تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,003 |
تعداد مقالات | 83,608 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,211,096 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,245,941 |
رودهـا در شـاهنامه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 1، دوره 12، شماره 6، مرداد 1395، صفحه 7-26 اصل مقاله (198.85 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مریم جعفری* 1؛ رضا اشرف زاده2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سیرجان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2زبان و ادبیات فارسی،ادبیات،مشهد،خراسان رضوی، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رودها در شاهنامه، مکانهایی شاخص و ممتازند که میتوان به بررسی آنها پرداخت، زیرا چونان قهرمانان صاحب شخصیتاند و فراتر از ویژگیهای نوعی به خاصههای فردی آراستهاند. آنها در هالهای از اسطوره فرورفتهاند و رخدادهای اساطیری است که آنها را رازناک کردهاند. این رودها با آبهای جادوییشان بر پهنة اسطورهها گسترده شدهاند و اینها همه نمایش رودی مینیاتوری و مجردند که ویژگی آنان جریان همیشگی و طغیان گاهگاهی است. در این نوشتار از میان رودهای مذکور در شاهنامه، به بررسی رودهایی که در آنها رویدادهایی وقوع میپذیرد همچون: اروندرود، کاسه رود، فرات، جیحون، سنبار، هیرمند و... پرداختهایم تا امانتداری فردوسی ونمونهای از ارزش جغرافیایی و اسطورهای شاهنامه را نشان داده باشیم. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شاهنامه؛ کاسهرود؛ اروندرود؛ جیحون؛ هیرمند؛ فرات | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدّمه«رودخانه» نماد مرگ و تولد دوباره(تعمید)، پیوستن زمان به ابدیت، مراحل انتقالی چرخةحیاتبا «تجسم خدایان در چهرههای انسانی» است.(ویلفرد،175:1370ـ174) دربارة نخستین رودها در بندهش آمده است: «هرمزد دورود را از البرز فراز تازانید. یکی اَروَند که به خاوران شد و دیگری وه که به خراسان شد و پس از آن هجده رود از همان سرچشمه فراز تازانید که در البرز فرو شدند بدان سان که نور از البرز برمیآید و در البرز فرو میشود. این هجده رود در البرز فرو شدند و در خوینروس پدید آمدند و رودهای دیگر بسیار از این رودان تازیدهاند که عبارتند از: دیگلترود، فراترود، هلمندرود، بخلرود، زیشمندرود، کاسهرود، شیدرود و ... ».(بهار، 1369: 74) نام بسیاری از رودها از واقعیت طبیعیآنها برخاسته و نام بسیاری از آنان در گذر زمان تغییریافتهاست. در فرهنگ بازیافتههای ادبی از متون پیشین آمده است: «در ایران باستان برای اثبات بیگناهی کسی علاوه بر «وَرسرد(1)»، «ورگرم» ــ از آتش گذشتن ــ نیز متداول بوده است چنانکه سیاوش برای اثبات بیگناهی خود از میان آتش گذشت.» (اشرفزاده، 1386: 170) گذشتن از رودها و دریاها ودست یافتن به آنها، یکی از مشکلات همیشگی انسان بوده و سبب پیدا شدن اسطورههایی چون: خدایان دریاها و پریان دریایی، اسبهای آبی و غیر شدهاست.در شاهنامة فردوسی، در دو مورد حق به همین ترتیب ثابتشدهاست: یکی عبور فریدون از اَروَندرود است و دیگر گذشتن کیخسرو و همراهانش از رود جیحون.بیشتر شاهان و پهلوانان شاهنامه از رودها و دریاها میگذرند و پیروزی مییابند. زرتشت برای ملاقات هرمز از آب «دائیتی» میگذرد. کیخسرو از آمودریا میگذرد و پادشاهی مییابد. سام، گرشاسب و داراب از جمله کسانی هستند که در حماسههای ایرانی، با گذشتن از رودها یا رسیدن به دریاها، پیروزی یافتهاند. گذشتن از آب ظاهراً بازماندةسنتهای اساطیری است. در هفتخوان رستم، رستم برای رهایی کاووس از «آبی» (رود یا دریا) باید بگذرد. تدوین این مقاله ضروری و مهم به نظر میرسید، زیرا در شاهنامه از چندین رودخانه نام برده شدهاست و تردیدی نیست که یکی ازمعضلات شاهنامه برای خوانندگان، ناآشنایی بعضی از اعلام جغرافیایی آن است. برخی از آن نامها طی قرون و اعصار متمادی تغییر نام یافته، یا از اسمی خاص به عام و برعکس تبدیلشدهاند، برای مثال: رودی را که ایرانیان آمودریا میخواندهاند، یونانیها به