تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,184 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,842 |
نگاهی به آرایههای بدیعی معنوی در غزلیات تقی دانش | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 9، شماره 36، تیر 1397، صفحه 149-190 اصل مقاله (595.36 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمدتقی ضیاء لشگر، متخلص به دانش، یکی از شعرای توانمندِ صنعتپرداز و تصویرآفرین و بدیعسرای اواخر دورۀ قاجاریه و دورۀ پهلوی اول است. دیوان وی شامل: قصاید، هزار غزل و مقطعات است که با تأسی از کتب بدیعی فارسی و عربی، در غزلیات خویش، در آفرینش آرایههای بدیعی لفظی و معنوی کوشیده که غزلیات وی از این حیث از زیبایی و برجستگی خاصی در میان شعرای صنعتپرداز و بدیعسرا برخوردار شده است. آرایههای بدیعی به کار رفته در دیوان، به حدی است که خواننده احساس میکند که هدف نهایی شاعر از سرودن غزل، همچون شعرای دیگر، تنها پرداختن به شیوه تصویرآفرینی و بدیعسرایی بوده است. با تأمل در غزلیات دانش، میتوان دریافت که باریکاندیشی، تصویرآفرینی و جلوههای زیباییشناختی دانش بدیع، به ویژه بدیع معنوی، به تبعیت از شعرای پیشین و به خصوص مطالعۀ کتب بدیعی، بسیار قابل تأمل است. با مطالعه غزلیات شاعر احساس میشود که وی در نقش یک محقق برجسته علوم بدیعی و بلاغی، هنگام سرودن غزلیات خویش به اکثر کتب بدیعی فارسی و عربی نظر داشته و سعی کرده است که متناسب با آرایههای بدیعی معنوی به کار رفته در آن آثار، اشعاری از خود خلق کند. این نوشتار به بحث در زمینه آرایههای بدیعی معنوی در غزلیات دانش پرداخته و به جهت دوری از اطالۀ بحث از ذکر آرایههای لفظی و دیگر آرایههای معنوی پرکاربرد خودداری کرده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
غزلیات؛ کتب بدیعی فارسی و عربی؛ آرایههای بدیعی معنوی؛ صنعتپردازی؛ تصویرآفرینی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نگاهی به آرایههای بدیعی معنوی در غزلیات تقی دانش دکتر رجب توحیدیان* چکیده محمدتقی ضیاء لشگر، متخلص به دانش، یکی از شعرای توانمندِ صنعتپرداز و تصویرآفرین و بدیعسرای اواخر دورۀ قاجاریه و دورۀ پهلوی اول است. دیوان وی شامل: قصاید، هزار غزل و مقطعات است که با تأسی از کتب بدیعی فارسی و عربی، در غزلیات خویش، در آفرینش آرایههای بدیعی لفظی و معنوی کوشیده که غزلیات وی از این حیث از زیبایی و برجستگی خاصی در میان شعرای صنعتپرداز و بدیعسرا برخوردار شده است. آرایههای بدیعی به کار رفته در دیوان، به حدی است که خواننده احساس میکند که هدف نهایی شاعر از سرودن غزل، همچون شعرای دیگر، تنها پرداختن به شیوه تصویرآفرینی و بدیعسرایی بوده است. با تأمل در غزلیات دانش، میتوان دریافت که باریکاندیشی، تصویرآفرینی و جلوههای زیباییشناختی دانش بدیع، به ویژه بدیع معنوی، به تبعیت از شعرای پیشین و به خصوص مطالعۀ کتب بدیعی، بسیار قابل تأمل است. با مطالعه غزلیات شاعر احساس میشود که وی در نقش یک محقق برجسته علوم بدیعی و بلاغی، هنگام سرودن غزلیات خویش به اکثر کتب بدیعی فارسی و عربی نظر داشته و سعی کرده است که متناسب با آرایههای بدیعی معنوی به کار رفته در آن آثار، اشعاری از خود خلق کند. این نوشتار به بحث در زمینه آرایههای بدیعی معنوی در غزلیات دانش پرداخته و به جهت دوری از اطالۀ بحث از ذکر آرایههای لفظی و دیگر آرایههای معنوی پرکاربرد خودداری کرده است. کلیدواژهها غزلیات، کتب بدیعی فارسی و عربی، آرایههای بدیعی معنوی، صنعتپردازی، تصویرآفرینی مقدّمهمحمدتقی ضیاء لشگر متخلص به دانش، در سال1240 شمسی در تهران چشم به جهان گشود و پس از فراگرفتن مقدمات ادب و معلوماتی که در آن زمان برای کسانی که خود را برای تصدی مشاغل دیوانی حاضر میساختند، ضروری بود در ایام جوانی در خدمت مرحوم میرزا علی محمد صفا خوشنویس، به فرا گرفتن هنر خطاطی پرداخت و در محضر مرحوم ملاعبد الصمد یزدی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، فنون عربیت و ادب و حکمت و علومی را که در آن زمان مورد توجّه خاص دانشمندان و ارباب ذوق و معرفت بود، فراگرفت و به مطالعه و تصفح دیوان شعرای ایران و عرب همت گماشت. در آغاز خدمات دولتی خود در دبیرخانه میرزا علی اصغر اتابک به شغل منشیگری اشتغال داشت و پس از مدتی به آذربایجان (تبریز) در خدمت دیوان انشاء ولایت عهد به سر آورد. (دانش،1383، مقدمه: الف). سپس در اوایل مشروطیت در جرگه آزادیخواهان در آمد و آثار منظوم و قصاید غرّا که در حمایت از آزادی و نکوهش رژیم استبدادی سروده، نماینده آن دوره از عمر اوست. بعد از سقوط محمدعلی شاه و استقرار مشروطة دوم در سال 1327 هجری قمری، به سمت ریاست عدلیۀ فارس منصوب شده در مصاحبت سهام الدوله والی ایالت، به سرزمین سعدی و حافظ رهسپار گردید و آنجا اقامت جست. بعد از آن سالها سمت ریاست دبیرخانه ولات فارس را تعهد میکرد و با فضلا و شعرای شیراز همدم بود. وی در سنین اخیر حیات نستباً طولانی خود به تهران بازگشت و ایام بازنشستگی و دوران نهایی عمر خویش را در پایتخت گذراند و به دیدار دوستان و سخنسرایان تهران ـ که محضرش را مغتنم شمرده و در ایام خانهنشینی از خرمن ذوق و دانش وی خوشهچینی میکردند ـ صرف اوقات میکرد. (همان، مقدمه: الف). دانش در اواخر عمر نابینا و خانهنشین شد. در 25 اسفند 1326 در گذشت و در قم مدفون شد. (مشیر سلیمی، 1344: 349). دیوان اشعار دانش، شامل: قصاید، هزار غزل و مقطعات است که با تأسی از کتب بدیعی فارسی و عربی، در غزلیات خویش، در آفرینش آرایههای بدیعی لفظی و معنوی کوشیده که غزلیات وی از این حیث از زیبایی و برجستگی خاصی در میان شعرای صنعتپرداز و بدیعسرا برخوردار گشته است. با تأمل در غزلیات دانش، میتوان دریافت که باریکاندیشی، تصویرآفرینی و جلوههای زیباییشناختی دانش بدیع، به ویژه بدیع معنوی، به تبعیت از شعرای پیشین و به خصوص مطالعۀ کتب بدیعی، بسیار قابل تأمل است. با مطالعۀ غزلیات شاعر احساس