تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,997 |
تعداد مقالات | 83,550 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,478,160 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,506,460 |
قرائت شاذ حمزۀ اصفهانی در کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف | ||
مطالعات تاریخی قرآن و حدیث | ||
مقاله 5، دوره 18، شماره 52، اسفند 1391، صفحه 83-102 اصل مقاله (240.95 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
عنایت الله فاتحی نژاد؛ حمید عابدی فیروزجایی* | ||
چکیده | ||
از دیرباز قرآن پژوهان به مسئلۀ اختلاف قرائات عطف نظر کرده و با کاربرد شیوههای گوناگون برای سنجش قرائات مختلف و بازنمودن قرائات اصیل و پذیرفته از قرائات شاذ، کوشیدهاند. آنان هر یک از رویکردی متفاوت به بحث نگریسته، و مکتبها و نظریههای مختلفی را در این باره پدید آوردهاند. بسیاری از این رویکردها به دانش زبانشناسی نیز پیوند خوردهاند. از همین رو، نمیتوان دیدگاه برخی زبانشناسان کهن را که در حوزۀ علوم قرآن هم اشخاصی خبره بودهاند نادید انگاشت. حمزۀ اصفهانی یکی از این شخصیتها به شمار میآید که در کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف خویش، قرائتهایی شاذ را بازنموده است؛ قرائتهایی که به نظر میرسد نمیتوانشان در هیچ یک از گزارشهای تاریخی در بارۀ روایات شاذ قرائت قرآن کریم، بازجست. در این مطالعه کوشش میشود با مطالعۀ گزارشهای حمزه و دیگر شواهد کهن تاریخی از دوران زندگی و حیات علمی وی، مبانی او در سنجش قرائات قرآن کریم در قیاس با قاریان بزرگ عصرش تبیین گردد. | ||
کلیدواژهها | ||
حمزة بن حسن اصفهانی؛ قرائات سبع؛ تاریخ قرائات؛ اختلاف قرائات؛ قرائات شاذ؛ تصحیف | ||
اصل مقاله | ||
مقدمهیکی از دانشها که در فرهنگ اسلامی با فاصلۀ اندکی از نزول قرآن کریم شکل گرفته، قرائات است. قرآن کریم در عصری نازل گردید که خط عربی هنوز تکامل نیافته بود و نمیشد با تکیه بر این خط به تنهایی، متن صحیح و کامل قرآن را به دیگران منتقل کرد. بدین سان، از آغاز در آموزش قرآن کریم بر شیوههای شفاهی تکیه داشتند و متن مکتوب، تنها به این کار میآمد که خوانندگان، آیاتی را که پیشتر فراگرفتهاند، به خاطر آورند (رک: منجّد، سراسر فصل دوم و سوم). این آموزش شفاهی هم از آغاز با مشکلاتی روبهرو بود. گذشته از فراموشی و خطای در حافظه، گاه صحابۀ مختلف بسته به لهجۀ خویش ناخواسته دخل و تصرفاتی در شیوۀ قرائت آیه و احیانا معنای آن مرتکب میشدند (رک: ابن ابیداوود، 120 بب سراسر باب «اختلاف الحان العرب»؛ نیز رک: مروزی، 100) و یا حتی به اجتهاد شخصی، وقتی دانشآموز را ناتوان از دریافت صحیح یک عبارت میدیدند، جایگزینی به وی میآموختند (برای نمونهای از گزارشها در این باره، رک: طبری، 25/ 168ـ169). عامۀ مسلمانان با نقل روایتی از پیامبر اکرم (ص) که به «حدیث سَبْعَةِ اَحْرُف» مشهور است (برای نمونه از روایات آن، رک: ابوعمرو دانی، 11)، بر جواز چنین شیوههایی تأکید میکردند (برای تحلیلهای مختلف عامۀ مسلمانان از این روایات، رک: عتر، قطان، سراسر هر دو اثر) و از آن سو، بزرگان مکتب اهل بیت (ع) همچون امام صادق (ع)، چنین دیدگاهی را برنمیتابیدند و متن قرآن را «یگانهای نازل شده از جانب خدای یگانه» میشناساندند (کلینی، 2/ 630؛ نیز ابن بابویه، 358 سخن طعن آمیز امام). در پی این مشکلات، بهزودی در فرهنگ اسلامی دانشی برای صیانت از متن دینی پدید آمد که عهدهدار بحث در بارۀ اصالت کلمات قرآن بود و به «علم قرائات» مشهور شد. عالمان قرائات با تکیه بر سه معیار میکوشیدند از دیدگاه مقبول خویش در بارۀ شیوۀ خواندن صحیح آیهها دفاع کنند. معیارها عبارت بودند از هماهنگی قرائت مورد بحث با متن مصحف عثمانی، تأیید آن خوانش توسط قاریانی بزرگی از تابعین و