نام یکی از شاخههای اصلی آن (وَخش) «اوکس» یا «اوکسس» خواندهاند. عربها هم به تأسّی از «گیهون» مذکور در تورات آن را «جیحون» نامیدهاند، که تا دورة مغولان به همین نام متداول بوده و بعد به «آمودریا» یا «آب آمویه» شهرتیافتهاستو یا رودی که فردوسی «سنبار»خوانده و اکنون هم سومبار خوانده میشود، چون به رودخانة اَترَک میپیوندد بعضی آن را هم اترک پنداشتهاند، در حالیکه رود اترک تا سدههای اولیةاسلامی«هرند»خواندهمیشدوازسدةهشتمهجریبهبعد،اترکنامیدهشدهاست. همچنینرودیراکهفردوسی«کاسهرود»خواندهاکنون«هریرود»و«تجن»خواندهمیشود. از سدة نهم هجری به بعد نام «تجن» برای این رود مرسوم شده است. هدف اصلی پژوهش پاسخ به این پرسش است که، آیا نام رودهایی که در شاهنامه آمدهاست در گذر زمان تغییریافته و کدام رودها در شاهنامه نماد جاودانگی هستند؟ نمونههایی از تحقیقات انجام شده که تا حدودی با موضوع مورد نظر، ارتباط و مشابهت دارند عبارتند از: 1- ژوزف مارکوات، (1368) در کتاب خود تحت عنوان "جستارهایی در جغرافیای اساطیری و تاریخی ایران شرقی" به این نتیجه رسیده است که نام حقیقی «کشَفرود»، «کاسَکرود» است و «هریررود» نیز «کاسَک» و «ویه» و «سند» خواندهمیشود. 2- حسین شهیدی مازندرانی، (1377) در کتاب خود تحت عنوان "فرهنگ شاهنامه، نام کسان و جایها" به این نتیجه رسیدهاست که «اروندرود» نامی است که ایرانیان به «شطالعرب» میگویند. 3- وایسلی بارتولد، (1350) در کتاب خود تحت عنوان "آبیاری در ترکستان" اینگونه نوشته است که «رود جیحون» در طول تاریخ مرز بین ایران و توران بود که این دو سرزمین را از هم جدا میکرد. 4- مهرداد بهار، (1373) در کتاب خود تحت عنوان "پژوهشی در اساطیر ایران" به این نتیجه رسیده است که محل داستآنهای شاهنامه عمدتاً در اطراف جیحون بودهاست. در این پژوهش شیوة انجام کار به صورت کتابخآنهای بوده است، بدین صورت که با مراجعه به کتابخانهها و بررسی کتب و آثار مرتبط با موضوع تحقیق، کار فیشبرداری از ابیات مورد نظر صورت گرفته و بررسی و تحلیل محتوا شدهاند. در این مقاله نیازی به استفاده از روشهای آماری نشد. کاسهرود حوزة کاسهرود (کَشفرود) پیشینة زندگی مُستند انسآنهای اولیه است. قدیمیترین دستافزار کشفشدهاز انسآنهای دورة پارینه سنگی در ایران، در همین بسترِ«کاسهرود» بهدستآمدهاست. نام دیگر «کاسهرود»(kāseh-rod)، «کَشفرود» میباشد که از «چمن رادکان» و کوه «بینالود» و «هزارمسجد» سرچشمهگرفته وآبادیهای دو سوی خود را آبیاری کرده و از دامنة کوه «فردوران» و «دال» به سوی مشرق رفته و در «پل خاتون» به «هریرود» میپیوندد.(فرهنگ جغرافیایی ایران، 1329:389) در نامة پهلوی بندهش، آنجا که از رودهای نامور سخنگفتهشده، میخوانیم: «کاسهرود به آب «توسشهر» بیاید آن را آنجا «کسفرود» (= کشفرود) خوانند. این همان رود «وِه» است که آنجا کاسه خوانند، در سند نیز کاسه خوانند.»(بهار،1369: 76) مارکوارت در کتاب «وهرود واَرنگ» در سخن از نام واژه «اُخس»(ochos)و«وَهو»(wahu) و «وِه» (weh)که چون نام رود بهکار رفته است، گزارشی نوشته و درآن گزارش گوید:«نام وهو در یونانی «اُخس» (oxos) بوده که در سدههای پیش از میلاد به چندین رود گفتهمیشدهاست و یادآورگردیده که این نام درعصر قدیم برای «رود جیحون» بهکار نرفتهاست.» (مارکوارت،1368: 2/9نقل به اختصار) کاسهرود و حوادث آن در شاهنامه از کاسهرود در شاهنامه تنها در دو داستان کیخسرو و فرود و ضمن لشکرکشی طوسبننوذر به مرز توران، نامبردهشدهاست. از مجموع اطلاعات مزبور چنین برمیآید که کاسهرود در حدّ فاصلة کوههای «کلات» تا «دژ گروگرد» در دشتی بیکوه و موانع طبیعی قرار داشته است. بدین سبب تورانیها در کنار کاسهرود کوه رفیعی از هیزم فراهمکردهبودند تا ایرانیان به راحتی نتوانند ازرود عبورکنند. بنابراین وقتی کیخسرو تصمیم میگیرد برای انتقامِ خونِ پدرش سیاووش، سپاهی را به توران زمین گسیلکند، از پهلوانان میخواهد که کسی داوطلبِ از میان بردنِ آن کوهِ هیزم شود:
گیو داوطلب این کارِ مهم شد و در حالی که برف و سرما همهجا را فراگرفتهبود، برآن شد تا هیزمها را آتش زند.
