تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,985 |
تعداد مقالات | 83,469 |
تعداد مشاهده مقاله | 76,612,656 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 53,724,820 |
کاوش ایماژهای بیانی و هنری در داستان «کبکانجیر و خرگوش و گربه روزهدار» | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 5، شماره 20، تیر 1393، صفحه 1-21 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادﺑﻴﺎت فارسی به ﺷﻜﻠﻲ اﻧﻜﺎرﻧﺎﭘﺬﻳﺮ، با حکایتهای اﺧﻼﻗﻲ ﮔﺮه ﺧﻮرده است. در این ﻣﻴﺎن، برخی ﭘﺪﻳﺪآورﻧﺪﮔﺎن آثار ﻣﻨﺜﻮر برای رﻫﺎﻳﻲ از ﻗﻴﺪ ﮔﺮاﻳﺶهای ﺷﻌﺮی، به اﺑﺪاع روشهای ﺑﻴﺎﻧﻲ و ﻫﻨﺮی ﺧﻼﻗﻪای روی آوردهاند که ﺳﺎﺧﺖ بیان آنها را ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺷﻌﺮ که در ﺑﺮاﺑﺮ سایر آثار ﻣﺸﺎبه، ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ میﺳﺎزد. کتاب کلیله و دمنه، انشای نصرالله منشی، ﻧﻤﻮﻧﻪای بارز از اینگونه ﻫﻨﺮورزیﻫﺎ به ﺷﻤﺎر میرود. در این کتاب، اﻓﺰون ﺑﺮ ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪی از ﺗﻤﺎم جذابیتهای نثر فنی و ﻣﺼﻨﻮع فارسی، ﺟﻠﻮهای اﺑﺘﻜﺎری از ﻫﻨﺮ روایتپردازی نیز به کار ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه که آن را در ﻧﻮع خود، ﻳﮕﺎﻧﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ اﺳﺖ. ﭼﻨﺎن که در برخی داستانهای این کتاب، با ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪی از ﺻﻨﻌﺖ ﺗﺼﻮﻳﺮﮔﺮی (Imagery)، ﻓﻀﺎﺳﺎزی و ﺿﺮبآﻫﻨﮓ قصه به گونهای ﭘﺮداﺧﺘﻪ میشود که با شخصیت و ﻣﻨﺶ ﻗﻬﺮﻣﺎن و یا سایر اﺷﺨﺎص درﮔﻴﺮ در داستان، ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ اﺳﺖ. جستار ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺮ آن اﺳﺖ که با ﺗﺤﻠﻴﻞ و ﺑﺮرﺳﻲ داستان «ﻛﺒﻚاﻧﺠﻴﺮ و ﺧﺮﮔﻮش و ﮔﺮبۀ روزهدار» (باب ﻫﺸﺘﻢ، ﺑﻮف و زاغ) و مقایسة آن با سایر ﮔﺰارشهای این داستان، این ﺟﻠﻮهﮔﺮی وﻳﮋۀ روایتپردازی را در کلیله و دمنه انشای نصرالله منشی بازﻧﻤﺎﻳﻲ ﻛﻨﺪ. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
داستان؛ تصویرپردازی؛ حکایتهای حیوانات؛ ساختار حکایت؛ کلیله و دمنه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کاوش ایماژهای بیانی و هنری در داستان «کبکانجیر و خرگوش و گربه روزهدار»
دکتر حسین حاجیعلیلو* ﭼﻜﻴﺪه ادﺑﻴﺎت فارسی به ﺷﻜﻠﻲ اﻧﻜﺎرﻧﺎﭘﺬﻳﺮ، با حکایتهای اﺧﻼﻗﻲ ﮔﺮه ﺧﻮرده است. در این ﻣﻴﺎن، برخی ﭘﺪﻳﺪآورﻧﺪﮔﺎن آثار ﻣﻨﺜﻮر برای رﻫﺎﻳﻲ از ﻗﻴﺪ ﮔﺮاﻳﺶهای ﺷﻌﺮی، به اﺑﺪاع روشهای ﺑﻴﺎﻧﻲ و ﻫﻨﺮی ﺧﻼﻗﻪای روی آوردهاند که ﺳﺎﺧﺖ بیان آنها را ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺷﻌﺮ که در ﺑﺮاﺑﺮ سایر آثار ﻣﺸﺎبه، ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ میﺳﺎزد. کتاب کلیله و دمنه، انشای نصرالله منشی، ﻧﻤﻮﻧﻪای بارز از اینگونه ﻫﻨﺮورزیﻫﺎ به ﺷﻤﺎر میرود. در این کتاب، اﻓﺰون ﺑﺮ ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪی از ﺗﻤﺎم جذابیتهای نثر فنی و ﻣﺼﻨﻮع فارسی، ﺟﻠﻮهای اﺑﺘﻜﺎری از ﻫﻨﺮ روایتپردازی نیز به کار ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه که آن را در ﻧﻮع خود، ﻳﮕﺎﻧﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ اﺳﺖ. ﭼﻨﺎن که در برخی داستانهای این کتاب، با ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪی از ﺻﻨﻌﺖ ﺗﺼﻮﻳﺮﮔﺮی (Imagery)، ﻓﻀﺎﺳﺎزی و ﺿﺮبآﻫﻨﮓ قصه به گونهای ﭘﺮداﺧﺘﻪ میشود که با شخصیت و ﻣﻨﺶ ﻗﻬﺮﻣﺎن و یا سایر اﺷﺨﺎص درﮔﻴﺮ در داستان، ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ اﺳﺖ. جستار ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺮ آن اﺳﺖ که با ﺗﺤﻠﻴﻞ و ﺑﺮرﺳﻲ داستان «ﻛﺒﻚاﻧﺠﻴﺮ و ﺧﺮﮔﻮش و ﮔﺮبۀ روزهدار» (باب ﻫﺸﺘﻢ، ﺑﻮف و زاغ) و مقایسة آن با سایر ﮔﺰارشهای این داستان، این ﺟﻠﻮهﮔﺮی وﻳﮋۀ روایتپردازی را در کلیله و دمنه انشای نصرالله منشی بازﻧﻤﺎﻳﻲ ﻛﻨﺪ.
واژههای کلیدی داستان، تصویرپردازی، حکایتهای حیوانات، ساختار حکایت، کلیله و دمنه
1- ﻣﻘﺪﻣﻪ روﻻن بارت در کتاب لذت متن، در مورد یکی از ویژگیهای آثار واﻻ ﻣﺮتبه ﻫﻨﺮی که به ﺗﻌﺒﻴﺮ او «ﺳﺮﺧﻮﺷﻲ» اﻳﺠﺎد میﻛﻨﻨﺪ، ﭼﻨﻴﻦ میﻧﻮﻳﺴﺪ: «ﺳﻴﺎﺳﺖزداﻳﻲ از آن چه ﻇﺎﻫﺮاً ﺳﻴﺎﺳﻲ اﺳﺖ و ﺳﻴﺎﺳﻲﺳﺎزی آن چه ﻇﺎﻫﺮاً ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻧﻴﺴﺖ.» (بارت،1382: 62) ﻫﻤﻴﻦ بیان ﺗﻨﺎﻗﺾگونه را میﺗﻮان در ﺗﻮﺿﻴﺢ و ﺗﺤﻠﻴﻞ متنهای ﺗﻌﻠﻴﻤﻲ ﻫﻨﺮی، همچون کلیله و دمنه و ﺑﻮﺳﺘﺎن و ﮔﻠﺴﺘﺎن در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺖ. ﮔﻮﻳﻲ ﺑﺨﺸﻲ از ﻣﺄﻣﻮرﻳﺖ اﺻﻠﻲ و ﻧﻬﺎﻳﻲ آنها در آﻣﻮزشزداﻳﻲ از متن آﻣﻮزﺷﻲ و ﻫﻨﺮیﺳﺎزی آن ﺧﻼﺻﻪ میشود. در این آثار، ﻓﻀﺎﻳﻲ وﻳﮋه در باﻓﺖ ﻧﻮﺷﺘﺎر ﺗﻌﺒﻴﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ که به ﺟﺎی تعلیم، ﺧﻮاﻧﻨﺪه را در ﻣﺴﻴﺮ ﭘﻴﺸﺎﻣﺪهای اﻧﮕﻴﺰﺷﻲ و ﺑﺮاﻧﮕﻴﺰاﻧﻨﺪه ﻗﺮار میدﻫﺪ ﺗﺎ به این ﺗﺮﺗﻴﺐ، به ﻫﻤﺎن ﺗﻌﺒﻴﺮ بارت، «ﺳﺮﺧﻮﺷﻲ» اﻳﺠﺎد ﻛﻨﺪ. به ﻋﺒﺎرت دﻳﮕﺮ، اینگونه ﻧﻮﺷﺘﻪهای ﻫﻨﺮی به ﺟﺎی تعلیم اخلاق و ﻣﻌﻨﺎدﻫﻲ، در ﭘﻲ ﻣﻌﻨﺎزاﻳﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻣﻌﻨﺎزاﻳﻲ ﻧﻪ با واژه در ﺟﺎﻳﮕﺎه واﺣﺪ ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ و ﻧﻪ با ﺟﻤﻠﻪ در ﺟﺎﻳﮕﺎه واﺣﺪ ﻛﻼم و ﻧﻪ حتی با ﮔﻔﺘﺎر در ﺟﺎﻳﮕﺎه اﺑﺰار بیان اندﻳﺸﻪ، ﻓﺮاﻫﻢ میشود که با ﻧﻮﻋﻲ ﻧﻤﺎﻳﺶ زباﻧﻲ اﻳﺠﺎد میﮔﺮدد. در این ﻋﺮﺻﻪ، ﻧﻮﺷﺘﺎر و ﻧﻮع ﭘﺮداﺧﺖ زبان در ﻣﺮﻛﺰ توجه ﻗﺮار میﮔﻴﺮد یا ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪ شود ﺗﻤﺮﻛﺰ ﺑﺮ ﻧﻮﻋﻲ ﺗﺠﻤﻞ در ﻧﻮﺷﺘﺎر اﺳﺖ که ﺑﻴﺶ از آن که در ﭘﻲ ﺟﺬب ﺧﻮاﻧﻨﺪه باﺷﺪ، ﻣﺠﺬوب ﺧﻮﻳﺶ است و درﺳﺖ به ﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ اﺳﺖ که ﻣﻌﻨﺎ در باﻓﺘﺎر ﻛﻼم، با ﻇﺮاﻓﺖ ﭘﻴﭽﺎﻧﺪه میشود؛ ﭼﻨﺎنکه ﮔﻮﻳﻲ ﻣﺼﺪاﻗﻲ برای ﺷﻌﺮ ﺳﻌﺪی اﺳﺖ که «دﻳﺪار میﻧﻤﺎﻳﻲ و ﭘﺮﻫﻴﺰ میﻛﻨﻲ/ بازار ﺧﻮﻳﺶ و آﺗﺶ ﻣﺎ ﺗﻴﺰ میﻛﻨﻲ» و با اینگونه دلﺑﺮدن و رو ﻧﻬﺎنﻛﺮدن، ﺧﻮاﻧﻨﺪه را به ﺧﻮاﻧﺸﻲ وﺳﻮاسگونه و بارﻳﻚﺑﻴﻨﺎﻧﻪ وادار میﻛﻨﺪ. به ﻋﺒﺎرت دﻳﮕﺮ، ﺷﻴﻮۀ ﻧﻮﺷﺘﺎر ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه، ﺷﻴﻮۀ ﺧﻮاﻧﺶ ﺧﻮاﻧﻨﺪه را ﺗﻌﻴﻴﻦ میﻛﻨﺪ. به این ﺗﺮﺗﻴﺐ، ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺘﻨﻲ که ﺳﺎﺧﺘﻪ و ﭘﺮداختة زبان اﺳﺖ، از ﻣﺒﺎﺣﺚ و ﺗﺤﻠﻴﻞهای دﺳﺘﻮر زباﻧﻲ و حتی ﺳﺒﻚﺷﻨﺎﺳﻲ ﻓﺮاﺗﺮ میرود و به ﺟﺎی ﺧﺼﻴﺼﻪهای راﻳﺞ ﺳﺒﻜﻲ، ﺿﺮباﻫﻨﮕﻲ ﻣﺨﺘﺺ به خود اﻳﺠﺎد میﻛﻨﺪ. ﭘﺲ از ﺧﻮاﻧﺶ متن، آنچه اﺗﻔﺎق میاﻓﺘﺪ ﻧﻪ حتی بازآﻓﺮﻳﻨﻲ ﻣﺘﻨﻲ ﻗﺪﻳﻤﻲﺗﺮ است ﺑﻠﻜﻪ زاﻳﺸﻲ ﺗﺼﻮﻳﺮی و ﻧﻮﻋﻲ ﺻﻮرتﺳﺎزی و ﺻﻮرتپردازی اﺳﺖ که راﻫﻲ میﺟﻮﻳﺪ ﺗﺎ ﭘﻴﻜﺮهای ﻣﻨﺤﺼﺮ به ﻓﺮد برای متن ﺗﺪارک ﺑﺒﻴﻨﺪ. کلیله و دمنۀ نصرالله منشی از این روی، درﺳﺖ ﻣﺼﺪاق ﺗﻘﻠﻴﺪﮔﺮی است که ﺗﻘﻠﻴﺪ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ و ﺑﺮ اﺳﻠﻮﺑﻲ ﺗﺼﻮﻳﺮﮔﺮایاﻧﻪ، ﭘﻨﺪاﺷﺖهای ﺑﻨﻴﺎدﻳﻦ و ﻛﻬﻦ را ﻣﺘﺼﻮر میﺳﺎزد. متن کلیله و دمنه ﮔﺴﺴﺖ ﻧﺪارد و در واﻗﻊ، با ﺗﺼﻮﻳﺮهای ﻏﻴﺮ ﻣﻨﻘﻄﻊ (ﭼﻨﺎنکه در روﻳﻲﺗﺮﻳﻦ ساختار کتاب، ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﺎن روش داستانپردازی ﺗﻮدرﺗﻮ نیز ﻣﺘﺠﻠّﻲ است) ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺧﻮرده است. به وﻳﮋه آنکه ﻧﻮﻳﺴﻨﺪۀ این ﻣﺘﻦ اﺑﺰاری ﻣﻬﻴﺎ در دﺳﺖ دارد و آن ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪی از ﺳﺎﺧﺖ ﺗﺼﻮﻳﺮﮔﺮی و ﭘﺮداﺧﺖ ﺗﻤﺜﻴﻠﻲ ﺟﺎﻧﻮران اﺳﺖ.
