تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,992 |
تعداد مقالات | 83,509 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,163,254 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,212,152 |
بازفهم قرآن و حدیث در تاریخ جهانگشا حملۀ مغولان و اثر آن بر عزت نفس ایرانیان | ||||
مطالعات تاریخی قرآن و حدیث | ||||
مقاله 7، دوره 19، شماره 53، شهریور 1392، صفحه 157-184 اصل مقاله (302.69 K) | ||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||
نویسندگان | ||||
سید نیما اورازانی* ؛ مرتضی موسوی | ||||
چکیده | ||||
پس از حملۀ مغول، تاریخنویسان متعددی به شرح وقایع این رویداد پرداختند. یکی از آثار مهم این دوره، تاریخ جهانگشای جوینی است. کاربرد گستردۀ آیات و احادیث و روایات در این اثر به منظور توجیه حملۀ مذکور جلب نظر میکند؛ گویی مؤلف خواسته است از همۀ آگاهیهای قرآنی خود برای طبیعی جلوه دادن رویدادهای تلخ و فاجعهبار حملۀ مغولان بهره جوید و هر آنچه در قرآن کریم در بارۀ حکمت و رحمت خداوند گفته شده است، برای تبیین این معنا به کار گیرد که حملۀ مغولان، تقدیری الاهی، و چاره ناپذیر بوده است. بناست که در این مطالعه در مقام تبیین و تفسیر روانشناختی این توجیه برآییم و دریابیم چرا جوینی و عمدۀ معاصران ایرانی وی در مقام رویارویی با این مصیبت بزرگ، دانستههای مذهبی خویش را به مثابۀ آرامبخشی برای تعدیل روان خود به کار بردهاند. بدین منظور، مطالعه را با تکیه بر نظریۀ روانشناختی «اِسناد» از فریتْس هایدر[1] و همچنین، نظریۀ «ناهماهنگیِ شناختی» لئون فِستینگِر[2] پیش خواهیم برد. بدین سان، از یک سو، رویدادی تاریخی را از رویکرد روانشناسی اجتماعی بازخوانی میکنیم؛ همچنان که از دیگر سو، اثر ذهنیتهای مفسر و هم رویدادهای اجتماعی را بر فهم متون دینی مطالعه خواهیم کرد. چنان که خواهیم دید، کاربرد آموزههای مذهبی برای تعدیل روانی، درعمل به تثبیت حاکمیت مغولان انجامیده است. [1]. F. Heider (1896-1988) [2]. L. Festinger (1919ـ1989) | ||||
کلیدواژهها | ||||
عطا مَلِک جُوِینی؛ نظریۀ اِسناد؛ ناهماهنگیِ شناختی؛ عزت نفس؛ هرمنوتیک؛ جامعهشناسی معرفت؛ تفسیر به رأی | ||||
اصل مقاله | ||||
درآمددر سدۀ 7ق، با کشتهشدن بازرگانان چنگیز خان به دستور سلطان محمد خوارزمشاه در شهر اُترار، و متعاقَب آن حملۀ مغول، خونبارترین روزهای تاریخ ایران رقم خورد (برای تفصیل رویدادها در آستانۀ حملۀ مغول، رک: نعیمی، اسعدی، سراسر آثار؛ و برای نمونههایی از تحلیل ابعاد مختلف اسباب و علل آن، رک: یوسفیفر، پیری، اسماعیلی، «بررسی علل...»، همتی، یزدان پرست، سراسر آثار). در نتیجۀ این حملات ویرانگر، بخش قابل توجهی از ایران ویرانه شد و اکثریت جمعیت این سرزمین، بالغ بر چند میلیون نفر (برای مطالعۀ موردی خراسان، رک: یارمحمدی، سراسر مقاله) خواه در حملۀ مغولان و خواه در شورشهای بعدی در پی بیدادها که بر ایشان میرفت (برای نمونهای از مطالعات در این باره، رک: بایمت اف، «مبارزات...» سراسر اثر)، جان سپردند. زیرساختهای اجتماعی ایران آسیبهای گسترده دید. حلقات آموزش گسست و علوم نقلی مبتنی بر آموزش شفاهی ـ همچون علم قرائت، حدیث و... ـ در نواحی شرق اسلامی از میان رفت (پاکتچی، 317)، کشاورزی و شبکۀ آبیاری و قنوات نابود گردید (بایمت اف، «پیامدها...»، 49 بب)، نظام حقوقی جامعه دگرگون شد (نگهی، سراسر مقاله)، و بحرانهای اقتصادی گسترده پدید آمد (اسماعیلی، «علل انحطاط...»، سراسر مقاله). از نظر عقیدتی نیز، نزاعهای مذهبی گستردهتر شد (دارابیپور، عبادی، «تأملی...»، پرگاری، آذری، سراسر مقالات)؛ چنان که مذهب رسمی تغییر کرد (همو، «بازخوانی...»، عباسی، «سالشمار...»، سراسر دو مقاله)، و تحولات فکری گسترده، و نگرشهای دینی نوینی نیز پدید آمد (انصاری، ایزدی، ترکمنی، گراوند، سراسر آثار؛ نیز برای تحلیل دیگر پیامدهای این حمله، رک: قراگوزلو، عرب احمدی، شیرین زبان، کروولسکی، رنجبر، سراسر آثار). به هر روی، در پی چنین دورانی، با قدرت یافتن مغولان گرایش به تاریخنویسی رونق یافت و در پی اشتیاق مغولان به هویت سازی برای خویش، شخصیتهای نامآور و عالمان پرشماری به تاریخنگاری روی آوردند، آن سان که عصر حاکمیت ایلخانان مغول از دورانهای شکوفایی این نوع ادبی[1] است (رک: شرفی، «اندرزنامه...»، مستقیمی، سراسر دو مقاله). طبقۀ دیوانیان که نویسندگان اصلی این کتابها بودند، با در اختیار داشتن امور دیوانی مغولان، از اسناد و مدارکی بهره میگرفتند که دیگر نویسندگان بدان دسترس نداشتند (برای اطلاع بیشتر، رک: اذکایی، 1/ 374؛ بهار، 3/ 171ـ176). افزون بر آگاهی دقیق مورخان درباری از رویدادها در پرتو کاربرد این منابع، آنها در کتابت و انشاء به نهایت استواری و چیرگی دست یافته بودند؛ چنان که آثار تاریخی متعددی از این دوره را میتوان به مثابۀ نمونههای کمنظیر نثر فارسی در نظر گرفت. طرح مسئلهاز جملۀ این مورخان، عَطا مَلِک جوینی (623ـ681ق)، صاحب کتاب تاریخ جهانگشا و دیوانسالار و امیر نامدار عصر ایلخانی است. او را به خاندانی کهن از دیوانیان بزرگ منسوب کردهاند. وی در زمان سلجوقیان، خوارزمشاهیان و جانشینان چنگیز صاحب دیوان و مستوفی ایشان بود و در بسیاری سفرها همراهیشان میکرد (رک: ابن طقطقی، 239ـ240؛ وصاف، 55؛ خواندمیر، 3 (1)/ 95، 104؛ بیضاوی، 94ـ95). اثر مشهور وی تاریخ جهانگشا، بهتفصیل وقایع تاریخ ایران و تمدن اسلامی را از دوران خوارزمشاهیان تا هجوم چنگیز و سرآخر، تصرف قلاع اسماعیلیه و قتل خلیفۀ عباسی شرح میدهد. نظر به دقت جوینی و هم، آگاهی دقیقش از رویدادها، این اثر از همان دوران تألیف مورد استقبال بینظیر عالمان و مورخان قرار گرفت؛ چنان که مورخان مسلمان و غیر مسلمان متعددی در آثار خویش به زبانهای فارسی، عربی، سریانی و جز آن، اطلاعات بازتابیده در این اثر در بارۀ مغولان را منبعی متفاوت و بینظیر تلقی کردند (رک: قزوینی، 66ـ69). تاریخ جهانگشا از جهات مختلفی شایان توجه و مطالعه است. از جمله، محققانی به شرح الفاظ و تعابیر مشکل و دیرفهم آن پرداختهاند (برای نمونه، رک: خاتمی، ذکاوتی، محمودی، «تأملی...»