تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,215 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,886 |
رمزپردازی مار در مثنوی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 9، شماره 37، مهر 1397، صفحه 139-166 اصل مقاله (500.03 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مار، یکی از پیچیدهترین و چند سویهترین و در عین حال پرکاربردترین رمزها در سراسر دنیاست. این نماد رمزآلود، پیچیده با مفاهیم گسترده در بسیاری از فرازهای مثنوی با باورهای مذهبی، عرفانی و اسطورهای تلفیق شده است. مولوی برای مار معانی نمادین بسیاری بیان کرده است که برخی از آنها ارتباط عمیقی با ویژگیهای فیزیکی این جانور دارد. در مثنوی غالباً از مار به بدی یاد شده است و مولوی آن را دارای چهره و نمایی زشت و سیاه و ترسناک دانسته که قادر به کارهای فوقطبیعی است. وی در پرتو بینش عرفانی خویش بیشتر از مار مفهومی، انتزاعی و دینی برداشت کرده و آن را سمبل نفس اماره، شهوت، ابلیس، دشمنی، پلیدی، شومی، تباهی، سیاهی، حیلهگری، نابودی و... قرار داده است. نگارنده در صدد است تا در حد توان و درک علمی خود، ابعاد مختلف معانی نمادین مار را به طور مبسوط و گسترده در مثنوی استخراج کند و با ارایة شبکههای تصویری، مفاهیم ذهنی مولوی را عینیتر و ملموستر سازد. روش پژوهش در این مقاله، توصیفی ـ تحلیلی و مبتنی بر مطالعات کتابخانهای است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مثنوی؛ نمادشناسی؛ مار؛ تصویرهای شاعرانه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رمزپردازی مار در مثنوی افسانه سعادتیجبلی* چکیده مار، یکی از پیچیدهترین و چند سویهترین و در عین حال پرکاربردترین رمزها در سراسر دنیاست. این نماد رمزآلود، پیچیده با مفاهیم گسترده در بسیاری از فرازهای مثنوی با باورهای مذهبی، عرفانی و اسطورهای تلفیق شده است. مولوی برای مار معانی نمادین بسیاری بیان کرده است که برخی از آنها ارتباط عمیقی با ویژگیهای فیزیکی این جانور دارد. در مثنوی غالباً از مار به بدی یاد شده است و مولوی آن را دارای چهره و نمایی زشت و سیاه و ترسناک دانسته که قادر به کارهای فوقطبیعی است. وی در پرتو بینش عرفانی خویش بیشتر از مار مفهومی، انتزاعی و دینی برداشت کرده و آن را سمبل نفس اماره، شهوت، ابلیس، دشمنی، پلیدی، شومی، تباهی، سیاهی، حیلهگری، نابودی و... قرار داده است. نگارنده در صدد است تا در حد توان و درک علمی خود، ابعاد مختلف معانی نمادین مار را به طور مبسوط و گسترده در مثنوی استخراج کند و با ارایة شبکههای تصویری، مفاهیم ذهنی مولوی را عینیتر و ملموستر سازد. روش پژوهش در این مقاله، توصیفی ـ تحلیلی و مبتنی بر مطالعات کتابخانهای است. واژههای کلیدی مثنوی، نمادشناسی، مار، تصویرهای شاعرانه.
مقدمهآدمی با معنادار ساختن نمادها در زندگی و فهم عمیق معانی نمادین بهتر میتواند هستی و دنیای پیرامون خود را بشناسد. با واکاوی نمادها، اندیشة گذشتگان برای بار دیگر متبلور و توجه ویژهای و محسوسی به آثار فکری ایشان میشود. نمادشناسی، یکی از روشهای بازبینی، بازخوانی، بازاندیشی و گاهی بازآفرینی بینش، منش و دانش است که پیوندها و تضادها را شناسایی و تفسیر میکند. «رمزشناسی اگر به معنای تحتاللفظی تعبیر و تفسیر شود لامحاله با معرفت عقلانی در ستیز و آویز میشود» (یونگ، 1372: 14) ولی اگر سمبلشکافی و تفسیر شود، عقلانی و پرمعنا خواهد بود. مثنوی معنوی یکی از مهمترین آثار ادبی ایران و جهان است که از منظر بهکارگیری نمادها محل اعتنای فراوان است. زبان هنری مولوی در مثنوی در عین آفرینشگری، نمادگرا بوده است. هنر، زبان گویا و منحصر به فرد عرفان است. عارف همواره با پدیدهها و مسایل باطنی و فراحسی و عقلی رو به رو است که تقریباً غیر قابل بیان از راه الفاظ معمولی هستند. هنر به عنوان زبان خارقالعاده و توانمندی که تا اندازهای با عرفان سنخیت دارد میتواند مسایل عمیق عرفانی را تبیین کند (کریمیان، 1392: 36). «هنرمند در آن سوی کردار هنری، خود را آزادانه در اختیار فعالیت نمادی میگذارد. وایتهد میگوید: هر گاه بعضی از اجزای تشکیلدهندة ذهنی بشر مصدر شعور، اعتقادات، عواطف و کاربردهای دیگر باشند نسبت به دیگر اجزای تشکیلدهندة تجربة آن، عملکردی نمادی پیدا میکند. نخستین مجموعه اجزای تشکیلدهنده را نماد و دومین مجموعه را «مفهوم نماد» میگویند. هنرمند نمادپرداز ترکیبی از شکلها و رنگها را میآفریند که ناقل مفهومی خواهد بود و این مفهوم در هنر همواره رنگی عاطفی یا زیباییشناختی دارد. از این لحاظ این گونه هنر را میتوان انتقال نمادی عاطفه تعریف کرد» (رید، 1374: 25). ادبیات عرفانی، به طور کلی، دریچة شگفتی از رمزپردازیها را در مقابل دیدگان خوانندة جویای رمز گشوده است. یکی از پیچیدهترین مباحث در ادبیات عرفانی و بهویژه کلان روایت تعلیمیای چون مثنوی، نمادشناسی و سمبلشکافی است. بیان مولوی در بخش عظیمی از آثارش به صورت نمادین است.
