تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,625 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,449,599 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,466,296 |
بررسی جامعهشناختی عوامل اجتماعی و فرهنگی موثر بر بروز طلاق عاطفی (جامعه مورد مطالعه: شهرستان مسجدسلیمان در سال 1396) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زن و مطالعات خانواده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 12، شماره 43، خرداد 1398، صفحه 37-58 اصل مقاله (610.11 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.30495/jwsf.2019.668798 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خیام عباسی* 1؛ میترا قلیپور2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار، گروه علوم اجتماعی ، واحد شوشتر، دانشگاه آزاد اسلامی ، شوشتر، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد، جمعیتشناسی و دبیر آموزش و پرورش شهرستان مسجدسلیمان، مسجد سلیمان ، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
این پژوهش با هدف بررسی عوامل اجتماعی و فرهنگی موثر بر بروز طلاق عاطفی در شهرستان مسجدسلیمان انجام شدهاست.روش انجام پژوهش پیمایشی، با رویکرد کاربردی و با مدل همبستگی میان متغیرها تعیین شده؛ و دادهها با استفاده از پرسشنامه خودسنجی، از نمونهای با حجم 382 نفر از افراد متأهل ساکن شهرستان مسجدسلیمان گردآوری شدند که با روش نمونهگیری تصادفی ساده و با استفاده از فرمول کوکران انتخاب شدند. فرضیهها با ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیره آزمایش شدند. بر اساس آزمون رگرسیون چندمتغیره در تبیین طلاق عاطفی از روی مجموع متغیرهای مستقل موجود،ضریب همبستگی چندگانه (75/0= R) و ضریب تعیین (56/0=R2) بهدست آمدهاست؛ یعنی از روی متغیرهای مستقل (فاصلهای) معنیدار موجود در مدل میتوان تا حدود 56/0 درصد واریانس طلاق عاطفی را تبیین کرد. نتایج پژوهش نشان دادند که بین متغیرهای پایبندی به اعتقادات دینی، نظم درون خانواده، سرمایه اجتماعی درون خانواده، شناخت زوجین از یکدیگر و سلامت روانی، با طلاق عاطفی رابطهی معنادار وجود دارد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تازه های تحقیق | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
------------ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
طلاق عاطفی؛ عوامل اجتماعی و فرهنگی طلاق. مسجد سلیمان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سایر فایل های مرتبط با مقاله
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه از منظر جامعهشناسی، هر جامعهی پویایی،مبتلابه تعدادی مسائل اجتماعی هم هست، اما در عین حال، هر مسألهای اجتماعی تا اندازهای که به تعبیر دورکیم «طبیعی» محسوب میشود، نه تنها تهدیدی جدی برای اختلال هر سیستم محسوب نمیشود بلکه از نگاه فونکسیونالیستی، واجد کارکرد مثبت هم هست؛ از این زاویه که هشداریاست تا اختلالهای نظامهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی،اجتماعی و خانوادگی را پدیدار کند. مسأله اجتماعی، هم نشاندهنده فاصله میان واقعیتهای اجتماعی با ارزشهای اجتماعیاست؛ هم بیشتر صاحبنظران روی مسألهبودن آن اتفاق نظر دارند؛ و هم اینکه قابلیت اصلاح و تحلیل دارند.( نک: جانمشونیس، 1396؛ گروه مؤلفان، 1397؛ معیدفر، 1397). جامعهشناسان و روانشناسان، خانواده را یکی از نهادهای مهم اجتماعی معرفی کردهاند که تکوین آن ناشی از پیوند زناشویی زن و مرد است (کوئن،1397:186). از آنجایی که روابط سالم در جامعه بر اساس روابط سالم در خانواده شکل میگیرد و هر اندازه روابط درون خانواده متعادلترو مناسبتر باشد، خانواده و به تبع آن جامعه از ثبات و استحکام بیشتری برخوردار است (اعزازی،1387: 12)؛ بنابراین، یافتن مسائل خانوداههای ایرانی و تحلیل و تعلیل آنها، میتواند به ثبات خانواده،تربیت صحیح فرزندان و پیشگیری از سرایت این مسائل به دیگر خردهنظامهای جامعه بینجامد. طلاق در خانوادههای ایرانی در هیأت یک مسأله اجتماعی، مشکلات پیدا و پنهان دیگری را برای نظام اجتماعی کلان کشور به وجود آوردهاست.در سال 1397،از هر 5/3 ازدواج، یکی منجر به طلاق شده است. در سال 1396 بنا بر آمار ثبت احوال کشور، از تعداد 174578 طلاق قطعی، تعداد 9207 از آن در استان خوزستان ثبت شدهاست.(سایت ثبت احوال کشور،30 خرداد 1398).با این وجود،آمار رسمی طلاق نیز به درستی نشاندهنده میزان ناکامی همسران در زندگی زناشویی نیست، زیرا در کنار آن،آمار پنهان طلاق عاطفی یعنی زندگیهای خاموش[…] که زن و مرد در کنار هم به سردی زندگی میکنند ولی تقاضای طلاق قانونی نمیکنند (بخارایی، 1396))، نیز وجود دارد که به طور نامحسوس،کارکردهای منفی بسیاری دارد. در واقع برخی از ازدواجها که به مرحله طلاق رسمی نرسیدهاند، به ازدواجهای فاقد محتوایی تبدیل میشوند که فاقد عشق، مصاحبت و دوستی هستند و همسران فقط با روند و جریان زندگی خانوادگی به پیش میروند (استیل و کید[1]،1388 :260).در این حالت، طلاق عاطفی به عنوان انتخابی نفرتانگیز بین تسلیم و نفرت از خود تجربه میشود که در آن هریک از زن و شوهر، به دلیل احساس غمگینی و ناامیدی، دیگری را آزار میدهد (اسکانزونی و اسکانزونی[2] ،1988: 572).در جامعهی امروز به علل متعددی چون گذر از سنت به مدرنیته، تغییر نظام و ساختار خانوادهها،فشارهای شغلی و اجتماعی و پیداشدن نقشهای جدید مانند اشتغال زنان، مشکلات و تعارضهای خانوادگی و زناشویی افزایش چشمگیری یافتهاند که منجر به تکوین مسأله اجتماعی طلاق عاطفی شده و کارکردهای اصلی خانواده را دچار اختلال کردهاند.این پژوهش در پی پاسخ به این سوال است که: چه عوامل اجتماعی و فرهنگی بر بروز طلاق عاطفی در میان شهروندان شهر مسجدسلیمان تأثیر گذاشتهاند.؟. اهمیت و ضرورت پژوهش ازدواج و ساختار خانواده، به عنوان زیرساخت جامعه، متأثر از تغییرات و تحولات ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی محاط بر خود است.خانواده،از نهادهای نخستین و پراهمیت و در واقعیت،یکی از نظامهای جامعه محسوب میشود که با دیگر نهادهای موجود و مهم، شبکهی ارتباطی گسترده و عمیقی دارد. از یک زاویه تحلیل، میتوان این شبکه ارتباطی را «شبکه ارتباطی تبادلی» نام نهاد.در این شبکه،هر کدام از نهادها با عملکردهایشان،همچنان که تعادل درونی خود را برای بقا و تداوم حیات به صورت هدفمند دنبال میکنند؛ نوع و نحوه فعالیتهایشان، به صورت کنش – واکنش بر ساختار، فرم و فعالیتهای نهادهای دیگر تأثیر میگذارند یا از آنها متأثر میشوند.در این میان، نهاد خانواده به سبب دارا بودن کارکرد تولید مثل و عاملیت بقای جامعه و نیز تربیت فرزندان برای بر عهده گرفتن نقشهای متفاوت و متنوع اجتماعی، اهمیت خاص دارد. این اهمیت دوچندان میشود وقتی که تاریخ جوامع گوناگون نشان میدهند که این نهاد بدون جایگزین است؛ به این معنا که چنانچه نهادی مانند اقتصاد یا سیاست، به هر علتی دچار اضمحلال و نابودی شود،خصلت بازخوراندی جامعه در صدد تولید یا جایگزین کردن نهادی دیگر به جای آن میشود؛ در حالی که فروپاشی یا اضمحلال نهاد خانواده، درست مساوی با تلاشی، فروپاشی و نابودی هر جامعهای محسوب میشود و از این منظر، پژوهش پیرامون مشکلات و مسائل نهاد خانواده، اهمیت و ضرورت حیاتی دارد. یکی از وجوه تأثیرپذیری از تغییرات و تحولات نهادی و شبکه ارتباطات مبادلهای نهادها، در پدیدهی طلاق عاطفی نمود پیدا میکند؛ بنابراین مهم و ضروریاست که برای کاهش پیامدهای این پدیده و مسأله اجتماعی،دست به پژوهش زد تا بتوان راه حلهای مناسبی ارائه داد.
