تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,622 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,346,028 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,387,713 |
مهر و باورهایی از آن در ژرفساخت استعارههای خاقانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 5، شماره 20، تیر 1393، صفحه 141-162 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد صادق تفضلی؛ محمدتقی گودرزی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خاقانی شروانی از شعرای فاضل و پرآوازه قرن ششم هجری و از برجستگان سبک آذربایجانی است. وی به سبب نبوغ و همت والا بر علوم و معارف زمان خود احاطه یافت و به واسطه جغرافیای زادگاه و عقاید مادری با اصول و آداب ترسایی و مهری آشنا شد. کیش مهر، آیینی رازآمیز و از باورهای ملی و باستانی ایرانیان است که آیین نصاری الهامات زیادی از آن گرفته و ظاهراً از این رهگذر در شعرهای خاقانی جلوههای گستردهای یافته است. با تأمل در اندیشه و تصاویر شعر خاقانی، به ویژه، ژرفساخت استعارههای آن، نشانههای تاریک و روشنی از نفوذ و آمیزش باورهای مهری دیده میشود که در این پژوهش، با تحلیل نمونه ابیاتی از اشعار وی، به بررسی این پیوند و مناسبتها پرداخته شده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خاقانی شروانی؛ دین مسیح؛ مهر؛ مهرپرستی؛ آیین و باورهای مهری؛ استعاره | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مهر و باورهایی از آن در ژرفساخت استعارههای خاقانی
دکتر محمدصادق تفضلی* دکتر محمدتقی گودرزی**
چکیده خاقانی شروانی از شعرای فاضل و پرآوازه قرن ششم هجری و از برجستگان سبک آذربایجانی است. وی به سبب نبوغ و همت والا بر علوم و معارف زمان خود احاطه یافت و به واسطه جغرافیای زادگاه و عقاید مادری با اصول و آداب ترسایی و مهری آشنا شد. کیش مهر، آیینی رازآمیز و از باورهای ملی و باستانی ایرانیان است که آیین نصاری الهامات زیادی از آن گرفته و ظاهراً از این رهگذر در شعرهای خاقانی جلوههای گستردهای یافته است. با تأمل در اندیشه و تصاویر شعر خاقانی، به ویژه، ژرفساخت استعارههای آن، نشانههای تاریک و روشنی از نفوذ و آمیزش باورهای مهری دیده میشود که در این پژوهش، با تحلیل نمونه ابیاتی از اشعار وی، به بررسی این پیوند و مناسبتها پرداخته شده است.
واژههای کلیدی خاقانی شروانی، دین مسیح، مهر، مهرپرستی، آیین و باورهای مهری، استعاره
مقدمه حسانالعجم افضلالدین بدیلبن علی خاقانی حقایقی شروانی، شاعر بزرگ قرن ششم و بزرگترین شاعر پارسیگوی آذربایجان و قفقاز است که در سال 520 ه.ق در شهر شروان به دنیا آمد. مادرش کنیزکی ترسا بود که در شهر شروان با علی درودگر، پدرش، پیوند زناشویی بست و به دین اسلام گروید، او که مسلمانی متشرع و متعصب، اهل تسنن و پیرو شافعی است به واسطه معلومات و تعلیمات مادر، همسایگی با سرزمین ارامنه و آشنایی با تاریخ ملل و مذاهب، به شدت و بیش از همه سخنوران تاریخ زبان و ادب پارسی از دین مسیح و آیین ترسایان متأثر گردیده است به گونهای که «یکی از زایاترین سرچشمهها، در آفرینش پندارهای شاعرانه در خاقانی، زندگانی مسیح است» (کزازی، 1368: 215). بسیاری از این آگاهیها و باورها را به وضوح و تکرار میتوان در اشعار وی مشاهده نمود. در مطالعه و ژرفکاوی ِباورهای دین مسیح، گاه نشانههایی ازنفوذ و آمیزش آیینمهر دیده میشود که جلوههای آن نیز در ذهن و زبان خاقانی و در عرصه هنرنماییها وتصویرپردازی، به ویژه در ساخت و ساز استعارههای وی بازتاب یافته است. پژوهندگانی بر این باورند که «میترائیسم» تأثیر بسیاری بر همه ادیان و مذاهب پس از خود، به ویژه بر مسیحیت داشته و شباهتهای اساسی در آیینهای مهر و عقاید نصاری این باور را قوت بخشیده است. ورمارزن، محقق هلندی و صاحب کتاب «آیین میترا» به صراحت مینویسد: «آیین نصاری الهامات زیادی از آیین مهر گرفته است و بعضی از محققان آن را انشعابی از آیین مهر میدانند.» (1387: 30)
