تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,800,521 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,327 |
بررسی تطبیقی جلوة معشوق در غزلیات خاقانی و سعدی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مطالعات زبان و ادبیات غنایی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسنامه علمی شماره، دوره 2، شماره 2، اردیبهشت 1391، صفحه 95-106 اصل مقاله (150.3 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مهرعلی یزدان پناه؛ روجا عدنانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیـده خاقانی از بزرگترین شاعران و قصیدهسرایان ادب فارسی به شمار میرود. او در کنار قصاید غرّا و مطنطن به تصنیف غزلیات نیز، همت گماشت. عزم خاقانی در غزلسرایی، او را در جرگة پیشگامان غزل عارفانه قرار داد. چندی پس از او، سعدی، شاعر بلند آوازه و نامآور فارسی، علاوه بر نوشتن دو اثر جاودان گلستان و بوستان، غزلسرایی را نیز وارد مرحلة نوینی از حیات خود کرد و در واقع، غزل عاشقانه را به کمال رسانید. هدف اصلی این مقاله، بررسی تطبیقی جلوة معشوق در غزلیات خاقانی و سعدی است که به روش توصیفی تحلیل محتوا و به شیوة کیفی، تجزیه و تحلیل گردید. نتیجه این که معشوق در غزلیات دو شاعر، به صورتهای مختلف رخ مینمایاند: 1- داشتن زیبایی 2- صعبالوصول بودن 3- جفاکاری و... حسن معشوق در غزل سعدی که به زیباترین نحو توصیف و تحسین شده، گرایش جمالگرای شاعر را آشکار میسازد، در حالی که در خاقانی چنین گرایشی دیده نشده است. اما معشوق جفاکار از مضامین مشترک در غزل خاقانی و سعدی است و صعبالوصول بودن معشوق نیز ضمن اینکه در غزلیات دو شاعر کم و بیش وجود دارد؛ ولی در غزلیات خاقانی نمود بیشتری دارد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سعدی؛ خاقانی؛ غزل؛ جلوه معشوق | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسنامه علمی شماره | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمـه خاقانی از بزرگترین شاعران سبک آذربایجانی در قرن ششم است. شهرت او بیشتر، آثار بیبدیلی است که در تصنیف قصاید مطنطن و پرطمطراق پدید آوردهاست. اما در کنار این قصاید، غزلیات او که به مثابة نخستین حلقههای زنجیری هستند که سرانجام در مسیر تکاملی خود به غزل ناب عارفانه میرسند؛ اهمیت ویژهای دارند. سعدی نیز که از پرآوازهترین شاعران ایران و جهان به شمار میرود. در قرن هفتم میزیست وسالها به تحصیل علوم دینی و ادبی در مراکز علمی عهد خود، پرداخت. از مهمترین آثار او یعنی بوستان و گلستان که بگذریم؛ دیوان غزلیات او مشتمل بر نغزترین، غزلهای فارسی است. در واقع سعدی غزل عاشقانة فارسی را به کمال رسانید و جاودان ساخت. و امّا غزل نیز که در ابتدا به عنوان تغزّل قصیده، توسط شاعران بزرگ سبک خراسانی سروده میشد، به تدریج در اواخر سده چهارم هجری با کوشش شاعرانی چون سنایی، به شکل قالب مستقل درآمده و از بدنة قصیده جدا شد، سپس شاعرانی چون خاقانی و دیگران در روند تکامل غزل، تا رسیدن به کمال کوشیدهاند. همایی درونمایة غزل را حدیث عشق و عاشقی و این نوع شعر را مشتمل بر سخنان عاشقانه دانستهاند. از آن گذشته غزل را حتی برای بیان مضامین اخلاقی و دقایق حکمت و معرفت نیز مناسب میدانند (همایی، 1378: 124). هدف اصلی این مقاله بررسی چگونگی جلوة معشوق در تطبیق غزلیات خاقانی با سعدی است که به روش توصیفی و تحلیل محتوی و به شیوه کیفی تجزیه و تحلیل شده است. پیشینة تحقیق: دربارة خاقانی و سعدی آثار گرانسنگ و متعددی به رشتة تحریر درآمده است که برخی از آنها را که به نوعی به این پژوهش مرتبط یا نزدیک هستند، اشاره میشود: اکرم نعمتی جودی (1384) در مقالهای با عنوان: زن در آیینة شعر فارسی؛ خاقانی