، سراسر آثار)؛ برخی الفاظ ترکی و مغولی مندرج در آن را بازشناختهاند (موسوی، سراسر اثر)؛ برخی دیگر به مطالعۀ شاخصههای دستور زبان فارسی در این اثر توجه نشان دادهاند (برای نمونه، رک: عباسی، «صفت...»، سراسر مقاله)؛ برخی اساطیر ایرانی بازتابیده در آن را کاویدهاند (قریشی، سراسر اثر)؛ یا استعارات، صنایع ادبی، صور خیال و شیوههای بیان را در آن جستهاند (تلاوری، جلیل، سراسر هر دو مقاله)؛ یا تضمینها و اقتباسهای آن از اشعار فارسی شاعران پیشین (برای نمونه، رک: رادفر، سراسر مقاله؛ علوی زاده، 99)، اشعار عربی (واعظ، سراسر مقاله) و قرآن کریم (محمودی، «اقتباس...»، سراسر مقاله) را بازکاویدهاند. محققان دیگری هم کوشیدهاند از این فراتر، اندیشههای مؤلف را بازکاوند. برای نمونه، گاه برخی عناصر روایت را در بیانهای تراژدیک آن تحلیل کرده، و میان بیانهای واقعگرایانه و روایتگریهای تراژدی گونۀ وی فرق نهادهاند (ایران زاده و دیگران، سراسر مقاله)؛ یا مثلا، تصویرپردازی مؤلف اثر از شخصیت چنگیز خان مغول (مستعلی و دیگران، سراسر مقاله)، تحلیل نمودهاند. با مرور اصل اثر، و هم این قبیل کوششها برای بازشناسی و تحلیل عمیقتر آن، یک نکته جلب نظر میکند: کاربرد گستردۀ آیات قرآن کریم در این اثر از یک سو، و هم، کاربست این آیات از دیگر سو، برای تبیین رویکردی مشیت انگارانه به کلیت تاریخ بشر، خاصه رویدادهای تلخی که مؤلف خود از نزدیک شاهد آن بوده است. او بارها با استناد به آیات متعددی از قرآن کریم، کوشیده است از این معنی دفاع کند که حاکمیت یافتن مغولان، مظهر و نشانۀ بارز ارادۀ الاهی است؛ جهان و هر آنچه در آن است، همه در پنجۀ «تقلیب رب» هستند؛ حادثۀ پیش آمده نیز مُستثنیٰ نیست، و از همین رو تلاشهای گسترده در مقابله با این هجوم راه به جایی نبرده است (برای نمونههایی از این استنادات، رک: دنبالۀ مقاله). این معنی بهوضوح اثر خود را بر تاریخنگاری وی و تحلیلهای او از رویدادهای اجتماعی نیز نهاده است (شرفی، «بازتاب...»، سراسر اثر). حداقل در بادی امر چنین به نظر میآید که جوینی در به کارگیری برخی از آیات و احادیث، هدفی خاص را دنبال میکرده، و برای مشروعیت بخشی به پیروزی مغولان کوشیده است. از این منظر، خدمت عطاملک در دربار مغولان و حتی انتخابش از طرف هولاکو به حاکمیت بغداد، سبب شده است وی در تألیف خود به قصد رعایت جانب ایشان چنین کرده باشد. پذیرش چنین فرضیهای با آنچه در بارۀ غیرت ملی جوینی و دریغش از وضعیت ایران و هم، نفرتش از مغولان میدانیم، قابل جمع نیست. چنان که صفری و حسینی نشان دادهاند، وی در این اثر کوشیده است با زیرکی از یک سو حقایق تلخ رفتار مغولان را بازگوید و از دیگر سو، با کاربرد گزارههای ناسازگار، در حفظ جان و موقعیت خویش بکوشد (رک: صفری و حسینی، سراسر اثر). گذشته از این، میدانیم که چنین درکی از آیات قرآن کریم و متون دینی در آن عصر فراگیر بوده، و اختصاص به جوینی نداشته است. برای نمونه، معاصر وی سعدی شیرازی که خود از علاقهمندان به خلافت عباسی است و بر نابودی خلیفه دریغ میخورد (قصاید، 764ـ765)، یک جا در بوستان، حکایت دوست چالاک و جنگاور خویش از اهالی اصفهان را یاد میکند که افسرده به کنجی نشسته است و برای شکست سخت اصفهانیان در برابر مغولان هیچ تحلیلی جز خواست خداوند نمیتواند بیابد (سعدی، بوستان، 323ـ325). افزون بر جوینی و سعدی، رشیدالدین فضل الله نیز در تحلیل اسباب شکست مسلمانان، پاسخی دیگر ندارد (برای نمونه، رک: رشیدالدین، 1/ 169)؛ همچنان که ابن اثیر (7/ 570 ـ572) نیز، فراگیر بودن این باور در میان عامۀ مردم را گزارش میکند. به نظر میرسد باید به دنبال سبب دیگری برای این رفتار گشت. بدین منظور، در این مطالعه بنا داریم ذهنیت جوینی و دیگر مردمان آن دوران را از منظر دانش روانشناسی اجتماعی تحلیل کنیم. بر پایۀ یک تعریف، روانشناسی اجتماعی، دانش مطالعۀ علمی روشهایی است که طبق آنها افکار، احساسات و رفتارهای مردم تحت تأثیر حضور واقعی یا خیالی دیگران قرار میگیرد (ارونسون، 475). میخواهیم بدانیم که اولا، چه عوامل ذهنی و روانی جوینی و دیگر معاصران وی را بدان سوق دادهاند که مصیبتهای پیش چشم خود را به ارادۀ الاهی منتسب کنند؛ ثانیا، برای انتساب این بلیات به خداوند و بازفهم آیات قرآن کریم بر این پایه، چه فرایند روانی و ذهنیای طی شده است؛ و ثالثا، اتخاذ چنین رویکردی در عمل خود را چگونه در کنشها و رفتار فرد بازنموده است. 1. مبانی نظری بحثدر تحلیل این موضوع، از نظریۀ اسناد[2] و نظریۀ ناهماهنگی شناختی[3] بهره خواهیم جست. نظریۀ اسناد، ابداع فریتس هایدر، روانشناس استرالیایی ـ ایتالیایی است. وی این رویکرد را در آثاری چون روانشناسی روابط فردی (1958) و زندگی یک روانشناس (1983) تبیین کرده است (رک: دائرة المعارف...