تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,621 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,331,034 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,377,493 |
تأثیر حوادث 11سپتامبر بر ارتقاء جایگاه روسیه در نظام بینالملل (2010-2001) | ||
فصلنامه مطالعات روابط بین الملل | ||
مقاله 6، دوره 7، شماره 28، اسفند 1393، صفحه 167-197 اصل مقاله (562.99 K) | ||
نوع مقاله: پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
سید محمد طباطبایی* 1؛ راضیه حضرتی2 | ||
1استادیار روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبائی | ||
2کارشناس ارشد روابط بینالملل | ||
چکیده | ||
حوادث 11سپتامبر منجر به تغییرات عمدهای در محیط امنیت بینالمللی گردیده است، بسیاری این رویداد را حتی مهمتر از پایان جنگ سرد میدانند. حوادث مذکور با ایجاد تغییر و تحول در ساختار نظامبینالملل دولتهای هژمون را به بازتعریف روابط با یکدیگر واداشته است. روابط ایالات متحده امریکا تحتتأثیر این حوادث با رقیب دوران جنگ سرد خود، روسیه وارد مرحله جدیدی شده است.در این نوشتار سعی میشود بر اساس نظریة رئالیسم تهاجمی، علل همکاری روسیه با ایالات متحدة امریکا در دوران پس از جنگ سرد و سپس نیازهای امنیتی و سیاسی ایالات متحده بعد از حوادث 11سپتامبر و در نهایت تأثیر اینحوادث در جهت ارتقاء و اعتلای جایگاه روسیه در عرصة بینالمللی مورد بررسی و واکاویقرار گیرد | ||
کلیدواژهها | ||
حوادث 11سپتامبر؛ نظام بینالملل؛ امنیت؛ تروریسم؛ چندجانبهگرایی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه با وقوع حوادث 11سپتامبر در خاک امریکا، محیط امنیت بینالملل دچار تغییر و تحول گشته و پدیدة مبارزه با تروریسم در دستور کار امنیتی و جهانی قرار گرفت. اگرچه تروریسم همواره در تاریخ روابط بینالملل وجود داشت اما، وقوع حوادث 11سپتامبر آن را به دستور کار جهانی تبدیل کرد و به این موضوع اولویت بخشید. این حوادث ایالات متحدة امریکا را وادار به بازتعریف روابط خود با دیگر قدرتهای بزرگ از جمله روسیه نمود. با وجود رقابت شدید بین دو قدرت هژمون در عرصههای نظامی و استراتژیکی، عوامل متعددی روسیه را در جهت همکاری با ایالات متحده امریکا سوق داده و باعث گردیده که روسیه در طی دو جنگ در خاورمیانه - جنگ با افغانستان و عراق- از سوی ایالات متحدة امریکا به همراهی با این کشور بپردازد. در واقع، حوادث 11سپتامبر نیازهای امنیتی و سیاسی امریکا را به قسمی مطرح کرده که همکاری روسیه در این زمینهها منجر به اعتلای جایگاه منطقهای و بینالمللی آن پس از دوران جنگ سرد، شده است.از یک طرف شخص "ولادیمیر پوتین" و همچنین "دیمیتری مدودیف" استراتژی کلان نوینی را طرحریزی میکنند که روسیه با حفظ جایگاه ابرقدرتی خود در نظام بینالملل به ایفای نقش بپردازد. (Mankoff, 2009:12) از طرف دیگر، نومحافظهکاران[1] جمهوریخواه در دستگاه رهبری ایالات متحدة امریکا با وقوف به شرایط مادی و روانی این کشور و ذهنیت حاکم بر ساختارهای قدرت در روسیه، قدرت این دولت را مخاطرهآمیز و تهدیدکننده به ارزشهای حیاتی خود نمییابند و قدم در شکل دادن به صلح امریکایی با همکاری روسیه میگذارند. پرسشی که در این مقاله به آن پرداخته میشود این است که حوادث 11سپتامبر چه تأثیری بر جایگاه روسیه در نظام بینالملل گذاشته است؟ فرضیة مورد بررسینیز چنین است که حوادث 11سپتامبر به ضرورت نیازهای امنیتی و سیاسی ایالات متحده و با توجه به ارادة نوین نقشآفرینی مجدد توسط روسیه، باعث ارتقاء نقش این دولت در نظام بینالملل گردیده است. 1. چارچوب نظری چارچوب مفهومی این نوشتار، نظریة رئالیسم تهاجمی[2] در میان نظریههای رئالیسم بر اساس تحلیل "جان میرشایمر"[3]مهمتریننظریهپرداز این رویکرد است که به بررسی موضوع مقاله در قالب مفروضههای این نظریه میپردازیم.رئالیستهای تهاجمی به اصول و مفروضههایی در سیاست بینالملل پایبند هستند. مهمترین اصول نظریات آنها عبارت است از: 1. آنارشی وجهبارز و مشخصة نظامبینالمللی است.جان میرشایمر ساختار آنارشی و فقدان قدرت مرکزی را مهمترین ویژگی نظام بینالملل میداند. او معتقد است که این وضعیت، قدرتها را از جنگ و توسعهطلبی گریزان نمیکند؛ بلکه شرایطی را پدید میآورد که آنان هرگاه بتوانندبرایافزایش نفوذ، قدرت و در نهایت هژمونی خود اقدام کنند. بنابراین، در وضعیت آنارشی که ناامنی دایمی را به دنبال دارد، مهمترین راه برای رسیدن به امنیت افزایش قدرت و مقهور کردن دیگر دولتهایی است که ممکن است تهدیدی برای آنها باشند. 2. نقطة تمرکز این نظریه بر قدرتهای بزرگ میباشد، زیرا این دولتها هستند که بیشترین تأثیر را بر عرصة سیاست بینالملل دارند. به عبارتی قدرتهای بزرگ بازیگران عقلاییاند، نسبت به محیط خارجی خود آگاهند و برای بقای خود در این محیط رفتار استراتژیک مناسب را انتخاب میکنند. در محیط بینالملل، انگیزة اصلی و بنیادین که در پشت رفتار قدرتهای بزرگ نهفته است، بقا میباشد.(Mearsheimer, 2001: 21) 3. دست یافتن به همکاری و شروع آن گاهی دشوار و تداوم آن همواره سخت و دشوار است. دو عامل مانع همکاری میشود: ملاحظات مربوط به منافع و دستاوردهای نسبی آن و نگرانی از تقلب و فریب کاری. میرشایمر بر این باور است که هنگامی که قدرت های بزرگ به همکاری با یکدیگر می اندیشند بیشتر بر منافع نسبی تأکید میکنند. احتمال فریب خوردن نیز همواره از سوی قدرتهای بزرگ در موافقتنامهها خصوصاً در حوزة نظامی به علت خطر ویژة نقض پیمان وجود دارد. بهگونهای که میتواند باعث تغییراتی در موازنة قوا شود و وضعیت همکاری را با دشواری مواجه میسازد. 4. هدف تمامی دولتهای تجدید نظرطلب دسترسی به جایگاهی مؤثر در نظام بینالملل است. بنابراین این دسته از دولتها به شدت به دنبال کسب قدرت هستند و اگر شرایط مناسب باشد، خواستار آن هستند تا توزیع قدرت را به نفع خود تغییردهند، حتی اگر چنین عملی، امنیت آنان را به خطر اندازد. (Glaser, 1995: 56-60) بنابر آنچه که در بالا ذکر گردید، قدرتهای بزرگ همواره در یک وضعیت تهاجم بالقوه قرار دارند که هرگاه ممکن باشد برای تحمیل ارادة خود بر دیگران دست به کار میشوند و همواره در برخورد با یکدیگر رفتار تهاجمی از خود نشان میدهند. قدرتهای بزرگ نه تنها در پی افزایش قدرت خود به بهای کاهش قدرت دول دیگر هستند، بلکه تلاش میکنند تا از افزایش قدرت رقبا به بهای کاهش قدرت خودشان نیز جلوگیری کنند. علت این رفتار قدرتهای بزرگ چیست؟ به نظر جان میرشایمر سه دلیل در نظام به همپیوستة بینالملل وجود دارد که باعث شده دولتها نسبت به هم هراس داشته باشند: 1.فقدان اقتدار مرکزی که بالای سر دولتها قرار گیرد و آنها را در برابر یکدیگر حمایت کند؛ 2. این واقعیت که دولتها اغلب دارای توانایی و ظرفیت نظامی تهاجمی هستند؛ 3.