2-پیشینة ﺗﺤﻘﻴﻖ کتاب کلیله و دمنه انشای نصرالله منشی یکی از ﻣﺤﺒﻮبﺗﺮﻳﻦ و ﻣﺸﻬﻮرﺗﺮﻳﻦ کتابهاﻳﻲ اﺳﺖ که ﺗﺎﻛﻨﻮن ﺑﻪ زبان فارسی ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ و به جز ﺗﺮﺟﻤﻪﻫﺎ و ﺗﺤﺮﻳﺮهای ﺗﺎزی و ﺗﺮﻛﻲ و فارسی که از روی کلیله و دمنۀ نصرالله منشی ﭘﺪﻳﺪار ﺷﺪه، کتابهاﻳﻲ به ﺗﻘﻠﻴﺪ و یا با ﺗﺄﺛﻴﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ از کلیله و دمنه ﭘﺪﻳﺪ آﻣﺪه است. ﭼﻨﺎنکه ﻣﺠﺘﺒﻲ ﻣﻴﻨﻮی «ﻓﻬﺮﺳﺘﻲ ﻧﺎﺗﻤﺎم، ﻧﺰدﻳﻚ به ﭼﻬﻞ ﻧﺎم از ﻛﺘﺒﻲ به نثر که ﺗﺄﺛﻴﺮ نصرالله منشی در آنها ﻧﻤﺎیان اﺳﺖ» اراﺋﻪ داده اﺳﺖ. (ﻣﻴﻨﻮی، 1362:ﻳﺐ) ﻫﻢﭼﻨﻴﻦ ﺗﻌﺪاد زیادی ﻣﻘﺎﻟﻪ و نیز ﻛﺘﺎﺑﻲ ﻣﺴﺘﻘﻞ در بارۀ ﺗﺎرﻳﺦ و ﺳﺒﻚ کلیله و دمنه و ﺷﻴﻮۀ داستانﭘﺮدازی آن، ﻧﮕﺎرش یاﻓﺘﻪ اﺳﺖ. اﻓﺰون ﺑﺮ آن، برخی ﻣﻘﺎﻟﻪهای ﺟﺪﻳﺪﺗﺮ به بازﺗﺎب کلیله و دمنه در ادﺑﻴﺎت ﺟﻬﺎﻧﻲ توجه ﻛﺮدهاند که از آن ﺟﻤﻠﻪ اﺳﺖ ﻣﻘﺎﻟﻪای از ﻓﺮاﻧﻚ ﻫﺎﺷﻤﻲ که به بازﺗﺎب کلیله و دمنه در ادﺑﻴﺎت آﻟﻤﺎﻧﻲ توجه ﻛﺮده اﺳﺖ. در ﻳﻚ ﻧﮕﺎه ﻛﻠﻲ، کلیله و دمنه از دو ﻣﻨﻈﺮ مورد توجه واﻗﻊ ﺷﺪه است و ﭘﮋوﻫﻨﺪﮔﺎﻧﻲ در ﺣﻮزههای ﺟﺪﻳﺪﺗﺮ ﻧﻘﺪ و آﺷﻨﺎ به ﻧﻈﺮﻳﻪهای ﻧﻘﺪ و ﺗﺤﻠﻴﻞ به روشهای ﻣﺪرن و نیز ﻫﻢ اﺳﺘﺎداﻧﻲ با روﻳﻜﺮدهای سنتیﺗﺮ به ﺷﻴﻮۀ داستانپردازی و ﺳﺎﺧﺖ ﺑﻴﺎﻧﻲ کلیله و دمنه اﻗﺒﺎل ﻧﻤﻮدهاند. در روﻳﻜﺮدهای سنتیﺗﺮ، ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎ در ﺑﺮرﺳﻲ ﺳﺎﺧﺖ داستانﻫﺎ، به ﻣﻘﺎیسة ﺷﻴﻮۀ خاص نصرالله منشی در ﻧﮕﺎرش کتاب با سایر آثار و به وﻳﮋه ﻧﮕﺎرش ﻋﺮﺑﻲ اﺑﻦﻣﻘﻔﻊ ﭘﺮداﺧﺘﻪاند که یکی از ﻗﺪﻳﻤﻲﺗﺮﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪﻫﺎ در این ﺧﺼﻮص، از دﻛﺘﺮ ﺟﻮاد ﻣﺸﻜﻮر است که با ﻋﻨﻮان «ﻣﻘﺎیسه اﺟﻤﺎﻟﻲ ﭘﻨﭽﺘﻨﺘﺮا با ﺗﺮﺟﻤﻪهای ﺳﺮیاﻧﻲ و ﻋﺮﺑﻲ و ﭘﺎرﺳﻲ» به ﺳﺎل 1341 در مجلة ﻳﻐﻤﺎ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪه اﺳﺖ. این ﻣﻘﺎﻟﻪ که به ﺷﻴﻮهای اﺳﺘﺎداﻧﻪ و از ﻟﺤﺎظ ﺗﺤﻘﻴﻘﻲ، ﻗﺎﺑﻞ توجه اﺳﺖ، ﺑﻴﺶﺗﺮ به اﺿﺎﻓﻪﻫﺎ و ﻛﺎﺳﺘﻲهای متنهای مورد ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ و نیز ﺗﺤﺮﻳﻒﻫﺎﻳﻲ که در اﺳﺎمی شخصیتﻫﺎ رخ داده، ﭘﺮداﺧﺘﻪ است و به ﺳﺒﻚ خاص یا ﺷﻴﻮۀ داﺳﺘﺎنﻧﮕﺎری نصرالله منشی ﻧﻈﺮی ﻧﺪارد. ﻫﻢﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ ﻣﻘﺎﻟﻪای از دﻛﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﻏﻔﺮاﻧﻲ با ﻋﻨﻮان «ﭘﮋوﻫﺸﻲ در بارۀ ﺳﺒﻚ اﺑﻦاﻟﻤﻘﻔﻊ و اﺑﻮاﻟﻤﻌﺎﻟﻲ در کلیله و دمنه» ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪه در ﺳﺎل 1358 که ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﺑﺮ آن اﺳﺖ «اﺑﻮاﻟﻤﻌﺎﻟﻲ ﭘﺎﺳﺦﮔﻮی ﻧﻴﺎزهای ادﺑﻲ ﻋﺼﺮ خود» اﺳﺖ و به ﺿﺮورت از ترجمة ﻋﺮﺑﻲ دور میشود، ﺑﻲآنکه ﻣﻀﺎﻣﻴﻦ داستانﻫﺎ دﺳﺘﺨﻮش ﺗﻐﻴﻴﺮ ﮔﺮدد. ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه در ﻣﻘﺎﻟﻪای دﻳﮕﺮ با ﻋﻨﻮان «ﻧﺼﻮص ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ از کتاب کلیله و دمنه» که در ﺳﺎل1350 ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪه است، به ﻧﻘﻞ از کتاب اﻻدب اﻟﻤﻘﺎرن، ﺗﺄﻟﻴﻒ ﻣﺤﻤﺪ ﻏﻨﻴﻤﻲ ﻫﻼل (ﻏﻔﺮاﻧﻲ،1350: 195-176) و ﺿﻤﻦ ﺑﺮرﺳﻲ ﺗﻔﺎوتهای ﻣﻴﺎن کلیله و دمنۀ نصرالله منشی با متن ﻋﺮﺑﻲ اﺑﻦاﻟﻤﻘﻔﻊ، این ﻧﻈﺮﻳﻪ را بیان میﻛﻨﺪ که علت ﺗﻔﺎوت ﺗﺮجمۀ نصرالله منشی با متن ﻋﺮﺑﻲ، ﺳﺒﻚ خاص نصرالله منشی ﻧﻴﺴﺖ، و ﺑﻴﺶﺗﺮ به ﻣﺘﻨﻲ که در ﺟﺎﻳﮕﺎه اﺻﻞ ﻋﺮﺑﻲ در اﺧﺘﻴﺎر داﺷﺘﻪ و کتاب خود را ﺑﺮ اﺳﺎس آن ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ اﺳﺖ، ﻣﺮﺑﻮط میشود. در ﻣﻘﺎﻟﻪهای ﺟﺪﻳﺪﺗﺮ، برخی ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن به ﺑﺮرﺳﻲ متنهای فارسی ﻧﺰدﻳﻚ به کلیله و دمنه ﭘﺮداﺧﺘﻪ و ﻣﺸﺎﺑﻬﺖﻫﺎ و ﺗﻔﺎوتهای آنها را در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪاند. از آن ﺟﻤﻠﻪ، ﻣﺤﻤﻮد رﺿﺎﻳﻲ دﺷﺖ ارژﻧﻪ اﺳﺖ که در دو ﻣﻘﺎلۀ ﺟﺪاﮔﺎﻧﻪ با ﻋﻨﻮانهای «آﻫﻨﮕﺮ و ﻣﺴﺎﻓﺮ در کلیله و دمنه و ﻣﺮزبانﻧﺎﻣﻪ» و «دو قصۀ ﻛﻬﻦ در ﺑﻮتۀ ﻧﻘﺪی ساختارﮔﺮا» که ﻫﺮ دو به ﺳﺎل 1382 اﻧﺘﺸﺎر یاﻓﺘﻪ، به ﻣﻘﺎیسۀ ﺳﺒﻚ دو ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﭘﺮداﺧﺘﻪ است. این ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه در ﻣﻘﺎلۀ ﻧﺨﺴﺖ، ﺿﻤﻦ ﺑﺮﺷﻤﺮدن ﻫﻤﺎﻧﻨﺪیﻫﺎی داستان کلیله و دمنه و ﻣﺮزبانﻧﺎﻣﻪ و ﺗﺄﻛﻴﺪ ﺑﺮ آنکه اﺻﻞ داستان از کلیله و دمنه ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه، ساختار داستان ﻣﺮزبانﻧﺎﻣﻪ را ﺑﺮ کلیله ﺗﺮﺟﻴﺢ داده اﺳﺖ و ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ که نصرالله منشی در ﻣﻮاردی، ساختار قصه را ﺷﻌﺎرگونه ﻛﺮده و اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی خود را ﺑﺮ آن ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻛﺮده است و در ﻣﻘﺎلۀ دوم که قصه «ﺑﻮزﻳﻨﻪ و باﺧﻪ» مورد ﺑﺮرﺳﻲ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﻧﮕﺎرش نصرالله منشی را از ﻟﺤﺎظ ساختاری ﺑﺮ قصه «ﺷﻐﺎل ﺧﺮﺳﻮار» ﻣﺮزبانﻧﺎﻣﻪ، ﺑﺮﺗﺮ میداند. ﻫﻢﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ ﻣﻘﺎﻟﻪای با ﻋﻨﻮان «ﺷﻜﺮدهای اﻳﺠﺎد اﻧﺴﺠﺎم متن در کلیله و دمنه» ﻧﮕﺎرش ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﻌﻴﻦاﻟﺪﻳﻨﻲ که با توجه به ﻣﻜﺎﺗﺐ زبانﺷﻨﺎﺳﻲ و ﻧﻈﺮیۀ «سخنﻛﺎوی»، اﺛﺒﺎت ﻛﺮده کلیله و دمنه نصرالله منشی همچون ﻣﺘﻮن داﺳﺘﺎﻧﻲ ﺟﺪﻳﺪ، ساختاری ﻣﻨﺴﺠﻢ دارد و اﻧﺴﺠﺎم آن ﭘﺪﻳﺪهای ﻃﺒﻴﻌﻲ و واﺑﺴﺘﻪ به زبان اﺳﺖ. ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮان ﮔﻔﺖ آﺧﺮﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ در این ﺧﺼﻮص که به ﺳﺎل 1388 ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪه از ﺳﻌﻴﺪ ﺣﺴﺎمﭘﻮر است که به ﺑﺮرﺳﻲ ﺗﻄﺒﻴﻘﻲ ساختار داستانهای ﺷﻴﺮ و ﮔﺎو در کلیله و دمنه و اﻓﺮاﺳﻴﺎب و ﺳﻴﺎوش در ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﭘﺮداﺧﺘﻪ اﺳﺖ. با ﺑﺮرﺳﻲ ﻣﻘﺎﻟﻪهای یاد ﺷﺪه و ﭘﺲ از ﻣﺮور سایر ﻣﻘﺎﻟﻪهای ﻣﺸﺎبه که ﺑﺮ ﺳﺎﺧﺖ ﺑﻴﺎﻧﻲ و ساختار کلیله و دمنه ﺗﺄﻛﻴﺪ دارﻧﺪ، میﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﻣﻮﺿﻮع ﻃﺮح ﺷﺪه در ﻣﻘﺎلۀ ﺣﺎﺿﺮ کم ﺳﺎﺑﻘﻪ اﺳﺖ و ﺗﺎ ﻛﻨﻮن از این زاویۀ ﺧﺎص ﻳﻌﻨﻲ توجه به ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ ساختار قصه با ﻣﻨﺶ و رﻓﺘﺎر (ﻃﺒﻴﻌﻲ یا اﺳﺘﻌﺎری) ﺟﺎﻧﻮری که در قصه ﻧﻘﺶ شخصیت اﺻﻠﻲ را اﻳﻔﺎ میﻛﻨﺪ، ﻣﻄﻠﺒﻲ ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﻧﺸﺪه اﺳﺖ.
