تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,991 |
تعداد مقالات | 83,508 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,147,349 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,191,212 |
در مکتب عارفانۀ سهروردی (راز و رمزهای عقل سرخ) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 12، شماره 7، آبان 1395، صفحه 99-122 اصل مقاله (5.54 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مجتبی گلی* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عضو هیئت علمی تمام وقت سازمان سماء- سازمان سما(وابسته به دانشگاه آزاد اسلامی) - واحد مشهد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اکثر آثار سهروردی بهصورت عرفانی-اساطیری و با زبانی رمزآلود نوشتهشدهاند تا علاوه بر زیبایی و جذابیت بیشتر، موجبات کتمان اسرار را در بستر مناسبتری فراهمسازند. یکی از این آثار زیبا، رسالۀ عقل سرخ میباشد که در قالب مناظرۀ عارفانه و به شیوۀ داستان در داستان به رشتۀ تحریر کشیدهشدهاست. این رساله در عین کمیت، حاوی گستردهترین اسرار نورشناسی، معاد، خردمداری، پیرشناسی، نهج سلوک عارفانه و عاشقانه، تفسیر برخی از آیات قرآن، خودشناسی، باستانگرایی، و راه رسیدن به سرچشمۀ حیات ازلی است. آشنایی با این رمز و رازهای زیبا و پیچیده، فهم آثار عارفانی چون سهروردی را بهتر و بیشتر ممکن میسازد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قرآن؛ عقل سرخ؛ شیخ اشراق (شهابالدین سهروردی)؛ عرفان؛ ایران باستان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدّمه آثار سهروردی از رمزپردازی بالایی برخوردار است؛ آنچنان که میتوان مجموعه آثار سهروردی را دُرج اسرار الهی نامید. این رمزپردازی غالباً از نبوغ سهروردی در بیان مفاهیم قرآنی و مضامین الهی سرچشمه گرفته و در حوزۀ عرفان اسلامی تجلییافتهاست. برخی از پژوهشگران، دلیل این رمزپردازی آثار سهروردی را زیبایی کلام، افزایش بلاغت، تهییج مریدان، و کتمان اسرار دانستهاند. (رک. مرتضوی، 1351: 1-340؛ و نیز، سیدعرب، 1378: 40) در معرفی و بیان رمز و رازهای دینی و قرآنی، توجه شیخ اشراق به قصهپردازی مشهود است؛ آنچنانکه وی در پیمانۀ یک یا چند قصۀ نمادین، دنیایی از معانی مرموز الهی و آسمانی را متجلی میسازد. از اینرو، در واکاوی آثار حکایتگونۀ این شخصیت ممتاز دنیای اسلام، باید از قشری نگری پرهیز کرده و به درونمایههای غنیِ معانی و مفاهیم، توجهکنیم:
(مولوی، 1388: ج2/883) اگرچه هر اثر سهروردی بهتنهایی دنیایی از مفاهیم و مضامین والای قرآن، احادیث، دین، اسلام، عرفان، هنر و ادبیّات است، اما معمولاً نمیتوان آثار سهروردی را گزینش کرده و قائل به رجحان جامع و مانع یک اثر بر دیگری شد؛ چون دریایی از مفاهیم فرابشریِ پیوسته و وابسته در سراسر این آثار عرفانی سریان دارد. بررسی مستقل هر اثر وی –همراه با عنایت به سایر آثارش- تنها به منظور واکاوی عمیقتر و دقیقتر آن اثر بوده و جنبۀ انتخاب بهتر یا بهترین را ندارد. یکی از زیباترین آثار شیخ مقتول، عقل سرخ نام دارد که نمادی از خود سهروردی و روح بلند وی بهشمار میرود: در قرنهای قرن، یک تن با عقل سرخ خویش حقگوی و حقپرست چو حلاج میشود. (حمید مصدق، 1391: 620) عقل سرخ 1 بسان اکثر آثار سهروردی، از قالب مناظره برای اثبات بهتر کلام، ایجاد صمیمیت بین نویسنده و مخاطب، ساده و رواییشدن داستان و ایجاد جذابیت بیشتر بهرهجسته است. در این رسالۀ زیبا، ابتدا سه پرسش و پاسخ بین دوست سهروردی و خود سهروردی مطرح شده و پس از آن سی و دو پرسش و پاسخ بین انسان با عقل سرخ(=روح انسان) بیان میشود. این امر از بالا بودن میزان مناظره در این اثر حکایت دارد. رسالۀ عقل سرخ، ابتدا از ارتباط لسانی و قلبی ارواح عالم قدس 2 با یکدیگر سخن گفته و سپس به چرایی وجود بشر در عالم فانی و چگونگی راه بازگشت به سرای جاویدان میپردازد. شروع داستان با این پرسش است: «دوستی از دوستان عزیز مرا سؤال کرد که مرغان زبان یکدیگر دانند؟ گفتم بلی دانند.» (سهروردی، 1388: 3/226) گویا سهروردی میخواهد در این رساله از منطقالطّیر سلیمانی (قرآن کریم، 1373: نمل27/16) و زبان مرغان الهی (=ارواح انسانها در عالم الست) سخن بگوید. از اینرو، عقل سرخ، دنیایی از تأملات عاشقانه و عارفانه برای کشف روح گمگشتۀ بشر است؛ تلاشی در جهت رسیدن به رمزگشایی خویشتنِ خویش در عالم نور و معرفت است. ذکرشده که رسالۀ عقل سرخ، یکی از رمزیترین و معتبرترین رسائل تمثیلی سهروردی بوده و ظاهراً یکی از چند رسالهایاست که خلاصۀ نظریات شخصی و آراء واقعی شیخ اشراق را در بردارد. (مرتضوی، 1351: 9-318) از اینرو، در هنگام مطالعۀ این رساله (و سایر آثار رمزی شیخ اشراق) بایستی این رمز و رازهای تمثیلی و غیرمستقیم، دقیق و درست واکاوی شوند تا افقی درست از اندیشههای این پیر فرزانه فرادید آید. در رسالۀ عقل سرخ، قصۀ سرگذشت آدمی از نخستین منزل تا فرجامین منزلگه در دنیای دنی بیانمیشود. (اصغری و همکار، 1391: 136) در این سرگذشت گذرا و تدریجی، توجه شیخ اشراق به نقطه نظرات الهی و دینی چشمگیر بوده و در سراسر رسالۀ مذکور بهآسانی قابل تمیز است. به عبارتی دیگر، سهروردی، روح و ذهنی جستجوگر در مفاهیم عرفانی و آسمانی داشته، و مقولۀ توجه به قرآن در آثار وی از اهمیت بالایی برخوردار است. در دیباچۀ این رساله آمده است: «حمد باد ملکی را که هر دو جهان در تصرف اوست.» (سهروردی، 1388: 3/ 226) در کلام الهی آمده است: «هر چه در زمین و آسمانهاست همه به تسبیح و ستایش خدای مشغولاند. و او مقتدر و حکیم است؛ آن خدایی که آسمانها و زمین همه ملک اوست.» (قرآن کریم، 1373: حدید57/ آیات1و2) سهروردی در ادامه میگوید: «بود هر که بود از بود او بود و هستی هر که هست از هستی اوست. بودن هر که باشد از بودن او باشد.» (سهروردی، 1388: 3/ 226) در معجزۀ آسمانی پیامبر(ص) نیز آمده است: «خلق را زنده میگرداند و باز میمیراند و اوست که بر همه چیز تواناست.» (قرآنکریم، 1373: حدید57/ 2و3) ذکر نور الهی و جدایی آن از کافران و نیز راهیابی با نور حق در بهشت در این سوره (همان: 12 و 28) که میتواند به نورانی بودن عقل سرخ (سهروردی، 1388: 3/ 228) و جدایی آن از ناپاکان اشاره داشتهباشد. همچنین، زمین پس از مرگ (=خزان) توسط خداوند دیگر بار زندهمیشود (قرآن کریم، 1373: حدید57/ 17) آنگونه که زخم تیغ بلارک (=مرگ) عمومی بوده و بهاری تازه برای روح عارفان و عاشقان حقیقی پس از آن شروعمیشود. (سهروردی، 1388 :3/ 238) در سورۀ حدید از بهشت و نعمات آن سخن گفتهشده (قرآن کریم، 1373: حدید57/ 12،19 و 21) و شیخ اشراق نیز در رسالۀ عقل سرخ از بهشت و درخت طوبی سخن به میان آوردهاست. (سهروردی، 1388: 3/ 232) در این سوره آمده که بین دوزخیان و اهل بهشت فاصله و حصاری است (قرآن کریم، 1373: حدید57/ 13) سهروردی نیز به جدایی ظلمات و سیاهی از چشمۀ حیات و خضرصفتان اشاره شدهاست. (سهروردی، 1388:3/ 237) انسان سالک، در عقل سرخ در پی آن است که خضر شده و از کوه قاف بگذرد و سرانجام به سرچشمۀ زندگانی برسد. (همان: 238) در این سوره نیز به بازگشت امور عالم به سوی خداوند اشاره شده است. (قرآن کریم، 1373: حدید57/ 5) همۀ اینها شواهدی است که نشان میدهد شیخ اشراق در رسالۀ عقل سرخ، تا حد زیادی تعدادی از آیات سورۀ حدید و رمز و رازهای آن را مورد عنایت قرار داده است. البته ناگفته نماند که اهمیت سورۀ حدید –مخصوصاً آیات ابتدایی آن- در میزان توجه بالای سهروردی به آن بیتأثیر نیست. طوریکه گفته شده، سورۀ حدید از سورههایی است که احتمال وجود اسم اعظم درآن وجود دارد. پیامبر اکرم(ص) به برادبنعازب فرمود: اگر میخواهی خداوند را به اسم اعظمش بخوانی، ده آیۀ اول سورۀ حدید و آیات آخر سورۀ حشر را بخوان. (متقی، 1419ق.: / 394) بهعلاوه، به آیات برخی از سورههای دیگر قرآن نیز در رسالۀ عقل سرخ اشارهشدهاست؛ مثلاً در این رساله آمده است: «در ابتدای حالت چون مصور به حقیقت خواست که به نیت مرا پدید کند مرا در صورت بازی آفرید.» (سهروردی، 1388 :3/ 226) که تا حدودی اشاره به تعبیر قرآنی «کن فیکون» -نیت خواستن و آفریدن روح انسان به شکل بازشکاری با نفخۀ الهی- دارد. قرآن کریم در آیات متعددى به عبارت «کن فیکون» اشارت رانده است؛ (رک. قرآن کریم، 1373: بقره2/117؛ آلعمران3/47 و59؛ انعام6/73؛ نحل16/40؛ مریم19/35؛ یس36/82؛ غافر40/18) سهروردی به هبوط و اسارت انسان به شکل قضا و قدر و نیز دام و دانه اشارهکرده است: «روزی صیادان قضا و قدر دام تقدیر بازگسترانیدند و دانۀ ارادت در آنجا تعبیه کردند و مرا بدین طریق اسیر گردانیدند، پس از آن ولایت که آشیان ما بود به ولایتی دیگر بردند.» (سهروردی، 1388: 3/ 7-226) که میتواند تا حدی به داستان هبوط حضرت آدم(ع) (قرآن کریم، 1373: بقره2/36؛ نیز، رک. گلی آیسک، 1392: 1/ 7-66) اشاره داشتهباشد. مراحل هفتگانۀ سیر و سلوک عارفانه در آغاز رسالۀ عقل سرخ به شکل خاصی بیانشدهاند. این مراحل، در منطقالطّیر عطار بدین شکل ذکر شده است:
(عطار نیشابوری، 1388: 216) سهروردی با استفاده از رمزهای عرفانی، از آفریده شدن انسان و جستجوی پیرامون خویش (=طلب)، الفت در عالم الست و دانۀ ارادت (=عشق)، آشنایی با ولایت دیگر (=معرفت)، بینیازی از چشم ظاهری در ولایت دیگر (=استغناء)، احساس وحدت وجود علیرغم داشتن ده حس جدید و چهار طبع مختلف (=توحید)، رسیدن به عالم تحیر (=حیرت) و محو آدمی در ولایت تازه برای رسیدن به طیران (=فقر و فنا) در ابتدای رسالۀ عقل سرخ سخن گفته است. (رک. سهروردی، 1388:3/ 7-226) میتوان به راحتی دانست که این سلوک عرفانی، بهترین سرآغاز برای ورود به بحث اصلی یعنی راز رهایی از عالم ماده و پرواز در ملکوت لایزالی بهشمار میرود؛ اگرچه میتوان آن را در سراسر این رساله و سایر رسالههای شیخ اشراق3 نیز دنبال کرد. در ادامه به ذکر سایر راز و رمزهای رسالۀ عقل سرخ، به صورت بیان جملات رساله و شرح آن پرداخته میشود: «در ابتدای حالت چون مصور به حقیقت خواست که به نیت مرا پدید کند مرا در صورت بازی آفرید.» (همان: 226) ابتدای حالت: آغاز آفرینش در عالم الست مصور: خدا خواست و نیت مصور: ارادۀ کن فیکون باز: نماد روح انسان و طیران آن در عالم قدس و ملکوت/ باز عالم معنا/ رمزی از خود سهروردی (شکارکنندۀ سالکان راه)/ نفس ناطقه
(حافظ، 1370: 37) «در آن ولایت که من بودم دیگر بازان بودند. ما با یکدیگر سخن گفتیم و شنیدیم و سخن یکدیگر فهم میکردیم.» (سهروردی، 1388:3/ 226) آن ولایت: عالم قدس و ملکوت، فردوس برین
(حافظ، 1370: 317) دیگر بازان: ارواح سایر انسانها سخن گفتن و شنیدن و فهم آن: انس و الفت بین ارواح در عالم الست و ملکوت
(همان: 16) «دوستی از دوستان عزیز... گفت: آن گه حال بدین مقام چگونه رسید؟» (سهروردی، 1388 :3/ 226) حال: توقف ناپایدار روح سالک در عالم ذر
(سعدی، 1378: 2-161) مقام: هبوط انسان و توقف روح وی در این دنیا «روزی صیادان قضا و قدر دام تقدیر باز گسترانیدند و دانۀ ارادت در آن جا تعبیهکردند و مرا بدین طریق اسیر گردانیدند. پس از آن ولایت که آشیان ما بود به ولایتی دیگر بردند.» (سهروردی، 1388 :3/ 227) ولایت دیگر: این جهان/دامگه، عالم ماده و هیولا آری، مرغ باغ ملکوت را به دام و دانه نمیگیرند.
(حافظ، 1370: 4) «آن گه هر دو چشم من بردوختند و چهار بند مختلف نهادند و ده کس را بر من موکل کردند؛ پنج را روی سوی من و پشت بیرون، و پنج را پشت سوی من و روی بیرون.» (سهروردی، 1388 :3/ 227) چشم: عقل نظری چهاربند: طبایع چهارگانه (آب، باد، خاک و آتش)/ اخلاط چهارگانه (صفرا، سودا، خون و بلغم) ده موکل: ده حس ظاهر و باطن؛ شامل پنج حس درونی (حس مشترک، خیال، واهمه، حافظه و متصرفه) و پنج حس بیرونی4 (بویایی، شنوایی، چشایی، بینایی و پساوایی)
(خاقانی، 1388: 2) «چون مدتی بر این آمد قدری چشم من باز گشودند... تا هر روز به تدریج قدری چشم من زیادت باز میکردند... تا عاقبت تمام چشم من باز کردند و جهان را بدین صفت که هست به من نمودند.» (سهروردی، 1388:3/ 227) این امر، به روش تربیت و اهلی کردن باز شکاری در قدیم اشاره دارد: وقتی که باز را از بیشه صید می کردند، برای تربیت آن، اول دو چشم او را با سوزنی و نخی باریک میدوختند و در جای تاریکی نگهداری میکردند و سپس به تربیت او میپرداختند. (اشرفزاده، 1386:1/ 160) «روزی این موکلان را از خود غافل یافتم. گفتم به از این فرصت نخواهم یافتن، به گوشهای فروخزیدم و هم چنان با بند، لنگان روی سوی صحرا نهادم.» (سهروردی، 1388: 3/ 8-227) روز غفلت موکلان: زمانِ آزادی