تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,992 |
تعداد مقالات | 83,509 |
تعداد مشاهده مقاله | 77,156,422 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 54,204,373 |
ارزش بلاغی و زیباشناسی صفت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 12، شماره 7، آبان 1395، صفحه 155-172 اصل مقاله (2.87 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
احمد حسین پور سرکاریزی* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشجوی دورۀ دکترای تخصصی زبان و ادبیّات فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در این مقاله صفت و نقشهای آن با توجّه به اصول و قوانین دستور زبان فارسی، مورد بررسی قرار گرفته و به توصیف و معرّفی ارزش آن از دیدگاه بلاغی پرداخته شده است و در این رابطه با نگرش به راههای زیباسازی و چگونگی شاعرانه نمودن آن در سبک اشعار حماسی، غنایی، تعلیمی و اخلاقی و آنچه وابسته به آن است تکیه گردیده و ضمن آوردن واژهها و صفات شاعرانه مورد توجّه قرار گرفته و توضیحات لازم پیرامون آن داده شده است و بر این مبنا کارکرد صفت از نظر منطقی و دستوری در کلام تخصیص و خاص کردن موصوف مطالبی آورده شده و برای نشان دادن موضوع و فهم بهتر آن شواهدی از شاعران مختلف ذکر گردیده و به آن استناد شده است. بنابر این آنچه مورد بحث میباشد نگاهی نو با رویکردی جدید پیرامون صفت است تا از این منظر مخاطب، مفاهیم متناسب با آنچه مورد نیاز وی میباشد از این مقولۀ دستوری دریافت نماید. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
صفت شاعرانه؛ ارزش بلاغی؛ شعر؛ شخصیّت بخشی؛ تخصیص | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدّمه یکی از راههای زیبایی آفرینی و شاعرانه نمودن سخن، آوردن واژهها و صفات شاعرانه و زیبایی است که هر سخنور سحر آفرینی به شیوهای خاص، به این کار دست مییازد و با کمک عناصر شاعرانه با چیره دستی تمام بر جذّابیّت کلام خود برای بر سر ذوق آوردن مخاطب خویش و تحت تأثیر قرار دادن وی بر آن میافزاید. همانطور که میدانیم صفت یکی از مقولههای دستور زبان فارسی است و کار آن از نظر منطقی و دستوری در کلام تخصیص، خاص کردن موصوف است؛ بدین معنی که صفت و نقشهای آن، موصوفِ عام را خاص میکنند؛ مثلاً «شمشاد» عام است ولی «شمشاد خوش خرام» خاصّ است. «کتاب» عام است و «کتاب سفید»، «کتاب من » خاص هستند. این نقش صفت است در زبان به طور عام؛ ولی این عنصر در شعر و ادبیّات نقشهای دیگری هم دارد؛ زیرا شاعر و نویسندۀ زبردست تنها به نقش زبان شناسی و منطقی اکتفا نمیکند، بلکه او از نقشِ دیگرِ آن که آفرینش زیبایی در کلام است نیز بهره میگیرد. البتّه همۀ صفتهایی که شاعران بهکار میبرند شاعرانه نیستند بلکه بسیاری از آنها همان نقش عادی و حتّی فروتر از عادی را بازی میکنند. موضوع بحث ما در این جا بیشتر جنبههای بلاغی صفات است و گر نه جای بحث دربارۀ جنبههای منطقی و برهانی و غیر شاعرانۀ صفت، در دستور زبان و منطق است که ما در حال حاضر به آن کاری نداریم و کار ما صرفاً پژوهش در بارۀ صفتهای شاعرانه و یا به عبارت دیگر جنبهها