احیانا صحابهای که دیدگاهشان روایت شده و باقی مانده است، و سرآخر، هماهنگی با قواعد صرف و نحو و بلاغت عربی (ابن جزری، 1/ 9). میزان تکیۀ قاریان مختلف بر هر یک از این معیارها متفاوت بود و بدین سان، مکاتب مختلف و قرائات متعددی در سدههای 2ـ4ق شکل گرفت (رک: مکی، 28 وجود بالغ بر 7000 قرائت)؛ امری که تنوع گستردۀ قرائات را در پی داشت و سرآخر به ظهور ابن مجاهد (245ـ324ق)، قاری بغدادی سرشناس، و انتخاب 7 قرائت از میان قرائات پرشمار انجامید (برای معیارهای وی در انتخاب این هفت قرائت، رک: پاکتچی، «ابن مجاهد»، 583). عالمان مختلفی با اصل رسمیت بخشیدن به هفت قرائت خاص و کنار نهادن بقیه مخالف بودند؛ همچنان که با انتخاب این هفت قرائت خاص هم از میان گزینههای بسیار دیگری که میتوانستند مطرح باشند، مخالفتهایی صورت پذیرفت (همانجا). بااینحال، عالمان مختلفی در تأیید اصالت و اعتبار این قرائات کتاب نوشتند (برای نمونه، رک: ابن خالویه، ابوعلی فارسی، سراسر هر دو اثر) و در مدتی کوتاه این هفت قرائت وی در سراسر جهان اسلام رواج عام یافت (رک: پاکتچی، همانجا). در برابر جریان شکلگیری قرائات هفت گانه، مخالفتهایی هم صورت میگرفت که البته بینتیجه ماند. برای نمونه، قاریانی از معاصران ابن مجاهد همچون ابن شَنَّبوذ (د 328ق) و ابن مِقْسَم (265ـ354ق) در بغداد شایان یادکردند. آنها تکیۀ ابن مجاهد بر متن مکتوب قرآن و تأکید وی بر لزوم انتخاب قرائت از میان شیوههای روایت شده را برنمیتافتند و معتقد بودند میتوان با تکیه بر شواهد و استنادات زبانشناختی و عقلی، خوانشی اجتهادی از متن قرآن ارائه کرد. این دو با نفوذ فراگیر ابن مجاهد و همفکران وی سرآخر تنبیه، و وادار به توبه شدند (برای این دو، بهترتیب رک: ضیایی، سلیم، سراسر هر دو مقاله). یکی از ادیبان و مورخان برجسته در همان دوران، حمزة بن حسن اصفهانی (ح 280ـ351ق/ 893 ـ962م) است؛ عالمی که در اثر مشهورش التنبیه علی حدوث التصحیف، در کنار بحث از تصحیفات مختلفی که در نقل روایات و اشعار حاصل میشود، از امکان وقوع تصحیف در خوانش برخی آیات نیز خبر میدهد و بر همین پایه، پدید آمدن برخی قرائات را نیز حاصل همین تصحیف میشناساند. در این مطالعه بناست با مروری بر چند نمونه از قرائات منقول توسط حمزه، رویکرد وی را به قرائت قرآن و جایگاه او را در میان قاریان مختلف آن عصر تبیین کنیم. میدانیم حمزه شاگرد تنی چند از مفسران و قاریان بزرگ جهان اسلام، و خود نیز ادیبی صاحبنظر است (رک: سطور پسین). این هر دو امر، مقتضی آگاهی وی از علم قرائت است؛ بهویژه با توجه به این که وی در عصر رواج فراگیر این علم زندگی میکرد. بر این پایه، میخواهیم بدانیم اولا، حمزۀ اصفهانی به عنوان عالم قرائات، بر چه معیارهایی در انتخاب قرائت مقبول تکیه دارد؛ ثانیا، مبانی وی در انتخاب این قرائت چیست؛ و ثالثا، جایگاه وی در میان طیف گستردۀ قاریان بزرگ آن عصر، از ابن مجاهد گرفته در یک سر طیف تا ابن شنبوذ و ابن مقسم در سر دیگر آن، کجاست و او را به کدام یک از این جریانها میتوان منتسب کرد. 1. آشنایی با مؤلف و اثرأبو عبدالله حمزه بن حسن اصفهانی ادیب، زبان شناس و مورّخ ایرانی است با آثاری ادبی و تاریخی که بارزترین صبغۀ آنها، تکیه بر منابع و متون کهن و آداب و فرهنگ ایرانی است. با وجود برخورداری وی از آثاری پیشگام و نوآورانه در دانشهای مختلف، به نظر میرسد مورخان متعمدانه در بارۀ او کمتر نوشتهاند؛ حتی مورخانی که بارها از آثار او یاد کرده، و از آنها بهره جستهاند. این امر حتی در نوشتههای شاگردان وی همچون ابونُعیم اصفهانی هم جلب نظر میکند و شاید نتیجۀ اتهام وی به شعوبیگری است (رک: فاتحی نژاد، 360؛ برای فهرستی از مطالعات معاصران در بارۀ وی، رک: همانجا). الف) حیات حمزهحمزه در شهر اصفهان به دنیا آمد (رک: یاقوت، 206؛ نیز برای تعیین تقریبی تاریخ ولادت و وفاتش، رک: قطامش، 7ـ8). پدر وی مؤدِّب بود (رک: حمزه، تاریخ...