این واقعیت که دولتها هرگز نمیتوانند ازنیات هم آگاه باشند (Mearsheimer: 3) نظام آنارشیک بینالملل بر رفتار و نحوة عملکرد دولتها در تأمین امنیت تأثیر میگذارد. منبع اصلی معمای امنیتی در رئالیسم تهاجمی همچون رئالیسم دفاعی[4] از طبیعت آنارشی سیاست بینالملل نشأت می گیرد. در حالیکه رئالیستهای دفاعی بر این باورند که معمای امنیت همکاری را در سیاست بینالملل به دنبال دارد و صلح، پویا وتنظیمکنندة خودش است و از طریق همکاری بهدست میآید، سیاست بینالملل نه فقط جنگ بلکه صلح و همکاری را نیز در بر میگیرد، رئالیستهای تهاجمی بر این اعتقادند که معمای امنیت و دست یافتن به آن جنگ را میسر میسازد، جنگ و سیاست دو روی یک سکهاند.(Tang, 2010: 27-33) از نظر میرشایمر واقعگرایی ساختاری یا رئالیسم تدافعی جنگها را نتیجة محاسبه نادرستی میداند که معمولا بهجای آن که امنیت را افزایش دهند به کاهش شدید آن منجر میشود. درصورتی که در رئالیسم تهاجمی قدرتهای بزرگ ناچارند برای به حداکثر رساندن امکان بقای خود به دنبال قدرت بیشتر باشند. میرشایمر میگوید: «دولتها برای کسب قدرت با هم رقابت میکنند و حاضرند بهجای دست شستن از تعقیب قدرت خطر جنگ را پذیرا شوند». اصل در رفتار قدرتهای بزرگ شناسایی خطرات بالقوه و مقابله با آن است. سخن گفتن از مباحثی چون صلح دموکراتیک و همکاریهای امنیتساز تنها پوشش رفتارهای تهاجمی قدرتهای بزرگ است. همکاری در این وضعیت اگر غیرممکن نباشد در سطح آنارشی بسیار مشکل است.متحدین وقتی با دشمن مشترکی روبهرو شوندکه بقایشان را تهدید کند، همکاری براساس تهدید مشترک در شرایط خاص شکل خواهد گرفت. قدرتهای بزرگ همواره درگیر نزاعی بیپایان برای کسب قدرت هستند. وجود شرایط آنارشی در نظام بینالملل این تلاشها را تشدید میکند. در این فضا چون این کشورها هیچ تضمینی برای حفظ امنیت خود ندارند، ازاینرو «خودیاری» را بهترین وسیله برای تأمین امنیت خود تلقی میکنند. اگرچه میرشایمر معتقد است که برخی دولتها سیاست خارجی اشتباهی را در پیش میگیرند، این امر بهواسطة مسائل داخلی آن کشورهاست که آنها را در فرایندی قرار میدهد که هزینة اشتباه خود را نیز پرداخت میکنند و از سوی دیگر تعقیب سیاستهای غلط، انگیزة قوی برای دولتها ایجادمیکند تا با عقلانیت رفتار کنند. بنابراین رئالیسم تهاجمی عقیده دارد که قدرتهای طرفدار حفظ وضع موجود به ندرت در سیاست جهانی یافت میشوند؛ زیرا نظام بینالملل انگیزة قدرتمندی برای دولتها ایجاد میکند تا به دنبال فرصتهایی برای حصول به قدرت بینالملل به ضرر رقبای خود باشندو ازموقعیتهایی که سود بر هزینه غالب است استفاده کنند. آنها بیش از هرچیز به دنبال امنیت و حتیالمقدور امنیت مطلق هستند و بدین منظور نخست در پی دستیافتن به هژمونی منطقهای و سپس در صورت امکان به هژمونی جهانی هستند، هدف نهایی یک دولت، هژمون شدن در نظام بینالملل است که در حال حاضر، هیچ قدرتی در جایگاه هژمونی مطلق جهانی قرار ندارد، ایالات متحدة امریکا نیز تنها هژمون نیمکرة غربی است. در بیان قدرت هژمون نیز، "رابرت کئوهن"[5] از منظر رئالیستی تعریفی ارائه نموده است که با مبحث ما در رابطه با رئالیسم تهاجمی و تأکید این رویکرد بر قابلیتهای نظامی و منابع مادی همسو است: «از منظر رئالیستی سیستم هژمونیک، سیستمی است که در آن توزیع قدرت نابرابر است و در آن یک دولت ابرقدرت نقش هژمون را بازی میکند. از این دیدگاه، قدرت هژمون بر پایة قابلیتهای نظامی و اقتصادی، استوار شده است»(Keohane, 1984: 32-34) . قبل از حوادث11سپتامبر، ایالات متحده امریکا استراتژی سیاست خارجی خود را بر اساس اهداف یکجانبهگرایانه تدوین نمود. اما بعد از حوادث 11سپتامبر به دلیل فضای امنیتی جدید در نظام بینالملل روند اجرایی اهداف یکجانبهگرایی این کشور شکل دیگری به خود گرفت که در قسمت بعدی به آن میپردازیم. 1-1). رفتار ایالات متحدة امریکا بعد از حوادث 11سپتامبربر اساس رئالیسم تهاجمی وقوع حوادث 11سپتامبر وتأثیر آن بر سیاست خارجی ایالات متحده امریکا،نوعی از سیاست تهاجمی و مداخلة نظامی را در مناطق مختلف جهان باعث شدو عنصر نظامی را تثبیت کرد که همچنان نقش محوری در سیاست جهانی ایفا میکند. حوادث 11سپتامبر در واقع روند اجرای استراتژی ایالات متحده امریکا را تسریع بخشید که پس از پایان جنگ سرد بر اساس بازسازی ساختار قدرت با کارکرد هژمونیک طراحی شده بود،. ایالات متحدهپسازحملات11سپتامبربافضای امنیتی متفاوتی از فضاهای امنیتی قبلی روبهرو شد که به طور بنیادی دگرگون شده بود. ضرورت نقش رهبری آمریکا به واسطة تهدیدات پیش روی نظام جدید جهانی و فرصت ایجاد شده برای توجیه تغییر روش در سیاست خارجی اجتنابناپذیرجلوه میکرد. (Rice, 2008: 2) این حوادث نومحافظهکاران را به عنوان "کارگزاران تغییر" در سیاست خارجی آمریکا در آورد. با شناخت ویژگیهای رهبران و تصمیمگیرندگان در ایالاتمتحده پس از حوادث 11سپتامبر، آنها بیش از پیش بر اهمیت قدرت نظامی پی بردند ازاینرو میتوان بر این واقعیت صحه گذاشت که نومحافظهکاران تحتتأثیر واقعگرایی تهاجمی میباشند. بعد از حملات 11سپتامبر "جرج بوش" در سخنرانی خود در شهر چارلستون کارولینای جنوبی گفت: «11سپتامبر نقطه سرنوشت سازی است که امریکا را در شرایط تصمیمگیری برای تفوق جهانی خود قرار داده است. ایالات متحده در این شرایط جدید نیازمند تغییر در شیوة رهبری جهانی و تفکر نظامی است». www.whitehouse.gov/2001))
2-1). بنیانهای فکری نو محافظهکاران بر اساس رئالیسم تهاجمی با بررسی تفکرات رهبران و گروه نومحافظهکاران حاکم بر کاخ سفید بهتر میتوان اصول سیاست خارجی ایالات متحدة امریکا را در دورة بعد از حوادث 11 سپتامبر مورد بررسی قرار داد. این گروه تعصبی خاص در بارة اعتقادات و باورهای خود داشته و غالباً نظریات و خواستههای خود را عین قانون واقعیت میدانند. مبانی فکری آنها را میتوان در چند اصل خلاصه کرد:
حوادث 11سپتامبرمحیط روانی و سیاسی مناسبی برای نومحافظهکاران ایجاد کرد تا ارزشهای خود را پیاده سازند. در این محیط ایجاد «دموکراسی قدرتمند» به یکی از دغدغههای فکری نومحافظهکاران تبدیل شد. آنها معتقدند که دموکراسی باید بتواند با خودکامگان و مستبدان مقابله کند. دموکراسی ضعیف نمیتواند به بقای خود ادامه دهد به این ترتیب استفاده از زور برای ایجاد و گسترش دموکراسی وعدالت نه تنها جایز، بلکه ضروری است. در این چارچوب جدیترین تهدید به دموکراسی از طرف دولتهایی است که ارزشهای مدل دموکراسی آمریکایی را نپذیرفتهاند. حملات 11سپتامبر به امریکاییان اثبات کرد که امنیت مطلق تحت هیچ شرایطی امکانپذیر نیست. با این حال افزایش قدرت میتواند هزینههای ناشی از آسیبپذیری را در حد قابل قبول نگه داشته ودر بطن آن دگرگونی یا تثبیت خطمشیهای سلطهگرایانه و تغییر روشها را در راستای تأمین بیشتر منافع توجیه کند. با آغازتهاجمات ایالات متحدة امریکا علیه تروریستها و اجرای روند دموکراسی قدرتمند در راستای ارزشهای امریکایی، قدرتهای دیگر از جمله جمهوری فدراتیو روسیه به همراهی با ایالات متحده میپردازند. دولتها قبل از هر چیز این مسأله را در همکاری مدنظر قرار میدهند که آیا دستاوردهای حاصل از همکاری برای طرف دیگر جایگاه آن کشور را ارتقاء میبخشد؟ چنانچه قبلاً متذکر شدیم بر اساس نظریة رئالیسم تهاجمی همکاری در شرایط آنارشیک بسیار دشوار است. اما، این همکاری در راستای مبارزه با تهدید مشترک تعریف میشود. منافع نسبی حاصل از همکاری روسیه با ایالات متحده راه را برای بازگشت روسیه به جایگاهی موثر در نظام بینالملل هموار میسازد. در این شرایط قدرتهای بزرگ بیشتر ترجیح میدهند با قدرت هژمون همراه شوند تا این که بخواهند با آن مقابله کنند این حالت را میتوان با تغییر استراتژی کلان مسکو پس از حمله به برجهای دوقلو مجسم کرد. در این وقایع، روسیه سریعاً در کنار ایالات متحدة امریکا موضع گرفت. در واقع روسیه در زمان پوتین خود را به عنوان شریک اصلی ایالات متحدة امریکا عرضه داشت، پایگاه هایی را در ازبکستان و تاجیکستان ایجاد کرده، اطلاعات ارزشمندی را در اختیار ایالات متحده امریکا گذاشته و دشمنان طالبان را با اسلحه و مهمات یاری داد. پس از آن نیز روسیه در جهت انتقالتجهیزات امریکا از قلمرو خود برای نیروهای امریکایی و ناتو در افغانستان و سلاح برای کنترل منطقه اقدام به همکاری میکند.(Kramer, 2010: 1-3) رویهای که در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما ادامه یافته است. البته لازم به ذکر است که روسیه پیش از اشغال افغانستان با مجاهدان افغانی درگیر بوده است. از نظر مسکو، طالبان نوع افراطی و خطرناک مجاهدانی میباشد که منافع این کشور را با خطر مواجه ساخته است. در حال حاضر، مسکو در سیاست داخلی و خارجی خود با پدیدة «طالبانیسم» در ستیز بوده و از این منظر با سیاستهای امریکایی کاملا همسو میباشد.در مقابل امریکا نیز در مبارزه روسیه علیه استقلالطلبان چچنی اظهار همدردی میکند. اقدام ایالات متحدة امریکا علیه تروریستها و حمله به طالبان باعث میشود روسیه و بسیاری از کشورهای آسیای مرکزی به دلیل هم مرز بودن بعضی از آنها با طالبان از تروریستها رهایی یابند و این عامل نیز باعث تشدید همکاری میگردد. اما، هر چه از حوادث 11سپتامبر فاصله میگیریم بهرغم همکاری صمیمانهای که این دو قدرت نسبت به یکدیگر در پیش گرفته بودند، رفتار خصمانه و تهاجمیتری را در روابط با یکدیگر ازخود نشان میدهند. در شرایط مختلف روسیه گاهی به عنوان دوست و گاهی به عنوان دشمن تلقی میشود. رقابت شدیدی بین ایالات متحده امریکا و جمهوری فدراتیو روسیه بر سر مسائلی چون استقرار سپر دفاع موشکی،نفوذ ایالات متحده به حیات خلوت روسیه در منطقه «خارج نزدیک»وگسترش ناتو به شرق... به وجود آمده است که بر اساس مفروضههای رئالیسم تهاجمی، برای روسیه در جهت افزایش ظرفیتهای نظامی از اهمیت فراوانی برخوردار است. بعد از حوادث 11سپتامبرایالات متحده امریکا متمایل به حفظ هژمونی منطقهای خود براساس اهداف یک جانبهگرایی و مداخله در جهت حفظ نظم در نظام بینالملل معاصراست. بعد از دولت جرج بوش ما با تغییر رویه در سیاست بینالملل از سوی "باراک اوباما" مواجه هستیم، اما مؤلفههای نظامی هنوز ساز و کار خود را در اقصی نقاط جهان حفظ میکنند. به عنوان نمونه، دولت اوباما سعی دارد برای ادامة تثبیت حضور نظامی خود در آسیای جنوب شرقی و خاورمیانه تاکتیکی جدید نسبت به دوره بوش پیگیری نماید که رهیافتی چندجانبه و مبتنی بر اجماع جهانی در جهت سیاست های نظامیگری امریکاست. این شرایط ایجاب میکند که این کشور در عینحال به مقابله با قدرتهایی بپردازد که احتمال ورود آنها به عنوان هژمون بالقوه در نظام بینالملل می رود. به همینخاطر این دولت به حوزههای استراتژیکی این قدرتها نفوذ میکند. در میان این قدرتها، روسیه جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است. بر اساس نظریة رئالیسم تهاجمی و تأکیدی که جان میرشایمر بر منابع مادی قدرت دارد؛ روسیه در میان سایر کشورها به دلیل دارا بودن تسلیحات هستهای، جمعیت زیاد و منابع سرشار انرژی در صورت سامان دادن به اقتصاد داخلی خود احتمال هژمونی فرامنطقهای آن میرود بهویژه با وقوع حوادث 11سپتامبر، روسیه برای بازگشت به لااقل، قدرتی فرامنطقه ای مصممتر گشته و همچنان به عنوان رقیب ایالات متحده امریکا محسوب میشود. 2. نیازهای امنیتی و سیاسی ایالات متحده امریکا بعد از حوادث 11 سپتامبر حوادث 11 سپتامبر بارقههای جدیدی از نیازهای امنیتی و سیاسی را در نظام بینالملل گشوده است. قبل از آن در صحنة سیاست داخلی ایالات متحده، بر اصولی همچون برخورداری از سیاست داخلی منسجم و بر طرف کردن ضعفهای داخلی بهویژه درحیطه اقتصادی و رفع نیازمندیهای مردم به عنوان مقدمهایضروری برای ایجاد یک امریکای قوی تأکید شده بود، و در عرصة سیاست خارجی نیز درگیری برای دموکراسی به عنوان رکن سیاست خارجی پر ابهام ایالات متحده امریکا از نخستین سخنرانی "بیل کلینتون" در دسامبر1991 در دستور کار دولت مردان امریکایی قرار گرفته بود.(Clinton,1993: 655) با وقوع حوادث 11سپتامبر با تغییر فاز دستورکار سیاستمداران امریکا با تغییر جهت از نگرانیهای داخلی به مسائل خارجی مواجه میشویم. اما، بعد از حوادث 11 سپتامبر عمده ترین نیازهای سیاسی و امنیتی ایالات متحدة امریکا در حوزه های زیر تعریف می شود:1- نفوذ در منطقه خاورمیانه 2- گسترش ناتو به شرق 1-2). نفوذ در منطقه خاورمیانه: حوادث 11سپتامبر 2001 ومتعاقب آن تحولاتعمیق در عرصة بینالملل وحملة نظامی آمریکا به افغانستان و سپس عراق بهطور فزایندهای بر موقعیتحساس و مهم منطقه خاورمیانه افزوده است.خاورمیانه به خاطر جایگاه تاریخی و سیاسی و اقتصادی ویژة خود از گذشته تا به امروز و همچنین حضور برخی از متحدین و دشمنان ایالات متحده امریکا همواره در حوزة مسائل امنیتی درجه یک این کشور محسوب میشود. به باور بسیاری از مقامات امریکایی عدم پیشرفتهای سیاسی و اقتصادی کشورهای واقع در این منطقه شرایطی را ایجاد خواهد کرد که به افزایش افراطگراییو حرکتهای تروریستی در میان گروهها و تشکلهای سیاسی در این منطقه منجر گردیده و منافع امریکا را به خطر میاندازد. برای پیشگیری از چنین اقداماتی ایندولت با نفوذ در خاورمیانه و برقراری رابطه با کشورهای واقع در این منطقه با تأکید بر مؤلفههای نرمافزاری قدرت از قبیل دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان،برابری و...سعی در اصلاح ساختار کشورهای منطقه در جهت گسترش ارزشهای جهان شمول خود در طولانی مدت نموده است، که در دورة باراک اوباما این مؤلفهها با تحولات اخیر خاورمیانه جلوه بیشتری یافتهاند. راهاندازی دو جنگ در افغانستان و در عراق در پی حوادث 11 سپتامبر نشان از اهمیت این منطقه در راستای اهداف نظامی و استراتژیکی و اقتصادی غربیها دارد. اما حضور بازیگرانی مانند ایران،حزب الله لبنان و سوریه، امریکا را در رسیدن به اهداف خود با ناکامی مواجه ساخته است. مسألة دیگر در خاورمیانه که برای ایالات متحده امریکا از اهمیت بسیاری برخوردار است موضوع تروریسم و مقابله با سلاحهای کشتارجمعی است. از آنجا که مسألة سلاحهای کشتار جمعی به شدت با منافع بازیگران فرامنطقهای مثل روسیه، چین، کرة شمالی مرتبط است، ایالات متحدة امریکا بهویِژه پس از حملات 11سپتامبر حجم عمدهای از ظرفبتهای سیاسی، اقتصادی اطلاعاتی خود را به مبارزه با تروریسم و مقابله با سلاحهای کشتار جمعی در این منطقه اختصاص داده است. امریکا، مسألة سلاحهای کشتار جمعی را در خاورمیانه بهواسطة هراسپروری و اسلامگرایی خشونتگرا در خاورمیانه در قالب امنیت سرزمینی تعریف کرده است.