میشود که وی در نقش یک محقق برجستۀ علوم بدیعی و بلاغی، هنگام سرودن غزلیات خویش به اکثر کتب بدیعی فارسی نظر داشته و به نوعی سعی کرده است که متناسب با آرایههای بدیعی معنوی به کار رفته در آن آثار، اشعاری از خود خلق کند. آثار تقی دانش1ـ دیوان هزار غزل 2ـ دیوان قصاید 3ـ دیوان مقطعات 4ـ نوشینروان در شرح سلطنت انوشیروان 5ـ ن و القلم شرح حال خطاطان در سه جلد 6ـ بحر محیط در دوازده جلد 7ـ بحیره خلاصهای از بحر محیط 8ـ اکسیر اعظم در چهار جلد 9ـ لآلی شاهوار به امر وزارت فرهنگ 10ـ جنّت عدن به سبک بوستان 11ـ فردوس برین به شیوۀ گلستان 12ـ تذکرۀ صدر اعظمی 13ـ وجوه تسامی 14ـ امثال حکم 15ـ دیوان حکیم سوری در سه جلد 16ـ تذکرۀ آش کشکیان به شیوۀ بسحاق اطعمه17ـ بیان حقیقت در شرح احوال خود (دانش، 1383، مقدمه: له) 18ـ علم بدیع فارسی (نیکو همت،1327: 68). دانش در خصوص آثار خود میسراید:
(دانش، 1383: 473) اهداف تحقیقهدف نگارنده در این پژوهش، تعیین و انتخاب آرایههای بدیعی معنوی در غزلیات تقی دانش، با استفاده از کتب بدیعی معتبر فارسی، بر اساس حروف الفبایی بوده است. روش تحقیقروش تحقیق ، به صورت کتابخانهای بوده است. ابتدا به مطالعۀ کتب بدیعی فارسی و مقالاتی که در این زمینه نوشته شدهاند پرداخته شده است. در مرحلۀ بعدی غزلیات شاعر، به دقت و تأمل کافی خوانده شده و ابیات استخراج شده با آرایههای معنوی کتب بدیعی فارسی، تطبیق داده شده است. در مرحلۀ پایانی آرایههای بدیعی معنوی استخراج شده، بر اساس حروف الفبایی مورد بررسی قرار گرفته است. اهمیت و ضرورت تحقیقبا عنایت به این که در خصوص معرفی و بررسی آرایههای بدیعی غزلیات تقی دانش، تا به حال تحقیقی صورت نگرفته و از دید استادان و صاحبان فن بدیع، در پردۀ اغماض مانده است، نگارنده در صدد بر آمد که این موضوع مهم زیباییشناسی را در غزلیات تقی دانش به طور کامل مورد بحث و بررسی قرار دهد تا هنرنمایی شاعر از این چشمانداز زیباییشناسانه، مورد توجه ادبا و اهل قلم و تحقیق؛ ویژه علاقهمندان به علوم بدیعی و بلاغی قرار گیرد. پیشینۀ تحقیقدر خصوص آرایههای بدیعی و صور خیال به کار رفته در اشعار دانش تاکنون هیچ تحقیقی صورت نگرفته و حتی صاحبان فن نیز در این زمینه بحثی به میان نیاوردهاند. از جملۀ آثاری که به زندگی، آثار و شعر و سبک شعری وی پرداخته است، مقدمۀ دیوان خود شاعر است که به قلم استادان: علی اصغر حکمت، علامه جلال الدین همایی و هوشنگ میر مطهری (داماد شاعر) نوشته شده است. (دیوان، 1383، مقدمه: الف ـ له). علی اکبر مشیر سلیمی در کتاب« سخنوران نابینا یا کوران روشنبین» در خصوص دانش مینویسد: «...دانش در اواخر عمر نابینا و خانهنشین شد. در 25 اسفند 1326 در گذشت و در قم مدفون شد.» (مشیر سلیمی، 1344: 349). «دانش دبیر و نویسندهای توانا بود، خط نستعلیق را بسیار خوب مینوشت. وی از کودکی خطی خوش داشت و در نه سالی توانست دیوان حافظ را به خط خود بنویسد و در صرف و نحو، تاریخ و جغرافیا و زبان و ادبیات عربی تبحر داشت و عضو پیوستۀ فرهنگستان ایران از آغاز تأسیس آن (1314) بود.» (همان: 345). در این اثر در خصوص آرایههای بدیعی اشعار دانش سخنی به میان نیامده است. سید محمد برقعی، در اثر ارزشمند «سخنوران نامی معاصر ایران» در خصوص تولد و زندگانی و شعر دانش و اینکه از چه سنی شاعری را شروع کرده و سبب شهرت وی مطالبی ذکر کرده و به 12 مورد از آثار دانش اشاره کرده است. در میان این آثار ذکر شده، اثری با عنوان «علم بدیع» مشاهده میشود. (برقعی، 1391، ج2: 1333). در این اثر نیز هیچ اشارهای به آرایههای بدیعی اشعار دانش نشده است. احمد نیکو همت، در مقالۀ «زندگی و آثار دانش، ضیاء لشکر» از اثری با عنوان« علم بدیع فارسی» نام میبرد. (نیکوهمت، 1327: 68). 2- بدیع معنوی یا آرایههای درونی فنونی هستند که با ارتباط بین کلمات اجزای کلام از طریق معنی، باعث زیبایی و افزایش موسیقی کلام میشوند. در این نوع زیبایی کلام به معنی بستگی دارد و الفاظ نقشی ندارند. (اسفندیارپور، 1388: 19). آرایههای درونی یا معنوی، شگردهایی هستند که ـ بر خلاف آرایههای برونی یا لفظی ـ بخش درونی سخن را میپرورند. بنا بر این هر شگردی که معنی و مضمون سخن را پرورده و پرداخته سازد تا ذهن و ذوق آن را بیشتر و بهتر بپسندد و بپذیرد، آرایۀ درونی و معنوی خواهد بود. (راستگو، 1382: 8). صنایع بدیع معنوی آن است که حُسن و تزیین کلام مربوط به معنی باشد نه به لفظ، چنانکه اگر الفاظ را با حفظ معنی تغییر دهیم آن حسن باقی بماند. (همایی،1375: 8). آرایههای بدیعی معنوی در غزلیات تقی دانش تصویرآفرینی خاص تقی دانش و کاربرد آرایههای بدیعی، که بسامد قابل تأملی را در اکثر آرایههای لفظی و معنوی نشان میدهد، در مقایسه با دیگر شاعران باریکاندیش و صنعتپرداز و تصویرآفرین، قابل اهمیت است به گونهای که شاعر از تمامی ظرایف و دقایق ادبی در نقش یک شاعر تصویرآفرین، به نحو احسن استفاده نموده است. با تحقیق در زندگی و مشاغل دیوانی و آثار و اشعار وی میتوان دریافت که یکی از عواملی که باعث گردیده که در دیوان تقی دانش بسامد بسیار بالایی از آرایههای لفظی؛ بخصوص معنوی را شاهد باشیم، این است که تقی دانش، با تأسی از سنت دیرینۀ ادبی و شعرای بدیع سرای پیشین همچون: رشیدالدین وطواط و شعرای بدیعسرای معاصر خود نظیر: علامه جلالالدین همایی، در این زمینه دارای اثر مستقل بوده است. در این نوشتار به دلیل دوری از اطالۀ بحث، تنها به ذکر و بررسی آرایههای بدیعی معنوی در غزلیات شاعر بر اساس حروف الفبایی پرداخته میشود. ابداعدر لغت «از نو چیز آوردن و نونهادن» است. (خانمحمدی، 1384: 171). ابداع، اختصاص به یک صنعت ندارد میتوان گفت که این صنعت سرآمد تمام صنایع است و آن را سلامه الاختراع نیز نام نهادهاند و اختصاص به صنایع لفظیه و معنویه ندارد یعنی شامل هر دو میشود و آن چنان است که متکلم یا شاعر کلامی گوید یا شعری که در آن چندین صنعت از صنایع بدیعیّه باشد. (نجفقلی میرزا، 1362: 107).
