن است (زهرایی، 1393، 268). اما مهمترین بعد دکترین ترامپ ناسیونالیسم اقتصادی[26] است که وی همواره بر آن ﺗﺄکید دارد و باافتخار از آن با عنوان راه نجات ایالاتمتحده یاد میکند (Kahl& Brands, 2017). منافع محوری بهعنوان ویژگی بارز ترامپ، احتمالاً چهارچوب اصلی سند استراتژی امنیت ملی آمریکا را در دوران وی تشکیل خواهد داد.منافع مداری که نسبت به ارزشهایی که دیگر رؤسای جمهور از آن با عنوان ارزشهای آمریکایی یا دموکراتیک یاد میکردند، ازنظر ترامپ بهعنوان مهمترین اولویتهای دولت وی محسوب میشود. یکی دیگر از بارزترین عناصر دکترین ترامپ این است که آمریکا بهعنوان قدرتمندترین دولت در میان دیگر بازیگران دولتی، با هیچیک از آنها منافع مشترکی ندارد، بلکه در روابط یکجانبه معاملات با آنها دخیل است. از بعد امنیت داخلی ایالاتمتحده، دکترین ترامپ را میتوان در بالاترین سطح امنیت داخلی تصور کرد. این مسئله شامل دیوار مرزی، کنترل سختگیرانه قوانین مهاجرت[27] به آمریکا و همچنین جلوگیری از ورود پناهندگان است. این در حالی است که در درون کابینه وی در خصوص تهدیدات خارجی که متوجه ایالاتمتحده است اجماع نظر وجود ندارد. با توجه به ﺗﺄکید ترامپ برافزایش قابلتوجه قدرت نظامی ایالاتمتحده حتی درزمینه سلاحهای اتمی، این سند جنبه بازدارندگی نیز دارد، زیرا ترامپ معتقد است ایالاتمتحده باید دارای چنان قدرت نظامی باشد که هیچگاه از آن استفاده نکند .(Trump, 2015: (12. از طرفی ترامپ پیشنهاد کرده است که نیروهای باقیمانده آمریکایی از اروپا خارج شوند. ازنظر ترامپ کارکرد ناتو منسوخشده، همچنین وی معتقد است چگونگی تعهد ایالاتمتحده به ژاپن و کره جنوبی بهدور از خردگرایی است، زیرا رئیسجمهور جدید آمریکا، روابط این کشور با کشورهای اروپایی و آسیایی را یک اتحاد مقدس[28] نمیداند. (Kahl& Brands: 2017). منافع محوری ترامپ ابعاد گستردهای دارد که با توجه به جایگاه ایالاتمتحده بعد از سال 1945 در نظم بینالمللی احتمالاً در حوزه سیستم امنیت بینالمللی نیز منعکس خواهد شد. آمریکا همچنان در سیستم بینالمللی مشارکت جدی خواهد داشت و بهعنوان یک بازیگر تأثیرگذار در نظام بینالملل فعال خواهد بود، اما تنها برای حفظ و بیشینهسازی منافع ملی خود، نه برای حمایت از متحدان این کشور در مناطق مختلف و یا ارزشهای دموکراتیک (آمریکایی). 4. سیاست خارجی دونالد ترامپ و تضعیف مکانیزم امنیت دستهجمعی اشتیاق برای دستیابی به امنیت دستهجمعی بعد از جنگ جهانی اول روزنهای از امید در این جهت گشود ولی ناکامی جامعه ملل و سازمان ملل متحد برای دستیابی به این هدف، عشق به رویکرد مزبور را بیحاصل گذاشت (بوزان، 1378: 16). عدم موفقیت مکانیزم امنیت دستهجمعی در نظام آنارشیک حاصل عملکرد دولتها با ارزشها و منافع متعارض بهعنوان بازیگران اصلی نظام بینالملل است. آنها همواره تلاش میکنند امنیت خویش را تأمین نمایند، اما صرفنظر از قصد و نیت آنها این عملکرد باعث بیثباتی میشود، زیرا هریک از آنان اقدامات خود را دفاعی تلقی نموده و فعالیتهای دیگران را به مثابه تهدید تصور میکنند. امنیت دستهجمعی بهعنوان ساز وکاری جهت حفظ و گسترش امنیت در سطح بینالمللی دارای بایدها و نبایدهایی است که بدون توجه و رعایت آنها تحقق این مهم امکانپذیر نخواهد بود. اگرچه تا به امروز نیز این مفهوم در معرض آسیبهای فراوانی خصوصاً از طرف قدرتهای بزرگ بوده است، اما به شکل ناقص و کمرنگ و یا بهتر بتوان گفت در قالب شعارهای آرمانگرایانه و نمادین در جریان است. یکی از مهمترین چالش مقابل امنیت دستهجمعی از منظر نو واقعگرایی، منافع متعارض هر یک از بازیگران نظام بینالملل است. ازآنجا که دولتها همواره منافع ملی را بر منافع مشترک ترجیح میدهند، تحقق امنیت دستهجمعی بسیار دشوار میگردد، همچنین این بحث نیز وجود دارد که منطق جنگافزارهای فوق پیشرفته و هستهای فرضهای امنیت دستهجمعی مانند توزیع قدرت را منسوخ میسازد (سنجابی، 1379)؛ لذا دولتهای ملیگرا که بر منافع و حاکمیت ملی بیش از دیگر جریانها ﺗﺄکید دارند میتوانند بهعنوان مخالفین جدی اصول امنیت دستهجمعی محسوب شوند. دونالد ترامپ نیز بهعنوان یک ملیگرا از قاعده فوق مستثنا نیست. ملیگرایی ترامپ که ابعاد گستردهای نیز دارد به شکل مستقیم و یا غیرمستقیم به وسیله منافع محوری احتمالاً ساختار امنیت دستهجمعی را تحت تأثیر قرار خواهد داد. این در حالی است که بعد از سال 1945 رؤسای جمهور ایالاتمتحده با رویکردی جهانشمول همواره بر ارزشهای لیبرال ﺗﺄکید داشتهاند. سیاست خارجی ایالاتمتحده بعد از جنگ جهانی دوم با تأثیر بیشازپیش از مکتب ویلسونیسم[29] بر اساس دیدگاه بینالملل گرایی شکل گرفت. بینالمللگرایان[30] استراتژی کلان ایالاتمتحده را بر این اصل شکل دادند که تعامل اجتنابناپذیر است؛ زیرا برای افزایش تواناییها راه دیگری وجود ندارد (دهشیار، 1391: 