تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,003 |
تعداد مقالات | 83,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,275,884 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,329,418 |
تاثیر اندیشمندان بزرگ روحانی در تحولات سیاسی اجتماعی ایران میان دو انقلاب (از سال 1285 ه.ش تا 1357 ه.ش) | |||
مطالعات جامعه شناسی | |||
مقاله 4، دوره 6، شماره 18، اردیبهشت 1392، صفحه 59-80 اصل مقاله (517.26 K) | |||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||
نویسندگان | |||
صمد عابدینی1؛ صمد رسولزاده2؛ امیر خوشحال3 | |||
1استاد مشاور . عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد واحد خلخال، تهران، ایران | |||
2عضو هیات علمی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، گروه علوم اجتماعی؛ آذرشهر- ایران. | |||
3کارشناسیارشد پژوهشگری علوم اجتماعی (نویسنده مسئول). | |||
چکیده | |||
هدف ما از این نوشته آن استکه جایگاه نخبگان بزرگ روحانی درهفتاد ساله مشروطه چه به صورت رسمی و چه بصورت غیر رسمی را که دارای ماهیت، تاریخی ـ تطبیقی بوده با استفاده از روش جمعآوری اطلاعات کتابخانهای و از طریق مطالعه متون، منابع و اسناد مختلف، چه نوشتاری و چه غیر نوشتاری با مراجعه به منابع دست اول و دوم بررسی؛ و روشن سازیم که این نخبگان چه تاثیری بر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران این دوران داشتهاند و نقش قدرت حاکم در این تاثیرات چگونه بوده است؟ درسیر تحولات اجتماعی جامعه ما چون جامعه ما استبداد زده و عقب افتاده و ایلیاتی بودکه درآن شاه با محارمش همه کاره بودند و مردم نیز بیسواد و تودهای و نخبگان آن نیز متاثر از این دو؛ اما پادشاهان قاجار برایکسب مشروعیت سیاسی نیازمند جلب نظرمساعد علمای مذهبی و روحانیونکه بعد از صفویان به یکی از گروههای بسیار متنفذ اجتماعی تبدیل شده بودند، نیاز داشتند. زیرا قدرت سیاسی تنها با جلب حمایت و تایید گرفتن از روحانیون مشروعیت سیاسی را کسب میکرد، و با وجود انقلاب بر علیه این کارکردها به علت فقدان حکومت نیرومند مرکزی، نبود ارتش دائمی، و ... نتوانستند تحولات ساختاری اساسی و عمیق در ایران ایجاد کنند، و در دوره پهلویها هم کسب مشروعیت سیاسی از روحانیون کاملاً منتفی شد. | |||
کلیدواژهها | |||
: نخبگان؛ نخبگان روحانی؛ انقلاب؛ تحولات سیاسی اجتماعی | |||
اصل مقاله | |||
تاثیر اندیشمندان بزرگ روحانی در تحولات سیاسی اجتماعی ایران میان دو انقلاب (از سال 1285 ه.ش تا 1357 ه.ش) دکتر صمد عابدینی[1] دکتر صمدرسولزاده[2] امیر خوشحال[3] تاریخ دریافت مقاله:7/8/1392 تاریخ پذیرش نهایی مقاله:13/12/1393 چکیده هدف ما از این نوشته آن استکه جایگاه نخبگان بزرگ روحانی درهفتاد ساله مشروطه چه به صورت رسمی و چه بصورت غیر رسمی را که دارای ماهیت، تاریخی ـ تطبیقی بوده با استفاده از روش جمعآوری اطلاعات کتابخانهای و از طریق مطالعه متون، منابع و اسناد مختلف، چه نوشتاری و چه غیر نوشتاری با مراجعه به منابع دست اول و دوم بررسی؛ و روشن سازیم که این نخبگان چه تاثیری بر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران این دوران داشتهاند و نقش قدرت حاکم در این تاثیرات چگونه بوده است؟ درسیر تحولات اجتماعی جامعه ما چون جامعه ما استبداد زده و عقب افتاده و ایلیاتی بودکه درآن شاه با محارمش همه کاره بودند و مردم نیز بیسواد و تودهای و نخبگان آن نیز متاثر از این دو؛ اما پادشاهان قاجار برایکسب مشروعیت سیاسی نیازمند جلب نظرمساعد علمای مذهبی و روحانیونکه بعد از صفویان به یکی از گروههای بسیار متنفذ اجتماعی تبدیل شده بودند، نیاز داشتند. زیرا قدرت سیاسی تنها با جلب حمایت و تایید گرفتن از روحانیون مشروعیت سیاسی را کسب میکرد، و با وجود انقلاب بر علیه این کارکردها به علت فقدان حکومت نیرومند مرکزی، نبود ارتش دائمی، و ... نتوانستند تحولات ساختاری اساسی و عمیق در ایران ایجاد کنند، و در دوره پهلویها هم کسب مشروعیت سیاسی از روحانیون کاملاً منتفی شد. واژگان کلیدی: نخبگان، نخبگان روحانی، انقلاب، تحولات سیاسی اجتماعی. مقدمه پارهتو شاید جزء نخستین افراد و نظریهپردازانی باشدکه درباره نقش نخبگان در دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی به اظهارنظر پرداخته و دریک تعریف از واژه نخبه میگوید: نخبگان به کسانی اطلاق میگردند که باتوجه به نقشی که درجامعه برعهده دارند کاری انجام میدهند، و استعدادهای طبیعی دارند، موقعیتهای برتری را نسبت به متوسط افراد جامعه دارند و درواقع نخبگان را میتوان از اعضای ممتازجامعه دانست(گیروشه، 1380: 116). درکل نظریه نخبهگرایی براین اساس مبتنی استکه در هر جامعه افرادی هستندکه به علل و انگیزههای مختلف از موقعیت برجستهای برخوردارند و در سازمانهای سیاسی و اجتماعی نقش تعیین کنندهای در تصمیمگیریها بازی میکنند. حکومت قاجار نیزکه درسال (1210 ه.ش) درجریان یک اتحاد ایلیاتی و کسب حمایت بزرگان دیوانسالار، و حذف تدریجی دیگر ایلات مدعی، به قدرت سیاسی دست یافت، دارای یک سلسله ویژگیهای درساختار قدرت بودندکه عبارت بودند از: مطلقگرایی (استبداد سیاسی)، وجود دستگاه متمرکزو شدیدالعمل، وجود سیستم قدیمی و استثماری، وجود روابط فئودالی و ایلی ازمشخصات اصلی این حکومت بود(اکبری، 1371: 81 ). که درآن قانون عبارت بود: از رأی و خواسته حکومت خودکامه که می توانست هر لحظه تغییر کند و حکومت هیچ حقی برای رعایا به رسمیت نمی شناخت ، فلسفه سیاسی (سایه خداوندی) که از دوران حکومت صفویان در ایران شکل گرفته بود در واقع تداوم و تغییر شکل امروزی شده نظریه باستانی برخورداری شاهان از فره ایزدی بود (آجدانی، 1386: 9 ). تقسیم قدرت اجتماعی در دوره پیش از مشروطیت دو سو داشت: یا در اختیار حیطه دین بود و یا در حیطه اقتدار سلطنت (دولت)، در این دوره از نهادها و سازمانهای کارآمد جامعه مدنی خبری نبود، دستگاه قضایی دراختیار روسای ملت یعنی روحانیون و حکومت سیاسی از آن دولت (سلطنت) بود و در نظام مالیاتی هم روحانیون مالیاتی شرعی را دریافت میکردند و دولتیان مالیات عرفی را و مداخلههریک درقلمرو دیگری باعث کشمکشها، درگیریها، اضطرابهای اجتماعی میشد(آجدانی، 1387: 165). البته بعداز واقعه تنباکو و پیروزی روحانیون درآن منجر به افزایش حضور آنها درمیان توده و دولتیان شد. در این دوران خصلت دینی بودن جامعه ایران و نفوذ فوقالعاده اعتقادات و آداب و رسوم دینی در این کشور، به سخنگویان رسمی آن یعنی رهبران دینی ، قدرت قابل ملاحظهای را داده بود اما با این وصف رهبران دینی تا زمان روی کار آمدن رژیم جدید در مشروطیت هیچ گاه به طور رسمی در دایره بازیگران اصلی قدرت قرار نگرفتند ، اگر چه مشارکت فعالی در اداره امور داشتند این مسئله را باید به خاطر عدم تمایل شاهانقاجار به واردکردن آنها در ارکان رسمیحکومت دانست ، این عدم وابستگیعلما به سیاست باعث شدکه نهاد مذهبی بیشتر از گذشته پناه و حامی مردم در برابر قدرت خودسرانه و حکومت خودسرانه باشد، در این دوران یکی از عوامل مهمی که در استقلال فزاینده نهاد مذهبی سهم به سزایی داشت این موضوع بود که مراکز شیعی در نجف و کربلا در خارج از حوزه اقتدار سیاسی سلطان قرار داشت(اکبری، 1371: 89). با این همه در دروان قاجار، روحانیون از نظر وابستگی به حکومت به دو گروه تقسیم می شدند: گروه اول از مناصب رسمی برخوردار بودند و به دربار وابستگی داشتند و جزء طبقه حاکم به حساب میآمدند و گروه دوم روحانیونی بودندکه منصب دولتی نداشتند و بیشتر به امور آموزشی می پرداختند ( که روحانیون مد نظر ما همین ها بودند)، این گروه از روحانیون مردمیتر بودند و با بازاریان روابط و پیوندهایی داشتند و وابسته به مالیاتهای مذهبی و اعانات مردم بودند و در میان تودهها بودند(بشریه، 1383: 54). در این دوره روحانیون چه در داخل و چه در خارج (نجف) تا قبل از استبداد صغیر در انتقاد از استبداد مطلقه حکومت، اعتراض به استقراض خارجی، مخالفت با اعطای امتیاز به کشورهای خارجی و نفوذ آنان در ایران و محکوم کردن پریشانیهای اقتصادی ایران و تعدی به رعایا و دفاع همه جانبه از مشروطیت و مجلس شورایملی تا قبل از انهدام آن، یکی ازعوامل مهم درفراهم آوردن زمینههای لازم برای گسترش مشارکت مردم در انقلاب مشروطیت، و تضعیف حکومت قاجاریه بود. اما بعد از پیروزی مشروط در مجلس دو حزب به وجود آمد: یکی حزب دمکرات و دیگری حزب اعتدالیون. حزب اعتدالیون بیشتر اعضای آن علما بودند و شاهزادگان و اشراف واعیان و بزرگان و مالکان هم جزء این حزب بودند و محافظهکارتر از حزب دموکرات بودند. علویتبار نخبگان دینی در دوره بعد از مشروط را با ویژگیهای زیر نمایان میسازد: بازگشت به صدراسلام، محکومکردن سنتپرستی کورکورانه، طرفداری از وحدت مسلمانان، مبارزه با استبداد و پذیرش اصول فلسفه جدی و پذیرش علم و اعتقاد به مغایرت نداشتن دین با علم(آزاد ارمکی، 1380: 111). اما در دوره رضاخان و فرزندش، آنها سعی می کردند روحانیون را در کنار خودشان نگاه دارند اما در کل روحانیون به خصوص در دوره رضاخان کنار گذاشته شدند، رضاخان سعی می کرد جامعه را غیر دینی سازد. وزارت عدلیه و دادگستری به حقوق دانان تحصیل کرده از سویس که در راس آن داور قرار داشت سپرده شدکه درآن روحانیون نقشی نداشتند. او حضور روحانیون را درمجلس کاهشداد حتی رسم قدیمی بستنشینی و تحصن در اماکن عمومی مقدس را از اهمیت انداخت و حتی زمینهای وقفی را به تصرف خود در آورد اما در دوره فرزندش تا حدودی این محدودیتها برداشته شد.