و ارزشهای بلاغی و زیبا شناسی صفت است. گفتیم نقش زبانشناسی و منطقی صفت، تخصیص است؛ امّا تخصیص که معنی عامی دارد و در عالم ادبیّات این معنی به دست سخن آفرین چیره دست تأثیر و جذّابیّت و رنگ و بویی خاص به خود میگیرد که در کلام معمولی به چشم نمیخورد ولی مزایایی در کلام ایجاد میکند، از قبیلِ ابداع، شخصیّت بخشی، توصیف، تجسّم، حیرتآفرینی، همبستگی شاعرانه، ایجاز، خیال انگیزی، تشبیه و بسیاری از ریزه کاریهای شاعرانۀ دیگر. ممکن است یک صفت واحد هم سبب تجسّم و هم موجب شخصیّتبخشی و نیز باعث خیالانگیزی شود. بنابراین، این موارد را به دقّت نمیتوان از هم جدا کرد و شاعرانهترین صفات، آنهایی هستند که چند نقش از نقشهای یاد شده را ایفا میکنند. 1 – 1 بیان مسأله از آن جا که شعر زبان فرا هنجار است، لذا شاعران و سخنوران ، نیازمند اصطلاحات و کلماتی هستند تا با آنچه در عالم خیال آنان نقش میبندد و به مرحلۀ کشف و شهود میرسد، تعابیر و اوصافی نو خلق نمایند و به آفرینش ترکیبات بدیع ادبی دست بزنند تا اندیشههای نوظهور خود را در لباسی تازه و فاخر، هستی ببخشند و از این رهگذر در کالبد بیجان آنها روح تازه و لطیفی بدمند؛ زیرا اوصاف و صفتهای تازه با رویکرد زیباییآفرینی، ارزش سخن آنان را دو چندان میکند و روح لطیف مخاطب را با جهانی ماورایی و زیبا که جاودانگی را با خود به همراه دارد پیوند میدهد. پوشیده نیست که اگر به واژهها و ترکیبهای عادی و اصول و قواعد و همچنین داشتههای موجود و بالفعل زبان معمولی اکتفا کند؛ ماحصل دنیایی که در آن میاندیشد دیگر برای مخاطبین بدیع نبوده و جذّابیّت خاصّ خود را نخواهد داشت چون با این تفسیر دنیایش عینی است و با چشم ظاهر کاملا ًمشهود است و حاصل ادراک و دریافت او هرگز چیزی به غیر از دنیای مادّی و شهودی نخواهد بود. بنابر این شاعر و یا نویسنده بنا به ضرورت ناگزیر است واژههای زبان را همچون موم نرم و دست مایۀ اندیشۀ ذهن خلاّق خود قرار دهد و آنها را پویایی بخشد و با نوآفرینی و تکوین صفتها و ترکیبات جدید بر غنای زبان خویش بیفزاید تا از این رهگذر بیشترین تأثیر را بر مخاطب خود القا نماید؛ که در نتیجه تفحّص و جستجو در این مقوله ذهن نویسندۀ ادبی را با سؤالاتی از این دست مواجه مینماید. - آیا میتوان در گسترۀ زبان و ادبیّات فارسی از دیدگاه زیباییشناسی و میزان هنریّت به بررسی نقش صفت و شاعرانه بودن آن پرداخت؟ - آیا جذّابیّت سخن و شاعرانه بودن کلام برای مخاطب، لذّتبخش و تأثیرگذار است؟ - آیا در تفحّص پیرامون آثار ادبیِ زبان فارسی میتوان به خصایص و برجستگیهای نو و جذّاب دست یافت؟ 1– 2 ضرورت و اهمیّت تحقیق در جهان امروز، پیشرفتِ بی وقفه و سرسامآور علوم و فنون گوناگون، دگرگونیها و تحوّلات گسترده و دامنهدارِ شگرفی در گسترۀ تحقیقات علمی بهوجود آورده است که حاصل آن پدید آمدن شاخهها و شعبات مختلف علوم است؛ با این نگاه، توجّه به تحقیقات سازمان یافته و توسعۀ پایدار، به منظور پیشرفت هر چه بهتر و رشد روز افزون علوم در هر زمینهای به موازات گسترش ارتباطات بینِ ملل مختلف جهان، از ضروریّات است که بدون تردید این کار نیاز به تعامل و همفکری