3- ﺑﺤﺚ و ﺑﺮرﺳﻲ 3-1- تصویرپردازی تصویرپردازی یکی از ﻋﻨﺎﺻﺮ یا اﺻﻞهای اﺳﺎﺳﻲ است که در آثار ادﺑﻲ، زﻣﻴﻨﻪﺳﺎز ﭘﺮدازش ﻫﻨﺮی میﮔﺮدد. میﺗﻮان ﮔﻔﺖ تصویرپردازی در ﻣﻌﻨﺎی عام خود، رابطۀ ﻣﻴﺎن بیان ﻫﻨﺮی را با اﻣﺮ واﻗﻊ، ﺗﺒﻴﻴﻦ میﻛﻨﺪ. ﺑﻨﺎبراین اﺳﺎس تصویرپردازی، اﻳﺠﺎد ﻫﻤﺎﻧﻨﺪی و ﻣﺸﺎﺑﻬﺖ ﻣﻴﺎن آرای ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﺑﺎ ﺗﺼﺎوﻳﺮی است که برای بیان دﻗﻴﻖﺗﺮ و ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪﺗﺮ اندﻳﺸﻪهای خود، ﺑﺮمیﮔﺰﻳﻨﺪ. ﺳﺎﺧﺘﺎر تصویرپردازی ﺑﺮ دو ﻣﻌﻨﻲ اﺳﺘﻮار است: ﻣﻔﺎد یا ﻓﺤﻮای ﻛﻼم که درﺑﺮﮔﻴﺮﻧﺪه و ﺟﻤﻊآورﻧﺪه کلیه آرا و ﻧﻈﺮﻳﻪﻫﺎﻳﻲ اﺳﺖ که از ﺳﻮی راوی درونﻣﺘﻨﻲ (راوی ادﺑﻲ) و یا شخصیت یا ﺻﺪای ﻏﺎﻟﺐ درون اﺛﺮ در داستان ﻣﻄﺮح میشود و رﺳﺎﻧﻪ که به ﻧﻮبه خود، ﺣﻤﻞﻛﻨﻨﺪه و اﻧﺘﻘﺎلدﻫﻨﺪه اندﻳﺸﻪها و ادراکهای ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﺣﻘﻴﻘﻲ متن اﺳﺖ. اﮔﺮ چه ﭘﺮکارﺑﺮدﺗﺮﻳﻦ «رﺳﺎﻧﻪ»های ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه در ﺣﻮزۀ تصویرپردازی (یا ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺑﺨﺸﻲ و ﺷﻜﻞدﻫﻲ به اﺛﺮ ادﺑﻲ)، ﺗﺸﺒﻴﻪ و اﺳﺘﻌﺎره است و به ﺟﺰ آنﻫﺎ، ﻣﺠﺎز (به وﻳﮋه ﻣﺠﺎز ﺟﺰء از ﻛﻞ) و ﻛﻨﺎﻳﻪ و ﺟﺎندارﭘﻨﺪاری نیز در ﻫﻤﻴﻦ ﺣﻮزه ﺟﺎ میﮔﻴﺮﻧﺪ، گونهﻫﺎﻳﻲ دﻳﮕﺮ از تصویرپردازی در متنهای ادﺑﻲ ﻣﻄﺮح میﮔﺮدد که در اﺳﺎس، از ﻗﻮه ادراک و ﺗﻬﻴﻴﺞ ﺣﻮاس ﺧﻮاﻧﻨﺪه ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪ میشود و راوی ادﺑﻲ و نیز راوی اﺻﻠﻲ با ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪی از این ﺣﻮاس ﭘﻨﺞﮔﺎﻧﻪ، ﺗﺼﺎوﻳﺮ و ﺷﻜﻞهاﻳﻲ را باززاﻳﻲ و بازﺗﻮﻟﻴﺪ میکنند و آنﻫﺎ را در زمینه ذﻫﻦ ﺧﻮاﻧﻨﺪه، به گونهای ﻧﻘﺶ میزنند که ﺗﺄﺛﻴﺮی ﻫﻴﺠﺎﻧﻲ اﻳﺠﺎد ﻛﻨﺪ. ﭘﺲ ﻧﺎﮔﺰﻳﺮ باﻳﺪ متن را در ﺟﺎﻳﮕﺎه اﺻﻠﻲﺗﺮﻳﻦ ﺳﻨﺪ روایت، ﭘﺎﻳﮕﺎه و زمینه اﻳﺠﺎد اﻳﻦ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻫﻴﺠﺎﻧﻲ ﻗﺮار داد. ﺑﻪ ﺑﻴﺎﻧﻲ دﻳﮕﺮ، ﺗﺼﻮﻳﺮپردازی (ﻳﺎ ﻫﻴﺠﺎناﻧﮕﻴﺰی) ﻳﻚ اﺛﺮ ادﺑﻲ، با ﺿﺮباﻫﻨﮓ ﻣﻨﻈﻢ ﺟﻤﻠﻪﻫﺎ و ﻛﻮﺗﺎه و ﺑﻠﻨﺪﺳﺎزی ﺣﺴﺎبﺷﺪه ﻋﺒﺎرتﻫﺎ، ﺑﺴﺘﮕﻲ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ دارد. در این ﺻﻮرت، ﺿﺮباﻫﻨﮓ متن ﻗﺎدر ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ﺗﺼﻮﻳﺮی ﺑﻴﺎﻓﺮﻳﻨﺪ که با ﺗﺠﺮبههای ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪه از ﺣﻮاس ﭘﻨﺞﮔﺎنۀ ﺧﻮاﻧﻨﺪه، ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ باﺷﺪ. اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ باﺷﺪ، آن متن ادﺑﻲ به ﻛﻤﻚ ﺻﻨﻌﺖ تصویرپردازی، اﻓﺰون ﺑﺮ ﻃﺮح ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ داﺳﺘﺎﻧﻲ، به ﺗﻌﺒﻴﻪای ﻧﻤﺎﻳﺸﻲ نیز دﺳﺖ یاﻓﺘﻪ و خود را به ﺳﻄﺤﻲ واﻻ از ﻣﻌﻨﺎزاﻳﻲ و ﺗﺼﻮﻳﺮﺳﺎزی ﺗﻮأﻣﺎن، ارﺗﻘﺎ داده اﺳﺖ. 3ــ2ــ ﺑﺮرﺳﻲ تصویرپردازی در کلیله و دمنه ﻧﻮﺷﺘﺎر ﺣﺎﺿﺮ با ﻃﺮح این ﭘﺮﺳﺶ و در ﺟﺴﺖوﺟﻮی ﭘﺎﺳﺦ به آن، در ﭘﻲ آن است که ﻧﺸﺎن دﻫﺪ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺟﻬﺎن و ﺟﺎﻣﻌﻪای که ﺟﺎﻧﻮران، ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎن آن ﻫﺴﺘﻨﺪ در کلیله و دمنه ﭘﺮداﺧﺖ ﺷﺪه به ﻗﻠﻢ نصرالله منشی، دﺳﺘﻤﺎﻳﻪای ﻏﻨﻲ در اﺧﺘﻴﺎر ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﻗﺮار داده ﺗﺎ به گونهای ﺷﮕﻔﺘﻲآور، متن خود را ﺟﻠﻮهای ﺗﺼﻮﻳﺮی دﻫﺪ و آن را ﭘﻴﻜﺮهﻣﻨﺪ ﺳﺎزد. بهﻋﺒﺎرت دﻳﮕﺮ، ساختار رواﻳﻲ ﺑﺮﺧﻲ از داستانهای کتاب به گونهای ﺗﺮﺗﻴﺐ داده ﺷﺪه ﺗﺎ ﺻﻮرﺗﻲ ﺗﺼﻮﻳﺮی به خود ﺑﮕﻴﺮد و به ﺷﻜﻞ ﻳﻚ ﭘﻴﻜﺮه، ﻋﺮﺿﻪ شود. برای ﻧﻤﻮﻧﻪ، در حکایت ﻧﺨﺴﺖ از «باب ﺑﻮف و زاغ» (منشی، 1362: 207-205)، داستان «ﻛﺒﻚاﻧﺠﻴﺮ و ﺧﺮﮔﻮش» ﻧﻘﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ که ﺳﻄﺢ ﺑﻴﺮوﻧﻲ آن، به گونه داستانهای ﻋﺒﺮتآﻣﻮز، ﭘﻴﺎمی اﺳﺖ در ﻣﺬﻣﺖ ریا و در ﺧﺪﻣﺖ ﻫﺸﺪار به ﻓﺮﻳﺐﺧﻮردﮔﺎن ﺳﺎدهدل؛ اﻣﺎ در روایت ﻫﻨﺮورزانه نصرالله منشی و در ﺑﻄﻦ ساختار ﺑﻴﺎﻧﻲ او رﻣﺰی و رازی دﻳﮕﺮ ﻧﻬﻔﺘﻪ است که داستان را از ﺻﻮرت ﺳﺎدۀ باز ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪه و از ﻧﺘﻴﺠﻪﮔﻴﺮی اﺧﻼﻗﻲ ﻣﺴﺘﻌﻤﻞ در ﺧﻮارداﺷﺖ ریا، به ﺳﻄﺤﻲ واﻻ از ﻣﻌﻨﺎزاﻳﻲ و ﺗﺼﻮﻳﺮﺳﺎزی ﺗﻮأﻣﺎن ارﺗﻘﺎ میدﻫﺪ و ﻣﺘﻀﻤﻦ ﻧﻮﻋﻲ ﻛﺸﻒ ﺗﺼﻮﻳﺮی میﮔﺮدد ﺗﺎ آن ﺣﺪ که به ﻟﺬﺗﻲ ﻫﻢﭼﻮن ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻳﻚ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻘﺎﺷﻲ، ﻧﺰدﻳﻚ میشود. ﺗﻮﺿﻴﺢ آنکه در داﺳﺘﺎﻧﻲ که نصرالله منشی روایت میﻛﻨﺪ، ﻣﻴﺎن ﺿﺮب آﻫﻨﮓ و ﺳﺮﻋﺖ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ روایت (ﻛﻨﺪی و ﺷﺘﺎب آن) و یا آﻫﻨﮓ ﺣﺮﻛﺖ داﺳﺘﺎﻧﻲ، با ﺿﺮباﻫﻨﮓ و ﺷﻜﻞ ﺑﻴﺮوﻧﻲ ﺣﺮﻛﺖ ﻳﻚ ﭘﻠﻨﮓ، ﮔﺮبه، ﺑﺒﺮ یا به ﻃﻮرﻛﻠﻲ ﮔﺮوه ﮔﺮبهﺳﺎﻧﺎن به ﮔﺎه ﺷﻜﺎر، ﺗﻄﺎﺑﻘﻲ ﺷﮕﻔﺖآور ﻣﺸﺎﻫﺪ میشود و ﻧﻮﻋﻲ ﺻﻮرتﺳﺎزی و بازﻧﻤﺎﻳﻲ ﺗﺼﻮﻳﺮی (حتی ﻣﺴﺘﻨﺪگونه) ﻣﻴﺎن روایت داﺳﺘﺎﻧﻲ و ﺿﺮبآﻫﻨﮓ ﻛﻼم با آنچه در ﺟﺎﻳﮕﺎه اﻣﺮ واﻗﻊ در ﻃﺒﻴﻌﺖ اﺗﻔﺎق میاﻓﺘﺪ، به ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. به ﺻﻮرت ﻃﺒﻴﻌﻲ، از لحظه آﻏﺎزﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ ﺣﻴﻮان به ﻗﺼﺪ ﺷﻜﺎر ﺗﺎ ﭘﺎیان کار، به ﺳﻪ ﺑﺨﺶ ﺗﻘﺴﻴﻢ میشود: «ﻣﺮحله ﭘﻮﻳﻪ» که ﮔﺸﺖ و ﮔﺬار و ﭘﺮﺳﻪزدن ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ ﺟﺎﻧﻮر در دﺷﺖ و ﺻﺤﺮا در ﭘﻲ یاﻓﺘﻦ ﺷﻜﺎر اﺳﺖ. در این مرحله، ﺟﺎﻧﻮر از ﺣﺮﻛﺘﻲ ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ، ﻧﻪ ﻛﻨﺪ و ﻧﻪ ﭘﺮﺷﺘﺎب، ﺑﺮﺧﻮردار است. ساختار ﺣﺮﻛﺖ در این ﺑﺨﺶ، ﻣﻮﻗﺮاﻧﻪ و ﺟﺴﺖوﺟﻮﮔﺮاﻧﻪ، ﻳﻚﻧﻮاﺧﺖ و ﻫﻮﺷﻴﺎراﻧﻪ، ﻣﻮزون و ﻣﺘﻌﺎدل است. ﺣﻴﻮان در این مرحله، اﮔﺮچه ﻣﺮاﻗﺐ و ﻛﺎﻣﻼً ﻫﻮﺷﻴﺎر اﺳﺖ، در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل، ﻇﺎﻫﺮی ﺑﻲاﻋﺘﻨﺎ و ﻣﺘﻔﺮﻋﻦ به خود میﮔﻴﺮد. ﻛﺒﺮ ﭘﻠﻨﮓ در ادﺑﻴﺎت فارسی ﺷﻬﺮت دارد. (ﻋﺒﺪاللهی،1381: 22) در این ﻋﺮصۀ ﭘﺮﺳﻪ و ﭘﻮﻳﻪ، ﺑﻪ ﻧﺎﮔﺎه، ﺷﺎمه ﺣﺴﺎس ﭘﻠﻨﮓ ﺑﻮی ﺷﻜﺎر را در مییاﺑﺪ. آنﮔﺎه ﻣﺮحلة دوم یا «ﻛﻤﻴﻦ» آﻏﺎز میﮔﺮدد که در واﻗﻊ، ﻣﺮحله ﺻﺒﺮ و ﺗﺄﻧﻲ و ﺑﺮدباری اﺳﺖ و ﺣﻴﻮان در ﻣﺨﻔﻲﮔﺎه و ﻛﻤﻴﻦﮔﺎه خود ﺗﺎ ﻣﺪتﻫﺎ ﺑﻲﺣﺮﻛﺖ، ﺑﺮ ﺟﺎ میﻣﺎﻧﺪ؛ ﮔﻮﻳﻲ با دﺷﺖ و ﺑﻮﺗﻪ و ﺳﻨﮓ و ﺻﺨﺮه یکی ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺗﺎ آنکه ﺷﻜﺎر آﺳﻮده و ﺑﻲﻫﺮاس و به اﺻﻄﻼح نصرالله منشی «آﻣﻦ و ﻓﺎرغ» و با ﺑﻼﻫﺘﻲ ﺣﻴﻮاﻧﻲ، به دهان ﻣﺮگ ﻧﺰدﻳﻚ میشود. ﻣﺮحله ﺳﻮم که آن را «ﻣﺮحلة ﺟﻬﺶ» ﻧﺎم میﮔﺬارﻳﻢ، ﺑﺴﻴﺎر ﺳﺮﻳﻊ و ﺑﺮقآﺳﺎﺳﺖ. ﺣﻴﻮان به ﻛﻤﻚ ﻋﻀﻼﺗﻲ ﻓﻨﺮی و ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪ، در ﻳﻚ ﭼﺸﻢ ﺑﺮﻫﻢ زدن، با ﺧﻴﺰی ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺮ ﺷﻜﺎر میﺟﻬﺪ و او را در ﺟﺎ و ﭘﻴﺶ از ﻫﺮ ﺣﺮﻛﺖ و ﻋﻜﺲاﻟﻌﻤﻠﻲ، ﻏﺎﻓﻞﮔﻴﺮ میﻛﻨﺪ. ﺳﻪ ﻣﺮحلة ﺑﺎزﮔﻔﺘﻪﺷﺪه، ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ در داﺳﺘﺎن ﻛﻠﻴﻠﻪ و دمنه انشای نصرالله منشی، ﻧﻤﻮدار اﺳﺖ. برای ادراک ﺗﺼﻮﻳﺮ این داستان، ﻧﺎﮔﺰﻳﺮ باﻳﺪ ﻛﻞ داستان را از ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻢ ﮔﺬراند: «زاغ ﮔﻔﺖ: «ﻛﺒﻚاﻧﺠﻴﺮی با ﻣﻦ ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﻲ داﺷﺖ و ﻣﻴﺎن ﻣﺎ به حکم ﻣﺠﺎورت، ﻗﻮاﻋﺪ ﻣﺼﺎدﻗﺖ ﻣﺆﻛﺪ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮد. در این ﻣﻴﺎن، او را ﻏﻴﺒﺘﻲ اﻓﺘﺎد و دراز ﻛﺸﻴﺪ. ﮔﻤﺎن ﺑﺮدم که ﻫﻼک ﺷﺪ. و ﭘﺲاز ﻣﺪت دراز، ﺧﺮﮔﻮش ﺑﻴﺎﻣﺪ و در ﻣﺴﻜﻦ او ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ. و