تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,173 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,832 |
تحلیل زیباشناختی آموزههای اسرار نبوّت و ولایت از منظر قرآن و عرفان در شعر بیدل دهلوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 10، شماره 41، مهر 1398، صفحه 97-127 اصل مقاله (500.6 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
با توجّه به اینکه موضوع پژوهش حاضر تحلیل زیباشناختی آموزههای اسرار نبوّت و ولایت از منظر قرآن و عرفان در شعر بیدل دهلوی میباشد، در تفاوت میان واژههای نبوّت و رسالت و ولایت، مباحث فراوانی مطرح و آرای گوناگونی ارایه گردیده است. عارفان محقق در آثار گوناگون خویش به ذکر نکتههای نغز، در تفاوت میان این واژهها و اصطلاحات پرداختهاند. پیروان مکتب محیالدّین عربی از جمله بیدل دهلوی با تعمّق و تدّبر در قرآن و سنت و با ژرفنگری در آثار عارفان کامل این موضوع را در شعر وارد کرده و نکتههایی نیز بدان افزودهاند. آنچه از سرودههای بیدل در خصوص زیباآفرینی سخن به دست میآید آن است که: خدای سبحان دارای باطن و ظاهری است و نبّی خاتم مظهر اسم ظاهر و باطن حقّ تعالی است و آن همان حقیقت محمّدی میباشد که دربرگیرندۀ بطون و ظهوری است که با توجّه به جامع بودن در مظهریت میتواند نزاع و تخاصم اسماء را در عیان رفع نماید و هر مظهری را به کمال لایق خود برساند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نبوّت؛ رسالت؛ حقیقت محّمدی؛ ولایت علوی؛ شعر بیدل دهلوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تحلیل زیباشناختی آموزههای اسرار نبوّت و ولایت از منظر قرآن و عرفان در شعر بیدل دهلوی فوزیه پارسا* دکتر ملکمحمد فرخزاد** دکتر منیژه فلاحی*** چکیده با توجّه به اینکه موضوع پژوهش حاضر تحلیل زیباشناختی آموزههای اسرار نبوّت و ولایت از منظر قرآن و عرفان در شعر بیدل دهلوی میباشد، در تفاوت میان واژههای نبوّت و رسالت و ولایت، مباحث فراوانی مطرح و آرای گوناگونی ارایه گردیده است. عارفان محقق در آثار گوناگون خویش به ذکر نکتههای نغز، در تفاوت میان این واژهها و اصطلاحات پرداختهاند. پیروان مکتب محیالدّین عربی از جمله بیدل دهلوی با تعمّق و تدّبر در قرآن و سنت و با ژرفنگری در آثار عارفان کامل این موضوع را در شعر وارد کرده و نکتههایی نیز بدان افزودهاند. آنچه از سرودههای بیدل در خصوص زیباآفرینی سخن به دست میآید آن است که: خدای سبحان دارای باطن و ظاهری است و نبّی خاتم مظهر اسم ظاهر و باطن حقّ تعالی است و آن همان حقیقت محمّدی میباشد که دربرگیرندۀ بطون و ظهوری است که با توجّه به جامع بودن در مظهریت میتواند نزاع و تخاصم اسماء را در عیان رفع نماید و هر مظهری را به کمال لایق خود برساند.
واژههای کلیدی نبوّت، رسالت، حقیقت محّمدی، ولایت علوی، شعر بیدل دهلوی. مقدمهاز میان مسایل عرفانی (مبحث انسان کامل) ولایت از اهمیّت ویژهای برخوردار است و معرفت حضرت حقّ درگرو شناخت انسان و مراتب و منازل و لطایف و مقامات اوست، که مهمترین آنها مرتبۀ ولایت و فنای در حقّ است. ولایت، قاعده و اساس طریق عرفان است در نظام خلقت. وجود نبیّ و وصیّ، برای هدایت و رشد آدمیان، ضرورتی اجتنابناپذیر است. نبوّت به معنی إنباست؛ یعنی إخبار. و نبیّ، آن است که از ذات و صفات و اسمای الهی و احکام خبر دهد. «حقیقت محمّدی» عقل اوّل است که روح اعظم است «اَوّلُ ما خَلَقَ اللهُ الْعَقْلَ و اَوّلُ ما خَلَقَ اللهُ نوری و اَوّلُ ما خَلَقَ اللهُ» رُوحی و صورت محمّدی (علیهالسلام) صورتی است که «روح اعظم» به تمامت اسما و صفات، چنانچه گذشت، در او ظاهر شده و همچنانکه نبوّت ذاتی، که إخبار از ذات و صفات حضرت الهی است اوّلاً و بالذّات، روح اعظم راست که حقیقت آن حضرت است و در آخر نیز ختم نبوّت، عَرَضی بر صورت پرمعنی آن حضرت گشته، پس اوّل به حقیقت و آخر به صورت، در این کار نبوّت که إخبار و اِعلام است آن حضرت بوده و باقی انبیا، مظهر بعضی از کمالات حقیقت آن حضرتند. (لاهیجی، 1383: 20) روش تحقیقدر پژوهش حاضر، با شیوۀ تجزیه و تحلیل و با استفاده از منابع کتابخانهای و با استناد به قرآن کریم و منابع اصلی و مثنویهای بیدل به تحلیل زیباشناختی آموزههای اسرار نبوّت و ولایت از منظر قرآن و عرفان پرداخته و از پژوهشهای دیگر محققان استفاده شده است. پیشینه تحقیقدر خصوص تحلیل زیباشناختی آموزههای اسرار نبوّت و ولایت از منظر قرآن و عرفان در شعر بیدل دهلوی تا به حال پژوهشی صورت نگرفته است؛ اما در مورد زیباییشناسی در اشعار بیدل مقالاتی ارایه شده است از جمله: 1ـ مقاله «تحلیل زیبانگری بیدل دهلوی (با رویکرد روانشناختی) نگارش مهین پناهی در سال 1389. 2ـ مقاله «تحلیل استعاری ـ ساختاری غزلی از بیدل دهلوی (بر پایۀ معنی شناسی شناختی)» نگارش اکبر شاملو ـ محمود صارمی در سال 1395. 3ـ مقاله «برجستهسازیهای ادبی در شعر بیدل دهلوی» نگارش دکتر حمید صمصام ـ مریم میری در سال 1393. همچنین مقالات دیگری که در پنجمین «عرس بیدل» ارایه شده است؛ ولی در مورد اسرار نبوّت و ولایت از منظر قرآن و عرفان در شعر بیدل نیز میتوان به کتابی با عنوان «مقایسۀ انسان کامل از دیدگاه بیدل دهلوی و حافظ» نگارش عبدالغفور آرزو در سال 1388، اشاره کرد. بحث و بررسیاز منظر اهل عرفان، خدای سبحان، ظاهری و باطنی دارد. باطن او دربردارندۀ وحدت حقیقی و صرافت ذاتی است که از آن به عنوان غیب مطلق یاد میشود. حقیقت حقّ به اعتبار ظهور در غیر، متصف به ظهور میشود و از تجلّی او در خارج، کثرت پدیدار میگردد. مقام بطون، وجود حقّ و مقام ظهور آن، وجود خلق است. مقام ظهور، همواره با کثرت همراه است و کثرت ناشی از اسما و صفات بینهایت حضرت حقّ است زیرا چنان که گذشت هر اسمی از اسماء الهی، مقتضی مظهری خاص و هر مظهری طالب اسم مخصوصی است. «و چون هر اسمی به طور مطلق، خواستار ظهور و سلطنت خویش است، در اعیان خارجیه، نزاع و تخاصم پدیدار میگردد. از این رو، برای رفع این تخاصم، به مظهری که میان آنها به عدل داوری کند نیاز است تا هر مظهری را به کمال لایق خود برساند. این داور عادل که مظهر جمیع اسماء و صفات حقّ است، کسی جز نبیّ حقیقی که حقیقت محمّدی است؛ نیست.» (آشتیانی، 1375: 857) بیدل با استفاده از اصطلاحات خاص عرفا که همۀ آنها، استعارهای از ظهور و حضور ذات مطلق است از غیب تا شهود و از وحدت تا کثرت را در آیینۀ شعر خود به تماشا میگذارد:
(بیدل، 1388: 69) همچنین در ابیات فوق شاعر از آرایۀ تکرار (گل)، تشبیه بلیغ (بساط ناز) و تشخیص (جوش زدن قدرت) استفاده کرده است. بیدل با نگاهی عارفانه و کلامی ادیبانه هبوط از وحدت به کثرت را رقم میزند.
