تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,992 |
تعداد مقالات | 83,509 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,163,131 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,212,057 |
واگراییها و همگراییهای عالمان شیعی و بازتاب آن در اجازات حدیث از عصر شیخ طوسی تا دوران شیخ بهایی | ||
مطالعات تاریخی قرآن و حدیث | ||
مقاله 2، دوره 19، شماره 53، شهریور 1392، صفحه 7-38 اصل مقاله (306.5 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
فرامرز حاج منوچهری* | ||
چکیده | ||
شیخ بهایی (د 1031ق) میراثبَرِ چند سده فرود و فراز اندیشۀ کلامی، فقهی و حدیثی امامیه است؛ یعنی از سدۀ 4ق به طور عام و از سدۀ 8ق به طور خاص. او در زمانی میزیست که اختلاف اَخباریان و اصولیان به اوج رسیده، و دودستگی مفرط اصولیان و اخباریان متقدم و راهیابی برخی رویکردها و تحلیلهای روایی عالمان عامی مذهب در محافل شیعی، موجد تشتّت رویکردها به روایات و پدید آمدن منابع روایی جدیدی گشته بود. لذا وی همانند سلف خود، شیخ طوسی (د 460ق) ـ که او نیز در عصری دیگر خود را با چنین تنوّعی در منابع روایی روبهرو دید ـ با درکی دقیق از شرایط محافل امامی برای همگرا کردن این آراءِ واگرا گام برداشت. در این مطالعه کوشش خواهد شد با گذاری بر روند تاریخی این افتراقات از یک سو، و عملکرد شیخ بهایی از دیگر سو، روش وی را برای ایجاد این همگرایی بازشناسیم. چنان که خواهیم دید، وی برای ایجاد این همگرایی بر شیوۀ مرسوم کاربرد اجازات حدیث تکیه کرده است. افزون بر این، در مطالعۀ پیش رو کوشش خواهد شد نقش این اجازات برای تحقق همگرایی و نیز، میزان توفیق شیخ بهایی در دستیابی به چنین هدفی بازشناخته شود. | ||
کلیدواژهها | ||
شیخ بهایی؛ شیخ طوسی؛ مکتب حله؛ صفویه؛ اجازات | ||
اصل مقاله | ||
درآمدیکی از طرق تحمل حدیث، اجازه است؛ این که یک محدث به شاگرد خویش اجازه دهد نسخۀ اثری را که نزد آن استاد موجود است، به نقل از وی روایت کند. استاد و شیخ با دادن اجازه به شاگرد خویش، امکان ارتقاء و تعالی طبقۀ رجالی فرد، و ایجاد راهی مناسب برای روایت و نقل آثار و مُصَنـَّفات را پدید میآورد (خطیب، «الاجازه...»، 79 به بعد؛ همو، الکفایة، 362؛ ابن صلاح،90). در میان امامیه، اجازه، بهمثابۀ نوع خاصی از فراگیری حدیث در کنار سماع و عرض دارای پیشینهای قدیم است؛ چنان که برخی نمونههای آن همچون اجازۀ روایت کتاب علاء بن رَزین و اَبان بن احمر از سوی حسن بن علی وَشّاء به احمد بن محمد بن عیسی اشعری (ز ح 240ق) ـ از اصحاب امام رضا (ع) ـ را میتوان در سدۀ 3ق نیز پیجویی کرد (نجاشی، 13، 39؛ نیز رک: سید مرتضی، 2/ 85؛ شیخ طوسی، عده، 1/ 385). اخذ اجازه از مشایخ شیوۀ متداولی برای انتقال احادیث، آثار و کتابهای مختلف، و در طول تاریخ اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است؛ چنان که بسیاری راویان حتی برای کسب چنین اجازاتی سفر میکردهاند (مدیر شانهچی، 596 ـ 598). مجوعههایی مشتمل بر این اجازات نیز موجود است. برای نمونه میتوان به الاجازة الکبیرۀ علامۀ حلی به بنیزُهره، اجازات اِبنِ اَبیجُمهور، و انبوهی اجازات منفرد اشاره کرد که در بخش اجازات از کتاب بحار الانوار محمد باقر مجلسی (مجلدات 104ـ106) جای گرفته است. تا کنون اجازات حدیث، کمابیش متونی تلقی شدهاند که با مطالعۀ آنها میتوان برخی زوایای مبهم قضایای تاریخی، خاصّه زمان و مکان زندگی عالمان مختلف یا استادان و شاگردان و طبقۀ آنها را بازشناخت (برای تصریح بدین معنا، رک: فقیه عاملی، 222). کمتر بدین معنی توجه شده است که میتوان با مرور این اجازات و تحلیل روابط استاد و شاگردی بازتابیده در آنها به درکی واضحتر از جریانهای فرهنگی نیز رسید. خلاف این رویکرد غالب، در مطالعۀ حاضر با چنین رویکردی به اجازات نگریسته شده است. طرح مسئلهفقیهان همواره خود را با محدودیتی بزرگ روبهرو میبینند: آنها باید بر پایۀ مستنداتی محدود از ادلۀ اربعه، پاسخگوی نیازهای حقوقی و عبادی نامحدودی باشند که در هر عصری پدید میآید. این میان، اختلاف میان مکاتب فقهی مختلف در نحوۀ ساماندهی این منابع محدود بر پایۀ این نیاز نامحدود است. برخی مکاتب فقهی بیشتر بدین گرایش دارند که دامنۀ منابع فقهی خود را توسعه دهند و مثلا، روایات قابل اعتماد بیشتری بیابند، یا افزون بر روایات معصومین (ع) برای فهمهای متأخران همچون اجتهاد اصحاب خاص معصومین (ع)، اجماع، عرف، یا شهرت نیز جایگاهی درنظر گیرند. از آن سو، برخی مکاتب نیز بیشتر بدین شناخته میشوند که میکوشند روشهای استنباط احکام را از همین منابع محدود و اندک توسعه بخشند و مثلا با کاربرد قیاس، استحسان، اصول عملیه و روشهای دیگر، بر مشکل قلت منابع غلبه کنند. بااینحال، فرضیهای قابل تبیین و دفاع است: هر بار که در تاریخ فقه و حدیث اسلامی مکاتبی غلبه و رواج یافتهاند که به توسعۀ منابع متمایل بودهاند، این گسترش منابع به یک واگرایی و تشتت آراء در تفسیر آن منابع و استنباط احکام انجامیده است. بدین سان، عالمانی مجبور شدهاند از یک رویکرد اصلاحگرانه شیوههایی را برای ایجاد همگرایی و جلوگیری از تنوع بیرویۀ منابع یا تفسیر بیضابطۀ آنها بیابند. بناست که در مطالعۀ پیش رو فرضیۀ فوق را بیازماییم. میخواهیم بدانیم اولا، چه راهی برای آزمون این فرضیه میتوان یافت؛ ثانیا، چه شواهدی حاکی از رویداد عملی این واگراییها و همگراییها در تاریخ فقه و حدیث اسلامی فراهم است؛ و ثالثا، این همگراییها و واگراییهای عالمان مسلمان در عمل چه اثری بر معارف اسلامی، خاصه دانشهای حوزۀ فقه و حدیث نهاده است. برای تحقق این منظور، نخست با مروری گذرا و کلی بر تاریخ حدیث شیعه شواهدی از وقوع این رویداد را در فرهنگ شیعی بازخواهیم نمود. آن گاه به طور خاص مطالعۀ خود را روی عصر شیخ بهایی و واگرایی عالمان شیعی آن عصر و هم، تلاشهای وی برای ایجاد همگرایی متمرکز خواهیم کرد. سرآخر با مطالعۀ موردی کوششهای شیخ بهایی، دستاورد عملی این همگرایی را بازخواهیم شناخت. مهمترین ابزار ما نیز در گردآوری دادهها و تحلیل آنها، روابط استاد و شاگردی بازتابیده در اجازات حدیث است. 1. واگرایی و همگرایی در تاریخ حدیث شیعهالف) شیخ طوسی و تلاش برای همگراییبا پایان یافتن سدۀ 4 و ورود به سدۀ 5 ق، و در نسل بعد از شیخ مفید و سید مرتضی، شخصیت شیخ طوسی (د 460ق) اثری خاص در تاریخ حدیث شیعه برجا نهاد. همچون بسیاری دانشهای دیگر، وی در مباحث نظری حدیث هم صاحب نظر بود. او در بررسی شروط صحت حدیث و شرح و بسط شیوههای برخورد با «اختلاف الحدیث»، حجیت خبر واحد را حتی مجرد از قراین خارجی ـ که پیشتر، سید مرتضی بدان اشاره داشت ـ پذیرفت (رک: شیخ طوسی، عدة الاصول، 1/ 245 بب ؛ همو، الخلاف، 1/ 