تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,618 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,303,194 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,357,337 |
جلوههای رمانتیسم در شعر سیاوش کسرایی | ||
زیباییشناسی ادبی | ||
مقاله 3، دوره 7، شماره 28، تیر 1395، صفحه 73-98 اصل مقاله (408.67 K) | ||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||
چکیده | ||
یکی از دلایل شکلگیری جنبش رمانتیسم، نیاز به ایجاد نوعی زیبایی شناسی جدید در عرصة هنـر و ادبیـات بود. این تغییر و تجدد از عصرمشروطه در هنر و ادبیات ایران نیز آغاز میشود. در این دوره ارتباط بیشتر شاعران و نویسندگان ایرانی با فرهنگ و هنر اروپا، سبب آشنایی با ادبـیات غرب و همچنـین مکتب رمانتـیسم بود تأثیر این آشنایی را از همان ابتدا میتوان در آثار ادبـی مشاهده کرد در دورة معاصر نـیز، شاعران زیـادی از رمانتـیسم به صورتهای مختلف تأثیر پذیرفتند این پژوهش نشان میدهد، یکی از شاعرانی که تأثیر رمانتیسم در شـعر او کاملا مـشهود میباشد، سیـاوش کسرایی است. بایدگفت برای همة مؤلفههای مکتب رمانتیسم در هر دو گرایش فردی و اجتماعی آن میتوان نمونههای متعددی در شعر کسرایی سراغ گرفت. با وجود این از بین ویژگیهای مختلف این مکتب، وی بیش از همه بـه طبیـعت گرایـش داشـته اسـت. پـس از آن هم بــنمایههای تـغزلی همچون، خـیالورزی،عشق، نوستالژی وهمچنین الهام از اساطیر، همدردی با محرومان و آرمانخواهی در شعر وی نمودهای آشکارتری دارد. | ||
کلیدواژهها | ||
رمانتیسم؛ زیباییشناسی؛ شعر معاصر؛ سیاوش کسرایی | ||
اصل مقاله | ||
جلوههای رمانتیسم در شعر سیاوش کسرایی
حسین اتحادی* چکیده یکی از دلایل شکلگیری جنبش رمانتیسم، نیاز به ایجاد نوعی زیبایی شناسی جدید در عرصة هنـر و ادبیـات بود. این تغییر و تجدد از عصرمشروطه در هنر و ادبیات ایران نیز آغاز میشود. در این دوره ارتباط بیشتر شاعران و نویسندگان ایرانی با فرهنگ و هنر اروپا، سبب آشنایی با ادبـیات غرب و همچنـین مکتب رمانتـیسم بود تأثیر این آشنایی را از همان ابتدا میتوان در آثار ادبـی مشاهده کرد در دورة معاصر نـیز، شاعران زیـادی از رمانتـیسم به صورتهای مختلف تأثیر پذیرفتند این پژوهش نشان میدهد، یکی از شاعرانی که تأثیر رمانتیسم در شـعر او کاملا مـشهود میباشد، سیـاوش کسرایی است. بایدگفت برای همة مؤلفههای مکتب رمانتیسم در هر دو گرایش فردی و اجتماعی آن میتوان نمونههای متعددی در شعر کسرایی سراغ گرفت. با وجود این از بین ویژگیهای مختلف این مکتب، وی بیش از همه بـه طبیـعت گرایـش داشـته اسـت. پـس از آن هم بــنمایههای تـغزلی همچون، خـیالورزی،عشق، نوستالژی وهمچنین الهام از اساطیر، همدردی با محرومان و آرمانخواهی در شعر وی نمودهای آشکارتری دارد.
واژههای کلیدی رمانتیسم، زیباییشناسی،شعر معاصر، سیاوش کسرایی.
مقدمه با تحولات گستردهای که در عصر مشروطه در جامعة ایرانی پدیدار شد، همة ساختارهای زندگی فردی و اجتماعی دستخوش دگرگونی و تغییر شد. در این دوره و در پی آشنایی طبقة تحصیلکرده با مظاهر تمدن غربی، اندیشهها و آرمانهای تازهای در جامعة ایرانی شکل گرفت. ارتباط با اروپا و ترجمة آثار ادبی غربی سبب شد تا نویسندگان ایرانی، با آرا و عقاید و مکاتب هنری و ادبی تازهای آشنا شوند. این آشنایی از همان ابتدا جنبشهایی را آغازکرد که سببساز تأثیرات گسترده و عمیقی در بین روشنفکران ایرانی شد. یکی از این جنبشها که اساساً نهضتی فرهنگی اجتماعی و فکری بود، رمانتیسم است که در ایران تنها در ادبیات نمود پیدا کرد. رمانتیسم در حقیقت واکنشی به مکتب کلاسیسم بود. کلاسیکها برای هنر و ادبیات، معیارها و اصول خاصی را در نظر گرفته بودندکه سبب شده بود، عرصه برای ابراز احساسات و شکوفایی خلاقیتها تنگ شود. از این منظر میتوان گفت، رمانتیسم یک انقلاب فراگیر علیه رویکرد صرفاً عقلگرا و ماشینی کلاسیسم بودکه در عصر پیشرفتهای صنعتی، به جنبههای عاطفی و احساسی انسان اهمیت نمیداد. «نفوذ و تأثیر جنبش رمانتیک بیانگر یک بازنگری اساسی و جهتگیری کاملاً تازه در زیباییشناسی است. و همین امر الهامبخش نشاط، پویایی و تجدید حیاتی حیرتانگیز درآثار خلاق شده است». (فورست: 101) البتهگفتنی است چون رمانتیسم در شرایط ویژه و تحت تأثیر عوامل خاصی در اروپای قرن هجدهم پدید آمده است، مسلماً نمیتوان همة تعابیر و ویژگیهای آن را دقیقاً با ادبیات ایرانی تطابق داد. به همین دلیل است که شفیعیکدکنی، به کار بردن این اصطلاح را، دربارة ادبیات معاصر ایران، از روی ناچاری و با توسع میداند. (رک. شفیعی کدکنی: 50) وقتی که رمانتیسم در جامعة ادبی ایران پدیدار شد، زمان درازی بودکه از پیدایش آن در اروپا میگذشت، به گونهای که پس از آن مکاتب ادبی دیگری با نظریههای جدیدی ظهور کرده بودند. اما با وجود این دارای ویژگیهایی بودکه از همان ابتدا از سوی جامعة ادبی ایرانی با اقبال زیادی مواجه شد. ناتل خانلری دربارة دلیل رواج و گسترش مکتب رمانتیسم، به ویژه در بین شاعران ایرانی معتقد است «نویسندگان مکتب رمانتیسم، در شعر عواطف عاشقانه را اغلب با تعبیراتی کلی و ساده و آمیخته با مبالغه و اندکی تصنع بیان کردهاند، و چون مجموع این نکات در شعر فارسی نیز معمول بوده، در اینجا هواخواه و پیرو بسیار یافتهاند.» (خانلری: 3) اصول و مبانی مکتب رمانتیسم باید گفت از آنجایی که بیشترین تأکید رمانتیسم بر احساسات و عواطف انسانی است، دارای ویژگیهایی است که میتواند جنبههای مختلفی از بازتابهای ذهن و اندیشة انسان را شامل شود. به همین دلیل است که در آرای منتقدان و صاحبنظران ادبی دربارة اصول و مبانی این مکتب، میتوان حوزة وسیعی از معانی و مفاهیم متعدد را مشاهده کرد. «پدیدة رمانتیک که معمایی حل ناشدنی و هزار تویی بنبست است، گویا هیچ تحلیل علمی را برنتابد، بیشتر به دلیل سرشت بسیار متضاد آن و از این رو که رمانتیسم محل تلاقی تضادهاست. رمانتیسم در عین حال جهانی و ملی، واقعگرا و خیالپرور، بازگشتگرا و یوتوپیایی، دمکراتیک و اشرافی، جمهوری خواه و سلطنت طلب، سرخ و سفید و عرفانی وحسی و...