تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,618 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,303,108 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,356,875 |
پیامهای انسانساز عرفان عطّار و مولانا برای بشر امروز | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 12، شماره 5، اردیبهشت 1395، صفحه 143-161 اصل مقاله (4.43 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رضا اشرف زاده1؛ مسعود ناروئی* 2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار و معاون پردیس شهید مطهری زاهدان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بشر مدرن امروز،در اثر استیلا بر کرة خاکی و دستاوردهای علمی، چنان در سرخوشی و غفلت فرو رفته است که آنچه زندگی گذشتهاش را معنادار کرده بود به کلی از اندوختة ذهنش فرو ریخته است. عواملی چون: پوچگرایی، عصبیتهای نژادی، اصالت سود و سرمایه، خودخواهی و فردگرایی، علت اصلی این معضلات و بحرانها است. در این جستار با روش توصیفی و تحلیلی و رهیافتهای دانش نقد نوین، بهرهگیری از مفاهیم اخلاقی بکار رفته در آثار این دو عارف جلیل القدر، مورد بحث و تحلیل قرار میگیرد. شاید بتوان بر اندکی از زخمهای ناشی از بحرانهای بشر امروز، التیام گذاشت. در نهایت نتیجهگیری شده که اگر بشرامروز، به توصیههای تربیتی و معنوی آنها، عمل نماید آنچه را که برای تمامیت و کمال خود طلب میکند میتواند در پژواک کلام این عارفان وارسته بیابد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عطّار؛ مولانا؛ زندگی مدرن؛ آموزهها؛ رهیافتها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در روزگار دویدنها، در روزگار خشم و خشونت و رنگ باختن محبتها و عاطفههای انسانی، رسالت ادبیّات عرفانی، نشان دادن حقیقتهای جاری زندگی انسانهاست، رسالتی برای بهبودی و اصلاح جامعة بشری که در آن با برجسته کردن مفاهیم ارزشی، خطوط تعالی را زنده و پر رنگ نگه دارد. ارمغان این زندگی مدرن و پر از فناوری، جز به جان هم انداختن انسانها، از هم دور کردن قلبها، حرص و آز و خشم و شهوت، ره آوردی دیگر ندارد. در این میان ادبیّات همواره، فصل مشترک و زبان گفتگوی انسانها بوده است و به تک تک ابنای بشر، مجال پروازی فراتر از تاریخ داده است تا خود را اعضای یک پیکر بدانند و در حل بحرانهای موجود به همدیگر کمک کنند. در عصر صنعتی و مدرنِ امروزه، انسانها با سلیقهها، دیدگاهها و تجربههای متفاوت از هم دور شده و با کژفهمیها و داوریهای سطحی، عرصه را بر هم تنگ کردهاند. آری، نبرد آرا و ایدهها و ترس از سوء تعبیرها، اندیشه و فکر را از حس نوعدوستی، سعادتمندی و تعالی روحی باز میدارد. یکی از اهداف ادبیّات عرفانی و آثار ارزشمند این دو عارف شهیر – عطّار و مولانا– پالایش روح از صفات ناپسند است. علت اصلی این صفات مذموم تعصبات و خود خواهیها بوده و سالانه میلیونها انسان را به کام مرگ و نابودی کشانده اگر با بینشی روانشناختی به مسئله نگاه کنیم این گونه تعصبات را باید ناشی از روان پریشی اجتماعی دانست، بیماری ناخوشایندی که در میان پیروان بسیاری از مذاهب بوده و هست در این نوشته تحلیل خواهد شد که دکترین عرفای بزرگ در این مورد، پرهیز از سختگیری و توصیه به رفق و مداری نظری و عملی نسبت به دیگران است تا بر آتش نابود کنندة تفرقه، آبِ خاموشی پاشیده شود. پیشینة تحقیق: واقعیت موضوع آن است که آثار زیادی در باب اندیشههای انسان شناسی این دو عارف