گیو که برای آتشزدن کوه هیزماز کاووس خلعت گرفته است، به زحمت از کاسهرود میگذرد و کوه هیزم را آتش میزند. سپاه پس از سه هفته درنگ، از رودخانه و آتش میگذرند و بر کوه و هامون سراپرده میزنند. در کاسهرود سه بارسپاه ایران در سه جنگ شکست میخورند و به ناچار به سوی ایران باز میگردند. پس از رویداد غمانگیز ودردناک «دژ کلات» که «فرود»-فرزند سیاووش- کشته میشود و مادرش «جریره(2)» نیز در کنار کُشتة فرزند، خود را میکشد، توس نیز:
از حوادث دیگری که در کنار کاسهرود اتفاق میافتد جنگ «پشن یا لاوان(4)» است. در دوره پادشاهی کیخسرو پس از رویداد کلاتِ فرود، در بخشهای دیگر از شاهنامه بهویژه در داستان «یازده رخ» و «جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب»، از رزم «پشن» یا «لاوان» یاد شده است: «این جنگ در سرزمینی در نزدیکی سرخس و در میان گروگِرد و کلات فرود و کاسهرود، رویدادهاست که در آن، افراسیاب پیران را برای رزم به سوی ایرانیان میفرستد. پیران، پنهانی به سوی گروگِرد(5) میرود و به ایرانیان شبیخون میزند. ایرانیان گریزان به سوی کاسهرود رفته و در دامنة کوه، جای میگیرند و پیکی به سوی کیخسرو میفرستند تا به آنان یاریرساند. کیخسرو، فریبرز را جانشین توس، سپهسالار کرده و توس به نزد کیخسرو بازمیگردد. پس از یک ماه درنگ در پیکار، دو سپاه به نبردی خونین دست مییازند که به شکست ایرانیان میانجامد. در این پیکار شمار زیادی از ایرانیان و تورانیان کشته میشوند.» (حمیدیان، 1387: 621-537) حادثة بهرام و تازیانهاش نیز در کنار کاسهرود اتفاق میافتد. پس از کشتهشدن بهرام به دست تژاو که برای یافتن تازیانهاش به آوردگاه رفتهبود و کشتهشدن تژاو به دست گیو، ایرانیان از آوردگاه و دامنة کوه، به سوی کاسهرود باز میگردند. جنگهای شاهان کیانی به ویژه افراسیاب، در این ناحیه رخدادهاست. در دورههای اساطیری، باز به «اژدهایی» برمیخوریم که در «کشفرود» پیداشدهاست.
سام گرشاسپ آن اژدها را میکشد. افسانة آرش کمانگیر نیز در آخر به این ناحیه پیوند میخورد. در پایان سلسلههای باشکوه ایران باستان: یزدگرد سوم در پی شکست از اعراب، باز به ناچار به این ناحیه پناهنده گشت تا از دسترس دور باشد و سپاهی تدارک بیند که با نیرنگِ کنارنگ توس و طمع مرزدار مرو، کشته شد. اروندرود اروندرود (arvand rud) نامی است که ایرانیان به شطالعرب گویند.(مستوفی،1362: 214) وجه تسمیة دجله به اروند، به مناسبت شکوه و بزرگی و تندی رود مزبور است. (پورداود،1356: 223) ایـن رود در جنـوب شرقـی ترکیه و عـراق واقـع است و بـا طولـی برابـر با 1180 مایل از دریاچهای در کوههای کردستان وجنوب العریز در ترکیه؛ سرچشمه میگیرد و بعد از گذشتن ازترکیه در عراق به فرات میپیوندد. نام اروند یا دجله، در سنگ نبشتة داریوش در بیستون به نام «تیگر» آمده است. در اوستا تیگر به شکل «تیگر» یا «تیغر» آمده که به معنی تند، تیز و سرکش است. در دوران ساسانیان رود دجله را هم به نام کهن آن «دیگله» میخواندند و هم خود واژة تیگر را که یک واژة فارسی باستان است به زبان پهلوی ترجمه کرده، آن را اروندرود مینامیدند.