است». (سه یر و لووی :120) با وجود این، دربارة مهمترین و اساسیترین مبانی رمانتیسم باید گفت، تاکید بر اصالت احساسات و عواطف و دریافتهای الهامی و شهودی، وکمتوجهی به عقل و دریافتهای عقلانی. همچنین تأکید بر توصیف تجربههای عاطفی و رویکردهای لطیف و بیاعتنایی به رویکردهای منطقی و قاعدهمند. افزون بر اینها، بهرهگیری از تخیل پرشور وسودازده و حسی عاطفی، از مشخصههای هنرمند رمانتیک است. مؤلفههای دیگری را نیز از اصول رمانتیسم دانستهاند از جمله «توجه فراوان به طبیعت و شیوههای زندگی طبیعی، توجه فراوان به منظره مخصوصاً مناظر و صحنههای بکر و وحشی، ایجاد رابطه بین رفتارهای بشری با رفتارهای طبیعت، اهمیت بسیار برای نبوغ ذاتی و استعداد و قدرت تخیل، اعتقاد به فرد و نیازهای او، درونگرایی و تکیه بر ضمیر ناآگاه و بیان احساسات و عواطف» (شمیسا: 64) در کنار همة این ها، برخی ویژگیهای دیگر هم برای رمانتیسم قائل شدهاند از جمله، همدلی با محرومان و رنجهایشان و نیز فضای آکنده از اشباح و ارواح و توصیف شب و قبرستان . (رک. جعفری: 107) از آنجایی که اساس مکتب رمانتیسم بر خیالورزی واحساس قرار دارد، میتوان گفت این تخیل و احساس گاه به مضامین شخصی و گاه به مضامین گروهی و اجتماعی گرایش دارد. از اینرو بسته به این که غلبه احساس و تخیل شاعر با کدام یک از این دو گونه تفکر باشد، رمانتیسم را به دو شاخة اصلی فردی و اجتماعی تقسیم کردهاند. «رمانتیسم فردی غیرسیاسی، عاشقانه، عمدتاً از نوع عشق جسمانی و در مواردی اروتیک، برکنار ازدغدغههایاجتماعی و اندیشههایانقلابی است، برعکس رمانتیسم اجتماعی به فعالیتهای اجتماعی، مبارزه، سیاست عشق به آزادی، انقلاب و اهداف انقلابی اصالت میدهد». (زرقانی: 342) این پژوهـش به بررسی جنبهها و مؤلفههای مختلف رمانتیسم، در شعرسیاوش کسرایی میپردازد. «سیاوش کسرایی به سال 1305خورشیدی، در اصفهانزاده شد، و بسیار زود در همان کودکی به همراه خانوادهاش به پایتخت آمد. در دانشکدة حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خواند. 12 سال پایانی زندگیاش در خارج از کشور گذشت و در سال 1374 به دلیل بیماری قلبی در وین، پایتخت اتریش، زندگی را بدرود گفت و در گورستان مرکزی وین، به خاک سپرده شد.» (کسرایی: 21) کسرایی از ابتدای دهة 1330 با سرودن اشعاری پراکنده در روزنامهها و مجلات مختلف، کم کم به جامعة ادبی راه پیدا کرد، تا آن که در سال 1336 نخستین دفتر شعرش را با عنوان «آوا» منتشرکرد. اما بیش از همه، به سبب سرودن شعر بلند «آرش کمانگیر» بود که در حافظة دوستداران شعر و ادب معاصر ماندگار شد. شعر کسرایی از سوی منتقدان شعر معاصر با واکنشهای متفاوت و گاه متضادی مواجه بوده است. از یک سو کسانی مثل عبدالعلی دستغیب معتقدند «کسرایی در قدرت تخیل بیمانند است، وی ستایشگر ارجمند زیبایی و غزل و غناست» (شمس لنگرودی: 558) از سوی دیگر رضا براهنی که به داشتن قلمی نیشدار و صریح شهره است، همرا با پارهای نقدهای مثبت دربارة شعر وی، معتقد است «شعر کسرایی به طور کلی اغلب سست است، و البته علتش این است که تخیل کسرایی منتهای فشردگی خود را در زبان منعکس نمی کند وکلی بافی او از همین جاست.» (براهنی: 115)
پیشینة تحقیق در سابقة تحقیقاتیکه تاکنون، دربارة شعر کسرایی انجام گرفته است، پژوهشی مستقل دربارة تأثیر رمانتیسم در شعر وی دیده نمیشود. تنها اشاراتی گذرا و مختصر از سوی برخی محققان، در این زمینه وجود دارد. از جمله عبدالعلی دستغیب، در دو مقالة «آوای کسرایی» و همچنین «شبان بزرگ امید» و نیز سید مهدی زرقانی در کتاب «چشمانداز شعر معاصر ایران» تنها به سطرهایی از نمود رمانتیسم در شعر کسرایی اشاره کردهاند. از این رو در این پژوهش به گونهای مفصل ویژگیهای مکتب ادبی رمانتیسم، با ارایه نمونههایی از شعر کسرایی بررسی و تحلیل میشود. 1 ـ مبانی رمانتیسم فردی 1 ـ 1طبیعتگرایی از آنجایی که جنبش رمانتیسم، واکنشی در برابر زندگی قراردادی و تصنعی شهری بود، انتظار میرفت در برخورد با محیط پیرامونش، روش دیگری پیش بگیرد. از همینرو بر خلاف کلاسیسم رویکردی تازه به طبیـعت داشت. کلاسیکها در برخورد با طبیعت برای درک زیباییهای آن به توصیف صوری و بیرونی مظاهر آن میپرداختند، اما در رمانتیسم توصیف بیرونی طبیعت «جای خود را به درک درونگرایانة طبیعت، و همدلی با آن میدهد. طبیعت در رمانتیسم، موجودی زنده است که، زندگی دائمالتغییر خاص خود را دارد، و حالات و خصوصیات آن به اندازة روحیات انسان متنوع و گوناگون است.» (فورست: 52) طبیعت و مظاهر آن به عنوان یکی از مؤلفههای اساسی رمانتیسم، از مضامین عمده و کلیدی شعرکسرایی است. به گونهای که در سطرسطر شعرش نمودهای مختلف طبیعت آشکارا قابل مشاهده است. وی در صحنهآرایی مکانهای شعرش و همچنین ارایة صورخیال، به میزان بسیار زیادی از عناصر طبیعت استفاده کرده است. شاعر رمانتیک اگر برای طبیعت یکی از صفات و یا افعال انسانی را قایل میشود، به طور غیرمستقیم، یکی از خصوصیات نفسانی خودش را بیان میکند. کسرایی در بیشتر اشعارش آنجا که به توصیفی از طبیعت میپردازد، دقیقاً همین رویکرد را دارد. یعنی به طبیعت در حکم موجود زندهای نگاه میکند که میتواند باحالات و روحیات خود شاعرارتباط و پیوند نزدیکی برقرار کند، و همان درک درون گرایانه و همدلی با طبیعت و مظاهرآن را داشته باشد. در یکی از اشعارش که چشمهای را توصیف میکند، به گونهای صحنهآرایی میکند که گویی چشمه انسانی است که