[4]، 299). نظریۀ ناهماهنگی شناختی نیز، نخستین بار توسط روانشناس آمریکایی لئون فِستینگِر تبیین شده است. از آثار مهم او میتوان به نظریۀ ناهماهنگی شناختی (1962) و میراث انسان (1983) اشاره کرد (همان، 247). الف) نظریۀ اسنادفریتس هایدر که از او همچون پدر نظریۀ اِسناد یاد می شود، با نوشتن کتاب روانشناسی روابط میان فردی[5] کوشید به این سؤال پاسخ دهد که «مردم اسباب و علل رفتار خود و دیگران را بر پایۀ چه مبنایی تفسیر میکنند؟». از نگاه وی، همۀ مردم در زندگی روزمرۀ خود، برای درک محیط اجتماعی خویش و افراد پیرامون خود، همان اصول علّی و منطقی را به کار میبرند که دانشمندان برای فهم دنیای فیزیکی به کار میگیرند. او معتقد است مردم رفتار دیگران را نیز با همان اصولی تجزیه و تحلیل میکنند که رفتار خود را با آن میفهمند؛ خواه این اصول درک رفتار فردی، در تجربههای درازمدتشان شکل گرفته باشد و خواه، نتیجۀ بحرانی سخت یا شرایطی خاص در زندگی ایشان باشد. هایدر با وضع اصطلاحی جدید، میکوشد نظریۀ خود را تبیین کند. وی به فرایند برقراری ارتباط میان رویدادها یا رفتارها با عوامل زیربنایی آنها «اِسناد» میگوید (هایدر، 1-7). از نگاه وی، انسانها همواره در پی تبیین و معنادارکردن وقایع اجتماعی پیرامون خود به نحو احسن هستند و اسناد، همان فرایندی است که افراد همواره به کار میبرند تا رویدادها و رفتارها را به عوامل زیربنایی آنها پیوند دهند (نیز رک: دوال، 1؛ فیذر[6]، 129). چنان که وی توضیح میدهد، اسنادها یا بهاصطلاح بیرونی و موقعیتی[7] هستند، یا درونی و شخصی[8]. اسناد درونی آن است که شخص نزد خود گمان برد عامل اصلی پدید آمدن رویداد یا رفتاری خاص، خود شخص و عوامل درونی وابسته به او هستند. اسناد بیرونی هم آن است که افراد فرض کنند رویداد یا رفتار، معلول عوامل موقعیتی است؛ عواملی بیرون از وجود فرد و هر آنچه به او وابسته است. این عوامل خواه شخصی و خواه موقعیتی، ممکن است گاه از سوی فرد قابل دخل و تصرف، و گاه از حوزۀ اختیارات او خارج باشند. بر این پایه، دو گونه اسناد موقعیتی و دو گونه هم اسناد شخصی خواهیم داشت؛ اسناد مهار شدنی[9]، یا مهار ناشدنی[10] (رک: هایدر، 21 بب؛ نیز فیذر، همانجا؛ کریمی، 302ـ303). برای مثال، اگر اتوموبیلی با سرعت از کنار فردی بگذرد و آب چالهای را به لباس وی بپاشد، آن فرد میتواند از این رفتار چهار جور تحلیل مختلف داشته باشد؛ یا راننده را بیتقصیر بداند و این رویداد را به حساب عواملی ـ همچون ضعف مأموران یا کمبود بودجۀ شهرداری، یا حتی عجلۀ راننده در کاری ضروری و اجتناب ناپذیر ـ بگذارد که از حیطۀ اختیار و کنترل آن راننده خارج بوده است (اسناد موقعیتی مهار شدنی)، یا معتقد باشد که آن راننده بهعمد و برای مردم آزاری چنین کرده است و بهزودی با هیجان برای دوستانش از این رفتار خویش داستانسرایی خواهد کرد (اسناد درونی و شخصی مهار شدنی)، یا بپذیرد که راننده بیتقصیر است و این مشکل، نتیجۀ عواملی بیرونی ـ همچون عطسۀ شدید و ناگهانی راننده ـ است که هرگز قابل شناسایی کامل و کنترل نیستند (اسناد موقعیتی مهار ناشدنی)، یا بگوید که راننده به دلیل یک بیماری روانی غیر قابل پیشبینی و کنترل، همچون سادیسم یا جنون آنی چنین کرده است (اسناد درونی و شخصی مهار ناشدنی). ب) نظریۀ ناهماهنگی شناختییکی از مسائل مهم و شایان توجه از نگاه روانشناسان و روانشناسان اجتماعی، عوامل تغییر نگرش افراد است؛ این که چهطور نگرشهایی که از کودکی و بهتدریج در افراد مختلف شکل گرفته، و ثبات یافتهاند و افراد نسبت بدانها حساسیت و تعصب دارند، گاه دچار تغییر میگردند. از جملۀ نظریات مطرح شده در این باره، نظریۀ ناهماهنگی شناختی است. لئون فِستینگِر، بنیانگذار این نظریه معتقد است از مهمترین عوامل تغییر نگرش، «ناهماهنگی شناختی» است؛ این که فرد باورهای متضادی داشته باشد، یا به عبارت بهتر، برخی نگرشها یا رفتارهای وی، قابل جمع با برخی نگرشها و رفتارهای دیگرش نباشند (رک: فستینگر، 2 بب). از این منظر، فردی که دو شناخت ناهماهنگ داشته باشد، به تنش یا احساس نامطلوبی دچار میشود؛ چنان که وادار میشود به نحوی برای رفع این تناقض اقدام کند. هر اندازه این شناختها مهمتر، و انحراف آنها از یکدیگر بیشتر باشد، ناهماهنگی و نامطلوبی، و نیاز به هماهنگی درونی بیشتر احساس خواهد شد. پس میزان ناهماهنگی ایجاد شده در ذهن فرد، همواره به دو عامل بستگی خواهد داشت؛ یکی نسبت میزان شناختهای ناهماهنگ به شناختهای هماهنگ در ذهن فرد، و دیگری، اهمیت آن مسئلهای که در بارهاش ذهن به ناهماهنگی شناختی دچار شده است. به بیانی دیگر، ناهماهنگی شناختی حالتی از تنش است که بر اثر طی شدن دو فرایند شناختی همزمان در ذهن با نتایجی نامتجانس و غیر قابل جمع حاصل میشود (رک: بدار، 111 بب؛ کرج، 31 بب؛ سورین، 220 بب؛ ارونسون، 206). برای مثال، فردی را در نظر میگیریم که از آثار سوء مصرف مواد مخدر آگاه، و در عین حال، به این مواد متمایل است. استعمال این مواد با وجود آگاهی از مضرت آنها سبب بروز ناهماهنگی شناختی در وجود فرد میشود. او در وجود خویش احساس تعارض خواهد کرد و این تعارض، اسباب ناراحتی روان وی خواهد شد؛ مگر آن که به نحوی به ناهماهنگی شناختی خود پایان دهد. راه حل ممکن است آن باشد که مصرف این مواد را ترک بگوید، یا معتقد شود که مصرف مواد مخدر بیخطر است و گفتههای پزشکان غیر علمی، و از قبیل شایعات و تبلیغاتی منفی است، یا مثلا، معتقد شود وی مصرف کنندۀ حرفهای مواد مخدر نیست و میزان مصرفش کمتر از آن است که اسباب چنین خطری باشد. چنان که مشهود است، ناهماهنگی شناختی گاه با تغییر یک یا هر دو شناخت برطرف میشود؛ تغییری از آن سان که بیشتر با هم سازگار شوند. گاه نیز فرد با افزودن شناختهای جدیدی برای پر کردن فاصلۀ بین آن دو شناخت ناهماهنگ اولیه، سازگاری پدید میآورد (همانجاها). نفی اعتبار علمی و صلاحیت پزشکان، یا تعدیل گزارههای پزشکان به نفع خویش بدین صورت که در بارۀ میزان مصرفی بیش از این حد هستند، کوششهایی برای تغییر یک یا هر دو شناخت به شمار میرود. فرض محتمل دیگر آن است که فرد، گزارۀ دیگری را وارد دستگاه شناختی خود کند؛ مثلا معتقد شود که طول عمر مهم نیست و مهم، کیفیت عمر است و با مصرف این موارد، حتی اگر طول عمر کاهش یابد، کیفیت آن بیشتر میشود. به هر یک از این کوششها برای کاهش ناهماهنگی شناختی، «توجیه» گفته میشود. یک نکتۀ دیگر این میان شایان توجه است. هر چه مسئلهای که