تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,560 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,801,205 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,843,877 |
بررسی تطبیقی تحدید طلاق از منظر فقهای امامیه و اهل سنت و مخالفت با آن از منظر حقوق کیفری | ||
آموزه های فقه و حقوق جزاء | ||
مقاله 6، دوره 2، شماره 1 - شماره پیاپی 5، خرداد 1402، صفحه 115-134 اصل مقاله (1.38 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.30495/jcld.2023.1973214.1031 | ||
نویسندگان | ||
امین نجفیان* ؛ هادی خوشنودی | ||
استادیار گروه فقه و حقوق، مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی، قم، ایران | ||
چکیده | ||
تاریخ دریافت: 1401/08/29 تاریخ بازنگری: 1401/09/29 تاریخ پذیرش: 1402/01/27 یکی از مهمترین معضلات و چالش های پیشروی خانواده در سالیان اخیر، طلاق می باشد. بررسی آمار و ارقام از مراجع ذی صلاح همچون سایت ثبت احوال، حکایت از روند رو به تزاید این معضل دارد. هرگونه توافق درباره ی یک قاعده شرعی یا حقوقی، عملاً، در قالب «شرط» صورت می گیرد. تحدید حق طلاق به صورت قراردادی می تواند به عنوان یکی از راه های کاهش میزان طلاق، مورد اعتنا و توجه باشد. در این تحقیق، با استفاده از منابع کتابخانه ای و با روش توصیفی تحلیلی، به بررسی تطبیقی تحدید طلاق از منظر فقهای امامیه و اهل سنت پرداخته و به این نتایج رسیده است که اولاً، تقبیح طلاق و سعی در یافتن شیوه های تحدید آن، همواره از دغدغه های فقهای امامیه و اهل سنت بوده است؛ ثانیاً، برخی از فقهای امامیه و اهل سنت به صورت مطلق و برخی دیگر به شکل تفصیل، شرط عدم طلاق را پذیرفته و متخلف از آن را گنهکار و طلاق حاصله را نافذ نمی دانند. | ||
کلیدواژهها | ||
طلاق؛ تحدید طلاق؛ شرط عدم طلاق؛ تحدید قراردادی طلاق | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه یکی از مهمترین معضلات و چالشهای پیشروی خانواده در سالیان اخیر، طلاق میباشد. بررسی آمار و ارقام از مراجع ذیصلاح، همچون سایت ثبت احوال، حکایت از روند رو به تزاید این معضل دارد. تحدید حق طلاق به صورت قراردادی، میتواند به عنوان یکی از راههای کاهش میزان طلاق، مورد اعتنا و توجه باشد. هرگونه توافق درباره یک قاعده شرعی یا حقوقی، عملاً در قالب «شرط» صورت میگیرد. طرفین قرارداد میتوانند به صورت شرط ضمن عقد، بعضی آثار عقود را تغییر دهند و توافق خود را جانشین الزامات شرعی یا قانونی نمایند؛ اعم از اینکه حق و تکلیفی را نفی نمایند یا حق و تکلیفی ایجاد نمایند. کاربرد شرط، به ویژه در مورد احکامی مانند طلاق که به روش تقنینی قابل تغییر نیست، از اهمیت مضاعفی برخوردار است؛ زیرا «شرطیت» ظرفیتی است که به طرفین عقد ازدواج امکان میدهد، آثار شرعی یا قانونی عمل حقوقی مورد نظر خود را تعدیل نمایند. آیا زوجین میتوانند با استفاده از ظرفیت شرط، حق طلاق زوج را در ضمن عقد نکاح نفی نموده یا آن را محدود نمایند؟ به عبارت دیگر آیا شرط عدم طلاق به نفع زوجه مشروعیت دارد یاخیر؟ بدیهی است که اگر این شرط مشروع باشد، میتوان از این روش برای پیشگیری از طلاقهای هوسگرایانه استفاده کرد. پژوهش حاضر عهده دار سخن از مشروعیت تحدید طلاق زوج به صورت تطبیقی از منظر فقهای امامیه و اهل سنت است. 1. مفهوم شناسی (گونه شناسی تحدید طلاق) تحدید حق طلاق زوج به دو شکل قانونی و قراردادی قابل تصور است که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد. 1ـ1. تحدید حق طلاق به روش قانونی تحدید حق طلاق زوج از حیث قانونی به دو صورت قابل تصور است. تحدید حق طلاق بر مبنای احکام اولیه و دیگر بر مبنای احکام ثانویه و ضرورتهای اجتماعی که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد. 1ـ1ـ1. قانونگذاری بر مبنای احکام اولیه احکام اولیه، احکامى هستند که بر موضوعات معینى قرار داده شدهاند، قطع نظر از عوارض و حالات ثانوى که بر آن موضوع، عارض مىشود؛ مانند وجوب نماز و روزه و حج یا طهارت آب کر و آب جاری و صحت بیع و بطلان معامله ربوی (مکارم شیرازی، 1427، 23). احکام اولیه الهى بر اساس مصالح کلى و دائمى وضع شدهاند و از این جهت ثابت و تغییر ناپذیرند (علی نوری، 1382، 31). در قرآن، آیات فراوانی در رابطه با طلاق وارد شده است؛ از جمله: « وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ » (بقره، 231)؛ و هرگاه زنان را طلاق گفتید و به پایان عده خویش رسیدند، پس به خوبى نگاهشان دارید، یا به خوبى آزادشان کنید. « وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ » (بقره، 237)؛ و اگر پیش از آنکه با آنان نزدیکى کنید، طلاقشان گفتید، در حالى که براى آنان مَهرى معین کردهاید، پس نصف آنچه را تعیین نمودهاید، به آنها بپردازید. این آیات و آیات دیگری که در رابطه با طلاق وارد شده است، همگی درصدد بیان احکام مربوط به طلاق هستند و خطاب به مردان بوده و میفهماند که حق طلاق به عنوان اصل اولی، در اختیار مردان است. در رابطه با حق طلاق روایات متعددی نیز وارد شده است که حق طلاق را در اختیار مرد میداند، نظیر روایتی که پیامبر (ص) فرمودند: « طلاق در اختیار کسی است که ساق را در اختیار دارد » (نوری، 1408، 306). در این جا کسی که ساق در اختیار اوست، کنایه از شوهر است که حق تمتع از زن را داراست (عاملی، 1413، 11). لذا با این فرض که حق طلاق به دست مرد است، نمیتوان به شکل قانونی، آن هم بر مبنای احکام اولیه حق طلاق را از مرد سلب یا آن را محدود نمود . 