تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,800,538 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,358 |
زمینههای کاربست اخلاقی صور خیال در شاهنامۀ فردوسی (با رویکرد به مفهوم خودسازی و اصلاح از درون) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 10، شماره 39، فروردین 1398، صفحه 23-42 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اگرچه فردوسی در شاهنامه، روایتگر حماسههایی است که ملت ایران در طول سالها و سدهها از سر گذرانده است، اما در قالب این روایتگری، از پرداختن به مسائل اخلاقی و انسانساز غافل نبوده است. شخصیتهایی که در این اثر میبینیم، هم برای برپا داشتن کیان کشور مبارزه میکنند و هم برای اهتزاز درفش خوی و منش نیکو. یکی از مفاهیم اخلاقی در شاهنامه، خودسازی یا اصلاح از دورن است که فردوسی با بهرهمندی از ظرفیتهای صورتهای خیالی (تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز) آن را تشریح کرده است. در مقالۀ حاضر، با تکیه بر روش توصیفیتحلیلی، کارکرد این صنایع ادبی در تبیین مقولۀ خودسازی و به اشتراکگذاری آن با مخاطبان عام و خاص، بررسی و کاویده شده است. به نظر میرسد در میان صور خیالی، تشبیه و کنایه به ترتیب از بیشترین بسامد برخوردار بودهاند. همچنین، مهمترین شخصیتهای خودساخته در شاهنامه، رستم و سیاوش هستند و در مقابل، افراسیاب، ضحاک و جمشید، از مؤلفههای خودسازی دور افتادهاند. راهکارهایی که فردوسی برای رسیدن به کمال و خودسازی ارائه کرده، با بهرهگیری از ظرفیتهای صور خیال، بهتر محقق شده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فردوسی؛ شاهنامه؛ خودسازی؛ صور خیال | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زمینههای کاربست اخلاقی صور خیال در شاهنامۀ فردوسی حمیده حسنخانی* دکتر بتول فخراسلام** چکیده اگرچه فردوسی در شاهنامه، روایتگر حماسههایی است که ملت ایران در طول سالها و سدهها از سر گذرانده است، اما در قالب این روایتگری، از پرداختن به مسائل اخلاقی و انسانساز غافل نبوده است. شخصیتهایی که در این اثر میبینیم، هم برای برپا داشتن کیان کشور مبارزه میکنند و هم برای اهتزاز درفش خوی و منش نیکو. یکی از مفاهیم اخلاقی در شاهنامه، خودسازی یا اصلاح از دورن است که فردوسی با بهرهمندی از ظرفیتهای صورتهای خیالی (تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز) آن را تشریح کرده است. در مقالۀ حاضر، با تکیه بر روش توصیفیتحلیلی، کارکرد این صنایع ادبی در تبیین مقولۀ خودسازی و به اشتراکگذاری آن با مخاطبان عام و خاص، بررسی و کاویده شده است. به نظر میرسد در میان صور خیالی، تشبیه و کنایه به ترتیب از بیشترین بسامد برخوردار بودهاند. همچنین، مهمترین شخصیتهای خودساخته در شاهنامه، رستم و سیاوش هستند و در مقابل، افراسیاب، ضحاک و جمشید، از مؤلفههای خودسازی دور افتادهاند. راهکارهایی که فردوسی برای رسیدن به کمال و خودسازی ارائه کرده، با بهرهگیری از ظرفیتهای صور خیال، بهتر محقق شده است. واژههای کلیدی فردوسی، شاهنامه، خودسازی، صور خیال.
1ـ مقدمهفردوسی در سی سال بسی رنج برد و اثری جاودانه از خود به یادگار گذاشت. منظومهای که بازنمایندۀ فرهنگ سترگ ایرانی است و در آن، به تکاپوی گروه ایرانیان جهت نگاهبانی و پاسداری از کیان کشور و فرهنگ دیرپای خود اشاره شده است. همچنین، فردوسی کوشیده است با به تصویر کشیدن فراز و نشیب نوع بشر در موقعیتهای مختلف، مخاطبان خود را در مقام مقایسه قرار دهد و به آنها شمهای از سیمای انسانهای آرمانی و تباهشده را نشان دهد. در شاهنامه شخصیتهایی حضور دارند که گاهی مثبت و گاهی منفی رفتار میکنند. برخی از آنها فرجامی نیکو دارند و در شمار سپاه اهورامزدا قرار میگیرند و برخی دیگر، سرنوشتی ناخوشایند را تجربه میکنند و با درآمدن به سپاه اهریمن، بدنامی همیشگی خود را رقم زدهاند. شاهنامه جدای از اینکه انعکاسدهدۀ ستیز ایرانیان با دشمنان بیرونی است، روایتگر مبارزۀ نوع بشر با دشمن اصلی خود، یعنی خواهشهای پلید درونی میباشد. به تعبیر دیگر، ما در شاهنامه با دو حماسه مواجهایم: نخست، نبرد انسان با دشمن درونی و دوم، جدال انسان ایرانی با دشمنان بیرونی. شاعر سعی دارد حماسهای با دو لایه پدید آورد و نقاط قوت و سستی نوع بشر (در سطح کلان) و ایرانیان (در سطح خُرد) را تشریح کند. بنا بر این، میتوان ادعا کرد که شاهنامه روایتگر دو نوع حماسۀ انسانی و ملی به موازات هم است. دو نوعی که هیچ تناقضی ندارند و مکمل یکدیگر هستند. 