تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,992 |
تعداد مقالات | 83,509 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,156,423 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,204,374 |
اسطوره اژدها کشی در اوستا و متون حماسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 12، شماره 7، آبان 1395، صفحه 29-50 اصل مقاله (5.04 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رضا اشرف زاده1؛ مهدخت شاه بدیع زاده* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2مدرس دانشگاه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اسطورۀ کشته شدن اژدها توسط گرشاسپ، یکی از نخستین روایات افسانۀ و حماسی اژدها کشی است که جنبههای اساطیری آن، در اوستا و هم در بسیاری از روایات متأخر حفظ شده است. بی گمان این کردار پهلوانی، منشاء شکلگیری بسیاری از افسانههای اژدها کشی در سنت حماسی ملی است و میتوان آن را کهن الگویی به شمار آورد که اژدها کشی دیگر شهر یاران و پهلوانان بر پایۀ آن ساخته و پرداخته شده است. هر چند این عمل پهلوانی در گذر از اسطوره به حماسه، به منظور انطباق هر چه بیشتر با جهان فکری و اندیشههای ایران عهد اسلامی، تغییراتی را پذیرا شده است، شالوده و بنیان اساطیری خود را همچنان حفظ کرده و بهصورت یک سنت پهلوانی تداوم یافته است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گرشاسپ؛ اسطوره؛ حماسه؛ تاریخ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدّمهاسطورهها بازتاب واقعیتی ژرف هستند و به صورتی نمایشی دریافتهای غریزی ما را باز مینمایند، علاوه بر این اسطورهها جمعی و اشتراکیاند و از این طریق به زندگی اجتماعی حس کامل بودن و با هم بودن میدهند. مردم بومی هر سرزمین و در واقع تمام تمدنها، مجموعه اسطورههای خودشان را دارند، ما به نظر میرسد که بسیاری از آنها، تصویرها و بن مایههای مشترکی هستند که در دیگر جوامع تکرار میشوند. یکی از اسطورههای بسیار رایج در فرهنگ هند و اروپایی اسطورهای است که ایزد – پهلوانی، اژدها نمایی را میکشد، افسانۀ اژدها کشی از گذشتههای دور تا کنون به گونههای بی شمار و گزارشهای گوناگون در اساطیر و حماسهها و قصههای مردمان سراسر جهان بازگو شده است. داستان فریدون و ضحاک، ایندرا و ورترا، هر قل و هیدارا، زیگفرید و فافنر و بیوولف و گرندن نمونههایی چند از روایات مشهور هند و اروپایی این اسطورهاند. وجود روایات مشابه در مجموعه اساطیر دیگر مردمان از چین گرفته تا بابل و از آفریقا گرفته تا برزیل، نشان دهندۀ گستردگی و پراکندگی این اسطوره است. در روایات اساطیری و حماسی ایران نیز شمار زیادی از پهلوانان اژدها کش را داریم که معروفترین آنها عبارتند از: فریدون، گرشاسپ یاسام، رستم، گشتاسپ، اسفندیار، بهمن، اردشیر بابکان، بهرام گور، بهرام چوبین و... علاوه بر اینان، ایزدانی چون بهرام، تشتر، آذر، مهر، سروش و حتی خود اهورا مزدا نیز اژدر اوژنند. مسئله اژدها کشی در اساطیر و حماسههای ملی یک مضمون تکرارشونده است که به ویژه گونۀ اساطیری آن «محتوای دینی و آیینی دارد و با رویدادهای کیهانی و معتقدات مربوط به آفرینش و رستاخیر مرتبط است» (سرکاراتی، 1393: 238) تاملی در ساختار این روایات نشان میدهد که معمولاً مقصود از اژدها، موجودی اهریمنی و آسیب رساننده به آدمیان و دان و دهشن اهورایی است که برای برقراری آرانش در پهنۀ گیتی به دست یلی نامور یا ایزدی پیروز گر از پای در میآید. تکرار روایت اژدها کشی در اساطیر ملل مختلف، چه ایرانی و چه غیر ایرانی ما را به تأمل وا میدارد که این همه روایتهای مختلف افسانۀ اژدها کشی چگونه پیدا شدهاند و آیا همۀ آنها گونههای متفاوت یک اسطورۀ ابتدایی محسوب میشوند یا هر کدام افسانۀ مستقلی هستند؟ دکتر بهمن سرکاراتی معتقدند که: «ترتیب تاریخی برای افسانهها قائل شدنو کرونولوژی روایات اساطیری را بازشناختن یا باز ساختن برای افسانهها قائل شدن و کرنولوژی روایات اساطیری را بازشناختن یا بازساتن امری است یاوه، چون با این برداشت، شیوه و روشی را که در بررسیهای تاریخی معتبر است، ناخودآگاهانه و بررسیهای اساطیری به کار میبندیم و به ناچار به بیراهه میرویم. باید توجه داشت که میان تاریخ و اسطوره تفاوت بنیادی وجود دارد، تاریخ گزارش راستین و مستند رویدادی است که در زمان معین و فقط یک بار اتفاق افتاده است، در صورتیکه اسطوره بازگویی یک تصور ذهنی است از رویدادی که در گیتی یا حداقل در ذهن آدمی همواره اتفاق میافتد و خواهد افتاد و تکرار این رویداد به ناچار به تکرار بازگویی آن منجر میشود، از این روست که اگر از یک اسطوره حتی صد روایت گوناگون داشته باشیم؛ به نظر من باید بدون توجه به تاریخ انشا و پردازش آن، هر صد روایت را اصیل و واقعی میپنداریم، چون اسطوره گزارشی بی زمان از یک واقعهی بی زمان است.» (همان: 247) بنابراین اسطورۀ رویارویی پهلوان و اژدها میتواند «تعبیری از تقابل رویارویی هزاران واقعیت متضاد و دو گانهای زندگی و گیتی و ذهن آدمی باشد» (همان:249) تقابل روشنی و تاریکی سیری و گرسنگی، جوانی و پیری، داد و بیداد، آزادگی و بندگی و بالاخره شکوهمندترین پهلوان پهلوانان و مخوفترین اژدهای اژدهایان یعنی زندگی و مرگ. اسطورۀ اژدها کشی و گرشاسپ یکی از نخستترین روایات افسانهای و حماسی اژدها کشی است که جنبههای اساطیری آن هم در اوستا و هم در بسیاری از روایات متأخر حفظ شده است. در تحقیق پیش رو در پی دستیابی به پاسخ این سؤال هستیم که آیا روایت رویارویی گرشاسپ با اژدها، سرچشمۀ داستان کشی در اسطورهها و حماسههای ایران میباشد یا خیر؟ بدین منظور ابتدا این گزارش را در متون مختلف بررسی میکنیم و در نهایت به جمع بندی مطالب و نتیجهگیری خواهیم پرداخت.
اوستا یکی از برجستهترین کردارهای پهلوانی گرشاسپ در اوستا، اژدها کشی اوست که نخست بار در بند دهم از نهمین فصل یسنا آمده است: «جوانی دلیر، مجعد موی و گرزور که پیروز گشت بر آن پتیارۀ شاخدار که اسبان را میبلعید، مردان را میبلعید، آن اژدهای زرد زهرآگین با آماسی از زهر زرد به بلندی نیزهای، اژدهایی که گرشاسپ نیمروز بر پشت او در دیگی خوراک پخت تا آن عضویت از شدت گرما عرق کرد جنبید و دیگ آب جوش را برگرداند و گرشاسپ پر هنر، هراسان به سوی جهید.» (ایسنا، 1387: 1/ 63 – 162) از آن جایی که احتمالاً این بخش از اوستا «در دورۀ هخامنشیان یعنی تقریباً در قرن چهارم قبل از میلاد نگارش یافته» (کرستین سن، 1388:76) میتوان آن را کهنترین یاد کرد اوستا از این قهرمان اسطورهای دانست. اژدهایی که به دست گرشاسپ کشته میشود، در اوستا سرور یعنی شاخوار نامیده شده است، ماجرا این گونه اتفاق میافتد که گرشاسپ، هنگام نیمروز بی آن که بداند در دیگی آهنین بر پشت اژدهایی که ربایندۀ اسبها و آدمیان بوده، غذا میپخته و چون گرما بر این موجود اهریمنی غلبه کرده، ناگاه از جای جسته و آب جوشان درون دیگ را ریخته است؛ گرشاسپ ابتدا لحظاتی از بیم گزند اژدر خود را، عقب کشیده، اما سرانجام او را کشته است. همین روایت با اختلافی در چهل و یکمین بند زامیاد یشت و یکبار هم در رام یشت آمده است. (یشت ها، 1356: 2،/ 173 و 150) گرشاسپ از ایزد وای میخواهد تا