تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,618 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,303,170 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,357,111 |
بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با ناسازگاری زناشویی در شهر تبریز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مطالعات جامعه شناسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 9، شماره 31، مرداد 1395، صفحه 47-68 اصل مقاله (1.16 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شبنم مسعودی اصل1؛ فیروز راد2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دانشگاه آزاد تبریز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار دانشگاه پیام نور تبریز، گروه علوم اجتماعی، صندوق پستی 19395-3697، تهران– ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده خانواده یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی است که اساس و پایه حیات اجتماعی محسوب میشود و در تعادل عاطفی، روانی و اجتماعی افراد موثر است. به دنبال تحولات و تغییرات رو به رشدی که در ساختار جوامع بشری به وجود آمده است، نهاد خانواده نیز از این تحولات بینصیب نمانده و بعضاًدر بسیاری موارد، تغییرات شگرفی را در ساختار خود پذیرفته است، لذا ناسازگاری زناشویی در زمان حاضر تبدیل به یک مسئله اجتماعی شده است که به نهاد خانواده آسیب میرساند و به صورت اندک اندک جامعه را به وضعیت بحرانی و تامرز متلاشی شدن ارزشها میکشاند. به همین دلیل برنامهریزاناجتماعی لازم است این مشکل را به طور عملی مورد بررسی قرار دهند و علل و عوامل آن را شناسایی و برای رفع آن اقدام نمایند. با روش تحقیق پیمایش، اطلاعات مورد نیاز از 1400 نفر جامعه آماری 200 زن ناسازگار 50-15 ساله شهر تبریز به عنوان نمونه با استفاده از جدول مورگان انتخاب شده است و از نمونهگیری مبتنیبر زمان استفاده شده است. ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه میباشد که دادههای آن را بااستفاده از برآوردهای نرمافزار spss نسخه20 و براساس روشهای آماری مطابق با فرضیات تحقیق، شامل همبستگی پیرسون، آزمون T و آزمون F و رگرسیون چند متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفت. با توجه به یافتههای حاصل از رگرسیون چند متغیره، ناکامی جنسی با (32/0) بیشترین سهم را در میزان ناسازگاری زناشویی دارد و در مجموع (41/0) میزان ناسازگاری زناشویی توسط متغیرهای ناکامی جنسی، پایبندیهای مذهبی و پایگاه اجتماعی (پایین) تبیین میشود. براساس ضریب بتاهای به دست آمده رابطه ناکامی جنسی و پایگاه (پایین) با میزان ناسازگاری زناشویی مستقیم و ازطرف دیگر پایبندیهای مذهبی رابطه معکوس با میزان ناسازگاری دارد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ناسازگاری زناشویی؛ پایبندیهای مذهبی؛ پایگاه اجتماعی؛ ناکامی جنسی و دخالت دیگران در زندگی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با ناسازگاری زناشویی در شهر تبریز شبنم مسعودی اصل[1] دکتر فیروز راد[2] تاریخ دریافت مقاله:19/1/1395 تاریخ پذیرش نهایی مقاله:23/7/1395 چکیده خانواده یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی است که اساس و پایه حیات اجتماعی محسوب میشود و در تعادل عاطفی، روانی و اجتماعی افراد موثر است. به دنبال تحولات و تغییرات رو به رشدی که در ساختار جوامع بشری به وجود آمده است، نهاد خانواده نیز از این تحولات بینصیب نمانده و بعضاًدر بسیاری موارد، تغییرات شگرفی را در ساختار خود پذیرفته است، لذا ناسازگاری زناشویی در زمان حاضر تبدیل به یک مسئله اجتماعی شده است که به نهاد خانواده آسیب میرساند و به صورت اندک اندک جامعه را به وضعیت بحرانی و تامرز متلاشی شدن ارزشها میکشاند. به همین دلیل برنامهریزاناجتماعی لازم است این مشکل را به طور عملی مورد بررسی قرار دهند و علل و عوامل آن را شناسایی و برای رفع آن اقدام نمایند. با روش تحقیق پیمایش، اطلاعات مورد نیاز از 1400 نفر جامعه آماری 200 زن ناسازگار 50-15 ساله شهر تبریز به عنوان نمونه با استفاده از جدول مورگان انتخاب شده است و از نمونهگیری مبتنیبر زمان استفاده شده است. ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه میباشد که دادههای آن را بااستفاده از برآوردهای نرمافزار spss نسخه20 و براساس روشهای آماری مطابق با فرضیات تحقیق، شامل همبستگی پیرسون، آزمون T و آزمون F و رگرسیون چند متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفت. با توجه به یافتههای حاصل از رگرسیون چند متغیره، ناکامی جنسی با (32/0) بیشترین سهم را در میزان ناسازگاری زناشویی دارد و در مجموع (41/0) میزان ناسازگاری زناشویی توسط متغیرهای ناکامی جنسی، پایبندیهای مذهبی و پایگاه اجتماعی (پایین) تبیین میشود. براساس ضریب بتاهای به دست آمده رابطه ناکامی جنسی و پایگاه (پایین) با میزان ناسازگاری زناشویی مستقیم و ازطرف دیگر پایبندیهای مذهبی رابطه معکوس با میزان ناسازگاری دارد. واژگان کلیدی:ناسازگاری زناشویی، پایبندیهای مذهبی، پایگاه اجتماعی، ناکامی جنسی و دخالت دیگران در زندگی. مقدمه و طرح مساله خانواده را نهاد اجتماعی معرفی کردهاند که منتج از پیوند زناشویی زن و مرد است. از جمله مظاهر اجتماعی انسان، وجود تعامل سالم و سازنده میان انسانها و برقرار بودن عشق به همنوع و ابراز صمیمیت و همدلی به یکدیگر است، خانواده محل ارضای نیازهای مختلف جسمانی، عقلانی و عاطفی است(عدالتی ودیگری، 2010: 23). خانواده را میتوان به عنوان یک نهاد اجتماعی و نظام کنشهای گوناگون و مشخص شدهای پنداشت که در درون نظام نقشهای تعیین شده سازمان یافتهاند، نظام خانواده از طریق ارزشها و هنجارهای اجتماعی به نظامکلی جامعه مربوط میشود و درحقیقت نظام جامعه همواره به عنوان گروه مرجعی برای خانواده عمل میکند، با این ترتیب میتوان گفتکه کنش اعضای خانواده به ویژه همسران درچارچوب نظام هنجارها و ارزشهای اجتماعی صورت میگیرد و به عبارتی نظام اجتماعی خانواده معمولاً از درجهای از یگانگی برخوردار است، دارای نقشهای مکمل و همچنین گروهی از نقشها برای اهداف جمعی یا فردی است(آقاجانی، 1388: 151)، و ازدواج به عنوان یک نهاد اجتماعی پایه و اساس ارتباط انسانی را شکل میدهد و در آن مرد و زن از طریق یک نیروی رمزی ناشی از غرایز، آیین، شعائر و عشق به هم جذب میشوند و به طور آزادانه و کامل تسلیم یکدیگر شده تا واحد پویایی را به عنوان خانواده ایجاد نمایند(احمدی، 1382: 12). پدید آمدن اختلاف و تعارض بین زن و شوهر طبیعی است و به دلیل ماهیت روابط متقابل همسران، بدیهی است که اختلاف دیدگاه روی میدهد یا نیازها برآورده نشوند و در نتیجه همسران نسبت به یکدیگر احساس خشم، ناامیدی و ناخشنودی کنند. بعضی از موضوعهای شناخته شدهایکه میتواند پدیدآورنده اختلافهای زناشویی باشد چنین است: پول، روابط جنسی، روابط خویشاوندی، دوستان، فرزندان، خیانتجنسی، مشکلات عاطفی، مشکلاتمالی، مشکلات ارتباطی (گفت و شنود)، درگیریهای کاری و غیره(ثنایی و دیگری، 1387). ناسازگاری درون خانواده سبب میشود تا روابط اعضای خانواده بهم بخورد، از هم گسستگی ایجاد کند، وحدت میان اعضای خانواده به خطر بیافتد و نهایتاً منجر به انحلال آن گردد. تعارض زناشویی دو منشاء دارد: 1. عدم تعادل درون خانواده 2. عدم پایبندی هر یک از زوجین به هنجارها و تخلف از آنها(یگانهمهر، 1391: 69). سلامت فیزیکی، عاطفی و بهداشت روانی افراد در جامعه، در گرو سلامت روابط زناشویی و تداوم و بقاء ازدواج است. رضایت فرد از زندگی زناشویی به منزله رضایتش از خانواده و رضایت از خانواده به معنای رضایت از زندگی است و در نتیجه تسهیل در رشد و تعالی و تکامل مادی و غیر مادی جامعه را به دنبال خواهد داشت(عباسی، 1389: 128). به دنبال تحولات و تغییرات رو به رشدی که در جوامع بشری به وجود آمده، نهاد خانواده هم از این تحولات بینصیب نمانده و بعضاً در بسیاری از موارد، تغییرات شگرفی را در ساختار خود پذیرفته و در حقیقت پدیده صنعتی شدن و مدرنیته شدن جوامع بشری، نهاد خانواده را در بسیاری از موارد تحت تاثیر قرار داده است. در بسیاری از موارد این تغییرات منفی و در بسیاری از موارد هم مثبت ارزیابی شده است(قرائتی، 1388: 9). شاخص طلاق در کشور طی سالهای گذشته روندی افزایشی داشته استکه نشان از افزایش تعداد طلاق و یاعدم افزایش تعداد ازدواج در جامعه است. به طوریکه این شاخص درسال 1389 رقمی در حدود 4/15 بوده که در سال 1393 به عدد 6/22 رسیده است. در واقع میتوانگفت در سال 1389 حدود 15 طلاق در برابر هر یک صد ازدواج وجود داشته، در حالی که در سال 93 در برابر هر یک صد ازدواج 22 طلاق به ثبت رسیده است(سازمان ثبت احوال، 1390). خانواده هسته اصلی تامینکننده بهداشت جامعه و روابط زوجین هسته سلامت خانواده است. نارضایتی و ناسازگاری زناشویی، افزایش آمار طلاق و پیامدهای سوء آن در طی سالهای اخیر انگیزه انجام مطالعات متعددی در زمینه ناسازگاری و عوامل مرتبط با آن را ایجاد نموده است. تاثیر روش تغییر شیوه زندگی بر کاهش ناسازگاری همسران(خدابخش احمدی، 1381: 109)، عوامل اجتماعی، فرهنگی و روانی موثر بر ناسازگاری زناشویی در(عباسی، 1391: 82)، بررسی جامعهشناختی رضایت زنان از مناسبات زناشویی(مهدوی و همکاران، 1387: 112)، و بررسی عوامل ناسازگاری زناشویی(یگانهمهر، 1391: 10)، از جمله موارد مورد توجه است. گفتنی است که معمولاً نارضایتی در بخشی از رابطه زوجین به راحتی به بخشهای دیگر سرایت میکند، لذا شناخت عوامل ایجادکننده بهویژه عوامل اجتماعی یک نارضایتی میتواند به کاهش نارضایتیهای دیگر و حل مشکلات در بخشهای دیگر زندگی بیانجامد. با توجه به آن چه مطرح شد انجام پژوهشی جهت شناسایی عوامل اجتماعی مرتبط با ناسازگاری زناشویی ضروری به نظر میرسد. از آنجا که عوامل گوناگونی در شکلگیری ناسازگاری زناشویی نقش دارد، لذا این تحقیق بر آن است: - میزان ناسازگاری زناشویی را در بین زنان ناسازگار شهر تبریز مورد بررسی قرار دهد. - عوامل اجتماعی مرتبط با میزان ناسازگاری زناشویی را در بین زنان ناسازگار شهر تبریز شناسایی نماید.
