تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,622 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,345,764 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,387,562 |
بررسی بنمایههای زیباییشناسی هنر و ادبیات | ||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | ||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 5، شماره 20، تیر 1393، صفحه 163-181 | ||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||
منیر عسگرنژاد؛ محمدعلی گذشتی | ||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||
بهترین نام برای قلب زنده اثر هنری ـ ادبی چیزی نیست جز زیباییشناسی. حس و اندیشه زیباییشناسی همان هرمنوتیک هنری است. در زنجیره هنر هرمنوتیک، پایان هر اثر، آغاز اثری جدیدتر است و هر اثر هنری الهامبخش آفرینشی تازه میگردد. هنر گاهی شکل زیباشناسانه خود را تغییر میدهد؛ که این تغییر شکل میتواند از راه بازسازی زبان، فهم و دریافت صورت گیرد و در زیباییشناسی هنر، جهت معرفتبخشی، تأثیرگذاری، کارکرد و نقش اجتماعی اثر هنری ضروری است، چرا که در صورت عدم استقلال، هنری روزمره، تکرارپذیر و عامیانه خواهیم داشت. هنر و ادبیات دو شکل از آفرینش است که از دیدگاه زیباییشناسی به هم پیوستهاند. در نگرشی میتوان ادبیات را هنر نامید، آنگاه که ویژگیهای اثر هنری را با خود دارد، یعنی اثری خلق شده و تکرارناپذیر؛ چرا که ادبیات و هنر بیانگر احساس و عواطف هنرمند است و احساس و عاطفه پدیدهای است که نمیتوان آن را به راحتی بازگو و تکرار نمود. | ||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی؛ ادبیات؛ هنر؛ هرمنوتیک؛ نقاشی | ||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||
بررسی بنمایههای زیباییشناسی هنر و ادبیات
منیر عسگرنژاد* دکتر محمدعلی گذشتی**
چکیده بهترین نام برای قلب زنده اثر هنری ـ ادبی چیزی نیست جز زیباییشناسی. حس و اندیشه زیباییشناسی همان هرمنوتیک هنری است. در زنجیره هنر هرمنوتیک، پایان هر اثر، آغاز اثری جدیدتر است و هر اثر هنری الهامبخش آفرینشی تازه میگردد. هنر گاهی شکل زیباشناسانه خود را تغییر میدهد؛ که این تغییر شکل میتواند از راه بازسازی زبان، فهم و دریافت صورت گیرد و در زیباییشناسی هنر، جهت معرفتبخشی، تأثیرگذاری، کارکرد و نقش اجتماعی اثر هنری ضروری است، چرا که در صورت عدم استقلال، هنری روزمره، تکرارپذیر و عامیانه خواهیم داشت. هنر و ادبیات دو شکل از آفرینش است که از دیدگاه زیباییشناسی به هم پیوستهاند. در نگرشی میتوان ادبیات را هنر نامید، آنگاه که ویژگیهای اثر هنری را با خود دارد، یعنی اثری خلق شده و تکرارناپذیر؛ چرا که ادبیات و هنر بیانگر احساس و عواطف هنرمند است و احساس و عاطفه پدیدهای است که نمیتوان آن را به راحتی بازگو و تکرار نمود.
واژههای کلیدی زیباییشناسی، ادبیات، هنر، هرمنوتیک، نقاشی
بیان مسأله هنر، راهی برای بیان زیباییها به گونهای متفاوت است و همین بیان متفاوت است که به هنر اختیار عمل میدهد و زمینه فهم و درک نوینی را پایهگذاری میکند. هنر گاهی شکل زیباشناسانه خود را تغییر میدهد؛ یعنی از شکل محتوایی مشخص به کلیتی مستقل (شعر، نمایشنامه یا رمان و...) تغییر میکند که این تغییر شکل میتواند از راه بازسازی زبان، فهم و دریافت صورت گیرد. تغییر شکل در زیباییشناسی هنر جهت معرفتبخشی، اثرگذاری، کارکرد و نقش اجتماعی اثر هنری ضروری است، چرا که در صورت عدم استقلال هنر به شکلی نوین، هنری روزمره، تکرارپذیر و عامیانه و حتی گاه ضد فرهنگ خواهیم داشت. بنابراین ادبیات از هنر جدا نیست. بلکه بسیار دیده شده است که هنر در اختیار ادبیات قرار میگیرد و ادبیات نیز وامدار هنر است.
سؤالات تحقیق در این پژوهش به پرسشهای زیر پاسخ میدهیم که: 1ـ آیا زیبایی فقط در حیطه هنر یافت میشود و یا هنر سراسر زیبایی و لذت است؟ 2ـ آیا حس زیبایی و زیباییشناسی تکرارپذیر است؟ 3ـ پیوند ادبیات و هنر از کجا و چگونه آغاز شده است؟ 4ـ پیوند ادبیات و هنرهای تجسمی چه تأثیری بر زیباییشناسی هنر و ادبیات، فرهنگ و روح جامعه انسانی دارد؟
فرضیهها 1ـ هنر، راهی برای بیان زیباییها به گونهای متفاوت است. 2ـ حس و تجربه زیبایی تکرارپذیر نیست، اما انتقالپذیر است. 3ـ حس و اندیشه زیباییشناسی همان هرمنوتیک هنری است که حس تفسیر و تأویل جهان را به ما میبخشد. 4ـ پیوند ادبیات و هنر به گونهای شکل گرفته است که به درک متعالی از هنر و ادبیات و خدمت به جامعه بپردازد. 5ـ هنرها نیز مثل ادبیات زمانی که از انحصاری بودن خارج شوند، جنبه کاربردی و زیبایی اجتماعی مییابند.