73). لذا با توجه به نقش کلیدی ایالاتمتحده در نظام بینالملل بهعنوان یک قدرت برتر ایفا نموده هرگونه تغییر رویکرد در استراتژی کلان[31] این کشور میتواند نظم بینالمللی را متحول سازد. از سال 1988 و طی تقریباً بیش از دو دهه قدرت ایالاتمتحده آمریکا نظم بینالمللی را تبیین کرده است، بهطوریکه همه راهها به واشنگتن ختم شده است (زکریا، 1395: 46). اگر ایالاتمتحده به نحوی اقدام به عقبنشینی از صحنه جهانی نماید، پیامدهای آن غافلگیرکننده خواهد بود. ازنظر جهانی، رقابت برای پر کردن خلائی که بهواسطه عقبنشینی قدرت آمریکا ایجاد میشود، ممکن است منجر به مناقشه و بیثباتی گردد، این مسئله دوستان سابق آمریکا را به مخاطره انداخته و دشمنان پیشین این کشور را جسورتر میکند (خلیل زاد و لسر ، 1379: 32). این در حالی است که دونالد ترامپ با سنتشکنی کم سابقه و اتخاذ رویکردی مخالف بینالمللگرایی و با در پیش گرفتن سیاست انزواطلبی از نوع برتریطلب تمایلی به افزایش همکاریها و تعاملات ایالاتمتحده در سطح بینالمللی ندارد. حامیان رویکرد انزواطلب (برتریطلب) هیچگونه دستاوردی را برای همکاریهای امنیتی قائل نیستند (زهرایی، 1393: 268). از طرفی ترامپ نیز با رویکردی رئالیستی صرفاً منافع ایالاتمتحده را مورد توجه قرار داده و با یکجانبه گرایی منافع این کشور را در تئوری و عمل جستجو مینماید، منسوخ خطاب کردن پیمان آتلانتیک شمالی ناتو از طرف وی و عدم توجه به دیدگاهها و تصمیمهای نهادها و معاهدات بینالمللی نشاندهنده نقض اصول و خصایص امنیت دستهجمعی از طرف آمریکا در دوران وی است. اگرچه امنیت دستهجمعی[32]تاکنون نیز آنچنان توفیقی کسب نکرده است، اما گویا سیاستهای دونالد ترامپ تحقق این مهم را از یک هدف والا و آرمانی در عرصه روابط بینالملل با چالش به مراتب جدی دوران ریاست جمهوری خود مواجه خواهد ساخت. در غیبت یک قدرت جهانی (آمریکا) عدم قاطعیتی که حاصل میشود امکان دارد تنش بین رقبا (قدرتهای بزرگ) را ازدیاد بخشد و رفتار خودخواهانه دولتها را تشویق نماید. بنابراین همکاریهای بینالمللی به احتمال زیاد رو به کاهش میرود. به همراه آن برخی قدرتها در جستجوی این خواهند بود که مشوق و پشتیبان مقررات و قراردادهای خاص منطقهای باشند که چهارچوب و نظمی برای ثبات و توسعه خواستهها و منافع خودشان ارائه میدهند (برژنیسکی، 1392: 122). 4-1 نقض اجماع جهانی به وسیله ملیگرایی محافظهکارانه ترامپ از مهمترین اصول امنیت دستهجمعی، درک مشترک بازیگران بینالمللی از نظم بینالمللی و امنیت بینالمللی است؛ بهعبارت دیگر شناسایی و نحوه مقابله با تهدید و در کل میان اکثر اعضای جامعه جهانی خصوصاً قدرتهای بزرگ در خصوص امنیتسازی اتفاقنظر وجود داشته باشد. اجماع جهانی در مورد موضوعات مختلف خصوصاً مسایل امنیتی اولین گام در تحقق این مهم است. بهعنوان نمونه ایالاتمتحده در دوران بوش (پدر) با کمک گورباچوف[33] و بریتانیا سازمان ملل را علیه حمله عراق به کویت بسیج نمود، در طی این اجماع سازی در مرحله اول تحریمهای اقتصادی علیه عراق بهعنوان کشور متجاوز از سوی شورای امنیت وضع گردید و در مرحله دوم با تصویب قطعنامه 768 از سوی این شورا ضربالاجلی مبنی بر خروج عراق از کویت تعیین شد. درنهایت ایالاتمتحده به همراه ائتلافی متشکل از 34 کشور طی عملیات زمینی شمشیر صحرا و عملیات هوایی سپر صحرا عراق را در مدت یک ساعت از کویت بیرون راندند (کاردان، 1390: 97-96). این در حالی است که اگر اجماع بینالمللی خصوصاً در میان اعضای ثابت شورای امنیت سازمان ملل [34]در این مورد وجود نداشت، احتمالاً قطعنامهای علیه عراق صادر نمیشد، یا مجوزی برای حمله صادر نمیگردید و حمله یکجانبه آمریکا به عراق با حمایت دیگر قدرتهای بزرگ از عراق روبرو میشد، و احتمالاً این موضوع تبدیل به یک مناقشه بینالمللی میگشت و یا در بهترین حالت ابعاد منطقهای آن گسترش پیدا میکرد. بر اساس مباحثی که پیشتر نیز مطرح شد از منظر نئورئالیسم همکاریهای بینالمللی در قالب اجماعسازی با توجه به منافع متعارض دولتها و محاسبه سود این نوع همکاریها توسط دولتها امر آسانی نیست. همانطور که تا به امروز ایالاتمتحده در موارد متعددی مانند حمله به عراق در سال 2003 نتوانسته اجماع سازی نماید و بهطور یکجانبه اقدام نموده است. این مهم، زمانی که کشورهایی همچون ایالاتمتحده که نقش یک قدرت برتر را بازی میکنند توسط ملیگرایان محافظهکاری همچون ترامپ رهبری شوند، بسیار دشوارتر نیز خواهد بود. از آنجاییکه این طیف، تنها منافع کشور خود را در نظر دارد و بر آن ﺗﺄکید میورزد، منافع مشترک را نمیتواند بهراحتی بپذیرد. مفهوم امنیت دستهجمعی حاکی از این است که حفظ امنیت بینالمللی مقدم بر منافع خاص کشورهای جداگانه است. به سخن دیگر کشورها منافع مشترکی دارند که از منافع خاص هریک از آنها مهمتر است و بر آن ارجحیت دارد (روشندل، 1374: 191). ترامپ با احمقانه خطاب نمودن سیاست خارجی آمریکا در دوران بوش پدر در مورد حمایت ایالاتمتحده از کویت در زمان حمله صدام حسین به این کشور معتقد است، زمانی که کویت تمایلی به سرمایهگذاری اقتصادی در ایالاتمتحده ندارد چرا آمریکا باید به خاطر این کشور جان سربازان خود را به خطر بیندازد و بودجه نظامی خود را اینگونه خرج نماید .