(شهیدی مازندرانی، 1377: 78) نام اروندرود در ترجمة بندهش، فصل نهم، بند 76 و77 ذکرشدهاست. واژة اروند در زبانهای مختلف به شکلهای زیر آوردهشدهاست: متون پهلوی:arang؛ متون اوستایی: ranghē؛ دراوستا بهصورت ائوروت((aurvatآمده است و از ریشه کهن ائوروaurva))به معنی سرکش، تند و تیز و پسوند vat یا vant به معنی دارنده میباشد. ریشة اروند در نام لهراسب نیز، دیدهمیشود. لهراسب از دو واژة ائوروت و اسپ ترکیبشدهاست که به معنای تیز اسب ترجمهمیگردد. ائوروت (اروند) صفت فرشتة آب یا «اپم نپات» و آناهیتا است که ایرانیان به دلیل احترام زیادی که به آبهای روان قائل میشدند از دو جهت تیز و سرکش و هم از دیدگاه احترام به ایزد مهر و آناهیتا، به این رود کهن دادهاند. اروند کاربرد دیگری هم داشتهاست. نام پسرِ خسرو دوم ساسانی نیز «ارونددست» بوده است. همچنین نـام یکـی از سـرداران اردشیـر دوم هخامنشی نیز «ارنت» بودهاست کـه بـه پارسـی ارونـد، میباشـد. نـام کـوه الونـد در همـدان نیـز، واژة تحویل یافتة همین اروند باستانی میباشد که بهمعنی قلة تیز و نوکدار میباشد. اروندرود به خواست هرمز، روان شد و به پیش تاخت. در حالیکه پیش از آمدن اهریمن، بیجریان و ساکن بود و بهصورت مینوی در جهان فَروَری قرارداشت. پس هنگامیکه دروج نابود شد، باز هم به حال نخستین بازگشته و بیتازش شود، چون با انهدام دیو دروج، جهان دگرباره به حال مینوی بازمیگردد. (بهار، 1369: 74-75) فردوسی نیز در شاهنامه، دجله را «اروند» ذکرکردهاست:
اروندرود و حوادث آن در شاهنامه اروندرود در شاهنامه، در قسمت پادشاهی ضحاک آمده است. فریدون در البرز کوه به نزد مرد دینی، پرورده شد، رشد یافت. ظلم ضحاک به مردم به غایت رسید. کاوه پیش فریدون شد و به اتفاق جنگ با ضحاک را بسیجیدند و به همراه کیانوس و پرمایه برادران فریدون عازم نبرد شدند. شبی فریدون در دامن کوهی در نزدیکی البرز کوه خفته بود، برادران به بدخواهی، کشتنش را کمربستند و سنگی گران از کوه بکندند و فروغلطاندند. لکن به خواست یزدان، فریدون از صدای سنگ بیدار شد وبه افسون آنرا به جای خویش ببست و به روی برادران نیاورد و روی به اروندرود (دجله) نهادند و به کنار آن برآسودند، گویند:
در اساطیر ایرانی همه فرهمندان به سادگی از آب میگذرند و گذر از آب، نمادی اساسی از حمایت یزدانی قهرمانان ایرانی است. درشاهنامه هنگامیکه کاوه و مردم به نزد فریدون رفتند، فریدون بیرق کاوه را درفش پادشاهی خود ساخت. در خرداد روز، سپاهی عظیم آراست، پیلان گردون کش و گاومیش توشة او را به سوی اروندرود بردند. چون به کنار رود رسید از رودبانان کشتی خواست تا از آنجا بگذرد و رودبانان اجازه ندادند از رودخانه بگذرد ولی فریدون بیآنکه از عظمت رود بیندیشد، به آب زد و از اروندرود گذشت و به سوی بیتالمقدس رفت و این امر از نشانههای فرهمندی او به شمارمیآید. گذشتن از رود و به سلامت گذشتن از آن به عنوان «وَردسرد» در ایران باستان متداول بوده است. در شاهنامةفردوسی، همچنانکه اشاره شد، در این مورد حق به همین ترتیب ثابت شده است که فریدون به سلامت از اروندرود، گذشتهاست.