(Bensahel& Byman, 2004: 254-6) روسیه نیز، در منطقة خاورمیانه خواهان ایفای نقش و کسب پرستیژ با تأکید بر دیپلماسی چندمرحلهای با برقراری رابطه با دولتهای منطقه میباشد. روسیه به عنوان رقیب دوران جنگ سرد ایالات متحده امریکا با تأکید بر چندجانبهگرایی در نظام بینالملل با تحکیم رابطة خود با ایران، سوریه و دولت فلسطین به رهبری حماس و با نزدیک تر شدن بیشتر به متحدان سنتی امریکا در خاورمیانه شامل عربستان، قطر، امارت متحده عربی،اردن و مصر به نوعی امریکا را در وضعیت مذاکره پذیری قرار داده است و نفوذ آن را در آسیای مرکزی، قفقاز، خاورمیانه با محدودیت روبهرو ساخته است. (Friedman, 2006) همچنین، روسیه در زمینة اقتصادی، با فروش تسلیحات و همکاریهای انرژی سعی در بهبود جایگاه خود در نزد کشورهای خاورمیانه بر آمده است. خاورمیانه پس از چین و هند، با ارزشی برابر با 10 میلیارد دلار در سال 2003، سومین بازار بزرگ روسیه در فروش تسلیحات میباشد. در مجموع، این منطقه، 17 درصد از صادرات جهانی تسلیحات روسیه را شامل میشود. در این میان ایران با 7/3 میلیارد دلار، الجزایر با 3/2 میلیارد دلار و امارات متحده عربی با 8/1 میلیارد دلار، بزرگترین خریداران خاورمیانهای روسیه را تشکیل میدهند. یمن، سوریه، کویت، سودان و ترکیه، دیگر بازارهای عمده روسیه در خاورمیانه محسوب میشوند. میانگین ارزش صادرات تسلیحات روسی به خاورمیانه در فاصلة سالهای 1999 تا 2003، به 5/6 میلیارد دلار افزایش یافت. یکی از دلایل مهم رشد صادرات تسلیحات روسی به خاورمیانه، ارتقاء توان خرید دول این منطقه بهواسطة افزایش درآمدهای نفتی آنها میباشد (کیانی،1386: www.csr.ir). کشورهای عربی حوزة خلیج فارس نیز، تمایل زیادی برای خرید از خود نشان دادهاند. این موضوع در سند پروژه 2020 شورای امنیت ملی ایالات متحده امریکا هشدار داده شده است که بسیاری از کشورهای خاورمیانه به روسیه به عنوان وزنة متعادلکنندهای در برابر نفوذ ایالات متحده در منطقه چشم دوختهاند. 2-2). گسترش ناتو به شرق حوادث 11 سپتامبر منجر به تغییراتی در رابطه با نگرش سازمانهای مختلف از جمله سازمان پیمان آتلانتیک شمالی به مسائل امنیتی میگردد. این وقایع تروریسم را در دستور کار ناتو قرار میدهد. ظرف 24 ساعت پس از حملات،ٍ اعضای ناتو پیمان تضمین متقابل را به امضاء رساندند. تأکید بر تروریسم به عنوان تهدید اصلیبه گسترش حوزة مأموریتهای ناتومنجر شد.گرچه بحث گسترش ناتو قبل از این رویداد نیز در دستور کار قرار داشت؛ این سازمان به طور اعم و ایالات متحدة امریکا به طور اخص، با استفاده از فرصت به وجود آمده با طرح گسترش ناتو به شرق تلاش کردند تا درون ساختار نظامی رقیب یعنی مجموعه فروپاشیده شوروی سابق نفوذ نمایند. در این راستا ناتو در تکاپوی اثبات این نکته برای مقامات کرملین است که فعالیتهایش در شرق بهویژه در منطقه خارج نزدیک علیه دولت ثالث نبوده و افزایش امنیت منطقه در پرتو برنامههای ناتو به افزایش امنیت روسیه نیز کمک میکند. برای روسیه نیز از آنجا که منافع اقتصادی حاصل از همکاری با نهادهای غربی حائز اهمیت است، صنعت دفاعی روسیه میتواند از تماسهای فعال کاری با ناتو منتفع شوند. (Kogan, 2006: 19) روسیه میتواند بهرغم پارهای از مخالفتها به همکاری با این سازمان تمایل نشان داده است. با این اقدام موانع اصلی برای رسیدن به اهداف و ارزشهای امریکایی تا حدودی از بین رفته و روسیه به عنوان شریک استراتژیک ایالات متحده درآمده است بهگونهای که سه قاعدة مثلت ناتو، ایالات متحده امریکا و روسیه در یک راستا باید اقدام به فعالیت در نظام بینالملل بنمایند. مقامات امریکایی اصل را بر ارزشهای امریکایی قرار دادهاند؛ این اصل در گذشته نیز در پیمان پاریس در 28 می 1997 بین ناتو وروسیه مورد توجه سیاستمداران ایالات متحده از جمله "هنری کسینجر" قرار گرفته بود. در این پیمان اشاره شده است که هر نوع عملی که توسط فدراسیون روسیه و ناتو با هم یا به تنهایی انجام شود باید در سازگاری با اهداف امریکا باشند.(2005:55 (Schecter 3. تأثیر حوادث 11 سپتامبر بر جایگاه روسیه در نظام بینالملل رفتار یک کشور در عرصةبینالملل تا حدود زیادی با ملاحظه جایگاه آن در نظام بینالملل شکل می گیرد. رفتار روسیه نیز از این امر مستثنی نیست. با روی کارآمدن ولادیمیر پوتین در سال 2000 و سیاستهای عملگرایانه وی در عرصة سیاست خارجی و با سامان دادن به عرصة داخلی، تحولاتی اساسی در روابط این کشور با سایر قدرتهای بزرگ روی داد. پوتین در دوران ریاست جمهوری تلاش کرد با گسترش حیطه نفوذ و اقتدار خود و انتصاب افراد همفکرو همسو در مناصب کلیدی مرتبط با امورسیاستگذاری خارجی به اتخاذ سیاستهای عملگرایانه مبادرت ورزد. وی در این راه کوشید ضمن حفظ روابط با کشورهای آسیایی و خاورمیانه با کشورهای غربی به موازنه و ثبات استراتژیک دست یابد و بار دیگر روسیه را در عرصة تحولات جهانی به عنوان یک دولت قدرتمند و تأثیرگذار مطرح سازد. همزمان با حوادث 11سپتامبر، روسیه تلاش کرد از تقابل های بی حاصل با امریکا اجتناب کند و به همکاری با ایالات متحدة امریکا بپردازد. علت تصمیم پوتین به همکاری با امریکا، برون رفت از وضعیت اقتصادی و سیاسیو حاشیهای روسیه در عرصةبینالمللی می باشد.در این قسمت سیاستعملگرایانة ولادیمیر پوتین و سیاست خارجی روسیه در سالهای 2001 تا 2010 و عملکرد روسیه بعد از حوادث 11سپتامبر در نظام بینالمللو عوامل مؤثر بر ارتقاء جایگاه روسیه در نظام بینالملل بیان میشود. 1-3).تغییر سیاست خارجی روسیه با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین (سیاست عملگرایانه جمهوری فدراتیو روسیه) با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین در سال2000 ، روسیه تحولاتی اساسی به خود میبیند. او هم در دورة نخستوزیریاش و هم دوره ریاست جمهوری اش به اجرای اقدامات بنیادین برای دستیابی به جایگاهی مطلوب برای روسیه در نظام بینالملل پرداخت. برای مردم روسیه روی کار آمدن پوتین در آستانه سال 2000 شخصیتی را تداعی کرد که میتواند غرور از دسترفتة آنان را به عنوان شهروندان یک ابرقدرت پیشین در عرصة سیاست خارجی باز گرداند و رأی به او که عضو کا.گ.ب -منفورترین سازمان روس- در ده سال پیش بود نشان از امید مردم به بازسازی عظمت از دست رفته داشت (کرمی،1382: 46-47). در عرصة داخلی با دستیابی به قدرت، ولادیمیر پوتین تمرکز قدرت در دست حکومت را در دستور کار قرار داد. او بارها، بهصراحت و به روشنی تأکید کرد که تمرکز قدرت و ایجاد دولتی قدرتمند یکی از اصول اساسی شیوه حکومتمداری او در هر دو حوزه داخلی و خارجی است. او تمرکز قدرت در دولت را کارآمدترین ساز و کار رفع مشکلات، بحران ها ونا بهسامانیهای سیستمی و مهمترین اصل توسعة سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در مرحلة فعلی یعنی دوران گذار میداند و بر همین اساس از ابتدای به دست گرفتن قدرت عزم خود را برای ایجاد دولتی قدرتمند و متمرکز جزم و برارجحیت "دیکتاتوری قانون" بر حاکمیت قانون تأکید کرده است (کولایی، نوری، 1386 : 25-26).در این دوران روسیه خواهان به دست آوردن جایگاه قدرت جهانی از دست رفته است.سؤال اصلی این است اولویتهای سیاست خارجی روسیه کدامند؟ در عرصة خارجی روسیه بعد از حوادث 11 سپتامبر، نظامبینالملل را عرصهای مناسب برای دست یافتن به یک نظام مبتنی بر چند قطبی میداند. در استراتژی هایی که از سال 2000 تا 2010 در قالب اسناد ملی طرحریزی شد به خوبی نوع نگاه به سیاست خارجی آشکار است. زمانی که اسناد مربوط به مفهوم امنیت ملی، مفهوم سیاست خارجی، و دکترین نظامی در آغاز سال 2000منتشر شد؛ مفاد آنها به خوبی بیانکنندة یک دگرگونی اساسی در سیاست مسکو نسبت به جهان بود. در این اسناد بر مفهوم سیاست خارجی برای دستیابی به جایگاهی محکم و آبرومندانه در جامعة جهانی تأکید شده به طوری که با منافع روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی و یکی از مراکز دارای نفوذ هم خوانی کامل داشته باشد. این اسناد ساختار جهان تک قطبی تحت سلطه امریکا را یکی از خطرات اصلی برای منافع روسیه قلمداد میکند، اولویت اول سیاست خارجی روسیه را تضمین امنیت قابل اتکا کشور، تقویت حاکمیت و محافظت از حاکمیت سرزمینی روسیه دانسته و برای دستیابی روسیه به جایگاه یک قدرت بزرگ و یکی از مهمترین مراکز نفوذ در جهان و بر لزوم رشد سیاسی، اقتصادی فکری و معنوی تأکید مینماید.(Ivaniv, 2002: 166) همچنین این اسناد در بعد دفاعی و امنیتی مخالفت قاطع با سیستم دفاع موشکی امریکا و تأکید بر مشارکت با اروپا و ناتو جهت ایجادیک سیستم دفاعی جدید را از جهتگیریهای سیاست خارجی روسیه عنوان میکند.سیاست خارجی پوتین به عنوان یک سیاستمدار اوراسیاگرا ناظر بر تقویت نقش و جایگاه منطقهای و جهانی روسیه بود. با این حال، اساس سیاست خارجی پوتین با بهرهگیری از دو دیدگاه لیبرالها و ملیگرایان محافظهکار طراحی گردید. از این نگاه، استراتژی اقدامات یک جانبه امریکا و ناتو میتواند وضعیت بینالمللی را بیثبات نموده و باعث ایجاد تنش، مسابقه تسلیحاتی و کشمکش میان دولتها گردد. از اینرو، بر نظام چندقطبی و پیگیری سیاست خارجی مستقل و سازنده بر اساس وضعیت ژئوپلتیکی روسیه به عنوان یکی از بزرگترین قدرتهای اوراسیا تأکید شد. )کرمی، پیشین: 46-48( پیشنویس دکترین نظامی جدید روسیه که در مارس 2007 بهوسیلة آکادمی علوم نظامی روسیه منتشر شد؛ موادی را در رابطه با شناسایی تهدیدات بالقوه و بالفعل و جنگها و درگیریهای مسلحانه تا سال 2015 و تأکید مجدد بر نقش غیرقابل انکار سلاحهای هستهای در جنگهای آینده و توجه به تحول نیروهای مسلح،توسعه سیستم دفاع هوایی و فضای منسجم و استفاده از جنگ افزارهای تکنولوژیک، ذکر کرده است. در این پیش نویس تأکید شده است که قدرتهای برتر دنیا با تهدیدات مشترکی روبهرو هستند که حل آنها مستلزم تلاش و همکاری مشترک میان آنهاست. این پیش نویس بر دنیای چندقطبی با قطب هایی چون امریکا، روسیه، اتحادیه اروپایی، چین و هند تأکید می کند و هشدار می دهد که در جهان امروز هیچ مشکلی بدون مشارکت روسیه حل نمی شود. مسکو در روابطش با سایر کشورها دربرقراری روابط دو جانبهو متحد کردن طرف مقابل بر علیه کشورهایی که منفعتی برای روسیه ندارند،تلاش میکند. (Baran, 2007: 139) پوتین دو الگوی قبلی روابط غرب و روسیه یعنی همکاری گوباچف از طریق سازش و همکاری یلتسین از طریق تسلیم را رد کرد و در مقابل، واژگان خود را در زمینة تعامل، یعنی همکاری از طریق قدرت مبتنی بر احترام و برابری را مطرح کرد. 2-3)روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ با روی کار آمدن دیمیتری مدودیف از اواسط دهة 1990 تلاش پوتین در جهت شکلدهی به سیاست خارجی این کشور مبتنیبر افزایش استقلال و کاهش وابستگی به عنوان یک استراتژی عمومی پایهگذاری گردید. این سیاست در دورة انتقال قدرت به مدودیف با شدت بیشتری دنبال میشود. بنیان این سیاست مبتنیبر توجه به روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ که دارای منافعی در بسیاری از مناطق جهان است، شکل گرفت. چرا که سیاست خارجی روسیه بر سیستم روابط بینالملل تمرکز مییابد. جایی که قدرتهای بزرگ در قالب یک نظم جهانی به دنبال دستیابی به منافع خودشان هستند. (Mankoff, Op.cit: 12) بر خلاف دوران جنگ سرد، ایالات متحدة امریکا نمیتواند اروپا را بهسادگی به سمت خود بکشاند. این مسأله به روسیه قدرت مانور بیشتری داده و به منزلة برگ برندهای در دست روسیه میباشد، به خصوص در شرایطی که اروپا به منابع انرژی روسیه وابسته است. پوتین، انسجام را در روسیه به وجود آورد. این میراث به همراه تمرکز قدرتی که یلتسین به وجود آورده بود به رئیس جمهور دیمتری مدودیف منتقل گردید. ثبات سیاسی روسیه و رونق اقتصادی ناشی از درآمدهای بالای فروش نفت و گاز و عملگرایی پوتین و تلاش برای دستیابی به موقعیت برتر در نظام بینالملل باعث شده است که روسیه از لحاظ شدن به عنوان قدرت درجة دوم ناراضی باشد. روسیه هماکنون به دنبال اجرای استراتژی جدید توسعه ملی خویش میباشد که به مقدار زیادی با ارزشگذاری مجدد تجربه تاریخی این کشور ارتباط دارد. به نظر میرسد تصمیمسازیهای کلان در حوزه سیاست خارجی و امنیتی این کشور همچنان در اختیار پوتین و طیف او قرار داشته و نقش مدودیف در این حوزه حداقلی باشد. در عرصة اقتصادی که زمینة تخصصی مدودیف میباشد، آگاهان بر این باورند که بسیاری از تدابیر ضدبحران در سال 2009 با تصمیمات و تدابیر مورد تأکید پوتین پیش رفته است. (ماهپیشانیان، 1389: 142-148) برقراریروابط بیشتر با ایالات متحدة امریکا از نکات مهم دوره مدودیف میباشد. بدون شک یکی ازمهمترین تحولات سیاست خارجی روسیه در سال 2009، گامهای عملی این کشور و امریکا برای بهبود روابط بود که به تبع تغییرات در کاخ سفید و روی کار آمدن باراک اوباما و تأکید مستقیم ویبر تغییر در سیاست خارجی امریکا در روند عملیاتیشدن قرار گرفت. مقامات ارشد دو کشور ازجمله رؤسای جمهور در 5 دیدار مستقیم خود در این سال در انگلستان، روسیه، امریکا، سنگاپور و دانمارک به تکرار بر تمایل به احیای روابط گرم تأکید کردند و گامهای عملی نیز در این زمینه بر داشتند. هرچند در ابتدا به تبع کدورتهای حادث شده در روابط دو کشور در دوران ریاست جمهوری جرج بوش و پوتین تحقق این هدف مشکل مینمود. اما، به دنبال درک این مهم در مسکو و واشنگتن که پیشبرد منافع هر یک بدون همکاری با دیگری با مشکلات زیادی همراه خواهد بود و نیز بهواسطة واقعیت تغییرات در عرصههای منطقهای و بینالمللی، امریکا نیز تسامح بیشتریبه روندهای چندجانبه از خود نشان میدهد. 