ناهماهنگی شناختی را در ذهن فرد ایجاد کرده است مهمتر باشد، کوشش ذهن برای گریز از ناهماهنگی و کاهش تنش ذهنی بیشتر خواهد بود. از آن سو، چنان که در مثال فوق بیان شد، گاه یک راه کاهش تنش نیز، انکار اهمیت اصل مسئله است؛ البته هر گاه مسئلۀ موجد ناهماهنگی شناختی، امری مرتبط با عقاید و باورهای عمیق ذهنی و تابوهای مذهبی فرد باشد، کاربرد چنین روشی برای کاهش تنش نامحتمل، یا بهسختی امکان پذیر میگردد. پ) راهکارهای ذهن برای غلبه بر تنشیک عامل بسیار مؤثر در غلبه بر تنش روانشناختی حاصل از ناهماهنگی شناختی، عزت نفس[11] فرد است. عزت نفس یعنی مثبت بودن قضاوت فرد نسبت به ارزشمندی خودش، و هم باور به محترم بودنش از نگاه دیگران (کراکر و بیلسما[12]، 505). از این منظر، توجیهی که برای کاهش ناهماهنگی شناختی صورت میپذیرد، همواره باید چنان باشد که عزت نفس فرد حفظ شود و حتی فزونی گیرد. سبب تا حدودی واضح است؛ انسان به درک مثبتش از خویش دلبستگی دارد و بهسختی حاضر میشود از آن بگذرد. اکنون یک پرسش مهم آن است که از میان شیوههای مختلف توجیه برای غلبه بر ناهماهنگی شناختی، کجاها فرد از شیوۀ اسناد موقعیتی و برونی بهره میجوید و کجاها از شیوۀ اسناد درونی و شخصی. برای تبیین این مسئله، توجه به دو عامل دیگر ضروری است. یک عامل همان است که جونز و هَریس[13] آن را «میزان دخالت شخص در حادثۀ پیشآمده» خواندهاند. بر پایۀ این متغیر، هر چه میزان دخالت شخص در یک رویداد خاص بیشتر باشد، احتمال این که وی از اِسناد درونی مهار شدنی استفاده کند، بیشتر است؛ همچنان که هر چه دخالت شخص در آن واقعه کمتر باشد، احتمال توجیه با کاربرد اسناد بیرونی مهار ناشدنی افزایش مییابد (جونز و هَریس، 1‑24). عامل دیگری که باز فرد را به اسناد بیرونی مهار ناشدنی متمایل میکند، میزان تعهد و دلبستگی ذهنی و عاطفی شخص نسبت به نگرشی خاص به پیشامد است (گیبونز، 184-195). هر چه این تعهد بیشتر باشد و شخص کمتر به خود اجازه دهد که در آن نگرش پیشین تجدید نظر کند، میزان گرایش وی به اسناد بیرونی مهار ناشدنی افزایش خواهد یافت. 2. تحلیل نشانههااکنون بر پایۀ مبانی نظری فوق میتوان گفت جوینی در تاریخ جهانگشا توجیهاتی را بازتابانده است که در زمرۀ اسنادهای بیرونی و از نوع مهار ناشدنی هستند. خاستگاه این توجیهات نیز، تنش روانی حاصل از ناهماهنگی شناختی ذهن جوینی بوده است. وی نیز همچون بیشتر ایرانیان در حملۀ مغول گرفتار دو پرسش بزرگ شده است؛ پرسشهایی که با ایجاد ناهماهنگی شناختی در ذهن وی تنش پدید آوردهاند. یک پرسش و دغدغۀ ذهنی مؤلف آن بوده است که چرا ایرانیان هرگز نتوانستند از نوامیس خویش دفاع کنند. چالش درونی دیگر وی نیز آن بوده است که چرا خداوند چنین شرّی را بر قوم ایرانی روا داشت. برای این که بدانیم این دو پرسش چگونه ذهن وی را به چالش کشیدهاند، آگاهی از دیگر گزارههای حاضر در ذهن وی ضروری است. میتوان اهم این گزارهها را چنین برشمرد: اولا، خداوند مهربان و بخشنده و عادل است و هرگز بدان را بر خوبان مسلط نمیکند و هرگز اولیاء خویش را وانمینهد؛ ثانیا، مردم ایران مسلمانند و با پیروی از دین خدا، قومی برگزیده و مُقرَّب خداوند هستند؛ ثالثا، مغولان از کُفّارند و در میان کفار نیز، از جملۀ وحشیترین و پستترین به شمار میروند؛ رابعا، مسلمانان در مصاف این کافران هر چه در توان داشتهاند، صرف کرده، و دلاورانه جنگیدهاند؛ خامسا، با همۀ این کوششها، کافران دور از خدا بر مسلمانان مُقرَّب چیره شدهاند، تلاش مسلمانان راه به جایی نبرده است و کافران مغول هر جنایت قبیح و زشتی را که توانستهاند، بیهیچ مشکلی نسبت به مسلمانان و مقدساتشان پی گرفتهاند. اکنون در گام نخست، لازم است با مرور ذهنیتهای وی مراحلی را تصور کنیم که در پی آنها بهتدریج ناهماهنگی شناختی در ذهن جوینی و همعصرانش پدید آمده است. الف) پذیرش واقعۀ دردناکدر دیباجۀ کتاب، آن گاه که جوینی بنا دارد به سنت قدما اثر خویش را با حمد و ثنای خدا بیاغازد، خداوند را قهاری میشناساند که جلاد عُنْفَش تیغ آبدار تاتار گشته است (ص 1). این بَراعَتِ استهلال از همان آغاز نشان میدهد که نویسنده از یک سو این واقعیت را باور کرده است و در صدد انکار وقوعش نیست؛ و از دیگر سو، چهقدر نگران و دغدغهدار توجیه وضعیت مذکور است. او در ادامه میافزاید هر چه ـ از خیر و شر و نفع و ضرر ـ در عالم کون و فساد روی میدهد، به تقدیر حکیمی مختار و ارادۀ قادری کامگار حاصل میشود. او تصریح میکند که این میان، خرابی شهرها و دور افتادن بندگان از همدیگر و نگونبختی نیکان و استیلای اشرار، همه بر قانون حکمت خدا استوار گردیده، مقتضای بخشش و عدالت وی، و متضمن حکمتها ست (ص 8). همانگونه که دیده میشود، جوینی سعی دارد شرایط موجود را به یک حکم کلی و پذیرفته اسناد بدهد. بهطبع نمیتوان از وی انتظار داشت که دست از باورهای دینی خود بشوید و مثلا، از اعتقاد به عدالت خدا دست بردارد؛ چرا که چنین رفتاری بیشتر از پیش به افزایش تنش ذهنی خواهد انجامید. بهطبع میتوانیم انتظار داشته باشیم که او از میان احکام کلی مختلفی ـ که هر یک از پشتوانههای دینی هم برخوردارند ـ یک حکم خاص را برگزیند و مبنای توجیه خود قرار دهد. چنان که میبینیم، جوینی توجیه خود را بر مبنای قهاریت و جباریت و تقدیر خداوند استوار میکند. وی به عنوان یک مسلمان میتوانست شکست گستردۀ مسلمانان را به حساب گسترش احتمالی گناهان و دوری مضاعف مردمان از خدا، ضعف و بیبرنامگی و بیلیاقتی و بزدلی جنگجویان، فزونی ظلم دولتمردان و اغنیا به زیردستان، و هر چه از این قبیل بگذارد. بااینحال، ترجیح میدهد که یکسر وضع موجود زمان خویش را به خواست الاهی نسبت بدهد. ب) گسل ذهنی میان دو ساحت معرفتی و روانیاینگونه است که عامل عزت نفس در کاهش ناهماهنگی شناختی نقش محوری دارد. اگر