مبانی و چارچوب نظری در تدوین پِژوهشهایی مانند پژوهش پیش روی که هدفی کاربردی و تحلیلی از معضلات اجتماعی دارند، فرض اصلی این است که: وجود مشکلات اجتماعی در ایران معاصر، معلول گذار تاریخی از مرحله سنت به مدرنیزم است.در نتیجهی این گذار، نظم بنیادین و توافقی جامعه دچار اختلال میشود؛ چرا که انتظام و سامان پیشین از بین برخاسته و نظم جدید هنوز مستقر و نهادینه نشدهاست.مطالعات جامعهشناسانی که با دیدگاه تاریخی- ساختاری به مشکلات مبتلابه جامعه ایران می مینگرند، نشان داده که «طلاق» ( از هر نوعی) و افزایش آن معلول علت کلان ذکرشده (گذار تاریخی ) است؛ لیکن قبل از آن، در مسائلی مانند ناسازگازی زناشویی و طلاق عاطفی، خانواده از انجام کارکردهای خود ناتوان شده و درکوتاهمدت و همچنین درازمدت ، نتایج منفی نامتعادلی خانواده به شکل مسائل دیگر، کل ساختار جامعه را به سوی ناکارآمدی و اختلال سوق میدهد.برای یافتن عوامل طلاق عاطفی در درون خانوادهها از چند دیدگاه میتوان استفاده کرد: - از دیدگاه روانشناختی و تأکید بر عوامل روانی و شخصیتی ؛ - از دیدگاه جامعهشناختی و تأکید بر عوامل جامعوی؛ - از دیدگاه ترکیبی (جامعهشناختی و روانشناختی). در عین حال، میتوان تغییرات ساختاری در خانواده امروز ایران را از منظر سه پارادیم مسلط در جامعهشناسی، یعنی پارادایم اثباتی، پارادایم تضادی و پارادایم تفسیری بررسی کرد.در این میان، رهیافت سیستمی یا کارکردگرایانه که پتانسیل تحلیل ابعاد توافق و تضاد درون حانواده را دارد، مورد توجه پژوهشگران حوزه جامعهشناسی خانواده قرار دارد. از این منظر، عناصر متشکله یک سیستم در ارتباط با هماند و دستیابی به اهداف سیستم (در اینجا خانواده)، جز در پرتو انسجام،هماهنگی و همکاری اجزاء میسر نخواهد بود.معمولاً در جوامع معاصر به واسطه تحولات عمیق فنی و جمعیتی، تغییرات تند و روزافزونی در محیط نظامهای اجتماعی ایجاد میشود و بهخاطر شدت این تغییرات، نظام اجتماعی و ساختارهای تشکیل دهنده آن دچار دردسر فراوان شده و در واکنش نسبت به محیط، رابطه تعادلی قبلی میان محیط و نظام اجتماعی و نیز اجزاء نظام مخدوش میشود و مدتها طول میکشد تا این تعادل برقرار شود. اما از آنجا که این تغییرات محیطی دائمی و رو به تزاید است، بنابراین امروزه مسأله اجتماعی در جوامع معاصر امری اجتناب ناپذیر و همیشگی شدهاست.(معیدفر،1388:23). در رهیافت سیستمی،پارسونز جامعه را متشکل از افراد کنشگری میداند که اهداف مشترکی را دنبال میکنند.این اهداف بر حسب سنت کارکردگرایی قطعا در نیازهای مشترک ریشه دارد(توسلی،1395:219). پارسونز، جامعه را به مثابه سیستمی فرض میکند که چهار پیشنیاز کارکردی دارد.این پیشنیازها، برای پایداری هر سیستمی ضروری هستند و لاجرم، فقدان آنها، منجر به متلاشیشدن سیستم میگردد: سازگاری و انطباق با محیط ( نتیجهی خردهسیستم اقتصاد)؛ هدفیابی ( وظیفه خردهسیستم سیاست)؛ یکپارچگی و انتظام درونی ( نتیجهی کارکرد خردهسیستم قانون) و نیاز به حفظ الگو ( وظیفهی خردهسیستم فرهنگی).(ادگار و سجویک،276:1387). در مدل تحلیلی پارسونز، همین پیشنیازهای کارکردی را میتوان برای «خانواده بهمثابه یک سیستم» مفروض پنداشت.بقای خانواده در گرو برآوردهشدن این پیشنیازها و تعادل درون آن است.بر اساس منطق سیستمی، هر اختلالی در هر عنصری از آن، منجر به اختلال در کل سیستم و ناتوانیاش از انجام کارکردهای ذاتی و اصلی میشود.پارسونز بر همین اساس، ضمن تأکید بر هستهای شدن خانواده در فرایند مدرنیزاسیون، تحلیلی هم از کارکردهای خانواده به عنوان یکی از نهادهای اساسی جامعه ارائه داد. از نظر وی، همچنان که جوامع از وضع سنتی به مدرنشدن پیش میروند،کارکرد اقتصادی خانواده رو به کاهش و کارکرد فرهنگپذیر کردن نوباوگان و اجتماعیکردن آنها افزایش مییابد؛ ضمن اینکه خانواده نقش حمایتی احساسی و عاطفی در مورد اعضایش را محفوظ نگه میدارد.گذار خانواده از ساختار گسترده و خویشاوندی به ساختار هستهای نیز منجر به تغییر بنیادین ساختار و کارکردهای آن میشود؛ بهعلاوه که نقش زن در حوزه خصوصی خانواده و نقش مرد در ارتباطش با نهادهای خارج از چارچوب خانواده مانند نهاد سیاست و اقتصاد پررنگتر میشوند.این تغییرات را هم پارسونز و هم دیگر جامعهشناسان کارکردگرا ذیل مفهوم مهم «تفکیک ساختاری» تئوریپردازی کردهاند.(گیروشه، 1376).در دیدگاه پارسونز، هرچند بر توافق و انسجام درون هر سیستمی تأکید شده( در اینجا سیستم خانواده)، لیکن تضاد درون اعضا خانواده نیز لحاظ شدهاست.در واقع، تضاد میان اعضا خانواده( چه تضادهای میان زنان و شوهران و چه تضادهای میان والدین و فرزندان)، تضاد میان نقشهای اجتماعیاست که جامعه به آنها محول کردهاست.از نظر پارسونز هر نظم اجتماعی بالقوه و بالفعل در معرض بمباران منافع متضاد کنشگران اجتماعی است. برای چنین مشکلی پارسونز در واکنش به نظریههای فایدهگرای نظم، پاسخ هنجاری ارائه مینماید.(چلبی، 1375: 15). در این معنا، هرچند سازگاری و توافق هنجاری میان نقشهای زنانه و مردانه باعث شکلگیری نهاد خانواده و تدوام حیات آن میگردد، اما منافع کنشگران و ایفاکنندگان نقشها ( زنان و شوهران)، نوعی «تضاد نقش» را هم به صورت پنهان و هم به صورت آشکار، در ساخت خانواده نهادینه میکند. این توافق و تضاد را میتوان روی طیفی نشان داد که یک قطب آن، سازگاری و قطب دیگر آن ناسازگاریاست. به این ترتیب،زمانی که ناسازگاری به علت تضاد نقشها پدیدار میگردد، نوع شدید آن، منجر به ایجاد یا افزایش«فاصله اجتماعی» میان اعضا و کاهش تفاهم میشود که نتیجه بلافصل آن طلاق عاطفی یا طلاق رسمیاست. اینگلهارت نیز در مطالعهای در چند موج پیرامون تحولات ساختاری ناشی از گذار سنت به مدرنیته (تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی، 1372 و تغییر فرهنگی و دموکراسی، 1389) و تأثیرات مدرن شدن جوامع بر پدیدههای اجتماعی مانند دین، سیاست ، خانواده و ... معتقد است