1ـ1ـ2. قانونگذاری بر مبنای احکام ثانویه و ضرورتهای اجتماعی با توجه به صحیح نبودن قانونگذاری قوانین ثانوی به صورت دائم (حکیم، 1979، 73) و مشکلاتی که در حوزه تشخیص مصداق و باقی بودن زمان ضرورت و مصلحت پیرامون تحدید حق طلاق زوج، در صورت تقنین قوانین ثانوی به شکل موقت، وجود دارد، نمیتوان به صورت قانونی بر مبنای احکام ثانویه و ضرورتهای اجتماعی، حق طلاق زوج را محدود نمود. 1ـ2. تحدید حق طلاق به روش قراردادی شرط عدم طلاق یا شرط طلاق پس از مدت معین نظیر شرط ترک تزوّج، عدم مطالبهی مهر، عدم مطالبهی نفقه و مانند آن از نوع شرط فعل بوده، و چنین تعهداتی مشروع است؛ مگر در مواردی که ممکن است دلیل خاصّی بر عدم مشروعیت شرط عدم مطالبه یا اعمال حق رسیده باشد؛ مانند روایاتی که به نظر بعضی فقها، دالّ بر عدم مشروعیت و بطلان شرط ترک تزوّج است. محقق حلی در بطلان اینگونه شروط میفرماید: « اذا شرط فی العقد ما یخالف المشروع مثل ان لا یتزوج علیها ... بطل الشرط » (حلی، 1409، 273). نظیر این بیان ایشان درمنابع فقهی دیگر هم آمده است (طوسی، 1387، 303؛ حلی، 1413، 77). دیگر آنکه هرگاه مفاد شرط، تعهد به عدم مطالبه یا عدم اعمال و ایفای حق به صورت مطلق و دایمی باشد، چنین تعهدی نیز مشروع نمیباشد؛ همانند این روایت زراره راجع به مردی که مقابل همسرش متعهد میشود که در حیات و پس از مرگ او ازدواج نکند و زن نیز متقابلاً متعهد میشود که پس از مرگ شوهر ازدواج نکند. امام صادق (ع) فرمود: « اذهَب وَ تَزَوَج وَ تَسر فَإنّ ذَلِکَ لَیسَ بِشَیئ وَ لَیسَ شَیئ عَلَیکَ وَ لَا عَلَیهَا » (کلینی، 1407، 403).
در بحث مشروعیت یا عدم مشروعیت شرط عدم طلاق، میان فقهای شیعه اختلاف نظر وجود دارد. برخی قائل به مشروعیت، برخی عدم مشروعیت و برخی دیگر قائل به تفصیل شدهاند. مشروعیت یا عدم مشروعیت شرط عدم طلاق یا به طور صریح، میان کلام فقها وجود دارد، یا از طریق تطبیق موارد هم ملاک، میتوان حکم آن را کشف نمود. 2ـ1. قائلین به عدم مشروعیت میان قائلین به عدم مشروعیت، برخی از فقهاء، شرط عدم طلاق را شرطی فاسد و برخی دیگر، نه تنها این شرط را فاسد، بلکه مفسد عقد نیز میدانند؛ به این معنا که شرط عدم طلاق، نه تنها از نظر شرع مقدس، مشروعیت ندارد، بلکه این گونه شروط به دلایلی مبطل عقد نکاح هم خواهد بود. قائلین به عدم مشروعیت شرط عدم طلاق، به دلایل مختلفی درصدد بیان مخالفت خود با این شرط برآمدهاند. برخی از ایشان، شرط عدم طلاق را به دلایلی از جمله مخالفت آن با کتاب و سنت، ابداع حکم جدید، اجماع و نهایتاً، مخالفت با مقتضای عقد، مشروع ندانستهاند؛ اما عقد نکاح را صحیح دانستهاند. برخی دیگر از فقهاء، نه تنها این شرط را باطل، غیر مشروع و خلاف مقتضای عقد، بلکه این شرط را مبطل عقد نکاح نیز میدانند. 2ـ1ـ1. مخالفت شرط عدم طلاق با کتاب و سنت شهید ثانی در مسالک الافهام، ذیل عنوان: « إذا شرط فی العقد ما یخالف المشروع، مثل أن لا یتزوّج علیها أو لا یتسرّى»، ضمن قبول فساد شرط ترک تزوج و تسری، مفسد بودن این شرط بحث کرده و معتقد است شرط ترک تزوج و تسری و در اینجا شرط عدم طلاق، خللی به قصد عقد وارد نمی کند؛ مگر اینکه بگوییم عقد مقید به این شروط شده که در این صورت، عقد، صحیح، ولی شرط، باطل است و بر صحیح بودن عقد در صورت وجود چنین شروطی، ادعای اجماع و عدم مخالفت نموده است. ایشان، همچنین، علت مخالفت خود را مخالفت این شرط با شریعت اسلام میداند (عاملی، 1413، 245). ابن ادریس حلی نیز در نظرات مشابهی دربارهی شروط ضمن عقد نکاح، مطرح کرده است که اگر مرد، ضمن عقد نکاح، بر زوجه خود شرط کند که در زمان حیات و پس از آن، همسر و کنیز دیگری نگیرد، شرط را باطل، ولی عقد نکاح را صحیح میداند (حلی، 1411، 589). ایشان و قاضی ابن براج، در المهذب (طرابلسی، 1406، 207) نیز تصریحی به شرط عدم طلاق ندارند؛ اما از کلامشان: « او ما اشبه ذلک» میتوان، شرط عدم طلاق را مد نظر ایشان دانست. محقق حلی نیز اینگونه شروط را مخالف کتاب و سنت و باطل شمرده و درمورد علت بطلان این شرط، نکاح مبتنی بر این شرط را صحیح دانسته و در صورت مخالفت با این شرط چیزی را متوجه زوج نمیداند (حلی، 1412 ، 327). ایشان نیز شرط عدم طلاق را همانند شرط ترک تزوج و تسری، باطل، ولی مفسد عقد نمیداند. همچنین علامه حلی، تقسیم مشابهی از شروط در عقد نکاح داشته و اینگونه شروط را مخالف شریعت و عقد را صحیح میداند (حلی، 1413، 176). محقق بحرانی نیز این شرط را به دلیل مخالفت با کتاب و سنت، باطل، ولی عقد را صحیح میداند؛ چراکه معتقد است فساد این شرط، خللی به صحت عقد وارد نمیکند. ایشان این نظر خویش را مستند به مشهور کلام فقها میداند (بحرانی، 1376، 525-526). صاحب جواهر نیز در احکام نکاح، این شرط را به علت مخالفت با کتاب و سنت، باطل دانسته و معتقد هستند، بطلان این شرط، خللی به صحت عقد وارد نمیکند و بطلان شرط و صحت عقد را اتفاقی و اجماعی دانسته و برای اثبات نظر خود، به برخی از روایات استناد میکند (نجفی، 1404، 95). 