1ـ1ـ بیان مسأله و سؤالات تحقیق یکی از مفاهیم انسانساز که در شاهنامۀ فردوسی نمود ویژهای دارد، خودسازی و اصلاح از دورن است. شاعر با بهرهگیری از منابع گوناگون دینی و اخلاقی پیش از خود، راهکارهایی را برای رسیدن به خودشناسی و خودسازی ارائه کرده و افزون بر این، موانعی موجود در این راه را طرح و شرح نموده است. شخصیتهای خودساخته و نیکوخصال از یکسو و افراد محروم از خودسازی از سوی دیگر، تقابلی حماسی در داستانهای شاهنامه به وجود آوردهاند. به سخن دیگر، میتوان ادعا کرد که فردوسی با کمک حماسه، مفاهیم اخلاقی به ویژه خودسازی را بازگو کرده و آن را به شکلی ساده و زودیاب در اختیار مخاطبان عام و خاص خود قرار داده است. «فردوسی از طرح داستانهای خود در شاهنامه، نتایج اخلاقی به خواننده میدهد. در حقیقت، داستانهای شاهنامه برای عبرت است و بیداری خواننده، و به اصطلاح، جنبۀ رمزی و کنایهای دارد». (علویمقدم، 1369: 178) حماسه در نگاه فردسی، به مثابۀ ابزاری برای تبیین اخلاقیات بوده است. فردوسی از ابزارهای دیگری هم، برای تحقق منظور خود ستفاده کرده است که در این بین، صور خیال جایگاه ویژهای دارد. در آثار حماسی از جمله شاهنامه، آنچه در حوزۀ زیباییشناسی ادبی جای میگیرد، صرفاً به این حوزه محدود نمیشود و شاعر با بهرهگیری از این تکنیک، پیامی را که در ذهن دارد، شرح میدهد. با توجه به این توضیحات، مسألۀ اصلی مقالۀ حاضر، بررسی توصیفی ـ تحلیلی کارکرد صور خیال در شاهنامۀ فردوسی برای تبیین مفهوم خودسازی و اصلاح از درون میباشد. بدین منظور از منابع کتابخانهای و مقالات معتبر پژوهشی استفاده شده است. این تحقیق در پی پاسخگویی به پرسشهای ذیل است: الف) فردوسی از کدام صور خیال جهت تبیین مقولۀ خودسازی بیشتر استفاده کرده است؟ ب) زمینههای کاربست صور خیال در شاهنامه چه بوده است؟ 1ـ2ـ ضرورت و اهمیت تحقیق انسان برای تحقق و برپایی آرمانشهر روی زمین نیاز به تقویت اخلاقیات در خود دارد. آدمی با تکیه بر مسائل برآمده از اخلاق، میتواند تلاشی سودمند و مؤثر در ارتقاء سطح کیفی معنویت در خود داشته باشد. در مقابل، کسانی که از شاخصههای فرهنگ و اخلاق دور شدهاند و به ضدفرهنگ روی آوردهاند، در مسیر سقوط و فروپاشی گام نهادهاند. فردوسی در شاهنامه سعی کرده است، سرنوشت این دو گروه را به نمایش بگذارد و مستقیم و غیرمستقیم نشان دهد که اهالی کوی اخلاق و خودسازی، نیکوانجام، و ساکنان بیغولۀ بیاخلاقی و عدم خودسازی، بدفرجام بودهاند. افزون بر این، در شاهنامه راهکارهایی برای رسیدن به خودسازی مطرح شده است که بازخوانی و تحلیل آن کمک شایانی به ارتقاء سطح فرهنگی مخاطبان میکند. 1ـ3ـ پیشینۀ تحقیق تا کنون در هیچ پژوهشی به صورت منفک و مجزا به مقولۀ خودسازی در شاهنامه و تشریح زوایای آن از دریچۀ توجه به صور خیال پرداخته نشده است که این خلأ پژوهشی بر ابعاد نوآورانۀ مقالۀ حاضر میافزاید. با این حال، در چند تحقیق به مقولۀ اخلاق و فرهنگ در شاهنامه اشاره شده است. از این بین، امین (1389) در کتاب خود که شامل مجموعهمقالاتی پیرامون فردوسی و شاهنامه است، به خداشناسی، عرفان، نیایش، دعا و متافیزیک در سرودۀ فرزانۀ توس اشاره کرده است. در کتاب «تن پهلوان و روان خردمند» از زندهیاد مسکوب (1389)، دو مقاله با عنوان «اخلاق پهلوانی و اخلاق رسمی در شاهنامۀ فردوسی» و «بینش فلسفی و اخلاقی فردوسی» آمده است. کتابی (1393) در تألیف خود، مدارا و آسانگیری را به عنوان یکی از نمودهای خودسازی در شاهنامه بررسی کرده است. کاظمی (1394) در کتاب خو با عنوان «انسانهای آرمانی از دیدگاه شاهنامه»، بحثهایی را پیرامون «اعتقاد به راستی، پند و اندرزپذیری، عفت و پاکی، خردورزی و مشورت و رایزدن» مطرح کرده است. شکراللهپور (1394) در کتاب خود به رفتار و اخلاق ایرانیان در برابر بیگانگان و نیز، شناخت خود و خدا در تعیین مرز خودی و بیگانه اشاره کرده است. 2ـ مفهوم خودسازی در شاهنامه با رویکرد به صور خیال2ـ1ـ خود، خودشناسی و خودسازی واژۀ خود از نظر لغوی، به معنی ضمیر مشترک که در میان متکلم، مخاطب و غایب مشترک است. همچنین، به معنی شخص، ذات و وجود نیز است. (معین، 1389: ذیل مدخل) مفهوم خود، دربردارندۀ فهم و ادراک ویژگیهای ظاهری، اخلاقی و رفتاری است و خودشناسی آن است که انسان به دنبال شناخت نیروهای درونی و نهانی خویش باشد که خداوند جهت پیدا کردن طریق رستگاری در وجود او نهاده است. خودشناسی در لغت به معنی «اطلاع بر خود، شناخت خود و عارف به نفس خود و کوشش برای تهذیب اخلاق خود است». (دهخدا، 1361: ذیل مدخل) همچنین، خودسازی آن است که انسان در تصفیه و پاکی نیروهای درونی خود کوشش کند و نیروهایی را که