تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,618 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,303,677 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,358,644 |
مقایسۀ تطبیقی نوستالژی در اشعار پرتو کرمانشاهی و علیالفتی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 7، شماره 28، تیر 1395، صفحه 124-148 اصل مقاله (696.67 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقایسۀ تطبیقی نوستالژی در اشعارپرتو کرمانشاهی و علیالفتیدکتر میرجلالالدین کزازی* فریبا همتی** دکتر علیسرور یعقوبی*** چکیده «غمیاد» یا «نوستالژی» حسرت و دلتنگی انسانهاست به گذشتهای که از سرگذراندهاند؛ در واقع نوستالژی حالتی است روانی که بهگونهای ناخودآگاه در فرد ظاهر میشود. در حوزۀ ادبیّات این حالت پیوسته بر درونمایه و شیوۀ بیان سرایندگانی که از حسی قویتر برخوردارند، تأثیر فراوانی داشته است. دو شاعر همشهری، پرتو کرمانشاهی (سرایندۀ فارسیگوی) و علی الفتی (شاعر کُردیگوی) از گونههای مختلف نوستالژی در سرودههای خود بهره بردهاند. نگارندگان در این مقاله میکوشند با روش تحلیلی- توصیفی، درونمایههای مشترک نوستالژیک ـ اعم از نوستالژی دوران کودکی، دوری از معشوق، مرگاندیشی و گذرِ زمان، از دست رفتن ارزشها و ...- در اشعار این دو شاعر کرمانشاهی را بررسی کنند.
واژههای کلیدی نوستالژی، پرتو کرمانشاهی، شعر فارسی، شعر کُردی، کرمانشاه.
مقدّمه نوستالژی (nostalgia) واژهای یونانی است که از دو کلمۀ /nostos/ و /algia/ ترکیب شده است. معنای آن را حسرت گذشته، غم غربت، احساس حسرت، درد دوری و... دانستهاند (آریانپور: 4/ 3539 و باطنی: 572) و در زبان عربی با تعابیر «حنین» و «اغتراب» از آن یاد کردهاند (آذرنوش: 144). از عوامل ایجاد نوستالژی در فرد عبارتاند از: «از دست دادن اعضای خانواده یا عزیزی که باعث گریستن و مرثیه خواندن میشود؛ حبس و تبعید؛ حسرت بر گذشته که عامل گله و شکایت از اوضاع زمان میشود (این مسأله ناشی از آن است که شاعر در دورۀ پیشین در شادکامی میزیسته است)؛ مهاجرت؛ یادآوری خاطرات دوران کودکی، جوانی و ...؛ غم و درد پیری و اندیشیدن به مرگ؛ و سایر مواردی که جنبۀ روحی و روانی دارد» (شریفیان: 64). نوستالژی رفتاری است مربوط به ضمیر ناخودآگاه انسان که در همۀ افراد بروز میکند. این واژه که در ادبیّات به کار میرود، یک اصطلاح روانشناسی است که به سایر حوزهها بهویژه علوم انسانی و هنر راه یافته است. نوستالژی میتواند فردی یا جمعی باشد؛ دوری از از سرزمین مادری و وطن، تبعید، جدایی از همسر، خاطرات کودکی و مدرسه و جوانی، عشق و وصال، مرگ یکی از اعضای خانواده یا دوست و... که در آن شاعر یا نویسنده به گذشتۀ خویش میپردازد، در حوزۀ نوستالژی فردی است. یادکرد دوران باشکوه و با عظمت تاریخ یک قوم و خاطراتی که ریشه در تاریخ، فرهنگ و اساطیر آن قوم دارد در حوزۀ نوستالژی جمعی جای میگیرد (عباسی و فولادی: 46). در قرن بیستم، متنهای روانکاوی و روانشناسی، تأثیر فراوانی بر ادبیات و هنر نهادند؛ به نحوی که امروزه نمیتوان حوزۀ ادبیات و روانکاوی را از هم جدا کرد. نوستالژی در ادبیات، رفتاری است که معمولاً ناخودآگاه در شاعر و نویسنده بروز میکند و از همین رو، اهمیتی سبکشناختی پیدا میکند (انوشه: 1369). نوستالژی یکی از اصلیترین ویژگیها و جنبههای اشعار پرتو کرمانشاهی و علیالفتی است؛ از آنجاییکه تاکنون از این دیدگاه پژوهشی پیرامون اشعار این دو شاعر انجام نگرفته، بنابراین در این جستار بهگونهای تطبیقی به آن پرداخته میشود.