پیشینه نظری و تجربی در دیدگاه کارکردگرایانه پارسونز، خانواده دارای کارکردهای مختلف است. به زعم پارسونز، باید بین نقش زن و مرد (هرکدام بر اساس قابلیت خود) تفکیک قائل شد تا حالت تعادل حفظ و مانع از مختل شدن جریان زندگی شود. خانواده نظامی فرهنگی است که تشکیل و بقاء آن در گرو ازدواج زن و مرد با یکدیگر است. از آنجایی که افراد دارای ایدهها، ارزشها، اعتقادات، باورها و آداب و رسوم هستند، خود را با هنجارهای اجتماعی تطبیق میدهند و تعارضها و نارضایتیها را به حداقل میرسانند. به عبارتی بقاء سیستم خانواده مستلزم کارکرد حفظ یکپارچگی است. این کارکرد متضمن قوانین حاکم بر کنشگران (زن و مرد) سیستم اجتماعی و هماهنگ کردن آنها با یکدیگر در خصوص عملکرد صحیح سیستم است. یکی دیگر از الزاماتکارکردی پارسونز نهفتگی استکه مشتمل بر دو مسئله است: کنترل تنشها (تنشها و فشارهای درونی کنشگران) و حفظ الگو (نشان دادن رفتار مناسب). در سیستم اجتماعی خانواده زن و مرد باید بتوانند ناکامیها و سایر فشارهای روحی خویش را توسط راهحلها و ساز و کارهای اخلاقی به حداقل برسانند(دیلینی، 1387: 386). براساس نظریه کارکردگرایی، در خانواده وجود علایق متفاوت سبب بروز تضادهای آشکار و پنهان میشود و این تضادها، ویژگیها و کارکردهای مناسب خانوادگی را از بین میبرد. همچنین کارکردگرایان، آسیبهای اجتماعی و مشکلات خانواده را در ارتباط با دیگر نهادهای اجتماعی تبیین میکنند و بر این عقیدهاند که تغییرات در اقتصاد، در مذهب و نظام آموزشی میتواند خانواده را با آسیبهایی رو به رو کنند. در مورد دین، کارکردگرایان آن را عامل انسجامبخش، حیاتبخش و خوشبختیبخش میدانند. کارکردگرایان بر فشارها، ناسازگاریها و تناقضها در نظام متمرکز میشوند تا بتوانند مسئله اعتیاد را تبیین کنند و اعتیاد را عامل تاثیرگذار بر دیگر نهادها و ناسازگاری در خانواده و اختلال در کارکردهای خانواده میدانند. مطابق آمارها میزان ناسازگاری زناشویی و طلاق در بین اقشار کم درآمد سه برابر اقشار با درآمد بالاست و به تبع آن شغلهایی که درآمد بالایی دارند، ناسازگاری در آن نسبت به شغلهای کم درآمد کمتر است. همچنین براساس این نظریه، تحصیلات باعث تحرک اجتماعی و به دست آوردن شغل، پول و مقام میشود که روی هم رفته تحصیلات، شغل و درآمد طبقه اجتماعی فرد را تشکیل میدهند و این امر در جوامع صنعتی ثابت شده است که ثبات زناشویی در طبقات بالاتر بیشتر از طبقه متوسط و پایین است. پس میزان سازگاری در بین افراد با سطح بالا و درآمد بالا بیشتر از طبقه متوسط و پایین است(همان). نتایج تحقیق کریستوفر و همکاران نشان میدهدکه مجموعهای قوی ولی پیچیدهای از روابط میان سابقه خانوادگی (تحت تربیت والدینی با زندگی زناشویی شاد و کم تنش) و زندگی مذهبی و عرفانی جوانان با ناسازگاری وجود دارد(کریستوفر و همکاران، 2011: 120). در دیدگاه کنش متقابل نمادین، هدف اصلی زناشویی و ازدواج، شکل دادن حقوقی و رسمیت دادن به محرکات غریزی استکه بنیان آن به شمارمیرود(توسلی، 1383: 279). نظریهکنش متقابلنمادین میزان انعطاف- پذیری زن و مرد در خانواده را با سطح ناسازگاری زناشویی مرتبط میداند، زن و مرد به عنوان کنشگران خانواده، باید نسبت به اصول، تفکرات و باورهای طرفین از انعطاف و سازگاری مناسبی برخوردار باشند تا سطح تعارضات کاهش یابد. با تکیه بر تئوری کنش متقابل نمادی، انسانها با افزایش سطح انعطافپذیری خود میتوانند با "من مفعولی" خویش که وجه قضاوتکننده و کنترلکننده است بر "من فاعلی" که وجه خلاق و خیالی "خود" است، غالب شوند و در پی انطباق برآیند. "مید" معتقد است: کنشگران با تلاش فکری خلاقانه و در نظر گرفتن دایره ارزشهای جامعه در پی اخلاقی کردن امور هستند. احسان کردن متضمن نگرش و نوعی کردار است که با تعهد قلبی همراه است و تعهد به دنبال انتخاب میآید. به عبارتی وقتی زن و مرد به صورت اخلاقی اقدام به حل مسائل و تعارضات خویش میکنند، با نگرشی سخاوتمندانه مدارا و مسامحه دارند و با بهرهگیری از هوش فکورانه سعی در کنترل رفتار خود داشته، در این صورت میتوانند فرایند تکامل را در جهت دستیابی به شرایط اجتماعی خانوادگی بهتر برقراری رابطه کارآمدتر تسریع کنند(عباسی و همکاران، 1389: 132). نظریه مبادله تغییرات فاصله سنی زوجین از طریق سود و زیانی که در رابطه ازدواج برای افراد در پی دارد را تبیین میکند طبق این نظریه، مردم در انتخابهای خود به صورت عقلانی عمل میکنند و در صددند در انتخابها و در رابطه با دیگران سود خود را به حداکثر برسانند. با توجه به اینکه سن میتواند نوعی سرمایه محسوب شود. زنان برای مبادله برابر با مردان در رابطه زناشویی، برای برابری با سرمایه مادی آنها سرمایه فرهنگی خود یعنی سن خود را هزینه میکنند(اعزازی، 1385: 42). کارکردگرایان مثل پارسنز تقسیم نقش را بهترین شکل برایحفاظت وحدت خانوادگی میداند و تداخل هرنوع نقش دیگر را سبب به هم خوردن تعادل زندگی به حساب میآورد. آنها اشتغال زن و رقیب شدن او برای شوهر را سبب نابسامانی خانواده مطرح میکنند(دیلینی، 1387: 386). هایدگر، مسکن را مکانی معرفی میکندکه آدمی درجریان آن (مکانِ بودن) را تبدیل به خانه کرده و با چهار منبع اصلی تفکر یعنی خدا، خود، آسمان و زمین به برقراری هماهنگی میپردازد(یاراحمدی، 1378: 223)، به عبارت دیگر، سکونت از نظر او سقفی را سایبان قرار دادن یا چند مترمربع زمین را زیر پا گرفتن نیست(نوربرگ، 1387: 9) و مفهومی فراتر از این است. در واقع، برقراری پیوندی پرمعنا بین انسان و محیطی مفروض است. به دنبال آن راپاپورت مکان و محل زندگی و ساختن یا انتخاب آن را اساس فرهنگ و جهانبینی افراد انسانی میداند که بر این اساس شکل میگیرند، لذا میتوان تخمینزد که افراد انسانی با جهانبینی و فرهنگ پایین در محلهایی و خانههایی با کیفیت پایین زندگی میکنند. با کاهش عواملی از قبیل تبعیض جنسی در طول زمان، لیاقت و شایستگی برای کسب موقعیت اجتماعی، زنان قوت بیشتری پیدا کردهاند. به این ترتیب ارتقا، سواد و دانستههای زنان عناصری حیاتی در تغییرات اجتماعی است آنچنان که جامعهشناس و فیلسوف مشهور هابرماس دردیدار خود ازایران درسال 1381 سرنوشت و آینده ایران را منوط به ذهنیت و بینش زنان جوان و تحصیل کرده ایرانی که بیش از نیمی از دانشجویان این کشور را تشکیل میدهند، میداند. آلن تورن جامعهشناس دیگر فرانسوی نیز در مصاحبهای، عاملیت نوسازی در ایران را در دست دختران جوان ایرانی میبیند. ازنظر هابرماس چنین پیشرفتی در زنان ایرانی باعث شده آنها در بهبود و پیشرفت جامعه ایران نقش اساسی داشته باشند و از طرفی با آگاهی بیشتر حتی در مورد انتخاب شریک زندگی خود در آینده و تعیین نوع ازدواج خود گام بردارند، پیشرفت دانش در زنان باعث تغییر نوع و شیوههای غلط و سنتی ازدواج نیز شده است(غفاری، 1384: 137). عامل بسیار مهم و اصلی ناسازگاری زناشوییکه فعلاً مطرح است وضعیت اعتیاد مرد در خانواده است که در اکثر مواقع باعث فروپاشی بنیان خانواده میگردد. در این باره مرتن معتقد است: چون جوامع مدرن اغلب به موفقیت فردی اصالت داده و کسب آن در گروه مشارکت فعال اجتماعی، داشتن کار مفید، بهره- مندی مناسب از ثروت مادی، سواد مناسب با موفقیت اجتماعی فرد و غیره است محرومیت از هر یک از اینها به پیرامونی شدن و انزواطلبی فرد منجر میشود و در چنین شرایطی یا درشرایطی که فرد خود را با نگرشها، باورها، ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه بیگانه مییابد و یا حداقل خود را با آنها یگانه نمییابد از جامعه جدا شده و در انزواطلبی بیشتر قرار میگیرد، این قبیل افراد عموماً کسانی هستند که یا قادر به تطابق خود با محیط نیستند و یا ازتطبیق محیط با خود ناتوانند و بنابراین برایگریز ازاین موقعیت به مصرف موادمخدر و مشروبات الکلی روی میآورند، جالب آن که همین راه فرار خود عامل مهم در تقویت پیرامونی شدن این افراد است، افرادی که احساس موفقیت نمیکنند، اغلب تنگدست و فقیر یا بیکارند، سواد کافی یا موقعیت اجتماعی مناسب ندارند، درگیر روابط بد خانوادگی هستند یا حتی درصورت فقدان مشکلات مذکور، ارزشهای حاکم بر جامعه را قبول ندارند، بیشتر در معرض انزواطلبی و احتمالاً سوء مصرف موادمخدر