منشأ خیر و نیکی هستند و او را در مسیر کمال هدایت میکنند، پرورش داده و تقویت کند و نیروهایی با منشأ شر و بدی را که سبب گمراهی و نابودی او میشوند، از وجودش دور نماید تا به سرچشمۀ معرفت دست یابد و خورشید حقیقت، وجود او را نورانی و درخشان کند. از اینرو، خودشناسی لازمۀ خودسازی و اصلاح از درون است. خودسازی و اصلاح از درون، انسان را به تعالی و کمال میرساند. به همین جهت، دعوت به خودسازی در همۀ ادیان به عنوان یک اصل مهم برای هدایت انسانها دیده میشود. انسان بدون در نظر گرفتن اتصال به عالم معنا ارزشی ندارد. «هستی جسمانی او و آنچه وابسته به حیات اینجهانی اوست، اگر رو به سوی منشأ فیضان و در جهت اسوههای کمال حرکت نکند، چه چیزی جز مجموعهای از پستی و پلشتی میتواند باشد». (حمیدیان، 1393: 11) در مقابل خودشناسی و خودسازی، از خود بیگانگی وجود دارد. زمانی انسان از خود بیگانه میشود که خویشتن حقیقی و انسانیاش را فراموش کند و مانند بیگانهای با خود و دیگران رفتار کند. 2ـ2ـ تبیین مقولۀ خودسازی با بهرهگیری از تشبیه کیکاووس یکی از شخصیتهای حاضر در شاهنامه است که نمودی از عدم خودسازی محسوب میشود. او بارها با اقدامات نابخردانه و نسنجیده، خودش و ایرانیان را با مشکل مواجه کرده است. سفر به آسمان، لشکرکشی به مازندران، عدم مدیریت درست حرمسرا و ... که در نهایت، منجر به اعتراضهای علنی رستم شد، بخشی از رفتار نادرست اوست. فردوسی در ابتدای بر تخت نشستن کاووس جملاتی را از او ذکر میکند که نشان میدهد، هدف این شخصیت در آغاز، رسیدن به مرزهای خودسازی و افزودن بر معرفت وجودی بوده است، اما به دلیل عدم درک و شناخت درست از خود، در ورطۀ اشتباهات گوناگون گرفتار آمد. کاووس با یادآوری سرنوشت ناگوار شاهان و بزرگان پیش از خود همچون ضحاک، جمشید، سلم و تور، به خویشتن یادآور میشود که اگر غرور و کجاندیشی بر روانش غلبه پیدا کند، او نیز، سرنوشتی محتوم همچون افراد یادشده خواهد داشت. این تشبیه به خوبی نشاندهندۀ دغدغههای ذهنی کیکاووس برای دوریگزینی از خودباختگی و پی بردن به ظرفیتهای مثبت انسانی خویش است.
(فردوسی، 1376: 214)
(همان: 225) در بخش «پادشاهی اردشیر»، سیمایی خودساخته از او دیده میشود. اردشیر از پادشاهان گذشته، که دیگر نیستند و اسیر خاک شدهاند، به نیکی یاد میکند و در نهایت، بیان میدارد که نوع بشر در فرجام کار، از دنیا خواهد رفت و تنها میراثی که از او بر جای میماند، نیکویی و راستی است. در بازنمایی و تقویت این دیدگاه که برآمده از شخصیت خودشکوفای اردشیر است، اضافۀ تشبیهی «تخم نیکی» مؤثر عمل کرده است. فردوسی کارهای نیک را همچون بذری میداند که در زمین کاشته و پس از مدتی ثمربخش میشوند. یعنی هم کسی که بذر را کاشته است، از نتیجۀ آن بهرهمند میشود و هم، کسانی که به آن دسترسی پیدا کردهاند.
(همان: 659) فردوسی به دستآوردن نام نیک و انجام کردارهای درست و بخرادانه را راهی برای رسیدن به خودسازی و خویشتنشناسی میداند. عنصرهایی که به لحاظ ماهوی بهم گره خوردهاند و تحقق یکی در گرو تحقق دیگری است. از نگاه شاعر، کسی که از کردارهای اهریمنی و زشت دوری کند، بیگمان در بهشت برین جای میگیرد و نیکفرجام میشود. او از زبان خسرو انوشیروان بیان میدارد که آدمی در صورت دوری گزیدن از گناه و خویشتنانگاری مردم، نیکنام و جاودانه میشود. چنین فردی، آنچه را که برای خود میپسندد، برای دیگران هم مجاز میشمارد و آنچه را که برای خود ناروا میداند، برای دیگران هم، بد میانگارد. فردوسی با ذکر یک تشبیه زیبا، بلوغ فکری افراد خودساخته را بازگو کرده است. او میگوید کسانی که خودسازی و خودشناسی را سرلوحۀ منش و کنش خود در زندگی قرار دادهاند، همۀ جهان را به مثابۀ تن خود میدانند. بنا بر این تشبیه بکر، رسیدن به خودسازی با متحد دانستن عالم انسانی قرابت دارد.
(همان: 178)
(همان: 219) شخصیت دیگری که در شاهنامه به عنوان فردی خودساخته معرفی شده، فریدون است. فردوسی با ذکر یک تشبیه سادهیاب، به مخاطبان خود القا میکند همۀ کسانی که برای تزکیه و تحلیۀ وجود خود از پلشتیها کوشیدهاند، انسانهایی عادی بودهاند و ماهیتی غیرانسانی نداشتهاند. بنا بر این، همه میتوانند به مرتبهای از معرفت و شناخت که فریدون فرخ بدان دست یافته بود، نائل شوند و با ارتقاء سطح کیفی معنویت در خود، شخصیتی خودشکوفا از خود بسازند. فریدونانگاری همۀ انسانها (فریدون تویی) نشان میدهد که فرزانۀ توس، نوع بشر را از این قابلیت برخوردار میداند که به برترین مرتبۀ شکوفایی دست پیدا کند. البته، شاعر داد و دهش را در تحقق این هدف سترگ، بسیار مؤثر دانسته است.
