تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,991 |
تعداد مقالات | 83,508 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,147,905 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,191,535 |
ساخت موضوعی امنیت از دیدگاه سازهانگاری | ||
فصلنامه مطالعات روابط بین الملل | ||
مقاله 7، دوره 5، شماره 19 - شماره پیاپی 18، آذر 1391، صفحه 187-216 اصل مقاله (438.41 K) | ||
نوع مقاله: پژوهشی | ||
نویسنده | ||
حسن عیوض زاده اردبیلی | ||
مربی علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان | ||
چکیده | ||
چکیده سازهانگاری به عنوان دیدگاهی بدیع در روابط بینالملل معاصر از قابلیتهای بسیاری جهت ارزیابی مقولات رشتۀ روابط بینالملل برخوردار است. این دیدگاه به مثابۀ بدیلی برای جریان اصلی میتواند به مؤلفههایی که چشماندازهای نظری خردگرا از آنها فروگذار کردهاند بپردازد. در این میان مقولۀ امنیت با توجه به روند تحول آن پس از جنگ سرد از جملۀ مقولات مورد نظر است. ارزیابی نویسنده از مقولۀ امنیت در دیدگاه سازهانگاری چنین نشان میدهد که مقولۀ امنیت در تعامل میان هویتهای مختلف و با ایجاد قواعد و هنجارهای میانذهنی در جهان فرهنگی شدۀ روابط بینالملل معاصر تکوین مییابد. | ||
کلیدواژهها | ||
واژگان کلیدی: امنیت؛ سازهانگاری؛ روابط بینالملل؛ جنگ سرد؛ گفتمان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمهمفهوم امنیت از ابهامآمیزترین و دشوارترین مفاهیم معرف روابط بین الملل- و چه بسا طیف متنوع و بسیاری از معارف بشری- است. از این نظر، این مفهوم و تفکر در باب آن متضمن نوعی عقبماندگی و توسعهنیافتگی مفهومی و موضوعی است. شاید بتوان دلایلی چون پیچیدگی موضوع امنیت، وجود دامنۀ مشترک بین این مفهوم و مفهوم قدرت، تقابل میان رویکردهای آرمانگرایانه و واقعگرایانه در خصوص مفهوم و موضوع امنیت، ماهیت مطالعات راهبردی[1] و عملکرد سیاستگذاران[2] دولتها را در این خصوص برشمرد (بوزان، 1378 : 5ــ20). از سوی دیگر باید خاطرنشان کرد با ایجاد نظام دولتهای ملی و تثبیت نظم وستفالیایی[3] در میانۀ سدۀ هفدهم میلادی، امنیت به عنوان یک موضوع یکپارچه، به تدریج به یک مقولۀ مضیق تحت عنوان امنیت ملی که همانا کار ویژه اساسی دولت ملی بود، تقلیل یافت. با طرح جهانی شدن در روابط بینالملل که متقارن با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد است، تحولی ژرف در حوزۀ موضوعی امنیت به وقوع پیوسته است. مهمترین پیامد این مسأله، رها شدن اذهان از سیطره رقابتهای ایدئولوژیک، سیاسی و امنیتی که مانع دیدن دیگر پدیدههای ملی و جهانی میشد، است (اخوان زنجانی، 1381: 1ــ50). به عبارت دیگر از آنجا که قدرت و معنا در دوران جنگ سرد بهوسیلۀ ابر قدرتها ساختاربندی میشدند، بنابراین، با اضمحلال نظام دو قطبی[4] که خود متضمن افول ایدئولوژیهای سامانبخش است، مرز بین دوست و دشمن از بین رفتن است. این تحول که از آن به بحران معنا[5] یاد میکنند، به فرعی شدن پدیده دولت ــ ملت به عنوان صورتبندی سیاسی تجدد[6] اثباتگرا انجامیده و روابط بین الملل ــ بین الدول ــ را به روابط میانمتنی[7] تبدیل کرده است (قوام، 1382: 2-211). بدین ترتیب، با وقوع بحران دولت- ملت در عصر جهانی شدن، از نقش دولت ملی به عنوان یک هویت سازمانیافته جهت تولید امینت کاسته شده است. بر این اساس دیگر دال امنیت به مدلولی خاص رجوع نمیکند (قوام، 1382: 196). تداوم این روند بدین معناست که اعتبار و قدرت تشریحی و تبینی[8] نظریه نوواقعگرایی[9] در خصوص پدیدههای ملی ــ همچون امنیت ملی ــ خدشهدار شده است (اسمیت، 1383 : 50)، چراکه دولت ملی به عنوان منبع فرهنگی عامل تمایز خود با دیگری، اسطورۀ نظم در داخل را در مقابل اسطوره آنارشی در خارج عرضه میداشت (قوام، 1382: 199). در واقع جهانی شدن متضمن طرح مفهوم گشایش سرزمین است. بر این اساس هر چند جریانی بیوقفه در جهت تقسیم حاکمانه سرزمین وجود داشته است، ولی شکلگیری جامعۀ بینالمللی مستلزم وارد آمدن استثنائاتی بر این اصل خواهد بود. رژیمهای بینالمللی یکی از اشکال نهادی است که قلمرو سرزمینی به وسیلۀ آنها گشایش مییابد (کلارک، 1382: 244). همچنانکه از فحوای مؤیدات فوق استنباط میشود، جهانی شدن با ایجاد تحولاتی بنیادین در حوزههای فرهنگی، هنجاری، و هویتی، مبانی فلسفی امنیت ملی را به چالش طلبیده است، چرا که با وقوع تحولات مزبور، مسائلی در معادلات امنیتی معاصر طرح شده که تا پیش از عصر جهانی برای کنشگران ملی ناشناخته بودهاند (مک کین لای و لیتل، 1380: 38). از این نظر، امنیت سازهای[10] نیست که در قلمرو ثابت و تغییرناپذیر دولتهای تشنۀ قدرت بازشناخته شود (کلارک، 1382 : 267). بدین ترتیب، وضیعت جدید در دوره پساتجدد / پساوستفالیا / پساکمونیسم متضمن نوعی آشفتگی و تشویش پیرامون نظریهپردازی در حوزۀ امینتپژوهی است. این آشفتگی و تشویش که خود پیامد ضعف و ناتوانی تبیینهای خردگرا[11]، به ویژه سنت واقعگرایانه در خصوص دلایل پایان یافتن جنگ سرد و فروپاشی نظام دو قطبی بوده، منجر به ظهور و بروز دیگر دیدگاهها از این رهگذر شده است. در این میان به نظر میرسد که دیدگاه سازهانگاری اجتماعی از ظرفیت تفسیری شایان توجهی در خصوص موضوعات روابط بین الملل ــ از جمله امنیت ــ برخوردار است، چراکه دیدگاه مذکور، مدلی از تعاملات بینالمللی را ارائه میدهد که در طی آن مساعی لازم به عمل میآید تا تأثیر ساختارهای نهادی میانذهنی را بررسی کرده و ارتباط میان دگرگونیهای هنجاری، هویت و منافع دولت ها را مشخص کند. (قوام، 1384الف: 5). در این راستا با توجه به ظهور مشکلۀ امنیت در دورۀ ما بعد جنگ سرد، به لحاظ نظری مسائلی حول سطح تحلیل امنیت، ذهنی یا عینی بودی امنیت، و تکوین امنیت مطرح میشوند. بدین قرار، در پایان این مقدمه، این پرسش اساسی مطرح میشود که: با توجه به مؤیدات دیدگاه سازهانگاری در روابط بینالملل، امنیت به عنوان یک موضوع، چگونه توصیف میشود؟ مقاله پژوهشی حاضر، درصد است تا به گونهای مجمل به پرسش فوق پاسخ گوید. روابط بین الملل و مطالعات امنیتیمطالعات امنیتی مستلزم توجه به دو گفتمان اصلی و چهار موج مطالعاتی است. بر این اساس در گفتمان اول، یا گفتمان امنیت منفی[12]، امنیت جنبه سلبی داشته و با فقدان عامل دیگر که از آن به تهدید[13] یاد شده تعریف میشود (مک کین لای و لیتل، 1380: 14). این گفتمان خود به دو موج مطالعاتی تقسیم میشود. موج اول، موسوم به مطالعات سنتی مشتمل بر دو نسل از تحلیلگران امنیتی به قرار سنتگرایان ارتدوکس[14] و سنتگرایان میانهرو[15] است. سنتگرایان ارتدوکس بنیانگذار روششناسی اثباتی در حوزه مطالعات امنیتی هستند. از دید آنان، امنیت دارای جوهره نظامی است. سه روایت به نضج و تکوین مطالعات امنیتی اثباتگرایانه یاری رسانده است. این روایتها عبارتند از: روایت ادوارد کار[16] از جنگهای پلوپنزی[17] روایت کارل هالستی[18] از پیمان صلح وستفالیا، و روایت کن بوث[19] از جنگ بزرگ (افتخاری، 1382 : 14-13) این گروه از تحلیلگران با تأکید بر نقش زور و جوهره نظامی امنیت، نوعی داروینسم امنیتی[20] را ترویج میکنند. نسل دوم از موج اول، سنتگرایان میانهرو هستند. این گروه نیز با ارائه شواهد و مفروضاتی در خصوص جوهره نظامی امنیت منجر به ایجاد مکتب جنگگرایی[21] در مطالعات امنیتی شدهاند (مک کین لای و لتیل، 1380 : 17-15). موج دوم گفتمان امنیت منفی، موسوم به مطالعات فراسنتی است. این موج ضمن انتقاد به موج اول، معتقد به چند بعدی بودن امنیت است (مک کین لای و لیتل، 1380: 22-17). اما گفتمان امنیت مثبت که در پی انتقاد به گفتمان امنیت منفی و در جهت رفع کاستیها و نقایص آن بوجود آمده، مؤید آن است که امنیت تنها به نبود تهدید تعریف نمیشود، بلکه افزون بر نبود تهدید، وجود شرایط مطلوب جهت تحقق اهداف و خواستهای امنیتی نیز مد نظر است. بنابراین در گفتمان مزبور، امنیت ماهیتی تأسیسی دارد. این گفتمان، خود، مشتمل بر دو موج مطالعاتی مدرن و پسامدرن، امواج سوم و چهارم در مطالعات امنیتی است (مک کین لای و لیتل، 1380 : 25). موج سوم ــ مطالعات مدرن ــ به لحاظ روششناسی، طرفدار نحله نواثباتگرایی[22] است. اثباتگرایان نوین خود به دو گروه اثباتگرایان نوین رفتارگرا و اثباتگرایان نوین اصولگرا تقسیم میشوند (افتخاری، 1382: 18-17). در کل و در خصوص موج مدرن باید خاطرنشان کرد که این موج احیاگر نحله روششناسی اثباتی ــ البته با صبغه ایجابی و نه سلبی ــ در مطالعات امنیتی است. موج چهارم در مطالعات امنیتی که در ذیل گفتمان امنیت مثبت قرار میگیرد، مطالعات پسامدرن است. در خصوص فلسفه وجودی مطالعات پسامدرن باید خاطر نشان کرد که متعاقب سالهای پایانی سده بیستم و آغاز سده بیست و یکم، اصول و مفروضات اولیه موج مطالعاتی مدرن دستخوش تغییر و تحول میشود. به نظر میرسد که این مسأله متأثر از تغییر و تحولات مرتبط با ماهیت دولت ملی است، چرا که شرایط جهانی به سمت و سویی پیش رفته که از میزان اعتبار الگوی دولت - ملت کاسته شده، و به همین علت اتکا به آن چهارچوب دیگر نمیتواند چندان مفید و کارآمد ارزیابی شود. از این نظر مطالعات پسامدرن نیز واکنشی موفق در پاسداشت گفتمان امنیت مثبت در شرایط نوین است (مک کین لای و لیتل، 1380 : 29). موج چهارم مطالعات امنیتی ــ یا مطالعات پسامدرن ــ متضمن نحله روششناختی پسااثباتگرایی[23] است. این نحله، ریشه نابرابری را نه در قدرت، که در ساخت و پرداخت جامعه میداند. طرفداران نحله مذکور، بر دو مقوله ساخت اجتماعی[24] و آگاهی[25] تأکید میورزند. آنها با ساختهای اجتماعی سر و کار داشته و چیزی تحت عنوان جهان واقع را معتبر نمیدانند. مباحث پسااثباتگرایی حول ماهیتشناسی[26] و معرفتشناسی مقولههای امنیتی دور میزند. از دید آنها، فهم و درک امنیت بدون دولت معنا ندارد، چرا که امنیت ساخته و پرداخته جامعه است و باید در این شکل از جماعت سیاسی ــ دولت ــ فهم و درک شود (تریف، کرافت، جیمز و مورگان، 1381: 212). در جریان نحله پسااثباتگرایی میتوان به چهار طیف فکری فمنیسم[27]، نظریه انتقادی[28]، پساساختارگرایی[29]، و سازهانگاری اشاره کرد (تریف، کرافت، جیمز و مورگان، 1383: 20-202). فرهنگگرایی در روابط بینالملل و مطالعات امنیتیاز زمان شکلگیری و تکوین بطئی معرفت روابط بینالملل در دهه-های آغازین سده بیستم میلادی، فرهنگ همواره به عنوان یک مقوله رده دوم و یک متغیر وابسته در بررسی حوزه های موضوعی مربوطه ــ و به تبع آن امنیت ــ در نظر گرفته شده است. این امر، خود از بی توجهی تجدد به مقوله فرهنگ در دوره بلوغ خود ریشه گرفته است. این در حالی است که پساتجدد به عنوان آسیبشناسی تجدد به این مقوله معطوف شده است (رابرتسون، 1382 : 84). از این نظر فرهنگ جدا از ایدئولوژی معنا ندارد. بدین قرار، اسطورهسازی در روابط بینالملل و در ساحت نظریهپردازی ریشه در فرهنگ و ایدئولوژی دارد (قوام، 1384ب: 292). از سوی دیگر باید به این نکته بسیار اساسی نیز توجه کرد که روابط فرهنگی بینالمللی متبنی بر روابط و مبادلاتی بین نظامهای ارزشی و تصوراتی تلقی میشود که در هویت بخشیدن به گروههای زیر ملی، ملی و فوق ملی نقشآفرین است (مرل، 1374: 37). به زعم نویسنده فرهنگ دارای صبغهای رابطهای[30] بوده که با توجه به تصورات ایجاد شده نسبت به دیگر کنشگران در ضمیر آگاهی، رفتارها را معنا میبخشد. در کل باید خاطر نشان کرد که در باب مطالعات فرهنگی[31] دو گرایش عمده وجود دارد: بر این اساس مطالعات فرهنگی از یکسو، بدین سبب فرهنگی است که توجهاش را به شیوههای بیان نمادین، متن، صنعت بدیع، گفتمان ها و ... معطوف میکند؛ از سوی دیگر، از این جهت فرهنگی است که میخواهد مفهوم فرهنگ را برای شمول بر تقریباً تمام وجوه زندگی انسان استفاده کند (رابرتسون، 1382 : 9-108). با پایان یافتن جنگ سرد، فرهنگ و هویت، بازگشتی چشمگیر در نظریهها و رویههای اجتماعی داشته اند. از این نظر، سنت واقعگرایی/ نوواقعگرایی که تحت تأثیر کنت والتز[32] فرهنگ و هویت را با ناملایمت به حاشیه رانده بود، به گونهای ای محتاطانه در حال سهیم شدن در این روند است (Lantis , 2002 :90). بدین ترتیب با طرح رویکردهای بازاندیشگرا[33]، فرارفتارگرا[34] و پسااثباتگرا در حوزههای هستیشناسی[35]، شناختشناسی، و روش شناسی فرهنگ و مطالعات فرهنگی به عنوان یک متغیر مستقل در بررسی حوزههای موضوعی مربوط به روابط بین الملل ــ از جمله مطالعات امنیتی ــ پای به عرصه تبیین و تفسیر میگذارند. در این میان، دیدگاه سازهانگاری با ملحوظ داشتن امر معنایی ــ در کنار امر مادی ــ از ظرفیت بالایی جهت تشریح مسائل امنیتی ایفا میکند. در این راستا لازم به توضیح است که مطالعات امنیتی فرهنگی بازخوردی از سه موج مطالعاتی است. موج اول، که همزمان با جنگ جهانی دوم آغاز شد، با پایان این جنگ و مطرح شدن فنآوری هستهای در زمینه های نظامی به حاشیه رانده شد. موج دوم، که در دهههای 1970 و 1980 میلادی مطرح شد، و موج سوم، که با پایان یافتن جنگ سرد قوت یافته است (عبداله خانی، 1383 : 5-202). دیدگاه سازهانگاری یکی از رویکردهای متعلق به موج اخیر بوده که در این ارتباط بذل توجهی ویژه به مطالعات امنیتی فرهنگی داشته است. در چهارچوب این رویکرد دو دسته نظریه فرهنگی به قرار ذیل ارائه شدهاند: 1ــ نظریه فرهنگی داخلی ــ به عنوان متغیر داخلی ــ که خود مشتمل بر رویکردهای زیر است: الف - رویکرد سازمانی، که مبین تأثیر فرهنگ هر سازمان بر استراتژی نظامی متخذه است. ب - رویکرد سیاسی، که مبین تأثیر سیاستهای محلی یا داخلی جوامع دارای ساختارهای اجتماعی متفاوت بر راهبردهای نظامی است. ج - رویکرد راهبردی، که مبین نقش فرهنگ راهبردی در شکلدهی به سیاستها و خطمشیهای امنیتی است. 2ــ نظریه فرهنگی بینالمللی ــ به عنوان متغیر بین المللی ــ که مبین تأثیر فرهنگ جهانی بر تعیین خطمشیهای امنیتی است (خانی، 1383: 2- 200). به طور کلی و به عنوان جمعبندی از مؤیدات این بخش میتوان اینگونه عنوان کرد که اگر فرهنگ سیاسی به درستی در ابعاد شناختی، ارزیابیکننده، و مشخص باشد، آنگاه این قابل تصور خواهد بود که کنشگران، آن ارزشهایی را که ممکن است به وسیله آنها هویت خود را احراز کرده باشند، اعمال کنند. بر این مبنا، سازهانگاری فرهنگ را به عنوان یک نظام گشاینده معنای مشترک[36] که ناظر بر ادراکات، تفاهم ها، و اقدامات است، در نظر میگیرد (Lantis, 2002: 106-7). دیدگاه سازهانگاری در روابط بینالمللدر برداشت نخست، به نظر میرسد که سازهانگاری به عنوان راه میانه[37] یا زمینه میانی[38] در مناظره چهارم روابط بین الملل قلمداد میشود. از این نظر، این دیدگاه همنهادی از دیدگاههای هستیشناختی و شناختشناسی خردگرایی/ اثبات گرایی و بازاندیش گرایی/ پسااثباتگرایی است. در این راستا نباید از خاطر دور ساخت که دیدگاه سازهانگاری به طور کلی و در مقابل دیدگاهها و جریانهای اصلی حاکم بر روابط بین الملل، کانون بحث خود را از سطح شناختشناسی به سطح هستی شناختی انتقال میدهد (مشیرزاده، 1384 : 324)؛ اما در عین حال، این دیدگاه مانند سایر دیدگاههای موجود، یک کل یکپارچه نبوده و در بطن آن، رویکردهای متفاوت و بعضاً متعارضی وجود دارد. سازهانگاری، بنا بر یک قول، ریشه در زبانشناختی ساختاری، نظریه سیاسی پستمدرن، نظریه انتقادی، نقد ادبی، مطالعات فرهنگی و رسانهای داشته (قوام، 1384ب: 299)، و بنابر قول دیگر، متأثر از مکتب شیکاگو[39] و جریان پدیدارشناسی[40] است (هادیان، 1382: 918)؛ اما در عین حال مبادی اصل این دیدگاه منتسب به مسأله جامعهشناسی شناخت است. جامعهشناسی شناخت با طرح ساخت اجتماعی واقعیت[41] مبین آن است که «جهان چیزی تلقی میشود که ساخته و ابداع شده و نه چیزی که بتوان آن را طبیعی، مسلم یا موجودی از قبل داده شده فرض کرد» (هادیان، 1382:918). به موازات این مسأله، دیدگاه سازهانگاری نیز مبین آن است که «نحوه شکلگیری جهان مادی در اثر کنش و واکنش بشر، و نیز نحوه شکلپذیری کنش و واکنش بشر از جهان مادی بستگی به تفاسیر پویای هنجاری و شناختی انسانها از جهان مادی دارد» (کرافت و تریف، 1381 : 372). در میان رویکردهای بازاندیشگرا، سازهانگاری به عنوان چشماندازی بدیل، جایگاهی ویژه در ایالات متحده یافته است. ونت مادیگرایی را خصیصۀ ساختارگرایی نوواقعگرا میداند و چنین عنوان میکند که مطابق با این رویکرد ساختار نظام بینالملل صرفاً به مثابه توانمندیهای مادی بوده و ویژگیهای معنایی که ساختار اجتماعی را قوام میبخشد در رویکرد مذکور لحاظ نشده است (Wendt, 1999: 16). از دید سازهانگاران ساختارهای اندیشهای به اندازۀ ساختارهای مادی اهمیت دارند و نظامهای متشکل از ایدهها، باورها، و ارزشهای مشترک نیز خصیصههای ساختاری داشته و تأثیری بسیار زیاد بر کنشهای اجتماعی و سیاسی دارند (Reus-Smit, 2005: 196). بدین قرار سازهانگاران بر بُعد میانذهنی شناخت تمرکز میکنند، چراکه تمایل دارند بر جنبۀ اجتماعی هستی انسان تأکید کنند (Copeland, 2006: 3). از دید سازهانگاران ساختارهای معنایی، هویت و منافع کنشکران را شکل میدهد و رابطۀ میان کارگزاران و ساختارها مبتنی بر تکوین متقابل است(Bellamy, 2007: 77). البته علیرغم این موارد، همچنان که وایت عنوان میکند در زندگی اجتماعی، امور مادی و اندیشهای همواره در هم بافتهاند و این امر به لحاظ نظری به معنای جدا کردن آنها از هم، یا تابع کردن و تقلیل دادن یکی به دیگری نیست (Wight, 2006: 161). سازهانگاری علاوه بر بعد مادی، بر بعد معنایی حیات اجتماعی که مشتمل بر معانی، انگارهها[42] قواعد[43] رویهها[44] و هنجارها[45] است، نیز توجه دارد. از دید سازهانگاران، ساختار بینالمللی در بر گیرنده منابع و قواعد است. از دید آن، قواعد بر دو نوع تنظیمی[46] و تکوینی[47] است. بر این اساس، عدم اجرای قواعد نوع اول منجر به مجازات، و عدم اجرای قواعد نوع دوم منجر به فهم ناپذیری کنش میشود. (مشیرزاده، 1383 الف: 118). به عبارت دیگر قواعد نوع اول مبنای استاندارد بودن رفتارها، و قواعد