(مولوی، 1378، ب: غزل 27228) به طور کلی «رمز در کلام صوفیه، سیری صعودی یا نزولی دارد؛ یعنی مرتبهای از وجود را به مرتبهای دیگر پیوند میدهد که مافوق یا مادون آن محسوب میشود. رمز نیز چون استعاره و مجاز و تمثیل بر منطق مشابهت و مناسبت و تطابق و تناظر مبتنی است، اما این برابری یا همعرضی، افقی نیست، بلکه به مثابة نوعی معراج یا هبوط است. به همین دلیل، رمز در ذات خود، پدیدهای متناقض است، چون پیونددهنده و هماهنگکنندة دو نیروی متضاد است؛ حق و خلق، انسان و شیطان، آسمان و زمین و... بنا بر این دست کم دو گونه تعبیر و تفسیر برمیتابد که یکی صعودی و دیگری نزولی است؛ چنان که بعضی آن را بالاجوی و بلندیخواه میبیند و بعضی دیگر فرو میکاهند و به نشانه تقلیل میدهند؛ ولی در هر دو حال، رمز، بیانگر کیفیتی است که هم فهم و پذیرفتنش به میزان عقل، دشوار یا ناممکن است و هم بیانش بدان زبان، مشکل یا محال. آن معنی عبارت است از اتحاد و اتصال انسان با یزدان یا با اهریمن و قوای طبیعت و کائنات» (ستاری، 1384: 185). بنا بر این نمادها در ذات، جامع دو قطب و دو ضد هستند. دو سویگی رمزها، موجب شده تا مولوی ضمن شناسایی استعداد واژگانی برای به فعل درآوردن برخی قابلیتهای معنایی، آنها را نخست از منشور ذهنی و سپس زبانی عبور دهد و با شناور ساختنشان در فضاهای عرفانی، مذهبی و اسطورهای دست به رمزپردازی هنری در مثنوی بزند. مضامین اسطورهای (ایزدانه)، مذهبی، مباحث نغز و عمیق عرفانی در گرایش مولوی به نمادگرایی در مثنوی مؤثر بوده است. یکی از جنبههای سخن نمادین در مثنوی، به کارگیری حیوانات به جای مفاهیم بوده است؛ نگارنده در صدد است تا در حد توان و درک علمی خود، ابعاد مختلف معانی نمادین مار را به طور مبسوط و گسترده در مثنوی استخراج کند و با ارائة شبکههای تصویری، مفاهیم ذهنی مولوی را عینیتر و ملموستر سازد. دوگانگی چهرة مارمار، مهمترین و پیچیدهترین و احتمالاًَ از قدیمیترین نمادهای حیوانی است (tresidder, 1998: 184). در بیشتر فرهنگهای نمادین، مار جزء نمادهای دو قطبی با قابلیتهای معنایی متضاد در نظر گرفته شده است. «دو وجهی بودن در تمام نمادهای مهم دیده میشود» (صمدی، 1367: 434). در دوران کهن، مار را موجودی دو جنسی میپنداشتند؛ از این روی از تصویر مار به عنوان دوگانگی در هر چیزی بهره میبردند. در علم نشانهشناسی، مار، موجودی دو وجهی، که در وجه نخست نماد انرژی و نیروی ناب و در درجة دوم، نماد شرّ و فساد، شهوانیت، نابودی و رمز و راز بوده است (گورین، 1380: 164). ریشة اساطیری مار در فرهنگ ملل مختلف و تبادل این فرهنگها در میان اقوام موجب شد تا مار به نمادی با معنای متعدد و گاهاً متضاد تبدیل شود. این دوگانگی و هم چنین سیر تطوّر چهرة مار در متون، نکتههای تازه و مهمی را پیش روی پژوهشگر میگذارد. این جانور در برخی نقشینهها (ایزد بانوانی که پیکرهشان با ماری پیچیده در دور بدن و دستانشان در صخرهها و دروازهها و ظرفها دیده میشوند) و آثار پیش از میلاد تا مقام خدایی بالا رفته و در کنار الهگان و خدایان پرستیده میشد؛ اما بعدها در اندیشة مردمان هزارة نخست و پس از رواج ادیان تاریخی سامی و آریایی به تدریج به نیروی شیطانی پیوست. از این روی، دوبوکور بر آن است که مار اساساً از جمله تصاویر مثالی است که موجب انبوهی از اساطیر تلفیقی شده است (دوبوکور، 1373: 41). نماد مار در مثنویدر زبان فارسی، مار در ترکیبات و امثال گوناگونی به کار رفته است؛ این تنوع کاربرد هم موجب پیدایی ابیات و اشعار بسیار شده است. مولوی از جمله شاعرانی است که واژة مار را در معنی قاموسی و مجازیاش فراوان در مثنوی و غزلیات به کار برده است. وی برای بیان مقاصد والای خویش150 بار از تصویر مار در مثنوی و 71 بار در غزلیات بهره برده است. این بسامد نشان میدهد که مولوی بیشترین استفاده را از این واژه کرده است. وی در داستان «رنجانیدن امیری، خفتهای را که مار در دهانش رفته بود» این موجود را چنین توصیف میکند:
(مولوی، 1378 الف: 270) این موجود ترسناک، خزندهای تخمگذار است که روی شکم و به صورت مارپیچ (حلقهای) راه میرود:
(مولوی، 1378: 1016)
(مولوی، 1378، ج5: 23081)
( مولوی، 1378 الف: 480)
(مولوی، 1378 الف: 514) مار، ساکن مکانهای تاریک، صحرا و خاک و باغ است؛
( مولوی، 1378، ب، ج2: 9627)
( همان: ج6: 30471)
(مولوی، 1378: 1024) سکونت در سوراخهای زیرزمینی موجب شده که در برخی تمدنها، مار، جانور مردگان و نگاهبان آنها و نمودی از روانهای درگذشتگان و آگاه به اسرار ایشان باشد (دوبوکور، 1373: 47).