(Trump, 2015: 34-35) این در حالی است که با توجه به مفروضههای نئورئالیسم، نظام جهانی آنارشیک است و بازیگران اصلی نظام بینالملل دولتها و خصوصاً ابر قدرتها و قدرتهای بزرگ هستند؛ لذا بر اساس مهمترین مفروضه نئورئالیسم یعنی آنارشی حاکم بر نظام بینالملل دولتها تنها بر اساس ملاحظات و منافع سیاسی، امنیتی و اقتصادی خود رفتار مینمایند. ترامپ نیز بهعنوان رئیس جمهور آمریکا بهعنوان یک قدرت جهانی با جایگزین نمودن منافع ملی خصوصاً منافع اقتصادی ایالاتمتحده در مقابل منافع مشترک جهانی به جای توجه و اهتمام به اجماع بینالمللی به اجماع سازی با اعضای کاخ سفید خصوصاً مشاوران راستگرای خود میپردازد. روندی که نهتنها اجماعهای بینالمللی را نمیپذیرد، بلکه آن را مخالف منافع ایالاتمتحده نیز تعریف مینماید. از طرفی با توجه به این رویکرد، دیگر بازیگران نظام بینالملل نیز در واکنش به چنین رفتاری در مقابل مواضع ملیگرایانه و اقتصادمحور آمریکا در دوران وی از خود مقاومت بیشتری نشان میدهند که این مسئله احتمالاً به یکجانبهگرایی بیشتر آمریکا و دیگر کشورها ختم میشود. 4-2 تشکیلات حقوقی بینالمللی در مقابل یکجانبهگرایی کاخ سفید ازجمله ویژگیهای نهادینه شده سیاست خارجی ایالاتمتحده[35] که میتواند سازوکار حقوقی امنیت دستهجمعی را تحت تأثیر قرار دهد، استثناگرایی آمریکا است. زیرا در تشکلات استوار بر الگوی امنیت دستهجمعی، مدیریت، حق انحصاری هیچ گروه خاصی نیست؛ همچنین فرایند تصمیمگیری در نهادهای مبتنی بر امنیت دستهجمعی بر اساس اتفاق آرا است و کلیه اعضاء از حق رأی مساوی برخوردار هستند، لذا هر رویکردی که این روند را خدشهدار کند این الگو را از حالت ایده آل آن خارج ساخته. استثناگرایی آمریکا فینفسه پدیده خاصی نیست همین رویکرد را میتوان در مورد کشورهای دیگر نیز در نظر گرفت، اما چون آمریکا در جامعه بینالملل یک قدرت شاخص است، ماهیت خاص و کیفیت استثناگرایی این کشور بسیار مهم است، که در مورد حاصل آن میتوان به یکجانبه گرایی این کشور اشاره کرد (بوزان، 1390: 196). یکجانبه گرایان ایالاتمتحده از اساس با عضویت و همکاری این کشور در نهادهای حقوقی و بینالمللی به علت کاهش آزادی عمل این کشور در نظام بینالملل مخالف هستند. زیرا تعهدات بینالمللی همواره میتواند رفتار دولتها را بر مبنای قوانین بینالمللی و هنجارها و قواعد جهانی محدود سازد، که این دیدگاه در میان عملکرد جمهوریخواهان آمریکا بیشتر یافت میشود. یکجانبهگرایی[36] آمریکا تکروی را بر همکاری با دیگر کشورها و یا محدود به توافقات بینالمللی ترجیح میدهد (همان: 200). امنیت دسته جمعی نیز نیازمند یک تشکیلات حقوقی و بینالمللی منسجم است تا فرای دیدگاهها و منافع دولتها بتواند تصمیمات لازم را در خصوص شناسایی متجاوز و همچنین نحوه برخورد اتخاذ نماید، درنتیجه دولتها میبایست در قالب یک نظام حقوقی الزامآور برای فراهم آوردن منابع لازم برای شناسایی و مجازات متجاوز متعهد شود. کلیه موضوعات در مورد صلح به شورای امنیت سازمان ملل محول شده است و شورا میتواند بنا به فصل هفتم منشور، تصمیمات الزامآور اتخاذ نماید. شورای امنیت میتواند هر موضوعی که امنیت بینالمللی را تهدید کند موردبررسی قرار دهند و تصمیمات لازم را اتخاذ نمایند. همچنین در منشور سازمان ملل بر رعایت اصول امنیت دستهجمعی بسیار ﺗﺄکید شده است (روشندل، 1374: 191). اما ترامپ بهعنوان یک جمهوریخواه ملیگرا تمایلی به حمایت و تبعیت از رژیمهای حقوقی ندارد. او در واکنش تند خود نسبت به قطعنامه 2334 شورای امنیت سازمان ملل متحد مبنی بر محکومیت فعالیت شهرکسازی اسرائیل در اراضی اشغالی اعلام کرد که پس از آغاز دوره ریاست جمهوری او اجازه نخواهد داد تا بیاحترامی به اسرائیل ادامه یابد. بر اساس دیگر مفروضه نئورئالیسم مبنی بر اینکه دولتها اصلیترین بازیگران نظام بینالملل هستند و نهادهای بینالمللی، دارای تأثیر مستقل و قدرت اندکی هستند میتوان این چندین تبیین نمود که نقش سازمانهای بینالمللی به مراتب در حل معضلات بینالمللی در دوران ریاست جمهوری ترامپ با توجه به جایگاه آمریکا در نظام بینالملل تضعیف خواهد شد. این در حالی است که ترامپ همواره منتقد سازوکار نهادهایی مانند سازمان ملل بوده است همچنین از منظر نوواقعگرایان، دولتها بازیگران عقلانی هستند که هر یک همواره به دنبال تحقق حداکثری منافع ملی خود هستند در نتیجه میتوان گفت دولتهای ملیگرایی همچون ترامپ هیچ ارزشی برای قوانین و سازو