زندگینامه مختصر شاعران علیاشرف نوبتی فرزند اسدالله متخلّص به «پرتو»، در ششم مهرماه 1310 شمسی در کرمانشاه به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود به پایان برد، آنگاه به شغل آزاد روی آورد و در پیشۀ فخاری به کار اشتغال ورزید. پرتو از شاعران توانا و خوشذوق و با استعدادی است که در راه رشد گام برداشته و شعرش بیش از پیش پربارتر شده است. هرچند پرتو در انواع شعر طبعآزمایی کرده، امّا در غزلسرایی از مهارت بیشتری برخوردار بوده است (برقعی: 748). مجموعه اشعار پرتو کرمانشاهی با نام کوچهباغیها در سال ۱۳۷۷ بهاهتمام محمّدعلی سلطانی به چاپ رسید. بیشتر اشعار این دیوان به صورت شعر کلاسیک و به زبان فارسی هستند؛ اما چندین غزل کُردی نیز در انتهای کتاب به چاپ رسیده که در زمان انتشار به عنوان نمونههای برجستهای از شعر کُردی کرمانشاهی مورد توجّه قرار گرفتند. در چاپ سوم کتاب به سال 1389، چند سروده به لهجۀ فارسی کرمانشاهی نیز به انتهای کتاب افزوده شد. علیالفتی متولّد بهار 1356 در شهرستان سرپل ذهاب است. او دارای مدرک کارشناسی علوم ارتباطات و کارشناسیارشد زبان و ادبیّات فارسی است. الفتی به دو زبان کُردی و فارسی شعر میسراید و علاوه بر شعر، در داستاننویسی و نقد ادبی نیز یدِ طولایی دارد. الفتی در عرصۀ شعر کُردی، از پیشگامان شعر دهۀ هفتاد شمسی کُردی جنوبی است.
نوستالژی دوران کودکی و جوانی کودکی هر انسانی را میتوان از رؤیاییترین دوران زندگی او دانست، امّا با گذشت زمان فقط خاطرات این دوران است که برای فرد باقی میماند و انسانها همیشه با حسرت از آن مرحلۀ زندگی یاد میکنند. یاد کردن از کودکی و بازگشت به آن، یک نوع غم غربت نسبت به عالم کودکی است (عباسی و فولادی: 49). پرتو کرمانشاهی در سرودۀ «خانۀ خاطرات»، پس از سی سال به خانۀ دوران کودکیاش سر میزند و با حسرت و اندوه از آن زمان سخن میگوید:
(نوبتی: 140) و در ادامه خانۀ قدیمی پر از خاطره را اینچنین وصف میکند:
(همان: 140-141) شاعر یکباره مادرش را در ذهن تجسّم میکند که در غم فردای فرزندش، غصۀ خود را از یاد برده است:
(همان: 141) به یکباره شاعر بهگونهای نوستالژیک به خود میآید و در مییابد که عمری از سر گذرانده و در مقابل خانه همان است که بود:
(همانجا) نوستالژی دوران جوانی نیز در شعر پرتو کرمانشاهی به صورت غمانگیزی بیان شده است؛ از جمله:
(همان: 105-106) پرتو در سرودۀ «شصت سالگی» از فرار رسیدن پیری، خمیده شدن قامت، تنهایی و... مینالد و از اینکه شور و شادی از او دور شده، اندوهگین است:
(همان: 70) از آنجایی که علیالفتی هنوز 40 سالگی را هم از سر نگذرانده، طبیعی است که نوستالژی کودکی در اشعار او به پر رنگی پرتو کرمانشاهی نباشد؛ با وجود این گاه بهصورت کلّی به خاطرات کودکی خود اشاره کرده است: «هویر منالی فره تیژه هیمان شوونِیها قهیلهش رچ بهسیای تنهو» (الفتی: 37). برگردان: خاطرات کودکی خیلی عمیق است (در یاد میماند)/ هنوز ردّشان بر پیکر سرد و یخبستۀ تو نمایان است. و شعر را دوباره با اشاره به دوران کودکی و بازی هشاره (= قایم موشک) به پایان میرساند: «ئیرنگه بایمهو دیار هویر تیژ منالی منالهیل هاینه کو؟ هشاره؟ هشاره؟»(همان: 38). برگردان: اکنون دوباره به خاطرات تیزِ کودکی برگردیم/ بچهها کجایید؟ هشاره؟ هشاره؟. شاعر در جای دیگر بر آن است که: «له منالیم تهنیا چشتی که وه جی مهنیه وینهی دِریاییگه که من له تو جیاوا بویمه»(همان: 38). برگردان: از کودکیام/ تنها چیزی که برجای مانده/ پاره عکسی است/ که در آن، من از تو جدا شدهام. الفتی در شعر «مهدرهسه»، بهگونهای دیگر غمیاد و نوستالژی کودکی را مرور میکند. او با غم و اندوه از دوران مدرسهاش یاد میکند؛ او کُردزبان است، پس دوران شیرین کودکی و نیز مهرورزیهای پدر و مادرش را با زبان کُردی به نظر میآورد، بنابراین با ورود او به مدرسه چنین تصویری در ذهنش نقش میبندد: «مهدرهسه یانِی: فاتاخوهنی زووان کوردی تا دهسم چوو گِرد وه چوو دان له ناو دهسهیلم ئیکهش دالگم بُی وه «مادر» و باوگم بُی و «بابا» فره له شوونیان گهردیم تا تهیران چیم و خوراسان و تهوریز شهوانه دهنگ قیژهی دالگم تید له ناو کیف دِریای منالییم نیمهروان دهنگ هاوار باوگم تید له ناو مهخشهیل خهت خواردییم»(همان: 61-62). برگردان: مدرسه یعنی:/ ختم زبان مادریام/ تا خودم را شناختم/ ترکهها بر دستانم فرود آمدند/ بعد/ «دالگم» مادر شد/ و «باوگم» بابا/ خیلی دنبالشان گشتم/ تا تهران رفتم، تا خراسان و تبریز/ شبانه/ صدای جیغ مادرم میآید/ از درون کیف پارۀ مدرسهام!/ هنگامۀ ظهر نیز/ پدرم فریاد میکشد/ در میان مشقهای خط خوردهام.