2-1-2. ابداع حکم جدید برخی از محققین معتقد هستند، تزوج و تسری امری کلی و حلال است و التزام به ترک این کلی مستلزم تحریم آن است و فقط شروطی صحیح است که شارع آن را اجازه داده و نه شرطی که همانند تحریم تزویج و تسری، ابداع حکم جدید نماید. ترک کلی مباح از قبیل تاسیس حکم کلی است و مطلقاً باطل و ترک جزئی از قبیل تاسیس حکم جزئی، باطل نیست (نجفی کاشف الغطاء، 1422، 222). محقق نراقی به علت تأسیس و ابداع حکم جدید، قائل به بطلان و فساد اینگونه شروط است و در بطلان شروطی از قبیل ترک تزوج و عدم طلاق به برخی آیات قرآن (نساء، 4 و 24) استدلال کرده و این شروط را مخالف قرآن کریم میداند (نراقی، 1417، 148). برخی از فقها، علاوه بر استناد به آیات و روایات در مخالفت خود با این شرط، از اجماع نیز سخن به میان آوردهاند و شرط ترک تزوج را مخالف شریعت و باطل دانسته و بر بطلان این شرط ادعای اجماع میکند (ترحینیعاملی، 1427، 476؛ حلبی، 1417، 349). صاحب جواهر نیز بطلان این شرط را از طریق اجماع نیز ثابت دانسته و این اجماع را به صاحب کشف اللثام مستند میکند (نجفی، 1404، 95). 2-2. قائلین به مشروعیت فقهاء، به شیوههای مختلفی مشروعیت شرط عدم طلاق را بیان کرده اند. 2ـ2ـ1. مشروعیت شرط عدم طلاق به شکل مطلق برخی از فقهاء، به بیان حکم تخلف از شرط عدم طلاق و ترک تزوج پرداخته و میفرماید که هیچ تردیدی نیست و بلکه اجماعی است که زوج در صورت تخلف از شرط عدم طلاق و ترک تزوج، از حیث تکلیفی، کار حرامی انجام داده است؛ زیرا شرط، ملحق به عقد و جزئی از عقد بوده است و برای شرط عدم طلاق و ترک تزوج، مشروعیت قائل است و به آیه شریفه « أَوْفُوا بِالْعُقُودِ » (مائده، 1) و قول پیامبر (ص): « المؤمنونَ عِندَ شُروطِهِم » (حرعاملی، 1409، 353) استناد میکند. مستفاد از ادله ذکر شده، فقط، وجوب تکلیفی وفای به شرط است و از این ادله نمیتوان عدم نفوذ طلاق و نکاح را در صورت تخلف از شرط عدم طلاق و ترک تزوج، استفاده نمود (خلخالی، 1427، 1003). محقق خویی، ذیل توضیحاتی دربارهی اشتراط وکالت به صورت شرط فعل، سوالی را مطرح و پاسخ میدهد که چیزی که مترتب بر نفوذ شرط میشود، چیزی غیر از حکم تکلیفی محض و ثبوت خیار برای شارط نیست و از روایت « المومنون عند شروطهم » چیزی غیر از وجوب وفای به شرط مستفاد نمیشود (خویی، 1413، 464). میرزای قمی و برخی دیگر، قول کسانی که لفظ شرط را در برخی از روایات همانند روایت منصور، حمل بر استحباب میکنند، نمیپذیرد و اصل را بر وجوب میداند و میفرماید: « موثقه منصور، دلالت بر لزوم عمل به مقتضای شرط عدم طلاق و ترک تزوج دارد ». ایشان علت این حکم را مستند به روایت « المُومِنُونَ عِندَ شُرُوطِهِم » میداند (قمی، 1427، 475 ؛ مشکینی، 1418، 298). اما میان نظرات فقهایی که قائل به مشروعیت شرط عدم طلاق هستند، محقق حکیم، نظری متفاوت از دیگران ارائه میکند. اگر مرد با همسرش، شرط کند که غیر از او همسر دیگری اختیار نکند، این شرط صحیح بوده و واجب است زوج به شرطش عمل نماید و اگر تخلف از شرط کرد، نکاح جدید او نافذ نخواهد بود؛ مگر آنکه زوجه به نکاح جدید همسرش رضایت دهد؛ هرچند بعد از آن باشد و اگر زوجه بر همسرش شرط نماید، او را در حال خاصی، همچون سفر و مرض، طلاق دهد، این شرط، نافذ و زوج باید به شرطش ملزم باشد (حکیم، 1415، 41). 2-2-2. مشروعیت به صورت عهد و نذر برخی دیگر از فقهاء، ذیل روایت منصور بزرج، تصریح این روایت را بر مشروعیت شرط عدم طلاق، واضح ندانسته و شرط عدم طلاق و ترک تزوج در این روایت را حمل بر عهد و نذر می دانند؛ البته عدم تصریح این گروه از فقهاء، به مشروعیت شرط عدم طلاق ذیل این روایت، دلالتی بر عدم مشروعیت این شرط نزد ایشان ندارد؛ بلکه صرفاً در مقام توجیه و تفسیر این روایت بودهاند؛ لذا اینکه ایشان، شرط عدم طلاق و ترک تزوج در این روایت را حمل بر عهد و نذر میدانند، نه شرط، مشروعیت عدم طلاق به صورت عهد و نذر را در نزد آنان میرساند. دلیل این دسته از فقهاء، از جمله شیخ طوسی، مبنی بر حمل شرط عدم طلاق و ترک تزوج، بر عهد و نذر، این قسمت از روایت منصور بزرج از امام کاظم (ع) است: « إِلَّا أَنْ یَجْعَلَ لِلَّهِ عَلَیْهِ أَنْ لَا یُطَلِّقَهَا»؛ یعنی: زوج، خداوند را بر این تعهد خود که همان عدم طلاق و ترک تزوج زوجه است، شاهد میگیرد و این، همان عهد و نذر است؛ نه شرط (طوسی، 1365، 371). سید کاظم حائری نیز در فقه العقود، شرط عدم طلاق و ترک تزوج ذکر شده در روایت منصور را حمل بر عهد و نذر کرده است (حائرى، 1423، 253). 