کار بینالمللی در مقابل منافع ایالاتمتحده و متحدان این کشور همچون اسرائیل قائل نیست. از همین رو با توجه به مخالفت جدی دولت آمریکا در دوران ترامپ با این قطعنامه که حاصل اجماع اعضای بالاترین نهاد تصمیمگیرنده در حوزه امنیت بینالمللی است ضمانت اجرایی خود را از دست میدهد و بهنوعی آمریکا با یکجانبه گرایی به شکل مستقیم روند اجرایی شدن آن را نقض مینماید. این در حالی است که ترامپ قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان را که مبنی بر صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای ایران است و دیگر کشورهای جهان را به همکاری و توسعه روابط با ایران تشویق مینماید و همچنین شش قطعنامه تحریمی دیگر این شورا ملغی میکند، به باد نقد گرفته و بدون توجه به نظر شورای امنیت و دیگر قدرتهای بزرگ و همچنین سازوکار حقوقی چنین نهادهایی با یکجانبهگرایی ماهیت این قطعنامه را بهوسیله تحریمهای تازه علیه ایران زیر سؤال میبرد؛ همچنین حمله غافلگیرکننده آمریکا به پایگاه هوایی ارتش سوریه و تهدید کره شمالی از طرف ترامپ مبنی بر روبرو شدن پیونگیانگ با خشم و آتش بیسابقه ایالاتمتحده در راستای نقض تشکیلات حقوقی نظام امنیت دستهجمعی است. اگرچه این موارد پدیده تازهای در رویکرد رهبران ایالاتمتحده نسبت به مسایل بینالمللی نیست، اما میتوان از منظر نو واقعگرایی، اینگونه استدلال نمود که بعد از جنگ سرد و تا پیش از دونالد ترامپ رؤسای جمهور آمریکا با بینالمللگرایی گزینشی، تصمیمات مراجع بینالمللی را نقض میکردند و این بار ملیگرایی ترامپ، چالشی بهمراتب بزرگتر در برابر سازوکار حقوقی امنیت دستهجمعی به وجود آورده است. این روند باعث میشود تا همکاری و تعاملات بینالمللی کاهش یابد که این امر به افزایش میزان خودیاری دولتها در نظام آنارشیک منجر خواهد شد. از منظر نئورئالیسم در یک نظام خودیار، واحدها نگران بقای خود هستند و این نگرانی رفتار آنها را مشروط میسازد، همچنین در این وضعیت دولتها همواره در پی افزایش سود خود هستند (والتس، 1394: 149). ترامپ با بهرهبرداری از نقش بینالمللی آمریکا صرفاً برای منافع ملی ایالاتمتحده نوعی افزایش میزان خودیاری را در میان بازیگران نظام بینالملل افزایش میدهد که درنهایت سطح آنارشی حاکم بر این نظام را افزایش خواهد داد. تا زمانی که ایالاتمتحده از اقتدار بلامنازع بهرهمند است نیازی نمیبیند که بهوسیله نهادهای بینالمللی قدرت خود را محدود سازد و میتواند به شکل یکجانبهگرایانه و خودسر در نظام بینالملل تصمیمگیری و عمل نماید (کوپچان، 1383: 381). 4-3 پنتاگون[37] در مقابل اتحادها و ائتلافهای نظامی بینالمللی در عمل امنیت دستهجمعی همواره نیازمند اتحادها و ائتلافهای نظامی است تا بر اساس تصمیمات اتخاذ شده جمعی وارد عمل شود و یا ضمانت اجرایی، این تصمیمات را تأیید نماید. اگرچه اتحادهایی که بر اساس یک تهدید خارجی مشخص شکل میگیرند بهعنوان دفاع جمعی مطرح میباشند و بهنوعی ماهیت امنیت دستهجمعی را از حالت ایده آل آن خارج میکنند، اما بر اساس ماده 51 و فصل هشتم منشور ملل متحد دفاع جمعی بهعنوان مکمل امنیت دستهجمعی مجاز شمرده شده است. طبق ماده 52 فصل هشتم، هیچیک از مقررات منشور ملل متحد، مانع وجود قراردادها یا نهادهای منطقهای برای انجام امور مربوط به حفظ صلح و امنیت بینالمللی که متناسب برای اقدامات منطقهای باشد نیست مشروط بر اینکه اینگونه قراردادها یا مؤسسات و فعالیتهای آنها با مقاصد و اصول ملل متحد سازگار باشد. امنیت دستهجمعی میتواند به نظام جهانی که بهطور اصولی متشکل از همه دولتهای نظام بینالمللی است یا نظم منطقهای جایی که امنیت دستهجمعی بر پایه شرکتکنندگان و حوزه جغرافیایی محدود شده است، تقسیم گردد (Bennett, 1988: 358)؛ لذا حمایت از اتحادهای نظامی مبتنی بر دفاع جمعی میتوانند در راستای کمک به تحقق امنیت جمعی نیز مؤثر باشند. از طرفی، این چنین اتحادها بر مبنای موازنه قوا جنبه بازدارندگی نیز دارند که خود ابزاری برای حفظ و گسترش امنیت بینالمللی نیز محسوب میشوند. دیدگاههای ترامپ نهتنها با اصول امنیت دستهجمعی سازگار نیست، بلکه تمایلی هم به افزایش همکاری با بزرگترین سازمان نظامی جهان که مبتنی بر دفاع جمعی است نیز ندارد. سازمان پیمان آتلانتیک شمالی موسوم به ناتو با دارا بودن 28 عضو و بواسطه ماده پنج این پیمان نقش مهمی در امنیت بینالمللی دارد. اساساً میتوان از این سازمان بهعنوان نیروی بازدارنده خصوصاً در شرق اروپا نیز یاد کرد. این در حالی است که ایالاتمتحده با بیشترین سهم در این سازمان مهمترین نقش را در این پیمان بر عهده دارد. در طول دههها آمریکا بهعنوان توسعهدهنده این پیمان با بیشترین حمایت خود از ناتو همواره قدرت این سازمان را افزایش بخشیده است. این در حالی است که ترامپ بر مبنای سیاست خارجی منافع محور خود با حمله به سیاستهای