هستند، چرا که یکی از مهمترین دلایل انزواطلبی تغییر برداشت خود از واقعیت از طریق مصرف اینگونه مواد است و معمولاً مصرف داروهای روانگردان را یکی از راههای فرار از واقعیت مطرح میکنند(باوی، 1388: 145). امیل دورکیم به عواملی اصلی تضعیف معیارها و هنجارهای اجتماعی پرداخته و چنین مطرح میکند که سستی ارزشها و هنجارهای اجتماعی- فرهنگی موجب روی آوردن افراد به جرم میشود. تحولات سریع صنعتی- اقتصادی و به تبع آن تغییرات سریع در گستره اجتماعی مانند: شهرنشینی، نوسازی، تضعیف باورها، ارزشها و سنتهای فرهنگی-مذهبی و ملی و موروثی و همچنین متزلزل شدن ساختار سنتی خانواده، همه موجب تغییر در هویت افراد شده و باعث میشوند تا رفتار سنتی آنان تغییر نماید. پیشرفت برگسترش شاخصهای توسعه که خود، گواهی برتغییر جوامع سنتی هستند، رابطه مبتنی با میزان شیوع جرم دارند و مثلاً به نظر میرسد در شهرها ارتکاب جرم بیش از روستاها است، یا در خانوادههایی که در معرض نوگرایی قرار داشته و بافت سنتی خود را از دست داده یا در حال از دست دادن هستند، مجرمیت رایجتر است(همان). هایانس آیسنک در نظریه لذتجویی خود مطرح میکند که چون فاصله جرم و مجازات طولانی است لذا افراد برونگرا نه درونگرا با حس لذتجویی دست به ارتکاب جرم میزنند، لذا زندگی با چنین افرادی که از نظر روانشناسی ممکن است حتی بعد از مجازات طولانی و سخت باز به ارتکاب جرم به هر نحوی و به هر دلیل موجه و یا غیرموجهی ادامه دهند برای شریک زندگیشان غیرقابل قبول میباشد، همسران چنین افرادی به غیر قابل اعتماد بودن ایشان و غیر قابل قبول بودن رفتار، انگیزه و نحوه حیات ایشان معترفند و الزاماً بنای ناسازگاری و در نهایت طلاق با آنها را بنا مینهند(ستوده، 1386: 96 - 95). در مطالعه ناسازگاری زناشویی ارزشهای مذهبی و پایبندی به آنها از اهمیت به سزایی برخوردار است، تا آنجا که اودریکاهش پایبندی به ارزشهای مذهبی و دینی را درافزایش طلاق موثر میداند و به نقش دین به عنوان عاملی در راه جلوگیری از طلاق اشاره میکند. به نظر او افرادی که ایمان مذهبی دارند، کمتر به طلاق روی میآورند تا آنانکه چنین ایمانی ندارند. با تضعیف ایمان و عدم پایبندیهای مذهبی در اکثریت افراد و تغییر ارزشها میزان طلاق در جامعه افزایش مییابد(اودری، 1971: 456). فروم مطرح میکند انسان نمیتواند از میل جنسی فارغ شود و اگر آن میل، عیب تلقی شود، احساس گناه طبیعی است. محدودیتی که به امور جنسی تحمیل میشود به احساس گناه میانجامد که دستاویزی برای وضع اصول اخلاقی قدرتمند است. فروم معتقد است که در جامعه غربی به علت جهتگیری مصرفی، از میل جنسی برای پوشاندن فقدان صمیمیت بهرهگیری میشود. نزدیکی جسمانی، به وسیلهای برای پوشاندن عیب بیگانگی انسانها تبدیل شده است. اریک فروم عشق را نتیجه رضایت کافی جنسی نمیداند، بلکه کامیابی جنسی را نتیجه عشق میشناسد. مطالعه یکی از متداولترین مشکلات جنسی، یعنی، سرد مزاجی زن و ناتوانی روانی- جنسی مرد نشان میدهد که علت واقعی این مشکلات، ناآگاهی از روشهای درست جنسی نیست، بلکه علت واقعی منعهایی است که عشق را غیرممکن میسازد. ترس یا تنفر از غیرهمجنس اساس این مشکلات استکه موجب میشود شخص خودش را کاملاً در اختیار طرف مقابل نگذارد، بیپیرایه عمل نکند و به شریک جنسی خود در صمیمیت و همآغوشی اعتماد نکند. کسی که از نظر جنسی دچار منع شده است، اگر بتواند خود را از ترس یا تنفر برهاند و درنتیجه درعشق ورزیدن توانا شود، مشکلات جنسی وی نیز حل خواهد شد و اگر نتواند، هر چه در روابط جنسی آزموده باشد بیحاصل است(کجباف، 1381: 59). بیسنس استقلال زنان را افزایش در قدرت انتخاب زنان میداند. بانک جهانی فراتر از این میرود و استقلال زنان را به عنوان "گسترش آزادی در تصمیمگیری و عمل شکل دادن به زندگی میداند، تا این اواخر، استقلال زنان تنها با مسائلی مانند: تحصیلات، اشتغال، آگاهی و غیره سنجیده میشد. چیزی که باید دراین تعارف به آن توجهکرد این استکه ویژگی مشترک همه این تعاریف به رسمیت شناختن قدرت زن در خانواده و بیرون از آن است. همچنین استقلال در کنار تحصیلات و آموزش، فرصت بیشتری برای تاخیر در سن ازدواج، افزایش فرصتهای شغلی و همچنین افزایش قدرت تصمیمگیری در امور منزل و استفاده از وسایل پیشگیری را میدهد. هرتز معتقد است زنان تحصیل کرده شاغل به خاطر استقلال مالیشان، دارای قلمرو خصوصی شفافتری هستند و این قلمرو فقط شامل وظایف مادری و همسری نمیباشد. قدرت زن در قلمرو مشترککه حوزه اجراء و تصمیمگیری میباشد با تحصیلات و اشتغال بالا میرود؛ چرا که در جامعه فراصنعتی، دیگر داراییهای افراد، متضمن قدرت او نمیباشند، بلکه اساس قدرت، دانش و تخصص قدرت تفکر است نه دارایی(مهدوی، 1387: 138). در هنگامه بحران ارزشها، ارزشهای اساسی یک جامعه بر لذتطلبی، تمتع آنی، مصلحتگرایی فردی، سودگرایی، مادهگرایی و ابزارگرایی استوارند و انسانها صرفاً به تمتع میاندیشند و فقط مصالح خویشتن را در نظر میآورند و همه چیز در چارچوب امور مادی، ملموس و حتی جسمانی خلاصه میشود، ارتباطات انسانی نیز از این شرایط تاثیر میپذیرند. روابط انسانها از بعد معنوی تهی میشود و صرفاً در راه التذاذ آنی است. این نوع روابط بسیار سست و آسیبپذیر و شکنندهاند و به محض آن که مصلحت دیگری روی نماید یا بر اثر مرور زمان یا عوامل دیگر، رابطهها از درون تهی شده و به بهانههای مختلف میشکند، در این شرایط روابط زوجیت نیز از این قاعده مستثنی نبوده و آمار طلاق روز به روز افزایش خواهد یافت(ساروخانی، 1376: 7). کاهش درآمدها و تورم در ایران، موجب افزایش تنشها و ستیز در داخل خانوادهها شده است و علیرغم آنکه هنوز نگرش منفی نسبت به طلاق در جامعه وجود دارد، اما میزان آن رو به افزایش است. طلاق، نتیجه جامعهای است که هیچ رابطه نرمالی بین درآمد و هزینه برقرار نکرده است. از سویی مانور تجمل در جامعه سرداده میشود و از سوی دیگر برنامه تعدیل اقتصادی ارائه میشود که موجب شکاف بین مطالبات و امکانات گردیده و معضلات اقتصادی منجر به افزایش طلاق شده است. به نظر میرسد برنامه تعدیل ساختاری از طریق تورم فزاینده و گسترش و تعمیق فقر، علاوهبر اینکه در کوتاه مدت، اثر از هم گسیختگی و طلاق را بر جای میگذارد، در بلندمدت آثاری بر نهاد خانواده میگذارد که بسیار عمیقتر است و بیشتر مرتبط با فرزندان میباشد(بابایی، 1380: 163). مهمترین یافتههای تحقیق رفیعی اصل حاکی از وجود معناداری بین تطابق و همگونی کنشها، بر آورده شدن انتظارات، همسانی، مشورت در تصمیمگیری، عشق و علاقه جامعهپذیری و اعتماد با میزان سازگاری زناشویی میباشد. همچنین تفاوتی در میزان سازگاری زناشویی بر اساس همسانی و ناهمسانی محل سکونت، سن و تحصیل به چشم نمیخورد و رابطه معناداری در میان دخالت دیگران با سازگاری زناشویی وجود ندارد. تئوری مبادله، به رفتار عقلانی به معنای حداکثر رساندن پاداشها و به حداقل رساندن هزینهها و نوع ارزشها و استانداردهای حاکم بر جامعه اشارت دارد. از آنجایی که ازدواج نوعی اعتبار برای زن و مرد است، در همسرگزینی نیز اعتبار (پاداش) ناشی از ازدواج میان زن و مرد با یکدیگر مبادله میشوند. برای زنان اعتبار است که با مردی ازدواج کنند که دارای ثروت، خانه، تحصیلات و غیره باشد و برای مردان ازدواج مبادله است تا زن زیبا، همسر و مادر خوب برای فرزاندانش و غیره به دست آورند. درواقع به دست آوردن اینها برایشان نوعی رضایت ایجاد میکند(اعزازی، 1388: 42).مازلو در سنت مطالعات ناسازگاری زناشویی، معتقد است که در صورت بروز ناسازگاری، افراد دچار تنشها و فشارهایی میشوند که در برابر آنها به صور گوناگون نگرشی، رفتاری و عکسالعمل نشان میدهند. فقدان تطبیق درابعاد مختلف پایگاه زن و مرد از جمله ثروت، قدرت، منزلت و دانش که به دنبال رشد و گسترش عواملی چون شهرنشینی، تحصیلات و غیره فراهم میآید، انتظارات و توقعاتی را به وجود میآورد که اجابت آنها از عهده بسیاری از زوجین خارج است. این وضعیت میتواند برای آنان منشأ روحیات منفی روانی نظیر افسردگی، اضطراب و یاس باشد؛ میتواند عدهای را محافظهکار، اقتدارگرا، مخالف با تغییرات و نوگرایی و عدهای را دارای گرایشات مثبت، منعطف به نوگرا کند(مازلو، 1376: 76). صدقآمیز عوامل موثر بر سازگاری زناشویی را در میان 577 نفر از شهروندان شیرازی مورد بررسی قرار داده است. در این پژوهش سن ازدواج، تعداد فرزندان، تفاوت سنی زوجین، تحصیلات همسران، منزلت شغلی مرد، اشتغال زن، ازدواج مجدد زوجین، نحوه آشنایی با همسر و نسبت خویشاوندی با سازگاری زناشویی رابطه معناداری به دست دادهاند(صدقآمیز، 1376: 98).