، 5)؛ معلمی نزدیک به طبقۀ درباریان و متصدی تعلیم کودکان درباری (برای این حرفه، رک: مهروش، 47). حمزه تحصیلات مقدماتی خود را با فراگیری قرائت و تفسیر و حدیث در اصفهان گذراند. از بزرگترین استادان وی در آن جا، ابوعبدالله محمد بن نصیر مَدینی (د 305ق) نامبُردارند. ظاهراً حمزه در حدود اوایل قرن 4ق به بغداد عزیمت کرد و در آن جا نزد طبری (د 310ق)، جوالیقی (د 306ق)، ابن انباری (د 328ق)، ابن درید و عالمانی دیگر حدیث و تاریخ و علوم عربیت آموخت (برای دیگر استادان وی، رک: زلهایم، 184؛ قطامش، 12بب). او تا سال 308 ق در بغداد بود (رک: حمزه، تاریخ، 67)، و گویا بعد از مرگ استادان بزرگش دوباره به اصفهان بازگشت؛ چنان که ظاهرا در سال 310 ق در اصفهان حضور داشت (رک: همان، 148). احتمالا، وفات وی هم بعد از سال 351 ق و پیش از 360ق در اصفهان روی داده است (قس: روزنتال، «حمزه»، 156؛ قطامش، 9؛ نیز برای تنها گزارش کهن در بارۀ وفات وی، رک: سمعانی، 1/ 285). ظاهرا او نیز حرفۀ پدر خود را برگزیده بود و به تأدیب و تعلیم کودکان درباری میپرداخت (ابونعیم، 1/ 352). به نظر میرسد وی در این دوره از حیات خود هم، سفرهای متعددی به بغداد کرد. او کمینه سه بار حضور خویش در بغداد را یادآور شده است (حمزه، دیوان، 123). شاید مهمترین انگیزۀ حمزه از این سفرها، توسعۀ منابع تاریخ، زبانشناسی و ادبیات بود. حمزه شیفتۀ ابونواس و گردآورندۀ دیوان اشعار اوست؛ شاعری که بیشترین روزهای زندگی خود را در بغداد گذرانده (برای جایگاه حمزه در حفظ اشعار وی، رک: زلهایم، 185؛ نیز برای برخی اشارات خود وی بدین معنا: حمزه، دیوان...، 5/ 357). گذشته از این، حمزه در آغاز چند اثر از آثار خویش، تصریح میکند که تألیف را به درخواست کسی دیگر پی گرفته است (برای نمونه، رک: حمزه، التنبیه، 1؛ همو، دیوان، جملۀ آغازین اثر: «کتب حمزة... الی بعض رؤساء بلده سألت...»). با توجه به رابطۀ وی با طبقات درباری همچون یک مؤدب، هیچ بعید نیست که مسافرتهایش به بغداد نیز، مأموریتهایی پژوهشی به درخواست و تشویق همین درباریان بوده باشد؛ بهویژه با توجه به آن که میدانیم وی به سهولت با سپاهیان خلیفه ارتباط برقرار میکرده، و گاه از آنها همچون مترجم برای دسترسی به آثاری به زبان «رومی» بهره میجسته است (رک: حمزه، تاریخ، 70)؛ امری که بعید است بدون حمایت دربار قابل انجام گرفتن باشد. گاه محتمل دانستهاند که حامی وی در این کوششهای علمی، عضدالدولۀ دیلمی (روزنتال، «حمزه»، 156؛ نیز فاتحی نژاد، 366)، یا عماد الدوله (شهاب، 558)، فرمانروای آل بویه بر اصفهان بوده است. ب) آثاراصلیترین مطالعات حمزه در حوزۀ تاریخ، فرهنگ عامه و امثال و حکم، شعر، و علم لغت صورت گرفته است. برخی از مهمترین آثار وی در این زمینهها عبارتند از: التنبیه علی حدوث التصحیف، شرح و تدوین دیوان ابونواس، تاریخ سِنی مُلوک الارض، الدُرّة الفاخرة فی الامثال السائره، و الموازَنَةُ بین العربیة و الفارسیه (برای دیگر آثار وی، رک: ملوحی، 11 بب؛ فاتحی نژاد، 365ـ366). عمدۀ تألیفات او در نوع خود بیسابقه محسوب میشود و در هر یک از آنها طرحی نو درانداخته است. گذشته از این، وی گردآورنده و حفظ کنندۀ حجم قابل توجهی از روایات کهن است که هر گاه وی به جمعشان مبادرت نمیکرد، نابود میشدند. کوشش وی برای حفظ اشعار پراکندۀ ابونواس را باید اقدامی از این قبیل محسوب کرد. به ترتیبی مشابه، وی در اثر تاریخی مشهور خویش تاریخ سنی ملوک الارض، بر پایۀ منابع کهن بازمانده از ایران باستان و برخی فرهنگهای دیگر، گزارشهای مختلفی در بارۀ فرهنگ و ادیان و شاهان باستانی جهان ارائه کرده که در کمتر اثر تاریخی دیگر قابل بازیابی است (برای منابع وی در تألیف این اثر، رک: سالاری، 25). حمزه