این کامیابی را به او ارزانی دراد که بر «سرور» چیرگی یابد؛ ایزد وای (باد) نیز او را کامروا میگرداند. متون زردشتی در بسیاری از متون روایت اژدها کشی گرشاسپ آمده است، چنان که یکی از متون از کشتن «مار شاخدار» به عنوان یکی از کردارهای «بزرگ و ارجمند» گرشاسپ یاد کرده است، (مینو میخرد، 1364: 45) در سرآغاز کتاب هفتم دینکرد نیز از کشته شدن «مار شاخدار اسب اوبار مرد اوبار» (بهار، 1387: 208) به دست گرشاسپ سخن رفته است. علاوه بر این دو کتاب که اشارهای مختصر به این موضوع داشتهاند، متون دیگری از جمله: روایت پهلوی، روایات داراب هرمز دیار، سد در نثر، سد در نظم بندهشن و کتاب نهم دینکرد به صورت مفصل و مشروح به اژدها کشی گرشاسپ پرداختهاند. در کتاب نهم دینکرد که از آن بهعنوان سرآمد همۀ کتب پهلوی (معین، 1363: 1/ 8) یاد کردهاند، به گناه گرشاسپ یعنی کشتن آتش و ابراز پشیمانی او از این کار ناشایست اشاره شده است و سپس ضمن بر شمردن اعمال پهلوانی وی نظیر کشتن اژدهای شاخدار، از آمرزش گرشاسپ به پایمردی زرتشت و رهاییاش از دوزخ سخن به میان آمده است. (نیبرگ، 1368: 295-281). در کتاب روایت پهلوی، گرشاسپ پهلوانیهای خود را بازگو میکند و از اورمزد تقاضای بخشش دارد: «روان گرشاسپ گفت که: ای هرمزد، مرا بیامرز و برترین زندگی (بهشت) را به من ده؛ زیرا اژدهای شاخدار اسب اوبار و مردم اوبار را کشتم که دندانش به اندازۀ بازوی من بود و گوشش به اندازۀ چهارده نمد و چشمش به اندازۀ گردونهای بود و بلندی شاخش به اندازۀ شاخهای بود. به اندازۀ نیمروز بر پشت اوهمی تاختم تا سرش را به دست گرفتم و گرزی بر گردنش زدم و او را کشتم و اگر آن اژدها را نمیکشتم، پس همۀ آفریش تو نابود میشد و توهرگز چارهی اهریمن نمیدانستی. (روایت پهلوی، 1376: 3-29). همچنین در کتاب «سد در نثر» که به زبان فارسی ولی دنبالۀ روایات زرشتی در اوستا و پهلوی است، گزارشی در اینباره است. بر اساس مندرجات سد در نثر، هنگامی که اهورامزدا روان گرشاسپ را در حالتی رنجآور و دردناک به زرتشت نشان میدهد، زرتشت به سبب سابقۀ نیک وی، به وساطت میپردازد؛ گرشاسپ نیز که از دوزخ بسیار در هراس است از اورمزد میخواهد که وی را بیامرزد و بدین منظور به خدمات شایسته و اعمال پهلوانیاش اشاره میکند. یکی از آن اعمال کشتن اژدهای شاخدار است: «پس روان گرشاسپ ایزد تعالی را نماز برد و گفت: ای داداروه، افزونی مرا به بهشت ارزانی کن که اندر جهان اژدهایی را بکشتم که هر مردی و چارپایی را که دیدی فرو بردی و به دَم خویشتن میکشیدی و هر دندان که در دهان وی بود چون باهوی (بازوی) من بود، هر چشمی چندانی بود که گردونی و هر سروی (شاخی) چندان بود که هشتاد رش بود. من از بامداد تا نماز پیشین بر پشت وی میدویدم تا سر او باز دست آوردم، به گرز سر او به خنجر جدا کردم و چون در دهان او نگاه کردم، هنوز مردم از دندان او در آویخته بودند و اگر من آن اژدها را نکشتمی، همۀ عاملم خراب کردی و جانوران نیست شدندی و هیچ کس را آن قوت نبودی که او را بتوانستی کشتن.» (سد در نثر، 1909: 86). سد در نظم بندهش که در اصل روایت منظوم سد در نثر است نیز همان روایت سد در نثر را بهصورت منظوم بازگو میکند. در بیان اژدهاکشی گرشاسپ از زبان روان وی خطاب به اورمزد چنین آمده است:
(به نقل از: رضی، 1381: 3/ 1639) دفتر یکم از کتاب «داراب هرمزدیار» نیز در بردارندۀ روایت اژدها کشی گرشاسپ است که البته باید آن را ترجمهی فارسی همان عبارات کتاب «روایت پهلوی» دانست (سرکاراتی، 1393: 265) که پیش از این ذکر کردیم. متون تاریخی تأمل در مطالب اساطیری متون تاریخی نشان میدهد که نویسندگان این کتابها توجه ویژهای به ثبت احوال شهر یاران و پهلوانان داشتهاند. بنابراین این گونه آثار میتوانند اطلاعات اساطیری مستند و قابل اعتنایی را در مورد پهلوانانی چون گرشاسپ در اختیارمان قرار دهند با این تفاوت که برخلاف متون پهلوی و اوستا که بیشتر به کردارهای پهلوانی گرشاسپ پرداختهاند و در نهایت اختصار از تبار وی سخن گفتهاند، مؤلفان متون تاریخی بیشتر بر نسب نامهی گرشاسپ تکیه و تأکید داشتهاند و یاد کرد چندانی از کرداردهای این یل بیهمتای خاندان سام ندارند. تاریخ بیهقی یکی از معدود متون تاریخی است که به این اژدر اشاره کرده و باید گفت که روایت تاریخ بیهقی، شباهت بسیاری با مندرجات اوستا دارد. ابوالفضل بیهقی که بر خردپذیر بودن اخبار گذشته و راست گو بودن راوی سخت تأکید دارد، ضمن این که از اخبار دیو و پری یاد میکند و آنها را خرافات میداند، شاهد مثالی که برای نشان دادن باور خویش دربارۀ این قبیل افسانهها میآورد، روایتی عامیانه است از اسطورۀ اژدها کُشی گرشاسپ در اوستا که از زبان «هنگامه [سازان]» (بیهقی، 1388: 1/ 712) شنیده است. او مینویسد: «بیشتر مردم عامهاند که باطل مسمتنع را دوستتر دارند. چون اخبار دیو و پری و کوه و غول بیابان و دریا که احمقی هنگامه سازد و گروهی همچنو گردآیند و وی گوید: در فلان دریا، جزیرهای دیدم و پانصد تن جایی فرود آمدیم در آن جزیره و نان پختیم و دیگ نهادیم، چون آتش تیزشد و تَبش بدان زمین رسید از جای برفت. نگاه کردیم، ماهی بود ...» (بیهقی، 1388: 1/ 713). این روایت نشان میدهد که این افسانه، در دورهی بیهقی (سدۀ پنجم) در خراسان نقل محفل قصهگویان و هنگامهسازان بوده و از اقبال عمومی برخوردار بوده است. ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان این داستان را به اختصار نقل کرده است: «چنان بود که به شهر «یاره کوه» اژدهایی پدید آمده بود که پنجاه گز بود و آن نواحی تا به دریا و صحرا و کوه و وحوش از بیم او گذر نتوانستند کرد و ولایت باز گذاشتند و او تا به ساری بیامدی. مردم طبرستان پیش سام شدند و حال عرضه داشتند. سام بیامد، اژدها را از دور بدید و گفت: بدین سلاح با او هیچ به دست ندارم. سلاحی بساخت و اژدها آن وقت به «دیهالارس» نزدیک دریا بود. او را به جایگاهی که «کاوه کلاده» میگویند، دریافت اژدها سام را بدید، حمله آورد. سام عمودی بر سر اژدها زد که فروشد و بانگی کرد که هر کس که با سام بودند از هول آن بانگ بیفتادند و دُم خویش گرد میکرد تا سام را میان گیرد. چهل گام سام بازجست. اژدها تا سه روز میجنبید، بعد از آن هلاک شد. هنوز بدان موضع سبزه البته نمیروید و اثر برقرار است» (ابن اسفندیار، 1389: 89). دو کتاب تاریخ سیستان و مجمل التواریخ نیز به اختصار از اژدها کشی گرشاسپ در روزگار سلطنت ضخاک سخن گفتهاند. مؤلف ناشناخته تاریخ سیستان میگوید: «از بزرگی و فخر اوی (گرشاسپ) یکی آن بود که به روزگار ضحاک که هنوز چهارده ساله بیش نبود، یکی اژدها را که چند کوهی بود تنها بکشت به فرمان ضحاک.» (تاریخ سیستان، 1314: 5) مؤلف مجمل التواریخ هنگام روایت پادشاهی ضحاک و چهان پهلوانی گرشاسپ، نکتهای تازه به این روایت میافزاید و آن دشمنی ضحاک با گرشاسپ است که او را به قصد آن که هلاک گردد به کشتن اژدهای «شکاوند کوه» فرستاده است: «او (گرشاسپ) را به قصد آن که هلاک گردد به کشتن اژدر فرستاد.» (مجمل التواریخ و القصص: 1318: 40). حماسههای ملی یکی از کردارهای پهلوانی گرشاسپ که در گذار از اسطوره به حماسه به تنی چند از دیگر پهلوانان ایران به ویژه یلان خاندان سام