بزرگان و نخبگان دین در میان دو انقلاب سید محمد طباطبایی سید محمد فرزند سید صادق به سال (1257 ه.ق) در کربلا متولد شد و با همراه پدرش در دو سالگی به همدان و در هشت سالگی به تهران رفت، پدرش از روحانیون با نفوذ و بزرگ دوره ناصرالدین شاه بود. او تحصیلات مقدماتیاش را زیر نظر پدرگذرانید و پس از آن سالها علوم حکمت را نزد میرزا ابوالحسن جلوه فرا گرفت، او در سال ( 1299 ه.ق) به حج و سپس به عتبات رفت و در سامرا از محضر میرزا حسن شیرازی بهرهمند شد و تحصیلات خود را در آنجا تکمیل کرد و به مقام اجتهاد و اعلمیت نایل گشت، او سپس به درخواست ناصرالدین شاه و پیشنهاد میرزایشیرازی به تهران بازگشت و چون مردی وارسته بود از دوستان کناره گرفت. او از خانواده روحانی و با نفوذ بود و جدش نیز مانند خودش از مجتهدان بزرگ بود که با دربار قاجار کار میکردند، پدر سیدمحمد، یعنی سید صادق به فراموشخانه ملکم پیوست وتحت تاثیر سید جمالالدین اسدآبادی و نیز شیخ هادی نجمآبادی بود و از حکومت مبتنی بر قانون اساسی و مطالبه آزادی بیشتر و برابری سیاسی حمایت کرد(آفاری، 1385: 75 ). چگونگی آمدن او به ایران به این صورت بود که: زمانیکه ناصرالدین شاه درجریان نهضت تنباکو که با آشتیانی مجتهد تهران به خاطر حمایت او از این نهضت به مخالفت پرداخت، شاه از میرزای شیرازی خواست که یک مجتهد دیگر را به تهران بفرستدکه او طباطبایی را به تهران فرستاد، او در تهران از دربار فاصله و یک چهره اصلاحطلبانه از خود به نمایش گذاشت. سید محمد طباطبایی همدوش با بهبهانی درتمام صحنههای قبل از مشروطه و بعد ازآن برای رهایی ملت ایران از استبداد درصف اول قرار داشت و در مهاجرت صغری وکبری در مقام رهبران آن جای داشت و در مجلس نیز همواره از تصویب قوانین ترقی و مدون حمایت میکرد و در برخورد مجلس با محمدعلی شاه به شدت از مجلس دفاع می کرد. پس از با توپ بستن مجلس او را در باغ امینالدوله دستگیر کردند و سربازان او را کتک بسیار زدند و لباسهایش را پاره پاره کردند و ریشاش را کندند و با وضعی خفت بار همراه بهبهانی به باغ شاه بردند، در آنجا محمدعلی شاه از او خواست که از تهران خارج شود، سید چند ماهی در شمیران ماند و آن گاه با خانواده خود راهی مشهد شد و در آنجا یک انجمن ایالتی را تشکیل داد هر چند با تهدید تهران مواجه شد ولی به کار خود که همان بیداری مردم بود ادامه داد، پس از فتح تهران او با استقبال بی نظیری وارد تهران شد، اما بعد از روی کار آمدن مجلس و نفوذ گروههای سکولار و دینستیز در آن و نیز قتل بهبهانی باعث شد به انزوا روی بیاورد، او در آغاز جنگ جهانی که روسها و انگلیسی ها ایران را اشغال کردند با گروه کثیری تهران را ترک و به بغداد و سرانجام استانبول رفت و در سال (1336 ه.ق) به تهران بازگشت وچندی بعد درسال ( 1339 ه.ق) وفات وپیکرش در آرامگاه خانوادگیاش در شهر ری به خاک سپردهج شد. سید محمد طباطبایی از رهبران انقلاب مشروطه و اولین کس از علمای شیعه بودکه مردم را به تمدن تشویق کرد، او همیشه ازدربار دوری میکرد، او یکی از ارکان مهم مشروطیت ایران است و مقام ومجاهدت و تلاش او به حدی دارای اهمیت است که میتوان گفت که بدون کوشش و حمایت او آزادیخواهان موفق به برقراری مشروطیت نمی شدند(ملکزاده، 1383: 173 ). سید محمد نه اهل رشوه بود و نه اهل زد و بند، حتی یک بار عینالدوله وجهی برای او فرستاده بود او با فحش با آن برخورد کرد و حتی احتشامالدوله درباره او میگوید : او با دیگر علما تفاوتهای بسیار دارد او به آن چه می گوید و می کند معتقد است، با رشوه و پیشکش خود را نمیجفروشد، تقی زاده هم می- گوید: او غیر از دوستی و پاکی چیزی نداشت و مخبرالسلطنه هم بر صمیمی و وارسته بودن و بی آزاریش صحه گذاشت (آجودانی، 1387: 109). او در مبارزه خود ابتدا خواهان تاسیس عدالتخانه بود که در آن تمام اصناف مردم شراکت داشتند و در آن انجمن به داد عامه مردم برسند و شاه و گدا در آن مساوی باشند. آقا سیدمحمد طباطبایی نماینده آن گروه از علمای دینی عصر مشروطیت است که میان گروهی از علمای نوگرا که از مواضع روشن و آشکار برای اصلاحات دینی برخوردار بودند و گروهی دیگر از علمای نوگرا که از آمادگی و علاقمندی چندانی برای اجرای اصلاحات دینی برخوردار نبودند؛ دریک مواضع متوسط و محافظهکارانه قرارداشت، طباطبایی هر چند در درجات عالی سلسلهمراتب روحانی قرارداشت به سبب آنکه دلبستگی چندانی به قدرت سیاسی نداشت و حفظ مصالح اسلامی و ترقی جامعه را تقدم بر قدرتطلبی سیاسی می دانست ، با گروهی از هم سلکان خود متفاوت بود، افزون بر آن برخی پیوندهای وی با بعضی از مجامع و شخصیتهای متجدد و منورالفکر زمینه پذیرش برخی اصلاحات دینی را برای وی فراهم ساخت، طباطبایی نمونه آن گروه از علمایی بود که در تلاش برای حفظ اسلام و ترقی ایران از بسیاری از شائبه های جاه طلبی و قدرت طلبی و منافع شخصی تهی بود، از همین روستکه طباطبایی در تاریخ نسبت به بهبهانی اخلاقیتر و در موضع یک مشروطهطلب از انعطاف نسبی بیشتری برای پذیرش برخی نوگراها و اصلاحات دینی برخوردار بود او هواخواه نظام آموزشی نو بود و معتقد بود که علوم نو باید آموخته شود و دانشجویان به آموختن حقوق بینالملل، ریاضیات و زبانهای خارجی باید بپردازند و نیز معتقد بود که اگر ایران و علما پیوندی با دانش نو داشتند و تاریخ و علم حقوق می دانستند آن وقت معنی درست نظام و پادشاهی را خوب میفهمیدند. این روحانی بزرگ مدرسهایی به سبک جدید به نام مدرسه اسلامیه تاسیس نمود و مدیریت آن را به فرزند خود سید محمدصادق طباطبایی که روحانی بود سپرد و از آن به بعد بود که روحانیون فرهنگ و مدارس نوین را در زمره کفر معرفی نکردند. همراهی و اتحاد و پیوند بین دو روحانی (بهبهانی و طباطبایی) را جزء اولین پایه مشروطهخواهی ایرانیان فرض میکنند، از اقدامات سیدمحمد طباطبایی بسیج مردم علیه حکومت استبدادی، مخالفت با احداث بانک استقراضی روس که در اراضی موقوفه مدرسه خازنالملک و قبرستان کهنه مجاور آن بود، او به شدت به استبداد حمله می کرد و آن را بدترین نوع حکومت و عامل همه نابسامانیها معرفی می کرد، او در ماجرای شکایت بازاریان از مسیو نوز از بازاریان حمایت کرد و در حرم عبدالعظیم از رهبران تحصن کنندگان بود، درخواستهای اولیه او در این ماجرا اینگونه بود: تاسیس عدالتخانه، اخراج مسیو نوز، احیای قوانین اسلام، برداشتن علاء الدوله مستبد از حاکمی تهران(رفیع، 1388: 20). او سلطنت را بدون مجلس بیمعنی و در معرض زوال می دانست و صراحتاً خواهان حکومت ملی و اجرای قانون و عدالت بود و درکل خواهان مشروطهای بود که رواج شریعت را هموار سازد. او درمورد نظام پادشاهی میگوید : مردم بایستی شخصی را بهعنوان پادشاه بخوانندکه نگاهبان حقوق و مدافع منافع آنان باشد و در این صورت پادشاه نماینده مردم خواهد بود تا مادامی که او به مردم خدمت میکند باید پادشاه بماند ولی اگر به امور مردم بیتوجه گردد و به دنبال تمایلات خویش رود مردم باید او را برداشته مردی دیگر را به جای وی بنشانند. طباطبایی به آموزش جدید چه برای مردان وچه برای زنان، تعلیم علم، بهداشت جامع به منظورکنترل امراض همهگیر توجه داشت، او همچنین مدرسه اسلام را برای فرزندان خانواده های متعصب تاسیسکرد، او به امانت داری و راستی شهرت داشت و پیروان او مطمئن بودندکه او برایکسب منافع شخصی در دربار به آرمان آنها پشت نمیکند. طباطبایی در سال ( 1322 ه.ق) در سخنانش به ناظم الاسلام کرمانی به این مقولهها تاکید میورزید: خودآگاهی ملی و سیاسی مردم، حقوق متقابل دولت و ملت، تظلم ظلم و استبداد، ضرورت کفایت و درایت در مدیران کشور، لزوم مدارس و علم جدید، ضرورت قانون اساسی و نظام مشروطه و رفع خودکامگی، موکول بودن بسیاری از اصلاحات به استقلال ایران، دعوت به مبارزه و تشکل سیاسی، لزوم ارتباط مثبت باترقی خواهان و مطالعهکتب، توجه به تاریخ و علوم جدید مانند ریاضی و زبانخارجه را مورد تاکید فراوان قرار میداد(فراستخواه، 1377: 377 ).
