تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,618 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,302,966 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,355,776 |
تصویر می و متفرّعات آن درذهن و زبان حافظ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 6، شماره 26، اسفند 1394، صفحه 89-123 اصل مقاله (788.21 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یکی از واژگان پرتکرار در دیوان حافظ «می» و متفرّعات آن است. طی این پژوهش عناصر تصویری در آن دسته از غزلهایی که واژۀ کانونی آنها می و متفرّعات آن نظیر باده، می و... است، مورد تحقیق قرار گرفته است. یافتههای این پژوهش نشان میدهد: تصاویر خلق شده از رهگذر تشبیه به لحاظ انواع، اشکال و کاربرد متنوّع و گوناگون است که از بین انواع تشبیه، نوع بلیغ اضافی بیشترین بسامد را داراست؛ این موضوع القاکننده رنگ، درخشش و طعم شراب اسـت. در واقع خواجه از این رهگذر احساس خود را به این نوشداروی مرموز به زیبایی بیان میکند. در مورد مراعاتنظیر، حافظ با گزینش واژههایی وسواسی این امکان را به واژه داده تا با حداکثر ظرفیت خود در شعرش حضور یابد و به مخاطب رخصت داده است تا تناسبها و ظرافتهای پیدا و پنهان آن را دریابد. بیشترین کاربرد مجاز، به انعکاس مجاز حال و محل اختصاص یافته است. علاوه بر این، پیرامون آرایۀ ایهام تناسب بیشترین برجستهسازی زبانی متعلّق به واژۀ «مُدام» بوده است. در واژگان کانونی بیتهای مورد تحقیق، تکرار واژه می و به طور طبیعی صامت «م» بیشترین بسامد را داشته است و استعاره از نوع مکنیه (شخصیتبخشی) چشمگیرتر بوده است، | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
می؛ تصویر؛ تشیبه؛ مراعات نظیر؛ مجاز؛ ایهام؛ واجآرایی؛ استعاره | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تصویر می و متفرّعات آن درذهن و زبان حافظ دکتر وجیهه ترکمانی باراندوزی* آلیس سعیدی** فهیمه مشایخ*** چکیده یکی از واژگان پرتکرار در دیوان حافظ «می» و متفرّعات آن است. طی این پژوهش عناصر تصویری در آن دسته از غزلهایی که واژۀ کانونی آنها می و متفرّعات آن نظیر باده، می و... است، مورد تحقیق قرار گرفته است. یافتههای این پژوهش نشان میدهد: تصاویر خلق شده از رهگذر تشبیه به لحاظ انواع، اشکال و کاربرد متنوّع و گوناگون است که از بین انواع تشبیه، نوع بلیغ اضافی بیشترین بسامد را داراست؛ این موضوع القاکننده رنگ، درخشش و طعم شراب اسـت. در واقع خواجه از این رهگذر احساس خود را به این نوشداروی مرموز به زیبایی بیان میکند. در مورد مراعاتنظیر، حافظ با گزینش واژههایی وسواسی این امکان را به واژه داده تا با حداکثر ظرفیت خود در شعرش حضور یابد و به مخاطب رخصت داده است تا تناسبها و ظرافتهای پیدا و پنهان آن را دریابد. بیشترین کاربرد مجاز، به انعکاس مجاز حال و محل اختصاص یافته است. علاوه بر این، پیرامون آرایۀ ایهام تناسب بیشترین برجستهسازی زبانی متعلّق به واژۀ «مُدام» بوده است. در واژگان کانونی بیتهای مورد تحقیق، تکرار واژه می و به طور طبیعی صامت «م» بیشترین بسامد را داشته است و استعاره از نوع مکنیه (شخصیتبخشی) چشمگیرتر بوده است، واژههای کلیدی می، تصویر، تشیبه، مراعات نظیر، مجاز، ایهام، واجآرایی، استعاره 1 ـ مقدمه توانایی خیرهکننده حافظ در استفاده از امکانات زبان فارسی برای بیان اندیشهها، تفکّر و احساس و عاطفه خود؛ تاکنون محققان و دوستداران زیادی را برانگیخته تا در مورد ابعاد مختلف شعر و اندیشه و شخصیت حافظ به کند و کاو و بررسی بپردازند. آنچه مسلّم است این که سرّ هنری اشعار حافظ را نمیتوان در یک یا چند عامل محدود کرد. خواجه حافظ با برخورداری از هوش ذاتی و زبانی خارقالعاده توانسته از امکانات نظام آوایی و معنایی زبان فارسی، بیشترین بهره را ببرد و به گونهای استادانه و ماهرانه ما فیالضمیر خود را که به طرزی عجیب با عواطف و احساسات ایرانیان پیوند خورده، منعکس نماید. گفتنی است حافظ ظرفیتهای متنوع زبان فارسی و ساختهای گوناگون کلمات و واژگان فارسی را میشناسد و به طرزی شگفت بر آنها مسلّط است. از این رو در حال و هوای لحظههای سرودن شعر با قراردادن همآهنگ واژگان در کنار یک دیگر دنیای عجیبی ساخته است به طوری که همه اجزای سازنده بیت، از واجها گرفته تا حروف و کلمات با تمام ظرفیتهای