مقدمه فلسفه فراتر از علم است و مقصدش شناخت هستی و انسان. هنر نیز بافتی فلسفهگون دارد. نه در غالب زمان و مکان میگنجد و نه در قالب جسمی محدود. از دیدگاه فلسفه هنر، اثر هنری باید تفسیرگر زمان حال باشد که با هنر موزهای متفاوت است. اگر در هر اثر هنری روحی زنده و زبانی گویا نهادینه شده باشد، آن اثر فراتر از زمان و مکان خواهد بود؛ یعنی اثر هنری متعلق به تمام انسانها در تمامی زمانها و مکانهاست. ادبیات، شکلی از بیان است که با نشانههای رمزی ـ واژگان ـ بر کاغذ نقش مینشاند و با دیدن و خواندن واژه، معنی در ذهن تصویر میشود. این تصاویر با حافظه ادبی و هنری خواننده میآمیزد و تصاویری بکر و تکرارناشده خلق میشود که به لذت هنری میانجامد. هنر گاهی شکل زیباشناسانه خود را تغییر میدهد؛ یعنی از شکل محتوایی مشخص به کلیتی مستقل (شعر، نمایشنامه یا رمان و...) تغییر میکند که این تغییر شکل میتواند از راه بازسازی زبان، فهم و دریافت صورت گیرد. متن همراه با نقاشی و یا نقاشی همراه با متن، عناصر خیالانگیز را ملموس و زنده جلوه میدهد که این دریافت متفاوت از اثر نه شبیه به ساختار متن است و نه با ساختار نقش یکسان، بلکه حس و درکی است شبیه و فراتر از آن دو. گاهی میتوان گفت که اثرپذیری هنرهای تجسمی از ادبیات قویتر است تا تأثیر آثار هنری بر ادبیات. پس با این نگرش میتوان گفت که هر قدر آثار ادبی از تنوع و ارزشمندی برخوردار باشند، هنر نیز به همان اندازه متفاوت و قابل خواهد بود.
واژه یا تصویر؟ شاید پرداختن به بحث تقدم زبان بر تصویر یا تصویر و نقاشی بر آوا و زبان، به رغم تکرار، امری بیهوده نباشد اما راه به جایی مقبول و قابل تصمیمی نخواهد برد؛ زیرا هر یک از هنرها و گونههای مختلف ادبیات شکلی از بیان هستند. اگر کلمه به واسطه احساس و نیاز، هستی مییابد و در کنار دیگر کلمات قرار گرفته و از محتوایی قابل برخوردار و با صرف فعل آگاهی و توانایی تأثیرگذاری آن بیشتر میشود؛ در هر یک از هنرها نیز چنین خواهد بود. به عنوان مثال در یک اثر نقاشی کاربرد خط، طرح، رنگ، ترکیببندی و تناسب، تابلوی ارائه شده را به سوی اثری قابل قبول و احیانا ماندگار هدایت خواهد کرد. همانگونه که گفته شده آدمی بعد از اشراف به زبان و توانایی تجسم آنچه را در تصور داشت، به تصویر و یا کلام نقش نمود. تلاش وی پس از تصور در پی بهتر و پسندیدهتر کردن کلام و تصویر بود که میتوان آن را به زیبایی تعبیر و تفسیر کرد. همچنانکه گوته در نظری میگوید، سنگ بنای همه هنرها قدرت تجسم است و پیکاسو بیان داشته همه میخواهند هنر را بفهمند، چرا کسی کوشش نمیکند آواز پرندگان را بفهمد. در نقل گفتههای فوق دو امر تجسم و تعقل قابل تأمل است. با چنین رویکردی در تعریفی دیگر میتوان خیال را مقدم بر امور مذبور و کلمه آغازین هر یک از هنرها و البته درام و ادبیات دانست. با نقل گفتاری از «هیوم»1 این امر را میتوان مستدل نمود که تجربیات حسی به جهانی ماورای دنیای حس تعلق دارند: هنگامی که ذهن از تصور یا تأثر یک عین یا موضوع به تصور یا اندیشه عین یا موضوع دیگری میرسد، تحت نفوذ و غلبه عقل نیست، بلکه از اصول معینی پیروی میکند که تصورات مربوط به این اعیان یا موضوعات را به یکدیگر پیوند میدهد و آنها را در تخیل، یگانگی میبخشد. استاد شفیعی کدکنی در کتاب صور خیال در شعر فارسی ضمن آنکه خیال را جایگزین ایماژ نموده، آن را به معنای تصویر شاعرانه که در صورت آمیختن با عاطفه قادر به ساختن شعر راستین خواهد بود، آورده است. البته آنچه در این مقوله حائز اهمیت است دقت و کشف حس منتج از خیال و تجسم امر مذبور است که پس از همراهی و یکی شدن موضوع در تأملی آگاهانه و اندیشیده، ظرافت و زیبایی نهفته در اندیشه نکتهسنج هنرمند را در پی دارد. شاعر کمالگرا و زیباییطلب از هنگامیکه بیان داشت: آهوی وحشی در دشت چگونه دوذا... تا اکنون که در قالبی سپید و آزاد میسراید، حتی اگر با نقاشی بیگانه بوده اما شعر وی در بیشتر مواقع شعری تصویری محسوب شده و میشود. مشخص است که تصویر بدون تجسم قابل بروز نیست. در مثالی میشود به کلام شیخ اجل، سعدی، استناد کرد: «شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد، موضعی خوش و خرم و درختان درهم... گفتی که خرده مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا بر تاکش آویخته... بامدادان که خاطر بازآمدن بر رای نشستن غالب آمد، دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده، گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد...» (یوسفی، 1387: 24) تمام نوشته را میتوان نگاروارهای دید که در کلیت تابلویی زیبا و کامل را برای بیان مقصود نهایی شاعر رقم میزند. تصویرپردازی از نگاه ناصر خسرو در سفرنامهاش چنین خوانده میشود: «به صحرایی رسیدیم که همه نرگس بود، شکفته، چنان که تمامت آن صحرا سپید مینمود از بسیاری نرگسها...» (ناصرخسرو قبادیانی، 1373: 52) این بیت از حافظ شیرازی سراسر تصویرپردازی است:
«تصویر حاصل کشف، یا آفرینش شباهت میان دو مقولهای است که در تاریخ یا طبیعت الزاماً شباهتی میان آنها موجود نیست، حافظ قدح باده را به صورت خورشید دیده و بعد طلوع این خورشید را به شب انداخته است... و با قرار دادن طلوع خورشید در شب نه تنها زیباییهای حاصل از این تصویر را به اوج رسانیده بل، با جا به جا کردن ماه و خورشید موضوع حاکم بر کل غزل که گذشت شتابزده لحظههای زندگی است را قوت بخشیده است.» (قنادان، 1380: 25) ابنهیثم در کتاب المناظر و تنقیحالمناظر تجسم را یکی از اصول بیستودوگانه زیبایی میداند و مینویسد؛ تجسم، زیباییآفرین است: والتجسم یفعل الحسن، و لذلک تستحسن الاجسام الخصبه من اشخاص کثیر من الحیوان. هرچند مقصود وی را میتوان در کیفیت دو بعدی و چند بعدی اجسام جستجو کرد اما آنچه مقصود ما را شکل میدهد، این مهم است که در عرصه هنر و ادبیات خیال و تجسم را میتوان فصل مشترک احساس هر هنرمند به حساب آورد. تصاویر خیالی و یا کلمات مجسم که شعر و یا نثر شعرگونه با آن بیان میشود و پذیرش نوشتار به واسطه شکل گرفتن زیبایی با آنها صورت میگیرد، ضمن اینکه پدیدهها را به هر صورتی مقبولتر جلوه داده و اداراک و احساس منتج از تعاملات شاعر یا هنرمند ممزوج تصویر اولیه میشود که گاه ممکن است تصویری که در واقع موجود نبوده است را تمام و کمال برآمده از خیال گوینده دانست. «ادبیات به طور کلی میتواند برای هنرمند نقاش هم از نظر آموزش و هم منابع الهام سودمند باشد. مشروط به آنکه هنرمند نقاش بتواند قواعد حاکم بر ساختار اثر ادبی را شناسایی کرده و به شیوهای که نویسنده یا شاعر کوشیده است از طریق آن پیام خود را طرح کند، پی ببرد.» (دالوند، 1386: 4) با چنین اصلی، مکرر میشود که ادبیات و هنر ما، وجودی و شهودی بوده و به رغم پرداختن به جزئیات، به دنبال وصول و رسیدن به کلیتی متعالی میباشد. آفرینش هنری نوعی الهام است که با عقل و منطق درک نمیشود. رابین اسکلتن عقیده دارد که بسیاری از اشعار شبیه به نامه نوشتن مردم، سروده میشود؛ یعنی اندیشههای شاعرانه مثل چشمهای میجوشد و جریان مییابد. در هر الهام واژگان به شاعر القا میشود و او نیروی واژه را درمییابد. مولوی میگوید:
«ارسطو در آغاز کتاب فن شعر، نظریه «همانندی سخن» را مطرح میکند و یادآور میشود که سخن بر شعر و سایر هنرها منطبق است. او معتقد است که حماسه و تراژدی و همچنین شعر کمدی و دیتیرامب (Dithyrombos) و موسیقی نی و گیتار در بیشتر شکلها، همگی در مفهوم عام آن، روشهای تقلیدی از طبیعت است. اما در هر حال آنها از سه وجه ـ وسیله، موضوع و سبک (شیوه) تقلید از طبیعت ـ با هم اختلاف دارند. به طوری که هر کدام از این وجوه از دیگری متمایز است.» (کفافی، 1380: 25) «از بخشهای گوناگون مقدمه فن شعر ارسطو چنین برمیآید که وی در سخن خویش پیش از استادش، افلاطون، شعر و دیگر هنرها را جمع آورده و نظریهاش را در باب محاکات بر آنها تطبیق داده است.»(همان، 26)
طبیعت، بهترین آموزگار هنرمند حبیبالله آیتاللهی در مقالهای با نام «طبیعت در هنر مشرق زمین» فضا و طبیعت را بهترین آموزگار هنرمند میداند و مینویسد: «طبیعت و فضا همیشه ذهن هنرمندان مختلف را مشغول داشته و در عین حال، بهترین آموزگار آنها بوده است، ولی ادراک هنرمند از فضا و طبیعت همیشه و نزد همه هنرمندان یکسان نیست. فضا و طبیعتی که هنرمند درک میکند، با آنچه که از فضا و طبیعت در اذهان همه مردم است، کاملا متفاوت میباشد. برای مردم عادی، هوایی که استنشاق میکنند، مفهوم فضا را در بر میدارد، ولی فضای ذهن هنرمند، درکناپذیر و تبیین ناشدنی است. آنچه از طبیعت و از فضا در ذهن هنرمند خطور میکند و سپس برگستره تصویر آشکار شده و «حضور» مییابد، تنها فضای بیرونی و ادراک از آن نیست بلکه «فضای بیرونی» با «فضای درونی» هنرمند پیوند میخورد و به صورت فضای درون قاب نقاشی و بخش بیرونی آن آشکار میگردد و این «ارتباط بیرونی با درون» است که جوهر هنر هر هنرمندی است. با این ادراک و در ارتباط با فرهنگ جغرافیایی، تاریخی، آیینی و... است که باید طبیعت را در اثر هنرمندان، خواه در سرزمینهای مختلف و خواه در مکاتب مختلف یک سرزمین بررسی کرد.» (آیتاللهی، 1388: 67) هنرمند و شاعر ایرانی همواره خود را وامدار طبیعت میداند زیرا از روزگاران کهن این باور عینیت یافته که طبیعت بهترین آموزگار و بهترین الگو برای هنرمند است هنرمندی که روح و سرشتش با عناصر طبیعی عجین شده باشد نمیتواند غیر از آنچه به آن وابسته و دلبسته است را بنگارد. هرچند به علت شرایط محیطی و اتفاقات و دانش و آموزش هرگز در تجلیهای هنری دو سرزمین علیرغم تأثیرپذیری یا استحاله و خودی شدن در طبیعتی مشابه بازنمایی نشده باشد و یا نشود.