از قیود دنیایی (البته نوعی زمان ازلی و نامشخص یا همان زمان غیرخطی) فرصت: وقت برای عارفان الهی گوشه: زاویۀ عبادت درویشان و عرفا (نظیر جیب مراقبت) لنگیدن: نشانۀ وابستگی به عالم ماده و دوری از طیران کامل روح صحرا: عالم خلقت و ماده/ مقدمۀ رسیدن به دنیای کشف و شهود/ دنیای فرشتهشناسی و فراآگاهی/ دریچۀ عالم علوی/ غربت دنیایی روی سوی صحرا نهادن: نشانۀ توبه/ کشف باب و فرج در کار فروبستۀ دنیایی/ رمزی از هبوط «در آن صحرا شخصی را دیدم... چون در آن شخص نگریستم محاسن و رنگ و روی وی سرخ بود. پنداشتم که جوان است گفتم ای جوان از کجا میآیی؟ گفت ای فرزند! این خطاب به خطاست، من اولین فرزند آفرینشم، تو مرا جوان همی خوانی؟ گفتم از چه سبب محاسنت سپید نگشتهاست؟ گفت محاسن من سپید است و من پیری نورانیم5 . اما آن کس که تو را در این دام اسیر گردانید... مدتهاست تا مرا در چاه سیاه انداخت. این رنگ من که سرخ میبینی از آن است، اگر نه من سپیدم و نورانی. و هر سپیدی که نور بازو تعلق دارد چون با سیاه آمیختهشود سرخ نماید.» (همان: 228) ظاهراً دلیل نامیده شدن این رساله به عقل سرخ، به خاطر همین ملاقات سالک مبتدی با پیر نورانی (=عقل سرخ) است که به سبب گرفتاری این پیر در عالم ظلمت، رنگش به سرخی و هیأتش به جوانی متمایل است. میتوانگفت که نوعی رنگپردازی اشراقی با نگاهی رمزآلود در این قسمت کتاب بهچشممیخورد. پیر نورانی/ عقل سرخ: عقل اول/ عقل ازلی/ عقل دهم/ جبرئیل یا فرشتۀ راهنما6/ نشانۀ عقل فعال یا نور خداوندی در عالم آفرینش7 / روح سهروردی/ ربالنوع انسانی چاه سیاه: چاه طبیعت/ جهان مادی/ مغرب ظلمانی/ قسمت تاریک وجود/ عالم کون و فساد
(سنایی، 1388: 488) از اینجا به بعد است که سالک مشکل خویش را با پیر جهانبین در میان میگذارد تا به راز رهایی از قفس تن و زندان ظلمانی جهان دست یابد:
(حافظ، 1370: 143) در ادامه، در جدول شمارۀ یک ارتباط کلان نماد باز شکاری روح با سایر نمادها ارایه شدهاست تا محوریت و ارتباط این کلان نماد با سایر اجزای وابسته بهتر و آسانتر مشخصشود.
جدول شمارۀ 1- ارتباط کلان نماد باز شکاری روح با سایر نمادها
«پس گفتم ای پیر! از کجا میآیی؟ گفت از پس کوه قاف که مقام من آنجاست و آشیان تو نیز آن جایگه بود اما تو فراموشکردهای. گفتم این جایگه چه میکردی؟ گفت من سیاحم، پیوسته گرد جهان گردم و عجایبها بینم.» (سهروردی، 1388 :3/ 30-229) کوه قاف: عالم علوی/ مشرق نورانی/ عالم ارواح/ وجود انسان کامل/ رمزی از افلاک فراموشکردن جایگه: نشانۀ نسیان آدمی از آخرت و خویشتنِ خویش (الَّذینَاتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُالْحَیاةُالدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَمانَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا..؛ (قرآنکریم، 1373: اعراف7/ 51) سیاحبودن: رمزی از آزاد بودن روح والای انسان در عالم شهود و ملکوت/ اشاره به الگوی سفر به ماورای هستی در طی داستان «گفتم از عجایبها در جهان چه دیدی؟ گفت هفت چیز: اول کوه قاف که در ولایت ماست، دوم گوهر شبافروز، سیم درخت طوبی، چهارم دوازده کارگاه، پنجم زره داوودی، ششم تیغ بلارک، هفتم چشمۀ زندگانی.» (سهروردی، 1388 :3/ 229) هفت: نشانۀ تقدس این عدد در قرآن و فرهنگ باستان؛ و توجه سهروردی به آن. (رک. حسینیشکرایی، 1390: 171 تا 186) ولایت پیر: عالم مشاهدۀ انوار ازلی/ ماورای هستی/ ولایتعشق و عرفان/ اقلیم عقل کل گوهر شبافروز: ماه/ رمزی از دل/ ربالنوع نفس ناطقه در وجود آدمی بسان باز شکاری/ بخش روشن ضمیر درخت طوبی: خورشید/ معرفت، عقل و بینایی/ رمزی از آسمان چهارم دوازده کارگاه: دوازده برج/ رمز تدبیر جسمانی و عقلانی/ کارگاه آفرینش زره داوودی: جسم و پیکر آدمی/ محدودکنندۀ روح/ نشانۀ اتصال با دنیای مادی تیغ بلارک: مرگ و عزرائیل/ گسستن از دنیای مادی/ فارغ شدن از جهان (مخالف تیغ عشق) چشمۀ زندگانی: حیات ابدی/ دست یابی به ملکوت/ تجلیخانۀ انوار الهی/ رسیدن به هستی مطلق در ادامه، در جدول شمارۀ دو ارتباط کلان نماد عقل سرخ با سایر نمادها ارائهشدهاست تا محوریت و ارتباط این کلان نماد با سایر اجزای وابسته بهتر و آسانتر مشخصشود.