ﻣﻦ در آن ﻣﺨﺎصمتی ﻧﭙﻴﻮﺳﺘﻢ. ﻳﻚ ﭼﻨﺪی ﺑﮕﺬﺷﺖ، ﻛﺒﻚاﻧﺠﻴﺮ باز رﺳﻴﺪ. ﭼﻮن ﺧﺮﮔﻮش را در ﺧﺎنة ﺧﻮﻳﺶ دﻳﺪ، رﻧﺠﻮر ﺷﺪ و ﮔﻔﺖ: «ﺟﺎی ﺑﭙﺮداز که از آن ﻣﻦ است.» ﺧﺮﮔﻮش ﺟﻮاب داد که: «ﻣﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﺒﻀﻢ، اﮔﺮ ﺣﻘّﻲ داری، ﺛﺎﺑﺖ ﻛﻦ.» ﮔﻔﺖ: «ﺟﺎی از آن ﻣﻦ اﺳﺖ و ﺣﺠﺖﻫﺎ دارم.» ﮔﻔﺖ: «ﻻﺑﺪ ﺣﻜﻤﻲ ﻋﺪل باﻳﺪ که سخن ﻫﺮ دو ﺟﺎﻧﺐ ﺑﺸﻨﻮد و ﺑﺮ ﻣﻘﺘﻀﺎی اﻧﺼﺎف، کار دﻋﻮی ﺑﻪ آﺧﺮ رﺳﺎﻧﺪ.» ﻛﺒﻚاﻧﺠﻴﺮ ﮔﻔﺖ که «در این ﻧﺰدیکی ﺑﺮ ﻟﺐ آب، ﮔﺮبهای اﺳﺖ ﻣﺘﻌﺒﺪ. روز روزه دارد و ﺷﺐ ﻧﻤﺎز ﻛﻨﺪ؛ ﻫﺮﮔﺰ ﺧﻮﻧﻲ ﻧﺮﻳﺰد و اﻳﺬای ﺣﻴﻮاﻧﻲ ﺟﺎﻳﺰ ﻧﺸﻤﺮد و اﻓﻄﺎر او ﺑﺮ آب و ﮔﻴﺎه، ﻣﻘﺼﻮر میباﺷﺪ. ﻗﺎﺿﻲ از او ﻋﺎدلﺗﺮ ﻧﺨﻮاﻫﻴﻢ یاﻓﺖ. ﻧﺰدﻳﻚ او روﻳﻢ ﺗﺎ کار ﻣﺎ ﻓﺼﻞ ﻛﻨﺪ.» ﻫﺮ دو ﺑﺪان راﺿﻲ ﮔﺸﺘﻨﺪ و ﻣﻦ برای ﻧﻈﺎره، ﺑﺮ اﺛﺮ اﻳﺸﺎن ﺑﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ گربه روزهدار را ﺑﺒﻴﻨﻢ و اﻧﺼﺎف او در این ﺣﻜﻢ، ﻣﺸﺎﻫﺪت ﻛﻨﻢ. ﭼﻨﺪانکه ﺻﺎﺋﻢاﻟﺪﻫﺮ ﭼﺸﻢ ﺑﺮ اﻳﺸﺎن ﻓﻜﻨﺪ، ﺑﺮ دو ﭘﺎی، راست باﻳﺴﺘﺎد و روی به ﻣﺤﺮاب آورد و ﺧﺮﮔﻮش ﻧﻴﻚ از آن ﺷﮕﻔﺖ ﻧﻤﻮد. و ﺗﻮﻗّﻒ ﻛﺮدﻧﺪ. ﺗﺎ از ﻧﻤﺎز ﻓﺎرغ ﺷﺪ. ﺗﺤﻴﺖ به ﺗﻮاﺿﻊ ﺑﮕﻔﺘﻨﺪ و درﺧﻮاﺳﺖ که ﻣﻴﺎن اﻳﺸﺎن ﺣﻜﻢ باﺷﺪ و ﺧﺼﻮﻣﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻗﻀﻴﺖ ﻣﻌﺪﻟﺖ، به ﭘﺎیان رﺳﺎﻧﺪ. ﻓﺮﻣﻮد که: «ﺻﻮرت ﺣﺎل باز ﮔﻮﻳﻴﺪ.» ﭼﻮن ﺑﺸﻨﻮد، ﮔﻔﺖ: ﭘﻴﺮی در ﻣﻦ اﺛﺮ ﻛﺮده اﺳﺖ و ﺣﻮاس، ﺧﻠﻞ ﺷﺎﻳﻊ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ و ﮔﺮدش ﭼﺮخ و ﺣﻮادث دﻫﺮ را این ﭘﻴﺸﻪ اﺳﺖ؛ ﺟﻮان را ﭘﻴﺮ میﮔﺮداند و ﭘﻴﺮ را ﻧﺎﭼﻴﺰ میﻛﻨﺪ. نزدیکتر آﻳﻴﺪ و سخن ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﮔﻮﻳﻴﺪ.» ﭘﻴﺶﺗﺮ رﻓﺘﻨﺪ و ذﻛﺮ دﻋﻮی ﺗﺎزه ﮔﺮداﻧﻴﺪﻧﺪ. ﮔﻔﺖ: «واﻗﻒ ﺷﺪم و ﭘﻴﺶ از آنکه روی به ﺣﻜﻢ آرم، ﺷﻤﺎ را ﻧﺼﻴﺤﺘﻲ ﺧﻮاﻫﻢ ﻛﺮد، اﮔﺮ به ﮔﻮش دل ﺷﻨﻮﻳﺪ، ﺛﻤﺮات آن در دﻳﻦ و دﻧﻴﺎ، ﻗﺮهاﻟﻌﻴﻦ ﺷﻤﺎ ﮔﺮدد و اﮔﺮ ﺑﺮ وﺟﻪ دﻳﮕﺮ ﺣﻤﻞ اﻓﺘﺪ، ﻣﻦ باری به ﻧﺰدﻳﻚ دیاﻧﺖ و مروت ﺧﻮﻳﺶ، ﻣﻌﺬور باﺷﻢ؛ ﻓﻘﺪ اﻋﺬر ﻣﻦ اﻧﺬر. ﺻﻮاب آن اﺳﺖ که ﻫﺮ دو ﺗﻦ ﺣﻖ ﻃﻠﺒﻴﺪ که ﺻﺎﺣﺐ ﺣﻖ را ﻣﻈﻔﺮ باﻳﺪ ﺷﻤﺮد، اﮔﺮﭼﻪ ﺣﻜﻢ به ﺧﻼف ﻫﻮای او ﻧﻔﺎذ یاﺑﺪ؛ و ﻃﺎﻟﺐ باﻃﻞ را ﻣﺨﺬول ﭘﻨﺪاﺷﺖ، اﮔﺮچه ﺣﻜﻢ ﺑﺮ وﻓﻖ ﻣﺮاد او رود؛ ان اﻟﺒﺎﻃﻞ ﻛﺎن زﻫﻮﻗﺎً. و اﻫﻞ دﻧﻴﺎ را از ﻣﺘﺎع و ﻣﺎل و دوﺳﺘﺎن این ﺟﻬﺎن، ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﻣﻠﻚ ﻧﮕﺮدد، ﻣﮕﺮ ﻛﺮدار ﻧﻴﻚ که برای آﺧﺮت ﻣﺪﺧﺮ ﮔﺮداﻧﻨﺪ. و ﻋﺎﻗﻞ باﻳﺪ که ﻧﻬﻤﺖ در ﻛﺴﺐ ﺣﻄﺎم ﻓﺎﻧﻲ ﻧﺒﻨﺪد و ﻫﻤﺖ ﺑﺮ ﻃﻠﺐ ﺧﻴﺮ باﻗﻲ ﻣﻘﺼﻮر دارد و ﻋﻤﺮ و ﺟﺎه ﮔﻴﺘﻲ را به ﻣﺤﻞ اﺑﺮ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن و ﻧﺰﻫﺖ ﮔﻠﺴﺘﺎن، ﺑﻲﺛﺒﺎت و دوام ﺷﻤﺮد:
و ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻣﺎل را در دل، از درﺟﺖ ﺳﻨﮓرﻳﺰه ﻧﮕﺬراند که اﮔﺮ ﺧﺮج ﻛﻨﺪ، به آﺧﺮ رﺳﺪ و اﮔﺮ ذﺧﻴﺮت ﺳﺎزد، ﻣﻴﺎن آن و ﺳﻨﮓ و ﺳﻔﺎل، ﺗﻔﺎوﺗﻲ ﻧﻤﺎﻧﺪ و ﺻﺤﺒﺖ زﻧﺎن را ﭼﻮن ﻣﺎر اﻓﻌﻲ ﭘﻨﺪارد که ازو ﻫﻴﭻ اﻳﻤﻦ ﻧﺘﻮان ﺑﻮد و ﺑﺮ وﻓﺎی او ﻛﻴﺴﻪای ﻧﺘﻮان دوﺧﺖ و خاص و عام و دور و ﻧﺰدﻳﻚ ﻋﺎﻟﻤﻴﺎن را ﭼﻮن ﻧﻔﺲ ﻋﺰﻳﺰ خود ﺷﻨﺎﺳﺪ و ﻫﺮ چه در باب ﺧﻮﻳﺶ ﻧﭙﺴﻨﺪد، در ﺣﻖ دﻳﮕﺮان ﻧﭙﻴﻮﻧﺪد. از این ﻧﻤﻂ، دﻣﺪﻣﻪ و اﻓﺴﻮن ﺑﺮ اﻳﺸﺎن میدﻣﻴﺪ ﺗﺎ با او اﻟﻔﺖ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و آﻣﻦ و ﻓﺎرغ، ﺑﻲﺗﺤﺮز و ﺗﺼﻮن ﭘﻴﺶﺗﺮ رﻓﺘﻨﺪ. به ﻳﻚﺣﻤﻠﻪ، ﻫﺮ دو را ﺑﮕﺮﻓﺖ و ﺑﻜﺸﺖ.» (منشی،1362: 208-206) به این ﺗﺮﺗﻴﺐ، داﺳﺘﺎﻧﻲ را که ﺑﺮ ﻗﻠﻢ نصرالله منشی ﺟﺎری ﺷﺪه، میﺗﻮان با توجه به اﻟﮕﻮی ﻃﺒﻴﻌﻲ به ﺳﻪ ﺑﺨﺶ ﻋﻤﺪه ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﺮد: ﻣﺮحلة ﻧﺨﺴﺖ که ﻣﻨﻄﺒﻖ با مرحله «ﭘﻮﻳﻪ» است، از اﺑﺘﺪا ﺗﺎ ﺑﺨﺸﻲ را در ﺑﺮمیﮔﻴﺮد که ﻫﺮ دو ﻗﻬﺮﻣﺎن، ﮔﺮبه را به ﻋﻨﻮان داور میﭘﺬﻳﺮﻧﺪ و به ﺳﻤﺖ او ﺣﺮﻛﺖ میﻛﻨﻨﺪ که از اﺑﺘﺪای ﺻﻔﺤﻪ 206 کتاب ﺗﺎ نیمة ﺳﻄﺮ 12 را در ﺑﺮ میﮔﻴﺮد. (در ﭘﺎورﻗﻲ زﻳﺮ، ﺑﻨﺪ اول در ﺑﺮﮔﻴﺮﻧﺪۀ این ﺑﺨﺶ اﺳﺖ) از ﻣﻨﻈﺮ ﻋﻠﻢ ﻣﻌﺎﻧﻲ، در ﺗﻘﺴﻴﻢﺑﻨﺪی سخن ﺑﻠﻴﻎ، در این ﺑﺨﺶ، «ﻣﺴﺎوات» ﺣﺎﻛﻢ اﺳﺖ. ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺗﻌﺮﻳﻒ، «ﻣﺴﺎوات» آن اﺳﺖ که اﻟﻔﺎظ ﻛﻼم به ﻣﻘﺪار اﻓﺎدۀ اﺻﻞ ﻣﻌﻨﻲ باﺷﺪ. ﻳﻌﻨﻲ به اندازهای که ﻣﻌﻤﻮل و ﻣﺘﻌﺎرف است و ﻋﺎدﺗﺎً در ادای ﻣﻘﺼﻮد ﻻزم اﺳﺖ، ﺑﻲزیاده و ﻧﻘﺼﺎن.» (رﺟﺎﻳﻲ، 1359: 193) به ﻋﺒﺎرت دﻳﮕﺮ، در این ﺑﺨﺶ از روایت، نصرالله منشی ﻫﻴﭻ ﺟﺎﻳﻲ برای آراﻳﻪهای ادﺑﻲ و ﺻﻨﺎﻳﻊ ﻟﻔﻈﻲ و ﻣﻌﻨﻮی که ﻣﻮﺟﺐ ﻛﺶآﻣﺪن ﻛﻼم میشود، در ﻧﻈﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ و از ﺳﺠﻊ و ﻣﻮازﻧﻪ و سایر ﺟﻠﻮههای سخنپردازی نیز ﻧﺸﺎﻧﻪای یاﻓﺖ ﻧﻤﻲشود و ادامۀ حکایت به ﻧﻘﻞ ﻗﻮل و اﻧﻌﻜﺎس ﺳﺎدۀ ﮔﻔﺖوﮔﻮﻫﺎﻳﻲ که ﻣﻴﺎن دو ﻃﺮف در ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﺑﺴﻨﺪه ﻛﺮده اﺳﺖ. ﮔﻮﻳﻲ ﻗﻠﻢ وی آزاد و رﻫﺎ از ﻗﻴﺪ ﻫﺮ گونه ﻋﺒﺎرتپردازی، ﻋﺮصه متن را میﭘﻮﻳﺪ. از اینرو، این ﺑﺨﺶ را میﺗﻮان با ﺑﺨﺶ «ﭘﻮﻳﻪ» در ﺣﺮﻛﺖ ﭘﻠﻨﮓ، ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺮد. مرحلة دوم داستان از نیمة دوم ﺳﻄﺮ12 در ﺻﻔﺤﻪ 206 ﺗﺎ نیمة ﺳﻄﺮ 6 از صفحة 208 را در ﺑﺮ میﮔﻴﺮد. (و یا به ﻋﺒﺎرت دﻳﮕﺮ، ﺑﻌﺪ از ﺑﻨﺪ اول ﺗﺎ ﭘﺎیان داستان، منهای جملة آﺧﺮ) به ﺳﻬﻮﻟﺖ میﺗﻮان این ﺑﺨﺶ دراز آﻫﻨﮓ و کشدار را از ﻧﻮع «اﻃﻨﺎب» در ﻛﻼم به ﺣﺴﺎب آورد. در ﺗﻌﺮﻳﻒ اﻃﻨﺎب، آﻣﺪه اﺳﺖ: «ﺗﺄدیۀ ﻣﻌﻨﻲ ﻣﻘﺼﻮد به ﻋﺒﺎرات زاﻳﺪ ﺑﺮ ﺣﺪ ﻣﺘﻌﺎرف و ﻣﻌﻬﻮد، به ﺷﺮط این که در زیادت آن ﻓﺎﻳﺪهای باﺷﺪ.» (ﻫﻤﺎن،210) در این ﺑﺨﺶ، ﺑﺴﻴﺎری از ﻓﻨﻮن اﻃﻨﺎب از ﻗﺒﻴﻞ اﻳﻀﺎح، ﺗﻜﺮار، ذﻛﺮ خاص ﺑﻌﺪ از عام، ﺗﻜﻤﻴﻞ، ﺗﺘﻤﻴﻢ، بیان ﺳﺒﺐ و... به ﻫﻤﺮاه ﺗﻤﺜﻴﻞ و درج آﻳﺎت و اﺑﻴﺎت، به کار ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ که ﻫﻤﮕﻲ در ﺟﻬﺖ ﻛﻨﺪﻛﺮدن ﺿﺮبآﻫﻨﮓ داستان و اﻳﺠﺎد وﻗﻔﻪ در ﺳﻴﺮ ﺣﻮادث، ﻧﻘﺶ دارﻧﺪ. در این ﺑﺨﺶ از ﻣﻨﻈﺮ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ روایت و ﺧﻂ ﺳﻴﺮ داستان، ﺣﺎدﺛﻪای اﺗﻔﺎق ﻧﻴﻔﺘﺎده و روﻧﺪ حکایتپردازی ﻣﺘﻮﻗﻒ و ﺳﺎﻛﻦ ﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ. این ﺑﺨﺶ را میﺗﻮان با مرحله «ﻛﻤﻴﻦ» در ﺣﺮﻛﺖ ﭘﻠﻨﮓ، ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺮد. مرحلة ﺳﻮم داستان، ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻣﻞ دو ﺟﻤﻠﻪ اﺳﺖ: «به ﻳﻚ حمله، ﻫﺮ دو را ﺑﮕﺮﻓﺖ و ﺑﻜﺸﺖ» که در جمله دوم نیز ﺣﺬﻓﻲ ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪ ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺘﻪ و از ﺗﻤﺎم اﺟﺰای ﺟﻤﻠﻪ، ﺗﻨﻬﺎ به ذﻛﺮ ﻓﻌﻞ «ﺑﻜﺸﺖ»، ﺑﺴﻨﺪه ﺷﺪه و سایر واژﮔﺎن به ﻗﺮینۀ ﻣﻌﻨﻮی، ﻛﺎﻣﻼً ﺣﺬف ﺷﺪه اﺳﺖ؛ از این روی، ﻧﻤﻮنۀ ﻛﺎﻣﻞ «اﻳﺠﺎز ﺣﺬف» به ﺣﺴﺎب میآﻳﺪ. به گونهای که ﮔﻔﺘﻪاند: «اﻳﺠﺎز آن اﺳﺖ که اﻟﻔﺎظ، ﻛﻢﺗﺮ از ﻣﻘﺪار ﻣﺬﻛﻮر ﺑﻮده و واﻓﻲ به بیان ﻣﻘﺼﻮد باﺷﺪ.» (ﻫﻤﺎن،193) و اﻳﺠﺎز ﺣﺬف، ﻣﺒﺘﻨﻲ ﺑﺮ «ﺣﺬف ﺟﺰوی از اﺟﺰای ﻛﻼم... یا به ﺣﺬف ﻛﻼم» اﺳﺖ. (ﻫﻤﺎن) اﻣﺎ از ﻣﻨﻈﺮ روﻧﺪ داستان، جملة ﻣﺬﻛﻮر در ﺑﺮﮔﻴﺮﻧﺪه اﺻﻠﻲﺗﺮﻳﻦ ﺣﺎدﺛﻪ و به ﻣﻨﺰله نقطه ﭘﺎیان ﻣﺎﺟﺮاﺳﺖ؛ ﻳﻌﻨﻲ ﻋﻤﺪهﺗﺮﻳﻦ ﺑﺨﺶ داستان که بیانﻛﻨﻨﺪه اﺻﻠﻲﺗﺮﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ و ﻣﺘﻀﻤﻦ نتیجة ﭘﺎیاﻧﻲ است، در ﻫﻤﻴﻦ جملة ﭘﺎیاﻧﻲ ﺗﻌﺒﻴﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. این ﺑﺨﺶ با «ﺟﻬﺶ» در ﺣﺮﻛﺖ ﭘﻠﻨﮓ، ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ اﺳﺖ. برای ﺳﻬﻮﻟﺖ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ و ﺑﺮرﺳﻲ ﻛﻠﻲ آنچه ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ، ﺟﺪول ﺷﻤﺎره ﻳﻚ، کارﺳﺎز اﺳﺖ.
