تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,625 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,440,648 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,459,896 |
آزمون تجربی فرضیه منحنی کوزنتس مالی برای ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مدلسازی اقتصادی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 16، شماره 57، خرداد 1401، صفحه 67-85 اصل مقاله (1.48 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.30495/eco.2022.1947144.2605 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محبوبه فراهتی* 1؛ لیلا سلیمی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه اقتصاد دانشگاه سمنان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد اقتصاد دانشگاه سمنان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف این مقاله آزمون تجربی فرضیه منحنی کوزنتس مالی با استفاده دادههای مربوط به دوره زمانی ۱۳97- ۱۳61 در اقتصاد ایران است. بدین منظور، سرانه تولید ناخالص داخلی حقیقی و ضریب جینی بهترتیب، بهعنوان شاخصهایی از رشد اقتصادی و نابرابری درآمد مورد استفاده قرار گرفتهاند. افزونبر این، با بهکارگیری روش تحلیل مؤلفههای اصلی، چندین شاخص توسعه مالی برای ایجاد یک شاخص کلی (ترکیبی) ادغام شدهاند. نتایج حاصل از رویکرد خودرگرسیون با وقفههای توزیعی نشان میدهند که در بلندمدت، یک رابطه U معکوس میان رشد اقتصادی و نابرابری درآمد وجود دارد که فرضیه منحنی کوزنتس را تأیید مینماید. با ارتقای سطح توسعه مالی، نقطه بازگشت منحنی کوزنتس در سطح پایینتری از رشد اقتصادی قرار میگیرد. این یافتهها شواهدی دال بر تأیید فرضیه کوزنتس مالی بلندمدت برای ایران ارائه میدهند. براین اساس، پیشنهاد میشود که برنامهریزان و سیاستگذاران اقتصادی به موازات سیاستهای رشدی، سطح توسعه مالی را با هدف توزیع عادلانهتر درآمد ارتقاء دهند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
طبقهبندی JEL: O40 O15؛ O11؛ واژگان کلیدی: رشد اقتصادی؛ نابرابری درآمد؛ توسعه مالی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
برنامهریزان و سیاستگذاران اقتصادی همواره با این پرسش مواجه بودهاند که آیا رشد اقتصادی موجب افزایش نابرابری در توزیع درآمد میشود یا خیر. اقتصاددانان کلاسیک از قدیم اعتقاد داشتند که رشد اقتصادی به همراه توزیع درآمد امکانپذیر نیست. آنان معتقد بودند که یکی از شرایط لازم برای ایجاد رشد سریع اقتصادی، تشدید نابرابری در توزیع درآمد است؛ زیرا با توجه به اینکه تقریباً تمام درآمد گروههای کمدرآمد صرف هزینههای مصرفی میگردد، رشد اقتصادی وابسته به پسانداز گروههای پردرآمد جامعه - که اساس سرمایهگذاری را فراهم میکنند- است. طبق این استدلال، هر نظام اقتصادی که برپایه نابرابری بیشتر درآمد پایهگذاری شده باشد، در مراحل اولیه توسعه از رشد اقتصادی بالاتری نسبت به نظام اقتصادی طرحریزی شده براساس توزیع عادلانه درآمدها برخوردار است (نیلی و فرحبخش، 1377: 123). براساس نظر کوزنتس [1](1995) در مسیر توسعه اقتصادی، نابرابری درآمد نخست افزایشیافته و پس از ثابت ماندن در سطح معینی، بهتدریج کاهش مییابد؛ یعنی، در مرحله اولیه رشد، توزیع درآمد نابرابرتر میشود و با ادامه یافتن رشد اقتصادی توزیع درآمد به سمت برابری پیش میرود. بنابراین، براساس فرضیه کوزنتس ارتباط معکوس شکل میان رشد اقتصادی و نابرابری درآمد وجود دارد. در این راستا، فرضیه کوزنتس مالی توسط نیکلوسکی[2] (2013) مطرح شد که طبق این فرضیه رابطه U معکوس میان رشد اقتصادی و نابرابری درآمد و همچنین، رابطه U معکوس میان توسعه مالی و نابرابری درآمد وجود دارد. این درحالی است که بایاردی و مورانا[3] (2016) فرضیه کوزنتس مالی را ارتباط معکوس میان توسعه مالی و نقطه بازگشت منحنی کوزنتس میدانند. توسعه مالی هم از طریق رشد اقتصادی و هم از طریق افزایش دسترسی به اعتبارات میتواند بر الگوی توزیع درآمد مؤثر باشد. گرینوود و جوانویک[4] (1990) اندازه واسطههای مالی و رشد اقتصادی را بهطور درونزا و تفکیکناپذیری به یکدیگر وابسته میدانند. ارتباط تنگاتنگ میان توسعه مالی و رشد اقتصادی در این مدل با دیدگاه گلداسمیت[5]، مککینون[6] و شاو[7] سازگار است و در عین حال، در آن شرایطی مشابه فرضیه کوزنتس تحقق مییابد؛ به این معنا که جامعه در مسیر گذار از جامعه ابتدایی با نرخ رشد اقتصادی پایین به جامعه توسعهیافته با نرخ رشد اقتصادی سریع، دورهای موقت از گسترش شکاف میان فقیر و غنی و افزایش نابرابری درآمد را تجربه میکند. بنابراین، طبق این دیدگاه رابطه U معکوس شکلی میان توسعه مالی و نابرابری درآمد وجود دارد. رابطه میان توسعه مالی و نابرابری درآمدی برای سیاستگذاران از آن جهت اهمیت دارد که میتوانند چگونگی تأثیرگذاری سیاستها را بر توزیع درآمد بررسی نمایند و در صورتیکه توسعه مالی باعث کاهش نابرابری درآمدی گردد، سیاستها به سمت ایجاد و گسترش مؤسسات مالی بهتر و کاراتر سوق پیدا میکند (پیرایی و بلیغ، 1394: 2). هدف از مقاله این است که به پیروی از بایاردی و مورانا (2016) فرضیه منحنی کوزنتس مالی در ایران بهصورت تجربی طی سالهای 1361-1397 بررسی شود. در ادامه، بعد از مقدمه در بخش دوم، ادبیات پژوهش مرور میشود؛ بخش سوم و چهارم به روش و یافتههای پژوهش اختصاص یافته و در بخش پنجم، نتیجهگیری و پیشنهادها ارائه میشود.