با طبیعت همگون شده است. به بیانی دیگر، همة حالات و رفتار انسانی را به چشمه نسبت میدهد. «روی هر دامنه و درّه پرید/ رخ آشفته علفها را شست / بوسه زد زلف گل وحشی را / دل خاموش چمن راکاوید.» (کسرایی: 42) چشمه همچون انسانی است که مورد کملطفی و بیاعتنایی قرار گرفته است. این دقیقا ًبازتابی از وضعیت روحی خود شاعراست. «هیچکس چشمة جوشنده به چیزی نگرفت / صورت هیچ کسی در دل او سایه نزد/ بر لبانش چه سخنها که کس آن را نشنید / بر جبینش چه شکنها که کس آن را نزدود». (همان:42) چشمه آرزو میکند که، سختیها و دشواریها را پشت سر بگذارد تا به مرادش که رسیدن به دریاست برسد. «آه اگردشت عطش کرده لبانم نَمَکد/یا اگرسینة آن کوه نکوبد بالم/ یا اگر تندی این راه توانم نَبُرَد/ ماسة ساحل امید به تن خواهم شست / روی دریای پر از موج گران خواهم دید». (همان:43) کسرایی در موارد متعددی احساس درونی خود را به طبیعت تسری میدهد، و به گونهای با آن همذاتپنداری میکند. «باران میبارد، باران / باران فراوان / دریا در جوش/ جنگل خاموش / نیست کسی پیدا در راه بیابان / با من اندوه/ باگل اندوه / باهمه اندوهی همچون مه پیچان ...» (همان:689) «ای جوی بیا به هم، هم آوا گردیم /باچشمه ورود یک جا گردیم/ پیوند کنیم روشنی با پاکی/ باشد روزی دوباره دریا گردیم».(همان: 258) عبدالعلی دستغیب، دربارة ویژگی توصیفهای طبیعت، در شعر کسرایی معتقد است «توصیفهای کسرایی از منظرههای طبیعت و حالات انسانی، از ابداع و تازهجویی بهرهور است. در این گونه اشعار، کسرایی کلی گویی نمیکند و با مهارت برشی از واقعیت را در قالب شعریتر و عذب نشان میدهد.» (دستغیب: 32) شعر بسیار مشهور و پراحساس «غزلی برای درخت» که از شاهکارهای شعر معاصرفارسی است، یکی از اوجهای غریب کسرایی است که بالندگی ذهنی و زبانی وسیعی در آن نمود یافته است. «تو قامت بلند تمنایی ای درخت! / همواره خفته است در آغوشت آسمان/ بالایی ای درخـت/ دستت پر ازستـارهو جانـت پراز بهار/زیبایی ای درخت/ وقتی که بادها/ در برگهای درهم تو لانه میکنند/ وقتی که بادها/ گیسوی سبزفام تو را شانه میکنند/ غوغایی ای درخت / ...». (کسرایی: 276) طبیعت در شعرکسرایی غالباً با صفاتی به کار برده میشود که دارای مفاهیمی چون حسرت، اندوه، پریشانی و نومیدی است. این اندوه، خود ناشی از نوعی غلبه و بروز احساس شاعر است، چرا که «من رمانتیک، غالباً دل گرفته و غمگین است.» (زرشناس: 148) «دریغا گل سرخ را باد برد/ دلِ غنچه زین درد درهم فشرد/ چو میرفت بلبل از این باغ گفت / بهارم سرآمد، مرا نغمه مرد.» (کسرایی:931) شاعر مأیوس و نومید، به طبیعت پیرامونش با احساس و دریافت خودش نگاه میکند. «سرخ گل امسال/ بیهده بر شاخسار چشم به راه است/ بیهُده سر میکشد به خامشی باغ/ بیهُده دل میدهد به قاصدک باد/ بر لبِ بادِ وزنده آتشِ آه است.» (همان:836) «سربرده به سینه کوه و ماتم دارد / با ذرّه بسی حکایت غم دارد / ای باد چه رفته در شب پیش که سنگ / در چشم کبود خویش شبنم دارد ؟» (همان:254) در دفتر شعر«خانگی» که سرودة سال 1346 است، شعری دارد با عنوان «در تماشاگه پاییز». خواننده در ابتدا تصور میکند که با شعری تغزلی در وصف پاییز مواجه است، اما در همان سطر اول، زبان سمبلیک شاعر به شعر معنا و جنبهای عمومی میبخشد. «برگریزان همه خوبیهاست/ میبریم از هم پیوند قدیم/ میگریزیم از هم/ سبک وسوخته، برگی شدهایم/ در کف باد هوا چرخنده » (همان:397) این پاییز ویژگیهایی دارد، که نشانی از یک پاییز معمولی در آن نیست. شاعر با اغراق آنچه را در ذهنش میگذرد به تصویر میکشد و اینگونه خوانندهاش را در موقعیتی غیر معمول و درعین حال، هراسناک قرار داده تا دغدغة همیشگیاش راکه یک بغل اندیشه و تشویش اجتماعی است توجیه کند. «از کران تابه کران/ سبزی و سرکشی سروی نیست/ و زگل یخ حتی/ اثری در بغل سنگی نیست/ این همه بیبرگی/ این همه عریانی/ چه کسی باور داشت؟/دل غافل اینک/ تویی ویک بغل اندیشه که نشخوار کنی/ در تماشاگه پاییز که میریزد برگ.» (همان:397) کسرایی از آنجا که گرایش زیادی به طبیعت دارد، در جای جای اشعارش خود را به نمادهایی از طبیعت تشبیه می کند. از رهگذر همین تشبیهات است که شاعر احساس خود را با طبیعت پیوند میزند. نکتة گفتنی این که در غالب این تشبیهات، وجه شبه مفهومی از یأس وناامیدی و حزن دربردارد. برای آشنایی بیشتر با روحیات و خلقیات درونی شاعر، به تعدادی از ترکیباتی که کسرایی، آنها را مشبه به خودش قرارداده است، اشاره میشود. خموش درختِ شکسته بال (ص 224)، ستارة پژمردة صبحدم (ص 852)، ساحلِ خاموشِ سنگین (ص 247)، اخترِ دور دست خاموش (ص 891)، دشتِ بد سرگذشت (ص 891)، پرستوی فراری از بهار (ص 242)، ابرِدربدر (ص 243)، جویباری از آواز و اشک (ص 175)، بیابانِ هراس با شیارِ بس شکست (ص 172). از منظری دیگر شاید بتوان گفت این که این همه مظاهر طبیعت، در شعر کسرایی غمبار و حزنآلود است، میتواند دلیل این باشد که شاعر با تسری حس و عاطفه درونیاش به مظاهر طبیعت، قصد دارد اندکی از تألمات روحی خودش را تسکین دهد. افزون بر این باید گفت عناصر طبیعت حتی به صورت مجرد، یعنی در همان قالب اصلی خودشان نیز، غالباً با صفاتی به کار میروند که در بردارندة مفاهیمی چون، حسرت و نومیدی و اندوه است. میتوان گفت این پدیدههای غمبار طبیعت، در واقع تصویری است که شاعر از روح متلاطم و زخم خوردة خودش ترسیم میکند. برای پرهیز از اطالة کلام به ذکر ترکیباتی از این دست بسنده میشود. بادِ سیاه (ص 58)، ساحلِ خاموش (ص 308)، گل سرخِ چشم انتظار (ص313)، درختِ خموش (ص 224)، ابرِ سرگردان (ص 243)، گیاهکِ عطشناک (ص 208)، ابرِآواره (ص 908)، بلبلِ غمگین (ص 310)، زمینِ غمزده (ص 311)، ابرِملالآور (ص 93) ،گَوَن عبوس (ص 207)، بیدِ خسته (ص 255)، درههای خاکستر پوش (ص 254)، آسمان غمزده (ص 283)، گُل اندوهگین (ص 689)، لالة افسرده (ص 80)، دلِ خاموشِ چمن (ص 41)، مردابِ ابرها (ص 55)، تابوتِ ماه (ص 56) ، ابرِخشم آهنگ (ص 94). در شعر کسرایی از میان همة فصلها، پاییـز بیشترین جلوه را دارد. چرا که رمانتیکها برگهای زرد پاییزی را بیش از درخـتان سرسبز بهار دوسـت دارند. (رک.