نویسنده شکست را نتیجۀ رفتار قوم خود بداند، موجب کاهش عزت نفس خود و قوم خود شده است. اینجا ست که فرد با استمداد از حکمت خداوند به بهترین نحو بر ناهماهنگی فائق میآید؛ چنان که ـ بر پایۀ تحلیل فستینگر ـ عزت نفس فردی و قومی، هر دو حفظ شود و حتی فزونی پذیرد. اکنون میتوان جایگاه عزت نفس را در فرایند بازپروری هماهنگی شناختی بر پایۀ نظریۀ اسناد هایدر توضیح داد. در فرایند اسناددهی، اگر وقایع منفی اِسناد شخصی مهارشدنی داشته باشند، به کاهش عزت نفس میانجامند. از آن سو، استفاده از اِسنادهای بیرونی مهارناشدنی در وقایع منفی باعث تثبیت عزت نفس فرد خواهد شد. بر این پایه، گویی مؤلف تاریخ جهانگشا میان باورهای دینی و روانشناختی خویش ـ و حتی قوم ایرانی ـ پیوندی ایجاد کرده است که شکاف موجود میان این دو ساحت ذهن را با عنصر عزت نفس پُر کند. از همین رو، پس از تعلیل فتنههای روزگار با حکمت خداوند بیدرنگ آیۀ «عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم» (بقره/ 216) ذکر شده، که درواقع تأییدی نقلی و ایمانی برای این توجیه است (جوینی، همانجا). اگر بخواهیم رفتار جوینی را بر پایۀ نظریۀ هایدر تبیین کنیم، باید بگوییم توجیهات وی از قبیل اِسناد موقعیتی و بیرونی مهار ناشدنی هستند. نویسنده همچون فردی از افراد اجتماع، شاهد وقایع و پیشامدهایی است که پذیرش آنها ـ در قیاس با دیگر حوادث معمول ـ از توان وی خارج است. همان قدر که واقعه سهمگینتر است، عزت نفس بیشتر تهدید میشود، و درنتیجه نیاز به توجیه نیز شدیدتر است. بدین سان، وی برای پایایی عزت نفس خود از آیات قرآن استمداد جسته است. وی در این مسیر تا جایی پیش میرود که وقایع پیش آمده را مربوط به اسرار غیب دانسته، و خود و قوم خود را از مسئولیت این یورش یکسر مُبَرّا کرده است. این امر نهتنها موجب تثبیت عزت نفس، که حتّیٰ سبب افزایش آن گردیده است: «آنچ اسرار است، کسی را خود بدان اطلاع و وقوف نیست که در آن دریا غواصی کند. کدام طایفه را در آن افق پرواز تواند بود، یا کدام فهم و وهم را از آن وادی گذر و جواز؟ ... و ما یعلم الغیب الا الله» (همانجا). پ) اِسناد بیرونی مهار ناشدنیچنان که پیش از این با تکیه بر نگرش جونز و هریس گفتیم، از آنجاییکه در حادثۀ هجوم مغول جوینی ـ همچون همۀ مردم ایران در آن دوره ـ خود را ناتوان و معذور از هر گونه دخل و تصرف فردی میدیده، احتمال آن بیشتر است که برای توجیه رویداد از اسناد بیرونی مهار ناشدنی بهره جوید. از همین روست که میبینیم در برخی از اسنادهای خویش، با تعابیری همچون «حکم کن فیکون»، «جریدۀ قضا» و «قلم تقدیر» بر تغییر ناپذیری و مهار ناشدنی بودن این رویدادها تأکید میکند (رک: جوینی، 26، 74). همچنین، با توجه به تعهد و وابستگی عاطفی جوینی و دیگر معاصران ایرانی وی به برخی شناختهای پیشین خویش، باز کاربرد اسناد بیرونی مهار ناشدنی ناگزیر به نظر میرسد. آنها همگی بهطبع خود را مردمانی باشرافت میشناختهاند که ـ به زعم خود ـ اهل سستی و کاستی نیستند؛ همواره از مرز و بوم و نوامیسشان دفاع کردهاند و با برخورداری از بهترین دین، همواره مورد حمایت خداوند و تأیید او نیز بودهاند. برآیند کشاکشهای ذهن فرد میان این باورها با وضع موجود، چیزی جز گرایش به استفاده از اسنادهای بیرونی غیر قابل کنترل و مهار ناشدنی نخواهد بود؛ زیرا اگر ایرانیان عصر مغول با تعهد و دلبستگی به باور مذکور، برای توجیه وضع کنونی خود به اسنادهای درونی قابل کنترل و مهار شدنی روی آورند، لازم خواهد شد بپذیرند که قوم ایرانی توان دفاع نداشته، یا برخوردار از غیرت کافی نبوده، یا از دینی باطل پیروی میکرده است. این گونه است که جوینی برای کاهش ناهماهنگی شناختی ذهن خویش، رفع تنش روانشناختی، و هم افزایش عزت نفسش، به اسناد بیرونی غیر قابل کنترل روی میآورد؛ رفتاری که میتوان در نقطۀ تلاقی نظریۀ هایدر و فستینگر به تحیلیلی از آن دست یافت. ت) افزایش عزت نفساسناد این رویدادهای تلخ به تقدیر نهتنها با تعهد ذهنی ایرانیان به شایستگیشان در دفاع از مرز و بوم خویش تعارض نداشته، بلکه آن را به بهترین نحو حفظ کرده، و افزایش عزت نفس را نیز موجب شده است. نویسنده گاه چنان احساس افزایش عزت نفس میکند که با تکیه بر یک روایت نبوی، از اعجازی الاهی برای گستردگی دین اسلام سخن میگوید. بر پایۀ این روایت، پیامبر اکرم (ص) فرمودهاند سراسر زمین از شرق و غرب آن به من بازنموده شد و چنان دیدم که مُلک امت من در همۀ این گستره بسط یافته است (جوینی، 9). وی معتقد است ظاهرا ارادۀ الاهی بدان تعلق دارد که چنگیز خان موجب تحقق این معجزه باشد. بر همین پایه گاه و بیگاه از پشتیبانی خداوند از چنگیز خان میگوید و احیانا، حیله و مکر و سیاست چنگیز خان را نیز، حاصل تقویت و تأیید الاهی میداند (همو، 26ـ27). با توجه به نظریۀ فستینگر، جوینی در این قبیل موارد میکوشد با افزودن شناختی جدید، دو شناخت متعارض قبلی خود را تعدیل کند. در نمونۀ مذکور، تعارض میان دو شناخت پیشین روی داده است: شکست ایرانیان از یک سو، و غیوربودن ایشان از دیگر سو. این تعارض با تعدیل یا تغییر یکی از این دو شناخت برطرف شدنی نیست؛ چرا که نه شکست ایرانیان برای جوینی قابل انکار است و نه غیوری ایشان. کوشش برای تعدیل این باور دوم و تغییر آن، جز با به خطر افتادن خودپندارۀ[14] ایرانیان و جوینی ممکن نیست. پس چارهای جز فزودن یک شناخت جدید به دو شناخت پیشین باقی نمیماند. شناخت جدید که جوینی با تکیه بر منابع دینی حاصل، و به دو شناخت پیشین اضافه میکند، نهان بودن کارها در سایۀ سِرّ الاهی، و آگاهی خداوند از مصالحی است که بندگان از آنها بیخبرند. از جملۀ این مصالح که بارها جوینی بر آن تأکید کرده، ارادۀ الاهی بر بازنمودن غلبه و قهر خویش به بندگان است؛ این که بندگان بدانند کار او قابل