درباره بهزیستی روانی، دیدگاههای متفاوتی چون مکاتب رفتارگرایی، انسانگرایی، روانشناسی اجتماعی و غیره بحث نمودهاند. دیدگاه انسانگرایی بر این باور است که هر عاملی که فرد را در سطح ارضاء نیازهای سطوح پایین نگه دارد و مانع شکوفایی او شود، باعث ایجاد اختلال رفتاری در وی خواهد شد. مازلو در دیدگاه انسانگرایی بر این باور است که نظام ارزشهای دینی فرد معتقد بر پایه پذیرش فیلسوفانه حیات اجتماعی، طبیعت و واقعیت جسمانی حیات استوار است(دیلینی، 1387: 54). نظریه بروس کوئن معتقد است، این یک واقعیت است که میزان طلاق در جوامع نوین زیاد شده است. این وضعیت ازجامعه و ارزشهای متغیر ما سرچشمه میگیرد تا از گسیختگی و تباهی خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی. امروزه از انواع کارکردهای خانواده درگذشته کاسته شده است و زن و شوهر برای تامین نیازمندیها و خدمات خود به خانواده متکی نیستند و گسست پیوند زناشویی آن هم در یک محیط زناشویی ننگ نیست(بروس کوئن، 1370: 133). اودری کاهش پایبندی به ارزشهای مذهبی و دینی را در افزایش طلاق موثر میداند و به نقش دین به عنوان عاملی در راه جلوگیری از طلاق اشاره میکند. به نظر او افرادی که ایمان مذهبی دارند، کمتر به طلاق روی میآورند تا آنان که چنین ایمانی ندارند. با تضعیف ایمان و عدم پایبندیهای مذهبی در اکثریت افراد و تغییر ارزشها میزان طلاق در جامعه افزایش مییابد(اودری، 1971: 456). نگرش مذهبی میتواند در ارتباط زناشویی موثر باشد، زیرا مذهب شامل رهنمودهایی برای زندگی و ارائه دهنده ما به باورها و آرزوهاست که این ویژگیها میتوانند زندگی زناشویی را متاثر سازند(هانلر و دیگری، 2005: 123). سولیوان(2001) در مطالعهای در زمینه نقش مذهب و ازدواج در دانشگاههای کالیفرنیا نتیجه گرفت که باورهای مذهبی بر خلاف سایر ملاکهای زود گذر، اثر طولانیتری در تحکیم روابط زناشویی دارد. به نظر کانگر محرومیت اقتصادی تعاملات مثبت زوجین را کاهش میدهد و آنها را به سوی ناسازگاری وطلاق سوق میدهد. مشکلات اقتصادی دربین زوجینی که منافع خانوادگی آنها برای بقاء زندگی در سطح استاندارد مناسب نمیباشد، زندگی زناشویی آنها را بیثبات میکند و مردان دراین خانوادهها بیشتر تعامل منفی دارند(کانگر، 1900: 646). در دیدگاه مازلو نیاز به ارضاء تمایلات جنسی هم ردیف نیاز به پاسخگویی به انگیزشهایی چون نیاز به هوا، تشنگی، گرسنگی و نیاز به خواب و غیره و در رده نیازهای فیزیولوژیک، یا همان نیازهای اساسی و اولیه و زیربنایی انسان و هر موجود زنده دیگر میباشد. به اعتقاد مازلو، رابطه جنسی، همچون عشق، جایگاه ویژهای در اصول روانشناختی انسانها به خصوص انسانهای با درجات بالای سلامت روانی (خودشکوفا)، دارد. وی میگوید: "تمایلات جنسی و عشق میتوانند دربررسی جامعهشناختی رضایت زنان از مناسبات زناشویی افراد سالم به طور کاملتری درهم ترکیب شوند و غالباً چنین نیز میشوند. این دو مقوله در زندگی افراد سالم (خودشکوفا) به سوی ترکیب و ممزوج شدن با یکدیگر گرایش دارند(اوحدی، 1384: 89). یافتههای پژوهش مهدوی و نسیمی نشان داد که بین رضایت جنسی و متغیرهای سن، شیوههای تربیتی استبدادی و مردسالارانه، دارا بودن مهارتزندگی، برداشت نادرست از آموزههای دینی، رضایت از وضعیت اقتصادی، تعاملات عاطفی، رضایت از سایر ابعاد زندگی، باورها و نگرشهای جنسی غلط و نحوه اجتماعی شدن همبستگی بالا وجود دارد(مهدوی و همکاران، 1387). همچنین نتایج پژوهش موحد و عزیزی نشان داد، رابطه معکوس و معنیداری بین رضایتمندی جنسی زنان و تعارضات میان همسران وجود دارد، بدان مفهوم که هر چه رضایتمندی جنسی زنان افزایش مییابد، تعارضات زوجین کاهش پیدا میکند و بالعکس. گفتنی است سه بعد اول از ابعاد پنجگانه رضایتمندی جنسی نیز با هرکدام از ابعاد تعارضات زوجین، دارای رابطه معکوس است(موحد و همکاران، 1390). از نظر هابرماس پیشرفت در زنان ایرانی باعث شده آنها در بهبود و پیشرفت جامعه ایران نقش اساسی داشته باشند، از طرفی با آگاهی بیشتر حتی در مورد انتخاب شریک زندگی خود در آینده و تعیین نوع ازدواج و ازدواج خود گام بردارند. پیشرفت دانش در زنان باعث تغییر نوع و شیوههای غلط و سنی ازدواج نیز شده است(غفاری، 1384: 137). از نظر هاوکینز و ویس احساس عدم تعهد به جامعه و قراردادهای آن، احساس عدم صمیمیت و راحتی با خانواده و سایر الگوهای نقش باعث گرایش فرد به اعتیاد میشود. بر اساس این دیدگاه اگر شرایط و فرصت کافی برای تقویت تعاملات در خانه فراهم نشده باشد مهارتهای بین فردی او برای تعاملات موفق و مطلوب در خانواده و سرانجام تعاملات وی با افراد جامعه ضعیف باشد، فرد بیشتر به سوی ارتکاب جرم و اعتیاد روی میآورند(گلپرور، 1382: 239). برطبق نظریه شبکه هرچند ارتباط زوجین با شبکههای خویشاوندی و دوستان و همسایگان نزدیکتر و هر چند این شبکهها متراکمتر باشند، رابطه زن و شوهر به عنوان زوج زناشویی تفکیکتر شده و بیشتر تابع سلسله مراتب میباشد عکس قضیه نیز مصداق دارد. هر چه شبکهها تراکمتر باشد نقشهای مردانه و زنانه کمتر نشانگر جدایی و تفکیک هستند که فرضیه دخالت دیگران در زندگی زوجین از این نظریه گرفته شده است، بر اساس این نظریه قویتر بودن شبکه خویشاوندی و دخالت دیگران در زندگی زوجین میتواند از طریق سلب قدرت تصمیمگیری از زوجین موجبات بروز اختلافات خانوادگی گردد و میزان ناسازگاری زناشویی افزایش یابد. نتایج تحقیق ریاحی و همکاران نشان میدهد که نیمی از پاسخگویان گرایش متوسطی به طلاق داشتهاند در حالیکه نزدیک به 9 درصد از آنها دارای گرایش قوی به طلاق بودهاند. تحلیل رگرسیونی دادهها حاکی ازآن استکه متغیرهای میزان برآورده نشدن انتظارات همسران از یکدیگر (به شکل مستقیم)، میزان تصور مثبت از پیامدهای طلاق و دخالت دیگران در زندگی زوجین (به شکل مستقیم و غیرمستقیم) و متغیرهای تفاوت سنی، تفاوت تحصیلی و تفاوت عقاید همسران (به شکل غیرمستقیم ازطریق تاثیر برمیزان برآورده نشدن انتظارات همسران از یکدیگر) بر میزان گرایش به طلاق تاثیر داشتهاند که از این میان، متغیرهای دخالت دیگران در زندگی زوجین و میزان برآورده نشدن انتظارات همسران از یکدیگر دارای بیشترین تاثیر بر میزان گرایش به طلاق بودهاند(ریاحی و همکاران، 1386)، و نیز یافتههای تحقیق عطاری و همکاران نشان داد، عوامل شخصیتی برونگرایی، توافق و وجدانی بودن با رضایت زناشویی رابطه مثبت دارند. عوامل فردی– خانوادگی سن ازدواج، فاصله سنی، نوع ازدواج و تحصیلات با رضایت زناشویی رابطه ندارند. بین وضعیت اقتصادی و رضایت زناشویی رابطه مثبت وجود دارد(عطاری و همکاران، 1386: 13). همانطور که ملاحظه میشود هر یک از تئوریهای مربوط به فاکتورها، ناسازگاری زناشویی را تبیین میکنند. با توجه به مباحث ذکر شده، پژوهش حاضر در جهت دستیابی به فرضیههای زیر است: - بین سن زن و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه وجود دارد. - بین سن همسر و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه وجود دارد. - بین اختلاف سنی زوجین و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه وجود دارد. - بین سن ازدواج زن و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه وجود دارد. - بین پایبندیهای مذهبی و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه وجود دارد. - بین دخالت دیگران در زندگی و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه وجود دارد. - بین ناکامی جنسی و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه وجود دارد. - میزان ناسازگاری زناشویی برحسب منطقه محل سکونت متفاوت است. - میزان ناسازگاری زناشویی برحسب نوع ازدواج متفاوت است. - میزان ناسازگاری زناشویی برحسب سطح پایگاه اجتماعی متفاوت است. - میزان ناسازگاری زناشویی برحسب وضعیت اعتیاد همسر متفاوت است.