فرشیدورد: 402) غمبارترین پاییز هم در شعر وی تصویر شده است. «خورشیدهای خیس/ مهتابهای کال/ الماسهای سرد/ فانوسهای تار/ سرشاخههای غم/ گلبرگهای مرگ / بیماری غروب / بیکاری غبار » (کسرایی: 167) 1-2-تخیل و تصویر خیالورزی گسترهای است که شاعر میتواند به همة اشیا و پدیدههای بیجان روح ببخشد. باید گفت تخیل و تصویر، یکی از وجوه امتیاز و شاید برتری مکتب رمانتیسم به دیگر مکاتب ادبی است، چرا که هنرمند رمانتیک با مدد خیال به جهان ناشناختهها پا میگذارد، و بر دامنة آفرینـشهای هنریاش افزوده، به افقهای تازهای دسـت مییابـد که جز به کمک تخیل امکانپذیر نیست. عبدالعلی دستغیب دربارة ارتباط بین تخیل و تصویر در شعر کسرایی معتقد است «کسرایی از واقعیت شروع میکند و به قلّة تخیّل و ایماژ میرود، و این صفت ویژگی شعر و سبک اوست. در شعر کسرایی، تخیل و واقعیت با همآمیختگی دارند و ایماژها در خدمت بیان واقعیت به کار میافتند.» (دستغیب: 33) «زیر شرّابهای از پردة باران/ جنگل آشفته برآورده سر از خواب زمستان / آید از دور صدایی / از گل آلوده ره دامنه، پویاییِ پایی / باد در همهمه و برگ، گریزان / پچپچ افتاده در انبوه درختان / .../ زیر شرّابة صد دانة باران / باز باد است که گیسو کَنَد از جنگل گریان / شب فرود آمده از قلّه و لیکن / لاله گیرانده چراغی به سرِ راه بهاران » (کسرایی: 545) گَوَن که بوتهای است وحشی در دشت، عبوس نشسته و هرگاه که باد که او هم نغمهخوان است، میوزد مانند مطربی پیر با باد هم آواز میشود. «در قلب دشت، دستِ گَوَن باز میشود / وین بوتة عبوس / چون چنگیان پیر / با نغمهخوان باد هم آواز میشود.» (همان:207) وی در مجموع شاعری تصویرگراست و گاه در شعرش لحظاتی دارد که قدرت ابداع و ابتکار او را در آفرینش تصاویر شعری به خوبی نشان میدهد. «صبحگاهان که غرفة خورشید/ دَر بر این باغ خواب رفته گشاد/ گل سر از دوش برگها برداشت/ سایةگل به خاکها افتاد.» (همان:138) «چشمها، ابرآلود/ دستها، جنگل پوکی که از آن خیزد دود/ و دهانها همگی جای کلید/ و دهانها همگی جای کلیدی مفقود.» (همان:304) از فضاهای محبوب شاعران رمانتیک، مهتاب و شب مهتابی است. کسرایی هم در موارد زیادی خیالپردازیهایش را در شبهای مهتابی تصویر میکند. «مهتاب به دلیل ایجاد فضای مبهم و سایهوار، زمینة مناسبی برای بیان حالات رمانتیک است. در فضای مهتابی قطعیت و صراحت از میان میرود. زمان و مکان در شب مهتابی خیال انگیزتر است.» (فتوحی :26) «آویخته بید خسته گیسو بر آب / پیچیده در امواج سپید مهتاب / شبنم نتراویده هنوز و تن شب / در سایة برگ و بتّهها رفته به خواب» (کسرایی: 255) شعر کسرایی پراست از ترکیبات و اضافههای تشبیهی و استعاری نو، که تصاویر زیبا و خیالانگیزی را در ذهن خواننده ترسیم میکنند. به گونهای که یکی از منتقدان شعر معاصر ایـران وی را اســتاد مسـلم تصویـرسـازی و تجـسـمبخـش چشـمانـدازهای استـعارهای میداند. (رک.کلیاشتورینا: 77) در پایان این مبحث، برای آشنایی بیشتر با قدرت ابداع و آفرینشگری کسرایی، پارهای از ترکیباتی که در آنها به خلق تصویری تازه و بدیع توفیق یافته ذکر میشود. فوّارههای خنـده (ص 85)، شطّ شـهاب (ص 92)، تابوتِ ساعـت (ص 838)، شبِ ستارهکُش (ص 842)، برگِ برف (ص 131)، غرفة خورشـید (ص 138)، چشـمِ کبودِ سنگ (ص 254) دودِگیسو (ص 66)، چشمِ سیهپوش (ص 82)، پاییزِ برگ سوخته (ص 285)، گیسوی شکستة امواج (ص 53)، اسبانِ ابر (ص 53)، گریزِ گیسوان بر بادها (ص 30)، فانوس ماهتاب (ص 91)، پردة غبار (ص 28)، گلیمِ ابر (ص 162)، آبشار آفتاب (ص 203).
1-3- عشق هنرمند رمانتیک برای خواهشها و احتیاجات روح خود، اهمیت بسیار قائل است،آنچه به هنرمند الهام میبخشد و معنی و مفهوم زندگی شمرده میشود، «عشق و علاقه» است. (سیدحسینی: 180) عشق از جلوههای پر رنگ رمانتیسم در شعر کسرایی است. آنگونه که برخی از شعرهای عاشقانه وی، به حافظة جمعی شعر دوستان معاصر راه یافته است. «مرا گفتی که دل دریا کن ای دوست / همه دریا از آن ما کن ای دوست/ دلم دریا شد و دادم به دستت/ مکش دریا به خون پروا کن ای دوست» (کسرایی: 244) «کنار چشمهای بودیم در خواب / تو با با جامی ربودی ماه ازآب / چو نوشیدیم از آن آب گوارا/ تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب» (همان:243) یکی از ویژگیهای مضامین عاشقانه در شعر کسرایی، این است که در سراسر مجموعه اشعار پرحجم وی، حتی یک بار اشارهای به جنبههای جسمانی معشوق نمیشود. در حالی که معمولاً از رویکردهای شاعران رمانتیک در پرداختن به مضامین عاشقانه، توجه به مسایل نفسانی و اروتیک معشوق است. از این منظر میتوان عاشقانههای کسرایی را اشعاری ناب و عفیف خواند. «نه دست اشتیاق/ نه پای پیشواز/ درهم شکسته عطر لطیف نیاز وناز/ گلهای من به گلدان او ولی/ چشمان سبزفام وی ازمن گریخته است / لبریز کرده جام من از نوش آن نگاه/ اما دریغ دست من این جام ریخته است...» (همان:238) معشوق شاعرگاه به معشوق سبک عراقی نزدیک میشود. یعنی همان معشوق دست نیافتنی که وصال اوچیزی شبیه به رویا میشود. «چون شد که ندارم ز تو ای دوست پیامی/ یک نامه که برخیزد از آن عطر سلامی/ آن را که همه نام و نشان تو به لب بود/ چون شد که نپرسی، نه نشانی و نه نامی/ شکرانة پرواز سزد مرغ رها را/ کو یاد کند جفت در افتاده به دامی/... چون کرد هوای لب میگون تو این دل/ من گفتمش ای سوخته، خون باش که