2ـ2ـ3. مشروعیت به صورت تقیه و استحباب برخی دیگر از فقهاء، از جمله شیخ طوسی، در تهذیب (طوسی، 1365، 371) و استبصار (طوسی، 1390، 232)، ذیل حدیث منصور، شرط عدم طلاق و ترک تزوج را حمل بر تقیه و استحباب دانستهاند. محقق بحرانی، ضمن بیان نظرات شیخ طوسی در تهذیب و استبصار، مبنی بر حمل شرط عدم طلاق و ترک تزوج بر نذر، آن را مورد نقد قرار داده و حمل این شروط بر نذر را نمیپذیرد؛ زیرا معتقد است حمل شروط بر نذر در این روایت، نذر مباح است و در انعقاد این نذر اختلاف است. ایشان، شرط عدم طلاق را در این روایت حمل بر تقیه میداند و بر آن نیز ادعای اجماع میکند (بحرانی، 1367، 529). 2ـ3. قائلین به تفصیل برخی دیگر از فقهاء، شرط عدم طلاق را به صورت شرط نتیجه نمیپذیرند و آن را خلاف شریعت میدانند؛ ولی از طریق شرط فعل، قائل به مشروعیت آن میشوند. برخی در تعریف « المومنون عند شروطهم » وفاء و الزام مومنان را به انجام شرط، واجب میداند و شرط کردن امر حرام ذاتی، همانند اشتراط شرب خمر، و امر حرام عرضی، همچون اشتراط وطی زوجه حائض را از قبیل شروط باطل دانسته و علت بطلان این شروط را تحلیل حرام بیان میکند (نجفی، 1422، 75-76). با کمی دقت در بیان ایشان، نوعی تفصیل در مورد اشتراط ترک مباح مشخص میشود. امام خمینی، اشتراط ترک و فعل احکام غیر الزامیه، همانند: مستحبات، مکروهات و مباحات را مخالف شرع ندانسته و اشتراط تحریم حلال یا مباح و تحلیل حرام را مخالف شرع و باطل میداند و میفرمایند: « در مورد احکام غیر الزامی، مانند: کارهـای حلال و مباح و مستحب و مکروه، شرط ترک یا فعل آن، مخالف بـا شرع نیست؛ همان طور که انجام دادن و یا ترک این امور مخالف شـرع نیست؛ اما اگر چیزی که حلال است، بـا شـرط، حـرام کنـد و یـا چیزی که حلال نیست، مباح کند، چنین شرطی، مخالف شرع و باطل است (خمینی، 1421، 259). برخی محققین، در توضیح کلام امام خمینی دربارهی شروط مخالف کتاب و سنت و ملاک تشخیص این مخالفت که همانا عرف است، بیان میدارد: مشروط واقع شدن احکام الزامیه تکلیفیه، مانند: اشتراط فعل حرام یا اشتراط ترک واجب، عرفاً، مخالف شرع است (سیفی، بیتا، 47). برخی دیگر از محققین، شروطی را باطل میدانند که مخالف کتاب باشد. ایشان اشتراط وجوب یا استحباب مباح و به طور کلی هر شرطی را که منجر به تغییر عنوان احکام خمسه تکلیفیه و یا تغییر مجعولات شرعی، همانند تغییر جعل طلاق به دست زوجه شود، خلاف کتاب و غیر مشروع میدانند. ایشان در مورد مشروعیت قائل شدن به تحریم حلال، نه به شکل مطلق، به حدیث منصور استناد نموده و معتقد هستند: هرچند ترک تزوج و عدم طلاق در این روایت، ممکن است حمل بر نذر شود و ربطی به شرط نداشت باشد، اما ترک تزوج به صورت غیر مطلق، اشکالی ندارد (مدنی کاشانی، 1409، 237-238). ایشان تحریم حلال را به شکل مطلق نمیپذیرند؛ اما به صورت موردی و در مصادیق معین، مورد پذیرش میدانند. 3. تحلیل اقوال 3ـ1. بررسی ادله عدم مشروعیت فقهایی که قائل به عدم مشروعیت شرط عدم طلاق هستند، ادله مختلفی را بر این مدعای خود آوردهاند که به طور اجمال، به بررسی آنها خواهیم پرداخت. عدهای از ایشان، شرط عدم طلاق را مخالف کتاب و سنت دانستهاند، مخالفت این شرط با آیات و روایاتی است که حق طلاق و چند همسری را برای مرد ثابت میداند (نساء، 33) و اینکه در قرآن کریم، آیات مربوط به طلاق، عموماً، خطاب به مردان میباشد (بقره، 227 و 221؛ طلاق، 1 و 3؛ نساء، 34). همچنین این روایت مشهور پیامبر(ص) که فرمودند: « الطلاقُ بِیَدِ مَن أخَذَ بِالساقِ »(ابن ماجه، بی تا، 245) که میان فقهاء، به عنوان یک قاعده، مشهور شده است و مانند این روایت امام باقر (ع) در مورد مردی که با زنی ازدواج کرده و به موجب شرط، اختیار آمیزش و طلاق را به زن واگذار کرده بود، فرمودند: « با سنت مخالفت کردی و زن نیز بر امری تسلط یافته است که اهلیت آن را ندارد »، سپس چنین قضاوت فرمود که « مهریه بر عهده مرد است و نیز اختیار آمیزش و طلاق با اوست و این حکم مطابق سنت است » (حرعاملی، 1409، 40). بنابر این، مردان بدون موافقت همسرانشان، میتوانند آنها را طلاق دهند. این امر در ماده 1133 قانون مدنی نیز آمده است. روایاتی که معارض روایت منصور، که مشروعیت شرط عدم طلاق از آن استنباط میشود، قلمداد میشود و برای رفع تعارض، روایت مذکور را بر استحباب وفای به شرط یا صدور آن از باب تقیه حمل کردهاند، دلالتی بر عدم مشروعیت شرط ترک تزوّج یا عدم طلاق ندارد؛ همانند این روایت امام صادق (ع) راجع به مردی که با زنی ازدواج کرده و برای او شرط کرده که با او همسر دیگری اختیار نکند و زن نیز پذیرفت که همین مهر او باشد، فرمودند: « هذا شرط فاسد لایکون النکاح الا علی درهم او درهمین » (حرعاملی، 1409، 275). این روایت، بر بطلان شرط ترک تزوج دلالتی ندارد. علت بطلان شرط، این است که مهر زن، ترک تزوج قرار گرفته، در حالی که مهر باید مالیت داشته باشد. عده دیگر از فقهاء، بر اساس آیات ذکر شده، علت مخالفت خود را ابداع حکم جدید و یا همان تحریم حلال میدانند؛ به