اصول زیباییشناسی در ادبیات و هنر حس زیباییشناسی در افراد با دیدن یک پدیده یا اثر هنری، متفاوت است ولی میتوان اصولی کلی برای درک و حس زیبایی یافت که به آنها اصول زیباییشناسی میگویند. هنرمندان اغلب از اصول زیباییشناسی خبر دارند و با کاربرد آنها در آثار خود، سعی در تأثیرگذاری بر دیگران دارند. برای نمونه در شعر و ادبیات اصولی مانند وزن، قافیه و آرایههای ادبی از اصول زیباییشناسی به شمار میآیند. برخی نیز معتقدند که چگونگی ایجاد زیبایی در اثر هنری، کاری از قبل پیشبینی شده نیست، بلکه آفریننده به دلیل نیاز، دست به آفرینش اثری میزند و ذوق اوست که حس و اندیشه زیباییشناسی اثر را بیشتر میکند. وزن، قافیه و موسیقی درونی آثار ادبی، توصیف حرکات نمایشی و رنگها در هر هنر از اصول، ترکیب و قاعدهای خاص پیروی میکند؛ در نقاشی، موسیقی و هنرهای نمایشی و تجسمی، رنگ، حرکات و توصیفات، اتفاقی و بیقاعده نیستند بلکه نویسنده و هنرمند با ذهن پویای خود و آگاهی از عناصر هنری به انتخاب طرح، رنگ و واژه میپردازند. توصیف، تشبیه، استعاره و سایر آرایهها در آثار ادبی که از عنصر طبیعت، جهان و انسان سرچشمه میگیرد، در آثار هنری جلوه مییابد. شاعر غنچه را استعاره از لب، شب را استعاره و کنایه از گیسو، شمشیر را استعاره از ابروی یار و خال را نماد وحدت میداند؛ که این استعارهها به فراخور حماسی، غنایی و عرفانی بودن اثر ادبی، تعبیر میشود. نقاشان سعی در بازتاب زبان ادبی دارند، اگرچه شاعر و هنرمند هر دو از طبیعت اطراف خود الهام میگیرند. تجسمها و نمودهای ادبی و هنری زمینهای است برای ادبیات و هنر آینده که با گذر روزگار گاهی به سوی مدرن شدن گام برمیدارند. در مدرنیزم قرن بیست دیگر اثر خلق شده را تکرارناپذیر نمیدانند و حتی در پسامدرنیزم، بسیار مردمگرایانه با هنر و هنرمند برخورد میکنند و هنر را برای مردم و جامعه میخواهد نه هنر را برای هنر. هنر جهانشمول و جهاننگر است؛ یعنی هنرمند، مخاطب را به تفکر در جهانبینی، روابط بشری و فرهنگها رهنمون میشود.
زیباییشناسی ادبیات تصویری نقاشی ایرانی و به گفتهای مینیاتور و تصویرگری کتاب، با مانی آغاز شد و او نقاشی را معجزه پیامبری خود دانست. نظامی در اسکندرنامه مهارت مانی را بیان میکند و به همین دلیل است که چینیها او را به پیامبری پذیرفتند:
(فردوسی، 1382: 2/886) فردوسی نیز حضور مانی را نزد شاپور اینگونه بیان میکند:
(همان: 2/995) به امر شاپور، موبدان مجلس مناظرهای با مانی برگزار میکنند و از او میخواهند برای اثبات ادعای پیامبری، صورتی را که کشیده است، زنده کند اما مانی از این کار ناتوان است و به امر شاپور او را میکشند و جسدش را بر در شارستان میآویزند. تا قرن سوم هجری این هنر و مذهب با پیروانش ادامه یافت. پیروان مانی در تشکیل مکتب عباسی سهیم هستند. در کتاب «التنبیه و الاشراف»، مسعودی از کتابی سخن میگوید که در تاریخ 304 نزد خانوادهای اصیل ایرانی دیده است و کتاب به شرح علوم، تاریخ و ابنیه میپردازد که تصویری از سلاطین سلسله ساسانی در آن وجود دارد و به تشریح صورتها و رنگها میپردازد. سبک عباسی در هنر نقاشی تحت تأثیر هنر هنرمندان ایرانی، پیروان مانی و نیز نفوذ مسیحیان نسطوری روم شرقی و اعراب بر این هنر میباشد. مثل کتابهای کلیله و دمنه ابن مقفع و مقامات حریری. عباسیان از آغاز هنر مینیاتور را برای مصور کردن کتابهای علمی مثل فیزیک، گیاهشناسی و نجوم به کار بردند. و سپس بر روی ظروف نقره و سفالهای لعابی، روی مدالها، مفرغها و پارچهها و نیز حجاریها از هنر نقاشی استفاده کردند. پس از آن در جریان حمله مغول نگارگری ایرانی از هنر نقاشی چینی اثر پذیرفت و در نگارگری مکتب هرات با استاد بهزاد و میرک به کمال رسید. نسخههای علوم طبیعی، تاریخ و دیوان اشعار به نقاشی آراسته بود. اکثر منظومههای داستانی به ویژه عاشقانهها، در نگارگری و تزیین کتاب تحولی زیبا خلق کرد و نظم زیباییشناسی به خود گرفت، حفظ تقارن عناصر، تنظیم هندسی نقوش، تلفیق موزون خطها، ترکیب رنگها، وحدت موضوع، درونمایه و تناسب بصری را شکل میدهند که کاملترین جلوه هنری این هارمونی در سده نهم و دهم و در نسخههای نفیس خطی شاهنامه و خمسه نظامی دیده میشود. این تصاویر سعی در درک زیباتر و آسانتر محتوای داستانها دارد. هگل عقیده داشت که تبدیل صداهای طبیعی به موسیقی با بازنمایی منظرهای طبیعی در تابلوی نقاشی قابل قیاس است. نقاش نیز شبیه موسیقیدان میکوشد تا احساسات اثر ادبی را همنشین عناصر تجسمی کند؛ از این روی میتوان گفت که ادبیات در برابر نقاشی گنگ و محو نبوده است بلکه الهامبخش هنرهای تجسمی بهویژه نگارگری و خوشنویسی است. کتابها، نقطه عطفی بود از هنر نقاشی و خوشنویسی که امروزه نیز در تابلوهای خط نقاشی شاهد تناسب و آمیزش این دو هنر به شکل دو بعدی هستیم. و این دو هنر در خدمت ادبیات قرار گرفتهاند تا مضمون و عواطف شاعر و نویسنده را به شکلی محسوس «زنده» کنند. نقاش یا خوشنویس قواعد حاکم بر اثر ادبی و پیام متن را درک میکند و با دانش ادبی خود آن اثر را در ساختار نقاشی و خوشنویسی به جامعه هدیه مینماید. اینجاست که هنرمند آثار تجسمی باید با نقد و تفسیر و ارتباط عناصر اثر ادبی آشنا باشد تا در خلق اثر هنری بیانی متفاوت را به کار برد.
