تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,003 |
تعداد مقالات | 83,608 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,211,474 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,246,199 |
نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 12، شماره 6، مرداد 1395، صفحه 71-88 اصل مقاله (3.77 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مهدی ستودیان1؛ مسلم رجبی* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی پردیس شهید بهشتی دانشگاه فرهنگیان خراسان رضوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکترای زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یکی از اصطلاحات روانشناسی که وارد حوزة ادبیّات شده «نوستالژی» است. نوستالژی با این که تقریباً به تازگی در عرصههای هنر و علوم مختلف خودنمایی میکند امّا به هیچ وجه، نوظهور و نوپا نیست. به طور کلی آدمی هیچگاه از وضع موجود و احوال زمانة خویش راضی نبوده است و هر کس به نوعی با این دلتنگیها، روزگاری قرین بودهاست.نوستالژی انواعی دارد که یکی از آنها نوستالژی اجتماعی است.این نوستالژی در حوزة ادبیّات،نظر بسیاری از شعرا و ادبا و منتقدان را به خود جلبکردهاست.یکی از شعرای توانمند معاصر که میتوان اشعارش را از دیدگاه این نوع نوستالژی مورد بررسی قرار داد، فریدون مشیری است.به راستی که اشعار فریدون مشیری آیینة تمامنمای جامعه و روزگار شاعر است.این پژوهش با هدف تبیین مؤلّفههای نوستالژی اجتماعی و با بررسی و کندوکاو در اشعار فریدون مشیری، صورتگرفتهاست تا در پایان بتوان درک و تصویر درستی از روزگار شاعر و جامعة آن زمان داشت. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوستالژی اجتماعی؛ فریدون مشیری؛ جهل؛ فریب؛ ریاکاری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- پیش در آمد نوستالژی (Nostalgia) واژة فرانسوی است برگرفته از دوسازة یونانی (Nostos) به معنی بازگشت و (algos) به معنی درد و رنج است. (پورافکاری، 1011:1382) و در برخی از متون، اینگونه معنی شدهاست: «دلتنگی از دوری میهن، درد دوری میهن، حسرت گذشته، آرزوی گذشته و اشتیاق مفرط برای بازگشت به گذشته و... »(باطنی، 113:1372)؛ (زمردیان،1373 :49)؛ (آریانپور، 4:1380/353 )؛ (فورست،1380 : 53 )؛ (آشوری،1381: 246) معادل این کلمه در عربی، الاغتراب، الغربه و الحنین است. (فیروزآبادی،1630:1406) نوستالژی یک احساس طبیعی و عمومی و حتی غریزی در میانِ تمامی انسانهاست و به لحاظ روانی، تقویت این حس آنگاه صورت میپذیرد که فرد از گذشتة خود، فاصلهبگیرد. هرگاه فرد در ذهن خود، به گذشته رجوعکند و با مرور آن دچار نوعی حالت غم و اندوه توأم با حالت لذت ِسُکرآور شود، دچار نوستالژی شده که در زبان فارسی، آنرا غالباً غم ِغربت و حسرتِ گذشته، تعبیرکردهاند.(انوشه،139 :1381) نوستالژی در بررسیهای ادبی به شیوهای از نگارش اطلاقمیشود که بر پایة آن شاعر یا نویسنده در سروده یا نوشتة خویش، گذشتهای را در نظر دارد یا سرزمینی را که به خاطر سپرده است با حسرت و درد، ترسیممیکند و به تصویرمیکشد. در ادبیّات معاصر هم به خاطر پیشرفتهای سریع و حیرت آفرین تمّدن و صنعت و دور افتادن از اصل و اساس آدمی، نوستالژی و غم غربت به وفور به چشممیخورد. تأسف به گذشته از موتیفهای رایج ِشعر فارسی است (شمیسا،137:1377). به اجمال میتوان گفت که مسایل سیاسی، اجتماعی، مشکلات فردی، ویژگیهای روحی و روانی شاعران، تأثیر مدرنیسم و صنعت جهان معاصر، بر روابط و روحیة انسانها و عوامل دیگر، موجب بروز غمِ غربت در شعر معاصر ما شدهاست. ری، حس دلتنگی را مهمترین عامل تحولات و ارتباطات خانوادگی میداند.(ری 1996 :82 ) در شعر شعرای معاصر و به دلیل عوامل فردی و اجتماعی، مهمترین مضمونی که جلوهگریمیکند، «نوستالژی» است.(شریفیان،1386: 56)