2. مروری بر ادبیات تحقیق سیمونکوزنتس در سال 1955 جامعهای با دو بخش سنتی یا کشاورزی و مدرن یا صنعتی را درنظر گرفت و با استفاده از آمار و اطلاعات سه کشور انگلیس، آلمان و ایالات متحده آمریکا نشان داد که در گذار از اقتصاد سنتی به اقتصاد مدرن، نابرابری درآمد نخست افزایش یافته و پس از ثابت ماندن در سطح معینی، به تدریج کاهش مییابد. به اعتقاد کوزنتس در مراحل اولیه توسعه با شکلگیری اقتصاد مدرن در کنار اقتصاد سنتی و با توجه به آنکه تعداد کمی از مردم توانایی انتقال به بخش مدرن را دارند. اختلاف سطح دستمزد میان دو بخش موجب افزایش نابرابری در توزیع درآمد میشود. در مراحل بعدی توسعه، تعداد بیشتری از مردم جذب بخش مدرن میشوند و بهتدریج با توجه به کمیابی نیروی کار در بخش سنتی، سطح دستمزد در این بخش افزایش و با نزدیک شدن به سطح دستمزد بخش مدرن، نابرابری در توزیع درآمد کاهش مییابد. این الگو، بعداً به نام منحنی U- معکوس کوزنتس معروف شد. رابطه معکوس میان رشد اقتصادی و نابرابری درآمد را میتوان به شکل معادله (1) نشان داد:
که در آن، و بهترتیب، نابرابری درآمد و رشد اقتصادی (درآمد سرانه) هستند. فرضیه کوزنتس زمانی صادق است که ضرایب و بهترتیب، مثبت و منفی باشند. با ماکزیمم کردن معادله (1) نسبت به ، درآمد سرانه در نقطه بازگشت منحنی کوزنتس بهدست میآید:
به پیروی از برادفورد[8] و همکاران (۲۰۰۵)، با مشتقگیری از معادله (1) نسبت به زمان و جایگذاری معادله (2) در آن خواهیم داشت:
که در آن، نرخ رشد درآمد سرانه واقعی و است. با فرض ، زمانی که است نابرابری افزایش مییابد و به ازای نابرابری کاهش مییابد. بایاردی و مورانا (2016) درآمد سرانه در نقطه بازگشت منحنی کوزنتس ( ) را تابعی از توسعه مالی در نظر گرفتهاند:
که در آن پارامتر هستند. بدان معناست که کشوری با بازارهای مالی توسعهیافتهتر در مقایسه با کشوری با بازارهای مالی کمتر توسعهیافته در سطح درآمد سرانه پایینتری به نقطه بازگشت منحنی کوزنتس میرسد. حال با جایگذاری معادله (۴) در معادله (۳) خواهیم داشت:
اگر از معادله (۵) نسبت به زمان انتگرال گرفته شود، با این فرض که نابرابری درآمد ( )، نرخ رشد درآمد سرانه ( ) و توسعه مالی ( ) در طول زمان ثابت میباشند، معادله (۶) بهدست میآید که در آنt=1…, و ثابت انتگرال است:
از آنجا که نابرابری درآمد ( )، نرخ رشد درآمد سرانه ( ) و توسعه مالی ( ) در طول زمان ثابت نیستند، معادله (۶) بهصورت معادله (۷) بازنویسی میشود که در آن عرض از مبدا است:
برای آنکه رابطه معکوس میان نابرابری درآمد و رشد اقتصادی وجود داشته باشد، باید باشد. بهعلاوه، اگر باشد، رابطه معکوس بین سطح توسعه مالی و نقطه بازگشت منحنی کوزنتس وجود دارد. همچنین،، میتواند هرمقداری داشته باشد. با استفاده از ضرایب ، و میتوان پارامترهای ساختاری را بهصورت و بهدست آورد. بهطورخلاصه، منفی بودن ضریب دلالتبر تأیید فرضیه کوزنتس دارد. چنانچه ضرایب و همزمان منفی باشند، فرضیه کوزنتس مالی نیز تایید میشود. در ادامه، مطالعات انجامشده داخلی و خارجی بهاختصار مرور میشوند. جلیلیان و کرک پاتریک[9] (۲۰۰۲) برای منتخبی از کشورهای توسعهیافته و درحال توسعه طی سالهای۱۹۹۰- ۱۹۶۵ نشان دادهاند نابرابری درآمد با توسعه بازارها و واسطههای مالی کاهش مییابد. همچنین،، نتایج رابطه U معکوس کوزنتس را تایید میکنند. کلارک[10] و همکاران (۲۰۰۶) با استفاده از روش OLS و تکنیک گشتاورهای تعمیم یافته و دادههای ۸۳ کشور توسعهیافته و در حال توسعه طی سالهای ۱۹۹۵-1960 نشان میدهند با توسعه بازارها و واسطههای مالی نابرابری کاهش مییابد. نیکولوسکی (2010) با بهکارگیری مدل پانل پویا برای کشورهای توسعهیافته و درحال توسعه طی دوره زمانی 1962-2006 