روایت و تخیل در زیباییشناسی «تخیل روایتگرانه» و «روایتگری متخیلانه» دو اصطلاحی هستند که نیاز به توضیح دارند: تخیل روایتگر، تخیلی است که فضای منبسط آن گستره تخیل هنرمند است، هنرمند به کمک آن، نگاهی مثالی و یکتا به اثر میبخشد؛ تخیلی فراآگاهانه است که با کمک خیال متصل و با پیوستن به عالم خیال منفصل، حاصل میگردد. در این مرتبه، تخیل نگارگر بر روایت صرف غلبه داشته و در این روند ترسیم عین به عین مضمون و تعین بخشی به محسوس صورت نمیگیرد. نگارگر در این فضا به دخل و تصرفی مثالی در نمونههای محسوس دست میزند و همه عناصر را در زیباترین وجه خود به نمایش میگذارد، چرا که همه چیز در خدمت نمایش صنع باری تعالی است، پس انسان و طبیعت و هر آنچه در آن است به زیباترین وجه و با درخشانترین نورپردازی و از هر زاویهای که نگارگر تشخیص دهد ـ که بهترین و کاملترین زاویه نمایش است ـ نقاشی میشوند؛ نتیجه آن تجسم، واقعیتی خیالی است که حس واقعیتپردازانه و موجود در جزئیات اشیاء و عناصر طبیعی را حاصل میشود در حالی که کل نگاره، در مجموع، فضای خیالی و غیرواقعی را منعکس میکند؛ از این دست میتوان به پرسپکتیو غیر معمول، رنگآمیزی درخشان، نورپردازی مرکزی و بدون استفاده از سایه روشن و بسیاری مثالهای دیگر که از خصوصیات نگارههای ایرانی هستند، اشاره کرد. اما روایتگری متخیلانه، به توصیف مضمون اصلی یا روایت تصویری داستان میپردازد. البته در این نوع نگاه نیز تخیل وسعت دارد، اما تخیلی است در خدمت روایت داستان که عمق و گستره عالم خیال فرازمینی را ندارد و نمونههای آن را در بیشتر نگارههای شاهنامه بزرگ ایلخانی میتوان مشاهده کرد. در این نمونهها، فضای کلی تمامی عناصر تصویر به دقت از طبیعت داستان وام گرفته شده و در هیجانانگیزترین و جسورانهترین قالب تصویری موجود که دیگر هرگز در تاریخ نگارگری ایران تکرار نشد، تصویر شدهاند. بدین قرار، فضای جاری در روایتگری متخیلانه به تخیل شخصی و محدوده فرد نگارگر بستگی دارد اما تخیل روایتگر به کشف و شهود در عالمی فراتر از ماده و بازنمایی زیباییها و ویژگیهای عالم مثال میپردازد و کارش نه خلق، که کشف است.
هرمنوتیک در آثار ادبی ـ هنری اگرچه زیبایی ریشه در طبیعت دارد اما زیباییشناسی از روح انسان و ذهن پویای او میآید. زیباییشناسی کلمات کلیدی را در اختیار ما میگذارد و در مسیر تاریخ، آهنگ و حرکتی موزون، قانونمند و حساب شده دارد. زیباییشناسی از کجا آغاز شده است و به چه راهی میرود؟ باید گفت که از پیدایش بشر، زیباییشناسی آغاز شد و بسته به حرکت انسان و همپای تحولات و تغییرات جامعه انسانی، به حرکت خود ادامه داده است. ملاک و منطق زیباییشناسی منطبق بر معیارهای نسبی بشر از زیبایی است. حس و اندیشه زیباییشناسی همان هرمنوتیک هنری است که حس تفسیر و تأویل جهان را به ما میبخشد. اثر هنری هرمنوتیکی باید در هر زمان و در هر مکان، بدون در نظر گرفتن تاریخ خلق اثر، شاهد و گواهی بر زمان حاضر باشد. در زنجیره هنر هرمنوتیک، پایان هر اثر، آغاز اثری جدیدتر است و هر اثر هنری، الهامبخش آفرینشی تازه میگردد. اگر اثر هنری دارای روحی زنده باشد، با بشریت زندگی میکند و این زیستن همان فرازمانی و فرامکانی بودن است. بهترین نام برای قلب زنده اثر هنری، چیزی نیست جز زیباییشناسی. نظریههایی که در تعریف هنر و زیبایی بیان کردهاند، به طور کلی بر دو نوعند: subjectif یا ذهنی (درونی) و دیگری objectif یا عینی (بیرونی). (کروچه، 1350: 15) بر اساس نظریه ذهنی (subjectif) در زیباییشناسی، این نظر را مطرح میکنند: «فقط قوه شاهده ذهن آدمی است که میتواند معیار دوست داشتنی بودن آن را تعیین کند.» (نیوتن، 1343: 14) «اما نظریه عینی در طبیعت با نظریه ذهنی تفاوتهای بنیادی دارد. ذهن ثابت است یا حداقل این طور فرض میشود، لیکن پدیدههای عینی در تغییر و تحول هستند. زیبایی واقعیت، زیبایی طبیعت، چیزی است که ذاتا دگرگون میشود.» (لیزروف، 1352، 116) تحلیل دیگر و متضاد با نظریه ثبوت ذهن این است که ذهن هم، در گذر زمان متحول میشود، در نتیجه «تصور ما از زیبایی در نتیجه تماس با زمان و شرایط تغییر میکند». (همان منبع) نتیجه اینکه هم ذهن و هم عین در حال دگرگونیاند. ابطال نظریه اول به اثبات یا فرض نظریه دوم میانجامد؛ یعنی پویایی ذهن و واقعیت (عین) یا سوبژه و آبژه. شافتسبری ذهن را سرمنشأ زیبایی دانسته است. او ذهن را خلاق میداند و معتقد است که قداست خلاقه ذهن نشأت گرفته از خداوند خالق است که انسان را بر صورت خود آفریده است. «...