(همان: 94) در بیت ذیل، فردوسی با رویکردی اخلاقی و حکمتآمیز، دوری گزیدن از آزمندی را یکی از ویژگیهای انسان خردورز و هوشمند و به تعبیر دیگر، خودساخته میداند. در نگاه فردوسی، آزمندی «بدترین بدی در جهان و بدترین عیب در آمی و منشأ کین و گناه [است] و موجب درد و رنج و سرزنش و عامل ناخوشی زندگی و رفتن به دوزخ به شمار میرود». (زارعحسینی و همکاران، 1391: 51-50) او بر این باور است که هرگاه آدمی به این رذیله دچار شود، از درک و دریافت نور معرفت محروم میشود و سیاهی وجودش را فرامیگیرد. تشبیه اضافی «چادر آزمندی» در بازنمایی و تشریح این رویکرد بسیار مؤثر بوده است. همانطور که چادر مانع دیدن میشود و آدمی را به فردی محروم از قوۀ بینایی بدل میکند، آزمندی نیز، چشم جان انسان را کور و او را نابینا میکند و باعث محیط شدن تاریکی بر او میشود.
(فردوسی، 1376: 309) سیاوش در شاهنامه یکی از شخصیتهای خودساخته شمرده میشود. او از کودکی در کنار رستم با اصول اخلاقی و زندگی انسانی آشنا شده بود و خوی و خصلت این جوان کاملاً با ویژگیهای اخلاقی رستم دستان هماهنگی پیدا کرده بود. در داستان سیاوش و سودابه، هنگامی که شاهزادۀ جوان مورد هجوم نامادری خود قرار میگیرد، برای دفع این بلا، به حربهای متوسل میشود و به سودابه میگوید تو در زیبایی به ماه شبیه هستی و تنها شاه کاووس، شایستۀ در اختیار داشتن توست. من نیز، به ازدواج با دختر تو راضی و خرسند هستم. تشبیهی که فردوسی از زبان سیاوش نقل میکند، به مثابۀ ابزاری برای خلاص شدن از چنگال شهوتآلود نامادری است. شاهزادۀ جوان از هر دستاویزی استفاده میکند تا وجود خود را به گناه آلوده نکند و این طرز فکر، تنها در ذهن و جان شخصیتهایی نهادینه میشود که در خودسازی و معرفت فی نفسه به مرتبهای برتر رسیدهاند.
(همان: 397) 2ـ3ـ تبیین مقولۀ خودسازی با بهرهگیری از استعاره فردوسی افزون بر تشبیه ـ که مهمترین صورت خیالی در گسترۀ ادب فارسی محسوب میشود- از استعاره (مکنیه و مصرحه) برای تبیین مقولۀ خودسازی بهره برده است. اگرچه ظرفیتهای استعاره در بازنمایی این مفهوم اخلاقی همچون تشبیه نیست، ولی در القای مفهوم اصلاح از درون اثرگذار است. در شعر ذیل، فردوسی مقولهای اخلاقی یعنی پرهیز از غرور و خودبینی علمی را نکوهش میکند و بیان میدارد چنین انسانهایی، هرگز به فرجامی نیکو دست نخواهند یافت. آنچه در تبیین این موضوع بسیار مؤثر عمل کرده، عبارت استعاری «توختن دهان خرد» است. بررسی استعارههای شاهنامه نشان میدهد که «معرفت حماسی بر بنیاد خردورزی است و کلاناستعاره در بافت حماسه، خردورزی است و در شاهنامه، کلاناستعارهای است از سازمان اندیشگی دینی». (استوارنامقی، 1392: 416) بنا بر این، نگاهی استعاری فردوسی به خردستایی، بنمایهای زرتشتی دارد. فردوسی خرد را معادل انسان دانسته و در سایۀ این استعاره بر اهمیت خودسازی در زندگی نوع بشر تأکید کرده است. انسانی که خود را محیط بر علوم میداند، در واقع، بر زبان و دهان خرد افسار زده و خود را از یادگیری بیشتر محروم کرده است.
(فردوسی، 1376: 449) فردوسی رسیدن به خودسازی و شکوفایی شخصیتی را در انجام کارهای نیک میداند. او «ما را به نیکی سفارش کرده است؛ چون کردار نیک، یار و همراه همیشگی و جداییناپذیر آدمی است و انسان راستین [و خودساخته، هرگز] میان به بدی نمیبندد». (زارعحسینی و همکاران، 1391: 48) از دید او، کسانی که از قوۀ خرد بهرهمند هستند، به خوبی میدانند که عاقلان از بدی پرهیز میکنند و برخلاف فلک که دستی دراز برای بدی کردن دارد، رفتار و منش نیک را سرلوحۀ کار خود قرار میدهند. دست فلک استعارۀ مکنیه است. شاعر، فلک را به مثابۀ انسانی دانسته که دست دارد و به کمک این عضو، تنها اقدامات منفی و ناخوشایند انجام میدهد. دنیاستیزی از یکسو و تشویق به نیکی از سوی دیگر، محورهای استعارهای است که در بیت ذیل دیده میشود.
(فردوسی، 1376: 137) اهمیت دادن به مفهوم نیکی کردن، در بیت ذیل نیز، تکرار شده است. البته، این مفهوم در سراسر شاهنامه به عنوان یک موتیف دیده میشود؛ زیرا «یکی از معیارهای اساسی بزرگی انسان و مقام بلند او در شاهنامه، نیکی و نیکوکاری است». (ملااحمد، 1388: 57) رستم به عنوان یکی از انسانهای آرمانی و خودساخته در شاهنامه، توصیههایی دارد که عمل به آن در رشد و شکوفایی ویژگیهای افراد اثرگذار است. او میگوید چنین افرادی هرگز دست بدی را نمیگیرند و تنها در مسیر دادگری و خداپرستی گام برمیدارند. این رویکرد تعلیمی، با ذکر عبارت استعاری «نگرفتن دست بدی» تقویت شده است.