نتقل شده، اژدها کشی اوست. این انتقال کردار را که نخستین بار در شاهنامه میبینیم در سایر حماسههای ملی هم میتوان دید. یعنی برخی دیگر از پهلوانان حماسی نیز همچون پدر یا نیای خود گرشاسپ یک یا چند اژدها را از میان برداشتهاند. در بین این آثار شاهنامه که سرآوردترین متن حماسی ایران به شمار میآید، اهمیت ویژهای دارد؛ زیرا کهنترین متن حماسی ایران بعد از اسلام است که پیرامون گرشاسپ سخن گفته و به دست ما رسیده است. سرگذشت بسیاری از یلان نامور اوستا و متون پهلوی در شاهنامه روایت شده اما در این میان برخی را چون آرش و گرشاسپ بخت یار نبوده که خامۀ توانمند استادتوس، اسطورۀ دلپذیرشان را بازگو کند. یکی از دلایل نپرداختن فردوسی به اسطوره گرشاسپ شاید این باشد که شاهنامه حول محور وجود رستم میچرخد و حکیم توس برای نشان دادن عظمت و قدرت رستم و نیز «به منظور نگهداشت نظم و وحدت داستانی شاهنامه، اسطورۀ گرشاسپ را که با آوردن آن، در بخشهایی از پادشاهی ضحاک و فریدون، روند روایات شاهنامه، از مسیر ملی خود بیرون میافتاد و به گزارش پهلوانیهای گرشاسپ میپرداخت، در حاشیه قرار داده است.» (آیدنلو، 1388: 379) از طرفی اگر فردوسی میخواست به روایات پهلوانان سیستان، غیر از رستم بپرداد، طبعاً باید علاوه بر گرشاسپ، داستانهای سام و فرامرز و برزو ... را نیز به نظم میکشید و در این صورت شاهنامه به جای مجموعۀ تقریباً وحدتمند و منظم کنونی، اثری پر از روایتهای پراکندۀ پهلوانی میشد که مسلماً از نظر محققان و منتقدان امروزی در خور انتقاد بود. در شاهنامه نبرد سام (بدن حماسی گرشاسپ) با اژدها دوبار آمده است؛ یک بار از زبان خود سام در بخش «نامه فرستادن سام به نزدیک شاه منوچهر» که در آن نامه از شهریار میخواهد که با پیوند پسرش زال با رودابه موافقت کند و ضمن آن به پهلوانیهای خود از جمله کشتن اژدها در کشف رود اشاره میکند:
(فردوسی، 1386: 1/233/1031-994) گرشاسپ گرز و اوستا را در شاهنامه، در نوۀ او سام یک زخم باز مییابیم که مانند نیای خود اژدهایی را با همان صفات و کیفیت میکشد؛ بر طبق این داستان، سام در گرزوری لقب یک زخم را در ارتباط با همین اژدها به دست آورده بود و از این جا میتوان نتیجه گرفت که لقب گرزوری گرشاسپ نیز در اصل به ماجرای اژدهای کشی او ارتباط داشته است. گزارش فردوسی از این اژدها کشی به وضوح یادآور توصیفات اوستا و برخی متون پهلوی از اژدهای سروَرَ است که با گرز گرشاسپ کشته میشود. توصیفاتی نظیر: فرو بردن و بلعیدن اسبها و مردمان، داشتن زهر زرد رنگ (یسنا، 1387: ج 1، 63-62) و درشتی دندانها و گوشها. (روایت پهلوی، 1367: 30-29). بار دیگر توصیف اژدها که سام کشته بود در شاهنامه در داستان رستم و اسفندیار از زبان نبیرهی پهلوان یعنی رستم بازگو شده است:
(فردوسی، 1386: 5/364/56-652) در میان پیروان فردوسی، اسدی توسی، نخستین تاجدار اقلیم حماسه است که اسطورۀ گرشاسپ را روایت کرده است. در این منظومه، نخستین کردار پهلوانی گرشاسپ به هنگام چهارده سالگیاش، کشتن اژدهاست که با تفصیل زیاد نقل شده است. هنگامی که ضحاک قصد لشکر کشی به سرزمین هند را داشت، در زابل با اثرت دیدار کرد و از آنجا که وصف دلاوریهای گرشاسپ را قبلاً شنیده بود و هنر نماییهای او را نیز از نزدیک دید، از وی خواست تا برای نابودی اژدهایی که در «شکاوند کوه» سکنی گزیده است و مردمان را میآزارد، کمر بر میان بندد. گرشاسپ با این که فقط چهارده سال داشت بر خلاف میل پدر پذیرفت که این کار را انجام دهد و سوار بر «بورچوگانی» کمان و گرز و سنان به دست گرفت و به سوی حمل سکونت اژدها