رؤسای جمهور پیشین ایالاتمتحده در مورد حمایت از کشورهای اتحادیه اروپا و سازمان ناتو، کارکرد این سازمان را زیر سؤال برده و آن را اتحاد منسوخشده خطاب مینماید. برمبنای دیدگاه نئورئالسیم میتوان گفت دولتها، تنها در صورتی تمایل به همکاری خواهند داشت که این همکاری موجب افزایش قدرت آنان شود؛ این در حالی است که با استناد به دیدگاههای ترامپ، گویا اعضای اروپایی ناتو بیش از آمریکا و به واسطه عضویت در چنین سازمانی به قدرت خود افزودهاند؛ لذا ادامه این نوع همکاریها ازنظر ترامپ قابل قبول نیست. او بر این باور است که با توجه به قدرت نظامی ایالاتمتحده این کشور نیازمند همکاری با هیچ اتحاد نظامی نیست، بلکه این کشورها و اتحادهای نظامی هستند که به همکاری با آمریکا نیازمند هستند. در نتیجه ترامپ معتقد است ایالاتمتحده نباید بیش از این در ناتو سرمایهگذاری نماید، زیرا آمریکا مانند گذشته ثروتمند نیست و نمیتواند بار این سازمان را به دوش بکشد .(Karnish& fisher, 2016: 16) بر اساس دیدگاه نو واقعگرایی بهعنوان یکی از مکاتب شاخص منتقد همکاریهای بینالمللی اتحادها یا همکاریهای بلندمدت بینالمللی قابل اتکا نیستند. از این رو دونالد ترامپ نیز با لحنی بیسابقه نسبت به دیگر رؤسای جمهور ایالاتمتحده، هشدار داده است که در صورت عدم تأمین بودجه دفاعی لازم از طرف اعضای ناتو، آمریکا نیز از نقش خود در این پیمان خواهد کاست. اما تأمین بودجه نظامی تنها مشکل ترامپ نیست و اساساً مسئله مهمتری پشت این نقدها وجود دارد، ترامپ خواستار پیوستن ناتو به ائتلاف بینالمللی علیه داعش است. او تمایل دارد اعضای ناتو نیز مانند آمریکا در خاورمیانه درگیر ماجراجوییهای این کشور شوند، مسئلهای که اتحادیه اروپا در این شرایط نمیتواند آن را بهراحتی بپذیرد. ترامپ بیش از هر رئیسجمهور دیگر آمریکا در پی آن است تا با همراه کردن متحدان ایالاتمتحده، هزینههای این کشور را در بیرون از مرزها کاهش دهد. همکاریهای امنیتی اروپا و آمریکا بیشتر ازنظر دفاع از خود اروپا توجیه میشود، ولی این به تواناییهای آمریکا در اعزام نیرو به دیگر مناطق، بهویژه آفریقا و خاورمیانه نیز کمک میکند که این تواناییها در جنگ خلیجفارس (اول) در بعد وسیعی به نمایش گذاشته شد (خلیل زاد و لسر ، 1379: 292). همچنین بر اساس دیگر مفروضه نو واقعگرایی مبنی بر اینکه دولتها واحدهای عاقلی هستند که بر اساس هزینه و فایده عمل میکنند، اولویت امنیتی ترامپ و اتحادیه اروپا نیز بررسی است، اعضای اتحادیه اروپا نگران رفتار روسیه خصوصاً در شرق اروپا هستند و مقابله با گروه تروریستی داعش در غرب آسیا اولویت اول آنها نیست؛ زیرا با توجه به بافت جمعیتی کشورهای اروپایی و همچنین فعالیتهای گروههای تروریستی در برخی کشورها همچون فرانسه، بلژیک و آلمان درگیر شدن جدی تر ناتو با داعش میتواند آثار و تبعات امنیتی برای این اتحادیه در برداشته باشد. از طرفی نیز اروپا در مشکلات داخلی درگیر است که به سبب آن احزاب راست افراطی بیش از گذشته در این منطقه قدرت گرفتهاند، بحران مهاجران، بیکاری و خروج مهمترین عضو این اتحادیه یعنی بریتانیا، اتحادیه اروپا را با تحولات و دغدغههای خاصی روبرو ساخته است، در مقابل این دغدغههای اعضای ناتو، ترامپ در پی افزایش روابط واشنگتن و مسکو است و اولویت اول آمریکا را مبارزه با تروریسم و کشورهایی که به گفته او حامی این گروهها هستند عنوان میکند. لذا اینچنین اختلافاتی باعث شده تا آمریکا و اتحادیه اروپا دچار نوعی تضاد در منافع و ادراکات مشترک شوند. احتمالاً اینروند نوعی واگرایی را میان اعضای بزرگترین اتحاد نظامی جهان به وجود خواهد آورد. اما باید به این نکته نیز اشاره کرد که نه کابینه ترامپ دیدگاه یکسانی در مورد ناتو دارند و نه تمام اعضای ناتو کاملاً با سیاستهای ترامپ مخالفاند. اختلاف نظرها در مورد ناتو در درون کابینه ترامپ بسیار فاحش است، ژنرال جیمز متیس[38] وزیر دفاع دولت ترامپ از ناتو با عنوان خانه دوم خود یاد میکند و این اتحاد را مورد تقدیر و ستایش قرار میدهد. مشاور امنیت ملی ژنرال مک مستر[39]که از فرماندهان ناتو نیز بوده است با ﺗﺄکید بر منافع مشترک و همچنین ماده پنجم پیمان آتلانتیک شمالی، معتقد است حمایت بیشازپیش آمریکا از اعضای ناتو همواره مورد تأیید است .(MacMaster&Cohn, 2017) از سوی دیگر استیو بنن[40]، مشاور ارشد ترامپ بهمثابه یک ملیگرای افراطی با حمایت آمریکا از چنین اتحادهایی مخالف است و با دیدگاهی انزواطلبانه همسو با ترامپ همکاری و عضویت ایالاتمتحده را در هر نوع اتحادی برخلاف منافع ملی این کشور توصیف میکند. از سوی دیگر رکس تیلرسون[41] وزیر امور خارجه که با مأموریت ویژه افزایش روابط روسیه و ایالاتمتحده به این سمت منصوب شده بود، نمیتواند موافق افزایش همکاریهای آمریکا و ناتو باشد. اگرچه لازم به ذکر است که دیدگاه ترامپ در مورد ناتو آنچنان در میان جمهوریخواهان تازگی ندارد. برخی از جمهوریخواهان[42] تمایلی به ادامه همکاریهای آمریکا با پیمان آتلانتیک شمالی ناتو ندارد، آنان معتقدند ازآنجاییکه حملات تروریستی که آمریکا را تهدید میکند ریشه در منطقه خاورمیانه دارد، لذا ایالاتمتحده باید نیروی نظامی خود را بیشازپیش در این منطقه گسترش دهد .