مشهور، انجام گرفته اما در مورد سفارش و توصیههای انسانسازِ آنها برای بشر امروز، به شکل ویژه، بحث جدی نشده است و بیشتر کارهای انجام شده، به کلیات پرداخته و از کنار موضوعاتی از این دست، گذشتهاند. آثاری که از آنها به نیکی میتوان یاد کرد به قرار ذیل است: بانگ آب از سودابه کریمی (1384) که در بخشی از آن به این موضوعات پرداخته است. یا آثاری مانند من ومولانا، طریق صوفیانة عشق از ویلیام چیتیک (1383) که از جدیدترین کارها دربارة مولوی است، همچنین کتاب «مولانای دیروز تا امروز» اثر لوئیس فرانکلین (1384) و اخلاق در نگاه مولانا نوشته مهناز قانعی (1388). فرضیة تحقیق: در پژوهش حاضر، فرضیة نگارنده بر آن است که در آثار این دو عارف بزرگ –عطّار و مولانا- امکان استخراج یک نظام انسانشناختی و انسانساز، وجود دارد به عبارت دیگر، این متون قابلیت آن را دارد که یک مجموعة منسجم و سازگار انسان شناسی از بطن آن استخراج شود. روش پژوهش: نگارنده سعی داشته با تکیه بر روش تحلیلی و گاهی هرمونتیکی، از میان دریای اندیشههای این دو بزرگوار، چند مورد هدف را به صورت گزینشی، استخراج نموده و در معرض دید و قضاوت خوانندگان محترم قرار دهد و پس از تحلیل و توصیف، شواهد شعری متناسب با مطلب را به صورت گزینشی از برخی از آثار آنها انتخاب و ذکر نموده است. لازم به ذکر است تکیه اصلی نویسنده بر مثنویهای معروف آنها بوده و در ذکر شواهد مثالی، مثنوی مولوی تصحیح نیکلسون و سایر شروح مورد استفاده قرار گرفته است. متن مقاله: عطّار و مولانا با درس گرفتن از آموزههای مترقی اسلام، دینی که به فرمودة قرآن در آن اکراه و اجباری نیست، آیینی که در آن توصیه شده با محبت و مدارا، حکمت و موعظه، با هم رفتار کرده و به بهترین شیوه گفتگو کنند و با روشی که منشور پیامبرش رفق و مدارا است، زیست کردهاند. این بزرگان، نخست نظایر این توصیهها را سر لوحة زندگی خود کرده و در رفتار اجتماعی بدان عمل نموده، آنگاه تمام مردم همة اعصار را به سلم و سازش، عشق، محبت و گذشت، صلای عام میدهند. در آثار این دو عارف بزرگ با رویکردی چون: بیاعتنایی به دایرة تنگ قوم اندیشی و تمرکز بر احساسات زلال انسانی که خود حاصل عبور از عواطف شخصی و اجتماعی آنهاست، مواجه میشویم که چگونه بر فردیتگرایی افراطی و عصبیتهای نژادی و مذهبی، خط بطلان کشیدهاند. در جهان امروز که انسان از بحرانها و معضلات آشکار و پنهان رنج میبرد و شاید دلیل آن هم فراموش کردن حلقة واسط خود با دنیای آرمانی خویش است و در نتیجة این تفکر و عمل، قدم به قدم از مدار اندیشه، زیباشناسی و میراثهای معنوی خود دور شده است (ابراهیمی دینانی 1383: 99 ). اگر لحظاتی از زندگی خود را با اندیشهها و پیامهای صاحبدلان پاک ضمیری چون عطّار و مولانا سپری کند، به قطع یقین، همگام با آنان به کاوش ژرفای دل خویش میپردازد و آرامشی جاودان نصیب او میشود که در خلوت حقیقی به نجوا بنشیند و با بهرهگیری از دریای معرفت آثارشان عطش خویش را فرونشاند. ادبیّات ناب، به ویژه ادبیّات عرفانی و به خصوص حکمت پندها و تجربههای موجود در آثار این دو، سرشار از بارقههای عمیق خودشناسی است. عطّار و مولوی در حقیقت معمارانی هستند که با هنرِ آموزهها در اشعار خود، بنای هستی معنوی انسانها را پایدار ساخته و هماره اندیشههای نابشان را میتوان تکیهگاه آرمانهای انسانساز، قرار داد. اگر بشر امروز در محضر درس آموزگارانی چنین وارسته بنشینند، به احتمال قوی به ژرفای نهاد و نهان خود، نگاهی از روی