شتافت. او برای این که زهر آب اژدها بر او کارگر نیفتد: توصیف گرشاسپ نامه از این اژدها را میتوان در چند سطر چنین خلاصه کرد: این اژدهای کوه پیکر، هفتهای یکبار از دریا بیرون میآمد و در نزدیکی دریا در کوهی سنگی خانه داشت. هر چه در پیرامون و آسمان خانۀ خود مییافت، از خشک و تر و جاندار و بیجان یا به آتش دم خود خاکتر میکرد یا به نیروی دم میبلعید. رنگ پوست او سیاه یا سنگ رنگ بود. پوست او مانند تن ماهی یا جوشن پشیزهدار و هر پشیزۀ آن به بزرگی گوش فیلی بود و بر چرم زخم ناپذیر او نه آتش کارگر بود و نه تیر؛ پهلوی او پوشان از موی و خار موی سرش تا به زمین میرسید و بروت هم داشت؛ هم دارای فیش بود و هم دارای شاخ؛ هشت پا و چشمهایی به بزرگی دو آبگیر داشت؛ زبان درازش به بلندی درخت و دوشیک بلندش به دو شاخ گوزن مینمود. در چند فرسنگی خانۀ او نگهبانان روزها دود و شبها آتش میکردند تا مردمان را از جای اژدها آگاه سازند. در دنبالۀ داستان چگونگی کشته شدن اژدها بر اثر زخم گرز گران پهلوان چنین آمده است:
(همان، 61-59) مصرع «بر افشاند با موج خون زهر زرد» یادآور این تعبیر اوستا از سروز است که میگوید: «... آن زهر آلود زرد رنگ [که] که از او زهر زردوش به بلندی یک نیزه روان بود.» (پور داوود، 1387: 1/ 63-162) و این یکی از نشانههای اصالت روایت اسدی از اسطورۀ کهن اژدها کشی گرشاسپ است. نکتۀ تازهای در این روایت است: گرشاسپ پس از آن که اژدها را میکشد، به یادگار این دلاوری، نقش درفش خود را اژدهای سیاه بر میگزیند و از اینجا درفش اژدها پیکر، نشان خانوادگی فرمان روایان سیستان میگردد؛ چنان که در شاهنامه، رستم و فرامرز را همه جا در زیر همین درفش میبینم. از این زمان به بعد است که گرشاسپ بنا بر وعدۀ ضحاک، جهان پهلوان ایران میشود.
(اسدی، 1354: 56) بسیاری از کردارهای پهلوانی گرشاسپ را که در شاهنامه به سام منتقل شده است، در حماسههای ملی پس از شاخنامه و گرشاسپ نامه، در وجود سایر پهلوانان خاندان سام میتوان جست و جو کرد. از جمله بهمن نامه که منظومهی حماسی است که «از نظر زمان سرایش بعد از گرشاسپ نامه قرار میگیرد.» (صفا، 1352: 289). در این اثر حماسی، نخستین اژدها کشی به دست آذر برزین، پسر فرامرز صورت میگیرد که بنا به درخواست پیری به نام «بوراسبن اژدری به نام «ابر سیاه» را میکشد. ویژگیهای این اژدها، یادآور اژدهای شاخدار اوستا و همزاد حماسی او در شکاوند کوه است که به دست گرشاسپ از پا درآمده بود.
(ایرانشاه بن ابیالخیر، 1370: 525) همچنین در بهمن نامه از اژدهای دیگری سخن رفته است که برزیگران دیاری موسوم به «دیر کجین، جامه دریده نزد بهمن میآیند و از اژدهایی داد میخواهند که همه ساله هنگام دروی محصول میآید و دشت را بیبها میکند. بهمن و جمع کثیری از سپاهیانش، چند نوبت بر آن موجود اهریمنی میتازند ولی موفق به کسب پیروزی نمیشوند، پس از ناکامیهای متوالی، در تردید شاه بهمن و آذر برزین برای پیشگامی در نبرد با اژدها، برزین یل به شاه میگوید: فقط که آراسته به هنرهای شاهی است، سزاوار چنین رزمی است. بهمن که از نبرد با اژدها در هراس است سعی در متقاعد کردن آذر برزین برای رویارویی با اژدها را دارد، اما آذر برزین که ظاهراً با بهمن بر سر صلح است، چون درصدد کین خواهی پدرش فرامرز است، پیشنهاد بهمن را نمیپذیرد و در نهایت بهمن به ناچار مهیای نبرد میگردد. روایت مبارزۀ بهمن و اژدر، بر خلاف سایر گزارشهای اژدها کشی در حماسههای ملی، بسیار موجز و مختصر آمده است. بهمن پس از آن که سنانش به هدف برخورد نمیکند از اسب به زمین میافتد و طعمۀ اژدها میشود.
