تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,800,536 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,356 |
بررسی اشعار نیما یوشیج بر اساس نظریه زیباییشناسی انتقادی مکتب فرانکفورت | ||
زیباییشناسی ادبی | ||
دوره 11، شماره 43، فروردین 1399، صفحه 1-25 اصل مقاله (356.8 K) | ||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||
چکیده | ||
ادبیات معاصر فارسی از نظر بینش عمیق اجتماعی و سیاسی و وسعت دید انسانی و اهداف مردمی، که در گذشته ادبی ایران کمتر امکان بروز یافته بود بیمانند است. شاعران و نویسندگان این دوره همگام با دیگر افراد جامعه، مظاهر زشت اجتماع را به باد انتقاد میگرفتند و ادبیات که پیش از این به سبب ترتیب نظام اجتماعی نمیتوانست از حکومتها انتقاد بهسزایی بکند در این دوره چون سلاحی برای کسب آزادی و ابزاری برای بیان انتقادهای سیاسی و اجتماعی به کار آمد. هدف پژوهش حاضر بررسی اشعار نیما یوشیج بر اساس نظریة زیباییشناسی انتقادی مکتب فرانکفورت است. نوع نگاه نیما به کیفیت پیوند هنر با اجتماع حاوی رویکردی انتقادی است. رویکردی که به تعبیر متفکران فرانکفورت در هنر اصیل مدرن به خوبی قابل مشاهده است. مطابق با این دیدگاه، هنر مدرن بیآنکه به تصویرگر واقعیتهای اجتماعی فروکاسته شود و در دام تفننجویی مفرط بیفتد به صورتی غیرمستقیم به نفی وضعیت حاضر میپردازد. نتایج نشان میدهد که در شعر نیما مناسبات انتقادی هنر با جامعه به شکلی عالی نمایان میشود، انتقاد با استفاده از شگردهای خاصی چون طبیعتگرایی، نمادپردازی، عناصر درونمایهای چون عشق، انتقاد از مردم و جامعه و... در شعر او نمایان است. علاوه بر این مضامین انتقادی در بافت شعری، امکان جالبی در حوزة نقد سیاسی و اجتماعی در اختیار او نهاده است. | ||
کلیدواژهها | ||
نیما یوشیج؛ مکتب فرانکفورت؛ زیباییشناسی انتقادی؛ جامعه | ||
سایر فایل های مرتبط با مقاله
|
||
اصل مقاله | ||
بررسی اشعار نیما یوشیج بر اساس نظریه زیباییشناسی انتقادی مکتب فرانکفورت آرزو حسینپور چیانه* دکترکامران پاشایی فخری** دکتر پروانه عادلزاده*** چکیده ادبیات معاصر فارسی از نظر بینش عمیق اجتماعی و سیاسی و وسعت دید انسانی و اهداف مردمی، که در گذشته ادبی ایران کمتر امکان بروز یافته بود بیمانند است. شاعران و نویسندگان این دوره همگام با دیگر افراد جامعه، مظاهر زشت اجتماع را به باد انتقاد میگرفتند و ادبیات که پیش از این به سبب ترتیب نظام اجتماعی نمیتوانست از حکومتها انتقاد بهسزایی بکند در این دوره چون سلاحی برای کسب آزادی و ابزاری برای بیان انتقادهای سیاسی و اجتماعی به کار آمد. هدف پژوهش حاضر بررسی اشعار نیما یوشیج بر اساس نظریة زیباییشناسی انتقادی مکتب فرانکفورت است. نوع نگاه نیما به کیفیت پیوند هنر با اجتماع حاوی رویکردی انتقادی است. رویکردی که به تعبیر متفکران فرانکفورت در هنر اصیل مدرن به خوبی قابل مشاهده است. مطابق با این دیدگاه، هنر مدرن بیآنکه به تصویرگر واقعیتهای اجتماعی فروکاسته شود و در دام تفننجویی مفرط بیفتد به صورتی غیرمستقیم به نفی وضعیت حاضر میپردازد. نتایج نشان میدهد که در شعر نیما مناسبات انتقادی هنر با جامعه به شکلی عالی نمایان میشود، انتقاد با استفاده از شگردهای خاصی چون طبیعتگرایی، نمادپردازی، عناصر درونمایهای چون عشق، انتقاد از مردم و جامعه و... در شعر او نمایان است. علاوه بر این مضامین انتقادی در بافت شعری، امکان جالبی در حوزة نقد سیاسی و اجتماعی در اختیار او نهاده است. واژههای کلیدی نیما یوشیج ، مکتب فرانکفورت، زیباییشناسی انتقادی، جامعه مقدمهشعر جدید فارسی به عنوان اصلیترین شاخه هنر و ادبیات مدرن ایران، به علت گستردگی و توجه صریح و آگاهانه به احوال اجتماعی ـ سیاسی بیش از شعر کلاسیک به تحلیل و انتقاد از محیط پیرامونی با توجه به شرایط سلبی و ایجابی حاکم بر جامعه میپردازد. ادبیات فارسی ایران بعد از انقلاب مشروطیت دستخوش تغییر و تحول فکری، نحوی، زبانی و مفهومی گردیده و خود را با مشخصههای ادبیات و هنر مدرن انطباق میدهد شاعران دقت اجتماعی پیدا میکنند که حاصل این دقت انتقاد از شرایط حاکم بر جامعه است. بعد از دوره مشروطیت با توجه به خاصیت رسانهای شعر و هنر و رسالت اجتماعی آن، نیما پدر شعر مدرن ایران، با نوآوری خاص خود توانست از هیجانات و تنگناهای شخصی حاصل از شعر کلاسیک رسته و شعر جدید را به عرصهای برای روشنگری و تبیین شرایط و فضای اجتماعی و سیاسی حاکم بر پیرامون افراد انسانی تبدیل کند. پس از نیما نیز دو جریان عمده بر شعر حاکم شد یکی جریان شعر نوتغزلی و دیگری جریان شعر نو حماسی ـ اجتماعی بود. شعر نوی تغزلی بیشتر به بیان احساسات شخصی شاعر پرداخته و دنیایی رمانتیک و غالباً شهوانی و یأس آلود را به تصویر میکشد اما شاعران شعر حماسی ـ اجتماعی با بینشی عمیق از اجتماع و جریانات آن بازبانی پر تحرک و با هدف ارتقای سطح ادراک اجتماعی با ویژگی استقلال و خودمختاری به انتقاد از شرایط حاکم میپرداختند. در واقع شعر از حالت فردی خارج و خود شاعر جزئی از جامعه و تصویرگر روابط خود با اجتماع است. و هر چه هست اجتماع است حتی فردیترین گرایش یعنی عشق، نفرت و ... نیز جنبه اجتماعی پیدا میکنند. پیروان اندیشه و روش نیما نیز تعهد به اجتماع را اساس فکر خود قرار داده و با توجه به ویژگیهای شعر انتقادی مدرن، نفی شرایط ایجابی و اثباتی با ابزارهای هنری به ویژه شعر را اساس کار خود قرار دادند. پویایی فکری و تفکر غالب انتقاد در شعر نیما او را به معدود شاعرانی تبدیل کرد که در شرایط دشوار شعر اعتراضی سرود. او به جهت آشنایی با ادبیات مدرن و فضای پیرامونی خود همچنین شکل زیباییشناختی آثارش توانسته خود را از قید و بندهای سنت برهاند، این ویژگی، شعر ابژکتیو نیما را در تقابل با وضعیت ایجابی و اثباتی دوره خود تا حد زیادی خود مختار و مستقل کرده و شعرش را به عنوان دستاورد مبارزه و عامل روشنگری مورد توجه قرار داده است و به صورت سلبی و نفیگرا، با ناسازگاری نسبت به واقعیاتی که صاحبان قدرت برای دستیابی به منافع قشر اندکی از جامعه شاعر به دنبال تثبیت آن بودند با تغییر در فرم، محتوا و مناسبات موجود همچنین طرح اندیشههای انتقادی به معارضه با وضعیت حاکم پرداخته است. در نظر بنیانگذاران مکتب فرانکفورت زبان واقعی هنر همان بیزبانی است لحظه بیزبانی متن به دلالت ادبی آن برتری میدهد از این رو شاعران با ابزارهای مختلفی که در اختیار دارند از یگانگی معنایی جلوگیری کرده و از واقعیتهایی که نظام قدرت میخواهد آن را تثبیت کند میگریزند زیرا خروج اثر هنری از حصار تکمعنایی است که آن را در تعارض با خوانش نظام قدرت یا آنانی که به دنبال تثبیت اوضاع