آیتالله بهبهانی بهبهانی فرزند سیداسماعیل از مشاهیر علمای عصر خویش و از جمله مجتهدان امامیه در روستای غریفه بحرین زندگی می کرد، سیدعبدالله در سال (1219 ه.ش) در نجف متولد شد، پدرش که به دعوت ناصرالدین شاه به تهران آمده بود ابتدا از ساکنان بحرین بودند بعد به دلیل قدرت گرفتن وهابیون، بحرین را ترک کرده و در بهبهان ساکن شده بود و به خاطر همین به بهبهانی معروف شد و سپس پدرش از بهبهان به نجف عزیمت نمود و درمحضر استادانی چون شیخ مرتضیانصاری و کاشفالغطا بهره برداشت. او تحصیلات مقدماتی را در نجف نزد پدرش شروع کرد و سپس برای تحصیل مقدمات علوم شرعی نزد استادانی چون شیخ مرتضی انصاری و میرزا حسن شیرازی و سیدحسن کوهکمرهای طیکرده و سپس به درجه اجتهادی رسید، سیدعبدالله درسال (1295 ه.ق) به تهران وارد شد و پس ازفوت پدر مقام مذهبی و علمی او را کسبکرد و توانست با توجه به قدرت علمی و شخصیت هوشمندش جایگاه خاصی در حوزه علمی و مذهبی و مرجعیت تامی در تهران و بین مردم کسب نماید. نخستین برخورد میان بهبهانی و عینالدوله متعاقب درگیری بینطلاب مدارس محمدیه و صدرتهران پیش آمد، در این واقعه، بهبهانیکه محرک طلاب مدرسه محمدیه را درخانه خود پناه داده بود مورد حمله برخی از طلاب مدرسه صدر قرار گرفت، با تقاضای طرفداران بهبهانی، چهارده نفر از افرادی که در این حمله شرکت داشتند به دستور عینالدوله دستگیر شدند، ولی کیفری که نسبت به ایشان روا شد به حدی شدید بودکه توهین به روحانیت تلقیشد، وساطت بهبهانی درحق ایشان نیز به نحو بیادبانهای با مخالفت عینالدوله مواجه گردید و این امر رنجش بهبهانی از صدراعظم را شدت بخشید. بعد از اینکه عکس مسیو نوز (رئیس کل گمرکات ایران) در لباس روحانیت منتشر شد بهبهانی درسال (1323 ه.ق) با دیدن این عکس خواستار اخراج او ازایران شد و ازاین پس بودکه بهبهانی یک مبارزه تمام عیار را با حکومت استبدادی تدارک دید و با ارسال نامههایی برای علمای دیگر خواستار موضع گیری و همکاری آنها نیز شد که فقط طباطبایی بودکه به خواسته او لبیک گفت و بنابراین در سال ( 1323 ه.ق) در ماه رمضان در منزل طباطبایی پیمان همبستگی و همراهی این دو مجتهد با یکدیگر استوار شد. بعد از این ماجرا و نیز گرانشدن قند و تنبیه تجار، باعث شدکه مردم در حرم عبدالعظیم تحصن کنند و خواستار ایجاد عدالتخانه شوند و در پی اعلام موافقت شاه با درخواستهای ایشان بهبهانی به همراه طباطبایی و دیگرعلما درمیان استقبال مردم به تهران بازگشت و ازاین به بعد بودکه این دو سید (بهبهانی و طباطبایی) را سیدین سندین شهرت دادند. بعد از این که عینالدوله خواستهای متحصنین حرم عبدالعظیم را اجابت نکرد و نیز دیگر توطئه های عینالدوله علیه بهبهانی و نیز کشته شدن طلبه جوانی به نام عبدالحمید بار دیگر علما به قم مهاجرت کردند و خواسته هایی را مطرح کردند که بلاخره منجر به انقلاب مشروطه شد و عینالدوله هم از مقام صدراعظمی کنار رفت و مشیرالدوله صدراعظم شد و مجلس شروع به کار کرد که این موقع طباطبایی و بهبهانی عضو مجلس نشدند ولی در جلسات آن شرکت فعال میکردند. درمجلس اول که درسال (1325 ه.ق) تشکیل شده بود نمایندگان به دوگروه تقسیم شده بودند: یکی اقلیت افراطی و دیگری اکثریت اعتدالی. اکثریت اعتدالی که بهبهانی هم جزء آنان بود، خواست تا از نفوذ اقلیت دموکرات تندرو به رهبری تقی زاده بکاهد، از فعالیتهای مهم بهبهانی در این دوره میتوان به تلاش برای همراه کردن شیخ فضل الله با خود که علم مشروعه خواهی برافراشته بود، تلاش برای ادامه کار مجلس بعد از قتل اتابک که با شجاعت این کار را کرد، تلاش برای پیگیری از تصویب قوانین مغایر با شریعت اسلامی، و نیز سعی کرد تا در تدوین قوانین، عدلیه و قضاوت را همچنان در اختیار روحانیون بگذارد، نام برد. بعد ازمرگ مظفرالدین شاه و روی کار آمدن محمدعلی شاه و عدم تفاهم محمدعلی شاه با نمایندگان مجلس، که شاه مستبد را نتوانستند راضی کند که از استبداد خودش کوتاه بیاید و دیکتاتوری را به مشارکت تبدیلکند، سپس شاه تصمیمگرفت مجلس را با کمک نیروهاینظامی ازبین ببرد و دوباره نظام استبدادی دیکتاتورمنشانه را برقرار کند، بنابراین پس از به توپ بستن مجلس و آغاز دوران استبداد صغیر بهبهانی را دستگیر و پس ازکتککاری مفصل باریش و رخسار خونآلود او را به عتبات تبعیدکردند اما پس از استبداد صغیرکه حدود یکسال به طولکشید او دوباره با تمام احترام و با استقبال بینظیرمردم به تهران بازگشت و چون درتمام این دوران شیخ فضلالله درکنار دربار بود و از مواضع خود در مخالفت با نمایندگان مجلس و خود مجلس کوتاه نیامده بود، مشروطهخواهان او را محکوم به اعدام نمودند که بهبهانی به شدت با آن به مخالفت برخاست. بهبهانی در مجلس دوم نیز طرفدار اعتدالیون بود و با دموکراتها به خاطر تدوین قوانین عرفی و نیز تلاش برای انفکاک سیاست از دیانت به شدت با آن مبارزه کرد که همین عامل باعث شد که تندروهای حزب دموکرات کمر به قتل بهبهانی بستند و او را کشتند. کشندگان بهبهانی که در خانهاش او را به قتل رسانده بودند چهار نفر از مجاهدین قفقازی بودندکه به عمو اوغلی پیوسته بودند و در جنگها علیه استبداد شرکت کرده بودند، بعد از قتل او، جنازه او را به نجف بردند و در صحن علوی دفنکردند، بنابراین مردی را که سیاستمدار، روحانی، شجاع، بردبار، با عزم و با قوت قلب، فهیم و آشنا به سیاست، چون راهی را در پیش میگرفت بدون تردید و با جوانمردی و شهامت پیش میرفت تا به مقصود خود برسد و هرگز تسلیم و تمکین در زندگی او مفهوم نداشت را از میان برداشتند(سالاری، 1385: 8). بهبهانی روحانی بودکه درشجاعت و شهامت و استقامت و قوه تفکر وتعقل و شخصیت و نیروی اراده در ایران بینظیر بود و به علت دارا بودن همین سجایا و مکارم اخلاقیکسی بودکه بدون بیم و هراس در مقابل استبداد قد مردانگی علم کرد و از پای ننشست و تا آخر با همان شجاعت و عزم راسخ از مشروطیت دفاع کرد، بیم و ترس درقاموس زندگی مرحوم بهبهانی وجود نداشت و تزلزل و دو دلی و ضعف و ناتوانی درروح با اراده و قویاش هیچ وقت راه نیافت، حتی در زمانیکه بعد ازبه توپ بستنمجلس با وضع اسفبار و چهره خونین او را نزد محمدعلی شاه در باغ شاه بردند هنگامی که محمدعلی شاه بدون نزاکت با او صحبت کرد در مقابلش ماند و شاه مجبور شد لحن کلام خود را عوض کند و پس از بازگشت از تبعید، خانه اش در حقیقت به یک دولت بدون مسئولیت و به یک اداره امور عمومی تبدیل شده بود، یکی از ویژگیهای او این بود که عادت به گوشهنشینی و منفیبافی نداشت و هرکس دست نیازمندی به طرفش دراز می کرد مایل بود به او یاری کند و مشکل او را حل کند اما دشمنان و مخالفین بهبهانی او را متهم میکردندکه نسبت به قانون و اصول مشروطیت بیاعتناست و اراده شخصی خود را برقانون مقدم میدارد. تدبیر بینظیر و با جرأت فوق العاده، پشتکار و فعالیت بیمثل و از همه بیشتر پختگی و عقل اراده و هم استقامت و ثبات فوقالعاده و مردمداری و بذل و بخشش در وجود او جمع شده بود، بسیار قوی و با دوام و متحمل همه گونه شداید بود و در حقیقت قائمه انقلاب و ستون محکم و روح مدیر آن بود. او در مشروطه هم روحانی بود و هم سیاستمدار و در متن حوادث بود، او مبارزه میکرد، او مخالف استبداد بود و با عینالدوله به شدت مخالفت میکرد، حضور او در مشروطیت دو بعد اساسی داشت: یکی جنبه فکری و حمایتهای مذهبی است، یعنی بهبهانی با تاییدات فقهی وشرعی خود سببتقویت مشروطه و مشروطهخواهان شد و جنبه دوم عملگرایی بهبهانیاست. او همچون مبارزی درصدر فعالیتهای مشروطهخواهان بود و به صورت عملی و درگیرانه مسایل را پیگیری می کرد(رفیع، 1388: 22).