فریدون پس ازگذشتن از اروندرود، ضحاک را به بندمیکشد و در شاهنامه اینگونه آمده است:
همچنین فردوسی بزرگ، در جریان خواب دیدن انوشیروان، بارها و بارها از نام «اروندرود» استفاده میکند. جیجون یا آمودریا جیحونjeayhun))، جَیحون، آمودریا(āāmudary)، آمو، آمل، آمون، آمویه، ورز ــ نام باستانی آن اوکسوسoksos) یاoksus) ــ رودی است به طول 2540 کیلومتر در آسیای مرکزی، از دامنههای جبال هندوکش سرچشمه گرفته، مرز بین تاجیکستان و شمال شرقی افغانستان را تشکیل میدهد و سپس به دریاچة آرال میریزد. در متون دیگر، اینگونه به جیحون اشاره شده است: «و آن مرد که نام آرش بود، که آن تیر بر لب جیحون انداخت، او را بر همه پادشاه کرد.»(طبری،1341: 349) رود جیحون در طول تاریخ، مرز طبیعی برخی مناطق را تشکیل میداد. برای نمونه مرز ایران و توران بود که سرزمین ایران را از هم جدا میکرد.(بارتولد،1350: 64) خسرو انوشیروان ساسانی، پس از برانداختن دولت هفتالیان (هونهای سفید)، جیحون را سرحد ایران و سرزمین خاقانِ تُرک نمود.(کریستن سن،1372: 373) جیحون و حوادث آن در شاهنامه محل داستآنهای شاهنامه عمدتاً در اطراف جیحون بوده است.(بهار،1373: 132) درشاهنامه، توران مملکتِ ترکان و چینیان است که بواسطة جیحون یا آمودریا از ایران جدا میشود. (حمیدیان، 1383: 31) کیخسرو چند بار آزمون گذر از آب را به جای میآورد. نخست زمانی است که گیو، کیخسرو را همراه خود به ایران میآورد و کیخسرو بدون کشتی از آب میگذرد و باعث شکست افراسیاب میگردد.
در شاهنامه، جیحون مرزی بوده که داستانهای تاریخی و کهن ملی که سرشار از مبارزة جوانمردانة ایرانیان با تورانیان فریدونِ نژاد ایرانی (آریایی)، در آنجا روی نموده و یاد آن را زنده میکرده است. در دورة کیقباد، افراسیاب در جنگ با ایرانیان، شکست سختی خورده و از جنگ رستم میگریزد و به نزد پشنگ میرود. پشنگ با شنیدن سخنان افراسیاب، بر آن میشود تا نامهای آشتی جویانه به کیقباد نویسد، وی در نامهاش یادآور میشود:
همچنین دو جنگ گِران که در کنار دروازههای بلخ، میان دو سپاه ایران و توران روی میدهد، تورانیان شکستخورده و گریزان از رود آموی گذشته و به سُغد نزد افراسیاب میروند. سیاوش نیز وارد شهر بلخ میشود و تا رود آموی به دست ایرانیان میافتد. چنانکه در نامهای سیاووش برای کیکاووس مینویسد:
از سوی دیگر، افراسیاب خوابی میبیند و از آن خواب سخت به هراس میافتد. افراسیاب پس از شنیدن سخن خوابگزاران بر آن میشود که با ایرانیان آشتی کند. پس گرسیوز را برای آشتی به نزد رستم و سیاووش میفرستد. یکی از پیشنهادهای این پیمان که افراسیاب کرد، چنین بود:
افراسیاب در اندیشة یاری رسانیدن به پیران بود که میشنود تورانیان در جنگ شکست سختی خورده و پیران ویسه نیز کشتهشده و سپاه کیخسرو به نزدیک رود آموی رسیدهاست.
نام جیحون در نوشتههای فارسی با دو معنا و مفهوم بهکار رفته است، یکی رود آموی که نام باستانی آن «وخش» بوده و یونانیان آن را به گونه «اُکُسس» و در لاتین «اُکسوس» خواندهاند. سرچشمه این رود از کوههای پامیر است که پس از طی مسافت 2620 کیلومتر به دریاچه خوارزم «وخش» میریزد. (یارشاطر، 1354: 187) به رود جیحون، رود بلخ یا رود کالف و ترمذ و خوارزم نیز گفتهاند. (مسعودی، 1356: 222). برخی از پژوهندگان شاهنامه، نام جیحون را تنها همان رود «آموی» دانسته و در پیدا کردن مرز میان ایران و توران و یا جای برخی از رخدادها دچار لغزش شدهاند. در ابیات زیر جیحون به مفهوم مطلق رود بهکار رفته است.
در ابیات زیر، جیحون را میتوان به دو گونه گزارش کرد، نخست همان رود آموی، و دیگر به معنای رود.