مهر و پیشینه آن کیش میترا، آیین پر رمز و رازی است که ریشه در باورهای ملی و باستانی ایرانیان دارد و از عصر عیسی مسیح به بعد گسترده شده است. «سنت پرستش مهر به دورانهای بسیار کهن بر میگردد. مهر در تاریخ اسطورههای سرزمینهای دیگر نیز خدای مهمی بوده است... او در باورهای باستانی این سرزمین (هند) خدایی است بسیار کهن و احتمالاً پیش زرتشتی، ولی در سنت دینی زرتشتی در ردۀ پایینتر از اورمزد قرار میگیرد و آفریدۀ او محسوب میشود تا از آفرینش او پاسداری کند.» (آموزگار، 1374: 18). در متون ایرانی، میترا، خدای پیمان و جنگ، و ایزدِ خورشید است که گردونة او را اسبانی سپید میکشند. همراهی او با خورشید باعث شد که بعدها مهر معنی خورشید پیدا کند. «در فراسوی اندیشههای هندی و ایرانی، مهر به صورت خدای مهم رومی با نام «میتراس» در میآید.» (همان: 19). هرچند شیوۀ نفوذ این کیش در غرب شناخته نیست اما شباهتهای درخور توجهی بین مهرپرستی رومی و ایرانی وجود دارد، آنگونه که «تردیدی نیست که ایزد مهم آنان همان خدای کهن ایرانی است.» (وارنر، 1386: 269). در حقیقت وجود «مهر» پیچش و ابهاماتی نهفته است؛ اما بر اساس روایات و شواهد شاید بتوان در نگاهی کلی، آن را در دو سه پندار، خلاصه کرد: اول آنکه مهر را ایزد باستانیای دانست که در «مهریشت اوستا» به همراه خورشید است. در این پندار، مهر خورشید نیست بلکه «مهر، فروغ یا پرتو و روشنایی است که پیش از برخاستن خورشید، بر میآید. از خود مهریشت به خوبی پیداست که مهر، ایزد فروغ است نه خورشید... مهر در اوستا از ایزدان بزرگ به شمار است. (پورداود، 1380: 123) دکتر یاحقی نیز بر این باور است و دلیل یکی شدن مهر وخورشید را بدینسان توجیه کرده است که «مهر، فرشته عهد و میثاق و فروغ در ایران باستان بوده و چون مظهر نور بوده بعدها به معنی خورشید هم استعمال شد.» (1369: 404). ایزد انگاشتن مهر، افسانهای دارد: در دین زروانی، «زروان» خدای بزرگ غولآسا و خدای زمان و مکان است او به تعبیری زاینده «وایوی خوب: اهورا مزدا» و «وایوی بد: اهریمن» است. در اساطیر زروانی، اهورا مزدا خالق جهان مادی است و ضمن آفرینش خود، خدایانی را هم میآفریند که چونان بازوان او در شکست اهریمن باشند از جمله این خدایان، ایزد مهر (میترا) است که رابط بین انسان با جهان خدایان و نجاتبخش اوست (شمیسا، 1388: 71-69؛ نیز رک: بهار ،158:1381) ایزدمهر، پیش از زردشت از خداوندان بزرگ بود، او در نامه دینی ایرانیان (اوستا)، پذیرفته شد اما یک مهر زردشتی بر او خورد و آن این بود که مهر، به عنوان آفریده خدای یگانه (اهورا مزدا) معرفی و یکی از فرشتگان دین زردشت به شمار آمد (پورداوود، 1380: 124). از این روی، دیگر آن خداوندگار پارینه و پیشینه نبود؛ اما از حدود سده سوم پیش از میلاد، با «مهر» نامی مواجه میشویم که برخی آن را چهره اسطورهای دانستهاند که به صورت کودکی، در آغاز زمستان و در کنار غاری از سنگ آفریده شده و روز 25 دسامبر، که عید میلاد مسیح فرض میشود، قبلاً روز تولد او بوده که تغییر آن به تولد عیسی، جانشین شدن یک اسطوره به جای اسطوره کهنهتر است. (همان: 73) این مهر نیز ارتباط نزدیکی به خورشید دارد به گونهای که طلوع خورشید و خروج سحرگاهی او از دل تاریک آسمان (که در معنی سنگ بوده)، میتواند صورتی نمادین از زادن مهر، در بلندترین شب سال (شب یلدا) در کنار غار و از دل سنگ باشد. و بالاخره در عقیدهای قریب بدین باور، «مهر» شخصیتی تاریخی است که به «مهر سوشیانس» معروف است و در نیم شب میان 24 و 25 دسامبر 272 پیش از میلاد، از مادری به نام «ناهید» (که در آب از تخمه زردشت بارور شده) در میان یک تیره سکایی ایرانی، در شرق ایران زاده شد. (مقدم، 1385: 95و82 ، 59؛ نیز رک: کزازی،1383،ج1 :325).دینِ مهر یا کیش مهری «پانصد سال دین رسمی شاهنشاهی اشکانی و امپراتوری روم بوده و با شخص تاریخی مهر آغاز شده است،» (مقدم، 1385: سیزده)
مهر و مسیحیت در باور دیرین ایرانیان 25 دسامبر که به شب یلدا معروف است و شب زادن عیسی خوانده میشود «در بنیاد شبی است که سر بر آوردن میترا (مهر) را در آن جشن میگرفته و گرامی میداشتهاند.» (کزازی، 1368 :510) این دین به عنوان گستردهترین دستگاه دینی به سرعت سراسر امپراتوری رم باستان را فرا گرفت و بسیاری از آیین و رسوم و باورهای آن در مسیحیت اثر گذارد؛ کلیسا به ناچار و اکراه همة اصول آیین مهری را در خود جذب کرد و پذیرفت ؛این تأثیر و آمیزش تا به حدی بود که روز زایش مهر چون روز زایش عیسی جشن گرفته شد. «چون رومیها به گرفتن جشن زایش مهر در 25 دسامبر خو گرفته بودند و از آن دستبردار نبودند با همه کوششی که