به عنوان یک عالم لغت، احاطۀ تامّی به زبان پارسی دارد؛ احاطهای که میتوان شواهدش را لابهلای آثار وی دریافت. این امر سبب شده است برخی محققان وی را از گرایندگان به جنبش شعوبیه، یا از مخالفان زبان عربی و متعصبان نسبت به فارسی بدانند (برای تحلیل و نقد این دیدگاه، رک: قطامش، 24 بب). بااینحال، میتوان شواهدی حاکی از دانش وی نسبت به زبانهای دیگر نیز بازنمود. برای نمونه، ابوریحان بیرونی در جایجای آثار خویش، تحلیلهای زبانشناسانۀ وی را در بارۀ ریشۀ کلمات بیان میدارد. این تحلیلها بهوضوح بیانگر آشنایی وی با زبانهای زنده و باستانی مختلف است (برای نمونه، رک: بیرونی، آثار...، 105 نقل از اوستا، 209 نقل از سریانی؛ نیز برای نمونههایی از تکیۀ گستردۀ بیرونی بر نگرشهای زبانشناسانۀ وی، رک: بیرونی، الجماهر، 14، 15، 22، جم). پ) کتاب التنبیه علی حدوث التصحیفاز جملۀ آثار بازمانده از حمزۀ اصفهانی، کتاب فوق است. همان قدر که این اثر از آغاز تألیف مورد توجه عالمان مختلف قرار گرفته (رک: ملوحی، 15ـ17)، نامش نیز در نقلهای مختلف به تصحیفهای گوناگون دچار شده است (قس: ابن ندیم، 1/ 171؛ ابن جوزی، 3/ 59؛ مجلسی، 63/ 553). حمزۀ اصفهانی در این اثر، به تحلیل و مطالعۀ پدیدۀ تصحیف در زبان عربی میپردازد. تصحیف یعنی اشتباه خواندن کلمهای در اثر تشابه حروف، جابهجا خوانده شدن نقطۀ کلمات، یا هر خطای سهوی و عمدی دیگر در نگارش که به اشتباه خواندن متن بینجامد. بهطبع رسم الخطهای مختلفی که برای نگارش زبانهای مختلف به کار گرفته میشوند، هر یک ممکن است حروفی مشابه داشته باشند که موجب رویداد چنین تصحیفی گردد (برای مروری گسترده بر اشکال مختلف وقوع تصحیف، رک: پاکتچی، فقه الحدیث، 285 بب). جالب اینجاست که در زبانهای سامی، ریشۀ «ص ح ف» به معنای نوشتن است. کاربرد کلمهای از همین ریشه برای اشاره به خطا در نقل، بهخوبی نشان از آن دارد که چه اندازه در اعصار کهن، هر جور نقل کتبی ـ در قیاس با نقل شفاهی ـ در معرض خطا و اشتباه تلقی میشده است (روزنتال، «تصحیف»، 347). از آن سو، هر جا انگیزههای کاربران یک زبان برای پیشگیری از خطا در نقل فزونی گیرد، میتوان انتظار داشت که در بارۀ راهکارهای پیشگیری از تصحیف نیز بحث شود. با توجه به ضرورت نقل دقیق قرآن کریم و روایات نبوی و دیگر متون کهن تاریخی در فرهنگ اسلامی، عالمان مسلمان از دیرباز در بارۀ این پدیده به بحث پرداختهاند (برای مروری بر اهم آثار عالمان مسلمان در این زمینه، رک: مساح، 378ـ379). این میان، گویا نخستین کسی که به تألیف در بارۀ پدیدۀ تصحیف در نقلهای تاریخی توجه نشان داده، ابوبکر صولی (د 243ق) است. از اثر وی ما صحَّف فیه الکوفیون در نوشتارهای متأخرتر یاد شده است (صفدی، 62). گویا بعد از وی ابن قتیبه (د 276ق) تصحیف العلماء را در یک باب و بهطبع بسیار مختصر تالیف نمود (رک: ابن ندیم، 1/ 105). بدین سان، اثر حمزه در نوع خود اولین کتاب برجای مانده است. چه بسا اصلیترین سبب از میان رفتن آثار پیشین همین باشد که با وجود اثری مفصل و کامل همچون کتاب حمزه، کاربردی نداشتهاند. حمزه در این اثر نخست به تبیین اسباب و علل وقوع تصحیف میپردازد. از نگاه وی مهمترین عامل وقوع تصحیف، نقائص خط عربی است؛ خطی که در آن برای حروف مختلفی چون بـ ، تـ ، ثـ ، نـ ، و یـ ، شکلی واحد به کار میرود (حمزه، التنبیه، 27ـ28). وی با یادکرد مثالهای گستردهای از تصحیف در خوانش کلمات، اشعار، احادیث و حتی آیات قرآن، میکوشد از دیدگاه خویش دفاع کند و نقاط ضعف رسم الخط عربی را یادآور شود. او حتی از عالمانی مثال میآورد که ترجیح میدادهاند برای ممانعت از تصحیف در نقل آثارشان، کلمات را عمدی با غلط املایی بنویسند؛ آن سان که خواننده بتواند واژۀ صحیح را حدس بزند؛ اما در دام تصحیف کلمه به کلمۀ مشابه دیگری که از مراد نویسنده دور