2- مسألة پژوهش الف) آیا در شعر فریدون مشیری، مهرورزی جایگاهی دارد و آیا مردم عصرش را به این صفتِ نیک آراستهمیبیند؟ ب)آیا فریدون مشیری در شعر خویش از منسوخشدن ارزشها و یا بدل شدن آنها به ارزش و هنجار، در جامعه سخنمیگوید؟ ج) چه مواردی را میتوان از مؤلّفههای نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری، برشمرد؟ د)آیا فریدون مشیری، در سرودن اشعار نوستالژیکی خویش به نیما و مولانا نظر داشتهاست؟ 3- فرضیة پژوهش چنین به نظرمیرسد که فریدون مشیری به خاطر جَوِ خفقان و اختناق شدید بر مردمان عصرش و همچنین ظلم و ستم زیاد حاکمان جور، مهرورزی را گوهر کمیابی دیده است که خیلی کم در جامعه مشاهدهمیشود. خیلی از ارزشها با استناد به اشعارش بی ارزش شده و بسیاری از رذایل مثل دغلکاریها و نیرنگها، ارج و منزلت یافتهاست. چنین استنباطمیشود که جامعة وی از جهل و ظلم و حسادت و ملامت، رنجمیبرد.گویا فریدون با سرودن اشعاری مثل شعر «آی آدمهای نیما» به دنبال هوشیار کردن جامعة غفلتزدةخویشاست و گاهی هم با اشاره به شعر مولانا در جستجوی انسان کاملی است تا جامعة خویش را سروسامانی دوباره ببخشد. در ادامة پژوهش به همة این پرسشها و فرضیهها، پاسخی روشن و مستدل داده خواهدشد. 4- پیشینة پژوهش اگر چه راجع به نوستالژی، تحقیقات و پژوهشهای زیادی صورتگرفته که میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:بررسی فرآیند نوستالژیِ غمغربت در اشعار فریدون مشیری (مهدی شریفیان،فصلنامه علمی-پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهراء، شماره شصت و هشت، زمستان 1386)، بررسی فرآیند نوستالژی در اشعار سهرابسپهری(مهدی شریفی، پژوهشنامه ادبیات غنایی، شماره پنجم،1386)، غمغربت در شعر معاصر(یوسفعالیعباسآباد، فصلنامه گوهر گویا، شماره شش،1387)، بررسی نوستالژی در شعر فخرالدینعراقی(محمدحسین دهقانی، نامه پارسی، شماره پنجاه، 1388 )، بررسی نوستالژی در شعر حمید مصدق(نجمه نظری، فصلنامه زبان و ادب پارسی، شماره چهل و شش، 1389 )، بررسی نوستالژی در دیوان ناصرخسرو(جهانگیر صفری، پژوهشنامه ادبیّات غنایی، شماره پانزدهم، 1389)، بررسی پدیدة نوستالژی در شاهنامة فردوسی و آثار شهریار (فاطمه غفوری، فصلنامه ادبیّات فارسی، شماره پانزده، 1389)، غمغربت در اشعار منوچهر آتشی(سیدکاظمموسوی و جهانگیر صفری، پژوهشنامة ادبیّات غنایی، شماره نوزدهم، 1391) و ... ولی پژوهشی که به بررسی نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری بپردازد، هنوز به رشتة تحریر درنیامدهاست.بدیع بودن موضوع تحقیق، ما را به انجام پژوهش ترغیب نمود. 5- نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری شاعران معاصر، دلگرفتگیها و آزردگیهای ناشی از محیط و زمان فعلی را در لابهلای اشعار خویش گنجانده و امیال و آرزوهایی مانند: بازگشت به خاطرات خوش گذشته، دلتنگی و حسرت برای از دسترفتهها را به تصویرمیکشد. ارگانیسم نوستالژی، گاه شخصی است، گاه اجتماعی، گاه عاطفی و گاه فردی، گاه انسانی و گاه هم فلسفی.