کلیسا برای برانداختن این جشن به کار بست چون کامیاب نشد ناگزیر گشت در نیمه دوم سده چهارم میلادی این روز گرامی را جشن زایش عیسی مسیح وانمود کند». (همان: 60). دولتمردان روم و ساسانی و رهبران دینی آنان بسیار در تحریف و امحاء دین و آیین مهری کوشیدند و از انتساب هر ناروایی بدان دریغ نورزیدند. «از سده سوم و چهارم پس از میلاد که دین عیسوی در غرب آسیا و شمال آفریقا و در اروپا رواج یافت و دین «نو ــ زردشتی» را ساسانیان در ایران نشاختند با آن که در دین عیسوی در همه چیز مینوی و مادی، از دین مهری پیروی میکرد و دین زرتشتی ساسانی زیر نفوذ دین مهری اشکانی بود. امپراتوران رم پس از قسطنطین و کلیسا در غرب و شاهنشاهان ساسانی و موبدان زردشتی در ایران، دست به یکی کردند و همت بر آن گماشتند که نام مهر و دین او و یادمانهای آن از روزگار ناپدید شود و آن چه را که نمیشد از میان برداشت به نام دیگری وانمود کنند.» (همان: 60-59)
مهر و جلوههای آن در ادب پارسی و سرودههای خاقانی آنگونه که گفته آمد، آن چه در بارۀ زندگی «مهر» و آیین او بود از میان رفت و یا با دیگر ادیان و باورها، به ویژه زندگی و دین مسیح، در هم آمیخته شد؛ اما نشان و خاطره آن از یادها نرفت و آثار خود را در فرهنگ و ادب ایرانی بر جای گذاشت. به قول احمد آجودانی مترجم کتاب «دین مهری»: «در ادب پارسی هم از «مهر»، «مهرابه» و «دین مهر»، آشکارا سخن نمیرود! ولی، بر همه روشن است که نهاد «عرفان» یا شناسایی و شناخت از «مهر»، «عشق»، «خور» و «خورشید» و نمادهای دیگر مهری میتراود و هر یک از نویسندگان و سرایندگان بزرگ به گونهای با آرزو و دریغ مهر را به یاد میآورند و از رازی که در پرده نهان است سخن میگویند.» (کومن، 1386: 27) اطلاعات ما دربارۀ «مهر» اندک و ناقص است؛ لیکن از قرائن و شواهد موجود، چنین بر میآید که گسترۀ آداب و عقاید مهری تا عهد خاقانی هم کشیده است و چون این عقاید بیشتر با آیین مسیح درآمیخته، بیش از نواحی دیگر، در شمال غرب ایران، یعنی شروان و اران که همجوار با ارمنستان است مطرح بوده است. ارمنستان در این زمان سرزمینی است که «در آن پیروان دین مهر به ویژه ناهید، مادر خداوند، را گرامی میداشتند.» (مقدم، 1385: 50). لذا بدیهی به نظر میرسد که خاقانی، به واسطة روح کنجکاو و ملیگرا، که شیفتة شکوه ایران باستان است و به غم غربت آن مبتلاست، نیز به واسطۀ جغرافیای زادبوم و دین مادری و شاید هم به دلیل علاقه و گرایشی که داشته، بیش از همۀ شعرای فارسی زبان از این آیین و عقیده متأثر شده باشد. در اشعار خاقانی، ظاهرا هم اشارات و تلمیحاتی به «ایزد باستان مهر» است و هم «مهر سوشیانسِ» تاریخی. وجود شاهد مثالهای متعددی که به طور تأملبرانگیزی از مضامین، عناصر و اوصاف کیش مهر متاثر شده، حتی پندار «مهری» بودن خاقانی را، که در اذهان برخی از محققین خطور کرده است، تقویت میکند. یکی از جلوههای برجسته آیین مهر «تأثیر عقاید نجومی» به ویژه موقعیت و مقام خورشید است. در این آیین، خورشید نشان زمان، میانجی اهریمن و اهورا مزدا، چشم آسمان و دیگر اوصاف و ویژگیهایی است که بسترساز تصاویری بدیع در کارگاه خیال خاقانی گشته است. خورشید و اسب و گردونه، البرز، فَرّ، زر و سیم، کمان و زه گوزن و تیر و پر کرکس، نیزه، خنجر، تبرزین، گرز آهنین، سپر سیمین، زره زرین و تازیانه و... همه عناصری هستند که هر کدام، آنگونه که در ذیل بدان اشارتی میشود، با مهر و باورهای مهری وابستگی و پیوند خاص دارند. چنانکه میدانیم، صاحبنظران علم بلاغت به اجمال برآنند که «ادب زبانی است که پرورده شده و سرشت زیباشناختی یافته است.» (کزازی،1372: 15) و تنها آن دسته از سرودهها و نوشتهها را از ارزشهای زیباشناختی برخوردار میدانند که به ناچار میباید به آرایهها و هنرهایی که در سه قلمرو دانشهای بیان، معانی و بدیع، از آنها سخن میرود، آراسته باشد (همان:14). بر همین اساس «استعاره» و تصویرآفرینیها و فرآیندهای ادبی آن را از مهمترین و برجستهترین دستاوردهای فن بیان در پرورش سخن و بلاغت آن به شمار میآورند. لذا در این پژوهش بررسی زیباشناسی سخن و صورتهای خیال، صرفا بر اساس آن دسته از استعارههای خاقانی استوار و بررسی گردیده، که به نظر نگارندگان، ماده و مضمون آنها به گونهای با جلوههای مهر و باورهای کهن مهری نسبت و پیوند داشتهاند.