(Dueck, 2015: 176) اما از اساس، ماهیت دیدگاه ترامپ و چنین جمهوریخواهانی متفاوت است، دیدگاه ترامپ بر مبنای ملیگرایی[43] و اقتصادمحوری بنا شده است طوری که وی حتی مخالف همکاریهای نظامی با ژاپن و کره جنوبی به سبک گذشته است. این دیدگاه ترامپ را نیز میتوان از منظر نقد نئورئالیستها نسبت به گونههای مختلف همگرایی تبیین نمود، زیرا آنارشی باعث نوعی بی اعتمادی دولتها به یکدیگر نیز میشود که این امر موجب میشود تا دولتها با نوعی اکراه با یکدیگر رفتار نمایند. همانطور که ترامپ نیز با چگونگی دیدگاههای خود نسبت به متحدان برخی متحدان آمریکا بر این اصل ﺗﺄکید داشته است. زیرا دولتها همواره نگران تقسیم سود ممکنی هستند که چهبسا ممکن است بیش از خودش به دیگران برسد که این روند ساختار سیاست بینالملل، به مدد آن همکاری دولتها را محدود میکند (والتس،1394: 150). همچنین ترامپ با افزایش بودجه پنتاگون به بیش از 600 میلیارد دلار و بیاعتنایی نسبت به مشکلات مالی ناتو و تهدید این سازمان مبنی بر کاهش همکاریهای آمریکا که از تاریخ شکلگیری ناتو تا به امروز بیسابقه است، نشان داد ملیگرایی وی حتی علاقهای به حمایت از دفاع جمعی ندارد که آمریکا هسته مرکزی آن را تشکیل داده است و از منظر نئورئالیسم، آمریکا، تنها در پی تأمین منافع و امنیت خود از طریق بیشینهسازی قدرت در مقابل منافع و امنیت جمعی است. سرمایهگذاری دولت ترامپ در خصوص گسترش سلاحهای هستهای ایالاتمتحده بهعنوان عامل بازدارنده در مقابل افزایش مشارکت در اتحادهای نظامی همچون ناتو به همان اندازه که مغایر با اصول امنیت دستهجمعی است از منظر نو واقعگرایان و خصوصاً نظریهپردازان برجسته این مکتب همچون والتس نیز قابل تبیین است. کنث والتس معتقد گسترش سلاحهای هستهای نهتنها باعث بیثباتی بینالمللی نمیشود بلکه موجب میشود منطق بازدارندگی در سطح وسیعتر عمل کند (مشیر زاده، 1389: 117).
نتیجهگیری الگوی امنیت دستهجمعی که همواره از منظر نو واقعگرایان آرمانی و دارای مشکلات ساختاری بوده است امروزه بهعنوان سازوکار حفظ و گسترش امنیت بینالمللی مورد تأیید بالاترین مرجع تصمیمگیری بینالمللی جهان یعنی سازمان ملل است؛ همچنین این الگو به لحاظ ویژگیهای اقدام جمعی که دارا است، میتواند بهعنوان یک عامل بازدارنده در مقابله با تهدیدات و منازعات بینالمللی مطرح شود اگرچه تا به امروز نیز الگوی امنیت دستهجمعی به علت مواردی همچون نظام آنارشیک، منافع متعارض دولتها بهعنوان بازیگران اصلی نظام بینالملل، نتوانسته امنیت بینالمللی را آنطور که درگذشته پیشبینی میشد حفظ و گسترش دهد؛ همچنین از سویی دیگر نیز سازوکار حقوقی این مهم با حق وتو اعضای اصلی شورای امنیت سازمان ملل به این ضعف دامن زده است، اما میتوان گفت با توجه به جایگاه ایالاتمتحده در نظام بینالملل بهعنوان یک قدرت برتر، دیدگاههای تند ملیگرایانه ترامپ موجد این شرایط خواهد بود. چهل و پنجمین رئیسجمهور ایالاتمتحده با دیدگاهی متفاوت نسبت به دیگر رؤسای جمهور این کشور، خواسته یا ناخواسته در حال تغییر جایگاه آمریکا در نظام بینالملل است. بر مبنای مفروضههای نئورئالیسم باید گفت دونالد ترامپ با رویکردی نسبتاً انزواطلبانه در مقابل بینالمللگرایی رهبران پیشین این کشور، در پی آن است تا هزینههای این کشور را در معادلات بینالمللی کاهش دهد، که این امر موجب کاهش مشارکت آمریکا در نظام بینالملل خواهد شد. آنارشی حاکم بر ساختار نظام بینالملل سبب میشود دولتهای ملیگرایی همچون دولت ترامپ با نقض قوانین بینالمللی و بیتفاوت نسبت به هنجارهای نظام بینالملل به هر قیمتی، تنها منافع خود را پیگیری نمایند که این رویکرد با دیدگاه منافع جمعی و مکانیزم امنیت دستهجمعی در تعارض جدی است. از طرفی، با توجه به اینکه از منظر نئورئالیسم دولتها بازیگران اصلی صحنههای بینالمللی محسوب میشوند جایگاه نهادهای بینالمللی نیز تحت تأثیر قدرتهای برتری همچون آمریکا است. بهطوریکه کاهش همکاریهای بینالمللی آمریکا در قالب یکجانبهگرایی موجب تضعیف یکی از ارکان اصلی امنیت دستهجمعی یعنی ساز و کار حقوقی آن میشود. همچنین همانطور که نو واقعگرایان معتقدند ازنظر دولتها، همکاریها و اتحادهای بینالمللی با توجه به وابستگی متقابل حاصل این نوع همگراییها، آنچنان مطلوب نیست باید خاطرنشان کرد ترامپ نیز در این چهارچوب، ادامه همکاریهای بینالمللی ایالاتمتحده را به شکل سابق با نیازها و دغدغههای آمریکا همسو نمیداند. مهمترین تأثیر ادامه