3-3) عملکرد روسیه بعد از حوادث 11 سپتامبر در نظام بینالملل 1-3-3)همکاری با ایالات متحده امریکا به دنبال انتخابات ریاست جمهوری روسیه و به قدرت رسیدن پوتین تعریف جدیدی از منافع ملی ارائه شد که به موجب آن تغییراتی در خطمشی روسیه نسبت به ایالات متحدة امریکا پدید میآید. پس از 11 سپتامبر تصورات و برداشتهای روسیه و امریکا نسبت به منافع ملی تغییر پیدا کرده و به این نتیجه رسیدندکه این منافع الزاما در تضاد با هم قرار ندارند و در زمینههایی اقدام به همکاری کردند. اینکه روسها همکاری بیشتری با آمریکا نشان میدهند؛ بیشتر بخاطرآن است که امیدوارند آمریکا با لغو تحریمهای برجای مانده از زمان شوروی سابق زمینه را برای سرمایهگذاری شرکتهای آمریکایی در روسیه فراهم سازد. روسیه امیدوار است با ورود به سازمان تجارت جهانی و برقراری مناسبات تجاری کامله الوداد با آمریکا، شرایط مناسب را برای بهبود اقتصاد ضعیف خود فراهم سازد. به همین دلیل روسیه سعی میکند به آمریکا نشان دهد بیش از گذشته همراه واشنگتن است و این دو کشور منافع مشترک متقابلی دارند. واقعیت آن است که سیاستهای روسیه در سطح جهانی بدون آمریکا پیش نمیرود و سیاست آمریکا هم در عرصه بینالمللی بدون حمایت روسیه با مشکل روبهرو است. 2-3-3) مبارزه با تروریسم برنامة امریکا بر ضد تروریسم میتواند روش و شرایط کلی همکاری قدرتهای بزرگ را نیز تغییر دهد. پوتین بهترین مثال رهبری است که می کوشد از این فرصت جدید برای انجام معامله استفاده کند. با ارائة حمایت خود از امریکا، راه را برای حمایت و تعدیل مواضع امریکادر موضوعاتی که برای برنامههای روسیه حیاتی است از قبیل کمک اقتصادی، چچن، گسترش ناتو و دفاع موشکی باز میکند. همکاری روسیه در زمینه تروریسم تا بدان جا پیش رفته است که در بلند مدت این نظریه را تقویت میکند که روسیه باید کاملا به درون چارچوب امنیتی غرب آورده شود.(ایکنبری،1382: 434) عملیات به اصطلاح ضدتروریستی در افغانستان و نحوه همکاری روسیه در سطح بینالمللی با ائتلاف جنگ در این کشور از موضوعات مهم در روابط امریکا و روسیه بوده است. هر چند برخی در مسکو حضور نظامی امریکا در افغانستان و منطقه مجاور آن یعنی آسیای مرکزی را تهدیدی ژئواستراتژیک برای روسیه تلقی میکردند. اما،کرملین با تأکید بر تأثیراتمثبت عملیات نظامی امریکا در افغانستان بر کاهش تهدیدات امنیتی از ناحیه این کشور از جمله سرایت افراطگرایی و تروریسم از این منطقه به آسیای مرکزی و به تبع آن به مرزهای جنوبی روسیه، از این تحولات حمایت کرده و در اقدامی قابل تأمل حتی اجازه ترانزیت محمولههای نظامی ناتو از خاک خود را داده است.در واقع، در قضیة افغانستان، مسکو توانست منافعی را که از پیش دنبال میکرد با تهاجم ائتلاف امریکایی به دست آورد. مدتها پیش از حمله طالبان در قالب شبکة القاعده به مرکز تجارت جهانی در امریکا، روسها قصد داشتند به خاطر کمکهای طالبان به اسلامگرایان چچنی به گونهای از شرارت آنها آسوده گردند. حتی قبل از حمله به افغانستان همکاریهای روسیه برای مقابله با طالبان آغاز شده بود. این فرصت برای پوتین فراهم شد تا بافت بیرونی جنگ چچن را عوض نماید. پوتین امتیازات بسیاری را از شرایط به وجود آمده به دست آورد و به پیوند میان تروریست اسلامی در چچن و گروه تروریستی القاعده تأکید نمود. اعلام همکاری روسیه و امریکا در جبهة مبارزه با ترورسیم در راستای تقویت ابزار سیاسی حل مسأله چچن صورت گرفت. جنگ چچن در داخل روسیه موجب اقتدارگرایی و سرکوب سیاسی شدو میهنپرستی افراطی را دامن زد. پوتین از این موقعیت در تثبیت جامعه آشفته بعد از سقوط شوروی بهرهبرداری کرد، تا اقتدار مرکزی دولت بر زندگی سیاسی را تجدید کند. جنگ چچن گواهینامه بازگشت روسیه به قدرت و نفوذ کرملین بود. (امامجمعهزاده، رحیمی، 1388: 74) پس از پیروزی ایالات متحدة امریکا در افغانستان، روسیه همچنان در صدد بود تا از ایران و عراق به عنوان ابزاری برای پیشبرد سیاست مبهم خود در مقابل امریکا استفاده نماید. البته، روسیه که نمیخواست روابط استراتژیک خود را با امریکا قربانی بحران عراق نماید در جریان حمله امریکا به عراق تغییر موضع داد و به مماشات با امریکا پرداخت. روسیه تلاش نمود تا با همسویی نمادین خود با امریکا نسبت به تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی منافع خود را در ابعاد اقتصادی و به خصوص سیاسی تأمین کند و به سواری مجانی از امریکا بپردازد. روسیه در بحران عراق میان منافع ملی و حیثیت جهانی خود یه عنوان یک قدرت بزرگ دست به انتخاب اساسی زد. مسکو از میان منافع ملی خود در عراق، منافع ناشی از روابط استراتژیک با امریکا و حیثیت یک قدرت بزرگ، روابط با امریکا را ترجیح داد. اما، برای قانع ساختن افکار عمومی در داخل به جبههای سیاسی پیوست که با محوریت فرانسه تشکیل شده بود و بدین ترتیب، برای مخالفت خود نیز هزینهای بسیار کمتر میپرداخت.(کرمی، پیشین: 58) 3-3-3) تعاملات واقعگرایانه و پرهیز از تقابل با غرب اگرچه پوتین شوروی نیست اما ذات جاهطلب خود را حفظ کرده است. روسیه نه کاملا دوست امریکا و نه دشمن اوست. تنها چیزی که میتوان گفت این است که بهرغم داشتن تسلیحات هستهای خطری از سوی مسکو، امریکا را تهدید نمیکند. (Mendelson, Gerber, 2008: 145). روسیه به خوبی آگاه است که توان مقابله با تلاشهای تهاجمی غرب بهویژه امریکا برای گسترش حضور و نفوذ در حوزههای جغرافیایی مختلف از جمله در مجاورت مرزهای خود را ندارد. به همین دلیل تلاش میکند تا با به کارگیری راهکارهای مختلف در حد امکان نفوذ غرب در مجاورت خود را مدیریت و محدود کرده و حداکثر منافع را در این کنشها و واکنشها برای خود حفظ نماید. روسیه در سالهای اخیر تلاش کرده از تقابلهای بیحاصل با امریکا در خصوص آنچه این کشور منافع خود میداند، اجتناب کند. نمونة همکاری این دو کشور بر سر مسأله هستهای ایران است. مسکو توانسته است با مهارت دیپلماتیک خود منافع روسیه در تهران و واشنگن را حفظ کند. مسکو با کاربست سیاستی دوگانه از یک سو با تأکید بر این که در کلیت عدم برخورداری ایران از سلاح هستهای با واشنگتن همراه است، درزمینههای مختلف از امریکا امتیاز بگیرد و از سوی دیگر با تأکید بر مذاکره با تهران، همکاریهای اقتصادی، سیاسی و نظامی و به تبع آن بهرههای خود از ایران را نیز به صورت کژدارو مریز حفظ کند. امریکا و روسیه حدود یک دهه است که بر سر مسأله هستهای ایران همدیگر را به چالش فرا میخوانند. روسیه چشم به تجارت پر سود هستهای با ایران دارد و آن را امتیازی برای جلوگیری از ورود نامحرمان به حیاط خلوت خود تلقی میکند و امریکا به لحاظ ایدئولوژیک ایران را دشمن اصلی و یکی از محورهای شرارت میداند. در صورت قطع همکاری با ایران،روسیه موقعیت خود را در بازار رقابتی تکنولوژی هستهای تضعیف خواهد کرد. روسیه ایران را کشوری میداند که توسعة روابط با آن میتواند منافع گوناگونی برایش داشته باشد بهویژه آنکه ایران و امریکا همچنان دچار تعارضات آشتیناپذیریبوده که از فردای انقلاب اسلامی شکل گرفته است. آنچه که در رابطه با عملکرد روسیه بعد از حوادث 11 سپتامبر در نظام بینالملل بیان گردید، به خوبی افزایش اهمیت روسیه نسبت به گذشته از سوی ایالات متحده را نشان میدهد. این اهمیت در نظرات توماس گراهام کارشناس امور روسیه در شورای امنیت ملی ایالات متحده ذکر شده است، این کارشناس،6 مشخصه را برای امریکا در روابطش با روسیه بر میشمارد: 1. روسیه اقدامات ضد تروریستی را برای حفظ ثبات منطقه ای تقویت میکند؛ 2. روسیه دارای بزرگترین ذخایر گاز جهان است؛ 3. روسیه در زمینه فضایی پیشرفته است؛ 4. روسیه بازار آزادی برای دموکراسی است؛ 5. روسیه در آتلانتیک شمالی و در آسیای شمالی بر مناطق مهم امنیتی و اقتصادی سیطره دارد؛ 6. روسیه آماده همکاری با سازمانهای بینالمللی است.(Mankoff: 105) ایالات متحده امریکا نیز بعد از حوادث 11 سپتامبر در رابطه با روسیه با چند حقیقت روبهروست: 1.روسیه برای ایالات متحدة امریکا نه دوست است و نه دشمن. در موقعیتهای مختلف رابطه و موضع آن نسبت به امریکا تغییر میکند؛ 2.برخلاف نظر بسیاری از سیاستمداران امریکایی روسیه هنوز یک قدرت بینالمللی است و نمیتوان آن را از معادلات قدرت حذف کرده یا نادیده گرفت؛ 3. روسیه میخواهد نظم جهانی بهوسیله یگ گروه چهار عضوی شامل روسیه، امریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد بر قرار شود؛ 4. اروپا به گاز روسیه محتاج است به همینخاطر رویه نرمتری با آن را دنبال میکند و از هرگونه مقابله با آن پرهیز میکند.(Rywkin, 2008: 313)