آیین و باورهایی از «مهر» دهمین یشت از اوستا که چکامه بلند 124 پارهای است به «مهر» تعلق دارد، در این چکامه مهر، ایزد پاسبان عهد و میثاق است که اهورا مزدا به او هزار گوش و ده هزار چشم داده و ده هزار دیدبان به خدمت وی گماشته است، وی مانند دلیران جنگاور ایران از سر تا پای غرق آهن و پولاد است که هر روز با گردونة زرینش که انباشته از ابزارهای جنگی است و چهار اسب سفید او را میکشد از شرق به غرب در تکاپوی است. در ترجمه برخی از فقرههای مهر یشت، پیوندهای مهر و این عناصرآشکارا دیده میشود و متعاقب آن، معلوم میشود که چگونه این پیوندها و مناسبتها در تصور و تصویرهای استعاره ساز خاقانی جای گرفتهاند: فقره 3: مهر به کسی که پیمان نشکند، اسبهای تندرو دهد ... فقره 11: جنگاوران در پهنه پیکار بر پشت اسبهای خویش بدو درود فرستند و یاوری پژوهش کنند که به اسبهای آنان نیرو و به خود آنان تندرستی بخشد ... فقره 13: مهر، نخستین ایزد توانای مینویی است که پیش از برآمدن خورشیدِ تیز اسب بر زِبَر کوه هرا (البرز) برآید و با زینتهای زرین خویش، از فراز کوه زیبا سراسر خان و مانهای ایرانیان را بنگرد. فقره 16: آن ایزد مینوی و بخشنده «فَرّ» و شکوه به همه مرز و بوم درآید ... فقره 68: مهر... در یک گردونهبلند چرخ و مینویی نشسته ... فقره 126: ... با چرخهای زرین ... فقره 125: گردونة مهر را چهار اسب سفید یکرنگ جاودانی... میکشند سمهای آنها از زر و سیم پوشیده است. فقره 132: در گردونة مهر، هزار کمان خوب... به زه گوزن آراسته... هزار تیر به پر کرکس در نشانده... با سوفارهایی از استخوان ساخته... هزار نیزهتیغه تیز، هزار تبرزین با دو تیغه پولادین، هزار خنجر دو سره، هزار گرزه آهنین در گردونه مهر نهاده شده که به تندی نیروی اندیشه به سوی نابکاران و پیمانشکنان روان گردد. فقره 112: مهر را میستاییم که سپر سیمین به دوش انداخته و زره زرین در بر کرده و تازیانه برگرفته، در گردش است. فقره 96: با گرزی صد گره، صد تیغه که از زر سخت ساخته شده، بَدان را برافکند. فقره 142: از اوست که در سپیدهدم، آفریدگان نیک ایزدی پدیدار شوند. (پورداود، 1380: 129-124). «پیروان میترا مانند ایرانیان باستانی، خورشید را میپرستیدند که هر روز بر گردونهای سوار، گنجاهای آسمان را پیموده و به هنگام تاریک و روشن شدن هوا، آتشهایش را دریا بار فرو مینشاند.» (کومن، 1386: 136) به باور ایشان همان پرتوهای ظلمت شکن مهر است که هر سپیدهدم روانهای تاریک را میگریزاند و پاکی و زندگی را در آفرینش جاری میسازد. «مهر در ادبیات فارسی به ندرت به عنوان ایزد عهد و پیمان و به حد وفور و شیاع به معانی محبت و دوستی و خورشید و آفتاب، که اتفاقاً با بنیادهای کهن آن هم بیارتباط نیست، مطرح است. گذشته از این، وجود ترکیبات و واژههای متعددی که با کلمه مهر ساخته میشود. اهمیت این واژه و سوابق تاریخی آن را در زبان فارسی امروز نشان میدهد». (یاحقی، 1369: 405)
نمودهایی از مهر و باورهایی از آن، در تصاویر استعاری خاقانی خاقانی شاعر صبح و شیفته جلوههای خورشید است. به راستی این حیرانی و شیدایی از چیست؟ آیا او که به فضل دانایی از شکوه و شوکت کهن و اسطورهای زادبومش آگاه و به واسطه روح حساس و عواطف رقیق، سخت دلبسته آن است و نظاره خاطرهای از آن، او را به عصیان و فغان وا میدارد. بدین آیین دیرین، باوری دارد؟ آیا در باور او، هم به غلط، چون بسیاری از نویسندگان رومی و یونانی، مهر همان خورشید جهان افروز است؟ یا در نگاه شاعرانه او همین «هور» نماینده پر زور و تابی از همه پندارها و باورهای کهن و رنگ پریده «مهری» است که فرصت ظهور مییابد؟ نمیدانیم! اما، لحن شیدایی و پردریغ او در برخورد با «مهر» و «خورشید» و جلوههای آن، تمایلات مولوی به شمس را به یاد میآورد:
(خاقانی،1385، ج 2: 998) آنچه عیان است آنکه او در بسیاری از تعابیر و تصاویر، به ویژه آنجا که به توصیف خورشید و آسمان پرداخته، این عقاید و پیوندها را نهاده و یاد کرده است. لذا در نمونههای زیر، آنچه به عیان یا نهان، از این پیوند حکایتی دارد و البته در قالب یا ارتباط با «استعاره» نمودی یافته است، به اجمال طرح و بررسی میشود، باشد که انگیزة تعمق و جستجوی بیشتر را در اذهان به وجود آورد. خورشید و اسب، شاه و تاج و فر: خورشید، نام یکی از ایزدان مزدیسنا نیز است که در بخشهای اوستا از آن سخن رفته و فرشته فروغ و روشنایی مهر و با صفت «تیز اسب» معرفی شده است. (یاحقی، 1369: 15)