نوستالژی دوری از معشوق عشق و دلدادگی، ویژگی خاصّ دنیای انسانها است که پیوسته با جلوههای رنگارنگ و نامکرّر، رنج زیستن را برای انسان میسّر کرده است. این پدیده به عنوانِ مهمترین عامل تحریکِ عواطفِ انسان معاصر، عامل دلتنگی و حسرت شاعران شده است. پرتو در غزل «فردای بیفردا» از دوریِ معشوق شکوه میکند و امید ندارد که به وصال او نائل شود؛ بهگونهای که حتّی آمدن معشوق به خواب خود را ناممکن میداند:
(نوبتی: 51) علیالفتی در شعر «شهواره» از دفتر گهرمهشین از فراق یار مینالد، از داغ دوری و هجر او شکوه میکند و پیوسته چشم به راه آمدن اوست:
(الفتی: 17-18) برگردان: شب از نیمه گذشت و هنوز هم خواب به چشمانم نمیآید/ خداوندا! آن دوستدارِ من کی بازخواهد گشت؟!/ از این چشمان پر از اشک من، بیا و کوزهای پر از آب کن/ خورشید میتابد و این برّاقی و زلالی ـ که بر اثر اشک بر گونههایم نقش بسته ـ از بین میرود/ ای پریِِ الوند که چشمانی سبز داری، بدان که داغ هجر تو بر دل نشسته است/ اگر صدها باران تند بهاری هم ببارد، این داغ و لک را پاک نخواهند کرد. البته در بیت آخر شاعر از آمدن محبوب خود قطع امید و تنها یادی از آن یار نازنین میکند که شبی از این دیار کوچ کرد و کسی حتی نشانی از او سراغ ندارد:
(همان: 18) در سرودۀ زیر نیز شاعر مدام «ئمشهو دی بایه بایدنهو» (= امشب دیگر باید بازگردی) را با حالتی تمناگونه تکرار میکند و ضمن وصف معشوق، از او میخواهد به فراق و دوری پایان دهد:
(همان: 64-67) برگردان: هنوز شب در سوگ تو نشسته است/ سخت میتوان پنداشت که بتوان دوباره تو را دید// تا به کجا میرسد تصوّر رفتنِ تو؟/ امشب دیگر باید بازگردی.// تنها تو اجاق من هستی/ دستۀ آویشن شاخۀ منی// تو آتشِ چراغ من را روشنی میبخشی/ امشب دیگر باید بازگردی.// در میان شبهای پر از کیش و مات/ چشمانم از فراق و دوری تو کنده شدند و درآمدند// ای دختر «هورهخوان» دیارِ ما/ امشب دیگر باید بازگردی.// من مانند برگی جدا افتادهام/ اگر صدای تو را نشنوم/ هر شب چگونه خواب به چشمانم میآید؟!/ امشب دیگر باید بازگردی...
نوستالژی مرگاندیشی و گذر زمان یادِ مرگ و حسرت بر عمر گذشته، یکی دیگر از زمینۀ نوستالژیک در شعر پرتو کرمانشاهی است. شاعر در سرودۀ «کاخ زراندود» همه را در چنگ مرگ اسیر میبیند و دنیا را فانی میپندارد:
(نوبتی: 63) ازجمله مضامینی که شاعران- و از جمله پرتو- را بسیار تحتتأثیر قرار میدهد، گذشتِ غافلگیرکنندۀ زمان و رسیدن به نقطۀ پایان است؛ پرتو در رباعی ذیل این دریغ را بهزیبایی نمایان میسازد:
(همان: 185) علیالفتی نیز گاه مرگ را در آغوش میگیرد و به استقبالش میرود:
(الفتی 92) برگردان: مژۀ کدامین پری بر جان و جگر من اصابت کرده که اکنون مشتاق و حسرتمند مرگم. در دفتر سزیانوفر کمتر شعری میتوان سراغ گرفت که شاعر در آن از مرگ سخن نگفته باشد؛ ازجمله شعر زیر که الفتی تعبیر متفاوتی از مرگ به دست داده است: «مردن چشت ئهلاجویگ نییه له بهرزی دویهتهیل گهورا مالیش چووده بان له کولی دهسهیل منیش مردن له نوام وسایه و لهپسا وه چهقو کار کرینیگ کلکهیل خوهی تاشید و لاپیچی ها لای دهمییهو» (الفتی: 73) برگردان: مرگ چیز عجیبی نیست/ از بلندای دختران اصیل هم بالا میرود/ از کوتاهی دستهای من نیز/ مرگ روبهرویم ایستاده است و/ با چاقویی ساخت کِرند/ انگشتهایش را تیز میکند/ [درحالیکه] سیگار دستپیچی بر گوشۀ لبان خود نهاده است. شاعر گاه خود را پیش از اینکه بمیرد، مُرده میپندارد: «وهرجه مردنم، مرم» (همان: 78) (پیش از مردنم، میمیرم). و گاه از چنان مرگی سخن میگوید که زندگی در آن جریان داشته باشد: «مردنیگ خاسه گِ ژیان له ناوی بوود» (همان: 57). علیالفتی برعکس پرتو کرمانشاهی، چندان از گذر عمر سخن نگفته است؛ هرچند گاه به آن نیز اشاره میکند: «وههار تِر له عومر مِ هات و چی» (الفتی: 114) (بهار دیگری از عمر من آمد و رفت).