نوع دوم مبنای معنابخشی آنان قلمداد میشوند (قوام، 1384الف: 5). مهمترین فرضهای هستیشناختی دیدگاه سازهانگاری به شرح ذیل است: 1ــ بر ساخته بودن[48] هویت و اهمیت ساختارهای معنایی در آن؛ بر این اساس هویت کنشگران مفروض و ثابت نبوده و محصول ساختارهای اجتماعی میانذهنی است (مشیرزاده، 1383 ب: 6-175). از دید سازهانگاران «هویت عبارت است از مفهوم و انتظارات در مورد خود که خاص نقش است» (مشیرزاده، 1383 الف:124). بدین قرار هویت امری دارای وضعیتی رابطهای بوده که جدا از بافت اجتماعی معنا ندارد. در واقع، هویتهای اجتماعی برداشتهای خاصی از خود را در رابطه با سایر کنشگران نشان میدهند و از این طریق منافع خاصی تولید کرده و به تصمیمات سیاستگذاری شکل میدهند. از این نظر هویت در تعامل بین خود و دیگری با توجه برداشتها، تفاسیر و تصورات موجود از دیگری شکل میگیرد (مشیرزاده، 1384 : 332). در ضمن لازم به ذکر است که هویت به عنوان یک نظام معنایی تعیینکننده چگونگی تفسیر محیط مادی توسط کنشگران داخلی ــ تکوین جمعی ــ و بین المللی ــ تکوین اجتماعی ــ به صورت میانذهنی قوام یافته و مرزی میان این دو سطح وجود ندارد (مشیر زاده، 1383 ب : 7-176). 2ــ رابطه کارگزار- ساختار؛ از این نظر کارگزار و ساختار به صورت متقابل قوام مییابند. این فرض به نظریه ساختاریابی[49] مطروحه توسط آنتونی گیدنز[50] باز میگردد. گیدنز با فرارفتن از دو گانهانگاری[51] کارگزار و ساختار بر این باور است که ساختارهای اجتماعی ساخته کارگزاری انسان هستند، ولی در عین حال ابراز و وسیله این ساخت نیز هستند (مارش و استوکر، 1384: 315). در تفکر گیدنز، در فضای مجازی کنشها، این ساختارهای معنایی هستند که محدودیتها و امکانات را فراروی کنشگران قرار میدهند و در نهایت از راه تعامل جدلی، آگاهی کنشگر را برای بهینگی بازکنش خود میافزایند (شهیدی، 1384: 275). بدین ترتیب، نظریه ساختیابی گیدنز، در بافت و زمینه قراردادن کارگزار[52] مبین آن است که در نسبت دادن علیت سیاسی، ضرورت دارد که کنش اجتماعی و سیاسی را در درون زمینهای که در آن رخ میدهد قرار داد (مارش و استوکر، 1384: 327). در کل و بر اساس این فرض هستیشناختی، اعمال اشخاص/ کنشگران به جامعه قوام میبخشد و جامعه نیز به اشخاص/ کنشگران (مشیر زاده، 1383 ب: 178). 3ــ نقش هویت در شکل دادن به منافع؛ از این نظر، هویت و منافع در سیاست بینالملل پایدار نبوده و دارای سرشتی از پیش داده شده نیستند، این مسأله همچنانکه در مورد هویت دولت کشورهای دارای حاکمیت صادق است، برای هویت آنارشی بینالمللی نیز صادق است. مسأله مهم آن است که هویتها و منافع چطور بر ساخته میشوند و چطور آنها از طریق تعامل بینالمللی مشخص شناخته میشوند (Weber , 2002 : 60). بدین لحاظ، جریانهای موجود در عرصه تعاملات بینالمللی، هنجارها را به عنوان معیارهایی برای منافع عقلانی و خردمندانه واحدهای سیاسی مستقل تلقی میکنند و این هنجارها هستند که بر اساس آنها منافع صورت عینی به خود میگیرد (ازغندی، 1383: 24)، چرا که سازهانگاری در ارتباط با فهم و تبیین هنجارهایی که در قلمرو بین المللی عمل میکنند و تکوین آن قلمرو به وسیله این هنجارها است (Shapcott , 2001:5). در این راستا همچنین باید خاطر نشان کرد از آنجا که در ابتدای این بخش، صحبت از «برداشت نخست» در خصوص دیدگاه سازهانگاری به میان آمد. این سخن خود بدان معنا است که نویسنده دیدگاه سازهانگاری را به عنوان یک کل یکپارچه در نظر نمیگیرد. اما با این حال میتوان به قدر مشترکی از مدعاهای اصلی سازهانگاران در سیاست و روابط بینالملل دست یافت. این مدعاها عبارتند از: 1- دولت ها، واحدهای اصلی تحلیلی، نظریه سیاسی بین المللی هستند؛ 2- ساختارهای کلیدی در نظام دولت ــ ملت میانذهنی هستند تا مادی؛ 3- هویت و منافع دولت، بخشهای ساخته شده مهم به وسیله ساختارهای اجتماعی هستند تا اینکه در خارج از نظام سرشت انسانی یا سیاستهای داخلی قرار داشته باشند (Zehfuss, 2002 : 39). دیدگاه سازهانگاری طیف متنوع و متفاوتی از نظریهپردازان را در بر میگیرد. الکساندر ونت[53]، نیکلاس اونف[54]، امانوئل آدلر[55]، جان راگی[56]، فردریش کراتوچویل[57]، پیتر کاتزنشتین[58] در این زمره-اند. در این ارتباط، آنچه که بیش از هر چیز بازنمایی دارد، روایت مسلط ونت از سازه انگاری است. اما با این حال نویسنده با توجه به بازماندههای شناختی خود از راستکیشی[59] سازهانگاری تبیینی ونتی فاصله گرفته، و خود را به سازهانگاری تفسیری جان راگی نزدیک میسازد. بر این اساس است که نویسنده به ارزیابی موضوع امنیت از دریچه مذکور میپردازد. اما پیش از آن ضروری است تا در سطور پسین مطالبی اندک در خصوص سازهانگاری تفسیری جان راگی ارائه شود. راگی سیاست بینالملل را بر اساس یک هستیشناسی رابطهای مورد توجه قرار میدهد. از دید وی، نقطه تمرکز، آگاهی بشری و نقش آن در روابط بینالملل است. همچنین وی بر این باور است که بلوکهای ساختمانی واقعیت هم اندیشهای و هم مادی بوده و بازتابدهنده نیتمندی جمعی[60] و نیتمندی فردی[61] هستند. راگی بر این باور است که در روابط میان دولتها، فهم های میانذهنی وجود داشته، و معنا، خود مستقل از زمان و مکان نیست. از این نظر، واقعیتهای اجتماعی به این دلیل که همه کنشگران در مورد آنها اتفاق نظر دارند خلق میشوند. (مشیرزاده، 1384: 7-325). از دید راگی، رویههای کنشگران به قواعد و هنجارهای تعریفکننده نظام بین الملل قوام میبخشند (مشیر زاده، 1383ب: 180). البته وی با اولویت دادن به قواعد و هنجارهای تکوینی، به نسبت قواعد و هنجارهای تنظیمی، آنها را بنیان نهادی کل حیات اجتماعی میداند، اما در عین حال، چون این قواعد و هنجارها شیئیت[62] یافتهاند، کسی آنها را به عنوان قاعده و هنجار در نظر نمیگیرد (مشیرزاده، 1384 : 328). راگی با عنایت به هستیشناسی میانذهنی مطروح، معرفشناسی و روششناسی اثباتی را که به جدایی شناسا و شناخته[63] و در نتیجه تمرکز بر نیروهای عینی محرک کنشگران حکم