امّا در نوستالژی فلسفی شاعر غمش «اندوهِ بودن یا نبودن است، اندوه مرگ و زوال و تلاشی، این اندوه، ناشی از نگرش بدبینانه و پوچ انگارانه به جهان است». (فتوحی، 141:1385) در نوستالژی فردی، شاعر به بیان تنهایی، عشق، زیبایی، هجران و سفر و شکستهای شخصی خود میپردازد. او سرگردان و مضطرب و به قولی «مرثیهگوی دل دیوانة» خویش است. در نوستالژی اجتماعی، غم او جهل اجتماعی و فقر و بیچارگی مردم و ستمگری و خفقان است که دل او را سخت به دردآوردهاست،مرغ جانش را میآزارد». (همان:142)یکی از این شعرای جامعهگرا که اشعارش را میتوان آیینة تمامنمای عصرش نامید، فریدون مشیری است. مشیری، فرزند ابراهیم در (1379- 1305) در تهران زاده شد. پدر و مادرش نیز هردو اهل شعر و ادب و مطالعه بودند. همین اُنس خانواده به ادبیّات فارسی، باعث شد که از کودکی به تحصیل ادب و سرایش شعر بپردازد.(حقوقی،1377 :538) از هجده سالگی اشعار او بهطور پراکنده در مطبوعات منتشر میشد. بیشتر وقت مشیری صرف مطالعة دیوانهای شعر استادان ادب فارسی گشت. «آشنایی مشیری با شعر نو و قالبهای آزاد، او را از ادامة شیوه کهن باز داشت، اما راهی میانه را برگزید. یعنی نه اسیر تعصب سنتگرایان شد ونه مجذوب نوپردازان افراطی گردید».(برقعی،1373: 11) راهی که او برگزید همان هدف نهایی بنیانگذاران شعر نو است. مشیری از جمله شاعرانی است که شعرش مورد توجه محافل ادبی وهنری قرار گرفته و با استقبال مردم روبهرو شدهاست. او تحت تاثیر اشعار فریدون توکلی قرارگرفت ولی خود، تأثیر زیادی بر شاعران جوان از جمله فروغ فرخزاد گذاشت. او در گروه تغزلسرایان جدید، جایمیگیرد (شمس لنگرودی،1377: 53؛شکیبا،1379: 374) در مجوعه «نایافته» و «گناه دریا» نوعی تغزل عاشقانه ارایه میدهد، امّا قالبی را که انتخاب میکند چارپاره است.در سرود غزل هم توفیق فراوان یافت.(عظیمی،1369 :625 ) دکتر زرینکوب در مورد وی گفتهاست: «به خاطر همین وجدان پاک انسانی، همین عشق به حقیقت و همین علاقه به ایران و فرهنگ ایرانی است که من فریدون را مخصوصاً در سالهای اخیر،هر روز بیش از پیش در خور آفرین یافتهام. به گمان من فریدون، شاعری است واقعی، شاعر واقعی عصر ما، هنرمندی بیادعا، شاعری خردمند». (دهباشی،1378 :13 ) لازم به ذکر است که بگوییم فریدون مشیری شعر اجتماعی سرودهاست و اشعارش هم بهطور کلّی بیشتر روح و لحن غنایی دارد.اوصاف بکر و پرمعنی و زبانی بلیغ در شعر او دیدهمیشود.(حاکمی،1373: 123)از ویژگی شعر فریدون میتوان به نفی خشونت و تبلیغ محبت اشاره کرد.(دهباشی،1378 :153) از آثارش میتوان به کتب زیر اشاره کرد: «تشنة طوفان»، «گناه دریا»، «ابر و کوچه»، «بهار را باور کن»، «از خاموشی»، «مروارید مهر»، «آه باران»، «از دیار آشتی»، «با پنج سخن سرا»، «لحظهها و احساس»، «آواز آن پرندة غمگین»، «تاصبح تابناک اهورایی». فریدون مشیری، شاعری است که اندیشة محبت و خدمت به دیگران در تار و پود جانش ریشه دوانیده است. خیرخواهی و یاریِ مردمان با خونِ وی ممزوج و با گِلش عجین شده است:
(شاکری،1387 : 368) در حقیقت، وی شاعری است نازک اندیش، لطیفالطبع، روحی دارد سخت لطیف که حتّی نمیتواند در برابر پژمردهشدن یک شاخة گل، بیتفاوتباشد. رخسار رنجور کودکی بیمار، دلش را سخت آزردهمیسازد. حتّی پرندة نغمهخوان را نمیتواند محبوس و محصور ببیند و خیلی از این صحنهها و تصاویر این گونه او را غصهدار میسازد: من که از پژمردن یک شاخه گل / از نگاه ساکت یک کودک بیمار/ از فغان یک قناری در قفس/ از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بردار/ اشک در چشمان و بغضم در گلوست.