است، نیفتد. برای نمونه، نقل میکند که حنین بن اسحاق (د 264ق)، مترجم معروف کتب طبی و فلسفی یونانی در بیان داروی مرضی، گیاه سَعْتَر را با صاد ضبط کرد؛ مبادا بهخطا آن را شعیر بخوانند و دارو خود به فزونی درد و بیماری بینجامد (ص 15). وی آسیبشناسانه از امکان و ضرورت تغییر خط عربی و کاربرد رسم الخط یا به قول خودش «کتابتی» جدید میگوید؛ کتابتی که در آن حروف با یکدیگر مشتبه نشوند و هم، بتوان بهسادگی کلماتی را که در زبانهای دیگر به کار میروند، آوانِگاری[1] کرد (ص 33ـ35). حتی توضیح میدهد که یعقوب بن اسحاق کِنْدی، فیلسوف نامدار (د 260ق)، آن گاه که در مطالعۀ آثار علمی به زبانهای فارسی، سریانی، لاتین، یونانی و جز آن دچار مشکل گردیده بود، خطی با چهل حرف الفبا وضع کرد که میشد با کاربرد آن به جای رسم الخط رایج عربی، همۀ کلمات این چند زبان را فارغ از خوف هر تصحیفی بازنویسی کرد (ص 35ـ36). آن گاه وی توضیح میدهد که گاه برخی تصحیفات نیز عمدی روی میدهند و گویندگانی به انگیزههای مختلف، میکوشند از کلماتی بهره جویند که تصحیفشان ممکن است؛ مثلا برای آن که توجیهی برای تعابیر جسورانه و خشم برانگیز خویش داشته باشند (ص 160 بب)، یا به قصد این که شعری معما گونه بسرایند (ص 188 بب). به عبارت بهتر، در بارۀ موقعیتهای خاصی بحث میکند که این ویژگی خط عربی برای ادیبان پدید آورده است. سرآخر، برخی راهکارها نیز برای کشف تصحیف در اشعار و عبارات بیان میدارد (ص 196 بب). 2. قرائت نادر حمزهحمزه افزون بر اشارات مکرری که در جایجای اثر به تصحیف آیات قرآن کریم، بهویژه در خوانشهای مبتدیان و ناآگاهان دارد (برای نمونه، رک: ص 5 ـ6)، در باب چهارم از کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف، به نقش تصحیف در شکلگیری قرائتهای قرآنی میپردازد. از نگاه وی تصحیف از عوامل اصلی تعدد قرائات قرآن است. شاید همین دیدگاه وی سبب شده است اسحاق بن احمد صفار (د ح 405ق) اثری در رد بر این کتاب حمزه تألیف نماید (بغدادی، 1/ 200). الف) ساختار بحثاو این باب را به دو بخش تفکیک میکند. بخش اول، دربردارندۀ آیاتی است که تصحیف یک کلمه در آنها، سبب پدید آمدن دو قرائت از قرائات مشهور شده است (ص 154ـ158). به همین ترتیب، در بخش دوم (ص 158ـ159) آیاتی را نمونه میآورد که در پی وقوع تصحیف، لزوما خوانشی خطا روی میدهد و نمیتوان همۀ کلمات محتمل در اثر تصحیف را با قرائات مقبول تطبیق داد؛ چرا که معنای عبارت مستقیم نخواهد شد. ب) مستنداتاز جملۀ عبارات قرآنی که تصحیفشان موجب پدید آمدن چند قرائت متفاوت شده، آیۀ «هُنَالِک تَبْلُو کلُّ نَفْسٍ» (یونس/ 30) است که آن را «نَبْلُو کُلَّ نفس» و «تَتلو کلُّ نفس» هم خواندهاند (برای قرائات مختلف آیه، رک: مختار، 3/ 72). حمزه در باب چهارم 31 آیه از این قبیل را برشمرده است. نکتۀ شایان توجه اینجاست که برخی از وجوه که حمزه برمیشمرد، مطابق با هیچ یک از قرائتهای مشهور یا حتی شاذ نیست. برای نمونه، در بحث از وقوع تصحیف در آیۀ «إِذْ یمْکرُ بِک الَّذِینَ کفَرُوا لِیثْبِتُوک» (انفال/ 30)، وجه دوم آن را «لِیسِیئُوک» ذکر کرده، که در هیچ یک از قرائتها این گونه نیامده است. آری؛ این کلمه را گاه «لیبیّتوک» و گاهی نیز «لِیعْبِدوک» و حتی «لیُثَبِّتُوک» هم خواندهاند؛ اما هرگز وجود قرائت شاذی مطابق نقل حمزه روایت نشده است (رک: مختار، 2/ 447). نمونۀ دیگر، تصحیفی است که از نظر حمزه در آیۀ 49 سورۀ نمل واقع شده است. بر پایۀ مشهورترین قرائات، میتوان کلمۀ اخیر در عبارت «قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَتُبَینَنَّهُ» را «لَنُبَیِّتَنَّهُ»، «لَتُبَیتُنَّهُ»، و «لَیُبَیتُنَّهُ» نیز خواند؛ قرائاتی که از حمزۀ کوفی، اعمش، مجاهد، ابن وثاب، و دیگر بزرگانی از تابعین روایت شده است (رک: مختار، 4/ 358). بااینحال، حمزۀ اصفهانی از تصحیف آن به «لَنُبَیِّنَنَّه» خبر میدهد که با هیچ یک از قرائات مشهور یاد شده سازگار نیست (ص 155). نمونههای دیگری هم از این گونه آیات میتوان سراغ داد؛ آیاتی که حمزه برایشان قرائتی جایگزین یاد میکند و آن قرائت جایگزین را هم حاصل تصحیف میشناساند، اما در هیچ یک از قرائات مشهور، نمیتوان روایتی در تأییدشان جست. از این جمله است کلمۀ مثابه در «جَعَلْنَا الْبَیتَ مَثَابَة لِلنَّاس» (بقره/ 125) که حمزه خبر از قرائت آن به «منابة للناس» میدهد؛ یا «ضَلَلنا فی الارض» (سجده/ 10) که حمزه هیچ یک از قرائتهای متفاوت آن همچون صَلَلْنا، صَلِلْنا، ضَلِلْنا، ضُلِّلْنا، و صُلِلْنا (رک: مختار، 5/ 100) را یاد نمیکند و از آن سو، تصحیفش به «ضَلْنا» را متذکر میشود (ص 157). آخرین مثال را میتوان در عبارت «حَتَّی یلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاط» (اعراف/ 40) جست. با وجود اختلافهای فراوان قاریان بزرگ در قرائت «جمل» که همه را میتوان نتیجۀ طبیعی رسم الخط عربی دانست (رک: ابن جنی، 1/ 248)، حمزه هیچ از این واژه نمیگوید و از وجه دیگر قرائت «حتی یَلِجَ» یعنی «حَتَّی یلِحَّ» مثال میآورد. میتوان برای چنین قرائتی توجیه لغوی آورد؛ چرا که «اِلحاح جَمَل» در فرهنگ عربی، اصطلاحی شناخته، و به معنای باقی ماندنش در مکانی خاص است (رک: ابن منظور، 2/ 577). بااینحال، مسئله اینجاست که چنین قرائتی در هیچ گزارشی در بارۀ قرائات شاذ هم ذکر نشده است. 3. تحلیل شواهدتصحیفاتی که حمزه یاد نموده است و با هیچ قرائتی خواه متواتر و مشهور یا حتی شاذ مطابق نیست، میتواند به یکی از شکلهای زیر توجیه شود. الف) آگاهی حمزه از قرائات شاذنخست آن که بپذیریم او از روایت قرائاتی شاذ آگاهی داشته، و آنها را در اثر خود بازتابانده است؛ قرائاتی که در آثار بازمانده برای دورههای بعد، اثری از آنها باز نمانده است. این امر بعید نیست؛ چرا که وی در عصری نزدیک به دوران توسعۀ بیشینۀ قرائات میزیست؛ عصری که در آن حتی شخصیتهایی مثل ابن شنبوذ قرائت خلاف ضبط مصحف را نیز مجاز میدانستند و شخصیتهایی نیز همچون ابن مقسم، بیش از آن که برای سند روایت قرائت جایگاهی قائل شوند، قرائات را با معیارهای دستور زبان عربی و بلاغت میسنجیدند. بهطبع میتوان تصور کرد که در این فضا، روایت قرائات شاذ به همانها محدود نباشد که در کتب قرائات ثبت گردیده است. ب) رویکردی مشابه ابن مِقسَماحتمال دیگر آن است که وی ـ همچون ابن مقسم ـ در سنجش قرائات برای معیارهای دستور زبان و بلاغت بیش از رسم الخط مصحف یا نقل ارزش قائل است. از این رو، برای خود محدودیتی نمیبیند که از آیات، قرائتی جدید عرضه کند؛ قرائتی که لزوما با نقلهای کهن مطابق نیست. این احتمال از دو جهت شایان تأمل است. اولا، هیچ بُعدی ندارد که عالمی با تواناییهای حمزه در زبانشناسی و ادبیات، از این رویکردها به نقد قرائات رایج بپردازد. ثانیا، میدانیم وی انتقادات گستردهای از رسم الخط عربی دارد. میتوان پذیرفت عالمی با چنین دیدگاهی، مطابقت با رسم الخط مصحف را معیاری مهم در سنجش قرائات نداند و از منظر امثال ابن مجاهد ننگرد. پ) داوری در بارۀ این دو احتمالحق آن است که با تکیه بر این احتمالات، میتوان پذیرفت که وی هماهنگی قرائت با رسم الخط عثمانی را شرطی مهم نینگارد، اما دلیل ندارد بپذیریم وی همچون ابن مقسم خود را به نقل نیز پابند نمیدانسته است؛ مگر آن که بتوانیم شواهدی پیدا کنیم که نشان دهند حمزه معیارهای زبانشناختی و ادبی خود را بر معیارهای سندی و روایی نیز، ارجحیت میداده است. نه تنها ظاهرا شواهدی در تأیید این مدعا در دست نداریم، بلکه بهعکس، گویا میتوان استدلالی خلاف آن هم اقامه کرد. حمزه مورخ، و شاگرد مورخی برجسته همچون طبری است. نمیتوان از یک مورخ انتظار داشت نسبت به اصالت نقلها حساس نباشد. وی را در