(همان: 69) او همچون اقران خود، روح اعظم و لوح محفوظ و نقش گل را استعاره از حضور و ظهور ذات مطلق دانسته میگوید:
(همان: 74-75) همانگونه که ملاحظه میشود بیدل، با تصاویری بکر که ویژۀ خود اوست عالم غیب و شهود را به لفظ و معنا تشبیه نموده است و بر این باور است که همچنانکه ما میتوانیم از لفظ به معنا برسیم میتوان با بهرهگیری از تشبیهات حسی به عقلی و بالعکس، به عوالم دیگر راه یابیم چنان که در ادامه میگوید:
(همان: 75) زیرا که او هم ظاهر و هم او باطن است:
(بیدل، 1388: 70) وی در ابیاتی دیگر، که بنابر اعتقادش از عطیات فیض لمیزلی است، غیب شهودی را به تصویر کشیده در وصف نبّی اعظم میگوید:
(بیدل، 1389: 549) پس بیگمان همۀ آنان که در پی بررسی گسترۀ ولایت هستند به این نتیجه دست یازیدهاند که ولایت و نبوّت و رسالت سه آیینۀ متناظر هستند که یک منظرۀ قدسی را آشکار و بارز نمودهاند. و این همان ترجیعبند آفرینش است که با دو بند قوس نزولی و صعودیاش حرکتی از باطن به ظاهر و از غیب به شهود و بالعکس بوده و هدف از خلقت ـ که همان دایرۀ آفرینش و به عبارت دیگر دو قوس نزول و صعود است ـ جز ظهور انبیاء و اولیا که همان خلیفه الله، ولی الله، مشیه الله و محل تجلّی اسماء و صفات الهی و مظهر اسم اعظم، بلکه خود اسم اعظم، است، و به عبارت دیگر «انسان کامل» که خود جامع جمیع اسماست، چیز دیگری نیست. پس مبانی نظری ولایت و واکاوی آن در قلمرو معرفت عارفانه، معطوف به فهم حقیقت انسان کامل است و حقیقت انسان کامل در اندیشۀ بیدل چیزی جز حقیقت محمدّیه نیست و غرض از آفرینش نیز وجود مبارک ختمی مرتبت است که به طور کُلّی تمام انبیاء و اولیاء را در برمیگیرد:
(بیدل، 1344ج 2: 7) ابیات فوق اقتباس از آیۀ 82 سورۀ یس (إنَّما أمرُهُ إذَا أرَادَ شَیئاً أن یَقُولَ لَهُ کُن فَیکُونُ: چون چیزی را اراده کند، فرمانش این است که بگوید: باش پس بیدرنگ موجود میشود.) است. بیدل به توجّه به احادیث قدسی و غیر آن، این معنی را بسیار شاعرانه پرورده است او با تلمیح به حدیث قدسی «کُنْتُ کنزاً مخفّیاً ...» (فروزانفر، 1366: 29) تجلّی حقّ را از سرا پردۀ اطلاق به عالم تقیید به واسطۀ جلوهگر شدن نور مصطفوی دانسته، میگوید:
(بیدل، 1344 ج2: 69) شاعر در ابیات فوق با اشاره به حدیث قدسی: «کُنتُ کَنزاً مخفیاً فَاَحبَبتُ أن أُعرَف فَخَلَقتُ الخَلقَ لکی أُعرف من گنج پنهان بودم. دوست داشتم که آشکار شوم. پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.» (فروزانفر، 1366: 29) کلام خود را مزیّن کرده است. او همچنین در مثنوی عرفان با بیانی دیگر که نشئۀ موزونی ذاتی اوست آیینهدار حدیث قدسی مذکور است و همۀ اینها بیانگر تسلط عارفانه و ادیبانۀ بیدل است که شراب عشق محمدّی را در خمستان مثنوی عرفان به جوش و خروش واداشته است:
(بیدل، 1388: 488) در ابیات فوق بیدل کلام خود را آراسته است. و این همان اوّلیت و آخریت است به این معنی که: «آن حقیقت تام محّمدی، یک حقیقت واحده است به وحدت حقّۀ ظلّیه، ظِّل وحدت حَقیّۀ حقیقیّه و به هر جایی او را اسامی متعدّده ایست کماقیل:
یعنی جایی اسمش نوح (ع) و جایی خضر (ع) و جایی موسی (ع) و عیسی (ع) که حقیقت واحده، به اسامی متعدّدۀ مختلفه، ظهور نموده است به مقتضای: «اَوّلُنا مُحمّدٌ و اَوْسَطنا محمّد (ص) و آخرنا محمّد» چو یک معنی که پوشانی به گوناگون عباراتی، چنانچه مرتبۀ اَنزل از مرتبۀ نبوّت یعنی: علی (علیهالسلام) فرماید: «کُنْتُ مَعَ جمیع الْأَنبیاء سرّاً و مَعَ خاتمِ الْأَنبیاء جَهْراً» بالجمله انسان کامل محمّدی ظِلُّ الله است به مُفاد آیۀ کریمۀ «اَلَمْ تَرَ إلی رَبَّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِلَّ ...» کما قیل:
(خراسانی سبزواری، 1390: 40 ـ 41) «پس به حقیقت اولیا، کیمیاگران حقیقیاند، که مس وجود انسان را مبدل به طلا میکنند. کیمیای حقیقی کیمیای ولایت است که انسان را به قرب حقّ و اصل مینماید. ولایت الهی با مرگ پایان نمیگیرد و به آخرت منتقل میشود. میتوان گفت در وجود انسانی ولایت تنها چیزی است که از انسان باقی میماند. اولیا با یک نظر میتوانند کسی را از کفر به ایمان و از شرک به توحید و از جهل به معرفت و از بُعد به قرب حقّ برسانند. و تازه در این زندگی سایۀ واقعی خداوند، اولیا و پیران طریق هستند نه چیزهای دیگر. (منصورزاده، 1389) از آنجا که همۀ اسماء الهی، تحت اسم جلالۀ الله جمع آمدهاند و الله، جامع همۀ اسماء الهی است و بر همۀ آنها احاطه دارد پس اگر کسی مظهر اسم الله شود در واقع مظهر همۀ اسماء الهی شده است و کسی که مظهر کُلّ اسماء باشد خلیفه الله خواهد بود و اشعۀ فیض همۀ کمالات جمع آمده در اسم الله را بر دیگر خلایق خواهد تاباند.» (فیض کاشانی، 1392: 53) بیدل دهلوی نیز چون دیگر عارفان براین باور است که از وجود با صفای حضرت ختمی مرتبت (ص) که مظهر اسم الله است، «اسماء قِدَم» به عرض آمد یعنی آن حضرت آیینهدار اسماء جلال و جمال حقّ تعالی است و با وجود اوست که «وجوب» رنگ امکان به خود گرفت پس ذات او مظهر و آیینۀ تجلّی حقّ است:
(آرزو، 1381: 163) بنا بر این در این نشئه، در رأس سلسله مراتب آشکار وجود، انسان کامل که مصداق اتم آن رسول خدا (ص) است استعداد ظاهر ساختن همۀ اسماء را دارد پس او در حقیقت مُسمّی به همۀ اسماء الهی است و این جامعیت را بیدل در آیینۀ کوچک الفاظ منعکس ساخته است گرچه گنجاندن بحر در کوزه سخت جانفرساست لیکن بیدل این صور رنگارنگ و معنا آفرین هستی را با قدرت استعداد فوقالعاده و قریحۀ سرشار ذاتی و ذخایر ذهنی ادبی و درآمیختن آن با شهود عرفانی با حشر کلمات به تماشا گذاشته است و با استفاده از همۀ این امکانات اکتسابی و ذاتی، توانسته است بسیاری از اسرار قدم را که در نهانخانۀ غیب مستور است در آیینۀ الفاظ، پردهگشایی کند:
(بیدل، 1388: 121-122)
(همان: 123)
(بیدل، 1392: 138) در نگاه بیدل حقیقت حقّ به رنگها و جلوههای گوناگون آشکار شده است؛ پس «حکم الهی اقتضا میکند که میان اسماء عدالت حاکم باشد و هریک از آنها براساس عدل، آشکار گردند، لذا اسم اعظم «الله» که حاکم مطلق بر همۀ اسماست به دو اسم «الحکم العدل» تجلّی کرد و میان آنها عدالت برقرار ساخت. شأن «نبیّ» در هر نشأه و عالمی، حفظ حدود الهی و منع از بیرون آمدن از حدّ اعتدال است. نبّی (صلی اللهُ علیه و آله) کسی است که به دو اسم «الحکم العدل» ظاهر میشود تا از اطلاق طبیعت جلوگیری کند و به عدل فرا خواند. خلیفۀ پیامبر (ص) نیز مظهر او و مظهر صفات اوست. و نبوّت اصلی حقیقی، عبارت است از آگاهی اختصاصی آن نبیّ، بر استعداد تمام موجودات از حیث ذات و ماهیّت و حقایق آنها و اعطاء حقّ هر صاحب حقّی بر اساس استعداد ذاتی آن، از جهت خبر دادن و تعلیم حقیقی و ازلی که «ربوبیّت عُظما و سلطنت کبری» نامیده میشود و صاحب چنین مقام، موسوم به «خلیفه اعظم» و «قطب الاقطاب» و «انسان کبیر» و «آدم حقیقی» است که از آن به «قلم اعلی» و «عقل اوّل» و «روح اعظم» و امثال آن تعبیر شده است و پیامبر (ص) بدان اشارت فرمود: «خَلَقَ اللهُ آدم علی صورتِهِ» و «مَنْ رَآنی فَقَدرأَی الحق» و «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نوری» و «اَوّلُ ما خَلَقَ اللهُ العّلم» و «اَوّلُ ما خَلَقَ اللهُ الّروح» و غیر آن از خبرهای وارده در آن باره. وی همچنین در ادامه آورده است که محققان اهل عرفان در اصطلاحاتشان به آن نبوّت (نبوّت مطلقه) به «عین الله» و «عین عالم» اشارت کردهاند و گفتهاند که «عین الله» همان انسان کامل است که به حقیقت «برزخیت کبری» متحقق شده است. بیدل نیز در آیینۀ معرفت ناب عارفانه چنین تصاویری را نگاشته است او نیز مانند دیگر عرفا پیامبر را که حایز نبوّت مطلقه است، برزخ واجب و ممکن میداند:
(بیدل، 1344 ج2: 6) به هر حال از کلمات علامه سّیدحیدر آملی و بیدل دهلوی و دیگر عارفان چنین برمیآید: که « نبیّ » از یک سو از منبع وحی تغذیه میشود و از دیگرسو فرآوردۀ وحی را به جامعه عرضه میکند. به تعبیر دیگر «نبیّ» باید صاحب «ولایت» باشد تا از سوی باطن بتواند به منبع وحی متّصل گردد و از جهت ظاهر «نبوّت» هادی خلق باشد. پس نبوّت ظاهر است و باطن آن «ولایت» است. براساس جهان بینی عرفانی مفهوم «ولیّ» گسترده از «نبیّ» و «رسول» است و آن دو را دربر میگیرد. و «نبیّ»، «رسول» را نیز در خود دارد براین اساس، هر رسولی یک نبیّ است و هر نبیّ یک ولیّ است امّا عکس این مطلب صادق نیست. پس «نبوّت» واسطه و برزخ است میان «ولایت» و «رسالت»؛ چه «نبوّت» إخبار است از حقایق الهیّه، یعنی معرفت ذات و صفات و احکام الهی؛ و این إخبار دو قسم است: یکی إخبار است از معرفت ذات و صفات و اسما و این مخصوص «ولایت» است؛ خواه از «نبیّ» به ظهور آید و خواه از «ولیّ». و دومّ جمیع آن إخبارات است با تبلیغ احکام شرعیّه و تأدیب به اخلاق و تعلیم حکمت و قیام به سیاست و این مخصوص به «رسالت» است. و این را «نبوّت تشریعی» مینامند و اوّل را «نبوّت تعریفی» و «نبوّت تشریعی»، مختتم به حضرت رسالت گشته، فامّا تعریفی، که لازم ولایت است، باقی است و «ولایت» اعم از نبوّت و رسالت است. و «نبوّت» اعم از رسالت و اخصّ از ولایت است؛ زیرا که هر رسول که هست. البته نبیّ است و هر نبیّ، ولیّ است و لازم نیست که هر ولیّ، نبیّ باشد و هر نبیّ نیز رسول باشد.» (لاهیجی، 1383: 232) علامه حسنزادۀ آملی میگوید: «بدان که ولایت، فلک محیط عام است که به نبیّ و ولیّ و رسول، محیط است لذا منقطع نمیشود یعنی تا دنیا باقی است ولیّ هست و چون ولایت انقطاع یابد امر به آخرت انتقال مییابد. و ولایت را إنباء عام است؛ زیرا ولیّ، کسی است که در حقّ، فانی شده و در هنگام فنا بر حقایق الهیّه، مطلع میشود و از آنها إنباء یعنی إخبار مینماید. امّا نبوّت و رسالت تشریعی منقطع میشود؛ زیرا احاطۀ تامّه ندارند. نبیّ و رسول از اسماءالله نیستند امّا ولیّ هست: «اِنَّ اللهَ هُوَ الْوَلیُّ الْحَمید» و اسم خداوند یعنی ذات واجب الوجود مأخوذ با وصفی از اوصاف؛ چنان که سفرای الهی و عرفای شامخین، بیان فرمودند. لذا رسالت و نبوّت منقطع میشود. امّا انسانِ ولیِّ کامل، چون مظهر اسمِ ولیِّ واجب بالذّات است، بود او واجب است. از این رو به بحث قرآنی هیچگاه اجتماع انسانی، از انسان کامل خالی نیست. خواه رسول باشد، خواه نبیّ، خواه وصیّ و خواه ولیّ دیگر غیر آنها که رسالت و نبوّت و سفارت تشریعی نداشته باشد و چون مظهر اسم ولیّ که واجب بالذّات است مرتفع نمی شود و بود آن واجب است، معصوم فرموده است: «لَوْلا الْحُجَّهُ لَساخَتِ الْاَرضُ بِأهلِها» ... و در محّمد (ص) نبوّت و رسالت قطع شده است. لذا نبیّی مُشَرِّع یا مُشَّرعٌ لَه، بعد از او نیست و این حدیث «لانَبیَّ بَعْدی» که پیغمبر فرمود: پشت اولیاءالله را شکسته است زیرا این حدیث متضّمن انقطاع ذوق عبودیّت کامل تام است. پس اسم عبودیّت که خاص آن باشد بر ولیّ اطلاق نمیشود و منسحب نمیگردد؛ زیرا عبد نمیخواهد با سیّدش که الله تعالی است، در اسمی مشارک باشد و خداوند به نبیّ و رسول، نامیده نشد امّا به ولیّ نامیده شد. چنان که فرمود: «اللهُ ولیُّ الَّذین آمنُوا» (آل عمران: 255) و فرمود: «هُوَ الْوَلیَّ الحمید» (شوری: 28) پس ولیّ در داشتن این اسم با سیّد خود مشارک است. غرض این است که ادب اقتضا میکند بنده در بندگیاش بندۀ کامل باشد و در هیچ اسمی از اسماء با آقای خود شرکت نداشته باشد. چنان که ربوبیّت از آن اوست، عبودیت از آن این است. حرف شیخ این است که دل اولیاء الله میخواهد در اتّصاف به عبودیّت، عبد کامل باشد. امّا چون جناب خاتم عبد کامل بود «سبحان الّذی أسْری بِعَبْدِهِ لَیلْاً» (اسراء: 1) و هیچ انسانی به مقام عُبودیّت او نمیرسد که آن عبودّیت مقتضی خاتمیّت است، لذا در مقام اشتیاق به نیل و ذوق مرتبۀ عبودّیت کاملۀ تامّه که در حقیقت دسترسی بدان ندارد و اختصاص به خاتم دارد گفت: حدیثِ «لانَبیَّ بَعْدی» پشت اولیاء الله را شکست. پس این سخن زبان تعّنت و اعتراض نیست، بلکه لسان تضّرع و اشتیاق است. و این اسم ولیّ بر بندگان خدا چه در دنیا و چه در آخرت، باقی و جاری است پس به انقطاع نبوّت و رسالت، اسمی که اختصاص به عبد داشته باشد دون حقّ، باقی نماند. غرض این است که عبودّیت کاملۀ تامّه، در نبیّ و رسول است و خاتم که نبیّ رسول است، در عبودیّت کامل بود و پس از وی رسالت و نبوّت منقطع گردید و عبودیّت مختص به عبد که آن عبودیّت کامل و تامّ باشد، پس از انقطاع نبوّت، باقی نمانده است پس این اسم که عبودیّت است به رسول خاتم اختصاص یافت و پس از وی هرچند ولیّ باقی و دائم است ولی در این اسم ولیّ با حقّ مشارک است و دیگر هیچ ولیّ اسم مختص به خود ندارد. چنانکه حقّ تعالی دارد.» (حسنزاده آملی، 1394: 339-341) حال که معنای ولایت و نبوّت و رسالت مشخص گردید و دانستیم که مقام ولایت کلیّه در مقام ارشاد خلق، متجلّی به صورت نبیّ و رسول است با سیری در دیوان بیدل، نظر وی را نیز در این باره بررسی مینماییم. بیدل در تعریف نبوّت و ولایت میگوید:
(بیدل، 1388: 712) بنا بر این پیامبر دارای دو بُعد است. بُعد ظاهر و بُعد باطن، باطن پیامبر همان ولایت اوست که از حق تعالی، عطا و فیض میستاند و از بُعد ظاهر که نبوّت اوست به خلایق میرساند و بیگمان بُعد ولایت که باطن نبوّت است شریفتر و عظیمتر از نبوّت اوست زیرا که ظاهر نیازمند باطن است و باطن بینیاز از ظاهر، و با توجّه به این که باطن بینیاز از ظاهر است از ظاهر که نیازمند به اوست بزرگتر است و این باطن است که به حقّ نزدیکتر است پس مرتبۀ ولایت، بزرگتر از مرتبۀ نبوّت است امّا باید به این امر توجه داشت که برتری ولایت بر نبوّت، برتری ولایت نبّی بر نبوّت اوست و بیرون از ساحت مبارک آن حضرت مفهومی ندارد. «بیدل بر مبنای چنین اعتقادی است که همۀ هستی را مشحون از نشئۀ ولایت و نبوّت میداند. وی در چهار عنصر میگوید: پس تصرّف این دو کیفیّت به رنگ صورت و معنی، لایزال در مزاج اعیان ساری است؛ و قدرت این دو موج چون حقیقت روز و شب بیتعطیل در محیط امکان جاری، از این دفتر به غور هر نقطهای که پردازند سواد اعظمی است دقیق؛ و از این ساغر به کنه هر قطرهای که وارسند محیط حیرتی است عمیق. همان گونه که دیدیم، جام نبوّی که بر بلندای قوس صعودی قرار دارد و مجموعۀ نشئه، نشاط و مواصفات جامهای انبیاء سلف را در خود مستتر دارد، با اختتام بُعد اختصاصی نبوّت در وجود مبارک خاتم انبیاء (ص) نشئۀ ولایت عام میگردد:
(بیدل، 1389: 182) در بیت فوق اقتباس از آیۀ 16 سورۀ ق (نَحنُ أَقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید) باعث زیبایی و استحکام کلام بیدل شده است. یعنی بر مبنای عام شدن نشئۀ ولایت، همۀ آدمیان بالقوه، ولیّ میباشند که البته عدهای اندک توفیق مییابند نور بالقوّه را به نیروی بالفعل مبدّل گردانند.» (آرزو، 1388: 389-390) و این لطف شامل حضرت لطیف است که بندگان را از فیض ولایت محروم نگردانیده و در هر دور و زمان اولیاءالله بودهاند و هستند و خواهند بود و مدار عالم بوجود شریف ایشان است. پس هر انسانی نفس خود از رذایل اخلاقی پاک سازد و به فضایل انسانی بیاراید به این رتبه نایل میشود پس ولایت عامه برای هر کسی که به خدا ایمان آورده و کردار نیک پیشه کند، حاصل است و بیدل نیز در ابیات مذکور آن چنان که پیداست نشئۀ ولایت را عام میداند، و امّا در باب مرتبهای دیگر از مراتب ولایت میگوید:
(آرزو، 1388: 161) پس همچنان که از مُفاد ابیات فوق برمیآید و مذکور شد ولایت را مدارجی است و کمالاتی و بیگمان علیبن ابی طالب با توجّه به قُرب وی نسبت به رسول اعظم، نشئۀ ولایتش به اوج خود میرسد زیرا که آن حضرت محرم ولایت نبیّ و قرب وی است. چنانچه حضرت رسالت (علیه الصّلوهُ و السلام) فرمود: «علیٌّ مِنی و اَنا مِنْه»، «خَلَقتُ اَنَا و علیٌّ مِنْ نورٍ واحدٍ »، «انت مِنیّ بمنزلهِ هروُن مِنْ مُوسی إلّا اَنَّهُ لاَنبیَّ بعدی.» (لاهیجی، 1383: 238) بیدل در یکی از اشعار آیینی خود، ارادت خاصش به علی (ع) را نشان داده و معتقد است همۀ آرزوهای بشر در اعمال حضرت علی (ع) تجسم یافته است و رفتار آن حضرت به عنوان نمونۀ والای یک انسان کامل معرفی شده است. و مهمترین ویژگی حضرت را علم و معرفت میداند. مثنوی زیر با نگرشی کاملاً عرفانی در بردارندۀ نکات مهم عقیدتی (ولایت بیچون و چرای امام علی [ع]) و اخلاقی در شأن آن حضرت است. بیدل با وصفی دیگرگون آن هم با اصطلاحات میخانهای جایگاه والای معرفتی امام (ع) را مینمایاند. نوع بیان شاعر کاملاً به سبک هندی است و پیچیدگیها و باریک اندیشیهای لفظی و معنایی خاص این سبک را دارد.