شروانی، نگاه شاعر به جایگاه زن را در چهار گروه: خانواده، جامعه، تاریخ و دین نشان میدهد. او به زنانی که وجود خارجی ندارند نیز میپردازد و ویژگیهای هر دسته را بیان میکند. مرتضی چرمگی عمرانی (1387) در مقالهای تحت عنوان: نامهای شاعرانه معشوق در غزلیات خاقانی، نظامی و سعدی، نگاه این سه شاعر به معشوق و قدرت تخیل آنها را در توصیف او و این که چه لقبها و نامهای شاعرانهای را بر معشوق خود نهادهاند، مورد بررسی قرار داده است. در این مقاله، با نگاهی گذرا به لقبها و عنوانهای معشوق در غزلیات هر سه شاعر معلوم میشود که عنوانها و القاب به کار رفته، غالباً یکی است. مریم حسینی (1387) در مقالهای با عنوان: بررسی تطبیقی سیمای زن در آثار خاقانی و نظامی، به بررسی و مقایسة سیمای زن در اشعار دو شاعر قرن ششم ایران، خاقانی و نظامی از دیدگاه نقد اصالت زن میپردازد. نگارندگان دراین مقاله درصدد آن است که با تکیه بر این نوع نقد نشان دهد که بسیاری اوقات تنها تأثیر اوضاع اجتماعی نیست که موجب نگاه مردسالار در نویسنده یا شاعر میشود؛ بلکه ویژگیهای فردی و خانوادگی و باورهای سنتی بسیار مؤثر است. سعید حمیدیان (1383)، در تحقیقی روشمند با تکیه بر آمار در کتابی به نام سعدی در غزل، گونههای غزل سعدی را به سه دسته تقسیم میکند: 1- غزلهای آشکارا غیر عارفانه 2- غزل آشکارا عارفانه 3- غزل با حال و هوای عارفانه. قبل از بررسی تصویر معشوق در اشعار خاقانی و سعدی، باید چگونگی مهیاسازی این بستر، یعنی رشد و تحول معشوق در غزل فارسی روشن شود که مستلزم بیان تغزل و غزل، به عنوان قالب شعری مستقل است.
غــزل غزل فارسی که در اوایل سده چهارم هجری شکل گرفت، در ابتدا ساده و در وصف موضوعی تغزلی بود؛ در قرن ششم دستخوش تطور شد؛ در واقع این دوره زمان رونق غزل و تبدیل آن به مهمترین سیاق شعر غنایی بود (عبادیان، 1384: 83). در همین دوره، پس از آن که در ارکان قصیده تغییر و تحول صورت گرفت، ممدوح قصیده نیز در غزل رایج فارسی جای خود را به معشوق داد. این معشوق گاهی زمینی است؛ اما جلوة آن در دو شاعر مورد بحث ما، مانند معشوق تغزّل، پست نیست؛ بلکه در غزل عاشقانة سعدی، به عنوان مثال، چنین مینماید که گاه حتی آسمانی و روحانی است؛ این معشوق در غزل عارفانه مولوی به اوج میرسد و گاه جلوة آن آمیزهای از معشوق و ممدوح و معبود است که در غزل تلفیقی که اوج کمال آن حافظ است، رخ مینماید (شمیسا، 1389: 286). در اینجا این سوال مطرح میشود که جلوة معشوق اساساً در غزل فارسی چگونه است؟
معشوق در غزل فارسی بدون تردید اشعار غنایی هیچ ملّتی از آهنگ دلنواز عشق که برآمده از جوهر عواطف انساتی است، بیبهره نیست. زیرا عشق مایة زندگی است وهستی بی آن به تعالی و کمال راه نخواهد یافت. در گفتگوی عشق، از نقش جمال نمیشود غفلت کرد. از همین روی اگر دامنة عشق و جمالگرایی را گسترده بنگریم، میتوان با نویسندة کتاب آفاق غزلفارسی هم عقیده شویم که جمالپرستی ظاهری و معاشقه و مغازله با معشوقان و کنیزیکان مایة نخستین غزل شد، تا آنکه کم کم دکان مدیحهگویی از رونق افتاد و جایش را به غزل عاشقانه و جولانگری الهة عشق داد (صبور، 1370: 309). معشوق در غزل فارسی نمود کاملاً یکسانی ندارد. زیرا نوع نگرش به معشوق از جهت زمینی یا آسمانی و ازلی بودن و دیگر وجوهی که زاییدة ذوق سلیم و خیال شاعر است، متفاوت بوده، لذا جلوهگری معشوق در غزل نیز، از جمله در غزلیات خاقانی و سعدی متنوع است. اگر سخن شمیسا را در انواع جلوهگری معشوق بپذیریم میتوانیم در مییابیم که معشوق در غزل فارسی به سه گونة اصلی تقسیم میشود (شمیسا، 1386: 287)؛ بدین ترتیب: 1- معشوق مذکر، یعنی همان ترکان نوجوان لشکری در قرون نخستین پس از اسلام که به عربدهجویی، خونخواری، کمانکشی و بیوفایی مشهور هستند.