پیشبینی نیست و با صدها لشکر و فوج، نمیتوان در برابر قهر وی مقاومت کرد (جوینی، 116). جوینی در این موارد نیز برای غلبه بر تعارض موجود، شناخت جدیدی را به شناختهای پیشین خود افزوده است. 3. تغییر شیوۀ توجیهچنان که دیدیم، کوشش ذهنی جوینی برای حفظ و تقویت عزت نفس، نقش محوری را در شکلدهی به فرایند اسناد و توجیه وی ایفا کرده است. میتوان به شواهد پیش گفته برخی گفتارها و نشانههای دیگری از متن را افزود که نشان میدهند ذهن جوینی بهسرعت از این افق فراتر رفته، و بر پایۀ مجموعۀ شناختهای جدید خویش، تحلیلی کاملا متفاوت از رویداد بازنموده است. الف) واکنش سازی همچون مکانیسمی دفاعیتا اینجا پناهگاه نویسنده ـ و لابد اکثریت قوم ایرانی ـ قضا و قدر محتوم خداوند، اسرار غیب، و قهر و غضب الاهی بود. میخواست با تمسک به این توجیهات، یعنی با کمک اسنادهای بیرونی غیر قابل کنترل تعارضات روانی خود را حل و شرایط را برای خویش قابل پذیرش کند. حال بر پایۀ شناختهای جدید، نه تنها تعارضات ذهنی فرد حل شده، و اسنادهای بیرونی کارگر افتاده است، که جایگاه عزت نفس در فرایند بازپروری هماهنگی شناختی سبب شده است فراتر از این، حکمت خدا تبدیل به رحمت، و قهر او مُبدَّل به فیض شود؛ چنان که جوینی تصریح میکند چندان که نظر کرده، وجود آن جماعت ـ مغولان ـ را رحمتی از جانب خدا شناخته است (جوینی، 50). میتوان این گذر معنادار از یک شیوۀ توجیه منفعلانه به توجیهگری فعال و گسترده را در بستر نظریۀ روانکاوی[15]، از بُعد مکانیسم دفاعی واکنشسازی یا «تشکل واکنشی»[16] بررسی کرد. تشکل واکنشی رفتاری است که با امیال و عواطف موجود در ناخودآگاه فرد مغایرت کامل دارد. گاه فرد آرزوها و تمایلاتی در ناخودآگاه ذهن خویش دارد که اگر به حیطۀ آگاهی ذهن بیایند، با دیگر شناختها ناهماهنگ خواهند بود و موجب اضطراب و درد میشوند. او در این حالت، آن آرزوها و تمایلات را در جهت عکس و به طرز مبالغهآمیزی عنوان میکند. رفتارها و تحلیلهای افراط گرایانه و غیر منطقی که تناسبی با موقعیت واقعی ندارد، ممکن است یک جور تشکل واکنشی باشند. برای مثال، فردی که مادرش در کودکی بارها او را تنبیه بدنی کرده است، ناخودآگاه احساس میکند که مادرش از وی تنفر دارد. اما این درک ناخودآگاه نمیتواند وارد حیطۀ شناختی ذهن شود. بدین سان، رفتار مادرش را چنین تحلیل میکند که مادری نمونه و دقیق است و بسیار بیش از همۀ مادرها در کار تربیت دقیق فرزندش کوشا ست (رک: دائرة المعارف...، 169). ب) جبرگرایی همچون تشکل واکنشیجوینی بدین منظور از روایات نبوی چندی بهره میجوید که خبر از یاری دین اسلام و تقویت آن توسط اشخاص و اقوامی بیدین و احیانا فاجر میدهد. از جمله، به روایت «ان الله لیؤید هذا الدین بقوم لا خلاق لهم» (جوینی، 11؛ برای کهنترین نقل روایت، رک: ابن حبان، 10/ 376)، یا روایت «اولـٰـئِک هُم فُرسانی بِهِم اَنتَقِمُ مِمَّن عَصانی» (جوینی، 9) استناد میکند و در توضیح، بیان میدارد که بیتردید چنگیز و قوم او مراد است (جوینی، 17). جالب اینجاست که این روایت ظاهراً پیشینهای در کتب حدیث ندارد و در میان کتب روایی، نخستین بار در عِقدُ الدُرَر فی اخبار المُنتَظَر یوسف بن یحیی مَقْدِسی (ز 658ق)، از عالمان همان دوره درج شده است. مقدسی گوید که این روایت را در نوشتاری به خط یکی از آگاهان به اخبار و روایات خوانده است (1/ 117ـ118). شاید آن عالم آگاه به حدیث، خود همین عطا ملک جوینی باشد! حتی از این هم فراتر میرود و یک جا چنگیز را نوری درون ظلمتها میشناساند (همو، 9). این در حالی است که برخی روایات اسلامی که سخن از انتقام جویی خدا از گناهکاران با بهرهجویی از قومی فاجر میدهند، بر این تأکید و اصرار دارند که آن قوم فاجر خود نیز آخر سر به دوزخ راه میبرند (برای نمونه، رک: طبرانی، 3/ 346). به هر روی، این تشکل واکنشی و گذر از توجیه منفعلانه به توجیه فعال و گذر از توجیه بر پایۀ حکمت به توجیه بر اساس رحمت، گویی درون یکایک افراد جامعۀ آن عصر نهادینه شده است. از جملۀ شواهد این مدعا، گفت و گویی است که جوینی خود میان دو فرد عامی از معاصران خویش حکایت کرده است. بر پایۀ نقل وی، کسی پرسیده «چه حالت است این که میبینم؛ به بیداری است ـ یا رب! ـ یا به خواب؟!». آن گاه دیگری چنین پاسخ داده است که: «خاموش باش! بادِ بینیازی خداوند است که میوزد؛ سامان سخنگفتن نیست» (جوینی، 81). جوینی خود نیز همین حالت روحی را تجربه کرده است؛ آنجا که در تفسیر وضعیت موجود عصر خویش از ابیات سنایی مدد میگیرد:
(همو، 8). پ) پیامد عملی کاربرد این شیوهاین طرز اندیشه و سیر تفکر در میان قوم ایرانی، بیتردید اندک اندک زمینه را برای فریب ایشان مهیا میکرد. مغولان بهزیرکی با بازخوراندن همین تفکرات به ایرانیان، بستر اندیشگانی پذیرش ظلم و ستم را در میان ایشان رواج میدادند. چنان که جوینی نوشته است، غایت انذار مغولها این بود که به قومی اعلام کنند هر گاه تابع و منقاد نشود، فقط خدای قدیم آگاه است که چه بر سرشان خواهد آمد (ص 18). چنگیر خان خود هنگام فتح بخارا از این دستاویز همچون یک نقطۀ ضعف مهم بر ضد ایرانیان بهره جسته، و به مردم بخارا اعلام داشته که خداوند مرا همچون عذابی بزرگ به کفارۀ گناهانتان بر سر شما فروفرستاده است. چنان که چنگیز استدلال مینماید، مردم این شهر و بزرگانشان سخت گناهکارند و بهترین دلیل بر این گناهکاری، همان است که خدا چنگیز را بر ایشان مستولی نموده (جوینی، 81). نتیجهدیدیم سیر توجیهات جوینی از عناصِرِ حِکْمی به رَحمت و فیض خداوندی گرایید؛ لیکن تمام این صورتبندیها در باب گروهی به کار گرفته شد که آن را چون حربه و سلاحی علیه ایرانیان به کار بردند. هدف جوینی ـ و بهطبع، دیگر ایرانیان ـ از کاربرد چنین توجیهاتی حفظ و افزایش عزت نفس بود. آنها در «رحمت» خواندن قوم