مرحوم پورداود در مقالة خویش بهعنوان «توران، سلم سائینی، داهی» نوشته است:«بنا به سنت ملی ما چنانکه خوارزمی در مفاتیحالعلوم مینویسد، مرز توران معمولاً نزد ایرانیان، ممالک مجاور رود جیحون است. دانشمند آلمانی مارکوارت مینویسد: خاک توران به مملکت خوارزم که در اوستا و کُتُب پهلوی، آریاویچ نامیده شده متصل بوده، از طرف شرق جیحون تا به دریاچةآرالامتدادداشت.»(پورداود،1347: 53) چون همۀ نبردها در توران واقع میشده، بنابراین رزمگاه در مشرق جیحون واقع بودهاست و از جیحون فاصلة چندانی نداشته و از جنوب و جنوبغربی نیز به شاخههای رود سند میرسیدهاست. هیرمند هیرمند hirmand))، هیدمند، هِلمَند helmand))، هندمند نام باستانی آن اِتوماندر etumānder))، نام رودی است که از کوههای افغانستان سرچشمه میگیرد و بزرگترین رودخانهای است که آب آن به دریاچة زره میریزد. نهرهای این رود عبارتند از: نهر طعام یا نهر خواربار، نهر باشترود، نهر منارود، نهر سیدهکده، نهر میله. هیرمند در اوستا به صورت هئتومنت آمده است. جز اول این اسم که هئتو باشد به معنی پل، سد و بند است و جز دوم «منت» همان مند یا اومند است که برروی هم به معنی دارای پل، دارنده سد و بند است.(پورداود،1356: 298) در کتاب نزهةالقلوب مندرج است: «آب هیرمند که آن را آب زره خوانند از جبال غور بر میخیزد و در بحیرة زره میریزد.»(مستوفی،1362: 220) هیرمند و حوادث آن در شاهنامه در شاهنامه در رزم رستم و اسفندیار مشخص است که سپاهیان در دو سوی رود هیرمند صفآرایی کردهبودند. بههرحال دو پهلوان (رستم و اسفندیار) در اول هر دو رجز خوانی نموده و آهسته آهسته کار ایشان به جنگ کشید و روز دوم آماده نبرد شدند:
در جایی دیگر در شاهنامه آمده است:«چون بهمن به تخت نشست، رستم به مکر شغاد کشته شد و زال سخت پیر بود. بهمن در اندیشه شد تا از زال پیرمرد، کین اسفندیار را بخواهد. بهمن سپاه را فرمان داد تا روانة سیستان شود. چون نزدیک رود هیرمند رسید،فرستادهای را نزد زال فرستاد و زال در جواب فرستاده گفت: امروز رستم درگذشته است و این جنگ فایدهایندارد. اینک بیا و کینه را از دل بیرون کن. بهمن آشفته شد، زابلستان را تاراج کرد و زالِ اسیر را نیز با اموال همراه خود برد.» (حمیدیان، 1387: 768-773)
همچنین در شاهنامه آمده است:
گویند افراسیاب به دریای کیانسیه آسیبها رسانید، و او رود هیرمند و شش رودخانه قابل کشتیرانی را از میان برد و مردمان را در جای آنها مستقر کرد. اما از جمله کارهای نیکی که منوچهر کرد این بود که جریان آب رودها را دوباره به این دریا روانه کرد. (رضی،1376/1764) فرات فرات(forāt)بزرگترین رود آسیای غربی است که از دشت ارمنستان در ترکیه سرچشمه گرفته، از سوریه گذشته وارد عراق میشود و به دجله متصل شده و شطالعرب را تشکیل میدهد و به خلیج فارس میریزد. نام فرات در کتیبة داریوش در بیستون یک بند 92 ذکر شده است. تحریرهای زبانی مختلف فرات به شکل زیر است: زبان عیلامی:Š ū-ip-ra-tu-i زبان اکدی: purattu زبان فارسی باستان: ufrātu در متون کهن اینگونه به فرات اشاره شده است:«و قباد، حارث را حد نهاد که حد عرب از بادیه است تا کوفه و تا لبِ رودِ فُرات، و از این سوی سواد عراق است، و نباید که از لب رود فرات هیچکس از عرب از این سوی آید... .»(طبری،1341/973) «و دجله و فرات که به سرحد اعمال بصره به هم میرسندو چون آب جویره نیز به ایشان میرسد، آن را شطالعرب میگویند.»