نوستالژی از دست رفتن ارزشها و شِکوه از مردم زمانه پرتو کرمانشاهی پیوسته بر روزگار گذشتۀ و آن همه صفا، صمیمیت و احترام به پیران دریغ میخورد و از آن روزگار به «بهشت رؤیا» تعبیر میکند:
(همان: 52) پرتو از محیط پیرامون خود و بهویژه از مردم زمانه، گلهمند است؛ زیرا در جامعهای زندگی میکند که ارزشها و آرمانهای والای آن، نادیده انگاشته شده است. پرتو مردم را همفکر و دارای احساسی مشترک با خود نمیبیند و از تنهایی خود شکوه میکند:
(همان: 170-172) شاعر از غفلت مردم مینالد و پیوسته دریغ میخورد که چرا «من» و «تو»، «ما» نشدیم:
(همان: 74) علیالفتی نیز در دفتر سزیان وهفر ارزشهای از دسترفتۀ جامعه را به زیبایی به نمایش میگذارد؛ او خود را به تیر برقی تشبیه میکند که: «له تهمام دار دنیا، تهنیا دارتهل دریژیگم له تای کویچهی بنبهسیگ، له خوار شار گواریگ چُی تهیران دار تهلیگم ک له لیم، وه دزیهو هزار گله سیم بهرق کیشانه له گهرمای تاوسان، هاودهنگم مهل لانهوریزیگ بُی له ناو شهویل ئی زمسانیشه گاجار پیای مهسیگ سهره لی شیوید و له جی ژنهگهی باوش کهیدهو پیما و سویتگ سویتگ و ملما گیرید» (الفتی: 18). برگردان: در این جهان، من تنها تیربرقی بلند هستم/ در ته کوچۀ بنبستی و در جنوب شهر بزرگی چون تهران/ تیر برقی هستم که از من، هزار سیم برق دزدانه کشیدهاند/ در گرمای تابستان، مونس من پرندۀ بیخانمانی بود/ در شبهای این زمستان نیز/ گاه مردی مست/ که حواس و تعقل خود را از دست داده، به جای همسرش، مرا در آغوش میکشد و هایهای گریه میکند. تیر برق به تنگ آمده و میگوید: منتظر آن شبی هستم که ماشینی بیاید و مرا دو نیمه کند: «چهوری ئهو شهومه ک ماشینیگ کهیدهمه دو کوتهو» (همان: 19). الفتی در دفتر گهرمییان نیز آنچنان از مردم و شرایط خود به تنگ آمده که چنین میسراید:
(الفتی: 53-54) برگردان: بیا و مرا با خود برای یک شب هم که شده، از این دیارِ ویران و به غارترفته ببر/ (مرا ببر از این) شبهای پر از باد ویرانگر، بیروح و تاریک/ سالیان سال است که مردمان این دیار مُردهاند/ بیا و مرا با خود از میان این ارواحِ از یادرفته و چیزی به یادنداشته، ببر./ من، باغبانی هستم که پیوسته دریغ و حسرت درختان بیثمر خود را میخورد/ ای سردستۀ سوگواران، بیا و این بهظاهر سور و شادی را با خود ببر/ من، گویی کولیای هستم که پر از اندوه دُهلِ پارهشدۀ خودمم/ بیا و من را ببر به سوی آن صدای پر از سوزِ سنتور! الفتی گاه چونان برمیآشوبد که روشنفکرمآبان را در نظر میآورد، مخاطبشان قرار میدهد و از زندگی پر از رنج و مشقت مردمان اینچنین پرده برمیدارد: «هیچ سهگیگ حهق نهیرید چُی ئایهم بژیهید یا نهیلن ئایهمیگ بویشید چُی سهگ زنییانی کهم» (الفتی: 62). برگردان: هیچ سگی حق ندارد ماند آدم زندگی کند/ یا نگذارند آدمی بگوید، بسانِ سگ زندگی میکنم!