(خاقانی، 1375، ج 1: 517) این بیت مطلع قصیدهای در ستایش «شروان شاه، اخستان» است که آغازین واژۀ آن «خورشید» است، خورشیدی که «شاه ستارگان»؛ یعنی برتر و فرمانروای آنان (رک: کومن، 1386: 190) و «از دید ستاره پرستان، ستارۀ شاهان است، اوست که به گزیدگانش منشهای والا و نیک میبخشد و آنان را به فرماندهی و فرمانروایی میرساند» (همان: 120). در این بیت از اعتدال ربیعی نیز سخن رفته است که خورشید پُرتابتر و رخشانتر میشود، لذا خورشید با استعارهای کنایی، پادشاهی بشکوه، یکه سوار و تیزتک بر میدان فلک انگاشته شده که در حالی که تاج نور بر سر نهاده، به تازگی بر تخت حمل نشسته و مایۀ رونق و فرخندگی این ایوان گشته است. تاج و ایوان نو، به ترتیب استعارههای مصرحه از «روشنایی» و «برج حمل» (یا آسمان صبح) اند. در رابطۀ خورشید، تاج و پادشاهان گفتنی است که در تصور مهریان خورشیدِ شکستناپذیر (هر بامداد بر شب پیروز میگردد)، که ایزد یگانه و یا دست کم نگارهای دیدنی از آن به شمار میآید، فرمانروای بخت شاهان است، زیرا مایۀ فرمانروایی و پیروزی یا سقوط و شکست ایشان پنداشته شده است. در باور مهریان، روانها در جهان برین جای دارند که هنگام فرود و جایگیری و جانبخشی به کالبدان خود، از سپهر ستارگان در میگذرند و از هریک از ایشان منشی را به خود میگیرند. روان پادشاهان در فرود بر گوی خاکی، توان برتری را از خورشید میگیرد و نمایندۀ او بر زمین میشود و پس از مرگ نیز به همان آسمان باز میگردند تا جاودانه در کنار ایزدان همتراز خود زندگی کنند. (همان صفحه) و ظاهراً از همینجا، پدیدۀ «فَرّ» و رخشش شاهان فرهمند مطرح میشود. بر اساس این باور، فرمانروایانی سعی داشتند خود را به خورشید نزدیک سازند و برخی چون «سزارها» سدۀ سوم میلادی که «خود را ایزدانی فرود آمده از آسمان وا مینمودند» (همان: 189). میخواستند خود را با آنان یکی گردانند. شاهان ساسانی خود را برادر ماه و خورشید میشناساندند، بعضی از فرمانروایان نیز از خود تندیسهای رخشان میساختند تا به گونۀ تابشی از مهر پرستش شوند. در اساطیر ایران، آنچه فرمانروایان راستین را روشن میسازد «فَرّ» است که در اوستا «خورنه» نامیده میشود. فَرّ پادشاهان هدیه و فروغی مقدس و تراویده از اهورامزدا است که ارادۀ وی را بر پادشاهی ایشان نشان میدهد. در تصور ایرانیان، این دادۀ ایزدی به گونۀ نوری گرد سر پادشاهان میتابد تا هم آنان را روشن و هم توانمند سازد. از این منظر است که «تاج» شاهان در تبلور «فَرّ» و روشنایی آن، نقش مهم و بسزایی بازی میکند: «تاجی که نمادی از فَرّ خورشید و پرتوهای فرستادۀ آن است و شاه را مانند ایزدی نمایان میسازد که درخشش آن چشمها را خیره میکند.» (همان: 119) و اینگونه خورشید و تاج شاهی، پیوندی رازآمیز مییابند و چون راستی و درستی شاهان، مستلزم بقای فَرّ در وجود ایشان بوده، خاقانی ظریف و زیرکانه ممدوح خود را نیکمردی شایسته و بایستۀ این فَرّ دانسته است که تاج او به تعبیری چون «نور عدالت خسرو انوشه روان بر سرش میدرخشد.» (استعلامی، 1387، ج 2: 1220)
(خاقانی، 1375، ج 1: 189) «شیب مقرعه» استعارۀ مصرحه مرشحه از «روشنایی نخستین» است و «صبح» استعارۀ کنایی. «نقره خنگ» (اسب سپید) هم استعارۀ مصرحۀ مرشحه از «خورشید» است. در این بیت رابطۀ تنگاتنگ خورشید و اسب دیده میشود که ریشه در باورهای مزدیسنان و مهریان دارد.
(همان: 747) شاعر بوسهای از پای اسب ممدوح را که چون خورشیدی آسمانی بر آن درآمده است ارمغان و ره توشۀ خود میخواهد. آفتاب به علاقۀ التزام مجاز است از خورشید و خورشید استعارۀ مصرحۀ مجرده از روی رخشان ستوده است، که چنان باشکوه و فَرّ، بر اسب برنشسته و نرم میراند که گویی خورشید بر آسمان پدیدار گشته است.
(همان: 219) چرمة (اسب) صبح، استعارۀ مصرحۀ مرشحه از «خورشید» است. شاعر از یاران و مخاطبان میخواهد تا شتابان، جام پر فروغ می را به گردش در آورند تا اسب صبح را اصیلتر و راهوارتر بنماید یا به عبارتی، پرتو مَی بر رخِ خورشید رنگ و لعابی تازه افکند. در این بیت نیز پیوند نهان خورشید و اسب دیده میشود.
(همان، ج 2: 736) «فَرّ» با استعارهای کنایی، «آرایندۀ بابُ الباب» پنداشته شده است. فَرّ کیانی از همراهان مهر به شمار میآمده، چنانکه در اوستا آمده است جمشید سه فَرّ یا فَرّهای با سه جلوه داشت که آنها را از دست داد یکی از آنها فرّه خدایی ــ موبدی بود که به مهر رسید. در کلام خاقانی بارها ترکیب یا معنای «خورشید فرّ» به کار رفته است.
(همان، ج 1: 554) «خورشید»، با استعارهای کنایی، بیمار و درخورِ معجون زور و فَرّ پنداشته شده است. مهر (خورشید)/ جنگاوری: گرز، خنجر، نیزه «مهر وظیفه جنگاوری و موبدی، هر دو را بر عهده دارد. در ریگ ودا خدای خورشید، سوریه -Suria، نیز پریستار جهان خدایان است.» (بهار، 1381: 226)
(خاقانی، 1375، ج 2: 745) «زوبین زرد» استعارۀ مصرحه از «پرتوهای طلایی» خورشید.
(همان ،ج 1: 288) «خنجر و خنجر زرّ» استعارۀ مصرحه از «پرتو» های خورشید. در اکثر نگارههای آیینی مهریان، میترا چون پهلوانی، در حالی که خنجری در دست دارد، گاوی را قربانی میکند تا آفرییندة همة هستیهای سودمند گردد.
(همان: 634)
(همان: 604) «عمود زرفشان» استعارۀ مصرحه از «پرتو»های خورشید. در فقرة 132 مهریشت، در گردونة مهر، «هزار گرز آهنین و هزار نیزةتیغه تیز» پنداشته شده تا به سوی پیمانشکنان روان گردد.
(همان: 62) «آفتاب» به علاقۀ لازم و ملزومی، مجاز از «خورشید» است و خورشید در اینجا، استعارهای کنایی است، چرا که «نیزه کشندهای» تواناست.
(همان: 554) دَهره، «سلاح برنده شبیه به شمشیر دارای دو لبۀ تیز» (انوری، 1382) معنی شده است، که در اینجا استعارۀ مصرحۀ مجرده از «پرتو خورشید» است.