نشان میدهد رابطه میان نابرابری و توسعه مالی به شکل U وارون است. نیکولوسکی (2013) با استفاده از دادههای پانل برای کشورهای درحال توسعه و توسعهیافته در دوره زمانی 1962-2006 نشان میدهند رابطه U معکوس میان توسعه مالی و نابرابری درآمد و همچنین،، میان نابرابری درآمد و رشد اقتصادی وجود دارد. شهباز و همکاران (2015) با استفاده از مدل تصحیح خطا برای ایران طی سالهای 1969-2011 نشان دادند، در کوتاهمدت توسعه مالی نابرابری درآمد را کاهش میدهد؛ اما رشد اقتصادی نابرابری درآمد را افزایش میدهد. همچنین،، طبق نتایج آزمون کرانهها در بلندمدت رابطه میان توسعه مالی و نابرابری درآمد U معکوس شکل است. آکان[11] و همکاران (2017) فرضیه منحنی کوزنتس مالی مبنی بر رابطه U معکوس میان توسعه مالی و نابرابری درآمد را برای 20 کشور اروپایی طی دوره زمانی 1962-2013 تایید نمودهاند. بایاردی و مورانا (201۸) برای 19 کشور منطقه یورو طی دوره زمانی 1985-2013 نشان میدهند، ارتباط میان رشد اقتصادی و نابرابری درآمد به شکل U معکوس است و سطح توسعه مالی نیز روی نقطه بازگشت منحنی تاثیر منفی دارد که این نتیجه تاییدکننده فرضیه منحنی کوزنتس مالی است. اوزدمیر[12] (2019) برای مجموعهای از کشورها طی دوره زمانی 1993-2013 نشان میدهد فرضیه منحنی کوزنتس مالی مبنی بر رابطه U وارون میان توسعه مالی و نابرابری درآمد تایید نمیشود. یونسی و بچتینیب[13] (2020) برای کشورهای گروه بریکس[14] طی دوره زمانی 2015-1995 نشان میدهند رابطه U معکوس میان توسعه مالی و نابرابری درآمد و میان رشد اقتصادی و نابرابری درآمد وجود دارد. کاویا و شجین[15] (2020) نشان میدهند طی سالهای ۲۰۱۴- ۱۹۸۴ در کشورهای با درآمد بالا رابطه میان توسعه اقتصادی و نابرابری درآمد و همچنین،، رابطه میان توسعه مالی و نابرابری درآمد U معکوس شکل است درحالی که در کشورهای با درآمد متوسط و درآمد بالا این روابط U شکل است. از طرفی رابطه معکوس میان نقطه بازگشت منحنی کوزنتس و سطح توسعه مالی برای کشورهای مورد نظر تایید نمیشود. سالم و یارمحمدی (1390) با بهکارگیری روش حداقل مربعات معمولی و دادههای دوره زمانی 1352-1386 نشان میدهند رابطه U معکوس شکل میان توسعه مالی و نابرابری درآمد در ایران وجود دارد. جابری خسروشاهی و همکاران (۱۳۹۱) با بهکارگیری روش خودرگرسیون با وقفههای توزیعی و استفاده از دادههای دوره زمانی ۱۳۵۲- ۱۳۸۷ نشان میدهند در بلندمدت فرضیه U معکوس کوزنتس و فرضیه U معکوس گرین وود- جووانویج برای ایران تایید میشود. زراءنژاد و همکاران (۱۳۹۳) با استفاده از مدل تصحیح خطای غیرخطی و دادههای دوره زمانی ۱۳۵۰ -۱۳۹۰ نشان میدهند توسعه بازارهای مالی تا یک حدآستانهای، نابرابری درآمد را افزایش میدهد و بعد از این حد آستانهای، نابرابری درآمد کاهش مییابد. میرباقری هیر و شکوهیفرد (1395) برای منتخیی از کشورهای اسلامی طی دوره زمانی 2000-2014 نشان میدهند رابطهU معکوس شکل میان توسعه مالی و نابرابری درآمد وجود دارد. آل عمران و شکوهیفرد (1395) برای منتخبی از کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی طی دوره زمانی 2001-2015 نشان میدهند رابطهU معکوس میان توسعه مالی و نابرابری درآمد وجود دارد. رضا قلیزاده و آقایی (۱۳۹۸) با استفاده از مدل پانل پویا و تخمینزن گشتاورهای تعمیمیافته نشان میدهند رابطه خطی و منفی بین توسعه مالی و نابرابری درآمدی در هر سه گروه استانهای توسعهیافته، کمتر توسعهیافته و توسعهنیافته ایران طی دوره زمانی 1358-1394 وجود دارد. فراهتی و سلیمی (1399) با استفاده از مدل ARDL و دادههای دوره زمانی 1361-1395 نشان میدهند در بلندمدت فرضیهی گرین وود- جوانویک رد و فرضیه منحنی کوزنتس برای ایران تأیید میشود.