(فردوسی، 1376: 206) خرد در منظومۀ فکری فردوسی از جایگاه والایی برخوردار است. در نگاه او «خرد بهترین هدیۀ ایزدی است و تمام آنچه در قلمرو فرهنگ و تمدن بشری قرار دارد، به گونهای با خرد پیوند مییابد». (صرفی، 1383: 77) او توجه به خردورزی را در رشد آدمی بسیار مؤثر میداند. یکی از ابزارهای یاریگر فردوسی در تبیین و توضیح روایی این موضوع، بهرهمندی از ظرفیتهای انتقام پیامِ استعاره است. فردوسی با انسانانگاری خرد، این پیام را با مخاطب خود به اشتراک میگذارد که آدمی در سایهسار خرد و اندیشه، که برای او همچون راهنماست و موجب گشایش دلها میشود، به انسانی خودساخته و شکوفا بدل میشود و قابلیتهای وجودی وی از نهانخانۀ درون تبلور پیدا میکند و به ظهور میرسد. خرد به مثابۀ انسانی است که دستگیر نوع بشر در هر دو جهان است. یعنی این پدیده کارکردی دو وجهی دارد و در دو عالم ماده و ملکوت مبشر شادمانی و معرفت است. بنا بر این، فردوسی عقیده دارد که تکیه بر خرد و باور به کارکرد مثبت آن در زندگی زمینی و معنوی، یکی از گامهای اساسی برای رسیدن به خودسازی است.
(فردوسی، 1376: 2) 2ـ4ـ تبیین مقولۀ خودسازی با بهرهگیری از کنایه کنایه یکی از صورتهای چهارگانۀ خیالی و در شمار علوم بلاغی است که «دارای دو معنی قریب و بعید باشد و این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگر باشند. پس، گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل گردد». (همایی، 1378: 256-255) در شاهنامۀ فردوسی، کنایهها غالباً سادهفهم و زودیاب هستند و مخاطب برای درک پیامی که شاعر از این طریق بازگو کرده است، با مشکل چندانی روبهرو نمیشود. با دستهبندی این کنایهها درمییابیم که در اکثر موارد فردوسی بر کارکردهای معرفتافزایی آن تأکید کرده است. دستگاه فکری شاعر به گونهای این صورت خیالی را در اثر خود جای داده و چینش عناصر کنایی به شکلی رقم خورده است که در نهایت، پیامی صرفاً حکمی و تعلیمی از آن دریافت میشود و مخاطب را به بازنگری در رفتار و اندیشه و گفتارش وامیدارد. در ابیات ذیل، فردوسی عبارت کنایی «به جایی رسیدن» را ذکر میکند تا به آدمی یادآور شود که نفوذ و رسوخ آفت غرور در وجود انسان، به منزلۀ آغاز فساد قلبی و دورنی در وی است. از نگاه او، غرور «راهی است که اهریمن در آن گام میزند. کسی که دچار تکبر و برترمنشی میشود، دشمن بسیار خواهد داشت و سزاوار سرزنش فراوان [و بدانجامی] خواهد بود». (زارعحسینی و همکاران، 1391: 51) در شاهنامه، جمشید جم خود را خدا دانست و مَنی پیشه کرد و بدینترتیب، آغازِ پایان قدرت دینی و سیاسی او رقم خورد. در زندگی افراد متکبر نیز، رویدادهایی به وقوع میپیوندد که آنها را در قعر نیستی و تباهی فروخواهد برد. در شعر ذیل، «به جایی رسیدن» کنایه از کسب قدرت، ثروت و مکنت است. فردوسی کسی را که از روی خودبینی، چنین عبارتی را بر زبان میآورد، نادانترین افراد میداند و میگوید:
(فردوسی، 1376: 76) عبارت کنایی دیگر، «پای بر جایگه نگه داشتن» است. مفهوم این کنایه، آگاه شدن آدمی از ظرفیتها و قابلبتهای وجودی خود و عدول نکردن از آن است. فردوسی باور دارد که افراد متخلق به هنرِ معرفت و شناخت درست، هرگز به تواناییهای غریزی و اکتسابی خود غره نمیشوند و به اصطلاح، پای خود را از گلیمشان درازتر نمیکنند. او در تأیید کلام خود، تمثیلی ذکر میکند و میگوید آدمی در فراگیری هنرهای مختلف باید همچون قطرهای باشد که در تکاپوی پیوستن به ژرفدریاست؛ زیرا قطره (تمثیلی از انسان خودساخته) نیک میداند که غایت کمال او در پیوستن به دریا (تمثیلی از معرفت حقیقی) رقم میخورد، نه در شکل و شمایل فعلی.
(همان: 273) دلبستن به چیزی کنایه از وابستهشدن به آن چیز است. این کنایه شکل و درونمایۀ پیچیدهای ندارد و برای همۀ مخاطبان قابل درک است. فردوسی با بهرهگیری از قابلیتهای ارتباطی کنایه، مفهوم و گفتمانی حکیمانه را تبلیغ میکند و میگوید تداوم تعلق خاطر به دنیای دنی آثار خوبی به همراه ندارد و آدمی را با بحرانهای عدیدهای روبهرو میکند. بنا بر این، از همه درخواست میکند که بجای تفاخر به مادیات، در فکر به دستآوردن معنویت باشند. فردوسی با ذکر این کنایه، اهمیت مقولۀ خودسازی را با بیانی دیگر یادآور میشود.
(همان: 148) مفهوم اخلاقی دیگری که با کاربست کنایه در شاهنامه بازگو شده، قانع بودن به حق خود و چشم طمع نداشتن به مال دیگران است. «دست دور داشتن از چیزی» کنایه از عدم تعرض به مال و دارایی دیگران است. شاعر پس از طرح این هشدار، راهکاری ارائه میدهد که با تکیه بر آن، آدمی میتواند خود را از رذیلۀ مذکور در امان و مصون نگه دارد. خلوص در خداپرستی و بیآزاری، روشی است که مال و منال دیگران را در نظر هر فردی بیارزش میکند؛ زیرا تجربههایی معنوی را لمس کرده است که ثروت مادی در برابر آن پشیزی نمیارزد.