هدفمندی دارد تا با همسویی افکار، نتایجی ارزشمند حاصل گردد. از این رو محَقَّق شدن این امر تنها با ایجاد بستری مناسب و فضایی صمیمی و همگانی میسّر خواهد بود؛ که در نتیجۀ پرداختن به تمام علوم و شاخههای آن امری ضروری و اجتنابناپذیر به نظر میرسد؛ با این تفسیر از آن جا که پژوهش به معنی عامّ آن هرگز حوزۀ خاصّی را نمیشناسد، لذا باید بپذیریم که علوم انسانی و به تبعِ آن ادبیّات همانند سایر علوم از این امر مستثنی نبوده و به نوبۀ خود نیاز به غور و تفحّص دارد. 1 – 3 پیشینۀ تحقیق تا آن جایی که نگارندۀ این مقاله میداند و بر آن واقف است، تا کنون کسی دربارۀ ارزش بلاغی صفت و شاعرانه بودن آن در زبان فارسی هیچ گونه تحقیقات گسترده و مبسوطی بصورت مستقل انجام نداده است و تنها آقای دکتر خسرو فرشید ورد با وارد شدن به این حوزه دو مقاله در این باره تحت عناوین «صفات ادبی و شاعرانه در دیوان حافظ» و «صفات ادبی و شاعرانه در دیوان حافظ و مقایسه آن با کار شاعران دیگر ایران و جهان» به رشتۀ تحریر درآورده و از این رهگذر آن را مورد بررسی قرار داده که به نوبۀ خود هر چند مختص و محدود به اشعار حافظ است ولی کار ارزشمندی در گسترۀ زبان شعر و ادبیّات فارسی به شمار میرود، که در این راستا اهمیّت آن بر کسی پوشیده نیست. امّا آنچه قابل ذکر می باشد این است که در این پژوهش با بسط بیشتری به این مقوله پرداخته شده و از شاعرانههای سخنوران ادب فارسی خوشه چینی و استفاده شده است. اینک به اختصار هر یک را شرح میدهیم. اصل مقاله 1– صفت برای توصیف: توصیف هم ممکن است در موارد غیرشاعرانه و غیرادبی بیاید؛ مانند: دیوار بلند، درخت کوتاه؛ که ما به آن کاری نداریم و هم در موارد شاعرانه و ادبی. در این حالت ممکن است چند گونه بهکار رود: زیباسازی، تجسّم، اغراق، زشت نمایی و ... زیباسازی: «کبک خوشخرام»
(دیوان حافظ، 104) زشت نمایی: «مردمان دیوسار»
(کلّیّات سعدی/725) اغراق و تجسّم و تشبیه: «زبان آتشین»
(دیوان حافظ/ص116) از مواردی که زیباسازی و اغراق از راه توصیف تقویت میشود و به حدّ اعلا میرسد تنسیق الصّفات یعنی پی در پی آوردن چند صفت برای موصوفی واحد است. مثال:
(بوستان سعدی/19)
(کلّیّات سعدی/29)
(مثنوی هفت اورنگ/431)
(شاهنامه:جلد2/241) 2- شخصیّتبخشی به وسیلۀ صفات: یکی از نقشهای شاعرانۀ صفت، جان دادن و شخصیّت بخشیدن به بیجانهاست. مانند: چرخ بازیگر، لالۀ خونین کفن، لالۀ شهید، اشک غمّاز، اشک پردهدر، راز سر به مهر، بادۀ مست، چرخ کوژپشت، دل هرزه گرد، دل دیوانه، ابر گریان، گل خندان، نسیم عطر گردان، نسیم گره گشا، غنچۀ خندان و ...
3 - خلق صفات تازه: هر صفت متداولی اگر دلنشین باشد نوعی ابداع شاعرانه است تا چه رسد به صفات شورآفرین تازه که لطفشان در حدّ اعلا است. مانند: سرو صنوبر خرام، دل هرزه گرد، تن پیلوار سپهدار سهراب، نیزه به دست، سپاهی گران، بد پیشه، شاد دل، گرسیوز رزمساز، شیدوش شیر اوژن رزمساز، خم خسروی پا، صبح افسانه فام، گل خوش نسیم، بارۀ تیز تک، بارۀ گام زن، گُرد نخجیر جوی، مام سیه پستان، کمر بر میان، مردم پراکنده روز، زلف آشفته، صراحی در دست، صبح ملمّع نقاب و ...