4. عوامل مؤثر بر ارتقاء جایگاه روسیه در نظام بینالملل بعد از حوادث 11 سپتامبر با وجود قدرتطلبی و منفعت محوری روسیه این کشور از فرصتهای پس از جنگ سرد بهمنظور افزایش قدرت خود بهره میگیرد، حوادث 11سپتامبر نیز فرصت قابل ملاحظهای را در اختیار روسیه قرار داده تا آن کشور با استفاده از وضعیت به وجود آمده جایگاه بینالمللی خود را ارتقاء دهد.عوامل مؤثر در ارتقاء جایگاه روسیه بعد از این حوادث عبارتند از: 1-4)سیاست یکپارچه سن پترزبورگی ها[6] ولادیمیر پوتین با تدوین یک استراتژی عمومی مبتنی بر باور روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ، سیاست خارجی منسجمی را ایجاد کرد. این مسأله در سخنرانیهای مقامات روسی به کرات جلوه میکند. به عنوان نمونه پوتین در سخنرانی سالیانه خود در مجمع فدرال آن کشور در سال 2005 فروپاشی شوروی را بزرگترین فاجعه ژئوپلتیک توصیف نمود(Putin, 2005:www.opendemocracy.net). بازگشت به دوران پر عظمت شوروی هیچگاه از نگاه سیاستمداران روسی پنهان نمانده است. ولادیمیر پوتین و سیاستمداران همفکر او نوعی از عملگرایی در پیش گرفتند که سیاست یکپارچه سن پترزبورگی با عنوان سیاست گرایش به غرب در ضمن حسن همجواری با شرق در روسیه نام گرفته است. با وجود گروههای متفاوت درون روسیه و نوع نگاههای متفاوت به عملکرد مسکو در همکاری با غرب، پوتین و همفکران او برای بازسازی روسیه و رسیدن به جایگاهی مطلوب به همکاری گسترده با غربی ها به جای تقابل با آنهاروی آوردهاند، طوری که برخی از تحلیلگران معتقدند این همکاری باعث شده است که ولادیمیر پوتین و غربگرایان نسبت به برخی از تصمیمات استراتژیک امریکا همچون ورود کشورهای بالتیک به ناتو در سال 2004 و نیز خروج از پیمان موشکهای ضد بالستیک در سال 2002 نرمش نشان دهند. Mankoff, 2007: 127)) 2-4)توجه ویژه به پتانسیلهایداخلی و ساماندهی وضعیت اقتصادی با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین و تعیین دستورسیاست داخلی، ساماندهی به وضعیت اقتصادی این کشور در اولویت قرار گرفت. از دوران نخست وزیری پوتین، تا پایان دوران ریاست جمهوری ویدر سال 2008، پروژههای داخلی این کشور شاهد رشدی 6 برابری برای رسیدن به مبلغ 103 تریلیون دلار بوده است. در همین مدت، متوسط دستمزد از 65 دلار در سال 1999به بیش از 540 دلار رسید(Lucas, 2009: 87) پوتین و همفکران او با آرزوی تأثیرگذاری بر غرب، بر روی نقشآفرینی حوزههای مالی و اقتصادی تأکید داشته و در این راستا از فعالیت لابیهای تجاری و بنگاههای مالی این کشور در دوران بعد از جنگ سرد به صورت نامرئی و به عنوان ستون پنجم حمایت به عمل میآورند. با سرازیر شدن میلیاردها دلار سرمایههای روسی به سمت اروپای غربی و امریکای شمالی، در مقابل سرمایهگذاران غربی نیز با کرملین روابط مستحکمی را برقرار میسازند. روسیه به درستی دریافته بود که برا یرسیدن به جایگاه شایسته و رقابت با سایر قدرتها در درجة اول نیازمند ساماندهی به وضعیت اقتصادی خویش میباشد. 3-4). تأکید برچند جانبهگرایی در قالب سازمانهای بینالمللی روسیه سیاست خود را در نظام بینالملل، مبتنی بر چندجانبهگرایی و نهادگرایی قرار داده است. مسکو زمانی حاضر به فعالیت در عرصة بینالمللی است که سازمانهای بینالمللی همچون شورای امنیت، سازمان ملل، گروه 8 و دیگر بلوکهای قدرتهای بزرگ و سازمانهای جهانی طراز اول نه تنها بر حاکمیت روسیه محدودیتی ایجاد نکنند، بلکه به طور متقابل محدودیتهایی را برای ایالات متحدة امریکا به عنوان یک قدرت بزرگ تحمیل نمایند.(Mankoff, Op.Cit:14) با توجه به نقش تعیینکننده ایالات متحدة امریکا در روابط بینالملل سیاست خارجی روسیه تمرکزش رابر چند جانبهگرایی در نظام بینالملل افزایش میدهدتا جایگاهی را برای خود در معادلات سیاسی و امنیتی تعریف کند.عضویت فعال درسازمانهایبینالمللی در جهت شناساندن این جایگاه برای روسیه است.به عنوان مثال همکاری روسیه با سازمان همکاری شانگهای در این راستا است.روسیه از سازمان همکاری شانگهای به عنوان ابزاری برایکنترل منازعات قومی،مذهبی و جلوگیری از تسری این منازعات به خاک خود استفاده میکند و از عضویت سایر کشورها حتی به عنوان عضو ناظر از جمله ایران حمایت نموده،و به این سازمان در روابط با غرب به عنوان وسیلهای برای برقراری موازنة قدرت و اثبات چندقطبی نظام بینالملل نگاه میکند.(Stakelbeck, 2008) 4-4). استراتژی انرژی جمهوری فدراتیوروسیه به عنوان دارندة بزرگترین ذخایر نفت و گاز در جهان توانسته است قدرت چانهزنی خود را در برابر اتحادیة اروپا و ایالات متحدة امریکا، در عرصة بینالمللی افزایش دهد. سیاستهای غیرشفاف و تهدیدآمیز روسیه در حوزة انرژی مبتنی بر اعتقاد راسخ مقامات کاخ کرملین بر روی این نکته است که غرب به خاطر نیاز مبرم به انرژی روسیه در برابر این کشور ناچار به مماشات است.در این شرایط،انرژی به ابزار قدرتمندی برای کنترل سیاستهای انرژی اتحادیة اروپا و سایر مناطق در خاورمیانه و آسیای مرکزی از سوی روسیه درآمده است. روسیه استراتژی انرژی خود را در تابستان 2003 طرحریزی کرده است. جایگاه این استراتژی طراحیشده توسط ولادیمیر پوتین در مرکز دیپلماسی روسیه قرار میگیرد. به منظور حفظ جایگاه برتر روسیه در بازار بینالمللی گاز، مسکو از متنوع ساختن ذخایر و منابع انرژی بهویژه گاز کشورهای اروپایی جلوگیری میکند.(Lucas: 163) توجه ویژة پوتین به حوزة انرژی وتأثیر آن برسیاست خارجی روسیه ازعوامل تأثیرگذار برای رسیدن روسیه به جایگاهی شایستهدر میان سایر قدرتها به شمارمیرود، بهگونهای که این امر ایالات متحدة امریکا را در دورة ریاست جمهوری اوباما به فکر پیدا کردن راهحلی برای مشکلاتی که از بیتوجهی دولت بوش نسبت به گسترش نفوذ روسیه در بازار جهانی انرژی به وجود آمد، واداشته است. توجه گسترده برای نفوذ در بازار های جهانی از سوی روسیه و افزایش قیمت نفت که در جولای 2008 قیمت هر بشکه آن از 18 دلار به 147 دلار رسید، نشان از تأثیر حوزه اقتصاد بر سیاست میباشد. اما، روسیه با مشکلاتی نیز مواجه است از جمله قدیمی و فرسوده بودن زیر ساختهایش در صنعت نفت که نیاز مبرم به غرب و سرمایهگذاران غربی دارد تا جایگاه ممتاز خود را در بخش انرژی حفظ کند. بر اساس بر آوردی که نیروهای غربی کردهاند روسیه نیاز به 60 میلیارد دلار سرمایهگذاری در صنعت نفت در طول بیش از 10 سال دارد. (Schecter: 164-165)