پنهان و آشکار خود حاضر میشونـد و راه هرگونـه برداشت و تفسیری را برای خوانندگان هموار میسازند. از این رو جای تعجّب نخواهد بود که هر خوانندهای با توجه به حال و هوای ذهنی خود، دریافتی متفاوت و تفسیری دیگرگون از شعر حافظ داشته باشد؛ هرچه هست، این هنر خواجه بزرگ است که در هنـگامه «رستـاخیز واژگان» هر یـک از واژگان و اجزای سازندۀ آنها را با تمام ظرفیتهای آوایی و معنایی و ساختاری حاضر میکند و با این هنر بیبدیل خود خوانندگان را در بهت و حیرت فرو میبرد و اینگونه با ذهن و زبان ایرانیان آمیزشی جاودانه مییابد. یکی از واژگان مورد توجه خواجه «می» و مترادفات آن است. توجه فراوان خواجه به تکرار و به کارگیری این واژه و بهرهگیری از زبان ادبی و ابزار بلاغی برای القای ویژگیهای آن در فضای شعر از نکات در خور تأمل دیوان اشعار اوست. ذهن سرشار و اندیشه سیّال خواجه، با انتخاب این واژه و مترادفات آن در زنجیره کلام به عنوان واژگان کانونی بیت، به گونهای هوشمندانه، از یک سو پرده از افراطکاریها و نیرنگبازیهای مدّعیان ریاکار برمیدارد و از دیگر سو در قالب طربناک غزل به شیوهای دلربا و جذّاب به تعلیم روی میآورد و خوانندگان و مخاطبان را به لزوم اغتنام فرصتِ حیات، دعوت میکند. طی این پژوهش ما برآنیم با اشاره به تصویرآفرینیهای خواجه از باده و می و مترادفات آنها، که گاه به صورت انگیزش آوایی (تکرار واجها) و گاهی به صورت انگیزش معنایی (مجاز، انواع ایهام، تشبیه، استعاره، مراعاتالنظیر) نمود یافته اشاره کنیم. پیش از پرداختن به بحث آرایهها طی نمودار زیر واژههای مورد بحث را به لحاظ بسامد نشان میدهیم:
مجموعۀ امکانات بیان هنری که در شعر مطرح است از نظر ناقدان اروپایی ایماژ خوانده میشود. زمینۀ اصلی ایماژ را انواع تشبیه، استعاره، اسنادهای مجازی و رمز و گونههای مختلف ارایه تصاویر ذهنی میسازد. از این روست که تصویر معادل ایماژ به کار میرود. صاحبنظران در باره ایماژ برآنند: «سادهترین شکل تصویری است که به کمک کلمات ساخنه شده است یک توصیف یا صفت، یک استعاره، یک تشبیه ممکن است ایماژ بیافریند.» (شفیعی، 1378: 9).
2 ـ می و تصویر می و مترادفات آن در هر غزل از دیوان حافظ به چشم میخورد و شاید کمتر غزلی است که از این «آب زندگانی» سخن به میان نیامده باشد. «حافظ و انکار شراب این چه حکایت باشد؟» تصاویری از «می» که از رهگذر تشبیه بیان شده از چند منظر قابل بررسی است: 3 ـ تشبیه 3 ـ 1 ـ انواع تشبیه 3-1-1- تشبیه مرسل: در تشبیه مرسل وجه شبه و ادات ذکر میشود (شمیسا، 60:1372). شراب و مترادفات آن در دیوان حافظ در جایگاه مشبه با ساختار تشبیه مرسل بسامد بالایی ندارد. گویا حافظ از این نوع تشبیه تعمداً جهت تأکید بر رنگ قرمز شراب و طعم آن اشاره داشته است.
(حافظ، 1374، غ: 119)
( همان: 13) 3-1-2-تشبیه مجمل: در تشبـیه مجمل وجه شبه ذکر نمیشود. (شمیسا، 34:1372) کاربرد می و مترادفات آن در ساختار تشبیه مجمل در دیوان حافظ قابل توجّه است که غالباً با ادات تشبیه «گون»، «فام»، «چون» و «همچون» مشاهده شده است که ادات «گون» نسبتاً بسامدی بالا دارد.
(همان: 132)
(همان: 358)
(همان: 473) 3-1-3-تشبیه بلیغ اضافی: تشبیهی که وجه شبه و ادات در آن ذکر نشود بلیغ است و اگر مشبه و مشبهٌبه، به هم اضافه شوند تشبیه بلیغ اضافی است (شمیسا، 35:1372). می و مترادفات آن در ساختار بلیغ اضافی بیشترین نمونهها را به خود اختصاص داده است که اغلب طرفین تشبیه حسی هستند و مشبهٌبه، در اغلب موارد بیانگر رنگ، درخشش و طعم شراب است. این نوع تشبیهات به ظاهر ایستاست ولی حافظ صنعتگر با آوردن واژههایی که با می تناسب دارند، به نوعی باعث «رستاخیز» کلمات شده است و توانسته است با تداعی معانی رنگ، درخشـندگی و طعم شراب را القا نماید که نشاندهنده احساسش به این معجون یا نوشداروی مرموز است.
(همان: 11)
(همان: 15)
(همان: 178)
(همان: 396) 2-3-تشبیه به لحاظ شکل 3-2-1-تشبیه مضمر: نوعی تشبیه پنهان است. گونهای که به ظاهر با ساختار تشبیه مواجه نیستیم ولی هدف گوینده تشبیه است (شمیسا، 122:1372). تعداد تشبیهات مضمر می و مترادفات آن، در جایگاه مشبه، در دیوان قابل توجّه است. در اکثر موارد که شاعر به خاصیّت شفابخشی می نظر داشته از تشبیه مضمر استفاده میکرده است. البتّه تشبیه می به لعل، گل و لاله هم به صورت مضمر قابل توجه است.