(دانش، 1383: 536) 1ـ تناسب = مشک و نافه و ختن و چین 2ـ جناس تام = چین و چین 3ـ چین اول و ختن= ایهام تناسب4ـ تجاهل العارف 5ـ ابداع
(همان: 603) 1ـ تضاد = روز و شب 2ـ تناسب = شمس و قمر و روز و شب 3ـ لف و نشر مرتب = شمس و قمر و روز و شب و ایام و لیالی 4ـ تشبیه جمع = تشبیه روی معشوق به شمس و قمر. تشبیه جمع آن است که مشبّه یکی و مشبّه به بیش از یکی باشد. 5ـ ترجمه= روز و شب و ایام و لیالی 6ـ ابداع. اتّساع یا چند خوانشیاین صنعت چنان است که کلام قابل معانی متعدده باشد و تاب احتمالات بسیار داشته باشد. (تقوی، 1317: 267). عبارت از آوردن سخنی است که قابل تأویل و تفسیر به معنیهای متعدد باشد. فرق اتساع با ایهام یا توریه آن است که از ایهام دو معنی دور و نزدیک به دست میآید اما در اتساع معانی متعدد موجود است. نیز در ایهام و توریه اصولاً معنی دور مورد نظر است اما در اتساع چنین نیست. (موسوی، 1382: 12) چند گونه خوانی که با چند معنایی نیز همواره همراه است، چنین است که ساخت و بافت سخن به گونهای باشد که بتوان آن را به چند گونه درست و استوار و شیوا و معنیدار خواند. (راستگو، 1382: 275).
(دانش، 1383: 560) مصراع دوم را به دو شکل میتوان خواند: 1ـ معشوق از شش جهت راه فرار تو را بسته است 2ـ از شش جهت راه فرار تو بسته شده است.
(همان: 561) واژه «روسیاه» را میتوان دو گونه معنی کرد: 1ـ آنکه رویش سیاه باشد 2ـ کنایه از بدبخت.
مصراع دو را به دو صورت میتوان خواند و معنی کرد: 1ـ بر مستی ما، اشخاص مست، بسیار خندهزنانند. 2ـ بر مستی ما که مستیم، تو ای ساقی بسیار خنده میزنی. احتراسآن است که متکلم در ایراد معنی مقصود توهّم اعتراضی کند یا تفرّس ملال مستمع از عمومات کلام خود نماید؛ پس به لفظی موجز از این مخاطره خلاصی یابد. (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 36). احتراس، در لغت خود را از چیزی نگهداشتن است و در اصطلاح آن است که برای رفع توهّم بر خلاف مقصود گوینده لفظی آید (اسفندیارپور، 1388: 194).
(دانش، 1383: 650) ارسال المثلارسال، در لغت، فرستادن باشد؛ و مَثَل، چیزی بود که بدان متثمل شوند؛ و این صنعت در اصطلاح، چنان است که شاعر، بنا بر ازدیاد شهرت، کلام خود را به مثلی مشهور بیاراید (واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 120). یکی از جمله بلاغت آن است که شاعر اندر بیت حکمتی گوید، آن به راه مثل بود (رادویانی،1362: 83). این صنعت چنان است که شاعر در بیت خود، مثلی از امثال که دارای حکمتی یا نصیحتی باشد بیاورد (نجفقلی میرزا، 1362: 166).
(دانش، 1383: 235)
(همان: 288)
(همان: 571)
(همان: 592) ارصاد و تسهیمارصاد و آن را تسهیم نیز گویند و آن چنان است که اول کلام دلالت بر آخر آن داشته باشد. (تقوی، 1371: 240). تسهیم در لغت [بافتن بُرد] مخطّط است؛ و در اصطلاح، آن باشد که شاعر مقصود خود را، در نظم، بر وجهی نظام دهد که بعضی الفاظ و معانی آن بر بعضی دلالت کند؛ یعنی: سیاق سخن به وجهی باشد که چون صاحب حدس را بعضی از آن اصغا افتد، به قوّت ذهن، آن بعض ناشنیده را استنباط کند؛ و آن صنعت را به جهت آن تسهیم گفتند که چنانکه خطوط بُرد مناسب یکدیگر است، اینجا نیز الفاظ این شعر ملایم و موافق یکدیگرند. به حیثیتی که بعضی از آن دالّ است بر بعض دیگر؛ و این ده نوع باشد: یکی آنکه از نظم مصراعی، ذهن منتقل شود به نظم مصراعی دیگر. نوع دوم آن است که ذهن از استماع لفظی چند، انتقال کند، بدان که قافیه چه لفظ میتواند بود. (واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 137-136).
(دانش، 1383: 559)
(همان: 544) استتباع ( مدح موجّه و ذم موجّه)آن چنان است که وصف نماید متکلم چیزی را در مدح یا ذمّ یا غیر اینها، به طوری که از معنی اول منتقل شود به معنی دیگر که از جنس معنی اول باشد. (تقوی، 1317: 243). آن را شعرای عجم مدح موجّه میگویند؛ مدح چیزی است بر وجهی که مستلزم مدحی دیگر باشد و موجّه دو رویه را گویند. چون این نوع مدح دو رو دارد، او را مدح موجّه نام کردهاند. (حسینی نیشابوری، 1384: 179). موجّه به پارسی «دو رویه» را گویند، و پیش اهل نظم چنین باشد که: مادح ممدوح را صفتی کند که لازم صفتی دیگر گردد و تا بدان وجه مدح لازم آید. (رامی تبریزی،1385: 51). استتباع به معنی چیزی در پی داشتن و در اصطلاح آن است که کسی را در مدح و ذمّ چنان وصف کنند که در ضمن یکی از اوصاف او، صفت ممدوح و مذموم دیگرش نیز یاد کرده شود. قسم اول را که متضمن مدح و ستایش باشد، در اصطلاح بدیع مدح موجّه و قسم دیگر را که مورد مذمّت باشد، ذمّ موجّه میگویند. (همایی، 1375: 324). دانش در مدح موجّه گوید:
(دانش، 1383: 574)
(همان: 597) در ذمّ موجّه میگوید:
(همان: 597)
(همان: 576) استثنای منقطعحکمی را یا موردی را از حکمی یا موردی مستثنی کنند بدون این که مابین آنها سنخیت و مناسبتی که لازمۀ استثنا است وجود داشته باشد و بدین ترتیب استثنای عقلا و عرفا صحیح نباشد (شمیسا، 1376: 96). آن است که امری را از حکم ماقبل خود بیرون کنند به گونهای که از جنس ماقبل خود نباشد و بر لطافت سخن بیفزاید (اسفندیارپور، 1388: 181).
(دانش، 1383: 584) «سحاب و صبا»، از جنس «رقیبان» نیست.
(همان: 594) «نقش خیال معشوق»، از جنس «کس یا انسان» نیست.
(همان: 628) «باد صبا»، از جنس «عقدهگشاینده که انسان است» نیست. استخدام یا قصد المعنیین یا قصد وجهینآن است که لفظی دارای چند معنی باشد و آن را طوری بیاورند که با یک جمله یک معنی و با جملة دیگر معنی دیگر ببخشد (همایی، 1375: 275) قصد المعنیین آن است که لفظی را گویند و دو معنی یا زیاده از آن اراده نمایند و قراین و ملایمات هر دو معنی را بیاورند و فرق آن با توریه (ایهام) آن است که در توریه یک معنی اراده شده و در اینجا هر دو معنی مراد است. (شمس العلمای گَرکانی، 1377: 289)
(دانش، 1383: 305)
(همان: 349) واژه «تار» با چنگ اول، به معنی تاری از زلف یار است و با چنگ دوم ، از آلات موسیقی است.