آیتالله نائینی میرزا محمدحسین غروی نایینی فرزند شیخالاسلام حاج میرزا عبدالرحیم نایینی (از چهرههای برجسته روحانیان و رهبران فکری شیعه در نایین) به سال (1277 ه.ق) در شهر نایین از توابع اصفهان در خانوادهای مشهور به دانش و نیکنامی دیده به جهان گشود. وی پس از فراگیری مقدمات علوم دینی در زادگاهش در هفده سالگی برای ادامه تحصیل به اصفهان که در آن روزگار پر آوازه ترین حوزه علمی شیعه در ایران بود، رهسپار می شود و در آن جا در منزل حاج محمدباقر اصفهانی سرپرست حوزه علمیه و دوست دیرین پدرش اقامت میگزیند(نائینی، 1383: 375). نائینی پس از ترک اصفهان پس از توقف کوتاهی در نجف راهی شهر سامرا که در آن زمان با حضور میرزای بزرگ شیرازی حیات علمی تازهای یافته بود رفت و در آن جا از حوزه درس اساتید بزرگی چون میرزای بزرگ، سیداسماعیل صدر و سیدمحمد فشارکی اصفهانی بهره برد و در همان جا بود که با خواندن روزنامه عروهالوثقی با اندیشههای اسدآبادی نیز آشنا شد. او در سامرا به خاطر جوابهای درست به مشکلات علمی در درس میرزا مورد توجه میرزا قرار گرفت و میرزا درباره وی به دیگر اساتید نیز سفارشکرد و به خاطر توانمندیهای علمیاش و استعداد ویژه در اواخر عمر میرزای بزرگ کمک کار او در امور مهمی چون نگارش نامه ها و بیانیهها شد، پس از رحلت میرزای شیرازی در سال (1312 ه.ق) نائینی، سیداسماعیل صدر را که یکی از شاگردان ارشد میرزا بود را برای استادی بر میگزیند و در سال (1314 ه.ق) به همراه وی به کربلا می رود و تا سال ( 1316 ه.ق) در آن جا ماند و سپس به نجف اشرف رفت و درآن جا به خاطر شهرت و جایگاه مهم آخوندخراسانی به گروه دانشجویان ویژه او که یک روحانی بزرگ و دگراندیش بود پیوست و چند سال پس از آن بود که آخوند خراسانی انقلاب مشروطیتایران را رهبریکرد و دراین کار نائینی نزدیک ترین رایزن او بود وتمام تلگراف و بیانیهها و حتی متنهای خراسانی و تهرانی ومازندرانی را پیرامون انقلاب مشروطیت انشاء میکرد، و از نظر علمی نیز تا بدان حد رسیده بود که دیگر نیازی به حاضر شدن در درس عمومی خراسانی نداشت، او یکی از همراهان و نزدیکان خراسانی شد و تنها در بحثهای مهم و حساس علمی و مذهبی درسهای وی شرکت میکرد(حائری، 1364: 156). نائینی در سختترین دوران مشروطیت با افکار و اندیشه بلند خود به گونهای مستدل، نخستین طرح نظام اسلامی در خور پیاده شدن را با نگارش کتاب «تبیه الامه و تنزیه المله» ارائه داد و با تمام توان به دفاع از مشروطیت برخاست اما جنبش مشروطه پس از دوره تکوین و در مرحله تثبیت که با همت مردم و رهبری علمای دینی به ثمر نشست وقتی که وارد مرحله تحریف شد که با اعدام شیخ فضلالله آغاز شده بود و جوسازی و خیانت روشنفکران غربزده و شاهزادگان، بذر ناامیدی و بیاعتمادی را درشرایط آن روز پراکنده کرد و فضای پراکنده و مسموم و ناپسندی را ایجاد نمود و در نجف نیز روحانیون مستبد و تحول گرا در برابر هم قرار گرفتند و گروهی مخالف مشروطه و گروهی موافق آن شدند. دراین شرایط نائینی با ذهن باز و قدرت تحلیل و تفکری که داشت اوضاع و شرایط سیاسی و اجتماعی را ارزیابیکرد و با بررسی راههای اهم و با در نظر گرفتن مصالح ملت و مسلمانان به این نتیجه رسید که از دخالت در امور مشروطه خودداری کند. او بعد از پشت کردن به مشروطه حتی به برادر زن خود میرزا محمود یزدیکه تنبیهالامه را چاپ کرده بود دستور داد نسخه های آن را جمعآوری کرده و به رود دجله بیافکند. نائینی پس از کنارهگیری از سیاست زندگی علمی خود را به صورت مستقل دنبال کرد ولی این دوری از سیاست زیاد طولنکشید و درنخستین جنگ جهانی درتسخیر عراق توسط انگلیسیها خودش را نمایان ساخت و به طرفداری از شیخ الاسلامیهای دولت عثمانی برای تشکیل حکومت ملی عربی مستقل در عراق بر علیه متفقین فتوا صادر کرد. نائینی بخاطر تحریم انتخابات درعراقکه به وسیله انگلیسیها و به صورت ساختگی برای مشروعیت خود خواستند برگزارکنند به نشانه اعتراض به آن و نیزتبعید علمای دیگر آهنگ سفر به ایرانکرد و دراین ورود به ایران ازطرف احمدشاه و مصدق (وزیر امور خارجه وقت) مورد استقبال قرارگرفت و درسال (1342 ه.ق) او وارد قم شد. سرانجام این مرد بزرگ پس از عمری روشنگری و دانش پراکنی و مبارزه با استبداد و کژاندیشیها در سال (1355 ه.ق) به دیار حق شتافت. بلاخره با نگاهی کوتاه به سرگذشت نائینی، زندگی سیاسی او را میتوان به سه مرحله اساسی تقسیم کرد: نخست او با قلم و قدم برضد استبداد برخاست و با مشروطهخواهان ایران همکاری میکرد و در این مرحله او به سود بورژوازی ملی که رهبری انقلاب مشروطه را به دست داشت گام بر میداشت ولی بر اثر رویدادهای زاییده انقلاب برای مدتی از فعالیتهای شدید سیاسیکناره جست و به عنوان یک استاد فقه و اصول به صورت یکی از مجتهدان بزرگ عصر خویش در آمد، دوم او به عنوان یکی از رهبران ملی عراق بر ضد حکومت تحتالحمایگی انگلستان در آن کشور برخاست و همراه دیگر علمای شیعه و سران قبایل در راه به دست آوردن استقلال عراق کوشید و در این رشته از مبارزات انگلیسها و دست نشاندگان آنان رفتار بدی دید و سبب تبعید وی از عراق و بیخانمانی او شد، در مرحله سوم در ایران و در تبعید بود در همکاری با صاحبان قدرت به ویژه آنانکه درهیات حاکم ایران شرکت داشتند را سودمندتر ازجنگ با آنان دید و شاید بر اساس همین اندیشه بود که در سایه پیوندهای دوستانه با مقامهای نیرومند سیاسی وی توانست رهبری مطلق دنیای شیعه را به دست آورد و در چنان مقام و موضعی بتواند گامهای سودمند و اثربخشی را در راه سعادت آسایش و اصلاح پیروان شیعهگری در دنیای اسلام بر دارد(همان: 196). نائینی در کتاب تنبیهالامه ابتدا در مقدمه آن از دو گونه حکومت استبدادی و مشروطه سخن میگوید و درخلال همان مقدمه پیرامون معنای آزادی، برابری، قانون اساسی و مجلس شورای ملی نیز سخنگفته و در فصل نخست کتاب استبداد را مردود اعلام کرد و بر یک حکومت معتدل، محدود بر شالوده قانون تاکید میکرد و در فصل دوم شالودهریزی حکومت به دور از استبداد و در فصل سوم به وجود آوردن نظام مشروطهای را که ریشه اسلامی دارد و از نظر او بهترین نوع حکومت است و درفصل چهارم به شبهات در مورد آزادی، برابری و ... سخن گفته و در فصل پنجم پیشنهاد میکند که بر طبق آنها نمایندگان مردم میتوانند قبول مسئولیت کرده، اداره حکومت کشور را بر عهده بگیرند و در خاتمه نیز او راه درمان بیماری خطرناک اجتماع (استبداد) را نشان می دهد(همان: 216). نائینی معتقد است که علت اساسی فروپاشی تمدن اسلامی در دو قرن اخیر دو مساله بوده: یکی رخت بر بستن آزادی و استقلال از جوامع اسلامی و دیگری رویگردانی از کتاب و سنت؛ بنابراین از دیدگاه وی ریشه اساسی انحطاط مسلمانان تن دادن به پادشاهی پادشاهان مستبد و از دست رفتن آزادی از جوامع اسلامی است(سلیمانی، 1382: 244). به نظر نائینی تا زمانیکه رابطه حاکم با مردم در جامعه اسلامی به صورت ولایتیه بوده، یعنی مردم از قیدوبند بردگی و بندگی حاکمان آزاد بودهاند وحاکمان خود را در برابر مردم مسئول و پاسخگو میدانستهاند ومساوات درجامعه حاکم بوده، تمدن اسلامی با شتاب فزایندهای رشدکرده و روزبهروز بردامنه حاکمیت اسلام افزوده شده است. وی یکی از بزرگترین تئوریسنهای علمای مشروطهطلب بود، او کتاب مشهور خود (تنبیهالامه و تنزیهالمله) را با تاکید بر آزادی و سلطنت مشروطه یاد میکند، از نظر او حکومت امام معصوم به عنوان بهترین و کاملترین نوع حکومت خود در زمره حکومت مشروطه قرار دارد، از نظر او شرط عصمت در حکومت امام استکه موجب مشروطیت حکومت ائمه می شود، وی درحمایت ازسلطنت مشروطه پارلمانی و نفی و ترجیح آن برسلطنت استبدادی مطلقه نوشته استکه رژیم استبدادی سه نوع غصب و ظلم را که عبارت است از: ظلم به ساحت احدیت و ظلم به ناحیه مقدسه امامت و ظلم به بندگان صورت میگیرد در حالی که در نظام مشروطه پارلمانی ظلم فقط به ساحت مقدسه امامت صورت میگیرد لذا ناگزیر باید آن نوع حکومتی را که با ظلم و غصبکمتری همراه باشد یعنی سلطنت مشروطه، را پذیرفت(آجدانی، 1385: 46). او وظیفه حکومت مشروطه را نیز عبارت میداند از: ولایت بر اقامه وظایف راجعه به نظم و حفظ مملکت نه مالکیت؛ ازاینرو استیلای سلطان به مقدار ولایت برامور ... محدود و تصرفش چه به حق باشد یا به غصب، به عدم تجاوز از آن حد مشروط خواهد بود(حائری، 1364: 259). نائینی در کتاب خود با هدف آگاه کردن ملت به ضروریات شریعت و پاک نمودن بدعت استبداد، دو وظیفه اصلی را متوجه سلطنت یا حکومت میداند: اول حفظ نظامات داخلی و تربیت اهالی و احقاق حق و دیگری جلوگیری ازمداخله بیگانگان و اجانب. از دیدگاه او امور قضایی جز وظایف مجتهدان است و خارج از وظایف متصدیان و هیات مبعوثان است و قوام حکومت مشروطه را درتدوین قانون اساسی و نیز نظارت از سوی نمایندگان مجلس برای ممانعت از استبداد میداند(درخشه، 1380: 200). او نیروهای گوناگون استبداد را نادانی مردم به حقوق خودش و به وظایفی که یک حکومت به گردن دارد، میداند و نادانی مردم را به دو گونه تقسیم میکند: جهل بسط یعنی آگاه بودن به نادانی خویش و جنگ با این بیماری را آموزش ملایم و به دور از لسان بدگویی میدانست که شیوه پیامبران بود و جهل مرکب یعنی ناآگاهی به نادان بودن خویش است که مبارزه با این نادانی کاری بس دشوار است(حائری، 1364: 246-245). نائینی برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای ملی برای پدید آوردن قانون اساسی سفارشهای زیر را اعلام کرد که اولین وظیفه هر ایرانی این استکه در هنگام انتخاب، چشم و گوش خود را بازکنند و در هنگام رأی دادن اغراض شخصی و پیوندهای خویشاوندی و دوستی را کنار بگذارند و به افرادی شایسته و در خور نمایندگی رأی دهند و مردم باید کسی را انتخاب کنند که خیرخواهی نسبت به دین و دولت و وطن اسلامی و نوع مسلمین داشته باشد و در ادامه میگوید که برای انتخاب کنندگان و هم انتخاب شوندگان در درجه نخست نسبت به مذهب وسپس نسبت به وطن وفادار باشند، بنابراین نائینی براین باور بودکه برخی ازتعالیم و عقاید بنیادیکیش شیعه با اوضاع و شرایط دنیاینو بویژه دوران انقلاب مشروطیت متناسب نبوده و به همین دلیل ایرانیان مسلمان باید در برابر نوگرایی و نوسازی گذشت و تحمل داشته باشند و کوشش کنند تا قانون اساسی پدیدآورندکه تا آنجاکه شرایط اجازه میدهد با شیعهگری هماهنگ باشد.