(حافظ،1374، غ:431)
(همان: 39)
(همان: 174) 3-2-2-تشبیه تفضیلی: در تشبیه تفضیل نخست مشبه را به چیزی مانند میکنند سپس از گفته خود فراتر رفته و مشبه را بر مشبهٌبه ترجیح میدهند (شمیسا50:1372). در بیت زیر:
(همان: 429) حافظ، می را به ارغوان مانند کرده سپس از گفته خود فراتر رفته و میگوید می حسن لطافت به ارغوان داده است. در بیت دیگر میگوید:
(همان: 356) در اکثر موارد حافظ می را به چشم مانند میکند اما در اینجا چشم معشوق، می به میخواران میدهد که نوعی تفضیل در تشبیه ملاحظه میگردد. تشبیه می و مترادفات آن به شکل تشبیه تفضیل در دیوان حافظ بسامدی بالا ندارد. 3-3-تشبیه به لحاظ کاربرد مشبهً به غرض از تشبیه روشن ساختن و مجسّم نمودن وضعیت و موقعیت مشبهبه است (شمیسا، 37:1372). می در دیوان حافظ اغلب به خورشید، گل، ارغوان، لعل، دوا، معجون، کشتی، آتش، خون، نور، صبح فروغ و آب حسرت تشبیه شده است که هر کدام به صورت جداگانه در این مقاله بررسی میشود: 3-3-1-تشبیه می به دارو و مترادفات آن:
(همان: 325)
(همان: 29)
(همان: 314) حافظ گاهی با تشبیه می به دارو، داروی شفابخش، دوا، معجون و آب زندگانی گویا به خاصیّت شفابخشی آن نظر داشته است که همه دردهای روانی، اخلاقی و اجتماعی را مداوا میکند. 3-3-2-تشبیه شراب به انواع گل: می به کرّات در دیوان حافظ به لعل، گل سرخ، لاله و ارغوان مانند شده است. به نظر نگارندگان در این موارد اغلب رنگ شراب مدّ نظر بوده است. «رنگ سرخ در بین اعراب بادیه نشیـن بدترین رنـگها بوده است اما در شعر شاعران عراق که در آب و هوای خوش زندگی می کردند یادآور گونهها و گل سرخ است و بهترین نمودار بهار. همواره شاعران عراقی گل سرخ را با گونه همراه کردهاند و هر کدام از این دو، یادآور دیگری است و نیز رنگ سرخ یادآور رنگ شراب است» (شفیعی، 27:1378). این نکته در سخن حافظ کاملاً آشکار است:
(همان: 358)
(همان: 364)
(همان: 380) 3-3-3-تشبیه می به لعل: که حافظ بیشتر به رنگ لعل نظر داشته است.
(همان: 48)
(همان: 131)
(همان: 454) 4-3- تشبیه می در سوزانندگی و درخشش به آتش: درخشش و تابناکی شراب باعث شده که حافظ آن را به آتش، خورشید، آفتاب، نور و صبح فروغ مانند نماید. که البتّه طعم تندِ می هم از این تشبیهات مستفاد میشود.
(همان: 11)
(همان: 234) هالههای تصویری می و مترادفات آن
* هر کدام از این نمونهها بارها در دیوان حافظ ذکر شده است. به عنوان مثال باده بارها به لعل مانند شده که فقط یکی از آنها به عنوان نمونه در این هاله تصویری ذکر گردید. کوتاه سخن آن که تصاویری که از می از رهگذر تشبیه حاصل شده انواع تشبیه و اشکال آن مورد استفاده شاعر قرار گرفته و تشبیه به لحاظ کاربرد مشبه نیز نمود یافته است. در تشبیه مرسل شراب و مترادفات آن بسامد بالایی ندارد گویی خواجه تعمداً جهت تأکید به رنگ و طعم آن اشاره کرده، حافظ در تشبیه مجمل بیشتر از ادات گون، فام، چون و همچون، استفاده کرده که ادات «گون» بالاترین بسامد را به خود اختصاص داده است. بلیغ اضافی از بین اشکال تشبیه بالاترین بسامد را داراست که مشبه به در آن اغلب موارد بیانگر رنگ، درخشش و طعم شراب است این نوع تشبیهات به ظاهر ایستاست ولی حافظ صنعتگر با آوردن واژههایی که با می تناسب داشته به نوعی باعث «رستاخیز» واژهها شده و توانسته با تداعی معانی احساس خود را به این نوشداروی مرموز بیان نماید. کاربرد می و مترادفات آن در قالب تشبیه مضمر قابل توجه است و در اکثر موارد شاعر به خاصیت شفابخشی می نظر داشته است؛ البته تشبیه می به لعل، گل و لاله هم به صورت مضمر قابل توجه است. در تشبیه به لحاظ کاربرد مشبه به می اغلب به خورشید، گل، ارغوان، لعل، لاله، دوا، معجون، آتش، خون، نور، صبح فروغ و آب حسرت تشبیه شده است. حافظ را به حق نخبه و نابغه جهان اسلام و ایران باید دانست به ویژه از آن جهت که در افشای ماهیت خویش و در واقع انسان برزخی کوشیده عادتهای فرهنگی و منعهای آن را در نوردد و به جای پردهپوشی بر جنبههای زمینی ومنفی وجود انسان تصویری حقیقی و آشنا از انسانی که همه ما در قرنها و عصرها میشناسیم ارایه دهد این موضوع به تعبیر استاد پورنامداریان: «جرأت و شهامت حافظ است که بدون بیم از موانع فرهنگی و اجتماعی و بدون رعایت احتیاط به منظور حفظ مقام و موقع دنیوی حجابهای ریا و تظاهر را از چهره خود و ما کنار میزند» (پورنامداریان، 1383: 23). بیشک نحوه برخورد حافظ با واژهها و در نهایت با زبان، نتیجه تفکّر و اندیشه اوست تمام تجربههای حافظ از جهان و انسان در زبان او تبلّور یافته است.