2- معشوق زن، این معشوق، بویژه در تغزلات سبک خراسانی به وضوح دیده میشود:
در شعرهای سعدی اینگونه معاشیق که در حقیقت کنیز و بردة شاعر است ولاجرم ارج و قربی ندارد و فقط زیبایی او برای شاعر مطرح است و شاعر به او امر و نهی میکند و او مجبور به اطاعت است، یافت میشود. برای نمونه ابیات زیر از سعدی ضمن توصیف زیباییهای بصری معشوق، او را بواسطة نداشتن شأن و وقار، نکوهش میکند:
3- معشوق کهن الگوی (prototype)آن ایزد بانوان یعنی الهگان و خدایان مؤنث و زنان فرمانروا بر جوامع زن سالار و مادرمدارانة اعصار کهن است. به عنوان مثال؛ پروتوتایپ معشوق، ایزد بانوان کهن چون ایشترسومری یا آناهیتای ایرانی بودند. ایشتر به گونهای نمونة معشوق بیوفا و جفاکار میباشد؛ در حالی که آناهیتا نمونة معشوقی معنوی با ابعاد روحانی و اثیری است (شمیسا، 1386: 134). چهرة چنین ایزد بانویی، طبیعت بهار است و وجود او رمز بارآوری و نشاط و قدرت جادوانه است. با قدی چون صنوبر و زلفی چون بنفشه و رخانی چون گل و سرسبزی و جاودانگی سرو، در واقع این همان معشوق تغزّلی است که وارد دنیای غزل شده، در غزل عاشقانه "چون غزل سعدی" حرمت و تعالی بیشتری یافته است. صوفیه نیز یکسره او را به آسمان بردند و معبود خواندند و او را در هالهای از رمز و راز و تقدس فرو پوشیدند (همان: 288).
معشوق خلاصة آرزوها و آرمانهای پایمال شدة بشری نکتة دیگری که در قرن هفتم، در بستر غزل مقارن با سعدی رخ مینماید؛ بعدی از معشوق است که با مباحث جامعهشناختی این عصر، به ویژه هجوم مغول و ترکتازی بیحد و مرز آنان ودر مقابل، ناکامیها و آرزوها و آرمانهای از دست رفتة جامعة ایرانی به طور عام و شاعر بالاخص درگیر است. این منظر اگر چه در این پژوهش بطور خاص معاشیق سعدی را تنها در برخی از غزلیات او در بر میگیرد؛ اما در فضایی مشابه با جلوههایی منفرد از معشوق خاقانی بیارتباط نیست. لذا میتوان به این نکته رسید که "معشوق غزل عصاره و خلاصة طبیعت درونی و رمز آرزوها و آرمانهای انسان نوعی است" (شمیسا، 1386: 290). مثلاً در همین عصر که شاخص آن در این بحث سعدی است، شاعر غالباً نمایندة خود ملت است که در برابر معشوقی جفاکار که رمز آرزوها و امیدهای برباد رفته است، در حال فراق و انتظار به سر میبرد؛ وصال در کار نیست و شب دیجور سخت را گویا سحری در پی ندارد؛ چونانکه میگوید:
از این بحث که بگذریم، از آنجا که عموماً یا بهتر بگوییم، تسامحاً، معشوق در ادب فارسی به صورت زن رخ مینماید، قبل از تطبیق جلوههای گوناگون معشوق در غزلیات دو شاعر، لازم است به تعریف مجملی از این مؤثرترین آرکیتایپ "Archetype" در آثار ادبی بپردازیم.