شیخ فضلالله نوری شیخ فضلالله نوری درسال (1259 ه.ق) در روستای اشک از توابعکجور مازندران به دنیا آمد و در بلده مرکزی بخش فعلی نور نشو و نمود یافت و پدرش ملاعباس کجوری از روحانیون اصیل و مورد احترام و اعتماد مردم آن دیار بود. شیخ برای ادامه تحصیلات خود همراه خانوادهاش به تهران آمد و تحصیلات ابتدایی خود را در این شهر به پایان رسانید و سپس برای ادامه تحصیل و تکمیل درس حوزوی خود راهی نجف اشرف گردید. وی تحصیلاتش را درنجف در نزد داییاش تکمیل کرد و بعد ازآن در حوزه درس میرزاحسن شیرازی در نجف و سپس سامرا حاضر شد و حدود سال (1300 ه.ق) بعد از پایان تحصیلاتش راهی ایران شد و یکی ازمجاری مهم و مطمئن اطلاعاتی میرزا درایران گردید و اصولاً یکی از رموزعمده موفقیت چشمگیر میرزا در نهضت تحریم تنباکو در ایران بود. شیخ فضلالله درجریان تحریم تنباکو علاوه بر میرزای شیرازی که درسال (1311-1309) روی داد با میرزا حسن آشتیانی هم همکاری نزدیک داشت و در دروان مظفرالدینشاه در قیام بر ضد امینالسلطان شرکت داشت که همین امر منجر به روی کار آمدن عینالدوله شد. شیخ فضلالله بعد از مخالفت با امتیاز توتون و تنباکو با وام های امین السلطان از روسیه برای سفرهای خارجی شاه نیز مخالفت کرد و حتی با سیاستهای اصلاحطلبانه امینالدوله نیز مخالفت، و در سقوط دولت او نقش اصلی داشت. حمایت او نیز از جنبش مشروطه در سال (1285 ه.ش) بسیار حائز اهمیت بود، چند ماهی اقدامهای او در دفاع از مشروطهخواهان سبب نزدیکیاش به نهضت ملی شده و همچنین حمایت نوری از مشروطهخواهان به آنها کمک کرد تاخود را تحت حمایت نوری و علمای شیعه نجف وکربلا اعلام کنند و به این طریق برای خود مشروعیت بخرند(آفاری، 1385: 77). شیخ فضلالله در جریان قیام انقلاب مشروطیت نیز، هر چند ابتدا با رهبران آن همراه نشده بود ولی در زمان مهاجرت کبری و نهضت تاسیس مجلس با آنها همراه شد و پس از افتتاح مجلس، او بود که در پیشنویس متمم قانون اساسی که مشخص کننده حقوق و وظایف مجلس بود، شمع اصلاحیهای بر این پیشنویس نوشتکه طبق آن شورایی از علما برتمام قوانین مصوب مجلس نظارت باید بکنند(رفیع، 1388: 23). اما رفته رفته اختلافات مشروطه خواهان با شیخ برسر بندهایی از متمم قانون اساسی به خصوص در بند آزادی و مطبوعات و مساوات و برابری، بالا گرفت و نوری یکباره از حامی مشروطهخواهی به دشمنی با آن برخواست و در چند شورش و بسیج تودهها بر علیه مشروطهخواهان نقش اصلی را ایفا کرد؛ از جمله در شورش میدان توپخانه و نیز در بستنشینی و تحصن در حرم عبدالعظیم(صالحی، 1388: 56). بعد از به توپ بستن مجلس شیخ فضلالله همچنان در کنار دربار و محمدعلی شاه ماند اما بعد از یک سال دوباره مشروطهخواهان تهران را فتح کردند و در این جا بود که توسط شیخ ابراهیم زنجانی یک روحانی دیگر به اعدام محکوم شد(آفاری، 1385: 335). اعدام نوری که یکی از نتایج موثر اختلافهای جدی داخلی میان گروههای مشروطهخواه بین علما از یک سو و مخالفان شیوههای مذهبی ازسوی دیگر بود (به خصوص این اختلافها درهنگام بحث پیرامون اصل هشتم قانون اساسی بیشتر شد) کار ناپسندی بود، زیرا این اعدام در حالی صورت گرفتکه برای شاه قاجار که دستش به خون بسیاری از مشروطهخواهان آلودهبود مقرریکلان ماهانهای برای زندگی درتبعید در نظرگرفتند. ملکزاده درمورد شیخ میگوید: شیخ از اعلم علمای تهران بود به طوریکه پایه اجتهادیاش از طباطبایی و بهبهانی نیز برتر بود(درخشه، 1380: 202). یکی دیگر از ویژگی های او درکنار تعصباش این بود که از تا سیس مدارس جدید حمایت کرد و هم بر ضرورت گسترش آن تاکید کرد، او حتی از تاسیس بانک ملی بسیار حمایت کرد و خودش هم دویست تومان از سهام بانک را خریداری نیز نمود، نمونه دیگر تاکید وی بر ضرورت پویایی تفکر علما و لزوم شناخت علما و روحانیون از مسایل روز و مقتضیات زمان باز جست(آجدانی، 1385: 146). گرچه شیخ فضلالله مرجع تقلید نبود ولی ازحیث معلومات و تبحر درعلوم دینی از همگناناش برتری داشته و بسیار فهیم و باهوش بود، و در قدرت استدلال در میان طبقه خود نظیر نداشته و در فتح تهران توسط مشروطهخواهان او با عدهای به مقابله با مشروطهخواهان پرداخت، بنابراین او تا آخرین نفس از استبداد و مواضعش حمایت نمود(ملکزاده، 1383: 1259). نوری به روشنی بر تناقص عمیق دموکراسی و نظام مشروطیت با اسلام و مبانی اعتقادی آن، انگشت نهاد و با طرح مبانی نظریش، مشروطیت ایران را به جد دچار بحران ساخت، تاثیر نظریات او تا به آن حد بود که میتوان گفت، مقوله نظری مشروطیت ایرانی درچهارچوب نوعی دیالوگ و گفتگو و برخورد با آراء و نظریات نوری مفهوم واضح و روشن خود را به دست آورد، چون که تا پس از آن مبانی نظری مشروطه ایران بدین روشنی، صورت مدون به خود نگرفته بود. او با دامن زدن به این بحران، بیش از آن چه که انتظار میرفت مشروطهخواهان را به تقلیل هرچه بیشتر مبانی و اصول مشروطیت وا داشت و ازاین جهت سهم مهمی در جریان تقلیل دادن مفاهیم بنیادی مشروطیت داشته است.
نگاه شیخ فضلالله به دین شیخ فضلالله مدافع سرسخت یک قرائت سنتی از اسلام و روحانیت بود که در آن چندان نیازی به ضرورت نقد تفکر نهادهای دینی و روحانی نداشت، او خواهان یک حکومت سلطنتی بود که حاوی اسلام و روحانیت باشد نه بیشتر و نه کمتر، البته مخالفت شیخ با مشروطیت بخشی به خاطر درک صحیح او از برخی تضادهای ذاتی میان اسلام و دموکراسی غربی و انگیزشها و دغدغههای دینی او ریشه میگرفت و بخشی هم به خاطر تاثیرپذیری او از فرهنگ ارتجاع و استبداد سنتی حاکم بر تاریخ و جامعه ایرانی بود (آجدانی، 1385: 153). نوری برای این به نهضت مشروطه پیوست تا شریعت را نهادی کند و حکومت دینی تاسیسکند، اما وقتی انقلاب به مسیر دیگر رفت و قدرت علما کمتر شد نوری بسیاری از جنبههای انقلاب را محکوم کرد از جمله تشکیل انجمن و مدارس جدید زنان را. شیخ فضلالله با تقسیم و تفکیک امورشرعی جو عرفی، فقها را عهدهدار امورشرعی دانسته و امور عرفی یعنی حکومت درجامعه و اداره سیاست و مصالح عامه را برعهده سلطان وصاحب شوکت اسلامپناه میداند و میگوید: خرابی در مملکت ایران از بیقانونی و ناحسابی دولت است و باید از دولت تحصیل مجلس شورای اسلامی که تکالیف دوایر دولتی را تعیین و تصرفشان را محدود نماید، کرد(آجدانی، 1385: 143). نظریه سیاسی فقه شیعه درباره حکومت از دیدگاه شیخ به این صورت بود که: بدون توجه به این که سلطان قدرت خود را چگونه و از چه طریق به دست آورده باشد و بی آنکه نیازمند آن باشد که منصوب یا ماذون از جانب فقها باشد، اگر توانایی لازم برای اداره جامعه و دفاع از مسلمانان در برابر اجانب و کفار را داشته باشد و ظواهر شریعت را رعایت و علمایدین را محترم و اختیارات آنان را درمورد شرعیه به رسمیت بشناسد میتوان حکومت، سیاست و مصالح عامه را به او سپرد تا در کنار علما حافظ درخت اسلام باشد (همان: 60). شیخ فضلالله به سه دلیل زیر با برقراری یک پارلمان انتخابی (برخلاف نظر اولیهاش) سخت مخالفت ورزیده: 1. رسیدگی به امور مردم از باب ولایت استکه در زمان غیبت امامزمان برعهده فقها و مجتهدین است نه بقال و بزاز، 2. اعتبار به اکثریت آراء در نظام مشروطه، سازنده قانون است که بنا به مذهب امامیه غلط است، 3. مسئله وکالت است که وکیل فقط توسط فرد میتواند برای کارهای ویژه و معینی بر گزیند، ولی در امور شرعیه عامه، این امر راجع به ولایت است نه وکالت و ولایت هم در اختیار مجتهدین است (حائری، 1364: 258).