( مولوی، 1378الف: 806)
(مولوی، 1378الف: 810) در ریگ ودا، این جانور اهریمنی، اهی نامیده میشود که در کوه مسکن دارد و دیوان یاریش میکنند. او با هزاران پیچ و تاب بر فراز کوه، راه ابرهای بارانزا را میبندد و عامل خشکسالی میشود.
(مولوی، 1378، الف: 1081)
( همان: 337) در برخی از اساطیر، کوههای مخروطی شکل همچون ماری چنبرزده تصور میشد و به عنوان ایزد مار مورد پرستش قرار میگرفت (تاواراتانی، 1385: 23).
(مولوی، 1378، ج3: 11522)
(مولوی، 1378، الف: 643)
(مولوی، 1378، الف: 865) در ادبیات، ارتباط مار و خاک، نمایانگر پیوند دنیای خاکی با عالم افلاک است.
(مولوی، 1378، ج 3: ب15705)
(همان، ج 4: ب19740)
(همان، ج 2: ب11285) ماران، موجوداتی هستند که به خاکخواری عادت دارند:
(همان، ج 6: ب33015)
( مولوی، 1378: 771) مار به دلیل شکل نزدیکی با زمین و توانایی پوستاندازی، نماد باروری و آلت تناسلی مردانه است که به مادر زمین مربوط است (میتفورد، 1394: 67).
(مولوی، 1378، ج1: ب4945) این جانور، دندانی پر از زهر دارد و خوراکش، حشرات، موش و تخم پرندگان است.
(مولوی، 1378الف: 110)
(همان: 296) زهر مار، مایة حیات این جانور و ممات دیگر جانوران است.
(مولوی، 1378الف: 582) در اسطورهشناسی و دین، مار، قدرتی دوگانه دارد که حاکی از نمادپردازی مثبت و منفی بوده است؛ زهرش کشنده است و پوستاندازیاش آن را با شفابخشی و رستاخیز در ارتباط ساخته است (میتفورد، 1394: 67).
(مولوی، 1378، ج2: 12932) مار، موجودی نحس و شوم است، اما مهرة آن به دلیل خاصیتهای درمانی، دوستداشتنی و عزیز است.
(مولوی، 1378، ج4: 21534) مهرة مار نوعی پادزهر است که مارگزیدگان از آن برای بهبود جای گزش استفاده میکردند (پادشاه، 1335: ذیل واژه).
(مولوی، 1378: 1062) امروز تعبیر کنایی مهره مار داشتن به معنای جذاب بودن و مورد توجه قرار گرفتن است (انوری، 1381: ذیل واژه مهره). از دیگر تعابیر رایجی که مولوی در اشعارش بدان اشاره داشته است:
(مولوی، 1378، ج4: 18492)
( همان، ج7: 35713)
( همان، ج5: 25979)
(همان: 46) ابیات دیگری از مثنوی و غزلیات که در آنها مولوی از واژة مار تعبیرهای تازه ساخته است.
( مثنوی، 1378الف: 598)
(مولوی، 1378، ب، ج2: 6011)
( همان، ج1: 4235-4236)
( همان، ج5: 23716)
(همان، ج2: 10986) نمادشناسی مار در مثنویمولوی در پرتو بینش عرفانی خویش بیشتر از مار مفهومی انتزاعی و دینی برداشت کرده است. مار (اژدها) رمز نفس اماره در اوستا، مار را «اژی» میگویند و در فرهنگ دهخدا، اژدها، ماری بزرگ توصیف شده است (دهخدا، 1373: ذیل واژه) بنا بر این میتوان گفت که اژدها و مار از یک نوع جانور هستند و هر دو مارند. بنابر سنت، انسانها از روزگاران قدیم تا کنون آنچه را نامقدس میپنداشتند با زشتترین صورتها تصویر میکردند (محمدی، 1384: 104). در عرفان، نفس آزمند اماره و صفات رذیلهای مانند شهوت و غضب و گاهی هم عالم مادی در قالب مار یا اژدها، تصویر میشده است (سجادی، 1370: 81).
(مولوی، 1378، ب، ج1: 4855-4856) در اسطورة گیل گمش، مار را شیر خاک خواندهاند (شاملو، 1382: 176).
(مولوی، 1378: 39) «در عالم نمادشناسی، اژدها را سمبول آب، ابر، استعداد، باران، بتپرستی، خشکسالی، راهزنی، ظلم، قتل، قدرت، گناه، نادانی و هرج و مرج دانستهاند» (جابز، 1370: 149). جالب است که در داستان «آتشکردن پادشاه جهود و بت نهادن...» مولوی تلفیقی از این مفاهیم را در کلمات کلیدی و با گزینش هوشمندانه از نقش مار یا اژدها ارایه داده است.
(همان) در ایران کهن، مار حافظ زندگی و آبها بوده (بهار، 1376: 46) و نقش مار بر کوزههای آب نیز نشانگر همبستگی مار با برکت و زندگی و پاییدن آب بوده است.
(مولوی، 1378 الف: 511) مار در میان عیلامیان نیز مظهر باروری و حافظ آب بوده است. مارها در زمان عیلامیان بر دروازهها، به گرد شاهان، حاشیة محرابها و بر دستة سلاحها نقش میشدند و در حالی که در هم پیچیده بودند؛ تختگاه خدایان به شمار میآمدند، تا نیروی اهریمنی را دور دارد. تصویر ماری که بر درخت زندگی پیچیده، مظهر برکتبخشی او بود (بهار، 1376: 140). مار با نیروهای زیرزمینی مانند آبهای زیرزمینی در ارتباط است (افضل طوسی، 1393: 128). در چین، اژدها، مظهر آب، باران، باروری و تعادل کیهانی است (الیاده، 1372: 205). اژدها در شرق و بهویژه در چین، آفریدهای نیکوکار است؛ چینیان، اژدها را لونگ یا لانگ تلفظ میکنند که به عنوان قدرتی فوقالعاده که سبب بارندگی و کنترل سیل است، به شمار میآید. اژدها، مظهر باران است و آبها را گرد میآورد و مسیرهای آب را زیر نظر میگیرد (نفیسی، 1384: 28). در فرهنگ نمادها آمده: «اژدها هم چون ابری بالای سر ما میایستد و موجهای بارورکنندهاش را بر سر ما فرو میریزد...» (شوالیه، 1378: 123).