روششناسی پژوهش روش مورد استفاده در این پژوهش پیمایش است. جامعه آماری زنان 50-15 ساله متاهل ناسازگار شهر تبریز است، کلیه زوجهایی که در بهار 1394 به دادگاه خانواده و شورای حل اختلاف تبریز مراجعه نمودند که به علت ناسازگاری زناشویی درخواست مهریه، نفقه، عدم سازش و طلاق دادهاند. هدف تحقیق صرفاً مراجعین سه ماه بهار 1394 میباشد که از اول سال مراجعه نمودند، به دلیل نبودن آمار قطعی و مطلق، کلیه پروندههای زوجینی که دربهار 94 به دادگاه خانواده و شورای حل اختلاف تبریز جهت درخواست مهریه، نفقه، عدم سازش و طلاق مراجعه نمودند میباشد. تعداد زنان مورد بررسی با توجه به جدول مورگان 200 نفر میباشد. از نمونهگیری مبتنیبر زمان استفاده شده است. بدین صورت که از 4 فصل یک سال، یک فصل را انتخاب کرده و مراجعه کنندگان به دادگاه خانواده دراین زمان را انتخابکرده و مراجعین به دادگاه در فصل زمستان، به صورت تصادفی به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای گردآوری دادهها از تکنیک پرسشنامه محققساخته استفاده شده است. جهت سنجش میزان ناسازگاری زناشویی (متغیر ملاک) گویههایی در قالب طیف لیکرت از کاملاً موافق تا کاملاً مخالف درنظر گرفته شده است. با توجه به این که ناسازگاری زناشویی از 14 گویه در طیف 6 درجهای لیکرت تنظیم یافته است، حداقل نمره مورد انتظار ناسازگاری زناشویی زنان 14و حداکثر 84 است. جدول شماره (1)، گویههای مربوط به سنجه ناسازگاری زناشویی را نشان میدهد. سن زن: منظور از سن زن و همسر تعداد سالهایی استکه از تولد فرد و همسرش میگذرد. سن زن و همسر در این تحقیق به عنوان یک متغیر کمی در ارتباط با متغیر ملاک، درسطح سنجش فاصلهای مورد سنجش قرار گرفته است. دراین پژوهش سن ازدواج زن به صورت فاصلهای مورد سنجش قرار گرفته شده است. گفتنی است، در این پژوهش تعداد فرزند شمار فرزندان زنده به دنیا آورده زوجین در طول زندگی مشترکشان است که به صورت فاصلهای مورد سنجش قرار گرفت. ناکامی جنسی: با توجه به اینکه متغیر ناکامی جنسی از 13 گویه تشکیل شده است، حداقل نمره متغیر ذکر شده 13 و حداکثر 78 است. همچنین در این پژوهش اختلاف سنی از تفاضل سن همسر و سن زن به دست آمده، پایگاه اجتماعی: در این بررسی تحصیلات زوجین، شغل زوجین، درآمد خانوار و طبقه اظهاری شاخصهای تشکیل دهنده پایگاه اجتماعی هستند. از این رو، 4/29 درصد پاسخگویان متعلق به پایگاه اجتماعی پایین (نمره بین 9-6)، 6/54 درصد متعلق به پایگاه متوسط (نمره بین 14-10) و 16 درصد متعلق به پایگاه اجتماعی بالا (نمره بین 18-15) برآورد شده است. پایبندهای مذهبی: باتوجه به اینکه متغیر پایبندیهای مذهبی از 18 گویه در طیف 6 درجهای لیکرت از کاملاًموافق تا کاملاً مخالف تنظیم یافته است، حداقل نمره مورد انتظار پایبندیهای مذهبی زنان 18 و حداکثر 108 است. جدول شماره (1)، گویههای مربوط به سنجه باورهای مذهبی را نشان میدهد. دخالت دیگران در زندگی: با توجه به این که متغیر ذکر شده از 4 گویه تشکیل شده است، حداقل نمره مورد انتظار 4 و حداکثر 24 است.
جدول شماره (1): گویههای مربوط به سنجش سازههای تحقیق
یافتهها براساس اطلاعات جدول شماره (2)، ملاحظه میشود میانگین سن افراد مورد مطالعه برابر 59/28، به طوریکه حداقل سن افراد 20 و حداکثر 48 سال و بیشتر افراد در سنین 24 الی 32 سال قرار دارند. میانگین سن همسر افراد مورد مطالعه برابر 35/34، به طوریکه حداقل سن همسر 25 و حداکثر 55 سال است. میانگین اختلاف سن زنان با سن همسرشان 73/5 با انحراف استاندارد 14/3 به دست آمده است، به طوریکه حداقل اختلاف سن صفر و حداکثر 16 سال است. 3/21 درصد افراد مورد بررسی دارای تحصیلات بیسواد، ابتدائی و راهنمایی، 2/39 درصد متوسطه و دیپلم و 7/39 درصد دارای تحصیلات دانشگاهی هستند. 1/22 درصد تحصیلات همسر بیسواد، ابتدائی و راهنمایی، 7/41 درصد متوسطه و دیپلم و 2/36 درصد دارای تحصیلات دانشگاهی هستند. همسر بیشترزنان مورد بررسی دارای تحصیلات متوسطه و دیپلم هستند. 8/67 درصد زنان مورد مطالعه متعلق به مشاغلکم مرتبه، 2/26 درصد متعلق به مشاغل میان مرتبه و 6 درصد متعلق به مشاغل بلند مرتبه هستند. 7/41 درصد سطح شغل همسر متعلق به مشاغلکم مرتبه، 7/41 درصد متعلق به مشاغل میان مرتبه و 6/16 درصد متعلق به مشاغل بلندمرتبه است. 4/45 درصد محل زندگی پاسخگویان مناطق محروم شهر تبریز، 3/41 درصد مناطق نیمهبرخوردار و 3/13 درصد متعلق به مناطق برخوردار است. بیشتر افراد موردمطالعه در مناطق محروم و نیمه برخوردار شهر زندگی میکنند. 33 درصد زنان طبقه اظهاری خود را متعلق به طبقه پایین، 5/44 درصد متعلق به طبقه متوسط و 5/22 درصد متعلق به طبقه پایین بیان کردهاند. 3/33 درصد افراد دارای درآمد خانوار پایین، 8/41 درصد دارای درآمد متوسط و 9/24 درصد دارای درآمد بالا هستند. چنانچه ملاحظه میشود بیشتر افراد دارای درآمد متوسط به پایین هستند. حداقل درآمد خانوار 100000 و حداکثر 10000000 تومان، میانگین درآمد خانوار نیز 1649735 تومان است. در این بررسی 4/29 درصد پاسخگویان متعلق به پایگاه اجتماعی پایین، 6/54 درصد متعلق به پایگاه متوسط و 16 درصد متعلق به پایگاه اجتماعی بالا برآورد شده است. چنانچه یافتهها نشان میدهد، بیشتر افراد موردبررسی درسطح پایگاه اجتماعی متوسط به پایین قرار دارند. میانگین سن ازدواج افراد مورد مطالعه برابر 66/20، به طوریکه حداقل سن ازدواج زنان 12 و حداکثر 32 سال است. 48 درصد افراد مورد بررسی دارای یک فرزند، 2/49 درصد دارای 3-2 فرزند و 8/2 درصد افراد بیشتر از 3 فرزند دارند. 3/73 درصد پاسخگویان نوع ازدواجشان رسمی و عرفی، 1/2 درصد موقت و 6/24 درصد زنان دارای نوع ازدواج ربایشی هستند. نوع ازدواج بیشتر افراد مورد بررسی رسمی و عرفی است. 69 درصد افراد مورد بررسی همسرشان اعتیاد دارد و 31 درصد همسرشان اعتیاد ندارد. جدول شماره (2): آمارهای توصیفی متغیرهای تحقیق در سطح سنجش فاصلهای
با توجه به جدول شماره (3)، میانگین میزان ناسازگاری زناشویی به تفکیک منطقه محل سکونت مورد بررسی قرار گرفته است. به طوریکه میانگین ناسازگاری زناشویی در مناطق محروم 87/60، نیمه برخوردار 61/59 و برخوردار 96/55 و کمیت 455/3=F است. با توجه به سطح معنیداری آزمون F، 034/0=p نتیجه میشود بین منطقه محل سکونت پاسخگویان و میزان ناسازگاری زناشویی از لحاظ آماری رابطه معنیداری وجود دارد و طبق آزمون تعقیبی شفه، افرادیکه درمناطق برخوردار زندگی میکنند نسبت به مناطق محروم و نیمه برخوردار میزان ناسازگاری کمتری دارند. میانگین میزان ناسازگاری زناشویی در بین ازدواج عرفی و رسمی، موقت و ربایشی مورد بررسی قرار گرفته است. تعداد مشاهدات زنانی که ازدواج رسمی و عرفی دارند 128، موقت 4 و ربایشی 42 و میانگین ناسازگاری زناشویی افرادی که ازدواج رسمی و عرفی دارند 32/58، موقت 62/57 و ربایشی 19/63 است و کمیت 207/6=F است. با توجه به سطح معنیداری آزمون F، 002/0=p نتیجه میشود، بین نوع ازدواج پاسخگویان و میزان ناسازگاری زناشویی از لحاظ آماری رابطه معنیداری وجود دارد و طبق آزمون تعقیبی شفه با حرکت از ازدواج رسمی و عرفی به ازدواج ربایشی میزان ناسازگاری زناشویی افزایش مییابد. زنانی که نوع ازدواجشان ربایشی است با میانگین 19/63 تفاوت معنیداری با سایر سطوح دارند. گفتنی است میانگین میزان ناسازگاری زناشویی در بین سطح پایگاه اجتماعی پایین، متوسط و بالا مورد بررسی قرار گرفته است. تعداد مشاهدات در پایگاه سطح پایین 50، پایگاه متوسط 88 و پایگاه بالا 28 نفر است. میانگین میزان ناسازگاری زناشویی در بین سطح پایگاه اجتماعی پایین 12/63، پایگاه متوسط 93/58 و پایگاه بالا 67/55 و کمیت 601/8=F است. با توجه به سطح معنیداری آزمون F، 000/0=p نتیجه میشود، بین سطح پایگاه اجتماعی زنان و میزان ناسازگاری زناشویی از لحاظ آماری رابطه معنیداری وجود دارد و طبق آزمون تعقیبی شفه با حرکت از سطح پایگاه اجتماعی پایین به بالا از میزان ناسازگاری زناشویی کاسته میشود. زنانی که متعلق به سطح پایگاه اجتماعی بالا هستند با میانگین 67/55 تفاوت معنیداری با سایر سطوح پایگاه دارند. تعداد زنانی که همسرشان اعتیاد دارد 123 نفر و زنانی که همسرشان اعتیاد ندارد 56 نفر است، میانگین میزان ناسازگاری زناشویی در بین زنانی که همسرشان اعتیاد دارد برابر 59/60 و زنانی که همسرشان اعتیاد ندارد برابر 66/57 و کمیت 984/1=t است. با توجه به سطح معنیداری آزمون t، 05/0=p، با تفاوت 93/2 میانگین میزان ناسازگاری بین افرادی که همسرشان اعتیاد دارد، با افرادی که همسرشان اعتیاد ندارد از لحاظ آماری رابطه معنیداری وجود دارد. یعنی زنانی که همسرشان اعتیاد دارد میزان ناسازگاری بیشتری از سایر زنان دارند.