این معنا که آیات و روایات مذکور، طلاق را حق مرد دانسته و شرط عدم طلاق، این حق را از مرد سلب کرده و موجب تحریم طلاق میشود. فقهایی که قائل به این دلیل برای عدم مشروعیت شرط عدم طلاق هستند، برخی ترک مباح را چه به صورت کلی و چه به صورت جزئی، تحریم حلال و ابداع حکم جدید میدانند که مخالف شرع هم هست و برخی دیگر ترک جزئی مباح را از قبیل تاسیس قاعده و ابداع حکم جدید نمیدانند. در پاسخ به نظر میرسد، اگر هم ترک مباح به صورت کلی تاسیس قاعده و ابداع حکم جدید باشد؛ همانطور که برخی از روایات هم آن را نهی میکند؛ ولی ترک جزئی مباح، ابداع حکم جدید نخواهد بود. پاسخ دیگر به کسانی که شرط عدم طلاق را تحریم حلال و ابداع حکم جدید میدانند، این است که اگر مردی متعهد شود از حق خود استفاده نکند، تحریم حلال نیست؛ چراکه طلاق دادن واجب نیست؛ بلکه جزء منفورترین و مبغوضترین حلالها است. در نهایت، گروه دیگری از فقهاء، ضمن استناد به ادله فوق در عدم مشروعیت شرط عدم طلاق، ادعای اجماع نمودهاند. در پاسخ به فقهایی که اجماع را دلیل مخالفت خود با مشروعیت این شرط ذکر میکنند، باید گفت: این دلیل به خاطر وجود نظرات مخالف از فقها قابل قبول به نظر نمیرسد؛ چراکه اجماع به معنای عدم وجود نظر مخالف است، در حالی که برخی از فقها به شکل مطلق قائل به مشروعیت شرط عدم طلاق شدهاند و برخی دیگر به شکل تفصیل این شرط را پذیرفتهاند که به آن اشاره خواهد شد. نهایت امر اینکه اجماع مدرکی خواهد بود و باید به مدرک اجماع مراجعه کرد؛ لذا آن هم معتبر نیست. این توضیح نیز لازم به نظر میرسد که درست است حق طلاق در آیات و روایات که اجمالاً برخی از آنها بیان شد، برای مرد ثابت است، ولی آنچه که نگارنده به دنبال آن است، سلب کلی حق طلاق از زوج نیست؛ زیرا در این صورت با ثابت بودن حق طلاق برای مرد تناقض دارد و غیر مشروع و مخالف آیات و روایاتی خواهد بود که حق طلاق را برای مرد، ثابت میداند؛ پس، برای پاسخ به اشکالات فقهاء، باید به این نکات توجه نمود که اولاً، شرط عدم طلاق به صورت شرط فعل است، نه شرط نتیجه؛ لذا حق طلاق زوج سلب نخواهد شد و حلالی حرام و حرامی حلال نخواهد شد. ثانیاً، ترک کلی مباح هم مد نظر نگارنده نیست؛ به این معنا که زوج تعهد کند، هیچگاه همسر خود را طلاق ندهد و یا همسر دیگری اختیار نکند؛ زیرا روایاتی در دسترس است که ترک کلی مباح را نهی میکند (کلینی، 1407، 403). 3ـ2. بررسی ادله قائلین به مشروعیت فقهای عظام، به شیوهها و دلایل مختلفی، مشروعیت شرط عدم طلاق را بیان نمودهاند. میان قائلین به تفصیل، برخی با دقت بیشتر استدلال و تفصیل نمودهاند؛ به عبارت دیگر، این گروه از فقهاء، ضمن بیان تفصیل اول، یعنی: قبول شرط عدم طلاق به صورت شرط فعل و مخالفت با آن به صورت شرط نتیجه، مطلب دیگری نیز اضافه نمودهاند و آن این است که درست است شرط عدم طلاق به شکل شرط فعل مورد قبول است، ولی در اطلاق آن نیز خدشه میکنند؛ به این معنا که شرط عدم طلاق را به صورت مطلق نیز نمیپذیرند؛ البته، از دیدگاه نگارنده این نظر به صواب نزدیکتر است؛ چراکه روایاتی نیز داریم که از اشتراط ترک مباح به شکل مطلق نهی میکند که در ادامه نمونههایی از آنها اشاره خواهد شد. علاوه بر آن، شرط عدم طلاق به صورت مطلق به صلاح و مصلحت خانواده نیز نمیباشد؛ چراکه ممکن است زوجه اقداماتی خلاف مصالح کلان خانواده انجام دهد و یا عدم طلاق او زوج را دچار معظلات و مشکلات عدیدهای نماید. هرگونه توافق درباره یک قاعده شرعی یا حقوقی، عملاً، در قالب «شرط» صورت میگیرد. طرفین قرارداد میتوانند به صورت شرط ضمن عقد، بعضی آثار عقود را تغییر دهند و توافق خود را جانشین الزامات شرعی یا قانونی نمایند؛ اعم از اینکه حق و تکلیفی را نفی نمایند یا حق و تکلیفی ایجاد نمایند. کاربرد شرط به ویژه در مورد احکامی مانند طلاق که به روش قانونگذاری، قابل تغییر نیست، از اهمیت مضاعفی برخوردار است؛ زیرا «شرطیت»، ظرفیتی است که به طرفین عقد ازدواج امکان میدهد آثار شرعی یا قانونی عمل حقوقی مورد نظر خود را تعدیل نمایند. نگارندگان، در این تحقیق، به دنبال این مطلب بودند که آیا شرط عدم طلاق، مشروعیت دارد یا خیر؟ بدیهی است که اگر این شرط مشروع باشد، میتوان از این روش برای پیشگیری از طلاقهای هوسگرایانه استفاده کرد. تحدید قراردادی حقّ طلاق زوج به دو روش امکان پذیر است که اجمالاً بررسی میگردد: الف) سلب قراردادی حقّ طلاق زوج این شرط از نوع شرط نتیجه بوده و مشروع نمیباشد؛ زیرا با فرض اینکه زوج از نظر شرعی از حق طلاق برخوردار است، شرطی که این حق زوج را نفی نماید، در مغایرت با شرع مقدس است و در حقیقت، تحریم چیزی است که خدای متعال آن را حلال قرار داده است. ب) تعهد قراردادی به عدم طلاق زوجه شرط عدم طلاق یا شرط طلاق پس از مدت معین، نظیر شرط ترک تزوّج، عدم مطالبهی مهر، عدم مطالبهی نفقه و مانند آن، از نوع شرط فعل است و چنین تعهداتی مشروع است؛ مگر در موارد زیر: اولاً، ورود دلیل خاص بر عدم مشروعیت شرط ممکن است دلیل خاصّی بر عدم مشروعیت