(همان: 570) واژه «قلب» در ارتباط با معشوق «دل» است و در ارتباط با جولانگه و رایت و عرصه به معنی «قلب سپاه» است. استطراد یا استردادآن است که گوینده از هدفی که دارد به سوی هدف دیگری بیرون رود به جهت مناسبتی که بین این دو هست سپس به سوی کلام پیشین بازگردد تا آن را تمام کند. (هاشمی، 1385، ج دوم: 245). آن چنان است که متکلم از غرضی که سوق کلام برای آن نموده منصرف شود به غرض دیگر و باز گردد به غرض اولی که مقصود بود. (تقوی، 1317: 242). دانش خطاب به ساقی میگوید:
در بیت بعدی از مضمون اصلی؛ یعنی گفتگو با ساقی خارج شده میگوید:
سپس به مضمون اصلی برگشته خطاب به ساقی میگوید:
(دانش، 1383: 574) در جای دیگر خطاب به معشوق میگوید:
در بیت دوم از مضمون اصلی یعنی گفتگو با معشوق خارج شده میگوید:
سپس به مضمون اصلی برگشته خطاب به معشوق میگوید:
(همان: 575) استقصا یا استیفاگونهای از تقسیم و آن است که سخنور در بیان کسی یا چیزی همه ویژگیهای او را در پی هم، یکیک یاد کند. (موسوی، 1382: 26). آن احاطهکردن متکلم است تمام اقسام چیزی را در ذکر. سعدی:
(شمس العلمای گَرکانی، 1377: 59-58)
(دانش، 1383: 613) الاِعداد (اعداد، تعدید)آن است که چند چیز مفرد متوالی ذکر کنند و بعد از آن یک فعل برای همه بیاورند. (همایی، 1375: 291) و (رادویانی، 1362: 61) و (حسینی نیشابوری، 1384: 275).
(دانش، 1383: 546)
(همان: 626) افتناندر لغت به معنی «گونهگون آوردن» و «از شاخهای به شاخهای پریدن» است و در اصطلاح بدیع آن است که گوینده در یک بیت یا در یک جمله دو موضوع مختلف مانند: مدح و هجا، غزل و حماسه، بزم و رزم، تهنیت و تعزیت را با هم جمع کند. (خان محمدی، 1384: 121). دانش، غزل و فخر و حماسه را با هم آورده میگوید:
(دانش، 1383: 585) انسجام یا سهولتآن است که سخن یکدست و هموار و روان و سلیس باشد و سخنی را که بدان صفت است، منسجم گویند (همایی، 1375: 404). انسجام عبارت است از آن که کلام سهل الترکیب و خوش سبک و خالی از عقده و تکلف و در رقّت مثل آب روان باشد. (تقوی، 1317: 308). دانش گوید:
(دیوان، 1383: 545) ایهام تبادر (ایهام جناس)آن است که واژهای از کلام، واژه دیگری را که با آن (تقریباً) همشکل یا همصدا است به ذهن متبادر کند. معمولاً واژهای که به ذهن متبادر میشود، با کلمه یا کلمات دیگری از کلام تناسب دارد. (شمیسا، 1376: 106). سید محمد راستگو در توضیح «ایهام جناس»، که در حقیقت همان «تبادر» است، مینویسند: «در این شیوه سخنور سخن را به گونهای بافت و ساخت میدهد که خواننده و شنونده در نخستین بر خورد، گول میخورد و یکی از واژهها را از این روی که در حال و هوایی ویژه، یا در کنار واژگانی ویژه نشسته، غلط میخواند و یا غلط میپندارد، اما پس از اندک تأمل، در حالی که خندهای شیرین بر لبان ذوقش شکفته، از دام این غلطخوانی و غلط پنداری بیرون میآید و به شکل درست واژهای که غلط خوانده یا پنداشته راه مییابد.» (راستگو، 1382: 243).
(دانش، 1383: 508) خواننده واژه «تَرک» را از این روی که با «ناز» و «دل» و «دوست» و «مکُش» آمده، «تُرک» بخواند و در دومین نگاه به خوانش درست واژه پی برد.
(همان: 533) واژه «خوار» چون در کنار «گل» و «باغبان» آمده است، یاد آور واژه هم نمای «خار» نیز هست.
(همان: 637) واژه «درایم= جرس» چون در کنار واژههای «از در» و «درآیی» آمده است، واژة «درایم= فعل اول شخص مفرد» را نیز به ذهن متبادر میکند.
(همان: 648) واژة «نه = نیست» چون در کنار «دوار و فلک» آمده است، واژه «نُه» را هم به ذهن متبادر میکند. ایهام تضّادآن است که لفظ، در معنی اراده شده با کلمه دیگر تضاد ندارد؛ اما در معنی اراده نشده
(دانش، 1383: 504) واژه «شور» در معنی «شور و هیجان» با «شیرین» تضاد ندارد؛ اما در معنی دیگر با «شیرین» متضاد است.
(همان: 530) واژه «خشک مغزی»، در معنی «افسردگی» با واژه «تر» تضاد ندارد، اما در معنی دیگر با واژه «تر» متضاد است. ایهام تناسباین صنعت چنان است که دو معنی غیر متناسب را به دو لفظ تعبیر نمایند که یکی از آن دو لفظ، دو معنی داشته باشد و معنی دومش که غیر مقصود است با معنی آن لفظ دیگر تناسب داشته باشد. (تقوی، 1317: 233). آن است که الفاظ جمله در آن معنی که مراد گوینده است با یکدیگر متناسب نباشد، اما در معنی دیگر تناسب داشته باشد (همایی، 1375: 272). ایهام تناسب از جمله صنایع بدیعی معنوی است که در مقایسه با سایر صنایع معنوی از بسامد بسیار بالایی در غزلیات دانش برخوردار است.
(دانش، 1383: 495) واژه «شیرین» در اینجا که صفت برای «حکایت است»، تناسبی با «خسرو و کوهکن» ندارد؛ اما در معنی دیگر که معشوقه فرهاد است با «خسرو و کوهکن» تناسب دارد.
(همان: 519)
(همان: 546) «چین» در معنی چین و شکن زلف، با «ختن و ختا»، هیچ تناسبی ندارد اما در معنی «کشور چین» با ختن و ختا تناسب دارد.
(همان: 508)
(همان: 627) واژه «شور» در معنی «هیجان»، با «گلریز و نوا و عشاق و آواز و مطرب و پرده و آهنگ»، که از اصطلاحات موسیقی هستند، تناسب ندارد؛ اما در معنی دیگر که یکی از هفت دستگاه موسیقی سنتی فارسی است، با آن کلمات تناسب دارد. پارادوکس (متناقضنما)علمای بلاغت ما ترفند متناقضنما را نمیشناخته و آن را در شمار تضاد آوردهاند حال آنکه با آن تفاوت آشکار دارد و برتر از آن است. زیرا در تضاد آوردن دو امر متضاد است بدون آنکه متناقض هم باشند در حالی که در متناقض، تضاد در یک امر است نه دو امر. (وحیدیان کامیار، 1379: 95). آن است که در سخن کلماتی کنار هم به کار روند که از لحاظ معنی خلاف یکدیگرند. این صنعت به صورت اضافی و غیر اضافی به کار میرود. (اسفندیارپور، 1388: 124). متناقضنما یا پارادوکس کلامی است که اجزای آن به لحاظ معنی ضد هم باشند؛ یعنی: در ظاهر حامل مفهومی متناقض است، اما در واقع درست و معنادار و آگاهانه به کار رفته است. (خانمحمدی، 1384: 100).
(دانش، 1383: 576)
(همان: 592)
(همان: 294)
(همان: 612) تبیین و تفسیرآن است که متکلم در ضمن عبارت مطلبی آورد که بدون شرح و بیان، ادراک آن نتوان نمود. پس از آن خود به شرح آن پرداخته، مطلب را روشن نماید. (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 157 و موسوی، 1382: 52).