(همان: 408) شاهنامۀ فردوسی اثری حماسی و پهلوانی است و در آن، شخصیتها با تکیه بر توان جسمانی خود، در نبردها پیروز میشوند. فرزانۀ توس تنها به این تعریف عمومی بسنده نکرده و کارکرد دیگری برای استفاده از زور و قدرت بدنی ارائه داده است. از دید او، آدمی باید از هوش، توانمندی و هنرورزی خود، ابتدا برای حل مشکلات دیگران و کمک کردن به آنها استفاده کند و در مرتبۀ بعدی، در فکر جنگاوری و شکست دشمن باشد. به تعبیر دیگر، پهلوان راستین در ساختار فکری و اخلاقی فردوسی، کسی است که از ظرفیتهای بدنی خود برای دستگیری از نیازمندان استفاده میکند. این نگاه اخلاقی، با ذکر دو کنایۀ «از چاه درآوردن کسی» و «گرفتن دست کسی» تقویت شده است.
(همان: 94) ضحاک تازی اصلیترین دشمن نوع بشر (در سطح کلان) و ایران (در سطح خُرد) است. او با دستیاری اهریمن قصد دارد مغز انسانها را به عنوان عنصر اصلی بیداریبخشی و آگاهیدهندگی، از بین ببرد و حکومت سیاهی و پلشتی را روی زمین تداوم بخشد. در شاهنامه، «ضحاک نماینده و پیک اهریمن است». (شهبازی، 1391: 51) با توجه به ویژگیهای اخلاقی ضحاک در شاهنامه، میتوان این عنصر را نماد و نمودی از انسانی دانست که به واسطۀ عدم توجه به خودسازی و اصلاح از درون به وادی ابتذال درآمده و به بازیچۀ اهریمن بدکنش بدل شده است. پدر ضحاک که از خودسریها و فزونطلبیهای فرزندش به ستوه آمده، او را نصیحت میکند و به خویشتنداری فرامیخواند. آنچه بر گیرایی کلام مرداس (پدر ضحاک) میافزاید، بهرهگیری او از کنایۀ «پرداخته کردن سر از باد» است که به معنی دوری گزیدن از غرور و خودسری میباشد.
(فردوسی، 1376: 119) دعوت به شکیبایی و فروخوردن خشم، یکی از دیگر از محورهای تعلیمی شعر فردوسی است که به نوعی با خودسازی همخوانی دارد. شاعر عقیده دارد کسی که در برابر گناه همنوع خود، صبوری پیشه میکند، به واقع، بر معرفت خود میافزاید و شخصیتش کاملتر از همیشه میشود. تسلط بر خشم، دروازههایی از معرفت و معنویت را در برابر چشم جان آدمی آشکار میسازد که پیش از این، از دیدن آن محروم بود. در مقابل، کسانی که از روی شتاب اقدام به کاری میکنند، پیوسته در رنج و عذاب هستند. شاعر این مفهوم را با ذکر کنایۀ «پرخون شدن دل» بازگو میکند و میگوید:
(همان: 68) 2ـ5ـ تبیین مقولۀ خودسازی با بهرهگیری از مجاز مجاز چهارمین صورت خیالی است که در گسترۀ ادبیات فارسی، نسبت به صور دیگر، از بازتاب کمتری برخوردار است. شاید به این دلیل که کارکرد آن در انتقال مفاهیم اساسی به گروه هدف، یعنی مخاطبان، از تشبیه، استعاره و کنایه محدودتر است. در تعریف مجاز گفتهاند: استعمال لفظ در معنایی که در لغت برای آن وضع نشده است، یعنی معنای غیر موضوعٌله. به سخن دیگر، مجاز آن است که لفظ از معنی موضوع خود عدول کرده باشد. (جرجانی، 1433: 113؛ سکاکی، 1420: 468؛ آهنی، 1360: 153) در شاهنامه نیز، مجاز از کمترین بسامد برخوردار بوده است. با این حال، در اندک مواردی که شاعر از این شگرد ادبی بهره برده است، نشانههایی از تبیین مقولۀ خودسازی و موانع و راهکارهای رسیدن به آن دیده میشود. در ابیات ذیل، به شاه ایران، بهرام گور، توصیه شده است که در زمان زمامداری خود برخی اصول را رعایت کند تا به معنای واقعی کلمه، شاهی آرمانی و خودساخته شود. مراقبت از پیران و سالخوردگان، نیازمندان، افراد معتبری که سرمایهای در کف ندارند و کودکان یتیم در شمار اقداماتی است که در نهایت، منجر به معرفتافزایی بهرام گور میشود و در سایۀ انجام این فعالیتها میتواند به پایداری پایههای حکومتش امیدوار باشد. فردوسی در ابیات ذیل، دو بار از مجاز استفاده کرده است. ابتدا با ذکر عبارت «باد سرد»، آه و نالۀ درماندگان و تهیدستان را به یاد بهرام آورده و در بیت دیگری، با ذکر عبارت «زر و سیم»، ثروت و دارایی محدود و ناچیز فقرا را به وی متذکر شده است. بنا بر این، دستگیری از نیازمندان، رکن رکین شاه آرمانی و در سطحی کلانتر، انسان خودساخته است.
(فردوسی، 1376: 329) از نگاه فردوسی، کیفیت رفتار شاه در حرکت جامعه به سوی ترقی و یا واپسگرایی اثر مستقیم دارد. بنا بر این، به توصیف جامعهای میپردازد که در آن، شاه خودساخته، دادگر و خداشناس بر اریکۀ قدرت تکیه زده است. مردم در این محیط، شادمان هستند و به سمتوسوی مبانی دینی و اخلاقی گرایش پیدا میکنند. با توجه به جایگاه پادشاه در فرهنگ ایرانی، مردم با توجه به کنش و منش او واکنش نشان میدهند. اگر شاه در فکر برقراری عدالت باشد و بخشندگی را سرلوحۀ حکومتش قرار دهد، مردمِ تحت فرمان او نیز، به دلیل برخورداری از رفاه نسبی و امنیت، به اخلاقیات توجه و علاقۀ بیشتری نشان میدهند. در شعر ذیل، جهان مجاز از مردم جهان است.