جدول شمارۀ دو- ارتباط کلان نماد عقل سرخ با سایر نمادها «کوه قاف... یازده کوه است و تو چون از بند خلاص یابی آن جایگه خواهیرفت زیرا که تو را از آنجا آوردهاند و هر چیزی که هست عاقبت با شکل اول رود. پرسیدم که بدانجا راه چگونه برم؟ گفت راه دشوار است، اول دو کوه در پیش است هم از کوه قاف، یکی گرمسیر است و دیگری سردسیر و حرارات و برودت آن مقام را حدی نباشد. گفتم: سهلست بدین کوه که گرمسیر است زمستان بگذرم و بدان کوه... به تابستان. گفت: خطاکردی هوای آن ولایت در هیچ فصل بنگردد.» (سهروردی، 1388: 3/229) یازده کوه: یازده فلک (قاف) خلاصی از بند: رهایی از ماده و جسم/ رهاشدن از زندان تن آنجایگه: محضر الهی/ عالم قیامت و تجلی حق عاقبت بدانجا رفتن: اشاره به «کل شیء یرجع الی اصله»8 (مرتبط با قرآن کریم، 1373: حدید57/ 5)
(مولوی، 1388: 1/54) در رسالۀ عقل سرخ، تم (زمینۀ فراگیر) میتواند «غربت» باشد، که طی رساله به صراحت یا رمز دربارۀ این دورافتادگی از اصل سخن گفتهمیشود و تمام اشارات به جهان هستی و بازشناساندن آنها، برای بیان مراتب دورافتادگی یا موانع رسیدن به موطن اصلی خویش است. (شاپوری، 1376: 84) رفتن به شکل اول: رجعت روح/ معاد روحانی/ قوس صعودی راه: راه سیر و سلوک/ راه رسیدن به اصل/ عقبات سلوک به سوی منبع لایزال احدی دو کوه: فلک اثیر و زمهریر/ گرمی و سردی مزاج/ خواستن و نخواستن/ دو پهلوی آدمی/ نشانۀ مسیر سیر و سلوک در ضمن، تدبیر خطای سالک در گذشتن از تنگنای خطر مشهود است. «چندانکه رَوی باز به مقام اول توانی رسیدن، چنانکه پرگار... چندانکه گردد باز بدانجا رسد که اول از آنجا رفتهباشد.» (سهروردی، 1388 :3/ 229) اشاره به عالم تسلسل و تحیر/ سرگردانی سالک در دایرۀ روزگار/ رمزی از رجوع به اصل: هوالاول والاخر والظاهر والباطن و هو بکل شیء علیم (قرآن کریم، 1373: حدید57/3)
(حافظ، 1370: 111) «گفتم این کوهها را سوراخ توانکردن و از سوراخ بیرونرفتن؟ گفت سوراخ هم ممکننیست، اما آنکس که استعداد دارد بیآن که سوراخ کند به لحظهای تواند گذشتن همچون روغن بلسان که اگر کف دست، برابر آفتاب بداری تا گرمشود و روغن بلسان قطرهای بر کف چکانی از پشت دست بدرآید به خاصیتی که در وی است. پس اگر تو نیز خاصیتگذشتن از آن کوه حاصلکنی به لمحهای از هر دو کوه بگذری. گفتم آن خاصیت چگونه توانحاصلکردن؟ گفت در میان سخن بگویم اگر فهمکنی.» (سهروردی، 1388 :3/230) استعداد: لزوم داشتن آمادگی معنوی و ازلی/ اهلیت چیزی را کسب کردن از کوه به لحظهای گذشتن: گذشتن از مراحل سلوک با عنایت مراد/ رمزی از طیالارض عارفان حقیقی از طریق کنترل نفس و غسل در چشمۀ زندگانی روغن بلسان: رمز طی طریق/ رمز خضر کف دست: فلک اثیر و زمهریر/ رمزی از مسیر سلوک آفتاب: نور معرفت الهی/ لطف ازلی/ عنایت پیر راهبین/ معشوق ازلی و ابدی/ باطن امور/ حقیقت محونشدنی/ عظمت حق لمحه: کسب جذبۀ حق/ فیض لطف الهی در مناظره بین موران و موری متصرف، نزاع بر سر این است که ژاله زمینی است یا دریایی؟ در این میان مور متصرف بر صبر و اصل کشش هر چیز به سوی منبع خویش تأکید میکند. سرانجام با گرمشدن آفتاب9 ژاله به سوی اصل آسمانی خود صعودمیکند و موران متوجه اشتباه خود میشوند. (رک. همان: 5-294) در این جا روغن بلسان مانند ژاله بوده که هر دو در برابر آفتاب معرفت به اصل خویش برمیگردند؛ با این تفاوت که روغن بلسان پس از عبور از کف دست به سوی زمین، و ژاله به سوی آسمان میرود. در این میان، جستجوی راه نادرست و باطل توسط مرید، در گذر از مراحل سلوک باز هم به چشممیخورد. در میان سخن مطلبی را گفتن: اشاره به این دارد که کلام الهی، سرّی و نهانی بوده و کشف آن با تدبیر درست، معرفت وجودی، و عنایت حق ممکن است. در این راه، نباید به ماندن در یک مقام و مرحله رضایت داد. (اشاره به چشمۀ زندگانی در انتهای رسالۀ عقل سرخ) «گفتم آن [=درخت طوبی] را هیچ میوه بود؟ گفت هر میوهای که تو در جهان میبینی بر آن درخت باشد و این میوهها که پیش تو است همه از ثمرۀ او است... گفتم میوه و درخت و ریاحین با او چه تعلقدارد؟ گفت سیمرغ آشیانه بر سر طوبی دارد، بامداد سیمرغ از آشیانۀ خود بدر آید و پر بر زمین گستراند، از اثر پر او میوه بر درخت پیدا شود و نبات بر زمین.» (همان: 232) ارتباط جالبی بین درخت طوبی و درخت هوم سپید یا گوکرن درخت(Gaokarana) و ذکر سیمرغ بر روی آن در متون پهلوی دیدهمیشود؛ گفته شده که آشیان سیمرغ بر روی درخت دورکنندۀ غمِ بسیار تخمه10 و در میان دریای فراخکرد است. و هرگاه از آن برخیزد، هزار شاخه از آن درخت بروید. و چون بنشیند هزار شاخه از آن بشکند و تخم از آن پراکنده شود. (تفضلی، 1391: 70) سیمرغ: خورشید و طلوع/ ظهور انسان کامل بر جهان هستی و بارور کردن میوۀ وجود سالکان/ روز و روشنائی/ مظهر عقل به علاوه، این جهان سایه و مثالی از عالم بالا به شمار میرود. در ادامه، سهروردی، ضمن ارائۀ شیوۀ داستان در داستان میگوید: «پیر را گفتم شنیدم که زال را سیمرغ پرورد و رستم، اسفندیار را به یاری سیمرغ کُشت11 گفت چون زال از مادر در وجود آمد رنگ موی و رنگ روی سپید داشت. پدرش سام بفرمود که وی را به صحرا اندازند.» (سهروردی، 1388:3/ 233) باستانگرایی12 و توجه به مبانی حماسه و عرفان در رسالۀ عقل سرخ مشهود بوده و از علاقۀ شیخاشراق به حکمت خسروانی و ادبیّات حماسی و عرفانی ایران باستان حکایت میکند. برخی از پژوهشگران بر این باورند که شیخ اشراق نخستین کسی است که با تلاش و خلاقیت، پیوندی جاودانه میان اساطیر حماسی و اساطیر عرفانی بهوجود آوردهاست. (پورنامداریان، 1375: 157) زال: بازِ عالم خلقت/ روح و نور13/ مرشد و دلیل راه/ هبوط روح و نفس از عالم نور به جهان ظلمت/ رمزی از تلاقی خورشید و ماه تولد زال: هبوط روح به جهان سپیدی رنگ مو و روی زال: نشانۀ پیوند وی با عالم انوار و ارواح سیمرغ: رمز مهر/ تجلی خدا/ روز و مشرق/ نشانۀ خورشید و نور/ عقل اول/ عقل کل یا نورالانوار رستم: روح یا نفس ناطقه (بسان گوهر شبافروز و باز شکاری)/ رمز نور و روشنائی وجود/ سالک/ رمزی از اهورامزدا/ همسان سیمرغ اسفندیار: نفس اماره/ رمز طغیان و سرکشی وجود14/ رمز تاریکی باطن (که در هنگام مرگ و فنا، تازه در حال وصول به نور الهی است)/ رمزی از اهریمن/ دگردیسی نفس به روح مادر زال: چهار عنصر یا امهات اربعه سام: افلاک یا آباء سبعه/ «منکر هبوط روح»15 نبرد رستم و اسفندیار: نبرد نور و ظلمت/ نبرد مهر و ماه/ نبرد روز و شب/ جهاد بین روح و نفس مرگ اسفندیار: نابودی تعلقات مادی/ مقدمهای برای دستیابی به عالم شهود و آگاهی با فنا شدن در نور حق/ صعود روح سپیدی زال: همسان عقل سرخ که در اصل سپید است. «چون شب در آمد و سیمرغ از آن صحرا منهزم شد، آهویی بر سر زال آمد و پستان در دهان زال نهاد. چون زال شیر بخورد خود را بر سر زال بخوابانید... سیمرغ گفت [دلیل حمایت من از زال این بود که] زال در نظر طوبی بهدنیا آمد، ما نگذاشتیم که هلاکشود.» (سهروردی، 1388 :3/ 233) شب: تاریکی نفس (در تضاد با روز بهعنوان روشنایی عقل) منهزمشدن سیمرغ از صحرا: نشانۀ فرارسیدن شب و ظلمت آهو: ماه/ وجود پیر روشن ضمیر/ نفس کل/ روح حیوانی/ طبیعت ماده و حیاتبخش پستان: رمز نور و لطف الهی در تاریکیهای راه سلوک حق شیر: معرفت الهی بهدنیا آمدن زال در نظر طوبی: نشانۀ مهرپرستی زال (هم طوبی و هم خورشید هر دو در آسمان چهارم قرار دارد.) «[زال] رستم را از برابر سیمرغ در میدان فرستاد. اسفندیار را لازم بود در پیش رستم آمدن. چون نزدیک رسید پرتو سیمرغ بر جوشن و آئینه افتاد... چشمش خیرهشد، هیچ نمیدید. توهّم کرد و پنداشت که زخمی به هر دو چشم رسید... پنداری آن دو پاره گز که حکایتکنند دو پر سیمرغ بود.» (همان: 234) پرتو سیمرغ: رمزی از فرهی ایزدی/ نور قدسی رستم و سیمرغ: مهر در کنار خورشید خیره شدن چشمان اسفندیار: محو حق شدن/ رسیدن به عالم تحیر زخم چشمان: بستهشدن چشمان دنیوی دو پاره گز/ دو پر سیمرغ: رمزی از نور یا شعاع خورشید ازلی/ نشانۀ نجاتبخشی و تدبیر/ همسان دو پر جبرئیل «هر زمان سیمرغی از درخت طوبی به زمین آید و این که در زمین بود منعدم شود، معاً معاً.»16 (همان: 234) منعدمشدن سیمرغ: مرگ و تولد هر روزۀ خورشید در مغرب و مشرق عالم (بسان ققنوس در منطقالطّیر)17 «زیر همۀ کارگاهها مزرعهای اساس افکندند و عاملی آن مزرعه هم به استاد هفتم دادند و بر آن قرار دادند که از کسوت دیبای استاد چهارم پیوسته نیمچهای براتی بدین استاد هفتم دهند.» (همان: 235) مزرعه: کرۀ زمین/ اقلیم خاکی استاد هفتم: ماه (ماه در کار زمین مؤثر است.) استادان هفتگانه: سیارات هفتگانه (قمر، عطارد، زهره، خورشید، مریخ، مشتری و زحل. کسوت دیبای استاد چهارم: نور عالم افروز خورشید نیمچۀ براتی: نور کسبی ماه از خورشید/ رمزی از کسب نور از مبدأ اول «[استاد] گفت: در ولایت ما جلادی است، آن تیغ در دست وی است و معین است که هر زرهی که چند مدت وفا کند، چون مدت به آخر رسد آن جلاد تیغ بلارک