آنیما (روان زنانه) هر مردی-که در اینجا شاعر مدنظر است- در خود تصویر ازلی زنی را دارد... این تصویر اساساً ناخودآگاه است. عاملی است موروثی از اصلی ازلی... صورت مثالی از همة تجربیات اجدادی جنس مونث ... و احساساتی که تاکنون در زنان بودهاست. از آنجا که این ذهنیت ناخودآگاه است، همیشه ناخودآگاه بر معشوق فرا افکنده میشود و عامل عمده در عشق یا نفرت همین آنیما "Anima" یا روان زنانه است. این روان زنانه، با جلوهها و صفات گوناگون در شعر، تجلی مییابد. با توجه به بررسیای که در آثار دو شاعر مدّ نظر این پژوهش، انجام گرفت، مهمترین موضوعات مشترک در غزلیات دو شاعر عبارت است از: 1- توصیف جمال معشوق. 2- جور و جفا و خشم و عتاب معشوق. 3- صعب الوصول بودن معشوق. 4- غارتگری و خونریزی و بیرحمی. 5- کبر و ناز و غرور. 6- فتنهانگیزی. 7- عهدشکنی معشوق. بر این اساس میشود گفت که دو شاعر بطور کلی در به تصویرکشیدن معشوق مضامین کم و بیش مشترکی را دنبال میکنند. از آنجایی که سه مضمون نخست به صورت گسترده در آثار دو شاعر نمود دارد، و مجال این مقاله نیز اجازه ورود به همة موضوعات فوق الذکر را نمیدهد، به بررسی و تحلیل سه مورد اوّل بسنده میشود.
1. توصیف جمال معشوق زیبایی معشوق در غزلیات کلاسیک فارسی عموماً با نمادها، یعنی تشبیه زیبایی جسمانی به عناصری که مظهر آن زیباییاند؛ یعنی مظاهر طبیعت، صورت گرفتهاست. مانند تشبیه روی معشوق به ماه و لب به لعل، سرخی به گل، قامت به سرو که در ابیات غزلیات دو شاعر نیز، نمونههای فراوانی دارد. اینک چند نمونه از این ابیات:
(خاقانی، 1388: 663) و مثالی از سعدی:
در ابیات مذکور تشبیه روی به ماه در ابیات دو شاعر قابل تطبیق است؛ نیز تشبیه قامت به سرو در بیت سعدی با بیت زیر از خاقانی:
نیز در ابیات زیر استفاده از لعل به جای لب و عقیق به جای اشک در دو غزل از خاقانی با بیتی از سعدی که لعل را استعاره از لب و آن را دوباره به عقیق تشبیه کردهاست قابل تطبیق است؛ ضمن یادآوری این نکته که وجه شبه همان سرخی و خونین رنگ بودن لعل و عقیق است.