ﺟﺪول ﺷﻤﺎره1: (ﻣﻘﺎیسۀ ﺑﺨﺶهای ﻣﺨﺘﻠﻒ داستان ﮔﺮبة ﻋﺎﺑﺪ، ﮔﺰارش نصرالله منشی)
3-3-ﻣﻘﺎیسۀ ﮔﺰارش نصرالله منشی با سایر ﮔﺰارشﻫﺎ ﺑﺮ اﺳﺎس آنچه ذﻛﺮ ﺷﺪ میﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﺟﺎنﻣﺎیة این داستان در اﺳﺎس، با ﻇﺮاﻓﺖ و ﻫﻮﺷﻤﻨﺪی ﺗﻌﺒﻴﻪ ﺷﺪه ﺑﻮده اﺳﺖ و ﻛﻬﻦﺗﺮﻳﻦ ﻧﮕﺎرﻧﺪﮔﺎن داستان، آﮔﺎه یا ﻧﺎخودآﮔﺎه، ﻇﺮﻓﻴﺖ وﻳﮋۀ داستان را در ﻗﻴﺎس با آنچه واﻗﻌﺎً در ﻃﺒﻴﻌﺖ میﮔﺬرد، ﺗﻄﺒﻴﻖ دادهاند و ﻧﻮﻋﻲ ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ ﻣﻴﺎن روﻧﺪ داﺳﺘﺎن و روﻧﺪ ﺣﻴﺎت ﻃﺒﻴﻌﻲ، ﭘﺪﻳﺪ آوردهاند و ﭘﺮدازﻧﺪﮔﺎن و ﮔﺰارﻧﺪﮔﺎن ﺑﻌﺪی داستان نیز ﻧﺎﮔﺰﻳﺮ و به ﺣﻜﻢ اﻟﮕﻮﺑﺮداری از نسخۀ اﺳﺎس، ﺗﺎ ﺣﺪی ﻫﻤﻴﻦ روﻧﺪ را ﺣﻔﻆ ﻛﺮدهاند. با این ﺣﺎل، ﮔﺰارش نصرالله منشی (ﺣﺪاﻗﻞ در این داستان) ﺑﺮ ﺗﻤﺎم ﮔﺰارشهای دﻳﮕﺮ، ﺗﺮﺟﻴﺢ دارد و ﺗﺄﺛﻴﺮﮔﺬارﺗﺮ اﺳﺖ. توجه به نموداری که در آینده میآید ﮔﺰارش نصرالله منشی را در ﻛﻨﺎر سایر ﮔﺰارشهای ﻣﻌﺘﺒﺮ، باز ﻧﻤﻮده اﺳﺖ:
ﺟﺪول ﺷﻤﺎره2: (ﻣﻘﺎیسة ﮔﺰارشهای ﻣﺨﺘﻠﻒ از داستان ﮔﺮبة ﻋﺎﺑﺪ)
با ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻛﻮﺗﺎه به ﺟﺪول باﻻ و ﻧﻤﻮدار صفحة ﺑﻌﺪ، دریاﻓﺖ دﻗﻴﻖ ﻫﻨﺮورزی نصرالله منشی، در ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ با ﮔﺰارشهای ﻣﺸﻬﻮر دﻳﮕﺮ، ﺑﻴﺶﺗﺮ ﻧﻤﻮدار میشود. به وﻳﮋه با توجه به ﭘﺮدازش این حکایت در کتاب اﻧﻮار ﺳﻬﻴﻠﻲ، ﺗﺄﻟﻴﻒ ﺣﺴﻴﻦ واﻋﻆ ﻛﺎﺷﻔﻲ که به ﻗﺼﺪ آﺳﺎنﺗﺮ ﻛﺮدن نثر نصرالله منشی ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه، اﺧﺘﻼف ﺳﻄﺢ ﻫﻨﺮورزی ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن آشکارتر میشود. در گزارش اﻧﻮار ﺳﻬﻴﻠﻲ، دو ﺗﺼﺮف، ﺟﻠﻮه میﻛﻨﺪ: ﻧﺨﺴﺖ آنکه در ﺑﺨﺶ دوم ﮔﺰارش، از روایتﮔﺮی زاغ و ﻧﻘﻞ داستان از زبان او، ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺻﻮرت ﮔﻔﺖوﮔﻮی ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ (ﻣﻴﺎن ﮔﺮبه و ﻛﺒﻚ) را به خود ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ که به خودی خود، به ساختار داستان که در ﭘﻲ اﻟﻘﺎی دامﮔﺴﺘﺮی ﺣﻴﻠﻪورزانۀ ﮔﺮبه اﺳﺖ، ﻟﻄﻤﻪ زده و ﻛﺒﻚ و ﺧﺮﮔﻮش را از ﺻﻮرت ﺷﻨﻮﻧﺪﮔﺎن و ﭘﻨﺪﻧﻴﻮﺷﺎﻧﻲ ﻣﺒﻬﻮت که در اﻓﺴﻮن بیان ﻧﺮم و ﺷﻴﻮای ﮔﺮبه به ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮاب و ﺧﻠﺴﻪ در آﻣﺪهاﻧﺪ، به ﺳﻤﺖ ﻫﺸﻴﺎری که ﻻزمۀ ﺣﺠﺖآوری و ﮔﻔﺖوﮔﻮﺳﺖ، ﺳﻮق داده اﺳﺖ. از این رو ﻏﺎﻓﻞﮔﻴﺮی اﻧﺘﻬﺎی داستان ــ که ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪ ﻏﻔﻠﺖ و ﺑﻲﺧﺒﺮی ﻗﻬﺮﻣﺎن اﺳﺖ ــ با روﻧﺪ ﻫﻮﺷﻴﺎری ﻛﺒﻚ در ﻃﻲ دیاﻟﻮﮔﻲ که با ﮔﺮبه ﺗﺮﺗﻴﺐ داده اﺳﺖ، ﻛﺎﻣﻼً ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎر اﺳﺖ. به وﻳﮋه آن که ﻣﻼﺣﺴﻴﻦ ﻛﺎﺷﻔﻲ ﺗﺮﺗﻴﺒﻲ داده اﺳﺖ ﺗﺎ حکایتگونهای به ﻧﻈﻢ و از زبان ﻛﺒﻚ، در ﻣﻴﺎن این ﺑﺨﺶ ﮔﻨﺠﺎﻧﺪه شود که ﻗﻄﻌﺎً به ساختار ﻣﻨﺴﺠﻢ داستان ﻟﻄﻤﻪ زده و ذﻫﻦ ﺧﻮاﻧﻨﺪه را ﭘﺮﻳﺸﺎن میﻛﻨﺪ. ﻟﻐﺰش دوم ﮔﺰارش اﻧﻮار ﺳﻬﻴﻠﻲ، در ﻋﺒﺎرتپردازی اﻧﺘﻬﺎی داستان و ﺗﻮﺻﻴﻒ لحظۀ ﺣﻤﻠﻪ و ﻫﺠﻮم ﮔﺮبه اﺳﺖ که در ﻗﻴﺎس با انشای نصرالله منشی و حتی در ﻗﻴﺎس با ﮔﺰارش ﻋﺮﺑﻲ اﺑﻦﻣﻘﻔﻊ، ﺑﺴﻴﺎر ﻛﺶدار و ﻛﻨﺪ اﺳﺖ. روایت اﻧﻮار ﺳﻬﻴﻠﻲ با ﺗﻮﺿﻴﺢ و ﺗﻔﺴﻴﺮی که به داستان اﻓﺰوده، از ﺷﺪت حمله ﮔﺮبه ﻛﺎﺳﺘﻪ و ﺑﺮ ﺳﺎﺧﺖ ﺟﻬﺶ ﺑﺮقآﺳﺎی ﮔﺮبه، ﺻﺪﻣﻪ وارد ﻛﺮده و در واﻗﻊ زﻫﺮ آن را ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻋﺒﺎرتهای ﭘﺎیاﻧﻲ ﺳﻪ متن ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ: نصرالله منشی: «به ﻳﻚ ﺣﻤﻠﻪ ﻫﺮ دو را ﺑﮕﺮﻓﺖ و ﺑﻜﺸﺖ.» (منشی،1362: 208) اﺑﻦ ﻣﻘﻔﻊ: «ﻓﻮﺛﺐ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﻓﻘﺘﻠﻬﻤﺎ» (اﺑﻦﻣﻘﻔﻊ،2001: 193-192) واﻋﻆ ﻛﺎﺷﻔﻲ: «به ﻳﻚ ﺣﻤﻠﻪ ﻫﺮ دو را ﺑﮕﺮﻓﺖ و ﻣﻄﺒﺦ ﻣﻌﺪه را از ﮔﻮﺷﺖ ﻟﺬﻳﺬ اﻳﺸﺎن ﺑﺮگ و ﻧﻮاﻳﻲ ارزاﻧﻲ داﺷﺖ و اﺛﺮ ﻧﻤﺎز و روزه و ﺻﻼح و ﻋﻔﺖ او به واسطۀ ﻧﻔﺲ ﺧﺒﻴﺚ و ﻃﺒﻊ ﻧﺎﭘﺎک، ﺑﺮ این ﺟﻤﻠﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﮔﺸﺖ.» (واﻋﻆ ﻛﺎﺷﻔﻲ،1341: 291)
گزارشهای مختلف داستان گربه عابد 4-ساختار سایر داستانﻫﺎ در کلیله و دمنه نصرالله منشی کلیله و دمنه نصرالله منشی در ﮔﺰارش و بازﭘﺮداﺧﺖ دﻳﮕﺮ داستانها نیز از ﭼﻨﻴﻦ ﺧﻼﻗﻴﺘﻲ ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪ اﺳﺖ. ﭼﻨﺎنکه برای ﻣﺜﺎل، در داستان «ﺑﻮزﻳﻨﻪ و باﺧﻪ» در «باب ﺑﻮف و زاغ» (منشی،1362: 232 -230) از ﺳﻨﮓﭘﺸﺘﻲ حکایت میشود که ﭘﺲ از دوﺳﺘﻲ دراز با ﺑﻮزﻳﻨﻪ، به وی ﺧﻴﺎﻧﺖ میﻛﻨﺪ و ﻗﺼﺪ ﻫﻼﻛﺖ او را در ﺳﺮ میﭘﺮوراند. ﺗﺄﻧﻲ و ﻛﻨﺪی روایت، دﻗﻴﻘﺎً با ﺣﺮﻛﺎت ﻛﻨﺪ و ﻳﻚﻧﻮاﺧﺖ ﺳﻨﮓﭘﺸﺖ ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ دارد. ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ، در ﺑﺨﺸﻲ از داستان، سنگپشت ﺑﻮزﻳﻨﻪ را ﺑﺮ ﭘﺸﺖ میﮔﻴﺮد ﺗﺎ او را از آب ﻋﺒﻮر دﻫﺪ و به ﻣﻬﻤﺎﻧﻲ ﺧﺎنۀ خود ﺑﺒﺮد؛ اﻣﺎ در واﻗﻊ، در اندیشۀ آن اﺳﺖ ﺗﺎ وی را ﻣﻴﺎن آب اﻓﻜﻨﺪ و ﻫﻼک ﺳﺎزد. ﺗﺄﻣﻞﻫﺎ و ﺗﺮدﻳﺪﻫﺎی سنگپشت که ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ روایت را ﺑﺴﻴﺎر ﻛﻨﺪ و ﻣﻼلآور ﻛﺮده است، دﻗﻴﻘﺎً با ﺣﺮﻛﺎت ﻛﻨﺪ وی در ﻃﺒﻴﻌﺖ، ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ است؛ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﺎنگونه که سنگپشت در ﻃﺒﻴﻌﺖ، با ﺣﺮﻛﺎﺗﻲ ﻛﻨﺪ و به ﺷﻴﻮهای ﻓﻜﻮراﻧﻪ ﭘﻴﺶ میرود، روﻧﺪ داستان نیز ﻛﻨﺪ اﺳﺖ و ﺟﺎبهﺟﺎ، برای ﺷﺮح و بیان ذﻫﻨﻴﺎت و ﺗﻔﻜﺮات و ﺗﺄﻣﻼت سنگپشت ﻣﺘﻮﻗﻒ میشود و ﺗﺎ ﺣﺪ ﻣﻼلاﻧﮕﻴﺰ ﺷﺪن، کشدار میشود. یا در داستان «ﻣﺎر ﭘﻴﺮ و ﭘﺎدﺷﺎه ﻏﻮﻛﺎن» در باﺑﻲ به ﻫﻤﻴﻦ ﻧﺎم (ﻫﻤﺎن، 259-238) در ﻻبهﻻی ﺣﻜﺎﻳﺘﻲ، از ﻣﻜﺮ و حیله ﻣﺎری ﭘﻴﺮ روایت میشود که ﺑﺮ اﺛﺮ ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ و ﺿﻌﻒ، دﻳﮕﺮ ﺗﻮان ﺷﻜﺎر را از دﺳﺖ داده اﺳﺖ. از اینرو به ﺗﺮﻓﻨﺪی روی میآورد ﺗﺎ با اﻣﻴﺮ ﻏﻮﻛﺎن ﻧﺰدﻳﻚ شود و همچون ﻣﺮﻛﺐ خاص او، ﻫﺮ روز ﺟﻴﺮه و راﺗﺒﻪای از ﻏﻮﻛﺎن دریاﻓﺖ ﻛﻨﺪ. در این حکایت، ﺷﻴﻮۀ بیان داﺳﺘﺎﻧﻲ ﺑﺮ ساختاری ﺗﻌﺒﻴﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ که با روﻧﺪی زﻳﺮﻛﺎﻧﻪ و ﮔﺰارشهای ﻣﺨﺘﻠﻒ داستان ﮔﺮبه ﻋﺎﺑﺪ ﺷﺘﺎﺑﻲ ﻳﻚ ﻧﻮاﺧﺖ، ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ دﻗﻴﻖ و ﻣﻨﻈﻢ و ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﻳﺰی ﺷﺪه روایت را ﻃﺮح زده اﺳﺖ که ﻋﻴﻨﺎً با روﻧﺪ زﻳﺮﻛﺎنۀ نقشۀ ﻣﺎر و نیز با رﻓﺘﺎر و ﺷﻴﻮۀ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻨﻈﻢ و ﻳﻚﻧﻮاﺧﺖ و ﻫﺪفدار ﻣﺎر در ﻋﻠﻔﺰار یا ﺷﻨﺰار، ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ دارد. بهوﻳﮋه به ﻫﻤﺎنگونه که ﻧﻈﻢ و ﻳﻚﻧﻮاﺧﺘﻲ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﺎر در ﻃﺒﻴﻌﺖ به ﺧﻮﺑﻲ روﻧﺪ ﺷﺘﺎبآﻣﻴﺰ و ﺳﺮﻋﺖ وی را میﭘﻮﺷﺎﻧﺪ، در این داستان نیز ﻳﻚﻧﻮاﺧﺘﻲ ﺣﺮﻛﺖ روایت، در ﭼﺸﻢ ﺧﻮاﻧﻨﺪه ﻃﺒﻴﻌﻲ میﻧﻤﺎﻳﺪ و در ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ دﻗﻴﻖ و ﺳﺮﻳﻊ داستان از ﭼﺸﻢ وی ﭘﻮﺷﻴﺪه میﻣﺎﻧﺪ و ﺧﻮاﻧﻨﺪه به ﺷﻜﻠﻲ ﻏﻴﺮ ﻣﻨﺘﻈﺮه، به ﻧﺎﮔﺎه خود را در اﻧﺘﻬﺎی روایت مییاﺑﺪ و ﺣﻴﺮتزده ﻣﺸﺎﻫﺪه میﻛﻨﺪ که نقشۀ ﺣﺴﺎبﺷﺪۀ ﻣﺎر ﭘﻴﺮ به ﺳﺮﻋﺖ اﺟﺮا ﺷﺪ و او را به ﻛﺎم رﺳﺎﻧﺪ. ﻳﺎ در ﻫﻤﺎن داﺳﺘﺎن ﻣﻮرد ﺑﺤﺚ، ﻳﻌﻨﻲ ﻛﺒﻚاﻧﺠﻴﺮ و ﺧﺮﮔﻮش، اﻧﺘﺨﺎب ﻫﻮﺷﻤﻨﺪانۀ زاغ ﺑﺮای ﺟﺎﻳﮕﺎه راوی داستان، ﺗﻌﺒﻴﻪای دﻗﻴﻖ و ﺣﺴﺎب ﺷﺪه اﺳﺖ که ﺗﻤﺎم راویان ﺑﻌﺪی داستان به رﻋﺎﻳﺖ آن ﻣﻠﺰم ﺷﺪهاند؛ زﻳﺮا ﺳﺎﺧﺖ اﻳﻦ داستان، راوی ﻧﺎﻇﺮی (راوی ﻫﻤﻪﭼﻴﺰدان) را ﻃﻠﺐ میﻛﺮده که در ﻋﻴﻦ اﺷﺮاف ﻛﺎﻣﻞ به ﻣﺎﺟﺮا، در ﺑﻲﻃﺮﻓﻲ ﻛﺎﻣﻞ و در ﺟﺎﻳﮕﺎه ﮔﺰارشدﻫﻨﺪۀ ﺻﺮف، اﻳﻔﺎی ﻧﻘﺶ ﻛﻨﺪ. در این ﺻﻮرت، چه ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ ﺑﻬﺘﺮ از زاغ که ﭘﺮﻧﺪه است و در ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﻗﺎدر است ﺑﻲﻣﺎﻧﻊ و رادع و نیز ﺑﻲآنکه دﻳﺪه شود، ﻫﻤﺮاه ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎن ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﺪ. ﻫﻢﭼﻨﻴﻦ ﻧﻘﺶ او در داستان با ﺗﺼﻮﻳﺮ راﻳﺞ از او که ﺧﺒﺮﮔﻴﺮی و ﺧﺒﺮآوری اﺳﺖ، ﺗﻄﺎﺑﻖ دارد و ﻛﻨﺞﻛﺎویای ذاﺗﻲ که در ﻛﻞ داستانﻫﺎی ﻛﻬﻦ ﺗﺎ اﻣﺮوز، به وی ﻧﺴﺒﺖ داده میشود، اﻧﮕﻴﺰهای ﻗﻮی برای دﻧﺒﺎلﻛﺮدن ﻣﺎﺟﺮا میآﻓﺮﻳﻨﺪ. ﻳﻌﻨﻲ اﻧﺘﺨﺎب زاغ در ﺟﺎﻳﮕﺎه راوی در این داستان، ﻫﻢ با ﺳﺎﺧﺖ ﻃﺒﻴﻌﻲ و واﻗﻌﻲ این ﭘﺮﻧﺪه ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ اﺳﺖ و ﻫﻢ با ﺗﺼﻮﻳﺮهای اﻓﺴﺎﻧﻪای و ادﺑﻲ در مورد ﺻﻔﺎت وی، ﻫﻢﺧﻮاﻧﻲ دارد.