که در جوامع سنتی، همه اجزای فرهنگ، بخشی از بدنة فرهنگ عمومی به حساب میآمدند، اما پیشرفتهای صنعتی و تغییر بینشها به سبب تحولات معرفتی، جمعیتی و نسلی، هنجارهای غالب گذشته را به چالش کشید و در این حال توافقات یا تضادهای جمعی و گروهی، نسبت به پدیدههای فرهنگی (فرهنگ عمومی) تغییرات بسیاری را از سر گذرانید. با رویش اشکال جدید، دیگر نمیتوان تمامی اجزای درون جوامع یا میان جوامع را در قالب یک نوع زیست خاص عمومی مقولهبندی نمود. اینگلهارت این مفهوم را در قالب تفاوتهای میان - فرهنگی توضیح میدهد: «جهانبینیهای متداول که از یک جامعه به جامعهی دیگر تفاوت میکنند، بازتاب تجربههای متفاوت مردمان مختلف هستند. بنابراین مردم به تفاوتهای پایدار اما نه غیرقابل تغییر در موقعیتهای مشابه واکنش متفاوتی دارند» (اینگلهارت؛ 1373: 477). مدرنیته به طور کلی، باعث به وجود آمدن «تفکیک ساختاری» در جوامع شدهاست. مجموعهی این تحولات را اینگلهارت تحت عنوان «دگرگونی ارزشها»( اینگلهارت،73:1373؛ سرایی و اجاقلو،26:1393-21) تئوریپردازی کرده که با توجه به این تئوری، مادیشدن ارزشها در میان جوامعی که روبه سوی مدرنشدن دارند، دگردیسی عمیق و شتابناکی را در ارزشها و کارکردهای خانواده پدید آوردهاست.بنابراین، با تشدید روند مادیشدن ارزشهای متعلق به خانواده، هرچند طلاق پنهان در میان بخشی از افراد جامعه (بهخصوص نسل گذشته) ضدارزش ارزیابی میشد، اما چون همسران مبتلابه این مسأله (در نسل فعلی) توانایی و فرصت تبدیل آن به یک موضوع تبادلی را دارند، میتواند ضمن حفظ کژکارکردهای خود، به صورت پنهانی در خانوادههای ایرانی باقی بمانند؛ و گرچه طلاق عاطفی به طور مستمر، زندگی مشترک را تهدید میکند، اما دگرگونی ارزشها، به تعبیر اینگلهارت، «امنیت سازنده»ای را برای زوجین به ارمغان آورده که هزینهی ناشی از این نوع طلاق را برای هر کدام از همسران، کاهش میدهد و به این ترتیب، اینگونه امنیت که توسط تحصیلات، شغل،درآمد،سرمایه اقتصادی یا اجتماعی یا نمادین، به فرد رسیده،تداوم طلاق عاطفی را میسرتر میکند. همچنین از دیدگاه گیدنز، تحولات عمیق حوزههای اقتصاد، سیاست، تکنولوژی و فرهنگ، خانوداه را در سطح جهانی تحت تأثیر قرار داده، به نحوی که از خانواده سنتی اثری باقی نماندهاست.گیدنز همانند پارسونز، خانواده سنتی را مجموعهای از روابط خویشاوندی میداند که البته با شکلگیری مدرنیته، الزامات و مقتضیات ساختاری، راه را برای شکلگیری خانواده هستهای باز کرد.گیدنز، چهار نوع دگرگونی را روایت میکند که در سطح جهان رخ داده و خانواده را در همان سطح دچار تحول کردهاست. اولین دگرگونی اصلی، تغییر در کارکردهای واحد خانواده است. دیدگاه گیدنز در این مورد به دیدگاه پارسونز نزدیک است.خانواده سنتی، واحدی اقتصادی بود. فرزندان (بهخصوص)فرزندان پسر، سرمایهی خانواده محسوب میشدند، اما خانواده هستهای نه تنها کارکرد اقتصادی ندارد، بلکه داشتن بچه را هزینهی اقتصادی میداند. عصر، «عصر کودک عزیز[3]» است. دومین دگرگونی مورد نظر گیدنز، تغییراتیاست که در هویتهای مبتنی بر زن بودن و مرد بودن رخ دادهاست.ظهور اشکال جدیدی از خانواده ( مانند زن – والدینی یا مرد – والدینی)، هم هویتهای مبتنی بر نقش زن و مرد را تغییر داده و هم ساخت خانواده را. گیدنز وقتی سخن از «پدر غایب» و «مادر تنها» میراند، به طور مفهومی و مختصر هم تغییرات درونزادی نهاد خانواده را طرح میکند هم تغییرات برونزادی را. سومین اتفاق بزرگی که در خانواده رخ داده، از دیدگاه گیدنز، تغییرات حوزهی قدرت به نفع زنان است.گیدنز در کتاب «راه سوم» (1387) به «خانواده دموکراتیک» پرداختهاست.در ایران نیز معادله قدرت به واسطهی برخی متغیرها مانند افزایش آگاهیهای جامعه، برابرانگاری زن و مرد، ضدارزش انگاشتن تبعیض علیه زنان،تحصیلات و اشتغال زنان و آگاهی آنها نسبت به حقوق خود، باعث شده تا قدرت زنان تقریبا معادل مردان باشد و در تصمیمگیریها و مدیریت و تدبیر منزل نقش مؤثرتری داشتهباشند.این دگرگونی در جامعه ایران هم نهادینه شدهاست. زن ایرانی دیگر مانند کالا در مناقشات ایلی و عشیرهای به مثابه «خونبس» مورد معامله و مبادله قرار نمیگیرد. به تعبیر گیدنز، «جامعه هر روز مساواتطلبتر میشود». در نهایت،گیدنز معتقد است که تغییرات اساسی و جدیای هم در «احساسات و عواطف بهخصوص نسبت به زنان» به وقوع پیوسته و مثلا، تقسیمبندیهای کلیشهای مانند «زن نجیب» و «زن نانجیب» از عرصهی ذهن و زبان جامعه رخت بربسته است.به تعبیر گیدنز، ما در زمان «ظهور دموکراسی عواطف« زندگی میکنیم.( گیدنز، 129:1387-129). کورتلوین نیز مفهوم فیلد، پهنه یا میدان(Field) را برای موضوعاتی چون طلاق عاطفی، از دانش فیزیک و با سطح تحلیل میانرشتهای ( روانشناسی، روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی) ابزار تحلیلی قرار دادهاست. به زعم وی، رفتار هر فرد تابع خصوصیات شخصی و خصوصیات محیطی اوست (مهدوی، 1375: 28 به نقل از رفیعپور، 1364: 59). لوین معتقد است که به منظور بررسی زندگی مشترک،لازم است عوامل محیطی و روانی مربوط به شرایط زن و شوهر (که شامل انتظارات و خصوصیات همسر نیز میشوند) مورد تحلیل قرار گیرند. از نظر وی، شخصیت و محیط مستقل از هم نیستند، بلکه ارتباط بسیار تنگاتنگی با هم دارند. وی ارتباط و وابستگی متقابل عناصر یادشده را در مجموع فضای زندگی مینامد (مهدوی، 1375: 29 به نقل از لوین، 1951: 240). نظم نهادینهشده در شخصیت فرد، طبقه اجتماعی ، بهزیستی و سلامت جسمی و روانی فرد ( که خود متأثر از تحصیلات، درآمد و شبکه روابط اجتماعی و سرمایه اوست)، گروه مرجع فرد، دیگران مهم و میزان آگاهی عمومی و تخصصی، همه بر رضایت زوجین از زندگی و در نتیجه بر میزان اختلافات خانوادگی موثر است. شرایط مختلف زندگی خانوادگی میتوانند تحت تأثیر عوامل شخصی و محیطی قرار گیرند. مفهوم «میدان» در کنار مفهوم «سرمایه» در دستگاه فکری کسانی مانند