(مولوی، 1378ب، ج7: 34048) از آن جا که آب زایندة همة موجودات است و محل سکونت مار از این روی مار نیز مظهر حیات و زندگی است. همچنین این واژه مخفف واژة مادر (زاینده) در برخی لهجهها نیز هست (دهخدا،: ذیل مار). مار در اسطورهها ملازم ایزدان مؤنث و مادر کبیر بوده است و اغلب در دست آنها، چنبرزده یا دور آنها پیچیده است (کوپر، 1379: 329). در دیدگاه اسلامی، مار تداعی زندگی است. مار، «الحیّ» (به عربی) است و زندگی؛ یعنی «الحیات». الحیّ، یکی از اسماء اعظم خداست؛ یعنی زنده کننده و آنچه حیاتبخش است و به عنوان اسم اعظم «حیّ القیوم» به کار میرود؛ به معنای زندهای که حیاتش قائم به ذات است و به دیگری وابسته نیست. در مفهوم مورد نظر، واژة محیی به کار میرود که یکی از اسماء الهی نیز است و اغلب منظور از آن، اصل حیات است تا فقط زندگی: آن که هم جان میبخشد و حیات میکند، آن که زندگی میبخشد و فی نفسه اصل حیات است (کوپر، 1379: 332). عربها، سرو را «شجرهالحیات» (سالمی،8) یا «شجرهالحیه» (درخت مار) مینامند، زیرا معتقدند، هر جا سرو هست، مار هم هست (یاحقی، 1388: 737). رنه گنون نیز به همین مطلب اشاره میکند: «نمادگرایی مار به شدت وابسته به مفهوم زندگی است؛ در زبان عربی، مار، الحیه و زندگی و الحیاه است» (شوالیه، 1387: 61). گفتنی است در زبان عبری که با عربی پیوند نزدیکی دارد، «یهوه» به معنای خدای یکتاست. در این زبان نیز همانند عربی، واژههایی که با ریشة «حیّ» ساخته میشود، مربوط به زندگی و مار است (تاواراتانی، 1385: 12). مار، رمز غیبدانی مولوی بر آن است که هر کس بتواند بر مار نفس امّاره ـ که خطرناکترین وادی در طریقت اولیاءالله است ـ غلبه یابد به مقام شیخی (مرادی) میرسد. وی در حکایت «شیخ خرقانی» پس از آن که مرید با استفسار، شیخ خود را مییابد چنین میسراید:
(مولوی، 1378الف: 1056) جالب است که در این حکایت مولوی ضمن بیان ضمیرخوانی عارف هیزمکش به نقش غیبدانی ماران در اسطورهها نیز نظر داشته است. تازیانة شیخ از مار نری است که خود منبع هر گونه قدرت جادویی و پیشگویی و غیبآموزیی است. به گفتة دوبوکور، راهبان و غیبدانان، علاماتی را در مار میبینند که از آینده خبر میدهد و به همین سبب مار، هاتف غیبی است (زمردی، 1388: 374). در برخی افسانهها، مار عامل کاشف راز میشود؛ چنانکه راز درخت، تشخیص نیک و بد و فریفتن آدم و حوا با مار آشکار میشود. در این داستان، مار که یکی از خدمتگزاران بهشت و جانوری زیبا بوده، تنها به دلیل همکاری و طرح دوستی با ابلیس، از مقام والای خود سقوط میکند. از این روی مار در فرهنگ ایرانیان، نماد کژآهنگی، پلیدی، زشتی و اهریمنخویی است. مولوی نیز در پایان این حکایت، فرومایگانی را که مانع و رادع انبیاء و اولیاء بودند؛ به صورت مارانی توصیف کرده است.
(همان) اژدها در غرب نیز به طور کلی نشانة شیطان است (هال، 1380: 21). به همین دلیل در هنر عیسوی، اژدها به وسیلة مریم عذرا در نقش بکرزایی، زیر پا له میشود (همان: 24). مار (اژدها) در اساطیر قدیم و قرون وسطی، جانوری است که جنبة قهرمانانة خدایان و آدمیان را به آشکارترین وجه به نمایش میگذارد و تجسمی از اصل پلیدی است.
(مولوی، 1378الف: 508) مولوی در داستان «مارگیر که اژدهای فسرده را مرده پنداشت...» نفس «اژدهاکشی» را که به قول یونگ به عنوان یک کهنالگوست؛ در ذات آدمی، به عنوان یک «بنمایه» یا موتیف[1] به نمایش درآورده است:
(همان: 403)
(همان: 508) به گفتة سیروس شمیسا، مار و اژدها در ایران باستان نماد قهرمان بود. نام فریدون در اوستا[2] است و این نام معنی «مار سه سر» و یا اژدهای سه سر را میدهد. از طرفی اژدهاک هم سه سر دارد، پس نبرد میان فریدون و اژدهاک نبردی است که میان دو مار سه سر صورت گرفته است (شمیسا، 1379: 1026). در حماسة عرفانی نیز چنین است؛ موسی صفتی لازم است تا بر فرعون نفس چیره شود:
(مولوی، 1378، ب، ج2: 7546)
(مولوی، 1378، الف: 684)
(همان: 399) چستدستی موسی موجب میشود تا عصا (چوب)، در اعجاز مار و بلای جان فرعون عنود شود. آن گاه که عصای موسی (ع) در برابر سحر ساحران تبدیل به ماری عظیم و جسیم میشود، مار، مظهری از غلبة حق بر باطل و اعجاز الهی تلقی میشود (اعراف: 107).