اجتماعیاند، قرار میدهد در واقع ارزش اثر ادبی مدرن در رهایی از اصالت تثبیتگرایی و داشتن تأویلهای متفاوت متناسب با ذوقهای مختلف است. نیما برای رهایی شعرش از حصار تکمعنایی و نقد واقعیتهای پیرامونی مستقر در جامعه از شگردهای متفاوتی استفاده میکند. هر چند محدودیتها و شرایط اجتماعی – سیاسی عصر او عامل جامعهشناختی برای ابهامگرایی اوست اما شخصیت هنری – ادبی او عامل مؤثر دیگری برای طرح هنرمندانه و غیر مستقیم مسائل و خروج شعرش از صراحت زبانی بود. این اشارة کوتاه به شعر معاصر اجتماعی و شعر نیما از آن روست که بگوییم اگر در نظریة زیباییشناسی انتقادی، آثار هنری در انتقاد به وضع موجود شکل میگیرد یا اعتبار این آثار در بعد انتقادی آنهاست، بسیاری از اشعار نیما نیز در انتقاد به وضع موجود سروده شده است. از اینرو میتوان معیارهای هنر اصیل را از دیدگاه نظریة زیباییشناسی انتقادی در اشعار او یافت. چنین مروری بر اشعار نیما، نزدیکیهای نگرش او را با دیدگاه متفکران مکتب فرانکفورت به مناسبات اجتماع و اثر ادبی نشان میدهد. روش تحقیقاین پژوهش بر مبنای تحلیل و تفسیر کتابخانهای، به بررسی اشعار نیما یوشیج از بعد زیباییشناسی انتقادی مبتنی بر مبانی مکتب فرانکفورت میپردازد تا اثبات کند شعر نیما فارغ از تصویرگری صرف واقعیتهای اجتماعی به دور از تفننگرایی مفرط، به صورت غیر مستقیم به نفی وضعیت موجود جهت حصول جامعه آرمانی میپردازد. پیشینه تحقیقتا آنجا که نگارندگان آگاهی دارند تاکنون هیچ محقق و پژوهشگری در این زمینه به تالیف مقاله مستقلی دست نیازیده و کار خاصی در این ارتباط صورت نگرفته است غیر از یک مورد پایاننامه که تفاوت ماهیتی با این مقاله دارد. با بررسی آثار شاعران دیگر بر اساس نظریة زیباییشناسی انتقادی فرانکفورت چند مقاله به نگارش در آمده که عبارتند از: 1- محسنی، مرتضی، عنوان مقاله: «تحلیل شعر پروین اعتصامی بر اساس نظریة زیباییشناسی انتقادی»، نشریة دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، دورة جدید، شمارة 25، بهار 88. 2- حسنپور، حسین، عنوان مقاله: «تحلیل زبانی اشعار فرخی یزدی بر اساس نظریة زیباییشناسی انتقادی (با تکیه بر غزل و چند رباعی»، فصلنامه علمی – پژوهشی «پژوهش زبان و ادبیات فارسی)، شماره هفدهم، تابستان 1389. 3- محسنی، مرتضی، عنوان مقاله: «تحلیل غزلیات حافظ بر اساس نظریه زیباییشناسی انتقادی»، فصلنامه جامعهشناسی هنر و ادبیات، دورة 5، شمارة 2، زمستان 1392.
مبانی نظریرویکرد زیباییشناسی انتقادی یکی از دستاوردهای مکتب فرانکفورت است. تاریخچه شکلگیری مکتب «فرانکفورت»، ریشه در دوران بعد از جنگ جهانی دوم دارد. «در پایان قرن 19 بحرانی عمومی اروپا را فرا گرفت. امپراطوری «بیسمارک» که در سال 1890 تأسیس شده بود با کمک قشر فرهنگی، روشنفکران، فیلسوفان و شخصیتهای اجتماعی توانست وضعیت خود را تثبیت کند. امپراطوری بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل به جمهوری وایمار شد. (پیری، 1389: مقدمه) در همین دوران «در سال 1923، و پنج سال بعد از پایان جنگ جهانی اول، جوانی به نام «فلیکس وایل» با بهرهگیری از ثروت پدرش و حمایت دانشگاه فرانکفورت مؤسسه «انیسیتوی پژوهش اجتماعی» که بعدها مکتب فرانکفورت نام گرفت را بنا نهاد.» (جمادی، 1385: 12). «باتامور» مکتب «فرانکفورت» را چنین تعریف کرده است: «دبستان فرانکفورت، یک پدیده پیچیده و سبک تفکر اجتماعی است که در اصل با نظریه انتقادی هماهنگ شده است. اصلیترین نظریة این مکتب ناظر انتقاد بر فرهنگ بورژوازی و اندیشه روشنفکرانه بود که توسط «هورکهایمر»، «آدرنو» و «مارکوزه» در دهههای 1930 تا 1960 مطرح شد.»(تام باتومور، 1372: 8). یکی از اهداف مهم این نظریه ارائه تحلیلهای انتقادی از مسائل و معضلات جامعه است، به همین دلیل این نظریه اساساً یک نظریه ارزشی و سنجشی به شمار میرود؛ لذا با جریاناتی نظیر پوزیتیویسم که معتقد به بیطرفی و غیر ارزشی بودن علوم اجتماعی است، شدیداً سر معارضه و مخالفت دارد (نوذری، 1389: 49).. مهمترین نظریهپردازان این مکتب؛ مارکوزه، هورکهایمر، آدورنو و بنیامین هستند. آدورنو اغلب آثار خود را به بحث در باب هنر و موسیقی اختصاص میدهد. هورکهایمر با نگارش رمان، فعالیت خود را آغاز میکند، بنیامین اندیشمند شاعر مسلکی است که میپندارد تنها شعر و هنر است که در برابر بربریت معاصر میتواند قد علم کند و مارکوزه که فیلسوف است. این نظریه از دیدگاه هورکهایمر و همکاران او «به معنای توضیح دقیق و نیز نفی شرایط استثمار و سلطة اندیشهها و باورهای نادرست است؛ توضیحی که تکیهاش بر رد نظام بهرهکشی باشد» (احمدی، 1392: 119). تعهد و توجه فرانکفورتیها به زیباییشناسی بسیار چشمگیر است. «سر منشاء نظریة زیباییشناسی جدید را باید در هگل دید. پس از او باید از یک طرف در نحلة فکری فلاسفة اگزیستانس و از سوی دیگر در مشرب فکری مارکسیستها، در اندیشههای لوکاچ و اعضای مکتب فرانکفورت مشاهده کرد که در این یکی، همواره به عنوان موضوعی در خور تفکر مورد بحث قرار گرفته است» (مارکوزه، 1379: 4) از نظریة انتقادی مکتب فرانکفورت به نظریة زیباییشناسی انتقادی راه دوری نیست بلکه به هم تنیدهاند. نظریة زیباشناسی هم نقد است و هم فلسفه و یگانه وسیلهای است که به هنر موجودیت میدهد. بر جایگاه اصالت آن توجه دارد و نقدش میکند. در نظریة زیباییشناسی انتقادی، مفهوم اصلی زیباییشناسی مارکسی؛ یعنی برداشت از آن هنر به معنای ایدئولوژی و تأکیدش بر خصلت طبقاتی هنر، مورد بررسی انتقادی قرار میگیرد. در نقد مارکسیستی، آثار هنری جنبة ایجابی دارند و تأکیدکنندة منافع و جهانبینی طبقات اجتماعی خاص هستند؛ همین امر موجب میشود که اندیشمندان نظریة زیباییشناسی انتقادی، هنر مورد نظر زیباییشناسی مارکسی را هنر غیر مدرن معرفی کنند. آدورنو جنبة غیر مدرن هنر را اثباتی میداند. او معتقد است «هنر اثباتی کاری جز این نمیتواند بکند که نیروهای متخاصم را بیطرف جلوه دهد؛ اما هنر مدرن، نقادانه و منفیگراست و تضادهای موجود در جامعه را انکار و پنهان نمیکند» (احمدی، 1378: 229). در نقد زیباییشناسی انتقادی، هنر، جنبة سلبی دارد و به دلیل اعتراض به وضع موجود جامعه در برابر روابط اجتماعی تا حد زیادی خودمختار است. این نظریه حاوی چکیدة اندیشههای مارکوزه و سایر اعضای مکتب فرانکفورت در باب هنر و زیباییشناسی است. هدف نظریة زیباییشناسی انتقادی، شناخت بعدی از هنر به ویژه ادبیات است که با ارائة اصولی بتوان اصالت یک اثر ادبی را نقد کرد بیآنکه در دام مطلقگرایی از نوع کانت، هگل، مارکس و لوکاچ افتاد. این اصول مهم عبارت از انتقاد در هنر، منش ایدئولوژیکی ـ قوة سیاسی ـ هنر، هنر انقلابی و خودمختاری در هنر میباشد.
نیما و مکتب فرانکفورتهیچ چیزی نیست که ناگهان تغیر کند و هیچ نیستی هم نیست که ناگهان عوض شود. همین طور هیچ شکل از اشکال هنری وجود ندارد که برای نفوذ خود در مردم راه ناگهانی را پیدا کند. نگاه نوگرایانه لازمة تحول است، لازمة هنر برای هنرمند است و این که درست و بجا و به موقع صورت پذیرد. نیما این فرزند بحقّ زمانة خویش، جهان پیرامون عصر خود را با همة زیر و بمهایش درک و بر اساس برداشتهای درست از حوزههای ادبیات و اجتماع، حرکتی را آغاز کرد که مایة تقویت و تحکیم زبان و ادبیّات فارسی شد. دورة بلوغ فکری نیما همزمان بوده است با ورود تجددخواهی به جامعة ایرانی و رخ نمودن انقلاب مشروطه که طلایهدار این تجددخواهی بود. بیشک، یکی از مهمترین پارامترهای مدرنیته آزادیخواهی و رها شدن از بسیاری از قید و بندهای سنّتی اجتماعی بود؛ مناسباتی که دیگر با شرایط مادی و حیات اجتماعی پیشرو همخوانی کافی نداشت و ناقض رابطة دیالکتیکی میان روبنای فرهنگی و زیربنای مادی بود. نیما که از سویی شاهد این تحولات در جامعة ایرانی بود و از دیگر سو به غور و تأمل در ادبیات فرانسه و اروپا مشغول بود، روح زمان خویش را به بهترین نحو دریافت. از اینرو، تأکید کلاسیک بر عروض و تساوی طولی مصرعها را در عصری که به دنبال آزادی و تحرک بیشتر و رهایی از قیود دست و پاگیر بود نوعی ارتجاع فکری به شمار آورد و بدین ترتیب زیر سلطة جوّ مسلط، بر شعر دورانش باقی نماند و با شناخت دقیق قوانین حاکم بر تاریخ و شعر و با نگرشی موشکافانه بر ساختار شعر فارسی، به مرور توانست با ارائة دستاوردهای هنریاش، به استحکام و استقرار شعر مدرن یاری رساند و آغازگر تحولی بزرگ و موجب پیدایش شعر مدرن فارسی شود. اگر نیما نمایندة مدرنیته در تاریخ شعر فارسی است، این افتخار را مدیون فضل تقدّم خویش نیست بلکه بیشتر مدیون تقدّم فضل است. بدین معنی که عمق و ریشه و پی تجدّد در شعر او بیشتر و قوّیتر است. بسیاری از شاعران قبل و بعد از نیما به خوبی دریافته بودند که باید سقف فلک شعر فارسی را شکافت و طرح نوی درانداخت. امّا آنکه جرات و شهامت ورزید و استواری و استقامت به خرج داد و آگاهانه و متفکّرانه در این راه گام نهاد تنها نیما یوشیج بود. او با اعتماد عمیقی که به کار خود داشت و اعتماد به نفس عجیبی که در ذاتش نهفته بود به راه خود ادامه داد و از طعن طاعنان نهراسید؛ چرا که اعتقاد و اعتماد او نه از سر هوس بود و تفنّن، بلکه شناخت عمیقی بود که از جهان پیرامون خود داشت.» (اخوان ثالث، 1375: 84). نیما در پی تحولات بنیادینی که در شعر ایجاد کرد به شعر سمبولیک روی آورد تا با گستردگی قلمرو معنایی و توان تداعیانگیزی نمادها، ابهام را که جوهره و سرشت اصلی شعر است به آن برگرداند و غنای معنایی اشعار خود را تضمین کند. البته ابهام و تو در تویی آثار نیما منشا دیگر نیز دارد و آن به ماهیت استبداد و حاکمیت حکومتهای دیکتاتوری و جو اختناق و ارعاب بر میگردد، نیما برای شعر رسالتی اجتماعی قائل بود تا جایی که منتقدین اشعار او این ویژگی را یکی از ویژگیهای بارز آثار او دانستند: «یکی از ویژگیهای اساسی شعر او همانا تعهد و رسالتی است که در مقابل اجتماع و محیط خود احساس میکند و این تعهد در تمام شعرهای نیما به خوبی نمایان است.» (ترابی، 1375: 19) چنین رویکردی به شعر، نیما را بر آن داشت تا به جای همه بنشیند و درد اجتماع را در خود تسری دهد. به خاطر همین خصوصیت اشعار اوست که میتوان گفت: «من نیما من همه ماست» (براهنی، 1380: 323) اما با وجود اعتقاد به این کارکرد برای شعر، نیما نمیخواست مانند شاعران مشروطه به ورطه سادهگویی در افتد و شعرش را تا حد شعارهای سیاسی و اجتماعی تنزل دهد. زیباییشناسی انتقادی نیز هرگونه اثر هنری که در پی تحریک سیاسی مخاطب از طریق نوعی پیامدِهی آشکار است را به نقد میکشد چرا که معتقد است این نوع از هنر به موضع جدلی هنر نسبت به جامعه پشت پا میزند. برای آدرنو یکی از آبای مکتب فرانکفورت «هیچ چیز مظنونتر از اثری نیست که خود را به سادگی در تضاد با جامعه قرار دهد، اثری که همواره پیروی بیچون و چرای آن از واقعیت اجتماعی روشن میشود». (آدورنو، 1391: 272). در واقع میتوان از همین جا این بحث را پی گرفت که زیباییشناسی انتقادی اهمیت بسیار بالایی برای فرم آثار هنری قائل است. برای آدورنو اگر هنر را به محتوای آن تقلیل دهیم دیگر هیچ تفاوتی بین فلسفه و هنر وجود نخواهد داشت. اثر هنری به دلیل فرماش است که تبدیل به اثر هنری میشود. در واقع آنچه که بیشترین اهمیت را در اشعار نیما دارد چیزی است که در آثارش اتفاق میافتد و نه نهادههایی که میتوان از آن استخراج کرد: ویژگیهایی وجود دارد که هنر را به عنوان شناخت از علم متمایز میکند و آثار هنری که شکل خود را فراموش کرده باشند خود را به عنوان هنر نابود میکنند. چندمعنایی در شعر نیما«صاحبنظران نظریة زیباییشناسی انتقادی متن ادبی تکصدایی حاکم را با نوع زبان برگزیده نقد و نفی میکنند. هنر با زبان و بیان خاص خود، واقعیتهای تثبیتشده را بنا به خواستههای زیباییشناختی و آرمانی خویش مورد سنجش و پرورش قرار میدهد.» (مارکوزه، 1379: 71) اگر هگل، لوکاچ و گلدمن بر این باور بودند آثار ادبی را به نظامهای مفهومی یکپارچه برگردانند، آدورنو بر عکس آنان در پی ردّ برتری مفهومی است و میخواهد عناصر غیرمفهومی، غیر ارتباطی و غیر تقلیدی زبان تخیلی را برجسته کند به زبان نشانهشناختی، آدورنو بر نقش دالهای چندمعنایی به ضرر مدلولها و مفهومها پافشاری میورزد. بدین ترتیب، اگر اثر ادبی بتواند به یک معنا تن در ندهد و در برهههای گوناگون تفاسیری تازه بیابد و با ذوقهای مختلف در آمیزد و تأویلهای جدید پیدا کند، مخصوصاً از واقعیتهایی که نظام قدرت میخواهد آن را تثبیت کند بگریزد، اصیل و انتقادی است. خروج اثر هنری و ادبی از حصار تکمعنایی است که آن را در تعارض با خوانش نظام قدرت یا آنانی که به دنبال تثبیت اوضاع اجتماعیاند قرار میدهد. نیما توانست در شعر نو با گرایش به نماد به همین مؤلفه دوگانگی معنا یا همان تضاد میان عناصر تشکیلدهندة اشعار دست یابد. نیما از ورای دوگانگی، تحولات و دیدگاههای اجتماعی را به تصویر میکشد. شعر نیمایی، صرفِ نظر از عدم تساوی مصرعها، بیانگر تنوع در شکل و تجلّی آزادی در کلام نیز هست