(شاکری،1387 : 337) لذا با اینگونه اشعار، سعیِ شاعر بر ایناست تا ناپاکیها، نادانیها را از جامعه بزداید و مهربانیها داناییها را، جایگزین سازد: این همه موج بلا در همهجا میبینم/ آی آدمها را میشنوم/ نیک میدانیم/ دستی از غیب نخواهد آمد هیچ یک حتی یک بار نمیگوییم/ با ستمکاری نادانی اینگونه مدارا نکنیم/ آستینها را بالا نزنیم دست در دست هم از پهنة آفاق برانیمش/ مهربانی را / دانایی را/ بر بلندای جهان بنشانیمش.(شاکری،1387 : 23) چرا که جامعهای که شاعر در آن زندگی میکند در اثر رذایل اخلاقی و بدل شدن ارزشها به ضد ارزش و رواج یافتن ضد ارزشها، بیروح و ملالآور شده است. لذا شاعر اینگونه از این همه دلمردگی و بیطرواتی در رنج است: شهر را گویی نفس در سینه پنهان است/ شاخسار لحظهها را برگی از برگی نمیجنبد/ آسمان در چهاردیوار ملالِ خویش زندانی است/روی این مرداب یک جنبنده پیدانیست/ آفتاب از این همه دل مردگیهای رویگردان است/ بال پروازمان بسته است/ زندگی سر در گریبان است.(شاکری،1387 : 333) در جامعة وی حتّی از نفاق و دورویی، سرزنش و ملامت، بخل و حسادت نشانهها و ردپاهایی میبینیم: گفتم قفس ولی چگونه بگویم که پیش از این/ آگاهی از دورویی مردم مرا نبود. در همه عمر جز ملامت من/ گوش من از تو محبتی نشنود/ وین زمانه هم در آستانه مرگ/ بیشکایت نمیکنی به رود... خوش سرایی است این جهان لیکن/ جان آزردگان در آن فرسود.(شاکری،1387: 501) چرا مرا میزد؟/ چرا مرا میسوخت؟/ چرا مرا میکشت؟/ به هیچ باور این درد در نمیگنجد/ که شادمان کند از رنج من حسودم را.(شاکری،1387: 498) لذا مدام در پی چارهجویی است تا اجتماع خویش را نجات داده و صفات آرمانشهر واقعی را در آن متبلورسازد: دریا و من شب تا سحر بیدار ماندیم/ شعری سرودیم/ اشکی فشاندیم/ شب تا سحر آشفتهحالی بود با آشفتهگویی/ اندوه یاران بود و این آشفتهپویی/ براین پریشان روزگاران چارهجویی.(شاکری،1387 : 419) لذا هم چون مولانا که میسراید:
(مولوی،1380 : 441 ) چنین در ظلمات و سیاهیها فرومیرود تا انسان کاملی را بیابد شاید بتواند جامعه را با انفاس وی از لوث آلودگیها تطهیر کند: یکی به پرسش بیپاسخم جواب دهد/ یکی پیام مرا/ از این قلمرو ظلمت به آفتاب دهد / که در زمین که اسیر سیاهکاری هاست/ و قلبها دگر از آشتی گریزان است/ هنوز رهگذری خسته را توانددید/ که با هزار امید/ چراغ در کف/ در جستجوی انسان است.(شاکری،1387 : 169) اینک برخی از مؤلّفههای نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری: 1-5 دغلبازی دغلکاری و مکر و فریب در اجتماع، فضا را برای نفسکشیدنِ شاعر سخت و طاقتفرسا کردهاست. وی با اندوهی نوستالژیوار از صفای باطن و یکرنگی مردمان گذشته یادمیکند ولی اینک شاعر نه از تبسُّمِ شیرین، جلوهای میبیند و نه از ترنُّم دلنشین نغمهای میشنود هرچه هست، دغل است و تقلب و مکر و حیله:
(شاکری،1387 : 378) وی حتّی چنان از وجود مکر و فریب شدید در جامعه آزرده شده،که سرخورده از اجتماع خویش،میل به حبس و حصارهای آهنین زندان میکند تا اندکی در کُنج آن به دور از غوغای مکر و فریب بیاساید:
(شاکری،1387 : 156) وی کشورش را که به قول خودش رشک جنان بوده، تحت سلطة فریبکاران میبیند و در اندوهی فراگیر میسراید:
(شاکری،1387 : 69) گوییا چیزی مثل مکر و فریب، دل وی را داغدار نساخته و اگر این گونه نبود هیچ گاه شاعر مرارتهای حصار آهنین زندان را، به خوشیهای اجتماع برنمیگزید. تمایل به حبس و تن دادن به مشقّتهای آن، حاکی از اجتماعی نیرنگ باز و فریبکار دارد که دل دردمندِ شاعر نمیتواند آن را برتابد. 2-5 ناامیدی نبود روحیة امید و امیدواری در جامعة شاعر،یکی دیگر از اموری است که شاعر در مورد آن، اندوه سرودههایی دارد:
(شاکری،1387 : 260) چنان که ملاحظه میشود، ناامیدی جوانههای شادی و طروات را میخشکاند و بوستان خاطرهها را میپژمراند.از منظر شاعر، ناامیدی زنگاری است که بر آیینة دل آدمی مینشیند و اشتیاق و سرزندگی را با زنگار و کدورت خویش میپوشاند. 3-5 جنگ و دشمنی جنگ و خونریزی یکی دیگر از مواردی است که شاعر لطیفالطبع ما را سخت اندوهناک ساخته است.آتشِ جنگ جهانی را چنان وسیع و دامنگیر دیدهاست که به خاطر آن، نالهها بر افلاک و خونها بر خاک ریختهشدهاست:
(شاکری،1387 : 63) لذا اینگونه بیصبرانه منتظر پایان جنگ و خونریزی است:
(شاکری،1387 : 66) حتّی وی با دیدن هواپیماهای آتش بار و بمب افکن چنین انزجارانه میسراید: این هیولا که رفته به افلاک چتر وحشت گشوده بر سر خاک نیست شاخ و گل و شکوفه و برگ دود و ابر است و خون و آتش و مرگ(شاکری،1387 : 89) روح شاعر چنان لطیف است که حتّی نمیتواند جنگ و دعوای پرندگان را بر سر آب و دانه تماشا کند چراکه با دیدن این صحنه، شاعر پی به حقیقتی ژرف میبرد: بسته بالان قفس/ بی خیال/ بر سر یک دانه با هم جنگ و غوغا داشته تا برون آرند چشم یکدیگر را/ بر سر هم خیز برمیداشته ... گفتم ای بیچاره انسان/ حال اینان حال توست چنگ بیداد اجل در پشت در/ دنبال توست پشت این در، داس خونین دست اوست تا گریبان تو را آرد به چنگ/ دستِ خون آلوده و در جست و جوست. (شاکری،1387 : 594) گوییا در این روزگار، دیگر کبوترها که پیامآور آزادی و صلح و آشتی هستند حق ندارند که در آسمانِرهایی، بال بگشایند و به پرواز درآیند: روزگاری است که پرواز کبوترها/ درفضا ممنوع است/ که چرا/ به حریم حرم جتها خصمانه تجاوز شدهاست.(شاکری،1387 : 349) لذا خاضعانه از آتشافروزان خواهشمیکند و رخسار اشکآلودش را واسطه قرار میدهد و حرمت مادران دلواپس را پیش میکشد تا شاید دلی به رحمآید: با تمام اشکهایم باز نومیدانه/ خواهشمیکنم/ بس کنید / بس کنید/ فکر مادرهای دلواپس کنید/ رحم بر این غنیمههای نازک نورس کنید/ بس کنید... شرمتان باد ای خداوندان قدرت/ بس کنید/ بس کنید از این همه ظلم و قساوت بسکنید. (شاکری،1387 : 386 و 370) لذا سعی دارد با پیشکشیدن این فضائل اخلاقی،مردم را به صلح و آشتی و محبت فراخواند:
(شاکری،1387 : 370) همانطور که مشاهده میشود از منظر شاعر جنگ و دشمنی و دعوا، انسآنهای بیگناه زیادی را هلاکمیکند و این آتش جنگ را، خانمانسوز دیده که روزِ روشنِ مردمان را، تیرهتر از شامِ تار ساختهاست.
4-5 بیدینی وقتی شاعر دین و شریعت را ملعبة دست ناپاکان و بیخردان میبیند، وقتی در جامعة خویش تباهیها را به نظارهمینشیند اینگونه از بیایمانی جامعهاش ناله سرمیدهد:
(شاکری،1387 : 375) لذا با نگاهی نقادانه و موشکافانه میسراید که هیچکس کارینمیکند و همة اهل زبان و شعارند،کسی پای در راه عمل به آیین دین و مذهب نمیگذارد:
(شاکری،1387 : 494) وی چنان جامعه خود را در سیاهیها و ناپاکیها غرق دیده که همه در ظاهر دغدغةخدا و خداشناسی را دارند ولی یکی طریقتش به دین و خدا ختم نمیشود: هوا نیست / هوا نیست/ همه پنجرهها بسته غبار است، سیاهی است فضایی که به دلخواه یکی آه کسی از قفس سینه رها نیست شگفتا و در دنیا که در این فلسفه بافان / درین وعده خلافان همه حرف خدا هست ولی راه خدا نیست (شاکری،1387 : 598) جامعهای که شاعر در آن زندگیمیکند دست پَسود شیاطین شده و لذا از مظاهر قیام و دادخواهی استمدادمیطلبد: دست یزدان نیست/ دست شیطان