شرط عدم مطالبه یا اعمال حق رسیده باشد؛ مانند روایاتی که به نظر بعضی فقهای عظام دالّ بر عدم مشروعیت وبطلان شرط ترک تزوّج است (طوسی، 1387، 304؛ حلی، 1413، 77). ثانیاً، تعهد به ترک مطلق مباح هرگاه مفاد شرط تعهد به عدم مطالبه یا عدم اعمال و ایفای حق به صورت مطلق و دایمی باشد، چنین تعهدی نیز مشروع نمیباشد؛ همانند این روایت زراره راجع به مردی که مقابل همسرش متعهد میشود که در حیات و پس از مرگ او ازدواج نکند و زن نیز متقابلاً متعهد میشود، پس از مرگ شوهر ازدواج نکند. امام صادق (ع) خطاب به مرد فرمودند: « إذهَب وَ تَزَوَج وَ تَسرِ فَإنّ ذَلِکَ لَیسَ بِشَیئٍ وَ لَیسَ شَیئٌ عَلَیکَ وَ لَا عَلَیهَا » (کلینی، 1407، 409) در مشروعیت این شروط، اشکالی به نظر نمیرسد؛ بلکه از روایت منصور بن بُزُرْج از امام موسی بن جعفر (ع) مشروعیت شرط فوق استنباط میگردد: « عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ مَنْصُورٍ بُزُرْجَ عَنْ عَبْدٍ صَالِحٍ (ع) قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِیکَ تَزَوَّجَ امْرَأَةً ثُمَّ طَلَّقَهَا فَبَانَتْ مِنْهُ فَأَرَادَ أَنْ یُرَاجِعَهَا فَأَبَتْ عَلَیْهِ إِلَّا أَنْ یَجْعَلَ لِلَّهِ عَلَیْهِ أَنْ لَا یُطَلِّقَهَا وَ لَا یَتَزَوَّجَ عَلَیْهَا فَأَعْطَاهَا ذَلِکَ ثُمَّ بَدَا لَهُ فِی التَّزْوِیجِ بَعْدَ ذَلِکَ فَکَیْفَ یَصْنَعُ قَالَ بِئْسَ مَا صَنَعَ وَ مَا کَانَ یُدْرِیهِ مَا یَقَعُ فِی قَلْبِهِ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ قُلْ لَهُ فَلْیَفِ لِلْمَرْأَةِ بِشَرْطِهَا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ ». شیخ ذیل این روایت نوشته است: « فَالْوَجْهُ فِی هَذَا الْخَبَرِ أَحَدُ شَیْئَیْنِ أَحَدُهُمَا أَنْ یَکُونَ مَحْمُولًا عَلَى الِاسْتِحْبَابِ لِأَنَّ مَنْ حَکَمَ بِمَا تَضَمَّنَهُ الْخَبَرُ یُسْتَحَبُّ لَهُ أَنْ یَفِیَ بِالشَّرْطِ الَّذِی بَذَلَ لِسَانُهُ بِهِ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ وَاجِباً وَ الْوَجْهُ الْآخَرُ أَنْ یَکُونَ مَحْمُولًا عَلَى التَّقِیَّةِ لِأَنَّ مَنْ خَالَفَنَا یُوجِبُونَ هَذَا الشَّرْطَ وَ یُحْنِثُونَ مَنْ خَالَفَهُ وَ الَّذِی یُؤَکِّدُ الْأَخْبَارَ الْأَوَّلَةَ » (طوسی، 1390، 323) روایاتی که معارض روایت فوق قلمداد میشوند و برای رفع تعارض، روایت فوق بر استحباب وفای به شرط یا صدور آن از باب تقیه حمل میگردند، دلالتی بر عدم مشروعیت شرط ترک تزوّج یا عدم طلاق ندارند. همانند این روایت، امام (ع) راجع به مردی که با زنی ازدواج کرده و برای او شرط کرده که با او همسر دیگری اختیار نکند و زن نیز پذیرفت که همین مهر او باشد، امام درباره او فرمودند: « هذا شرط فاسد لایکون النکاح الا علی درهم او درهمین ». این روایت، بر بطلان شرط ترک تزوج دلالتی ندارد. علت بطلان شرط، این است که مهر زن، ترک تزوج قرار گرفته، در حالی که مهر باید مالیت داشته باشد. 4. نظریه فقهای اهل سنت شرط عدم طلاق، نه تنها در نظرات فقهای شیعه، قابل رؤیت است، بلکه فقهای اهل سنت نیز به مناسبتهای مختلف به آن پرداختهاند. در این مبحث، به بررسی شرط عدم طلاق از منظر فقهای اهل سنت پرداخته خواهد شد. برخی از فقهای اهل سنت، در مسأله طلاق، نظرات متفاوتی از فقهای شیعه دارند. فقهای شیعه، طلاق را از حقوق مرد و مباح میدانند؛ به این معنا که مرد میتواند، هر زمان که اراده کند، همسر خویش را مطلقه سازد؛ نهایتاً، اگر مرد برای طلاق، دلیل موجهی نداشته باشد، طلاق وی مکروه خواهد بود. وهبه زحیلی از فقهای اهل سنت، در کتاب: الفقه الاسلامی و ادلته، نظریه ممنوعیت و حرمت طلاق را به نقل از ابن همام و ابن عابدین نقل میکند؛ به این معنا که اصل در طلاق، حرمت است؛ مگر آنکه ضرورت اقتضا نماید. وی، همچنین این حرمت را به روایاتی که طلاق را در نزد خداوند مبغوض میداند، مستند میکند (زحیلی، بیتا، 921). ایشان، در جای دیگر، اصل ممنوعیت طلاق را موافق مقاصد شریعت و عاملی برای جلوگیری از طلاقهای متعدد میداند؛ البته، برخی دیگر از فقهاء اهل سنت، مانند: ابوحنیفه، اصل در طلاق را اباحه میداند و برای نظر خود، به آیات قرآن کریم استناد مینماید. وی، همچنین اصل ممنوعیت در طلاق را نمیپذیرد و با استناد به آیات قرآن کریم و فعل پیامبر(ص) در طلاق حفصه، نظر خویش، دربارهی اصل اباحه در طلاق را اثبات مینماید (زحیلی، بیتا، 920). ایشان، در ادامه، به بحث تخلف زوج از این اصل و طلاق زوجه میپردازد. وی، معتقد است اگر زوج همسر خویش را بدون عذر موجه طلاق دهد، مرتکب فعل حرام شده؛ لیکن طلاق وی صحیح خواهد بود (زحیلی، بیتا، 922). بدیهی است اثبات اصل ممنوعیت و حرمت طلاق، با توجه به آیات و روایاتی که قبلاً نیز به آن اشاره شد، کار دشواری است. قائلین به این اصل، در صدد مقابله با روند رو به تزاید طلاق بودهاند. استناد به روایاتی که طلاق را مذموم و مبغوض میداند و مقاصد شریعت که همانا الفت میان زوجین و استحکام بنیان خانواده است و نهایتاً، جلوگیری از ازدیاد طلاق و تبعات اجتماعی آن، مولفههای شکل گیری این نظریه بودهاند. به نظر نگارندگان، تمامی نظریه ممنوعیت و حرمت طلاق، مردود نیست. همانطور که بیان گردید حرمت طلاق برای زوج، از لحاظ شرعی قابل اثبات نیست؛ بلکه آیات و روایات مربوط به طلاق، ما را به اصل اباحه در طلاق رهنمون میسازد. 