(دانش، 1383: 599)
(همان: 631) تتمیمتتمیم اصولاً مربوط به علم معانی و از اقسام تطویل است که مفید فایدتی باشد و در علم بدیع چنان است که در کلام منظوم یا منثور، جمله یا کلمهای، آورند که بدون آن از حُسن کلام کاسته گردد چه در لفظ و چه در معنی. به عبارت دیگر، تتمیم آورده میشود در کلامی که احتمال خلاف مقصود در آن نمیرود؛ ولی برای حُسن کلام یا مبالغه و فایدتی آورده میشود. (نشاط، 1342، ج دوم: 135). تتمیم آن است که در کلام لفظی اضافی بیاورند برای نکتهای مثل مبالغه و غیره که حذف آن از زیبایی کلام بکاهد. (اسفندیارپور، 1388: 196).
(دانش، 1383: 643) تجاهل العارف (تشکک)تجاهل، در لغت خود را نادان ساختن است، و عارف، شناسا را گویند؛ این صنعت چنان باشد که شاعر چیزی داند، و چنان نماید که نمیداند. (واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 131). این صنعت چنان است که متکلم تجاهل کند؛ یعنی: اظهار نادانی کند با اینکه میداند، برای نکتهای مثل: مبالغه، توبیخ و غیر اینها. (تقوی، 1317: 239).
(دانش، 1383: 556)
(همان: 576)
(همان: 646) تدبیجتدبیج در لغت به معنای زینتکردن است و در اصطلاح عبارت است از آوردن نام رنگهای مختلف را در نظم یا نثر به طور استعاره. این صنعت بیشتر در مدح و ذمّ به کار میرود و آن بر دو گونه است: 1ـ تدبیج به کنایه: آن است که الوانی را بیاورند و ملزوم آنها را اراده نمایند. مثال:
(زاهدی، 1346: 420-419) 2ـ تدبیج به توریه: آن است که از لفظ مشترک معنای بعید آن را اراده کنند. مثال:
(همان: 420) دانش در تدبیج به کنایه گوید:
(دانش، 1383: 356) ترتیبآن است که اشیاء مختلفه یا اطوار مختلفة شئی واحد را ذکر کنند به ترتیب صحیح. (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 117). آن است که ترتیب را در پدیدهای با توجه به موضوع آن رعایت کنند. (اسفندیارپور، 1388: 150).
(دانش، 1383: 614)
(همان: 505) ترجمهدر تمامی کتب بدیعی فارسی، از گذشته تا حال، منظور از صنعت ترجمه، را آن دانستهاند که: که شاعر معنی بیتی تازی را به پارسی یا به زبان و لغت دیگر نظم کند. به عنوان مثال: (رادویانی، 1362: 115) و (واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 141) و (زاهدی، 1346: 381) و (نشاط، 1342، ج دوم: 184) و (نجفقلی میرزا، 1362: 78) و (شمس العلمای گَرَکانی، 1377: 119). نوعی دیگر از صنعت ترجمه، که در هیچ کتاب بدیعی فارسی از گذشته تا حال، بدان توجّه نشده است، آن است که متکلم در بیتی، دو کلمه از دو زبان مختلف (به عنوان مثال: عربی و فارسی) را آورده باشد.
(دانش، 1383: 588)
(همان: 518)
(همان: 598)
(همان: 603) تردیداگر لفظی در کلام مکرر گردد و معانی متعدد از آن اراده شود (یعنی مصداق آن در تکرار مختلف گردد و در ترکیب کلام متفاوت گردد چنانکه یکی مبتدا و دیگری فاعل باشد) صنعت تردید حاصل است. اگر این تفاوت و اختلاف یاد شده موجود نباشد، صنعت تکرار حاصل است. (نشاط، 1342، ج دوم: 203). آن عبارت است از اینکه لفظی را مکرر نمایند و معانی متعدده از آن قصد کنند. (تقوی، 1317: 257).
(دانش، 1383: 645)
(همان: 646) تصلّفدر لغت، لافزدن باشد؛ و در اصطلاح چنان بود که شاعر در مدح خویش مبالغه کند؛ و در خودستایی، به اقصی الغایه بکوشد و هر چند این اسلوب محمود نیست، اما شاعر را در آن رخصتی هست. (واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 159). کمتر غزلی را میتوان سراغ یافت که دانش در آن، به تبعیت از شعرای پیشین و شعرای هم سبک خویش ـ بازگشت ادبی ـ در آن به خودستایی نپرداخته و هنر شاعری خود را به رخ دیگران نکشد.
(دانش، 1383: 239)
(همان: 527)
(همان: 503) تعمیمآن است که برای دفع توهّم انحصار، مطلبی را به طور عموم و شمول بیان کنند. (زاهدی، 1346: 424). آن است که در نظم یا نثر مطلبی را عمومیت دهد، برای دفع توهّم انحصار یا از حصر خارج نماید. (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 152).
(دانش، 1383: 335) تفریقتفریق، در لغت پراکندهکردن است؛ و در اصطلاح، آن است که میان دو چیز تفریق کند، بیآنکه جمع کرده باشد. (واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 141).
(دانش، 1383: 352)
(همان: 348) تفریق با تقسیمآن است که میان دو چیز جدایی اندازند سپس آن را تقسیم کنند. (اسفندیارپور، 1388: 163).
(دانش، 1383: 372)
(همان: 644) تفریق با جمعدر هیچ یک از کتب بدیعی فارسی به آرایۀ «تفریق با جمع» اشارهای نشده، در همۀ این آثار، «جمع با تفریق» آمده است. این آرایه دقیقا بر عکس«جمع با تفریق» است.
(همان: 601) جمع با تفریقجمع با تفریق آن است که میان دو چیز به یک صفت جمع کنند؛ و باز به دو صفت متغایر تفریق کنند. (واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 143). عبارت است از آنکه چند چیز را جمع کنند و داخل سازند در یک معنی، و تفرقه کنند میان ایشان در آن معنی. (حسینی نیشابوری، 1384: 194).
(دانش،1383: 506)
(همان: 560)
(همان: 567)
(همان: 623) جمع با تقسیماین چنان باشد که شاعر در مصرع صدر دو چیز را جمع کند و در مصرع عجز تقسیم کند. (رامی تبریزی، 1385: 112). جمع با تقسیم آن است که شاعر چند چیز را جمع کند به یک معنی؛ بعد از آن به مختلفات معانی قسمت کند. (واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 143). آن است که جمع کنند متعددی را در یک حکم، بعد از آن تقسیم کنند آن متعدد را، یعنی نسبت کنند به هر یک از آن متعدد چیزی را علی سبیلالتعیین. (حسینینیشابوری، 1384: 195)
(دانش، 1383 : 515)
(همان: 624) تفویفدر لغت عرب، به معانی بافتن و نازکبافتن و فراهمنمودن خطهای سفیدی به درازی در پارچه و زینت و رنگارنگ کردن جامه به خطوط باریک. و جامۀ مفوّف جامهای را گویند که در آن خطهای سپید و یکسان باشد از اول تا آخر و نیز تفویف مخططکردن جامه است به خطوط رنگارنگ و دلگشا. و اما آن صنعت بدیعی که تفویف نامیده شده عبارت از آن است که متکلم در نظم یا نثر به هنگام مدح یا غزل یا موارد دیگر جملهای چند بیاورد که در وزن قریب به یکدیگر باشند و هریک معنی کاملی را افاده نماید و جملهها خواه کوتاه، خواه طویل و خواه متوسط باشد؛ ولی برخی مقید شدهاند که هر قدر جملهها کوتاهتر باشد، نیکوتر است. به عبارت دیگر، گوینده جملههای مترادف قریبالوزن را در کلام خود بیاورد. (نشاط، 1342، ج دوم: 323-322). آن است که بنای شعر بر وزنی خوش و لفظی شیرین و عبارتی متین و قوافی درست و ترکیبی سهل و معانی لطیف نهند. چنانکه به افهام نزدیک باشد و در ادراک و استخراج آن به اندیشة بسیار و امعان فکر احتیاج نیفتد و از استعارات بعید و مجازات شاذّ و ترکیبات و تجنیسات متکرر خالی باشد و معنی به نفس خود قایم بود و جز از روی معانی و تنسیق کلام به دیگری محتاج و برآن موقوف نباشد. و الفاظ و قوافی در مواضع خویش متمکن باشد. (شمس رازی،1360: 329).