است دستاورد خونبار تهی مغزان/ های بابک کاوه رامین مهرداد از جای برخیزید/ کشور آزادمردان بیصدا ماندهاست/ چشم در راه شما ماندهاست. (شاکری،1387 : 475) آن گونه که مشاهدهمیشود شاعر از تباهیها خون دل میخورد و بدل شدن مظاهر بیدینی هم چون فریب و دورغ را به جلوههایِ ایمان، دلِ نازکِ وی را، سخت مجروح میسازد. جامعة شاعر مشحون از بی قیدیها و بی بندوباریهاست که همه در اثر بیدینی و تسلّط انسانهای بدطینت و تباهکار است. 5-5 ریاکاری و تملّق ریاکاری و تملّق، یکی دیگر از اندوه سرودهای فریدون است. ریاکاری چنان در جامعة شاعر موج میزند که حتّی چپاولگران از کشتن و غارتگری ابایی ندارند:
(شاکری،1387 : 379) لذا شاعر وقتی جامعة خود را از مدینة فاضله و آرمانشهر واقعیِ خویش دور میبیند این گونه از تظاهرکاریها و تملّق ها شکوه سر میدهد: با ما به آشتی منشینید/ ما از جهان خوب شما دور ماندهایم/ ما در حصار پوچ تظاهر/ ما در غبار شوم تملق/ محصور ماندهایم.(شاکری،1387 : 363) شاعر تظاهر و ریاکاری را پوچ و بیاساس و تملّق و چاپلوسی را شوم و بیارزش خوانده و معتقد است جامعهاش به خاطر این دو صفت زشت، از آرمانشهر حقیقی خویش دور ماندهاست. 6-5 آزادی یکی دیگر از اندوه سرودههای فریدونمشیری، محبوس بودن مردم است. نداشتن آزادی، حسرتی است جانکاه.به همین خاطر است که شاعر همیشه در جستجوی نشانهای از آن است: من از میان قفس / شادمانه بانگ زدم / نشانهای ز رهایی / ستارگان دانند. (شاکری،1387 : 489) این شاعر است که همچون مرغی در بند، میخواهد فریادِ دادخواهی سردهد ولی به خاطر اختناق شدید جامعه، این فریاد را در سینة خویش نهفته میدارد و اینگونه از نبود آزادی میگوید: مرغان رسته در بند / در سینهها نهفته/ فریاد دادخواهی. (شاکری،1387 : 596) وی بااشاره به شعر به یاد ماندنی «مرغ سحر ناله سر کن» اینگونه از آزادی و آزادگی دَم میزند: «میخواستی که مرغ سحر ناله سرکند / داغ تو را به نالة خود تازهتر کند میخواستی که این قفس تنگ و تار را/ با شعلة آه شرر بار بشکند/ زیرو زبر کند در آرزوی مژدةآزادی بشر/ میخواستی که عرصة این خاک توده را/ چون سینة تو از نفسی پر شرر کند. (شاکری،1387 : 402) همانطور که ملاحظه میشود آزادی دغدغهای است که ذهن شاعر را حتّی در بند و محبوس، به خود مشغول داشته است و در آرزوی مژدة آزادی میخواهد با آتش درون، هستی را پر شرر کند و بانگ فریادخواهی را به گوش همگان برساند. 7-5 ظلم و ستم ظلم و ستم تنها رذیلهای است که شاعر نمیتواند در برابر آن بیتفاوت باشد، ستم به مظلومان و غارتِ اموالِ ستمدیدگان وی را به فکر قیام و شورش میاندازد تا با قلم آتشینِ خویش، مردمان را علیه ظالمان و ستمکاران بشوراند:
(شاکری،1387 : 374) وی هر روزه اخبار دردناکی از ستم و ستمکاری میشنود که در گوشهای از این دنیای پرغوغا ستم کشیدهای در رنج و تحت شکنجه است:
(شاکری،1387 : 370) هیمة ظلم وستمِ ظالمان بوده که وطن و جامعةآرمانی شاعر را چنین شرربار ساخته است:
(شاکری،1387 : 69) لذا شاعر با نگاه به جامعهای که ذرهای عطوفت و نوع دوستی در آن دیده نمیشود، آدمیت را، جوانمردی و فتوت را از همان بدایت زندگیِ بشری مرده دیده و این گونه میسراید: از همان روزی که دست حضرت قابیل / گشت آلوده به خون حضرت هابیل / از همان روزی که فرزندان آدم/ زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید / آدمیتمرد / گرچه آدم زنده بود (شاکری، 1387: 335) چنانکه ملاحظه میشود به عقیدةشاعر، ظلم و ستم هر روزه، در گوشه و کنار هستی تکرار میشود و شاعر در پی این است تا به قول خودش مشت ستمکاران را واکند و آنان را رسوا سازد. 8-5 عدالت فریضهای دیگر که شاعر از نبود آن در جامعهاش در رنج است، عدل و عدالت است. لذا اینگونه اندوهوار میسراید:
(شاکری،1387 : 54) لذا اندوهش مضاعف میشود و میگوید: کاش/ در جهان ذرهای عدالت بود.(شاکری،1387 : 52) همانطور که ملاحظه میشود شاعر بنای عدل را خراب دیده و به تبع آن کاخهای ظلم و ستم سربرمیافرازد. از منظرِ شاعر، وقتی که عدالت نباشد دیگر نباید به فکر آبادانی بود بلکه جامعه از دزدیها از جور و ستمها مشحون میشود. 9-5 فقر چیز دیگری که دل دردمندِ فریدون را بسیار داغدار کرده، دنیاپرستی و ثروت اندوزی است.در حقیقت این بدل شدنِ ارزش به ضد ارزش است که شاعر، مال و منال دنیوی و جاه و مقام را، عامل عزت و احترام در جامعهاش میبیند و فقر ونداری را مایة ذلت و خواری. لذا در شعری انتقادی و نیشدار چنین میسراید:
(شاکری،1387 : 126) لذا فقر را گناهی میداند که فقط با مرگ میتوان از آن رست و هیچ کس را در جامعه، اهل انفاق و کمک نمییابد و این گونه مویهکنان میسراید:
(شاکری،1387 : 125) چنانکه ملاحظه میشود در جامعة شاعر،اعتبار اشخاص به مقام و لباس ظاهرشان است و فقر هم گناهی است که با مرگ میتوان از دام آن رَست. 10-5 جهل و نادانی آنچه دل دردمند فریدون مشیری را به درد میآورد و عمق جانش را این غم جانگداز میخِلد، بدل شدن ضد ارزش به ارزش و منسوخشدن ارزشها در جامعه است. وی که نادانان را در صدر امور حکومتی میبیند و افراد لایق را گوشهنشین، چنین عقیده دارد که جهان با آن فراخی و وسعتش،هم چون قفسی است که دانایان را محصور کرده و آنان را اسیر جهل و بیدانشی کرده است:
(شاکری،1387 : 492) وی نادانی را به عقابی مانند کرده که بال گسترده و سایه بر سر مردم انداخته است و به تبع این جهل و نادانی، پیکره مردمان مظلوم و بیگناه زیر بار ستم مجروح و رنجور گردیده است:
(شاکری،1387 : 69) همانگونه که ملاحظه میشود ضرر حکمرانی جاهلان و گسترش بیخبری و نادانی، ثمرهای تلخ همچون هلاکت مردمان بیگناه و مظلوم در جامعة آن زمان شاعر است. 11-5 مهرورزی و همدلی مهرورزی، یکی دیگر از اصول اساسی است که شاعر آن را میستاید و به آن عشق میورزد. فریدون اینگونه از مهرورزی و همدلی سخنمیگوید و آن را جزء آیین و دین خویش میشمارد: من دل به زیبایی به خوبی میسپارم دینم این است/ من مهربانی را ستایش میکنم آیینم است من رنج را با صبوری میپذیرم/ من زندگی را دوست دارم انسان و باران و چمن را میستایم.( ص251) و یا در ابیات، زیر همه را برادرِ وطن خویش خوانده و مثل جسم و جان یکی میداند و آنان را از دل و جان دوست میدارد: ما که اطفال این دبستانیم/ همه از خاک پاک ایرانیم / همه با هم برادر وطنیم/ مهربان هم چو جسم با جانیم. (شاکری،1387 : 16) حتی وی مهرورزی را عامل حیات و سرزندگی میداند: مهر میورزیم / پس هستیم.(شاکری،1387 : 220) پس این گونه از نبود هم دلی اندهگین است :
(شاکری،1387 : 376) حتّی شاعر مهرورزی را در جامعةخویش که مردمانش گرفتار خشم و ظلم و ستم هستند، گناهی نابخشودنی دیده که تاوانی سخت باید برای آن بپردازد: خون چکد از پیکرم محکوم باورهای خویش/ بودهام دیروز هم آگاه از فردای خویش/ مهرورزی کم گناهی نیست میدانم/ سزاوارم رواست.