4- صفت آوری برای ایجاد همبستگی شاعرانه: گاهی شاعر صفتی میسازد یا بهکار میبرد تا با کلمات دیگر همبستگی شاعرانه ایجاد کند. مراد از ایجاد همبستگی شاعرانه، ایجاد آرایشهای ادبی است از قبیل: مراعات نظیر، تضاد، ایهام، تشبیه و ... که در این مقوله حافظ استادی زبردست و ماهر است. به این مثال توجّه کنید.
صفت " صنوبر خرام " را شاعر برای آن ساخته و در این بیت آورده است که " صنوبر " با " سهی قد " و " سرو " تناسب دارد و با آتها مراعات نظیر تشکیل میدهد و از طرفی صنوبر مشبهٌبه است برای قد معشوق. بنابراین با آوردن این صفت هم تشبه بهوجود آورده است و هم مراعات نظیر. 5- صفتآوری و تجسّم: یکی از فواید آوردن صفت در سخن، تجسّم کردن صحنهها و به دست دادن تصویر دقیق اشیاء و امور است. یکی از بهترین و برجستهترین نمونههای این گونه تجسّمها این بیت حافظ است.
یا این بیت منوچهری دامغانی:
6- صفتآوری و تشبیه: یعنی از صفات تشبیه میسازند و سبب زیبایی و تأثیر کلام میشوند. این گونه صفات را صفات تشبیهی میگویند. مانند: تن پیلوار، یعنی تن مثل پیل و دل صنوبری، یعنی دل مانند صنوبر در مثالهای زیر:
صفات تشبیهی یکی از شاعرانهترین اقسام صفاتند، زیرا هم ایجاز دارند و هم دارای تمام خواصّ تشبیه هستند؛ یعنی بر اغراق یا توصیف یا تجسّم یا بسیاری از مسایل دیگر هم دلالت میکنند. 7- صفتآوری و ایجاز: صفت اگر مشتقّ – مرکّب باشد، ایجاد ایجاز میکند؛ زیرا هر صفت مفردی معادل گروهی است که از خود آن صفت بلندتر است؛ و این یکی از مزایای شعرسازی با اینگونه صفات است. مثلاً صفات زیر همواره کوتاهتر از معادلهای آنهاست. صنوبر خرام: آن کسی که مانند صنوبر میخرامد، صنوبر خرامنده. پیلوار: مثل پیل، چیزی که مانند پیل است. خوشخرام: کسی که زیبا میخرامد، کسی که زیبا راه میرود. صفات سبکساز صفات سبکساز در هر دوره و سبکی و در شعر هر صاحب سبکی با دورهها و سبکهای دیگر تفاوت دارد. 1- صفات شاعرانه در سبک حماسی: در شعر حماسی صفات و قیدهایی میآید که مناسب حال و هوای حماسه و جنگ است، اینگونه صفتها عبارتند از: جنگاور، رزمآور، سرافراز، گردنکش، سرکش، نامدار، جنگآزمای، رزمجو، کمربسته، سرنگون، سرنگونساز، زرهدار، خسرونژاد، تکاور، تاجدار، پرخاشجو، شمشیرزن، تیغزن، باد پا، عناندار، سخت سخت، پیلوار، شاهوار، نخجیر جوی، لشکرپناه، هماورد، هم نبرد، جنگیدمان، چمنده، تاجور و ... در شاهنامه صفات مرکّب و گروههای وصفی هست که جنبۀ طراوت و تازگی آنها بیشتر است و شاید اختصاص به فردوسی داشته باشد؛ از آن جمله است: میان بسته، بسته میان، کمر بسته، کمر بستۀ رزم و کین، کمر بر میان، رزم آزمای، کمند افکن، نستوه، شیر اوژن، خسرو آرای، پرخاشخر، نیزهور، عنان پیچ. اینک نمونه های شعری از شاهنامه:
2- صفات شاعرانه در شعر عاشقانه و غنایی: از این صفتها در شعر سعدی، حافظ، مولوی و نظامی بسیار به چشم میخورد، که نمونههای آن چنین است: دلبر، دلکش، دلاویز، دیوانه، رندانه، عشوهگر، صورتگر، بالا بلند، سرو قد، سهی قد، گلرخ، شاه نشین، راه نشین، دلفریب، نازنین، شبگرد، دلستان، دلنشین، خوشخرام، خندان لب، آشفته مو، کمان ابر، سلسله مو، زنجیر مو، لالهگون، مهوش، پریوش، جانفزا، زهره جبین، مهجبین، خورشید رخ، ماه سیما، خورشید سیما، سیمین بناگوش، آهو چشم، آفتاب رخ، شراب آلوده، خواب آلوده، تر دامن، و ...