خورشید/ چشم آسمان «سوریه که گوی خورشید و خدای خورشید است، به عنوان چشم میثره و ورونه، مراقب زمین، آسمان و دریاها، جاسوسِ جهان و بینای خوب و بد است.... هورِ اوستایی... خود چشم اهوره مزدا به شمار میآید». (بهار، 1381: 473)
(خاقانی، 1375، ج 1: 48) خورشید استعارۀ کنایی است که دارنده چشمهای فراوان و نظارهگر، پنداشته شده است.
(همان: 740) «چشم فلک» استعارۀ مصرحه از «خورشید» است.
مهر/ حمل/ فراخ چراگاه «در آغاز بهار خورشید یا مهر به برج بره وارد میشود. در واقع، تجدید سلطنت میکند». (بهار، 1381: 7). در دین زردشتی نیز، هرمزد پس از خلق امشاسپندان به آفریدن ایزدان میپردازد که چهاردهمین ایزد «مهر» است که شانزدهمین روز از ماههای سال به نام او رقم میخورد او با صفت «فراخ چراگاه» آمده (بهار، 1381: 37) که «دارنده چراگاههای فراخ بوده است.» (همان: 27)
(خاقانی، 1375 ،ج 1: 63) «چرب آخوری» در این بیت میتواند یادآور « فراخ چراگاه» در عقیده فوق باشد. آفتاب با علاقة التزام، مجاز از «خورشید» است. خورشید با استعارة کنایی به سوارکاری تشبیه شده که بر اسب زیور یافتة خویش سوارست و در حالیکه گنج روان روشنایی به همراه دارد به بارة حمل در میآید تا با رفتاری نمادین، بسان مهر که گاو را قربانی میکند، آن نیز روشنایی را از دست تیرگی نجات بخشد و به زمین نیروی بالیدگی و پروردگی را باز گرداند.
خورشید/ نان خورشید و ماه در اساطیر ایران گاه به قرص نان تشبیه شدهاند. «در آیینهای دینی زردشتی نانی به نام درون (پهلوی Deron، اوستا Draona) وجود دارد که از آرد گندم تهیه میشود. دایره دور نان، نماد کوه البرز و قرص نان نماد خورشید است. (راشد محصل و حاجیپور، 1387: 95). خاقانی گاهی خورشید را به نان گرم، زرد و زرّین و ماه را به نان سرد، سپید و سیمین تشبیه کرده است. آیا این تشبیه نمیتواند متاثر از این باور باشد؟
(خاقانی، 1375، ج 1: 340) قرص (نان) گرم و سرد، استعارۀ مصرحه از «خورشید و ماه» است.
(همان: 375) «نانِ گرم» استعارۀ مصرحه از «نور خورشید» است. در این تصویر ادبی تاریکی پیش از طلوع در مشرق، تنوری تصور شده که نان گرم و گرد خورشید از آن بیرون میآید.
(همان: 124) «نان سپید» استعارۀ مصرحه مرشحه از «ماه» و «نان زرد» از «خورشید».
(همان: 318) «دو نان» استعارۀ مصرحه از «ماه و خورشید» است.
(همان، ج 2: 937) «نان» استعارۀ مصرحه از « خورشید» است.
خورشید/ چشمه آب آب از معجزات میترا و باران از عطاهای او به شمار آمده است «ارتباط ایزد مهر با آب و چشمهسارها یادآور مراسم نمادین غسل شستوشو در این آیین است. وجود چاه یا چشمة آب و یا حوضچههایی در مدخل مهرابهها این ارتباط را تأیید میکند» (راشد محصل و حاجیپور، 1387: 98). تطهیر و از بین بردن ناپاکیها از مهمترین وظایف خورشید است از این روی نور و روشنایی آن چونان آبشاری از آب ناب است که بر هر آنچه ریزد، پاک و پالوده گرداند: آرش کمانگیر: «به سوی قلهها دستان ز هم بگشاد: برآ، ای آفتاب، ای توشه امید! برآ، ای خوشه خورشید! تو جوشان چشمهای، من تشنهای بیتاب برآ سرریز کن، تا جان شود سیراب چو پا در کام مرگی تندخو دارم چو در دل جنگ با اهریمنی پرخاشجو دارم به موج روشنایی شستوشو خواهم ز گلبرگ تو، ای زرینه گل، من رنگ و بو خواهم» (کسرایی، 1391: 112)
(خاقانی، 1375، ج 1: 194)
(همان: 645) «چشمه» در هر دو بیت فوق، استعارۀ مصرحه از «خورشید» است. «در شدن خورشید به چشمه آب گرم و غسل کردنش در شامگاهان و خارج شدنش از آب به هنگام بامداد، نیز باوری است کهن که تشرف آیینی به شرط غسل تعمید را در آیین میترا و مسیحیت به یاد میآورد، زیرا با این کار شخص مشرف تعهد میکند که رازهای گروه را بر ناآشنایان فاش نکند.» (راشد محصل و حاجیپور، 1387: 98)
(خاقانی،1375،ج 1: 275)
(همان: 379) مهر/ البرز: سنگ/ کوتس و کوتوپاتس روزنههای شرقی کوه البرز برآمدگاه روزانة خورشید و روزنههای غربی آن، آرامگاه آن است. «مهر کاخی بر فراز کوه هرا-hara، البرز، دارد، جایی که در آن نه شب هست و نه تاریکی، نه سرما هست و نه گرما، نه بیماری هست و نه مرگ» (بهار، 1381: 226) و «نه ناخوشی و کثافت، و این آرامگاه به پهنای زمین است» (یاحقی، 1369: 405) «یعنی در همه جا حاضر است و با شنیدن آوای ستمدیدگان، آگاه گشته و به یاری آنان شتابد.» (اوشیدری، 1371: 441) پیشتر بیان شد که به باور مهریان، میترا به سان آذرخشی از دل سنگ برون میآید، در این زمان دو چوپان در مراسم تولد میترا حضور دارند که برخی آنها را «کوتس» و «کوتاپاتس» میدانند (رک: ورمارزن، 1387: 96) که در دو طرف او با مشعل ایستادهاند یکی سر مشعل به آسمان گرفته و دیگری روی به زمین. پژوهندگان در رمزگشایی این تصویر معتقدند «بیرون آمدن میترا از دل سنگ اشاره به تولد خورشید است. آن که مشعل سوی آسمان دارد کنایه از طلوع و آنکه مشعلش به سوی زمین نگون است کنایه از غروب میباشد». (راشد محصل و حاجی پور، 1387: 96)؛(نیز رک: وارنر، 1386 :270).