(شاکری،1387 : 335) در حقیقت مهرورزی مورد تجلیل شاعر قرارمیگیرد و بیمهری را نکوهشمیکند و از وجود این رذیلة اخلاقی، شاعر میگوید: «روا هست اگر دیده دریا کنم». همانطور که ملاحظه میشود فریدون مشیری یکی از شعرای توانمند معاصر است که به بیان مشکلات عدیدة اجتماع خویش پرداخته و تمام دغدغهاش این است که بتواند مردم جامعه را با اشعار خویش از خوابِ غفلت و بیخبری، بیدار سازد. 6- نتیجه نوستالژی همان حس دلتنگی و اندوه انسانها نسبت به گذشته و آن چیزهایی است که در زمان حاضر، آنها را دسترس خود نمیبینند. هر شاعری هرگاه مجالی دستدهد، گاه و بیگاه به بیان این دلتنگیها و اندوهناکیها میپردازد. در حقیقت در میان مضامین و مفاهیم متنوّع شعر فارسی، نوستالژی از زیربنای عاطفی ویژهای برخورداراست بهویژه نوع اجتماعی آن که شاعر تمام همّت و توان خویش را در بیان مشکلات اجتماعی مثل: جهل و نادانی،بیچارگی و فقر مردم عصرش بهکار میگیرد. فریدون مشیری شاعر توانمند معاصر ما که شعرش رنگ وروی اجتماعی دارد در لابهلای اشعارش از ظلم و ستم و جوّ خفقان عصرش سخن به میان میآورد و تزویروریا، دگرگونی ارزشها و رحجان یافتن بیهنری و جهل، بر فضل و دانش را، مورد نکوهش قرارمیدهد. سعی دارد برای التیام زخم درون جامعهاش،اشعاری بسراید تا به قول خودش با آه شرربارش مردم خفته و غفلتزدة عصرش را بیدارسازد. گاهی هم برای تطهیر جامعه از لوث هرگونه آلودگی و تباهیها، انسان کاملی را میجوید تا از او استعانت گرفته و ریشة ظلم و ستم را برای همیشه بخشکاند. در حقیقت شعر فریدون مشیری، آیینة تمامنمای عصر اوست که به وضوح میتوان تصویر جامعه و مردم آن زمان را بهخوبی دید. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- آریانپور،یحیی، (1376)،از نیما تا روزگار ما،تهران:انتشاراتزوّار. 2- آشوری،داریوش، (1381)، فرهنگ علوم انسانی،تهران :مرکز. 3- انوشه،حسن، (1376)، فرهنگنامه ادبی فارسی،تهران: سازمان چاپ و انتشارات. 4- باطنی، محمدرضا و دیگران، (1372)، واژههای دخیل اروپایی در فارسی،تهران:فرهنگ معاصر. 5- برقعی،سید محمد باقر، (1373)،سخنوران نامی معاصر ایران،تهران: خرم. 6- پورافکاری؛ نصرتالله، (1382)، فرهنگ جامع روانشناسی وروانپزشکی انگلیسی-فارسی، تهران:فرهنگ معاصر. 7- حاکمی،اسماعیل، (1373)، ادبیّات معاصر ایران،تهران: بی نا. 8- حقوقی،محمد، (1377)، مروری بر تاریخ ادب و ادبیّات امروز ایران، تهران:قطره. 9- دهباشی،علی، (1378)، به نرمی باران ؛جشننامه فریدون مشیری،تهران: سخن. 10- زمردیان،رضا، (1373)،فرهنگ واژههای دخیل اروپایی در فارسی،تهران:قدس. 11- شاکری،محمدعلی، (1387)، آسمانیتر از خورشید؛زندگی و شعر فریدون مشیری،تهران: ثالث. 12- شریفیان،مهدی، (1386)، بررسی فرآیند نوستالژی در اشعار سهراب سپهری، مجلة زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان، ص 72-51. 13- شکیبا،پروین، (1379)، شعر فارسی از آغاز تا امروز،تهران: هیرمند. 14- شمس لنگرودی،محمدتقی، (1377)،تاریخ تحلیلی شعر نو،تهران: مرکز. 15- شمیسا،سیروس، (1377)، نگاهی به فروغ ،تهران: مروارید. 16- فتوحی،محمود، (1385)، تصویربلاغت،تهران:سخن. 17- فیروزآبادی، مجدالدین، (1406)، القاموس المحیط،بیروت:موسسه الرساله. 18- فورست،لیلیان، (1380)، رمانتیسم، ترجمه مسعود جعفری جزی،تهران:مرکز. 19- عظیمی،محمد، (1369)، از پنجرههای زندگانی،تهران: آگاه. 20- مولوی،جلال الدین محمد، (1380).غزلیات شمس،تهران:علمی و فرهنگی. 21- .Ray, yveline, (1996) memoire, oubliette, nostalgiaen thrapie: va demander a mammy, elle te recontera, Journal-Article. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,197 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,359 |