و نیز گاه تشبیه اجزای چهرة معشوق به عناصر مصنوع بشر مانند تیر و کمان صورت گرفتهاست:
شاعر در ابیات فوق، با تشبیه عناصر زیبایی معشوق به ابزار مخصوص جنگاوری، شمّهای از غارتگری و جفاکاری معشوق را در عین زیبایی نشان میدهد. با بررسی این مثالها و نمونههای بسیار دیگر، میتوان به این نتیجه رسید که توصیف معشوق چه از لحاظ مضمون و محتوا و چه از لحاظ ساختار با یکدیگر اساساً متفاوت نیست؛ حتی نمونة به کارگیری زبان و آهنگ کلام نیز چندان تفاوتی نمیکند؛ مگر لحن حزن آلود خاقانی در جای جای غزلیات او که با شیوة طربناک و امیدوار سعدی در تقابل است. از دیگر بهانههای توصیف جمالِ معشوق؛ تشبیهات متعدد و متنوّعی است که دربارة زلف صورت گرفته است و جدای از معانی عرفانی آن که بیشتر در سبک عراقی متجلی است، بیانگر گیرایی و زیبایی و جلوهگری زلف هستند. در این گونه از ابیات، غالباً سیاهی زلف را به شب، خوشبویی آن را به عنبر و مشک از لحاظ صوری تشبیه کردهاند:
و این بیت مشهور از خواجه شیراز:
اما جعد زلف، عموماً نمادی از پر پیچ وخم بودن راه سلوک و گرفتار شدن عاشق یا مجازاً دل عاشق در پیچ و تابهای آن، میباشد. به کارگرفتن "زلف" در غزل خاقانی به ویژه، با آمیختگی آن به معانی عرفانی ژرف مییابد. در غزل سعدی نیز معانی عرفانی زلف همواره مدنظر شاعر بودهاست؛ مانند این بیت مشهور سعدی:
این نمونه و نمونههای دیگر از این دست، روشن میکند که "زلف" صرفاً به عنوان یکی از نشانههای جمال در غزلیات سعدی مطرح نیست؛ بلکه وی نیز مانند خاقانی معانی رایج عرفانی را در بیان واژه زلف در غزلیات خود لحاظ میکند:
در بیت زیر از خاقانی نیز از زلف مشابه چنین مضامینی دریافت میشود:
اما تفاوتی که از بررسی نماد رایج در غزل خاقانی با غزل سعدی، خودنمایی میکند، بیانگر نوع نگرش متنوع دو شاعر به موضوعی واحد است، سعدی ضمن نگرش عرفانی که با شخصیت او عجین شده است؛ از خد و خال و زلف و زنخدان، به عنوان نمادهای زیبایی بصری معشوق، نه تنها اغماض نکرده، بلکه چنان شیفتة آن میگردد که به نوعی دنبالهرو جمال و مکتب جمالپرستی میشود، در حالی که عموماً در غزلیات خاقانی چنین نگرش جمال گرایانهای دیده نمیشود.
جمالگرایی از آنجا که گرایش به جمال و صورت زیبا، در واقع میل فطری بشر به هنر و به گونهای هنردوستی و هنرورزی است؛ و میتوان گفت؛ اصالت هنر از نگرش جمالگرای انسان به طور عام و هنرمند به طورخاص به پدیدههای طبیعت، مایه میگیرد و سرانجام فرایند فکری هنرمند با استفاده از ابزار که در ادبیات مطلقاً "واژه" مد نظر است، در خارج از فضای ذهنی او - هنرمند یا شاعر- و در محیط، به اثر هنری که در اینجا مقصود "شعر" است بدل میشود، لذا، جمالگرایی نه صرفاً به عنوان مکتبی که فرقهای از صوفیه معتقد بدانند؛ بلکه در شعر و ادبیات کلاسیک نیز ریشه دوانیدهاست. در این میان، سعدی یکی از چهرههایی است که در غزلیات او، این نگرش زیبا، موج میزند.
بنابراین چنانکه انوری نیز میگوید: "جمالپرستی و نظربازی به معنی التذاذ هنری از نگریستن به چهره زیبا ... در بسیاری از غزلیات او به چشم میخورد. سعدی ... دیده بر دیدار مَهرویان گماشتن را سرنوشت و تقدیر زندگی خود میداند ... اما در میان مظاهر جمال، زیبایی چهرة آدمی بیش از هر زیبایی دیگری، سعدی هنرمند را به سوی خود میکشد، به ویژه که برای پرستش جمال و نظر بازی توجیه عرفانی نیز مییافته ... و آن توجیه نظریه گذر از جمال بشری به جمال لاهوتی است" (انوری،1382: 11).