3- صفت شاعرانه در شعر تعلیمی و اخلاقی: بدیهی است که این نوع صفتها با آنهاییکه در شعر عاشقانه و حماسی و عرفانی و مدحی میآیند، تفاوت دارند. اکنون برخی از این گونه صفات که از بوستان سعدی استخراج شده است عبارتند از: حقیقتشناس، نیکبخت، نکو سیرت، نکو روی، نگونبخت، جفا کار، نیک مرد، فرومایه، دون همّت، جوانمرد، فرومانده، سنگدل، تنگدل، بداندیش، صاحبنظر، خاکزاد، پاکزاد، خویشتنبین، تنپرور، جهان دیده، دوربین، ناحقپرست، خود نمای، ملکزاده، سیه کار، سیاه بخت، بخت یار، بدآموز، بدبخت، تهیدست، پریشان حال، آزرده دل، باریکبین، تیزبین و ...
برخی از صفات شاعرانۀ تازه و بدیع بوستان و گلستان که ظاهراً به نظر میرسد ساختۀ ذهن خلّاق خود سعدی باشند، عبارتند از: فرّخ تبار، فرخنده کیش، شوریده رنگ، گندم نمای، فراموش عهد، مردانهرو، روی در مخلوق، پشت بر قبله و ...
اکنون با توجّه به این که بحث دربارۀ ارزش بلاغی صفت است، صور خیال (تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز) از لحاظ دستوری به خصوص " صفت " مورد بررسی قرار میگیرد. الف) تشبیه ارکان تشبه از لحاظ دستوری ممکن است صفت باشد. 1- ادات تشبیه: ادات تشبیه از لحاظ دستوری ممکن است در شمار کلمات گوناگون (حرف اضافه، پیوند، اسم، صفت، فعل، قید و پسوند) باشد. چون بحث ما مربوط به صفت است فقط آن را شرح میدهیم. صفت: کلمۀ " شبیه " که از ادات تشبیه است، گاهی در جمله کار صفت را میکند، ولی صفتی که مکمّل فعل ناقص است. مانند: " روی او به گل شبیه است". " مشبّهٌ به " بلافاصه بعد از ادات تشبیه میآید. بنابراین وقتی این ادات اسم یا صفت یا گروه، حرف اضافهای باشد " مشبّهٌ به " بهصورت مضافٌ الیه یا متمّم آنهاست. 2- مشبّه و مشبّهٌ به: مشبّه و مشبّهٌ به هر دو معمولاً از لحاظ دستوری از یک جنس هستند؛ یعنی هر دو معمولاً اسم یا فعل هستند. صفت و صورت قیدی که به چیزی تشبیه شود در فارسی مشاهده نشده است. 3- وجه شبه: وجهشبه از نظر دستوری ممکن است این امور باشد: صفت، فعل، جمله، متمّم قیدی و ... مثال برای صفت: چهرۀ او چون برگ گل لطیف است.