کلمن، فوکویاما، کالینز و بوردیو، تبدیل به یکی از تئوریهای جامعهشناسی مدرن در قرن بیستم شد. بهویژه تحلیل بوردیو در کتاب «تمایز» و تحلیلی که از انواع سرمایه (سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی، سرمایه فرهنگی و سرمایه نمادین) ارائه داد موجب شد آنالیز تئوریکی پدیدهها و مسائل اجتماعی جدید دچار تحول شود(بوردیو،384:1984) . با استنباط از مفهوم میدان بوردیو و در ارتباط با موضوع این پژوهش، زندگی اجتماعی و بهویژه زندگی زناشویی را میتوان میدانی تصور کرد که عاملان اجتماعی ( همسران) در آن به صورت مبادلهای( مبادله در میدان یا فضایی همچون بازار)،سرمایهگذاری میکنند و متناسب با میزان هزینهکرد و سرمایهی خود، هم سود به دست میآورند و هم قدرت فراهم میسازند. در عرصهی میدان، مبارزه بر سر منایع و شیوه یا شیوههای دسترسی به این منابع، و بر اساس قدرت عاملان اجتماعی درون آن در حال انجام است و در نهایت موقعیت هر عاملی مبتنی بر رابطهی تسلیم و متابعت، سلطهگری و همارزی مشخص میشود. (جنکینز، 1385: 136-135). این تحلیل، نقش تئوریهای اقتصاد بازار آزاد و نیز اثر تئوری مبادله کسانی مانند هومنز و پیتر بلاو را بر بوردیو نشان میدهد.عوامل خودجوش، طبیعی، نهادی و بیرونی برسازنده سرمایه اجتماعی محسوب میشوند که در ابعاد ساختاری، شناختی و ارتباطی خود را نمایان میکند. تعریف مفهوم سرمایه اجتماعی نزد بوردیو و پاتنام شبیه است. سرمایهی اجتماعی تجمیع منابع بالفعل و بالقوهایاست که از شبکهی با دوامی از روابط نهادینهشدهی شناخت متقابل یا با عضویت در یک گروه به دست میآید. در این شبکه هر عضوی مستظهر به سرمایهی جمعی است[…]. روابط درون این شبکه، در شکل مبادلات مالی و نمادینی متلور میشوند که برای حفظ روابط درون شبکه به کمک اعضا میآیند.استفاده از یک نام مشترک مانند نام طبقه، نام حزب، نام فامیل و... میتواند در برقراری آغازین این ارتباط یا تحفیظ آن مؤثر باشد.(پاتنام، 147:1385). به عقیدهی بوردیو، میدان فضای اجتماعی، ساختیافته یا میدانی از نیروهاست که در درون آن با افراد دارای استیلا و افراد زیر استیلا با روابط پیوسته و پایدار و با نابرابرهایی که درون این میدان اتفاق میافتد سروکار داریم. این میدان در عین حال یک میدان مبارزه برای تغییر یا حفظ میدان مبارزه نیز هست. هر کس درون این جهان درگیر رقابتی میشود که موضوع آن به دست آوردن قدرت(بالاتری) است که در دست دارد و از طریق این موقعیت او درون میدان و در نتیجه از طریق استراتژیهایش مشخص میشود(ریتزر، 1397؛ بوردیو، 68:1391.). در واقع، فضای اجتماعی به ترتیبی ساخته میشود که عاملان و گروههای اجتماعی براساس حجم و میزان سرمایهی اقتصادی و سرمایهی فرهنگی با برخی افراد اشتراکاتی مییابند و با برخی دیگر فاصله پیدا میکنند. (بوردیو،33:1380). بدیهیاست زمانی که سازمان خانواده را چون یک میدان مفروض میگیریم،در خانواده سالم و نرمال،اشتراکات مبنای پویایی قرار میگیرند لیکن زمانی که کارکردهای خانواده مختل میشوند، زن یا شوهر در تلاش است تا با اتکا به یک سرمایه یا مجموعهای از سرمایههای خود، دیگری را تحت سیطره و استیلای خود بگیرد. در دیدگاه بوردیو، خانواده در حفظ و تداوم نظم اجتماعی و بازتولید آن، نقش مهمی بازی میکند؛ نه فقط بازتولید زیستشناختی بلکه بازتولید اجتماعی یعنی بازتولید ساختار فضای اجتماعی و روابط اجتماعی( بوردیو،189:1381 ). پیشینه پژوهش ابراهیمیمنش و شکربیگی(1395) در تحقیقی با روش کیفی کوشیدهاند روند وقوع پدیده طلاق را با استفاده از نظریه مبنایی و مصاحبه عمیق با 40نفر از زنان مطلقه یا در حال طلاق در تهران شناسایی کنند.مدل نظری، 5عامل رسیدن به بلوغ فکری، روانی،اجتماعی در زندگی فردی و اجتماعی و نیز ابهام در منطق زندگی زناشویی، کیفیت نامطلوب سرمایه اجتماعی، ناکارآمدی الگوهای ارتباطی و نطام ناکارآمد مدیریت حل تعارض را شامل میشده که در فرایند وقوع طلاق موثر بودهاند. پژوهشی را هم فیروزجاییان و همکارانش در سال 1395 در شهر نوشهر، با تأکید بر اختلال عوامل رابطهای درون خانوادگی(بینظمی)، و تأثیر آن بر طلاق عاطفی به فرجام رسانیدهاند. روش تحقیق از نوع پیمایشی، ابزار سنجش، پرسشنامه محققساخت و جامعهی آماری نیز شامل همهی زنان و مردان متأهّل شهر نوشهر بودهاست. نمونهی آماری، 383نفر برآورد شده و اطّلاعات با استفاده از پرسشنامه جمعآوری گردیدهاست.نتایج تحقیق نشانداده که طلاق عاطفی با متغیّرهایی چون عدم همفکری مشترک، عدم همگامی مشترک، عدم همبختی مشترک و عدم همدلی مشترک، رابطهی معناداری دارد.همچنین با توجّه به مدل ساختاری ارائهشده، همهی این متغیّرها، 75درصد از تغییرات متغیّر وابسته (طلاق عاطفی) را تبیین کردهاند. همچنین، رستا عظیمی و عابدزاده نوبریان در پژوهشی با نمونه 60 نفری در سال 1392 به بررسی عوامل موثر بر بروز طلاق عاطفی در زنان متأهل شهر تهران پرداختهاند. نتایج این پژوهش نشان داده بین سطح تحصیلات زوج، میزان پایبندی زوج به اعتقادات دینی، میزان دخالت خانواده زوج، اعتیاد زوج به مواد مخدر و مشروبات الکلی و میزان تماشای شبکههای ماهوارهای توسط زوج با طلاق عاطفی رابطه معناداری وجود دارد. «بررسی طلاق عاطفی و عوامل جامعهشناختی مؤثر بر آن در شهر تهران» پژوهشیاست که داودی و محمدی در سال 1391 با جامعهی آماری متشکل از خانوادههای ساکن شهر تهران و نمونهای 500نفری، با نمونهگیری دو مرحلهای خوشهای و تصادفی انجام دادهاند. داودی و محمدی آوردهاند که فرض نظری ]پژوهش[ این است که برهم خوردن تعادل ساختار خانواده و تغییر در کارکردهای قوامبخش آن، زمینهساز طلاق عاطفیاست. یافتههای تحقیق نشان دادهاند که متغیرهای نظم درون خانواده، ساختار قدرت خانواده و سرمایه اجتماعی درون خانواده بیشترین رابطه معنادار با میزان طلاق عاطفی را دارند. نتایج رگرسیونی نیز بیانگر آن است که متغیرهای مستقل تحقیق، حدود 0.665 از واریانسها و تغییرات طلاق عاطفی را تبیین کردهاند. پژوهش باستانی و همکاراناش (1390) با روش کیفی و با هدف بررسی پیامدهای طلاق عاطفی و استراتژیهای مواجهه با آن، و با روش نظریه مبنایی انجام شدهاست.