جدول شماره (3): تفاوت میانگین میزان ناسازگاری زناشویی به تفکیک منطقه، نوع ازدواج، پایگاه و وضعیت اعتیاد همسر
* معنیداری در سطح 05/0>P>01/0 **معنیداری روابط در سطح 01/0 >P
مطابق آزمون ضریب همبستگی پیرسون انجام شده در جدول شماره (4)، ملاحظه میشود که بین سن زن و میزان ناسازگاری زناشویی [05/0<P , 087/0-=(179)r] رابطه معنیداری وجود ندارد. همچنین ضریب همبستگی بین سن همسر و میزان ناسازگاری زناشویی [ 05/0<P , 062/0-=(179)r] نشان میدهد بین دو متغیر رابطه معنیداری وجود ندارد. نتایج به دستآمده. از ضریب همبستگی اختلاف سنی زوجین و میزان ناسازگاری زناشویی [05/0<P , 014/0=(179)r] نشان میدهد، بین دو متغیر رابطه وجود ندارد. بین سن ازدواج و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه معکوس و معنیدار وجود دارد، [05/0>P , 183/0-=(179)r] به طوری که با افزایش سن ازدواج میزان ناسازگاری زناشویی کاهش مییابد. همچنین بین پایبندیهای مذهبی و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه معکوس و منفی وجود دارد، [001/0>P , 275/0-=(172)r] و با افزایش پایبندیهای مذهبی میزان ناسازگاری زناشویی کاهش مییابد. گفتنی است بین متغیر دخالت دیگران در زندگی با میزان ناسازگاری زناشویی رابطه وجود ندارد. شایان ذکر است ضریب همبستگی بین ناکامی جنسی و میزان ناسازگاری زناشویی [001/0<P , 541/0=(177)r] نشان میدهد بین دو متغیر همبستگی قوی و رابطه مستقیم وجود دارد.
جدول شماره (4): آزمون همبستگی بین متغیرهای پیشبین با متغیر ملاک (میزان ناسازگاری زناشویی)
* معنیداری در سطح 05/0>P>01/0 **معنیداری روابط در سطح 01/0 >P
پیشبینی تاثیر همزمان متغیرهای پیشبین بر میزان ناسازگاری زناشویی جهت بررسی همزمان متغیرهای مستقل بر میزان ناسازگاری زناشویی از معادله رگرسیون خطی گام به گام استفاده شده است. باتوجه به مقدار F و سطح معنیداری دومتغیر ناکامی جنسی و پایبندیهای مذهبی در سطح 001/0 و متغیر پایگاه پایین در سطح 01/0 معنیدار شدند. ضریب همبستگی چندگانه 64/0 نشان از همبستگی بالا بین متغیرهای موجود در معادله رگرسیون است. با توجه به ضریب تعیین تصحیح شده ملاحظه میشود که حدود 41 درصد ناسازگاری زناشویی توسط سه متغیر ناکامی جنسی، پایبندیهای مذهبی و پایگاه (پایین) تبیین میشود. در بین متغیرهای پیشبین در معادله رگرسیون ناکامی جنسی با 32 درصد بیشترین سهم را در میزان ناسازگاری زنان دارد. بر اساس ضریب بتاهای به دست آمده رابطه ناکامی جنسی و پایگاه (پایین) با میزان ناسازگاری زناشویی مستقیم و از طرف دیگر پایبندیهای مذهبی رابطه معکوس با میزان ناسازگاری دارد. جدول شماره (5) مباحث مورد بحث را نشان میدهد.
جدول شماره (5): پیشبینی میزان ناسازگاری زناشویی برحسب متغیرهای تشکیلدهنده عوامل اجتماعی
**معنیداری روابط در سطح 01/0 >P ***معنیداری در سطح 001/0> P
نتیجهگیری و بحث ناسازگاری زناشویی در جامعه فعلی ایران یکی از مسائل قابل تامل و بررسی است. پرسش محوری مقاله حاضر این بوده است که عوامل اجتماعی چه رابطهای میتواند با ناسازگاری زناشویی داشته باشد؟ از این رو زنان ناسازگار 50-15 ساله انتخاب و میزان ناسازگاری آنها مورد بررسی قرار گرفته است. میانگین ناسازگاری زناشویی 60 ، با انحراف استاندارد 19/8 به دست آمده است، به طوریکه حداقل نمره مشاهده شده میزان ناسازگاری زناشویی 31 و حداکثر 79 است. همچنین 8/21 درصد زنان ناسازگاری پایین، 3/50 درصد ناسازگاری متوسط و 9/27 درصد دارای ناسازگاری بالا هستند. همان طوری که ملاحظه میشود میزان ناسازگاری زناشویی در بین زنان در سطح متوسط به بالا قرار دارد. یافتهها حاکی از وجود رابطه میان متغیرهای تعداد فرزند، تحصیلات، تحصیلات همسر، سن و رضایت جنسی است (ایازی، 1382). در بررسی سن زن و میزان ناسازگاری زناشوییکه از آزمون معنیداری ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است، بین دو متغیر رابطه معنیدار آماری مشاهده نگردید. همچنین بین سن همسر و میزان ناسازگاری زناشویی نیز رابطه معنیدار آماری مشاهده نگردید. بنابه نظر آلن ژیوار بیشتر اوقات، افرادی با هم پیوند زناشویی میبندندکه از لحاظ سنی به هم نزدیک باشند و بر این نظر هستندکه تفاوت زیاد سنی میان زن و شوهر در اکثر موارد همچون عاملی زیانمند بر سلامت خانواده اثر میگذارد. یافتههای تقوی(1374) در مورد اختلاف سنی زوجین نشان داد، که بین اختلاف سنی زوجین و طلاق رابطه معناداری وجود دارد. در تحقیق حاضر رابطهای بین اختلاف سنی زوجین و میزان ناسازگاری زناشویی مشاهده نگردید و این یافته با تحقیقات قبلی مغایر است. یافتههای عطاری و همکاران(1385) نشان داد، عوامل فردی- خانوادگی، سن ازدواج، نوع ازدواج و تحصیلات با رضایت زناشویی رابطه معنیداری ندارند ولی در تحقیق پیشرو بین سن ازدواج و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه معکوس وجود دارد و با توجه به ضریب همبستگی و سطح معنیداری مشخص شد که با افزایش سن ازدواج میزان ناسازگاری زناشویی کاهش پیدا میکند. میتوان اینگونه تبیین کرد، افرادی که سن ازدواج بالایی دارند در حل مسائل زندگیشان عقلانی عمل میکنند و این افراد به یک حدی از پختگی عقلی رسیدهاند و ناسازگاری نیز در بین آنان کمتر دیده میشود. به باور بسیاری از نظریهپردازان جامعهشناسی، بعضی از موضوعات شناخته شدهای که میتوانند پدید آورنده اختلافهای زناشویی باشند، چنین است: پول، روابط جنسی، روابط خویشاوندی، دوستان، خیانت جنسی، مشکلات عاطفی، مشکلات ارتباطی و درگیریهای شغلی و مانند اینها(ثنایی و دیگری، 1387). شرمین و حکمت دربررسی عوامل اقتصادی- اجتماعی موثر بر درخواست طلاق از سوی زنان به این نتیجه رسیدندکه بین سطح تحصیلات و وضعیت اشتغال باشدت درخواست طلاق همبستگی دیده نشده است، اما متغیرهای اختلاف عقاید و خشونت با شدت درخواست طلاق همبستگی داشتند. در تحقیق حاضر بین وضعیت اشتغال زنان با میزان ناسازگاری زناشویی تفاوت معنیدار آماری مشاهده نگردید. همچنین به نظر کانگر دورانهای سخت اقتصادی در جامعه نتایج زیانباری برخانوادهها دارد، ازجمله آنها، احتمال وقوع گسیختگی خانواده و بیسامانی آن است. محرومیت اقتصادی تعاملات مثبت زوجین را کاهش میدهد و آنها را به سوی طلاق سوق میدهد. مشکلات اقتصادی در بین زوجین که منافع خانوادگی آنها برای بقاء زندگی در سطح استاندارد مناسب نمیباشد، زندگی زناشویی آنها را بیثبات میکند و مردان دراین خانوادهها تعامل منفی دارند(کانگر، 1900). بین پایگاه اجتماعی و میزان ناسازگاری زناشویی از لحاظ آماری تفاوت وجود دارد. به طوریکه بیشترین میزان ناسازگاری زناشویی در بین زنان متعلق به سطح پایگاه اجتماعی پایین بوده است و افراد متعلق به سطح پایگاه بالا از کمترین میزان ناسازگاری زناشویی برخوردارند. همان طوری که نتایج نشان