ب) استعاره استعارۀ حقیقیّه (مصرّحه) از نظر دستوری: استعارۀ حقیقیّه مانند هر مشبهٌبه دیگر، بیشتر اسم یا گروه اسمی است؛ ولی فعل، صفت و جمله نیز گاهی استعاره میشوند. میدانیم که استعارۀ حقیقیّه دو نوع است. 1- استعارۀ اصلیّه (اسم یا گروه اسمی است) 2- استعارۀ تبعیّه: اگر استعاره صفت یا فعل یا کلمهای غیر از اسم باشد؛ استعارۀ تبعیّه نامیده میشود. ضمناً دو صفت را نمیتوان به هم تشبیه کرد، امّا یک صفت را میتوان استعاره برای صفت دیگر قرار داد. مانند: تلخ، سیاه و شکسته که در گروههای " غم تلخ"، "فقر سیاه"، "دل شکسته" به ترتیب به معنی ناراحتکننده، شدید و غمگین است. و همچنین مانند: تاریک، روشن و سیاه؛ که این موضوع در ابیات زیر به ترتیب به معنی غمگین، امیدوار و نومید آمده است.
استعـارۀ مکنیّه: آنچه استعـارۀ مکنیّه میشود اسم یا گروه اسمـی است که در جمله مانند سایر اسمها بهکار میرود. جمله، صفت، فعل و کلمات دیگری که استعارۀ مکنیّه شونـد مشـاهده نشده است. (خسرو فرشید ورد،1373 :471تا427) پ) کنایه: «گاهی کلمه یا ترکیبی معنی نهادۀ خود را دارد و صفتی است که موصوف خود را وصف یا تعریف منطقی میکند و این صفات گاهی خاصّ است.» (بهروز ثروتیان،1369: 115) بهعنوان مثال در بیشتر مناجاتهای شاعران، صفات ذات یکتا به جای اسم جلال بهکار میرود:
به ازل بوده، به ابد زنده
ارغنون ساز فلک: زهره
عنانپیچ، عناندار: سوار کار و تازندۀ توانا (میر جلالالدّین،کزّازی،1381:163) ت) مجاز با علاقۀ صفت و موصوف: صفت جانشین موصوف محذوف میشود، یعنی موصوف را حذف میکنند و صفت را به جای آن بهکار میبرند. مثلاً مصطفی به معنی برگزیده که در اصل صفت به پیامبر اسلام (محمّد مصطفی) است بهعنوان اسم او بهکار میرود. (سیروس شمیسا،1376: 26) صفت در علم معانی مسندٌالیه یا صفت اشاره: در کلام ادبی گاهی مسندٌالیه یا مسند را با صفتهای اشارۀ "این" و "آن" میآورند. در اینصورت مسندٌالیه یا مسند معرفه میشود؛ مثلاً اگر در سبک عادی میگوییم "آن مرد گفت" مخاطب میپرسد "کدام مرد؟" حال آن که در ادبیّات انتظار بر آن است که مسندٌالیه یا مسندِ همراه صفت اشاره را معرفه (شناخته شده) بپنداریم. (سیروس شمیسا،1386: 99) مثال:
مسندٌالیه همراه با صفتهای مبهم(سیروس شمیسا،103:1386) یکی از صفتهای مبهم "هر" است که افادۀ شمول میکند و در مواقع زیر بهکار میرود: 1 – در هنگام حکم کلّی و ایراد قوانین علمی (هر فلزّی در حرارت منبسط میشود؛ هرکه بامش بیش برفش بیشتر) 2 – در هنگام اغراق و ادّعا
3 – در هنگام پند و اندرز:
دیگر از صفتهای مبهم "بعضی" یا "برخی" است که در موارد زیر مورد استفاده قرار میگیرد. 1 – قصد معرّفی نکردن مسندٌالیه باشد. مانند: "بعضی از افراد عقیده دارند که . . . " 2 – تکیه روی مسند باشد نه مسندٌالیه. مانند: "بعضی عقیده دارند که . . . "