4 ـ استعاره 1-4- تعریف استعاره استعاره در لغت به معنی «عاریه خواستن است و در اصطلاح علم بیان آن است که لفظی در غیر معنی حقیقی به کار رود، بدانگونه که میان معنی حقیقی و معنی مجازی آن علاقه مشابهت باشد و قرینهای که مانع اراده معنی حقیقی است در آن وجود داشته باشد (ر. ک: شمیسا، 141:1372؛ رنجبر، 85،1385؛). به عبارت دیگر «استعاره تشبیهی است مختصرکه از ارکان آن فقط مشبه به راذکر و باقی را حذف کردهاند» (رجایی، 278؛ 1376). در واقع میتوان گفت استعاره آوردن اسمی به جای اسمی دیگر است به اعتبار همانندی و شباهت بین آنها. استـعاره به اعتـباری به دو نوع استعاره مصرّحه (تحقیقیه) و مکنیه (بالکنایه)، تقسیم میشود. گفتنی است هریک از این استعارهها بسته به ذکر ملایمات مشبه یا مشبهٌبه خود به اقسامی تقسیم میشود. 2-4- استعاره مصرّحه و انواع آن: در استعاره مصرّحه تنها مشبهٌبه ذکر میشود؛ در حالی که مقصود گوینده مشبه است، این استعاره بسته به ذکر صفات یا لوازم مشبه یا مشبهبه و یا ملایمات هر دو رکن، به اقسام زیر تقسیم میشود: 1-2-4- استعاره مصرّحه مجرّده: در این نوع، شاعر در کنار ذکر مشبهٌبه صفات مشبه را ذکر میکند. نمونههای این استعاره در دیوان خواجه حافظ، در ارتباط با باده به شرح زیراند:
(حافظ،1374،غ: 265 ) در این بیت خواجه بزرگ، باده را به آب آتشگون که خود تصویری پارادوکسی است تشبیه کرده به جای مشبه از ملایمات آن یعنی ساقی و جرعه، پخته و خام را ذکر نموده است. شایان ذکر است در این بیت پیوند ایهام تضاد اسم غایب یعنی باده با معانی ایهامی پخته و خام، به معنی انواع شراب، ظرافت هنری حافظ را نمایان کرده؛ البتّه ذکر صفت اشاره «آن» قبل از ترکیب استعاری آب آتشگون و طلب فقط یک جرعه از آن عظمت و شکوه آن را در نزد خواجه نمایانتر به تصویر در آورده است.
(همان: 429) در این بیت باده به دارویِ جان تشبیه شده و از لوازم آن وزیدن باد صبا، از نشانههای موسم عیش و طرب، خاصیّت غمزدایی آن بیان شده است. در واقع شاید بتوان گفت خواجه برای زدودن اندوه حاصل از حس نوستالژیک که نسیم صبا با خود به همراه آورده، در جستجوی باده برآمده است. نکته حایز اهمیت در این نمونهها، نوع جملات به کار رفته است، در هر بیت طلب باده به صورت جمله امری و جمله دیگر به صورت خبری ذکر شده است که در واقع دلیل بادهطلبی خواجه را بیان میکند. 2-2-4- استعاره مصرّحه مرشّحه: در این نوع استعاره به جای ذکر لوازم یا ملایمات مشبه صفات مشبهٌبه بیان میشود:
(همان: 460) در این بیت دختر رز مشبهٌبه برای باده است، خواجه به جای اشاره به صفات مشبه واژگان «عروس، خوش، طلاق» راکه از ملایمات مشبهٌبه است، را آورده است.
(همان: 203) «ارزقپوش، خبث» ترکیب استعاری را میپرورند.
(همان: 32)
(همان: 263) نمونهها نشان میدهد خواجه از رمز تناسب تصویرها کاملاٌ آگاه است؛ هم از این رو با انتخاب واژگان مناسب با قرار دادن امور حسی در کنار یکدیگر، فضای شعر را به گونهای در میآورد که شگفتی خوانندگان را بر میانگیزد. 3-2-4- استعاره مطلقه: در این نوع هم لوازم و ملایمات مشبه و هم مشبهٌبه ذکر میشود:
(همان: 299)
(همان: 64) 3-4- استعاره مکنیّه (شخصیّتبخشی): هر گاه از ارکان تشبیه فقط مشبه بیاید و به جای مشبهٌبه بعضی از ملایمات آن ذکر شود مکنیّه نامیده میشود. گفتنی است این نوع به خاطر بهرهگیری آشکار از خیال، استعاره تخییلیه نام گرفته است.
(همان: 202)
(همان: 26)
(همان: 111)
(همان: 137) تجلّی استعاره مکنیّه از نوع انسانانگاری، در اینگونه غزلهای دیوان حافظ به پویایی و تأثیرگذاری آنها افزوده است. هالههای تصویری که از رهگذر استعاره به وجود آمده است:
1- غ 265 2- غ 429 3- غ 461 4- غ 203 5- غ 132 6- غ 263 5 ـ مجاز: در باب حقیقت گفته میشود که حقیقت همان به کار بردن واژه یا جمله در معنای حقیقی و واقعی خود است اما از آن جایی که «شاعران جهان را دیگرگونه میبینند واژگان را نیز دیگرگونه به کار میبرند بدین معنی که هر چند از واژگان معمول و مرسوم ما استفاده میکنند اما آنها را در معنای اصلی و متعارف خود به کار نمیبرند» (شمیسا، 43:1372). که این همان مجاز است. گفتنی است که احمدنژاد در کتاب فنون ادبی خود برای مجاز چهار قید و شرط قائل است: «1- کلمه در غیر معنی حقیقی به کار میرود. 2- قرینهای لفظی یا معنوی وجود دارد که مانع از اراده معنی حقیقی است.3- علاقهای (ارتباط و مناسبتی) میان معنی حقیقی و معنی مجازی وجود دارد. 4- این علاقه و ارتباط تشبیه نیست» (احمدنژاد، 102:1374). بنا بر این میتوان گفت زبان حقیقت قادر نیست تمام مطلب را به خوبی ادا کند در نتیجه از زبان مجازی بهره میبریم که زبان مجازی «ترکیب خلاقۀ عناصر طبیعی است» (فتوحی، 47:1385). مجـازی که پیونـد و علاقه آن مشابهت نباشد مجاز مرسل خوانده میشود. «علّـت این نامگذاری این است که در مجاز مرسل آن تقیّد به مشابهت وجود ندارد و یا شاید از این رهگذر اسـت که در مجاز مرسـل، حد و شمارهای برای علاقهها و پیونـدها وجود ندارد و میتواند توسعه پیدا کند» (شفیعی کدکنی،100:1366). 1-5 مجاز ما یکون:
آب عنب = شراب (حافظ، 1374، غ: 218)
(همان: 329)
(همان: 453) 2-5- مجاز به علاقه جنس:
آب خرابات= می (همان: 375)
3-5- مجاز به علاقه ذکر محل و اراده حال:
(همان: 7) جام به مجاز علاقه جای و جایگیر= باده
(همان : 8)
(همان: 62) دیگر ابیات: غ66، ب3- غ84، ب4- غ118، ب1- غ146، ب8- غ151، ب2- غ277، ب8- غ286، ب3- غ329، ب3- غ373، ب3- غ472، ب1.