که خود، تصویرگر افکار و اندیشههای متضاد اوست؛ بنا بر این، برای رسیدن به مفهوم واقعی اشعار نیما، باید از تأمل در معانی ظاهری فراتر رفت، جایی که عناصر به قرینهای مبدل میشود تا امکان حضور معانی مختلف پدید آید. این امر، بنا به عقیدة نیما، به شعر، ابهام یا غنایی ژرفگونه میبخشد. نماد و سمبولیسم در شعر نیمایکی از مؤلفههای هنر مدرن آن است که یکتایی برداشت معنایی را طرد میکنـد و امکان دریافتهای مختلف و چندوجهی را فراهم میسازد. هنر مدرن این خصیصه را به واسطة گریز از واقعگرایـی بـه دسـت مـیآورد. ایـن همـان چیزی است که آدورنو نیز بر آن تأکید کرده و آن را از خصایص هنر آوانگارد و مدرن میداند. به گمان آدورنو، هنر مدرن اصل کانتی استقلال هنر را ثابت کرد و این اصل اکنون بـه عنـوان برداشتی متافیزیکی از تجربة هنری مدرنیته درست است. هنر مدرن، جدا از کاستیهایش، نقادانـه و منفیگراست. هنر مدرن با انکار تقلید، رونویسی و بازسازی این نکته را آشکار ساخته اسـت کـه، برخلاف برداشت عامیانه، اساس هنر عدم اینهمانی است. (آدورنو، 1388: 229 ـ 230) در کارهـای قوی و ماندگار نیما نیز سمبولیسم و اشارات نمادین بخش بسیار وسیعتری را نسـبت بـه رئالیسـم در بر میگیرد. شعر «برف» یکی از قطعات زیبا و درخشانِ شعر نیماست که همواره هم از جهت عناصر زیباییشناسانه هم از جهت محتوای غنی و نمادین بودن بدان توجه شده است. شعر «بـرف» در کنـار اشـعاری چـون «داروگ»، «هست شب»، «مرغ آمین»، «تو را من چشم در راهم» و «ریرا» از اشـعار بسـیار شـناختهشـدة نیماست که به کرّات خوانش شده است. در ادامه، متن شعر در سه بند آمده است: زردها بیخود قرمز نشدند / قرمزی رنگ نینداخته است / بیخودی بر دیوار./ صبح پیدا شده از آن طرف/ کوه «اَزاکو»/ اما «وازِنا» پیدا نیست/ گرتة روشنی مردة برفی همه کارش آشوب / بر سر شیشة هر پنجره/ بگرفته قرار / «وازنا» پیدا نیست. من دلم سخت گرفتهست از این/ میهمانخانة مهمانکُش روزَش تاریک / که به جان هم نشناخته انداخته است/ چند تن خوابآلود/ چند تن ناهموار / چند تن ناهشیار. (یوشیج، 1390: 544- 545) نیما زیبایی را در طبیعت بازشناخته است و از این جهت بر آن بوده تا با این زیبایی عرصة هست اجتماعی را نیز رنگآمیزی کند. بنا بر این، به خوبی میبینیم که در شعر وی طبیعت و یوتوپیا با هم پیوندی تنگاتنگ مییابند. در شعر «برف» حضور غمگین عناصر طبیعی و وجه آرمانشهرانة آنها به شعر حالتی بخشیده که نطفههای گسست از یک وضعیت تاریخی- اجتماعی را در رِحم ذهن مخاطب فرو مینشاند. به عبارتی، مخاطب این شعر فقدان چیزی را حس میکند که در نبود آن مشتی خوابآلود و ناهشیار بیهوده به جان هم دستاندازی میکنند. بر این اساس، «وازنا»ی گمشدة نیما نه یک شیء است نه یک شخص، بلکه در واقع هستی اجتماعی مطلوبی است که، به تعبیر شاعرانة نیما، در پشت هالهای غلیظ از مه زمستانی مفقود شده است و مسئولیت هنرمند به بیان درآوردن آن است؛ به گونهای که مخاطب در یک فراگرد ناخودآگاهانة انتقادی به کشاف آن بپردازد. در شعر «برف» کوشش چندانی بـرای توصـیف یـک وضـعیت اجتمـاعی خـاص و بالفعـل بـا چالشهای جامعهشناختی آن، آنگونه که یک عالم اجتماعی به پهنة سپهر اجتماعی مینگرد، بـه چشم نمیخورد (به جز یک توصیف ضمنی کوتاه در آخرین پارة شعر) و، به عبارتی، «برف» اساسـاً شعری رئالیستی نیست. در اینجا نیز به نظریة انتقادی مکتب فرانکفورت نزدیک مـی شـویم کـه هنـر مـدرن را جولانگاه توصیف رویدادهای روزمره نمیداند. وازنـا آن حقیقت ایدئال و آن یوتوپیایی است که حتی روشنی دروغین صـبح نیـز نتوانسـته آن را بنمایانـد، زیرا این صبح، که به نوعی شاید نماد زیبایی و دلفریبی زندگی مدرن باشد، با همة طراوتش هنوز از وجود مه غلیظ صبحگاهی پالوده نشده و این همان شرط رؤیـت وازناسـت. صـبح در ایـن شـعر حتی میتواند نماد انقلاب یا تغییری سیاسی باشد که از دل سـرخی خـونِ زردرویـانی کـه طعـم محرومیتهای بسیاری را چشیدهاند زاییده شده است .... به عبارت دیگر، تغییر و دگرگـونی مورد نظر شاعر آن چیزی نیست که میبایست مـیبـود و گـویی انحرافـی در ماهیـت آن رخ داده است. و، به تعبیری، دگرگـونی سیاسـی نتوانسـت بـه دگرگـونی اجتمـاعی راسـتین بـدل شـود و مناسبات اجتماعی پیشین را کاملاً دچار استحاله سازد و این همان دلیل پیدانبودن وازناست. ایـن امکانات معنایی که از شعر نیما، شـاعری سمبولیسـت، برمـیخیـزد، از یـک سـو، بـه نوآوریهای خاص خود وی در فرم شعر فارسی و تولید شعری جدیـد بـا مؤلفـههـای فرمالیسـتی برمیگردد و، از سوی دیگر، به درک عمیق وی از چگونگی مناسبات هنر با جامعه. ابتکـار نیمـا در فرم شعر فارسی و تغییر اندازة مصرعها، به عنوان یکی از نمودهـای آن، خـود بـه نـوعی مصـداقی جالب از چگونگی ارتباط شعر و زمینههای اجتماعی آن است. شعر «برف» نمونة عالیِ شعری است که نه به انسان و زیست اجتماعی وی بیتوجه بوده نه در دام زیباییپرستی محض و صرف هنر در راه خـود هنـر افتـاده اسـت . در شعر نیما نمادها به گونهای تعبیه شده است که امکانـات معنـایی مختلفـی را فـراروی خواننده قرار میدهد؛ به گونهای که افراد مختلف میتوانند برداشت خاص خـود را از شـعر داشـته باشند. این همان وجه هرمنوتیکی شـعر نیماسـت کـه بـه نـوعی آن را بـا دیدگاههای چپ جدید نزدیک میسازد. در هنر مدرن همچنین، به واسـطة رابطـة تعـاملی فـرم و محتوا، مسئولیت و زیبایی رابطهای انفکاکناپذیر مییابند. ایـن از آن روسـت کـه تجربـة هنرمنـد عصر مدرن تجربهای توأمان و انفکاکناپذیر است، زیرا وی، از یک سو، چشم به زیباییهای متلـون و جذاب مدرنیته دارد که خود محصول بسیاری آزادیها از قیود طبیعی و انسانی است و، از سـوی دیگر، شاهد رنجها و پلیدیهایی است که مختص این برهـه از حیـات انسـان اسـت. در شعر «برف» نیز بهخوبی میتـوان فـرمگرایـی شـاعر چـپگـرا را در کنـار تعهـد انسـانی و اجتماعی وی مشاهده کرد. این تلفیق بسیار هنرمندانه و دقیق صورت گرفته است؛ به گونهای کـه نمیتوان هیچ یک از این دو بعد را در شعر جدا از هم ملاحظه کرد. در حوزه نماد گرایش او به نماد با عناصر طبیعی است اما نمادهای اساطیری نیز دیده میشود. قوای مخیله با توان ویژه خود با الهام از طبیعت واقعی در آفرینش طبیعی دیگر بسیار تواناست. (یعنی چیزی فراتر از