4ـ1. قائلین به بطلان شرط عدم طلاق برخی از فقهای اهل سنت، دربارهی شرط عدم طلاق، قائل به بطلان و عدم اثر این شرط میباشند؛ ابویحیی سنیکی میگوید: اگر مرد، شرط کند به همسرش که نفقه پرداخت نکند، یا او را طلاق ندهد و یا نکاح کند به شرط طلاق بعد از مدت معین و... این شروط، باطل، ولی نکاح صحیح خواهد بود (انصاری، بیتا، 178). ابن حجر هیتمی، شرط عدم طلاق را مخاف مقتضای عقد دانسته و قائل به فساد و بطلان آن میباشد (هیتمی، 1357، 387). عجیلی نیز در فتوحات الوهاب، همین نظر را بیان و شرط عدم طلاق را فاقد اثر میداند. در کتاب الموسوعه الفقهیه الکویتیه، نظر ابوحنیفه، شافعی و حنابله اینگونه بیان شده است که اگر مردی ازدواج نماید و بر زوجه شرط نماید او را طلاق ندهد، نکاح او صحیح میباشد؛ لیکن مرد میتواند زوجه را طلاق دهد و اگر بر زوجه شرط طلاق نماید، نکاح وی صحیح، لیکن ملزم به طلاق زوجه نخواهد بود. این گروه از فقها، شرط عدم طلاق و شرط طلاق را فاسد و نکاحِ مبتنی بر آن را صحیح میدانند( وزارت اوقاف و شئون اسلامی کویت، 1427، 346). فقهای مالکی، حنفی و شافعی شرط عدم طلاق را صحیح نمیدانند؛ لذا زوج ملزم به وفای به آن نخواهد بود؛ در مقابل، فقهای حنفی، شرط عدم طلاق را صحیح، و زوج را در وفای به آن، ملزم میدانند؛ البته، در صورتی که این شرط، نفعی متوجه زوجه نماید. این گروه از فقهاء، در صورت تخلف زوج از شرط عدم طلاق، حق فسخ را برای زوجه، ثابت میدانند (دار الإفتاء، بیتا، 311). در بررسی نظرات و ادله قائلین به عدم صحت شرط عدم طلاق، نکاتی به ذهن میرسد؛ اولاً، بررسی نظرات و ادله فقهای اهل سنت نشان میدهد، توجه به مقاصد شریعت، جایگاه ویژهای در استنباط احکام آنان دارد و شرط عدم طلاق، نه تنها منافاتی با مقاصد شریعت ندارد، بلکه مطابق با آن میباشد. ثانیاً، شرط عدم طلاق به نظر نمیرسد مخالفتی با مقتضای عقد داشته باشد. ثالثاً، در بررسی نظر فقهای حنفی که قائل به صحت شرط عدم طلاق هستند، باید گفت اثبات حق فسخ برای زوجه در صورت تخلف زوج از شرط عدم طلاق، معقول به نظر نمیرسد. 4ـ3. قائلین به صحت شرط عدم طلاق فقهای اهل سنت نیز همانند فقهای شیعه، به شیوههای مختلفی شرط عدم طلاق را صحیح میدانند؛ برخی به طور مطلق و گروهی دیگر به صورت سوگند، هبه و ... شرط عدم طلاق را صحیح میدانند. 4ـ3ـ1. قائلین به صحت شرط عدم طلاق فقهای مذهب حنبلی از اهل سنت نیز شرط عدم طلاق را در صورتی که منفعت برای زوجه داشته باشد، صحیح دانسته و در صورت تخلف زوج از شرط عدم طلاق، حق فسخ نکاح را برای وی ثابت میدانند (دار الإفتاء، بیتا، 311). ماوردی، در کتاب الحاوی الکبیر، میان نکاح به شرط طلاق و نکاح به شرط عدم طلاق، تفاوت قائل میشود. وی نکاح به شرط طلاق را باطل، ولی نکاح به شرط عدم طلاق را صحیح دانسته و تفاوت میان نکاح به شرط طلاق و نکاح به شرط عدم طلاق را مربوط به مقتضای عقد نکاح میداند (ماوردی، 1419، 333). بررسی میان نظرات فقهای شیعه و اهل سنت نشان میدهد، بیان و استدلال فقهای شیعه در اثبات یا نفی شرط عدم طلاق، بسیار قویتر از بیان و استدلال فقهای اهل سنت است. فقهای شیعه در استدلالهای خود دربارهی مشروعیت یا عدم مشروعیت شرط عدم طلاق، از ظرفیت آیات قرآن کریم، روایات اهل بیت (ع) و استدلالهای عقلی استفاده نمودهاند؛ اما فقهای اهل سنت، صرفاً، بیان حکم نموده و یا نهایتاً، با توجه به مقاصد شریعت و یا مقتضای عقد، استدلال نمودهاند. 4ـ3ـ2. شرط عدم طلاق، قبال برخی از حقوق زوجه برخی دیگر از فقهای اهل سنت، معتقد هستند: اگر زوجه از برخی از حقوق خود، از جمله حق همخوابگی بگذرد و مقابل آن، برای زوج، شرط نماید که وی را طلاق ندهد، این شرط، صحیح خواهد بود (ازهری، بیتا، 225؛ مالکی، بیتا، 315). 4ـ3ـ3. شرط عدم طلاق، قبال مهریه برخی دیگر از فقهای اهل سنت، شرط عدم طلاق را قبال هبه مهریه صحیح میدانند که اگر زوجه مهریه خود را به شوهرش هبه نماید و قبال آن، شرط نماید او را طلاق ندهد، یا به وی ظلم نکند و یا با او سکنی داشته باشد، در این صورت، هبه معوض و صحیح خواهد بود و در صورتی که زوج تخلف نموده و همسرش را طلاق دهد، در این صورت، هبه نیز باطل خواهد شد (خواجه امین، 1411، 432). در فتاوای شبکه اسلامیه ، قرار گرفتن شرط عدم طلاق را مقابل اسقاط حق زوجه در مهریه، نوعی هبه معوض بر قلمداد شده و معتقد است، اگر در مدت زمان کمی، زوج تخلف از شرط نمود و همسرش را طلاق داد، زوجه حق دریافت مهریه یا همان حق اسقاط شده را خواهد داشت؛ اما اگر از زمان شرط، مدت زمان طولانی گذشته باشد، تخلف شوهر از شرط، برای زوجه، بازگشت به حق اسقاط شده را اثبات نخواهد کرد (لجنه فتواى شبکه اسلامی، 2009، 660). به نظر میرسد