(دانش، 1383: 594)
(همان: 634)
(همان: 640)
(همان: 649) تنزیهاین صنعت بدین نام در پارسی نیامده و در تعریف آن نوشتهاند: تنزیه به عکس تشبیه است؛ بدین طریق که متکلم چیزی را از اینکه مثل و مانندی داشته باشد مبرّا میسازد، مثل اینکه بگوییم: نظیر او کسی نیست. (نشاط، 1342، ج دوم: 374)
(دانش، 1383: 646) جمع مؤتلف و مختلفآن است که متکلم دو چیز را مدح کرده، ما بین آنها مساوات دهد، پس یکی از آنها را مزیّت دهد بر وجهی که موجب نقصان و قدح دیگری نشود. (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 197).
(دانش، 1383: 310)
(همان: 580)
(همان: 602)
(همان: 606) حرفگرایییعنی تشبیه به شکل و موقعیت حروف الفبا. این مورد در بدیع سنتی اسمی ندارد و بسیار مورد توجه قدما بوده است. (شمیسا، 1376: 83). حرفگرایی از مصداق های «روش تشبیه» است و چنان است که در تشبیه، مشبه به را یکی از حروف الفبا و «وجه شبه» را شکل و موقعیت آنها قرار دهند. (موسوی، 1382: 117). در حرفگرایی، شاعر با تشبیهی که با شکل حروف الفبا میآورد به «مشبه به» عینیت و تجسم بیشتری میدهد. (خان محمدی، 1384: 211).
(دانش، 1383: 496)
(همان: 514) حسآمیزیدر لغت «آمیختن حواس» است و در اصطلاح ادبی آن است که شاعر برای ادراک چیزی از دو حس متفاوت کمک بگیرد. به عبارت دیگر، شاعر در توصیف و تصویر چیزی از حس دیگری که مربوط به شناخت دیگری است، استفاده نماید. (خانمحمدی، 1384: 160). آن است که عمل دو یا چند حس را به هم ربط دهند یا عملی که به یک حس مربوط است به دیگری نسبت دهند. (اسفندیارپور، 1388: 126). حسآمیزی از محسناتی است که اگر به اندازه در نظم یا نثر به کار رود، بر موسیقی معنوی کلام میافزاید اما زیادت آن از دلنشینی کلام میکاهد و کلام آمیخته با حسآمیزی مثل نت و آهنگ موسیقی است که تکرار زیاد آن باعث خستگی و شنیدن یک یا دوبار آن باعث طرب و فرح است. این آرایه در شعر امروز ایران یک ویزگی مثبت به حساب میآید خصوصاً اقبال شاعران باریک بین به آن در دهههای اخیر در خور توجه است. (همان: 127).
(دانش، 1383: 496)
(همان: 554) حُسن اتباعآن است که شاعر معنی شعر دیگری را اخذ کرده، به مزیّتی از لطایف بیاراید که خود را در استحقاق آن معنی بر مخترع آن مقدم دارد. (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 224) و (زاهدی، 1346: 393). حافظ گوید:
(حافظ، 1374: 98)
(دانش، 1383: 209)
(همان: 507) حُسن اختراعآن را «سلامت اختراع» نیز گویند، آن است که متکلم معنی غریبی را اختراع نماید که دیگری بر وی سبقت نگرفته باشد و در نزد ذوق سلیم مطبوع آید. (شمسالعلمای گرکانی، 1377: 226) و (زاهدی، 1346: 394) و (تقوی، 1317: 268). دانش در حق منصوره نام مغنیه گوید:
(دانش، 1383: 577)
(همان: 595)
(همان: 604) حُسن تعلیلاین صنعت چنان است که متکلم برای امری علتی ذکر نماید که در واقع علت او نباشد، بلکه علت دیگر باشد یا علت معلوم نباشد. (تقوی، 1317: 216). آن است که برای چیزی سبب و علتی ذکر نمایند که مناسبتی لطیف داشته باشد و بعضی ادبا شرط کردهاند که علت حقیقی نباشد. (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 233).
(دانش، 1383: 556)
(همان: 616)
(همان: 644) حسن طلب یا ادب طلباین صنعت چنان باشد که شاعر در بیت از ممدوح چیزی بخواهد اما به وجهی لطیف و طریق شیرین و در تهذیب الفاظ و معانی بکوشد و شرایط تعظیم نگاه دارد. (وطواط، 1362: 33 و نجفقلی میرزا، 1362: 198-197).
(دانش، 1383: 313)
(همان: 598) حُسن نَسَقآن است که متکلم چند بیت یا چند سجع از نثر بیاورد که با یکدیگر در کمال اتصال و تناسب و ملایمت باشند و هر یک نیز منفردا تام اللفظ و معنی و مستغنی از اتصال به سابق و لاحق خویش بود و سکوت بر آن مطبوع افتد. (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 238).
(دانش، 1383: 540)
(همان: 628) حصر کلی در جزیی یا دعوی الجنسمراد آن است که متکلم یک فرد از کلّی را آورده، دعوی نماید که این فرد کلی است. (شمسالعمای گَرکانی، 1377: 242) و (زاهدی، 1346: 438)
(دانش، 1383: 599). رجوعآن را استدراک نیز گویند. آن است که ذکر کنی چیزی را و باز از آن برگردی، از برای نکتهای. (حسینی نیشابوری، 1384: 217).آن چنان است که متکلم نخست امری را ادّعا کند، بعد برگردد و خود را تغلیط نماید برای نکتهای. (تقوی، 1317: 264؛ زاهدی، 1346: 438).
(دانش، 1383: 647) سلب و ایجابآن است که گوینده بخواهد چیزی را به صفتی اختصاص دهد پس آن صفت را از همۀ مردم نفی، و به جهت ستایش یا نکوهش برای آن چیز اثبات کند. (هاشمی، 1385، ج2: 304-303). آن است که متکلم برای اختصاص چیزی به صفتی در اول کلام سلب کند آن وصف را از افراد نوع، پس از آن اثبات نماید برای یک فرد. (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 258).
(دانش، 1383: 595)
(همان: 649) طاعات و عصیانآن است که در شعر یکی از صنایع بدیع را خواهند بیاورند، لکن وزن یا قافیه با آن ارادة متکلم موافقت ننماید، پس عدول کند به لفظی دیگر و صنعتی دیگر به دست آید. (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 262) و (زاهدی، 1346: 399).
(دانش، 1383: 603) مقصود آن بود که بگوید «نامه پاره کنی» وزن و قافیه مطاوعت نکرده و «بدرانی» آورد تا با «بدرد» آرایه تکرار حاصل شود.
(همان: 610) در مصراع دوم مقصود آن بود که بگوید «چشم نپوشی». «دست نشویی» آورده تا مابین «دست» و «چشم» تناسب ایجاد کند.