داد با حرکت از سطوح پایگاه اجتماعی پایین به بالا از میزان ناسازگاری زناشویی کاسته میشود. بنابراین میتوان گفت، روی هم رفته تحصیلات زوجین، شغل زوجین، درآمد و طبقه اظهاری زوجین درثبات زناشویی افراد نقش به سزایی دارند به طوریکه ناسازگاری زناشویی در پایگاه پایین بیشتر از پایگاه متوسط و بالا است. یافتههای رضاییاصل(1390) نشان داد، تفاوت معنیداری درمیزان ناسازگاری زناشوی براساس همسانی و ناهمسانی محل سکونت، سن و تحصیلات به چشم نمیخورد. در یافتههای بررسی پیش رو، بین منطقه محل سکونت و میزان ناسازگاری زناشویی تفاوت معنیداری وجود دارد، از این رو این یافته با یافتههای تحقیقات قبلی مغایر است. بیشترین میزان ناسازگاری زناشویی در بین افراد مناطق محروم بوده است و افراد مناطق برخوردار از کمترین میزان ناسازگاری برخوردار هستند. بر اساس یافتههای عطاری و همکاران(1385) بین نوع ازدواج و رضایت زناشویی رابطه معنیدار وجود ندارد. ولی در بررسی حاضر، نتایج نشان داد بین متغیر نوع ازدواج و ناسازگاری زناشویی تفاوت معنیداری وجود دارد. به طوریکه بیشترین میزان ناسازگاری زناشویی در بین افرادی استکه نوع ازدواجشان ربایشی است. همانطورکه نتایج نشان داد، با حرکت ازنوع ازدواج ربایشی به ازدواج رسمی و عرفی میزان ناسازگاری زناشوییکاهش مییابد. کارکردگرایان اعتیاد را عامل تاثیرگذار بر دیگر نهادها و ناسازگاری درخانواده و اختلال در کارکردهای خانواده میدانند. براساس این نظریه میتوان فرضیه متفاوت بودن میزان ناسازگاری براساس اعتیاد و عدم اعتیاد را از آن استنتاج کرد. با توجه به یافتههای تحقیق حاضر، بین وضعیت اعتیاد و میزان ناسازگاری زناشویی تفاوت آماری معنیدار وجود دارد. میزان ناسازگاری زناشویی زنانی که همسرشان اعتیاد دارد بیشتر از زنانی است که همسرشان اعتیاد ندارد. میتوان اینگونه تبیین کرد، آسیبهای اجتماعی خانواده را نیز با مشکلاتی مواجه میسازد. اعتیاد موجب میشود خانواده از جنبههای گوناگونی مخصوصاً از لحاظ اقتصادی دچار مشکل شود و این امر نیز موجب وجود فشارها، ناسازگاریها و تناقضهایی در نهاد خانواده میشود. بر اساس نظریه اوحدی، کاهش پایبندی به ارزشهای مذهبی در افزایش طلاق موثر است. وی به نقش دین به عنوان عاملی در راه جلوگیری ازطلاق اشاره میکند. به نظر او افرادیکه ایمان مذهبی دارندکمتر به ناسازگاری و طلاق روی میآورند تا آنان که چنین ایمانی ندارند. با تضعیف ایمان و عدم پایبندیهای مذهبی در اکثریت افراد و تغییر ارزشها میزان طلاق در جامعه افزایش مییابد(عراقی، 1382). مازلو در دیدگاه انسانگرایی بر این باور است که نظام ارزشهای دینی فرد معتقد، بر پایه پذیرش فیلسوفانه حیات اجتماع، طبیعت و واقعیت جسمانی حیات استوار است. در واقع بخش عمده از قضاوت و ارزشگذاریهای هر روزه اینگونه افراد از پذیرش واقعیت سرچشمه میگیرد(دیلینی، 1387). در مطالعه حاضر بین پایبندیهای مذهبی و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه معکوس وجود دارد و باتوجه به ضریب همبستگی و سطح معنیداری مشخص میشود که با افزایش پایبندیهای مذهبی میزان ناسازگاری زناشویی کاهش مییابد. میتوان بیان کرد از آنجاییکه افراد دارای ایدهها، ارزشها، اعتقادات، باورها و آداب و رسوم هستند، خود را با هنجارهای اجتماعی تطبیق میدهند و تعارضها و نارضایتیها را در زندگی خود به حداقل میرسانند. افراد از طریق کنترل تنشها و نشان دادن رفتار مناسب، ناکامیها و سایر فشارهای روحی خویش را توسط راهحلها و ساز و کارهای اخلاقی به حداقل میرسانند. بنابراین یکی از شرطهای لازم برای دستیابی به سلامت روان و کاهش ناسازگاریها برخورداری از یک نظام ارزشی و پایبندیهای مذهبی است. بنابراین پایبندیهای مذهبی را عامل انسجامبخش، حیاتبخش و خوشبختیبخش میدانند. بر طبق نظریه شبکه، قویتربودن شبکه خویشاوندی و دخالت دیگران در زندگی زوجین میتواند ازطریق سلب قسمت تصمیمگیری از زوجین موجبات بروز اختلاف خانوادگی گردد و میزان ناسازگاری زناشویی افزایش یابد. یافتههای محمد اسماعیل ریاحی و همکاران(1386) نشان داد، در تحلیل رگرسیونی متغیرهای برآورده نشدن انتظارات همسران از یکدیگر، میزان تصور مثبت از پیامدهای طلاق و دخالت دیگران در زندگی زوجین و متغیرهای تفاوت سنی، تفاوت تحصیلی و تفاوت عقاید همسران بر میزان گرایش طلاق تاثیر داشتهاند که از این میان، متغیرهای دخالت دیگران در زندگی زوجین و میزان برآورده نشدن انتظارات همسران از یکدیگر دارای بیشتر تاثیر بر میزان گرایش به ناسازگاری و طلاق بودهاند. در تحقیق حاضر بین دخالت دیگران درزندگی زوجین و میزان ناسازگاری زناشویی رابطهای مشاهده نگردید و این یافته مغایر با یافتههای قبلی است. میل جنسی معمولاً حالتی است از بیان عشق و حتی مقدس استکه مرکبی برای عشق است. پس عشق اثر جانبی میل جنسی نیست، بلکه میل جنسی راهی برای درک عشق است. نظریه فرانکل رابطه بین ناآگاهی اجتماعی از روابط زوجین با ناسازگاری زناشویی را توجیه میکند(کجباف، 1381). یافتههای مهدوی و نسیمی(1387) نشان داد، که بین نارضایتی جنسی و باورها و نگرشهای جنسی غلط همبستگی وجود دارد. درپژوهش حاضر نیز بین ناکامی جنسیتی و میزان ناسازگاری زناشویی رابطه مستقیم وجود دارد، یعنی هر قدر ناکامی جنسیتی افراد بیشتر باشد، میزان ناسازگاری زناشویی نیز افزایش مییابد و این یافته با تحقیقات پیش همسو است. میتوان استنباط کرد که نیاز به ارضاء تمایلات جنسی هم ردیف نیاز به پاسخگویی به انگیزشهایی چون نیاز به هوا، تشنگی، گرسنگی، نیاز به خواب و غیره و در رده نیازهای فیزیولوژیک، یا همان نیازهای اساسی و اولیه و زیربنایی انسان و هر موجود زنده دیگر میباشد. رابطه جنسی و عشق، جایگاه ویژهای در اصول روانشناسی انسانها دارد. تمایلات جنسی و عشق میتوانند در بررسی جامعهشناختی رضایت زنان از مناسبات زناشویی افراد به طور کاملتری در هم ترکیب شوند و ناکامی جنسی موجب ناسازگاری زناشویی شود. جهت بررسی همزمان متغیرهای مستقل بر میزان ناسازگاری زناشویی ازمعادله رگرسیون خطی گام به گام استفاده شده است. نتایج تحلیل رگرسیون یگانه مهر(1390) نشان داد که متغیرهای پیشبین (تغییر ارزشها، تغییر نگرش به زندگی خانوادگی، رابطه بین زوجین، رسانهها، اشتغال و پایگاه اجتماعی- اقتصادی) تحقیق توانستهاند 30 درصد از واریانس متغیر ملاک (ناسازگاری زوجین) را تبیین نمایند، در تحقیق حاضر 41 درصد میزان ناسازگاری زناشویی زنان توسط متغیرهای پیشبین، ناکامی جنسی، پایبندیهای مذهبی و پایگاه (پایین) تبیین میشود. دربین متغیرهای پیشبین، ناکامی جنسی با 32 درصد بیشترین سهم را درمیزان ناسازگاری زنان دارد. بر اساس ضریب بتاهای به دست آمده رابطه ناکامی جنسی و پایگاه (پایین) با میزان ناسازگاری زناشویی مستقیم و از طرف دیگر پایبندیهای مذهبی رابطه معکوس با میزان ناسازگاری دارد.