در این پژوهش به پیروی از بایاردی و مورانا (2016) معادله رگرسیونی زیر طی سالهای 1361-1397 بهصورت تجربی برای ایران آزمون میشود: (8)
که درآن، GINI شاخص نابرابری درآمد، شاخص توسعه مالی، رشد اقتصادی (درآمد سرانه)، نرخ رشد اقتصادی (نرخ رشد درآمد سرانه)، و است. در این مطالعه، تکنیک تحلیل مؤلفه اصلی[16] (PCA) برای ایجاد یک شاخص کلی توسعه مالی از ترکیب سه زیرشاخص توسعه مالی بهکار گرفته میشود که عبارتند از: نسبت تسهیلات اعطایی بانکها به بخش خصوصی به تولید ناخالص داخلی (CPG)، نسبت تعهدات نقدی[17] سیستم بانکی یا نقدینگی ( ) به تولید ناخالص داخلی (MG) و نسبت ارزش کل سهام مبادلهشده به تولید ناخالص داخلی (TSG). این نسبتها سه بعد مهم توسعهیافتگی بازارهای مالی (بازار پول و بازار سرمایه) را تبیین میکنند. نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی پرکاربردترین و در عین حال، سادهترین شاخص برای توسعه مالی است و نخستینبار، در مطالعات گلداسمیت (1969) و مک کنیون (1973) بهکار رفت. این شاخص بیانگر نسبت اندازه واسطههای مالی رسمی به فعالیتهای اقتصادی است. معمولا، فرض میشود که اندازه واسطههای مالی بهطور مثبت با خدمات مالی ارائه شده مرتبط است (سالم و عرب یارمحمدی، 1390: 138). همچنین،، فرض میشود سیستمهای مالی که اعتبارات بیشتر را به شرکتهای خصوصی میدهند اصرار بیشتری به تحقیق و بازرسی از شرکتها، اعمال کردن کنترل شرکتی، ارائه خدمات مدیریت ریسک، تجهیز پساندازها و تسهیل معاملات دارند تا سیستم مالی که اعتبارات متمرکز خود را به دولت یا شرکتهای تحت مالکیت دولت میپردازد (رفعت و جزیزاده، 1395: 35). نسبت ارزش کل سهام مبادلهشده به تولید ناخالص داخلی، توانایی خرید و فروش آسان اوراق بهادار را نشان میدهد و بیان دیگری از عمق بازار مالی مبتنی بر اوراق بهادار (سهام) در کشور میباشد. هرقدر این نسبت بزرگتر باشد، به همان نسبت مبادله اوراق بهادار آسانتر انجام میگیرد (دادگر، 1388). نتایج تحلیل مؤلفه اصلی برای شاخصهای توسعه مالی در جدول (1) ارائه شده است. با توجه به بخش پائینی جدول، سه مؤلفه اصلی PCA1، PCA2 و PCA3 بهدست آمده است که هر یک از آنها بهصورت یک ترکیب خطی از متغیرهای اولیه CPG، MG و TSG تعریف میشود. افزون بر این، مقادیر ویژه ماتریس واریانس-کواریانس متغیرهای اولیه در بخش بالایی جدول گزارش شدهاند. هر یک از این مقادیر ویژه بیانگر واریانس یکی از مؤلفههای اصلی است و بردار ویژه (استانداردشده) مربوطه نیز بیانگر وزنها یا ضرایب متغیرهای اولیه در ترکیب خطی تشکیلدهنده آن مؤلفه است. هریک از مؤلفههای اصلی، درصدی از کل واریانس متغیرهای اولیه را بازنمایی میکند (توضیح میدهد) که در بخش بالایی جدول گزارش شده است. همانطور که مشاهده میشود، مؤلفههای اصلی PCA1، PCA2 و PCA3 بهترتیب 85/90، 55/8 و 6/0 درصد از کل واریانس متغیرهای اولیه را توضیح میدهند. بر این اساس، اولین مؤلفه اصلی (PCA1) بهتنهایی 85/90 درصد از کل واریانس یا تغییرپذیری متغیرهای اولی را توضیح میدهد و بهعنوان شاخص کلی توسعه مالی انتخاب میشود.
جدول 1. نتایج تحلیل مؤلفه اصلی برای شاخصهای توسعه مالی
منبع: یافتههای پژوهش
در این مطالعه، متغیرهای اندازه دولت ( )، نرخ بیکاری ( ) و نرخ تورم[18] ( ) بهعنوان متغیرهای کنترلی استفاده شده است. بیکاری از جمله عوامل مهمی است که بر توزیع درآمد اثرگذار است. بدیهی است که گروه کثیری از افراد زندگی خود را از طریق فروش منابع کاری خود تأمین مینمایند و عدم وجود فرصتهای مناسب برای عرضه این عامل میتواند تأثیر بسزایی در وضعیت زندگی افراد، فقر و محرومیت و گسترش نابرابری داشته باشد. از اینرو، هر چه میزان مشارکت نیروی کار فعال در فعالیتهای اقتصادی کمتر باشد در نهایت میزان شدت فقر و نابرابری در جامعه افزایش خواهد یافت و بالعکس با افزایش تقاضا برای کار و کاهش بیکاری که در نهایت به افزایش درآمدها منجر میشود وضعیت زندگی مردم بهتر شده و شدت فقر و نابرابری در جامعه کاهش مییابد (دهمرده و همکاران، 1389: 2). دولت میتواند بهصورت مستقیم با پرداختهای انتقالی و یارانهها و به صورت غیرمستقیم با ایجاد فرصتهای شغلی بیشتر برای افراد جامعه نابرابری درآمد را تحت تاثیر قرار دهد (آفونسو[19] و همکاران، ۲۰08: 11). برخی اقتصاددانان معتقدند یک تورم ملایم در سیستم اقتصادی آثاری مثبت بر اوضاع اقتصادی دارد و اینگونه استدلال میشود با توجه به اینکه گروه کم درآمد جامعه معمولاً بدهی دارند افزایش تورم به کاهش ارزش واقعی بدهی منجر میشود و به عبارت دیگر، نوعی کمک برای آنها به شمار میآید. البته این نکته قابل توجه است که این مطلب در شرایطی صحیح است که افراد کم درآمد به منابع مالی گسترده و سیستم بانکی جهت دریافت تسهیلات دسترسی داشته باشند (کمیجانی و محمدزاده، 1393: 8). از طرفی افزایش تورم میتواند قدرت خرید پول را از سه کانال درآمد حقیقی، ارزش حقیقی پرداختهای انتقالی و ارزش حقیقی داراییهای پولی کاهش داده و موجب افزایش نابرابری درآمد شود (شاکری و همکاران، 1392: 29-30). برخی از مطالعات از قبیل گالی و اندرهوون[20] (2001)، آمورنتام[21] (2008) و مونین[22] (2014) این دیدگاه را مطرح میکنند که اثر تورم بر نابرابری درآمد بستگی به سطح تورم دارد؛ بهطوریکه در نرخهای پائین تورم، افزایش تورم موجب کاهش نابرابری درآمد میشود، اما پس از یک حد آستانهای، این اثر مثبت میشود. بهعبارت دیگر، ارتباط میان نرخ تورم و نابرابری درآمد میتواند غیر خطی (U شکل) باشد. بر این اساس، متغیر نرخ تورم به فرم درجه دو در سمت راست معادله (8) ظاهر شده است که اجازه میدهد ارتباط غیرخطی احتمالی آن با نابرابری درآمد برقرار شود.