بصیرت پیدا کرده و غفلت از خویش را که عامل تمام بحرانهای دست و پاگیر روزمرّگی است، تکرار نمیکند بلکه به درمان نواقص خود پرداخته و ظرفیت بهرهگیری از ساحات رهایی بخش جهان و کیهان را پیدا خواهد کرد. در این پژوهش، آن دسته از دیدگاههای مولانا و عطّار، موردتحلیل قرار میگیرد که به نحوی با مشکلات انسان معاصر ارتباط داشته و حاوی پیامهایی جذاب و تازه برای روزگار پر مشغله و بحرانی امروز است. پس درک فضای فکری شعرشان، زمینههای انسانی موجود درآثارشان، ارتباط و پیوندهایی با مخاطبان خود برقرار میکند که از ره یافتهای متفکران معاصر غرب چون: پدیدارشناسان و اگزیستانسیالیستها، برتر بوده و بهترین بستر برای حل بحرانهای به وجود آمدة بشریت میباشد. در ادامة بحث، با تأکید بر چند ساحت از آموزههای کارساز و مؤثر این دو عارف بزرگ به بحث و تحلیل میپردازیم. الف: خودآگاهی (شناخت خود) این دو عارف بزرگ، دریافتهاند که انسان استعداد تعالی دارد و مقام خلیفه الهی و تبدیل شدن به جام جهان نمای خالق هستی، تنها زیبندة اوست، اما چون اسیر تعلقات دنیوی گشته، در عالم محسوسات و توهّمات خویش محصور مانده است. عطّار و مولانا توأمان معتقد هستند که انسان از خیالات بیثمر، دچار محدودیتها و عصبیتها و تنگناها شده است. آن جا که جنگ و ننگ انسانها را مبتنی بر تصورات و خیالات نادرست و زاییدة توهّمات واهی ذهن و بر پایة سست محرکها و نیازهای بیاعتبار درونیشان میدانند، که گاه کودکانه و از روی جاهلیت و تعصب، راه ستیز را در پیش گرفته و گاه از در صلح و آشتی در میآیند، همه و همه مانع خودشناسی و تعالی روح میشود:
(دیوان عطّار، 1374: 64) عطّار با هوشمندی خاص، آنچه را که برای حل مشکلات بشر امروز لازم است با فراست و زیرکی در طبلة خود ارزانی میدارد زیرا «مرکز توجه عطّار، انسان، جهان و خداوند است و دغدغة او روشن کردن ارتباط این سه با هم» میباشد (ریتر، 1377، ج 1: 5). خودآگاهی، از دیدگاه مولانا نیز برای درک زندگی بهتر، تعلیم و آموزهای کارآمد بوده و در هیچ مبحثی از تعالیم او فراموش نشده است. او علت بسیاری از بیماریهای روحی – روانی انسان را ناشی از ترک این مهم میداند. نقدی که مولانا بر دانشهای تجربی بشری دارد عمدتاً به جهت غیبت عنصر خودشناسی است زیرا علومی که فاقد این خصیصة مهم باشد، زمینههای تحول انسان را فراهم نکرده و تنها باریست سنگین بر دوش عقل و جان. نشناختن خود و عدم خودآگاهی به رغم تحمل سختیهای فراوان، عدم معرفت به دیگر امور را نیز در پی دارد:
(مثنوی،1378،ج2 : 49 – 2648) مولانا به انسان مدعی فناوری و تکنولوژی امروز، توصیه دارد که ضمن گره زدنهای پیاپی در مباحث مختلف تکنولوژی، نخست لازم است گره هستی خویش و شناخت خود آگاهی را باز نموده زیرا بدون توجه به خودشناسی، قدم گذاشتن به حوزة شناخت دیگر پدیدهها و عناصر، کاری عبث و بیحاصل است:
(همان: ج 5، 62 – 561) چنین می توان استنباط کرد که مولانا،تقدم خودشناسی را بر شناخت علم دنیوی انسان -که مایه نزاع و امری است مادی- برای درک درست از زندگی، لازم شمرده است زیرا در پایان میفهمد که کل هستی و خدای هستی در خود او موجود است. اتکای انسان و دلخوشیهای او را باید در درون خودش جستجو کرد، اگر انسان خود را چنانکه شایسته است، پیراسته و آراسته گرداند و با شادیهای معنوی و درونی خود اُنس گیرد، دیگر از تنهایی، مرگ و هزاران بحران مادی دیگر نمیهراسد بلکه در باغ حُسن درونش به تفرج رفته و چشمههای شادی از درون خودش میجوشد.