(همان: 601-600) دو نکته در گزارش بهمننامه از این ماجرا قابل توجه است: نخست این که روایت مبارزۀ بهمن و اژدها بر خلاف سایر روایات اژدها کشی در حماسههای ملی بسیار موجز و مختصر آمده است و دوم این اینکه همۀ روایات مربوط به اژدها کشی پهلوانان خاندان سام، از اوستا گرفته تا واپسین حماسهها ملی، به گونهای تنظیم و تدوین شده است که در نهایت همواره به پیروزی این پهلوانان منتهی میشود، اما در بهمننامه، تنها جدال بهمن - که از خاندان پهلوانان سیستان نیست – سرانجام به شکست و مرگ او میانجامد. در منظومۀ سام نامه نیز جلوههایی از اژدهاکشی گرشاسپ در کردارهای پهلوانی سام به چشم میخورد و ساختار روایی این اژدها کشی و توصیفات شاعرانۀ به کار رفته در آن به گونهای است که نشان از الگوپذیری این داستان از اژدها کشی گرشاسپ در اوستا و گرشاسپنامه دارد. جنگ با اژدها در سام نامه نیز مانند گرشاسپ نامه با تیراندازی آغاز میشود ولی پیکان سام از سندان عبور میکرد، بر تن اژدها کارگز نیست؛ سرانجام سام یل با ضربۀ گرزش که چنانکه میدانیم رزم افزار ویژۀ سام/ گرشاسپ است، بر سر آن پتیاره میکوبد و او را میکشد.
(سامنامه، 1386: 79-78) روایت دیگر اژدها کشی سام در نیمۀ دوم منظومه بازگو شده است که بسیار مفصل و جالب توجه است. اژدهایی که این بار به دست پهلوان کشته میشود، «ارقم» نام دارد و دشمن سیمرغ است. آن پتیاره نابکار، بچگان آن شاه مرغان را که پرورششان هزار سال طول میکشیده، سه بار ربوده و خورده بود. «در اینجا اسطورۀ اژدر اوژنی با موتیفی مشهور در داستانهای عامیانه در آمیخته است.» (سرکاراتی، 1393: 271) به راهنمایی سیمرغ، سام ابتدا چشمان اژدها را کور میکند و در دو نوبت با او در آویخته، سرانجام باز خم گزر گاو سار میکشدش. همچنان که در اوستا، اژدهایی که گرشاسپ میکشد، سرور (شاخدار) نامیده شده، در سام نامه نیز تصریح شده که ارقم، دیو – اژدری شاخدار بوده است که برخورداری این روایت از برخی بنمایههای اساطیری را نشان میدهد.
(سام نامه، 1386: 556) فرامرز یکی از پرآوازهترین پهلوانان اژدها کش در حماسههای ملی ایران است که گزارش اژدها کشی او در فرامرزنامه آمده است. «در عهد نظم این داستان یعنی قرن پنجم روایات دیگری در باب فرامرز وجود داشت که بعضی از آنها در برزونامه و جهانگیرنامه و بهمن نامه دیده میشود. در شاهنامه نیز از داستان فرامرز جایجای سخن رفته و داستان حکومت او در ناحیۀ سند و قتل او به دست بهمن در آن کتاب آمده است.» (صفا، 1352: 296) مطابق روایت فرامرزنامه، نوشاد، پادشاه هند، از کیکاووس میخواهد که او را در نبرد با پنج دشمن نیرومندش یعنی کناس دیو، کید هندی، گرگ گویا، مارجوشا و کرگدنهای بیشۀ خوم سار یاری کند تا همچنان خراج گزار دولت ایران باشد. کیکاووس با شنیدن پیام نوشاد از پهلوانان و دلاوران سپاه میخواهد تا یکی از آنها داوطلب انجام این کار شود؛ اما بر خلاف انتظار، کسی جز فرامرز اعلام آمادگی نمیکند.
(فرامرز نامه، 1382: 60) فرامرز و همراهانش به سرزمین هند سفر میکنند و تعدادی از دشمنان نوشاد را از میان بر میدارند، سپس به جنگ اژدهایی میروند که مارجوشا نام دارد. توصیف این اژدها در فرامرزنامه چنین آمده است: قدی به بلندی چهل آرش و شاخی به طول دهگز دارد. بدنش همچون بدن ماهی دارای پولکهای فراوانی همچون سپر است و هیچ جانوری در آن وادی که او هست توان زیستن ندارد.
(همان، 92) این ویژگیها، اژدهای اوستا، سرور، دریسنا، پشتها و متون پهلوی را به خاطر میآورد. فرامرز و بیژن هر یک درون صندوقی که از قبل آماده شده و روی گردونه قرار گرفته است، جا میگیرند. گستهم گردونهها را تا نزدیکی اژدها میراند و خود با شتاب بر میگردد. اژدها صندوقها را میبلعد، فرامرز و بیژن در شکم اژدها از صندوق بیرون میآیند و با شمشیرهای الماس گون خود، دل و مغز اژدها را از بین میبرند؛ پس از این که اژدها بر زمین میافتد، پهلویش را دریده و بیرون میآیند.