چنان زند که جملۀ حلقهها از یکدیگر جداافتد.» (همان: 236) جلاد: عزرائیل/ عامل انفصال آدمی از حیات مادی معینبودن زمان: علم الساعه/ اشاره به زمان مرگ و آگاهی از آن که نزد پروردگار است: یَسْأَلُونَکَ عَنْالسَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی. (قرآن کریم، 1373: أعراف7/187)؛ یَسْأَلُکَ النَّاسُ عَنْالسَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّه. (همان: أحزاب33/63) حلقههای زره: طبایع پیوستۀ بدن/ نشانۀ اجزای جسم «[پیر] گفت چشمۀ زندگانی بهدست آور و از آن چشمه آب بر سر ریز تا این زره بر تن تو بریزد.» (سهروردی، 1388:3/237) آب: نور حق/ نشانۀ لطف خدا و زندگی ابدی/علم و معرفت حقیقی/ وسعتدهندۀ روح ریختن زره بر تن: ریختن تعلقات دنیایی/ رمز مرگ «گفتم: ای پیر! این چشمۀ زندگانی کجاست؟ گفت: در ظلمات، اگر آن میطلبی خضروار پایافزار در پای کن و راه توکل پیش گیر... گفتم: راه از کدام جانب است؟ گفت: از هر طرف که روی، اگر راه روی راه بری. گفتم: نشان ظلمات چیست؟ گفت: سیاهی و تو خود در ظلماتی، اما تو نمیدانی.» (همان: 237)
(حافظ، 1370: 488) بودن چشمۀ زندگانی در ظلمات: نوعی متناقضنما یا پارادوکس لطیف عرفانی (وجود نور و معرفت در دل تاریکی و گمراهی) در ظلماتبودن و بیخبری از آن: نوعی جهل مرکب از هر طرف رفتن و رسیدن: رمزی از رسیدن به خدا به عدد نفوس خلائق/ رمزی از گستردگی قبلۀ عشق در تمام آفاق: وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ. (قرآن کریم، 1373: بقرة2/115) به عبارتی، در مسیر رسیدن به درگاه دوست و گذر از ظلمت دل و دنیا، دو امر مهم عبارت است از توکل و همراهی با پیر راهنما:
(حافظ، 1370: 276) برای رسیدن، کافی است حرکت به سوی او از اعماق وجود خواستهشود:
(عطار نیشابوری، 1389: 168)18 «مدعی چشمۀ زندگانی در تاریکی بسیار سرگردانیبکشد. اگر اهل آن چشمه بود، به عاقبت بعد از تاریکی روشنائی بیند. پس او را پی آن روشنائی نباید گرفتن19 که آن روشنایی نوری است از آسمان بر سرچشمۀ زندگانی.» (سهروردی، 1388 :3/ 8-237) اهلبودن: نشانۀ استعداد سالک و آمادگی معنوی وی (البته با عنایت حق) رسیدن به روشنایی بعد از تاریکی: رسیدن به نور معرفت و چشمۀ حیات بعد از گذر از ظلمات؛ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنْالظُّلُمَاتِ إِلَىالنُّور. (قرآن کریم، 1373: بقره2/257). این ترکیب نور و ظلمت در رسالۀ آواز پر جبرئیل نیز آمدهاست: جبرئیل را دو پر است؛ یکی راست و آن نور محض است... و پریاست چپ، پارهای نشان تاریکی بر او. (سهروردی، 1388 :3/ 220) لذا میتوان رسیدن به روشنایی بعد از تاریکی را گذر از بال ظلمانی به بال روحانی وجود دانست که در طی آن مغرب و مشرق جان مورد عنایت و واکاوی قرار میگیرد. همچنین، خود عقل سرخ نیز تا حدودی رمزی از این دو پر جبرئیل به شمار میرود که در نوسان بین نور و تاریکی قرار دارد.
نتیجه شیخ شهابالدین سهروردی، دایرۀالمعارف بزرگ رمزگرایی اشراقی بوده و آثار وی مقدمهای بر عرفان خاورزمین و ادبیات قرآنی محسوب میشود. سهروردی با استفاده از رمزهای عرفانی-اسطورهای و با کمکگرفتن از الگوی مناظره، از آفریدهشدن انسان و گذر وی از دشواریهای راه سلوک در رسالۀ عقل سرخ سخنمیگوید. در این اثر ارزنده، برخی از آیات قرآن -مخصوصاً آیات نخستین سورۀ حدید-، نور الهی در وجود انسانی و تمامی عناصر طبیعت، رجعت به اصل، عقلمحوری، لزوم پیروی از پیر راهبین، گذر از مراحل سیر و سلوک عاشقانه و عارفانه، کشف درون، توجه به ایران باستان و حکمت خسروانی مورد عنایت شیخ اشراق قرار گرفتهاست. در این رساله، سالک پس از هبوط از عالم علوی، ضمن ملاقات با فرشتۀ نفسِ خویش، به جستجو در آفاق روح پرداخته و در پس پردههای ظلمانی وجود، به کشف اشراقی نائلمیشود. این شهود عارفانه، راهگشای رسیدن به ماورای هستیِ تاریک است؛ جایی غریب که در آن امتزاج نور و ظلمت دیدهمیشود. در یک سوی این قلمروی جدید، رنگ و بوی نور بر تارک عقل سرخ تابیده، و در سوی دیگر، فقدان نور الهی موجب تاریکی جانِ جان شدهاست. کلید رهیابی به عالم شهود در همین نکته خلاصهمیشود؛ تمایز درست نور و تاریکی در قلمروی روح و جسم به مدد انفاس عیسوی؛ و امتداد دادن این بارقۀ الهی برای رسیدن به سرچشمۀ حیات ازلی. گویا سهروردی، خود همان عقل سرخ است که راه نیل به آرمانشهر کشف و شهود آسمانی را -در قالب الفاظ ماندگار- فراروی دلدادگان عشق و عرفان قرار دادهاست.