(خاقانی، 1375، ج 1: 560) صبح و شام (طلوع و غروب) خادمان سپید و سیاه کعبه و لَلِگانِ دو طفل ماه و خورشیدند. پس دو طفل استعاره مصرحة مرشحه از ماه و خورشید است که گاهواره و خوابگاهشان، مغرب و زادگاه و برآمد جایشان، مشرق است و آن دو خادم نیز در این دو سوی افق به خدمت و لالایی مشغولند. در باورهای مهری خواندهایم: دو چوپانی که ناظر بر تولد میترایند نیز یکی «کوتوپاتس» است که مشعلی واژگونه بر دست دارد و دیگری «کوتس» که مشعل را راست به کف نهاده؛ و چنان که گفته آمد: «این طرز گرفتن مشعل کنایه از طلوع و غروب خورشید و ماه؛ یعنی فروغ زاینده و میرنده است و به عبارت دیگر زندگی و مرگ را جلوهگر میکنند... کوتس... نماد (سمبل) طلوع خورشید و فلق [است] و دیگری نشانه غروب خورشید و شفق». (ورمارزن، 1387: 88). پس دور نمینماید که خاقانی در پردازش این توصیفات ادبی، بدین باورهای مهری نظر داشته باشد و خادمان را استعاره از «کوتس» و «کوتاپاتس» که خود نمادهای طلوع و غروبند گرفته، همانگونه که دو طفل را استعاره از «خورشید و ماه» آورده است.
مهر و خورشید و چلیپا
(خاقانی، 1375، ج1: 194) خورشید در آسمان چهارم، با نور آتشین رنگ و جهانگستر خود به خاک مرده جانی تازه بخشیده است. آتشین صلیب، استعارۀ مصرحه مرشحه و خاصیۀ غریبیه، از «خورشید» است. «چلیپا را... نماد مهر رخشان دانستهاند... این نگارۀ رازناک و نمادین نشانۀ گردونۀ مهر بوده است.» (کزازی، 1368: 408)
مهر و آتش و باده
(خاقانی، 1375، ج 1: 537)
(همان: 408) «آب آتش زده» و «آتش تر» ترکیبهای هنری و پارادکسیاند که در معانی استعاری «شراب سرخ» به کار رفتهاند. شراب انگوری در باور مهری جایگاهی خاص دارد: «مغ، بزرگ دین مهری است و در دین مهری (میترائیسم) دو چیز بسیار مهم بوده است: باده و آتش» (اشرفزاده، 1385: 140). شراب در نگارۀ مهریان، نوشابهای مقدس است، زیرا آنگاه که ایزد مهر، وَرزای (گاو) نخستین را قربانی کرد از تن آن گیاهان و رستنیهای پاک روییدند و «از خونش تاک رُست که نوشابۀ اشویِ مهری را داد» (کومن، 1386: 146).در شعر خاقانی، جلوههای متفاوتی از آتش، چنانکه نمونههایی از آن یاد شد، استعارۀ از «باده» آمده است.
نتیجه در متون دینی و روایتهای باقی مانده از مهر و آیین مهری، با جلوه و اوصافِ متمایز و آمیختهای مواجهیم. مثلاً در مهریشتِ اوستا، ناظر بر توصیف بغ مهر یا ایزد باستانی مهر هستیم که با خورشید نزدیکی و همراهی خاصی دارد. صورتی دیگر از این آیین، مهرپرستی یا میترائیسم است، کیشِ دیناوری به نام «مهر» که در سدۀ سوم پیش از میلاد مسیح از دوشیزهای به نام «ناهید» زاده شد و آیینش در مدتی اندک، ایران عصر اشکانی و قلمرو حکومت رومیان را در بر گرفت. زمانی که آیین مسیحیت هم در روم گسترش یافت علیرغم همۀ مخالفتها و دشمنیهای کلیسا و امپراتوران روم، باورهای مهری در بطن فرهنگ و دین مسیحیت رسوخ کرد و بر بسیاری از عقاید و اصولِ آن اثر نهاد. در عهد ساسانی نیز که آیین نو زرتشتی در ایران چیرگی و روایی یافت باز بر خلاف همۀ مقاومتها و تهدیدهای موبدان و خسروان، دین زردشتی ساسانی زیر نفوذ دین مهری اشکانی قرار گرفت و آثار خود را بر فرهنگ و ادب ایران به ویژه بر بنیادهای عرفان ایرانی باقی نهاد، به گونهای که «کمتر سرودهای از بزرگان چامهسرای پارسی، به ویژه حافظ و مولانا، هست که نشانهای از مهر و آیین مهر نداشته باشد» (کومن، 1386 :28). آیین مهرپرستی «در روزگار سپسین با دیگر آیینهای باستانی ایران، مانند آیین بغ مهر، آیین «خورشیدپرستی» در آمیخته است و مهر در خورشید نمادینه گردیده است» (کزازی، 1383، ج 1: 325). از جمله شاعرانی که بدین آیین رازآمیز عنایت ویژه داشته، خاقانی شروانی است. ارتباط و پیوندی که در نهاد برخی اصطلاحات و اشارات سخن خاقانی با آیین و آداب مهر دیده میشود آنقدر شک برانگیز و حیرتآور است که آن را جز از آگاهی دقیق خاقانی و یا گرایش باطنی بدان، نمیتوان تصور کرد. «احمد آجودانی» مترجم کتاب «دین مهری» از جمله کسانی است که در بحث «مهر و زبانزدها» و با استناد به این بیت:
(خاقانی،1375،ج 1: 392 ) به این پندار گرفتار آمده که: «خاقانی که پیداست یا مهری بود و یا آشنایی ژرفی به دین مهر و آیین آن داشته.....» (کومن، 1386: 32) در این مقاله که نگارندگان به بررسی مهر و باورهای مهری در ژرف ساخت استعاره و مادۀ آن پرداختهاند، موارد متعددی از این پیوندها و مناسبتها را ذکر کردهاند که مشخص میکند بهرهای از استعارههای شعر خاقانی از این کیش و آیین منشأ گرفته و هر یک به نوبۀ خود توانستهاند تصاویر بدیع و مفاهیمی عمیق و رازوار در پیوند با آن را در خود تداعی و متجلی سازند.