(همان: 647) در مصراع دوم منظور این بود که بگوید: «ما راست نه توانی» وزن و قافیه مطاوعت نکرده« ماراست نه یارایی» آورده است. عنوانآن است که متکلم برای تقریر و تأکید خود اشاره کند به قصص سابقین (تقوی، 1317: 261). آن است که سخنور از حکایتها و تمثیلها و روی دادهای تاریخی نقل شده، برای تزیین یا اثبات سخن خویش، شاهد بیاورد. آن را میتوان همسنگ «استشهاد و تمثیل» دانست. (موسوی، 1382: 150). سعدی در گلستان مینویسد: «یکی در صنعت کُشتی گرفتن سرآمده بود چنان که سیصد وشصت بند فاخر بدانستی و هر روز به نوعی کشتی گرفتی. مگر گوشۀ خاطرش با جمال یکی از شاگردان میلی داشت. سیصد و پنجاه و نه بند وی را آموخت مگر یک بند که در تعلیم آن دفع انداختی و تهاون کردی. فی الجمله پسر در قوّت و صنعت سرآمد و کس را [با او] مجال مقاومت نبود تا به حدّی که پیش مَلِک وقت گفته بود: استاد [را] فضیلتی که بر من است از روی بزرگی است و حق تربیت وگرنه به قوّت از او کمتر نیستم و به صنعت با او برابرم. ملک را این ترک ادب ناپسند آمد. بفرمود تا مصارعت کنند. مقامی متّسع ترتیب کردند و ارکان دولت و اعیان حضرت و زورآوران اقلیم گرد آمدند. پسر چون پیل مست در آمد به صدمتی که اگر کوه آهنین بودی از جای بکندی. استاد دانست که جوان از او بقوتتر است به آن یک بند غریب [که از وی نهان داشته بود] با او در آویخت. پسر دفعِ آن ندانست بسر در آمد. [استاد از زمینش به بالای سر برد و فرو کوفت] غریو از خلق بر آمد. [ملک فرمود] استاد را نعمت و خلعت دادند و پسر را زجر و ملامت کردند که با پرورندۀ خود دعوی کردی و بسر نبردی. گفت: ای خداوند [به زورآوری بر من دست نیافت بلکه] مرا از علم کُشتی دقیقهای مانده بود و از من دریغ میداشت. امروز بدان دقیقه بر من دست یافت. از بهر چنین روزی نگاه داشتم که حکما گفتهاند: دوست را چندان قوّت مده که اگر دشمن گردد بر تو غالب شود.» (سعدی، 1374: 179). دانش با تأسی از حکایت گلستان سعدی و با تأسی از شعرای سبک خراسانی و آذربایجانی و عراقی، در قالب تمثیل گسترده، فلک را شاگرد و خود را همچون استادی در نظر گرفته میگوید:
(دانش، 1383: 534) غلوّ مردود یا قبیح یا غلوّ فاحشآن است که امر محالی را بدون الفاظ تردید و ادات تشبیه بیاورند؛ خصوصاً اگر به مقدسات دینی بر خورد داشته باشد. (زاهدی، 1346: 454). آن است که در سخن ترک ادب شرعی شود. (موسوی، 1382: 151). غلوّ فاحش، چنان باشد که شاعر، در اقسام مدح و هجا، یا در اغراق اوصاف اشیا، مبالغه به حدی رساند که مرکتب محظوری شرعی شود. (واعظ کاشفی سبزواری، 1369: 171). صنعت غلوّ مردود را میتوان با صنعت مغایره (تغایر) یکی دانست.
(دانش، 1383: 325)
(همان: 616)
(همان: 638) کلام جامعاین صنعت چنان باشد که شاعر ابیات خویش، بیحکمت و موعظت و شکایت روزگار نگذارد. (وطواط، 1362: 81؛ رادویانی، 1362: 131-130). آن است که شاعر در بیت خود حکمتی و موعظتی بیان کند که مناسب مقام بود و آن کس که ارسال مثل را کلام جامع دانسته اشتباه نموده فرق میان این دو این است که در ارسال مثل مثلی در پارهای از بیت بیاورند و کلام جامع حکمت و موعظه است که در یک بیت کامل ذکر نمایند. (نجفقلی میرزا،1362: 202). آن است که بیتی یا جملهای در طی سخن بیاورند که از باب حکمت و پند و سایر مطالب حقیققیه و به منزلۀ مثلی باشد.» (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 296).
(دانش، 1383: 569).
(همان: 570)
(همان: 575) مذهب فقهی (تشبیه تمثیل) این صنعت چنان است که تشبیه نمایند جزیی را به جزئی دیگر در یک معنایی تا ثابت شود حکم دومی برای اولی و این طریقه را فقها قیاس نامند چنانکه اهل میزان تمثیل نامند. (تقوی، 1317: 283). مذهب فقهی در حقیقت استدلال تمثیلی است؛ یعنی: آوردن مثال برای اثبات چیزی. مذهب فقهی خیالانگیز و شاعرانه است و جزو علم بیان؛ اما بعضی از علمای بدیع آن را از ترفندهای بدیعی دانستهاند. مذهب فقهی بسیاز زیباست و عواطف را کاملاً تجسّم میبخشد و در اذهان تأثیر میگذارد. (وحیدیان کامیار، 1379: 152).
(دانش، 1383: 496)
(همان: 516)
(همان: 609) مغایره (تغایر، تلطف)آن است که متکلم بر وجه لطیفی مدح کند، آنچه را که نزد عموم نکوهیده است، یا قدح کند آنچه را که نزد دیگران ستوده است. (شمسالعلمای گَرکانی، 1377: 154). دانش برخلاف هنجار دیرینۀ ادبی (سبکهای شعری خراسانی و عراقی) و همنوا با شعرای سبک هندی، که یگانه هدفشان دستیابی به معنی و مضمون جدید «معنی بیگانه»، از طریق آشناییزدایی و انحراف از نُرم است (ر.ک. توحیدیان، 1395: 42-25)، نگرش متفاوتی به عناصر و پدیدهها و معانی و مضامین شعری داشته است. دانش، بر خلاف بر اکثریت شعرا ـ که نگرشان به چرخ فلک منفی بوده و به شکایت از آن پرداختهاند ـ و با تأسی از شعرای سبک هندی، به خصوص صائب تبریزی و دیگر شعرای سبک هندی، در نگرش مثبت به چرخ فلک گوید:
(دانش، 1383: 495) در نگرش مثبت به دشمن میگوید:
(همان: 515)
(همان: 478) با تأسی از شعرای سبک هندی و بر خلاف اکثریت شعرا، در نگرش منفی به حضرت یوسف (ع) میگوید:
(همان: 620) بر خلاف شعرای عرفانی، خطاب به سالک طریق گوید:
(همان: 647) هزل (الهزل الذی یراد به الجدّ)شوخی که به آن جدّ اراده کنند، آن است که گوینده مقصود خود را به صورت شوخی درآورد. (زاهدی، 1346: 465؛ حسینی نیشابوری، 1384: 181). آن چنان است که ایراد کند متکلم مقصود خود را اعم از (مدح یا ذمّ ، غزل، شکوه اعتذار، سؤال و غیر اینها) به سیاقت هزل (تقوی، 1317: 276).