القای اندوه نوستالژیک با عناصر طبیعت یکی از نکات قابل توجّه در سرودههای پرتو، انعکاس غم و اندوه نوستالژیک شاعر توسط عناصر طبیعی است؛ بدین معنا که شاعر ضمن درد دل با طبیعت و پدیدههای آن، حالاتِ درونی خود را به مخاطب القا میکند. شاعر گاه با پاییز سخن میراند و ضمن اینکه پاییز را «پیک حسرت» و «غارتگر» میخواند، از آن میخواهد با باغ و درختانش که هریک نمادی از جامعهاند، مهربان باشد:
(نوبتی: 61-62) گاه نیز «باغ» را ردیف شعر خود قرار میدهد و همه را در ماتم و داغِ باغ سهیم و در خون نشسته میداند؛ در این شرایط که شاعر به تصویر کشیده، چشمه خشکیده و جویبار خوابیده و همۀ عناصر طبیعت اندوهگیناند:
دریا (ص 16)، شب (ص 23)، غروب (ص 24)، درخت (ص 30)، خورشید (ص 46)، رود (ص 47)، باد (ص 48)، ابر (ص 55)، جنگل (ص 68)، شبنم (ص 77)، باران (ص 81)، زمین (ص 82)، زمستان (ص 83)، شکوفه (ص 93)، چشمه (ص 94)، کوه (ص 95) و... از دیگر عناصر طبیعت است که شاعر به گونهای نمادین، با استفاده از آنها اندوه نوستالژیکی خود را بیان داشته است. الفتی نیز از باغِ جامعه سخن میگوید: سهرهها از باغ رفتهاند و کلاغها سکنا گزیدهاند؛ آیا با وجود کلاغها میشود در باغ خوش بود؟ شاعر یاد سالیان خوش گذشته را پاس میدارد و برای آن روزگاران افسوس میخورد و در نهایت این باغبان است که در حال نزع به باغ میگوید: ای باغِ من! کی میشود بار دیگر تو را اسپار (= شخم زدن و وجین علفهای هرز) کنم؟!
(الفتی: 18) برگردان: سهرههایت کی باز میگردند تا این کلاغان از باغ بروند؟/ تا من نیز بتوانم گلگشتی در میان این باغ و گلزار داشته باشم/ یاد آن سال بخیر، آن قصر و لیموی خوشبوی را/ بگذار دوباره یادی از پارسال و پیرارسالت بکنم! / باغبان هنگام مردن این هذیان را بر لب داشت و مُرد: ای باغِ من! کی میشود بار دیگر تو را اسپار (= شخم زدن و وجین علفهای هرز) کنم؟!
نوستالژی کشتار مردم و ویرانی شهر اندوه از کشتار و ویرانی شهرها از مصادیق بارز نوستالژی سیاسی است (سبزیانپور و صالحی: 145). پرتو کرمانشاهی سوگنامهای برای قصرشیرین سروده که در اثر هجوم ارتش تجاوزگر بعثی، نشانی از خرّمی قدیم در آن نمانده است؛ اندوه شاعر در جایجای سروده خود را مینمایاند:
(نوبتی: 130-132) پرتو در چاکسرِ مازندران (1366) به یاد شهر و دیار خود ـ قصرشیرین ـ میافتد و با دلی پر از اندوه و حسرت، بر ویرانی و خرابی آن دریغ میخورد:
(همان: 173-174) در ادامه شاعر در مصیبت و رنج مردمِ شهرش مویه سر میدهد و جنگ را ننگ حیات انسان میداند:
(همان: 174-175) پس از یاد خاطرات خوش گذشته در قصرشیرین و کرمانشاه، پرتو هنگام غروب که بر لب ساحلِ چاکسر نشسته احساس غربت میکند و دلش به او میگوید: «شهر و مدفن تو فقط کرمانشاه است»:
(همان: 179) علیالفتی نیز برای «سواران آب» که در حلبچه به دست رژیم بعث عراق در اثر بمباران شیمیایی دستهجمعی قتلعام و به شهادت رسیدهاند، میسراید:
(الفتی: 25-26) برگردان: در میان گیاهان باتلاقی و در بلندای نیزار/ خون آلبالوی وحشی بر درخت ریخته شد.// نیسواران خبر این فاجعه را شهر به شهر بردند// نه کسی ناله سر داد و نه کسی مویه کرد/ کسی نیز خیال تاتارِ چین به خاطر نیاورد// واژگان شعرم اینجا بود که گسیخته شدند/ یقهام در داغ این مصیبت پاره شد// تنها در نیزار بود که پرندهای پاسخ گفت:/ «سواران آب» قتلعام شدند. یکی از سرودههای تاثیرگذار الفتی، شعری است که برای «آیلان کُردی» سروده است. آیلان کردی (به عربی: آیلان الکردی) پسربچهای سوری بود که در سال ۲۰۱۵ در دریای مدیترانه به همراه مادر و برادر پنجسالهاش غرق شد؛ درحالیکه بیش از سه سال عمر نداشت. وی یکی از آوارگان جنگ داخلی سوریه بود که جسدش را آب دریا به ساحل آورد. عکس گرفته شده از جسد آیلان، موجی از واکنشها را در دنیا برانگیخت.
(الفتی: 109-110) برگردان: از آن روزی که چشمانت دریا بودند/ چشمانت چراخ خانۀ تنهایی بودند. / بسانِ صدفی سفید جمع شده بودی/ چقدر شوری از آب دریا کم شده بود! / پرندۀ دریایی در موج گرفتار شده بود/ هجوم و پرتاب موجها سر به اوج داشتند؛/ من آن سال، کسی را بیکستر از تو ندیدم/ دستان تو دراز شده بود، امّا من دستی ندیدم! / چشمان تو، اسیران خاموش دریا بودند/ عزیز من! چقدر تنهایند چشمانت! / من میدانم که چون من، تنها خواهی مُرد/ با لبانی خُشک، کنار دریا خواهی مُرد/ از عمق آب دریا نخواهی ترسید/ از ماهی، راز دریا را نخواهی پرسید.
نتیجه همچنان که از نظر گذشت، در اشعار پرتو کرمانشاهی و علیالفتی نوستالژی قابل توجّه است. در نوستالژی کودکی و نوجوانی، از آنجاییکه پرتو جوانی را از سرگذرانده، اندوه و غمیاد آن دوران در اشعار او نمود و تأثیر بیشتری دارد؛ در مقابل الفتی تنها به صورت کلّی و سربسته چند بار از دوران کودکیاش یاد میکند. نوستالژی دوری از معشوق در سرودههای هر دو شاعر به چشم میخورد؛ امّا بسامد این غمیاد در اشعار علیالفتی بسیار بیشتر است. شاعر پیوسته از هجر یار مینالد و بازگشت و پایان دادن به این هجران را خواستار است. فراق معشوق و اندوه حاصل از هجر او در تمام دفترهای کُردی علی الفتی قابل مشاهده است. گذر عمر و مرگاندیشی در اشعار پرتو کرمانشاهی ملموستر و جاندارتر خود را نمایان ساخته است؛ البته روشن است که چون بیش از هشتاد بهار از زندگانی پرتو کرمانشاهی گذشته، پس او بهتر این گذشتِ زمان را درک کرده و به تصویر کشیده است. در مقابل، مرگاندیشی الفتی بیشتر بهگونهای متفاوت و مبهم در اشعارش بهویژه دفتر سزیان وهفر نمود یافته است. هر دو شاعر از مردم زمانۀ خود نالان هستند؛ پرتو روزگار خوش گذشته را فرا چشم دارد و دریغ آن روزگاران را میخورد. الفتی نیز که سخت اندوهگین از فضای جامعۀ خود است، پیوسته بر آن است که از این شرایط بیرون بجهد و به جهانی دیگرگون دست یازد. انعکاس غم و اندوه نوستالژیک شاعر با عناصر طبیعت، در