(مولوی، 1378الف: 1058)
(همان: 60)
(مولوی، 1378، ب، ج2: 9177)
(همان: ج6: 31415)
(همان: ج4: 1824)
(مولوی، 1378: 286)
(همان: 786) مولوی در ابیات دیگری ضمن اشاره به باور عامیانه کورشدن اژدها با زمرد بار دیگر به موتیف اژدهاکشی روی آورده است:
(مولوی، 1378، ب، ج3: 12842)
(همان، ج3: 13755)
(مولوی، 1378: 849) زمرد، سنگ شناخت اسرار است و مظهر قدرت اولیه و نشانة احیای دوره به دوره و در نتیجه نشانة نیروهای مثبت زمین است؛ در این مفهوم، زمرد، نماد بهار، زندگی نو شکفته، تغییر و تحول است و با نیروهای زمستانی، مرگبار و به درون پیچیده مقابله میکند (شوالیه، 1378: 460-461).
(مولوی، 1378: 47) «مولانا به این اعتقاد قدما اشاره میکند که میپنداشتند، زمرد، چشم اژدها را کور میکند و گویا بعضی از علما این امر را هم تجربه کردهاند» (استعلامی، 1372: 348). در این بیت، نفس به اژدها و تأثیر روحانی شیخ به زمرد تشبیه شده است.
(مولوی، 1378الف: 470) «عنایت حق مثل زمرد، جنبة نفسانی و دنیایی وجود ما مانند افعی پیر و بیعنایت حق این افعی نابینا نمیشود» (استعلامی، 1372: 413). به هر روی باید گفت: زمردِ دافع چشم اژدها از بنمایهها و سنتهای ادبی است که حتی شاعران معاصر نیز بدان اقبال کردهاند. «در سکوتم اژدهایی خفته است / که دهانش دوزخ این لحظههاست / کن خموش این دوزخ از گفتار سبز / کان زمرد دافع این اژدهاست» (شفیعیکدکنی، 1376: 70). مار، رمز شهوت
(مولوی، 1378، الف: 337)
(همان: 782) مار، رمز دشمنی
(مولوی، 1378، الف: 526) مار، رمز ابلیس در نمادشناسی ایرانی، مار، نشانة شیطان است و شیطان هرگاه بخواهد به آهنگ تباهی و زیانرسانی تجسم یابد، در چهرة مار نمودار میشود (کزازی، 1383: 10-12).
(مولوی، 1378، الف: 200) در اساطیر زردشتی، بارها، اهریمن به شکل مار ظاهر شده است؛ برای مثال در بندهش آمده است: «پس اهریمن با همة نیروهای دیوی به مقابلة روشنان برخاست... او چون ماری، آسمان زیر این زمین را بسفت و خواست که آن را فراز بشکند. ماه فروردین، روز هرمزد (به هنگام) نیمروز در تاخت. آسمان، آن گونه از او بترسید که گوسپند از گرگ» (دادگی، 1385: 52). بنا به نوشتة کتایون مزداپور و به نقل از بندهش، گرچه مار از «خرفستران» (حشره و جانور موذی و اهریمنی) است، اما کشتن آن جایز نبوده است؛ تناقض در این نقل قول، اهریمنی و جادو بودن مار از یک سو و منع دینی کشتن آن از دیگر سو، در حقیقت کشاکش و فرآوردة کارکرد دو وجه مهم و بنیادین را از اندیشه و شیوة کارکرد ذهن اسطورهپرداز آدمی را بازنمایی میکند (مزداپور، 1378: 204). افزون بر این، اساطیری با نقش بنیادین مار با باورهای کیش زردشتی، انطباق ناقص و ناتمام دارد و نقش مار در باورهای زردشتیان ایران و بهویژه سفرة آیینی بهمن امشاسپند (وهمن روز/ وهمرو) هنوز قداست خود را به نحوی نگاه داشته است و با آیین پیوند خورده است. گاهی نقش مار، صبغة داستانی و افسانهای به خود میگیرد و گویای اعتقادات و باورهای انتزاعی و حرکات و رفتارهای آیینی پیچیده میشود (همان: 208). شاید دلیل این مطلب که در پارهای از منابع به دین زردشت، «مارستان» گفته میشده است، چنین پیشینهای بوده باشد. شهرستانی در الملل و النحل چنین آورده است «مبادی دین زردشت، دعوی به دین مارستان است و معبود او اورمزد است... و از آن اموری که زرادشت، دین مارستان برگزیده بود، آن بود که با اورمزد، خدای جاوید، فروغی بود که آن را استی میگفتند که همواره به سوی بالا و روشنایی گرایش داشت...» (رستگار فسایی، 1379: 334). مار، رمز دنیا
(مولوی، 1378، ب، ج1: 5489) مار، رمز زشتی
(مولوی، 1378، ب، ج3: 12237) طاووس، نماد زیبایی است؛ اما با همة زیباییاش به دلیل آن که مسبب دخول ابلیس به بهشت و عامل فریفتن آدم و حوا بوده؛ به فال بد گرفته شده است (یاحقی، 1369: 293). در باور زردشتیان، طاووس از آب زندگی نوشیده و دشمن مار است و اگر در کنار درخت زندگی دیده میشود، بدان سبب است که مار میخواهد بر آن درخت چیره شود و با این چیرگی، خشکسالی و قحطی بیاورد؛ اما طاووس اجازه نمیدهد و از آن پاسداری میکند (محمدی، 1396: 39).