(همان: 419) در بیت ذیل، مجاز مجاورت دیده میشود. شاعر، زبان را آورده و انسان را اراده کرده است. هدف او از ذکر مجاز، بیان این مطلب است که انسان اگر بدون فکر و اندیشه سخنی بر زبان آورد، ارزش چندانی ندارد. حتی اگر کلام او همچون گوهری باشد، باز هم اصالت ندارد و مورد پسند سخنسنجان قرار نمیگیرد. بنا بر این، هر سخنی را بدون پشتوانۀ فکری نباید بر زبان آورد.
(همان: 134)
نتیجهشاهنامه در عین حال که اثری حماسی است، سرشار از مضامین انسانساز و راهکارهایی برای تعالی بخشیدن به منش و کنش آدمی است. این مقاله به کاربست صور خیالانگیز و نقش آنها در بازنمایی و تبیین مقولۀ «خودسازی» در شاهنامۀ فردوسی پرداخته است. بررسیها نشان میدهد که پربسامدترین صورت خیالی مورد استفادۀ فردوسی جهت طرح و شرح مفهوم یادشده، تشبیه است. البته نباید از این نکته غافل شد که در ساختار فکری فردوسی، اولویت با معنا و محتوا بوده و لفاظیهای ادبی و شاعرانه تنها ابزاری برای القای این مفاهیم سترگ انسانساز به شمار میآمده است. مهمترین شخصیتهای خودساخته در شاهنامه، به ترتیب عبارتند از: رستم، سیاوش، فریدون، ایرج و ... . همچنین، در میان افرادی که محروم از شاخصههای خودسازی بودهاند و به فرجامی ناخوشایند رسیدهاند، میتوان به جمشید، ضحاک، افراسیاب و ... اشاره کرد. در مجموع، میتوان ادعا کرد که کارکرد شاهنامه به عنوان یک متن ادبی، تنها به بازنمایی مسائل حماسی، محدود نمیشود و سویههای اخلاقی آن بسیار برجسته است. کیفیت کاربست صور خیال، ادلههایی محکم جهت اثبات این دیدگاه هستند.
منابع و مآخذ1ـ استوارنامقی، محمد. «استعارۀ مفهومی رد در شاهنامه». چکیده و مجموعهمقالات همایش شاهنامه و پژوهشهای آیینی، با نظارت دکتر محمدجعفر یاحقی، به کوشش دکتر فرزاد قائمی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1392، صص 418-399. 2ـ امین، حسن. فردوسی و شاهنامه. چاپ اول، تهران: دائرهالمعارف ایرانشناسی، 1393. 3ـ آهنی، غلامحسین. معانی و بیان. تهران: بنیاد قرآن، 1360. 4ـ جرجانی، عبدالقاهر، دلایلالاعجاز. با مقدمۀ دکتر یاسین الایوبی، بیروت: مکتبهالعصریه، 1433ق. 5ـ حمیدیان، سعید، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی. چاپ چهارم، تهران: ناهید، 1393. 6ـ دهخدا، علیاکبر. لغتنامه. تهران: دانشگاه تهران و روزنه، 1361. 7ـ زارعحسینی، فاطمه و زروانی، مجتبی و علمی، قربان. «مقایسۀ آموزههای اخلاقی شاهنامۀ فردوسی و مهابهاراتا». مجلۀ ادیان و عرفان دانشگاه تهران. سال 45، شمارۀ 1، 1391، صص 70-43. 8ـ سکاکی، ابویعقوب یوسف بن محمد بن علی. مفتاحالعلوم. مقدمه و تحقیق از دکتر عبدالحمید هنداوی، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1420ق. 9ـ شکراللهپور، فریبا. خودی و بیگانه از منظر شاهنامۀ فردوسی. چاپ اول، تهران: آراسپ، 1394. 10ـ شهبازی، اصغر. «دگردیسی و جابجایی در اسطورۀ ضحاک». مجلۀ پژوهشهای نقد ادبی و سبکشناسی، شمارۀ 8، 1391، صص 60-39. 11ـ صرفی، محمدرضا. «مفهوم خرد و خاستگاههای آن در شاهنامۀ فردوسی». مجلۀ مطالعات ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال 3، شمارۀ 5، 1383، صص 91-65. 12ـ علویمقدم، محمد. «اخلاق در شاهنامۀ فردوسی». مجموعهمقالات کنگرۀ جهانی بزرگداشت فردوسی؛ نمیرم از این پس که من زندهام، به کوشش دکتر غلامرضا ستوده، تهران: دانشگاه تهران، 1369، صص 193-177. 13ـ فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه. به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره، 1376. 14ـ کاظمی، اختر، انسانهای آرمانی از دیدگاه شاهنامه. چاپ اول، تهران: منشور سیمرم، 1394. 15ـ کتابی، احمد، جلوههای مدارا در آثار سخنوران بزرگ فارسی: فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1393. 16ـ مسکوب، شاهرخ، تن پهلوان و روان خردمند؛ پژوهشهایی تازه در شاهنامه. چاپ سوم، تهران: طرح نو، 1389. 17ـ معین، محمد، فرهنگ فارسی. تهران: اهورا، 1389. 18ـ ملااحمد، میرزا. بیا تا جهان را به بد نسپریم (پیام اخلاقی حکیم ابوالقاسم فردوسی). تهران: امیرکبیر، 1388. 19ـ همایی، جلالالدین. فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران: هما، 1378. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ استوارنامقی، محمد. «استعارۀ مفهومی رد در شاهنامه». چکیده و مجموعهمقالات همایش شاهنامه و پژوهشهای آیینی، با نظارت دکتر محمدجعفر یاحقی، به کوشش دکتر فرزاد قائمی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1392، صص 418-399. 2ـ امین، حسن. فردوسی و شاهنامه. چاپ اول، تهران: دائرهالمعارف ایرانشناسی، 1393. 3ـ آهنی، غلامحسین. معانی و بیان. تهران: بنیاد قرآن، 1360. 