2ـ3، جم). در واقع با این روش برای جمع میان روایات متعارض، عملاً کمتر روایتی را به دلیل ضعیف بودن کنار گذارد. نتیجۀ طبیعی این شیوه، بسط مستندات روایی و در ادامۀ آن گسترش ادلۀ نقلی در فقه بود؛ چه، در پی این رویکرد سیل عظیمی از روایات و احادیثی که تا آن زمان به سبب جایداشتن در شمار اخبار آحاد، مورد استناد واقع نمیشد، بهیکباره در کنار روایات و احادیث دیگر قرار مییافت (برای تفصیل بحث، رک: حاج منوچهری، «خبر واحد»، سراسر مقاله). اما در میان این دست ادلۀ نقلی که دیگر در یک سطح و رتبه قرار گرفته بودند ـ چه روایاتی که از پیش، صحت آنها نزد عالمان به اجماع رسیده بود و چه اخبار آحاد ـ موضوع یکسانی رتبه، سبب میشد عالمانِ استفاده کننده از این روایات گشادهدستی فراخی یابند؛ مسئلهای که باز به نوبۀ خود گستردگی بیحد و حصر و لگام گسیختۀ این ادله را تقویت میکرد. در برابر این رویکرد پیشبینی شدنی، حرکت علمی دیگری از سوی شیخ طوسی پدید آمد. در واقع مسئلۀ حجیت خبر واحد در رویکرد اصولی ـ کلامی شیخ طوسی، حاصل پاسخ متفاوت وی به همین جریان است. وی برای جلوگیری از این انبساط و پیشگیری از واگرایی محتوم روایی، در حرکتی قابل توجه دست به تألیف در زمینههای مختلف زد. بیتردید شیخ طوسی یکی از پرکارترین عالمان و مؤلفان شیعی است (برای سیاههای از آثار وی، رک: شیخ طوسی، الفهرست، 189؛ نجاشی، 403). در میان انبوه آثار رجالی، روایی، فقهی، اصولی، کلامی او که شمار آن را گاه 450 نیز بیان داشتهاند، بیگمان برخی همچون تهذیب الاحکام، الاستبصار، الامالی، النهایة، الخلاف، عدة الاصول و الغیبة، جایگاه ویژهای در فرهنگ شیعی دارند. جای گرفتن دو اثر تهذیب الاحکام و استبصار در شمار کتب اربعۀ حدیث شیعه، خود از مهمترین نشانههای توجه شیعیان بدین آثار است. وی در تألیف این آثار، از کتابهای حدیثی عالمان پیشین شیعه، مُصَنـَّفات اولیۀ اصحاب ائمه (ع)، و خاصه اصول شیعی که پیشتر کلینی و ابن بابویه در آثار خود آورده بودند بهره جست. افزون بر آن، با بهرهگیری از کتابخانههای بغداد و دیگر سرزمینهای اسلامی دامنۀ ادلۀ روایی خود را با «گزینش» روایاتی از دیگر منابع توسعه داد. بااینحال، وی با کاربرد روشی خاص کوشید میان این روایات برگرفته از منابع متنوع شیعی و عامی مذهب همگرایی ایجاد کند. با کاوشی در زندگی علمی شاگردان و راویان اصلی وی همچون فرزندش ابوعلی، عبدالجبار رازی و ابوالصمصام مَرْوَزی میتوان فهم دقیقتری از رواج طریق روایی وی بهدست آورد. اینان با اخذ اجازۀ روایت آثار و مُصَنـَّفات بیشمار و برگزیدۀ شیخ طوسی، عملاً ناقل عمدهای برای علم پیشینیان به آیندگان گشتند (برای نمونهای از مطالعات در بارۀ نقش این شاگردان، نک: حاج منوچهری، «ابوالصمصمام مَرْوَزی»، 614 ـ 615؛ همو، «ابوعلی طوسی»، 46). نباید پنداشت که این اجازات روایت، صرفا برای نقل آثار شیخ طوسی بوده است. برای نمونه، میتوان به روایات بازمانده از ابوالصمصام مروزی اشاره کرد که در آنها، بهجز اِسناد به شیخ طوسی، اشارات متعددی به طرق روایی دیگر نیز میتوان یافت؛ اشاراتی حاکی از انتقال آثار شیخ مفید (مجلسی، بحار الانوار، 105/ 99ـ100)، سید مرتضی (ابن داوود، 7ـ8؛ مجلسی، همان، 104/ 153) و شریفرضی (بحرانی، مدینة المعاجز، 2/ 198؛ مجلسی، همان، 104/ 154، 198) به وساطت ابوالصمصام. مراد از این سخن البته آن نیست که هر آنچه ابوالصمصام روایت کرده، لزوما به وساطت شیخ طوسی بوده، و صرفا از طریق وی حاصل شده است. هدف تأکید بر این است که طریق غالب در سلسلۀ اسانید عمدۀ روایات شیعی در عصری پس از شیخ طوسی، طریق شاگردان و راویانی است که از او اجازۀ روایت مُصَنـَّفات و آثار را کسب کردهاند. در پی تألیف تهذیب و استبصار شیخ طوسی و تحصیل اجازۀ روایی شیخ توسط شاگردان، عالمان شیعی خود را از بسیاری از آثار دیگر بینیاز دیدند و کتب حدیثی اولیه در میان آثاری جای گرفت که شیخ طوسی برای نقل آنها به شاگردان خود اجازه داده بود. از این زمان به بعد تا ظهور کسانی چون ابن زهرۀ حلبی (د 585 ق) و ابن ادریس حلی (د 598 ق) عملا عمدۀ کوششهای اجتهادی برای دستیابی به منابع روایی و روشهای جدید استنباط احکام در آموزههای مکتب شیخ طوسی منحصر شده بود؛ روندی که تا شکلگیری و توسعۀ مکتب حله استمرار داشت (پاکتچی، «اصول فقه»، 301). این مکتب جدید، عملا زمانی پدید آمد که منابع و روشهای جدیدی برای استنباط احکام به میان کشیده شد؛ بدین سان که مسیر اجازات و روایات و آثار منتقلشونده تا حدی تغییر کرد؛ تغییر مسیری در کاربست منابع که خود معلول روشهای جدید برای استنباط حکم و حاصل رویکردی متفاوت از آنِ شیخ طوسی بود و گرایش به محدود کردن دامنۀ کاربرد خبر واحد داشت. ب) علامۀ حلی و مکتب حلهباری دیگر این بسط و قبض را میتوان در مکتب حله نیز مشاهده کرد. به نظر میرسد ظهور مکتب حله تلاشی دوباره برای همگرایی و یکدست شدن آراء فقیهان از طریق پالایش برخی روایات برای دستیابی به گونهای از یکسانسازی علمی در پی یک دورۀ واگرایی دیگر است (مدرسی، 51 ـ52). بنیانگذاران مکتب حله نیز مثل همۀ دیگر فقیهان لازم بود در مسائل مهم اصولی همچون رأی و قیاس، اجماع طایفه، خبر واحد و جز آن موضعی بگیرند؛ یعنی همان مسائل که بهطبع پیشینیان چون شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی هر کدام به نوبۀ خود به تبیین مواضعی پرداخته بودند. اندیشۀ غالب بر بوم حله در دوران شکلگیری مکتب حله نیز، بهطبع همان نظریات پیشین بود (محقق حلی، 6ـ7؛ نیز نک: پاکتچی، «اندیشههای فقهی...»، 453)، تا این که محقق حلی (د 676ق) حرکتی اصلاحی آغاز کرد و طرحی نو درانداخت؛ حرکتی که با ظهور علامۀ حلی (د 726ق) به ایجاد تحولی در فقه امامیه انجامید و فخرالمحققین (د 771 ق) هم آن را ترویج گسترده نمود. این تحول چنان گسترده بود که در یک بررسی کلنگر باید محقق حلی را پیرایندۀ فقه شیخ طوسی دانست. از مهمترین کارهای علامۀ حلی ـ که نمودِ کاربرد شیوۀ شکلگرا در مکتب فقهی حله به شمار میآید ـ تدوین و ترتیب و گروهبندی روایات از منظر وثاقت است. علامۀ حلی در پی شیوۀ استادش ـ ابن طاووس ـ در برخورد با اخبار آحاد، میان طبقهبندیهای متداول در علمالحدیث اهل سنت ـ که خود در آن دانش توانمند بود ـ و جرح و تعدیلهای موجود در منابع کهن رجالی امامیه، پیوند برقرار ساخت؛ وی بر این اساس احادیث و روایات فقهی را از حیث اعتبار به طبقات متفاوتِ صَحیح، حَسَن، مُوَثَّق و ضعیف دستهبندی کرد. هر گاه از نقدهای محتوایی مضمون روایات بگذریم، عمدۀ نقدهای صوری علامۀ حلی بر طرق روایات در آثاری چون من لایحضر، تهذیب و استبصار بر همین مبنا استوار گردیده است (نک: علامۀ حلی، 275ـ281). در این میان باید به نقش مؤثر فخرالمحققین در انتشار آراء وی نیز اشاره