اشعار پرتو چشمگیرتر است؛ او از دریا، شب، غروب، درخت، خورشید، رود، باد، ابر، جنگل، شبنم، باران، زمین، زمستان، شکوفه، چشمه، کوه و... مدد میگیرد تا اندوه خود را از گذر زمان و زیباییهای آن به رخ بکشد؛ در مقابل هرچند الفتی رنگ اقلیمی و هویّت روستایی در سرودههایش پربسامد است، امّا در جهت القای حس نوستالژیک کمتر از آنها بهره برده است. اندوه از کشتار مردم و ویرانی شهرها در شعر هر دو سرایندۀ کرمانشاهی متبلوّر شده است. پرتو بیشتر قصرشیرین، کرمانشاه و خرابیهای موطن خود را در نظر دارد و به مصیبتهای مردم کرمانشاه در هشت سال جنگ تحمیلی اشاره میکند؛ در مقابل الفتی با اینکه خود اهل سرپلذهاب است و میتوانست از جنگ و مصایب آن در سامانِ خود بیشتر سخن بگوید، کمی جهانیتر میاندیشد و علاوه بر ارج نهادن بر مقام شهدای کشورمان، برای کُردانِ حلبچه و نیز آوارگان جنگ داخلی سوریه ناله سر میدهد؛ سرودۀ زیبای او برای «آیلان» کودک سه سالۀ سوری که در آبهای مدیترانه غرق شد، خود نشان از این موضوع دارد.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع و مآخذ 1 ـ آذرنوش، آذرتاش. فرهنگ معاصر عربی. تهران: چاپ یازدهم، نشر نی، 1388. 2 ـ آریانپور، منوچهر. فرهنگ پیشرو آریانپور.تهران: جهان رایانه، 1380. 3 ـ الفتی، علی. سانهناو.تهران: داستان، 1389. 4 ـ ـــــ ، ـــــ . سزیان وهفر. کرمانشاه: مؤلف، 1391. 5 ـ ـــــ ، ـــــ . گهرمهشین. کرمانشاه: مؤلف، 1385. 6 ـ ـــــ ، ـــــ . گهرمییان. کرمانشاه: دیباچه، 1394. 7 ـ ـــــ ، ـــــ . گیان. کرمانشاه: مؤلف، 1388. 8 ـ انوشه. حسن. دانشنامۀ ادبیات فارسی. تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی دانشنامه، 1376. 9 ـ باطنی، محمّدرضا. فرهنگ معاصر، انگلیسی- فارسی. تهران: فرهنگ معاصر، 1380. 10 ـ برقعی، سیّد محمّدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. تهران: شش جلد، نشر خرم، 1373. 11 ـ سبزیانپور، وحید و پیمان صالحی. «بررسی تطبیقی نوستالژی سیاسی در شعر ملکالشعرای بهار و جمیل صدقی زهاوی». نشریۀ ادبیات تطبیقی، دانشگاه شهیدباهنر کرمان، سال چهارم، شمارۀ هشتم، صص 137-164، 1392. 12 ـ شریفیان، مهدی. «بررسی فرآیند نوستالژی غم غربت در اشعار فریدون مشیری». فصلنامه علوم انسانی دانشگاه الزهرا، سال هفدهم و هجدهم، شمارۀ 68 و 69، صص63-85. (1387)، 13 ـ شریفیان، مهدی؛ شریف تیموری. روانشناسی درد. همدان: انتشارات دانشگاه بوعلی سینا، 1389. 14 ـ عباسی، محمود؛ یعقوب فولادی. «بررسی نوستالژی در شعر منوچهر آتشی». ادبیّات پارسی معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال سوم، شمارۀ دوم، صص43-73، 1392. 15 ـ نوبتی، علیاشرف. کوچهباغیها. به کوشش محمّدعلی سلطانی، تهران: نشر سها، 1377. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,708 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 733 |