(همان، 96)
نتیجه تأمل و بررسی روایات مختلف اژدر کشی در متون پهلوی و حماسههای فارسی، جای هیچگونه گمانی باقی نمیگذارد که اژدهای روایات زردشتی همان اژدهای روایات کتب دورههای بعد است. تنها اختلاف مهم موضوع اسب تاختن و ... خوراک پختن بر پشت اژدهاست که تنها در روایات زردشتی آمده است و در حماسههای فارسی سخنی از آن نیست، «گویا دلیل آن چنین بوده که اسب تافتن و خوراک پختن بر پشت اژدها اگرچه از سویی عظمت اژدها را نشان میأاد ولی از سوی دیگر از ابهت و خطر او میکاست و نقیض اوصافی بود که به اژدها نسبت میدادند.» (خالقی مطلق، 1388: 334). به همین دلیل برای شاعران حماسی ارتباط آنها با هم دشوار بود و ترجیح میدادند که این بخش از داستان را حذف کنند. افسانۀ اژدها کشی گرشاسپ الگویی است که پس از آن، از رویان، افسانههای مشابهی برای سایر پهلوانان و شاهان ایران ساختهاند. به جز پهلوانان خاندان گرشاسپ، برای سایر پهلوانان نیز این روایت نقل شده؛ مهمترین این افراد اسفندیار است که به عنوان پهلوان دینی در واقع جای گرشاسپ را میگیرد و «بسیاری از کردههای گرشاسپ به او منتقل شده است.» (همان: 337). اسفندیار در خان سوم، اژدهایی را با همان صفات از پای در میآورد. گرشاسپ، پدر اسفندیار نیز در روم، اژدهایی را کم و بیش با همان صفات میکشد. از میان شاهان، بهرام گور به خواهش شاه هند، اژدهایی را که مردم هند از او به ستوه آمدهاند را میکشد و پس از این دلیری، شاه هند دختر خود، اسپینود را به او میدهد. داستان اژدها کشی گرشاسپ را حتی به اسکندر نیز منتقل کردهاند. «ایرانیان برای آن که اسکندر را در حلقۀ شاهان ایرانی بپذیرند، برای اثبات سزاواری یا مشروعیت او به عنوان یک شاه ایرانی، اعمالی از جمله همین اژدها کشی را به همان گونه که به شاهان و پهلوانان خود نسبت میدادند، بدو نیز نسبت دادند.» (همان: 341) در واقع گونههای مختلف یک روایت به تعبیری وابستههای همان روایتاند. هر یک از این روایتها گرچه ممکن است به لحاظ تاریخی، همزمان نباشند یا به سخن دیگر متعلق به ادوار گوناگون باشند، با این همه تلفیق و دستهبندی این روایتها به اقتضای ویژگی خاص زمان اسطورهای و نیز با در نظر گرفتن عنصر تأثیر زمان تاریخی بر روایت، بررسی اسطوره را امکانپذیر میسازد. ماندگاری بقایای افسانۀ اژدها کشی گرشاسپ/ سام در اوستا، متون پهلوی، شاهنامه، گرشاسپنامه، سامنامه و ... دوام و پایندگی یک سنت حماسی کهن را در طول مدتی بیش از سه هزار سال نشان میدهد و این راز شگفت را مینمایاند که هرچند این اسطوره که به یاری خرد با قوهی خیال در ضمیر یا نهضت تاریک انسان آفریده شه، با گذشت زمان تغییراتی یافته و یا جابجاییها و دگرگونیهایی در آن صورت گرفته، اما هرگز نابود نشده و به عدم نپیوسته است.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- آیدنلو، سجاد (1388)، از اسطوره تا حماسه، تهران: سخن. 2-ابن اسفندیار، بهاءالدین محمد (1389)، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، تهران: اساطیر. 3-اسدی توسی، بونصر علی بن احد (1317)، گرشاسپنامه، تصحیح حبیب یغمایی، تهران: کتابفروشی بر وخیم. 4-اکبری مفاخر، آرش (1385)، روان انسانی در حماسههای ایرانی، تهران: ترفند. 5-اوستا (1374)، گزارش و پژوهش جلیل دوست خواه، 2 ج، تهران: مروارید. 6-ایرانشاه بن ابی الخیر (1370)، بهمننامه، به کوشش جلال متینی، تهران: علمی. 7-بهار، مهرداد (1387)، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: آگاه. 8-بیهقی، محمدبنحسین، (1388)، تاریخ بیهقی، تصحیح محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی، 2 ج، تهران: سخن. 9-پورداوود،ابراهیم (1387)، فرهنگ ایران باستان، تهران: اساطیر. 10- خالقی مطلق، جلال (1388)، بندهش، ترجمهی مهرداد بهار، تهران: توس. 11- دادگی، فرنبغ (1369)، بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران: توس. 12- روایت پهلوی (1367)، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. 13- فرزند بهمن یسن (1385)، ترجمه محمد تقی راشد محصل، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 14- مهرآبادی، میترا، (1386)، سامنامه، تهران: دنیای کتاب. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7,731 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,641 |