طبیعت را میآفریند) در واقع ما هنر داریم تا از حقیقت نمیریم به زعم آدورنو جامعه شی شده امروز از معنا تهی شده است تنها مقداری آگاهی انتقادی این حقیقت را در مییابد که دیگر زندگی تبدیل به فضای زندگی شخصی شده با مصرف صرف. اگر مهمترین پیششرط زندگی راستین آزادی باشد، یگانه ساحتی که تا حدی از حاکمیت عقلانیت ابزاری تا حدی گریخته است، ساحت هنر و زیبایی در قالب مصداقهایی از طبیعت است. پیششرط هنری آدورنو استقلال آن از مناسبات حاکم بر جهان و تجربه روزمره است تنها اثری که مستقل و خود آیین میباشد میتواند به نقد وضعیت موجود بپردازد و شایسته اثر هنری است از جهت دیگر هیچ اثری به کلی مستقل از زمینههای اجتماعی تولید با جهانی که در آن خلق میشود نیست. برای آدورنو هیچ چیزی مشکوکتر از اثر نیست که داعیه آزادی کامل از بند شرایط موجود دارد زیرا یکی از شرایط وجود اثرهنری ارتباط آن با جهان تجربی است جهانی که اثر عناصر خود را از آن به عاریه میگیرد تا آن را به نقد کشد. طبیعتگرایی نیما با رویکردی مقلدانه، سنتی و نوستالوژیک و منفعل میانهای ندارد. هر چند گاه گاه حسرت زندگی در کلبه ای روستایی خاطر کوهستانی شاعر را در شهر آرزده میسازد اما این مانع دید تازه او نمیشود بلکه اندیشه طبیعت و انسان به یگانگی زاینده میرسند. اجزاء و اشکال طبیعی در شکل نیما هم جنبه نمادین یافتهاند هم بازتاب محیط اجتماعی هستند و حاوی صراحتهای بیانی و مفهومی و نظری مبتنی بر واقعیات بیرونی شعر. شب، داروگ، ریرا، ققنوس بر فراز دشت متعلق به بخش نخست است و نمونههایی از عناصر طبیعی به شکلی نمادین جلوه و تشخیص یافتهاند مانند شب که بیشترین بسامد را دارد و اشعاری مانند: کار شبپا، آی آدمها، من لبخند و شهریار و... به بخش دوم مناسبات اجتماعی تعلق دارد. نگاه نیما به طبیعت نگاه یک رهگذر یا سیاحتگر به ستوه آمده از شهر و دور از طبیعت نیست، نگاه یک ستایشگر طبیعت نیز نیست بلکه نگاه فردی است که از خود طبیعت است و هیچ چیز آن از انسان جدا نیست. خیال نیما در ضمن چهار فصل است که بر زمین طبیعت میروید، او در طبیعت میاندیشد و برای آنکه انسانگرایی، آرزوی عدالت، آرمانهای اخلاقی و عدالت تحقق یابد، اندیشه خیالانگیز باید جسمانی و تنپذیر شده و با طبیعت یکی شود وگرنه اندیشه یا در ابهام بیشکل خود میماند یا در ابتذال شعارهای اخلاقی، سیاسی و انسانی فرو میافتد. نیما رابطه بیواسطهای بین انسان و طبیعت برقرار میکند و این ریاضت فعال را در تجربه زندگی خود فراهم میدارد. در این بین استفاده از سمبل، امکان واژگانی زبان را برای بیان تجربهها و معانی شعری او میافزاید و بیان معانی ملهم از طبیعت را توسط طبیعت امکانپذیرتر، سهلتر و عمیقتر میسازد. نیما با عقیده به جریان طبیعی شعر در بیان حقایق اجتماعی، استفاده از سمبلها را نه برای بیان مفاهیم انتزاعی و گسسته از طبیعت زندگی، بلکه در خدمت واقعیتهای بیرونی و اجتماعی به کار میگیرد و امکان تفسیر و تاویل شعر را فراهم میآورد. نمادپردازی نیما با طبیعت را میتوان در شعرهایی از قبیل، گل مهتاب و پریان، پادشاه فتح، مرغ آمین و ناقوس بیشتر از اشعار دیگرش جستجو کرد. الهامگیری عمیق نیما از طبیعت از سویی، وی را به فرم و دقایق زیباییشناسانة عمیق رهنمون مینماید و، از سویی، به واسطة پیوند طبیعت به مثابة خاستگاه تجربة انسانی و خود این تجربه در مقام تعالی یافتة یک اسطورة آرمانشهرانه شرط تعهد به سرنوشت انسان و اجتماع خویش به خوبی تحقق مییابد. از این جهت است که شعر نیما، بیآنکه بکوشد خود را متعهد جلوه دهد، ذاتاً و فینفسه از این ویژگی برخوردار است و این یکی از مؤلفههای هنر مدرن مد نظر فرانکفورتیها نیز است. از نظر آدورنو، در هنر مدرن «قصد از تعهد به معنای خاص این نیست که اقدامهای اصلاحی، فرمانهای قانونی و یا نهادهای عملی [به طور مستقیم] ایجاد شود، بلکه هدف آن است که [به شیوهای غیر مستقیم] در سطح نگرشهای بنیادی کار شود.» (آدورنو، 1391: 261) نیما شاعر طبیعت است. از آغاز شاعری تا زمان مرگ، مهمترین عناصر واژگانی شعر او، برگرفته از طبیعت و به ویژه طبیعت یوش است، براهنی گفته است: «نیما روح روستایی خود را با یک جهانبینی طبیعی در قالب تمثیلهایی چون شبپره، باران، مرغ آمین و دریا میریزد.»(براهنی، 1371: 745) در حوزه نماد، عناصر طبیعت بالاترین فراوانی را دارند «دریا» و «بیشه» در شعر سیاسی معاصر، بیشتر «نماد» جامعه است. شعر «برف» یکی از قطعات زیبا و درخشانِ شعر نیماست که همواره هم از جهت عناصر زیباییشناسانه هم از جهت محتوای غنی و نمادین بودن بدان توجه شده است. شعر «بـرف»در کنـار اشـعاری چـون «داروگ»، «هست شب»، «مرغ آمین»، «تو را من چشم در راهم» و «ریرا» از اشـعار بسـیار شـناختهشـدة نیماست که به کرّات خوانش شده است. شعر در سه بند آمده است: 1 .زردها بیخود قرمز نشدند / قرمزی رنگ نینداخته است / بیخودی بر دیوار./صبح پیدا شده از/ آن طرف کوه «اَزاکو»/ اما «وازِنا» پیدا نیست. 2.گرتة روشنی مردة برفی همه کارش آشوب / بر سر شیشة هر پنجره بگرفته قرار /« وازنا» پیدا نیست. 3.من دلم سخت گرفتهست از این/ میهمانخانة مهمانکُش روزَش تاریک / که به جان هم نشناخته انداخته است:/ چند تن خوابآلود/ چند تن ناهموار / چند تن ناهشیار. (یوشیج، 1373: 512 ـ513) درون مایه های زیبایی شناسی انتقادی نیماعشق در اندیشه نیمامدرنیسم، در بنیادیترین لایههای خود و به عنوان یک پدیدة تاریخی و - نه آنگونه که برخی از اذهان ساده میانگارند، به عنوان مفهومی مجرّد - برابر با نیهیلیسم است و این خود همچنانی که «ماکس وبـر» در تعریـف آورده اسـت، «فرآیند تعمیمیافته و همگانیِ، حصول عقلانیت و افسونزدایی و رهایی از «توهمات» است» (لونتال ، 1380: 67) پیداست که گفتار حاضر مجال و محل بحث در این باره نیست؛ لیکن به اجمال باید گفت که این عقلانی شدن و افسونزدایی دو روی مختلف یک مقوله را میسازند و به واقع بـا حصـول ایـن عقلانیـت [کـه در ابتـداییتـرین حـالات خـود عقلانیتـی پوزیتیویستی و رئالیستی و علمزده است]، یعنی با تحقق این ساحت از عقل بشری است که فرآیند افسـونزدایـی از اشـیا و مفاهیم اتفاق میافتد. یکی از اصلیترین نمودهای فرایند افسونزدایی در جهان مدرن همان افسونزدایی از عشق و یا به تعبیر هربرت مارکوزه، «لطفزدایی