مدرس سید حسنبناسماعیل طباطبایی در سال (1249 ه.ش) در سرابه کچو از توابع اردستان دیده به جهان گشود. پدرش سید اسماعیل از سادات طباطبایی و اصلاً زوارهای بود، دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد، مدرس درسن شش سالگی به همراه پدرشکه ازظلم خوانین محلی به تنگ آمده بود به قمشه مهاجرت و مقدمات علوم غربی و ادبی را از پدر و پدر بزرگش فرا گرفت و ده سال بعد در سن شانزده سالگی وارد اصفهان گردید تا به تکمیل معارف دینی و ادبی بپردازد و قریب سیزده سال در اصفحان نزد اساتیدی چون آخوند ملامحمد کاشی به آموزش و تحصیل پرداخت. او در سال (1309 ه.ق) با نظر پدرش در قریه اسغد ازدواج کرد که از آن ازدواج صاحب دو پسر و دو دختر شد، مدرس در سال (1311 ه.ق) حدود بیست و چهار ساله بود که ایران را به مقصد عتبات عالیات و نجف اشرف ترک و در آن جا از شاگردان میرزای شیرازی شد و درحدود هفت سال درآن جا درس خواند و درمحضر شیرازی بود که میرزای بزرگ قرارداد توتون و تنباکو را تحریم کرد. او درنجف از محضر بزرگانی چون آخوندخراسانی و سیدکاظم یزدی نیز بهرهمند بوده و مورد عنایت خاص مرحوم میرزای شیرازی دوم قرار میگیرد، او در سال ( 1317 ه.ق) به اصفهان بر گشت. شهرت خیره کنندهاش در تلاش درس، لقب مدرس را برای او به ارمغان آورد، او گذشته از تکاپوی علمی به سرعت به عرصه مبارزات سیاسی قدم گذاشت و به یک انجمن مخفی پیوست که حاجآقا نورالله برای مقاومت در برابر استبداد صغیر شکل داده بود و بدون وقفه تا سمت نایب رئیسی همه مراتب آن را پشت سر گذاشت، او در این رهگذر بارها مورد تعرض هواداران استبداد قرار گرفت، و حتی تا آستانه تبعید پیش رفت این رویدادها ازمدرس چهره یک عالم سیاسی را ساختکه تا پایان راه جزء جداییناپذیر زندگی و شخصیت او شد. او با حاکم اصفهان ظلالسلطان وکارهایش مخالفت میکردکه همین امر موجب تبعید او به روستای خودش شد ولی مردم اصفهان از آن جلوگیری میکردند. چند ویژگی عمده از همان دوران نوجوانی درمدرس وجود داشت که هر چه میگذشت قویتر میشد: آزادی، آزادگی، ذکاوت و فطانت، شجاعت و کفایت(معتضدیان، 1383: 41). و همین ویژگیها بود که او را در مقابل ظلالسلطان قرار داد و مجبورش کرد از اصفهان او را اخراج کنند، مدرس در کمال آزادگی و از جان گذشتگی در مقابل شاهزاده مستبد قد علم کرد، شاهزادهای که حتی حکومت مرکزی هم از او میترسید، و با وجود تطمیع مدرس از جانب شاهزاده او آنها را ردکرد و همین مقاومت دربرابر ظلالسلطان بود که قدر و اعتبار مدرس را بیش از پیش به مردم اصفهان شناساند و او را مشهور عام و خاص نمود. بر اساس متمم قانون اساسی با تشکیل مجلس دوم میبایست برای مراقبت در عدم مخالفت قوانین موضوعه بااحکام شرعیه، رهبراندینی و مراجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر ازعالمان را به مجلس معرفی میکردند تا مجلس از میان آنها پنج نفر را به اقتضای عصر به اتفاق آراء، یا به حکم قرعه تعیین نمایند، در اجرای این اصل مراجع بزرگوار اسلام آقایان عبدالله مازندرانی و محمدکاظم خراسانی بیست نفر را به مجلس دوم معرفی و از طریق قرعه از بین بیست نفر مدرس انتخاب و برگزیده شد و سپس مجلس از مدرس دعوت به حضور در مجلس نمودکه مدرس آن را پذیرفت، او در مدتیکه در مجلس به عنوان ناظر بود سعی کرد از تصویب قوانین که مخالف با اسلام باشد جلوگیری کند(ملاییتوانی، 1380: 301). پس از اولتیماتوم روسیه به ایران به خاطر مورگان شوستر که به انحلال مجلس دوم و استقرار دیکتاتوری ناصرالملک منتهی گردید، اما سرانجام با رسیدن احمدشاه به سن بلوغ و نیز فشار انجمنها و دیگر نیروهای آزادیخواه فرمان انتخابات مجلس سوم برگزار شد و مدرس مشاوره عالی که مرکب از نمایندگان دوره اول و دوم بود برای به تعویق انداختن انتخابات دوره سوم توسط ناصرالملک نطقی به مخالفت ایراد کردکه اساس آن مجلس را به هم ریخت و سر وصدای آن همه جا پیچید و مدرس از این جا بود که برای عموم مردم ایران نامی آشنا شد و اسم او بر سر زبانها و در صدر جراید افتاد، چنان که تا زمانی که رضاشاه او را به صورت مخفیانه تبعید کرد همواره از سوی مردم تهران به عنوان وکیل اول انتخاب میشد؛ دوره جدید فعالیت پارلمانی مدرس در واقع شروع دوران اوج و درخشش آن مرد بزرگ بود و او درطی چهار دوره وکالت ازجانب مردم تهرانکارهای بزرگی انجام داد، دردوره سوم مدرس سمت نظارتی خود را هم حفظ کرد اما در دورههای بعد اساساً بخش نظارت به فراموشی سپرده شد. در نگاه کلان نزدیک به سی درصد از مجلس سوم به علما تعلق داشت و مدرس رهبری نمایندگان هیات علمیه که توسط همین علما تشکیل شده بود را در مجلس سوم بر عهده داشت، هیات علمیه گروه نو ظهوری بودند که اعضای آن را یکپارچه علما تشکیل میدادند و این هیات شدیداً مخالف برنامههای غیر مذهبی دموکراتهای تندرو و سیاست دولت متمرکز بود و هدف خود را حفظ شریعت و قوانین اسلام و سازگار نمودن قانون با مقتضات و مصالح کشور میدانستند، در سیاست داخلی آنها با تمرکز قدرت و اقتدار مطلق دولت موافق نبودند و درحوزه قضایی به اصلاح قانون عدلیه و قوانین جزا به این دلیل تمایل نشان دادند که در حیطه وظایف علما بود و اینها بیشتر به اعتدالیون نزدیک بودند. اما با اشغال ایران در جنگ جهانی اول توسط متفقین و تهدید آنها به اشغال پایتخت به ایران فشار وارد میآوردند که باید رسماً با متحدین وارد جنگ شوند و همه وابستگان سیاسی و اتباع اول متحدین را از ایران اخراج کنند و ضمناً ترکیب کابینه را نیز عوض کنند، با توجه به این شرایط دولت موقت و کمیته مهاجرت شکل گرفت که مستوفیالممالک و نظمالسلطنه مافی و سید حسن مدرس سه بازیگر اصلی این صحنه پرمخاطره تاریخ ایران بودند(معتضدیان، 1383: 65). اما طیفگستردهای از نمایندگان و نخبگان روحانی به همراه جمعی ازمردم خطر اشغالتهران را جدی و بر اساس توصیههای مستوفیالممالک و با پشتیبانی دولت آلمان در قم کمیته ملی دفاع را تشکیل که منظور آن اعلان جنگ به متفقین بود که مدرس در رأس این کمیته به همراه سلیمان میرزا اسکندری و دیگران بودند، کمیته ملی ابتدا یک نیروی نظامی با کمک آلمانها بوجود آورد ویک روزنامه را نیز منتشر کرد اما ارتش ملی در برابر روسیه شکست خورد و قم در محاصره قرار گرفت. بنابراین سران کمیته دفاع ملی تصمیم گرفتند به طرف اصفهان حرکت کند هر چند دولت مستوفیالممالک و بعد از آن فرمانفرما با وعدههای زیادی آنها را به تهران دعوت کرد اما مدرس هرگز تسلیم نشد و اعلام کرد که به روس و انگلیس نمیتوان اطمینان کرد، هنگامی که متفقین دیدند که اصفهان به پایگاه نهضت آزادی خواهی ملی و کانون جنبش ضدبریتانیایی و ضدتزاری تبدیل شده است از دو سوی شمال و جنوب به این شهر هجوم بردند و مهاجران ناچار شدند به طرف کرمانشاه حرکت کنند، شهری که اکنون به دست دموکراتها و هواداران آلمان اداره میشد و گذشته از آن در مجاورت قلمرو عثمانی قرار داشتکه از یک سو میتوانست از ارتش عثمانی در برابر قشونکشی متفقین تحت پوشش قرار گیرد و از سوی دیگر در صورت بروز مخاطرات حاد مهاجران میتوانستند از طریق آن به خاک عثمانی پناه برند. مهاجران درکرمانشاه مجلس مشورتی را تشکیل دادند و کابینه دولت ملی در تبعید را معرفی کردندکه ریاست آن را نظامالسلطنه مافی عهدهدار بود و مدرس وزیر اوقاف و معارف را برعهده داشت. البته امورات کمیته دفاع ملی با تشریک مساعیمدرس، طباطبایی و نظامالسلطنه انجام میشدکه هرکدام نماینده یکی از سه جناح مقتدر مجلس (اعتدالیون، دموکراتها و هیات علمیه) بودند. اما منازعات سیاسی و کشمکش بر سر قدرت و نیز شکست نیروهای متحدین از متفقین باعث شدکه متفقین کرمانشاه را هم محاصره وسپس مهاجرین برای هماهنگی سازمانی به نام جمعیت مدافعین وطن تشکیل دادند ولی این کمیته نتوانست در برابر ارتش روس مقاومت کند و اعضای آن به عثمانی پناهنده شدند اما اندکی پس از ورود مهاجرین به عثمانی در سال (1296 ه.