(دانش، 1383: 303)
(همان: 332)
نتیجهبا تفحص در دیوان تقی دانش، به ویژه غزلیات وی میتوان دریافت که وی با تأسی از کتب بدیعی فارسی و عربی و شعرای بدیع سرای پیشین، در آفرینش آرایههای ناب بدیعی معنوی، نظیر: ابداع، اتّساع، احتراس، استتباع، استخدام یا قصد المعنیین، ارسال المثل، استطراد یا استرداد، استقصا یا استیفا، انسجام، ایهام تضاد، ایهام تناسب، تبیین و تفسیر، تتمیم، تجاهل العارف، تدبیج، ترتیب، تردید، تصلّف، تعمیم، تفویف، تنزیه، جمع مؤتلف و مختلف، حُسن اتّباع، حُسن اختراع، حُسن تعلیل، حُسن طلب، حُسن نَسَق، حصر کلی در جزیی یا دعوی الجنس، رجوع، سلب و ایجاب، طاعت و عصیان، عنوان، غلوّمردود یا قبیح، کلام جامع، مذهب فقهی (تشبیه تمثیل)، مغایره (تغایر، تلطف)، الهزل الذی یراد به الجّد و... کوشیده که غزلیات وی از این حیث از زیبایی و برجستگی خاصی در میان شعرای صنعتپرداز و بدیعسرا برخوردار شده است. با تأمل در غزلیات دانش، میتوان دریافت که باریکاندیشی، تصویرآفرینی و جلوههای زیبایی شناختی دانش بدیع، به ویژه بدیع معنوی، به تبعیت از شعرای بدیع سرای پیشین و معاصر خود و بخصوص مطالعۀ کتب بدیعی فارسی و عربی، بسیار قابل تأمل است. با مطالعۀ غزلیات شاعر احساس میشود که وی در نقش یک محقق برجستۀ علوم بدیعی و بلاغی، هنگام سرودن غزلیات خویش به اکثر کتب بدیعی فارسی و عربی نظر داشته و به نوعی سعی کرده است که متناسب با آرایههای بدیعی معنوی به کار رفته در آن آثار، اشعاری از خود خلق کند. تصویرآفرینی خاص تقی دانش و کاربرد آرایههای بدیعی، که بسامد قابل تأملی را در اکثر آرایههای لفظی و معنوی نشان میدهد، در مقایسه با دیگر شاعران باریک اندیش و صنعتپرداز، قابل اهمیت است به گونهای که شاعر از تمامی ظرایف و دقایق ادبی در نقش یک شاعر تصویر آفرین و بدیعسرا، به نحو احسن استفاده نموده است. با تحقیق در زندگی و مشاغل دیوانی و آثار و اشعار وی میتوان دریافت که یکی از عواملی که باعث گردیده که در دیوان تقی دانش بسامد بسیار بالایی از آرایههای لفظی؛ بخصوص معنوی را شاهد باشیم، این است که دانش، با تأسی از سنت دیرینه بدیعسرایی و شعرای بدیعسرای پیشین همچون: رشیدالدین وطواط و شعرای بدیعسرای معاصر خود نظیر: علامه جلالالدین همایی، در این زمینه دارای اثر مستقل بوده است.
منابع و مآخذ1ـ اسفندیارپور، هوشمند. عروسان سخن (نقد و بررسی اصطلاحات و صناعات ادبی در بدیع). تهران: فردوس، چاپ سوم، 1388. 2ـ برقعی، سید محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. قم: نشر دارالعلم، (دو جلدی)، جلد 2، چاپ سوم، 1391. 3ـ تقوی، نصرالله. هنجار گفتار (در فن معانی و بیان و بدیع فارسی). تهران: چاپخانه مجلس، بدون نوبت چاپ، 1317. 4ـ توحیدیان، رجب، «مخالفخوانی و انحراف از نُرم در شعر بیدل دهلوی»، مطالعات شبه قاره دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال هشتم، شماره بیست و هفتم، صص 42-25، 1395. 5ـ حافظ، شمسالدین محمد. دیوان، قزوینیـغنی. با مجموعه تعلیقات و حواشی محمد قزوینی، به اهتمام عبدالکریم جربزهدار. تهران: انتشارات اساطیر، چاپ پنجم، 1374. 6ـ حسینی نیشابوری، امیر برهان الدین عطاءالله محمود. بدایع الصنایع. مقدمه و تصحیح: رحیم مسلمانیان قبادیانی، ویرایش: ناصر رحیمی. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود 7ـ خان محمدی، محمدحسین. علم بدیع (آشنایی با آرایههای سخن). قم: انتشارات مهر امیرالمومنین، چاپ اول، 1384. 8ـ دانش، تقی (مستشار اعظم). دیوان قصاید، هزار غزل، مقطعات. تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1383. 9ـ رادویانی، محمد بن عمر. ترجمان البلاغه. به تصحیح و اهتمام: پروفسور احمد آتش و انتقاد استاد ملک الشعرای بهار. تهران: اساطیر، چاپ دوم، 1362. 10ـ رازی، شمسالدین محمد بن قیس. المعجم فی المعاییر اشعار العجم. به تصحیح: محمد بن عبدالوهاب قزوینی، با مقبله با شش نسخه خطی قدیمی و تصحیح: مدرس رضوی، تهران: زوّار، چ سوم، 1360. 11ـ راستگو، سید محمد. هنر سخنآرایی (فن بدیع). تهران: سمت، چاپ اول، 1382. 12ـ رامی تبریزی، شرفالدین حسن بن محمد. حقایق الحدائق، علم بدیع و صنایع شعری در زبان پارسی. تصحیح: سید محمد کاظم امام. تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1385. 13ـ زاهدی، زینالدین جعفر. روش گفتار علمالبلاغه (معانی و بیان و بدیع). مشهد: چاپخانه دانشگاه مشهد، بدون نوبت چاپ، 1346. 14ـ سعدی شیرازی، مصلحالدین. گلستان سعدی. تصحیح و توضیح: یوسفی، غلامحسین. تهران: خوارزمی، چاپ چهارم، 1374. 15ـ شمسالعلمای گَرکانی، حاج محمدحسین. ابدع البدایع. به اهتمام: حسین جعفری، با مقدمه. جلیل تجلیل. تبریز: احرار، چاپ اول، 1377. 16ـ شمیسا، سیروس. نگاهی تازه به بدیع. تهران: فردوس، چاپ نهم، 1376. 17ـ صائب تبریزی. دیوان، جلد دوم، به اهتمام: محمد قهرمان، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1375. 18ـ طغرای مشهدی. برگزیدۀ دیوان (ارغوانزار شفق). به انتخاب: محمد قهرمان. تهران: امیر کبیر، چاپ اول، 1384. 19ـ غنی کشمیری. دیوان. به کوشش: احمد کرمی. تهران: انتشارات ما، چاپ اول، 1362. 20ـ کلیم کاشانی، ابوطالب. کلیّات. به تصحیح و مقدمه و تعلیقات: مهدی صدری، تهران: همراه، دو جلدی، ج اول، چاپ اول، 1376. 21ـ محمدی، محمدحسین. بیگانه مثل معنی (نقد و تحلیل شعر صائب و سبک هندی). تهران: نشر میترا، چاپ اول، 1374. 22ـ مشیر سلیمی، علیاکبر. سخنوران نابینا یا کوران روشنبین. تهران: مؤسسۀ مطبوعاتی فریدون علمی، چاپ اول، 1344. 23ـ موسوی، میر نعمتالله. فرهنگ بدیعی (شرح بیش از 900 اصطلاح از بدیع و بیان و معانی). تبریز: انتشارات احرار، چاپ اول، 1382. 24ـ نجفقلی میرزا (آقا سردار). دُرّه نجفی در علم عروض و بدیع و قافیه. به تصحیح و حواشی حسین آهی، تهران: کتابفروشی فروغی، چاپ اول، 1362. 25ـ نشاط، سیدمحمود. زیب سخن یا علم بدیع فارسی. تهران: شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران، بدون نوبت چاپ. جلد دوم، 1342. 26ـ نیکوهمت، احمد، «زندگی و آثار دانش ضیاء لشکر»، مجلۀ ارمغان، سال 22، شماره 2، صص 73-66، 1327. 27ـ واعظ کاشفی سبزواری؛ کمالالدین حسین. بدایع الافکار فی الصنایع الاشعار، ویراسته و گزاردۀ میرجلالالدین کزّازی. تهران: مرکز، چاپ اول، 1369. 28ـ وحیدیان کامیار، تقی. بدیع از دیدگاه زیباییشناسی. ویراستار: رضا انزابینژاد. تهران: دوستان، چاپ اول، 1379. 29ـ وطواط، رشیدالدین محمد کاتب بلخی. حدائق السحر فی دقائق الشعر. تهران: انتشارت طهوری، چاپ اول، 1362. 30ـ هاشمی، احمد. جواهر البلاغه. ترجمه و شرح: حسن عرفان. قم: نشر بلاغت، دو جلدی، جلد دوم، چاپ ششم، 1385. 31ـ همایی، جلالالدین. فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران: مؤسسه نشر هما، چاپ دوازدهم، 1375.
* استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس، گروه زبان و ادبیات فارسی، سلماس ـ ایران. تاریخ دریافت: 7/6/97 تاریخ پذیرش: 10/7/97 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,869 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 253 |