از عشق» است: «میان گشت و گذار عاشقانه در پناه دیوارهای شهری کهنسال و خاموش، بـا گـردش عشـاق نیویورک در کوچههای مانهاتان، تفاوت از زمین تا آسمان است. در اولی، محیط پیرامون کشش غریزی را به خود میخوانـد و بدان رنگ دیگری میبخشد؛ غریزه راه تعالی میسپارد و عامل بازدارندگی آن از میان میرود. بـالعکس در دومـی، محـیط پیرامون با جنجال و هیاهوی خود که خاصیت جامعة صنعتی است، آرامش آدمی را میگیرد و غریزه از تعالی باز مـیمانـد.» (مارکوزه، 1388: 103) به طریق اولی، میتوان دید که در جهان جدید، از لطف، تـری و تـازگی عشـقهـای عرفـانی قـدیم، چندان خبری نیست. تا آنجا که به ادبیات معاصر فارسی مربوط میشود، قطعا یکی از نخستین و کاملتـرین نمودهـای ایـن افسـونزدایـی و لطفزدایی از عشق در نزد «نیما یوشیج» دیده میشود. در شعر مهم «افسانه» که آن را به درسـتی نقطـة آغـاز تحـول شـعر نوین فارسی دانستهاند، تصویری جدید از عشق و معشوق میبینیم. یکی از اصلیترین قسمتهای این منظومة بلند، پـارهای است که در آن نیما با مخاطب قرار دادن «حافظ» به عنوان صوفیی مثالین، به انکار «عشق» او میپردازد: - عاشق: آنکه پشمینه پوشید دیری/ نغمهها زد همه جاودانه/ عاشق زندگانی خود بود/ بی خبر در لباس فسانه/ خویشتن را فریبی همیداد.(یوشیج، 1373: 39) در اینجا، «عشق» در معنای سنتی–عرفانی و محبوب ازلی آن مورد انکار قرار گرفته است. نیما در اینجـا هـم سـخن بـا برخی فلاسفه مادهانگار غرب مانند فویرباخ، این محبوب ازلی را «وهم و تجلی بیرونی تمنیات نفسانی انسان»، یعنی نوعی «فریب طبیعت» برمیشمرد. خنده زد عقل زیرک بر این حرف/ کز پی این جهان هم جهانی است/ آدمی، زادة خاک ناچیز/ بستة عشقهای نهانی است/ عشوة زندگانی است این حرف(همان:40) نیما آن عشق و این باورداشتها را از فریبکاریهای طبیعت انسانی «عشوة زندگانی» و «بستگیهـای روانـی پنهـان او» «عشقهای نهانی» میداند. این عشـقهـای نهـانی همـان بنـدهای نـامرئی هیـومی اسـت. او بـر آن بـود کـه «عقـل بنـدة هوسهاست» و این همان است که نیما در بند پیشین به زبان آورده بود: آدمی، زادة خاک ناچیز بندة عشقهای نهانی است/ سخنی که در بند بعد هم - به عبارتی دیگر - به بیان آمده است:/ در شگفتم من و تو که هستیم؟ / وز کدامین خم کهنه مستیم؟/ ای بسا قیدها که شکستیم/ باز از قید وهمی نرستیم/ بیخبر، خندهزن، بیهدهنال (یوشیج، 1373 :40) یکی از مهمترین پارههای این شعر، بند زیر است: حافظا این چه کید و دروغی است / کز زبان می و جام ساقی است؟ / نالی ار تا ابد باورم نـیست / که بر آن عشق بازی که باقی است / من بر آن عاشقم که رونده است (همان: 39) این نفی باقی و عشق به رونده، در بردارنده همة آن چیزی است که تصور و تلقی مدرن از عالم را شکل میدهد. بـه هـر حال این عشق بیش از آنکه تسلیدهنده باشد، آزاردهنده است: که تواند مرا دوست دارد و اندر آن بهرة خود نجوید؟ هر کس از بهر خود در تکاپوست کس نچیند گلی که نبوید / عشق بی حظ و حاصل خیالی است. (همان) انتقاد از استبداد و وضعیت نامطلوب جامعهدر اندیشه ماکوزه، هنر خود را از سطح «اکنون» و وقایع روزمرگی که در نبرد طبقاتی وجود دارد، دور میکند اما آن چه هنر را از سطح اکنون دور میکند، شکل و ذات زیباییشناختی آن است. این ذات زیباییشناختی هنر، نفی ذهن واقعگرای سازشگر است.«حقیقت هنر در قدرت او برای در هم شکستن تکاوایی واقعیت تثبیت شده و تعریف آنچه واقعی است، نهفته است، در متن این گسست که دستاورد زیباییشناختی هنر است جهان افسانهای هنر به منزله واقعیتی راستین متجلی میشود. در نتیجه در آثار هنری و ادبی، عوامل حقیقی و آرمانی در حکم واقعیتهای راستین، جانشین تکآوایی تغییر ناپذیر بیرونی میشوند.»(نوذری، 1382: 61ـ62) «نیما طاهباز در مورد شعر او گفته است: در اکثر شعرهای نیما رد پای سیاست را میتوان به خوبی تشخیص داد و جالب اینکه سیاسیاندیشی و به تعبیری سیاستزدگی همچون ژنی است که از نیما به پیروانش منتقل شده است.»(طاهباز،1380: 84) نیما در دهه بیست به طرفداری از نهضت ملی مصدق شعر گفته و با توصیف جامعه استبدادی و انتقاد از وضعیت نامطلوب جامعه، نوید پیروزی و بهروزی را به مخاطب داده است. شعرهای نمادین «ناقوس»، «خروس میخواند»، «پادشاه فتح»، «مرغ آمین» با این مضمون هستند. شعر «ناقوس» را در سال 1323 در نقد جامعه استبدادی و امید پیروزی سروده است، در این شعر جامعه را در آستانۀ تحول توصیف میکند و از حاکمیت سلطه، فرهنگ تودهای، عقلانیت ابزاری، فقر و نبود آزادی و ... سخن گفته است اما بانگ ناقوس به صورت غیر مستقیم نماد طلیعه امید است. این ناقوس، اندرزها، هشدارها و بشارتهایی برای جامعۀ انقلابی در طنین آوازش دارد که سعادت، بهروزی، عدالت، را نوید میدهد، پورنامداریان در مورد آن گفته است: «احتمالاً او در اواخر سال 23 و آستانۀ سال بعد وقوع تغییر و تحولی را در طول سال 1324 پیشبینی میکرده است.»(پورنامداریان، 1377 :107) در هر بند شعر، صدای ناقوس میآید و شعر دوازه بند دارد، هر بانگ آن اشاره به ساعتی از شب است، در بند دوازدهم شب تمام میشود و صبح بهروزی آغاز میگردد. بانگ بلند دلکش ناقوس / در خلوت سحر/ بشکافته است خرمن خاکستر هوا را / وز راه هر شکافته با زخمههای خود/ دیوارهای سرد سحر را / هر لحظه میدرد / مانند مرغ ابر / کاندر فضای خاموش مرادبهای دور/ آزاد میپرد.( یوشیج ، 1373: 338) شعر «هاد» را در خرداد ماه 1329 سروده است، در این شعر از یک موعود خبر میدهد که بیگمان دکتر مصدق است، والتر بنیامین نیز همواره به منجی یا مسیانس در نوشتههایش گریزی داشت. او خواهد آمد / بیدشمنان که ذرّه نیارند/ با او چه دوست بود/ با دوستان که حیله بدجوی/ چون دشمنان/ میدادشان نمود/ با کوششی به نشانه/ با جوششی که امان ببریده است از هر فسون و فسانه / با نوبتی که زخم شکستش/ بر زخم استخوان بفزوده است/ با آن صدا که از رگ دریا شکافته/ همچون خیال ناگه بیدار محرمان/ طوفان زده است هیبت دریا/ و انگیخته نهفت صدایی/ در گوشهها نهان/ دریای بیکران(یوشیج، 1373: 472) با حضور دکتر مصدق در کنار مردم، شاعران متعهد نیز امید به بهروزی جامعه را در اشعارشان نشان میدهند، انتقاد از وضعیت نامطلوب جامعه با امید همراه است، نیما در ادامه شعرهای خروس میخواند و پادشاه فتح و هاد، منظومه «مرغ آمین» را میسراید، حمیدیان در مورد مرغ آمین گفته است «نماد محوری شعر، مرغی است کوه پیکر با سرشتی از مهر گویا نیما در ساختن این نماد از دو مرغ عظیم ادب پارسی، سیمرغ شاهنامه و منطقالطیر بهره گرفته و هم رنگ و خاص نیمایی خود را دارد.»