(قبادیانیمروزی،1363/153) «روایت کنند از سماک حرب، که او گفت، چشم من پوشیده شد در خواب، دیدم که یکی مرا گفت: به کنار فرات شو، چشمها در میان آب باز کن، چنان کردم بینا شدم.» (عثمانی،1345/721) فرات و حوادث آن در شاهنامه در شاهنامه آمده است: «بهمن، پسری به نام ساسان و دختری هنرمند و با دانش به نام همای داشت که او را چهرزاد میخواندند. همای شش ماهه آبستن بود که بهمن بیمار شد و چون درد، او را از پای درآورد، روزی همای و بزرگان ایران را فراخواند و گفت: من پادشاهی و تاج و گنج را تا بزاید، به همای و پس از آن به فرزند او خواه پسر و خواه دختر میسپارم. ساسان پسر بهمن از کار پدر سخت خشمگین و دلتنگ شد. از این ننگ به نیشابور گریخت و از بارگاه پدر دور شد. بهمن در بیماری، چشم از جهان فروبست و همای پس از ایام سوگواری، تاج بر سر نهاد و از همان روز نخست بر همگان مژده داد و دهش و آسایش داد. کشور را به آیین نو آراست و جهان از داد او آباد گشت. چون هنگام زادنش فرارسید، از بیم آنکه فرزند، تاج و تخت را از او بگیرد، رازش را پوشیده و در نهان پسر را که به دنیا آورده بود، به دایه سپرد و به همگان گفت: فرزندش مرده است و خود با دلی آسوده به پادشاهی ادامه داد. به این ترتیب هشت ماه گذشت تا آنکه همای دستور داد صندوقی از چوب خشک ساختند و در درون صندوق، عقیق و زر سرخ و زبرجد ریختند و بر بازوی کودک، یاقوت سرخ شاهواری بستند و او را همچنان که مست خواب بود در آن بستر نرم گذاشتند. سر صندوق را به قیر و موم و مشک مسدودکردند و در نیمههای شب به آب فرات سپردند. در سپیده دم، گازری که در آنجا کارگاه رختشویی داشت، صندوق را دید و آن را از آب بیرون آورد و آن را به خانه برد. همسر گازر تازه کودک خود را از دست داده بود، کودک را در آغوش گرفت و یزدان را سپاس گفت و چون او را از آب یافته بودند، داراب نامید.»(حمیدیان، 1387: 773-782) قدما معتقد بودند که آب، گناهکار را نجات نمیدهد و بیگناه را از بین نمیبرد. داستان زاییده شدن داراب و نهادن او در صندوق چوبین و افکندن او به آب فرات هم که بی شباهت به داستانِ موسی نیست از این مقوله است. داستان زاییده شدن دوقلوهای رموس و مولوس در اساطیر یونان نیز از همین نوع است. در کتاب فرهنگ اساطیری یونان و روم آمده است: «این دو کودک (رموس و مولوس) را در سبدی نهادند و بعد آن را به رودخانه افکندند، آب رودخانه طغیان کرد و آن دو کودک را در سایة درخت انجیری قرار داد. در آنجا ماده گرگی به آن دو کودک رحم کرد و پستان به دهن آن دو گذاشت و آنان را از مرگ نجات داد تا آنکه چوپانِ شاه که از آن ناحیه میگذشت، آنها را نزد همسر خود برد و بزرگ کرد.»(گریمال،1356/807ـ808) سنبار یا (سمبار، سیمبار، سومبار، سیبار) یکی از رودخانههایی که از کوههای شمال خراسان سرچشمه میگیرد، بعد وارد کشور ترکمنستان میشود و پس از پیوستن به اترک به دریای خزر میریزد، اینک عموماً سومبار خوانده میشود. در شاهنامة فردوسی، ضمن شرح جنگ مهم ایرانیان با تورانیان در محل دهستان ــ که منجر به کشته شدن نوذر پادشاه ایران شد ــ از «سنبار» این گونه یاد شدهاست:
از ابیات فوق چنین برمیآید که پس از حصاری شدن ایرانیان در دژ دهستان، جنگ طرفین درگذرگاههای رود سِنبار ادامهیافتهاست. بار دیگر هم ضمن لشکرکشی کیخسرو به توران زمین از طریق دهستان و رود سِنبار آمدهاست.
از این ابیات به نیکی برمیآید که غرض از سِنبار، همان رود سنبار است، که از آب آن خندق گرد سپاه را پر کرده بودهاند. ظاهراً همین رود، آب دهستان را تأمین میکردهاست نه اترک. چرا که نام اترک از سده هشتم.ﻫ / چهاردهم.م. برای اولین بار، پیداشدهاست. نتیجه با توجه به آنچه در متن مقاله بیان شد، میتوان نتیجه گرفت که نام بعضی از رودها در شاهنامه از واقعیت طبیعی آنها برخاسته و نام بسیاری از آنان در گذر زمان تغییریافته و یا از اسمی خاص به عام و برعکس تبدیل شده است، مانند: کاسهرود که به نامهای کَشفرود، کسفرود، وِه، رود شهد، قرهسو نامیدهمیشدهاست و یا هریرود نیز، کاسک، ویه و سند، خوانده میشدکه هر سه مترادفند. همچنین در شاهنامه، فردوسی بعضی رودها را باعث جاودانگی میداند و گذاشتن پهلوانان و شاهان از رودها را نمادِ اساسی از حمایت یزدانی قهرمانان ایرانی میداند. همچنین، فردوسی گذشتن از رود را به عنوان «وَرسرد»در ایران باستان معرفی میکند و آن را بازماندة سنّتهای اساطیری میداند.