میکند ناکافی دانسته و معتقد به بهره جستن از روش تفسیری است. از دید، از آنجا که پدیده های بینالمللی دارای حالت هنجاری هستند، بنابراین نمیتوان آنها را با روش اثباتی مورد مطالعه قرار داد (مشیرزاده، 1383 الف: 3-132). در عین حال راگی معتقد است که سازهانگاری ممکن است به تبیین علی[64] نیز بپردازد. اما در این حالت مقید به مدل قانونی- استنتاجی[65] در جهت تلاش برای دستیابی به قانون عام رفتاری نیست (مشیرزاده 1383 الف: 133). بدین ترتیب با توجه به کلیه مؤیدات فوق میتوان شاخصههای دیدگاه سازهانگارانه جان راگی را به قرار ذیل برشمرد: 1- هویت و سرشت تعاملات و روابط میان آنها ثابت و لایتغیر نیست. 2- بلوکهای ساختمانی واقعیت بین المللی هم منبعث از امر اندیشهای و هم منبعث از امر مادی است. 3- معنا و عوامل اندیشهای مستقل از زمان و مکان نبوده، بلکه زمینهوند[66] هستند (مشیر زاده، 1383 ب : 176). به جهت ارائه مصداقی از شاخصههای مذکور میتوان به نقطه نظر راگی در خصوص پدیده تغییر[67] و مقوله آنارشی در نظام بینالملل توجه کرد. وی در انتقاد به نوواقعگرایی والتزی چنین استدلال میکند که جداسازی انعطافناپذیر سطوح تحلیل، بویژه میان سطوح داخلی، فراملی و ساختاری مانعی جهت فهم پیچیدگیهای تغییر در نظام بینالمللی است. بدین قرار از دید وی اگرچه هم نظام مدرن[68] و هر نظام قرون وسطایی[69] بوسیله آنارشی مشخص شده-اند، اما به وسیله اصولی بر مبنای آنچه که واحدهای سازنده این دو نظام بر آنها حمل کرده بودند از یکدیگر متمایز شده، و آنارشی تنها به عنوان مشخصه نظام مدرن بازشناخته شده است(Griffiths, 1999: 195). با توجه به استعانت راگی از روش تفسیری در دیدگاه سازهانگاری خود ضروری است تا بدین نکته نیز توجه کرد که از دیدگاه سازهانگاری تفسیری، سه جهان وجود دارد: جهان اول یا جهان مادی که متعلق به اجسام است، جهان استعلایی یا ذهنی که در برگیرنده وجدان، تجربه، افکار، احساسات و... بوده، و جهان فرهنگ که بازتابدهنده تراوشات فکری انسانها، دنیای زبانها، افسانه ها و اساطیر، و نظریههای تفسیری است. در واقع از این نظر، در بطن دیدگاه سازهانگاری با تعامل میان دنیاهای مادی، ذهنی، و میانذهنی روبهرو هستیم (خبیری، 1378: 175). اینجاست که روایت تفسیرگرایانه از سازهانگاری، بازنمودی از تحلیل گفتمان[70] است.
دیدگاه سازه انگاری و تکوین مطالعات امنیتینخستین کارهای امنیتی منبعث از دیدگاه سازهانگاری، معطوف به مبحث جماعات امنیتی[71] است. آدلر، کاتزنستین، و بارنت[72] نظریهپردازان این حوزه خاص هستند. بر این اساس، نظریهپردازان مذکور با ادامه آراء و نظریههای کارل دویچ[73] پیرامون رویکرد مبادلات - ارتباطات در نظریههای همگرایی[74] از استنتاجات نظری دیدگاه سازهانگاری در مطالعات امنیتی بهره جستهاند. در اینجا لازم به ذکر است که مبحث جماعات امنیتی بخشی مهم از مباحث مرتبط با نظم های منطقهای[75] است. بر این اساس، نظریهپردازان مزبور به مقولاتی چون تأثیر فرایندهای اجتماعی و جامعه بینالملل بر تغییر سیاستهای امنیتی، و همچنین تعریف منافع امنیتی بازیگران در پاسخ به عوامل فرهنگی در چهارچوب یک جماعت امنیتی میپردازند (خانی، 1383: 200-191). مبحث بسیار مهم دیگری که نویسنده لازم میداند تا پیش از وارد شدن به استنتاجات نظری خود پیرامون مطالعات امنیتی سازهانگارانه بدان اشاره کند طرح معماهای امنیتی[76] از سوی سازهانگاران است. در این ارتباط، سازهانگاران در خصوص چهار دسته از معماهای امنیتی توضیحاتی ارائه میدهند. اولین مورد، مقوله موازنه قدرت[77] است. سازهانگاران با ملحوظ داشتن نگاهی انتقادی نسبت به واقعگرایان، چنین استدلال میکنند که واقعگرایان در خصوص توانایی تخمین قدرت طرف دیگر توانا هستند، اما نمیتوانند نحوه درک دولتها از نیت خصمانه در برابر نیت دوستانه را نشان دهند. بدین قرار سازهانگاران در پاسخ به این معما اینگونه عنوان میدارند که هویت با فراهم آوردن معنا، تردیدها را کاهش میدهد. بر این اساس با اعطای توانایی به یک کشور جهت شناخت دشمن خود میتوان تردیدها را به جای ناامنی قطعی بنشاند. مسأله دیگر، مقوله تنگنای امنیتی است که منجر به وضعیت خودیاری[78] در تعاملات امنیتی کنشگران میشود. در این ارتباط سازهانگاران، مفهوم هنجار را در مقابل این مسأله مطرح میکنند. آنها بر این باورند که اولاً، قطعیت همیشه منجر به امنیت نمیشود، و ثانیاً عدم قطعیت ــ تردید ــ همیشه منجر به عدم امنیت نمیشود. بدین ترتیب سازهانگاران جهت رفع این دو معضل، توسعه هویت و هنجارهای مشترک را پیشنهاد میکنند (عبدالهخانی، 1383: 210ــ209). علاوه بر معماهای امنیتی فوق که واکنشی نسبت به معماهای امنیتی منتج از سنت واقعگرایی است، سازهانگاران، خود دو معمای امنیتی طرح کرده و به آنها پاسخ میدهند. در این راستا، اولین معمای امنیتی معطوف به نبود جنگ میان لیبرال دموکراسیها است. از دید سازهانگاران دلیل این امر آن است که هنجارهای مصالحه و همکاری، مانع از تعارض شده و در نهایت، جنگ بین لیبرال دموکراسیها منتفی میشود. اما معمای دوم مطروح توسط سازهانگاران، معطوف به همشکلی الگوی توسعه نظامی جهانی است. از این نظر ارتشهای سراسر دنیا خطوط کامل مشابهی به جهت سازمانیافتگی دارند. از دید سازهانگاران این همشکلی یک معما است، چرا که توسعه نظامی نیاز به سرمایههای ملی دارد و این امر خود در جوامع در حال توسعه یا توسعهنیافته منجر به تشدید ناامنی میشود. پیشنهاد سازهانگاران به اینگونه جوامع روی آوردن به یک ارتش مردمی و فنآوری نظامی سطح پایین است، چرا که این نوع ارتش، بهتر از ارتشهای جوامع مدرن با تهدیدات این دسته از کشورها که عمدتاً ناآرامیهای داخلی بوده، منطبق است (خانی، 1383: 1 - 210). حال پس از بیان این مقدمه ضروری، میتوان به مسأله اصلی در گزارش پژوهش حاضر که همانا چگونگی توصیف امنیت به عنوان یک موضوع از دیدگاه سازهانگاری است، پرداخت. بر این اساس، در ابتدا لازم است که موضوعاتی در خصوص این مسأله مد