(بیدل، 1388: 712) در ابیات فوق تشبیه بلیغ (صهبای علم، دریای علم) و استعاره (شاه ولایت) به کار گرفته شده موجب برخورداری از غنای ادبی شده است و بیگمان این نوع از ولایت، عالیترین درجه و مرتبه از ولایت به شمار میآید و این ولایت، باطن نبوّت مطلقه و در بردارندۀ کمالات آن حضرت است و موسوم است به ولایت مطلقه. بیدل در آیینۀ دو قطعه شعر به زیبایی و صورتی بدیع کمالات نبوی را در مرآت نفس مرتضوی رقم زده است و پرده از رخسار جلال و جمال و بطون و ظهور برگرفته است:
و جناب ولایت مآب علی مرتضی، مُتمکّن مسند بساط کبریا که مظهری از تقرّب کمالات نبیّ است و با جام مرتضوی، نشئۀ ولایت نبویّ را به گردش میآورد، در فراست بیدل دارای چنین مواصفاتی است:
در ابیات فوق شاعر با استفاده از آرایۀ کنایه (دم زدن) و تقسیم (غنچه، آیینه / او، این) جلوۀ خاصی به شعر خود داده است. در این قطعه، بیدل، نبوّت و ولایت را دو مضمونی میداند که از درسگاه کُنْ، گُل کرده است. آنگاه که میخواهد رمز اتّصال این دو مضمون را ترسیم نماید. اندیشهاش به گونهای مصوّر میگردد که گویا میخواهد نسبت کثرت و وحدت را ارایه نماید. (آرزو، 1388: 390-391) و بیشک با توجّه به این که اوّلین و مهمترین مفهوم ولایت معرفت کامل به حقیقت غایی در خصوص حقّ، جهان و ارتباط میان حقّ و جهان است. انسانی که به مرتبۀ ولایت رسیده باشد به وضوح واقف است که او جلوهای از حقّ بوده و لذا در گوهر با او یکی بوده و در نهایت خود حقّ است. بیدل با توجّه به همین مسأله، واقف است که همۀ کَثَرات عَرضی، تجلّیات حقّ و به مفهومی با حقّ یکی بودن است به دور از اتحّاد و حلول و این دقیقاً همان علم به وحدت وجود است و همان گونه که قبلاً گفته آمد
(بیدل، 1388: 712) در ابیات فوق دو بیت اوّل آرایۀ جمع و تفریق به کار رفته است و در بیت پنجم شاعر با به کار گرفتن صنعت طرد و عکس به نوعی از شگردهای ادبی استفاده کرده است. به باور عارفان و از جملۀ آنان بیدل، حقیقت انسان کامل، اوّلین پدیده و نخستین ظهور هستی غیبی در عالم وجود است؛ زیرا آن گاه که حقّ تعالی، آفرینش جهان را اراده فرمود، اوّلین نوری که از صبحدم هستی سربرزد و دریای هستی را به تموّج واداشت نور نبیّ گرامی اسلام یعنی حقیقت محّمدی (ص) بود و نزدیکترین فرد به او علیّ بن ابی طالب است که از بزرگان اهل عرفان نظیر شیخ اکبر و غیره آن حضرت را سِرّ الانبیاء و امام عالمیان میدانند و البته نظر این بزرگان در واقع بازتاب عرفانی روایاتی است که در منابع بسیاری نقل شده است و تأکید میکند که نور پیامبر (ص) و در پی آن نور اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) پیش از خلقت، آفریده شدهاند. علامه سبط بن حوزی از عالمان بزرگ اهل سنت و جماعت در قرن هفتم هجری در کتاب تذکره الخواص بذکرِ خصائصِ الأَئمه میگوید: احمد بن حنبل در کتاب الفضائل از قول عبدالرزّاق، از معمّر و او از زُهری به نقل از خالدبن معدان و او از زاذان، از قول سلمان نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: «من و علی بن ابی طالب در پیشگاه خدا یک نور بودیم، چهار هزار سال پیش از خلقت آدم (ع)، همین که پروردگار آدم را خلق کرد، آن نور را دو قسمت کرد، قسمتی من و قسمتی علی شد.» و در روایتی: « من و علی یک نور بودیم.» (ابن جوزی، 1383: 69) همچنین میرسیّدعلی همدانی فقیه شافعی، موده هشتم از «موده القربی » را اختصاص به همین موضوع داده میگوید: «المودهُ الثامِنَهُ فی انَّ رسولَ اللهِ و عَلیّاً مِنْ نورٍ واحدٍ اُعْطِیَ علیٌّ مِنَ الخِصال مالَمْ یُعْطِ اَحدٌ مِنَ العالمین (مودّت هشتم در این که رسول خدا (ص) و علی از یک نور بودند و داده شد به علی از خصال آنچه که به احدی از عالمیان داده نشده است.) (شیرازی، 1348: 753) باری، جملۀ اخبار بیانگر این مطلب است که: «اهل عرفان نور مقدّس محمّدی و علوی را با توجّه به روایات مأخوذ از رسول اکرم (ص) یکی میدانند و از مرتبۀ وحدت این نور بسیاری از مسایل و مباحث عالیۀ توحید و معاد و ولایت را به طریق عقل و نقل و کشف استخراج کردهاند.» (همدانی شافعی، 1375: 83) بیدل نیز چون دیگر اقرانش این مراتب منیع یعنی اتحّاد ولایت و نبوّت و یکی بودن نور مصطفوی و مرتضوی و همخونی نبیّ و ولیّ را به نحوی بدیع با کاربرد تلمیحات ملیح به تصویر میکشد و این خود بیانگر عمق فکری و توانایی سخنوری این عارف شاعر است زیرا بر اصحاب ادب پوشیده نیست که هر قدر سخنور بتواند اساس شعرش را بر جنبۀ رمزی تلمیحات و آرایههای دقیق ادبی مبتنی سازد به همان اندازه جنبۀ هنری کلامش عمیق و بالنده میگردد.» (آرزو، 1381: 305) به عنوان نمونه به این تلمیحات که حاکمی از اشراف بیبدیل بیدل بر ادبیّات و حدیث و قرآن است عنایت فرمایید:
(بیدل، 1389: 561) در این رباعی بیدل این اتحّاد را به گونهای زیبا ترسیم نموده است وی با ارادتی که منبعث از بینش و دانش اوست در رباعی دیگری میگوید:
(همان: 444) در بیت مذکور شاعر با اقتباس از حدیث شریف نبوی خطاب به امیرالمومنین علی (ع): «یا عَلیُّ لَحمُکَ لَحمی وَ دَمُکَ دَمی: گوشت تو گوشت من و خون تو خون من است» (جشنی آرانی، 1383: 131) مفهوم بیت را پر محتوا کرده است. او همچنین در مثنوی محیط اعظم با تشبیهات و استعاراتی بکر از وحدت این دو کیفیت و همسانی آن دو پرده برداشته میگوید:
(بیدل، 1388: 712) بیدل رمز اتصال این دو حلقۀ متصل را که آیینۀ جمال و جلال احدیّتاند به نحوی چشمگیر و دلنواز در آیینۀ ابیات معرفت ناب عارفانه این چنین منعکس مینماید:
(بیدل، 1389: 570) در بیت فوق بیدل با آرایۀ تشبیه (خلق آینه است) کلام خود را مزیّن کرده است. ُابوالمعانی، با توجّه به روایات و احادیث اسرار نبوّت در خور ولایت را که جدای از یکدیگر نیستند و لایزال در مزاج اعیانساری و در محیط امکان جاری هستند با اشاراتی ادیبانه و بینشی عارفانه، آیینهداری میکند و با چنین نگاهی (همان گونه که گذشت) علی (ع) را چیزی جز نفس پیامبر (ص) نمیداند یعنی بنابر باور او ولایت نبوی فیض بخش جام مرتضوی است و همچنانی که رسول اکرم (ص) عین مقصود است علی (ع) نیز دلیل خدا بر آفرینش عالم است:
(بیدل، 1344، ج 2:73) شاعر در ابیات فوق با استفاده از آرایۀ تشخیص (چشم معنی بین او مکحول) و اقتباس از حدیث حضرت علی (ع): «لو کُشِفَ الغِطاءُ ما أزدَدتُ یقیناً» (جشنی آرانی، 1383: 127) و سوره اخلاص آیۀ دو: «الله الصمد: خدا پناه نیازمندان است.» و در بیت بعد با اقتباس از حدیث صحیح مسلم: «نَحنُ الآخرونَ السابقُونَ یوم القیامَه» (جشنی آرانی، 1383: 131) باعث شده که این شعر دارای جلوۀ هنری و ادبی خاصی شود. بیدل دهلوی مضمون این اشعار را از روایت:
(بیدل، 1344، ج 2: 81) در بیت فوق شاعر با به کار گرفتن کنایه (زیره نفروشد به کرمان) شعرش را آراسته کرده است. بیدل در یکی دیگر از اشعارش اشارۀ زیبایی به ولایت علی (ع) در خانه کعبه نموده است:
(همان: 81) در این شعر بیدل با تشبیهی بسیار زیبا (دو طاق منظر، محراب ابرو) و سرشار از بلاغت لبهای مبارک علی (ع) را به در ورودی علم نبیّ (پیامبر) همانند نموده است. نکتۀ سوم: گرچه در حدیث یاد شده «انا مدینه العلم و علی بابها» از برتری پیامبر اسلام بر جبرئیل پرسیده شده است؛ امّا هدف، بیان فضیلت حضرت بر تمام عالم جبروت است. ولی چون جبرئیل مورد توجّه اذهان بود یا چون جبرئیل افضل از دیگر فرشتگان است؛ از این رو، تنها از افضل بودن او پرسیده شد. نکتۀ چهارم: این فضیلت پیامبر (ص)، نسبت به جبرئیل فضیلت اعتباری نیست، بلکه فضیلت حقیقی، وجودی و کمالی است که از احاطۀ تام وسلطنت قیوّمی ناشی شده است که پرتویی از احاطۀ حضرت اسم اعظمالهی است؛ همان گونه که شرافت اسم اعظم بر دیگر اسماء الاهی، شرافت اعتباری نیست؛ در مربوب اسماء نیز ـ که عبارت از پیامبر و نبیّ هر عصر باشد به ویژه خاتم انبیا که مربوب اسم اعظم است ـ چنین است. از این رو، نبوّت همۀ انبیای گذشته جلوهای از نبوّت خاتم انبیاست. و امّا نکتۀ پنجم: که حضرت فرمود فرشتگان خدمتگزار دوستان ما هستند میتوان نتیجه گرفت که عالَم با همۀ اجزا و نیروهایش چه نیروهای علمی مانند جبرئیل و همکاران او و چه نیروهای عملی، مانند عزرائیل و معاونان او و تمام فرشتگانِ مسؤول امور آسمان و زمین، همگی در خدمت انسان کامل هستند؛ یعنی فرشتگان با تصرّف انسان کامل در خدمت دوستان وی قرار میگیرند؛ همچنان که بعضی از قوا و اعضای انسان با تصّرف نفس ناطقه در خدمت بعضی از اعضای دیگر قرار میگیرد. نکتۀ ششم: این که حضرت فرمود: اگر ما نبودیم عالم و آدم آفریده نمیشد از آن روست که انسان کامل واسطۀ میان حقّ و خلق و رابطۀ حضرت وحدت محض و کثرت تفصیلی است. انسان کامل هم در اصلِ وجود موجودات و هم در کمالات وجودی آنها واسطه است. بنا بر این، با واسطۀ پیامبر و اهل بیت او دایرۀ وجود تمام میشود، و عالم غیب و شهود به وسیلۀ آنان پدیدار میشود و فیض الهی در دو قوس صعود و نزول جریان مییابد. بنا بر این سبقت انسان کامل بر فرشتگان در معرفت و شناخت خداوند، سبقت در اصل وجود آنهاست. البته مراد از این سبقت، سبقت در ظرف زمان و مکان نیست، بلکه مراد سبق دهری است که سازگار با این مقام رفیع منزّه از زمان و مکان است. به بیان دیگر، مراد از سبق، سبق بالعلیّه و حقیقی است که در مراتب وجود و حقایقَ غیب و شهود ثابت است. (صادقی ارزگانی، 1388: 113-117) از نکته های لطیفی که حضرت امام (ره) بیان کردند به روشنی برمیآید که انسان کامل از نظر منزلت، سیر کمال، میزان قرب و مانند آن، از فرشتگان مقرّب برتر و بالاتر است و یکی از دلایل برتری او بر سایر موجودات، احراز مقام خلافت الهی است همچنین انسان کامل واسطه الفیض است یعنی برزخی است میان حضرت وحدت محض و کثرت تفصیلی. اشاره دیگر امام (ره) این است که نور محّمدی و علوی از نظر ولایت کلیّ با یکدیگر متحّدند و فیوضات علمی و معارف حقیقی که از آسمان احمدی نازل میشود پس از گذر از مرتبۀ عمای مرتضوی به اندیشۀ دیگر مردمان فرود میآید. از نظرگاه بیدل از آن جایی که نبوّت نبیّ (ص) اختتام مییابد، ولایت نبیّ (ص) فیض بخش دایرهای به وسعت همۀ زمین و زمان میگردد و یارانش هریک بر مقتضای قابلیت از جام وجود او بهرهمند میگردند؛ ابوبکر از جام صدق، سرخوش میشود و در این نشئه، آگاهیاش آن چنان پیش میرود که از خود بیخویش گشته، آیینۀ نشئۀ مصطفی میشود و از ساغر سرمدی آن حضرت مست میگردد.
(بیدل، 1388: 708) در ابیات فوق بیدل با کنایهای زیبا (سرخوش شدن) شعرش را آراسته است و عمر نیز بعد از ابوبکر از جام عدل و داد او در خور مقام و منزلتش بهرهمند میگردد. بیدل براین باور است که اگر خورشید نیز از ساغر اعتدال جامی کشد هیچگاه فروغ و نور کمالش دچار زوال نگردد.
(همان، 709) و بیگمان هر کسی که از عدل بیگانه باشد هیچگاه به اسرار تحقیق، واصل نمیگردد پس:
(همان: 710) و چون نوبت به ذوالنّورین میرسد او نیز از نشئۀ جام حیا و شرم مصطفوی سرمست میشود و جانش با یقین توأم میگردد.