مغول، سعی در شدت بخشیدن به این عزت نفس داشتند؛ غافل از این که مغولان با مشاهدۀ چنین وضعیتی، از این عامل مثبت که ایشان برای پایایی روحیۀ خویش به کار بستهاند، برای مشروعیت بخشی به خود بهره میجویند و خود را به مثابۀ نمایندۀ خدا روی زمین و رحمتی از رحمات حق بازمینمایانند. جوینی و دیگر ایرانیان هر بنایی را که به مدد حکمت و رحمت خدا برای حفظ عزّت نفس خویش ساخته بودند، این گونه به ویرانی کشیدند و بهانۀ سلطۀ قوم مغول بر ذهن و ضمیر خود را فراهم کردند و با جستن عزت نفس، بهواقع ذلت و خواری خویش جستند. با نظر در سیر تحول نشانههای متن تاریخ جهانگشا مشهود است، میتوان به طنزی تاریخی راه برد. ایرانیان در عصر مغول مورد حمله و تجاوز قرار گرفتند و در دفاع از محیط بیرون خویش راه به جایی نبردند. آن گاه، تلاشی نیز که برای برافراختن ساختمان درونی خویش کردند، نتیجۀ معکوس داد و چون حربهای به دست مغولان افتاد. بهراستی که مغولان، هم برون و هم درون ایرانیان را «کندند و سوختند و کشتند و بردند». [1]. literary genre [2]. attribution [3]. cognitive dissonance [4]. The Gale Encyclopedia… [5]. The Psychology of Interpersonal Relations [6]. Feather [7]. external & situational [8]. internal & personal [9]. controllable [10]. uncontrollable [11]. self esteem [12]. Crocker & Bylsma [13]. E. E. Jones & V. A. Harris [14]. self-concept [15]. psychoanalysis [16]. reaction formation | ||||
مراجع | ||||
علاوه بر قرآن کریم؛ 1ـ آذری، علاءالدین، «روابط ایلخانان با دربار واتیکان»، بررسیهای تاریخی، شم 26، خرداد و تیر 1349ش. 2ـ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، 1414ق/ 1994م. 3ـ ابن حبان، محمد، الصحیح، بازنویسی و مرتب سازی ابن بلبان، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرساله، 1414ق/ 1993م. 4ـ ابن طَقطُقیٰ، محمد بن علی، الفخری، به کوشش هارتویک درنبورگ، شالون، مارسو، 1894م. 5ـ اذکایی، پرویز، تاریخ نگاران ایران، تهران، بنیاد موقوفات افشار، 1373ش. 6ـ ارونسون، الیوت، روانشناسی اجتماعی، ترجمۀ حسین شکر کن، تهران، رشد، 1385ش. 7ـ اسعدی، حسین، «اوضاع ایران در آستانۀ تهاجم مغولان»، تاریخ پژوهی، شم 26ـ27، بهار و تابستان 1385ش. 8ـ اسماعیلی، محبوبه، «بررسی علل برقراری روابط مسیحیان با مغولان و ایلخانان و پیامدهای آن»، پژوهشنامۀ تاریخ، شم 6، بهار 1386ش. 9ـ ــــــــــــــــــــ «علل انحطاط ساختار اقتصاد مغول»، ایران شناخت، شم 10، پاییز 1377ش. 10ـ انصاری قمی، حسن، «مقولۀ جهاد و نزاع ایدئولوژیک در عصر ایلخانان مغول»، معارف، شم 47، آبان 1378ش. 11ـ ایران زاده، نعمت الله و دیگران، «تاریخ جهانگشای جوینی و بررسی جنبههای تراژیک آن با رهیافت نوعشناسی ادبی»، کهن نامۀ ادب پارسی، شم 2، پاییز و زمستان 1391ش. 12ـ ایزدی، حسین، «منجی گرایی در عصر حاکمیت مغولها در ایران»، تاریخ اسلام، شم 54، سال چهاردهم، تابستان 1392ش. 13ـ بایمت اف، لقمان، «پیامدهای یورش مغولان به خراسان و ماوراء النهر»، کیهان فرهنگی، شم 157، آبان 1378ش. 14ـ ــــــــــــــــــــ «مبارزات مردم ماوراء النهار در برابر بیداد مغولان»، کیهان فرهنگی، شم 172، بهمن 1379ش. 15ـ بدار، لوک. و دیگران، روانشناسی اجتماعی، ترجمۀ حمزۀ گنجی، تهران، ساوالان، 1380ش. 16ـ بهار، محمد تقی، سبکشناسی، تهران، امیر کبیر، 1355ـ1356ش. 17ـ بیضاوی، عبدالله، نظام التواریخ، به کوشش بهمن میرزا کریمی، تهران/ انزلی، علمی/ اقبال، 1313ش. 18ـ پاکتچی، احمد، «علوم و معارف دینی در بغداد»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی و دیگران، جلد دوازدهم، تهران، 1383ش. 19ـ پرگاری، صالح، «چاو، نماد بحران در سیاست دینی ایلخانان»، فصلنامۀ علمی ـ پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا (س)، سال دوازدهم، شم 43، پاییز 1381ش. 20ـ پیری، محمد و آذر نیوشه، عباسعلی، «بررسی زمینههای تاریخی روابط مغولان با مسیحیت و جهان غرب در پرتو منابع و تحقیقات جدید»، پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام، شم 3، پاییز و زمستان 1387ش. 21ـ ترکمنی آذر، پروین، «موقعیت شیعیان ایران در دورۀ ایلخانان»، شناخت، شم 31، پاییز 1380ش. 22ـ تلاوری، پگاه و طهماسبی، فریدون، «تحلیل تشبیهات و استعارات تاریخ جهانگشای جوینی»، فنون ادبی، شم 5، پاییز و زمستان 1390ش. 23ـ جلیل تقویان، مصطفی، «صورت گرایی و تاریخ جهانگشای جوینی»، نقد ادبی، شم 21، بهار 1392ش. 24ـ جوینی، عطا ملک بن محمد، تاریخ جهانگشا، به کوشش محمد قزوینی، تهران، افراسیاب، 1382ش. 25ـ خاتمی، احمد، شرح مشکلات تاریخ جهانگشای جوینی، تهران، مؤسسۀ فرهنگی و انتشاراتی پایا، 1373ش. 26ـ خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، کتابخانۀ خیام، 1333ش. 27ـ دارابیپور، مهدی، «بوداییگری و مسیحیت در دورۀ مغول»، تاریخ پژوهی، شم 28ـ29، پاییز و زمستان 1385ش. 28ـ ذکاوتی قراگوزلو،ـ علیرضا، «شرح مشکلات تاریخ جهانگشای جوینی»، نشر دانش، شم 85 ـ86، آذر و اسفند 1373ش. 29ـ رادفر، ابوالقاسم و مقصودی، مرتضی، «بازتاب شاهنامه در تاریخ جهانگشای جوینی»، کهن نامۀ ادب پارسی، شم 3، بهار و تابستان 1390ش. 30ـ رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، اقبال، 1367ش. 31ـ رنجبر، روح الله و دیگران، «بازتاب تغییر معیشت مغول در معماری عصر ایلخانان»، تاریخ نامۀ ایران بعد از اسلام، سال سوم، شم 5، پاییز و زمستان 1391ش. 32ـ زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، 1343ش. 33ـ سعدی، مصلح الدین بن عبدالله، بوستان، ضمن کلیات سعدی، به کوشش محمد علی فروغی، تهران، امیر کبیر، 1369ش. 34ـ ــــــــــــــــــــ قصاید، ضمن کلیات سعدی (رک: منبع پیشین). 