ﻧﺘﻴﺠﻪ در این ﻧﻮﺷﺘﺎر، روش نصرالله منشی در ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪی از شخصیتپردازیهای ﻣﺄﻟﻮف و ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪۀ حیوانات، برای ﭘﻴﻜﺮهﻣﻨﺪﺳﺎزی برخی از داستانهای کلیله و دمنه، ﺑﺮرﺳﻲ ﺷﺪه و ﻧﺸﺎن داده ﺷﺪه اﺳﺖ که وی در ﻃﺮحرﻳﺰی حکایتپردازی کتاب کلیله و دمنه، ﺧﻮ و ﺧﺼﻠﺖهای ﻣﻨﺘﺴﺐ به ﺟﺎﻧﻮر ﻗﻬﺮﻣﺎن داستان را در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ساختار حکایت را ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ با ﺧﺼﻠﺖ بارز ﺟﺎﻧﻮر ﻗﻬﺮﻣﺎن داستان ﭘﻲرﻳﺰی ﻛﺮده اﺳﺖ. روند ﻛﻨﺪ ﺣﻜﺎﻳﺘﻲ که سنگپشت، ﻗﻬﺮﻣﺎن آن اﺳﺖ، ساختار ﻣﺘﻴﻦ و ﻣﻨﻄﻘﻲ در داﺳﺘﺎﻧﻲ که ﻛﺒﻮﺗﺮ، ﻗﻬﺮﻣﺎن آن داستان اﺳﺖ و ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻨﻈﻢ و ﺣﺴﺎبﺷﺪه و ﻳﻚدﺳﺖ داﺳﺘﺎﻧﻲ که ﻣﺎر در آن ﻧﻘﺶدارد، ﻫﻤﮕﻲ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ با ﺧﺼﻠﺖ ﻗﻬﺮﻣﺎن داستان ﭘﺮداﺧﺘﻪ ﺷﺪه است. به ﻫﻤﻴﻦ گونه، ﺳﺎﺧﺖ ﻃﻮﻻﻧﻲ اﻣﺎ ﭘﺮ ﺗﭙﺶ حکایت اﺻﻠﻲ کتاب (داستان کلیله و دمنه)، ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ با بیان ﭘﺮﺣﻮﺻﻠﻪ و ﭘﺮﭼﺎﻧﮕﻲ دو روباه در اﺛﺒﺎت درﺳﺘﻲ رأی و اندیشۀ خود و ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪی از ﻇﺮاﻳﻒ ﻣﻨﻄﻖ و دﺳﺖیاﺑﻲ به ﺑﻴﺎﻧﻲ ﺳﻔﺴﻄﻪآﻣﻴﺰ، با ﺣﻴﻠﻪورزی ﻣﻨﺘﺴﺐ به روباه و با ﺻﺒﺮ و ﺣﻮصلۀ ﻓﻌﺎل او به ﻫﻨﮕﺎم ﺷﻜﺎر، ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ اﺳﺖ. ﻫﻢﭼﻨﻴﻦ سایر ﻧﻤﻮﻧﻪهاﻳﻲ که ﻫﺮﻛﺪام میﺗﻮاﻧﻨﺪ ﻣﻮﺿﻮع ﻧﻮﺷﺘﺎری ﻣﺴﺘﻘﻞ باﺷﻨﺪ، ﺷﺎﻫﺪی ﺑﺮ این ادﻋﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ آن چه در این ﻧﻮﺷﺘﺎر اﺧﺘﺼﺎﺻﺎً به آن ﭘﺮداﺧﺘﻪ ﺷﺪه، ﺗﺤﻠﻴﻞ و ﺑﺮرﺳﻲ داستان «ﻛﺒﻚاﻧﺠﻴﺮ و ﺧﺮﮔﻮش و ﮔﺮبۀ روزهدار» اﺳﺖ که ﻧﺸﺎن میدﻫﺪ ﺳﻴﺮ ﺣﺮﻛﺖ داﺳﺘﺎﻧﻲ و ساختار ﺑﻴﺎﻧﻲ و ﭘﺮدازش ﻧﻬﺎﻳﻲ داستانپردازی، دﻗﻴﻘﺎً با ﺣﺮﻛﺖ ﮔﺮوه ﮔﺮبهﺳﺎﻧﺎن در ﻃﺒﻴﻌﺖ، ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ اﺳﺖ و ﺿﺮبآﻫﻨﮓ داﺳﺘﺎن، ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ با ﺣﺮﻛﺖ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺣﻴﻮان در ﺣﺎل ﺷﻜﺎر، ﻛﻨﺪ میشود و یا ﺳﺮﻋﺖ میﮔﻴﺮد.
یادداﺷﺖﻫﺎ ﺗﺪوﻳﻦ کتاب کلیلهودمنه که در اﺻﻞ ﻫﻨﺪی به ﻧﺎم ﭘﻨﭽﺎﺗﻨﺘﺮا و به ﻣﻌﻨﺎی ﭘﻨﺞﭘﻨﺪ، یا ﭘﻨﺞ کتاب ﺧﻮانده میشود، به ﺑﺮﻫﻤﻨﻲ با ﻧﺎم وﻳﺸﻨﻮﺳﺮﻣﺎن (ﻛﺮﻣﻦ) ﻧﺴﺒﺖ داده ﺷﺪه اﺳﺖ که این کتاب را برای آﻣﻮزش ﺳﻪ ﻓﺮزﻧﺪ ﭘﺎدﺷﺎه، ﺗﺪوﻳﻦ ﻛﺮده ﺑﻮده است. (داﻳﺮهاﻟﻤﻌﺎرف ﺑﺮﻳﺘﺎﻧﻴﻜﺎ: 2009) ﻣﻌﺮوف اﺳﺖ که این کتاب را ﺑﺮزویۀ ﻃﺒﻴﺐ که در ﺟﺴﺖوﺟﻮی ﺣﻜﻤﺖ و برای ﻓﺮوﻧﺸﺎﻧﺪن اﺿﻄﺮاب ﻧﺎداﻧﻲ و نیز به اﻗﺘﻀﺎی ﺷﻐﻞ خود برای یاﻓﺘﻦ ﮔﻴﺎه درﻣﺎنﺑﺨﺶ همۀ ﺑﻴﻤﺎریها، ﺗﻤﺎم ﺟﻬﺎن آن روز را زﻳﺮ ﭘﺎ ﻧﻬﺎده ﺑﻮد، در دوران ﺳﻠﻄﻨﺖ اﻧﻮﺷﻴﺮوان (579-531 ﻣﻴﻼدی) به اﻳﺮان آورد. (ﻗﺰوﻳﻨﻲ،1332، ج2: 32) از ﺗﺮجمة ﭘﻬﻠﻮی ﺑﺮزوﻳﻪ که ﺣﻮاﻟﻲ ﺳﺎل 560 ﻣﻴﻼدی ﻓﺮاﻫﻢ آﻣﺪ، اﺛﺮی در دﺳﺖ ﻧﻴﺴﺖ؛ اﻣﺎ ﻣﻄﺎﺑﻖ برخی ﺷﻮاﻫﺪ، به ﻧﻈﺮ میرﺳﺪ ﺑﺮزوﻳﻪ از ﻣﺘﺮﺟﻤﺎن ﻣﺘﺼﺮف ﺑﻮده اﺳﺖ و در اﺻﻞ اﺛﺮ، ﺗﻐﻴﻴﺮاﺗﻲ ﭘﺪﻳﺪ آورده اﺳﺖ. از ﺟﻤﻠﻪ اینکه به ساختار ﻋﻤﺪﺗﺎً ﺷﻌﺮی کتاب، روی ﺧﻮﺷﻲ ﻧﺸﺎن ﻧﺪاده و ﺑﺮ نثر ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﮔﺮدﻳﺪه و دﻳﮕﺮ آنکه در ﺗﺮﺗﻴﺐ بابها و ﻓﺼﻞهای کتاب، ﺗﺼﺮﻓﺎﺗﻲ ﻛﺮده و حکایتﻫﺎﻳﻲ را از ﻣﻬﺎﺑﻬﺎراﺗﺎ (که در آن زﻣﺎن ﺑﺴﻴﺎر مورد توجه ﺑﻮده) به آن اﻓﺰوده اﺳﺖ. (ﺷﻴﻜﻬﺮ،1341: 9-10) ﺷﺎﻫﺪی ﺑﺮ رواج ﺑﺮقآﺳﺎی کلیله و دمنۀ ﺗﺪوﻳﻦ ﺷﺪه به وسیلۀ ﺑﺮزویۀ ﻃﺒﻴﺐ، آن اﺳﺖ که در ﻓﺎﺻﻠﻪای ﻧﺰدﻳﻚ به اﻧﺘﺸﺎر آن، ﻳﻌﻨﻲ به ﺳﺎل 570 ﻣﻴﻼدی، ﺗﺮﺟﻤﻪای از متن ﭘﻬﻠﻮی به زبان ﺳﺮیاﻧﻲ ﺻﻮرت ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ. (ﻣﺤﺠﻮب، 1336: 64 -57) و همچنین در ﺣﺪود ﺳﻪ ﻗﺮن ﺑﻌﺪ، اﺑﻦﻣﻘﻔﻊ (روزبه ﭘﻮردادوﻳﻪ) آن را همچون ﻣﻔﺎﺧﺮۀ ﻧﻴﺎﻛﺎن خود و در ﺷﻤﺎر آثار ﻛﻬﻦ اﻳﺮاﻧﻲ، به ﻋﺮﺑﻲ ﺑﺮﮔﺮداند. ﺑﺪﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ، کتاب کلیلهودمنه در سایر ﺳﺮزﻣﻴﻦهای ﻋﺮﺑﻲ زبان ﻣﻨﺘﺸﺮ ﮔﺸﺖ. ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ که ﺗﺮجمۀ اﺑﻦﻣﻘﻔﻊ به ﺷﺪت مورد اﺳﺘﻘﺒﺎل ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ، به گونهای که ﻣﺤﻤﺪ ﻏﻨﻴﻤﻲ ﻫﻼل، اﻇﻬﺎر میدارد که این کتاب به 50 زبان دﻳﮕﺮ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. (ﻏﻔﺮاﻧﻲ، 1350: 54) ﺳﭙﺲ ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺮجمۀ ﻋﺮﺑﻲ، دﺳﺖﻣﺎیۀ ادبا و ﺷﺎﻋﺮان فارسی زبان ﮔﺮدﻳﺪ ﺗﺎ دﻳﮕﺮ بار آن را به ﺷﻴﻮاﻳﻲ، به فارسی درآورﻧﺪ. ﮔﻮیا کلیله و دمنۀ ﻋﺮﺑﻲِ اﺑﻦﻣﻘﻔﻊ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ بار در دورۀ ﺳﺎﻣﺎﻧﻲ، به نثر ﺳﺎدۀ فارسی ﺑﺮﮔﺮدانده ﺷﺪ و در ﻫﻤﻴﻦ دوران، رودﻛﻲ آن را در ﺣﺪود ﺳﺎل 320 ه.ق، به ﻧﻈﻢ درآورد. (ﻧﻔﻴﺴﻲ، 1382: 421) در ﻓﺎصلۀ زﻣﺎﻧﻲ ﻣﻴﺎن رودﻛﻲ ﺗﺎ نصرالله منشی در ﻗﺮن ﺷﺸﻢ، دﻳﮕﺮاﻧﻲ نیز به کار ﺗﺮﺟﻤﻪ و بازﮔﺮداﻧﺪن کتاب به فارسی ﭘﺮداﺧﺘﻪاند که از ﻛﻮﺷﺶهای آنها اﺛﺮی در دﺳﺖ ﻧﻴﺴﺖ. کلیلهودمنۀ نصرالله منشی که گونهای بازآﻓﺮﻳﻨﻲ ﻫﻨﺮی ﻣﺤﺴﻮب میشود، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ مورد توجه و ﺗﻘﻠﻴﺪ ﺑﺴﻴﺎری از ادبا واﻗﻊ ﺷﺪ و به جز ﭘﺮداﺧﺖ ﺳﺎده و اﻣﺎﻧﺖدارانۀ ﻣﺤﻤﺪﺑﻦﻋﺒﺪاﷲ ﺑﺨﺎری که با ﻋﻨﻮان داستانهای ﺑﻴﺪﭘﺎی ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪ، به ﺗﻘﺮﻳﺐ، ده اﺛﺮ فارسی دﻳﮕﺮ به ﻧﻈﻢ و نثر، با ﺗﺄﺛﻴﺮﭘﺬﻳﺮی از کلیلهودمنه نصرالله منشی، ﺗﺮﺗﻴﺐ داده ﺷﺪه اﺳﺖ؛ آنگونه که میﺗﻮان ﮔﻔﺖ، ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ آنﻫﺎ ﺑﺮ اﺳﺎس ﻣﻌﺠﻢاﻻدبا، اﺛﺮ ﻧﻈﺎماﻟﺪﻳﻦ اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﺑﻦﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦﺣﻴﺪر ﺑﻦﻋﻠﻲﺧﻮارزمی ﻣﺘﻮﻟﺪ 559 اﺳﺖ که کلیلهودمنۀ ﺑﻬﺮاﻣﺸﺎﻫﻲ را به فارسی ﺷﺮح ﻛﺮده و آن را اﻧﻤﻮذارﻧﺎﻣﻪ ﻧﺎﻣﻴﺪه اﺳﺖ. (یاﻗﻮت،1923: 321) و آﺧﺮﻳﻦ آنﻫﺎ با ﻋﻨﻮان کلیلهودمنۀ ﺟﺪﻳﺪ به ﺳﺎل1332 ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪه اﺳﺖ (آثاری که در ایام اﺧﻴﺮ ﺑﺮ اﺳﺎس کلیله و دمنه و برای ﻛﻮدﻛﺎن و ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن بازﻧﻮﻳﺴﻲ ﺷﺪه، در این ﻓﻬﺮﺳﺖ ﮔﻨﺠﺎﻧﺪه ﻧﺸﺪه اﺳﺖ (و اﻟﺒﺘﻪ ﻣﺸﻬﻮرﺗﺮﻳﻦ آنها اﻧﻮار ﺳﻬﻴﻠﻲ اﺳﺖ که به ﻗﻠﻢ ﻣﻼﺣﺴﻴﻦ واﻋﻆ ﻛﺎﺷﻔﻲ در ﻗﺮن دﻫﻢ ﻫﺠﺮی، ﺻﻮرت ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ.)