منابع و مآخذ 1 ــ استعلامی، محمد. نقد و شرح قصاید خاقانی. تهران: زوّار، جلد اول و دوم، 1387. 2 ــ اشرفزاده، رضا. گزیده اشعار خاقانی شروانی. تهران: اساطیر، 1385. 3 ــ انوری، حسن. فرهنگ فشردۀ سخن. تهران: سخن، 1382. 4 ــ اوشیدری، جهانگیر. دانشنامه مزدیسنا. تهران: نشرمرکز، 1371. 5 ــ آموزگار، ژاله. تاریخ اساطیر ایران. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، 1374. 6 ــ بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطیر ایران. تهران: آگه، 1381. 7 ــ پورداود، ابراهیم. آناهیتا. به کوشش مرتضی گرجی. تهران: افراسیاب، 1380. 8 ــ خاقانی شروانی، افضلالدین بدیل. دیوان خاقانی. ویراسته میرجلالالدین کزازی. جلد اول و دوم، تهران: زوّار، 1375. 9 ــ راشدمحصل، محمدرضا؛ حاجیپور، فهیمه، «شعر خاقانی و جلوۀ اسطورۀ خورشید در آن»، پژوهشنامۀ ادب غنایی دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال ششم، شمارۀ یازدهم، صص 67- 86.، 1387 پاییز و زمستان،. 10 ــ شمیسا، سیروس. نگاهی به تاریخ اساطیر ایران باستان. تهران: نشر علمی، 1388. 11 ــ کزازی، میرجلالالدین. رخسار صبح. تهران: مرکز، 1368. 12 ــ ــــ، ــــ. بیان. تهران: مرکز، 1372. 13 ــ ــــ، ــــ. نامۀ باستان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، جلد اول، 1383. 14 ــ کسرایی، سیاوش. مجموعۀ اشعار : از آوا تا هوای تازه. تهران: نگاه، 1391. 15 ــ کومن، فرانتس. دین مهری. ترجمۀ احمد آجودانی، تهران: نشر ثالث، 1386. 16 ــ مقدم، محمد. جستاری دربارۀ مهر و ناهید. تهران: هیرمند، 1385. 17 ــ وارنر، رکس. دانشنامه اساطیر جهان. برگردان ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: نشر اسطوره، 1386. 18 ــ ورمارزن، مارتین. آیین میترا. ترجمۀ بزرگ نادرزاد، تهران: نشر چشمه، 1387. 19 ــ یاحقی، محمدجعفر. فرهنگ اساطیر. تهران: سروش، 1369.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع و مآخذ 1 ــ استعلامی، محمد. نقد و شرح قصاید خاقانی. تهران: زوّار، جلد اول و دوم، 1387. 2 ــ اشرفزاده، رضا. گزیده اشعار خاقانی شروانی. تهران: اساطیر، 1385. 3 ــ انوری، حسن. فرهنگ فشردۀ سخن. تهران: سخن، 1382. 4 ــ اوشیدری، جهانگیر. دانشنامه مزدیسنا. تهران: نشرمرکز، 1371. 5 ــ آموزگار، ژاله. تاریخ اساطیر ایران. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، 1374. 6 ــ بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطیر ایران. تهران: آگه، 1381. 7 ــ پورداود، ابراهیم. آناهیتا. به کوشش مرتضی گرجی. تهران: افراسیاب، 1380. 8 ــ خاقانی شروانی، افضلالدین بدیل. دیوان خاقانی. ویراسته میرجلالالدین کزازی. جلد اول و دوم، تهران: زوّار، 1375. 9 ــ راشدمحصل، محمدرضا؛ حاجیپور، فهیمه، «شعر خاقانی و جلوۀ اسطورۀ خورشید در آن»، پژوهشنامۀ ادب غنایی دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال ششم، شمارۀ یازدهم، صص 67- 86.، 1387 پاییز و زمستان،. 10 ــ شمیسا، سیروس. نگاهی به تاریخ اساطیر ایران باستان. تهران: نشر علمی، 1388. 11 ــ کزازی، میرجلالالدین. رخسار صبح. تهران: مرکز، 1368. 12 ــ ــــ، ــــ. بیان. تهران: مرکز، 1372. 13 ــ ــــ، ــــ. نامۀ باستان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، جلد اول، 1383. 14 ــ کسرایی، سیاوش. مجموعۀ اشعار : از آوا تا هوای تازه. تهران: نگاه، 1391. 15 ــ کومن، فرانتس. دین مهری. ترجمۀ احمد آجودانی، تهران: نشر ثالث، 1386. 16 ــ مقدم، محمد. جستاری دربارۀ مهر و ناهید. تهران: هیرمند، 1385. 17 ــ وارنر، رکس. دانشنامه اساطیر جهان. برگردان ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: نشر اسطوره، 1386. 18 ــ ورمارزن، مارتین. آیین میترا. ترجمۀ بزرگ نادرزاد، تهران: نشر چشمه، 1387. 19 ــ یاحقی، محمدجعفر. فرهنگ اساطیر. تهران: سروش، 1369. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,690 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 3 |