کنیم؛ درواقع فخرالمحققین با اخذ اجازۀ روایت از علامه، اسباب رواج آراء او را مهیا کرد. پ) جبل عاملمکتب فقیهان جبل عامل ادامۀ مکتب حله است. شهید اول (734ـ786ق) در جبل عامل نگرشی نوین به ادلۀ فقهی را پایه گذارد. بدین سان، کوشش فقیهان مکتب حله برای استنباط حداکثر احکام از حداقل منابع، در این زمان و توسط شهید اول بیشتر مورد توجه قرار گرفت. تلاش برای دوریگزینی از اصول و آراء اهل سنت از دیگر شاخصههای مکتب شهید اول است. میتوان گفت آثار وی کوششهایی است برای آشتیدادن گرایندگان به اصول (و توسعۀ روشها) و گرایندگان به حدیث (و توسعۀ منابع)؛ یا چنان که او خود میگوید، کوششی است برای همگنسازی درایت و روایت (شهید اول، 5). این جریان فکری در سدههای پسین هم تداوم یافت. آنچه از قواعد اساسی فقه امامیه و بهکارگیری عملی آن در فقه بهعنوان شاخصۀ این دوره ـ با مصادیقی مهم همچون اللمعة الدمشقیة و القواعد و الفوائد شهید اول ـ میشناسیم، بهویژه در زمان شهید ثانی (911ـ966ق) قابل پیجویی است. وی در حرکتی به سمت یکسانسازی و همگرایی آراء، بهرغم عمر کوتاهش موفق به استحکام راه و اندیشۀ شهید اول شد. راه او را فرزندش صاحب معالم و نیز دوست و شاگردش حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی تکمیل نمودند. کوشش اینان همه، در نهایت چیزی فراتر از آشتی دادن اصول و منابع نقلی نبود. در واقع سعی ایشان بر آن بود تا با حرکتی اصلاحی در برقراری رابطهای تعریفشده میان سنت پیشین امامیه و شیوۀ اصولگرایان، رجوعی دوباره به ادلۀ نقلی را همگام با دلایل عقلی معنا دهند. در کنار این جریان، حرکتهایی دیگر چنان نمود یافتند که این سده از حیث روشهای فقهی و اصولی، آغاز یک واگرایی دوبارۀ عقیدتی در میان امامیه شد. از این منظر، نخست جریان اصلی اصولیه است با درخشش شخصیتی چون محقق کَرَکی (د 940ق)؛ که فقه این گروه را میتوان به نوعی فقه تکامل یافتۀ شهید اول در نظر آورد. دیگر حرکت اصلاح گرا در محافل اصولی، همان است که در رأس آن میتوان از مقدس اردبیلی (د 993ق) یاد کرد. سوم، جریانی است موسوم به جریان اخباری که شاخص آن محمد امین استرآبادی (1033ـ1119ق) است (مدرسی، 55ـ56؛ نیز رک: فاضل هندی، 11/ 33). در این میدان، صاحب معالم عملاً در ادامۀ راه محقق کرکی به یاری شهید ثانی آمد و کار ناتمام او را با تألیف معالم الاصول به انجام رساند. او در این اثر به تنقیح و نقد برخی از آراء اصولیان پیشین پرداخت و رویکرد خویش را در وانهادن برخی نظریات ایشان تبیین نمود. در کنار این جریان، همدورۀ او حسین بن عبدالصمد عاملی (د 984 ق) به نقل آثار و اسانید از شهید ثانی پرداخت. برخلاف صاحب معالم، حسین بن عبدالصمد در جریان اخیر، با روایت آثار استادش، تلاشی برای همگرایی اسانید نمود. شکل بارز این تلاش را یک نسل بعد، در آثار فرزند او محمد بن حسین معروف به شیخ بهایی میتوان دید. 2. رویکرد درایی ـ روایی شیخ بهاییعصر صفوی دوران بروز و کشاکش این سه مکتب است. بهعنوان یک واقعیت باید پذیرفت که دستکم با توجه به تألیفات صورتگرفته در این حدود زمانی، گرایش به تألیف اصولی در مقابل تألیفات فقهی به شکلی آشکار روی به کاستی نهاده بود. از طرفی دیگر، گونهای از استقبال از حدیث در قالب احیای مکتب و شیوههای قدیم را در این دوره شاهدیم. در این بین شیخ بهایی با ابتکار بهرهبری از تحمل حدیث به شیوۀ اجازه، عملاً ادامه دهندۀ راه پیشینیان خود گشت. الف) شیخ بهایی حامل دانش پیشینیاندر زمینۀ علوم و معارف اسلامی و به طور خاص در زمینههای فقه و اصول، باید شیخ بهایی را دارندۀ علم چند نسل پیشین دانست. بدون قصدی برای ورود به آثار تألیفی شیخ بهایی و نیز روایات فقهی، اصولی، رجالی و جز آن که در منابع مختلف موجود است (برای این روایات، رک: شیخ بهایی، کشکول، 1/ 280؛ همو، الحبل المتین، سراسر کتاب؛ میرزای نوری، 14/ 61؛ نیز برای نمونۀ روایات از او در دیگرمنابع نک: نراقی، عوائد الایام، 250؛ قمی شیرازی، 16؛ محقق سبزواری، 2/ 289؛ جزایری، التحفة السنیة، برگ 18، 21؛ محقق بحرانی، 1/ 189، 263؛ میرزای قمی، 1/ 119، 122؛ صاحب جواهر، 1/ 38؛ شیخ انصاری، المکاسب، 1/ 210، 221؛ همو، رسائل فقهیة، 137، 320)، تنها در این مطالعه تلاش میشود رویکرد میانه و اعتدالیش را از لابهلای اسانید و اجازات او استخراج و استنتاج کنیم. او درواقع مدون و مروّج طریق نقل «شهید اول ← شهید ثانی ← حسین بن عبدالصمد» است. آنچه در بخش پیشین در باره جریان مکاتب و مقاطع خاص آن به شکل «متکلمان اصول گرا (شیخ مفید و سید مرتضی) ← مکتب شیخ طوسی (همگرایی با چشمانداز راویان) ← محقق حلی/ علامۀ حلی ← شهید اول» بیان شد، در مکتب شهید اول در چند زمینه برجسته گشت: به حداقل رساندن الگوهای فقه اهل سنت، تلاش در بسط و گسترش تفریعات در مسائل فقه، و سرآخر، بهرهوری هر چه بیشتر از ادلۀ نقلی بهویژه در بخش جایگزینی ادلۀ شیعی به جای نمونه ها و الگوهای سنی. با این اوصاف حسین بن عبدالصمد ضمن تثبیت این روند، حلقۀ زنجیرۀ پیشینیان را با دادن اجازۀ تمامی یافتههای خویش از شهید ثانی به فرزندش بهاءالدین محمد کامل کرده، و زیست کوتاه شهید ثانی را افزایش داده است (برای اجازۀ حسین بن عبدالصمد به شیخ بهایی، رک: مجلسی، بحار، 105/ 190). اکنون بنا داریم نخست اسانید و اجازات رسیده به شیخ بهایی را بازکاویم و سپس به روند انتقال آنها به راویان، شاگردان و پسینیان وی توجه کنیم. با چنین مطالعهای بناست که دریابیم چه میراثی به شیخ بهایی رسیده و او چه به دیگران منتقل کرده است. ب) میراث شیخ بهاییشیخ بهایی افزون بر روایتِ باواسطه از شهید ثانی، از پیروِ دیگر شهید اول، یعنی محقق کَرَکی هم روایت نموده، و افزون بر این، اجازۀ روایت آثار و مُصَنـَّفات مروی از وی را نیز به دست آورده است (برای اجازۀ بهایی از کرکی: همان، 106/ 146به بعد، 107/ 113). آنچه مدرسی در تقسیمبندی سهگانۀ مکاتب فقهی ـ اصولی در زمان صفویه یاد، و حسین بن عبدالصمد و فرزندش شیخ بهایی را همچون ادامهدهندگان مسیر محقق کرکی ذکر کرده است (رک: مدرسی، 51 بب)، با روایت شیخ بهایی از او بیشتر آشکار میگردد. فقه شهید ثانی البته توسط مدوِّن آن صاحب معالم تداوم یافت و تکمیل شد. بااینحال، بیش از هر جا، میتوان شواهد انتشار مکتب شهید اول را در سلسلههای روایی از شهید ثانی جست؛ خاصه در روایات شیخ بهایی از کرکی و شهید ثانی. این امر نشان میدهد که چه اندازه شیخ بهایی در توسعۀ مکتب فقهی شهید اول ایفای نقش کرده است. گفتنی است که از حیث کمّیّت، میزان روایت شیخ بهایی از شهید ثانی بسیار کمتر از روایتهای او از کرکی است. در تبیین ارزش و جایگاه طریق «شهید ثانی ← حسین بن عبدالصمد ← شیخ بهایی»، ناگزیر باید به مرویات شهید ثانی توجهی ویژه داشت. با