ش) انقلاب روسیه به وقوع پیوست و این باعث شد که انگلیس یکهتاز میدان در ایران شود و انگلیس هم با سرکوب تمام کانونهای آزادیخواهی ملی و جنبشهای ضد متفقین ملت ایران باعث شد که مهاجرین فکر بازگشت به ایران را از سر بیرون و به استانبول بروند. البته مدرس ابتدا در کاظمین بود و بعد به استانبول رفت، مدرس در استانبول با مقامات رسمی و عالی رتبه عثمانی به ویژه سلطان عثمانی گفتگوهایی انجام داد، دراین دیدارها مدرس و یارانش از مشروطیت و نهضت آزادی خواه ملی ایران به شدت دفاع نمودند. مدرس مدتی در استانبول اقامت گزید و با تدریس در یکی از مدارس ایرانیان به امرار معاش پرداخت اما دولت تهران بعد از اشغال استانبول در سال (1919 م) توسط متفقین ترتیبی داد که مهاجران گرفتار شده در استانبول، نتوانند به ایران مهاجرت کنند و دولت ایران بر مراجعت آنان تاکید نمود و انگلیسیها هم دیگر آن حساسیت گذشته را نسبت به رجالکابینه مهاجرت نداشت، بنابراین مدرس به ایران بازگشت این درحالی بودکه او زن و یکی از فرزندانش را در خلال سالهای مهاجرت ازکف داده بود و بقیه خاندان او نیز به وضع محنتباری روزگار میگذراندند. براثر تلاشهای مدرس (هرچند با تطمیع و کارهای دیگر سعیکردند نظر او را عوضکنند) و با ایجاد انقلاب عمومی برضد انگلیسکابینه وثوق سقوط کرد وثوق نیز به اروپا رفت و کاکس عاقد قرارداد ننگین (1919 م) نیز از ایران احضار و مأمور عراق گردید. پس ازچندی انگلیسها سپهدار اعظم راکه مطیعنظرات انگلیسیها بود را جایگزین دولت مشیرالدوله خوشنام و باکفایت ایران کردند تا مقدمات کار خود را فراهم کنند و با عدم پرداخت حقوق ماهیانه آنها و کارهای دیگر، قزاقها را به تهران کشاندند و به همراهی سید ضیا با رضاخان کودتا را به اجرا در آوردند و بعد از اجرای کودتا سید ضیاء، مدرس را هم جزو محبوسینکرد، البته مدرس میدانست که ماموریت سید ضیاء موقتی و لاف و گزافها و تهدید و ارعابهای او دروغ و فریبی بیش نیست. مدرس بعد از انتخابات کودتا (1299 ه.ش) نماینده مجلس شد و به عنوان سخنگوی مجلس موضع استواری داشت، مدرس همیشه در ایران حامی نهضتهای آزادی خواهی ایرانیان بود که نشان دهنده: 1. احترام و اعتقاد مدرس به میرزا کوچک و پسیان و خیابانی، 2. نشان دهنده ارتباط کامل آنها با مدرس و همفکری نزدیک بین آنها میباشد، البته حمایت مدرس از این آزادی خواهان هدف دیگری هم داشت و آن جلوگیری از قدرت گرفتن روز افزون سردار سپه نیز بود(معتضدیان، 1383: 31). اختلاف جدی او با رضاخان درمجلس چهارم به خاطر لایحه اجباری سربازی بود که مدرس استدلال کرد این دو سال خدمت مردم عادی در یک تشکیلات غیرمذهبی باعث تضعیف اعتقادهای شان به اسلام میشود و بزرگان و مالکان نیز از بیم کاهش اقتدار خود و از دست دادن نیروی کار در روستاها با مدرس همراه شدند(کرونین، 1383: 110). مدرس بعد از نهضت جمهوری توسط رضاخان با آن به مخالفت بر خواست، مدرس بعد ازدفن جمهوری رو در روی رضاخان قرارگرفت و برای بیرون راندن او ازقدرت دست به هر اقدامی زد. مدرس چهار بار در طول مبارزات خود مورد هدف و سوء قصد قرار گرفت: اولین بار در مدرسه جده بزرگ، هنگام مبارزه با مستبدین و متجاوزین به موقوفات و دوم در سفر به کرمانشاه به هنگام مهاجرت و سوم در اوایل دوره ششم مجلس که رضاخان تازه به سلطنت رسیده بود، او باز مورد حمله دو فرد قرار میگیرد و در دفعه چهارم بدین قرار بود که رضاخان برای رسیدگی به املاک اختصاصی خود به مازندران رفته، مدرس در راه رفتن به مدرسه سپهسالار در اول صبح و هوا تاریک، باز مورد حمله چند نفر قرار گرفت و باز جان سالم به در برد. مدرس پس از انتخابات مجلس هفتم و عدم راه یافتن به مجلس حتی با یک رأی باعث شد که رضا شاه به نظمیه دستور بدهد او را تحت نظر بگیرند و در این زمان بود که مدرس به فکر نقشهای افتاد که همواره در سر او بود، او ارتباط قدیمی خود با یکی از سران مشهور بختیاری تازه کرد و دور ازچشم نظمیه که میدانست تمام حرکات او را زیرنظر دارد برای کشتن رضا شاه نقشهای کشید، سی بختیاری مسلح در ظاهر به عنوان کارگر ساختمانی برای تعمیر دیوار پشت مسجد سپهسالار به خدمت او در آمدند، قرار بود که روز افتتاح دوره هفتم آنها بریزند و کار را تمام کنند، اما یک شب باقی مانده مدرس را گرفتند و بعد به کاشمر تبعید کردند. مدرس معتقد بود که شاه و مردم عادی در کشور مسلمان و مشروط ایران با هم برابرند وحتی شاه و رئیسالوزرا، پارلمان و ملایان، تمام نوکران خلقاند، او میگفت مملکت اصل مبنایش ملت است. فعالیت های مدرس در پنج دورهای که در مجلس حضور داشت عبارت بودهاند از: تلاش برای استقرار مشروعیت قانون اساسی و نهادهای حقوقی آن، و مبارزه جدی برای برقراری آزادی و استقلال ایران (درخشه، 1380: 211 ). مدرس از اولین کسانی بود که تدریس نهجالبلاغه را در حوزههای علمیه رسمیکرد و آن را به عنوان متن درس برای طلاب در آورد و خودش در این مورد میگوید: تدریس نهجالبلاغه و تاریخ را در حوزه درس خود گنجاندم و حتی برای خود معاند و مخالف درست کردم، آنان میگفتند بدعت است ولی مقید بودم اگر این کار بدعت است جهنمی است به سوی تکامل اجتماعی. به اعتقاد مدرس اسلام عرصههایی آزاد و باز برای بشر قرار داده و در کنار حجّیت کتاب و سنت، حجیت عقل را نیز پذیرفته است. تفکر مدرس در عرصه سیاست، بنیانگذاری سیاستی مردمی و حکومت مقیده، و استبدادزدایی از طریق اشاعه حقوق عمومی، تثبیت حقوق اساسی، نظارت اعمال قدرت سیاسی، حقوقی کردن مناسبات قدرت و شکستن قدرت سیاسی به نفع حقوق و آزادیهای عمومی بود. مدرس همواره میکوشید تا مفاهیمی چون متقدم و متجد، دیانت و سیاست، اسلامیت و ایرانیت را به هرگونهای به یکدیگر پیوند دهد و به این نتیجه دست یابد که میهن دوستی و اسلامیت مکمل یکدیگرند نه متعارض هم. محمدعلی همایون کاتوزیان در مورد او میگوید: او مرد سیاستمداری بود که در عرف زمان و مکان خود نمیگنجید، چرا که همیشه قادر بود پایبندیش به اصول (ملی و مشروطه) را با واقعبینی سیاسی و تشخیص گزینهها و تنگناها در هر شرایطی همراه کند به همین دلیل خیرخواهان خاماندیش و احساساتی غالباً از کار او سر در نمیآوردند. مدرس بر خلاف بسیاری از سیاست مداران روزگارش، هیچ تماسی با سفارتخانههای خارجی نداشت و مستقیم با نیروهای داخلی گفتگو میکرد و حتی سالها بعد پرسی لوران، وزیر مختار وقت انگلیس در تهران مدرس را سخنگوی مردم و در عین حال نماینده مشروطیت محافظهکار و دموکراسی معتدل توصیف کرد(کاتوزیان، 1384: 128-127). نصرالله انتظام درباره او میگوید: مدرس سه صفت بزرگ داشت: دانش، شهامت و ذکاوت. و از لحاظ فضل از علمای طراز اول و مورد قبول همه مجتهدین بود و در جرأت و شهامت نظیر نداشت و تا دقیقه آخر درمقابل حریفی چون رضاشاه ایستاد و اینصفات را همراه با استدلال محکم وقوی خود درمیآمیخت (عباسی، 1371: 141).