ذهن که خودش را باور میسازد، فقط میتواند از زمان تولد چنین نیرویی را در خود داشته باشد. باروری و زایایی آن از طبیعت و سرشت خودش نشأت میگیرد. بنابراین، به هیچ روی نمیتواند توسط ذهن دیگری به جز همان ذهنی که در آغاز آن را آفریده است، بارور شده باشد؛ همان ذهنی که سرمنشاء همه زیباییهای هنری و روحی و دیگر زیباییهاست.» (برت، 1379: 32) بیقراری که نقاش بر پرده رسم میکند، نیازی که نگارگری بر صفحه مینگارد، شعر و موسیقی که گوینده و نوازنده بیان حال خویش را هویدا میکنند، غیبتی خوانده شده که حضور است و تعریف سرگشتگی و جست و جوی هر آنچه که باید باشد نیست میشود. تصویر این بیقراری بر گنبدها، چشم را مکرر به آسمان لایتناهی میبرد و رویای بهشتی قالیهایی میشود که گام را بر خود گرد میآورد و در باغها با آنچه روشنایی و آیینه خوانده میشود، ابدیت به رویا میرود؛ و نقش یغمایی مردمان و قصه کوچ ایشان بر گلیم و گبهها مینشیند و سفالینهها حامل روشنایی و رمز میشوند و رنگهای اُمرا و اُخرا، طلایی و فیروزهای بر بومها تعبیر «آنچه یافت مینشود، آنم آرزوست» میشود، سریر قلم به رسم و فریاد زدن کلمه کلمه تکرار در آغاز کلمه بود را به ذهن متبادر میکند. «معماری، نگارگری، خوشنویسی، موسیقی، صنایع دستی و هنرهای وابسته و دیگر هنرهای ایرانی با وجود گوناگونی شاخهای و دگرگونیهای در زمانی، همواره دارای وجوه مشترکی هستند که آنها را از دیگر هنرها، فرهنگها و تمدنها متمایز و شناسایی آنها را میسر میسازد. زیباییشناسی به کار رفته در این آثار از وحدتی درونی و اصولی پایدار حکایت دارد و بیانگر آن است که این آثار از آبشخورهایی واحد و مشترک یا دستکم مرتبط سیراب شدهاند.» (بلخاری، 1388: 12) زیبایی و جمال در هنرها یکسان است و هنر نقاشی، موسیقی و شعر رابطهای تنگاتنگ دارند زیرا از روح انسان سرچشمه میگیرند و با ماده چندان ارتباطی ندارند. انسان سیر تکاملی را در جهان هستی میپیماید و هر هنری که وابسته به روح انسانی باشد، چرخه تکامل را زودتر خواهد پیمود. هانری برونیه میگوید: «هنرهایی که جنبه معنوی آنها بیشتر است، خاصه موسیقی، معمولا در حدود پنجاه یا صد سال در سیر تکاملی خود از حجاری و معماری عقب میباشند و علت این امر، آن است که جنبشها و تحریکات هوش و ذوق آدمی بیش از نفوذ در عمق، در سطح ظاهر میشود و تحریک یک جسم باعث جنبش روح میگردد.» (دانشور، 1389: 25) پس هنرها مکمل یکدیگرند و هر هنری که با احساس انسان در ارتباط باشد، بسیار سریعتر از سایر هنرها به اوج کمال و زیبایی میرسد و هنری ماندگار است که خیر باشد و بر تاریکی و شر، پیروز. حس و تجربه زیبایی تکرارپذیر نیست، اما انتقالپذیر است. فلاسفه به خصوص کانت و هگل اثر هنری را آنی میدانند که توسط انسان، برای انسان آفریده شده باشد. این بحث در رابطه با بحث هرمنوتیک و زیباییشناسی کاربرد دارد چرا که به تعداد مخاطبان اثر هنری، درک زیبایی داریم. هنر، شعور، احساس و درک را از آفریننده به مخاطب منتقل میکند.
زیباییشناسی هنر و ادبیات ایران در نگرشی میتوان ادبیات را هنر نامید، وقتی که اثر ادبی ویژگیهای منحصر به فرد اثر هنری را با خود دارد، یعنی اثری که خلق شده و تکرارناپذیر است؛ چرا که ادبیات و هنر بیانگر احساس و عواطف هنرمند است و احساس و عاطفه پدیدهای است که نمیتوان آن را به راحتی بازگو و تکرار نمود. آفرینش هنری نوعی الهام است که با عقل و منطق درک نمیشود. از دستاوردهای تصویر در ادبیات این است که محیطی حاصلخیز برای «رستاخیز کلمات» فراهم میسازد. هرگاه واژه تازگی خود را برای خواننده از دست بدهد، به صورت عادت گفتاری درمیآید و هر چیز که صورت عادی گفتاری به خود گیرد، ظرافت و زیبایی خود را از دست میدهد. در هر زبان تصاویری بر اثر کثرت کاربرد، کهنه میشوند و قابلیت تصویری و شاعرانه خود را از دست میدهند. تصویری که تکرارپذیر شده است، در صورتی تازگی خود را حفظ میکند و ماندگار میشود که از ارزش لازم برخوردار باشد. شبیه بسیاری از ضربالمثلها و آثار هنری ناب که در هر بار خواندن، شنیدن و دیدن باز هم تحسینبرانگیز و جاودانهاند. پس تکرارپذیر بودن آثار هنری به این معنا نیست که اثر ادبی و هنری به دلیل در دسترس بودن، به ابتذال کشیده شود. همانگونه که بسیاری از اشعار سبک هندی با وجود دارا بودن واژگان و تصاویر کوچه و بازاری که ویژگی آشکار این سبک است، باز هم اثری هنری و ارزشمند است و تصویری زیبا را در خود دارد. با دنبال کردن سیر زیباییشناسی در هنر و ادبیات ایران، میبینیم که هنر اغلب از محیط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، علمی و فلسفی رنگ گرفته است، برای مثال تأثیر عرفان را در هنر و ادبیات ایران در نظر میگیریم، با ظهور و فراگیر شدن تصوف در ایران، موسیقی، نقاشی و شعر به سوی اثرپذیری از خیال و عشق و اندوه میرود و اندک اندک هنر ایرانی شکلی از شاعری و آشکار نمودن احساسات در دنیای ماوراءالطبیعه میشود و ادبیات و هنر نیز نقش و رنگی خیالپردازانه به خود میگیرد. در این زمان هدف هنر تجلی زیباشناسانه حقیقت است که از عمق قابی پر نقش و نگار از هنر ظاهر شده و نگاه هنرمند، به طبیعت و جهانی دوخته میشود که مظهر جمال مطلق و آشکار است.