(بیدل، 1388: 711) و آنگاه که دور جام به شاه ولایت علی مرتضی میرسد مستی به اوج کمال خویش دست مییازد و دور حقیقت به اتمام میرسد و جام مرتضوی که سرشار از نشئۀ سه جام ما سبق است، بر رأس هرم قرار میگیرد که نشئۀ ولایت عام میشود و همۀ سالکان از نظر مستی سلوک جرعه نوش جام مرتضویاند و حضرت علی (ع) به عنوان شاه ولایت، نشئه بخش معرفت عارفانۀ همۀ عارفان میگردد. بیدل با چنین نگاهی، چندین قصیده، قطعه و رباعی را آیینهدار منقبت شاه ولایت مآب، ساخته است. بیدل نبیّ اکرم را به خواب میبیند، خواب بیدل را شاه اقلیم هدایت یعنی حضرت علی (ع) تعبیر مینماید. بدین گونه، خود را جرعه نوش جام مرتضوی معرفی مینماید. به فرازهایی از چند سروده توجّه نمایید:
(بیدل، 1344، ج 2: 11) شاعر در این ابیات با استفاده از صنعت تشبیه (نگاه اوست هدایت، زبان اوست سروش) به نوعی کلام خود را ادبی کرده است. بیدل، چندین قصیده را به منقبت اسدالله الغالب علی ابن ابی طالب اختصاص داده است که بیانگر ارادت قلبی و ژرف وی به ساحت مبارک نور مرآت خرد است قصایدی که از نظر معنوی والا و از زاویۀ هنری با مطرحترین قصاید قلمرو فارسی دری همسری مینماید. (آرزو، 1388: 393- 394) از جمله رباعیات اوست:
(بیدل، 1389: 430) بیدل در ابیات فوق با واژههای (مست، مخمور، ساقی کوثر) مراعات نظیر زیبایی ایجاد کرده است پس همان گونه که ملاحظه شد از دیدگاه بیدل دهلوی در هر دوری از ادوار، فردی وارث خُلقی از اخلاق محّمدی و مظهری از مظاهر ولایت احمدی است امّا علی بن ابی طالب، مظهر جمیع ولایت کلیّۀ محّمدی است و در بالاترین مراتب ولایت و برترین درجات قرب است زیرا همچنان که شرایع به شریعت حضرت ختمی مرتبت پایان میپذیرد و آن حضرت میفرماید: بعد از من نه رسولی است و نه نبی ای، پس باید ختم اولیای محّمدی نیز خاتم اولیا، باشد تا مراتب بین ولّی و ولایتِ رسولان از هم متمایز شود. چنان که گذشت ولایت ذاتاً صفتی الهی و مطلق است و ولایت نبیّ، جنبۀ حقّانی و اشتغال به حق تعالی است و نبوّت او وجهۀ خلقی دارد که توجّه نبّی به خلق است و بیگمان اوّلی اشرف از دوّمی است زیرا آن ابدی و این منقطع است. پس آنگاه که ولایت مطلق ولیّ حمید، در انبیا و اولیا جلوه گر شود مقید میگردد به همین جهت ولایت همۀ انبیا و اولیا جزئیات ولایت مطلقه است و ولایت مطلقه، مخصوص حقیقت کُلّی خاتم الانبیاست و آن حضرت صاحب ولایت کلیّۀ مطلقۀ جامع جمیع ولایت است و همچنان که نبوّتش در برگیرندۀ نبوّت تمام انبیاست. گسترۀ ولایتش نیز از ازل تا ابد بر تمام ولایتها احاطه دارد. در نتیجه باید گسترۀ ولایت جانشین ان حضرت نیز همسال ولایت حضرت ختمی مرتبت در برگیرندۀ ولایت تمام اولیا و اوصیا باشد با این تفاوت که ولایت رسول اعظم (ص) بالاصاله و ولایت خاتم الاولیا، بالوراثهَ است. (لاهیجی، 1383: 280) بنا بر این محقق گشت که ولایت، قیام عبد است به حقّ در حالت فنای از خودی خود، به طور کامل، پس ظهور ولایت همچنان که بیدل نیز بدان اشارت فرمود در مظاهر مختلفه به حسب اختلافات استعداد و قابلیّات، مختلف است و تحقّق به اسما و صفات الهی بر وجه اجمال تواند بود امّا در علی بن ابی طالب که مظهر ولایت مطلقه است به طور اتم و اکمل، اقتباس نور ولایت از مشکات خاتم الانبیاء مینماید زیرا چنان که گذشت این ولایت مطلقه، باطن نبوّت حضرت ختمی مرتبت است که در نشئۀ نبوّت، وصف رسالت، مانع اظهار کمال آن بود چون باطن آن حضرت درصورت علی بن ابی طالب که مظهر ولایت مطلقۀ اوست بروز و ظهور نماید، اظهار آن کمال به نحو اتم و اکمل است. و بدین سبب است که امیرالمؤمنین خلافت ظاهری و باطنی را با هم جمع کرده است. شیخ اکبر محیالدّین در این باره میگوید: «فایدۀ آفرینش انسان کامل به صورت حقّ،آن است که افعال حقّ از او سرزند، پس هرگاه با تحکّم و میل خود بدون نبوّت و خلافت حقّ ظاهر شود، پادشاه است نه خلیفه. خلیفه کسی است که خدا او را جانشین خود بر بندگانش قرار داده است؛ نه کسی که مردم او را به پا داشتند و با او بیعت کردند و وجود او را بر خود مقدّم داشتند. این است درجۀ کمال انسان.» (ابن عربی، 1392: 104) نتیجهبا توجّه به بررسی و تحقیق در میان واژههای نبوّت و رسالت و ولایت و رابطۀ آن با انسان کامل و تحلیل زیباشناختی آموزههای اسرار نبوت و ولایت از منظر قرآن و عرفان در شعر بیدل به چند نکتۀ مهم دست مییابیم که مهمترین آنها به شرح زیر است: 1ـ بیدل با استفاده از هنر زیباشناختی از جمله تشبیه بلیغ (صهبای علم، دریای علم) و استعاره (شاه ولایت) موجب برخورداری از غنای ادبی شده است و بیگمان این نوع از ولایت، عالیترین درجه و مرتبه از ولایت به شمار میآید و این ولایت، باطن نبوّت مطلقه و در بردارندۀ کمالات آن حضرت است و موسوم است به ولایت مطلقه. پس مبانی نظری ولایت و واکاوی آن در قلمرو معرفت عارفانه، معطوف به فهم حقیقت انسان کامل است و حقیقت انسان کامل در اندیشۀ بیدل چیزی جز حقیقت محمدّیه نیست و غرض از آفرینش نیز وجود مبارک ختمی مرتبت است که به طور کُلّی تمام انبیاء و اولیاء را در برمیگیرد. 2ـ بیدل در قطعهای از اشعار خود، ، نبوّت و ولایت را دو مضمونی میداند که از درسگاه کُنْ، گُل کرده است. آنگاه که میخواهد رمز اتّصال این دو مضمون را ترسیم نماید. اندیشهاش به گونهای مصوّر میگردد که گویا میخواهد نسبت کثرت و وحدت را ارایه نماید. بیدل نیز چون دیگر اقرانش این مراتب منیع یعنی اتحّاد ولایت و نبوّت و یکی بودن نور مصطفوی و مرتضوی و همخونی نبیّ و ولیّ را به نحوی بدیع با کاربرد تلمیحات ملیح به تصویر میکشد و این خود بیانگر عمق فکری و توانایی سخنوری این عارف شاعر است زیرا بر اصحاب ادب پوشیده نیست که هر قدر سخنور بتواند اساس شعرش را بر جنبۀ رمزی تلمیحات و آرایههای دقیق ادبی مبتنی سازد به همان اندازه جنبۀ هنری کلامش عمیق و بالنده میگردد. 3ـ ابوالمعانی، با توجّه به روایات و احادیث اسرار نبوّت در خور ولایت را که جدای از یکدیگر نیستند و لایزال در مزاج اعیان ساری و در محیط امکان جاری هستند با اشاراتی ادیبانه و بینشی عارفانه، آیینهداری میکند و با چنین نگاهی ـ همانگونه که گذشت ـ علی (ع) را چیزی جز نفس پیامبر (ص) نمیداند یعنی بنابر باور او ولایت نبوی فیض بخش جام مرتضوی است و همچنانی که رسول اکرم (ص) عین مقصود است علی (ع) نیز دلیل خدا بر آفرینش عالم است. 4ـ شعر بیدل سرشار از فنون شعری، تنوع تصاویر و استعارههای غریب است. بیدل با کنایهای بسیار زیبا و برگرفته از ادبیّات ناب جایگاه ولی (علی [ع]) را آنچنان والا و منیع معرفی نموده که جهان را در برابر ایشان شرمسار نشان داده است. بیدل بر این باور است که اگر خورشید نیز از ساغر اعتدال جامی کشد هیچگاه فروغ و نور کمالش دچار زوال نگردد و بیگمان هر کسی که از عدل بیگانه باشد هیچگاه به اسرار تحقیق، واصل نمیگردد.