عمل نیز مورخی دقیق میشناسیم که برای دسترس یافتن به منابع مختلف میکوشد؛ همچنان که تلاش دارد با استقصاء منابع تاریخی، احتمالات مختلف در بارۀ یک پدیده را بازشناند (برای نمونه، رک: حمزه، دیوان، 2/ 176؛ همو، الدرة، 506ـ508؛ همو تاریخ، 68). بر این پایه، باید پذیرفت وی به قرائات شاذی دسترس داشته، که در متون متأخرتر بازتاب نیافته است. از آنجا که هدف حمزه در تالیف کتاب التنبیه، پرداختن به قرائات قرآنی نیست و عمدۀ تکیه و تأکید وی بر جنبههای زبانشناسانه و ادبی مسئلۀ تصحیف است، میتوان پذیرفت که برای خود هیچ ضرورتی در نقل اسناد چنین قرائاتی نمیشناخته، و از همین رو از نقل آنها خودداری ورزیده است. نتیجهتا کنون کمتر به حمزۀ اصفهانی چون عالم قرائات نگریستهاند. بااینحال، قرائات شاذی که تنها وی گزارش نموده، حاکی از وسعت اطلاع وی از این دانش، و هم، رویکرد ویژۀ او بدان است. چنان که دیدیم، در شرایطی که عالمی بغدادی همچون ابن مجاهد برای پذیرش یک قرائت، صحت سند و موافقت با رسم مصحف را شرط میداند و بر این دو شرط بیش از هماهنگی قرائت با قواعد زبان عربی تأکید میکند، حمزۀ اصفهانی متفاوت میاندیشد. او معتقد است کاربرد خط عربی تصحیفهای گستردهای را پدید میآورد؛ تصحیفاتی که از دید وی تنها با تحلیلهای زبانشناسانه قابل کشف و پیشگیری است. بااینحال، نمیتوان بر پایۀ شواهد موجود حمزۀ اصفهانی را عالمی در نظر گرفت که همچون ابن شنبوذ، هیچ ضرورتی برای پابندی به رسم مصحف نمیبیند، یا همچون ابن مقسم، خود را ملتزم به قرائات منقول با اِسناد صحیح نمیداند. به نظر میرسد او نیز همانند عمدۀ عالمان و مردم عصر خویش موافقت با رسم عثمانی و اصالت نقل سند قرائت را شرط میداند و البته، در قیاس با عالمی سنتگرا همچون ابن مجاهد، برای سنجشهای زبانشناسانه جایگاه بیشتری در تحلیل اصالت قرائات قائل است. | ||
مراجع | ||
علاوه بر قرآن کریم؛ 1ـ ابن ابیداوود، عبدالله بن سلیمان، المصاحف، به کوشش محمد بن عبده، قاهره، دار الفاروق الحدیثة ، 1423ق/ 2002م. 2ـ ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، جامعۀ مدرسین، 1403ق/ 1362ش. 3ـ ابن جزری، محمد بن محمد، النشر فی القرائات العشر، به کوشش علی محمد ضباع، قاهره، المطبعة التجاریة الکبری، 1373ق. 4ـ ابن جنی، عثمان، المحتسب فی تبیین وجوه شواذ القراءات و الایضاح عنها، به کوشش علی نجدی ناصف و دیگران، قاهره، وزارت اوقاف، 1420ق. 5ـ ابن جوزی، عبدالرحمان بن علی، الموضوعات، به کوشش عبدالرحمان محمد عثمان، مدینه، المکتبة السلفیة ، 1386ق. 6ـ ابن خالویه، حسین بن احمد، الحجة فی القراءات السبع، به کوشش عبدالعال سالم مکرم، بیروت، دار الشروق، 1401ق. 7ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر. 8ـ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، دار المعرفه، 1417ق. 9ـ ابوعلی فارسی، حسن بن احمد، الحجة للقراء السبعة، به کوشش بدرالدین قهوجی و بشیر جویجابی، دمشق/ بیروت، دار المأمون للتراث، 1413ق/ 1993م. 10ـ ابوعمرو دانی، عثمان بن سعید، الاحرف السبعة، به کوشش عبدالمهیمن طحان، مکه، مکتبة المناره، 1408ق. 11ـ أبونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، تاریخ اصفهان، به کوشش سید کسروی حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق. 12ـ بغدادی، اسماعیل پاشا، هدیة العارفین، استانبول، مطبعة وکالة المعارف، 1951م. 13ـ بیرونی، ابوریحان محمد، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیک، 1923م. 14ـ ــــــــــــــــــــ الجماهر فی معرفة الجواهر، ضمن پایگاه اینترنتی الوراق[1]. 