این پژوهشگران چنین آوردهاند که: اطلاعات از طریق مصاحبه عمیق با 20نفر از زنان مراجعهکننده به یکی از مراکز مشاوره تهران جمعآوری شدهاند. زنان در مصاحبهها، پیامدهای طلاق عاطفی را مواجهه خود و فرزندان با فشارها و مشکلات روحی بیان، و استراتژیهای متفاوتی را در مواجهه با طلاق عاطفی دنبال کردهاند. استراتژیهای زنان بر اساس هدف به سه دسته رابطهمحور، خویشتنمحور و فرزندمحور تقسیم شدهاند. استراتژیهای رابطهمحور در صدد اصلاح و بهبودبخشی رابطه همسری اس. […]. همچنین استراتژیها بر اساس تأثیری که بر رابطه همسری دارند، به سه دسته مثبت، منفی و خنثی تقسیم شدهاند. نتایج پژوهش تفاوت و حتی در مواردی تضاد در استراتژیهای زنان را نشان میدهد. پژوهشی توسط کرمانی (1389) با عنوان «بررسی جامعهشناختی عوامل اجتماعی موثر بر طلاق عاطفی معلمین زن در شهر ورامین» انجام شدهاست.نتایج پژوهش نشان میدهند که بین متغیرهای سرمایه فرهنگی مشترک و عادتواره متفاوت، دخالت خانواده زوجین، نظر خانواده فرد نسبت به طلاق قانونی، نارضایتی جنسی، طول مدت ازدواج و طلاق عاطفی رابطه معنادار وجود داشتهاست.متغیر نارضایتی جنسی بیشترین تأثیر را بر طلاق عاطفی داشته و بین تفاوت پایگاه اجتماعی- اقتصادی، برآورد زیان از طلاق قانونی و طلاق عاطفی رابطه معنادار دیده نشدهاست. پژوهش الیسون و دیگر همکاراناش (2011) با نمونهی 1500 نفری ( در طیف سنی35-18 ساله) نشان داده داشتن زندگی زناشویی توأم با خوشحالی و شادمانی با داشتن اعتقادات سنتی و مذهبی( نسبت به طلاق و گرایش به آن) همبسته است و به جز باورهای مذهبی فرد، داشتن پیشزمینه و تصورات پیشین ( که در واقع متأثر از نهادهای اجتماعیکننده و خانوادهی مبدأ فرد است) نیز با تصور فرد از طلاق همبستگی دارد. پژوهشگر دیگری هم در مطالعهای به این نتیجه رسیده که طلاق عاطفی چندعاملی (برخلاف دیدگاه تکعاملی) است و به علاوه اینکه نابسامانشدن تصوراتی که زوجین،پیش از ازدواج از یکدیگر داشتهاند،باعث شکلگیری طلاق عاطفی بین آنها میشود.( چارلز، 2011). موریزون و همکاراناش در سال 2005پژوهشی را با عنوان «یک مطالعه آیندهنگر: طلاق و رابطه آن با کارآمدی خانواده» انجام دادهاند.آنها متغیرهای محیط خانواده، گرایشهای فرزندپروری والدین، خودتوصیفی والدین قبل از طلاق و سازههای مدل مکمستر را سنجیدند. سنجش اول قبل از وقوع طلاق و سنجش دوم پیش از وقوع طلاق، نتایج نشان دادند که خانوادههایی که کارآمدی کلی کمتری از خود نشان دادند به ایستگاه طلاق رسیدند، اینها همچنین در تمام سازههای الگوی مکمستر بهجز کنترل رفتار ناکارآمدی،واکنشی از خود نشان دادند.کارکرد خانواده به طور معناداری در سالهای پیش از وقوع طلاق کاهش یافتهبود. (موریزون و همکاران،(2005.
فرضیههای پژوهش
روش پژوهش،جمعیت آماری، جمعیت نمونه و شیوه نمونهگیری این پژوهش، از لحاظ قالب موضوعی، کاربردی و از لحاظ روش،پیمایشیاست.جمعیت آماری تمامی خانوادههای شهرستان مسجدسلیمان در سال1396هستند(69714 هزار نفر). شیوه نمونهگیری تصادفی ساده است و برای تعیین حجم نمونه از فرمول کوکران استفاده شدهاست(382نفر).اطلاعات مورد نیاز با پرسشنامه گردآوری شدند.
یافتههای پژوهش؛ توصیف و تحلیل دادهها
جدول شماره1 مقادیر آلفای آیتمهای متغیرها را نشان میدهد. جدول 1: مقادیر آلفای کرونباخ
بر اساس نتایج به دست آمده، از 382 نفر پاسخگوی نمونه،128 نفر مرد (51/33درصد) و 254 نفر زن (49/66درصد) از کل جمعیت آماری را تشکیل دادهاند. دامنه سنی در گروه نمونه بین 20 تا 50 سال است. متغیر سن قبل از پردازش به 6 گروه تقسیم شد که بیشترین فراوانی مربوط به گروه سنی 30-26 سال(26/44درصد) و کمترین فراوانی در گروههای سنی 50-46 (8/64درصد) سال قرار دارد. میانگین سن پاسخگویان 47/31، انحراف استاندارد 52/4 و واریانس متغیر سن 49/20 ، حداقل 20، حداکثر 50 و دامنه تغییرات 30 گزارش شده اند.حدود 31/1 درصد دارای تحصیلات دکترا و 125 نفر(73/32 درصد) تحصیلات کارشناسی داشتند.از 382 نفر حجم نمونه، 190 نفر معادل 5/49 درصد شاغل و 192 نفر معادل 5/50 درصد غیرشاغل بودند. بیشترین فراوانی مربوط به میزان هزینه، مربوط به 1 میلیون و 600 هزار تا 2 میلیون تومان( با 9/22 درصد) و کمترین فراوانی مربوط به هزینه 3 میلیون و 100 هزار تا 3 میلیون و 500 هزار تومان( با 8/0 درصد) بوده است. همچنین 30 نفر معادل 8/7 درصد به این سئوال درآمد نداده اند.همچنین، 304 نفر(2/79 درصد) دارای منزل شخصی و 80 نفر معادل (8/20 درصد) دارای منزل اجارهای بودند.
جدول 2: جدول توصیفی میزان طلاق پنهان عاطفی در میان خانوادههای مسجدسلیمان
مجموع پاسخگویان = 382 نفر ؛ مجموع درصد = 100 اطلاعات جدول 2 نشان میدهد که گرایش به طلاق عاطفی در میان پاسخگویان چه وضعیتی دارد.منظور از گزایش به طلاق عاطفی، در واقع میل درونی فرد به این نوع طلاق است که به عللی آن را بروز نداده یا آن را به تعویق انداختهاست.این میل درونی یا پنهانی، در 21درصد از پاسخگویان کم و در میان حدود 80 درصد از آنان متوسط و زیاد گزارش شدهاست.
فرضیه اول: به نظر میرسد بین پایبندی به اعتقادات دینی و طلاق عاطفی رابطه وجود دارد. جدول3 شماره : ضریب همبستگی پیرسون برای پایبندی به اعتقادات دینی و طلاق عاطفی
با توجه به نتایج بهدست آمده از جدول (3)، بین پایبندی به اعتقادات دینیو طلاق عاطفی رابطۀ منفی و معناداری مشاهده میشود. ضریب همبستگی بین دو متغیر معادل 56/0- نشاندهنده وجود رابطه معنادار بین دو متغیر است. با توجه به سطح معناداری،این فرضیه در سطح معناداری 05/0 و سطح اطمینان 95درصد تأیید میگردد. به عبارت دیگر، هر چه پایبندی به اعتقادات دینیافراد بالا باشد، طلاق عاطفی در بین آنها کاهش مییابد.