(حمیدیان، 1381: 263) مرغ آمین تعبیری از مصدق است: مرغ آمین دردآلودی ست که آواره بمانده / رفته تا آنسوی این بیدادخانه/ بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه / نوبت روز گشایش را / در پی چاره بمانده / میشناسد آن نهان بین نهانان (گوش پنهان جهان دردمند ما) جور دیده مردمان را / با صدای هر دم آمین گفتنش آن آشنا پرورد/ میدهد پیوندشان در هم/ میکند از یأس خسران بار آنان کم / مینهد نزدیک با هم آرزوهای نهان را/ رستگاری روی خواهد کرد/ و شب تیره بدل با صبح روشن گشت.( یوشیج ، 1373: 347) نیما اشعار دیگری را در این دوران سروده از جمله داروگ، خانهام ابری است، ری را، همه شب، دل فولادم، روی بندرگاه، هست شب و ... حضور دوباره استبداد، تباهی جامعه و اندوه است. انتقاد از مردمیکی از مهمترین دغدغههای مکتب فرانکفورت سرنوشت فرد درجامعه معاصر بود، آنها معتقدند در نظام سرمایهداری، حاکمیت سلطه با ایجاد شرایط زندگی بهتر و رشد اقتصادی و تولید کالاهای فرهنگی و ... در صدد این هستند که مردم بهتر زندگی کنند و به عبارتی به خود مشغول باشند، اما هدفشان این نیست که به فکر مردم باشند، بلکه در زیر لایههای این امکانات، سلطه و استبداد نهفته است که مردم اگاهی ندارند، بهتر زندگی کردن، نیک زندگی کردن نیست و مردم باید به این سلطه حاکمیت آگاه شوند و به نقد بپردازند. در جامعه استبدادی دوره پهلوی نیز، پیشرفت کشور در جهت بهبود اوضاع جامعه در جهت مدرنیته پیش میرفت اما حکومت در اهداف خود به فکر مردم نبود و چه بسا همین مسأله باعث خیزش ملی در مقابل آنها شد که سرانجام به سقوطشان انجامید. البته جامعه ایران با نظام سرمایه داری غرب بسیار فاصله داشت هنوز آن بهبود شرایط که در جامعه آنها بود، در جامعه ایران حاصل نشده بود. نیما معتقد است مردم جامعه باید در برابر حاکمیت سلطه سکوت نکنند، در اشعاری که در توصیف جامعه استبدای سروده است، مردم جایگاه اصلی را دارند، آنها باید با هم متحد شوند. شاخصترین نمونه شعر در نقد جامعه مدرن و فرهنگ توده در اشعار نیما، شعر «آی آدمها» است که علاوه بر نشان دادن فقر و فاصله طبقاتی، فرهنگ توده را نیز در جامعه نشان میدهد. در این شعر دو طبقه را کنار هم قرار داده است، در یک طبقه «توانگران و ساحلنشینان مست و بیخیال و سیر» نشستهاند و در یک طبقه «مستضعفان دردمند و گرسنه و عریان» در آب جان میدهند. آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید/ یک نفر در آب دارد می سپارد جان/ یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند/ روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید/ آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن/ آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید/ که گرفتستید دست ناتوانی را/ تا توانایی بهتر را پدید آرید/ آن زمان که تنگ می بندید/ بر کمرهاتان کمربند/ در چه هنگامی بگویم من ؟/ یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان/ آی آدم هاکه بر ساحل بساط دلگشا دارید.... (یوشیج، 1373: 301 ـ302)
نتیجهشعر نیمایی، صرفِ نظر از عدم تساوی مصرعها، بیانگر تنوع در شکل و تجلّی آزادی در کلام نیز هست که خود، تصویرگر افکار و اندیشههای متضاد اوست؛ بنابراین، برای رسیدن به مفهوم واقعی اشعار نیما، باید از تأمل در معانی ظاهری فراتر رفت، جایی که عناصر به قرینهای مبدل میشود تا امکان حضور معانی مختلف پدید آید. این امر، بنا به عقیدة نیما، به شعر، ابهام یا غنایی ژرفگونه میبخشد. طبیعتگرایی در شعر شاعران معاصر ایران خوانش متفاوتی از تلقی اندیشگران مکتب فرانکفورت دارد. طبیعت دستمایه روشنفکران و هنرمندان ایرانی عصر مشروطه در انتقاد از وضع موجود جامعه و تبیین نابرابری و عدم آزادی و توصیف فضای اختناق حاکم بر جامعه با بیانی غیر مستقیم از آنهاست. در اندیشه آنان، طبیعت و انسان از هم تفکیکناپذیرند و در حیات اجتماعی به هم پیوستهاند. طبیعتگرایی نیما با رویکردی مقلدانه، سنتی و نوستالوژیک و منفعل میانهای ندارد. هر چند گاه گاه حسرت زندگی در کلبهای روستایی خاطر کوهستانی شاعر را در شهر آرزده میسازد اما این مانع دید تازه او نمیشود بلکه اندیشه طبیعت و انسان به یگانگی زاینده میرسند. اجزاء و اشکال طبیعی در شکل نیما هم جنبه نمادین یافتهاند هم بازتاب محیط اجتماعی هستند و حاوی صراحتهای بیانی و مفهومی و نظری مبتنی بر واقعیات بیرونی شعر. شعر نیما، بیآنکه بکوشد خود را متعهد جلوه دهد، ذاتاً و فینفسه از این ویژگی برخوردار است و این یکی از مؤلفههای هنر مدرن مد نظر فرانکفورتیها نیز است. نیما در اشعارش با نمادگرایی با طبیعت و سمبول و... به انتقاد از جامعه پرداخته است، انتقادهایش در ارتباط با نظریه زیباییشناسی انتقادی مکتب فرانکفورت با نقد پوزیتیویسم، حاکمیت سلطه، عقلانیت ابزاری، شیوارگی، جامعه مدرن و صنعت فرهنگ همخوانی دارد که در مضامین استبداد، بیعدالتی و فقر و فاصله طبقانی، نقد جامعه مدرن و فرهنگ توده آمده است، در این اشعار، با حاکمیت سلطه که با استبداد تمام بر مردم حکومت میکند، مقابله کرده است. در گرایش نیما به نمادگرایی همین بس که غالب تفکر حاکم بر آثارش از چندمعناییها حکایت دارد و رمز و ایماهای نوآورانه. چنانچه در تقابل با نظر ژان پل سارتر که استدلال میکند آثار هنری باید مخاطب را مستقیما و از طریق نوعی پیام سیاسی که به سادگی میتوان از اثر بیرون کشید، بر ضد وضعیت موجود نا به سامان فرا بخواند. اما در توافق با آدورنو، آثار هنری جامعه را بیان صریح عقایدشان به نقد نمیکشند بلکه این صرف وجود اثر هنری است که سویه انتقادی به آن میبخشد. در واقع ابهام و تاریکی بخش جداییناپذیر از آثار هنری راستین است و جذابیت هنری آثار هنری کافکا و پیکاسو نیز در اندیشه آدورنو همین است. هیچ چیز برای آدورنو مظنونتر از اثری نیست که به سادگی خود را در تضاد با جامعه قرار میدهد اثری که همواره پیروی بیچون و چرای آن از واقعیت اجتماعی روشن میشود.