نتیجه گیری حوادث 11 سپتامبر به امریکاییان اثبات کرد که امنیت مطلق تحت هیج شرایطی امکانپذیر نیست. با این حال افزایش قدرت میتواند هزینههای ناشی از آسیبپذیری را در حد قابل قبول نگه داشته و در بطن آن دگرگونی یا تثبیت خط مشیهای سلطه گرایانه و تغییر روشها را در راستای تأمین منافع توجیه کند. با آغاز حمله ایالات متحدة امریکا علیه تروریستها و اجرای روند دموکراسیسازی در راستای ارزشهای امریکایی، قدرتهای دیگر از جمله جمهوری فدراتیو روسیه به همراهی با ایالات متحدة امریکا میپردازند. قبل از هر چیز در عرصة نظام بینالملل دولتها این مسأله را در همکاری مد نظر قرار میدهند که آیا دستاوردهای حاصل از همکاری جایگاه آنها را تغییر میدهد تا به شرایطی مطلوب در برابر دیگر قدرتها دست یابند. بر اساس نظریهرئالیسم تهاجمی که در این مقاله به آن پرداخته شد؛ همکاری در شرایط آنارشیک بسیار دشوار است و همکاری در راستای دشمن مشترک تعریف میگردد. منافع نسبی حاصل از این همکاری بعد از حوادث 11 سپتامبر راه را برای بازگشت روسیه به جایگاهی مؤثر در نظام بینالملل هموار میکند. قدرتهای درجه دوم بیشتر ترجیح میدهند با قدرت شمارة یک همراه شوند تا این که بخواهند با آن مقابله کنند. این حالت را میتوان با تغییر استراتژی کلان مسکو پس از حمله به برجهای دوقلو در سال2001 مجسم کرد که در آن زمان مسکو در کنار ایالات متحدة امریکا موضع گرفت. با توجه به شرایط حاصل از این حوادث، روسیه در سیاست خارجی خود با جایگزینی مفهوم چندجانبهگرایی به جای مفهوم چندقطبی و با در نظر گرفتن محورهای رقابتی، فضای جدیدی از همکاری را برای خود تعریف میکند. اوج این همکاری در دوران ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین به چشم میخورد. با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین در سال 2000 بهعنوانشخص اول روسیه، شعار رسمی وی یعنی «روسیه قدرتمند» مطرح گردید که درراستای تحقق این شعار، فدراسیون روسیه در عرصة روابط بینالملل،همسویی با قدرت های بزرگ جهانیهچون ایالات متحده آمریکا را در رأس سیاستخارجی خود قرار داد. در واقع حوادث 11 سپتامبر یک سری نیازهای امنیتی و سیاسی برای ایالات متحده امریکا تعریف نمود و فرصتی را برای روسیه به وجود آورد تا ازکلیة عوامل و اهرمهای به ارث رسیده از زمان اتحاد شوروی بهره برده و قدرت از دسترفتة خود رااحیا کند، و کماکان برای رسیدن به این مرحله در چارچوب سیاستگذاری اش تلاش میکند. [1].Neoconservatives [2]Offensive Realism [3]John Mearsheimer [4]Defensive Realism [5] .Robert O, Keohane .[6]سیاست خارجی روسیه در دورة ولادیمیر پوتین بر محور نوعی ناسیونالیسم و احیای قدرت شوروی میباشد که این طرز فکر ریشه در سابقة گروه حاکم بر روسیه دارد. آنها در عرصة بینالمللی یک سیاست یکپارچه را در پیش گرفتند. با توجه به اینکه پوتین و اوراسیاییها از یک پیشینه امنیتی و نظامی برخوردار هستند؛ اصولا نگرشی امنیتی نسبت به نظام بینالملل دارند. از نظر آنها روسیه باید به دوران ابرقدرتی خود باز گردد. اندیشة مزبور خواهان احیای قدرت دورة شوروی منتها این بار نه در قامت ایدئولوژیک بلکه در ردایی از عملگرایی میباشد. | ||
مراجع | ||
- ایکنبری، جی جان،(1382)، تنها ابرقدرت (هژمونی امریکا در قرن 21)،ترجمة عظیم فضلی پور،تهران:مرکز مطالعات ابرار معاصر - ماهپیشانیان،مهسا، (1389)،کتابکشورهای مستقل مشترکالمنافع (CIS)،ویژه تحولات روسیه و قفقاز3،تهران: مؤسسة فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصرتهران. - امامجمعهزاده، جواد و رئوف رحیمی، (1388)،«جنگ سرد جدید از تئوری تا عمل»، فصلنامة سیاست، دورة 39، شمارة 36. - کرمی، جهانگیر، (1382)، «سیاست خارجی روسیه و بحران عراق؛گلیسم نوع روسی»، فصلنامة مطالعات خاورمیانه، سال دهم، شمارة 1. - کولایی، الهه و علیرضا، نوری، (1386)، «تحول در سیاست خارجی روسیه در دوران پوتین»، فصلنامة علمی و پژوهشی حقوق و علوم سیاسی، سال دوم، شمارة 3. - کیانی، داوود، (1386 )، «سیاست روسیه در خاورمیانه: محورها و محرکها»، راهبرد، بنگرید به:www.csr.ir/department -Ivaniv,Igor(2002),The New Russia Diplomacy, Washington, DC: Brookings/ Nixon centre
-Keohane, Robert O, (1984), After Hegemony: Cooperation and Discord intheWorld Political Economy, New Jersey: Princeton University Press
-Kogan, Eugence(2006), The State of the Russia Aviation Industry and Export Opportunities, Camberiey,Surry:Conflict Studies Research centre
-Lucas, Edward,(2009),The New Cold War :Putin’s Russia and the Threat to the West, New York: Palgrave Macmillan
-Mankoff, Jeffrey, (2009), Russian Foreign policy, The Return of Great Politics, New York: Rowman little field publisher. -Mearsheimer.John,(2001)The Tragedy of Great Power Politics, New York:Norton publisher.
-Schecter, Jerrold.L.(2005), Russian Negotiating Behaviour,Washington DC :United States Institute of Peace.
-Tang,Shiping(2010), A Theory security Strategy for our Time Defensive Realism, New York: Palgrave Macmillan.
Baran, Zeyno, (2007) “EU Energy Security:Time to End Russian Leverege”,Washington Quarterly.
-Bensahel,Nora &. Byman, Daniel L,(2004), The Future Security Environment in the Middle East:Conflict, Stability and PoliticalChange, RAND, Corporation, available at: www.rand.org.
-BushSpeaks on War Effort to Citadel Cadets,Charleston South Carolina December 2001, www.whitehouse.gov/news/releases/2001
-Friedman, George,(2006), “The Middle East and RUSSIA New Cam”, 14 February, see at: wwww.stratfor.com
-Glaser. C. (1995), “Realist's As Optimists Cooperation As Self Help”,International Security, Vol.119. No. 3.
-kramer, David J, (January2010), “Resetting US-Russia Relations: It takes Tow”, Washington Quarterly.
-mankoff, Jeffery,(2007), “Russia and the west: Taking the linger view ” ,Washington Quarterly,Vol.30, No.2
-Mearsheimer, John,(2005), “Hans Morgenthau and Iraq War: realism versus neo-conservatism”, see at: www.opendemocracy.net
-Mendelson, Sarah E & Theodore, Gerber, P,(Spring 2008), “US and Them: Anti –American views of the Putin Generation’’,Washington quarterly, Vol.31. No.2.
-Putin, Vladimir(April2005), “Annual Address to the Federal Assembly of the Russian Federation”, see at: www.kremlin.ru
-Rice, Condoleezza(2008), “The New American Realism’’, Foreign Affairs, Vol. 87, No. 4.
-Rywkin, Michael(2008), “Russia place in world”, American Foreign policy, Vol. 30,No.5.
-Schesingr, Arthur (2003),“Eyeless in Iraq”, New York Review of Book, Vol. 50.
-Stakelbeck, F.W.(2008), “the shanghai cooperation organization, Front page magazine”, available at www.fron pagemag.com2008/7/5 | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,671 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 4,713 |