خامی/ شب آمد و غم آمد و در گوشة غربت/ هیچم نبُوَد جز دل خونینی و جامی.» (همان:918) ترکیبات و تعابیر این غزل مثل پارهای دیگر از اشعار عاشقانة کسرایی بسیار شبیه به زبان سبک عراقی است. سیروس شمیسا ضمن این که یکی از ویژگیهای رمانتیسم ایرانی را به کار بردن لغات زبان سبک عراقی از قبیل جام و می و پروانه میداند، معتقد است برخی از محققان از قبیل سعید نفیسی و حسن هنرمندی، رمانتیسم را به سبک عراقی شبیه دانسته اند. (شمیسا: 74) اگر از این منظر به شعرهای عاشقانة کسرایی نگاه شود، باید گفت سطرهای زیادی در شعر وی وجود دارد که بسیاری از لغات و ترکیبات پرکاربرد سبک عراقی در آنها به کار رفته است. فقط برای نمونه، به دو غزل زیر اشاره میشود. «اگر مراست هزاران غم و یکی غمخوار / خوشا غمی که کنار تو مینشاند یار / ز تاب طرّة پیچان گره گشایی کن / که دل به شوق رهایی است زین شب طرّار / ... / به چشم اختر و در بال گل به جز خون نیست / زمانه، همه خونفشان و کج رفتار...» (کسرایی: 873) «ای عشق توبانوی سیه فام منی/ زیبای خموش عمر وایام منی/ دیری است دراین باغ که گلبانگت نیست/ ای مرغ غمین که برسرِ بام منی/ گرخوی توبا رمیدگی همراه است/ کی رام منی آهوک، آرام منی؟/ هرچند که ناکام گذشتیم زهم/ چون طعم طرب هنوز در کام منی!» (همان:920) در مجموع بایدگفت، عشق در شعر کسرایی مفهوم گذرا و کم رنگی نیست. آنگونه که مجموعة «سنگ و شبنم» که سومین مجموعة شعر کسرایی محسوب میشود، یکسره حاوی مضامین عاشقانه و غنایی است که در قالبهای رباعی و دوبیتی سروده شده است. «اساساً کسرایی شاعر تغزل و غناست، و به نظر میرسد که در سرودن شعر سیاسی او، نوعی اجبار در کار بوده است. البته روحیة تغزلی و رمانتیک او، در اشعار سیاسی وی نیز دیده میشود.» (دستغیب: 75)
1-4- نوستالژی به شیوهای از نگارش اطلاق میشودکه بر پایة آن شاعر یا نویسنده در سروده یا نوشتة خویش،گذشتهای را که در نظر دارد یا سرزمینی که یادهایش را در دل دارد، حسرتآمیزانه و در آلود ترسیم میکند و به قلم میکشد». (انوشه : 1395 نوستالژی در شاعر رومانتیک احساس پررنگی است، آنهم به دلیل حس خوشایندی است که شاعر از مرور خاطراتش به آن دست مییابد. از سوی دیگر روح رومانتیکی همواره از وضع موجود احساس نارضایتی میکند و در آرزوی بازگشت به گذشتهاش به سر میبرد. کسرایی در یکی از اشـعار حسرت بارش، «پـروانة سفید»را استـعارهای از روزهای پـاک و بیآلایش کودکیاش گرفته که شوق رسیدنها و دیدنها آرام و قرار را از او گرفته بود. «پَرپَرزنان ز روی گل و بوته میپرید/ پروانة سفید/ شبنم ز جامِ سبزه و گلبرگ میچشید/ پروانة سفید/ بر هر چه مینشست ازآن زود میرمید/ پروانة سفید/کوتاه میگرفت دَمِ دید و بازدید/ پروانة سفید/ افسوس بس نماند و شد از دیده ناپدید/ پروانة سفید.» (کسرایی: 855) در ادبیاترمانتیسم هم کودک و پاکیهای او را عزیز میدارند و هم خاطرات و یادهای دوران کودکی، دائماً برای شاعران تداعی میشود. این یادمانهای کودکی از یک سو یادآور پاکی و صفا و صمیمیت است، و از سوی دیگر چون بیانگر معصومیتی زوالیافته و بهشتی گمشده است، موجب اندوه میشود. (رک. جعفری: 91) «دیشب دوباره آمده بود به خواب من/ دیدار خوب تو/ تا کوچههای کودکیام برد پا به پا/ شاد وشکفته، ما/ فارغ ز هست و نیست/ در کوچه باغها/ سرخوش ز عطر و بوی نسیمی که میوزید/ یک لحظه دست تو / از دست من رهاشد و/ خواب از سرم پرید.» (کسرایی: 865) دلمشغولیهای شاعر او را وادار میکند تا با بیان حالات کودکیاش، حس نارضایتیاش و سرخوردگیاش را از وضع موجود ابراز کند. «به سوی کودکیام میتابد قلبم همچون گل سرخ / که تماشا را در آینه گون آب زلال / سر فرو میآرد.» (همان:369) خاطره و تداعی عاطفیآن، در شعر رمانتیک نقشی اساسی دارد، و اغلب شعرای رمانتیک، خود را به جریان پرجاذبه و حسرتبار خاطرات سپردهاند. بازگویی خاطرات و یاد مبهم گذشتههای از دست رفته، با حس نوستالژی و حسرت توأم است. (رک.جعفری: 19) «به چشمانداز من دلگیر، برگ برف میبارد/ و راهِ خستة دل تنگ / پایانی ندارد/ بیابانهای بیآوا/ سپیدیهای بیروزن/کجا شد آتش گرم زمستانهای بگذشته !؟/ هنوز از آسمانِ سرخ برف خسته می بارد. (کسرایی: 131) از مضامین دیگری که در شعر کسرایی زیاد به چشم میآید، احساس پرشوری است که نسبت به وطن دارد. «شاعر و نویسندة رمانتیک برای یافتن محیطی زیبا و مجلل و زیبایی مطلوبی که آرزوی رسیدن به آن را دارد به سفرهای خیالی و رویایی روی میآورد». (خلیلی جهانتیغ: 46) کسرایی نیز که به دلیل نارضایتی از اوضاع موجود دوازده سال پایانی عمرش را در غربت به سربرده بود، همواره در آتش عشق وطن شعلهور بود. جای جای دفترهای شعرش به خصوص در مجموعة «هوای آفتاب» که مربوط به دهة آخر عمر شاعراست، از یاد شورانگیز وطن پُرشده است. کوچکترین بهانهای شاعر را به شور میانگیزد تا از عشق پرسوزش نسبت به وطن یاد کند. در چنین شعرهایی تعبیرها و ترکیباتی که کار میبرد، از درون خسته و آرزومـند شاعر حکایت میکـند. «وطن، وطن! / نظر فکن به من که من/ به هرکجا، غریبوار/ که زیرِ آسمان دیگری غنودهام/ همیشه با تو بودهام/ همیشه با تو بودهام/ ... / وطن! وطن! / تو سبز جاودان بمان که من/ پرندهای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو / به دوردستِ مه گرفته پر گشودهام .» (کسرایی: 833) او در غربت با هرچه که نشانی از وطنش داشته باشد دلخوش میکند. حتی اگر ساحل دریای خزر باشد. چرا که سوی دیگر دریا به خاک وطنش متصل است. در واقع یاد وطن، برای شاعر پناهگاهی است تا از تنهایی و غربت وحشت زا در امان بماند. «موجت کجاست تا به شکنهای کاکلش/ عطری ز خاک و خانة خود جستجو کنم/ موجتکجاست تا که پیامی به صدقِ دل/ برساکنان ساحل دیگر/ همراهِ اوکنم/ کاین جا غریب مانده، پراکنده