با تمام این اوصاف، سعدی هرگز از زیباترین و البته اصلیترین پیامد جمالگرایی غافل نمیماند و آن نتیجه همان تفکر جمیلی است که سعدی عاشق را از جمال زیبا به آفریننده و خالق هر جمال و زیبایی و هر آنچه در جهان هست، میرساند:
و یا در ابیات زیر که به وضوح به همین اعتقاد خود، نظر دارد:
اما باید گفت، در غزلیات خاقانی، همان گونه که اشاره شد، ابیاتی که به روشنی نمایشگر جمالگرایی یا طبع جمالپرست شاعر باشد، دیده نشده است، مگر ابیاتی که در آن حسن و جمال معشوق را مایه کفر و فتنهانگیزی میداند:
در بسیاری ابیات دیگر نیز حسن و جمال یار را در قالب غزلهای صرفاً عاشقانه یعنی عشق زمینی- جسمانی، بیان کردهاست:
اما به نظر میرسد، علاقة خاقانی به جمال زیبا آن گونه که از ابیاتش پیداست در حد ستایش یا دست کم تمتع از جمال زیبا باقی میماند: گویی خاقانی هرگز عشق زمینی یا به طور واضح عشق ورزیدن به زیباروی زمینی را لایق نامیدن عشقی راستین و حقیقی نمیداند. بنابراین مشخصاً نمیتوان او را پیرو مکتب جمالگرایی دانست، درحالی که سعدی جمالگرا، از این مرحله نیز در گذشته و آن را پلکانی برای فهم و ادراک عشقی راستین قرار داده و در آن بال و پر زده، به اوج میگراید:
2. جفاکاری معشوق: از دیگر جلوههای معشوق که به شکل تعمیم یافتهای در غزلیات فارسی، بویژه غزل سبک عراقی نمود مییابد، جفاکاری اوست. مضمون معشوق جفاکار درون مایة اصلی بیشتر غزلیات این سبک را در برمیگیرد. کهن الگوی چنین معشوقی را میتوان ایزد بانوان اعصار کهن قلمداد کرد که بعد منفی آنان تقویت و بزرگنمایی شدهاست. قابل ذکر است که در فرهنگ کهن بسیاری از اقوام، منشا آفرینش، از یک اصل مونث میباشد. و از سوی دیگر، اصل مونث در برخی آیینها جنبه اهریمنی دارد، جهی* نیز در اساطیر ایران پیش از اسلام، روسپی معنی میدهد و زنان را از نسل او میدانستند. گرچه در دورههای بعد از جنبههای منفی اصل تانیث کاسته شده، به طوریکه گاهی در متون رمزی و عرفانی، جنبه مثبت نیز یافتهاست. (شمیسا، 1376: 59)
بنابراین کهنالگوی روان زنانه یا همان آنیما، به طور کلی دو جنبه دارد که جنبه مثبت آن همان معشوق آرمانی است و جنبه منفی آن به صورت معشوق زیبای بیترحم، ساحره یا همان معشوق جفاکار جلوه میکند. آنچه جالب توجه است، اینکه، اگر چه مضمون معشوق جفاکار، صفت غالب معشوق سبک عراقی است؛ با این حال در غزلیات هر دو شاعر مورد نظر رخ نمودهاست؛ علی رغم اینکه بعد زمانی سبک بینابین که غزل خاقانی را در خود جای میدهد با سبک عراقی که سعدی را مشخصاً در بر میگیرد، اندک فاصلهای میافکند، اما صفات معشوق در غزل خاقانی بسیار نزدیک به سبک عراقی است. صفاتی چون بیرحمی، جفا، یغماگری و خونریزی معشوق در غزل خاقانی با حزن و اندوه تأثیرگذار هم رقّت احساسات شاعر را بیان میکند و هم مخاطب را خاطر، حزین میسازد، حزنی که جانمایه غزل فارسی است:
در غزل سعدی اما، اگرچه از صفات قهری معشوق چون سنگدلی و بیرحمی و خونخواری، سخن به میان میآید، اما همواره روح آزاد و طبع خوشباش سعدی نومید نگشته، ترنم امید، شادی و طرب گهگاه با همنوایی حزنی تأثیرگذار و ماندگار نمود مییابد و تلفیقی از نابترین احساسات انسانی را در شعر خود به تصویر میکشد که در آن از یأس و حزن تلخ و پایدار خاقانی، خبری نیست.