منابع آقاجانی، ح. (1388). اعتیاد و آسیبشناسی خانواده. رویکرد مددکاری اجتماعی به مسائل و آسیبهای جامعهای. تهران: انتشارات رسانه تخصصی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی. احمدی، خ؛ و همکاران. (1382). مقایسه اثربخشی دو روش مداخلهای تغییر شیوه زندگی و حل مشکلات خانوادگی در کاهش ناسازگاری زناشویی. تازهها و پژوهشهای مشاوره. جلد 5، شماره 17. اعزازی، شهلا. (1388). جامعهشناسی خانواده. تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان. اوحدی، ب. (1384). تمایلات و رفتارهای جنسی طبیعی و غیرطبیعی انسان. تهران: نشر صادق هدایت. ایازی، ر. (1382). بررسی تاثیر رضایت جنسی بر رضایت زناشویی در مراجعین به درمانگاههای آموزش شهر اراک. پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم پزشکی تهران. بابایی، ف. (1380). تعدیل ساختاری و فقر و ناهنجاریهای اجتماعی. انتشارات کوی. باوی، س. (1388). تاثیر خدمات روانشناختی دوره بازتوانی بر خود پنداره منفی، اضطراب، افسردگی و عزتنفس معتادان. مجله اعتیاد پژوهی. سال سوم، شماره 12. تقوی، ن. (1374). بررسی وضع ازدواج و طلاق در شهر تبریز. سازمان مدیریت و برنامهریزی استانداری آذربایجانشرقی. توسلی، غ. (1383). نظریههای جامعهشناسی. تهران: انتشارات سمت. ثنایی، ب؛ و دیگری. (1387). نقش خانواده اصلی در ازدواج فرزندان. تازهها و پژوهشهای مشاوره. شماره 2، ص 132. دیلینی، ت. (1387). نظریههای کلاسیک جامعهشناسی. ترجمه: ب، صدیقی و دیگری. تهران: نشر نی. رضایی، ج. (1390). تاثیر آموزش زوج درمانی اسلام محور بر تعهد زناشویی زوجین. روانشناسی و دین. سال چهارم، شماره 4. سایت سازمان ثبت احوال کشور. ریاحی، م؛ و همکاران. (1386). تحلیل جامعهشناختی میزان گرایش به طلاق. فصلنامه پژوهش زنان. دوره 5، شماره3، صص140-109. ساروخانی، ب. (1376). طلاق و پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن. تهران: انتشارات دانشگاه. ستوده. ه. (1389). آسیبشناسی (جامعهشناسی انحرافات). تهران: آوای نور. چاپ بیست و یکم. صدقآمیز، خ. (1376). بررسی عوامل موثر بر سازگاری زناشویی در شیراز. پایاننامه کارشناسیارشد، دانشگاه شیراز. عباسی، خ؛ و دیگری. (1391). بررسی عوامل اجتماعی، فرهنگی و روانی موثر بر ناسازگاری زناشویی در شوشتر در سال 1389. زن و مطالعات خانواده. سال چهارم، شماره پانزدهم، صص 148-127. عباسی، خ؛ و دیگری. (1389). جامعهشناسی عمومی. شیراز: نشر نوید. عراقی، ع. (1382). آیا میدانید طلاق و مسائل آن کدامند؟ چاپخانه پلیکان. عطاری، ی؛ و همکاران. (1385). مقایسه سازگاری زناشویی معلمان مرد دبستانهای شهر اهواز بر اساس همسان هیجانخواهی با همسرانشان. مجله علوم تربیتی و روانشناسی. دوره سوم، سال دوازدهم، شماره 1، صص 44-27. غفاری، غ؛ و دیگری. (1384). جامعهشناسی تغییرات اجتماعی. تهران: انتشارات آگرا و انتشارات لویه. قرائتی، م. (1388). خانواده از رویای عشق تا واقعیت قانون. تهران: انتشارات پرتو خورشید. کجباف، م. (1381). روانشناسی رفتار جنسی. تهران: نشر روان. کوئن، ب. (1370). درآمدی بر جامعهشناسی. ترجمه: م، ثلاثی. انتشارات فرهنگ معاصر. گلپرور، م. (1382). روانشناسی اعتیاد، سببشناسی و درمان. اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی خوراسگان. مازلو، آ. (1387). انگیزش و شخصیت. ترجمه: ا، میری (گروه ترجمه بنیاد پژوهشهای اسلامی). مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی. چاپ ششم. موحد، م؛ و دیگری. (1390). مطالعه رابطه رضایتمندی جنسی زنان و تعارضات میان همسران. فصلنامه زن در توسعه و سیاست. دوره 9، شماره 2، صص 217-191. مهدوی، م؛ و دیگری. (1387). بررسی جامعهشناختی رضایت زنان از مناسبات زناشویی. پژوهشنامه علوم اجتماعی. سال دوم، شماره سوم، صص 26-5. نوربرگ. ش. (1387). مفهوم سکونت به سوی معماری تمثیلی. ترجمه: م، امیر یاراحمدی. تهران: نشر آگه. یاراحمدی، م. (1378). به سوی شهرسازی انسانگرا. تهران: شرکت پردازش و برنامهریزی شهری. یگانهمهر، ز. (1391). بررسی عوامل ناسازگاری زناشویی در شهرستان گرمسار در سال 1390. فصلنامه دانش انتظامی سمنان. سال سوم، شماره هفتم، صص 72-56. Christopher, G. & etal. (2011). The effects of parental discord and divrce on the religious and spiritual lives of young adults. Social science Research. P.p: 538-551. Conger & Elder. (1900). Linking Economic hardship to material quality in stability. Journal of marriage and the family. P.p: 646-682. Edlati, A. & etal. (2010). Perception of women towards family values and their marital satisfaction. Journal of American Science. 6(4), P.p: 132-137. Hunler os, C. (2005). The effect of religiousness on marital satisfaction. Testingthe mediator role of marital problem solving between religiousness and marital satisfaction. Contemporary Fammily Therapy. Udry, R. (1971). Social control of marriage. Newyork. Sullivan, T. (2001). Understanding therelationship between religiosity and marriage Aninvestigation of the immediate and longitudinal effects of religiosity on newlywed couples. Journal of family psychology.
1. دانش آموخته کارشناسیارشد جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز-ایران. E- mail:shabnam1sadra@gmail.com 2. استادیار گروه علوم اجتماعی، دانشگاه پیام نور، صندوق پستی 3697 – 19395 تهران- ایران (نویسنده مسئول). E- mail: rad291@yahoo.com | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آقاجانی، ح. (1388). اعتیاد و آسیبشناسی خانواده. رویکرد مددکاری اجتماعی به مسائل و آسیبهای جامعهای. تهران: انتشارات رسانه تخصصی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی. احمدی، خ؛ و همکاران. (1382). مقایسه اثربخشی دو روش مداخلهای تغییر شیوه زندگی و حل مشکلات خانوادگی در کاهش ناسازگاری زناشویی. تازهها و پژوهشهای مشاوره. جلد 5، شماره 17. اعزازی، شهلا. (1388). جامعهشناسی خانواده. تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان. اوحدی، ب. (1384). تمایلات و رفتارهای جنسی طبیعی و غیرطبیعی انسان. تهران: نشر صادق هدایت. ایازی، ر. (1382). بررسی تاثیر رضایت جنسی بر رضایت زناشویی در مراجعین به درمانگاههای آموزش شهر اراک. پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم پزشکی تهران. بابایی، ف. (1380). تعدیل ساختاری و فقر و ناهنجاریهای اجتماعی. انتشارات کوی. باوی، س. (1388). تاثیر خدمات روانشناختی دوره بازتوانی بر خود پنداره منفی، اضطراب، افسردگی و عزتنفس معتادان. مجله اعتیاد پژوهی. سال سوم، شماره 12. تقوی، ن. (1374). بررسی وضع ازدواج و طلاق در شهر تبریز. سازمان مدیریت و برنامهریزی استانداری آذربایجانشرقی. توسلی، غ. (1383). نظریههای جامعهشناسی. تهران: انتشارات سمت. ثنایی، ب؛ و دیگری. (1387). نقش خانواده اصلی در ازدواج فرزندان. تازهها و پژوهشهای مشاوره. شماره 2، ص 132. دیلینی، ت. (1387). نظریههای کلاسیک جامعهشناسی. ترجمه: ب، صدیقی و دیگری. تهران: نشر نی. رضایی، ج. (1390). تاثیر آموزش زوج درمانی اسلام محور بر تعهد زناشویی زوجین. روانشناسی و دین. سال چهارم، شماره 4. سایت سازمان ثبت احوال کشور. ریاحی، م؛ و همکاران. (1386). تحلیل جامعهشناختی میزان گرایش به طلاق. فصلنامه پژوهش زنان. دوره 5، شماره3، صص140-109. ساروخانی، ب. (1376). طلاق و پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن. تهران: انتشارات دانشگاه. ستوده. ه. (1389). آسیبشناسی (جامعهشناسی انحرافات). تهران: آوای نور. چاپ بیست و یکم. صدقآمیز، خ. (1376). بررسی عوامل موثر بر سازگاری زناشویی در شیراز. پایاننامه کارشناسیارشد، دانشگاه شیراز. عباسی، خ؛ و دیگری. (1391). بررسی عوامل اجتماعی، فرهنگی و روانی موثر بر ناسازگاری زناشویی در شوشتر در سال 1389. زن و مطالعات خانواده. سال چهارم، شماره پانزدهم، صص 148-127. عباسی، خ؛ و دیگری. (1389). جامعهشناسی عمومی. شیراز: نشر نوید. عراقی، ع. (1382). آیا میدانید طلاق و مسائل آن کدامند؟ چاپخانه پلیکان. عطاری، ی؛ و همکاران. (1385). مقایسه سازگاری زناشویی معلمان مرد دبستانهای شهر اهواز بر اساس همسان هیجانخواهی با همسرانشان. مجله علوم تربیتی و روانشناسی. دوره سوم، سال دوازدهم، شماره 1، صص 44-27. غفاری، غ؛ و دیگری. (1384). جامعهشناسی تغییرات اجتماعی. تهران: انتشارات آگرا و انتشارات لویه. قرائتی، م. (1388). خانواده از رویای عشق تا واقعیت قانون. تهران: انتشارات پرتو خورشید. کجباف، م. (1381). روانشناسی رفتار جنسی. تهران: نشر روان. کوئن، ب. (1370). درآمدی بر جامعهشناسی. ترجمه: م، ثلاثی. انتشارات فرهنگ معاصر. گلپرور، م. (1382). روانشناسی اعتیاد، سببشناسی و درمان. اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی خوراسگان. مازلو، آ. (1387). انگیزش و شخصیت. ترجمه: ا، میری (گروه ترجمه بنیاد پژوهشهای اسلامی). مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی. چاپ ششم. موحد، م؛ و دیگری. (1390). مطالعه رابطه رضایتمندی جنسی زنان و تعارضات میان همسران. فصلنامه زن در توسعه و سیاست. دوره 9، شماره 2، صص 217-191. مهدوی، م؛ و دیگری. (1387). بررسی جامعهشناختی رضایت زنان از مناسبات زناشویی. پژوهشنامه علوم اجتماعی. سال دوم، شماره سوم، صص 26-5. نوربرگ. ش. (1387). مفهوم سکونت به سوی معماری تمثیلی. ترجمه: م، امیر یاراحمدی. تهران: نشر آگه. یاراحمدی، م. (1378). به سوی شهرسازی انسانگرا. تهران: شرکت پردازش و برنامهریزی شهری. یگانهمهر، ز. (1391). بررسی عوامل ناسازگاری زناشویی در شهرستان گرمسار در سال 1390. فصلنامه دانش انتظامی سمنان. سال سوم، شماره هفتم، صص 72-56. Christopher, G. & etal. (2011). The effects of parental discord and divrce on the religious and spiritual lives of young adults. Social science Research. P.p: 538-551.
Conger & Elder. (1900). Linking Economic hardship to material quality in stability. Journal of marriage and the family. P.p: 646-682.
Edlati, A. & etal. (2010). Perception of women towards family values and their marital satisfaction. Journal of American Science. 6(4), P.p: 132-137.
Hunler os, C. (2005). The effect of religiousness on marital satisfaction. Testingthe mediator role of marital problem solving between religiousness and marital satisfaction. Contemporary Fammily Therapy.
Udry, R. (1971). Social control of marriage. Newyork. Sullivan, T. (2001). Understanding therelationship between religiosity and marriage Aninvestigation of the immediate and longitudinal effects of religiosity on newlywed couples. Journal of family psychology.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,769 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,415 |