منابع و مآخذ1ـ آدورنو، تئودور، «تعهد، زیباییشناسی و سیاست» (مجموعه مقالات)، ترجمه حسن مرتضوی، تهران: ژرف،1391. 2ـ ........................ . دیالکیتک روشنگری. ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان. تهران: گام نو، 1384. 3ـ ..................... . زبان اصالت. مترجم: سیاوش جمادی. تهران: نشر ققنوس، 1385. 4ـ آزبورن، ریچارد. جامعهشناسی. ترجمه رامین کریمیان. تهران: شیرازی، 1378. 5ـ احمدی، بابک. آفرینش و آزادی. تهران: انتشارات مرکز، ویرایش دوم، 1378. 6ـ .................. . خاطرات ظلمت (در باره سه اندیشهگر مکتب فرانکفورت). تهران: نشر مرکز، 1392. 7ـ .................. . حقیقت و زیبایی (درسهای فلسفه هنر). تهران: مرکز، چاپ چهارم، 1378. 8ـ اخوان ، ثالث. سرکوه بلند. تهران، 1375. 9ـ باتامور، تام. دبستان مکتب فرانکفورت. ترجمه محمد حریری اکبری. تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز، 1372. 10ـ براهنی، رضا. طلا در مس. تهران: زریاب، 1380. 11ـ پیری، علی، «مکتب فرانکفورت و بسط نظریه انتقادی»، پایاننامه کارشناسی ارشد فلسفه، دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره)، تهران، 1389. 12ـ پورنامداریان، تقی. رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی. تهران: علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، 1389. 13ـ ترابی، ضیاءالدین. نیمایی دیگر. تهران: دنیای نو، چاپ اول، ،1375. 14ـ حمیدیان، سعید. داستان دگردیسی(روند دگرگونیهای شعر نیما). تهران: نیلوفر. 1381. 15ـ شفیعیکدکنی، محمدرضا. موسیقی شعر. تهران: نقش جهان، چاپ پنجم، 1376. 16ـ طاهباز، سیروس. زندگی و شعر نیما یوشیج کماندار بزرگ کوهساران. تهران: ثالث، چاپ اول، 1380. 17ـ مارکوزه، هربرت. بعد زیباشناختی. ترجمة داریوش مهرجویی. تهران: نشر هرمس، چاپ دوم، 1379. 18ـ ................. . اروس و تمدن. ترجمه امیر هوشنگ افتخاریراد، ج2. تهران: سرچشمه، 1382. 19ـ ................. . گفتاری در رهایی. ترجمه محمود کتابی. ج2، آبادان: پرسش، 1388. 20ـ نوذری، حسینعلی. نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت در علوم اجتماعی و انسانی. تهران: نشر آگه، 1389. 21ـ هیوز، هنری استوارت. آفتاب و غربت. ترجمه عزت ا... فولادوند. تهران: علمی، 1373. 22ـ یوشیج ، نیما. مجموعه کامل اشعار. به کوشش سیروس طاهباز. تهران: نگاه، 1373.
* دانشجوی دوره دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران. ** دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران. (نویسنده مسوول) *** دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران. تاریخ دریافت: 20/7/1398 تاریخ پذیرش: 22/10/1398 | ||
مراجع | ||
1ـ آدورنو، تئودور، «تعهد، زیباییشناسی و سیاست» (مجموعه مقالات)، ترجمه حسن مرتضوی، تهران: ژرف،1391. 2ـ ........................ . دیالکیتک روشنگری. ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان. تهران: گام نو، 1384. 3ـ ..................... . زبان اصالت. مترجم: سیاوش جمادی. تهران: نشر ققنوس، 1385. 4ـ آزبورن، ریچارد. جامعهشناسی. ترجمه رامین کریمیان. تهران: شیرازی، 1378. 5ـ احمدی، بابک. آفرینش و آزادی. تهران: انتشارات مرکز، ویرایش دوم، 1378. 6ـ .................. . خاطرات ظلمت (در باره سه اندیشهگر مکتب فرانکفورت). تهران: نشر مرکز، 1392. 7ـ .................. . حقیقت و زیبایی (درسهای فلسفه هنر). تهران: مرکز، چاپ چهارم، 1378. 8ـ اخوان ، ثالث. سرکوه بلند. تهران، 1375. 9ـ باتامور، تام. دبستان مکتب فرانکفورت. ترجمه محمد حریری اکبری. تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز، 1372. 10ـ براهنی، رضا. طلا در مس. تهران: زریاب، 1380. 11ـ پیری، علی، «مکتب فرانکفورت و بسط نظریه انتقادی»، پایاننامه کارشناسی ارشد فلسفه، دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره)، تهران، 1389. 12ـ پورنامداریان، تقی. رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی. تهران: علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، 1389. 13ـ ترابی، ضیاءالدین. نیمایی دیگر. تهران: دنیای نو، چاپ اول، ،1375. 14ـ حمیدیان، سعید. داستان دگردیسی(روند دگرگونیهای شعر نیما). تهران: نیلوفر. 1381. 15ـ شفیعیکدکنی، محمدرضا. موسیقی شعر. تهران: نقش جهان، چاپ پنجم، 1376. 16ـ طاهباز، سیروس. زندگی و شعر نیما یوشیج کماندار بزرگ کوهساران. تهران: ثالث، چاپ اول، 1380. 17ـ مارکوزه، هربرت. بعد زیباشناختی. ترجمة داریوش مهرجویی. تهران: نشر هرمس، چاپ دوم، 1379. 18ـ ................. . اروس و تمدن. ترجمه امیر هوشنگ افتخاریراد، ج2. تهران: سرچشمه، 1382. 19ـ ................. . گفتاری در رهایی. ترجمه محمود کتابی. ج2، آبادان: پرسش، 1388. 20ـ نوذری، حسینعلی. نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت در علوم اجتماعی و انسانی. تهران: نشر آگه، 1389. 21ـ هیوز، هنری استوارت. آفتاب و غربت. ترجمه عزت ا... فولادوند. تهران: علمی، 1373. 22ـ یوشیج ، نیما. مجموعه کامل اشعار. به کوشش سیروس طاهباز. تهران: نگاه، 1373. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,513 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 296 |