(مولوی، 1378، الف: 1081) مار رمز بدی، حیلهگری و اغواگری
(مولوی، 1378: 109)
( مولوی، 1378، ب، ج2: 9370)
( مولوی، 1378: 691) مار در ماجرای هبوط آدم از بهشت، اغواگر آدم و حوا و مظهر مجسم تیرهبختی و شرّ است (طبری، 1352: ج1: 69-66). مار، رمز گنج و ثروت از باورهای کهن دربارة مار، نگهبانیش از گنجها بوده است. «به نظر میرسد که این اندیشه، ریشهای هندی دارد؛ زیرا در اساطیر هند، «کوروه (courera) خدای گنجها در غاری ژرف اقامت دارد و مارها محافظ اویند» (یوسفی، 1381: 443). در حفاری باستانشناسی، دفینههایی که نماد مار بر آنها بوده یا سنگهایی که نقش مار بر آنها حک شده بودند؛ بسیار به چشم میخورد که اشاره به گنج یا دفینهها دارد. در افسانهها نیز به این مضمون برمیخوریم که ماری بر سر گنجی خوابیده و درویشی را مال و منال بخشیده است.
(مولوی، 1378، الف: 225)
(مولوی، 1378، ب، ج2: 5614)
(مولوی، 1378الف: 849) در خبر است که «المالُ حیّهٌ وَ الجاهُ اضّرُ مِنهُ».
(مولوی، 1378، ب، ج1: 4337) در مقالات شمس راجع به این مضمون چنین میخوانیم: «دنیا، گنج است و مار است؛ قومی با گنج بازی میکنند، قومی با مار. آنکه با مار بازی میکند بر زخم او دل میبباید داد، به دم بزند، سر بزند؛ چون به دم زند، بیدار نگردی به سر بزند و قومی که از این مار برگشتند و به مُهره و مِهر او مغرور نشدند و پیر عقل را در پیش کردند که پیر عقل نظر آن مار را زمرد است؛ مار اژدها صفت چون دید که پیر عقل مقدم کاروان است، زبون شد و خوار شد و مست شد. در آن آب چون نهنگی بود، زیر قدم عقل، پل شد؛ زهر او شکر شد؛ خار او گل شد؛ راهزن بود، بدرقه شد. مایة ترس بود؛ مایة امن شد» شمس تبریزی، 1369: 313). مار، رمز نیستی (مرگ و نابودی) در زبان فارسی واژة مار متضمن دو معناست؛ میراننده و کشنده و زاینده؛ این معنای متضاد (عامل نیستی و هستی) موجب شده تا برخی محققان آن را اساساً از دو ریشة متفاوت در نظر بگیرند؛ مار در معنای اول، همریشه با مرگ، مرد و بیمار و در معنای دوم، همریشه با مادر و ماده است (تاواراتانی، 1385: 12). مار از مصدر «مر» پارسی باستان و با «مئریا» اوستایی به معنای زیانکار و تباهکننده یکی است.
(مولوی، 1378، الف: 1141)
(همان: 915)
(همان: 401) مولوی در حکایت «مارگیری که اژدهای فسرده را مرده پنداشت و...» این خزندة مرگآور را عزراییل خوانده است:
(همان: 402) مولوی در داستان «دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر» به طور واضح، این جانور را مایة نابودی و زیان آدمی معرفی کرده است (مولوی، 1378الف: 194). جالب است که در این داستان مولوی، اژدها را برای نخستین بار گرگ نامیده است. قلیزاده با بررسی واژة اژدها از نظر اتیمولوژی ثابت کرده است که بهترین معادل برای این واژه، مار گرگسان است (قلیزاده، 1389: 78-120). مار، رمز دانایی نگاه بدون پلک و اسرارآمیز مار، آن را نماد خرد ساخته است. در یکی از فرقههای گنوسی مسیحی به نام اُفیتها، مار را به عنوان مظهر خرد الاهی محترم میپنداشتند (یونگ، 1373: 212). در آیین میترا، تصویر مار به شکلهای گوناگون وجود دارد؛ «اُودین» خدای اسکاتلندی، خرد خود را از ماری میگیرد؛ در عهد عتیق مار نمونة خرد است و میوة خرد، سیب است؛ در باورهای سامی، با آن که مار، انسان را فرزانه میسازد، موجب راندهشدن آدم از بهشت میشود (هیلنز، 1385: 157).
(مولوی، 1378، الف: 109)
(همان: 502) مولوی در این ابیات در پی پدیدار ساختن تقابل دو عقل کلی و جزئی است. مار در این ابیات بر خرد جزءنگر دلالت دارد. وی در ابیات دیگری از مثنوی این عقل را کرمی دانسته که در معنی اژدهایی دمنده است:
(مولوی، 1378الف: 662) از آن جا که مولوی در مثنوی همواره از حقارت این عقل در برابر عقل کلی سخن رانده است؛ در دیوان شمس نیز گاه به گاه از این مضمون سود جسته است:
(مولوی، 1378، ب، ج1: 220) مار، رمز سیاهی
(مولوی، 1378الف: 269)
( مولوی، 1378، ب، ج7: 33408) مار، رمز خورشید مار، مظهر پرتوهای شمس و خط سیر خورشید است (کوپر، 1379: 33) و از همان روزگاران نخستین به پرستش خورشید وابستگی داشت و با پوستاندازی ادواری خود، همانند خورشید تجدید حیات میکند و نماد مرگ و تولد دوباره میشود (هال، 1380: 93). مولوی در حکایت «مارگیری که اژدهای فسرده را مرده پنداشت و...» از وابستگی حیاتی ماران به خورشید سخن گفته است:
(مولوی، 1378: 402) در تمدن مصر، دربارة «رع» (Ra)، خدای خورشید، باورها چنین است که وی خورشید را به شکل مار «اورایئوس» (uraeus) درآورد و در پیشانی خود نهاد تا بتواند در جهان فرمانروا باشد؛ از آن پس این مار، به عنوان نماد قدرت و فرمانروایی فراعنة مصر تبدیل شد (رستگار فسایی، 1388: 362). دربارة ارتباط فلکی خورشید و اژدها باید گفت: بنا به اسطورههای کشورهای مختلف مشرق زمین از جمله ایران به هنگام خورشیدگرفتگی یا ماهگرفتگی؛ خورشید یا ماه به کام اژدهای فلکی میرود (بریور، 1365: 16-17) و بنا به همین اعتقاد در گذشته در ایران، هنگام خورشید گرفتگی یا ماه گرفتگی بر بام خانه-ها روی طشت میزدهاند تا اژدها، خورشید یا ماه را آزاد کند (نظامی، 1374: 200). رابطة مار و خورشید با دایره نکتة قابل تأمل در بارة رابطة مار و خورشید آن است که هر دو شکلی دایره مانند دارند؛ چنبره زدن مار و حالت چشم او این شکل را به ذهن تداعی میکند که گرد است؛ خورشید نیز (به دلیل گردش مستدیری) بهتدریج تبدیل به دایره شده و در هنرهای دینی بیشتر از آن با این تصویر یاد شده است. دایره، رمز وحدت و مبدأیی است که همه چیز از آن آغاز میشود؛ نمادی از خلق جهان در مقابل خالق است. افزون بر این در معنایی مستقیمتر نشاندهندة آسمانی کیهانی است (هوهنهگر، 1366: 31-29) و بدینگونه نشانگر فعالیت و حرکات دورانی است. این نگاره، مشخصة جهتمند است و در نتیجه علامت هماهنگی است. از عهد باستان، دایره، نشانة تمامیّت و کمال بوده و زمان در آن گنجانده میشده است تا بهتر اندازهگیری شود. دایرهای متمرکز، بدون انتها و ابتدا، مشبع و کامل، علامت مطلقیت بوده است (شوالیه، 1378: 2/167و169و172). «کارل یاسپرس» میگوید: «هر وجودی در خویش، مدوّر به نظر میآید؛ به گفتة ون گوک «زندگی بدون شک مدوّر است» و به تعبیر لافونتن «یک گردو، مرا به تمامی گرد میکند» که تمامی این عبارات از این گزاره نشأت گرفته است که «حقیقت، گرد است». خیال «گردی تمام» به ما کمک میکند تا خویشتن را گرد کنیم و وضعیت آغازین خویش را بازیابیم و معنی وجود خویش را در درون تصدیق کنیم، زیرا وقتی این تجربه در درون انجام گیرد، بیرون از تمام جلوههای خارجی، نمیتواند چیزی جز گردی وجود داشته باشد. تدوّر توانسته دامنة گرد خویش را گسترش دهد و آرامش را به همه چیز منتقل کند (باشلار، 1387: 284-279). در معماری اسلامی، دایره، همواره نمادی از وحدت وجود بوده است تا توجه انسان از کثرات، معطوف به یک نقطه شود. دایره و اشکال ساخته شده از آن همان وحدت متکثر در اجزاءاند که حرکت سیر نزولی به سوی کثرتها دارند و سرانجام نیز بر اساس وحدت وجود، تمامی کثرتها به وحدت باز میگردند. دایره در هندسه به مثابه عدد یک است در تکثر وجود و ایجاز کثیرالسطوح هندسی و صورت کلیت و تمامیت و کمال، رمز وحدت و شکل اول است که اعداد و اشکال دیگر از آن صادر میشود (آیتاللّهی، 1378: 141-140). «فون فرانتس» از پیروان یونگ، دایره (کره) را نماد «خود» نامیده است. این شکل، تمامیت روان را در تمام جنبة آن از جمله رابطة میان انسان و کل طبیعت بیان میکند.؛ از این رو دایره، معرّف الوهیت است. از آن جا که «دایره، دارای آغاز و پایانی نیست، دلالت بر ابدیت دارد و گاهی در غرب به صورت ماری نشان داده میشود که دم خود را میگزد؛ این نقش دارای اصل و منشأیی مصری بوده و بیکرانگی اقیانوسها را نشان میدهد» (هال، 1380: 9).
نتیجهیکی از جلوههای بدیع و شگفتانگیز مثنوی، خروج الفاظ از دایرة تنگ معانی و تجلی واژگان به سان نمادهایی دقیق و عمیق، تصاویری زنده و تابلوهایی گویا و جذاب است. چندسویگی برخی نمادها، موجب شده تا مولوی ضمن شناسایی استعداد واژگانی برای به فعل درآوردن برخی قابلیتهای معنایی، آن را نخست از منشور ذهنی و سپس زبانی عبور دهد و با شناور ساختنشان در فضاهای عرفانی، مذهبی و اسطورهای دست به رمزپردازی هنری در مثنوی بزند. کاربرد و اشاره به مار در مقام نمادسازی و نمادپردازی نشان از توان هنری مولوی در ارائة هر چه بهتر منویات ذهنیاش به اندیشة مخاطبان دارد. مضامین اسطورهای (ایزدانه)، مذهبی، مباحث نغز و عمیق عرفانی به شیوة نغزی با این تصویر پیوند خورده است. بدون شک استلذاذ از هنر مولوی و درک و دریافت مفاهیم نمادین مار بدون مرور چنین ژرفساختهایی غیرممکن است.