در این غزل بحر رمل مزاحف با ریتمی موزون که شاعر بدان بخشیده، درونمایه حزنانگیز غزل را با لحن طربناک و خوشاهنگی همراه میکند که دل را مشتاق و مشعوف میسازد. در حالی که وزن و ضرباهنگ غزل خاقانی که پیشتر دو بیت از آن ذکر شد: "ای آتش...، بیش از هر چیز اوج حزن و اندوه شاعر را از فراق و سودای معشوق بیان میکند. (تکرار مصوّت بلند "آ" خود آه و دریغ و حسرت را از طریق روش تکلّم آنها به مخاطب منتقل میکند.) با بررسی شمار زیادی از ابیات غزلیات دو شاعر، میتوان دریافت که شاعر، در آنها در جایگاه عاشق قرار دارد ودر مقابل جفا و بیرحمی معشوق شکایتی نمی کند؛ بلکه سر تسلیم و ارادت نیز فرو میآورده است. بنابراین مضمون مشترکی که در غزلیات هر دو شاعر جلوه میکند، تسلیم و رضایت است در قبال هر آنچه معشوق میکند؛ حتی جفا و بیرحمی و عاشقکشی او، میتوان گفت این درون مایه، بویژه، خاصیت غزلیات عاشقانهای است که از حد معشوق زمینی فراتر رفته و متعالی شده است مانند بسیاری از غزلیات سعدی و خاقانی:
نیز این بیت:
در همه این نمونهها سخن از خونریزی و بیداد معشوق و تسلیم محض عاشق است که در بسیاری از غزلیات سعدی نیز وجود دارد:
و در بیت زیر حسن معشوق را با خونخواری او عجین میداند:
3. صعبالوصول بودن معشوق یکی دیگر از اساسیترین مضامین غزل عاشقانه از نوع متعالی و غزل نیمه عارفانه و عارفانه، دور از دسترس بودن یا به عبارتی صعبالوصول بودن معشوق و در غزلیات عارفانه محض، به کلی دست نایافتنی بودن معشوق میباشد. درواقع میتوان گفت، هنگامی که شاخصههای عشق زمینی در غزل عرفانی راه مییابد، در عین متعالی بودن، غزل اندک اندک از مطلق دست نایافتنی بودن معشوق به سمت معشوقی گرایش مییابد که اگرچه بعیدالوصول است، اما شاید با سعی و مجاهدت عاشق، روزنه امیدی به دستیابی به او یا وصال هنوز موجود باشد. چنین معشوقی است که بر طیف وسیعی از غزلیات فارسی استیلا یافته، و غزل را از عرفانی محض به نیمه عرفانی مبدل میسازد؛ مانند غزلیات سعدی، که در شمار زیادی ازآنها معشوقی متعالی و صعبالوصول جلوه میکند. اما به نظر میرسد، بسامد بالاتری از غزلیات خاقانی، اینگونه معشوقی را به تصویر کشیده باشند؛ چرا که خاقانی برخلاف سعدی کمتر با ویژگیهای زمینی معشوق سر و کار دارد، لذا معشوق وی تعالی یافته و به سمت معشوق ازلی میگراید. اینک نمونههایی ازین جلوه معشوق را در غزلیات دو شاعر، ذکر میکنیم:
یا در این بیت:
اوج ناتوانی عاشق را در وصال به معشوق با ترکیب "جهان پیمودن" بیان میکند و ابیاتی با مضامینی مشابه از خاقانی:
و در بیت زیر نیز خاقانی علی رغم صعبالوصول بودن معشوق باز هم امید داعیة یار را، در دل میپروراند، این بیت به وضوح امید و تمنای دعوت یار را در دل عاشق نشان میدهد:
نتیجهگیری مهمترین موضوعات مشترک در غزلیات دو شاعر عبارت است از: 1- توصیف جمال معشوق. 2- جور و جفا و خشم و عتاب معشوق. 3- صعبالوصول بودن معشوق. 4- غارتگری و خونریزی و بیرحمی. 5- کبر و ناز و غرور. 6- فتنه انگیزی. 