نتیجه جامعه ایران که از مجموع مطالبیکه در سفرنامه های دوره صفویه و قاجاریه آمده کشوری است سنتی و خرافهپرست و قدرگرا، و مردم آن را احساساتی، عقبمانده و حکومت در ایران را استبدادی میدانستند (آزاد ارمکی، 1380: 115). در نتیجه نخبگان روحانی با تمام این ویژگیها و با وجود تودههای مردم بیسواد به سختی توانستند نوری در تاریکی به وجود بیاورند که در تاریخ این مرز بوم جاودانه شد، در این دوران نخبگان روحانی به دنبال: اصلاح سازمان حکومتی و سیاسی کشور بودند و اسلامخواهی و قانون از اهداف آنها بود. با پیروزی انقلاب مشروطه نخبگان روحانی با همراهی دیگران نظام ایران کهن و ایلیاتی را که غیر متحرک و هدایت شده بود بهم زدند و توانستند این نظام را به نظام قانونی و بر پایه تودهها بنیان گذارند و با تشکیل مجلس شورای ملی سهم عمدهای از نمایندگان مجلس را به خود اختصاص دادند و جزئی از طبقه حاکم کشور گردیدند. این نخبگان توانستند نظام و حکومت استبدادی را وادار به عقبنشینی کنند و مبانی حکومت قانون و دموکراسی، آزادی، برابری، حق انتخاب، مساواتطلبی در همه زمینهها و ... را که خواهان آن بودند را درجامعه نهادینه کنند. هرچند انقلاب، طلیعه بازسازی ملی تلقی شد اما به واقع پانزده سال آشفتگی اجتماعی به دنبال داشت، در این دوره روحانیون چه در داخل و چه در خارج (نجف) تا قبل از استبداد صغیر درانتقاد از استبداد مطلقه حکومت، اعتراض به استقراضخارجی، مخالفت با اعطای امتیاز به کشورهای خارجی و نفوذ آنان در ایران و محکومکردن پریشانیهای اقتصادی ایران و تعدی به رعایا و دفاع همه جانبه از مشروطیت و مجلس شورای ملی تا قبل از انهدام آن، یکی از عوامل مهم در فراهم آوردن زمینههای لازم برای گسترش مشارکت مردم در انقلاب مشروطیت و بعد از آن، تضعیف حکومت قاجارها بود. در دوره پهلوی نیز هر چند نخبگان فکری در ترویج فکر ترقی و آشنا کردن جامعه با جهان توسعه یافته و ... دستاوردهایی داشتند اما آنها را نیز استبداد درحیطه خودش گرفت، "بنابراین زندگی کل نخبگان دردوره رضاشاه با اینکه فقیرانه نبود اما قطعا میتوانست ناگوار وحقیرانه وکوتاه باشد"(آبراهامیان، 1376: 156). بنابراین در کل هفتاد ساله مشروطه مواضع و فعالیتهای نخبگان روحانی این دوران، از فراز و فرودهای گوناگونی برخوردار بوده است. در همه مراحل، آنها دنبال اصلاح سازمان حکومتی و سیاسی کشور بودند و نتیجهای که می توانیم از این گفتهها درباره نخبگان بگیریم این استکه درطول یک صد و پنجاه سال گذشته جامعه ایران در میان سه بخش مدرنیته، اسلام شیعی و ناسیونالیسم ایرانی گرفتار بوده و این روحانیون بزرگ بودند که حرف آخر را می زدند.
منابع آبراهامیان، ی. (1376). مقالاتی در جامعهشناسی ایران. ترجمه: س، ترابی فارسانی. تهران: نشر پژوهش شیرازه. چاپ اول. آجدانی، ل. (1385). علماو انقلاب مشروطیت ایران. تهران: نشر اختران. چاپ دوم. آجدانی، ل. (1386). روشنفکران ایران در عصر مشروطیت. تهران: نشر اختران. چاپ اول. آزاد ارمکی، ت. (1380). مدرنیته ایرانی (روشنفکران و پارادایم عقبماندگی در ایران). تهران: نشر اجتماع. چاپ اول. آفاری، ژ. (1385). انقلاب مشروطه ایران. ترجمه: ر، رضایی. تهران: انتشارات بیستون. چاپ اول. اکبری، م. (1371). ویژگیهای ساختار قدرت در ایران. مجله نامه فرهنگ. سال دوم، شماره چهار، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. بشریه، ح؛ و دیگری. (تیر1383). بررسی چرخش نخبگان در ایران دوره قاجار. مجله نامه پژوهش. سال هشتم، شماره دهم، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. حائری، ع. (1364). تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق. تهران: انتشارات امیرکبیر. چاپ دوم. درخشه، ج. (1380).جستاری در تفکر سیاسی علمای شیعه از مشروطیت تا سال 1320. مجلات علوم انسانی. شمارههای 14–13، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع). رفیع، ح؛ و دیگری. (1388).عالمان دین در آوردگاه مشروطه. مجلات تاریخ زمانه. سال هشتم شماره 87–86، ناشر: کانون اندیشه جوان. روشه، گ. (1380). تغییرات اجتماعی. ترجمه: م، وثوقی، تهران: انتشارات نی. چاپ یازدهم. سالاری، س. (1385). نقش روحانیت در انقلاب مشروطیت. مجلات تاریخ گنجینه اسناد. شماره شصت و دو، سال شانزدهم، انتشارات: سازمان اسناد و کتابخانه ملی. سلیمانی، ج. (1382). حدود و جایگاه آزادی در اندیشه سیاسی میرزای نائینی. مجلات تاریخ آموزه. شماره سوم، انتشارات: آستان قدس رضوی. صالحی، ع. (1388). اندیشههای سیاسی شیخ فضلالله نوری. تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی. چاپ اول. عباسی، م؛ و دیگری. (1371). خاطرات نصرالله انتظام از دیدگاه دربار. تهران: انتشارات پژوهش. چاپ دوم. فراستخواه، م. (1377). سرآغاز نواندیشی معاصر دینی و غیر دینی. تهران: انتشارات شرکت سهامی انتشار. چاپ سوم. کاتوزیان، م. (1384). دولت و جامعه در ایران (انقراض قاجار و استقرار پهلوی). ترجمه: ح، افشار. تهران: انتشارات نشر مرکز. چاپ چهارم. کرونین، ا. (1383). رضاشاه و شکلگیری ایران نوین. ترجمه م، ثاقبفر. تهران: انتشارات جامی. چاپ نخست. معتضدیان، م. (1383). مردی که مثل هیچکس نبود. مجلات تاریخ زمانه. سال یازدهم، شماره بیست و نهم، ناشر: نامه اندیشه و فرهنگ و ادبیات. ملایی توانی، ع. (1380).مدرس و رویدادهای جنگ جهانی اول در ایران. مجلات تاریخ متین. سال سوم، شماره دهم، ناشر: پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی. ملکزاده، م. (1383). تاریخ انقلاب مشروطیت ایران. (جلد 4)، تهران: انتشارات سخن. چاپ اول. نائینی، م. (1383).گذری بر شخصیت علمی، اخلاقی و سیاسی میرزای نائینی. مجلات تاریخ آموزه. شماره پنجم، ناشر: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
[1]. عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خلخال، گروه علوم اجتماعی؛ خلخال- ایران. E- mail: abedinisamad@gmail.com [2]. عضو هیات علمی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، گروه علوم اجتماعی؛ آذرشهر- ایران. E- mail: samad56@gmail.com3. کارشناسیارشد پژوهشگری علوم اجتماعی (نویسنده مسئول). E- mail: khoshhal54@gmail.com | |||
مراجع | |||
آبراهامیان، ی. (1376). مقالاتی در جامعهشناسی ایران. ترجمه: س، ترابی فارسانی. تهران: نشر پژوهش شیرازه. چاپ اول. آجدانی، ل. (1385). علماو انقلاب مشروطیت ایران. تهران: نشر اختران. چاپ دوم. آجدانی، ل. (1386). روشنفکران ایران در عصر مشروطیت. تهران: نشر اختران. چاپ اول. آزاد ارمکی، ت. (1380). مدرنیته ایرانی (روشنفکران و پارادایم عقبماندگی در ایران). تهران: نشر اجتماع. چاپ اول. آفاری، ژ. (1385). انقلاب مشروطه ایران. ترجمه: ر، رضایی. تهران: انتشارات بیستون. چاپ اول. اکبری، م. (1371). ویژگیهای ساختار قدرت در ایران. مجله نامه فرهنگ. سال دوم، شماره چهار، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. بشریه، ح؛ و دیگری. (تیر1383). بررسی چرخش نخبگان در ایران دوره قاجار. مجله نامه پژوهش. سال هشتم، شماره دهم، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. حائری، ع. (1364). تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق. تهران: انتشارات امیرکبیر. چاپ دوم. درخشه، ج. (1380).جستاری در تفکر سیاسی علمای شیعه از مشروطیت تا سال 1320. مجلات علوم انسانی. شمارههای 14–13، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع). رفیع، ح؛ و دیگری. (1388).عالمان دین در آوردگاه مشروطه. مجلات تاریخ زمانه. سال هشتم شماره 87–86، ناشر: کانون اندیشه جوان. روشه، گ. (1380). تغییرات اجتماعی. ترجمه: م، وثوقی، تهران: انتشارات نی. چاپ یازدهم. سالاری، س. (1385). نقش روحانیت در انقلاب مشروطیت. مجلات تاریخ گنجینه اسناد. شماره شصت و دو، سال شانزدهم، انتشارات: سازمان اسناد و کتابخانه ملی. سلیمانی، ج. (1382). حدود و جایگاه آزادی در اندیشه سیاسی میرزای نائینی. مجلات تاریخ آموزه. شماره سوم، انتشارات: آستان قدس رضوی. صالحی، ع. (1388). اندیشههای سیاسی شیخ فضلالله نوری. تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی. چاپ اول. عباسی، م؛ و دیگری. (1371). خاطرات نصرالله انتظام از دیدگاه دربار. تهران: انتشارات پژوهش. چاپ دوم. فراستخواه، م. (1377). سرآغاز نواندیشی معاصر دینی و غیر دینی. تهران: انتشارات شرکت سهامی انتشار. چاپ سوم. کاتوزیان، م. (1384). دولت و جامعه در ایران (انقراض قاجار و استقرار پهلوی). ترجمه: ح، افشار. تهران: انتشارات نشر مرکز. چاپ چهارم. کرونین، ا. (1383). رضاشاه و شکلگیری ایران نوین. ترجمه م، ثاقبفر. تهران: انتشارات جامی. چاپ نخست. معتضدیان، م. (1383). مردی که مثل هیچکس نبود. مجلات تاریخ زمانه. سال یازدهم، شماره بیست و نهم، ناشر: نامه اندیشه و فرهنگ و ادبیات. ملایی توانی، ع. (1380).مدرس و رویدادهای جنگ جهانی اول در ایران. مجلات تاریخ متین. سال سوم، شماره دهم، ناشر: پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی. ملکزاده، م. (1383). تاریخ انقلاب مشروطیت ایران. (جلد 4)، تهران: انتشارات سخن. چاپ اول. نائینی، م. (1383).گذری بر شخصیت علمی، اخلاقی و سیاسی میرزای نائینی. مجلات تاریخ آموزه. شماره پنجم، ناشر: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی. | |||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,106 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 591 |