6 ـ مراعات نظیر تناسب آن است که در سخن اموری را بیاورند که در معنی با یکدیگر متناسب باشند خواه تناسب آنها جهت مشابهت یا ملازمت باشد (ر.ک: میرصادقی، 1376: 238). تناسب اساس ادراک زیبایی است. طیبیعی است نفس آدمی به هر چیز که در آن تناسبی وجود داشته باشد میل میکند و از آنچه بینظام است رویگردان است (ر.ک: شفیعی، 91:1378). بسامد بالای مراعات نظیر در اشعار حافظ خود بیانگر ذوق و هنر این شاعر بزرگ است. در این مقاله در بخش تناسب، با دقت در ایجاد تناسبهای خواجه حافظ با واژه می، میتوان دریافت در اغلب موارد حافظ چنان از ظرفیت کلمات و تناسبها و ارتباط بین واژهها هنرمندانه استفاده میکند که در نگاه اول استفاده از مراعات نظیر حس نمیشود ولی با کمی درنگ و تأمل میتوان ارتباط و تناسب بین واژهها را درک نمود:
(همان: 467) در نگاه نخست تناسب چندان مورد توجه نیست، ولی با اندکی درنگ تناسب بین می صاف، حریف، یاد دوستان از دست رفته کردن در مجلس بزم، می صاف و درد نظر خواننده را جلب میکند. نمونههای دیگر از این دست، ارتباطهای معنایی پنهانی در شعر حافظ بسیار است و آن چنان زیبا و هنری است که گمان وجود تناسب معنایی میان کلمات بیت نمیرود.
(همان:435)
(همان:374)
( همان:288)
(همان: 162)
(همان: 145) «یکی از تأثیرهای قافیه توجّه دادن خواننده به زیبایی ذاتی کلمات است. به قول هگل، قافیه جنبه فیزیکی الفاظ را از راه جلب توجه ما به کلمات نمایش میدهد بیآن که توجّهی به معانی آنها داشته باشیم و این کیفیت صوتی و فیزیکی متوجّه احساسات است و از قلب سرچشمه میگیرد نـه از اندیشه و تعقل. اصولاً توجّه به زیبایی ذاتی کلمات در قافیه بیشتر از دیگر قسمتهای شعر است چرا که چشم و گوش هر دو در این ناحیه به نقطهای میرسند که چندان شتابی ندارند و نمیخواهند به زودی از آن بگذرند و همین فرصتی که ذهن و گوش و چشم در این نقطه به دست میآورند باعث میشود که به زیبایی ذاتی و فیزیکی کلمات صرفنظر از معانی آنها بیشتر توجه کنند. در صورتی که اگر همان کلمهای که در قافیه قرار گرفته در میانه مصراع میبود این فرصت برای درک زیبایی ذاتی آن حاصل نمیشد زیرا بالطبع چشم و گوش هر دو در یک سیر پرشتاب حرکت دارند و میخواهند به نقطهای برسند برای مکث و تکیه، امّا وقتی به آن نقطه میرسند چون نمیتوانند بیکار بمانند به همان نقطه و زیبایی ذاتی همان کلمه توجّه میکنند و این نقطه جز قافیه چیز دیگری نیست» (شفیعی، 1384: 94-93). مثلاً:
(همان: 179) قرار گرفتن «جم» در جایگاه قافیه تمام توجه خواننده را از نظر صوتی و ذاتی جدای از معنی به خود جلب میکند و این هنر قافیه است که هگل به آن اشاره میکند. شعر حافظ استعداد بیان و نمایش بخش بسیار وسیعتری از حادثه ذهنی شاعر را دارد که چه بسا این حادثه به سبب همان مقام برزخی جهانبینی حافظ، بعدی را نیز در عمق میگشاید. به همین سبب است که کلمه در شعر حافظ معمولاً با حداکثر ظرفیت خود حضور مییابد و با این حضور «نه تنها کلمات همنشین خود را تحت تأثیر قرار میدهد و به نوبه خود از آنها تأثیر میپذیرد، بلکه در این مجلس کلمات هر کلمه تا جایی که ممکن است به نقل خاطرات و شرح حال خویش نیز مبادرت میورزد. در خیلی از موارد معانی دیگر کلمات در نتیجه همنشینی با کلمات دیگر تداعی میشود، باب معنای دیگری جز معنی اصلی را در شعر نمیگشاید؛ امّا سبب میشود آنچه در ذهن شاعر گذشته در ذهن خواننده نیز به میزان استعدادهای وی حضور پیدا کند» (پورنامداریان، 1383 :11). «ایجاد تناسبهای معنایی میان کلمات بیت از هنرهای حافظ است که تا حدّ وسواس در رعایت آن میکوشد و همین وسواس احتمالاً از منشأ تغییراتی میبایست باشد که حافظ بعد از سرودن شعر نیز از آن غافل نمیشده است و در پرداختهای تدریجی شعر همواره در اعمال این تناسبها که بسیار متنوع است کوشش داشته است» (همان: 119). ابیات زیر بیانگر این واقعیت است:
(همان: 295)
(همان: 378)
(همان: 272) در واقع حافظ بر آن است احساس و تفکّر و برداشت خاص خود از امور مادی و معنوی را به خوانندگان به خوبی القا نماید؛ لذا با استفاده از دقایق و ظرافتهای شعری به شایستگی به این امر دست مییابد به ویژه در حوزه مراعاتنظیر و با استفاده از تداعی معانی که بسامد بسیار بالایی در دیوانش دارد به نوعی باعث «رستاخیز» کلمات میشود و به بهترین و زیباترین نحو بر معانی ذهنی خود جامه لفظ میپوشاند.