7- عهد شکنی معشوق. بر این اساس میشود گفت که دو شاعر بطور کلی در به تصویرکشیدن معشوق مضامین کم و بیش مشترکی را دنبال میکنند. بررسی کلی غزلیات خاقانی و سعدی، حاکی از آن است که دو شاعر در بیان مفاهیم غنایی موجود در غزل از روشهای اساساً متفارق و مجزا استفاده نکردهاند؛ بلکه مضامین مشترک در غزلیات ایشان، مشهود است؛ با این تفاوت که، به عنوان مثال؛ حسن و جمال معشوق که در غزل سعدی به زیباترین نحو توصیف و تحسین شده است، بیشتر نگرش جمالگرای شاعر را آشکار میسازد. در حالیکه در غزل خاقانی ضمن بیان شمّههایی از زیبایی معشوق، چنین نگرشی دیده نشده است. اما در مورد دو مضمون دیگر یعنی معشوق جفاکار که از مضامین مشترک در غزل خاقانی و سعدی است و صعبالوصول بودن معشوق از اساسیترین بنمایههای غزلیات دو شاعر را تشکیل میدهد، چنین به نظر میرسد که این مضامین در غزلیات خاقانی نمود و حضور بیشتری دارد. لذا میتوان نتیجه گرفت که آنچه بنمایههای اصلی غزلیات دو شاعر را تشکیل میدهد، صبغة کم و بیش مشترکی دارد؛ ولی آنچه متفاوت به نظر میرسد، دریچه نگاه دو شاعر است. یعنی زاویة دید دو شاعر به یک موضوع واحد، متنوع میباشد و این تنوع دیدگاهها است که روش تفسیر شاعر را از موضوعی واحد، متفاوت میسازد. * جهی: بر اساس بندهش و سایر متون دینی زرتشتی از جهی به عنوان دختر اهریمن یاد شده است. (بهار، 1378: 79) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1. انوری، حسن(1382)، گزیدة غزلیات سعدی. تهران، نشر قطره، چاپ نهم. 2. بهار، مهرداد (1378)، پژوهشی در اساطیر ایران. تهران: آگاه، چاپ سوم. 3. حافظ، شمسالدین محمد (1377)، دیوان، تعلیقات و حواشی: قزوینی- غنی، به اهتمام جربزهدار. تهران: اساطیر، چاپ پنجم. 4 . حسینی، مریم (1387)، "بررسی تطبیقی سیمای زن در آثار خاقانی و نظامی"، نشریة ادب و زبان فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی کرمان، بهار، شمارة 23 پیاپی 20 (ص89 تا 111). 5. حمیدیان، سعید (1383)، سعدی در غزل، تهران، نشر قطره، چاپ اول. 6. خاقانی، افضلالدین بدیل بن علی (1375)، دیوان، ویراستة میرجلال الدین کزازی، جلد دوم. تهران: نشر مرکز. 7. ــــــــــــــــــــــــــــــــــ (1388)، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی. تهران: زوّار، چاپ نهم. 8. سعدی، مشرفالدین مصلح بن عبدلله (1385)، دیوان غزلهای سعدی، تصحیح غلامحسین یوسفی. تهران: سخن، چاپ پنجم. 9. شمیسا، سیروس (1376)، سیر غزل در شعر فارسی، تهران: فردوس،چاپ پنجم. 10. ــــــــــــــــــــــــــــــــ، داستان یک روح ، تهران: فردوس، چاپ پنجم. 11. ــــــــــــــــــــــــــ (1386)، انواع ادبی، تهران: فردوس، چاپ سیزدهم. 12. صبور، داریوش (1370)، آفاق غزل فارسی، تهران، نشر گفتار، چاپ دوم. 13. عبادیان، محمود (1384)، تکوین غزل و نقش سعدی. تهران: نشر اختران، چاپ اول. 14. عمرانی چرمگی، مرتضی (1387)، "نامهای عشقانة معشوق در غزلیات خاقانی، نظامی و سعدی"، کاوشنامة زبان و ادبیات فارسی، پاییز و زمستان، سال 9 شمارة 17 (ص 293 تا 320 ). 15. نعمتی جودی، اکرم (1384)، "زن در آیینة شعر فارسی: خاقانی شروانی"، فصلنامة شورای فرهنگ اجتماعی زنان، پاییز، سال 8، شمارة 29. 16. همایی، جلال الدین (1378)، فنون بلاغت و صناعات ادبی، قم، مؤسسه نشر هما، چاپ پانزدهم. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 13,285 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,259 |