نظر قرار گیرند. این موضوعات که بیانگر نقطه نظرات عبارتند از: 1- سازه انگاری بیش از آنکه به عنوان یک نظریه لحاظ شود، در حکم یک دیدگاه قلمداد میشود که وجه تفسیریش بر وجه تبیینی آن اولویت دارد. 2- امنیت به عنوان یک موضوع ناظر بر یک وضع امنیتی یکپارچه و غیرمقولهبندی شده است. آنچه که در وضعیت جدید در ارتباط با موضوع امنیت حائز اهمیت شده، تغییر مرجع امنیت از دولت به جامعه است. از این نظر، به دلیل صورتبندی نوین اجتماعی، باید بین امنیت دولت و امنیت جامعه تمایز قائل شد. در این راستا لازم به توضیح است که امنیت دولت معطوف به حاکمیت[79] و امنیت جامعه، معطوف به هویت است (کلارک، 1382 : 239). به زعم نویسنده، ما در وضعیت جدید جهانی شدن، یک قرارداد اجتماعی نوین داریم که صورتنبدیهای سنتی پیشین در مطالعات امنیتی را که «سرزمینی شده»[80] بود، تغییر داده است. در این راستا، راگی، خود بر این باور است که خصوصیت اصلی نظام مدرن حکومت، یعنی دولت - ملت سازماندهی سرزمینی حیات سیاسی بود که تحت یک مرکز معتقد و مشروع قرار گرفت. در این پاردایم امنیت به حوزهای اطلاق میشود که دولتها همدیگر را تهدید میکنند، همدیگر را به چالش میطلبند، امیال خود را بر دیگران تحمیل میکنند و از استقلال خود دفاع میکنند (قوام، 1382: 204). بدین ترتیب در وضعیت مذکور که امنیت جامعه جایگزین امنیت دولت شده، پدیدهای تحت عنوان هویت امنیتی[81] طرح میشود. به زعم نویسنده تکوین این پدیده مرهون فرهنگگرایی در روابط بینالملل و به تبع آن مطالعات امنیتی است. بر این اساس، پدیده هویت امنیتی بازتابی از آگاهی کنشگران/ کارگزاران است. این آگاهی خود در دو سطح قوام مییابد: سطح اول، همان سطح فردی بوده که در پیوند با نیات تک تک کنشگران/ کارگزارن است. کنشگران/ کارگزاران مذکور، هم در مقام حاکم و هم در مقام ناظر ــ اعم از فعال و مشارکتجو یا منفعل و متبوع ــ است. اما سطح دوم، همان سطح نظامگونه[82] بوده که در پیوند با نیات مجموع کنشگران/ کارگزاران بوده که خود برساختهای تاریخی - انباشتی است. از این نظر سطح نظامگونه، مقوله ساختار را به ذهن متبادر میکند. بدین لحاظ، همچنانکه مشاهده میشود نویسنده در بازنمایی خود از مقوله آگاهی، در نهایت سطح نظامگونه را به دنبال سطح فردی (داخلی) ارائه میدهد؛ ضمن آنکه باید در نظر داشت که سطح نظامگونه خود بازتابی از هستیشناسی رابطهای مورد نظر جان راگی نیز است. بدین قرار، واقعیات امنیتی در درجه اول متأثر از امور اندیشهای، و در درجه دوم، متأثر از امور مادی هستند. در این خصوص لازم به توضیح است که هر یک از کنشگران/کارگزاران، در ابتدا و به هنگام مواجهه با یک وضع امنیتی، به امور مادی و عینی مرتبط چون رویههای عملی، تکنیکها، تاکتیکها، و ابزارهای دیگر کنشگران/کارگزاران با توجه به تصورات، ادراکات و برداشتهای خود صورت ذهنی میبخشند. در این مرحله و پس از ذهنی شدن امور مادی و عینی، کنشگران/کارگزاران مذکور به کنش کلامی در ارتباط با دیگر کنشگران/ کارگزاران پرداخته و از رهگذر این تعامل، قواعد و هنجارهای امنیتی تکوین مییابند. بدین ترتیب فهم میانذهنی کنشگران/کارگزارن نسبت به امور مادیِ اندیشهای شده که متضمن آگاهی بوده به یک وضع امنیتی که خود زمینهوند است، معنا می بخشد. در این راستا بدیهی است که رویه های کنشگران/کارگزاران به تکوین قواعد و هنجارهای امنیتی میانجامد . در این حالت، سنجش قدرت قواعد و هنجارهای مذکور در تفسیر یک وضع امنیتی خاص بسیار حائز اهمیت است. به طور کلی میتوان سه معیار را جهت سنجش قدرت قواعد و هنجارهای امنیتی به قرار ذیل برشمرد: 1- مشخص بودن قواعد و هنجارهای امنیتی؛ 2- تداوم قواعد و هنجارهای امنیتی که مؤید مدت تأثیرگذاری و تداوم آنها در برابر چالشهای در حال ظهور است؛ 3- تطابق قواعد و هنجارهای امنیتی که مؤید پذیرش گفتمان مورد نظر است (عبداله خانی، 1383: 190). بدین ترتیب، همچنانکه از موارد فوق مستفاد میشود، به میزان مشخص بودن، تداوم و تطابق قواعد و هنجارهای امنیتی، کنشگران/کارگزاران نیز به همان میزان در یک وضع امنیتی، به تصورات، ادراکات و برداشتهای مشترک دست مییابند. همچنانکه در سطور پیشین عنوان شد، هویت امنیتی بازتابی از آگاهی کنشگران/کارگزارن است. در این راستا باید خاطر نشان کرد که هویت امنیتی کنشگران/کارگزاران خود، از دو سطح قوام مییابد. به عبارت دقیق تر، به زعم نویسنده هویت امنیتی کنشگران/کارگزاران دارای دو وجه به قرار ذیل است: 1- وجه اکتسابی[83] یعنی آنچه که ما فکر میکنیم «خود» هستیم؛ 2- وجه اسنادی[84] یعنی آنچه که دیگران فکر میکنند «ما» هستیم. بدین ترتیب هویتهای امنیتی از پیش داده شده و لایتغیر قلمداد نشده، بلکه با توجه به تفسیر کنشگران/کارگزاران از رویههای یکدیگر در یک بافت معنایی، در حال خودتحققبخشی مداوم و پویا هستند. در راستای مؤیدات فوق، مسأله بسیار مهمی عنوان میشود که همانند ساخت تفسیری امنیت[85] است از این نظر امنیت از سه عنصر نیت کنشگران/کارگزارن که ناظر بر ادراکات، تصورات، برداشت ها، اغراض و... است، زمینه یا بافت عمل که ناظر بر قواعد و هنجار است، و فیزیک عمل که ناظر بر رویههای به اجرا گذاشته شده است، تشکیل مییابد . بدین قرار، ساخت تفسیری امنیت مؤید آن است که درک امنیت به عنوان یک عمل اجتماعی نیازمند توجه به انگیزه کنشگران/کارگزاران، بافت و زمینه اجتماعی ظهور عمل امنیتی، و رویههای کنشگران/کارگزارن است. همچنین در کنار این مؤیدات باید به این موارد نیز توجه کرد که اولاً دستیابی به یک معنای واحد و جامع از امنیت به دلیل تفاوت نیات کنشگران/کارگزارن و ساخت و زمینههای اجتماعی، نه ممکن و نه مطلوب است؛ ثانیاً، بهترین روش در سیاستگذاری امنیتی، استفاده از تفهم در مورد دیگر کنشگران/کارگزاران است؛ و ثالثاً استفاده از روش بازی زبانی و نفوذ به لایههای زیرین امنیت، به دستیابی وجوه نسبتاً مشترکی در بین تفاسیر متنوع و متعددی از امنیت، و در نهایت پیدایی نوعی «شبه اجماع» میانجامد (افتخاری و نصری، 1383: 96). در این راستا، راهیابی به انگیزههای امنیتی کنشگران/کارگزاران صرف نظر از اعمال ظاهری و انگیخته های آنها، مستلزم توجه به لایههای پنجگانه ذیل است: 1- امنیت به عنوان یک عمل اجتماعی، که از این جهت قصدی[86] بوده و معنای آن معطوف به اعمال و افعال دیگر کنشگران/کارگزاران است؛ 2- رویه اجتماعی کنشگران/کارگزاران در ارتباط با وضع امنیتی؛ 3- قواعد و هنجارهای اجتماعی در ارتباط با وضع امنیتی؛ 4- معنای مقوّم[87] امنیت با توجه به پذیرش تصورات و تعاریف خاصی از قواعد و هنجارهای اجتماعی؛ 5- مفاهیم بنیادین[88]، چرا که امنیت در نزد هر کنشگر/کارگزار با جهانبینی او در ارتباط است (افتخاری و نصری، 1383: 92). حال ضمن عنایت به کلیه مطالب ارائه شده در این بخش و در مقام پاسخ به پرسش اساسی طرح شده در پایان مقدمه گزارش پژوهشی حاضر میتوان اینگونه عنوان کرد که: با توجه به مؤیدات دیدگاه سازهانگاری در روابط بینالملل، امنیت به عنوان یک موضوع، با تعامل میان هویتهای امنیتی در دو سطح داخلی و نظامگونه، و ایجاد قواعد و هنجارهای مادی و عینی به صورت میانذهنی فهم شده در یک بافتِ معنایی، تکوین مییابد.
نتیجه گیریپاسخ ارائه شده در پایان بهره پیشین در خصوص چگونگی توصیف موضوع امنیت از دیدگاه سازهانگاری در روابط بینالملل متضمن دو استنتاج نظری بسیار مهم در مطالعات امنیتی است. در واقع از این نظر، مطالعات امنیتی سازهانگارانه میتواند دو مسأله به ظاهر لاینحل در این ارتباط را حل کند. استنتاجات مذکور مذکور عبارتند از: 1- امنیت به عنوان یک موضوع مستلزم پذیرش یک سطح تقابلی[89] ذهنی - عینی است؛ بر این اساس و با توجه به مؤیدات دیدگاه سازهانگاری امنیت ذهنی و امنیت عینی[90] غیر قابل تمایز و تفکیک هستند. 2- امنیت به عنوان یک موضوع مستلزم پذیرش یک سطح تحلیلی داخلی - خارجی یا داخلی - بین المللی[91] است؛ از این نظر با توجه به مؤیدات دیدگاه سازهانگاری، شکاف بزرگ[92] در دو سطح داخلی و خارجی بیمعنا است. بدین قرار امنیت داخلی[93] و امنیت خارجی[94] غیر قابل تمایز و تکفیک هستند. توجه سازهانگاری به طور توأمان به امور اندیشهای و مادی، تکوین قواعد و هنجارها در دو سطح داخلی و نظامگونه، و فهمهای میانذهنی مؤلفههای قابل توجهای در ارزیابی مقولۀ امنیت محسوب میشوند. در جهان معاصر روابط بینالملل که فرهنگ اهمیتی مضاعف یافته است، دیگر نمیتوان از چشمانداز تنگنظرانۀ سنت واقعگرایی که صرفاً بر ملاحظات مادی تکیه کرده مقولۀ امنیت را ارزیابی کرد. تحولات پس از جنگ سرد، به خصوص تحولات پس از رویداد تاریخساز یازده سپتامبر 2001، نشان داد که فهم کنشگران از یکدیگر ــ آنچه فکر میکنند هستند ــ در شکلگیری هویتهای امنیتی بسیار حائز اهمیت است. این تحول کیفی توجه صرف به مسائل عینی و سطح تحلیل بینالمللی را خدشهدار ساخت، چرا که معادلات امنیتی جدید ملاحظاتی را سبب شد که جز با توجه به فهم کنشگران از یکدیگر در یک بافت فرهنگی امکانپذیر نیست؛ امری که تا زمان حاضر نیز تداوم یافته است. [1] Strategic Studies [2] Policy – Makers [3] Westphalian Order [4] Bipolar System [5] Meaning Crisis [6] Modernity [7] Intertententebility [8] Explanatory [9] Neorealism [10] Construct [11] Rationalist [12] Negative Security Discourse [13] Threat [14] Orthodox Traditionalists [15] Moderate Traditionnalist [16] Carr , E.H. [17] Peloponnse [18] Holsti, K.J. [19] Booth , K. [20] Security Darvinism [21] Warism [22] Neopositivism [23] Post positivism [24] Social Construction [25] Consciousness [26] Essentialogy [27] Feminism [28] Critical Theory [29] Post - structuralism [30] Relational [31] Cultural Studies [32] Waltz , K. [33] Reflectivist [34] Postbehavioralist [35] Ontology [36] Evolving System of Shared Meaning [37] Via Media [38] Middle Ground [39] Chicago [40] Phenomenology [41] Social Construct of Reality [42] Assumptions [43] Rules [44] Practices [45] Norms [46] Regulatory [47] Constitutive [48] Constructedness [49] Structuration [50] Giddens,A. [51] Dualism [52] Contenualization [53] Wendt , A. [54] Onuf , N. [55] Adler, I. [56] Ruggie, J. [57] Kratochwil,F. [58] Katzenstein , P. [59] Orthodoxy [60] Collective Intentionality [61] Individual Intentionality [62] Objectify/Reification [63] Subject and Object [64] Causal Explanation [65] Nomological – Deductive [66] Contextual [67] Change [68] Modern System [69] Medieval System [70] Discourse Analysis [71] Security Communities [72] Barant.M. [73] Deutsch , K.W. [74] Integration Theories [75] Regional Orders [76] Security Dilemma [77] Balance of Power [78] Self - Help [79] Sovereignty [80] Territorialized [81] Security Identity [82] Systemic [83] Achieved [84] Ascribed [85] Interpretative Construction of Security [89] Level of Contrast [90] Objective Security [91] Domestic-International [92] Great Divide [93] Internal Security [94] External Security | ||
مراجع | ||