- توصیف دادهها دادههای مورد استفاده در این پژوهش ضریب جینی ( )، شاخص ترکیبی توسعه مالی ( )، درآمد سرانه به قیمت ثابت 1390 بر حسب هزار میلیارد ریال ( )، نرخ رشد درآمد سرانه ( )، نسبت مخارج دولت به GDP ( )، نرخ بیکاری ( ) و نرخ تورم (INF) است. دادههای آماری نابرابری درآمد (هزینه) در فاصله سالهای 1361-1362 تنها بهصورت گروهی (با انتهای باز) در دسترس است. بنابراین، ضریب جینی این سالها با استفاده از مدل پارامتریکی پیشنهادی ابونوری (1371) برآورد شده است. دادههای توزیع درآمد از سال 1363 بهصورت ریز داده موجود است. در نتیجه، شاخص ضریب جینی در فاصله سالهای 1397-1363 با استفاده از ریز دادهها برآورد شده است. شاخص توسعه مالی از ترکیب سه شاخس نسبت اعتبارات اعطایی بانکها به بخش خصوصی به تولید ناخالص داخلی (CPG)، نسبت تعهدات نقدی سیستم بانکی یا نقدینگی ( ) به تولید ناخالص داخلی (MG) و نسبت ارزش کل سهام مبادلهشده به تولید ناخالص داخلی (TSG) با استفاده از روشتحلیل مؤلفههای اصلی محاسبه گردیده است. اطلاعات مربوط به شاخصهای توسعه مالی، درآمد سرانه، مخارج دولت، نرخ تورم و نرخ بیکاری طی دوره 1361-1397 از مرکز آمار و نماگرهای اقتصادی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران استخراج شده است. برخی از آمارههای توصیفی مربوط به دادهها در جدول (1) گزارش شده است.
جدول 1. آمارههای توصیفی دادههای مربوط به متغیرها
منبع: بانک مرکزی و مرکز آمار جمهوری اسلامی ایران
علاوه بر این، نمودارهای مربوط به شاخصهای توسعه مالی و شاخص ترکیبی برای بازه زمانی 1397-1361 بهترتیب در نمودارهای (1) تا (4) و شاخص ضریب جینی (GINI) برای بازه زمانی مورد نظر در نمودار (5) ترسیم شدهاند. ﻫﻤﺎنﻃﻮر ﻛﻪ ﻣﻼﺣﻈﻪ ﻣﻲﺷﻮد ﺷﺎﺧﺺ ﻛﻠﻲ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﻣﺎﻟﻲ از سال 1361تا 1368 همزمان با جنگ تحمیلی دارای نوسان بوده و روند پایداری ندارد. ﺑﺎ ﭘﺎﻳﺎن ﻳﺎﻓﺘﻦ ﺟﻨﮓ برای چندین سال یعنی تا سال 1376 سیر نزولی داشته است. این شاخص از سال 1378 بیشتر روندی صعودی طی کرده است؛ بهطوریکه مقدار آن از 45/0 در سال 1378 به 1713/1 در سال 1397 رسیده است. همچنین،، نمودار(5) نشان میدهد شاخص ضریب جینی طی سالهای 1361 تا 1363 روندی نزولی طی کرده است و پس از آن تا سال 1386 روندی بیشتر روبهکاهش داشته است. این شاخص طی سالهای 1386 تا 1392روندی نزولی از خود نشان داده است و پس از آن تا سال 1395روندی صعودی طی کرده است. کمترین ضریب جینی طی دوره مورد بررسی مربوط به سال 1392 و برابر با 365/0 است.