7- واجآرایی واجآرایی یا آنـچه که برخی از نویـسندگان کتـابهای بلاغی از آن تعبیر به نغمه حروف میکنند، در واقع همآهنگی آوایی یا تکرار صامتها و مصوّتها به صورت منظّم به متناوب در یک مصراع یا بیت است، که در نظام شعری باعث تشخص واژهها و افزایش موسیقی درونی شعر میشود. به عبارت دیگر میتوان گفت تکرار واک (هجا) که سبب ایجاد موسیقی کلام یا افزایش موسیقی آن میشود؛ بر دو نوع است :«الف) همحروفی (تکرار یک صامت با بسامد زیاد در یک جمله) ب) همصدایی (تکرار یا توزیع مصوت در کلمات)» (شمیسا،57:1373). گفتنی است هرچه قدر هنر شاعر برای کنار هم قرار دادن هم آهنگ صامت و مصوّتها بیشتر باشد، زبان شعر از زبـان عادی بیشتـر فاصله میگیرد و تأثیرگذارتـر میشود؛ به ویژه آن که همآهنگیهای آوایی با فضای شعر سازگارتر باشد. در دیوان خواجه حافظ نمونههای فراوانی از این نوع نظام موسیقایی یعنی تکرار و توزیع (alliteration) صامتها و مصوتها را میتوان دید. آن چه در حوزه بحث این مقاله جای دارد و ما در صدد ذکر نمونههای آن هستیم، موضوع تکرار صامتها و مصوّتها در آن دسته از ابیات دیوان است که خواجه در آنها به واژۀ «می» و متفرّعات آن نظیر باده، و... اشاره کرده است. گفتنی است تکرار یک یا دو صامت در اشعار خواجه، در اکثر موارد با تکرار مصوتهای کوتاه یا بلند همراه هست که این نوع تکرار، سبب افزایش موسیقی شعر او گردیده، در اغلب موارد به همآهنگی میان عواطف و موسیقی کمک شایانی نموده است.
7-1-نمونههای تکرار صامتها: 1-1-7- هم حروفی واک «ب»
( حافظ، 1374،غ: 150 ) خواجه بزرگ در این بیت با تکرار منظم و پراکندۀ صامت «ب» و در کنار آن با تکرار مصوت بلند«آ» به ملایمتر شدن جو عاطفی کلام کمک کرده، البته به کار بردن این واکها، که به هیچ وجه نمیتوان انعکاس آنها را اتّفاقی دانست، با استفاده از بحر ملایم رَمل، مخاطبان را به احتیاط ورزیدن و برحذر بودن از نامحرمان و نامعتمدان دعوت کرده است. یا در نمونه دیگر از این نوع تکرار در بیت زیر:
(همان: 4) در مصراع اول و دوم تکرار صامت «ب» و در کنار آن مصوّت «آ» و «ای» و همچنین ربط دو مصراع به وسیلۀ صامت «پ»، و استفاده از وزن سنگین «مفاعلن، فعلاتن، مفاعلن، فع لن. بحر مچتث»؛ حال و هوای غم باری در این بیت ایجاد کرده است. بیتردید هممخرج بودن صامت و مصوتها در القای این حالت روحی مؤثر بوده است. نمونههای دیگر عبارتند از:
(همان: 25)
(همان: 162)
(همان: 78) همچنان که شواهد و مثالهای فوق مؤید آن است؛ خواجه با تسلط بر ظراف زبانی و با برخورداری از دایرۀ واژگانی وسیع و مهارتهای زبانی، به خوبی قادر شده است عواطف ذهنی و روحی خود را در کالبد واژگان و اصوات بریزد؛ برای نمونه در بیت زیر:
(همان: 37) خواجه با تکرار متناوب صامت «ص» و «ش» و «ب» که در زبان فارسی همآوا هستند، نوعی آهنگ ممتد و پرکشش ایجاد کرده است و بلافاصله در مصراع بعد با استفاده از مصوت بلند «آ» و تکرار صامت «ب» بر گذرا بودن عمر و تعجیل در غنیمت شمردن آن تأکید کرده هست. این در حالی است که در غزل دیگری با پر رنگ ساختن صامت «ش» در کنار «ب» فضای متفاوتی ایجاد کرده است:
(همان: 444) در این بیت خواجه با تکرار متناوب صامت «ش» و «ب» هیاهو و نشاطی را که در فصل بهار در دل طبیعت موج میزند، به خواننده القا میکند؛ که البته استفاده از ضربآهنگ مفعول، فاعلاتن؛ این تأثیر را دو چندان نموده است. نمونههای دیگر تکرار صامت «ب»:
(همان: 163)
(همان: 471)
(همان: 26) 2-1-7- همحروفی صامت «م»:
(همان: 95)
(همان: 64)
(همان: 154)
(همان: 128)
(همان: 398)
(همان: 489)
(همان: 413) همانگونه که ابیا ت مذکور نشان میدهد، خواجه بزرگ با تسلّط شگفتآوری که بر دایره واژگان فارسی دارد هنگام استفاده از واژه می به طرزی ماهرانه و با قراردادن سایر صامتها و مصوّتهای همآوا، به القای معنای مورد نظر خود به خوانندگان میپردازد. گفتنی است تکرار این صامت در دیوان خواجه بزرگ از بسامدی بالا برخوردار است، شاید بتوان این نکته را نموداری از دید هوشمندانه او به زندگانی تلقّی کرد؛ در دیدگاه حافظ، آدمی که موجودی برزخی و برخوردار از دو بعد روحانی و جسمانی است؛ باید همواره در مسیر تعادل و اعتدال گام بردارد و سعی نماید تا در دره افراط و تفریط سقوط نکند. خواجه در روزگاری که زاهدان مرایی و صوفیان مدعی بدون توجه به نیازهای واقعی وجود انسان، با تفسیری نادرست از فلسفه خلقت، او را به زهد ورزی و اِعراض از لذّات پاک مادی و دنیایی فرا میخواندند؛ به انسانها هشدار میداد که انسان موجودی دو بعدی است و نباید هیچ یک از دو بعد مورد غفلت قرار گیرد. در پی چنین اعتقادی حافظ در ظاهر با دعوت به می گساری به عنوان نماد حظ مادی، توجه او را به لذتهای پاک مادی معطوف میسازد و مکرر او را به شاد باشی و شاد زیستی فرا میخواند. خواجه به آدمی نهیب میزند که «قافله عمر در گذر است» همچنان که زاد و برگ سفر اخروی را جمع میکنی بهره خود را از زیباییهای دنیا هم بردار و روزگار را به شادی گذران. سایر نمونههای همحروفی صامت «م»:
(همان: 459)
(همان: 367)
(همان: 350)
(همان: 462)
(همان: 19)
(همان: 192) 7 ـ 1 ـ 3 ـ تکرار صامت «ر»:
(همان: 64)
(همان: 131) 7-1-4-تکرار صامت «ل»:
(همان: 5) 7-1-5-تکرار صامت «ش»:
(همان: 263) 7-2-.هم حروفی مصوتها 7-2-1-مصوت کوتاه :-ِ تکرار منظم مصوت کوتاه -ِ که در برخی کتابهای بلاغی از آن به عنوان تتابع اضافات نامبرده شده است؛ (همایی،21:1368) در شعر فارسی، به ویژه اشعار خواجه حافظ، باعث زیبایی و تأثیرگذاری و افزونی موسیقی درونی شعر او شده است:
(حافظ، 1374: 11)
(همان: 11) همانطور که در بیت بالا میبینیم، خواجه با تکرار 6 بار مصوت کوتاه ِ_ و ه، که سبب ممتد شدن صدا و کشیدهشدن واکها گردیده؛ نوعی آسودگی و خلسه را القا میکند، به ویژه آن که بعد از حروف هم مخرج «ب» و «م» از مصوت بلند «آ» بهره گرفته و با تکرار واژه صدر بیت در آخر آن به ایجاد چنین فضایی کمک چشمگیری کرده است.
(همان: 81)
(همان: 128)
(همان: 338)
(همان: 165)
(همان: 454)
(همان: 26)
(همان: 433)
(همان: 447)
(همان: 44)
7-2-2-تکرار مصوت بلند «آ»:
(همان: 74)
(همان: 44)
(همان: 25)
(همان: 118) 7-2-3-تکرار مصو ت بلند «ای»:
(همان: 352)
(همان: 46)
(همان :454)
(همان: 19)
(همان: 376)
(همان: 495) سایر نمونههای مربوط به تکرار این واج، عبارتند از: غ535 ،393؛ غ494 ،363؛ غ525 ،386؛ غ587 ،432. دقّت در نمونههای فوق نشان میدهد کلمات و واجهایی کم در زنجیرۀ بیتها نشستهاند، به گونهای انتخاب شدهاند که واژۀ کانونی بیت را برجستهتر نمایند و آن را در ذهن خواننده حاضر نمایند. البتّه این به آن معنا نیست که خواجه بزرگ به هنگام شعر گفتن، آگاهانه و از پیش اندیشیده این واژهها را ماهرانه در کنار هم نشانده است؛ بلکه به تعبیر استادپور نامداریان «شعر حافظ ظرایف پنهان وآشکار، خواه در حوزه صورت و خواه در حوزه معنی هم محصول قوّتها و استعدادهای کسبی و غیرکسبی او در طول حیات، وهم محصول مقام و موقع خاص اوست که در حال و هوای لحظههای سرودن شعر، جبر حضور خویش را بر او تحمیل میکند» (پورنامداریان، 70:1383).
8- ایهام ایهام یکی از آرایههای معنوی است. این عنصر زیباییشناختی از خصایص مهمّ و برجسته سبکی دیوان حافظ میباشد که اکثر ابیات دیوان را در برمیگیرد. از نظر لغت، «ایهام و تخییل و توهیم به معنی به گمان افکندن است، اما توریه به معنی سخن پوشیده گفتن آمده است» (فشارکی، 83:1389) در اصطلاح بدیع «ایهام آن است که گوینده در به کار بردن یک کلمه، دو معنی نزدیک و دور آن کلمه را در نظر بگیرد و مقصود او معنی دور آن کلمه باشد» (احمدنژاد، 1374: 45).
(حافظ، 1374، غ: 3) می باقی: 1- جاویدان 2- باقی مانده
(همان: 7) شیخ جام: 1- جام می 2- شیخ احمد جام می به لحاظ ایهام در واژه مُدام جلوهگری میکند.
(همان: 11) مدام: 1- همیشه 2- شراب
(همان: 116)
(همان: 150)
(همان: 298)
(همان: 309)
(همان: 445) ایهام مهمّترین ترفند دو یا چند معنایی است که بر دو نوع است : 1- ایهام تناسب 2- ایهام تضاد . ایهام تنـاسب: آنچه را علمای بدیـع ایهام تـناسب نامیدهاند نوعی مراعاتنظیـر است. مراعاتنظیری که در نتیجۀ دو معنایی بودن یکی از واژهها به وجود میآید. به عبارت دیگرجمله در معنای مورد نظر گوینده تناسب ندارد اما معنای دوم یک واژه با یکی از واژههای کلام تناسب معنایی دارد. ایهام تضاد: «ایهام تضاد همانند ایهام تناسب است جز اینکه معنی دوم یک واژه با یکی از واژهها تضاد ایجاد میکند نه مراعات نظیر» (وحیدیان کامیار، 126:1388).
(همان: 46) مدام: 1- شراب 2- همیشه که با پیوسته تناسب دارد.
(همان: 382) مدام: 1- پیوسته 2 شراب که با عیش و شیشه تناسب دارد.
(همان: 405) مدام: 1- همیشه 2- شراب را به ذهن متبادر میکند و با باده و خرابات ایهام تناسب میسازد.