از لحاظ زیباییشناسی، حیوانات در هنرهای ایران جایگاهی ویژه دارند. تناسب، حرکات عضلات و ظرافت در بازتاب هنری حیوانات به ویژه در دوره ساسانی، نقش بهسزایی دارد. روی پارچهها، سرستونها و قالیهای ایرانی، حیوانات بسیار زنده نقش شدهاند؛ اما به دلیل منع مذهبی در مساجد و اماکن مقدس تصویر حیوان دیده نمیشود و این اماکن با طبیعت گیاهی و اشکال هندسی و اسلیمی رنگآمیزی شده است. قالی ایران را میتوان عالیترین نوع نقاشی و رنگآمیزی ایرانی دانست. هنری برآمده از قشر مظلوم جامعه که تمام آرزوها و احساسات خود را در آن ریخته و مثل سرنوشت خویش، گره در گره به جهان تقدیم داشته است. رنگهای زنده گل و گیاه، باغ و بوستان، اشکال هندسی، کوه و چشمهسار، حیوانات و پرندگان از سردابههای نمناک و تاریک و از پای دار قالی، زیبایی طبیعت و هنر ایرانی را به تصویر میکشد. جان سینگر سارجنت، نقاش و هنرمند آمریکایی، میگوید: «تمام نقاشیهای زمان رنسانس در ایتالیا ارزش یک تخته شاهکار قالی خوشبافت و خوشنقشه ایران را ندارد.» (دانشور، 1389) عناصر نقشه، زمینه، بافت، رنگآمیزی و سایه و روشن به تنهایی در بیننده اثرگذار نیست، بلکه باید تمام عناصر زیبایی با هم بیامیزد و معجونی یکنواخت را به وجود بیاورد تا بتواند نمایشی واحد را به جلوه درآورد. اصل زیبایی قالی ایرانی در این است؛ تا مجموعه زیبا نباشد، اثری زیبا خلق نخواهد شد و مجموعه زیبا از جزییات زیبا و متناسب سرچشمه میگیرد. سایر هنرها نیز به همینگونه است و تا عناصر یک ساخت با هم رابطه همنشینی سنجیده نداشته باشند، آن اثر هنری و ادبی زیبا و ماندگار نخواهد بود. صور خیال در شعر فارسی و نقاشی ایران بر هم منطبقاند. نظیر همان توصیفهای نابی را که سخنوران از عناصر طبیعت، اشیاء و انسان ارایه میدهند، در کار نقاشان هم میتوان باز یافت. شاعر شب را به لاجورد، خورشید را به سپر زرین، روز را به یاقوت زرد، رخ را به ماه، قد را به سرو، لب را به غنچه گل و جز اینها تشبیه میکند؛ و نقاش نیز میکوشد معادل تجسمی این زبان استعاری را بیابد و به کار برد. بدین منوال، نقاشان به تدریج فهرستی از تصویرهای قراردادی بر پایه مضامین ادبیات حماسی و غنایی گرد میآورند. (زمانی و دیگران، 1388: 80) از ویژگیهای اساسی نقاشی ایران در سدههای پس از استقرار اسلام، پیوستگیاش با ادبیات فارسی است. نقاش از مضامین متنوع ادبی مایه میگیرد، اشخاص و صحنههای داستانها را مینمایاند و سخن شاعر یا نویسنده را به زبان خط و رنگ مجسم میکند؛ اما کار او بیشتر از مصورسازی (ایلوستراسیون) در معنای متعارف آن است. ادبیات فارسی و هنر ایرانی پیوند درونی و همخوانی ذاتی داشتهاند، زیرا هنرور و سخنور ـ هر دو ـ بر اساس بینشی یگانه و ذهنیتی مشابه دست به آفرینش میزدهاند. آنان از خلال زیباییهای این جهان، به عالم ملکوتی نظر داشتند، هدفشان دست یافتن به صورت مثالی و درک حقایق ازلی بود. در هنر آنان قلمرو زیبایی با جهان معنی قرین بود. (همان : 90) نتیجه علل موفقیت و ماندگاری شاهکارهای ادبی و هنری در طول تاریخ ضمن لحاظ مضامین درونمایه و نمادین این آثار، شیوه و روش بیان آنها و ظرافتها و نکات زیباییشناختی در این شاهکارها است. همچنانکه هدف شاعر ایرانی تنها بیان منظوم روایت و داستان نیست و در پس هر کلمه و سطر، معنا و مفهومی مستتر ساخته که ضمن حظ بردن از شکل بیانی و صورت ظاهری، درونمایه اثر نگاه و نشان از واقعیت دیگری دارد، نقاش یا نگارگر داستان نیز تنها تصویرگری نمیکند، بلکه بنمایه، جوهر و مفهوم داستان را با لحاظ مشخصههای عقیدتی، زیبایی، هرمنوتیک و با روحی معنوی به تصویر میکشد تا با هنر خود، درک مشترکی را رقم زند. با این نگاه، ویژگیهای تصویری، واقعیت را آشکارا بازتاب نمیدهند، بلکه از منظر غایی به اثر نگریسته و در پی معناسازی هستند، که وصول به حقیقت اثر، بری از دشواری نیست؛ هرچند توجه محققان و اندیشمندان تاکنون بیشتر معطوف به شرح صوری و مباحث تطبیقی و اسطورهشناسی آثار ادبی بوده است و از منظر نگارگری، نظریهها چون محل شرح عناصر صوری و گاهی از نظر معنای عرفانی، فلسفی و درونی آثار رقم خورده است. فضای نگارگری همچون شعر، پیش از آنکه به وسیله نقاش به تصویر درآید، از باورها و اعتقادات وی عبور میکند و رنگ و نشان خاصی مییابد. بینش فردی و اجتماعی تأثیر مستقیمی در شیوه بیان، روابط سطوح، خطوط، ترکیببندی، فضا، استفاده از رنگها و... دارد. از لحاظ زیباییشناسی، بینش و جهانبینی هنرمند هر رشته در طول تاریخ مورد تأمل بوده است. تأثیرپذیری و بهرهجویی از مضامین خلق شده در رشتههای ادبیات، نقاشی، معماری، موسیقی به همراهی حرکات نمایشی به علت گستره دید و جامعیت اندیشه و تکرار هنرمند و شاعر، اثر هنری را تا حد یک اثر بینارشتهای ارتقا میدهد.