فرضیه دوم: به نظر میرسد بین سرمایه اجتماعی درون خانواده و طلاق عاطفی رابطه وجود دارد. جدول 4: ضریب همبستگی پیرسون برای سرمایه اجتماعی درون خانواده و طلاق عاطفی
جدول (4)نشان میدهد بین میزان سرمایه اجتماعیدرون خانوادهو طلاق عاطفی رابطۀ منفی و معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر، هر چه سرمایه اجتماعی درون خانوادهافراد بیشتر باشد، طلاق عاطفی در بین همسران کاهش مییابد.(درجه اطمینان 95درصد).
فرضیه سوم: به نظر میرسد بین بین نظم درون خانواده و طلاق عاطفی رابطه وجود دارد. جدول 5: ضریب همبستگی پیرسون برای نظم درون خانواده و طلاق عاطفی
با توجه به نتایج بهدست آمده از جدول (5)، بین نظم درون خانواده و طلاق عاطفی رابطۀ منفی و معناداری وجود دارد. ضریب همبستگی 62/0- ، که نشاندهنده وجود رابطه معنادار بین دو متغیر است،با توجه به سطح معناداری 05/0 به این معناست که هر چه نظم درون خانواده افراد بیشتر باشد، طلاق عاطفی در بین آنها کمتر است.این فرضیه با 95درصد اطمینان تأیید شدهاست.
فرضیه چهارم: به نظر میرسد بین شناخت زوجین از همدیگر و طلاق عاطفی رابطه وجود دارد. جدول 6: ضریب همبستگی پیرسون برای شناخت زوجین از همدیگر و طلاق عاطفی
با توجه به جدول (6)، بین شناخت زوجین از همدیگر و طلاق عاطفی رابطۀ منفی و معناداری مشاهده میشود. ضریب همبستگی بهدست آمده بین دو متغیر 7/0- و سطح معناداری نیز 05/. است.نتیجه اینکه هر چه شناخت زوجین از همدیگر بیشتر باشد، طلاق عاطفی بین آنها کاهش مییابد.این فرضیه با 95/0 اطمینان تأیید شدهاست.
تحلیل رگرسیون چندمتغیرهجدول شماره7: تبیین عوامل مرتبط با طلاق عاطفی
بر اساس آزمون رگرسیون چندمتغیره در تعیین طلاق عاطفی از روی مجموع متغیرهای مستقل موجود،ضریب همبستگی چندگانه (75/0= R) و ضریب تعیین (56/0=R2) بهدست آمدهاست، یعنی از روی متغیرهای مستقل (فاصلهای) معنیدار موجود در مدل میتوان تا حدود 56/0 درصد واریانس طلاق عاطفی را تبیین کرد. از آنجایی که مدل پژوهش توانسته با استفاده از متغیرهای: پایبندی به اعتقادات دینی، سرمایه اجتماعی، شناخت زوجین از همدیگر و نظم درون خانواده، 56/0 از واریانس متغیر وابسته را پیشبینی کند، از قدرت پیشبینی خوبی برخوردار است.
جدول 8: تجزیه واریانس رگرسیون چند متغیره طلاق عاطفی
در جدول (8) مقادیر تجزیه واریانس رگرسیون چند متغیره طلاق عاطفی مشاهده میشود. جدول 9: ضرایب بتاهای متغیرهای مستقل مرتبط با متغیر طلاق عاطفی
جدول (9) هم نشان میدهد از بین ضرایب استاندارد شدهی متغیرهای مستقل، پایبندی به اعتقادات دینیبا (399/0- = Beta)، سرمایه اجتماعی با (384/0- = Beta)، شناخت زوجین از همدیگربا (122/0- =Beta)، نظم درون خانواده با (086/0- = Beta)، به ترتیب بیشترین سهم را در طلاق عاطفی دارند. به عبارتی هر کدام از این متغیرها ، به ترتیب توانستهاند بیشترین تأثیر را در طلاق عاطفی داشتهباشند.
بحث و نتیجهگیری مطالعات جامعهشناختی پیرامون نهاد خانواده در ایران، از ابعاد تئوریکی ( تاریخی، روانشناختی و جامعهشناختی) و امپریکال( خاصه در پارادایم اثباتی) پیشرفت بهنسبت خوبی داشته و در سالهای اخیر نیز مطالعاتی در پارادایم تفسیری ( هم با روش پدیدارشناسی و هم با رویکرد فمینیستی) انجام شدهاند؛ اما چنان که آمارهای رسمی نشان میدهند، خانواده ایرانی دچار بحران است؛ هرچند سیاستگزاری در مورد اعلام این اعداد و ارقام، صبغهی ایدئولوژیکی و محافظهکارانه را به روشنی بر جبین دارد.علیرغم به فرجام رسیدن این پژوهشها، همچنان خانواده ایرانی مبتلابه مسائل بسیاریاست.از یکسو، بیتوجهی مدیران و مسئولان جامعه به نتایج این پژوهشها؛ از سویی هم، نهادن «بار تکفل» بیش از توان بر دوش خانواده ایرانی، کارکردهای اصلی آن را با اختلالات جدی مواجه کرده است.؛ چیزی چون مجبور کردن خانوادهها برای هزینهکردن در امور آموزشی فرزندان، که به طور ذاتی و کارکردی بر عهده نهاد آموزش است.این مسائل را میتوان از دو منظر درونزادی و برونزادی بررسی کرد. مسائل درونزادی، خاص نهاد خانواده است و به دلیل همین خاصبودگیاست که وجوه اشتراکی با مسائل خانواده در بسیاری از کشورهایی دارند که از نظر سطح توسعهنیافتگی همرتبه ایران یا نزدیک به آن هستند. برخی دیگر از این مسائل، برونزادی هستند؛ در این معنا که از ناحیهی سیستمهای محاط بر خانواده (سیستمهایی مانند دین، سیاست و آموزش و پرورش) تحمیل میشوند و تا آن هنگام که اختلالات و مسائل سیستمیک محیطی وجود دارند، خانواده ایران امروز هم در معرض این مسائل خواهد بود. این پژوهش در همین راستا انجام شد؛ یعنی ورود به یکی از مسائل خانواده ایرانی به صورت کاربردی؛ و همچنان که پیشتر آوردیم، با روش پیمایش و با عنوان همبستگی در شهر مسجدسلیمان به عنوان اولین شهر جدید ایران پس از کشف نفت. ورود متخصصین انگلیسی و کارگرانی از دیگر کشورها و تکنولوژی روز زندگی، باعث شد تا این شهر به سرعت متجدد شود.هرچند امکانات شهری امروز مسجدسلیمان، نسبت و تشابه حتی اندکی به آن زمان ندارد، لیکن آثار ورود عناصر فرهنگ غربی هم در میان نسل گذشته مشاهده میشود و هم در نسل جوان. چنان که جدول (2) نشان داد میل یا گرایش به طلاق عاطفی پاسخگویان، 21 درصد در حد پایین و حدود 80 درصد در حد متوسط و بالا گزارش شدهاست.بدیهیاست که میزان طلاق واقعی و بالفعل در این اندازه نیست؛ و این تفاوت نشان میدهد که مجموعه عللی باعث شده تا فرد مشتاق طلاق، این میل درونی یا گرایش را به صورت پنهانی نگه دارد و به صورت قانونی، اقدام نکند.در پژوهش حاضر، چهار فرضیه به آزمون گذاشته شدند.متغیرهای مستقل و وابسته، پس از عملیاتیشدن با استفاده از طیف لیکرت در سطح همبستگی با هم مرتبط شدند. همبستگی بهدست آمده در فرضیه اول ( وجود رابطه میان پایبندی به اعتقادات دینی و پایین بودن گرایش به طلاق عاطفی)، منفیاست .نتیجه آزمون این فرضیه نشان داده که به ازاء یک واحد افزایش در اعتقادات دینی پاسخگو، میزان 6/5 درصد از میل او به طلاق عاطفی کاهش پیدا میکند.این نتیجه با پژوهش الیسون و همکاراناش (2011) و رستاعظیمی و همکارش در سال 1392همخوانی دارد. یکی از نتایج پژوهش الیسون و همکارش، وجود رابطه از نوع همبستگی میان نمرهی مذهبی پاسخگویان و کم بودن تعارضات و اختلافات زناشویی بودهاست.از نگاه روانشناختی و جامعهشناختی و به صورت تئوریکی هم این نتیجه قابلیت تبیین دارد.از آنجا که دستورات دینی و مذهبی، طلاق را مکروه و در برخی موارد مستوجب عقوبت اخروی اعلام کردهاند، معتقدین به دین( ولو این اعتقاد تنها جنبهی تعهد نظری داشتهباشد نه التزام عملی) حتیالمقدور کوشش میکنند اختلافات و ناسازگاریهای زناشویی را حل کنند و بیشتر به تداوم زندگی آرام بیندیشند تا طلاق. اینگونه به زندگی مشترک یا طلاق نگریستن، نتیجهی وجههی نظریاست که در طول زندگی فرد از طرف نهادهای اجتماعیکننده، بهویژه خانوادهی مبدأ و دین به فرد القا میشود.