(دیوان شمس، 1369: غ 16 ) و یا در مثنوی به وضوح به این مطلب چنین اشاره دارد:
( مثنوی ،1378: ج6: 20 - 3419) پس، توکّل بر خداوند و توصیه بر تواناییهای معنوی درون، مکرر در آثار این دو عارف بزرگ گوشزد میشود، از نظر آنها کسب حیرت عاشقانه در انسان ایجاد «درد معنوی» مینماید، دردی که درمان نیز به سوی آن در حرکت است. هدف آنها بیان این نکته است که انسان معاصر، باید ابتدا از کشف توانمندیهای ضمیر خود شروع کند و به انتظارات خود از بیرون پایان دهد. ب: توصیه به صبر و نرمخویی نگرش عرفان اسلامی و از جمله این دو عارف بزرگ در بعد پسندها و ناپسندیهای اجتماعی را میتوان از دو منظر مورد بحث و تحلیل قرار داد: اوّل مدینة فاضله یا آرمان شهری که ورای وضع موجود است، یعنی جامعة اثیری که از دنیای مثالی و با تکیه بر آیة کریمه «اِن مِن شیء إلا عندنا خزائنه و ما ننزلَهُ إلا بقدر معلوم» (حجر/ 21) بازآفرینی شده است و این جامعه آراسته به تمام فضیلتها و منزّه از همة رذیلتهاست که انسانهای آرمانی چون شیر خدا و رستم دستان در آن، مورد درخواست است. دوم جامعة واقعگرا، یعنی همین جامعه موجود که مولانا با حلقة اتصال عشق و حکمت- عشقی از دل جوشنده و مرده را زنده کننده و حکمتی از سر خیزنده و ریشه در اندیشه دارنده - که هر کس باید به قدر سعة وجودی خود از آن بهره ببرد تا زمینة یک همزیستی معنوی و برادرانه فراهم گردد. تحمل و مدارا با دیگران از علل زیربنایی فرهنگ روابط انسانی در ثبات و آرامش جامعه و از ملزومات روش شناسی عرفان اجتماعی مولانا و عطّار است که شالودة آن براساس نص صریح قرآن مجید در خطاب به پیامبر اسلام بنا شده است، آنجا که حقّ تعالی میفرماید: «لو کنتَ فظاً غلیظ القلب لانفضوا مِن حولک» «ای پیامبر اگر سختگیر و نامهربان بودی، مردم از دور تو پراکنده میشدند. هدف، خویشتنداری و مدارا با دیگر آحاد جامعه است». (آل عمران / 159) برای مثال در دیدگاه مولانا، صواب گفتن جزء اصول بوده و برای بیان و نحوة عملی ساختن این اصل، نرمگویی و مدارا در زبان و گفتار را توصیه میکند. او نرمش و تسامح را در برپایی گفتار درست و صحیح، روشی قابل تحقیق و اجرایی میداند و برای نهادینه کردن این خصیصه مفید در خطاب به افراد جامعة امروز، تجربة رسالت حضرت موسی(ع) را شاهد مثالی آورده و اساس دستور کار موسی را اعلام وحدانیّت حق و گردن نهادن فرعون به حاکمیت خداوند میداند ولی شیوه ابلاغ و روش کار این پیام را از طریق گفتگوی با صبر، سعة صدر و بردباری، روش شناختی اجرایی احکام میداند:
(مثنوی،1378: ج4، 17- 3815) بدین وسیله به انسان معاصر میفهماند که مدارا، از مصادیق خوشخویی و ادب محسوب میشود و تحمل بیادبان، از جلوههای خوش خلقی انسان است، هم چنانکه شکایت از ناسازشی بداخلاقان، خود مصداق بدگویی است و بدگویی از کسی، در حقیقت یکی از انواع بدخلقی است که مولانا این آموزة اخلاقی را به انسان امروز و دایم شاکی از دیگر همنوعان با بیانی شیوا، چنین آموزش میدهد:
(همان: ج4، 3- 771) از نصایح مولانا، چنین استنباط میشود که هر انسانی باید به مدد عقل دور اندیش خود در مقابل ناسزاگویی نااهلان، دشنام بدخواهان، خویشتن داری و سعة صدر پیشه کند و بدین رفتار، شایستگی و لیاقت را که یکی از ویژگیهای انسان معنوی و باعث جلوگیری از تنشهای اجتماعی است در ضمیرخود نهادینه ساخته و با رفتاری صبورانه، دل و جان خویش را صیقل دهد. مفهوم صبر، در بینش عطّار نیز برای ساختن انسان، نقش بنیادی و اساسی دارد و انسان را از تنگنای هستی محدودش رها کرده و در هستی حق پیوند میزند. عطّار هم انسان معاصر و بشر کم حوصلة امروز را به استقامت در برابر رنجها و سختیها و گستاخیهای دیگران، دعوت میکند تا به گنجینة معرفت حق برسد:
(دیوان عطّار،1374: 13) عطّار در بیشتر داستانهایش، این موضوع را که اگر انسان تمامی قوای باطنی خود را متوجه حق کند و در برابر تمایلات نفسانی، خشم و شهوات، شکیبایی پیشه کند، در تکامل فردی و اجتماعی خود، شاهد رشد و تعالی خواهد بود. پس باید این صفت را که انسان در پرتوی آن در سرکوبی شهوات و غلبه بر آنها از حیوانات متمایز میشود، قدر دانست و در خود تقویت کرد زیرا پشتوانة انگیزة دینی انسان در مبارزه با انگیزة نفسانی میباشد، چنانچه انگیزة دینی در انسان راسخ گردد، به طور مستمر با خواسته نفسانی انسان مبارزه میکند. صبر در بینش عطّار، رمز و راز موفقیت در تمامی سطوح زندگی است، او در خطاب به انسان معاصر یادآور میشود که انسان با صبر پیشه کردن، میتواند از محدودة بشری خود رها و به بینهایت برسد:
(اسرارنامه، 1361: ب 3134) عطّار، منادی فروتنی، سکوت و به خدا اندیشیدن است و صبر و ثبات در این ویژگیها را موجب سربلندی انسانها در محضر حق و نیکنامی او در جامعه میداند:
(همان:ب 3173 ) عطّار برای آموزش مخاطبان خود، تمثیلهای فراوانی چون: صبر سالک مثل صبوری در شکم مادر، داستان بوسعید و ملاقات او با آن پیر معنوی، بیصبری بعضی پرندگان در حکایت سیمرغ، داستان فقر و صبر رابعه در الهینامه و ... را ذکرکرده که تحلیل همة آنها، در این مقال نمیگنجد. او در دنیای پر از منازعات و غوغا سالاری امروز، گویا مخاطبین خود را به صبری با رنگ و بوی حماسی – عرفانی، دعوت میکند زیرا که چنین صبری به معنی شهادت و شهامت است و شهادت، اوج وحدت بینی عرفان و حماسه است.
ج: دعوت به آرامش و پرهیز از ناامنی امروزه بشر با دست خود و مصنوعات ساختة دانش خویش، دنیای وحشتناکی از حوادث آفریده که جنگها، رواج پدیدههای ناخوشایند استعمار و تروریسم، ایجاد فضای دهشتناک و عملکردهای نامعقول را باعث شده است. دستاوردهای مصنوعی بشر و حرص و ولع در بهدست آوردن لذت این پدیدهها، نبود آرامش را تنها گمشدة انسان مدرن معاصر قرار داده است. در بینش عارفانة عطّار، ایمان و باور داشتن حقیقت دین و قبول نیروی مافوق نظام آفرینش که جهان با اراده او، اداره میشود؛ در آرامش زندگی عملی و روزمرة بشر، تأثیری فراوان دارد. او با تأثیرپذیری از سنایی، معتقد بود که مردم از اصالت خود به دور افتاده و روزگار غربت و تنهایی معنوی اتفاق افتاده است (صدای بال سیمرغ،1378: 117). عطّار در منطقالطّیر به زیبایی بیان کرده است که وقتی یکی از پرندگان از هدهد میپرسد: آیا در محضر سیمرغ گستاخی جایز است؟ و او در پاسخ میگوید: آنها که به دریای معرفت رسیده و به مقامی فرا انسانی و فوق بشری رسیدهاند، میتوانند در محضر دوست (خدا) خوش بگویند و بشنوند و دارای آرامش و طمأنینة دایم باشند. عطّار، کاملترین افرادی را که دارای آرامش قلبیاند، در هیأت دیوانگان به تصویر کشیده است و با این داستان، گستاخی و منطق توأم با آرامش دیوانگان عاقل را به خوبی تبیین کرده است:
(منطق الطیر،1371: 8 – 2436) میتوان نتیجه گرفت که عطّار به عنوان یکی از باورمندان راستین عالم دینی، مخاطب خود را از دلبستن به امور مبتذل دنیوی– که آرامش را از او میگیرد– باز میدارد. تعمق در شعر او، شوق پرواز معنوی را درون انسان، پویا کرده و از بند تعلقات که ثمرهای جز ناامنی و هراس ندارد، رهایی میبخشد. او مرغ بوتیمار را، نماد انسانهای حریص و مولع که عطشی سیریناپذیر دارند و بر کنار ساحل دریا نشسته و از غم اتمام آب دریا، ناله سر میدهد، تمثیلی هشدار دهنده برای ترک این خوی مذموم در منطقّالطّیر، خطاب به انسان معاصر قرار داده است:
(همان: 983) مدارا و تساهل، یکی از انسانیترین و فاخرترین جلوههای فرهنگ پربار و سرافراز ایران زمین است که در آثار اکثر عرفا، مخصوصاً مولانا برجستگی خاصی یافته است. مولانا بارها در مثنوی به مدارا و حلم- دو خصیصه که از مصادیق تساهل است- اشاره دارد و گاهی واژة مدارا را به معنی اخصّ کلمه، به معنی تحمل میگیرد؛ یعنی تحمل کژیهای مردم و رفتارهای ناروای آنان و عدم اعمال ابزار تندی و خشم در قبال رفتار نادرست آنها. مولانا در باب ضرورت خویشتن داری– که موجب آرامش دل آدمی میشود– در برابر نارواییها و اعمال تأنی در اصلاح آنها، به نکاتی بسیار ارزشمند و خواندنی اشاره دارد که از نظر اصول تعلیم و تربیت و روانشناسیِ تربیتی، برای آموزش نسل جدید در خور اهمیت و توجه است. مولوی مدارا با نادانان و جاهلان را نشانة خوشخلقی و اصلاح جان و آرامش روان میداند و همین عملکرد انسانی و سلم و سازش وی با همگان بوده که او را از تعدی و عقوبتهای افراد بیرحم، عالمان قشری و عوام نادان، باز میدارد:
(مثنوی،1378: ج 6، 50- 2149) بشر امروز باید بداند که نگرش مهربانانة مولانا به وسعت دنیاست. در دایرة وسیع محبت او، همه کس و همه چیز میگنجد. احترام، گذشت، مدارا نسبت به همه و حتی معاندان او را در مقابلش، وادار به کرنش میکرد. نمونهای از گذشت و مهربانی او، داستان آن مست است که در سماع، خود را به مولانا میزند و مریدانش او را آزردند، مولانا هم از مریدانش میرنجد، خود او درکتاب فیه ما فیه به این موضوع اشاره دارد و میگوید: «مرا خویی است که نخواهم هیچ دلی از من آزرده شود. اینک جماعتی خود را در سماع بر من میزند و بعضی یاران، ایشان را منع میکنند. مرا آن خوش نمیآید و صد بار گفتهام برای من کسی را به چیزی مگویید، من به آن راضیم» (فیه مافیه، 1367: 74). بله این چنین است، خصلت گذشت و تواضع این مرد خدا در زندگی فردیاش. د: پرهیز از فردگرایی و خودخواهی یکی از وجوه انسان معاصر و مدرن، ترجیح خویش و منفعت فردی بر منافع مشترک و عمومی است. آزادیهای فردی و دریافتها و قرائتهای گوناگون از آن، آرامش و هنجارهای فردی را تا حدّی به هم زده که موجب منازعات و مناقشات فراوانی شده است و مقابله با آن، غیرممکن گشته است. در دنیای مدرن، انسانها خواه و ناخواه باید توانمندیها و استعدادهای جهانساز و انسانمدار یکدیگر را بپذیرند، در حالیکه برخی طرفداران فردیت و خودخواهی، بر هنجارهای جمعی جوامع، مسلط شده و سرنوشت دیگران را رقم میزنند و مسیر رشد طبیعی و تکامل توانمندیهای آنها را نادیده میگیرند. در دید عرفانی عطّار، افراد دارای توانمندیهای متفاوتی هستند که به میزان گستردگی فکری و معنوی خود به درجات والای انسانی و الهی میرسند. عطّار از زبان یکی از پرندگان در منطقالطّیر به مسئلة برابری نادرست اشاره میکند و مراتب تفاوتهای اکتسابی و غیراکتسابی انسان را به روشنی، چنین تبیین میکند:
(منطق الطّیر،1371: 58- 1656) میتوان فهمید که عطّار کوششهای انسانی را که سرچشمة کششهای انسانی بوده، برای رسیدن به مراحل والاتر و بالاتر مفید میداند و به همین دلیل، انسانها را به مرید و مراد تقسیم میکند. در لابلای آثارش نکتههای نغزی را میتوان یافت که برای مقابله با بحرانها و مشکلات فردی بهکار رفته است. نفس اماره، در حقیقت عامل خودخواهیهای انسان معاصر و رهزن آدمی از صراط مستقیم است. عطّار در اسرارنامه در نافرمانی از آن چنین اشاره دارد که نهاد کافر خود را گردن بزن زیرا مسلمان شدنی نیست و در صورت تبعیت از آن، اگر یک روز در اجابت از آرزوهایش تأخیر کنی، به سگی خشمگین تبدیل میشود و بر تو نهیب میزند.
(اسرارنامه،1363 : 64) عطّار در نوشتهها و اشعار خود، در خطاب به انسانهای درّاج میگوید؛ برای پرهیز از فردگرایی و خودخواهی از اجابت نفس دوری کنید:
(منطقالطّیر،1371: 36) اندیشههای مولانا هم مثل عطّار برای بسیاری از شیفتگان و سالکان، چون بحر معرفتی است که هر یک از انسانها میتوانند از دریای مفاهیم بلند و نغز عرفانیش، گلهای هدایت و معنویت چیده و با آشنایی با اندیشههای این پیر روشن ضمیر، منقلب شده و مسیر زندگیشان راتغییر دهند و شیشههای کبود خودخواهی را از پیش چشم و دیدگانشان، کنار زده و به آرامشی معنوی برسند:
(مثنوی،1378: ج1ب1329) ارتباط سازندة انسان امروز با میراث معنوی گذشته، از جمله آموزههای تربیتی مثنوی مولانا، از طریق بازخوانی و قرائت عمیق توأمان با درک و فهم از مفاهیم بلند آن، مانع ظهور خیلی از خصلتهای مذموم چون خودپسندی و تکبر در انسان میشود. در اندیشة او تکبر و خودخواهی، ریشة اصلی سختگیریهای نابخردانه و تعصبهای ناروا میباشد:
(همان: ج 4، 2032 تا 2744) او برای پندآموزی انسان امروز، تکبر و خودخواهی را خوی شیطان رانده میداند و این نکته را یادآور میشود که اگر شیطان گمراه شد و سر از طاعت حق بازداشت، نتیجة خودپسندی و تکبر بود:
(همان: ج4 ،21 – 520) عارف بلخ در زندگی فردی و شخصی خود در تعامل با اجتماع از این خصلت ناپسند، چنان بر کنار بوده تا جاییکه همه انسانها تا امروز به خرد و بزرگی او احترام فراوان قائلند. در رفتار فردی، تواضع و فروتنی او به حدی بود که حتی در مقابل کودکان حرمت گذار، سجده مینهاد و حرمت فوقالعاده میکرد (فیه ما فیه، 1361: 101). توصیة مولانا به ابنای بشر و از جمله نسل معاصر ما این است که برای پرهیز از خودخواهی و خودپسندیها، محبت و عشق را در خود نهادینه کنیم و به مدد این نوشداروی جانها، ریشة همه روان پریشیهای جامعه را بخشکانیم تا همواره نغمة روح بخش عشق، روح و روان ما را طراوت معنوی بخشد:
(همان: ج 1، 4- 23) در ادامه، راهبردهای دیگرِ مولانا را برای کسب آرامش معنوی افراد، میتوان اینگونه به اختصار بیان داشت: 1- مشورت و بهرهمندی از آراء و عقایدِ درست پیران و خردمندان:
(همان: ج1، 20) 1- پرهیز از همنشینی و مصاحبت با افرادی بد که دلشان خانة دیو و افسونشان آدمی را گمراه میکند:
(همان: ج2، 2– 251) 3- دانستن قدر و ارزش و منزلت معنوی خویش و غافل نبودن از کمال وجودی خود:
(همان: ج3، ب 1735) 4- پرهیز از کینهورزی، مولوی مانند یک روانشناس، تودههای مردم، احساسات منفی، داغهای کینه، زخمزبانها و قضاوتهای نادرست را که سبب جنگ و نزاع میشود، بهخوبی میشناسد و گذشت، بخشودن و مهر ورزیدن را، راه درمان و سبب آرامش معرفی میکند:
(همان: ج1، 3002) خدمات مهمی که عرفا و بهخصوص این دو عارف والامقام به فرهنگ و تمدن بشر نمودهاند، غیرقابل انکار است، گویا زندهاند و در تمام عرصههای مختلف زندگی، همراه و همقدم ما هستند و از فریب همه شگردهای مدرن شیادان امروزی، بهخوبی ما را آگاه و بر حذر میدارند، سبک دشمنیهای مدرن را بهخوبی میشناسند و از فراخوانها و استقبالهایی که باعث جدایی انسان از مقام انسانیت شده، هشدار میدهند؛ حتی به نیرنگهای در لباس علم و حکمت که در نوع خود از خطرناکترین مکرهاست و دارندگان این دست نیرنگها را که بود و نبودشان یکسان نیست، به نحوی میشناسانند و یادآوری میکنند که شگردهای جدید دشمنی که جای شمشیرهای عریان را گرفته است، بسی خطرناکتر و زهرآگینتر است:
(همان: ج 4، 4- 673) نکتههای نغز و ارزشمند فراوانی در آثار این دو بزرگ مرد عرفان– که توصیف وتحلیل همة آنها در این مقاله نمیگنجد– وجود دارد از قبیل: پرهیز از تقلیدهای ناروا، دوری از کینه و غم، ارزشمند دانستن استکمال وجودی خویش، پرهیز از حیلهگری و نیرنگ، سنت شکنی عادتهای مخرّب، دعوت به تعاون و همکاری، توکل به خدا و ... که به راستی خواندنی و آموختنی است. خدمت بزرگ آموزههای تربیتی ومعنوی این دو مرد خدا، در کاهش عصبیتهای ناروای جامعة بشری امروز، نقش مؤثر و کارساز داشته زیرا با منش نظری و عملی در سراسر زندگی فردی و اجتماعی خودشان، همراه بوده است که میتواند بهترین سرمشق عملی برای زندگی نسل معاصر قرار گیرد.
نتیجه استنتاج این مقاله را با طرح چند پرسش و با پاسخ به آنها، پایان میدهیم. این که مولانا و عطّار از چه راه و چگونه میتوانند با انسان امروز ارتباط برقرار کنند و راز استقبال عظیم مردم امروز دنیا، از آثار این دو انسان کامل چیست؟ مگر چه دارند که کلامشان بر دلهای بشر امروز مینشیند یا انسان امروز چه میخواهد و چه میجوید که پژواک آن را در کلام این دو عارف وارسته مییابد؟ به یقین نمیتوان گفت همة مردم آثار این دو عارف را درست خوانده یا درست فهمیدهاند، امّا این قدر میتوان فهمید که یک احساس مبهم همدلی با آنها داشته و روح زمان هم بهگونهای مبهم، به سوی آنها جذب میشود، برآورده شدن نیازهای معنوی عطشی است که در درون انسان میجوشد و آنها را به تکاپو وا میدارد و خلاصة این نیازها عبارتند از: الف: تأکید بر ارزش، حرمت و کرامت انسان. ب: تأکید بر واقعیّت تکثّر در عین وحدت. ج: تأکید بر تساهل و تسامح و عدم تعصب در برخورد با عقاید و آرا مخالفان. که در آثار این دو عارف والا مقام دیده میشود، اگر انسان امروز با دیدی تازه و از سر تأمل این آثار را مرور کند به یقین در ساحت آفرینشهای فکری و هنری بهتر زیستن، سرآمد خواهد بود، پس باید از نو خواند و از نو شناخت.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قرآن مجید.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 12,545 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,499 |