منابع- اخوان زنجانی، داریوش (1381) جهانی شدن و سیاست خارجی. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه. - ازغندی، علیرضا (1383) "سازه انگاری: چارچوبی تئوریک برای فهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران"، دانشنامه حقوق و سیاست، دانشکده حقوق و علوم سیاسی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی. 1 (1). - اسمیت، استیو (1383) رویکردهای واکنشگرا و سازهانگاری در نظریههای بین المللی در: جان بیلیس و استیو اسمیت. جهانی شدن سیاست: روابط بین الملل در عصر نوین: زمینه تاریخی، نظریهها، ساختارها و فرایندها. ترجمه ابوالقاسم راهچمنی و دیگران. دو جلد . تهران : انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقاتی بین المللی ابرار معاصر تهران. جلد اول. - افتخاری، اصغر (1382) "روششناسی اثباتی در مطالعات امنیتی". فصلنامه مطالعات راهبردی. 6(1). - افتخاری، اصغر و نصری، قدیر (1383) روش و نظریه در امنیت پژوهی. تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی. - آدلر، امانوئل (1376) "سازنده گرایی در سیاست جهانی". ترجمه هوشنگ راسخی. فصلنامه سیاست خارجی. 11(4). - بوزان، باری (1378) مردم، دولت ها و هراس. ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی. تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی. - تریف، تری، کرافت، استوارت، جیمز، لوسی و مورگان، پاتریک (1381) رویکرد پست پوزیتیویستی. در: افتخاری اصغر (گردآوری و ترجمه). مراحل بنیادین اندیشه در مطالعات امنیت ملی. تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی. - تریف، تری، کرافت، استوارت، جیمز، لوسی و مورگان، پاتریک (1383) مطالعات امنیتی نوین. ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگی. تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی. - خبیری، کابک (1379) گفتمان سازندهگرایی در روابط بینالملل. در: محمد رضا تاجیک (به اهتمام). مجموعه مقالات گفتمان و تحلیل گفتمان. تهران: انتشارات فرهنگ گفتمان. - رابرتسون، رونالد (1382) جهانی شدن: تئوری های اجتماعی و فرهنگ جهانی. ترجمه کمال پولادی. چاپ دوم. تهران: نشر ثالث. - شهیدی، محمود (1384) "صلح پستمدرن بر مبنای سازندهگرایی". فصلنامه راهبرد. 38. - عبداله خانی، علی (1383). نظریههای امنیت: مقدمهای برای طرحریزی دکترین امنیت ملی. تهران: انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران. - قوام، سید عبدالعلی (1382) جهانی شدن و جهان سوم: روند جهانی شدن و موقعیت جوامع در حال توسعه در نظام بین الملل. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه. - قوام، سید عبدالعلی (1384الف) «سازه انگاری: سنتزبین پوزیتیویسم و پست پوزیتیویسم» . دانشنامه حقوق و سیاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی. 1(2). - قوام، سید عبدالعلی (1384ب) «فرهنگ: بخش فراموش شده یا عنصر ذاتی نظریه روابط بینالملل». فصلنامه سیاست خارجی. 19(2). - کرافت، استوارت و تریف، تری (1381) چرخش به سوی پست پوزیتیویسم. ترجمه علیرضا طیب. فصلنامه مطالعات راهبردی. 5(2). - کلارک، یان (1382) جهانی شدن و نظریه روابط بین الملل. ترجمه فرامرز تقی لو. تهران: انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه. - مارش، دیوید و استوکر، جری (1384) روش و نظریه در علوم سیاسی. ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی. چاپ دوم. تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی. - مرل، مارسل (1374) "نقش عوامل فرهنگی در روابط بین الملل". ترجمه احمد نقیب زاده. ماهنامه اطلاعات سیاسی - اقتصادی. 9 (2و1). - مشیرزاده، حمیرا (1383ب) سازه انگاری به عنوان فرانظریه روابط بینالملل. مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران. 65. - مشیرزاده، حمیرا (1383ب) "گفتگوی تمدن ها از منظر سازه انگاری". مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران. 63. - مشیرزاده، حمیرا (1384) تحول در نظریههای روابط بینالملل. تهران: انتشارات سمت. - مک کین لای، رابرت. دی و لیتل، ریچارد (1380) امنیت جهانی، رویکردها و نظریهها. ترجمه اصغر افتخاری. تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی. - هادیان، ناصر (1382) "سازهانگاری: از روابط بینالملل تا سیاست خارجی". فصلنامه سیاست خارجی. 17(4). -Bellamy, Alex J. (2007) English School. In Martin Griffiths, ed. International Relations Theory for the Twenty-First Century: An Introduction. London: Routledge.
-Copeland, Dale C. (2006) Constructivism Challenge to Structural Realism: A Review Essay. In Stefano Guzzini and Anna Leander, eds. Constructivism and International Relations: Alexander Wendt and His Critics. London: Routledge.
-Griffiths, Martin (1999) Fiffy Key Thinkers in International Relations. London: Routledge 1999.
-Lantis , Jeffrey S. (2002) "Strategic Culture and National Security Policy". International Studies Review. 4(3).
-Reus-Smit, Cristian (2005) Constructivism". In Scott Burchill et al. Theories of International Relations. Third Edition. New York: Palgrave Macmillan. 188-212.
-Shapcott, Rechard (2001) Practical Reasoning: Constructivism, Critical Theory and The English School. Paper Prepared for the 4th Pan European Conference. Canterbury. University of Kent. Available at: http://www.Leeds.ac.uk.
-Waever , Ole (1999) The English Schools Contribution to the Study of International Relations. Prepared for the Panel: A Reconsideration of the English School: Close or Reconvene ?. At the 24th Annual Conference of the Biritish International Studies Association. Manchester Conference Center (UMIST. Available at: http://www.Leeds.ac.uk.
-Weber, Cynthia (2002) International Relations Theory: A Critical Introduction. London: Routledge.
-Wendt, Alexander (1999) Social Theory of International Politics. Cambridge: Cambridge University Press.
-Wight, Colin (2006) Agents, Structures and International Relations: Politics as Ontology. Cambridge: Cambridge University Press.
-Zehfuss, Maja (2002) Constructivism in International Relations: The Politics of Reality. Cambridge: Cambridge University Press. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,631 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,436 |