این روند در چگونگی مکانیزم حفظ و گسترش امنیت بینالمللی خواهد بود. کمرنگ شدن الگوی امنیت دستهجمعی بهعنوان سازوکاری در جهت حفظ و گسترش امنیت بینالمللی در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، منجر به این امر خواهد شد که کشورها با دغدغههای متفاوت در نظام بینالملل آنارشیک بهوسیله موازنهسازی برونگرا و درونگرا همواره بیشازپیش در پی حفظ امنیت و بقای خود باشند، این مهم باعث خواهد شد تا اتحادها و ائتلافهای نظامی و امنیتی با مشارکت قدرتهای بزرگ و منطقهای در مناطق جهان بیش از گذشته مطرح گردد. زیرا بر مبنای نئورئالیسم کشورها همواره نگران امنیت خود و قدرت گرفتن دیگر کشورها میباشند؛ لذا این فرایند به ساختار آنارشیک[44] نظام بینالملل با افزایش رقابت و تنش در میان بازیگران نظام بینالملل دامن خواهد زد. منابع: - برژنیسکی، زبیگنیو. (2012). بینش استراتژیک آمریکا و بحران قدرت جهانی. ترجمه علی بهفروز. (1392). تهران: انتشارات صمدیه. - بوزان، باری. (1983). مردم، دولتها و هراس. ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبری.(1378). تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی. - بوزان، باری. (2004). ایالاتمتحده و قدرتهای بزرگ. ترجمه عبدالمجید حیدری.(1390). تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی. - خلیل زاد، زلمای. لسر، یان. (1998). استراتژی برای قرن 21 آمریکا رو در روی بحرانهای منطقهای. ترجمه مرکز تحقیقات و بررسیها- بیروت.(1379). تهران: نشر آمن. - دهشیار، حسین. (1391). سیاست خارجی آمریکا در تئوری و عمل. تهران: نشر میزان. - دهقانی فیروزآبادی، سید جلال. (1394). اصول روابط بینالملل. تهران: سمت. - دهقانی فیروزآبادی، سید جلال. (1395). کلیات روابط بینالملل. تهران: نشر مخاطب - روشندل، جلیل. (1374). امنیت ملی و نظام بینالمللی. تهران: انتشارات سمت. - زکریا، فرید.(2008). جهان پسا آمریکایی. ترجمه احمد عزیزی.(1395). تهران: هرمس. - عبداله خانی، علی. (1381). نظریههای امنیت. تهران: انتشارات ابرار معاصر. - قوام، عبدالعلی. (1384). روابط بینالملل نظریهها و رویکردها. تهران: سمت. - کاردان، عباس. (1390). کتاب آمریکا 10 ویژه بررسی اسناد استراتژی امنیت ملی آمریکا پس از جنگ سرد. تهران: ابرار معاصر. - کسینجر، هنری. (2001). دیپلماسی آمریکا در قرن 21. ترجمه ابوالقاسم راه چمنی. (1381). تهران: ابرار معاصر. - کوپچان، چارلز ای. (2002). پایان عصر آمریکا.ترجمه گروه مترجمان بنیاد فرهنگی پژوهشی غربشناسی. (1383). تهران: انتشارات غربشناسی. - مشیر زاده، حمیرا. (1389). تحول در نظریههای روابط بینالملل. تهران: سمت. - مصطفی، زهرایی. (1393).ب ررسی انتقادی سیاست خارجی آمریکا. تهران: اداره نشر وزارت خارجه. - والتس،کنث. (1979). نظریه سیاست بینالملل. ترجمه روحالله طالبی آرانی. تهران: نشر مخاطب. - سنجابی، علیرضا. (1379). نظریه امنیت دستهجمعی. «فصلنامه کنترولر»، سال سوم، شماره 9 و10.
- Bennett, a larvy. (1988). International organizations:principles and issues. New Jersey: prentice hall international Inc. - Buzan, Barry & Jones, Charles & Little, Richard. (1993). The Logic of Anarchy. New York: Columbia University Press. - Dueck, Colin. (2015). The Obama doctrine: American grand strategytoday. New York: Oxford University Press. - Karnish, Micheal & Fisher, marc. (2016). Trump Revealed. New York: Charles Scribner's Sons, Simon & Schuster. - Newman, Edward. (2007). A Crisis of Global Institutions? Multilateralism and international security. NewYork: Routledge. - Trump, Donald. (2015). Crippled America: How to Make America Great Again. New York: Simon & Schuster, Inc. - Haines. John R. (2017). “Divining a Trump Doctrine”. Journal Orbis. Vol.61 (1), pp. 125-136. - Clark, Robert. Event Summary: Making Sense of Donald Trump’s Foreign Policy. Available at:www.henryjacksonsociety.org - Fisher, max. (2016). What Is Donald Trump’s Foreign Policy?. Available at:www.nytimes.com - Kahl, Colin & Brands, Hal. (2017). Trump’s Grand Strategic Train Wreck Believe it or not, the president has a grand strategy But it's a nightmarish mess. Available at: www.foreignpolicy .com - Macmaster, Hr & Cohn, Gay d. (2017). America First Doesn’t Mean America Alone. Available at:www.wsj.com [1] نویسنده مسئول Email: khabiri1370@gmail.com فصلنامه مطالعات روابط بین الملل، سال دهم، شماره 40، زمستان1396، صص. 9-38. [2] Idealism [3] North Atlantic Treaty Organization [4] Donald John Trump [5] Realism [6] Neorealism [7] Anarchic [8] Kenneth Waltz [9] Collective security [10] Peace of Westphalia [11] Wilson [12] Interdependence security [13] International order [14] veto right [15] Anarchy [16] Collective defense [17] Conservative Internationalism [18] Conservative Isolation [19] Conservative Nationalism [20] Truman [21] Communism [22] Donald Trump National Security Doctrine [23] US foreign policy [24] Truman National Security Doctrine [25] Hegemony [26] Economic nationalism [27] U.S. immigration law [28] Holy alliance [29] Wilsonism [30] Internationalists [31] Grand strategy [32] Collective Security [33] Gorbachev [34] United Nations Security Council [35] US foreign policy [36] Unilateralism [37] Pentagon [38] James Mattis [39] McMaster [40] Steve banne [41] Rex Tillerson [42] Republicans [43] nationalism [44] Anarchic structure | ||
مراجع | ||
منابع: - برژنیسکی، زبیگنیو. (2012). بینش استراتژیک آمریکا و بحران قدرت جهانی. ترجمه علی بهفروز. (1392). تهران: انتشارات صمدیه. - بوزان، باری. (1983). مردم، دولتها و هراس. ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبری.(1378). تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی. - بوزان، باری. (2004). ایالاتمتحده و قدرتهای بزرگ. ترجمه عبدالمجید حیدری.(1390). تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی. - خلیل زاد، زلمای. لسر، یان. (1998). استراتژی برای قرن 21 آمریکا رو در روی بحرانهای منطقهای. ترجمه مرکز تحقیقات و بررسیها- بیروت.(1379). تهران: نشر آمن. - دهشیار، حسین. (1391). سیاست خارجی آمریکا در تئوری و عمل. تهران: نشر میزان. - دهقانی فیروزآبادی، سید جلال. (1394). اصول روابط بینالملل. تهران: سمت. - دهقانی فیروزآبادی، سید جلال. (1395). کلیات روابط بینالملل. تهران: نشر مخاطب - روشندل، جلیل. (1374). امنیت ملی و نظام بینالمللی. تهران: انتشارات سمت. - زکریا، فرید.(2008). جهان پسا آمریکایی. ترجمه احمد عزیزی.(1395). تهران: هرمس. - عبداله خانی، علی. (1381). نظریههای امنیت. تهران: انتشارات ابرار معاصر. - قوام، عبدالعلی. (1384). روابط بینالملل نظریهها و رویکردها. تهران: سمت. - کاردان، عباس. (1390). کتاب آمریکا 10 ویژه بررسی اسناد استراتژی امنیت ملی آمریکا پس از جنگ سرد. تهران: ابرار معاصر. - کسینجر، هنری. (2001). دیپلماسی آمریکا در قرن 21. ترجمه ابوالقاسم راه چمنی. (1381). تهران: ابرار معاصر. - کوپچان، چارلز ای. (2002). پایان عصر آمریکا.ترجمه گروه مترجمان بنیاد فرهنگی پژوهشی غربشناسی. (1383). تهران: انتشارات غربشناسی. - مشیر زاده، حمیرا. (1389). تحول در نظریههای روابط بینالملل. تهران: سمت. - مصطفی، زهرایی. (1393).ب ررسی انتقادی سیاست خارجی آمریکا. تهران: اداره نشر وزارت خارجه. - والتس،کنث. (1979). نظریه سیاست بینالملل. ترجمه روحالله طالبی آرانی. تهران: نشر مخاطب. - سنجابی، علیرضا. (1379). نظریه امنیت دستهجمعی. «فصلنامه کنترولر»، سال سوم، شماره 9 و10.
- Bennett, a larvy. (1988). International organizations:principles and issues. New Jersey: prentice hall international Inc. - Buzan, Barry & Jones, Charles & Little, Richard. (1993). The Logic of Anarchy. New York: Columbia University Press. - Dueck, Colin. (2015). The Obama doctrine: American grand strategytoday. New York: Oxford University Press. - Karnish, Micheal & Fisher, marc. (2016). Trump Revealed. New York: Charles Scribner's Sons, Simon & Schuster. - Newman, Edward. (2007). A Crisis of Global Institutions? Multilateralism and international security. NewYork: Routledge. - Trump, Donald. (2015). Crippled America: How to Make America Great Again. New York: Simon & Schuster, Inc. - Haines. John R. (2017). “Divining a Trump Doctrine”. Journal Orbis. Vol.61 (1), pp. 125-136. - Clark, Robert. Event Summary: Making Sense of Donald Trump’s Foreign Policy. Available at:www.henryjacksonsociety.org - Fisher, max. (2016). What Is Donald Trump’s Foreign Policy?. Available at:www.nytimes.com - Kahl, Colin & Brands, Hal. (2017). Trump’s Grand Strategic Train Wreck Believe it or not, the president has a grand strategy But it's a nightmarish mess. Available at: www.foreignpolicy .com - Macmaster, Hr & Cohn, Gay d. (2017). America First Doesn’t Mean America Alone. Available at:www.wsj.com | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,924 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,705 |