منبع: یافتههای پژوهش
نمودار 5. شاخص ضریب جینی منبع: یافتههای پژوهش
۴. برآورد مدل و تفسیر نتایج در این مطالعه، آزمونهای رایج دیکی- فولرتعمیمیافته[23] و فیلیپس- پرون[24] جهت بررسی وضعیت مانایی سریهای زمانی (تعیین مرتبه انباشتگی متغیرها) بهکار گرفته شدهاند. نتایج بهکارگیری هر یک از آزمونها با تصریحهای مختلف به ترتیب در جداول (2) و (3) پیوست گزارش شدهاند. با توجه به این نتایج، هر متغیر دارای مرتبه انباشتگی صفر یا یک است. بنابراین، شرط لازم برای بهکارگیری رویکرد همانباشتگی مبتنی بر مبنی بر اینکه متغیرهای تحت بررسی ترکیبی از (0)I و (1)I باشند، تامین میشود.
4-1. مدل خودرگرسیونی با وقفه توزیعی ( ) در این مطالعه، رویکرد همانباشتگی مبتنی بر مدل خود رگرسیونی با وقفه توزیعی[25] ( ) که توسط پسران و همکاران[26] (1996)، پسران و شین[27] (1998) و پسران و همکاران (2001) معرفی شده است، جهت آزمون همانباشتگی و برآورد روابط بلندمدت میان متغیرها در هر یک از معادلات مذکور بهکار گرفته میشود. در این رویکرد، نخست، تعداد وقفههای بهینه متغیرها در مدل زیر تعیین میشود:
که یک بردار از رگرسورهای چندگانه و یک بردار از ضرایب مربوطه است. برای این منظور، میتوان از معیارهای اطلاعاتی[28] مانند معیار اطلاعاتی آکائیک[29] (AIC) و معیار اطلاعاتی شوارتز[30] (SIC) استفاده کرد. گام بعدی، بهکارگیری آزمون باند جهت تشخیص وجود یا عدم وجود ارتباط همانباشتگی یا بلندمدت میان متغیرها است. برای این منظور، نخست، مدل رگرسیونی (9) در یک فرم تصحیح خطا بهصورت زیر بازنویسی میشود:
که ، برای ، ، ، برای . سپس، فرضیه صفر عدم وجود همانباشتگی میان متغیرها آزمون میشود. چنانچه وجود رابطه همانباشتگی (بلندمدت) میان متغیرها تشخیص داده شود، میتوان این رابطه را در فرم زیر برآورد نمود:
که ضرایب بلندمدت متغیرهای توضیحی بهصورت و تعریف میشوند که میتوان پس از برآورد معادله (9) یا (10)، براساس این روابط برآوردهایی را برای ضرایب بلندمدت بهدست آورد. لازم بهذکر است که ضریب در مدل (10)، سرعت تعدیل[31] نامیده میشود. این ضریب بیان میکند که در هر دوره زمانی چه سهمی از انحراف (مثبت یا منفی) متغیر وابسته از مسیر تعادلی بلندمدت تصحیح میشود. در این مطالعه، مدل بدون در نظر گرفتن عرض از مبدا و روند زمانی برآورد و تعداد وقفههای بهینه استفاده از معیار اطلاعاتی شوارتز (SIC) تعیین شده است. با توجه به آزمون فرضیه صفر مبنی بر وجود همسانی واریانس را در سطح اطمینان قابل قبولی نمیتوان رد نمود. براساس آماره جارکو-برا ( )، فرضیه صفر این آزمون مبنی بر عدم نرمال بودن جملات اخلال رد شده است و بنابراین باقیماندههای مدل نرمال میباشند. براساس نتایچ آماره ، مدل به لحاظ آماری معنادار است. آماره دوربین- واتسون نیز نشان میدهد مدل فاقد مشکل خودهمبستگی است. همچنین، طبق نتایج آزمون در مدل، فرضیه صفر مبنی بر عدم وجود خودهمبستگی سریالی جملات اخلال را نمیتوان در سطح اطمینان قابل قبولی رد نمود. نتایج این آزمونها در پیوست گزارش شده است. به منظور بررسی وجود رابطه بلندمدت بین متغیرها از آماره آزمون که توسط پسران و همکاران (2001) پیشنهاد شده است استفاده میشود. در آزمون ، فرض صفر بیانگر عدم وجود همانباشتگی یا رابطهی بلندمدت میباشد. باتوجه به نتایچ جدول (2)، مقدار آماره محاسباتی 9651/8 بهدست آمده است که با توجه به بیشتر بودن آماره محاسباتی از باند (مقدار بحرانی) بالا در سطح معنیداری ۱ درصد، فرضیه صفر مبنی بر عدم وجود رابطه بلندمدت رد میشود. جدول 2. نتایج آزمون همانباشتگی
منبع: یافتههای پژوهش
در مرحله بعد میتوان ضرایب بردار بلندمدت را برآورد و تفسیر نمود. نتایج در جدول (3) ارائه شده است.
جدول 3. نتایج برآورد مدل تجربی
منبع: یافتههای پژوهش موضوع دیگر در ارتباط با رویکرد ARDL، ثبات و پایداری مدل برآورد شده است. برای این منظور از آزمونهای رایج پسماند تجمعی[32] (CUSUM) و مجذور پسماند تجمعی[33] (CUSUMQ) که توسط براون[34] و دیگران (1975) پیشنهاد شده است، جهت بررسی پایداری مدلهای برآورد شده استفاده شده است. همانطور که در نمودارهای (1) و (2) دیده میشود، مسیر حرکت آماره آزمونهای پسماند تجمعی و مجذور پسماند تجمعی، برای دورههای مختلف، بین دو خطوط بحرانی قرار دارد. براین اساس فرضیه صفر پایداری مدل نمیتواند در سطح اطمینان 95 درصد رد شود.