این نتیجه، همچنین نقش مؤثر این نهادها را گوشزد میکند. بررسی نتیجه آزمون فرضیه دوم ( وجود رابطه بین میزان سرمایه اجتماعی و طلاق عاطفی) نشان داده که نوع رابطه منفیاست. از ضریب همبستگی پیرسون (54/0-) استنباط میشود که به ازاء یک واحد افزایش در میزان سرمایه اجتماعی فرد، به میزان 4/5 درصد از تصور او در مورد طلاق عاطفی میکاهد.این نتیجه، با نتایج پژوهش داوودی و محمدی و کرمانی (1389)تطابق دارد. سرمایه اجتماعی در واقع و بنا بر دیدگاه پاتنام و بوردیو، شامل تعهدات، تکالیف، پیوندها، گرهها و شبکه ارتباطات اجتماعیاست که پتانسیل دارد تا به انواع دیگر سرمایه (بهوِیژه سرمایه اقتصادی) و ظاهر شدن به اشکالی از اصالت خانوادگی و اشرافیت تبدیل شود.در این مورد،گویی داشتن سرمایه اجتماعی بیشتر، چون در میدان توافق یا منازعهای چون خانواده قدرت بیشتری به فرد میدهد، و قدرت بیشتر، امکان مستولیکردن دیگر عاملان اجتماعی ( مانند همسر یا فرزند) را فراهم میآورد؛ و به تعبیر کالینز، منجر به داشتن «انرژی عاطفی» بیشتر میشود،فرد را محتاج زندگی در فضای بیروح و سرد خانواده یا کنار آمدن با طلاق عاطفی نمیکند. در دیدگاه کالینز، انرژی عاطفی از حس و عاطفه تشکیل میشود و افراد آن را در موقعیت خاصی از خود نشان میدهند. از نظر کالینز منابع احساسی و فرهنگی زیادی وجود دارند که در تعامل با همدیگر هستند و از آنجا که انرژیهای احساسی بالا یا پایین بستگی به داشتن منابع فرهنگی بالا یا پایین دارد و کسی که از انرژی بالایی برخوردار است میتواند منابع جدید فرهنگی را از طریق گفت و گوهای جدید به دست آورد؛ اما کسی که انرژی احساسی پایینی دارد، ممکن است دچار لکنت زبان شده و حتی نتواند از منابع فرهنگی در دسترساش استفاده کند (کالینز، 1981: 1002).با این توضیح به نظر میرسد نتیجهای که از آزمون این فرضیه به دست آمده، منطقی باشد. در فرضیه سوم، همبستگی میان دو متغیر «نظم درون خانواده» و طلاق عاطفی معنادار و منفی گزارش شدهاست.آزمون آماری نشان داده که بهازاء یک واحد کاهش در متغیر نظم درون خانواده، به میزان 2/6 درصد از طلاق عاطفی یا میل به آن کاسته میشود.نتیجهای که از این آزمون به دست آمده، پیشتر در پژوهش فیروزجاییان و دیگر همکاراناش در سال 1395 تأیید شدهبود.مانند فرضیه قبلی، این نتیجه همراستای نتیجهی تحقیق محمدی و داودیاست. نظم درون یک سیستم، تحلیلی است که تئوریهای توافقی مانند فونکسیونالیسم ارائه میدهند.از این منظر، نظم درون سیستم خانواده، دارای کارکرد مثبت است.نتایج حاصل از وجود نظم میتواند در رشد و شکوفایی اعضا خانواده، رضایتمندی زناشویی، موفقیت همهی اعضا بهمثابه یک گروه اجتماعی و در نهایت، به نبود یا کاهش رویکرد طلاق عاطفی بین همسران مؤثر باشد. با این تحلیل فونکسیونی، به نظر میرسد نتیجه بهدست آمده از این آزمون،قابل پذیرش و طبیعیاست. بررسی نتیجه آزمون فرضیه چهارم پژوهش نشان از رابطهی منفی و معنادار بین شناخت زوجین از همدیگر و طلاق عاطفی دارد؛ به این معنا که با کاهش یک واحد در آشنایی و شناختی که زوجین از یکدیگر دارند، 7 درصد افزایش در طلاق عاطفی نتیجه خواهد شد.نتیجهی این آزمون با نتیجه پژوهش باستانی در سال 1390 و همکاراناش در سال 2011؛ مویزون و همکاراناش در سال 2005 و نیز چارلز و همکاراناش در سال 2011 مطابقت دارد. روند شکلگیری شخصیت هر فرد درون خانوداه و جامعه را بوردیو با مفهوم «هابیتوس» توضیح میدهد.بوردیو، یکی از راههای تبیین زندگی اجتماعی را شناخت کنشهای کنشگران و معانی بینالاذهانی مبتنی بر آن میداند.هم شیوه انجام کنش و شیوه معنادادن به کنش دیگران، توسط هابیتوس کنشگر انجام میشود. هابیتوس یا عادتواره، «ساختارهای روانی یا شناختی» هستند که کنشگران بهواسطه آنها با جهان اجتماعی روبرو میشوند.انسانها از یک سری طرحهای درونیشدهای برخوردارند که از طریق آنها به ادراک، فهم و ارزیابی جهان اجتماعی میپردازند.از طریق چنین طرحهاییاست که افراد عملکردهایشان را ایجاد کرده و آنها را ادراک و ارزیابی میکنند. با این حال، عادتواره « نوعی آمادگی عملی، نوعی آموختگی ضمنی، نوعی فراست، نوعی تربیتیافتگی اجتماعی از نوع ذوق و سلیقه است که به عامل اجتماعی این امکان را میدهد که روح قواعد، آداب، جهتها، روندها، ارزشها و دیگر امور حوزهی خاص خود (حوزه علمی، اقتصادی، ورزشی، هنری،سیاسی...) را دریابد، درون آن پذیرفته شود، جا بیفتد و منشأ اثر شود.» (بوردیو،15:1380).منظور بوردیو این است که اگر کنشگران در هنگام انتخاب همسر، یا حتی پس از وقوع ازدواج و وارد شدن به زندگی مشترک، بتوانند هابیتوسهای بکدیگر را بشناسند،به طور قطع، کنش و واکنش خود را چنان جهت میدهند که بیشتر به سمت توافق و تواصل پیش برود و نه تضاد و طلاق. نتیجه اینکه بر اساس نتایج پژوهش حاضر و برخی پژوهشهایی که پیش از این در تبیین مسائل مختلف خانواده ایرانی انجامشده، برخی از این مسائل از کارکردهای پنهان روند مدرنیزاسیون محسوب میشود.تحولات ساختاری در جامعه، معمولا با اختلال کارکردی در نهادهای اصلی جامعه همراه است. خانواده ایرانی هم زمان با انقلاب مشروطیت دچار تغییر ساختی و در نتیجه کارکردی شد.بنابراین، بخشی از این مسائل، هم طبیعیاست و هم قابل پیشبینی بود.گذار جامعه از یک مرحله به مرحلهی دیگر، به طور معمول، پیامدهای منفی به همراه دارد.اما از آنجا که نهاد خانواده در مبادله کارکردهایاش با دیگر نهادها، و در میدان رقابت و منازعه، قدرت چندانی ندارد، توان رقابت را از دست میدهد.طی یک سده گذشته، ناتوانی نهادهای دیگری مانند نهاد سیاست، دین و آموزش و پروش در انجام و ایفا وظایف ذاتی خود، باعث سرریز شدن این وظایف به نهاد خانواده شده و پیشبینی میشود اگر این روند متوقف نشود،مسائل خانوادهها بیشتر هم خواهند شد.از سوی دیگر، تداخل کارکردهای نهادی اصلی در ایران امروز، باعث «تناقض کارکردی» خانواده شدهاست. توضیح اینکه، آموزش رسمی در ایران، چون وجه تعلیمی را مغفول نهاده و مشغول وجه تربیتی ایدئولوژیکی شده، عناصر فرهنگیای را به دانشآموزان و دانشجویان میآموزد که تفسیری متضاد با تفسیر درون خانوداه از آن مستفاد میشود.مثلا، عناصر فرهنگیای مانند نظم، اعتقادات دینی، سلامت جسم و روان، بهداری روانی، میل به انباشت انواع سرمایه و مواردی از این دست، هم شاگردان ( در هر مقطعی ) را دچار تناقض در نظر و عمل میکند و هم عملکرد تربیتی خانوادهها را بیاثر. با این توضیح، به نظر میرسد یکی از راهحلها برای رهانیدن خانواده ایرانی از مسائل مبتلابه، تفکیک کارکردی نهادهای اصلی و حفظ استقلال این نهاد باشد. دیگر اینکه،متغیرهای خردی که در سوق دادن همسران به سمت طلاق عاطفی مؤثرند( بهخصوص موارد به کار رفته در این پژوهش)، ارتباط وثیقی با نهاد اقتصاد به صورت کلان و توانایی مالی خانوادهها به صورت ملموس دارند.انباشت سرمایه اجتماعی و فرهنگی، مهم انگاشتن سلامت جسمی و روانی، دینداری مبتنی بر فراغت بال و... که در زمرهی عناصر فرهنگ غیرمادی محسوب میشوند، زمانی فرصت توجه به آنها برای زوج خانواده فراهم میشود که به تعبیر مازلو،نیازهای حیاتیشان پیشتر فراهم آمدهباشند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