ﻣﻨﺎﺑﻊ و مآخذ 1-آقا گلزاده، فردوس. تحلیل گفتمان انتقادی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1385. 2-اﺑﻦ ﻣﻘﻔﻊ، ﻋﺒﺪاﷲ. کلیله و دمنه. ﺑﻴﺮوت: دار ﻣﻜﺘﺒﻪ اﻟﻬﻼل، 2001. 3-اخوت، احمد، دستور زبان داستان. تهران: نشر فردا، 1371. 4-اﺳﻠﻮﻟﺰ، راﺑﺮت. درآﻣﺪی ﺑﺮ ﺳﺎﺧﺘﺎرﮔﺮاﻳﻲ در ادﺑﻴﺎت. ترجمة ﻓﺮزاﻧﻪ ﻃﺎﻫﺮی. ﺗﻬﺮان: آﮔﻪ، 1379. 5-اسکولز، رابرت. عناصر داستانی. ترجمه فرزانه طاهری. تهران: نشر مرکز، چاپ اول، 1377. 6- براهنی، رضا. قصهنویسی. تهران: نشر نو، چاپ سوم، 1362. 7- بارت، روﻻن. لذت متن. ﺗﺮجمۀ ﭘﻴﺎم ﻳﺰدانﺟﻮ. ﺗﻬﺮان: ﻣﺮﻛﺰ، 1382. 8- ﺑﺨﺎری، ﻣﺤﻤﺪﺑﻦﻋﺒﺪاﷲ. داستانهای ﺑﻴﺪﭘﺎی. ﺗﺼﺤﻴﺢ ﭘﺮوﻳﺰ ﻧﺎﺗﻞ ﺧﺎﻧﻠﺮی. ﺗﻬﺮان: ﺧﻮارزمی، 1369. 9- بهار، محمدتقی (ملکالشعرا). سبکشناسی یا تاریختطور نثر فارسی. تهران: امیرکبیر، 1337. 10- بیشاب، لئوناردو. درسهایی در باره داستاننویسی. ترجمة محسن سلیمانی. تهران: سازمان چاپ و انتشارات، 1374. 11- ﭘﺮاپ، وﻻدﻳﻤﻴﺮ.رﻳﺨﺖﺷﻨﺎﺳﻲ ﻗﺼﻪﻫﺎی ﭘﺮﻳﺎن. ﺗﺮﺟﻤﺔ ﻓﺮﻳﺪون ﺑﺪرهای. ﺗﻬﺮان: نشر ﺗﻮس، 1368. 12- پرین، لورانس. ادبیات داستانی ساختار، صدا و معنی. مترجم محسن سلیمانی، فهیمه اسماعیلزاده. تهران: رهنما، چاپ سوم. 1381. 13- ﺣﺴﺎمﭘﻮر، ﺳﻌﻴﺪ، «ﺑﺮرﺳﻲ ﺗﻄﺒﻴﻘﻲ ساختار داﺳﺘﺎنهای ﺷﻴﺮ و ﮔﺎو در کلیله و دمنه و اﻓﺮاﺳﻴﺎب و سیاوش در شاهنامه»، مجلة ﺑﻮﺳﺘﺎن ادب داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻴﺮاز، دوره1، ﺷﻤﺎره1، ﭘﻴﺎﭘﻲ1، ﺻﺺ89-73، 1388. 14- ﺧﻄﻴﺒﻲ، ﺣﺴﻴﻦ. ﻓﻦ ﻧﺜﺮ در ادب ﻓﺎرﺳﻲ. ﺗﻬﺮان: زوار، 1366. 15- دقیقیان، شیریندخت. منشأ شخصیت در ادبیات داستانی«بی نا». تهران: بهار، 1371. 16- دور نود …..درآمدی به جامعهشناسی ادبیات. گزیده ترجمۀ محمد جعفر پوینده. تهران: انتشارات نقش جهان، چاپ اول، 1377. 17- رﺟﺎﻳﻲ، ﻣﺤﻤﺪﺧﻠﻴﻞ. ﻣﻌﺎﻟﻢاﻟﺒﻼﻏﻪ در ﻋﻠﻢ ﻣﻌﺎﻧﻲ و بیان و ﺑﺪﻳﻊ. ﺷﻴﺮاز: داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻴﺮاز، 1359. 18- رﺿﺎﻳﻲ دﺷﺖ ارژﻧﻪ، ﻣﺤﻤﻮد، «دو قصۀ ﻛﻬﻦ در ﺑﻮﺗﻪ ﻧﻘﺪی ساختارﮔﺮا»، ادﺑﻴﺎت داﺳﺘﺎﻧﻲ، ﺷﻤﺎرۀ 72، ﺻﺺ54-52، 1382. 19- ـــــــــــــــــ ، ــــــ ، «ﻧﻘﺪ ﺗﻄﺒﻴﻘﻲ ﺳﻪ قصۀ ﻛﻬﻦ از کلیله و دمنه و ﻣﺮزبانﻧﺎﻣﻪ»، ادﺑﻴﺎت داﺳﺘﺎﻧﻲ، ﺷﻤﺎرۀ 74، ﺻﺺ56-54، 1382. 20- سلطانی، سیدعلی اصغر. قدرت، گفتمان و زبان. تهران: نشر نی، 1384. 21- سناپور، حسین. ده جستار داستاننویسی. تهران: نشر چشمه، 1378. 22- ﺷﻴﻜﻬﺮ، اﻳﻨﺪو. ﭘﻨﭽﺎﺗﻨﺘﺮا. ﺗﻬﺮان: داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان، 1341. 23- صادقی جمال. قصه داستان کوتاه و رمان. تهران: 1366. 24- صفا، ذبیحالله. تاریخ ادبیات در ایران. تهران: ابنسینا و دانشگاه تهران، 1373. 25- صفا، ذبیحالله. مختصری در تاریخ نظم و نثر پارسی. تهران: نشر دانشگاه تهران، مردادماه 1333. 26- ﻋﺒﺎﺳﻲ، ﻋﻠﻲ، «ﮔﻮﻧﻪﻫﺎی رواﻳﺘﻲ»، ﭘﮋوﻫﺶﻧﺎﻣﻪ ادﺑﻴﺎت و ﻋﻠﻮماﻧﺴﺎﻧﻲ داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻬﻴﺪ ﺑﻬﺸﺘﻲ. ﺷﻤﺎره 33، 1381. 27- عبداللهیان، حمید. شخصیت و شخصیتپردازی در داستان معاصر. تهران: آن، 1381. 28- عبداللهی، ﻣﻨﻴﮋه. ﻓﺮﻫﻨﮓﻧﺎمۀ ﺟﺎﻧﻮران. ﺗﻬﺮان: ﭘﮋوﻫﻨﺪه، 1381. 29- ــــــ ، ــــ . «ﺷﻴﻮههای روایتﭘﺮدازی در ﮔﻠﺴﺘﺎن». مجلة ﻋﻠﻮم اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و اﻧﺴﺎﻧﻲ داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻴﺮاز، ﺷﻤﺎرۀ 48، ﺻﺺ 146-133، 1385. 30- ﻏﻔﺮاﻧﻲ، ﻣﺤﻤﺪ، «ﻧﺼﻮص ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ از کتاب کلیله و دمنه»، ﻣﻘﺎﻻت و ﺑﺮرﺳﻲها، ﺷﻤﺎرۀ 7 و8، ﺻﺺ97-54، 1350. 31- ﻏﻔﺮاﻧﻲ، ﻣﺤﻤﺪ، «ﭘﮋوﻫﺸﻲ در بارۀ ﺳﺒﻚ اﺑﻦﻣﻘﻔﻊ و اﺑﻮاﻟﻤﻌﺎﻟﻲ در ﻛﻠﻴﻠﻪ و دمنه»، ﻣﻘﺎﻻت و ﺑﺮرﺳﻲﻫﺎ، ﺷﻤﺎرۀ 32 و33، ﺻﺺ 56-41، 1358. 32- فورستر، ای، ام. جنبههای رمان. ترجمه ابراهیم یونسی. تهران: امیرکبیر، 1352. 33- ﻗﺰوﻳﻨﻲ، ﻣﺤﻤﺪ. ﺑﻴﺴﺖ ﻣﻘﺎلۀ ﻗﺰوﻳﻨﻲ. ﺗﻬﺮان: اﺑﻦﺳﻴﻨﺎ، 1332. 34-ﻛﻬﻦ ﻣﻮﻳﻲﭘﻮر، ژاﻟﻪ، «وﺟﻮه ﻣﺘﻌﺪد راوی در رواﻳﺖﭘﺮدازی»، مجلة ﭘﮋوﻫﺸﻲ داﻧﺸﻜﺪۀ ادﺑﻴﺎت و زﺑﺎنﻫﺎی ﺧﺎرﺟﻲ داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان، 1383. 35- ﻣﺎرﺗﻴﻦ، واﻻس. ﻧﻈﺮﻳﻪﻫﺎی روایت. ﺗﺮﺟﻤﺔ ﻣﺤﻤﺪ ﺷﻬﺒﺎ. ﺗﻬﺮان: ﭼﺎپ دوم، نشر ﻫﺮﻣﺲ، 1386. 36- ﻣﺠﻤﻞ اﻟﺘﻮارﻳﺦ و اﻟﻘﺼﺺ. ﺗﺼﺤﻴﺢ ﻣﺤﻤﺪﺗﻘﻲ ﺑﻬﺎر. ﺗﻬﺮان: دﻧﻴﺎی کتاب، 1381. 37- ﻣﺤﺠﻮب، محمدجعفر، «داستانﻫﺎی ﻋﺎﻣﻴﺎﻧﺔ ﻓﺎرﺳﻲ»، ﻣﺠﻠﺔ ﺳﺨﻦ، دورة اول، ﺷﻤﺎرۀ10 ، دی ماه 1338. 38- ﻣﺤﺠﻮب، ﻣﺤﻤﺪﺟﻌﻔﺮ. در بارۀ کلیله و دمنه. ﺗﻬﺮان: ﺧﻮارزمی، 1336. 39- ﻣﺸﻜﻮر، ﻣﺤﻤﺪﺟﻮاد، «ﻣﻘﺎیسۀ اﺟﻤﺎﻟﻲ ﭘﻨﭽﺘﻨﺘﺮا (کلیله و دمنه) با ﺗﺮﺟﻤﻪهای ﺳﺮیاﻧﻲ و ﻋﺮﺑﻲ و ﭘﺎرﺳﻲ»، ﻳﻐﻤﺎ، ﺷﻤﺎرۀ 166، ﺻﺺ89-81، 1341. 40- ﻣﻌﺘﻤﺪیآذری، ﭘﺮوﻳﺰ. روش رواﻳﺖ ﺑﺎ راوی ﺷﺨﺼﻲ. ﻣﺠﻠﻪ ﭘﮋوﻫﺸﻲ داﻧﺸﻜﺪه ادﺑﻴﺎت و زﺑﺎنﻫﺎی ﺧﺎرﺟﻲ داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان، 1383. 41- ﻣﻌﻴﻦاﻟﺪﻳﻨﻲ، ﻓﺎﻃﻤﻪ، «ﺷﮕﺮدهای اﻳﺠﺎد اﻧﺴﺠﺎم متن در کلیله و دمنه»، ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﺷﻤﺎرۀ 46 و 47، ﺻﺺ326-303، 1382. 42- منشی، نصرالله. کلیله و دمنه. ﺗﺼﺤﻴﺢ ﻣﺠﺘﺒﻲ ﻣﻴﻨﻮی. ﺗﻬﺮان: داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان، 1362. 43- ﻣﻴﺮﺻﺎدﻗﻲ، ﺟﻤﺎل. ﻋﻨﺎﺻﺮ داستان. تهران: اﻧﺘﺸﺎرات ﺳﺨﻦ، ﭼﺎپ دوم، 1367. 44- میرصادقی، جمال. ادبیات داستانی. تهران: نشر علمی، چاپ سوم، 1376. 45- میرصادقی، جمال و میمنت. واژهنامه هنر داستاننویسی. تهران: کتاب مهناز، 1377. 46- ﻧﻔﻴﺴﻲ، ﺳﻌﻴﺪ. ﻣﺤﻴﻂ زﻧﺪﮔﻲ و اﺣﻮال و اﺷﻌﺎر رودﻛﻲ. ﺗﻬﺮان: اﻣﻴﺮﻛﺒﻴﺮ، 1382. 47- واﻋﻆ ﻛﺎﺷﻔﻲ، ﺣﺴﻴﻦﺑﻦﻋﻠﻲ ﺑﻴﻬﻘﻲ. اﻧﻮار ﺳﻬﻴﻠﻲ. ﺗﻬﺮان: اﻣﻴﺮﻛﺒﻴﺮ، 1341. 48- ﻫﺎﺷﻤﻲ، ﻓﺮاﻧﻚ، «کلیله و دمنه به ﻋﻨﻮان ﻧﻤﻮﻧﻪای از ادﺑﻴﺎت ﺟﻬﺎﻧﻲ: بازﺗﺎب آن در ادﺑﻴﺎت اﻳﺮان و آﻟﻤﺎن»، ﭘﮋوﻫﺶ زبانهای ﺧﺎرﺟﻲ، ﺷﻤﺎرۀ40، ﺻﺺ150-133، 1386. 49- ﻳﻮﻧﺴﻲ، اﺑﺮاﻫﻴﻢ. ﻫﻨﺮ داستانﻧﻮﻳﺴﻲ. تهران: اﻧﺘﺸﺎرات اﻣﻴﺮﻛﺒﻴﺮ، 1376.