1- مشخصات اثر فوق عبارتند از: سهروردی، شهابالدین یحییبنحبش (1388)؛ مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق (4ج)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ چهارم، جلد سوم، صص 226 تا 239. 2- إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَیْ عَام. (مجلسی، 1403ق./ج24: 127). 3- برای نمونه، مراحل سیر و سلوک عارفانه در رساله مؤنس العشاق سهروردی نیز مورد واکاوی قرارگرفته است؛ رک: (گلی آیسک و همکار، 1392). 4- شیخ اشراق، شهود و مکاشفه را به صورت شنیدن، دیدن، بوییدن، لمس کردن، خوردن و چشیدن میداند. (حیدری نوری، 1391: 128) لذا این پنج حس بیرونی رمزی برای رسیدن به شهود عالم الهی نیز به شمار میروند. 5- حیدری نوری، رضا، 1391، «تجارب مینوی در نظام فکری سهروردی»، الهیات تطبیقی(علمی-پژوهشی)، س3، ش7، 16صفحه (از ص115 تا ص130)، ص128. 6- لازم به یادآوری است که نظام نوری فلسفهی سهروردی، با اصالت ماهیت و اعتباریت وجود سامان داده شدهاست. (رک: اسماعیلی، 1390: 29) به همین خاطر است که نور، و ماهیت وجود در نگاه سهروردی و مخصوصاً در رساله عقل سرخ از آمیختگی بالایی برخوردار است. 7- فرشته در آثار سهروردی به صورت پیری ظاهر میشود که مرشد و راهنمای سالک است و از جوانی جاودان برخوردار است. این پیرِ جوان مثال بارز فرشتهای است که در همه تمثیلهای عرفانی سهروردی، سالک با وی دیدار دارد. (شایگان، 1371: 290). 8- اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونِهٍ لاَ شَرْقِیَّهٍ وَلاَ غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ. (قرآن کریم، 1373: نور24/35) 9- ان الی ربک المنتهی (قرآن کریم، 1373: نجم53/ 43) الیه یصعد الکلمالطیب و العملالصالح یرفعه (قرآن کریم، 1373: فاطر35/11) شیخ اشراق در این خصوص در رساله لغت موران میگوید: «هر کسی را زی جهت اصل خویش کششی باشد و به لحوق معدن و منبع خود شوقی بود.» (سهروردی، 1388/ج3: 295) 10- از دیدگاه سهروردی، خورشید یا هورخش ظاهرترین و بزرگترین آیت خداوند است، علامه است و فاعل به امر حق تعالی است. بیشترین احتمال برای حضور گسترده و توأم با احترام برای خورشید در آثار وی، به باور این حکیم دربارهی نور معطوفمیشود. در واقع، «نور» محوریترین بحث فلسفهی شیخ بوده و ملهم از آیات قرآن به نظر میرسد. (خسروی، 1388: 103) 11- خسروی، حسین، 1388، «نگاهی به نماد خورشید در تمثیلات سهروردی»، ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، س5، ش15، 24صفحه (از ص83 تا ص106)، ص103. 12- در پهلوی: ونِ جُدبیشِ وَس تخمگ. 13- در خصوص تأویل داستان رستم و اسفندیار از دید سهروردی، رک.(طاهری، 1383؛ و نیز: صابر، 1378). 14- دربارۀ نمادشناسی ایران باستان در رسائل فارسی شیخ اشراق، رک. (اسدپور، 1389). 15- زال مثل باز قهرمان داستان، رمز روحی است که به صحرای عالم افکندهمیشود، یا نوری است که اسیر ظلمت میشود. (پورنامداریان، 1375: 165) 16- سهروردی، در رساله الواح عمادی و در لوح چهارم، ثنویت را از ابداعات پدر اسفندیار، گشتاسب، میداند و این امر در پردازش شخصیت آسیبپذیر اسفندیار در رساله عقل سرخ بیتأثیر نیست. (سهروردی، 1388/ج3: 185) 17- در این خصوص، رک. (همدانی، 138: 2-151) 18- کل یوم هو فی شأن (قرآن کریم، 1373: الرحمن 55/29). 19- برای کسب اطلاعات بیشتر، رک.(عطار نیشابوری، 1388: 6-175). 20- مختارنامه، باب هشدهم(=هجدهم)، رباعی716. 21- گفتهشده که در جغرافیای عرفانی سهروردی هر مرحله نسبت به دیگری مشرق و مغرب است. هر گامی که سالک به پیش برمیدارد به همان نسبت از غرب دورشده و به شرق نزدیکتر میشود. (عباسیداکانی، 1377: 98) لذا سهروردی، سالک را از دنبالکردن روشنائی سابق منعمیکند.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 17,797 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,886 |