- Azimi Rastah, Mahmoud and Abedzadeh Novarbian, Mehrnaz (2012), Investigating factors affecting the occurrence of emotional divorce among couples in family, Iranian sociology studies, 3 (10), 46-31.
Bourdieu, Pierre(1984). Distinction: A SocialCritique of the Judgments of the Taste. Routledg.
- Bastanee, Susan; Golzari, Mahmoud and Roshani, Shohreh (2011), The Effect of Emotional Divorce and Exposure Strategies, Journal of Family Studies, Vol. 7, No. 26. 257-241.
- Bourdieu, Pierre (1391), Sociological Issues, translated by Pirouz Yazidi's , Tha'ran: Rhellat Publishing.
-Bourdieu, Pierre (2001), Theory of Action: Practical and rational choice, translated: Morteza Mardiha, Tehran: Naghsh –o-negar.
- Bourdieu, Pierre (2002), Distinction, translated by Hassan Chavashian, Tehran:Sales.
- Bukhara'i, Ahmed (2007), The Sociology of Silent Life in Tehran, Tehran: Pajhwake Jamee.
- Cohen, Bruce (1397), An Introduction to Sociology, Translated by Mohsen Solasi, Tehran: Farhange Moaser.
- Charls,Garriso 2011. The Influence of Parenting Styles on Children, Cognitive Development. Louisiana State University Center.
- Collins, Randall. (1981). On The Micro Foundation of Macrosociology, American Journal of Sociolohy, 86. (5), 984-1014.
- Ellison, Christopher G & Walker, Anthony B & Glenn, Norval D & -Marquardt Elizabeth (2011). " The effects of parental marital discord and divorce on the religious and spiritual lives of young adults". Social Science Research, 40. 538–551.
Morrison, Andrea L.; &Others (2005). A Prospective Study of Divorce and Its Relationshipto Family Functioning. Source: N/AScanzoni, J. & Scanzoni. Letha Dawson (1988), Men, Women and Chang: a sociology of marriage and family.New York: McGraw Hill.
-E,zazi, Shahla (2008), Family Sociology, Emphasizing the Role, Structure and Function of Family in the Contemporary Period, Tehran: Rowshangaran Publicatiln.
- Ebrahimi Manesh, Maryam and Shekarbegi, Aliyeh (2016), Identification of the occurrence of the divorce phenomenon in Tehran, PhD dissertation of sociology, Tehran, Azad University, Central unit.
- Firoozjayyan, Ali Asghar and Gholam Razazadeh, Fatemeh (2014), Sociological Analysis of the Levels and Factors Affecting Emotional -Divorce, Third National Congress of Pathology of Women and Family, Mazandaran University.
- Gay Roche (1376), Theology of Talcott Parsons, translation of A.nik Gohar, Tehran: Tebayan.
- Giddens, Anthony (2008), Global Perspectives, Translation by Mohammad Reza Jalayipour, Tehran: Nayer Ney. - Giddens, Anthony (2008), Third Way, Translation by Manouchehr Saboori, Tehran: Kakhnoons Publishing. - Inglehart, R, and Wells (2010), Modernization, Cultural Change and Democracy, Jacob Ahmadi Translation, Tehran: Kawir.
- Inglehart, Ronald (1994), Industrial transformation in the advanced industrial society, translation by Maryam Viter, Tehran: Kawir.
- Jenkins, Richard (2006), Pierre Bourdieu, translation by Hassan Chavashian and Leila Jouefshani, Tehran: Ney.
- Kermani, Mina (2010), Sociological Study of Social Factors Affecting the Emotional Divorce of Female Teachers in the City of Varamin, Master's thesis, Azad University of Tehran North Branch, Faculty of Management and Social Sciences.
- Mandemakers, Jornt J & Monden, Christiaan W.S & Kalmijn, Matthijs (2010). " Are the effects of divorce on psychological distress modified by family background?". In: life course research, 15, 27- 40.
- Mahdavi, M. P. (1996). Comparative Study of Marriage Changes, Tehran: Shahid Beheshti Publishing.
Moeedfar, Sa'id (2016), Sociology of Social Issues of Iran, Tehran: Noore elm.
- Moshoniz, J. (2016) Social Issues, Translation by Hooshang Naibi, Tehran: Research Center for Culture, Arts and Communication in association with the Social Council of the Country.
- Parvin, Sattar, Davoudi, Maryam and Mohammadi, Fariborz (2012), Effective Sociological Factors in Emotional Divorce among Tehrani Families, Women's Strategic Exploitation Magazine, 4 (56): 153-119.
- Pathnam, Robert et al. (2006), Social Capital: Trust, Democracy and Development, translated by Afshin Khavbas and Hossein Pouyan, Tehran: Shiraz Publishing
- Rafipour, Faramarz (1986), Rural Society and its Needs, Tehran: Scientific Publishing Company.
- Ritzer, George (2017), Theories of Contemporary Sociology and its Classical Origins, Translated by Khalil Mirzaee and Ali Baqaki Sarabi, Tehran: Publications of Sociologists.
- Saraie, Hasan and Seyhgalo, Sajjad (2014), A Study of the Time Value Change of the Child in the Family, Journal of Social Studies and Research, Volume 3, Number 2, Summer, 293-261.
-Steel, Liz, and Kid, Warren (2009). Familiar Sociology of Families,translation by Fariba Sidan and Afsaneh Kamali, Tehran, Alzahra University Press.
-Tavasoli, Gholam Abbas (2016), Theories of Sociology, Tehran:SAMT.
-The group of authors of Payame Noor University (2018), Social Issues of Iran, Tehran: Payame Noor Publications.
- Website at: https://www.sabteahval.ir/default.aspx?tabid 68356835; June 30,2019.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8,159 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,275 |