منابع و مآخذ1ـ قرآن کریم. ترجمه مهدی فولادوند. قم، چ دوم، 1381. 2ـ آیت اللّهی، حبیبالله. مبانی نظری هنری تجسمی. تهران: سمت، 1378. 3ـ استعلامی، محمد. شرح مثنوی. تهران: انتشارات زوار، 1372. 4ـ افضل طوسی، عفتالسادات. طبیعت در هنر باستان. تهران: مرکب سفید، 1393. 5ـ انوری، حسن. فرهنگ بزرگ سخن. تهران: سخن، 1381. 6ـ الیاده، میرچاده. رساله در تاریخ ادیان، ترجمه جلال ستاری. تهران: سروش، 1372. 7ـ باشلار، گاستون. بوطیقای فضا. ترجمه مریم کمالی و محمد شیر بچه. تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 1387. 8ـ بریور، بریان. گرفتگیهای ماه و خورشید. ترجمة محسن مدیر شانهچی. مشهد: آستان قدس رضوی، 1365. 9ـ بهار، مهرداد. از اسطوره تا تاریخ. تهران: چشمه، 1376. 10ـ پادشاه، محمود. فرهنگ آنندراج. تهران: انتشارات کتابفروشی خیام، 1335. 11ـ تاواراتانی، ناهوکو. مار و کاج (سمبولهای جاودان در ادبیات فارسی و ژاپنی). تهران: بهجت، 1385. 12ـ دادگی، فرنبغ. بندهش. گزارنده مهرداد بهار. تهران: توس، 1385. 13ـ دوبوکور، مونیک. رمزهای زندة جان. تهران: نشر مرکز، 1373. 14ـ دهخدا، علیاکبر. لغتنامه، تهران: دانشگاه تهران، 1373. 15ـ رستگار فسایی، منصور. اژدها در اساطیر ایران. تهران: نشر طوس، 1379. 16ـ ـــــــــــــ، ـــــ . پیکرگردانی در اساطیر، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1388. 17ـ رید، هربرت. فلسفه هنر معاصر. محمدتقی فرامرزی. تهران: نگاه، 1374. 18ـ زمردی، حمیرا. نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه فردوسی و خمسة نظامی و منطقالطیر. تهران: زوار، 1388. 19ـ ستاری، جلال. مدخلی بر رمزشناسی عرفانی. تهران: نشر مرکز، 1384. 20ـ سجادی، سید جعفر. فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی. تهران: انتشارات طهوری، 1370. 21ـ شاملو، احمد. گیل گمش. تهران: نشر چشمه، 1382. 22ـ شفیعیکدکنی، محمدرضا. هزارة دوم آهوی کوهی. تهران: انتشارات سخن، 1376. 23ـ شمس تبریزی، محمد. مقالات. تصحیح و تعلیق محمد علی موحد. تهران: انتشارات خوارزمی، 1369. 24ـ شمیسا، سیروس. بیان. تهران: فردوسی، 1379. 25ـ شوالیه، ژان؛ گربران، آلن. فرهنگ نمادها. ترجمه سودابه فضائلی. تهران: نشر جیحون، 1378. 26ـ صمدی، مهرانگیز. ماه در ایران از قدیمیترین ایام تا ظهور اسلام. تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1367. 27ـ طبری، محمد بن جریر. تاریخ طبری. ترجمة ابوالقاسم پاینده. تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1352. 28ـ قلیزاده، خسرو، «ضحاک، مار گرگسان در اساطیر ایرانی»، مجلة ادبیات فارسی و زبانهای خارجی، شماره1، 1389. 29ـ کریمیان صیقلانی، علی. مبانی زیباییشناسی در عرفان اسلامی. تهران: سمت، 1392. 30ـ کزازی، میرجلالالدین. مازهای راز (جستارهایی در شاهنامه). تهران: نشر مرکز، 1380. 31ـ کوپر، جی، سی. فرهنگ مصور نمادهای سنتی. ترجمه ملیحه کرباسیان، چ اول، تهران: فرهنگ نشر نو، 1379. 32ـ گرترود، جابز. سمبولها. ترجمة محمدرضا بقاپور. بیجا، مترجم، 1370. 33ـ گورین، ویلفرد. مبانی نقد ادبی. ترجمة فرزانه طاهری. تهران: نیلوفر، 1380. 34ـ محمدی، علی، «تحلیل تقابل طاووس و مار در داستان رستم و اسفندیار»، کهننامه ادب پارسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال هشتم، 1396. 35ـ محمدی، محمد، «تخیّل مقدس و نامقدس در اسطورهها و افسانههای ایرانی»، کتاب ماه، هنر، ویژة هنر عامه، سال چهارم، شماره پیاپی 43 و 44، 1381. 36ـ مزداپور، کتایون، «مار جادو و زیبایی پروانه»، فصلنامه فرهنگ و مردم، س7، ش 127-128. 37ـ مولوی، جلالالدین محمد. الف، مثنوی معنوی بر اساس نسخه نیکلسون. به کوشش ناهید شادمهر، تهران: نشر محمد، 1378. 38ـ ـــــ، ـــــــــــــــــ . ب، کلیات شمس تبریزی. تصحیح و حواشی فروزانفر، تهران، امیرکبیر، 1378. 39ـ میتفورد، میراندابورس. دایرهالمعارف مصور نمادها و نشانهها. تهران: نشر سایان، 1394. 40ـ نظامی، الیاسبن یوسف. مخزنالاسرار. تهران: بینا، 1374. 41ـ نفیسی، نوشیندخت. حضور طبیعت در مجموعة چینیهای آبی و سفید. تهران: انتشارات فرهنگستان هنر تهران، 1384. 42ـ هال، جیمز. فرهنگ انگارهای نمادها. ترجمه رقیه بهزادی. تهران: فرهنگ معاصر، 1386. 43ـ هوهنهگر، آلفرد. نمادها و نشانهها. ترجمة علی صلحجو، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ چهارم، 1373. 44ـ هینلز، جان راسل. شناخت اساطیر ایران. ترجمة باجلان فرخی. تهران: اساطیر، 1385. 45ـ یاحقی، محمدجعفر. فرهنگ اساطیر هند. تهران: سروش، چاپ اول، 1369. 46ـ ــــــ، ــــــــــ . فرهنگ اساطیر و داستانوارهها. تهران: معاصر، 1388. 47ـ یوسفی، غلامحسین. گلستان سعدی. تهران: خوارزمی، 1381. 48ـ یونگ، کارل گوستاو. روانشناسی کیمیاگری. ترجمة پروین فرامرزی. مشهد: آستان قدس رضوی، 1373. 49ـ ــــ، ــــــــــــ. انسان و سمبولهایش. ترجمه محمود سلطانیه. تهران: جامی، 1372. 1- Tresidder, jack, (1998), dictionary of symbols an illustrated guide to traditional images, icons and emblems, chronoiclebooks, uk.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7,500 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 392 |