35ـ سورین، ورنر و تاناکارد، جیمز، نظریههای ارتباطات، ترجمۀ علیرضا دهقان، تهران، 1381ش. 36ـ شرفی، محبوبه، «اندرزنامه نویسی سیاسی در عصر ایلخانی»، مطالعات تاریخ اسلام، سال سوم، شم 10، پاییز 1390ش. 37ـ ــــــــــــــــــــ «بازتاب اندیشۀ مشیّت الاهی در تاریخ نگاری عصر ایلخانی»، جستارهای تاریخی، سال چهارم، شم 2، پاییز و زمستان 1392ش. 38ـ شیرین زبان آذر، الهام، «اوضاع پزشکی در دورۀ مغول»، تاریخ پژوهی، شم 49، زمستان 1390ش. 39ـ صفری، جهانگیر و حسینی، مجتبی، «گزارههای ناسازگار در تاریخ جهانگشای جوینی»، شناخت، شم 57، بهار 1387ش. 40ـ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، به کوشش طارق بن عوض الله و عبدالمحسن حسینی، قاهره، دار الحرمین، 1415ق/ 1995م. 41ـ عبادی، مهدی و آهنچی، آذر، «بازخوانی رسمیت یافتن تشیع در ایران عصر اولجایتو»، شیعه شناسی، شم 30، تابستان 1389ش. 42ـ ـــــــــــــــــــ «تأملی در تسامح مذهبی مغولان در ایران»، تاریخ و تمدن اسلامی، شم 8، پاییز و زمستان 1387ش. 43ـ عباسی، جواد، «سالشمار رسمی شدن تشیع در عصر حکومت ایلخانان»، شناخت، شم 51، پاییز 1385ش. 44ـ عباسی، محمود، «صفت و گروه وصفی در تاریخ جهانگشای جوینی»، پژوهشنامۀ ادب غنایی، شم 6، بهار و تابستان 1385ش. 45ـ عرب احمدی، امیر بهرام، «نمادهای هویت ملی و حاکمیت مغولها در ایران»، تاریخ روابط خارجی، شم 40، پاییز 1388ش. 46ـ علوی زاده، فرزانه و دیگران، «نقش ابیات شاهنامه در انسجام متنی تاریخ جهانگشا»، جستارهای ادبی، شم 171، زمستان 1389ش. 47ـ قراگوزلو، محمد، «مروری بر نتایج یورش مغولان»، کیهان فرهنگی، شم 153، تیر 1378ش. 48ـ قریشی، زیبا و خاتمی، احمد، «افسانهها و اسطورههای ایرانی در تاریخ جهانگشای جوینی»، تاریخ ادبیات، شم 70، بهار و تابستان 1391ش. 49ـ قزوینی، محمد، مقدمه بر تاریخ جهانگشای جوینی، ج 1، تهران، هرمس، 1387ش. 50ـ کرج، دیوید و کراچفیلد، ریچارد اس. و بلاکی، اجرتون ال.، فرد در اجتماع، ترجمۀ محمود صناعی، تهران، فرانکلین، 1347ش. 51ـ کروولسکی، دروتیا، «احیای نام ایران در عهد ایلخانان مغول»، ترجمۀ علی بهرامیان، تاریخ روابط خارجی، شم 1، زمستان 1378ش. 52ـ گراوند، علی و شهبازی، فتحعلی، «نگاهی به آراء و عقاید و زمینههای بروز و ظهور فرقۀ حروفیه»، هفت آسمان، شم 55، سال چهاردهم، پاییز 1391ش. 53ـ کریمی، یوسف، روانشناسی اجتماعی، تهران، ارسباران، 1384ش. 54ـ محمودی، خیرالله، «تأملی در چند واژۀ مبهم تاریخ جهانگشای جوینی»، مجلۀ علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، شم 44، پاییز 1384ش. 55ـ محمودی، مریم، «اقتباس و تضمین آیات قرآن در تاریخ جهانگشای جوینی»، فدک، سال اول، شم 2، بهار 1389ش. 56ـ مستعلی پارسا، غلامرضا و دیگران، «چهرۀ چنگیز در تاریخ جهانگشای جوینی»، تاریخ پژوهی، شم 46ـ47، بهار و تابستان 1390ش. 57ـ مستقیمی، مهدی، «انگیزههای تاریخ نگاری در عصر مغول»، نامۀ تاریخ پژوهان، شم 5، بهار 1385ش. 58ـ مقدسی، یوسف بن یحیی، عقد الدرر فی اخبار المنتظر، به کوشش مهیب بن صالح بورینی، زرقاء، مکتبة المنار، 1410ق/ 1989م. 59ـ موسوی، مصطفی، «واژگان ترکی و مغولی تاریخ جهانگشای جوینی»، آینۀ میراث، شم 30ـ31، پاییز و زمستان 1384ش. 60ـ نعیمی، سهیلا، «واقعۀ اترار در منابع تاریخی دورۀ مغول»، رشد آموزش تاریخ، شم 38، بهار 1389ش. 61ـ نگهی، مرجان، «یاسا و اثر آن بر نظام حقوقی ایران در عصر مغول»، رشد آموزش تاریخ، شم 22، بهار 1385ش. 62ـ واعظ، سعید، «اشعار عربی تاریخ جهانگشای جوینی»، متن پژوهی ادبی، شم 25، پاییز 1384ش. 63ـ همتی گلیان، عبدالله، «تکاپوهای غرب مسیحی به منظور جلب مغول علیه شرق اسلامی»، مطالعات اسلامی، شم 45ـ46، پاییز و زمستان 1378ش. 64ـ یارمحمدی، تکتم، «تحولات جمعیتی خراسان از آغاز حملات مغول تا تأسیس حکومت ایلخانی (616ـ654ق)»، تاریخ پژوهی، شم 40ـ41، پاییز و زمستان 1388ش. 65ـ یزدان پرست، حمید، «صلیب و صنم: درآمدی بر همراهی و همدلی صلیبیون و مغولان در تازش به ایران و جهان اسلام»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شم 263ـ264، مرداد و شهریور 1388ش. 66ـ یوسفیفر، شهرام و محمدی، محمد حسین، «بررسی چگونگی تأثیرگذاری باورهای مذهبی عصر سلجوقی بر زندگی اجتماعی شهر ری»، جستارهای تاریخی، شم 1، بهار و تابستان 1389ش. 67ـ Crocker, Jennifer, & Bylsma, Wayne H., “Self-Esteem,” The Blackwell Encyclopedia of Social Psychology, ed. T. S. R. Manstead, & M. Hewstone, Massachusetts, Blackwell, 1999. 68ـ Duval, S. & V. D. Duval, Consistency and Cognition, New Jersey/ London, Lawrence Erlbaum Associates, 1983. 69ـ Feather, N. T., “Attribution of Responsibility and Valence of Success and Failuer in Relation to Initial Confidence and Task Performance,” Journal of Personality and Social Psychology, vol. XIII, no. 2, 1969. 70ـ Festinger, L., A Theory of Cognitive Dissonance, California, Stanford University Press, 1957. 71ـ Gibbons, F. X. et al., “Cognitive Reactions to Smoking Relapse: The Reciprocal Relation Between Dissonance And Self-Esteem,” Journal of Personality and Social Psychology, no.72, 1997. 72ـ Heider, F., The Psychology of Interpersonal Relations, NewYork, 1958. 73ـ Jones, E. E. & Harris, V. A., “The Attribution of Attitudes”, Journal of Experimental Social Psychology, no.3, 1967. The Gale Encyclopedia of Psychology, ed. B. B. Strickland, New York, Gale, 2000. | ||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,657 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 636 |