منابع و مآخذ1ـ قرآن کریم. 2ـ ابن جوزی. تذکره الخواص. ترجمه محمدرضا عطایی، انتشارات آستان قدس، 1383. 3ـ ابن عربی، محیالدّین. انسان کامل. ترجمه دکتر گل بابا سعیدی، گردآورنده: محمود محمود غراب، تهران: جامی، 1392. 4ـ آشتیانی، سیّد جلالالدّین. شرح مقدمۀ قیصری بر فصوص الحکم. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه، 1375. 5ـ بیدل دهلوی، عبدالقادر بن عبدالخالق. کلیات. به تصحیح خالد محمد خسته و دیگران، ج 2، کابل: ریاست دارالتألیف وزارت علوم افغانستان، 1344. 6ـ ـــــــــ، ـــــــــــــــــــــ . شعله آواز. تصحیح اکبر بهداروند، تهران: انتشارات نگاه، 1388. 7ـ ـــــــــ، ـــــــــــــــــــــ . رباعیات. تصحیح و مقدمه اکبر بهداروند، تهران: انتشارات نگاه، چاپ دوم، 1389. 8ـ ـــــــــ، ـــــــــــــــــــــ . دیوان بیدل دهلوی (غزلیات)، تصحیح اکبر بهداروند، چاپخانه مروی، تهران: انتشارات نگاه، چاپ سوم، 1392. 9ـ جشنی آرانی، ماشاالله. تجلّی قرآن و معارف اسلامی در اشعار بیدل دهلوی. تهران: نشر هستی نما، چاپ اول، 1383. 10ـ حسنزاده آملی، حسن. ممدالهمم در شرح فصوص الحکم. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1394. 11ـ خراسانی سبزواری، محمد ابراهیم. شرح گلشن راز محمود شبستری ... . تصحیح و اهتمام حسن مدرسی، مشهد: پاپلی، 1390. 12ـ شفیعی کدکنی، محمدرضا. شاعر آیینهها. تهران: نشر آگاه، 1366. 13ـ شیرازی، سلطان الواعظین. شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع. تهران: دارالمکتب الاسلامیه، 1348. 14ـ صادقی ارزگانی، محمدامین. انسان کامل از نگاه امام خمینی (ره). قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم، 1388. 15ـ عبدالغفور، آرزو. مقایسة انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ. تهران: انتشارات سوره مهر، 1388. 16ـ فروزانفر، بدیعالزمان. احادیث مثنوی. تهران: چاپخانه سپهر، چاپ چهارم، 1366. 17ـ فیض کاشانی، ملامحسن. سراپرده اسرار. ترجمۀ رساله قره العیون ...، مترجم: رضا جلیلی، 1392. 18ـ لاهیجی، شمسالدّین محمّد. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز. تصحیح و توضیح خالقی و ...، تهران: انتشارات زوّار، 1383 . 19ـ منصورزاده، رضا. مقالۀ تفکر در مثنوی. زندگی و مرگ در نگاه مولانا (2)، 1389. 20ـ همدانی شافعی، میرسیّدعلی. رسالۀ السبعین فی فضائل امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام). ترجمه و شرح محمّد یوسف نیرّی، شیراز: انتشارات نوید، 1375. * دانشجوی دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، واحد ساوه، دانشگاه آزاد اسلامی، ساوه، ایران. ** استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، واحد ساوه، دانشگاه آزاد اسلامی، ساوه، ایران. (نویسندة مسؤول) *** استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، واحد ساوه، دانشگاه آزاد اسلامی، ساوه، ایران. تاریخ دریافت: 25/1/1398 تاریخ پذیرش: 18/5/1398 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ قرآن کریم. 2ـ ابن جوزی. تذکره الخواص. ترجمه محمدرضا عطایی، انتشارات آستان قدس، 1383. 3ـ ابن عربی، محیالدّین. انسان کامل. ترجمه دکتر گل بابا سعیدی، گردآورنده: محمود محمود غراب، تهران: جامی، 1392. 4ـ آشتیانی، سیّد جلالالدّین. شرح مقدمۀ قیصری بر فصوص الحکم. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه، 1375. 5ـ بیدل دهلوی، عبدالقادر بن عبدالخالق. کلیات. به تصحیح خالد محمد خسته و دیگران، ج 2، کابل: ریاست دارالتألیف وزارت علوم افغانستان، 1344. 6ـ ـــــــــ، ـــــــــــــــــــــ . شعله آواز. تصحیح اکبر بهداروند، تهران: انتشارات نگاه، 1388. 7ـ ـــــــــ، ـــــــــــــــــــــ . رباعیات. تصحیح و مقدمه اکبر بهداروند، تهران: انتشارات نگاه، چاپ دوم، 1389. 8ـ ـــــــــ، ـــــــــــــــــــــ . دیوان بیدل دهلوی (غزلیات)، تصحیح اکبر بهداروند، چاپخانه مروی، تهران: انتشارات نگاه، چاپ سوم، 1392. 9ـ جشنی آرانی، ماشاالله. تجلّی قرآن و معارف اسلامی در اشعار بیدل دهلوی. تهران: نشر هستی نما، چاپ اول، 1383. 10ـ حسنزاده آملی، حسن. ممدالهمم در شرح فصوص الحکم. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1394. 11ـ خراسانی سبزواری، محمد ابراهیم. شرح گلشن راز محمود شبستری ... . تصحیح و اهتمام حسن مدرسی، مشهد: پاپلی، 1390. 12ـ شفیعی کدکنی، محمدرضا. شاعر آیینهها. تهران: نشر آگاه، 1366. 13ـ شیرازی، سلطان الواعظین. شبهای پیشاور در دفاع از حریم تشیع. تهران: دارالمکتب الاسلامیه، 1348. 14ـ صادقی ارزگانی، محمدامین. انسان کامل از نگاه امام خمینی (ره). قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم، 1388. 15ـ عبدالغفور، آرزو. مقایسة انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ. تهران: انتشارات سوره مهر، 1388. 16ـ فروزانفر، بدیعالزمان. احادیث مثنوی. تهران: چاپخانه سپهر، چاپ چهارم، 1366. 17ـ فیض کاشانی، ملامحسن. سراپرده اسرار. ترجمۀ رساله قره العیون ...، مترجم: رضا جلیلی، 1392. 18ـ لاهیجی، شمسالدّین محمّد. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز. تصحیح و توضیح خالقی و ...، تهران: انتشارات زوّار، 1383 . 19ـ منصورزاده، رضا. مقالۀ تفکر در مثنوی. زندگی و مرگ در نگاه مولانا (2)، 1389. 20ـ همدانی شافعی، میرسیّدعلی. رسالۀ السبعین فی فضائل امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام). ترجمه و شرح محمّد یوسف نیرّی، شیراز: انتشارات نوید، 1375. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 524 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 147 |