بهمنظور آزمون تجربی فرضیه منحنی کوزنتس مالی برای ایران، لازم است دو فرضیه آماری برای ضرایب و در معادله رگرسیونی (8) آزمون شوند. با توجه به توضیحات بخش دوم، رد فرضیه صفر در یک سطح معنیداری قابل قبول، دلالت بر منفی بودن این ضریب و در نتیجه تأیید فرضیه کوزنتس دارد. علاوه بر این، رد همزمان فرضیههای و دلالت بر منفی بودن هر دو ضریب و در نتیجه تأیید فرضیه کوزنتس مالی دارد. با توجه به جدول (3)، مقادیر احتمال آماری (p-value) که برای ضرایب و گزارش شدهاند، مربوط به آزمون فرضیه دو طرفه برای معناداری هر یک از آنها هستند. این درحالیست که برای هر کدام از آزمونهای یکطرفه (چپ) فوق، بایستی مقدار احتمال آماری مربوطه محاسبه شود. نتیجه این محاسبات در جدول (4) ارائه شده است.
جدول 4. آزمون فرضیه آماری برای منحنی کوزنتس مالی
منبع: یافتههای پژوهش همانطور که ملاحظه میشود، مقادیر احتمال آماری برای فرضیههای اول و دوم بهترتیب معادل 0329/0 و 0068/0 بهدست آمدهاند. بر این اساس، فرضیه صفر در سطح معنیداری 5 درصد ( ) و فرضیه صفر در سطح معنیداری 1 درصد ( ) رد شده و فرضیههای مقابل مبنی بر منفی بودن این ضرایب پذیرفته میشوند. در نتیجه، فرضیه منحنی کوزنتس مالی برای ایران تأیید میشود. این بدان معناست که رابطه میان رشد اقتصادی و نابرابری درآمد بهشکل معکوس است. از طرف دیگر، ارتباط معکوسی میان سطح توسعه مالی و نقطه بازگشت منحنی کوزنتس وجود دارد. با توجه به معادله (8) مشتق GINI نسبت به G بهصورت بهدست میآید. با توجه به ضرایب برآورد شده در جدول (3)، در صورت افزایش یک واحدی نرخ رشد درآمد سرانه، انتظار میرود ضریب جینی به اندازه تغییر نماید. در نتیجه، با توجه به معناداری آماری ضرایب، میزان اثرگذاری نرخ رشد درآمد سرانه بر نابرابری درآمد بستگی به سطح درآمد سرانه و سطح توسعه مالی دارد. نتایج نشان میدهند نرخ بیکاری تاثیر معنیداری بر نابرابری درآمد ندارد درحالیکه نسبت مخارج دولت به تاثیر مثبت و معنیداری بر نابرابری درآمد دارند. در ارتباط با متغیر نرخ تورم، ضریب این متغیر مثبت و معنادار است ولی ضریب مربع آن به لحاظ آماری معنادار نیست. بنابراین، ارتباط میان نرخ تورم و نابرابری درآمد به صورت خطی و مثبت است. نتایج برآورد مدل تصحیح خطا در بخش پائینی جدول (3) گزارش شدهاند. همانطور که ملاحظه میشود، ضریب وقفه اول عبارت تصحیح خطا معادل 6168/0- برآورد شده است و در سطح %1 معنیداری است. با توجه به آن، در هر دوره زمانی، 68/61 درصد انحراف (مثبت یا منفی) متغیر وابسته از مسیر تعادلی خود تصحیح میشود. همچنین،، میتوان آزمون فرضیه آماری در خصوص منفی بودن ضرایب و جهت بررسی فرضیه کوزنتس مالی در کوتاهمدت را انجام داد. با توجه به نتایج جدول مقدار احتمال آماری برای آزمون فرضیه منفی بودن معادل 0094/0 بهدست میآید. با این وجود، مقدار احتمال آماری برای آزمون فرضیه منفی بودن ضریب معادل 1371/0 محاسبه میشود. این نتایج نشان میدهند اگرچه فرضیه کوزنتس در کوتاهمدت تأیید میشود، اما فرضیه کوزنتس مالی مبنی بر تأثیر منفی سطح توسعه مالی بر نقطه بازگشت منحنی کوزنتس تأیید نمیشود.