مروری بر صورت برخی اجازات و طرق روایی شهید ثانی، به دو طریق زیر دست مییابیم: طریق نخست: «شهید ثانی ← تاج الدین ابوعبدالله محمد بن قاسم بن معیه حسنی دیباجی ← پدرش، ابوجعفر قاسم دیباجی ← تاج الدین ابوعبدالله جعفر ← پدرش، مجدالدین محمد ابن معیه ← ابن شهرآشوب ← ابوالصمصام مروزی ← ابوجعفر طوسی». طریق دوم: «شهید ثانی ← تاج الدین ابوعبدالله محمد بن قاسم بن معیه حسنی دیباجی ← رضی الدین آبی ← جمال الدین محمد کوفی ← خواجه نصیرالدین طوسی ← پدرش ← ابوالرضا فضل الله بن علی حسنی ← ابوالصمصام مروزی ← ابوجعفر طوسی» (برای این دو طریق، رک: شهید ثانی، 133ـ136؛ خاتون آبادی، 472ـ478). چنان که در نخستین نگاه میتوان دریافت، دو طریق از طرق روایت شیخ بهایی از شهید ثانی مستقیم به شخص شیخ طوسی منتهی میگردد. در واقع شیخ بهایی با گذشت زمانی بیش از حدود 6 سده عملاً میراث همگرایانۀ شیخ طوسی را در اختیار گرفته، و مرویات او را در شمار روایاتی دارد که برای نقلش اجازه کسب کرده است. حسین بن عبدالصمد بهجز فرزندش محمد، شاگردان و راویان دیگری هم داشته است. او اجازۀ مرویات خود را به هر دو فرزندش، یعنی محمد و ابوتراب عبدالصمد داده بود (مجلسی، بحار، 105/ 190). این میان، نام ابوتراب هرگز در روایات و اجازات به عنوان منتقلکنندۀ میراث گذشتگان وارد نگشته، و به این هم اشاره شده که میراثبر پدر، محمد ـ یعنی شیخ بهایی ـ بوده است (بیاضی، 2/ 31؛ افندی، 3/ 123ـ124). به هر روی، افزون بر شیخ بهایی، نام شاگردان و راویان دیگری از حسین بن عبدالصمد هم ذکر شده است که دارندۀ همان سلسله سند متصل به شهید ثانی اند (تنها برای یک نمونه، رک: حر عاملی، وسائل الشیعه، 30/ 176؛ برای سیاههای از شاگردان و راویان حسین بن عبدالصمد، رک: مجلسی، بحار، 107/ 110). بااینهمه، به نظر میرسد شیخ بهایی بیش از همه از وی نقل کرده است. شاید مهمترین سبب آن باشد که تفارق آراء، بسیاری از دیگر راویان حسین را به سمت و سویی دیگر روانه ساخته است. مثلاً میرداماد اگرچه از شاگردان و راویان حسین بود (مجلسی، همان؛ 106/ 86)، اساساً در پی آن نبود که بخواهد راوی استادش، حسین بن عبدالصمد باشد؛ همچنان که برخی اختلافات آراء نیز در موضوعات و رویکردهای فلسفی و مباحث مربوط به جایگاه عقل، میان شخص بهاءالدین با میرداماد هم در منابع آشکار است (آقابزرگ، طبقات...، 14، 28؛ همو، الذریعه، 1/ 119) و میتواند حاکی از اختلاف میان این دو رویکرد باشد. این موضوع قدری هم ریشه در این دارد که شیخ بهایی اصولاً از دانش فلسفه دوری جسته، و گرایشی بدان نداشته است (ابن ابیجمهور، 1/ 43). با بذل توجه به تقسیمبندی پیش گفتۀ مدرسی طباطبایی، بهرغم قرارگیری این هر دو در گروه منتسب به کَرَکی، این دوگونگی و اختلاف آراء امری واقعی بوده، و از نشانههای واگرایی در سدههای 11 و 12ق آن هم تنها در محافل گرونده به سویۀ محقق کرکی است. بدون آن که بخواهیم کُنه موضوع را واکاویم، لازم است یاد کنیم که این دست مسائل در میان شاگردان و راویان حسین بن عبدالصمد ضمن ایجاد دو دستگی، در غلبۀ روایی شیخ بهایی بر دیگر شاگردان پدر به شکلی نهان اثری شگرف نهاد. نتیجه آن شد که زنجیرۀ «شیخ بهایی ← حسین بن عبدالصمد ← شهید ثانی» همچون زنجیرهای آشنا و تکرارشونده در انبوهی از اسانید روایی برجای ماند. پ) اسباب و علل اهمیت اسانید نزد شیخ بهاییدر همین دورۀ زمانی بسیار کسان هم دیده میشوند که حتی از اجازۀ ایشان به شاهان یاد میشود. بااینحال، در مقام مقایسه، میزان روایت از شیخ بهایی در نسلهای بعد بسیار بیشتر است. مثلا محمد تقی مجلسی، از راویان و دارندگان مهم اجازات شیخ بهایی، هنگامی که میخواهد به فرزندش، محمد باقر یا به برخی دیگر از شاگردانش اجازۀ روایت دهد، از طریق خود به استادش شیخ بهایی همچون یکی از مهمترین طرق روایی یاد میکند. در اجازۀ حر عاملی به شیخ محمد فاضل مشهدی نیز، چنین مییابیم که کلیۀ آثار شهید ثانی را از طریق شیخ بهایی از پدرش از مؤلف دارد و این اولین و به نوعی مهمترین طریقی است که حر عاملی در سند خود معرفی کرده است. جالب و قابل توجه آن است که او در سند این اجازه در بیان روایت آثار شهید ثانی 7 طریق را معرفی کرده که در 4 مورد آن زنجیرۀ شیخ بهایی از حسین بن عبدالصمد از شهید ثانی قابل بازیابی است (مجلسی، بحار، 107/ 107ـ110). از مهمترین طرق روایی جبعی در الدر المنثور هم طریق شیخ بهایی از پدرش حسین بن عبدالصمد است که جبعی در مقدمۀ کتابش آن را یاد میکند (جبعی، 1/ 6). سیدعلی خان مدنی نیز در مقدمۀ خود در شرح بر صحیفۀ سجادیه به ذکر تنها سند خود یعنی روایت از «جعفر بن کمالالدین بحرانی← حسامالدین حلبی ← شیخ بهایی ← حسین بن عبدالصمد اشاره میکند (سید علی خان مدنی، 1/ 49ـ50). به این مجموعۀ روایی نام بسیاری از راویان، شاگردان و دارندگان اجازه از شیخ بهایی را هم باید افزود که هر کدام خود رواج دهندگان روایات و علم شیخ بهایی بودند. نمونۀ بارز آن علی بن سلیمان بن درویش بَحرانی، رواج دهندۀ اندیشۀ شیخ در حوزۀ بحرین است (بحرانی، لؤلؤة البحرین، 14؛ تنکابنی، 277ـ278؛ آقابزرگ، الذریعه، 15/ 76). همچنین سلسلۀ اسانید بسیاری از طرق روایی سید عبدالله جزایری که آنها را در الاجازة الکبیرة آورده به شیخ بهایی متصل میگردد (جزایری، الاجازة الکبیره، 68، 80، 81، 89، 91). بدین سان، شیخ بهایی از حلقههای اخیر عالمان جبل عامل است که با حضور در ایران به نشر دانش مکتب جبل عامل پرداخته است، و البته، بیش از آن که در جایگاه ناقل مکتب فقهی جبل عامل ایفای نقش کرده باشد، به مثابۀ ناقل آثار معقول و منقول این بوم به ایران، اثر نهاده است. 3. روش شیخ بهاییالف) رویکرد وی به کتب اربعهبا نگاهی به روایات منقول ضمن آثار شیخ بهایی، و هم با نظر به آثاری که وی برای نقلش به شاگردان خود اجازه داده است، میتوان به اهمیت کتب اربعۀ حدیث شیعه نزد وی پی برد. بیتردید نه تنها وی که عموم شیعیان برای این آثار اهمیتی ویژه قائل بودهاند؛ اما در بررسی عملکرد شیخ بهایی در تعمد بر دوریگزینی از حدیث اهل سنت به سمت احادیث و روایات شیعی، چنین مییابیم که فصل مشترک تقریباً همۀ اجازات او، کتب اربعۀ شیعه است. در اجازهنامههایی که وی به شاگردان خویش داده است، به غیر از تألیفات خود او، نام کتب اربعه است که فراوان تکرار میشود. تنها برای نمونه میتوان به اجازۀ وی به کسانی چون سید ماجد بحرانی، صفیالدین محمد قمی و سید احمد عاملی اشاره کرد (مجلسی، بحار، 106/ 146، 149، 157). همچنین، یکی از اسانید معتبر صاحب مدارک برای روایت کتب اربعه، سند محمد از پدرش، حسین بن عبدالصمد است (همان، 107/ 28). مانند همین سخن را مجلسی هم بیان داشته است (مجلسی، الاجازات، 37). اینها تنها نمونههایی از اجازۀ منفرد است؛ چه، تصریح به اجازۀ روایت کتب اربعه از سوی شیخ بهایی در کنار دیگر مُصَنـَّفات، در همه موارد اجازات دیده میشود (آقابزرگ، الذریعه، 1/ 162). وی در تبیین اهمیت این آثار، تقریباً در همۀ اجازاتش به افراد، نام این 4 اثر را کاملاً مجزا آورده، و سپس به ذکر دیگر آثار، آن هم غالباً به صورت کلی و جمعی پرداخته است (رک: مجلسی، بحار، 106/ 150). گرچه در بادی امر به نظر میرسد که روایت این دست آثار پراشتهار در عصری متأخر همچون دوران شیخ بهایی نیازمند اخذ اجازه نیست، گویا وی نسبت به این امر تأکید ویژهای دارد (آقابزرگ، همانجا). در تبیین این شیوه میتوان به رأی و نظر شهید ثانی نیز توجه کرد که در دورههای متأخر که از عصر نبوی فاصله وجود دارد، علت ارزشمندی این دست روایات، اتصال سلسله اسانید به پیامبر و معصومین(ع) برای تیمن و تبرک است (شهید ثانی، 95)؛ شیخ بهایی خود در الوجیزة نیز به اهمیت اجازه و نیز رساندن سلسلۀ روایی به پیامبر(ص) و معصوم (ع) اشاره دارد (شیخ بهایی، «الوجیزة...»، 6ـ7؛ همو، کشکول، 1/ 210). به هر روی پرداختن به اصول اربعه در آن زمان از چنان گستردگی برخوردار بوده که مجلسی با شگفتی از زیادت این نوع التفات، تصریح میکند که در زمان او اجازات و روایات و توجه بدانها دایر مدار کتب اربعه است (مجلسی، الاجازات، 36). این میزان از توجه شیخ بهایی به کتب اربعه شاخص رویکرد اوست. در واقع این آثار از نگاه شیخ بهایی شاخص آثار روایی امامیه هستند. بازتاب این اندیشه در کتاب اربعون او کاملاً هویداست. وی در این اثر با تعمدی آشکار با پایه قرار دادن کتب اربعه کتاب خود را تألیف نموده است. او در این اثر احادیث منتخب خود را (شیخ بهایی، الاربعون، 87، 95، 133، 137) از الکافی (کلینی، 3/ 70ـ71، 5/ 95)، فقیه من لایحضره الفقیه (ابن بابویه، فقیه...، 1/ 104، 4/ 2ـ11) و تهذیب الاحکام (شیخ طوسی، 1379ق، 5/ 19، 8/ 285) برگزیده است. بدنۀ اصلی این اثر را احادیث مَروی از کافی کلینی دربرمیگیرد. التفات او به آثار حدیثی ابن بابویه، شیخ مفید و دیگران هم قابل توجه است. در واقع در کنار کافی کلینی به عنوان شاخص کتب اربعه آثار ابن بابویه چون الامالی (شیخ بهایی، همان، 77، 395)، الخصال (همان، 423)، عیون اخبار الرضا (ع) (همان، 179)، ثواب الاعمال (همان، 65)، معانی الاخبار (همان، 201) و کمال الدین (همان، 423) را به مثابۀ اصلترینها برگزیده است (بهترتیب، قس: ابن بابویه، الامالی، 49، 269، الخصال، 186، عیون...، 1/ 297، ثواب، 162، معانی، 160، کمال، 289ـ294). حاشیههای او بر کافی کلینی و فقیه ابن بابویه و برخی دیگر از آثار روایی امامی هم در همین راستاست. در دورههای پسین غالب متأخران آثاری چون تهذیب شیخ طوسی را از شیخ بهایی روایت کردهاند (نراقی، مستند الشیعه، 1/ 195)؛ چنان که محمدکاظم یزدی در ارجاعات برخی روایات خویش، تصریح میکند که سخن را از کلینی و ابن بابویه، و به وساطت از شیخ بهایی آورده است (یزدی، 2/ 143). تعمد شیخ بهایی را به دوریگزینی از مُصَنـَّفات اهل سنت و اقبال بیشتر به روایات امامی را با دقت در عنوان برخی دیگر آثار وی نیز میتوان دریافت؛ تکنگارهایی فقهی همچون اثنا عشریة صلاتیة (چ قم، کتابخانۀ مرعشی، 1409ق، به کوشش محمد حسون)، اثنا عشریة صومیة (چ ضمن شم 11 مجلۀ تراثنا، به کوشش علی اصغر مروارید)، و آثاری با عناوینی مشابه در بارۀ احکام حج و نماز (حر عاملی، امل الآمل، 1/ 155) که با الگو گرفتن از اثنا عشریة فی الطهارة، اثر حسن بن زین الدین عاملی تألیف شدهاند (برای این اثر، رک: وحید بهبهانی، 122)؛ همان اثری که شیخ بهایی خود نیز آن را شرح کرده است (رک: مجلسی، بحار، 107/ 170). چنان که در تسمیۀ این آثار نیز بازنموده شده، وی در آنها کوشیده است بر روایاتی با خاستگاه امامی تکیه کند. ب) قبض و بسط در انتقالبرای شناخت جایگاه شیخ بهایی در زنجیرۀ انتقال تعالیم و کتب و روایات شیعی، میتوانیم آثار مروی از شیخ بهایی را با مرویات شهید ثانی مقایسه کنیم. منبع ما برای چنین کاری، چیزی جز صورت نسخۀ برخی اجازات و مرویات نیست. از جملۀ این منابع، سلسلۀ روایی حُرّ عامِلی است که در آن به طرق مختلف و اسانید خود اشاره میکند و هم برخی آثار و مُصَنـَّفات را که از آن طرق روایت کرده است، نام میبرد. در این فهرست اصلیترین، مهمترین و پرشمارترین طرق روایی، طریق مرویات او از شیخ بهایی، و آثاری است که حر عاملی از شیخ بهایی برای نقلش اجازه کسب کرده است. بر پایۀ این طریق، شیخ بهایی فارغ از اصول اربعه، مجموعۀ آثار ابن بابویه، شیخ مفید و شیخ طوسی را روایت، و نیز به نسل بعد منتقل کرده است. با گذار از مُصَنـَّفات زمان شیخ طوسی، تا دورۀ شهید در واقع آثار و تألیفات اصلی و درجۀ اول امامیه را میتوان در شمار مرویات وی مشاهده نمود. برای نمونه، مجموعۀ آثار علی بن جعفر فرزند امام صادق (ع)، فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازی، برادران برقی، صفار، عبدالله بن جعفر حِمیَری، سعد بن عبدالله اشعری، عیاشی، علی بن ابراهیم قمی، محمد بن ابیالقاسم طبری، ابن قولویه، و ابن شهرآشوب شایان ذکرند (مجلسی، بحار، 105/ 146؛ حرعاملی، 1414ق، 30/ 179). در بین این مُصَنـَّفات مروی از وی، وجود انبوهی از آثار تفسیری و جز آن با رویکرد روایی ـ همچون تفسیر عیاشی ـ قابل توجه است. در این مجموعه، از آثار کسی همچون سیدمرتضی یادی به میان نیامده، و به مُصَنـَّفات او در شمار آثار مُجاز به نقل از شیخ بهایی تصریح نگشته است؛ حال آن که نام آثار سید مرتضی در شمار آثار مُجاز به نقل پدر شیخ بهایی از شهید ثانی دیده میشود و شهید ثانی اجازۀ روایت آن را به حسین بن عبدالصمد داده بوده است. همچنین، در مقایسۀ این دو فهرست آشکار میگردد که جز مواردی معدود، آثار عامۀ مسلمانان روایت نشده است (مجلسی، همان، 107/ 111). این دست اطلاعات مربوط به نام آثار مروی از شیخ بهایی در صورت نسخۀ اجازات خود او کمتر دیده میشود و خود او غالباً در اجازاتش، به اسانید مُصَنـَّفات در اثرش الاربعون حدیثا ارجاع میدهد (همان، 106/ 150ـ151). در اجازات شیخ بهایی به افراد مختلف به کرات دیده میشود که جز نام کتب اربعه و آثار تألیفشدۀ خود او، نام کتاب دیگری نیامده، و این نکتۀ مهم دیگری در اجازات عام و کلی شیخ بهایی است؛ چه، در بسیاری نمونۀ اجازات هم دیده میشود که وی به صورت کلی تمام مرویات خود از شهید ثانی را اجازۀ روایت داده است (همان، 106/ 151؛ آقابزرگ، الذریعه، 1/ 237). در این نمونهها البته اجازه از منظر علم الحدیث در مرتبهای نازلتر قرار میگیرد (ابن صلاح، 137). سبب آن است که در آنها با بیانی کلی بدون اشارۀ خاص به متنی مشخص اجازۀ روایت داده شده است (شیخ بهایی، «الوجیزة»، 6). اما به نظرنمی آید که اساساً دغدغۀ شیخ بهایی این بوده باشد؛ چرا که زمان سخن از این مباحث مدتها پیش سپری گشته است. مفهوم اجازۀ روایی در عصر متأخر، بیش از آن که راهی برای تحمل حدیث باشد، کاری تشریفاتی بوده است. در نگاه نخست این عملکرد دوگانه ـ دادن اجازۀ روایت برخی آثار برجسته به راویانی خاص، و دادن اجازۀ نقل عموم آثار به دیگران به نحوی عام ـ به نظر متعارض با یکدیگر و منافی هدف از اجازۀ روایت میآید؛ اما چنان که خواهیم گفت، ظاهراً این مناسبترین راه میانی برای رسیدن به هدفی خاص بوده است. شیخ بهایی از بُعد نظری نمیتواند روایات اهل بیت (ع) را که در کتب عامه نقل شده است، یکسر کنار نهد. از همین رو، در بحث از شروط پذیرش یک روایت، شیوع کتاب حاوی آن را در میان عالمان سلف، نشانۀ صحت و اعتبار میگیرد؛ خواه آن کتاب حاوی روایت از مؤلفی امامی باشد و خواه از مؤلفی عامی (شیخ بهایی، مشرق الشمسین، 269ـ270). از آن سو، میداند که زیادهروی در تکیه بر این آثار، میتواند به واگرایی بینجامد. بدین ترتیب، وی در صدور اجازه برای نقل آثار امامی، به ذکر نام تک تک آثار مهم شیعی میپردازد؛ اما در دیگر موارد از یادکرد عنوان تک تک آثار و مُصَنـَّفات سرباز میزند. بدین سان، عملا مُصَنـَّفاتی به نحو معتبر و مستند به اجازه در اختیار عالمان نسلهای بعد قرار میگیرد که توسط عالمان بزرگ شیعی تألیف شده است. بدین سان، وی زیرکانه روایات امامی را کانالیزه میکند و گونهای از همگرایی در روایات را پدید میآورد. آنچه او با عنوان «جمیع مرویات شهید ثانی» اجازه داده، دربردارندۀ بسیاری از آثاری است که در برخورد اول با اندیشه و گرایش خود او به شکل کامل همخوانی ندارد؛ آثاری که در بین آنها آثار عامی مذهبان دارای نمودی بیشتر است. وی در اجازات خویش این قبیل مُصَنـَّفات را در ذیل آثار خود و آثار مقبول خود به شکلی یاد میکند که نشانگر میزان ارزش آنهاست. در واقع او بدین ترتیب از یک سو همۀ عالمان شیعی ـ از موافق و مخالف مکتب فقهی خود ـ را در زیر چتر روایی خود میگیرد و گسترۀ منابع روایی خویش را اثبات میکند؛ همچنان که از دیگر سو، عملا دامنۀ منابع روایی شیعۀ منقول از نسل استادان خویش را برای نسلهای بعد، در روایات مقبول خویش منحصر میکند. وی با این روش نه تنها شیعیان امامی نسلهای بعد، که حتی پیروان دیگر مذاهب شیعی را نیز وامدار نقلهای خویش میکند. قرائت صحیفۀ سجادیه توسط عالمی زیدی نزد شیخ بهایی و روایت این اثر از وی، شاهدی بر این مدعاست (رک: نسخۀ خطی روایت زیدی صحیفۀ سجادیه، 102). پ) زمان بندی اجازات شیخ بهاییبه نظر میرسد چنین عملکردی در زمان پختگی فکری شیخ بهایی صورت گرفته باشد. به هر روی، مطالعۀ زمان صدور این اجازات بر پایۀ تاریخی که غالباً در صورت نسخۀ این اجازات ذکر شده است، ضروری و پراهمیت مینماید. به دست دادن یک زمان بندی[1] دقیق از این اجازات به طور طبیعی مقدور نیست. بااینحال، همین که بتوان به کلیتی در بارۀ زمان بندی آنها دست یافت، میتواند به ما در تحلیلهای بعد، یاریرسان باشد. بر پایۀ اجازات شیخ بهایی، عمدۀ این اجازات در ثلث اخیر زیست وی ـ که بهطبع باید آن را مهمترین زمان تعمق و اندیشهوری او به شمار آورد ـ صادر شدهاند. البته پیش از این دوره نیز اجازاتی به دیگران داده است. برای نمونه، وی در 996ق بر ظَهرِ کتاب شرح الاربعین، به شاگردش امین الدین محمد بن علی اجازه میدهد (مجلسی، 1403ق، 102/ 186؛ آقابزرگ، طبقات (قرن 11)، 58)؛ همچنان که به محمد بن یوسف بَحرانی، علی بن عبدالعزیز بن حائک بَحرانی و ملک حسین بن ملک علی تبریزی در سالهای 998، 999 و 1000ق اجازه داده است (همو، 1983م، 1/ 238، 239). بااینحال، وی در حدود ثلث اخیر عمر خویش، تعمد دارد افزون بر آثار خود، اصول اربعه، آثار شیخ طوسی، ابن بابویه، مفید و به تصریح، تمام مرویات خود از شهید ثانی را یک یک نام ببرد و اجازۀ روایت دهد؛ همچنان که برخی آثار و کتب را نیز، بدون یادکرد نام و تحت عنوانی کلی اجازه میدهد. وی در سالهای 1007ـ1018ق به برخی راویان خود مانند حاج بابا قزوینی، بدرالدین محمد قمی، محمد امین قاری، علی بن احمد نَباطی و امیر سید احمد عاملی و دیگران اجازات متعددی میدهد (آقابزرگ، طبقات (قرن 11)، 54ـ55، 59، 63، 79؛ همو، الذریعه، 1/ 113، 237ـ239؛ مجلسی، بحار، 106/ 157؛ امینی، 11/ 253)، در دهۀ 1020ق تا آخرین سال حیات او هم صدور این اجازات بهوفور صورت میگیرد. سالهای 1020، 1021، 1025، 1027 و 1030ق انبوهی از این دست اجازات از او صادر شده است؛ اجازات او به کسانی همچون شیخ لطف الله عاملی، بنیاد شیرازی، مولی محمد رویدشتی، صفی الدین محمد قمی، تقی صوفی قزوینی، امیر شرفالدین حسین، محمد هاشم بن احمد اتکانی و حسن علی بن عبدالله تُستری (آقابزرگ، طبقات، 84؛ همو، الذریعه، 1/ 113، 237؛ مجلسی، بحار، 106/ 146ـ151، 107/ 23ـ24؛ امینی، همانجا؛ مختاری، 68ـ69). 4. پیامدهای کاربرد این شیوهالف) به بار نشستن این حرکت همگرایانهاجازات شیخ از آن رو که بیشترین گسترۀ روایت آثار را دربرمیگرفت، همگرایی روایی در سده 11ق را به دنبال داشت؛ آن سان که زنجیرۀ روایی بسیاری از اسانید و روایات پیروان دیگر مکاتب آن عصر همچون مقدس اردبیلی و اخباریان بهنوعی به شخص شیخ بهایی متصل گردید. حتی در برخی موارد این سند همچون معتبرترین طرق روایی این مکاتب شناسانده شد. برای نمونه، میتوان به یکی از اسانید معتبر صاحب مدارک (د 1009ق) ـ از پیروان مقدس اردبیلی ـ اشاره کرد که در آن، اسانید روایت کتب اربعه به شیخ بهایی متصل گشته است (مجلسی، بحار، 107/ 28). همچنین است اسانید عبدالعظیم بن عباس استرابادی ـ از رجال نامدار اخباری و شاگردان و راویان شیخ بهایی (افندی، 3/ 146؛ آقابزرگ، طبقات (قرن 11)، 326؛ بحرانی، مدینة، 1/ 8)، و فیض کاشانی ـ از بزرگان مکتب مقدس اردبیلی (فیض کاشانی، 1/ 28ـ29؛ حر عاملی، امل، 2/ 35؛ جزایری، الاجازه، 37؛ آقابزرگ، طبقات (قرن 11)، 491). سلسله و طرق روایی محمد باقر مجلسی ـ فقیهی با گرایشهایی به مکتب مقدس اردبیلی (مدرسی، 59) ـ را هم نباید از نظر دور داشت. در نهایت میتوان به ملاصدرای شیرازی اشاره کره که به رغم برخی تفارقهای اعتقادی، از وی روایت کرده است (جزایری، همان، 92). به این فهرست میتوان سلسلۀ اسانید عالمانی چون آقاجمال خوانساری، وحید بهبهانی، کاشف الغطاء، میرزای نوری، و حتی طریق معاصرانی چون بروجردی و مرعشی نجفی را هم افزود (درگاهی، 154؛ مرعشی، 52، 316، 462، 450). تلاش شیخ بهایی برای ایجاد همگرایی روایی، عملا سبب شد که نام بسیاری کسان در میان راویان آثار به وساطت وی مشاهده گردد. تقریبآً کمتر صفحهای از امل الآمل حر عاملی، طبقات اعلام الشیعۀ آقابزرگ تهرانی و آثاری از این دست را میتوان دید که نام شیخ بهایی به عنوان مُجیز به