خاطری ست/ دلبستة شما وبه امّید هیچ کس.» (همان:899) دربارة روند رویکرد کسرایی به بنمایههای نوستالژیک، باید گفت هرچه از نظر زمانی جلوتر میرویم، اندوه دوری از وطن و رنجمویههای نوستالژیک در شعرش بیشتر میشود. (رک. زرقانی: 494) 1-5- اندوه، حسرت، یأس و مرگاندیشی از بن مایههای عمدة شعرکسرایی، پیرنگ اندوهی است که حضور آن در جای جای سطرهای شعرش، به چشم میخورد. «اندوه و افسردگی نهادین، از ویژگیهای آشکار نوشتههای رومانتیک به حساب میآید.» ( فورست: 51) «من بیابان هراس/ با هزاران چاه غم / ماندگار دام شب/ در امید صبحدم / غولها و دیو/ رهنورد جان من/ بوتهها و خارها / زینت دامان من / من بیابان هراس / با شیارِ بس شکست / خیره در شبهای کور/ و آتشی در دوردست .» (کسرایی: 172) «غم آمد و از دریچه بر من نگریست / کاین تودة پرملالِ جان سوخته کیست / گفتند که ابراست، ز پا تا سر اشک / غم چون باران سراسر شب بگریست.» (همان:260) در غزلی که به استقبال شعر مشهور هوشنگ ابتهاج (سایه) سروده است، با استفاده از ترکیبات و تعبیرات تیره و سرد، احساس ناامیدی و افسردگی را در فضای شعرش جاری کرده است. «...نشـاط عشق رفت و دَر برین سرای، بسته شد/ کنون به غیر غم کسی، دگر به در نمیزند/ شب ستارهکُش همی نشسته روی سینهام/ به لب رسیده جان من ولی دَمِ سحر نمیزند / شکوفة امیدم و غمم سیاه میکند / مرا خزان نمیبرد، مرا تبر نمیزند ...» (همان:842) شاعر آنجاکه میخواهد تقابل نامرادیهای زمانه را با خودش بیان کند، از همة امکانات تصویری زبان بهره میبرد. از جمله در شعر زیر که فضایی سرد و ناامیدکننده را با استفاده از صورخیال و موسیقی حروف در ساختاری موجز و استوار خلق کرده است. «سرد است روزگار/ وین سرد روزگار به چنگال آهنین/ در گرمخانههای دل و جان نشسته است/ من سرد میشوم / من سنگ میشوم/ یخ میزند به سینه دل گرمسوز و من/ دل تنگ میشوم/ دل تنگ میشوم من وباز این شکسته دل / زهدان خواهشی است » (همان:194) اندوه ناشی از ذهن نگران شاعرسبب شده است تا واژهها و عبارات را نیز بهگونهای با یکدیگر ترکیب کند که مفاهیم ناامیدکنندهای از آنها دریافت شود. «شاخ گلم گل به شاخسار ندارد/ باغ من ای بلبلان بهار ندارد/ دوست سلامی به روی دوست نگوید/ یار پیامی زکوی یار ندارد/ برسرِ بازار، قدر عشق چه پرسی/ سکّة قلبی که اعتبار ندارد/ ای تن توفان کشیده چشم فروبند/ از رهِ دریا که غم کنار ندارد.» (همان:226) در مجموع مضامین غمبار در همة دفترهای شعرش به چشم میخورد، و نمیتوان برای آن مقطع تاریخی مشخصی تعیین کرد. از نخستین دفتر شعر او یعنی «آوا» که در دهة چهل سروده: «چون سایة غمآور تنهایی / سر بر دریچهام زچه میسایی؟ / دل داغگاه پیکر امید است/ نه جلوهگاه لالة صحرایی/ جز خون نبود هر چه که نوشیدیم/ این موجهای ساغر مینایی ...» (همان:72) تا آخرین شعرهایش در دفتر «هوای آفتاب» که در بردارندة شعرهای سالهای پایانی عمر اوست: «من داربست گوشة این باغ بیگلم / ای نودمیده تاک / از جنگل بزرگم و در این زمین سخت / بنشستهام به خاک / در خون من هنوز / شور زنو شکفتن و جوش جوانه نیست / بنگر که در شکاف دلم از هوس تهی / سبزینهای، گلی که برآرد زبانه نیست.» (همان:211) با وجود این کسرایی در میان امید و نومیدی سرگردان است.در عین این که یأس او را در بر گرفته است، از سوی دیگر گاهی نیز در جدال با آن و در پی رهایی خویش است. «یأس بارویی گشته است به گرد بدنم/ تنگ میفشارد سنگش، در خویشتنم/ او مرا میشکند با تن سردش، من نیز/ با تلاش تن گرمم او را میشکنم.» ( همان:263) گویی در بین این دوراهة امید و نومیدی گویی تکلیف شاعر با خودش نیز روشن نیست. در درون شاعر جدالی پایانناپذیر است بین امید و ناامیدی. این تناقض اوج تعلیق اندیشه و ذهن مشوش شاعر رمانتیک است. «در من مردیست ناامید/ در من مردی است با امید / که حاصل جدال خستگیناپذیرشان / خونی است که گاه گاه/ زیر چشمانتان جاریست/ و جانم در اضطراب پرپر میزند/ تا بدانم کدام یک/ پیروزمندانه / برسینة دیگری خواهد نشست» (همان: 345) شاعر آشکارا، ازغلبة ناامیدی سخن میگوید و این که شعرش امیدوارکننده نیست. «دستِ تمنا در امید نجوید/ پای گریزان رهِ فرار ندارد/ چون به وصالی امید نیست سیاووش/ شعر و سرود امیدوار ندارد.» (همان:227) یکی دیگر از ویژگیهای مکتب رمانتیسم، پیوند بخش عمدهای از این ادبیات، با مرگ و گورستان و اندوه است. (رک.جعفری: 84) «یک روز دلم بستر توفانها بود/گهوارة مهرپرور جانها بود/ امروز کویری است عطشناک افسوس! / آن دل که طربخانة بارانها بود.» (کسرایی: 253) بدبینی و تشویش مرگ، از دلمشغولیهایی است که شاعر را لحظهای رها نمیکند و همواره پیرامون وی حضور پررنگی دارد. گاه فضایی ترسیم میکند که گویی برایش، کوچکترین مجالی برای پرداختن به زندگی و امیدواری باقی نمانده است. «باد سیاه چون دَم جادوگران پیر/ بر پیکر شکستة من وِرد میدمد / تابوت، میدود پیِ من با دهان باز/ گیسو به گرد من حلقه میزند / دستی به سان ریشة خشک درختها / از پشت سر به دامن من پنجه میزند» (همان:58) 1-6- درونگرایی و تنهایی «انزوا طلبی و پناه بردن به طبیعت و تنهایی از خصلتهای رمانتیک محسوب میشوند.» (شفیعی کدکنی: 50) در لحظاتی که شاعر غریبانه در خودش فرو میرود، فرصتی دست میدهد تا احساسات و عواطف شخصیاش بیشتر بروز دهد. در این لحظات است که من فردی شاعر، امکان بیشتری برای نمود دارد. «دور است از من آرزو، دیر/ دیراست بر من زندگی، دیر/ دل تنگ از این دوری و دیری و تماشا / در من کسی خاموش میگرید در اینجا» (کسرایی: 838) یکی از عواملی که شاعر را به درونگرایی وادار میکند، این است که هیچکس را همراه خود نمیبیندو در این تنهایی چارهای جز پناه بردن به درونش ندارد. «یک راندة تنها شده از باغِ پریشم/ اندوهی و انبوههای از کار به پیشم / کو روزنهای تا که از آن پَر بگشایم / من کِرمَکِ محبوس در ابریشم خویشم» (همان:890) «تنها شدم، به جاست که برخیزم / با خود چو گردباد بیاویزم / راهی بَرَم به جایی وآنگاه چون نسیم / خاموشوار از همه بگریزم.» (همان:849) شاعر احساساتی که در تنهایی و غربت جغرافیایی، به هموطنان همزبانش دل خوش کرده بود، پس از کوچ این یاران همدم، دلگیرتر و محزونتر از قبل میشود. چرا که هر کسی در میان جـمعی که با آنان وجوه مشـترکیداشتـه باشـد، احساس امنـیت و آرامـش بیـشتـری میکند. «امشب سرای خالی همسایگانِ ماست/ تاریک همچو گور/ جام سیاه پنجرههاشان/ چون چشمههای غم/ در ما نشاطِ روزِ رفته را/ خاموش میکند.» (همان:912) در اندیشة شاعر هیچ پیوندی میان اجزای جهان نیست. همه درکنار هم هستند، ولی تنها. «یک قناری بر دست/ دو کبوتر بر بام/ و سه گنجشک به شاخ شمشاد/ هیچ پیوندیشان باهم نیست/.../ و تو تنها در خویش/ و شما تنها در خویش/ و همة ما تنها » (همان: 405) 1-7- شکوه از روزگار و کار جهان هنرمند رمانتیک همیشه با تضادهایی در ذهن و اندیشة خود درگیر است. وی ایدهآلها و آرمانهایی در ذهن خود ساخـته که با واقعیـت بیرونی جهان پیرامونش که پر است از، نابرابریها، رنجها و تلخیها مطابقت ندارد. این دوگانگی و تضاد، شاعر را که کاری هم از او ساخته نیست، مجبور میکند تا با نظام هستی، با دیدی انتقادی و اعتراضگونه برخورد کند. «ای سبکباران بر این دشت بزرگ / توشة امید در انبان کنید / از نشاط و از جوانی هرچه هست / در بغل در پیرهن پنهان کنید/ کاندر این راه بیابان دراز / چشم دارد بر شما غولی سیاه/ میرباید بوسههاتان را ز لب/ میکند گل خندههاتان را تباه» (همان:229) شاعر خود را اسیرسرنوشت محتومی میبیندکه به اعتقاد او، دستخوش گردش روزگار است و البته از سرنوشتی که برایش رقم خورده است، راضی نیست. «توبی من تنگ دل، من بیتو دل تنگ / جدایی بین ما فرسنگ فرسنگ / فلک دوری به یاران میپسندد / به خورشیدش بماند داغ این ننگ» (همان:251) «اگر مرد خراباتی/ جهان خونین خرابات است / چه میپرسی ز میخانه، زمین غمخانة خوف وخرابات است / شرابی نیست، شمعی نیست، جمعی نیست / درین خُمخانه، مرگِ سنگدل ساقی است/ نه، یاری نیست / رفیق غمگساری نیست / ازاین باغ و از این بستان / بسی تابوت گل با کاروان رفته ست ...» (همان:916) گاه با دیدی فلسفی به آفرینش ومسألة خلقت انسان میپردازد. «یک عمر ساختن / آنگه به جا نهادن و رفتن به هیچ وپوچ !؟ / آخر چه میرود / بر این جهان که در همة جادههای آن / هنگامههای بیسر و سامانی است و کوچ!؟» (همان:912)
2-مبانی رمانتیسم اجتماعی 2-1- الهام از افسانهها و اساطیر ملی از دیگر مختصات رمانتیکها، این است که «از ادبیات مسیحی قرون وسطی، و رنسانس و افسانههای ملی کشورهای خویش الهام میگیرند.» (سیدحسینی: 179) سیاوش کسرایی گرایش عمده و ویژهای به اساطیر و افسانههای ملی ایران دارد. شعر «آرش کمانگیر» وی که به اعتقاد برخی منتقدان، معروفترین و فراگیرترین شعر نو فارسی از زمان پیدایش شعر نو است، (رک.شمس لنگرودی: 493) آن اندازه شناخته شده است که بینیاز از توصیف است. از میان همة اساطیر کهن ایرانی بیشترین اشاره را به اسطورههای شاهنامه دارد. در این میان اشاراتش بیشتر به شخصیتهایی همچون سیاوش، رستم و سهراب، شغاد، کاوه و بیژن و منیژه است. از این میان نیز گرایش عمدهای به سهراب دارد. حتی یکی از شعرهای بلندش به نام «مهرة سرخ» روایت دیگرگونهای است که شاعر از داستان رستم و سهراب کرده است. نکتة مهمی که در نگاه او به اساطیر و داستانهای کهن ایرانی مهم است، این است که به نقل ساده و تکراری این اساطیر نپرداخته، بلکه در پارهای از موارد در ساختار و شکلآنها دست برده، به گونة دیگری آنها را بازسازی کرده است. از جمله اسطورة سیمرغ که بنابر آنچه از داستانهای شاهنامه دریافت میشود، پرندهای است با شکوه که نماد دانایی است. اما در شعر کسرایی نشانی از آن شکوه و گره گشایی سیمرغ باقی نیست. گویی در روزگاری دیگرگونه و مغایر با جهان اساطیری، هنجارهای وارونه بال و پر سیمرغ را هم به ناگزیر ریخته است. «نهاده آشیان بر کوه اندوه/ منم سیمرغِ پنهان از نظرها/ دل بیتاب من در چنگ تشویش/ نگاه خستهام بر رهگذرها/ .../ به زیر شاهبال سایهگستر/ چه رستمها که آوردم به میدان/ چه بیسامان به هر کوهی پریدم / که امید بزرگم یافت سامان/ .../ کنون در چشم من امواج آتش/ به سوی آسمانها میکشد سر/ پرِ هر شعله فریاد است و افسوس / منم مرغی که دیگر نیستم پر/ چنارپیر را مانندم اکنون/ فشانده برگها در باد پاییز/ فشرده ریشه در خاکستر خاک/ مشوّش مانده در شام غمانگیز» (کسرایی: 151) 2-2- همدردی با محرومان یکی دیگر از جنبههای مکتب رمانتیسم، همدلی با محرومان و رنجهایشان است. (رک.جعفری: 107) در میان اشعار کسرایی، نمونههایی از همدردی با همنوعانش به چشم میخورد. در این شعرها جنبة اجتماعی رمانتیسم نمود بیشتری دارد. این گونه اشعار به شاعر فرصت بیشتری میدهد تا دغدغههای اجتماعیاش را بروز دهد. «خستگیهای روزش در تن/ خوف تنهاییهایش در سر/ خواب بد میبیند/ خفتة زیر جلوخان گذر/کاش بتوانی و بیدار کنی/ این بد افتادة پیچان در خویش/ که در آغوش گرفته است زمین را و رخآلوده به خاک/ تا جدا گردد شاید از این/ تارهایی که تنیده است به تن وحشتناک» (کسرایی: 300) شاعر بخشی از دغدغه های اجتماعیش را متأثر از درد مشترکی میداند که نتیجة مشاهدة رنجهای دیگران است. «ای طفل شوخ چشم!