(همان: 14) عکس: 1- تصویر 2- معکوس می= یم زیباییهای ایهام: 1 _ مهمترین ویژگی ایهام دو یا چند معنایی بودن آن است. یا به عبارت دیگر چند بعدی بودن آن هم زیباست و هم شادیآور. 2_ ایهام کلامی است غیرمستقیم. یعنی ذهن در نخستین نگاه به عبارت ایهامدار متوجّه یک معنا میشود سپس با دقّت بیشتر معنی دوم را درک میکند که این کشف ناگهانی برای خواننده بسیار لذّتبخش است. 3_ در ایهام ایجاز است. یعنی به طور طبیعی انتظار داریم یک لفظ یک معنا داشته باشد در حالی که در ایهام به ذهن اجازه داده میشود دو یا چند معنا را به خاطر بیاورد و بازی شیرینی با ایهام داشته باشد. (رک: وحیدیان کامیار، 124:1388). ایهام در شعر حافظ، جایگاه خاصی دارد چنانکه در اشعارش تجلّی خاصی پیدا کرده و یکی از ویژگیهای سبکی شعری او به شمار میرود. در طی بررسی به عمل آمده بالاترین بسامد را واژه مُدام داشته که حافظ در جای جای سرودههایش آن را به زیبایی به کار برده و گویی این مضمون و مفهوم را میخواهد به خواننده القا کند که پیوسته وقت را غنیمت بدان و شاد باش و غم دنیا را نخور.
نتیجه نتایج این تحقیق نشان میدهد انعکاس می و مترادفات آن در غزلیات خواجه، تصویرهای زیبا و تأملبرانگیزی ساخته است و سبب تبلّور اندیشهها و عواطف روحی وی گردیده است. در بین واژگان مورد بحث در این پژوهش، تکرار واژه «می» و ترکیبات آن بیشترین بسامد را دارد. گویی حافظ با این واژه انس بیشتری داشته است و این واژه بیش از سایر واژهها توانسته نظر خواجه را به خود جلب کند. حافظ که از خاصیت القایی واژگان زبان فارسی کاملاٌ آگاه است هنگام استفاده از این واژهها با قرار دادن ماهرانه صامتها و مصوتهای همآوا با یکی از واجهای واژه کانونی بیت، آن را در ذهن خوانندگان برجستهتر میسازد و با استفاده از موسیقی واجها در کنار موسیقی واژگان با استفاده از انگیزش آوایی به القای مفهوم مورد نظر میپردازد. دقّت در نحوه انگیزش معنایی و استفاده از زبان مجازی برای بیان مطلب مورد نظر از سوی حافظ نشان میدهد در ابیات مورد پژوهش، در بین تصاویر خلق شده از رهگذر تشبیه انواع تشبیه مرسل، مجمل، مضمر، تفضیلی، و بلیغ اضافی در دیوان خواجه انعکاس یافته است که در این بین تشبیه بلیغ اضافی بالاترین بسامد را دارا است. خواجه در این تشبیه بستر مناسبی برای بیان معانی ذهنی خود نسبت به این نوش داروی مرموز یافته است. در بحث استعاره حافظ از انواع استعاره مصرّحه و مکنیه برای اشاره به واژه می و مترادفات آن استفاده میکند. در این بین استعاره مکنیه از نوع انسانانگاری بیشترین کاربرد را داشته است گویی خیالانگیزی این نوع استعاره بیشتر به پویایی و تأثیرگذاری شعر وی کمک کرده است. دقّت در ایجاد تناسبها و ارتباط بین واژگان مورد بحث، نشان میدهد با آن که استفاده از تداعی معانی در دیوان حافظ از بسامد بالایی برخوردار است، فهم و دریافت تناسب بین واژهها در غزلیات حافظ نیازمند تأمل و درنگ است. خواننده آشنا با دقت در تناسبهای معنایی میتواند به وجود این آرایه در بیت پی ببرد. در مورد انواع مجازها باید اشاره کنیم بیش از همه مجاز به علاقه حال و محل انعکاس یافته، بیشترین صنعتپردازی با واژه «جام» صورت گرفته است. گویی این واژه از واژگان محبوب و موردپسند خواجه حافظ بوده است. در بین انواع ایهام، ایهام تناسب بیشترین کاربرد را دارد که از یبن واژههای مورد استفاده واژه «مدام» بیش از سایر واژهها مورد استفاده حافظ قرار گرفته است.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع و مآخذ: 1 ـ احمدنژاد، کامل. فنون ادبی. انتشارات پایا، چاپ دوم، 1374. 2 ـ پورنامداریان، تقی. گمشده لب دریا. نشر پژوهشگاه علوم انسانی، چاپ دوم، 1383. 3 ـ حافظ شیرازی. دیوان غزلیات. به کوشش خلیل خطیب رهبر، نشر صفی علیشاه، چاپ پانزدهم، 1374. 4 ـ شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی. موسسه انتشارات آگاه. چاپ سوم، 1366. 5 ـ _______،________ . صور خیال در شعر فارسی. نشر آگاه، چاپ ششم، 1378. 6 ـ شمیسا، سیروس. نگاهی تازه به بدیع. انتشارات فردوس، چاپ ششم. 1373. 7 ـ رجایی، محمدخلیل. معالم البلاغه. دانشگاه شیراز، چاپ چهارم، 1376. 8 ـ رنجبر، احمد، بیان. نشر اساطیر، چاپ اول، 1385. 9 ـ ____، ____ . بیان. نشر اساطیر، نشر فردوس، چاپ سوم، 1372. 10ـ فتوحی، محمود. بلاغت تصویر. انتشارات سخن، تهران: چاپ دوم، 1385. 11ـ فشارکی، محمد. نقد بدیع. انتشارات سمت، چاپ اول. 1379. 12ـ میرصادقی، میمنت. واژهنامه هنر شاعری. نشر کتاب مهناز، چاپ سوم، 1383. 13 ـ وحیدیان کامیار، تقی. بدیع از دیدگاه زیباشناسی. انتشارات سمت، چاپ چهارم، 1388. 14 ـ همایی، جلالالدین. فنون بلاغت و صناعات ادبی. موسسه انتشارات هما، چاپ دهم، 1374. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 9,882 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,291 |