یکی از روات ذکر نشود. برای نمونه از میان راویان فراوان شیخ بهایی، میتوان به افراد زیر اشاره کرد: شریفالدین محمد رویدشتی، حسامالدین بن درویش علی حلی (جزایری، الاجازه، 93؛ مجلسی، بحار، 106/ 150ـ151)، ابراهیم بن حسین بن عطاءالله همدانی، بدرالدین بن احمد عاملی انصاری، بدیع الزمان قُهپایی معروف به بدیع هَرَندی، صفیالدین محمد قمی، ابوالقاسم رازی غروی، محمدرضا بسطامی، حسین بن حسن عاملی مَشَغْری، و حسین بن حیدر بن قمر کَرَکی (حر عاملی، امل، 1/ 25،42، 78؛ بحرانی، لؤلؤة البحرین، 51، 60، 68، 72؛ بحرالعلوم، 69؛ آقابزرگ، الذریعه، 1/ 237، 238؛ امینی، 11/ 253، 254). ب) فراگیر شدن میراث شیخ بهایی از جبل عامل تا بحریندر میان توجه و التفات عام به مرویات شیخ بهایی، اقبال اخباریان به شکلی گسترده نسبت به مُجازات وی قابل توجه است. با جابهجایی جغرافیایی مکاتب در این عصر، بحرین را مکانی مناسبِ رواج و انتشار آثار شیخ بهایی و مُجازات او مییابیم. اتخاذ روشی میانه از سوی شیخ بهایی در پذیرش استدلالات اصولی و پارهای روشهای اخباری، جایگاه او را در تثبیت این همگرایی محکمتر ساخت. با توجه به رویکرد میانه و معتدل شیخ بهایی، جای او را باید از نظر فکری در میانۀ طیف اصولی و اخباری دانست. این گونه از گرایش میانی اخباری ـ اصولی درواقع در دورۀ بعد از او توسط محمد باقر مجلسی بروز و نمودی برجسته یافت (خوانساری، 1/ 136ـ137، 2/ 119). برخی از اخباریان همچون شیخ علی بن سلیمان بن درویش بحرانی ـ شاگرد و راوی شیخ بهایی ـ پیش از آن که کار اخباریگری به افراط گراید ـ این تفکر میانه را با خود از حوزۀ اصفهان در ایران به بحرین بردند (بحرانی، لؤلؤة البحرین، 14؛ تنکابنی، 277ـ278؛ آقابزرگ الذریعه، 15/ 76). تنها نگاهی به نام برخی از روات شیخ بهایی مبین این جابهجایی است. نام بسیاری از عالمان بحرین در شمار راویان اجازات و آثار او مشاهده میشود همچون لطف الله عاملی، امیر سید احمد عاملی، سید ماجد بحرانی (مجلسی، 1403ق، 106/ 148ـ150، 157؛ آقابزرگ، همان، 1/ 238؛ فرهنگ انصاری، 385)، سید عبدالکریم جزایری (فیاض، 69)، صالح بن حسن جزایری (حر عاملی، امل، 2/ 135؛ جزایری، الاجازه، 32)، نورالدین علی بن عبدالعزیز بحرانی (آقابزرگ، همان، 1/ 238)، احمد بن عبدالصمد بَحرانی (امینی، 11/ 253) و محمد بن یوسف بَحرانی (آقابزرگ، همان، 1/ 239). این فهرست البته جای افزودن بسیار دارد (رک: حر عاملی، همان، 1/69، 111، 124، 2/135). بر این مبنا، وجود نام شیخ بهایی در حلقههای روایی و اسانید، تنها به عنوان انتقال دهندۀ دانش پیشینیان به آیندگان مطرح نیست. با پیش گرفتن روشهای میانه و به دور از افراط و تفریط، عملاً شیخ بهایی میراث جبل عامل را به ایران، و سپس به بحرین روانه کرد؛ همان مکتبی که در طبقات پسینِ عالمانِ بحرین، با مفهوم کلی پذیرش اصول و اخبار در کنار هم مورد اقبال قرار گرفت (مدرسی، 60). نتیجهدر جمعبندی نهایی باید گفت از سدۀ 4 و 5 ق جنبش تحولزای امامی با تقابل متکلمان اصولگرا چون شیخ مفید و سید مرتضی از یک سو، و گروهِ دیگر با شاخص شیخ طوسی شکل گرفت. این میان شیخ طوسی با بهرهگیری از اجازه به عنوان شیوهای در تحمل حدیث تلاش کرد به گونهای همگرایی در زمینۀ روایات، آثار، کتاب و مُصَنـَّفات دست یابد؛ شیوهای که با کمک فرزندش، ابوعلی و شاگردش ابوالصمصام مروزی به بار نشست؛ چنان که عملاً در چند سدۀ بعد، همۀ سلسلهها و زنجیرههای روایی به او ختم میگشت. با گذر زمانی کمتر از دو سده با توجه به نیازهای نوین محافل امامی، دوباره در مباحث فقهی و اصولی واگرایی روی داد، تا آن که در زمان محقق حلی و علامۀ حلی دوباره کوششهایی برای همگرایی شکل گرفت. مفهوم اجتهاد به طور جدی در این زمان در اندیشۀ امامی مورد بحث قرار گرفت. همچنین، توجه عام به ظواهر کتاب و تأکید بر حجیت آنها همچون بازگشتی به نصوص و شیوۀ محتواگرا تبیین گشت؛ رویکردی که میتوان گفت یکی از مهمترین شاخصههای این مکتب است. اندکی بعد، فزونی توجهات به اندیشۀ غالب اهل سنت و دوری از احادیث مُسنَد معصومین (ع) باز به واگرایی عالمان شیعی انجامید. بدین سان، شهید اول و در پی او شهید ثانی از رویکردی همگرایانه کوشیدند با تکیه بر وجوه اشتراک عالمان و فتاوی و روایات مشهور، همگرایی پدید آورند. کوششهای همگرایانه در فقه و حدیث امامی را در هزارۀ نخست اسلامی، میتوان در اندیشۀ فقیهان شاخصی چون شیخ طوسی، علامۀ حلی (با پیش زمینۀ محقق حلی)، و شهید ثانی (با پیش زمینۀ شهید اول) بازجست. در اوایل هزارۀ دوم هجری، نقش شیخ بهایی در ایجاد این همگرایی شایان توجه است. شیخ بهایی که ـ به وساطت پدرش ـ دارندۀ میراث شهید ثانی بود، افرون بر آن که نقش انتقال دهندۀ این میراث را به آیندگان داشت، رویکردی میانه را در تقابل تفکر اصولی و اخباری پی گرفت. از یک سو متأثر از محقق کرکی به اجتهاد معتقد بود و روایات را نقد رجالی و محتوایی میکرد و از دیگر سو، برای روایات مذکور در «اصول حدیثی» شیعه ارزشی خاص قائل بود و به پالایش این اصول از زوائدی میاندیشید که متأثر از روایات عامه گاه بدان راه یافته بود. وی از شیوۀ مرسوم اجازه نیز، برای ایجاد همگرایی در اندیشۀ درایی ـ روایی عالمان امامی بهره برد و توانست با اجازات، مسیر روایی آثار امامی را به کتب حدیثی کهن شیعی کانالیزه کند. چنان که دیدیم این رویکرد به عالمان بحرین منتقل گردید و چه بسا در نسلهای بعد، پایه و اساس تفکر اصولی وحید بهبهانی شد. | ||
مراجع | ||
1ـ آقابزرگ طهرانی، محمد محسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، دار الاضواء، 1983م. 2ـ ــــــــــــــــــــ طبقات اعلام الشیعة (القرن الحادی عشر)، قم، اسماعیلیان. 3ـ ابن ابیجمهور، محمد بن علی، غوالی اللئالی، به کوشش مجتبی عراقی، قم، مطبعة سید الشهداء (ع)، 1403ق. 4ـ ابن بابویه، محمد بن علی، الامالی، بیروت، دارالاضواء، 1400ق. 5ـ ــــــــــــــــــــ ثواب الاعمال، به کوشش محمد مهدی حسن خرسان، نجف، المکتبة الحیدریة، 1392ق. 6ـ ــــــــــــــــــــ الخصال، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، موسسة الرسالة، 1362ش. 7ـ ــــــــــــــــــــ عیون اخبار الرضا (ع)، نجف، کتابخانه حیدریه، 1390ق. 8ـ ــــــــــــــــــــ کمال الدین، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1390ق. 9ـ ــــــــــــــــــــ معانی الاخبار، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1361ق. 10ـ ــــــــــــــــــــ فقیه من لایحضره الفقیه، به کوشش حسن موسوی خرسان، نجف، کتابخانۀ حیدری، 1376ق. 11ـ ابن داوود حلی، حسن، الرجال، نجف، المطبعة الحیدریة، 1392ق. 12ـ ابن صلاح، عثمان، المقدمة، به کوشش مصطفی دیب بغا، دمشق، جامعة دمشق. 13ـ افندی، عبدالله، ریاض العلماء، به کوشش احمد حسینی، قم، 1401ق. 14ـ امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دار الکتاب، 1397ق. 15ـ بحرانی، هاشم، مدینة المعاجز، به کوشش عزت الله مولایی همدانی، تهران، انتشارات بهمن، 1413ق. 16ـ بحرانی، یوسف، لؤلؤة البحرین فی الاجازات و تراجم رجال الحدیث، به کوشش محمدصادق بحرالعلوم، قم، آل البیت. 