* دانشگاه پیام نور، گروه زبان و ادبیات فارسی، ایران، تهران. تاریخ دریافت: 25/2/1393 تاریخ پذیرش: 24/3/1393 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ﻣﻨﺎﺑﻊ و مآخذ 1-آقا گلزاده، فردوس. تحلیل گفتمان انتقادی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1385. 2-اﺑﻦ ﻣﻘﻔﻊ، ﻋﺒﺪاﷲ. کلیله و دمنه. ﺑﻴﺮوت: دار ﻣﻜﺘﺒﻪ اﻟﻬﻼل، 2001. 3-اخوت، احمد، دستور زبان داستان. تهران: نشر فردا، 1371. 4-اﺳﻠﻮﻟﺰ، راﺑﺮت. درآﻣﺪی ﺑﺮ ﺳﺎﺧﺘﺎرﮔﺮاﻳﻲ در ادﺑﻴﺎت. ترجمة ﻓﺮزاﻧﻪ ﻃﺎﻫﺮی. ﺗﻬﺮان: آﮔﻪ، 1379. 5-اسکولز، رابرت. عناصر داستانی. ترجمه فرزانه طاهری. تهران: نشر مرکز، چاپ اول، 1377. 6- براهنی، رضا. قصهنویسی. تهران: نشر نو، چاپ سوم، 1362. 7- بارت، روﻻن. لذت متن. ﺗﺮجمۀ ﭘﻴﺎم ﻳﺰدانﺟﻮ. ﺗﻬﺮان: ﻣﺮﻛﺰ، 1382. 8- ﺑﺨﺎری، ﻣﺤﻤﺪﺑﻦﻋﺒﺪاﷲ. داستانهای ﺑﻴﺪﭘﺎی. ﺗﺼﺤﻴﺢ ﭘﺮوﻳﺰ ﻧﺎﺗﻞ ﺧﺎﻧﻠﺮی. ﺗﻬﺮان: ﺧﻮارزمی، 1369. 9- بهار، محمدتقی (ملکالشعرا). سبکشناسی یا تاریختطور نثر فارسی. تهران: امیرکبیر، 1337. 10- بیشاب، لئوناردو. درسهایی در باره داستاننویسی. ترجمة محسن سلیمانی. تهران: سازمان چاپ و انتشارات، 1374. 11- ﭘﺮاپ، وﻻدﻳﻤﻴﺮ.رﻳﺨﺖﺷﻨﺎﺳﻲ ﻗﺼﻪﻫﺎی ﭘﺮﻳﺎن. ﺗﺮﺟﻤﺔ ﻓﺮﻳﺪون ﺑﺪرهای. ﺗﻬﺮان: نشر ﺗﻮس، 1368. 12- پرین، لورانس. ادبیات داستانی ساختار، صدا و معنی. مترجم محسن سلیمانی، فهیمه اسماعیلزاده. تهران: رهنما، چاپ سوم. 1381. 13- ﺣﺴﺎمﭘﻮر، ﺳﻌﻴﺪ، «ﺑﺮرﺳﻲ ﺗﻄﺒﻴﻘﻲ ساختار داﺳﺘﺎنهای ﺷﻴﺮ و ﮔﺎو در کلیله و دمنه و اﻓﺮاﺳﻴﺎب و سیاوش در شاهنامه»، مجلة ﺑﻮﺳﺘﺎن ادب داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻴﺮاز، دوره1، ﺷﻤﺎره1، ﭘﻴﺎﭘﻲ1، ﺻﺺ89-73، 1388. 14- ﺧﻄﻴﺒﻲ، ﺣﺴﻴﻦ. ﻓﻦ ﻧﺜﺮ در ادب ﻓﺎرﺳﻲ. ﺗﻬﺮان: زوار، 1366. 15- دقیقیان، شیریندخت. منشأ شخصیت در ادبیات داستانی«بی نا». تهران: بهار، 1371. 16- دور نود …..درآمدی به جامعهشناسی ادبیات. گزیده ترجمۀ محمد جعفر پوینده. تهران: انتشارات نقش جهان، چاپ اول، 1377. 17- رﺟﺎﻳﻲ، ﻣﺤﻤﺪﺧﻠﻴﻞ. ﻣﻌﺎﻟﻢاﻟﺒﻼﻏﻪ در ﻋﻠﻢ ﻣﻌﺎﻧﻲ و بیان و ﺑﺪﻳﻊ. ﺷﻴﺮاز: داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻴﺮاز، 1359. 18- رﺿﺎﻳﻲ دﺷﺖ ارژﻧﻪ، ﻣﺤﻤﻮد، «دو قصۀ ﻛﻬﻦ در ﺑﻮﺗﻪ ﻧﻘﺪی ساختارﮔﺮا»، ادﺑﻴﺎت داﺳﺘﺎﻧﻲ، ﺷﻤﺎرۀ 72، ﺻﺺ54-52، 1382. 19- ـــــــــــــــــ ، ــــــ ، «ﻧﻘﺪ ﺗﻄﺒﻴﻘﻲ ﺳﻪ قصۀ ﻛﻬﻦ از کلیله و دمنه و ﻣﺮزبانﻧﺎﻣﻪ»، ادﺑﻴﺎت داﺳﺘﺎﻧﻲ، ﺷﻤﺎرۀ 74، ﺻﺺ56-54، 1382. 20- سلطانی، سیدعلی اصغر. قدرت، گفتمان و زبان. تهران: نشر نی، 1384. 21- سناپور، حسین. ده جستار داستاننویسی. تهران: نشر چشمه، 1378. 22- ﺷﻴﻜﻬﺮ، اﻳﻨﺪو. ﭘﻨﭽﺎﺗﻨﺘﺮا. ﺗﻬﺮان: داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان، 1341. 23- صادقی جمال. قصه داستان کوتاه و رمان. تهران: 1366. 24- صفا، ذبیحالله. تاریخ ادبیات در ایران. تهران: ابنسینا و دانشگاه تهران، 1373. 25- صفا، ذبیحالله. مختصری در تاریخ نظم و نثر پارسی. تهران: نشر دانشگاه تهران، مردادماه 1333. 26- ﻋﺒﺎﺳﻲ، ﻋﻠﻲ، «ﮔﻮﻧﻪﻫﺎی رواﻳﺘﻲ»، ﭘﮋوﻫﺶﻧﺎﻣﻪ ادﺑﻴﺎت و ﻋﻠﻮماﻧﺴﺎﻧﻲ داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻬﻴﺪ ﺑﻬﺸﺘﻲ. ﺷﻤﺎره 33، 1381. 27- عبداللهیان، حمید. شخصیت و شخصیتپردازی در داستان معاصر. تهران: آن، 1381. 28- عبداللهی، ﻣﻨﻴﮋه. ﻓﺮﻫﻨﮓﻧﺎمۀ ﺟﺎﻧﻮران. ﺗﻬﺮان: ﭘﮋوﻫﻨﺪه، 1381. 29- ــــــ ، ــــ . «ﺷﻴﻮههای روایتﭘﺮدازی در ﮔﻠﺴﺘﺎن». مجلة ﻋﻠﻮم اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و اﻧﺴﺎﻧﻲ داﻧﺸﮕﺎه ﺷﻴﺮاز، ﺷﻤﺎرۀ 48، ﺻﺺ 146-133، 1385. 30- ﻏﻔﺮاﻧﻲ، ﻣﺤﻤﺪ، «ﻧﺼﻮص ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ از کتاب کلیله و دمنه»، ﻣﻘﺎﻻت و ﺑﺮرﺳﻲها، ﺷﻤﺎرۀ 7 و8، ﺻﺺ97-54، 1350. 31- ﻏﻔﺮاﻧﻲ، ﻣﺤﻤﺪ، «ﭘﮋوﻫﺸﻲ در بارۀ ﺳﺒﻚ اﺑﻦﻣﻘﻔﻊ و اﺑﻮاﻟﻤﻌﺎﻟﻲ در ﻛﻠﻴﻠﻪ و دمنه»، ﻣﻘﺎﻻت و ﺑﺮرﺳﻲﻫﺎ، ﺷﻤﺎرۀ 32 و33، ﺻﺺ 56-41، 1358. 32- فورستر، ای، ام. جنبههای رمان. ترجمه ابراهیم یونسی. تهران: امیرکبیر، 1352. 33- ﻗﺰوﻳﻨﻲ، ﻣﺤﻤﺪ. ﺑﻴﺴﺖ ﻣﻘﺎلۀ ﻗﺰوﻳﻨﻲ. ﺗﻬﺮان: اﺑﻦﺳﻴﻨﺎ، 1332. 34-ﻛﻬﻦ ﻣﻮﻳﻲﭘﻮر، ژاﻟﻪ، «وﺟﻮه ﻣﺘﻌﺪد راوی در رواﻳﺖﭘﺮدازی»، مجلة ﭘﮋوﻫﺸﻲ داﻧﺸﻜﺪۀ ادﺑﻴﺎت و زﺑﺎنﻫﺎی ﺧﺎرﺟﻲ داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان، 1383. 35- ﻣﺎرﺗﻴﻦ، واﻻس. ﻧﻈﺮﻳﻪﻫﺎی روایت. ﺗﺮﺟﻤﺔ ﻣﺤﻤﺪ ﺷﻬﺒﺎ. ﺗﻬﺮان: ﭼﺎپ دوم، نشر ﻫﺮﻣﺲ، 1386. 36- ﻣﺠﻤﻞ اﻟﺘﻮارﻳﺦ و اﻟﻘﺼﺺ. ﺗﺼﺤﻴﺢ ﻣﺤﻤﺪﺗﻘﻲ ﺑﻬﺎر. ﺗﻬﺮان: دﻧﻴﺎی کتاب، 1381. 37- ﻣﺤﺠﻮب، محمدجعفر، «داستانﻫﺎی ﻋﺎﻣﻴﺎﻧﺔ ﻓﺎرﺳﻲ»، ﻣﺠﻠﺔ ﺳﺨﻦ، دورة اول، ﺷﻤﺎرۀ10 ، دی ماه 1338. 38- ﻣﺤﺠﻮب، ﻣﺤﻤﺪﺟﻌﻔﺮ. در بارۀ کلیله و دمنه. ﺗﻬﺮان: ﺧﻮارزمی، 1336. 39- ﻣﺸﻜﻮر، ﻣﺤﻤﺪﺟﻮاد، «ﻣﻘﺎیسۀ اﺟﻤﺎﻟﻲ ﭘﻨﭽﺘﻨﺘﺮا (کلیله و دمنه) با ﺗﺮﺟﻤﻪهای ﺳﺮیاﻧﻲ و ﻋﺮﺑﻲ و ﭘﺎرﺳﻲ»، ﻳﻐﻤﺎ، ﺷﻤﺎرۀ 166، ﺻﺺ89-81، 1341. 40- ﻣﻌﺘﻤﺪیآذری، ﭘﺮوﻳﺰ. روش رواﻳﺖ ﺑﺎ راوی ﺷﺨﺼﻲ. ﻣﺠﻠﻪ ﭘﮋوﻫﺸﻲ داﻧﺸﻜﺪه ادﺑﻴﺎت و زﺑﺎنﻫﺎی ﺧﺎرﺟﻲ داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان، 1383. 41- ﻣﻌﻴﻦاﻟﺪﻳﻨﻲ، ﻓﺎﻃﻤﻪ، «ﺷﮕﺮدهای اﻳﺠﺎد اﻧﺴﺠﺎم متن در کلیله و دمنه»، ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﺷﻤﺎرۀ 46 و 47، ﺻﺺ326-303، 1382. 42- منشی، نصرالله. کلیله و دمنه. ﺗﺼﺤﻴﺢ ﻣﺠﺘﺒﻲ ﻣﻴﻨﻮی. ﺗﻬﺮان: داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان، 1362. 43- ﻣﻴﺮﺻﺎدﻗﻲ، ﺟﻤﺎل. ﻋﻨﺎﺻﺮ داستان. تهران: اﻧﺘﺸﺎرات ﺳﺨﻦ، ﭼﺎپ دوم، 1367. 44- میرصادقی، جمال. ادبیات داستانی. تهران: نشر علمی، چاپ سوم، 1376. 45- میرصادقی، جمال و میمنت. واژهنامه هنر داستاننویسی. تهران: کتاب مهناز، 1377. 46- ﻧﻔﻴﺴﻲ، ﺳﻌﻴﺪ. ﻣﺤﻴﻂ زﻧﺪﮔﻲ و اﺣﻮال و اﺷﻌﺎر رودﻛﻲ. ﺗﻬﺮان: اﻣﻴﺮﻛﺒﻴﺮ، 1382. 47- واﻋﻆ ﻛﺎﺷﻔﻲ، ﺣﺴﻴﻦﺑﻦﻋﻠﻲ ﺑﻴﻬﻘﻲ. اﻧﻮار ﺳﻬﻴﻠﻲ. ﺗﻬﺮان: اﻣﻴﺮﻛﺒﻴﺮ، 1341. 48- ﻫﺎﺷﻤﻲ، ﻓﺮاﻧﻚ، «کلیله و دمنه به ﻋﻨﻮان ﻧﻤﻮﻧﻪای از ادﺑﻴﺎت ﺟﻬﺎﻧﻲ: بازﺗﺎب آن در ادﺑﻴﺎت اﻳﺮان و آﻟﻤﺎن»، ﭘﮋوﻫﺶ زبانهای ﺧﺎرﺟﻲ، ﺷﻤﺎرۀ40، ﺻﺺ150-133، 1386. 49- ﻳﻮﻧﺴﻲ، اﺑﺮاﻫﻴﻢ. ﻫﻨﺮ داستانﻧﻮﻳﺴﻲ. تهران: اﻧﺘﺸﺎرات اﻣﻴﺮﻛﺒﻴﺮ، 1376. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,500 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 3 |