4ـ جرجانی، عبدالقاهر، دلایلالاعجاز. با مقدمۀ دکتر یاسین الایوبی، بیروت: مکتبهالعصریه، 1433ق. 5ـ حمیدیان، سعید، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی. چاپ چهارم، تهران: ناهید، 1393. 6ـ دهخدا، علیاکبر. لغتنامه. تهران: دانشگاه تهران و روزنه، 1361. 7ـ زارعحسینی، فاطمه و زروانی، مجتبی و علمی، قربان. «مقایسۀ آموزههای اخلاقی شاهنامۀ فردوسی و مهابهاراتا». مجلۀ ادیان و عرفان دانشگاه تهران. سال 45، شمارۀ 1، 1391، صص 70-43. 8ـ سکاکی، ابویعقوب یوسف بن محمد بن علی. مفتاحالعلوم. مقدمه و تحقیق از دکتر عبدالحمید هنداوی، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1420ق. 9ـ شکراللهپور، فریبا. خودی و بیگانه از منظر شاهنامۀ فردوسی. چاپ اول، تهران: آراسپ، 1394. 10ـ شهبازی، اصغر. «دگردیسی و جابجایی در اسطورۀ ضحاک». مجلۀ پژوهشهای نقد ادبی و سبکشناسی، شمارۀ 8، 1391، صص 60-39. 11ـ صرفی، محمدرضا. «مفهوم خرد و خاستگاههای آن در شاهنامۀ فردوسی». مجلۀ مطالعات ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال 3، شمارۀ 5، 1383، صص 91-65. 12ـ علویمقدم، محمد. «اخلاق در شاهنامۀ فردوسی». مجموعهمقالات کنگرۀ جهانی بزرگداشت فردوسی؛ نمیرم از این پس که من زندهام، به کوشش دکتر غلامرضا ستوده، تهران: دانشگاه تهران، 1369، صص 193-177. 13ـ فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه. به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره، 1376. 14ـ کاظمی، اختر، انسانهای آرمانی از دیدگاه شاهنامه. چاپ اول، تهران: منشور سیمرم، 1394. 15ـ کتابی، احمد، جلوههای مدارا در آثار سخنوران بزرگ فارسی: فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1393. 16ـ مسکوب، شاهرخ، تن پهلوان و روان خردمند؛ پژوهشهایی تازه در شاهنامه. چاپ سوم، تهران: طرح نو، 1389. 17ـ معین، محمد، فرهنگ فارسی. تهران: اهورا، 1389. 18ـ ملااحمد، میرزا. بیا تا جهان را به بد نسپریم (پیام اخلاقی حکیم ابوالقاسم فردوسی). تهران: امیرکبیر، 1388. 19ـ همایی، جلالالدین. فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران: هما، 1378. 1ـ استوارنامقی، محمد. «استعارۀ مفهومی رد در شاهنامه». چکیده و مجموعهمقالات همایش شاهنامه و پژوهشهای آیینی، با نظارت دکتر محمدجعفر یاحقی، به کوشش دکتر فرزاد قائمی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1392، صص 418-399. 2ـ امین، حسن. فردوسی و شاهنامه. چاپ اول، تهران: دائرهالمعارف ایرانشناسی، 1393. 3ـ آهنی، غلامحسین. معانی و بیان. تهران: بنیاد قرآن، 1360. 4ـ جرجانی، عبدالقاهر، دلایلالاعجاز. با مقدمۀ دکتر یاسین الایوبی، بیروت: مکتبهالعصریه، 1433ق. 5ـ حمیدیان، سعید، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی. چاپ چهارم، تهران: ناهید، 1393. 6ـ دهخدا، علیاکبر. لغتنامه. تهران: دانشگاه تهران و روزنه، 1361. 7ـ زارعحسینی، فاطمه و زروانی، مجتبی و علمی، قربان. «مقایسۀ آموزههای اخلاقی شاهنامۀ فردوسی و مهابهاراتا». مجلۀ ادیان و عرفان دانشگاه تهران. سال 45، شمارۀ 1، 1391، صص 70-43. 8ـ سکاکی، ابویعقوب یوسف بن محمد بن علی. مفتاحالعلوم. مقدمه و تحقیق از دکتر عبدالحمید هنداوی، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1420ق. 9ـ شکراللهپور، فریبا. خودی و بیگانه از منظر شاهنامۀ فردوسی. چاپ اول، تهران: آراسپ، 1394. 10ـ شهبازی، اصغر. «دگردیسی و جابجایی در اسطورۀ ضحاک». مجلۀ پژوهشهای نقد ادبی و سبکشناسی، شمارۀ 8، 1391، صص 60-39. 11ـ صرفی، محمدرضا. «مفهوم خرد و خاستگاههای آن در شاهنامۀ فردوسی». مجلۀ مطالعات ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال 3، شمارۀ 5، 1383، صص 91-65. 12ـ علویمقدم، محمد. «اخلاق در شاهنامۀ فردوسی». مجموعهمقالات کنگرۀ جهانی بزرگداشت فردوسی؛ نمیرم از این پس که من زندهام، به کوشش دکتر غلامرضا ستوده، تهران: دانشگاه تهران، 1369، صص 193-177. 13ـ فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه. به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره، 1376. 14ـ کاظمی، اختر، انسانهای آرمانی از دیدگاه شاهنامه. چاپ اول، تهران: منشور سیمرم، 1394. 15ـ کتابی، احمد، جلوههای مدارا در آثار سخنوران بزرگ فارسی: فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1393. 16ـ مسکوب، شاهرخ، تن پهلوان و روان خردمند؛ پژوهشهایی تازه در شاهنامه. چاپ سوم، تهران: طرح نو، 1389. 17ـ معین، محمد، فرهنگ فارسی. تهران: اهورا، 1389. 18ـ ملااحمد، میرزا. بیا تا جهان را به بد نسپریم (پیام اخلاقی حکیم ابوالقاسم فردوسی). تهران: امیرکبیر، 1388. 19ـ همایی، جلالالدین. فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران: هما، 1378. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 632 |