17ـ بحرالعلوم، محمد مهدی، «اجازة الی السید عبدالکریم الجزائری»، ضمن الاجازات العلمیة، بغداد، 1968م. 18ـ بیاضی، علی، صراط المستقیم، به کوشش محمد باقر بهبودی، نجف، کتابخانۀ حیدری. 19ـ پاکتچی، احمد، «اندیشههای فقهی در سدههای متأخر»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد هشتم، تهران، 1377ش. 20ـ ــــــــــــــــــــ «اصول فقه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد نهم، تهران، 1379ش. 21ـ تنکابنی، محمد، قصص العلماء، تهران، انتشارات علمیۀ اسلامیه. 22ـ جبعی، علی، الدر المنثور، قم، 1398ق. 23ـ جزایری، عبدالله، الاجازة الکبیرة، به کوشش محمد سمامی حائری، قم، 1409ق. 24ـ ــــــــــــــــــــ التحفة السنیة، نسخۀ خطی، میکروفیلم کتابخانۀ آستان قدس رضوی. 25ـ حاج منوچهری، فرامرز، «ابوالصمصام مروزی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد پنجم، تهران، 1372ش. 26ـ ــــــــــــــــــــ «ابوعلی طوسی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد ششم، تهران، 1373ش. 27ـ ــــــــــــــــــــ «خبر واحد»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، آمادۀ نشر در جلد بیست و یکم، تهران، 1394ش. 28ـ حر عاملی، محمد، امل الآمل، به کوشش احمد حسینی، نجف، حیدریه، 1385ق. 29ـ ــــــــــــــــــــ وسائل الشیعة، قم، مؤسسۀ آل البیت، 1414ق. 30ـ خاتون آبادی، محمد حسین، مناقب الفضلاء، به کوشش جویا جهان بخش، میراث حدیث شیعه، دفتر چهارم، قم، مرکز تحقیقات دار الحدیث، 1378ش. 31ـ خطیب بغدادی، احمد، «الاجازة للمعدوم و المجهول»، مجموعة رسائل فی علوم الحدیث، به کوشش صبحی بدری سامرائی، مدینه، المکتبه السلفیه. 32ـ خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایة، به کوشش احمدعمر هاشم، بیروت، دار الکتب العربی، 1406ق. 33ـ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، به کوشش اسدالله اسماعیلیان، تهران، کتابفروشی اسماعیلیان. 34ـ درگاهی، حسین، مقدمه بر تصحیح الاعتقادات مفید، بیروت، دار الاضواء، 1414ق. 35ـ سیدعلی خان مدنی، ریاض السالکین، قم، مؤسسة النشر السلامی، 1411ق. 36ـ سید مرتضی، علی، الذریعة الی اصول الشریعة، به کوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1348ش. 37ـ شهید اول، محمد، ذکری الشیعة، تهران، چاچ سنگی، 1272ق. 38ـ شهید ثانی، زین الدین، «اجازة للشیخ حسین بن عبدالصمد»، ضمن بحار الانوار مجلسی (رک: همین منابع، مجلسی). 39ـ شیخ انصاری، مرتضی، رسائل فقهیة، قم، 1414ق. 40ـ ــــــــــــــــــــ المکاسب، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1415ق. 41ـ شیخ بهایی، محمد، کشکول، تهران، چاپ سنگی، 1296ق. 42ـ ــــــــــــــــــــ الحبل المتین، قم، انتشارات بصیرتی، 1398ق، الف. 43ـ ــــــــــــــــــــ مشرق الشمسین، تهران، چاپ سنگی، 1398ق، ب. 44ـ ــــــــــــــــــــ «الوجیزة فی علم الدرایة»، ضمن حبل المتین، قم، انتشارات بصیرتی، 1398ق، ج. 45ـ ــــــــــــــــــــ الاربعون حدیثاً، قم، 1415ق. 46ـ شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، به کوشش حسن موسوی خرسان، نجف، المطبعة الحیدریه، 1379ق. 47ـ ــــــــــــــــــــ الخلاف، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1377ق. 48ـ ــــــــــــــــــــ عدة الاصول، تهران، 1317ق. 49ـ ــــــــــــــــــــ الفهرست، به کوشش محمدصادق بحرالعلوم، نجف، المکتبة المرتضویه. 50ـ صاحب جواهر، جواهر الکلام، به کوشش عباس قوچانی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365ش. 51ـ صاحب معالم، حسن، معالم الاصول، تهران، 1320ق. 52ـ صحیفۀ سجادیه، روایتی زیدی، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی. 53ـ علامۀ حلی، حسن بن یوسف، الرجال، نجف، المکتبة الحیدریه، 1381ق. 54ـ فاضل هندی، کشف اللثام (مقدمه)، قم، 1416ق. 55ـ فرهنگ انصاری، حسین، «بحرانی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد دوازدهم، تهران، 1381ش. 56ـ فقیه عاملی، محمد تقی، «اجازات تفریطات: اجازة ابن حسام العیناثی العاملی من القرن للسید عز الدین الساری»، کتاب شیعه، شم 3، بهار و تابستان 1390ش. 57ـ فیاض، عبدالله، الاجازات العلمیة، بغداد، 1967م. 58ـ فیض کاشانی، محسن، الوافی، اصفهان، 1406ق. 59ـ قمی شیرازی، محمدطاهر، الاربعین، به کوشش مهدی رجایی، قم، چاپخانۀ امیر، 1418ق. 60ـ کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1377ق. 61ـ مجلسی، محمدباقر، اجازات الحدیث، به کوشش احمد حسینی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1401ق. 62ـ ــــــــــــــــــــ بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق. 63ـ محقق بحرانی، الحدائق الناضرة، به کوشش محمد تقی ایروانی، قم، جامعۀ مدرسین. 64ـ محقق حلی، جعفر، المعتبر، چاپ سنگی، 1318ق. 65ـ محقق سبزواری، ذخیرة المعاد، چاپ سنگی. 66ـ مختاری، رضا، مقدمه بر منیة المرید شهید ثانی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409ق. 67ـ مدرسی طباطبایی، حسین، مقدمهای بر فقه شیعه، ترجمۀ محمدآصف فکرت، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1368ش. 68ـ مدیر شانهچی، کاظم، «اجازه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد ششم، تهران، 1373ش. 69ـ مرعشی نجفی، شهاب الدین، الاجازة الکبیرة، به کوشش محمد سمامی حائری، قم، انتشارات کتابخانۀ مرعشی، 1414ق. 70ـ میرزای قمی، ابوالقاسم، غنائم الایام، به کوشش عباس تبریزیان، مشهد، مکتب الاعلام الاسلامی. 71ـ میرزای نوری، خاتمة المستدرک، قم، آل البیت (ع)، 1415ق. 72ـ نجاشی، احمد بن علی، الرجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، جامعۀ مدرسین، 1407ق. 73ـ نراقی، احمد، عوائد الایام، قم، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیة، 1408ق. 74ـ ــــــــــــــــــــ مستند الشیعة، مشهد، چاپخانۀ مکتب الاعلام الاسلامی، 1415ق. 75ـ وحید بهبهانی، محمد باقر، تعلیقات منهج المقال، چ سنگی، به خط عبدالمجید بن محمد مهدی علی آبادی یزدی، تهران، 1306ق. یزدی، محمدکاظم، العروة الوثقی، قم، جامعۀ مدرسین، 1420ق. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,116 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 395 |