15ـ پاکتچی، احمد، «ابن مجاهد»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد چهارم، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی و دیگران، تهران، 1370ش. 16ـ ــــــــــــــــــــ فقه الحدیث با تکیه بر مسائل لفظ، تهران، دانشگاه امام صادق (ع)، 1392ش. 17ـ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الأرض و الانبیاء، بیروت، دار و مکتبة الحیاة، 1961م. 18ـ ــــــــــــــــــــ التنبیه علی حدوث التصحیف، به کوشش محمد اسعد طلس، بیروت، دار صادر، 1412ق. 19ـ ــــــــــــــــــــ الدرة الفاخره فی الامثال السائره، به کوشش عبدالمجید قطامش، قاهره، دار المعارف، 1972م. 20ـ ــــــــــــــــــــ دیوان ابی نواس، به کوشش ایوالد واگنر، بیروت، موسسة الرساله، 1424ق. 21ـ زلهایم، رودلف، الأمثال العربیة القدیمة مع اعتناء خاص بکتاب الأمثال لأبی عبید، ترجمۀ رمضان عبد التواب، بیروت، دار الامانة/ موسسة الرساله، 1391ق. 22ـ سالاری شادی، علی، «حمزۀ اصفهانی و سنی ملوک الارض و الانبیاء»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، آذر 1377ش، شمارۀ 14. 23ـ سلیم، عبدالامیر، «ابن مقسم»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی و دیگران، جلد چهارم، تهران، 1370ش. 24ـ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الأنساب، به کوشش عبد الرحمن بن یحیی معلمی، قاهره، مکتبة ابن تیمیه، 1400ق. 25ـ شهاب، مظهر، «حمزة الاصفهانی»، الموسوعة العربیة، جلد هشتم، دمشق، هیئة الموسوعة العربیه، 1418ق/ 1998م. 26ـ صفدی، خلیل بن أیبک، تصحیح التصحیف و تحریر التحریف، به کوشش سید شرقاوی، قاهره، مکتبة الخانجی، 1407ق. 27ـ ضیائی، علی اکبر، «ابن شنبوذ»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی و دیگران، جلد چهارم، تهران، 1370ش. 28ـ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، به کوشش خلیل میس، بیروت، دار الفکر، 1415ق/ 1995م. 29ـ عتر، حسن ضیاء الدین، الاحرف السبعة و منزلة القراءات منها، بیروت، دار البشائر الاسلامیه، 1409ق/ 1988م. 30ـ فاتحی نژاد، عنایت الله، «حمزۀ اصفهانی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد 21، تهران، مؤسسۀ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1393ش. 31ـ قطامش، عبدالمجید، «حمزة بن الحسن الاصبهانی و مکانته الادبیه»، ضمن الدرة الفاخرۀ حمزۀ اصفهانی (رک: همین مأخذ). 32ـ قطان، مناع بن خلیل، نزول القرآن علی سبعة احرف، قاهره، مکتبة وهبه، 1411ق/ 1991م. 33ـ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، اسلامیه، 1365ش. 34ـ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق/ 1983م. 35ـ مختار عمر، احمد و مکرم، عبد العال سالم، معجم القرائات القرآنیة، کویت، جامعة الکویت، 1408ق. 36ـ مروزی، احمد بن علی، مسند ابیبکر، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، المکتب الاسلامی. 37ـ مساح، رضوان، «تصحیف»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی و دیگران، جلد پانزدهم، تهران، 1387ش. 38ـ مکی بن ابیطالب قیسی قیروانی، الابانة عن معانی القراءات، به کوشش محییالدین رمضان، دمشق/ بیروت، دار المأمون للتراث، 1399ق/ 1979م. 39ـ ملوحی، عبدالمعین و حمصی، اسماء، مقدمه بر التنبیه حمزۀ اصفهانی (رک: همین مأخذ). 40ـ منجد، صلاح الدین، دراسات فی تاریخ الخط العربی منذ بدایته الی نهایة العصر الاموی، بیروت، دار الکتاب الجدید، 1972م؛ 41ـ مهروش، فرهنگ، «راویان مکتب: کاربرد دادههای رجالی برای شناسایی جریانی فرهنگی»، صحیفۀ مبین، شمارۀ 51، بهار و تابستان 1391ش. 42ـ یاقوت حموی، البلدان، بیروت، دار صادر، 1995م. 43ـ Rosenthal, Franz, “Ḥamza al-Iṣfahānī,” Encyclopedia of Islam, vol. III, Leiden, Brill, 1986.
_____________ “Taṣḥīf,” Encyclopedia of Islam, vol. X, Leiden, Brill, 1998.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,672 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 415 |