منبع و مآخذ 1 ــ آیتاللهی، حبیبالله، «مجموعه مقالات همایش طبیعت در هنر مشرق»، به کوشش منیژه لنگرانی، تهران: فرهنگستان هنر، جلد اول، چاپ اول، 1388. 2 ــ برت، ریموند لارنس. تخیل. ترجمه مسعود جعفریجزی، نشر مرکز، 1379. 3 ــ دانشور، سیمین. علمالجمال و جمال در ادب فارسی. بازنگری و تدوین مسعود جعفری، تهران: نشر قطره، ۱۳۸۹. 4 ــ سعدی .گلستان. تصحیح و توضیح: غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی، چاپ هشتم، 1387. 5 ــ فردوسی. شاهنامه (بر اساس چاپ مسکو). به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره، چاپ پنجم، 1382. 6 ــ کروچه، بندتو. کلیات زیباییشناسی. ترجمه فؤاد روحانی، تهران: نشر کتاب، 1350. 7 ــ کفافی، محمد عبدالسلام. ادبیات تطبیقی (پژوهشی در باب نظریه ادبیات و شعر روایی). ترجمه حسین سیدی، مشهد: بهنشر، ۱۳۸۲. 8 ــ ناصر خسرو. سفرنامه. به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران: زوار، 1335. 9 ــ نصر، سید حسین. هنر و معنویت اسلامی. ترجمه رحیم قاسمیان، تهران: انتشارات دفتر مطالعات دینی، 1375. 10 ــ نصر، حسین. عالم خیال و مفهوم فضا در مینیاتور ایرانی. جاودان خرد: مجموعه مقاالت دکتر حسین نصر، زیر نظر و به اهتمام حسن حسینی، تهران: مهر نیوش جلد 1، 1386. 11 ــ نیوتن، اریک. معنی زیبایی. ترجمه پرویز مرزبان، تهران: نشر کتاب، 1343. فهرست مقالات: 1 ــ احمدی ملکی، رحمان، «تشبیههای تصویری در شاهنامه»، نامه فرهنگ، شماره 30. 2 ــ زمانی، احسان؛ امینخانی، آرین؛ «اخوت، هانیه، نقش متقابل هنر منظرپردازی و نگارگری ایران»، کتاب ماه هنر، شماره 135، 1388. 3 ــ دالوند، احمدرضا، «حضور ادبیات در نقاشی»، روزنامه ایران، 2 خرداد، 1386. 4 ــ قنادان، رضا، «تصویر در شعر»، مجله دنیای سخن، شماره 94، 1380.
| ||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||
منبع و مآخذ 1 ــ آیتاللهی، حبیبالله، «مجموعه مقالات همایش طبیعت در هنر مشرق»، به کوشش منیژه لنگرانی، تهران: فرهنگستان هنر، جلد اول، چاپ اول، 1388. 2 ــ برت، ریموند لارنس. تخیل. ترجمه مسعود جعفریجزی، نشر مرکز، 1379. 3 ــ دانشور، سیمین. علمالجمال و جمال در ادب فارسی. بازنگری و تدوین مسعود جعفری، تهران: نشر قطره، ۱۳۸۹. 4 ــ سعدی .گلستان. تصحیح و توضیح: غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی، چاپ هشتم، 1387. 5 ــ فردوسی. شاهنامه (بر اساس چاپ مسکو). به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره، چاپ پنجم، 1382. 6 ــ کروچه، بندتو. کلیات زیباییشناسی. ترجمه فؤاد روحانی، تهران: نشر کتاب، 1350. 7 ــ کفافی، محمد عبدالسلام. ادبیات تطبیقی (پژوهشی در باب نظریه ادبیات و شعر روایی). ترجمه حسین سیدی، مشهد: بهنشر، ۱۳۸۲. 8 ــ ناصر خسرو. سفرنامه. به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران: زوار، 1335. 9 ــ نصر، سید حسین. هنر و معنویت اسلامی. ترجمه رحیم قاسمیان، تهران: انتشارات دفتر مطالعات دینی، 1375. 10 ــ نصر، حسین. عالم خیال و مفهوم فضا در مینیاتور ایرانی. جاودان خرد: مجموعه مقاالت دکتر حسین نصر، زیر نظر و به اهتمام حسن حسینی، تهران: مهر نیوش جلد 1، 1386. 11 ــ نیوتن، اریک. معنی زیبایی. ترجمه پرویز مرزبان، تهران: نشر کتاب، 1343. فهرست مقالات: 1 ــ احمدی ملکی، رحمان، «تشبیههای تصویری در شاهنامه»، نامه فرهنگ، شماره 30. 2 ــ زمانی، احسان؛ امینخانی، آرین؛ «اخوت، هانیه، نقش متقابل هنر منظرپردازی و نگارگری ایران»، کتاب ماه هنر، شماره 135، 1388. 3 ــ دالوند، احمدرضا، «حضور ادبیات در نقاشی»، روزنامه ایران، 2 خرداد، 1386. 4 ــ قنادان، رضا، «تصویر در شعر»، مجله دنیای سخن، شماره 94، 1380.
| ||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,529 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1 |