/ بنما مرا به علت دیوانگی به خلق / سنگم بزن به هلهله دنبال من بیفت / بر من روا بدار سخنهای ناپسند / اما مخند بیهوده، بر اشک من مخند/ بر اشک من مخند که این اشک بیامان/ اشک ستوه نیست زسنگ جفای تو/ اشکی است برگرسنگی کوچههای شهر/ اشکی است بر برهنگی چشمهای تو» (همان:278) حتی برای کارگران معترض معدنی در انگلستان نیز بیانیه صادر میکند و نشان میدهد که شاعری است که از رنج همة رنجدیدگان جهان متأثر میشود. «سلام رفقای اعتصابی/ معدن کاوان شجاع سلام/ تنها نیستید/ نه در وطن خود ونه در میهن من /.../ » (همان:708) 2-3- روحیة انقلابی و آرمانخواهی کسرایی در مقاطع مختلفی از زندگیاش با جریانهای انقلابی تودههای مردم همراه بوده است. شاعر آرمان خواه همگام با مردم و همدوش با مبارزان انقلابی علیه استبداد شاهنشاهی به خروش میآید. حتی هیجان حضورش را در واقعة تاریخی عاشورای 1357 در یکی از شعرهایش گزارش میکند. «ازخانه بیرون زدم/ تنها/ که در خود نمیگنجیدم/ چنانکه جمعیت در خیابان و/ خیابان در شهر/.../ گرچه به سوگی عظیم/ برخاسته بودیم/ ولی حضور همگان/ شادی آور بود/ در کربلای حاضر.../» (همان:517) بر این اساس میتوان گفت، شور انقلابی وی تا بدانجاست که سبب شده در راه آرمانخواهیاش، از مرحلة شعار و صدور بیانیه گذر کرده، برای رسیدن به آرمانش در صف اول مبارزان قرار گیرد. افزون بر این شعرهای زیادی را در ستایش مبارزان راه آزادی در چهارگوشة جهان سروده است. از این جمله میتوان به ایندیرا گاندی، هوشی مینه، پاتریس لومومبا، ارنستو چه گوارا، مبارزان فلسطین، انقلابیون افغانستان، و...کسرایی بعدها همة شعرهایی راکه به مناسبتهای انقلابی مربوط است، در یک دفتر گرد میآورد. (رک. عابدی: 122) از این جمله است شعر زیر با عنوان از رسول رنج به امام خلق، که به امام خمینی تقدیم کرده است. «دارمت پیام/ ای امام/ که زبان خاکیانم و رسول رنج/ بر تواَم درود/ برتواَم سلام/ آمدی خوش آمدی/ پیش پای توست ای خجسته پیکه خلق/ میکند قیام/ ...(کسرایی: 561) روحیة ضدامپریالیستی و استعمارستیزی کسرایی سبب شده است تا در مقاطع خاصی، پرشورترین و ماندگارترین اشعار سیاسی و انقلابی روزگارش را بسراید. «آمریکا! آمریکا!/ باشگاه فرومایگانی/ و فرودگاه خشم جهانیان/ بازار بزرگ بردگی قرن/ وارونه کار کیمیاگری تو/ که زندگی را خاکستر/ و عشق را روسپی میکند../...» (همان:575)
نتیجه باید گفت در شعر سیاوش کسرایی، برای همة مؤلفههای فردی و اجتماعی رمانتیسم میتوان نمونههای متعددی را سراغ گرفت. در این میان طبیعت و تغزل، دوبن مایه و مضمون اصلی و کلیدی شعر کسرایی است. طبیعت با همة مظاهرش زمینهای است که شاعر احساسات و تخیلات و اندیشههایش را با امکانات بیشتری بیان کند. در بیشتر این موارد شاعر به گونهای با طبیعت همذاتپنداری و احساس یگانگی میکند، و از این طریق حالت درونی خود را به طبیعت تسری میدهد. در این توصیفات شاعر از مرحلة وصف ساده و انفعالی طبیعت فراتر رفته، با آن احساس همدلی و همراهی میکند. بنمایة مهم دیگر در شعر وی، تغزل است. از مضامین عمدة تغزل هم که نمود بیشتری دارد میتوان از عشق، تخیل و تصویر، نوستالژی، اندوه، یأس و حسرت اشاره کرد که در سراسر شعر وی نمود آشکاری دارد. از بین مؤلفههای اجتماعی رمانتیسم نیز احساس همدردی با محرومان، روحیة انقلابی و آرمانخواهی والهام از اساطیر ملی در شعر وی جلوة بیشتری دارد. اگرچه رومانتیسم به دو شاخة فردی و اجتماعی تقسیم شده است، باید گفت در شعر کسرایی بین این دو شاخه، پیوند و ارتباط نزدیکی وجود دارد. به گونهای که به سادگی قابل تفکیک نیست. در حقیقت کسرایی شاعری رمانتیک است که آنگاه که به بیان مسایل اجتماعی میپردازد، تحت تأثیر من احساساتی و رمانتیکش قرار دارد.
* دانشجوی دکتری روزانه دانشگاه سیستان وبلوچستان نشانی: زابل دانشگاه آزاد اسلامی. تاریخ ارسال: تاریخ دریافت: | ||
مراجع | ||
منابع و مآخذ 1 ـ انوشه، حسن. فرهنگنامة ادبی فارسی. تهران: جلد دوم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1381. 2 ـ براهنی، رضا. طلا در مس. تهران: زریاب،1380. 3 ـ جعفری، مسعود. افسانه اوج رمانتیسم نیما. مجلة هنر، شمارة50، صص 23-9،1380. 4 ـ جعفری، مسعود. سیر رمانتیسم در اروپا. تهران: نشر مرکز، 1378. 5 ـ جعفری، مسعود. سیر رمانتیسم در ایران. تهران: نشر مرکز، 1386. 6 ـ خانلری، پرویز. شیوههای نو در ادبیات جهان. تهران: توس، 1370. 7 ـ خلیلی جهانتیغ، مریم؛ دلارامی، علی. برخی از معانی رمانتیستی در شعر نادر نادرپور. پژوهشنامة ادب غنایی، سال هشتم، شماره چهاردهم،صص27-52، 1389. 8 ـ دستغیب، عبدالعلی. آوای کسرایی. مجلة نگین،شمارة27، صص30-34، 1346. 9ـ دستغیب، عبدالعلی.شبان بزرگ امید. مجلة گزارش،شمارة115، صص72-76،1379. 10 ـ زرشناس، شهریار. درآمدی بر رویکردها و مکتبهای ادبی. تهران: دفتراول، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، 1386. 11 ـ زرقانی، سیدمهدی. چشماندار شعر معاصر ایران. تهران: ثالث،1384. 12 ـ سهیر، رابرت؛ لووی، میشل. رمانتیسم و تفکراجتماعی. (مجموعه مقالات)،ترجمةیوسف اباذری، فصلنامة فلسفیادبی فرهنگی ارغنون، صص119-175،1383. 13 ـ سیدحسینی، رضا. مکتبهای ادبی. تهران: نگاه، 1384. 14 ـ شفیعی کدکنی، محمدرضا، ادوار شعر فارسی. تهران: سخن، 1387. 15ـ شمس لنگرودی، تاریخ تحلیلی شعرنو. تهران: جلد دوم، نشرمرکز، 1381. 16 ـ شمیسا، سیروس. مکتبهای ادبی. تهران: قطره،1390. 17 ـ عابدی، کامیار. شبان بزرگ امید. تهران: کتاب نادر،1379. 18ـ فتوحی، محمود. بلاغت تصویر. تهران، سخن،1386. 19 ـ فرشیدورد، خسرو. دربارة ادبیات و نقد ادبی. تهران: امیرکبیر،1382. 20 ـ فورست، لیلیان. رمانتیسم. تهران: ترجمه مسعود جعفری، نشرمرکز، 1392. 21 ـ کسرایی، سیاوش. مجموعه اشعار. تهران: نگاه ،1387. 22 ـ کلیاشتورینا، ورا. ب، شعر نو در ایران. تهران: ترجمه همایونتاج طباطبایی، نگاه،1380. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,172 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 806 |