1) در آب انداختن و به سلامت گذشتن از رود بهعنوان «وَرسرد» درایران باستان متداول بوده است، بدین معنی اگر متهم غرق میشد. گناهکار بود، اگرنجات مییافت بیگناه بود. 2) در تاریخ طبری، نام مادرِ فرود «بُرز آفرید» است.(تاریخ طبری،ج2،ص426) 3) این نام در دستنویسهای گوناگون شاهنامه و به پیروی از آن در شاهنامههای چاپی به گونة «جرم» و «چرم» آمده است. «جرم» (چرم) قصبهای است دریای «دژ کلات» و چند پاره دیه است.(نزﻫﮥالقلوب،1362/186) در نزدیکی کلات دو چرم، یکی کهنه تا کلات 18 کیلومتر و تا مشهد 183 کیلومتر و از چرم نو تا کلات 15 کیلومترو تا مشهد 180 کیلومتر راه است.(فرهنگ جغرافیایی ایران،ج9،ص111،کلات نادری،محمد رضا خسروی،ص90) 4) «لاون»، در شاهنامة ژولمول 3/688/245: «لاون» در شاهنامة چاپ بروخیم 4/884/248: «لاون»آمده است. 5) نام «گروگِرد»در دستنویس به گونة «وروگِرد» آمده ودر ترجمة بنداری، به گونه «جیو کرد» میباشد.(شاهنامه، البنداری،ج1،ص210). در خور یادآوریاست که «وروگِرد» گونة دیگری از «بروگرِد» است که همان «بروجرد» میباشد، ولی بروجرد واقع در لرستان نباید با این «گروگِرد» یکی دانسته شود. 6) مس 2/70/125، به جای خرگاه «جیحون» آمده است.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
- اشرفزاده، رضا،(1386)، فرهنگ بازیافتههای ادبی از متون پیشین، سخنگستر، دانشگاه آزاداسلامیمشهد. 2- بارتولد، وایسلی،(1350)،آبیاری درترکستان، ترجمة کشاورز، کریم، دانشگاه تهران، تهران. 3- بهار، مهرداد ،(1362)،پژوهشی در اساطیر ایران، انتشارات توس، تهران. 4- ــــ ،ــــــــ،(1373)،جستاری چند در فرهنگ ایران، انتشارات فکر دو، تهران. 5- پورداود، ابراهیم، (1356)، یشتها، به کوشش بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران. 6- ــــــــ ،ــــــــ ،(1347)، یشتها، به کوشش بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران. 7- حمیدیان، سعید،(1383)، درآمدی بر اندیشه فردوسی، انتشارات ناهید، چاپ دوم،تهران. 8- رضی، هاشم، (1376)،وندیداد، انتشارات فکر روز، تهران. 9- شهیدیمازندرانی، حسین،(1377)، فرهنگ شاهنامه نام کسان و جایها، بنیاد نیشابور، نشر بلخ، تهران. 10- طبری، محمدبنجریر،(1341)، تاریخ بلعمی، محمدتقی بهار، به کوشش محمد پروین گنابادی، اداره کل نگارش (وزارت فرهنگ و هنر)، تهران. 11- عثمانی، ابوعلی حسنبناحمد، (1345)،ترجمه رساله قشیریه، تصحیح فروزانفر، بدیع الزمان، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران. 12- فردوسی، ابوالقاسم، (1387)،شاهنامه، به کوشش حمیدیان، سعید، نشر قطره، تهران. 13- ــــــــ ، ــــــــ،(1388)،شاهنامه، به کوشش دبیرسیاقی، محمد، نشر قطره، تهران. 14- ـــــــــ ، ــــــ،(1380)، گزیده شاهنامه، به تصحیح و گزینش مصطفی جیحونی، شاهنامه پژوهی، اصفهان. 15- فرنبغ دادگی بندهش، ترجمه بهار، مهرداد،(136)، توس، تهران. 16-(1329)،فرهنگ جغرافیایی ایران، انتشارات سازمان جغرافیایی کشور، تهران. 17- قبادیانیمروزی، ناصرخسرو،(1363)،سفرنامه، به کوشش دبیرسیاقی، محمد، زوار، تهران. 18- کریستنسن، آرتور،(1372)،ایران در زمان ساسانیان، ترجمة یاسمی، رشید، دنیای کتاب، تهران. 19- گریمال، پیپر،(1356)،فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمه دکتر بهمنش، احمد، امیرکبیر، تهران. 20- مارکوارت، ژوزف،(1368)،وهرود وارنگ (جستارهایی در جغرافیایی اساطیری و تاریخی ایران شرقی) ترجمه منشیزاده، دلود، انتشارات دکتر محمود افشار یزدی، تهران. 21- مستوفی، حمدالله،(1362)،نزﮪﮥالقلوبالمقالهالثانیه، به اهتمام و تصحیح لیسرنج، دنیای کتاب، تهران. 22- مسعودی، ابوالحسن، علیبنحسین،(1356)،مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه پاینده، ابوالقاسم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران. 23- میرنیا، سیدعلی،(1373)،وقایع خاورایران، اردشیر، مشهد. 24- ویلفرد، ال،(1370)، رویکردهای نقد ادبی، ترجمة زهرا میهنخواه، اطلاعات، تهران. 25- یار شاطر،احسان،(1354)، دانشنامه ایران و اسلام، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8,751 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 812 |