کوزنتس (1955) این فرضیه را مطرح نمود که در مسیر توسعة اقتصادی نابرابری درآمد نخست افزایش یافته و پس از ثابت ماندن در سطح معینی، به تدریج کاهش مییابد یعنی در مرحله اولیه رشد، توزیع درآمد نابرابرتر میشود و با ادامه یافتن رشد اقتصادی توزیع درآمد به سمت برابری پیش میرود. این الگو، بعداً به نام منحنی U معکوس کوزنتس معروف شد. در این راستا تصریح جدیدی از منحنی کوزنتس تحت عنوان منحنی کوزنتس مالی توسط بایاردی و مورانا (2016) مطرح شد. در فرضیه کوزنتس مالی علاوه بر آنکه رابطه میان رشد اقتصادی و نابرابری درآمد به شکل U معکوس است، ارتباط معکوسی میان توسعه مالی و نقطه بازگشت منحنی کوزنتس وجود دارد. هدف این پژوهش آزمون تجربی فرضیه «منحنی کوزنتس مالی» در خصوص ارتباط میان توسعه مالی، رشد اقتصادی و نابرابری درآمد با استفاده از دادههای مربوط به دوره زمانی 1361-1397 برای ایران است. بدین منظور، سرانه تولید ناخالص داخلی حقیقی و ضریب جینی بهترتیب بهعنوان شاخصهایی از رشد اقتصادی و نابرابری درآمد مورد استفاده قرار گرفتهاند. علاوه بر این، تکنیک تحلیل مؤلفه اصلی (PCA) برای ایجاد یک شاخص کلی توسعه مالی از ترکیب سه زیر شاخص توسعه مالی مشتمل بر نسبت تسهیلات اعطایی بانکها به بخش خصوصی به تولید ناخالص داخلی، نسبت تعهدات نقدی سیستم بانکی یا نقدینگی به تولید ناخالص داخلی و نسبت ارزش کل سهام مبادلهشده به تولید ناخالص داخلی بهکار گرفته شده است. سپس، یک مدل تجربی تصریح و با استفاده از رویکرد ARDL برآورد شده است. نتایج تجزیه و تحلیل همانباشتگی نشان میدهند که در بلندمدت، فرضیه کوزنتس مبنی بر وجود رابطه U معکوس شکل میان رشد اقتصادی (درآمد سرانه) و نابرابری درآمد تایید میشود. علاوه بر این، با افزایش سطح توسعه مالی، منحنی کوزنتس به سمت چپ منتقل میشود. به عبارت دیگر، ارتباط معکوسی میان سطح توسعه مالی و نقطه بازگشت منحنی کوزنتس وجود دارد؛ بهطوریکه ارتقاء سطح توسعه مالی موجب میشود نابرابری درآمد در سطح پایینتری از درآمد سرانه به حدکثر مقدار خود برسد. این شواهد تجربی دلالت بر تأیید فرضیه منحنی کوزنتس مالی در بلندمدت دارند. از طرف دیگر، نتایج برآورد مدل تصحیح خطا نشان میدهند که اگرچه فرضیه کوزنتس مبنی بر ارتباط U معکوس شکل میان رشد اقتصادی و نابرابری درآمد در کوتاهمدت نیز تأیید میشود، اما سطح توسعه مالی تأثیری بر ارتباط میان رشد اقتصادی و نابرابری درآمد ندارد. بهعبارت دیگر، فرضیه منحنی کوزنتس در افق کوتاهمدت مصداق تجربی برای اقتصاد ایران ندارد. با توجه به نتایج فوق، اجرای سیاستهای کلان اقتصادی در جهت بهبود رشد اقتصادی میتواند کاهش نابرابری درآمد را نیز بهدنبال داشته باشد. با این وجود، مطابق با فرضیه منحنی کوزنتس، روند کاهشی نابرابری درآمد پس از دستیابی به سطح معینی از درآمد سرانه (نقطه بازگشت منحنی کوزنتس) آغاز میشود که ممکن است دور از دسترس باشد. اما همانطور که نتایج نشان میدهند توسعه مالی میتواند این سطح آستانهای درآمد سرانه را در بلندمدت کاهش داده و دستیابی به آن را تسریع نماید. بنابراین، پیشنهاد میشود به موازات سیاستهای رشدی، ارتقاء سطح توسعه مالی جهت توزیع عادلانهتر درآمد توسط برنامهریزان و سیاستگذاران اقتصادی هدفگذاری شود. افزایش اعتبارات اعطایی به بخش خصوصی یکی از راههای ارتقاء سطح توسعه مالی است. خصوصیسازی بانکهای دولتی، افزایش کمی و کیفی بانکهای خصوصی و بسترسازی جهت حضور بانکهای خارجی منجر به افزایش کارایی و رقابت در امور بانکی میشود که این امر میتواند اعتبارات پرداختی به بخش خصوصی که کارایی و سودآوری انتظاری بالاتری دارند را افزایش دهد. از طرفی گسترش بازار سرمایه و ایجاد امکان دسترسی تمامی افراد به بازار سرمایه میتواند موجب بهبود توسعه مالی شود. طبق نتایج اثر متغیرهای نرخ تورم و اندازه دولت بر نابرابری درآمد در بلندمدت مثبت و معنادار است درحالیکه نرح بیکاری اثر معناداری بر نابرابری درآمد در بلندمدت ندارد. در این راستا رفع موانع ساختاری در اقتصاد، اجرای سیاستهای افزایش تولید و عرضه، کنترل قیمت کالاهای وارداتی، کنترل نرخ رشد نقدینگی و کنترل فشار تقاضا میتواند منجر به کاهش تورم و کاهش نابرابری گردد. از طرفی اندازه دولت نیز اثر مثبت و معناداری بر نابرابری درآمد دارد. افزایش اندازه دولت و مداخلات و تصدیگریهای نادرست دولت در اقتصاد میتواند موجب تخصیص ناکارآمد منابع عمومی جامعه، گسترش رانتجویی، اختلال در عملکرد سیستم بازار و افزایش نابرابری درآمد شود.
[1] Kuznets [2] Nikoloski [3] Baiardi & Morana [4] Greenwood & Jovanovic [5] GoldSmith [6] McKinnon [7] Shaw [8] Bradford [9] Jalilian & Kirkpatrick [10] Clarke [11] Akan [12] Özdemir [13] Younsi & Bechtinib [14] BRICS [15] Kavya & Shijin [16] Principal Component Analysis [17] Liquidity Liabilities [18] متغیر نرخ تورم با استفاده از فیلتر هودریک-پرسکات (Hodrick–Prescott filter) هموار شده است. [19] Afonso [20] Galli & Vander Hoeven [21] Amornthum [22] Monnin [23] Augmented Dickey-Fuller (ADF) [24] Phillips-Perron (PP) [25] Autoregressive Distributed Lag [26] Pesaran [27] Shin [28] Information Criterion [29] Akaike Information Criterion [30] Schwarz Information Criterion [31] Speed of Adjustment [32] Cumulative Sum [33] Cumulative Sums of Squares [34] Brown | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 636 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 177 |