قرار گرفتن شرط عدم طلاق، مقابل مهریه، به صورتهایی از قبیل: هبه معوض و یا صلح، فاقد اشکال است؛ اما هبه مهریه، مقابل عدم ظلم که در بیان افندی آمده است، محل تأمل است؛ زیرا عدم ظلم به زوجه، از حقوق مشخصه زوجه میباشد؛ لذا قرار گرفتن آن، مقابل عدم پرداخت مهریه، نوعی رضایت به ظلم میباشد؛ ضمن اینکه اثری منطقی نیز بر آن، بار نمیشود. برخی از فقهای اهل سنت، شرط عدم طلاق را مقابل هبهای از جانب زوجه، صحیح میدانند؛ به عبارت دیگر، اگر زوجه، مبلغی را به زوج هبه نماید، تا او را طلاق ندهد، این هبه و شرط عدم طلاق، قبال آن، صحیح خواهد بود (غیتابی، 1420، 196). این بیان نیز عاری از اشکال نباشد؛ زیرا زوجه، مقابل هبه، تعیین وقت نکرده باشد و زوج، وی را مطلقه سازد، به نظر نمیرسد وفای به شرطی صورت گرفته باشد. برخی دیگر از فقهای اهل سنت، عدم طلاق را به صورت سوگند میپذیرد؛ به این معنا که اگر زوج سوگند بخورد، زوجه را طلاق ندهد، این سوگند، صحیح خواهد بود؛ لیکن در صورت تخلف و طلاق زوجه، از باب شکستن سوگند، گنهکار خواهد بود. 5. مخالفت با شرط عدم طلاق از منظر حقوق کیفری بدیهی است یکی از اقدامات متقن حقوقی در زمینه مقابله با متخلفین از شرط عدم طلاق، جرم انگاری آن میباشد. جرم انگاری رفتار، از مباحث مهم حقوق کیفری است. جرم انگاری رفتارها، یکی از شاخصههایی است که در شناخت نظام حقوق کیفری، نقش آفرین است. با توجه به اصل برائت و لزوم رعایت حقوق و آزادیهای افراد و پرهیز از هرگونه تعرض به آنها، جرم انگاری رفتارها، باید بر مبنای یک نگرش ژرف اندیش و بر پایهی الزامات عقلانی باشد (حکیمیها، 1401، 38). طبق ماده1 قانون مجازات اسلامی مصوب سال1392، جرائم و مجازاتهای حدود، قصاص، دیات و تعزیرات، اقدامات تأمینی و تربیتی، شرایط و موانع مسؤولیت کیفری و قواعد حاکم بر آنها در این قانون، مورد بررسی قرار میگیرد. ماده2 قانون مذکور بیان میدارد، هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است، جرم محسوب میشود. با توجه به مطالب مذکور، اگر زوج از شرط عدم طلاق تخلف نماید، میتوان در زمره جرائم تعزیری، به آن رسیدگی نمود. بدیهی است مجازاتهایی از قبیل قصاص، دیات و حدود که در قانون مجازات اسلامی به آن پرداخته شده است، در مورد تخلف از شرط عدم طلاق قابلیت اجراء ندارد. همانطور که بیان شد از لحاظ کیفری و به استناد قانون مجازات اسلامی و آیین دادرسی کیفری، تنها، میتوان زوج متخلف از شرط عدم طلاق را تعزیر نمود. در تعریف تعزیر آوردهاند: کیفری که در شرع از حیث مقدار مشخص نیست بر خلاف حد که مقدار آن معلوم است (طباطبایی، 1412، 415؛ نجفی، 1404، 54؛ عاملی، 1413، 325). تعزیرات بر دو گونه هستند: تعزیر شرعی و تعزیر حکومتی؛ منظور از تعزیرات شرعی، مجازاتهایی است که برای متخلفان از قوانین شرعی به اجراء در میآیند و منظور از تعزیرات حکومتی، مجازاتهایی است که از طرف حکومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع، قبال تخلف از مقررات و نظامات حکومتی تعیین میگردد (محقق داماد، 1406، 223). برخی دربارهی استحقاق اعمال مجازات تعزیری، شرایطی را بیان میکند؛ از جمله اینکه اولاً، بزهکار، مرتکب خلاف شرع بین شود؛ یعنی موضوعی را که در شرع به طور مسلم واجب شده است، ترک کند، یا حرامی را که حرمت آن روشن است، مرتکب شود. ثانیاً، برای ترک واجب یا فعل حرام مورد بحث، حد مقرری در شرع وارد نشده باشد، یا اگر آمده باشد، شرایط اجرای آن فراهم نباشد و ثالثاً، واجب متروک، اعم است از آنکه واجب عقلی باشد، مانند مستقلات عقلیه که عقلای جهان، همگی بر لزوم اعمال بایسته و قبح اعمال ناشایست، اتفاق نظر دارند ـ از قبیل وجوب رعایت در امانت ، حرمت خیانت در آن، وجوب احترام اموال و اعراض دیگران و حرمت تعرض به آنها، لزوم ترحم بر بیچارگان و حرمت ستم و زور بر آنها ـ و یا اینکه واجب شرعی، متروک شود؛ مانند اعمال و وظایف مقرر شرعی(محقق داماد، 1406، 236). با توجه به این توضیحات، اگر زوج از شرط عدم طلاق تخلف نماید، هم میتوان او را از لحاظ حکومتی تعزیر نمود و هم از لحاظ شرعی. فرض این است که شرط عدم طلاق به عنوان شرط ضمن عقد نکاح در سند ازدواج ثبت گردد؛ لذا در صورت تخلف زوج از این شرط، قانونگذار میتواند به منظور حفظ مصالح جامعه و حفظ نظم، زوج را تعزیر نماید؛ چراکه تخلف زوج از شرطی که در سند ازدواج ثبت شده است، نوعی تخلف از نظامنامههای دولتی است و اینگونه تخلفها میتواند به نوعی، نظم اجتماع را مختل نماید. از لحاظ شرعی نیز زوج، قابل تعزیر است؛ چون تخلف از شرط، نوعی پیمان شکنی است و از باب حرمت پیمان شکنی، حاکم شرع میتواند زوج را تعزیر نماید؛ بند الف ماده 9 قانون آیین دادرسی کیفری نیز به مطلب فوق تصریح داشته و حق طرح دعوی علیه مجرم و به نفع بزه دیده را تایید میکند. نتیجه گیری در این تحقیق نتایج ذیل حاصل میشود:
| ||
مراجع | ||
قرآن کریم
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,385 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 116 |