نتیجه صفت در زبان فارسی نقشهای مختلفی دارد که هر کدام با همراهی و قرار گرفتن در کنار اسم و یا با مقدّم و مؤخر شدن آن، زیبایی خاصّی به اسم میبخشند و صحنههایی زیبا در ذهن مخاطب میآفرینند. به عبارت دیگر صفتها دارای ارزش بلاغی هستند که با آوردن آن موجب آراسته شدن و شیوایی جمله و یا شعر میشود که شاعر و یا نویسنده با ترکیب کلمات و واژهها صفت هایی را بهوجود میآورد که این صفتها میتوانند از نظر بلاغت ارزش و برجستگی خاصّی داشته باشند و رویکرد آن بهکار بردن صفات دقیق و بلیغ است که در نهایتِ شیوایی از شگردهای بلاغی برای تحت تأثیرگذاشتن مخاطبین خود به نمایش بگذارد. بنابراین میتوان آفرینش بلاغی صفات را از جمله مهمترین و بارزترین ویژگیهایی بهشمار آورد که از ضمیر ناخود آگاه شاعر سرچشمه میگیرد و حاصل بیان ما فیالضّمیر وی است که در حقیقت الهامی که بر ذهن او وارد میشود به مدد واژهها و ترکیبات به عینیّت در میآید.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1– بهار، ملکالشّعرا (1382) – دیوان اشعار – انتشارات نگاه – تهران. 2 – ثروتیان ، بهروز (1369)– بیان در شعر فارسی – انتشارات برگ – تهران. 3 – جامی خراسانی، نورالدّینعبدالرّحمانبناحمد (1368) – مثنوی هفت اورنگ – به تصحیح مدرّس گیلانی، مرتضی – انتشارات سعدی – تهران. 4 – حافظ، خواجه شمسالدّینمحمّد (1367) – دیوان شعر– به تصحیح غنی و قزوینی– انتشارات فروغ– تهران. 5 – خاقانی شروانی، افضلالدّین (1368) – دیوان شعر - به کوشش سجّادی، ضیاالدّین – انتشارات زوّار – تهران. 6 - سعدی شیرازی، مصلح الدّین (1371) – دیوان غزلیّات – به تصحیح خطیب رهبر، خلیل – انتشارات مهتاب – تهران. 7- سعدی شیرازی، مصلحالدّین (1363) – بوستان - به تصحیح یوسفی، غلامحسین – انتشارات خوارزمی – تهران. 8 - سعدی شیرازی، مصلحالدّین(1369) – کلّیّات – به اهتمام فروغی، محمّدعلی – انتشارات امیرکبیر – تهران. 9 – شمیسا، سیروس (1376) – بیان و معانی – انتشارات فردوسی – تهران. 10 – شمیسا، سیروس (1386) – معانی – نشر میترا – تهران. 11 - فردوسی، ابوالقاسم (1369) - شاهنامه – به تصحیح مول ، ژول – ( دوره 8 جلدی ) – انتشارات سپهر – تهران. 12 – فرشید ورد، خسرو (1373) – در بارۀ ادبیّات و نقد ادبی – انتشارات سپهر 13 - فیض کاشانی، ملّامحسن (1373) – دیوان شعر – به تصحیح شفیعی، سیّدعلی – انتشارات چکامه – تهران. 14 – کزّازی، میر جلالالدّین (1381) – زیبا شناسی سخن پارسی «بیان» - نشر مرکز – تهران. 15 – منوچهری دامغانی، احمد (1338) – دیوان شعر – به کوشش دبیر سیاقی ، محمّد – انتشارات زوّار – تهران. 16 – مولوی رومی، مولاناجلالالدّین (1367) - کلّیّات شمس تبریزی – به قلم فروزانفر، بدیعالزّمان – انتشارات امیرکبیر – تهران. 17 – نظامی گنجوی، جمال الدّین ابومحمّد الیاسبنیوسف (1366) - کلّیّات خمسه– انتشارات امیرکبیر – تهران.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,312 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,266 |